الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

کوثر

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١﴾ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣

  • ۹۸/۰۸/۱۱
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۵۰)

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا ۖ لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُکَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ ﴿١٣٢

 

1 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن علی بن الحکم، عن زید أبی الحسن، عن الحکم بن أبی نعیم قال: أتیت أبا جعفر علیه السلام وهو بالمدینة، فقلت له: علی نذر بین الرکن والمقام إن أنا لقیتک أن لا أخرج من المدینة حتى أعلم أنک قائم آل محمد أم لا، فلم یجبنی بشئ، فأقمت ثلاثین یوما، ثم استقبلنی فی طریق فقال: یا حکم وإنک لههنا بعد، فقلت: نعم إنی أخبرتک بما جعلت لله علی، فلم تأمرنی ولم تنهنی عن شئ ولم تجبنی بشئ؟ فقال: بکر علی غدوة المنزل، فغدوت علیه فقال علیه السلام: سل عن حاجتک، فقلت: إنی جعلت لله علی نذرا وصیاما وصدقة بین الرکن والمقام إن أنا لقیتک أن لا أخرج من المدینة حتى أعلم أنک قائم آل محمد أم لا، فإن کنت أنت رابطتک  وإن لم تکن أنت، سرت فی الأرض فطلبت المعاش، فقال: یا حکم کلنا قائم بأمر الله، قلت: فأنت المهدی؟ قال: کلنا نهدی إلى الله، قلت: فأنت صاحب السیف؟ قال: کلنا صاحب السیف ووارث السیف، قلت: فأنت الذی تقتل أعداء الله ویعز بک أولیاء الله ویظهر بک دین الله؟ فقال: یا حکم کیف أکون أنا وقد بلغت خمسا وأربعین [سنة]؟ وإن صاحب هذا الامر أقرب عهدا باللبن منی وأخف على ظهر الدابة.

 

حکم بن ابى نعیم گوید: در مدینه خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و عرضکردم: من بین رکن و مقام (خانه کعبه) نذر کرده و بعهده گرفته‌ام که اگر شما را ملاقات کنم، از مدینه بیرون نروم تا زمانى که بدانم شما قائم آل محمد هستى یا نه. حضرت هیچ پاسخى بمن نفرمود. من 30 روز در مدینه بودم، سپس در بین راهى بمن برخورد و فرمود: اى حکم! تو هنوز اینجائى‌؟ گفتم آرى، من نذرى که کرده‌ام بشما عرضکردم و شما مرا امر و نهى ننموده و پاسخى نفرمودى. فرمود: فردا صبح زود منزل من بیا. فردا خدمتش رفتم، فرمود: مطلبت را بپرس. عرضکردم: من بین رکن و مقام نذر کرده و روزه و صدقه‌ئى براى خدا بعهده گرفته‌ام که اگر شما را ملاقات کردم از مدینه بیرون نروم، جز آنکه بدانم شما قائم آل محمد هستى یا نه‌؟ اگر شما هستى ملازم خدمتت باشم و اگر نیستى، در روى زمین بگردم و در طلب معاش برآیم. فرمود: اى حکم! همه ما قائم بامر خدا هستیم. عرضکردم: شما مهدى هستى، فرمود: همه ما بسوى خدا هدایت میکنیم. عرضکردم: شما صاحب شمشیرى: فرمود: همه ما صاحب شمشیر و وارث شمشیریم (شمشیر پیغمبر بما بارث رسیده و همراه ماست). عرضکردم: شما هستى آنکه دشمنان خدا را میکشى و دوستان خدا بوسیله شما عزیز میشوند و دین خدا آشکار میگردد؟ فرمود: اى حکم! چگونه من او باشم، در صورتى که به 45 سالگى رسیده‌ام‌؟ و حال آنکه صاحب این امر (که تو میپرسى) از من بدوران شیرخوارگى نزدیکتر و هنگام سوارى چالاک‌تر است،(چنانچه در روایت است که حضرت قائم علیه السلام در زمان ظهورش بصورت جوان 30 ساله و قوى و نیرومند باشد).

 

اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 2 , ص 487 

https://hadith.inoor.ir/hadith/105308?

SourceID=0&PageType=ViewTranslate&HadithID=105308&FilterGroupI

D=0

 

حالا ما از اینکه سگ نجس است و در مسجد راه ندارد عرض کردیم و نگو بحث سر این هم هست که با سگ هار و اصولاً مرض هاری هم چه کنیم؟! مسئله می فرمایند این نیست که سگ هار در مسجد راه ندارد و آیا کسی دچار مرض هاری هم شده است آنچنان که یحتمل پاچه ی امام جماعت و امام جمعه را هم خدای ناکرده بگیرد و دیگر حالا حساب کنید که همه و همه هم ندانند که پشت سر کدام هاری است که دارند  نماز می گذارند! البته بعضی هم مشکل را تنزل می دهند به اینکه مرضی به اسم هاری هم نداریم و این فقط یک توهم است چرا که و الا هاری پاتر هم نداشتیم و هاری را به عنوان انرژی خدا هم بعضی تعبیر نمی کردند. و لذا بعضی به غلط ایراد می کنند که اینها از توهماتی است که از لحاظ روانشناسی و روانپزشکی است که می خواهند ایجاد کنند. و بلکه مرض پروانه ای هم نداریم چرا که پروانه ها را می خواهند مانند سوسکها و پشه ها و مگسها و ... تنزلشان دهند به یک مشته حشره ی موذی. ولی عرض بنده این است که دعوای بین مستکبرین و مستضعفین می تواند از این نوع شود که آقا مبصر کلاس اصلا رفته است خانه و حتی معلم و ناظم و مدیر و همه هم رفته اند خانه چرا که مثلاً هوا خراب است و لذا مدرسه تعطیل است؛ و تو چرا بی خودی آمده ای نشسته ای سر کلاس و جیک ات هم در نمی آید؟ یعنی عرض بنده این است که مستضعفین یحتمل ایراد کنند که ما می خواهیم علم  و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیاموزیم چرا که نه می خواهیم مستکبر باشیم و نه می خواهیم جاهل بمانیم. در مقابلش آن مستکبر می گوید اگر وضعت خوب بود و ثروت داشتی می توانستی مدرک دکترایت را هم بخری و بلکه خود دکترها و مهندسها و دانشگاه و حوزه و همه و همه را نیز در خدمت خود بگیری و بلکه زورشان کنی که برای تو کار کنند! حالا به این حالی کنید که آقا بیماری پروانه ای را می خواهی چه کنی آنجایی که طفل معصوم پوستش آنقدر نازک می شود که قلم را نیز تمی تواند دستش بگیرد؟ و مثلاً دیابت را نیز می خواهی چه کنی؟ و سرطان را می خواهی چه کنی؟ اینها را حالا کاری نداریم؛ همین افراط و تفریطهایت تو را به اسارت نمی کشاند آنطور که می خواهی به ریاست و طاغوت و فرعونیت ات برسی ولی در توهمات خود مانده ای که اینها همه برای چیست؟ کمک به مستضعفین را هم توهم می دانی چرا که خود حضرت بودا را نیز که الکی سلطنتش را به باد داد و گفت می روم به دین و ایمان بپردازم را توهم می پنداری و برای این است که تو را از سلطنت و پادشاهی و حتی ریاست جمهوری ات باز دارند، اما آیا انقلابهایی که بر علیه فراعنه و ریاستهای جمهوری و پادشاهان هم می شوند و بلکه ممالک به کمونیسم هم می افتند نیز دروغ هستند؟ و در این میان خدا و پیغمبر و امام هم نداریم؟ اگر این بود که دیگر چطور کسی می خواست خانواده اش را به نماز هم دعوت کند آنچنان که آیه ی مبارکه می فرماید؟

حالا بنده ی حقیر به حشرات و پروانه ها و بیماری ای بی هم کاری ندارم. عرض بنده اینجا است که یک بار ما نمی دانم دنبال کدام پروانه ای بود می کردیم که بلکه بتوانیم با سوزن بچسبانیمش به دیوار، و از یک بیمارستان کودکان این پروانه سر در آورد. و اتفاقاً یک کودک پسر افغانی حدوداً یحتمل زیر 10 سال هم آنجا بود که خانم محترم مشاور اجتماعی بیمارستان می خواست به او حالی کند که بچه جان تو چون دیابت داری باید انسولین ات را بزنی و خوب هم نیست برایت که در کارخانه ها کار هم کنی و یحتمل اینکه مثلاً تو هنوز بچه ای و باید مدرسه هم بروی! و این کودکی که اتفاقاً موهایش هم کمابیش بور بود و یک کمی هم یحتمل چشمهایش بادامی بود می شد مشاهده کرد که عرق سردی در اثر همین دیابت بر روی پیشانی اش نشسته بود. حالا ما اصلا یادمان رفت که چطور این پروانه را سوزنی اش کنیم و بچسابانیمش به دیوار و یحتمل آمدیم یک کمکی هم به این کودک دیگر کنیم. و آنگاه بود که خانم مشاور اجتماعی بیشتر در مورد او فرمودند و .... یحتمل خیلی از این مسائل در اثر افسردگیهایی است که خود پدر و مادرها دچارش می شوند و بچه ها نیز تا بیایند بفهمند که چه شد؟ همه و همه را گرفتار می کنند. حالا هی تو بدو دنبال پروانه که سوزنی اش کنی و هی من بدوم که بالاخره مگر پروانه ها هم آدمند که حالا سوزنیشان کنیم یا نکنیم؟ حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو! واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو! .... فقط مواظب باش این وسطها چه از لحاظ اقتصاد کلان و چه از لحاظ اقتصاد خرد و چه از لحاظ بیمارستانهای روانی شوک ات ندهند برای اینکه افسردگیهای مزمن می توانند آیا با شوک تو را بیرون آورند آیا بیرون نیاورند آنجایی که خیال می کردی خیلی هم خوابت نبرده است و نگو داری دراز کش هم می شوی و دیگر نمی توانی هم بلند شوی از جایت! حکایتی است حکایت حاج علی بغدادی که بالاخره آیا او ملاقات کرده است امام زمان عجل الله فرجه الشریف را یا اینکه اگر هم ملاقات کرده است چرا باید آنرا حاشا کند آنرا یا اینکه اصلا چرا مسئله از این قرار است که از او می پرسد شب جمعه شب زیارتی امام حسین است؟ و آن حضرت هم می فرمایند بله؛ و آیا همین جا است که فقط در مفاتیح این مسئله بیان شده است و سندی هم برایش ذکر می شود یا جای دیگری هم جزو اعمال شب جمعه آمده است؟ و اگر این تنها جایی است که آمده است و آن هم که حاشا شده است و آنگاه مسئله چطور می شود نسبت به اینکه بالاخره سندش کدام است و پایان کارش کدام است و ....

 

قلت : یقول خطباء مآتم الحسین علیه‌السلام : إن سلیمان الأعمش أتى رجلاًیسأله عن زیارة سید الشهداء علیه‌السلام فأجابه الرجل : أنها بدعه ثم رأى فی المنام هودجاً بین السماء والأرض فسأل عن الهودج فأجیب بأن فیه فاطمة الزهراء وخدیجة الکبرى (علیهن السلام) فسأل أین تذهبان فأجیب إلى زیارة الحسین علیه‌السلام فی هذه اللیلة وهی لیلة الجمعة وشاهد رقعاً تتساقط إلى الأرض من ذلک الهودج کتب فیها : أمان من النار لزوار الحسین علیه‌السلام فی لیلة الجمعة أمان من النار یوم القیامة ، فهل صحیح هذا الحدیث؟ قال: نعم تام صحیح. قلت: سیّدنا أصحیح ما یقال من أنّ من زار الحسین علیه‌السلام لیلة الجمعة کان آمنا؟ قال: نعم ودمعت عیناه وبکى.

 

http://lib.eshia.ir/10505/1/587

 

بابا ما اصلا می آمدیم کرایه ی ماشین یا خر شما را می دادیم که حالا چطور بوده است که با امام زمان عجل الله فرجه الشریف یحتمل همراه شده ای، ای حاج علی بغدادی و حال آنکه یحتمل اصلا ماشینی هم آن زمان در کار نبوده است و لذا دست از سر ما برمی داشتی دیگر. و ما را این همه در دردسر نمی انداختی! بعضی یحتمل اشکال می کنند که اختیار دارید، حالا کجایش را دیده ای؛ تازه ما شما را پیدا کرده ایم! تو هنوز خیلی مانده است که اصلا بویی ببری که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یعنی چه؟ همه ی عالم در خدمت خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام اند و ای آنکه تو نور خدایی، خدا کند که بیایی! و نه اینکه همه توی دلشان را خالی کرده باشند که مگر می شود که در این چنین چاله هرزها و بلکه آتی سازهای بی پایان کار و بلکه بی سندی و سیاه چاله های نجومی ای بگویی که ای آنکه تو نور خدایی، خدا کند که بیایی؟! اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾

 

بنده ی حقیر رفته بودم نماز جمعه امروز و اتفاقاً حضرت امام جمعه ی محترم همان موقعهایی که این حقیر رسید داشتند از امام زمان حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف می فرمودند از روایتی از کافی و از قول امام صادق علیه السلام و بعد بحث به داعش هم یک جورهایی کشیده شد که اینها دارند چه ها که می کنند و چه ها که نمی کنند! قبل از اینها بنده داشتم به درسی از دروس نکاح 98/09/24 حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی گوش می کردم که در آن به کتبی از جمله  کشف اللثام فاضل هندی و جواهر الکلام در مباحث فقه استدلالی ارجاع می دادند. اینها یک چیزی است که احتیاج به تمرین دارد که متوجه شوید اصلا مسئله ی مورد بحث دارد چه بیان می فرمایند! دیشب ولی یک کتاب دیگری از آیت الله العظمی جوادی آملی دیدم که از قضا در سال 1387 هم تالیف شده است بنام حکمت نظری و حکمت عملی. و راستش را بخواهید فهرست کتاب را که دیدم رسیدم به این عنوان و صاف رفتم سراغ آن: بطلان اصول دیالکتیک از نظر نهج البلاغه. و بعد می فرمایند که مارکسیستها و مادیون معتقدند که اگر چیزی ماده و حرکت نداشت هستی ندارد. و اما امیرالمومنین در خطبه ای می فرمایند:

 امیرالمؤمنین (ع) فرمود: خدا محکوم حرکت نیست و اصول حرکت بر ذات او حکومت نمى کند  نه با حرکت کار مى کند و نه حرکت در ذات خدا راه دارد و نه در کار خدا. خدا ذاتى است بدون حرکت. و علیت او وفاعلیت او هم با حرکت همراه نیست.

حکمت نظری و حکمت عملی، آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی، ص 40

http://lib.eshia.ir/10957/1/40

 

این یحتمل بتوان گفت که مربوط می شود به این خطبه ی نهج البلاغه:

 

مَنَعَتْهَا «مُنْذُ» الْقِدْمَةَ، وَ حَمَتْهَا «قَدُ» الْأَزَلِیَّةَ. وَ جَنَّبَتْهَا «لَوْلَا» التَّکْمِلَةَ، بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ، وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُیُونِ وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ السُّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ. وَ کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ. وَ یَعُودُ فِیهِ مَا هُوَ أَبْدَاهُ، وَ یَحْدُثُ فِیهِ مَا هُوَ أَحْدَثَهُ! إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ، وَ لَتَجَزَّأَ کُنْهُهُ، وَ لَامْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ؛

 

با آفرینش موجودات آفریننده آنها در برابر عقول تجلّى کرد و از همین نظر است که از دیده شدن با چشمهاى ظاهر مبرّا و پیراسته است و قوانین «حرکت» و «سکون» بر او جریان ندارد، (زیرا) چگونه مى‌تواند چنین باشد، در صورتى که او خود «حرکت» و «سکون» را ایجاد کرده است؟ 

 

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص 424-425

http://lib.eshia.ir/10336/1/424

 

یک مسئله ی دیگری که هست این است که سالروز تولد حضرت مسیح نیز نزدیک است و بنده این مناسبت را به مسیحیان جهان تبریک عرض می کنم. و اما یک نکته ای را هم دیدم دیشب در مورد سرجون مشاور معاویه و یزید که دو فرزندهای او که یکی از آنها نیز فرزندخوانده ی او است نیز قدیس از آب درآمده اند: قدیس یوحنای دمشقی و قدیس قسماس شاعر. (این را در ویکی پدیای انگلیسی راجع به سرجون شرح می کند و این قدیسها نیز خود صفحه های خود را دارند.) البته نکته ای که هست این است که یحتمل بعضی ایراد کنند که چطور از آن پدر این قدیسها بوجود آمده اند؟ و همانطور که قبلاً هم گفتیم از یزید بن معاویه هم معاویة بن یزیدی را داریم که حکومتش را کنار گذاشت و گفت پدرم اشتباه کرد. ولی به هر حال این است که آن کاری را که حسین بن علی علیه السلام در کربلا کرد آنچنان کاری است کارستان که همه ی اینها را خود در بر می گیرد.

نکته ی دیگر مربوط می شود به حکومت حضرت بقیت الله الاعظم که این چطور می شود و این را چطور ما می خواهیم از میان همه ی مسائل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دریابیم؛ التفات می فرمایید؟ یعنی مثلاً شما در هر حکومتی که بنگیرید سه قوه ی مجزا از هم دارید که مشمول قوای مقننه و مجریه و قضاییه هستند. و آنگاه در نظامهای الهی و خصوصاً اسلام مباحث فقه و اصول فقه را نیز داریم که سعی دارند حکمت الهی را بصورت قانونمند حتی المقدور مدون کنند. و اما اینکه حالا ما در این تسلسلی که واقع می شویم تا بطور فلسفی کل اصول فقه و فقه را درک کنیم چطور می شود تا آنجایی که آیا به ما این اجازه را می دهد که به حکمت الهی تا چه حدودی نزدیک شویم؟ نکته ی عجیب اینجا است که خود حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه ی اطهار علیهم السلام به ما نشان می دهند که نه فقط کربلا و بلکه کربلاها در پیش است! و تا آنجا که لااقل فعلاً نیز امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز در غیبت تشریف دارند. 

یحتمل اینجا بعضی اشکال کنند که اگر ایشان هم تشریف بیاورند، کاری که می فرمایند این است که می آیند و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خودمان می پردازند و لا غیر؛ و بلکه کاری هم ندارند که کیست که امام زمان است که می خواهد آیا ظهور بفرمایند یا خیر آنچنان که بشیرینی بین حاجی علی بغدادی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم واقع می شود! نکته ای که اینجا هست این است که همین احتجاج بین مادیون و مارکسیستها را در نظر بگیرید که می فرمایند خدای بدون حرکت چطور هستی دارد؟ استدلال کردن اینجا که حرف آنها غلط است یک حرف است و اینکه شما بخواهید مثلاً در نظریه هایی همچون نظریه ی میدانهای کوانتمی یا همدیسی و نظریه ی ریسمان بطور قانونمند متوجه شوید که قوانینی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حاکمند کدامند؟ این مثل این ضرب المثل نیست که بفرمایید بالاخره هر گبری اخر عمرش یک جوری مسلمان می شود! یعنی شما نمی خواهید یک اسب سرکش چموشی را که رام شدنی نیست را رام کنید همانطوری که مثلاً یک جوانی که در نادانیهای خود نیز یحتمل ممکن است به انواع مختلف طغیان کند؛ و شما در علم اخلاق و علوم دیگر و از جمله روانشناسی و روانپزشکی می خواهید بدانید که چطور می توان به او فهماند که راه های دیگری هم هست که تو نمی دانی و اتفاقاً خیلی هم خوب است که آنها را یاد بگیری؛ و یقیناً هم این کار را بکن که خیلی بهتر است و طغیان هم نکن! و اما اینکه شما بتوانید جامعه ای را از کج روی هم حفظ کنید یحتمل بتوان گفت به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای احتیاج دارید که بتواند بر اصول فقه و فقه و بلکه قوانین و قضاوت و بلکه حکومتهای جهانی نیز تاثیرگذار باشد. و این هم یحتمل بتوان گفت که نیست مگر اینکه بشریت بتواند به این باور هم برسد که  امام زمان عجل الله فرجه الشریف باید به عرصه ی ظهور برسد و بلکه او خود ندای انا بقیت الله را سر دهد و خدا کند که بیایی! و ریشه های کفر و شرک و نفاق و فسق و فجور و فرعونیت را در جهان بخشکاند و مستضعفین عالم را بر مستکبرین پیروز گرداند و خود نیز امام به حق آنها گردد. آمین یا رب العالمین. و اما بعضی نیز یحتمل اشکال کنند که تو که خودت خواب مانده ای و حالا کاری نداریم که از لحاظ فیزیولوژیکی یا روانشناسی است یا بلکه در اثر پیری و تنبلی هم هست که گویی از همه جا جا مانده ای و مثل این بچه هایی که پستانکشان را ازشان گرفته اند برگشته ای به دوران کودکی ات که الا و لله من همان چاله هرز خودمان را می خواهم و غافل از آنی که اقایان خانمها آن چاله هرز حالا شده است یک سیاه چاله ی نجومی ای که حالا اقتصادش را چطور می خواهیم راه بیاندازیم حالا دیگر بماند. یعنی اینکه کسی نیست به این بچه بگوید که آقا جان تو دنبال پستانک دیگر خوب نیست بروی و بلکه پیر هم شده ای و هنوز دنبال همان پستانکی؟ یک کاری بکن! و لذا این بچه ای که اخلاق هم در او اثری ندارد را می خواهید چه بفرمایید؟ بچه بگیر بنشین! هم کمش است دیگر. بعضی وقتها مواظب نباشید این جور بچه ها را اگر زیادی بهشان محل بگذارید یک وقت دیدید که مسجد را هم نجس کردند چرا که حد و حدود خود را نمی فهمند؛ یعنی به اینها یقیناً باید هم گفت که مسجد جای چشمه هایی که آنها فکر می کنند خیلی هم خوب است نیست و بلکه نجاست نجاست است. و نمی شود هم گفت که خوب حالا این سگ را هم که خیلی بی پناه است را اگر بیاوریم توی مسجد هم یحتمل به کسی بر نخورد و بد نباشد. حالا سگ را توی حجره ات هم در حوزه ی علمیه ای بهت جا داده اند یحتمل اجازه داشته باشی ببری (البته بنده ی حقیر سند این را هم هنوز نیافته ام که آیا در کتاب مکاتب الصالحین است یا کجا است؟)؛ ولی دیگر مسجد جای این حرفها نیست که حالا سگی نیز در برف و سرما گیر کرده است و جا هم ندارد و حالا بیاوریمش توی مسجد بلکه با ما نماز هم خواند.... یک وقت دیدید یواش یواش بعضی تصمیم بگیرند که جای سگ و امام جماعت محترم مسجد را هم با هم عوضشان کنند و بلکه مدعی هم شوند که گربه و بلکه سگ از او هم قدیس تر می تواند باشد و ... البته اینکه باز حتی به حیوانات نیز انسان مهربان باشد نیز حرفی دیگر است تا آنجا که می فرماید میازار موری که دانه کش است و جان دارد و جان شیرین خوش است. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّـهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ﴿٥﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿الإسراء: ١٤﴾

 

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَافِلِینَ ﴿١٧٢

 

Dear ...

 

Salam. As we were discussing the integral of (sin t)/t from 0 to infinity over dinner and later I tried to reach the problem in mathoverflow, I tell you something funny: I still can't reach this problem myself! However, here is the address of the problem; maybe you can. It seems to me that it might be an interesting problem to find a basis of test functions of possibly sin and cos character that when multiplied by (sin t)/t gives possibly a compact or even a non-compact Hilbert or even rather a Sobolev space. Then, when one wishes to apply operaters such as the Laplacians or the Dirac operators to this function spaces or genralizing the matters perhaps into a von Neumann algebra or further into a noncommutative geometry environment! This might already be a ton of subjects to deal with.

But still going further, if instead of a real variable for (sin z)/z and for the test functions we choose complex variables, then we can consider even integration on Riemann surfaces instead of just the real line. And here the works of Mirzakhani (and Eskin) on Abelian differentials are apparently prominent enough to have Witten and Dijkgraaf write this paper about it:

  https://arxiv.org/pdf/1804.03275.pdf

The thing that appears to me as interesting is that these Riemann surfaces might indicate strings connecting the earth and the sky possibly with ultraviolet (UV) and infrared (IR) cutoffs for which one can possibly even concoct fine-tunings in certain cases given that one knows what needs to be done. E.g., in topological quantum field theories one also has the work of Shing-Tung Yau et al:

https://arxiv.org/abs/1901.11537

which also appears very interesting.

As you might have noticed the range of these problems can range from celestial mechanical problems such as two or three body problems of Sun Earth (Moon) such as quantum gravity on a torus to nanotechnology of saving softwares on hardwares such as saving information on compact disks or hard disks or even on different (possibly entangled) networks..

Incidentally, I tried to ask mathoverflow guys whether Serge Lang was ever married or had kids or what? These guys reacted as if they are some kind of heavenly people and I committed something very wrong and furthermore erased this question too as if I committed a great sin! Never mind though! since as I told you I also wrote many others including ... (regarding something I don't even remember now in the slightest lights) and did not get an answer either! But I do remember writing ...  twice in regard to congratulating him on his successes although answering once and not the second time! The clever observer probably notices that I'm getting into too much of gossips now and better end it right here. Of course, as one might wish to calculate the Ricci curvature of all the different Riemann curvatures of comparative observers, one might be able to reach at certain invariants via contractions of Riemann curvatures; and actually, some might even find it more attractive to find the inverse problem that one is given the Ricci curvature and the problem would be to seek via covariant (or even perhaps contravariant) derivatives the corresponding Riemann curvatures the contractions of which might be the supposed invariant Ricci curvature. By the way, if you don't mind I might publish this email somewhere on my blog! Of course, it might be wise to keep anonymity if one decided to publish in blogs as it might not be a matter of etiquette or high morality to gossip publicly. In any case, I just read an article on the Quranic verse 172 of Al-Araf in I think Safineh journal [no 24] yesterday as I went to Qoba mosque which is also commented on wiki-fegheh; One is reminded of rather the very microscopic quantum states of matters in the verse! I thought you might find it attractive too. 

 

Best,

Hamid.

 

 

راستش چند وقت پیشها این متن را نوشته بودم غلط نکنم و یادم نیست که آیا این فقط در درفت ایمیلم بوده یا اینکه آنرا در این وبلاگ نیز آورده ام؟! دیروز بعد از مدتها رفتم توی وبلاگم و دیدم که این توی درفتم است! و لذا آنرا برای کسی هم اتفاقاً فرستادم. 

یک نکته ای که در مورد کارخانه ی آدم سازی هست این است که آیا ما بالاخره در این کارخانه ابرتقارن و حتی شکست ابرتقارن- (مثلاً رجوع کنید به مکانیزم شکست همزمان ابرتقارنی نامبو-کوبایاشی-ماسکاوا و ماتریسهای کابیبو-کوبایاشی-ماسکاوا)- هم داریم یا خیر؟! یعنی وقتی از اول خلقت بشریت در عالم شما انواع کارخانه های آدم سازیهای اسلامی و حتی غیراسلامی را دارید که یحتمل خیلی هم سفت و سخت مدعی هستند که حضرت آدم از ما است و نه از غیر، و خوب آنگاه که کار خدای ناکرده به انواع استیضاحها و حتی کودتاهای حضرات آدمها کشید- و بلکه کنار هم گذاشته شدند- هم آیا باز هم مدعی باقی می مانند که همین هم از ما است و لا از غیر؟ یا می زنند زیرش و می فرمایند که کی بود کی بود؟ ما نبودیم!

یعنی بنظر حقیر می رسد که گاهی کارخانه های آدم سازی است که خیلی مهم است ولی گاهی هم مسئله تخریب آدم نماهایی است که خیلی هم ادعاهای آدمیت دارند. این مسئله را در پنج تن اهل عبا دقیقاً می بینیم که از خود حضرت پیامبر و دعوت آن حضرت به اسلام چطور شروع می شود و به خلیفة اللهی امیرالمومنین و الغدیر که می رسد چطور می شود و با سبطین شباب اهل الجنة امام حسن و امام حسین علیهم السلام در کربلا به اوج خود می رسد. این را در ادیان دیگر هم یحتمل دارند که مثلاً در مورد حضرت موسی علیه السلام و جانشینان آن حضرت چطور می شود؟ حالا این را هم عرض کنیم که در مورد کریشنا هم می فرمایند که پنج نفری با هم ظاهر می شوند و همینطور در قلب نیز ویشنو بصورت پنج تایی کشیرودکاشایی گاربودکاشایی .... ظاهر می شود، هر چند که مثلاً هاری کریشناها از ادیان توحیدی هم نیستند! به هر حال، خدا در قلب همه موجودات می تواند متجلی شود حتی اگر یا قلب یا دنیایی که در آن قلب انسانی واقع شده است خیلی هم ظلمانی شده باشد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿الإسراء: ١٤﴾

 

بنده می خواستم کتاب مفاتیح الجنان را برای صلوات بر امام زمان عجل الله فرجه الشریف بیابم، متوجه شدم که کتابخانه ی فقاهت دچار مشکل است و یحتمل هنوز هم این مشکل رفع نشده است. خوب شد از کتابداری گفتیم و از مثلاً رستورانداری نگفتیم که خدای ناکرده رستورانها و تهیه ی غذاها هم همه و همه یک وقت دیدید تعطیل شوند و آن وقت خانمهای خانه دار و بلکه آقایان هم دچار مشکل شوند. و الحمد لله رب العالمین.

و در ضمن بنده نیز تا چند وقت در آینده در این وبلاگ خود ننویسم، البته اگر بتوانم تحمل بیاورم که ننویسم چرا که گویی مثل اینکه مدتها است که هر روز دارم می نویسم و شده است یک عادتی برای این بنده ی حقیر! و بلکه سعی کنم در ورد و پاور پوینت بنویسم و یحتمل هم تا الان تک/لاتک هم که خیلی ویرایشگرهای پیشرفته تری یافته است که مثل قدیم یک حالتی ندارد که انگار می خواهید برنامه نویسی سی پلاس پلاس حرفه ای با تک کنید و کلی چم و خم کارها را باید بلد باشید. البته می ماند به اینکه این نرم افزار تا چه حدی هم در بازار یافت می شود! البته بعضی عزیزان می فرمودند که مگر تو حقوق و مواجبی هم میگیری که اینقدر جوش این نظام را می زنی! یحتمل بعضی هم غافلند که خیلیها هم با اینکه جیره و مواجب خیلی خیلی خوبی هم می گیرند و با این حال دانسته یا حتی ندانسته نیز از مخالفان سر سخت و بلندگوهای دشمن برای این نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران می شوند. بعضی حتی تا آنجا هم پیش می روند که خدا محوری و تئوکراسی را هم عیب می دانند! البته این را هم عرض کنم که در جمهوری اسلامی ما حق خودمان را هم که نتوانستیم بگیریم و بلکه حتی گویی به عنوان یک شهروند نیز یحتمل آیا بتوانیم حق خود را از بنیاد مستضعفینی بگیریم که یک وقت از او آپارتمان خریده ایم و حالا بعد از 20 الی 25 سال یا بیشتر می خواهد چیزی به اسم سندش را بدهد آیا نتوانیم! یحتمل اگر می رفتم دادگاه می گفتم که این بنیاد مستضعفین باعث شده که نه تنها سندم را در جبهه گم کنم و بلکه آنقدر نگران سندم بوده ام که حوسم را هم پرت کرده است و لذا شیمیایی شدید هم شده ام در جبهه های حق بر علیه باطل؛ و آنگاه تقاضای سند جدید به اسم خودم از دادگاه می کردم بهتر به نتیجه می رسیدم. و دادگاه به نفع بنده ی حقیر رای هم می داد. یا لااقل به بنیاد مستضعفین مدعی می شدم این سند مال من است و نه مال توی مستضعفی که یحتمل عقلت هم کم است. و الا بیخودی است که بیناد مستضعفینی؟ چرا اینقدر بیناد مستضعفینی و یه ذره هم بنیاد مستکبرین نیستی؟!!! حالا دیگر مستکبرین پیدا نمی کنی و لذا افتاده ای به جان یحتمل نه خیلی مستضعفین و بلکه مردم نه چندان مستضعف و نه چندان مستکبری که یحتمل رابین هودی باید حقشان را کف دستشان گذاشت  و یعنی اینکه حق را از اینها هر طور شده گرفت و به مستضعفین کپر نشین پابرهنه ی واقعی هم داد؛ یا الاقل اگر نمی شود اینها را هم مثل همانها بی خانمانشان کرد که دیگر حرفهای زیادی هم نباشد؟!!! تا چیزی می شود بعضی می گویند همه چیز تقصیر جمهوری اسلامی است و برای همین است که ما چهل سال داریم بیکاری می کشیم؛ خوب بابا یک کاری بکنی و تنبلی ات را کنار بگذار و کسب و کاری راه بیانداز که یحتمل به کپرنشینها و مستضعفین هم کمکی کرده باشی و بلکه یک خیری به مردم برسانی. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّـهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّـهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ٤٧). لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ ﴿النحل: ٨٩﴾

 

یک نکته ای اینجا هست راجع به نظریه ی طیفی و طیفنگاری که حتی طیفهای نوری را هم در بر می گیرند؛ و مثلاً شامل طیف پرتو ایکس و ماورای بنفش و مادون قرمز هم می شود. این را یحتمل بتوان گفت که از معادلات ماکسول بیرون می آید آنطور که بنده ی حقیر از سالها قبل یادم هست. این مسئله ی معادلات کلاسیک ماکسول را وقتی به نسبیت عام و بلکه گرانش کوانتمی عمومیت می دهیم، یک بحث روز داغی می شود. مثلاً این مقاله را مربوط به سیاه چاله ها ببینید:

 

https://arxiv.org/abs/1910.12262

 

نکته ای که در مورد تک قطبیهای مغناطیسی مطرح است این است که خوب حالا که الکتریسیته را کوانتیزه کرده ایم و لذا الکترونها را داریم بنابر همین منوال واحدی که با آن می توان مغناطیسم را هم با نام تک قطبیهای مغناطیسی بدست آورد کدام می شود؟ و اما مسئله ای که می تواند رخ دهد این در طیفنگاری آیا بینهایت را هم ما اجازه می دهیم وارد شود (که البته نکته ای است که معادلات را معادلات ماکسول می کند!) یا حتی اینکه تا چه حدی می توانیم به بینهایت در این طیفنگاریها نزدیک شویم؟ مثلاً حالا لیزر را هم علاوه بر پرتوهای کیهانی و گاما و ایکس و زمینه ی ریزموجهای کیهانی و ... را داریم و یحتمل هم پرتوهایی هستند که برای ما هنوز کاملاً ناشناخته اند.

و اما همین هم که افقمان با طلوغ فجر تغییر می کند و بلکه شب نیز روز می شود را حساب کنید که چه مقیاسی از تک قطبیهای مغناطیسی و بلکه چقدر نیز الکترون لازم است در انواج الکترومغناطیسی ای که به این حجم عظیم از امواج نوری و ذرات فوتونی را  بر زمین بتاباند؟ اینجا یحتمل بعضی اشکال کنند که کسی نمی آید افق خود را با افق کرم شب تاب تطبیق دهد برای اینکه فوتون فوتون انواری را که از خورشید می تابد را حساب کند! و لذا همین هم هست که تا بیایی از این کارها کنی، گیر می کنی توی سیاه چاله هایی که یا ابرتقارنی است یا ریسمانی یا .... ولی بعضی دیگر اینجا یحتمل جور دیگری اشکال کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مسائل از این نوع است که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود؛ و لذا اگر برای فهم مسائل به خدا توکل نداشته باشید، یقیناً هم جا خواهید زد و بلکه نه فقط در میان انبوهی از نظریات مختلف قدیم و جدید و بلکه در میان انبوهی از نظریاتی که مدام فی البداهه در حال ساخت و تغییرند نیز گم می شوید و جایگاه اصلی خود را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه جایگاه امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم نمی یابید که حتی از لحاظ روانشناسی نیز مسئله بالاخره چیست؟ چرا که گاهی اوقات در میان نظریه های بحرانی (chaotic theories) مخصوصاً می توان کاری کرد که طرف حتی آن حجمی از مسائل را که در جلوی رویش انباشته شده است او را وادار کند به اینکه مثلاً شوکه شود! یعنی یحتمل مسئله آنقدرها هم سخت نباشد ولی میتوان آن طلبه ی نوپایی را که تازه وارد کسوت طلبگی شده است را کاری کرد که یحتمل از کوره در برود و بلکه پا به فرار هم بگذارد و به غلط کردن بیافتد که دیگر غلط بکند که ادعای حتی طلبگی و شاگردی هم بکند! چه کار کنیم؟ همینطوری حجم مسائل را در نظریه ها و مقالات و سخنرانیها و همه و همه آنقدر زیاد کنیم که دیگر برای هیچ قرد بخصوصی قابل هضم نباشد و بلکه تخصصها لازم داشته باشند که یک گوشه ای از آن را اتخاذ کنند و بدان بپردازند. همین پزشکی خودمان را در نظر بگیرید که چقدر می تواند هر تخصصش پیچیده شود؟! حالا سنتی و مدرن و طب سوزنی و ... را کاری نداریم.

و لذا باید هم خیلی مواظب بود که سلامت روح و روان طلبه ها و دانشجویان را هم بی خودی به هم نزنیم که حالا مثلاً همه و همه بشوند علامه و آیت الله. حالا تا همین که یک کمی از همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم درک می کنند حتی بدتر از این حقیر یحتمل خیلی به آنها ایراد نکنیم که تو بالاخره هیچی نمی شوی! این می تواند یحتمل خودش یک گناهی شود. حالا یکی هم یحتمل مامور است مثل آن تابلوی استاد فرشچیان که کتابهایی را که استاد و طلبه اش احتیاج دارند را بیاورد و در اختیار آنها قرار دهد؛ و حالا خودش چقدر از آنها و بلکه حرفهای استاد و طلبه اش را نیز سر در می آورد نیز امری دیگر است! یعنی در هر سطحی یک خوف و رجایی هست برای اینکه وارد مسائل شده و آنها را حل کنیم و بلکه نظریه ها را هم بفهمیم و حتی نظریه های جدیدی هم ارائه کنیم! زورکی نمی شود کسی پایش را بگذارد لای دری و بخواهد به مکتبخانه وارد شده و مدعی شود که مثلاً ما هم حتی می خواهیم کتابدار شویم. کتابداری هم این روزها یحتمل خودش مدارکی و از جمله دکترا می خواهد! ملاحظه می فرمایید که ما مخصوصاً اصلا خیلی کم و بلکه حتی هیچی وارد مبحث اموری که مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم می شود نشده ایم و این امور را می گذاریم برای اساتید فن. البته صلوات بر آن حضرت را اینجا می آوریم:

 

 

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

آیا شما یک طیفنگاری بینهایتی را اینجا ملاحظه نمی فرمایید که دقت بسیاری را هم فقط در یک امری از تخصصها- از بسیاری تخصصها مثل مثلاً روانشناسی را در نظر بگیریم- می طلبد؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
راستش بنده دلم برای حاجی آقا تنگ شده بود، این است که ایمیل زدم به ایشان که اگر در مکتب شما همدیسی دارید این حقیر هم بیایم استفاده کنم. حالا بعضی هم یحتمل اشکال کنند که چرا استاد را حاجی آقا خطاب می کنی؟ راستش این حقیر دیدم ما هر کاری بکنیم خیلی هم درست از آب در نمی آید این است که یحتمل یک کار انقلابی ای کرده باشیم بهتر هم باشد! به هر حال اگر یک بسیجی حزب اللهی را این حقیر قبول داشته باشم همین حاجی خودمان است. ولی از آنجایی هم که حاجی إقا فرمودند که در فرصت مطالعاتی به سر می برند که به انگلیسی وقتی حساب کنید یک جورهایی هم به روز شنبه هم مربوط می شود و اتفاقا آن روز هم روز شنبه بود، حس کارگاهی شرلوک هلمزی و پوارویی و بلکه سریال مجیدی و کلاه قرمذی خودمان گل کرد گفتم ببینم نکند حاجی ما را گذاشته است سر کار و سرش شلوغ است و نمی خواهد طلبه وشاگرد پررو طلبه های دیگرش. را هم از راه بدر کند و لذا غیر مستقیم فرموداند بچه برو رد کارت! اما بعد که آمدم حس کارگاهیم را انگیزه ی درست بهش بدهم. بدتر هم شد. برای اینکه باید با یک مکتب دیگری هم که خیلی هم اهل نه و نو است مثلا تماس می گرفتم تا این یکی بلکه یه جوابی آیا بالاخره به این حقیر هم بدهد. خلاصه فهمیدم کارآکاهی هم کار این حقیر نیست. مدیر مکتب صاف و پوست کنده فرمودند خوب بالاخره حالا که با مکتبخونه تماست رو گرفتی! یعنی مثلا حالا میگی چی؟ این حقیر هم عرض کردم هیچی دنیال حاجی می گشتم که ایشان هم حرف خود حاجی را فرمودند.
بکذریم، بنده می خواستم عرض کنم که حالا که دستمان به حاجی هم نمی رسد هر چند که اگر می فرمودند ما حاضر هم بودیم هر جا که باشد در مکتب ایشان حاضر هم شویم و اما باز هم حس کارآگاهی و پدیدارشناسی حقیر که به کار می افتد دیگر دست بردار هم نیست و کشف کرده ام که اگر ما خورشید را برای.آزمایشات نیوترینویی خود نداریم ببینیم اینها همه از آن طرف میآیند حالا چقدر در آشکارسازها می توان آنها را دریافت ولی چقدر هم از این طرف داریم که به آن طرف می روند؟ و لذا اگر خورشید را می توانستیم روی زمین بیاوریم افقمان اینجوری فرق هم می کرد هر چند که حاجی یحتمل بفرمایند که اگر چنین هم می دود [می بود] مسیله از لحاظ همدیسی درست از آب در نمی آمد [برای اینکه هر کسی هم خورشید خودش را می خواست حالا که خورشید را روی زمین آورده ایم!!!] و باز داری پررویی هم می کنی و همین هم هست که به مکتب خونه هم راهت نمی دهند! البته بنده این را هم قبول ندارم چرا که توجه هم بفرمایید که می فرمایند شب جمعه شب زیارتی امام حسین یلام [سلام] الله علیه هم هست و بنده پرسیدم سندش کجاست فرمودند در مفاتیح هم هست. ولی بنده اول فکر کردم درست است و اما هر چه گشتم پیدایش نکردم. ولی عرض بنده این است که اگر همه می فرمایند که چنین است هر چند که احماع اینجا خود سند نشود و اما یحتمل تا سندش را بیابیم نمیتوان به این گفته اعتماد هم کرد؟ و لذا عرض بنده این اسن که اگر امام زمان ظهور بفرمایند بهتر است یا اینکه اصلا خورشید را هم بیاوریم روی زمین که آذمایشات [آزمایشات] نیوترینویی خود را بتوانیم انجام دهیم؟ شما بفرمایید غیر از این است بفرمایید غیر ازاین است!
و در ضمن بنده حقیر که خیلی از این گوجی بری استفاده کردم و به پزشک سنتی خود که در بازارچه عقیق جنب مسجد قلهک هم داروهای سنتی اسلامی هم دارند خواهم گفت و می پرسم. اتفاقا خیلی هم وارد است و تا آزمایشم را دید گفت تو بهتر است تا درازکش نشده ای ویتامین د-سه ات را بخوری و امگا سه ات را هم بخور برایت خوب است.... یحتمل به حاجی هم بفرمایید به ایشان یه سری بزنند. خانمها هم خیلی مشتری ایشان هستند و حالا حمل بر بازار گرمی هم برای ایشان نشود. خوب اشکالی هم ندارد ما که نمی خواهیم واقعا اینجا برای این استاد که اتفاقا مدرک ریاضی هم دارند بازار گرمی هم کنیم! خیلی مخلصیم.

------------------------------------------------

 

البته این اشکال هم با آوردن خورشید عالم تاب روی زمین هست که مثل داستان حضرت یونس می ماند که

 

وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿الأنبیاء: ٨٧﴾

 

یعنی یک وقت هست که شما می خواهید قرص یحتمل حدود یکی دو گرمی قرص روغن ماهی خود را بخورید آنطور که دکتر فرموده اند. و اما یک وقت هم هست که چرا که قرص را هم میل می فرمایید باز هم رنگ و بوی الهی از دستتان بیشتر هم می رود. یعنی بجای اینکه آیا قرص ماهی تان را بخورید و بلکه یکی تان را با ده تایتان یکی نفرمایید آنطور که می فرماید مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿الأنعام: ١٦٠﴾ و اما یحتمل یک حسنه انجام می دهد و ده سیئه ی بدتر را هم مرتکب می شود! عرض بنده این است که یک وقت دیدید اینطوری قرص روغن ماهی که فایده نکرد هیچی و بلکه همین هم باعث شد که رنگ و بوی الهی را هم فراموش کرده و لذا در یک شکم نهنگ عظیمی هم واقع شد آنطور که می آید صواب کند و کباب می کند. و این یعنی اینکه این یک حرف است که کسی بیاید بزند بتها را بشکند و طبر را هم بیاندازد گردن آن بت بزرگتر از همه و اما بعد اینکه بخواهد به اثبات هم برساند که نخیر ما خورشید را هم آورده ایم روی زمین نزد همه و همه و بلکه همه و همه را خورشیدی و نه ماهی و نهنگی و امثالهم کرده ایم. این یحتمل قبول هم کنیم که بحثی دیگر است متعلق به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی.

صِبْغَةَ اللَّـهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ﴿البقرة: ١٣٨﴾

 

۱. ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿فصلت: ١١﴾

۲. فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ ﴿الدخان: ١٠﴾

 

این الشموس الطالعه

این الطالب بدم المقتول بکربلا

 

بنده سریع می خواهم بروم مصلا چرا که سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه را هم می خواهم گوش کنم و دیر هم شده است! و لذا سریع عرض کنم که آن رنگ و بوی خدایی کانه در بطونی که گویی از سرب داغ ریخته شده است ونمی تواند آن جوش و خروشی را که باید را داشته باشد تا رنگ و بوی الهی را از میان دود و دخان ملاحظه کند چرا که نورها یک شکستهایی و سوراخهایی را یافته اند که آیا به آن اتصالی که آنها را لازم است از خورشید به زمین برساند را دیگر داشته باشند و حالا این نور چقدرش درونی است و چقدرش هم بیرونی است نیز بماند. و لذا رویه های ریمانی و ابرریمانی را داریم که چقدر بتوانند این انوار الهی منکسره را ترقیب بزنند که چیست که ما نه آن رنگ و نه آن بوی الهی را درک نمی کنیم و نمی فهمیم؟ نمی فهمیم این یعنی چه که: لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ ۖ وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ﴿٥٦﴾  و بلکه سالک الی الله تبدیل شده است به مرده ای متحرک که از ترس و حول و تکانش حرکت هم نمی تواند بکند و جنب هم نمی خورد! مثلاً بنده خدا گیر می کند که بالاخره حالا ویتامین د-3 هیچی، و اما این قرص امگا-3 روغن ماهی ام را صبح بخورم یا ظهر یا شب که خیلی هم بهتر باشد و دل و روده هایم هم خیلی دیگر به هم نپیچند و بلکه به هم نچسبند چرا که زیادی در بی خوابی و دیگر مسائل افراط و تفریط هم شده اند و وقت اینکه بنشینیم یک استکان چای را در نعلبکی ریخته و با هم بخوریم نیز نداریم! این تلگرام و اینترنت مگر می گذارد؟

حالا دیگر دارد یواش یواش خیلی هم دیر می شود و لذا این مقاله را راجع به ابر رویه های ریمانی ویتن نیز بنگرید: 

https://arxiv.org/abs/1209.2459

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحًا لَّعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿٣٨﴾ وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لَا یُرْجَعُونَ ﴿القصص: ٣٩﴾ 

۲. وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿غافر: ٣٦﴾

 

این یکی از خصلتهای استکباری فرعونی است که غیر از خودش خدایی را نمی شناسد و بلکه مستضعفین را نیز غیر از خودش می پندارد چرا که مدعی است که او خشتهای کاخهایش و بلکه برجهایی را که با آنها می خواهد کذابیت موسی علیه السلام را هم به اثبات برساند، را از بالا است که می چیند و پایین می آید و نه اینکه از پایین باشد که به بالا می رود. و لذا چنین امری برای او غیر ممکن جلوه هم می کند که توجه کند که آیا واقعاً او خدایی است که دارد به دیگران می گوید که انا ربکم الاعلی یا به هر تقدیر دچار شرکی شده است که آن اختلافهای طبقاتی عظیم و عجیب و غریب را حاصل کرده است که خود را چنین می پندارد؟

نکته ای که اینجا هست این است که شما برای اینکه این بلوکها را و از جمله بلوک 23 را نیز مثلاً در آتی ساز حتی به عنوان بنیاد مستضعفین نیز بسازید آیا نباید متوجه باشید که این بلوک یا هر بلوک دیگری ممکن است دردسر ساز هم باشد و برای سند گرفتن هم مشکل ایجاد کند؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که حالا ما که نمی خواهیم بلوکهایی را بسازیم که خورشید را نیز روی زمین بیاورد. و حالا مگر چه می شود؟ و مثلاً جریمه و دیه ای دارد؟ خوب می پردازیم! جنایت که نکرده ام. بنیاد مستضعفین هستیم و برای مستضعفین هم داریم کار می کنیم. می فرمایند رئیس سازمان برنامه فرموده اند که از طبقه ی دهم که برای کپر نشینها نمی خواهیم یا نمی شود تصمیم بگیریم چه کنیم! لابد از طبقه ی صدم یا هزارم می شود؟  به به چه شود؟ خوب باشد مشکلی نیست!

ولی مسئله اینجا این است که در اقتصاد کلان و بلکه مدل استاندارد ذرات فیزیک با ابرتقارن و گرانش وقتی شما می خواهید نیوترینوهای حاصل از آوردن خورشید روی زمین را حساب کنید، یحتمل علاوه بر همه ی این محاسبات باید هم به حساب آورید که چطور می خواهید حالا این خورشیدی را که روی زمین آورده اید را دوباره ببرید سر جایش در آسمان! یعنی اینجا دیگر نمی توانید بفرمایید که خوب حالا ما بلوکهای ساختمانی مان را از پایین شروع می کنیم و مثل قرعون می فرمایید که بعد تصمیم می گیریم که این بلوکهایمان تا کجا می روند و آیا به خدای موسی علی نبینا محمد مصطفی علیهم السلام هم می رسند یا اینکه به ما ثابت می شود که موسی و عیسی و بلکه محمد مصطفی علیهم السلام الکی است که جوش مستضعفین را دارند می زنند و بلکه دروغ هم دارند می گویند و خدایی جز خودم نیست که نیست ای فرعون جانم؟ و اینی است که هست! این سر پل خرگیری همانجایی است که می فرمایند اگر یک بار فرعون خدا را صدا می زد او را از غرق شدن نجاتش می دادیم و بلکه بجای خدا دارد موسی را صدا می زند که ای موسی بالاخره من به خدای تو ایمان آوردم. و لذا بیا و مرا نجات بده. (غلط نکنم یک چیزی شبیه این در قرآن کریم هم هست که بنده داشتم دنبالش می گشتم ولی پیدایش نمی کنم و یحتمل بیشتر در حدیث است تا خود قرآن!) مشکل فرعونیت این است که متوجه نیست که بلوکهای برجهایش کافی نیست برای اینکه ما را نه به خدای موسی و بلکه حتی به خورشید هم برساند که ببینیم  از این طرف به آن طرف داستان یحتمل از چه قرار است و ما را با خورشید چه کاری است؟ و بلوکهای ساختمانی مان در این میان چه ربطی دارند به اینکه ما را به خورشیدمان برساند؟ و چقدر می توانیم از بالا هم به پایین بسازیم و از پایین هم به بالا بسازیم و این فاصله ها را برداریم و بلکه نزنیم همه چیز را خراب هم کنیم؟ و حالا شده رسیمانی یا امی یا افی.... و الا که بالاخره بنده ی حقیر هم می توانم مدعی شوم که خوب مگر غیر از این است که فردا که آفتاب طلوع کرد خوب خورشید خانم هم سر و کله اش پیدا می شود دیگر و مگر غیز از این است؟ و لذا این هم که نشد. بزنیم یه چند تا از بلوکهای ساختمانیمان را هم خراب کنیم برای اینکه همه و همه نیز نفرمایند که همینها هستند که از مستکبرین هستند و می خواهند همه ی کاسه کوزه ها را سر مستضعفین است که خراب کنند. بلا نسبت، خاک توی سرتان کنند و چشمتان کور. مثل این می ماند که حالا که همه ی بلوکهای ساختمانی را مستضعفین خودشان می دانند از زمین تا خورشد و از خورشید تا زمین و همه و همه را چطور بسازند و استفاده کنند، حالا مستکبرین بیایند بفرمایند که این بلوکهای رویال پارک را هم یک کمی سوهانش را به لیف بکش بلکه  یک چیزی هم گیر شما آمد! دیگر هیچ چی نمی خوهد؛ نه آشکارساز و نه شتاب دهنده و نه برخوردکننده ی بزرگ هادرونی و ال اچ سی و ... همین الکتروضعیف ما را بس! نیروی قوی و کوارکها و گلوئنها و نیوترینوها و حتی گرانش کوانتمی و اینها رو هم نخواستیم و چه رسد به ادعاهای کذبی مثل اینکه حالا خورشید و بلکه همه ی ستاره ها را هم بیاوریم روی زمین و همه به سجده بیافتند و با امام زمان عجل الله فرجه الشریف به نماز بایستند؟! خدا لعنت کند دروغگوها را! یحتمل اینجا بعضی مسائل ریسمانی که از نظریه هایی که قرار است از میدانهای کوانتمی خیلی ریز زیرهسته ای تا مکانیک سماوی و کهکشانها و نجومی را هم در بر گیرند آنقدر گیج کننده می شوند که بعضی اشکال کنند که همین است که کمونیستها نیز از بقیه در بعضی از این امور جلو می زنند و دیگر چه رسد به اینکه بوداییها و هندوها هم این میان مدعی شوند که بابا این مسلمانان هم مثل اینکه چیزی حالیشان نیست؛ و حالا داعشیهای مزدور را کاری نداریم که حرف حسابشان چیست که بجای اینکه عراق و شامات را بخواهند فتح کنند چرا نمی روند به فلسطینیان کمک کنند یا آل سعود بی عرضه را از خادم الحرمینی ساقط  و بلکه بیرونشان کنند. و تازه افغانستان هم یک وقت ناراحت می شود که چرا ما اینجوری گفتیم که داعشیها چرا این و دچار نفاق و خللهایی در وحدت هم نشویم و بلکه یکی و دهیمان هم به گفته ی حضرت سجاد علیه السلام یکی بشود! و راستی علامه مرتضی عسگری هم همانطور که می دانید کتابی در باب عبدالله سباء دارد که در کتابخانه فقاهت هم هست. 

بیشتر عرض بنده این هم هست که یک آقای مهندسی هم که در همین رویال پارک نیز شریک بود این را برای این حقیر داشت عرض می کرد که اینجا در آمریکا برجها را از بالا می سازند و یعنی اینکه اول آن طبقه ی بالایی را می سازند و آن را کار می گذارند و بعد طبقه ی بعدیش را همینطوری از بالا می سازند و رو به پایین می آیند تا می رسند به طبقه ی هم کف و بلکه زیر زمینها. بنده یحتمل نه اینکه خیلی در مسائل مستضعفین و مستکبرین خیلی هم وارد نبودم و دیگر چه رسد به اینکه حالا نیروی الکتروضعیف و نیروی قوی و گرانش و اینها کدام است؟ این است که متوجه نمی شدم این بابا دارد چه عرض می کند؟ و دوزاریم نمی افتاد! یعنی چه؟ برای چه از بالا اول بسازند و همینطوری بیایند تا پایین؟ رعایت فاصله های بین بلوکهای عمودی است که مهم هم هست که آیا مخت می کشد از فاصله های نجومی به فاصله های زیر هسته ای و بالعکس را طی کنی؟ و الله اعلم. یحتمل اینجا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بتوانند کمک مسائل بیایند. و بلکه با شرکتهای دانش بنیانی مسائل را حل کنند. و حالا تو بگو نه! بنده ولی همه اش می ترسم یک وقت این ترامپ نزند برج خودش را هم خراب کند و بعد هم بگوید تروریستها کردند و این هم بشود مزید بر علت که حالا چطور این بابا را می خواهند اصلا استیضاحش کنند یا نکنند! مرگ بر آمریکا! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَتَعَالَى اللَّـهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿طه: ١١٤﴾

 

 أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿النمل: ٦٢﴾

 

خلافت شرعى , بصورت پدیده ئى عمومى و اجتماعى , از راه بیعت اختیارى تحقق یافت و براى دومین بار در تاریخ آل محمد , مردم از روى رضا و اختیار با خلیفه ئى بیعت کردند , و از همان دریچه ئى که خورشید نبوت , نیم قرن قبل بر مردم تابیده بود , فروغ امامت پرتو افکن شد در حقیقت , این خلافت به لحاظ پیوند و اتصالى که با رسول خدا داشت , امتداد شعاع همان آفتاب نبوت بود که از این مشعل پرفیض , بر مردم نور افشانى میکرد و خلیفه ى جدید , تمام عناصر مادى و معنوى موروثى را که در شکل بندى جسمى و روحى او مؤثر میتوانست بود , در وجود خود داشت و مصداق شایسته ى این شعر :

به خلافت نائل آمد , چون متناسب و شایسته ى او بود همچنانکه موسى , به شایستگى و تناسب , به پیشگاه خدا بار یافت

 

صلح امام حسن، پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای مد ظله العالی، صص 4

http://lib.eshia.ir/10882/1/88

 

([ پس از صلح معاویه حج کرد , در یکى از روزها سعد بن ابى وقاص در طواف با او بود , چون از طواف فارغ شد بطرف دارالندوه رفت و سعد را نیز در کنار خود بر سریر نشانید و زبان بدشنام على گشود ناگهان سعد برخاست و براه افتاد و گفت : مرا در کنار خود مى نشانى و آنگاه على را دشنام میدهى ؟ ! بخدا اگر یک خصلت از خصال على در من میبود خوشوقت تر میبودم از اینکه هر آنچه خورشید بر آن میتابد از آن من باشد : بخدا اگر داماد رسول صلى الله علیه و سلم میبودم و فرزندانى چون فرزندان على میداشتم , این در نظر من محبوبتر بود از هر آنچه خورشید بر آن میتابد , بخدا اگر رسولخدا درباره ى من همان سخنى را گفته بود که در جنگ خیبر به على گفت - فردا پرچم را بکسى خواهم سپرد که خدا و رسولش او را دوست میدارند و او خدا و رسولش را دوست میدارد , هرگز نمى گریزد تا خدا بدست او پیروزى مى بخشد - براى من محبوبتر بود از هر آنچه خورشید بر آن میتابد بخدا اگر رسولخدا به من همان سخنى را گفته بود که در جنگ تبوک به على گفت - راضى نیستى که من و تو چون هارون و موسى باشیم جز در اینجهت که پس از من پیامبرى نیست ؟ - در نظر من با ارزشتر بود از هر آنچه خورشید بر آن میتابد بخدا سوگند میخورم که تا هستم هرگز به خانه ى تو قدم ننهم]

 

صلح امام حسن، پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای مد ظله العالی، صص 428-429

http://lib.eshia.ir/10882/1/429

 

یا مثلا در سوره الرحمن مى بینیم برخى آیات ناظر به ساختمان و خصوصیات انسان و عصر خلقت اوست . الرحمن - علم القرآن خلق الانسان

و برخى ناظر و حاکى از بعضى پدیده هاى طبیعى است .

الشمس و القمر بحسبان ماه و خورشید بر طبق یک حساب قرار دارد و حرکت مى کنند والنجم والشجر یسجدان گیاهان و ستارگان , سجده مى کنند

والسماء رفعها و وضع المیزان  آسمان را بر افراشت و میزان و را نهاد یعنى ترازو را قرار داد ترازو مال گیاه و خورشید و درخت که نیست بلکه براى انسان است , یعنى میزان و وزن و تشخیص نیک و بد که ممکن است انسان انجام دهد , اینها را قرار داد تا :

الا تطغوا فى المیزان ( 8 ) - در میزان طغیان و تجاوز نورزید . یعنى از آن قاعده و روال و قانون تخطى نکنید . قوانین تکوینى و تشریعى . این همسانى این دو نوع را معین مى کنند و لذا بدنباله آن مى فرماید و اقیمو الوزن بالقسط ( 9 ) وزن را بپا دارید , اندازه را اقامه کنید و از روى قسط و عدل یعنى هر آنچه بصورت مقررات و قوانین و احکام براى انسان از سوى دین معین مى شود دقیقا منطبق است با قواعد و قوانین طبیعى حاکم بر جهان و انسان .

انسان موظف است رابطه خود ( رابطه عمل خود ) را با فطرت ( قوانین طبیعى ) حفظ کند و لذا وقتى انسان یا جامعه بر خلاف مقررات الهى حرکت کند , بر خلاف فطرت انسان و فطرت جهان , حرکت کرده و ساخته شده است . پیامبران مى آیند تا این میثاق فطرت ( پیمان انسان با خدا که از درون انسان میجوشد و به معناى همسان کردن عملکرد و حرکت انسان است با ساخت جهان ) را انسان عمل کند و آن را ادا کند .

 

درسهایی از نهج البلاغه، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، صص 108-109 

http://lib.eshia.ir/10853/1/108

 

 

بعضی یحتمل اشکال کنند که مگر این غیر از غلوی بزرگ است که کسی مدعی شود که خورشید را آورده است روی زمین! اما نکته ای که هست اینجا است که ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف از آنچنان نورانیتی برخوردار است کانه خورشید را روی زمین آورده اند. و بلکه معرفت به امام زمان عجل الله فرجه الشریف خود از آنچنان نورانیتی می تواند در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برخوردار شود که همه و همه را آنچنان امام زمانی کند که از خورشید نیز نوارنی تر شوند! و این همان نورانیتی است که از مقام وحی و قرآن کریم ساطع می شود. و اما این میزان به هم می خورد و آن امام ظهور نمی فرمایند چرا که ایشان امام مستضعفینی هستند که مستکبرین فرعونی را آنچنان که حضرت موسی علیه السلام فرعون را شکست داد، شکست می دهد.

نکته ای که اینجا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است این است که هر چقدر حکمت متعالیه را به زبان ریاضی فیزیکی بفرمایید و هر چقدر ریاضی فیزیک را به حکمت متعالیه و فقه سعی کنید ارتقاء دهید، آنجایی که مقابله هایی است که بین مستضعفین و مستکبرین واقع شده است، به آن میزان لازمی که کار را به آن نهایت دلخواه برساند دست یافتنی بنظر نمی رسد. و آنکه دارد از دور و نزدیک مشاهده می کند اله کلنگی را می بیند که بین مستضعفین و مستکبرین دارد بالا و پایین می شود و حالا چقدر هم الکترومغناطیسم و گرانش نیز در این میان دخیلند؟ و الله اعلم! موضوع این است که شما بفرمایید که ما به کمتر از خورشید حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی رضایت نمی دهیم و آنرا هم داریم و اینها همان پنج تن و 12 ائمه اطهار علیهم السلام و بلکه 14 معصوم اند که هر کدام خود خورشیدی درخشان اند که امام مستضعفین هم هستند آنچنان که می فرماید و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.  شاهینِ میزان مستکبرین از نوعی است که اجازه نمی دهد بدانها به کوری چشمشان این ستارگان درخشان و خصوصاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف را ببینند چرا که خود را برتر از مستضعفین عالم می بینند و به راه بندگی و عبادت و عبودیت و نماز و صلاة برای خدا تن در نمی دهند و به کمتتر از خدا می پردازند و لذا توحید و نبوت و ائمه ی اطهار و عدل و معاد را هم نمی توانند بشناسند و بدانها معرفت پیدا کنند که چطور است که خورشید و ماه و همه ی ستارگان بر روی زمین آمده اند تا بلکه اجازه یابند در امر عبودیت خدا شرکت کنند؟! اگر غیر از این می بود و این غلوی هم بیش نمی بود، رویای حضرت یوسف علیه السلام نیز محقق نمی شد. لا اله  الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿٢٠﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿٢١﴾ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٢٢﴾ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿الاعراف: ٢٣

 

 

یک بحثی بود در کانال کوثر راجع به عبدالله بن سباء و شخصیت اسطوره ای او و فتنه ی عثمان که بنده سعی کردم آنرا در ویکی پدیا به انگلیسی دنبال کنم که بسیاری دیگر از اسلام شناسان و از جمله اسلام شناسان غربی راجع به او نظراتی داده اند که بالاخره آیا او یهودی بوده است یا خیر؟ یا اینکه او از اولین غلات است و حتی تا آنجا پیش می رود که می گوید شیعه نیز با او مخالفند چرا که او بوده است که اول بار عقایدی همچون شیعیان را رواج داده است و مثلاً در مورد حضرت علی نیز غلو کرده است. و حتی اینکه ایا او شخصیتش هم تا چه حد اسطوره ای است را بحث می کنند.  و نظرات هم در این موارد مختلف است! بعد همینطوری که لینکها را دنبال می کنید می رسید به اساتیدی در دانشگاه های آمریکا که انقلاب ایران و جمهوری اسلامی و بلکه مذهب شیعه را مثلاً به عنوان جامعه شناس نیز نقد می کنند. و یحتمل بتوان گفت که معمولاً هم اینها برداشت خوبی از انقلاب و جمهوری اسلامی و بلکه حتی مذهب شیعه هم ندارند و بلکه همه چیز را منتقدانه نقد می کنند مثل سعید امیرارجمند که بنده ی حقیر فقط بطور سطحی به فهرست بعضی کتبش نگریستم و قسمتی از مقاله ای از دکتر مهرزاد بروجردی را راجع به کتابی از او خواندم. و مثلاً خود امیرارجمند می فرماید که در پرینستون هم تحقیقاتی کرده است که منجر به نوشتن یکی از کتبش شده است.

و اما ما نمی خواهیم هم اینجا وارد بحث راجع به کتب امیرارجمند یا نظرات اسلام شناسان در مورد عبدالله بن سباء هم خیلی وارد شویم که خود می تواند بحثی طولانی شود. و این بحثها نیز یحتمل با دندان کشیدن هم خیلی سازگار نباشند. و اما اینجا یک دیدگاه دیگری هم هست در مورد علم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. و آن اینکه شما شخصیت اسطوره ای دیگری را دارید در ریاضیات که ما قبلاً هم از او نام برده ایم یعنی نیکلاس بورباکی که کتب و سمینارهای متعددی هم دارد که یحتمل بتوان گفت تا امروز نیز ادامه دارند! و کارهایش نیز قابل توجه اند. در المیزان جلد 10 ذکر کوتاهی از اوپانیشادها رفته است. یک بحثی هست راجع به دو پرنده مثلاً دو طوطی که روی درختی نشسته اند و یکی از میوه ی درخت می خورد ولی دیگری فقط می نگرد! 

اینجا این بحث مطرح می شود که آیا شیطان نمی تواند آن طوطی دیگر را وسوسه کند که خوب تو هم از این میوه چرا نمی خوری؟! این یک بحثی است که مثلاً حضرات آیات عظام نشسته اند در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و منتظرند که به سوالات شرعی و اعتقادی جواب دهند. و اما این هم مسئله ای دیگر است که مثلاً چطور افرادی که به بدحجابی تظاهر می کنند نیز در محضر این حضرات حضور یابند یا این آیات عظام چطور خود را به آنها برسانند و برایشان مسائلی را مطرح کرده و حلش کنند؟!

این هنوز مسئله ای دیگر است که نه فقط شرکتهای دانش بنیان را راضی کنیم که شما هم بیایید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازید چرا که می تواند به شرکتهای شما هم خیلی کمک کنند. و اما توجه هم کرده اید که خیلی بندرت است که کسی می آید مثلاً حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز به شما نظری بدهد و بلکه گویی مثل همان طوطی دیگر فقط می نگرد و بس؟! یا حداکثر فقط غیر مستقیم یک چیزی می گوید و می رود و آن هم نه اینجا! یعنی اینجا یک مسئله ای نیز مطرح است. یحتمل نمی داند چه بگوید. یحتمل به آن بلوغ نرسیده است که چیزی بگوید. و یحتمل بنظرش می رسد که این همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم هست که با همه ی تلاشی که دارد که عرض کند که از یک بلوغی برخوردار است هنوز به آن بلوغ هم نرسیده است؛ و لذا لیاقتش را هم ندارد که چیزی در موردش گفته شود! خوب، اینجا این سوال هم مطرح می شود که پس آن من خوبم تو خوبی مسئله ی ما کجا است؟ یحتمل یک هبوطی را می طلبد کانه با دماغ هم یک وقت می خورد زمین و با دماغ خونین و مالین از راه می رسد!

البته این هم که حالا شما کار خودتان را در زمینه ی چندضلعیهای نیوتنی انجام دهید بدون اینکه نگران باشید که مردم کوچه و بازار در مورد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا چه نظراتی هم دارند، خود یک هنری بخواهد. و اما یک وقت هم هست که طوطی دیگر درست است که دارد فقط می نگرد؛ ولی همینطوری خیلی هم ساکت ننشسته است که حالا شما دارید چه می کنید. و همینطوری که این دارد از میوه اش می خورد، آن دیگری هم دارد کارهای خودش را می کند یحتمل مثل آن والدی که ناظر است بر کودک خود تا چطور به بلوغ می رسد. و یحتمل هم مثل کودکی که حالا خود به بلوغ رسیده است و بلکه والد شده است و حالا او است که آیا بر امور والدینش باید نظارتها هم کند؟ و حالا در این میان شیاطینی هم در کارند.

و اما اینکه سالک الی الله بتواند حق مطلب را طوری بفهمد که همه و همه را دعوت کند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل یک شرکت دانش بنیانی را می طلبد که سرمایه اش هم بینهایت است چرا که به اقیانوس بی پایان حضرت حق متصل است و بلکه همه و همه را نیز با این حکمت متعالیه از این سرمایه ی بیکران می خواهد بهره مند کند. و اما هنر کار در این است که درست به مسائل بنگرد قبل از اینکه سعی کند به کل مسائل و راه حلهای آنها بپردازد و خطا نکند و گول شیاطین و خصوصاً شیطان بزرگ را هم نخورد که یقیناً هم او نیز دارد می نگرد چطور همه و همه را اغوا کرده و از راه بدر کند و بلکه انحرافات خود را در همه و همه القاء کند. در این میان یک بلوغی را می طلبد که سالک الی الله به مقالات مختلف بنگرد و مثلاً ببیند پندهاریپند و گروس نیز علاوه بر ویتن دارند چه عرض می کنند؟ 

https://arxiv.org/abs/0909.5153

https://arxiv.org/abs/0902.0779

 

البته اینجا یک معانی از روانشناسی و روانکاوی و جامعه شناسی مطرح است که نمی تواند از این نوع باشد که اویی که دارد جامعه ای دیگر را تحلیل می کند کانه اینطور باشد که دارد از خورشید و ماه به زمین نگاه می کند یا برعکس از زمین به خورشید و ماه آیا بتواند بنگرد و چیزی هم بلکه درک کند؟! کانه در کفرش آنچنان مانده است که بالاخره خورشید اسلام یعنی چه؟! اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾ 

 

اخلاق حکم می کند که مثلاً وقتی معلم اخلاق می فرمایند که اگر زن و مردی و حتی از جمله زن و شوهری با هم تنها شدند، شیطان نیز بین آنها می آید تا انها را وسوسه کند؛ شاگرد و طلبه ی اخلاق زودی نیاید حکم کند که خوب تو خودت هم کانه شیطانی و لا غیر! اینجا از لحاظ روانشناسی و روانکاوی یک نکته ای هست که همانا می فرماید من خوبم و تو خوبی، ولی نه اینکه کودکی که در حکم شاگرد یا طلبه است همان والد یا استادی را که سعی دارد او را یاد دهد که فرضاً بچه جان گرفتار شیطان نشویها را نیز نفی کند.

این مسئله یک وجه دیگری دارد که به درخت علم برمی گردد که سالک الی الله در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی سعی دارد بدان بپردازد آنجایی که مرزهای اسلام و غیر اسلام نیز به روشنی خط کشی نشده اند. و اینجا آیه ی مبارکه ی سوره ی یس خیلی مصداق پیدا می کند که الم اعهد علیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوا مبین آنجایی که هنوز طلبه به آن بلوغ نرسیده است که از میوه ی درخت علمش میل کند و شیطان هم وسوسه اش می کند که میل کن و بخور و بنوش چرا که خیلی هم خوب است. و این تا آنجا ادامه می یابد که دیگر بجای اینکه دنبال علم و حکمت متعالیه برود، می افتد به شیطان پرستی و دیگر اخلاق را از یاد می برد و حتی مدعی هم می شود که در علم رعایت اخلاق نیز لازم نیست! خوب، یکی نیست به این طلبه ی علم و فلسفه و حکمت متعالیه اظهار کند که تو چطور می خواهی به حکمت متعالیه ای بپردازی که اصلا در آن میان نتوانسته ای هیچ کس را و از جمله حتی خودت را بطرف حق راهنمایی هم کنی، ولی در عین حال مدعی هم هستی که در جایگاه حق هم نشسته ای. و لذا اینجا مسئله براحتی می تواند وارونه شود آنجایی که باید رحماء بینهم و اشداء علی الکفار باشد و نیست؛ و اما صبر و حوصله ها هم می خواهد این کسب علم و فلسفه و ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ای که نهایتاً میل می کند به جایی که در آن ظرف مکانی و رمانی همه و همه را بطرف حق ببرد.

از جمله اینکه نیوترینوهایی را که بعضی الکترونی و بعضی میونی و تائونی اند را چطور می توان با ابرتقارنهای اله کلنگی به میزانهایی رساند که متوجه باشیم در اثر مونودرومی حاصله از آنها آن برداری که شروع کرده است به چرخشی حول یک راهی، وقتی برمی گردد سر جای اولش آیا همان جهت اول را دارد یا در جهت مخالفش است که در مقابل بردار اولیه واقع می شود؟ و آیا این یک مسئله ای است فقط درونی در این بردار؟ یا از لحاظ خارجی نیز چنین وقایعی رخ می دهند؟ مثلاً آیا مسئله فقط به سلامتی فردی و خانوادگی و اجتماعی افراد برمی گردد، یا مسئله ای هم هست جهانی که مثلاً اگر شیطان را بین زن و مرد و از جمله زن و شوهر به حساب نیاوری و اصول روانکاوی و روانشناسی و نفسانی و اجتماعی را هم رعایت نکنیم، یحتمل طلاق واقع شود و بلکه یحتمل اصلا مسائل ازدواج آنقدر بغرنج شوند که حتی ازدواجها نیز سختتر و سختتر شوند و بلکه در صحنه های اجتماعی حتی جدی هم گرفته نشوند و .... صحبتها و بحثها در این زمینه ها خیلی زیاد هستند و اما وقت نماز اول وقت جماعت هم گذشته است و دیر هم شده است! رجوع بفرمایید به روانشناسان و جامعه شناسان و اساتید اخلاق و علماء و مراجع تقلید برای اطلاعات بیشتر در این زمینه ها.

بنده فقط یک نکته ای را عرض کنم در رابطه با آنتی فیشینگ و رمزهای پویای کارتهای بانکی در مسائل اقتصادی که وقتی تعداد کارتهای بانکی زیاد شوند آنطور که مثلاً یک میلیون ماشین اتومبیل دارید ولی فقط ده هزار پلاک دارید که همه را نمره کنید. خوب لا اقل کمترین اتفاقی که می تواند بیافتد این است که هر 100 ماشینی را باید با یک پلاک نمره کند اداره ی راهنمایی و رانندگی. و لذا آنگاه شناسایی هر کدام از این 100 ماشین که کدام به کدام است نیز می تواند مشکلاتی را ایجاد کند مخصوصاً اگر همه ی آنها نیز مثلاً پیکانهای سفید رنگ باشند که به همه ی آنها نیز یک میزانی از رایانه تعلق می گیرد! البته اینجا مشکل از لحاظ راهنمایی و رانندگی است که اگر کسی از این صد تا ماشین خلافی کرد، آن دیگری است یا هم او است. ولی حالا اینکه آیا قدرت خرید همه ی این ماشینها نیز همان قدر است که قدرت خرید دیگران هم هست یا خیر؟! و کدام مستضعف است و کدام نیست و بلکه کدام مستکبر هم هست و حتی به دزدی و اختلاس و حقوقهای نجومی و امثالهم هم افتاده است؟ و الله اعلم! البته یحتمل بعضی هم اشکال می کنند که اگر یکی از این ماشینها یک جورهایی مربوط می شد که خاندان نادر شاه افشار یا قاجار یا پهلوی که حالا تحت فشارهای اقتصادی نیز گیر کرده اند نیز به ما مربوط نمی شود چرا که ارباب و رعیتی و برج و بارو سازی رویالی و سلطنتی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب هم یکی نیست و مثل هم نیست و اصلا اینها حتی اگر به استضعاف هم بیافتند باز مستضعف محسوب نمی شوند و بلکه تا آخر هم مستکبرند. دلیلش هم این است که یک فاصله ی عظیمی هست بین شهدای اسلام و بقیه ی مسلمانانی که حالا چقدر هم سعی دارند ایمانهای خود را نیز تقویت بفرمایند یا خیر! ما هر چه داریم از برکت شهدا است که به لقاء الله پیوستند و بلکه به معیت الهی رسیده اند و لب حوض کوثر از دست امیرالمومنین از آن حوض می نوشند. و اما، این سبب المتصل بین الارض و السماء. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿القمر: ٥﴾

 

بسم الله الرحمن الرحیم لا لامره تعقلون و ما من اولیائه تقبلون حکمة بالغة و ما تغنی النذر السلام علینا و علی عباد الله الصالحین

 

سلام علی آل یسالسلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته السلام علیک یا باب الله و دیان دینه

 

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

 

اگر کمی دقت بفرمایید، علاوه بر اینکه کلماتی به ادعیه ی بالا اضافه شده است نسبت به آنچه در دو سه نظر قبل بوده، و علاوه بر آن سعی شده است اشتباهات کوچکی نیز از آن رفع شوند! یک اشتباه را بنده اینجا عرض می کنم و آن اینکه یک کمی دقت می خواهد که متوجه شویم که آنچه در کلام منصوب به امام زمان عجل الله فرجه الشریف آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم لا لامره تعقلون و لا من اولیائه تقبلون حکمة بالغة و ما تغنی النذر، دقیقاً حکمة بالغة و ما تغنی النذر آیه ی قرآن و یعنی آیه ی مبارکه ی 5 سوره ی شریفه ی قمر یعنی حکمة بالغة و ما تغن النذر نمی باشد: آنجا در سوره ی قمر تغن است و اینجا در کلام امام تغنی است که فرقش فقط یک یاء هم هست! و اما همین یک یاء نیز باعث فرقها هم می تواند شود و از جمله اینکه دیگر آیه ی قرآن هم نیست هر چند بسیار نیز بدان شبیه است.

و اما خوب، اگر کسی هم به شما عرض کرد که این قسمت از کلام امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز آیه ی قرآن مجید است، زودی سعی نکنید بروید قرآن بیاورید و به او نشان دهید که نخیر اینطورها هم که می فرمایید نیست. یحتمل او هم می داند و دارد شما را امتحان می کند ببیند آیا شما هم مثل او می دانید که داستان از چه قرار است؟ یا اینکه خیر، شما هم نمی دانید! البته اگر هم می دانید و متوجه هم شدید که او نمی داند، زودی یک جوری توی رویش نیاورید که دیدی! نمی دانستی و من می دانم، و آن کس که نداند و نداند که نداند تا ابد الدهر در جهل مرکب بماند. و آن کس که نداند و بداند که نداند، لنگ لنگان خرک خویش به منزل برساند. و آن کس که بداند و نداند که بداند هم یحتمل با مشکلاتی روبرو شود (آگاه نمایید که بس خفته نماند!) و اما حساب کنید ببینید که آن کس که بداند و بداند که بداند دیگر چه ها که شود و چه ها که نشود؟ (اسب خرد از گنبد گردون بجهاند!)

خوب، حالا که چنین است، سعی بفرمایید که حتی الامکان مشکلات شیمورایی چند ضلعیهای نیوتنی را تا آنجایی که حقیقتاً مشکلاتی هم هست (یا یحتمل در ذهن شما اینطور برآورد می شود که هست) تا ممکن است برطرف کرده و بلکه مسئله را کوهمولوژیکی نموده و حتی از چندین راه مختلف آنگاه به مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی گرانش کوانتمی کاربردی اش بفرمایید! مثلاً دیدگاه های مختلف نظریه های میدانهای کوانتمی و هندسه ی ناجابجایی را داریم یا نظریه های ریسمانی و نظریه های ام و اف و .... و بعد سعی بفرمایید حتی المقدور همه ی اینها را در نظر گرفته و مشاهده کنید تا چه حدی همه ی اینها یک نظریه ی واحدند یا خیر؟ و اگر نیستند فرقهای آنها کدام است و اگر هستند باز هنوز کدام بهتر است و کارآیی بهتری هم دارند.

البته در رابطه با مقاله ی زیر

 

https://arxiv.org/abs/math/0109209

 

یحتمل بعضی اشکال کنند که هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم چرا که بنده ی حقیر باز بعضی وقتها نمی دانم یادم می رود یا چیست که این قانون تناظر (reciprocity law) نامبرده دقیقاً چیست یا اینکه آیا هیچ وقت برایم جا افتاده است که دقیقاً مسئله چه بوده است یا اینکه یک موقعی مسئله را فهمیده ام ولی حالا باز یادم رفته است یا .... البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که حالا هر چی! اصلا این حرفها به ما چه؟ سعی کن مثلاً همان جبر خودت را بهتر یاد بگیری که آنگاه بهتر بتوانی به حساب استدلالی هم بپردازی و اینها همه خیلی گیجت نکند. و اگر هم خیلی نتوانستی به جبر و مقابله ات بپردازی، برگرد منطق ریاضی ات را هم قوی کن. بعد دوباره بیا ببین داستان از چه قرار است. و متوجه باش که همینکه قانون تناظر گاوسی در حساب استدلالی را متوجه شدی، دیگر این آخر کار هم نیست و بلکه شیمورایی آن هم خودش دنیایی می تواند داشته باشد. و لذا واریته های شیمورا و برنامه ی لنگلندز و .... بنده ی حقیر رفتم. دیر شد دیر شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿١﴾ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٢﴾ نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ﴿٣﴾ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ﴿المزمل: ٤﴾ 

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنذِرْ ﴿٢﴾ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿المدثر: ٣

 

السَّلامُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ الله السَّلامُ عَلَى نُوحٍ نَبِیِّ الله السَّلامُ عَلَى إِبْراهِیمَ خَلِیلِ الله السَّلامُ عَلَى مُوسى کَلِیمِ الله السَّلامُ عَلَى عِیسى رُوحِ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ خَلْقِ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِیَّ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّد بْنَ عَبْدِ الله خاتَمِ النَّبِیِّینَ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا أمِیرَ المُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ وَصِیَّ رَسُولِ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ سَیِّدَةَ نِساءِ العالَمِینَ ، السَّلامُ عَلَیْکُما یا سِبْطَی نَبِیّ الرَّحْمَةِ وَسَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ سَیِّدَ العابِدِینَ وَقُرَّةَ عَیْنِ النَّاظِرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ باقِرَ العِلْمِ بَعْدَ النَّبِیِّ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ البارَّ الاَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسى بْنَ جَعْفَرٍ  الطَّاهِرَ الطُّهْرَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ مُوسى الرِّضا المُرْتَضى السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیِّ التَّقِیَّ السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِیَّ النَّاصِحَ الاَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ السَّلامُ عَلى الوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِکَ وَسِراجِکَ وَوَلِیِّ وَلِیِّکَ وَوَصِیِّ وَصِیِّکَ وَحُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِیجَةَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ أَمِیرِ المُوْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الحَسَنِ وَالحُسَیْنِ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا أخْتَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مُوسى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُهُ. السَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ الله بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الجَنَّةِ وَحَشَرَنا فِی زُمْرَتِکُمْ وَأَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ وَسَقانا بِکَأْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُ الله عَلَیْکُمْ. أَسْأَلُ الله أَنْ یُرِینا فِیکُمُ السُّرُورَ وَالفَرَجَ وَأَنْ یَجْمَعَنا وَإِیَّاکُمْ فِی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌علیه‌وآله وَأَنْ لایَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ إِنَّهُ وَلِیُّ قَدِیرٌ ، أَتَقَرَّبُ إِلى الله بِحُبِّکُمْ وَالبَرائةِ مِنْ أَعْدائِکُمْ وَالتَّسْلِیمِ إِلى الله راضِیا بِهِ غَیْرَ مُنْکِرٍ وَلامُسْتَکْبِرٍ وَعَلى یَقِینٍ ماأَتى بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راضٍ نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدِی ، اللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدَّارَ الآخِرةَ یا فاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الجَنَّةِ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ الله شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لِی بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّی ما أَنا فِیهِ ، وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلِیِّ العَظِیمِ ، اللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ وَصَلّى الله عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِینَ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

می فرمایند شاه سعودی عبد العزیز به ایران آمد و خواست به دیدن مرجع عالی قدر تقلید شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره الشریف برود. ایشان نپذیرفتند چرا که می دانستند که او با این که می خواهد دیدن او بیاید ولی بع علت وهابیت اش حاضر نیست که به زیارت کریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیه السلام برود. و لذا فرمودند که بفرمایید که نمی خواهد به دیدن ایشان برود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------------

 

با عرض معذرت بنده ی حقیر سعی می کنم نظر قبلی را پاکش کنم چرا که بنده نمی دانم چطور شد که هر دو آیه ی دوم سوره های المزمل و المدثر شده است قم فانذر و حال آنکه اینطور نیست و همانطور که می دانید آیه ی دوم سوره ی المزمل:

قم اللیل الا قلیلا (المزمل: 2) 

است، و حال آنکه آیه ی دوم سوره ی المدثر:

قم فانذر (المدثر: 2)

است. به هر حال، بنده ی حقیر قبول می کنم که اشتباه از این بنده ی حقیر است و نه هیچ کس دیگری! یحتمل در عجله ی نوشتن این نظر، اشتباهی رخ داه است؛ ولی خوب، حالا که این اشتباه شده است و اهل تلاوت و اهل قرائت و اهل قرآن زودی متوجه هم شده اند. خوب هم هست که ما به عنوان سندی که این اشتباه رخ داده است و در صددد رفع آن هم برآمده ایم، دیگر آن را پاکش نکنیم و لذا نخواهیم هم کرد این کار را!!!

یک مسئله ای یا نکته ی دیگری که در مفاتیح الجنان بدان اشاره شده است را می فرمایند که همراه شدن حاج علی بغدادی است با امام زمان عجل الله فرجه الشریف. این نکته اتفاقاً نکته ای است که فقط در زمان غیبت هم می تواند اتفاق بیافتد که کسی امام زمان را ملاقات کند ولی خودش هم متوجه نشود که هر چند نشانه هایی دارد دریافت می کند که همصحبت او امام زمان است ولی با این حال متوجه موضوع نمی شود که او کیست و بعد هم که خواست متوجه اش شود و او را بیابد، او را نخواهد یافت! بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب امروزه روز ما تلفن و تلگرام و اینستاگرام و امثالهم را هم داریم که همه می توانند بروند آنجا و خود را معرفی کنند و .... و اگر دیگر خیلی هم معروف شد که می رود مثل کلاه قرمزی و پسر خاله به تیلبیزیون و بلکه تیلوبیون. و اما وقتی آن حضرت ظهور بفرمایند مسئله از نوع دیگری است هر چند که یحتمل باز هم ایشان از لحاظاتی تقیه هایی را دارند که باز هم اگر همه و همه بپرسند آیا شمایید که امام زمانید؟ می فرمایند: خیر؛ او من نیستم!

البته این هم خیلی خنده دار نمی شود که همه ایشان را به امام زمان عجل الله فرجه الشریف خود بشناسند؛ ولی خود ایشان بفرمایند که خیر، او من نیستم. گاهی اوقات مسائل از حد و حدود روانشناسی فراتر نخواهد رفت که بالاخره سعی کن به آن نفس مطمئنه ات برسی و حتی او را دریابی و دیگر بنده های خدا را هم اگر توانستی به آنها کمک کنی که دیگر نورٌ علی نور. و اما مسئله آنجایی سخت می شود که انواع توهمات و تخیلات را هم داریم که بعضی از اینها مال خود شماست و بعضیها هم از آن دیگران است که به راحتی هم می توانند تشدید شوند و از مرزهای حقیقت بگذرند. و خوب، اینجا کافی است که یک کلاشی هم پیدا شود که بخواهد از این وضعیتها سودجویی کند همانطور که می بینیم چقدر از اینها هم داریم امروزه روز. یعنی حساب کنید که این یک حرف است که حاج علی بغدادی مثلاً 150 سال پیش واقعاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف را ملاقات فرموده اند، و اما این مسئله ی دیگری است که امروزه کسی بخواهد چنین چیزی را بگوید که مثلاً بنده امام زمان را ملاقات کرده ام. خوب، بالاخره می فرمایند که این آقایی که شما ملاقات کرده اید، کیست؟ کجا است؟ چطور غیبش زد و دیگر نمی شود او را یافت؟ چرا فقط خودش را به شما نشان داد؟ چه شکلی بود؟ و بالاخره یحتمل او را شناسایی کنند و متوجه شوند که نخیر؛ این آقا آنطور که می فرموده اند هم نبوده است. و بلکه مسئله خالی بنده بوده است. امام زمانی که در غیبت است و ظهور نفرموده اند را شناختن هم آسانتر از امام زمانی که ظهور فرموده اند و همه او را خواهند شناخت نخواهد بود که حالا کدام یک از آنها است که ما می توانیم او را آیا ملاقات کنیم یا خیر؟! این مخصوصاً با توجه به صلوات مخصوصه ای که داریم در مورد آن حضرت چیزی دیگر است: اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ....

فرض بفرمایید که مثلاً از لحاظ روانشناسی و تسلط بر نفس و لعنت بر شیطان و بلکه شیطان نفس را زیر سلطه ی خود در آوردن، حالا یک جاهایی هم سالک الی الله دچار تنگی نَفَس هم شود! اتفاقاً خوب هم هست که اگر شبکه ی خبر داشت کارتون این تنگی نفسی را هم نشان می داد که حالا به علت کثیفی و آلودگی هوا است یا اینکه موانع تنفسی دیگری است که این حالت را پیش آورده است، درست توجه کنید ببینید اصلا مشکل چیست و بلکه مشکل خود شما هم چیست؟ آیا زیادی امگا-3 میل کرده اید؟ آیا مولتی-ویتامینهایتان را میل نکرده اید؟ آیا مثلاً بیش از حد یادتان می رود که حالا یک چیزهایی را جا می گذارید و بلکه کم توجه هم شده اید که فم فانذر است یا قم اللیل الا قلیلا؟ یا خیر؛ مشغولیات دیگری هم دارید که همه و همه اجازه نمی دهد حتی ببینید که شیطانهای نفسانی و نفس اماره و نفس لوامه و امثالهم کجا و تنگی نفس و بلکه نفس مطمئنه تان کجا است و حتی لقاء الله و معیت الهی تا کجا است؟

مثلاً اینکه شما آنالیز یا تحلیلهای پی-تایی را دارید و چند ضلعیهای نیوتنی را دارید هم یک مسئله ای است که فرض بفرمایید که وقتی ما میدانهای عددیمان متناهی است، این یک مسئله ای است غیر از اینکه میدانهای عددیمان غیرمتناهی است حتی آنجایی که با مسئله پی-تایی غیر ارشمیدسی است. یعنی چه؟ عرض بنده این است که شما مثلاً وقتی Z/2Z را دارید، خوب اینجا 1- همان خود 1 است چرا که 1+1=0. ولی وقتی عدد پی یک عدد خیلی بزرگی هم شود که هنوز میدان متناهی ای داریم، اینجا باز هم اعداد منفی باز می توانند به صورت اعدادی که فقط مثبت هم هستند نمادین شوند. خوب، خود این مسئله آیا در چند ضلعیهای نیوتنی تاثیری نخواهد داشت که آیا عددی را به عنوان یک عدد مثبت دارید حساب می کنید یا خیر و بلکه همان عدد نیز عددی است منفی؟ یعنی این مسئله تا چه حدی هم دلبخواهی است؟ و اما وقتی این مسئله را از لحاظ میدان عددی ای که هر چند که پی تایی و لذا فشرده هم هست ولی  حالا تا بینهایت هم می رود! آیا باز هم همین مسئله ی دلبخواهی مثبت و منفی را دارید؟ یا دیگر اینجا باید مثبت و منفی را از هم تفکیک کنید و این از این طرف محور اعداد می رود و آن از آن طرف دیگر و دیگر اینها با هم برابر نیز نمی توانند باشند؟ .... یعنی فرض بفرمایید که یک میزانی را دارید که می خواهید اندازه بگیرید که کجا کم آورده اید و کجا زیادی دارید در هر کفه ای از ترازو را و هر چه می خواهید بفرمایید که بابا کم آورده ایمها! بجای اینکه بفرمایند کم آورده ایم، می فرمایند خیر؛ کمی به آن کفه ی دیگر اضافه کن و درست می شود. یعنی بجای ترازو و میزان یحتمل وارد یک مسئله ی اله کلنگی شوید که غیر از وزن کردن با میزان است و بلکه همه چیز مثبت است و منفی هم نداریم که نداریم! می شود؟ نمی شود دیگر! یحتمل اگر برای سادگی اما مسئله را ریسمانی اش کنید که قسمتی است از کل مسئله ای دیگر که بینهایتهایی را هم داریم که حالا چطور اینها را می خواهیم بازبهانجارش کنیم و در نهایت همه و همه مسائل را صاف و صوف کرده و حل کنیم، این مسئله ای دیگر هم یحتمل باشد. نمی شود! و اما اگر بینهایت را ساده لوحانه حذف کنیم چرا که می خواهیم مسئله را بیش از حد اسده اش کنیم، یحتمل دیگر حتی هندسه ی حاره ای لگاریتمی و توانی را هم با هم اشتباه بگیریم و یک مسائل پوچگرایی را ایجاد کنند که ندانیم کدام به کدام است! و لذا مسئله را از لحاظات شبکه ای و ماتریسی هم که در نظر بگیریم به علت اشتباهات حتی خیلی کوچک بعد از مدتی با مشکلات خیلی بزرگتری برخورد کنیم. و یعنی دیگر مسئله فقط از این نوع نخواهد بود که آیا قم فانذر است یا قم اللیل الا قلیلا؟ و لذا کنترل نفس و بلکه تنگی نَفَس هم از کجا است که حالا بالاخره هر چند هم که روغن ماهی امگا-3 هم خوب است و روغن زیتون هم حتی بهتر است و بلکه حالا دیگر به همه بهتر هم میگو و خاویار است و حالا دنبه و کله پاچه هم داریم و تغذیه ی خوب هم شرط است؛ و اما یحتمل گاهی هم روزه بگیری بد نباشد حتی تا سه روز در ماه و حالا خمس و زکات و خیرات و مورات هم بکن هر چند که خیلی هم دست و دلبازی! و در نهایت مسلمان شو و بلکه حتی سعی کن رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را دریابی و ولایتمدار هم باشی و حقیقت را هم دریابی و در توهمات و تخیلات ات هم خیلی خیلی گم نشوی و اشتباه هم زیاد نکنی و دروغ هم نگویی که آیا بالاخره به نفس مطمئنه ات و روانشناسی درست و لقاء الله و معیت الهی رسیده ای یا بلکه امام زمان ات را هم پیدا کرده ای و یا معذرت می خواهم خر شده ای و بلکه بد جوری هم خرت کرده اند!... معذرت می خواهم ما اینجا اصلا خر نداریم و بلکه فقط به استعاره است که عرض کردم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿١﴾  قُمْ فَأَنذِرْ ﴿المزمل: ٢

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنذِرْ ﴿٢﴾ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿المدثر: ٣

 

السَّلامُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ الله السَّلامُ عَلَى نُوحٍ نَبِیِّ الله السَّلامُ عَلَى إِبْراهِیمَ خَلِیلِ الله السَّلامُ عَلَى مُوسى کَلِیمِ الله السَّلامُ عَلَى عِیسى رُوحِ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ خَلْقِ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِیَّ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّد بْنَ عَبْدِ الله خاتَمِ النَّبِیِّینَ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا أمِیرَ المُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ وَصِیَّ رَسُولِ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ سَیِّدَةَ نِساءِ العالَمِینَ ، السَّلامُ عَلَیْکُما یا سِبْطَی نَبِیّ الرَّحْمَةِ وَسَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ سَیِّدَ العابِدِینَ وَقُرَّةَ عَیْنِ النَّاظِرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ باقِرَ العِلْمِ بَعْدَ النَّبِیِّ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ البارَّ الاَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسى بْنَ جَعْفَرٍ  الطَّاهِرَ الطُّهْرَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ مُوسى الرِّضا المُرْتَضى السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیِّ التَّقِیَّ السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِیَّ النَّاصِحَ الاَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ السَّلامُ عَلى الوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِکَ وَسِراجِکَ وَوَلِیِّ وَلِیِّکَ وَوَصِیِّ وَصِیِّکَ وَحُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِیجَةَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ أَمِیرِ المُوْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الحَسَنِ وَالحُسَیْنِ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا أخْتَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ الله السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مُوسى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُهُ. السَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ الله بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الجَنَّةِ وَحَشَرَنا فِی زُمْرَتِکُمْ وَأَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ وَسَقانا بِکَأْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُ الله عَلَیْکُمْ. أَسْأَلُ الله أَنْ یُرِینا فِیکُمُ السُّرُورَ وَالفَرَجَ وَأَنْ یَجْمَعَنا وَإِیَّاکُمْ فِی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌علیه‌وآله وَأَنْ لایَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ إِنَّهُ وَلِیُّ قَدِیرٌ ، أَتَقَرَّبُ إِلى الله بِحُبِّکُمْ وَالبَرائةِ مِنْ أَعْدائِکُمْ وَالتَّسْلِیمِ إِلى الله راضِیا بِهِ غَیْرَ مُنْکِرٍ وَلامُسْتَکْبِرٍ وَعَلى یَقِینٍ ماأَتى بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راضٍ نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدِی ، اللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدَّارَ الآخِرةَ یا فاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الجَنَّةِ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ الله شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لِی بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّی ما أَنا فِیهِ ، وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلِیِّ العَظِیمِ ، اللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ وَصَلّى الله عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِینَ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

می فرمایند شاه سعودی عبد العزیز به ایران آمد و خواست به دیدن مرجع عالی قدر تقلید شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره الشریف برود. ایشان نپذیرفتند چرا که می دانستند که او با این که می خواهد دیدن او بیاید ولی بع علت وهابیت اش حاضر نیست که به زیارت کریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیه السلام برود. و لذا فرمودند که بفرمایید که نمی خواهد به دیدن ایشان برود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿القمر: ٥﴾

 

بسم الله الرحمن الرحیم لا لامره تعقلون و ما من اولیائه تقبلون حکمة بالغة و ما تغن النذر السلام علینا و علی عباد الله الصالحین

 

سلام علی آل یاسین السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته

 

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن

 

 

خوب، بعضی یحتمل اشکال کنند که ما برای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حتماً هم لازم داریم که وارد مسائل نظامی و ارتشی و سپاهی هم شویم؛ و الا که کار درست از آب در نمی آید. البته یحتمل بتوان گفت که گاهی اوقات خوب است که مکتبدار یک چوبی هم دستش بگیرد که اگر گفت ببچه بگیر بنشین؛ خدای ناکرده همان بچه یک مرتبه بلند نشود همان چوب را بردارد بیافتد به جان خود مکتبدار و بلکه مکتبدارها! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یعنی چه؟ یعنی اینکه بالاخره داستان لیلی و مجنون می تواند به درازا انجامیده و طول و طویل هم شود و کار به جاهای باریک بیانجامد. و اما شما همین معادله ی درجه ی پنج خودمان را حساب کنید که فرضاً می خواهید روی همان کره هم در نظرش بگیرید. خوب، اینجا یحتمل بعضی ایراد کنند که ما یک گروه متناهی ای را داریم که گروه گالوای این معادله ی درجه ی پنج است که همان گروه تقارنش هم هست که چطور فرضاً پنج تن اهل عبا را در زیر عبا همچون حدیث کساء به خودشان بفرستد. سوال اینجا است که و اما هر پنج تن دیگری را که حساب کنیم هم نمی شود آنها را متناظر با پنج تن اهل عبا هم به حسابشان آورد. و لذا مسئله چطور می شود؟ یحتمل یک راه حلش همین است که از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم کمک بگیریم. اینجا البته برای حل مسئله ای که به این معادله می انجامد، بعضی از توابع بیضوی نیز کمک می گیرند همانطور که بعضی دیگر از توابع هایپرهندسی کمک گرفته و .... همینطور این روشن است که همانطور که استاد شیمورا می فرمایند این معادله گروهی متناهی هم دارد که همان A_5 می تواند باشد. 

من رفتم من رفتم نماز جمعه که دیگر خیلی هم دارد دیر می شود چرا که می خواستم به سخنرانیهای قبل از خطبه ها هم برسم ولی دیگر وقت گذشته است.

به هر حال، مسئله اینجا این است که شما اینجا می توانید حالا چه معادله ی ما روی کره باشد (یا با کمی عمومیت، اصولاً یک واریته ی آبلی دیگری هم باشد)، آن هیئتی از اعداد صحیح معادله را در نظر بگیرید که از بسط معادله ی ما به میدان اعداد گویا حاصل می شود. و بعد توابع اتومورف و بلکه منحنیهای بیضوی مادولار نظیر این هیئت اعداد صحیح معادله مان را حساب کنید و حالا اگر بیش از یک معادله هم داشتید که از بسطهای پی در پی ای بدست می آیند، آنگاه یحتمل بتوان گفت که یک برجی ایگوسایی حاصل شوند که مادولاریته ی آنها را می خواهیم حساب کنیم. یعنی یک شبکه ای هم اینجا از بیضویتی که از چنبره یا یا توروس ما بدست می آید خواهیم داشت. حالا آن مثلث بندی چطور در این توروس جا می گیرد و ژئودسیکهای حاصله در هندسه ی هذلولوی چطور می شوند و ... بماند. ولی یحتمل یک ربطی چرن-سیمنزی کوهمولوژیکی هم هست به این مقاله ی دیگر ویتن-یونکورا که در مورد کارهای شوچنگ ژنگ هم هست:

https://arxiv.org/abs/1909.08775

 

یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلاً شما می خواهید توابع خود را در یک کوهمولوژی ای مثل کوهمولوژی درام یا هوخشیلد یا دوره ای کن، H^0، روی مثلاً اضلاع مثلث بندی حساب کنید، و بعد ببیند اینها چطور به H^1 از محیط مثلث به مساحت مثلث می توانند بسط پیدا کنند و بلکه به کل شبکه بندی و بیست وجهی و کره و بلکه ماورای آن بسط پیدا کنند. یعنی فرض کنید که همین کره هم مثلاً در درون توروسی دیگر است که در حال دوران است. و باز همان هم درون توروسی دیگر است و ....

البته اینجا این مثال هم یحتمل بد نباشد که مثلاً در مورد تصویر آینه ای اگر مثلاً دکتر تجویز کردند که روغن ماهی امگا-3 هم میل کنید، آیا این تجویز نتیجه ی تصویری است که از توصیه ی متخصصینی است که مثلاً در صدا و سیما یا ماهواره یا حتی دکتر داروخانه شنیده اید؟ یا خیر اول رفته اید دکتر و بعد این تصاویر آینه ای را هم دیده اید؟ حالا یحتمل هم از اول کمپانی ماسونی ویتامینی هم در کار بوده است و بلکه حتی وزارت اطلاعات و ک جی بی و سی آی ای و ام آی 6 و امثالهم هم در کارند. و اما بالاخره یحتمل هم با وجود همه ی اینها هنوز مسئله ای در ال اچ سی و تواترون و بلکه کامیوکاند و ابرکامویکاند نیز باز مطرح باشد که در مدل استاندارد فیزیک وقتی می خواهید زوایای نیوترونی را برای یافتن ابرتقارنی جرمدار برای ترازو و قرار دادن مکان شاهینش حساب کنید، همه ی اینها را بطور تقارنهایی مختلف چطور وارد محاسبات انتگرالهای راهی ذرات گوناگون می فرمایید؟ یحتمل اینجا خوب هم هست به مسائل مربوط به نظریه ی اعداد جبری و آنچه یاکوب بورجیلی می فرمایند نیز توجه شود. مثلاً می فرمایند که آقایان خانمها لطفاً اینجا سیگار نکشید و بلکه سیگار کشیدن برای سلامتی شما ضرر هم دارد. و اما معنایش این نیست که هر کس را دیدید در خیابان و کوچه هم دارند سیگار می کشند، چوب را بردارید و بیافتید به جانشانشان که بچه این دفعه ی آخرت باشد که می بینم از این غلطها می کنیها!!! یحتمل هم همین بچه دیده است که والدینش چطور از این کارها می کنند و او هم می خواهد بفرماید که ما هم بله! و صد البته همین مسئله سیگار و دخانیات مربوط به میرزای شیرازی هم باز مسئله ای دیگر است. دیر شد دیر شد. بنده ی حقیر رفتم بنده ی حقیر رفتم نماز جمعه! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد وتقبل شفاعته و ارفع درجته.

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ﴿سبإ: ٤٦﴾

 

 

شرح و تفسیر
فرق جایگاه زبان عاقل و احمق
آنچه امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبایى است درباره کسانى که سنجیده یا نسنجیده سخن مى گویند مى فرماید: «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست»; (لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ).
اشاره به این که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود به همین دلیل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است; ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناک و بر زیان خود او.
همین عبارت با شرح جالبى در خطبه 176 آمده است و در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «إنَّ لِسانُ الْمُؤمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ فَإذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِشَىْء تَدَبِّرُهُ بِقَلْبِهِ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانُ الْمُنافِقِ أمامَ قَلْبِهِ فَإذا هَمَّ بِشَىْء أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ; زبان انسان با ایمان پشت قلب (و فکر) او است، لذا هنگامى که مى خواهد سخنى بگوید نخست در آن تدبّر مى کند سپس بر زبانش جارى مى سازد، ولى زبان منافق جلو قلب او است، لذا هنگامى که تصمیم به چیزى مى گیرد بدون هیچ گونه تدبّر بر زبانش جارى مى سازد».(1)
از آنجا که على(علیه السلام) باب علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است این سخن را از او آموخته است.
امام حسن عسکرى(علیه السلام) این سخن را با عبارت لطیف دیگرى بیان فرموده: «قَلْبُ الاْحْمَقِ فی فَمِهِ وَفَمِ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ; قلب (و فکر) احمق در دهان او و دهان شخص حکیم در قلب اوست!».(2)
* * *
مرحوم سیّد رضى پس از ذکر این کلام حکمت آمیز مى گوید: «این سخن از مطالب شگفت انگیز و پرارزش است و منظور این است که عاقل زبانش را به کار نمى گیرد مگر بعد از مشورت با عقل خویش و فکر و دقت; ولى احمق سخنانى که از زبانش مى پرد و حرف هایى که بدون دقت مى گوید بر مراجعه به فکر و اندیشه و دقت رأیش پیشى مى گیرد، بنابراین گویا زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان اوست»; (قالَ الرَّضىُ وَهذا مِنَ الْمَعانِى الْعَجیبَةِ الشَّریفَةِ، وَالْمُرادُ بِهِ أنَّ الْعاقِلَ لا یَطْلُقُ لِسانَهُ، إلاّ بَعْدَ مُشاوَرَةِ الرَّوِیَّةِ وَمُؤامِرَةِ الْفِکْرَةِ. وَالاْحْمَقُ تَسْبِقُ حَذَفاتِ لِسانِهِ وَفَلَتاتِ کَلامِهِ مُراجَعَةَ فِکْرِهِ وَمُماخَضَةَ رَأیِهِ فَکانَ لِسانُ الْعاقِلِ تابِعٌ لِقَلْبِهِ، وَکأنَ قَلْبُ الاْحْمَقِ تابِعٌ لِلِسانِهِ).


(1). المحجة البیضاء، ج 5، ص 195 .
(2). میزان الحکمه، ح 18176 .

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی

https://makarem.ir/main.aspx?

reader=1&lid=0&mid=29731&catid=6504&pid=61914

 

 

نکته ای که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هست این است که شما ریاضی فیزیکی را که از نظریه ی الکترو-ضعیف عبد السلام و واینبرگ دارید را در نظر بگیرید؛ خوب این یک نظریه ای است ریاضی فیزیکی و اما یحتمل بعضی هم اشکال کنند که شما نمی توانید این را فقط بر مبنای ریاضی فیزیکی آن بررسی کنید و مبانی بالاتری هم دارد که مربوط می شود به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که در آن بحث و تحقیق آنچنان که باید نشده است همانطور هم که در مدل استاندارد ذرات فیزیک نیز که باید چنین شود هم نشده است. این حرفها یک مرزی دارد که یک جاهایی تبدیل می شود به خط قرمز که مثلاً بالاخره بچه جان نمازت هم کو؟! حالا یحتمل هم بعضی ایراد کنند که بلکه مسئله بسیج است و سپاه همانطور که سردار سلامی دیروز در جمع خانواده ی شهدا فرمودند بنده ی حقیر هم عرض کنم که پیش مرگ همه ی ملت ایران هستم! اما حالا بعضی هم یحتمل ایراد می کنند که تو را که حتی در بسیج هم راه نمی دهند چرا که سن و سالت از حبیب بن مظاهر و مسلم بن عقیل هم خیلی بالاتر زده است و از کار افتاده ای دیگر و چه رسد به اینکه بخواهی سپاهی هم بشوی. و بعضی دیگر هم در جواب یحتمل ایراد کنند که سپاهیها و بسیجیها و اصولاً ارتشیها و نظامیها چون عقلشان به کارشان نمی رسد، و لذا متوصل می شوند به زور و دعوا! و اما اینها همه احتجاجاتی است که بالاخره جرات هم می خواهد که وسط جنگ و دعوا مثل ابراهیم هادی شروع کنی به اذان گفتن و عده ای را از جبهه ی دشمن بیاوری سمت خودت که حالا این طرف شروع کنند به جنگیدن با دشمن! 

خوب حالا ما با این کارها هم خیلی کاری نداریم و نمی خواهیم وارد این بحثها و مجادلهها شویم. و لذا مثلاً همین مقاله ی اخیر استانفورد-ویتن را در نظر بگیرید:

https://arxiv.org/abs/1907.03363

 

که ما بعداً یحتمل هم راجع بدان بیشتر خواهیم گفت. و اما همین احتجاجات را در مورد خط قرمزها در نظر بگیرید که کجاها مثلاً استکبار/استضعاف داریم و کجاها است که مسئله عبودیت خدا است. مثلاً اگر تا از در منزل آمدید بیرون و دیدید آقایان و خانمهای پیر و جوان سیگار می کشند و حجابها هم حالا چه شده که بدججابی و بی حجابی شده است؟ زودی نفرمایید که کار خراب شده است و باید امر به معروف و نهی از منکر کنم چرا که یحتمل هم باد زده است و روسری کنار رفته است و حالا مشکلی هم بوده است و بنده خداها ناراحتند و دارند سیگار هم مثلاً می کشند و هر چند که اگر نکشند بهتر هم هست برایشان و سلامتشان را هم حفظ خواهند کرد.

یا مثلاً اگر شرکتی ماسونی بود زودی نفرمایید که این همان فراماسونری خودمان است. بابا یحتمل شرکت تولید دارو یا ویتامین است و اسمش هم ماسون است! این را بنده ی حقیر مخصوصاً اسم سایتش را عرض کنم که نگویید اینها را از خودش در می آورد: www.MasonVitamins.com

البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو از کجا می دانی که حالا مثلاً همین روغن ماهی هم که گفتی همان روغن نهنگ نیز نباشد که بجای روغن ماهی قالب می کنند چرا که بالاخره بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب نهنگ هم همان نوعی از ماهی است دیگر. البته بعضی دیگر هم یحتمل اشکال کنند که آیا این بهتر نمی بود اگر می توانستیم بجای روغن ماهی مثلاً خاویار یا شاه میگو یا حتی میگوهای ریزتری یا حتی ماهی تن و ماهی ساردین هم میل می کردید؟! البته باز هم همینقدر هم که خاویار را حتی شده در بسته بندیهای کوچک 50 گرمی به قیمتهایی مثل از 350 هزار الی 950 تومان هم آنلاین بفروشند باز غنیمت است چرا که تجارتی است که ارز آور است. حالا خودمان هم نخوریم؛ خوب نخوریم. کله پاچه بخوریم یا حالا بنده خیلی هم توصیه نمی کنم که دنبه آب کنیم بخوریم و اما یحتمل بعضی همین کار را کنند! و اما بالاخره یک خط قرمزهایی باید باشد.

یعنی مثلاً ما دانشجو هم که بودیم یکی از دانشجویان نرم افزاری که اتفاقاً یونانی هم تشریف داشتند را ما بنده خدا را گیر آورده بودیم و از او راجع به همین ایخثیس که به یونانی همان ماهی می شود می پرسیدیم که یعنی چه؟ ایشان خیلی با حوصله هم توضیح فرمودند که این حروف IXTHYS هر کدام را حساب کنید به این معنا می شود که حضرت عیسی مسیح پسر خدا! حالا یحتمل شما این را در اینترنت جستجو هم کنید حتی به فارسی هم آنرا بیابید. و خوب، همانطور که می دانید هم این در اسلام خط قرمز هم هست آنطور که با توحید هیچ جوری جور در نمی آید. و اما البته ما بعداً بین توحید و نبوت و بلکه امامت است که می بینیم در اسلام شاخه های مختلفی هم پدید آمده اند که باز یحتمل بتوان گفت یک جاهایی هم از خط قرمز عبور می کنند. و حتی یک جاهای هم ما بین استکبار و استضعاف و اختلافات طبقاتی و اشرافیت نیز می بینیم که آیا اینجاهاست که کار به اغتشاشات می کشد؟ آیا ماهواره است؟ آیا اینترنت است؟ آیا اراذل و اوباش و اشرارند؟ و آیا چه بود که زمان مصدق صبح آنطور که گفته می شود می فرمودند مرگ بر شاه زنده باد مصدق و عصری شعار عوض شد و می فرمودند مرگ بر مصدق و زنده باد شاه! و مواضع عوض شد و کودتا شد و شاه را هم سپهبد زاهدی با کمک انگلیس و آمریکا برگرداندند. بعضی یحتمل اشکال کنند که آیت الله کاشانی بلد نبود با همچون معاویة بن یزیدی درست برخورد کند و چرا که بالاخره رضا شاه از معاویه و بلکه یزید که دیگر بدتر نبود؟ یا بود؟ کشف حجاب که علناً کرد. خدا لعنتشان کند این خاندان منحوس خبیث پهلوی را. البته ما هر چه نگاه کنیم می بینیم که این سفیانیها و معاویه ها و یزیدیها انگار تمامی هم ندارند و همه جا گویی رسوخ هم کرده اند. تبت یدی ابی لهب و تب. مسئله ی یوسف زهرا و برادرهایش و زن عزیز مصر گویی یک مسائلی را می تواند در بر داشته باشد که اگر لیلی و مجنونی شود، دیگر داستانش از هزار و یک شب هم می گذرد. همین مسئله ی استکبار-استضعاف را در نظر آورید که یک جاهایی ابهاماتی را در بر می گیرد که می خواهد هم انقلاب کند و اما تن به رضایت هم می دهند که بجایش ضد انقلاب کنند. یعنی این غیر قابل انکار است که وقتی استکبار را از پا در نیاوردیم و استضعاف هم جانش به لبش رسید، خوب آنچه اتفاق می افتد این است که مثلاً بجای حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما چیزی که خواهیم داشت همان ریاضی فیزیکی است که می خواهد هم به حکمت متعالیه شوک وارد کند! و اینکه نماز هم گذشت و می فرمایند هم که نماز را به جماعت اقامه کنید و همه و همه به سمت خدا بروید، همین است که فرادی اگر خواندی و گفتی همه را خودم بهتر از همه بلدم و آنگاه یک مرتبه شوکه هم شدی هر چند هم که خود را طرف اقتصاد مقاومتی و مستضعفین و رونق تولید و ... هم دیدی؛ آنوقت دیگر نگویی چراها؟!!! یک طرف دارد توانی کار می کند و می گوید که بنده ی حقیر هم طرف خدا هستم و لا غیر؛ و حالا طرف دیگر هم حالا هی بفرماید که آقایان خانمها ما اصلا داریم در هندسه ی حاره ای کار می کنیم که همه اش هم لگاریتمی است و اصلا توانی نداریم. بالاخره مسئله این است که آیا تعبیرات ماتریسی فیزیک آماری هم دارید یا خیر که مثلاً گرانش خیلی ظاهراً ابتدایی جاکیو-تایتلبوام را نیز می توان بدان نسبت داد و بلکه حتی تعبیرات ساچدو-ییه-کیتوی فیزیک حالت جامد و بلکه تعبیرات میرزاخانی هم دارد؟ البته یاکوب بورجیلی و یارانش هم اینجا یک حرف خیلی جالب و قشنگ یحتمل دارند می زنند: https://arxiv.org/abs/1910.14224 که باز حوصله ی خودش را می طلبد! بده عرضم این است که وقتی مسئله ی مثلاً بیست وجهی را روی کره در نظر می گیرید یحتمل شما بینهایت معادلات درجه ی پنج دارید که در هندسه ی نیم صفحه ی هایپربالیک هذلولوی انواع مثلث بندیهایی را به شما می دهند که حالا از لحاظ تبدیلات همدیسی و توپولوژیکی اینها چطور به هم تبدیل می شوند؟ و حال آنکه همه و همه نیز گروه های گالوایی ناجابجایی دارند. و توابع زتای نظیر خود را نیز تعریف می کنند و .... و از آن طرف هم شما رویه های ک-سه را دارید که باز بعضی هم اینجا اشکال کنند که این یعنی چه که می فرمایید مجلس در راس امور است چرا که شهید مدرس رضوان الله علیه هم فرموده اند! و آنگاه نیز تقارن آینه ای و فضاهای تصویری دجه ی پنج را هم داریم و .... گاهی اوقات شما باید از این ابررایانه هایتان و بلکه همین رایانه هایتان درست هم استفاده کنید همانطور که اگر ماشینی را بخرید و رهایش کنید و استفاده هم نکنید، خود به خودی در اثر مرور زمان به استهلاک خواهد افتاد. البته گاهی هم مایلید که از ماشینتان که یحتمل خیلی گران قیمت هم شده باشد خیلی هم استفاده کنید، ولی آنقدر همین رایانه ی پی سی تان هم وقت شما را می گیرد که دیگر به ماشینتان نمی دانید باید چطور برسید. این است که مواظب باشید. حتی اگر چربی ال دی ال تان نسبت به اچ دی ال تان داشت بیش از حد بالا می رفت در اثر نشستن زیاد حالا جلوی رایانه یا بلکه تلویزیون و تکان نخوردن و کاهلی و تنبلی، یاد ماشینتان هم بیافتید که چرا استهلاکش بی خودی مثلاً زیاد شده است بدون اینکه اصلا از آن استفاده ای کنید! و لذا مواظب هم باشد که یک مرتبه شوکه نشوید! وقت نماز هم که گذشت... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾

۲. فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَّوْقُوتًا ﴿النساء: ١٠٣﴾

 

۱. أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿الکهف: ١٠٥﴾

۲. وَتَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ وَقَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ ﴿الشورى: ٤٥﴾

 

یک قیامتی است در خود حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وقتی انسان درست بیاندیشد که چطور است که در انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی ایران حضرت ولی فقیه مد ظله العالی می فرمایند انقلابی بودن خود مسئله ای است بسیار مهم. این مسئله در حقیقت یحتمل بر همگان روشن هم هست که دلیلش این است که انقلاب ما به انقلاب حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف بپیوندد که خود از بزرگترین انقلابیون است که بر علیه استکبار جهانی و مستکبرین قیام می فرمایند چرا که به یک معنا بهترین نوع عبادت نیز در حالت قیام است. البته این وقتی هم به بهترین وجهی معنا می یابد که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز متجلی شده و بلکه جهانی شود. می فرماید  

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ﴿سبإ: ٤٦﴾

و اما این هم پدیده ای دیگر است که اول انقلاب با آخر انقلاب خود وارد دعواهای عجیب غریبی شوند که بر سر قدرت و ثروت و ریاست و امثالهم است و نه اینکه دعواهای طلبگی بر سر احتجاجات و درس و تحقیق و حساب و کتابهای علمی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باشد. و بلکه همین طلبه های مستضعف و بلکه به استضعاف کشنده شده را نیز از سر استکبار و زور هر چه بیشتر هم وادار به استضعاف مضعاف کنیم که ببینیم از میانش چه در می آید. حالا می خواهد یمن باشد یا بحرین یا سوریه یا عراق یا .... یعنی این هم یک راهش است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را زورش کنیم که از خواب خوشی که می تواند روی خوش خوابهای گوناگونی که اتفاقاً در فروشگاه های مختلفی هم این دور و برها بورسش شده است برخیزد. و یک مرتبه هم شوکه نشود کانه بر سر اقتصاد اصحاب کهف بعد از اینکه خواستند به شهر بروند و چیزی بخرند چه آمد؟ دلار 4200 تومانی است که برای اقلام اساسی تعلق می گیرد یا اینکه دلیل دیگری هم دارد که دولت مجلس داد و فریاد می کنند که بر سر مردم داریم چه می آوریم در گفتگوی خبری کانال دو بعد از اخبار 10:30. همین روغن ماهی امگا-3 را در نظر بگیرید که یک نوع مکمل غذایی است که به اسم شرکت آمریکایی Mason یا همان ماسون خودمان به ازای بسته ی 60 تایی 1000 را 77 هزار تومان می فرمایند و نظیر سرکت یورو ویتال آلمانی آن را به ازای همان بسته ی 60 تایی ولی 500 را می فرمایند 240 هزار تومان. یعنی معادل 1000 آن که دو برابرش می شود می شود 48000 تومان و حالا باید به جای یک قرص آن دو تا میل بفرمایید. و الا اینکه قیمتش کمی بالاتر است؛ یعنی به نسبت 6.23376623377 =480000/77000 گرانتر هم هست. بع عبارت دیگر قیمت یک مارک قرص روغن ماهی حدود 6 برابر دیگری است؛ و حالا یحتمل چرا که این روغن ماهی این قرص را از ماهیهای مرغوبتری هم گرفته اند تا آن دیگری را. و جالبی قضیه این است که با همه ی تحریمها این شرکت ماسون یک شرکت آمریکایی هم هست که حالا آیا واقعاً مثل آی فون است که اسمش آمریکایی است و جاهای دیگر است که ساخته می شود و به ایران وارد می شود؟ یا چه؟ و الله اعلم. آن وقت شما حساب کنید که آیا وزیر محترم امور خارجه حق هم دارند که از تحریمها می فرمایند که چطور بیماران پروانه ای را مورد تاثیر قرار داده است یا خیر؟ 

انسان نمی داند باید به مسلمانان کدام کشورها است که کمک کند یا اینکه بلکه به کدام مقالات شبنم اختری که حالا چه فرقی می کند که آیا او از کوبا رفته است باکو یا از باکو رفته است کوبا و بعد رفته است اورگان یا از دوشنبه تاجیکستان رفته است اورگان یا از ایران یا از هندوستان رفته است اورگان آمریکا. مهم مقالاتش است که چیست؟!

https://arxiv.org/abs/1906.03705

https://arxiv.org/abs/1603.08623

https://arxiv.org/abs/1704.02995

 

این دو سه مقاله ی دیگر هم از شبنم بهشتی گویی مربوط به گرانش کوانتمی و معادلات اینشتن است:

 

https://arxiv.org/abs/1512.08707

https://arxiv.org/abs/1312.5253

https://arxiv.org/abs/1209.1383

 

این را هم از تحویلدار زاده ببینید:

 

https://arxiv.org/abs/1906.00308

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ﴿٨٩﴾ قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَـٰذَا أَخِی ۖ قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَیْنَا ۖ إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿یوسف: ٩٠

 

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَأَیهَا الْعَزِیزُ مَسنَا وَ أَهْلَنَا الضرُّ وَ جِئْنَا بِبِضعَةٍ مُّزْجَاةٍ ...
((بضاعت مزجاه )) به معناى متاع اندک است ، و در این گفتار چند جمله حذف شده ، و تقدیر آن این است که فرزندان یعقوب به مصر وارد شده و وقتى بر یوسف رسیدند گفتند...
بطورى که از سیاق استفاده مى شود در این سفر دو تا خواهش از عزیز داشته اند، که بر حسب ظاهر هیچ وسیله اى براى برآوردن آنها بنظرشان نمى رسیده :
یکى اینکه : مى خواسته اند با پولى که وافى و کافى نبوده طعامى به آنها بفروشد و با اینکه در نزد عزیز سابقه دروغ و دزدى بهم زده بودند و وجهه و حیثیتى بر ایشان نمانده بود هیچ امید نداشتند که عزیز باز هم مانند سفر اول ایشان را احترام نموده و حاجتشان را برآورد.
دوم اینکه : دست از برادرشان که به جرم دزدى دستگیر شده بردارد، و او را رها سازد، اینهم در نظرشان حاجتى برآورده نشدنى بود، زیرا در همان اول که جام ملوکانه از خرجین برادرشان درآمد هر چه اصرار و التماس ‌ کردند به خرج نرفت ، و حتى عزیز حاضر نشد یکى از ایشان را بجاى او بازداشت نماید.
بهمین جهت وقتى به دربار یوسف رسیدند و با او در خصوص طعام و آزادى برادر گفتگو کردند خود را در موقف تذلل و خضوع قرار داده و در رقت کلام آنقدر که مى توانستند سعى نمودند، تا شاید دل او را به رحم آورده ، عواطفش را تحریک نمایند. لذا نخست بدحالى و گرسنگى خانواده خود را به یادش آوردند، سپس کمى بضاعت و سرمایه مالى خود را خاطر نشان ساختند، و اما نسبت به آزادى برادرشان به صراحت چیزى نگفتند. تنها درخواست کردند که نسبت به ایشان تصدق کند، و همین کافى بود، زیرا تصدق به مال انجام مى شود و مال را صدقه مى دهند، و همانطور که طعام مال بود آزادى برادرشان نیز تصدق به مال بود، زیرا برادرشان على الظاهر ملک عزیز بود، علاوه بر همه اینها بمنظور تحریک او در آخر گفتند: بدرستى که خداوند به متصدقین پاداش مى دهد، و این در حقیقت ، هم تحریک بود و هم دعا.

پس معناى آیه چنین مى شود: ((یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر)) هان اى عزیز! ما و خاندان ما را فقر و ندارى از پاى درآورده ((و جئنا)) اینک نزد تو آمدیم ((ببضاعه مزجاه )) با بضاعتى اندک که وافى به آنچه از طعام احتیاج داریم نیست ، چیزى که هست این بضاعت اندک نهایت درجه توانایى ما است ، ((فاوف لنا الکیل و تصدق علینا))، پس تو به قدرت ما نگاه مکن ، و از طعامى که مورد حاجت ما است کم نگذار، بر ما تصدق کن و برادر ما را آزاد ساز، ممکن هم هست جمله اخیر مربوط بهر دو حاجت باشد ((ان اللّه یجزى المتصدقین خیرا-)) خدا به تصدق دهندگان جزاى خیر مى دهد.
برادران ، کلام خود را با جمله ((یا ایها العزیز)) آغاز، و با جمله اى که در معناى دعا است ختم نمودند، در بین این دو جمله تهى دستى و اعتراف به کمى بضاعت و درخواست تصدق را ذکر کردند، و این نحو سؤ ال از دشوارترین و ناگوارترین سوالات است ، موقف هم موقف کسانى است که با نداشتن استحقاق و با سوء سابقه استرحام مى کنند و خود جمعیتى هستند که در برابر عزیز صف کشیده اند.
اینک که وعده الهى تحقق یافته ، یوسف (علیه السلام ) خود را معرفى مى نماید
اینجا بود که کلمه الهى و وعده او که بزودى یوسف و برادرش را بلند و سایر فرزندان یعقوب را بخاطر ظلمشان خوار مى کند تمام شد، و بهمین جهت یوسف بدون درنگ در پاسخ ‌شان گفت : هیچ یادتان هست که با یوسف و برادرش چه کردید؟ و با این عبارت خود را معرفى کرد، و اگر بخاطر آن وعده الهى نبود ممکن بود خیلى جلوتر از این بوسیله نامه و یا پیغام ، پدر و برادران را از جایگاه خود خبر دهد و به ایشان خبر دهد که من در مصر هستم ، و لیکن در همه این مدت که مدت کمى هم نبود چنین کارى را نکرد، چون خداى سبحان خواسته بود روزى برادران حسود او را در برابر او و برادر محسودش در موقف ذلت و مسکنت قرار داده و او را در برابر ایشان بر سریر سلطنت و اریکه قدرت قرار دهد.

قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسف وَ أَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَهِلُونَ
یوسف برادران را به خطابى مخاطب ساخت که معمولا یک فرد مجرم و خطاکار را با آن مخاطب مى سازند و با اینکه مى دانند مخاطب چه کرده مى گویند: هیچ مى دانى ؟ و یا هیچ یادت هست ؟ و یا هیچ مى فهمى که چه کردى ؟ و امثال اینها، چیزى که هست یوسف (علیه السلام ) دنبال این خطاب ، جمله اى را آورد که بوسیله آن راه عذرى به مخاطب یاد دهد و به او تلقین کند که در جوابش چه بگوید، و به چه عذرى متعذر شود، و آن این بود که گفت : ((اذ انتم جاهلون )).
بنابراین جمله ((هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه )) تنها یادآورى اعمال زشت ایشان است بدون اینکه خواسته باشد توبیخ و یا مواخذه اى کرده باشد تا منت و احسانى را که خدا به او و برادرش کرده خاطرنشان سازد، و این از فتوت و جوانمردى هاى عجیبى است که از یوسف سرزد، و راستى چه فتوت عجیبى .
قَالُوا أَ ءِنَّک لاَنت یُوسف قَالَ أَنَا یُوسف وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا ...
در جایى جمله استفهامیه را با ابزار تاءکید موکد مى کنند که دخالت کند بر اینکه شواهد قطعى همه بر تحقق مضمون جمله شهادت مى دهند، و اگر جمله ، استفهامیه آمده بمنظور این است که مخاطب خودش هم اعتراف کند، و گرنه گوینده نسبت به مضمون ، یقین دارد.
در آیه مورد بحث هم ، شواهد قطعى همه دلالت مى کرد بر اینکه عزیز مصر همان برادرشان یوسف است ، و لذا در سوالشان ابزار تاءکید یعنى ((ان )) و ((لام )) و ((ضمیر فصل )) بکار برده گفتند ((انک لانت یوسف ))؟ یوسف هم در جواب شان فرمود ((انا یوسف و هذا اخى )) در اینجا برادر خود را هم ضمیمه خود کرد، و با اینکه درباره برادرش ‌ سوالى نکرده بودند، و بعلاوه اصلا نسبت به او جاهل نبودند فرمود خداوند بر ما منت نهاد، و نفرمود بر من منت نهاد، با اینکه هم منت خداى را به ایشان بفهماند و هم بفهماند که ما همان دو تن برادرى بودیم که مورد حسد شما قرار داشتیم ، و لذا فرمود ((قد من اللّه علینا)).
آنگاه سبب این منت الهى را که بر حسب ظاهر موجب آن گردید بیان نموده فرمود: ((انه من یتق و یصبر فان اللّه لا یضیع اجر المحسنین )) و این جمله ، هم بیان علاتّست و هم خود دعوت برادران است بسوى احسان .
برادران به خطاى خود اعتراف مى کنند و یوسف برادران خود را بخشیده و برایشان دعامى کند

 

ترجمه المیزان، جلد 11، صص 321-323

http://lib.eshia.ir/50081/11/321

 

٢١ ـ حدّثنا أبی رضی‌الله‌عنه قال : حدّثنا عبد الله بن جعفر الحمیریُّ ، عن أحمد بن هلال ، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران ، عن فضالة بن أیّوب ، عن سدیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه‌السلام یقول: إنَّ فی القائم شبه من یوسف علیه‌السلام قلت: کأنّک تذکر خبره أو غیبته؟ فقال لی : ما تنکر من ذلک هذه الاُمّة أشباه الخنازیر، إنَّ إخوة یوسف کانوا أسباطاً أولاد أنبیاء ، تاجروا یوسف وبایعوه وهم إخوته وهو أخوهم فلم یعرفوه حتّى قال لهم : « أنا یوسف » فما تنکر هذه الاُمّة أنَّه یکون الله عزَّ وجلَّ فی وقت من الاوقات یرید أن یستر حجّته، لقد کان یوسف علیه‌السلام إلیه ملک مصر ، وکان بینه وبین ولده مسیرة ثمانیة عشر یوماً فلو أراد الله عزَّ وجلَّ أن یعرِّفه مکانه لقدر على ذلک ، والله لقد سار یعقوب وولده عند البشارة مسیرة تسعة أیّام من بدوهم إلى مصر ، فما تنکر هذه الاُمّة أن یکون الله عزَّ وجلَّ یفعل بحجّته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطُهم وهم لا یعرفونه ، حتّى یأذن الله عزَّ وجلَّ أن یعرِّفهم بنفسه کما أذن لیوسف حتّى قال لهم « هل علمتم ما فعلتم بیوسف وأخیه إذ أنتم جاهلون قالوا إنّک لأنت یوسف * قال أنا یوسف وهذا أخی».

 

کمال الدین و تمام النعمه، ص 341

http://lib.eshia.ir/27045/1/341

 

 

بعضی یحتمل اشکال کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه حکمتی می تواند باشد که این همه بنویسی ولی در مقابل هم چه چیزی است که دریافت می کنی؟ در واقع در مسائل مربوط به توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد اگر کسی بخواهد بنویسد و کار کند و بلکه اینها را به هندسه و ریاضی فیزیک هم کاربردی کند، یک وصفی در آن یحتمل بتوان گفت که نهفته است که اصلا غیر قابل وصف است!!! چطور الله اکبر از این باب که خدا از هر آنچه که در وصف آید بزرگتر است؟ هر چه وصفش کنید، در وصف نیاید. اتفاقاً بنده داشتم اندیشه ی اسلامی در قرآن حضرت آیت الله خامنه ای را مطالعه می کردم که دیدم در روز جهارم رمضان راجع به تیلاک مالیدن به سر و صورت هندوها و اینکه خود تیلاک نیز یک شخصی است می فرمایند که از رهبران مقاومت هند بوده است!

بنده عرضم این است که همینطور هم که توحید و نبوت خود از مسائلی هستند که گویی غیر قابل وصفند یا بلکه هر چه وصفش کنیم در وصف نگنجند، همانطور هم امامت است و خصوصاً امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف. مثل این است که چطور ما بخواهیم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بوصف آوریم، بعد دیگران هم می توانند آنرا بهتر یا بدتر بوصف آورند و دوباره ما می توانیم این وصف را آیا بهتر هم ارائه دهیم و همینطور الی غیر النهایه؟ امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز می تواند چنین باشد در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی! و لذا آنجا که صحبت از یوسف زهرا علیه السلام است، ارتباط مسائل توحیدی و نبوت و امامت می توانند بسیار قابل توجه و لطیف و جمیل و رفیع شوند چه در داخل اسلام و چه در رابطه با دیگر ادیان و ملل. خود این مسئله که امام زمان یوسف زهرا است یعنی چه؟ باز در وصف نمی گنجد!

بنده این را هم در رابطه با کبد چرب عرض کنم که آمده است که اقدس یا قدس که یحتمل از ریشه ی یونانی اخثیس هم باشد به یونانی به معنای ماهی است. و مسیح نیز در لغت به معنای کسی که به روغن آغشته شده است  می باشد. و حال، اینجا این معنا را داریم که این به چه معنا است که به روغن آغشته شده است؟ آیا یعنی اینکه هر روز یک قرص روغن ماهی امگا-3 هم میل می فرموده اند؟!!! بگذریم! به هر حال، مواظب کبد چرب هم باشید! و بلکه آزمایش هم بدهید. البته همانطور که مستحضرید، یک چربیهایی هست که خوب است و بعضی دیگر خیر. مثلاً روغن زیتون می فرمایند خوب است؛ اما نان خامه ای یا دنبه و کله پاچه یختمل بهتر است خیلی زیاد میل نکنید. مخصوصاً اگر بقول متخصصین دچار کاهلی و تنبلی هم شده اید و زیاد اهل حرکت و کار و ورزش هم نیستید...

البته باز مسئله ی چندضلعیهای نیوتنی نمی دانم چرا به تاخیر افتاد؟ ولی حساب هم کنید که شما چند جمله ایها را روی میدان عددی Z/2Z دارید: (Z/2Z(x که یحتمل با تمامیتش برای توصیف اعداد حقیقی و مختلط در این حد و مقدار کم بیاوریم و بلکه به سریهای بینهایت بردارهای ویت [[Z/2Z[[x برای این کار احتیاج داریم. یحتمل خوب است این کارهای سیاه چاله ای گرومیلر-شیخ جباری-توسارت-وته و فرزان را هم ببینیم:

 

https://arxiv.org/abs/1911.04503

https://arxiv.org/abs/1909.07995

 

یک مسئله ی شاهینی که در ابرتقارنهای نیوترینوی جرمدار می تواند اهمیت یابد این است که مثلاً بین دو لپتون چقدر ما نیوترینوهای الکترونی و چقدر تائونی یا میونی داریم و شاهینهای میزان هر یک کجا است؟! 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿المائدة: ١٣﴾

۲. أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ ﴿الأنعام: ٦﴾

۳. وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿الأنعام: ٢٥﴾

۴. أَوَمَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿الأنعام: ١٢٢﴾

۵. وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ ﴿الأعراف: ١٠﴾

۶. فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ ﴿یونس: ٧٣﴾

۷. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ ﴿الرعد: ٣٨﴾

۸. وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ ﴿الحجر: ٢٠﴾

۹. وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا ﴿الإسراء: ٢﴾

۱۰. ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿الإسراء: ٦﴾

۱۱. عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ﴿الإسراء: ٨﴾

۱۲. وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا ﴿الإسراء: ١٢﴾

۱۳. وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿الإسراء: ٤٦﴾

۱۴. وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا ﴿الکهف: ٣٢﴾

۱۵. وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا ﴿الکهف: ٥٢﴾

۱۶. وَتِلْکَ الْقُرَىٰ أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا ﴿الکهف: ٥٩﴾

۱۷. وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ﴿مریم: ٥٠﴾

۱۸. أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ ﴿الأنبیاء: ٣٠﴾

۱۹. وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿الأنبیاء: ٣١﴾

۲۰. وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿الأنبیاء: ٣٢﴾

۲۱. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿الأنبیاء: ٧٣﴾

۲۲. وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿الأنبیاء: ٩١﴾

۲۳. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَىٰ کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ﴿المؤمنون: ٤٤﴾

۲۴. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ ﴿المؤمنون: ٥٠﴾

۲۵. وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا ﴿الفرقان: ٢٠﴾

۲۶. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا ﴿الفرقان: ٣٥﴾

۲۷. وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿الفرقان: ٣٧﴾

۲۸. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنصَرُونَ ﴿القصص: ٤١﴾

۲۹. فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿العنکبوت: ١٥﴾

۳۰. وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿العنکبوت: ٢٧﴾

۳۱. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَلَا تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ ﴿السجدة: ٢٣﴾

۳۲. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ ﴿السجدة: ٢٤﴾

۳۳. وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ ﴿سبإ: ١٨﴾

۳۴. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سبإ: ٣٣﴾

۳۵. وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ﴿یس: ٩﴾

۳۶. وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ﴿یس: ٣٤﴾

۳۷. وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ ﴿الصافات: ٧٧﴾

۳۸. إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ ﴿الزخرف: ٥٩﴾

۳۹. وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿الأحقاف: ٢٦﴾

۴۰. یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿الحجرات: ١٣﴾

۴۱. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿الحدید: ٢٦﴾

۴۲. ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَىٰ آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّـهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿الحدید: ٢٧﴾

۴۳. وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ ﴿الملک: ٥﴾

۴۴. وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَیْنَاکُم مَّاءً فُرَاتًا ﴿المرسلات: ٢٧﴾

۴۵. وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا ﴿النبإ: ٩﴾

۴۶. وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا ﴿النبإ: ١٠﴾

۴۷. وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا ﴿النبإ: ١١﴾

۴۸. وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا ﴿النبإ: ١٣﴾

 

 

١٠ ـ حدّثنا محمّد بن علىٍّ ماجیلویه رضی‌الله‌عنه قال : حدّثنا محمّد بن ـ یحیى العطّار قال : حدّثنا الحسین بن الحسن بن أبان ، عن محمّد بن اورمة ، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع ، عن أبی إسماعیل السِّراج ، عن بشر بن جعفر ، عن المفضّل ـ الجعفیِّ أظنّه ـ عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال : سمعته یقول : أرتدی ماکان قمیص یوسف علیه‌السلام؟ قلت : لاقال : أنَّ إبراهیم علیه‌السلام لمّا اوقدت له النّار أتاه جبرئیل علیه‌السلام بثوب من ثیاب الجنّة وألبسه إیّاه فلم یضرَّه معه حر ولابرد ، فلمّا حضر إبراهیم الموت جعله فی تمیمة وعلقه إسحاق ، وعلّقه إسحاق على یعقوب ، فلمّا ولد لیعقوب یوسف علّقه علیه ، وکان فی عضده حتّى کان من أمره ماکان ، فلمّا أخرج یوسف القمیص من التمیمة ، وجد یعقوب ریحه ، وهو قوله : إنّی لأجد ریح یوسف لولا أن تفنّدون » فهو ذلک القمیص الّذی انزل من الجنّة ، قال : قلت : جعلت فداک فإلى من صار ذلک القمیص؟ قال : إلى أهله ثمّ قال : کلُّ نبیٍّ ورث علما أو غیره فقد انتهی إلى ]آل[ محمّد صلى‌الله‌علیه‌وآله .

فروی « أنَّ القائم علیه‌السلام إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف ، ومعه عصا موسى ، وخاتم سلیمان علیهم‌السلام ».

والدَّلیل على أنَّ یعقوب علیه‌السلام علم بحیاة یوسف علیه‌السلام وأنّه إنّما غیّب عنه لبلوی واختبار : أنَّه لمّا رجع إلیه بنوه یبکون قال لهم : یا بنی لم تبکون وتدعون بالویل؟ ومالی ما أری فیکم حبیبی یوسف؟ « قالوا یا أبانا إنّا ذهبنا نستبق وترکنا یوسف عند متاعنا فأکله الذِّئب وما أنت بمؤمن لنا ولو کنّا صادقین » هذا قمیصه قد أتیناک به ، قال : ألقوه إلىَّ ، فألقوه إلیه وألقاه على وجهه فخرَّ مغشیّاً علیه ، فما أفاق قال لهم : یا بنىَّ ألستم تزعمون أنَّ الذئب قد أکل حبیبی یوسف؟ قالوا : نعم ، قال : مالی لا أشمُّ ریح لحمه؟! ومالی أری قمیصه صحیحا؟ هبوا أنَّ القمیص انکشف من أسفله أرأیتم ماکان فی منکبیه وعنقه کیف خلص إلیه الذِّئب من غیر أن یخرقه ، إنَّ هذا الذِّئب لمکذوب علیه ، وإنَّ ابنی لمظلوم « بل سوَّلت لکم أنفسکم أمراً فصبر جمیل والله المستعان على ما تصفون » وتولّى عنهم لیلتهم تلک لا یکلّمهم وأقبل یرثی یوسف ویقول : حبیبی یوسف الّذى اوثره جمیع أولادی فاختلس منّى حبیبی یوسف الذی کنت أرجوه من بین أولادی فاختلس منّی ، حبیبی یوسف الّذی اوسده یمینی وادثره بشمالی فاختلس منّی ، حبیبی یوسف الّذی کنت أونس به وحدتی فاختلس منّی ، حبیبی یوسف لیت شعری فی أیِّ الجبال طرحوک ، أم فی أیِّ البحار غرقوک ، حبیبی یوسف لیتنی کنت معک فیصیبنی الّذی أصابک.

ومن الدّلیل على أنَّ یعقوب علیه‌السلام علم بحیاة یوسف علیه‌السلام وأنّه فی الغیبة قوله : « عسى الله أن یأتینی بهم جمیعاً » وقوله لبنیه « یا بنیَّ اذهبوا فتحسّسوا من یوسف وأخیه ولا تیأسوا من روح الله أنَّه لا ییأس من روح الله إلّا القوم الکافرون ».

وقال الصادق علیه‌السلام : إنَّ یعقوب علیه‌السلام قال لملک الموت : أخبرنی عن الارواح تقبضها مجتمعة أو متفرِّقة؟ قال : بل متفرِّقة قال : فهل قبضت روح یوسف فی جملة ما قبضت من الأرواح؟ قال : لا ، فعند ذلک قال لبنیه : « یا بنیَّ اذهبوا فتحسّسوا من یوسف وأخیه » فحال العارفین فی وقتنا هذا بصاحب زماننا الغائب علیه‌السلام حال یعقوب علیه‌السلام فی معرفته بیوسف وغیبته وحال الجاهلین به وبغیبته والمعاندین فی أمره حال أهله وأقربائه الّذین بلغ من جهلهم بأمر یوسف وغیبته حتّى قالوا لابیهم یعقوب : « تالله إنّک لفی ضلالک القدیم ». وقول یعقوب ـ لمّا ألقى البشیر قمیص یوسف على وجهه فارتدَّ بصیراً ـ : « ألم أقل لکم إنّی أعلم من الله مالا تعلمون » دلیلٌ على أنَّه قد کان علم أنَّ یوسف حیٌّ وإنّه إنّما غیب عنه للبلوی والامتحان.

 

کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص 142-144

http://lib.eshia.ir/27045/1/142

 

 

امام زمان در عصر محمدى صلى الله علیه و آله انسان کاملى است که جز در نبوت تشریعى و دیگر مناصب مستأثره ختمى , حائز میراث خاتم به نحو اتم است . و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او بطور اکمل است . و با بدن عنصرى در عالم طبیعى و سلسله زمان موجود است چنانکه لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است , هر چند احکام نفس کلیه الهیه وى بر احکام بدن طبیعى او قاهر و نشأه عنصرى او مقهور روح مجرد کلى ولوى اوست . و از وى به قائم و حجة الله و خلیفة الله و قطب عالم امکان و واسطه فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر مى شود .

این چنین انسان که نامش مى برم *** من ز وصفش تا قیامت قاصرم

چنین کسى در این زمان سر آل محمد صلى الله علیه و آله امام مهدى هادى فاطمى هاشمى ابوالقاسم م ح م د نعم الخلف الصالح و در یک دانه امام حسن عسکرى علیه الصلوه و السلام است ان هذا لهو حق الیقین الحمدلله الذى هدانا لهذا و ما کنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله.

 

نهج الولایة، علامه حسن زاده آملی، ص 7

http://lib.eshia.ir/10915/1/7

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ ﴿الدخان: ٣٨

 

یک وقت هست که سالک الی الله مایل است دوستش را هم به مسجد دعوت کند حتی اگر او تا حدی اهل لهو و لعب هم باشد ولی یحتمل فاسق هم نباشد و بلکه لااقل با مسجد و نماز هم آشنا است. یک وقت دیگری هست که سالک الی الله رفته است به کافرستان و می خواهد آنجا اسلام را نیز تبلیغ کند و حالا اگر توانست کافری را هم به مسجد بکشاند! و اما یک وقتی هم هست که مسئله دیگر از دعوت و تبلیغ سالک الی الله گذشته است و بلکه فاسقی است که کافران و منافقان و مشرکان دیگری را هم تشویق هم می کند که مسجد هم نروید و نماز هم نخوانید و دست از اسلام خود هم بردارید و بلکه تا می توانید مسلمانان را هم مورد اذیت و آزار قرار داده و حتی به نجاست و نحسی و خباثت هم هر چه توانستید بکشانید. خوب اینجا یک جبهه هایی هستند که در جهت دین و اسلام کار می کنند و جبهه های دیگری هم هستند که در جهت دشمنی با اسلام کار می کنند.

اینجا اگر سالک الی اللهی با خبیثی درگیر هم شد برای اینکه او را به اسلام دعوت کند و این خبیث منحوس تمرد کرد، آیا این سالک الی الله را هم می توان گفت که تمرد کرده است که نتوانسته است او را به راه بیاورد؟! یعنی اگر همین خبیث منحوس آنقدر قدرت پیدا کرد که شد رئیس قوم مسلمانی و آنگاه توانست کل قوم را به خباثت و نحسی بکشاند، اینجا و حالا چطور آن سالک الی الله می خواهد از خباثت و نحسی این خبیث منحوس جلوگیری هم کند که کل قومش را دیگر به نجاست نکشاند و بلکه همه را وبازده کند؟ بعضی یحتمل اشکال هم می کنند که وقتی کارها اینطور بالا گرفت، همانا کار از حد یک سالک الی الله معمولی هم خارج شده و بلکه امام امتی را هم می طلبد که انقلابی را رهبری کنند. و هنوز هم انقلاب امتی را جهانی کردن خود باز مسئله ای دیگر است که امام زمان عجل الله فرجه الشرریف را می طلبد.

یعنی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، این یک مسئله است که دو دوست یا حتی دو دشمن با هم احتجاج کنند تا به اسلام برسند و آیا موفق شوند یا نشوند. و این مسئله ای دیگر است که کل عالم را اسلام فرا بگیرد و همه و همه مسلمان شوند و آن خبیث منحوس مستکبر هم مجبور شود که خواهی نخواهی او هم مسلمان شود! بنده ی حقیر نمی دانم چرا بنظرم می رسد که اینجا یک تناظری هست بین اینکه ما میدان عددی را داشته باشیم شامل Z/2Z است و می خواهیم خواص تابع زتای آن را بدست آوریم و از طرفی توانهای بالاتر و بالاتر همین میدان عددی را حساب کنیم و تابع زتای آن را حساب کنیم و باز حد آنرا وقتی توانها به سمت بینهایت میل می کنند را حساب کنیم حالا یا با قدر مطلق پی تایی غیر ارشمیدسی یا با قدر مطلق ارشمیدسی اش که در حد میل توانها به بینهایت متناظر اعداد حقیقی یا مختلط می شود. و اما اینکه این تابع زتای این میدان عددی با تابع زتای ریمانی هنوز چقدر کار دارد و فرقهایش کدام است باز حالا یک مسئله ای دیگر است که یحتمل اگر کسی حلش کرد. یک میلیون دلاری هم نصیبش شود و حالا یحتمل نتواند هنوز امام امت خود را نیز درست بشناسد و بلکه نتواند هم آن خبیث و منحوس و بلکه اشرار و اراذل و اوباش را نیز از امامش نیز تشخیص دهد؛ هر چند که ما فرض را بر این می گذاریم که چنین احتمالی یحتمل اندازه اش هم تقریباً همه جا صفر باشد!

اما این هنوز مسئله را نرسانده است به آنجا که مثلاً واریته های ابلی یا رویه های K3 یا متریکهای اینشتن-کهلری را نیز بخواهیم در نظر بگیریم و بلکه توابع زتایی نیز بدانها نسبت دهیم که حالا آیا این خمینه ها چقدر هم غش و ضعف کرده و بیافتند و زمین بخورند! یحتمل اینجا برای اینکه بخواهیم تصاویری آینه ای را نیز در نظر آوریم که بتوانند مسائل نیورترینویی ما را نیز در بر گیرند، خوب است شاهینهای مورد نظر اله کلنگی را از اینکه فقط در نقطه ای خاص قرار دهیم، و بلکه محوری را به عنوان شاهین اله کلنگی در نظر آوریم یا حتی صفحه یا زیرخمینه ای با هم-بعدیهای یک یا بالاتر هم به حساب آوریم.

از آن طرف هم یحتمل خوب است که در مسئله ی 12 هیلبرت کرانکر نیز برای اینکه درجات پایینتر از 5 یا بالاتر یا مساوی 5 را حساب کنیم که آبلی و غیر آبلی بودن را از هم تفکیک می کنند، ملاحظه کنیم که چطور می توان غیر آبلی بودن معادله ای را که می خواهیم مسائل مربوط به مادولاریته ی بیضوی آن را حل کنیم آیا تا چه حد می توان آنرا در قسمت آبلی مسئله آنقدر بسط داد که یحتمل از لحاظ جبرهای کوانتمی بطور خیلی ذره ای به حساب بیایند و بلکه اصلا به حساب هم نیایند! و بر عکس همین مسئله را داریم در مورد آبلی بودن معادله ای که یحتمل در غیرآبلی بودن میدان عددی گم شود! مثلاً اگر بجا Z/2Z، یک عدد اول خیلی خیلی بزرگ نزدیک به اعداد اولی که هنوز هم یافت نشده اند را در نظر بگیریم آنچنان که Z/pZ را شکل دهیم و آنگاه دوباره توابع زتای مسئله ی کرانکر jugend traum-هیلبرت را حساب کنیم، یحتمل بعضی اشکال کنند که هنوز فقط یک عدد اول از میان بینهایت عدد اولی را در نظر گرفته ایم که در تابع زتای ریمانی و لذا حدس او دخیل است و اما اینجا فقط یک عدد اول هم هست که در نظر گرفته ایم. البته ما اینجا بسطهای مختلف جبری را هم داریم که باید حساب کنیم هنوز. و از آن طرف هم هندسه ی جبری را داریم روی این میدانهای عددی که خود نیز نظریه های گالوای خود را دارند و .... و همانطور که ملاحظه می کنید ما هنوز وارد مسئله ی تناظر آیشلر-شیمورا و جبرهای هکه و نقصانهای وایلز مقاله ی اخیر فوق الذکر در نظر قبل نیز نشده ایم.

خوب، حالا اینکه چطور یک طیب پاک حری را می توان از میان این همه خباثت و نحسی و نجاست یافت که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را نیز یاری کند؟ و الله اعلم! و اما اگر همه ی عالم هم مسلمان شوند و اسلام همه ی جهان را فرا گیرد و هیچ کس هم جرات تمرد از اسلام هم نداشته باشد نیز مسئله خود به خودی حل است و حجابها نیز همه و همه رعایت می شوند و الا که شمشیر خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که بالای سر همه و همه ی بدحجابان و بی ججابان است! البته در کتاب شهید ابراهیم هادی نیز به آیه ای از آیات قرآن کریم یعنی آیه ی و جعلنا اشاره شده است که یحتمل هر کسی هم نداند که این آیه کدام آیه است که برای دفع دشمنان است و شهید ابراهیم هادی پاسخ هم می فرمایند که خوب کدام دشمنی است که بالاتر از شیطان است آنجایی که از او سوال می شود که اینجا که دشمنی نیست که این آیه را زمزمه می فرمایید. و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون. یحتمل منظور همین آیه سوره یس است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ وَقُومُوا لِلَّـهِ قَانِتِینَ ﴿البقرة: ٢٣٨﴾

 

[ ١٠٧٠٨ ] ٣ ـ وفی ( المجالس ) : عن أحمد بن محمّد بن یحیى ، عن سعد بن عبدالله ، عن أحمد بن محمّد بن عیسى ، عن أبیه ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن علی بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر ، عن الصادق ، عن آبائه ( علیهم السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : من صلّى المغرب والعشاء الآخرة وصلاة الغداة فی المسجد فی جماعة فکأنّما أحیى اللیل کلّه.

 

مَنْ صَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ فِی الْمَسْجِدِ فِی جَمَاعَةٍ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّهُ 

هر کس نماز مغرب و عشا و صبح را در مسجد با جماعت بخواند، گویا تمام شب را احیا نگه داشته.

 

وسائل الشیعه، جلد 8، ص 295

 

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

گاهی اوقات شما می خواهید شاهین اله کلنگ یا ترازو را بدانید که کجا باید واقع کرد؟ و حال آنکه خود ترازو را نیز دقیقاً نمی دانید که کجا به کجا است که باید ساخت یا تشکیلش داد؟ این مسئله مثلاً حول آلودگی هوا می بینیم اهمیت پیدا می کند که چطور می توان آلودگی هوا را کاهش داد؟ آیا از مدارس پیش دبستانی تا دبیرستانها را تعطیل کردن کافی است یا اینکه تا مدارس عالی و دانشگاه ها هم لازم است؟ یا اتومبیلها را هم باید مثلاً زوح و فرد کرد؟ یا .... شما با ذرات آلاینده ای طرفید که خیلی هم از نزدیک و دور قابل رویت یحتمل نباشند و بلکه آزمایشهایی هم یحتمل لازم است تا میزان آنها را در هوا بتوان یافت.

خوب، حالا فرض بفرمایید که همین را می خواهید در مورد نیورترینوهای الکترونی و میونی و تاونی نیز بررسی کنید که چقدر از هر کدام در کجاها داریم؟ چقدر از خورشید می رسند؟ چقدر از ستارگان دیگر می رسند؟ چقدر در پس زمینه ی ریزموجی است؟ چقدر مربوط به اشعه ی گاما است؟ و همه ی اینها را چطور باید یافت در اثر چرنکوف و آشکارکننده ها و .... و لذا شاهینی را می طلبد آن ترازویی که می خواهد این کمیتها را نیز بسنجد که در جای درست خود قرار دهد تا ترازو و میزان هم درست کار کند.

و اما حالا فرض بفرمایید که ما می خواهیم بسنجیم که از تابیدن چقدر فوتونهایی است که ما احتیاج داریم تا روز بر شب غلبه کند؟ یا علاوه بر آن ابرهایی هم تشکیل شوند که بر اثر تابش همین فوتونها بوده است که بر دریا و اقیانوس تابیده اند؟ یا بلکه چقدر هم فوتون نیاز داریم تا مِه صبحگاهی تا ظهر نکشیده محو شود؟ یا اصلا چقدر فوتون نیاز داریم تا مثلاً تصویری را که صدا و سیما برای ما می فرستد را واضح و بدون پارازیت دریافت کنیم؟ یا حتی گاهی هم بخواهیم اگر تصویر خیلی هم واضح و صاف است، گاهی هم یحتمل مایل باشیم که با کمی پارازیت و سیگنالهای مشابه تصویر و صدا را از آن وضوح دلخواه هم خارج کنیم که مثلاً خیلی خسته کننده نشود! و اگر برای یک گیرنده این کار را کردیم، این کنترل را هم داشته باشیم که برای گیرنده ی دیگری هم آیا می خواهیم همان کار را بکنیم یا کار دیگری هم یحتمل می شود برای او کرد بسته به اینکه چه برنامه و فیلم و اخباری را هم دارند همه و همه می نگرند؟ ..... مثلاً اگر شاهین را بر این منوال گذاشتید که کلاسها هم همه و همه از پیش دبستانی تا دانشگاه تعطیل است، یحتمل بخواهید کلاسهای آنلاینی را برای شاگردان خود در اقصی نقاط ایران از بندر عباس تا بندر ترکمن تشکیل دهید که این بنده خداها هم این همه راه را نیز ندوند بیایند سر کلاس و بلکه دست از پا درازتر برگردند چرا که هوا پس است. اما گاهی اوقات هم یا در بینهایت گیر کنیم یا چرا که جرم قوتونها صفر است هر چقدر هم شاهین را درست در جای خود بگذاریم، و اما موقع جمع زدن انتگرالهای فاینمنی و امثالهم برای فوتونها، یا صفر بگیریم یا بینهایت و اما مقدار درست را باز نیابیم که حتی آیا شاهین را در جای خود واقع کرده ایم یا خیر؟ و دیگر چه رسد به اینکه حالا نیوترینوهای الکترونی و میونی و تائونی را هم این میان بخواهیم بسنجیم که چقدر غیر محتمل است که از زمین است که به هوا و بلکه به سمت خورشید است که می رود و چقدر از خورشید است که به سمت زمین و بلکه به اعماق دریاها و اقیانوسها هم می روند؟

یک وقت هست که شما فضایی را که می خواهید به عنوان فضای توابعی که معادلات دیفرانسیل-انتگرال شما روی آن فضا بصورت ضعیف کار می کنند را درست نیافته اید. و یک وقت دیگر هست که فضای تابعی را می دانید، ولی معادلات دیفرانسیل-انترگرال و اپراتورهایی را که باید روی آنها درست کار کنند را نمی دانید؟ و اما یک وقت هم هست که اصلا مسئله استکباری است که یک ضعیفی را گیر آورده است که دارد تا دلش می خواهد بلا می آورد سرش تا اینکه این مستضعف راضی شود به استکبار این مستکبر و لا غیر! یا مثلاً حتی فرض بفرمایید که کسی بخواهد فرزندش را تربیت کند و شروع کند او را با تنبیه های عجیب و غریب سعی کند به راه آورد! خوب، یحتمل این مستضعف یا آن بچه یک وقت دیدید از حال رفت و حتی با شوک و سیلی هم دیگر از کما بیرون نیامد! چرا این کارها را می کنید در به بردگی کشیدنهای همدیگر؟

و اما از آن طرف هم یک جوانمردیها و قهرمانیهایی را داریم که معجزه آسا در انبیاء و ائمه می بینیم که مثلاً حضرت ابراهیم یا امام هادی علیهم السلام چه ها کرده اند و بلکه حتی ابراهیم هادی و امثالهم چه ها کرده اند؟ یعنی مثلاً چطور می توان یک فاسقی را که گرفتار مشروبات الکلی هم شده است را به هیئتهای امام حسین علیه السلام کشاند و حسینی اش کرد؟ یعنی همین که تا یک بزرگی از منحوسی و خباثت کسی گفت که معنی اش این نیست که همه و همه نیز بخواهند او را هو کنند که ببینید چقدر منحوس و خبیث است چرا که مثلاً یزیدی هم چقدر هست؟ آقا چان معاویة بن یزید هم دست از خلافتش برداست و توبه کرد چرا که فهمید که پدرش یزید ملعون چه غلطها که نکرده است. و لذا می شود به راه آمد و بلکه به راه آورد یا خیر مدعیان شاهزادگی و خلافت را و در عین حال برای اسلام و برای خدا و پیغمبر ائمه هم کار کرد و نه برای غیر اسلام و غیر خدا و غیر پیغمبر و غیر ائمه ی اطهار! و در عین حال هم سعی کرد که مثلاً این مقالات راجع به متریکهای پیچشی اینشتن-کهلر و  افتادن و غش کردن آنها و تناظر آیشلر-شیمورا چه دارد بگوید:

 

https://arxiv.org/pdf/1911.07315.pdf

https://arxiv.org/pdf/1910.08507.pdf

https://arxiv.org/pdf/1601.03131.pdf

 

یعنی این که بالاخره شاهین ترازو را بگذار در اینکه این مقالات و همه و همه را چطور هم می خواهی به مسائل نیوترینویی ضعیف/قوی الکترومغناطیسی گرانشی کاربردی کنی؟ دیر شد دیر شد، من رفتم نماز! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَلَا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿البقرة: ٢٦٧﴾

۲. مَّا کَانَ اللَّـهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَـٰکِنَّ اللَّـهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿آل عمران: ١٧٩﴾

۳. وَآتُوا الْیَتَامَىٰ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَىٰ أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرًا ﴿النساء: ٢﴾

۴. قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّـهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ١٠٠﴾

۵. لِیَمِیزَ اللَّـهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿الأنفال: ٣٧﴾

۶. الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَـٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿النور: ٢٦﴾

 

۱. فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَىٰ وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ ﴿فصلت: ١٦﴾

۲. إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ ﴿القمر: ١٩﴾

 

و نیز بدان که در وقت طلوع آفتاب و وقت
غروب ادعیه و اذکار بسیار

از حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام مأثور گردیده است و تحریض و ترغیب بى شمار بر محافظت این دو وقت در آیات و اخبار وارد شده است و ما در این مختصر بذکر چند دعاى معتبر اکتفا مى‌کنیم اول (مشایخ حدیث به سندهاى معتبره از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده‌اند که: فریضه و واجب است بر هر مسلمان که ده مرتبه پیش از طلوع آفتاب و ده مرتبه پیش از غروب این دعا را بخواند

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَحْدَهُ لاٰ شَرِیکَ لَهُ لَهُ اَلْمُلْکُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ بِیَدِهِ اَلْخَیْرُ وَ هُوَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ و در بعضى از روایات است که اگر ترک شود قضا کنید که لازم است دوم و نیز از آن حضرت در روایات معتبره وارد شده که: پیش از طلوع و غروب آفتاب ده مرتبه بگو

أَعُوذُ بِاللَّهِ اَلسَّمِیعِ اَلْعَلِیمِ مِنْ هَمَزَاتِ 

اَلشَّیَاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ سوم و نیز از آن حضرت روایت شده که: چه مانع است شما را که در هر صبح و شام سه مرتبه این دعا بخوانید

اَللَّهُمَّ مُقَلِّبَ اَلْقُلُوبِ وَ اَلْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ وَ أَجِرْنِی مِنَ اَلنَّارِ بِرَحْمَتِکَ اَللَّهُمَّ اُمْدُدْ لِی فِی عُمْرِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی وَ اُنْشُرْ عَلَیَّ رَحْمَتَکَ وَ إِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ شَقِیّاً فَاجْعَلْنِی سَعِیداً فَإِنَّکَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَکَ أُمُّ اَلْکِتٰابِ چهارم و نیز از آن حضرت منقول است که: در هر صبح و شام این دعا را بخوان

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ وَ لاَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ غَیْرُهُ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ کَمَا یُحِبُّ اَللَّهُ أَنْ یُحْمَدَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ اَللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَخْرِجْنِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ پنجم: در هر صبح و شام ده مرتبه بگو

سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ وَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ و از جمله دعاهاى در این دو وقت دعاى عشرات است که بعد از این خواهد آمد [1])

 

http://lib.eshia.ir/10376/1/23

 

هشتم در آداب زیارت
به نیابت است

بدان که ثواب زیارت هر یک از رسول خدا و ائمه هدى علیهم السلام را هدیه روح مقدس هر یک از ایشان مى‌توان کرد و همچنین به روح هر یک از مؤمنان هدیه مى‌توان کرد و زیارت به نیابت ایشان مى‌توان کرد (چنانکه به سند معتبر منقول است که: داود صرمى به حضرت امام على نقى علیه السلام عرض کرد که من پدر تو را زیارت کردم و ثوابش را از براى تو قرار دادم فرمود که تو را از جانب خدا اجر و ثواب عظیم هست و از جانب ما حمد و ثنا) (و در حدیث دیگر منقول است که: امام على نقى علیه السلام شخصى را فرستاد به حایر امام حسین علیه السلام که از براى آن حضرت زیارت و دعا کند) و به سند معتبر از حضرت امام موسى بن جعفر علیهما السلام منقول است که: چون به زیارت مرقد منور رسول خدا صلى الله علیه و آله بروى و از اعمال زیارت فارغ شوى دو رکعت نماز بکن و بایست نزد سر رسول خدا صلى الله علیه و آله و بگو

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ مِنْ أَبِی وَ أُمِّی وَ زَوْجَتِی وَ وَلَدِی وَ حَامَّتِی وَ مِنْ جَمِیعِ أَهْلِ بَلَدِی 

حُرِّهِمْ وَ عَبْدِهِمْ وَ أَبْیَضِهِمْ وَ أَسْوَدِهِمْ پس به هر کس از اهل بلد خود بگویى که من به نیابت تو به پیغمبر صلى الله علیه و آله سلام دادم صادق خواهى بود (و در بعضى از روایات وارد است که: از بعضى از ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین سؤال نمودند از مردى که دو رکعت نماز مى‌کند یا یک روز روزه مى‌دارد یا حج یا عمره بجا مى‌آورد یا زیارت مى‌کند رسول خدا صلى الله علیه و آله یا یکى از ائمه طاهرین علیهم السلام را و ثواب آن را از براى پدر و مادر خود یا برادر مؤمن خود هدیه مى‌کند آیا او را ثوابى هست فرمود که ثواب آن عمل به آن شخص مى‌رسد بى آنکه از ثواب او چیزى کم شود) و شیخ طوسى رحمة الله علیه در تهذیب فرموده است کسى که به نیابت برادر مؤمن به زیارت رود به اجرت چون فارغ شود از غسل زیارت و موافق بعضى از نسخ از عمل زیارت بگوید

اَللَّهُمَّ مَا أَصَابَنِی مِنْ تَعَبٍ أَوْ نَصَبٍ أَوْ شَعَثٍ أَوْ لُغُوبٍ فَأْجُرْ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ فِیهِ وَ أْجُرْنِی فِی قَضَائِی عَنْهُ پس چون زیارت کند در آخر زیارت بگوید

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ عَنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ أَتَیْتُکَ زَائِراً عَنْهُ فَاشْفَعْ لَهُ عِنْدَ رَبِّکَ پس هر دعایى که خواهد از براى او بکند و نیز فرموده است که: چون کسى خواهد که به نیابت دیگرى زیارت کند بگوید

اَللَّهُمَّ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ أَوْفَدَنِی إِلَى مَوَالِیهِ وَ مَوَالِیَّ لِأَزُورَ عَنْهُ رَجَاءً لِجَزِیلِ اَلثَّوَابِ وَ فِرَاراً مِنْ سُوءِ اَلْحِسَابِ اَللَّهُمَّ إِنَّهُ یَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِأَوْلِیَائِهِ [بِأَوْلِیَائِکَ] اَلدَّالِّینَ عَلَیْکَ فِی غُفْرَانِکَ ذُنُوبَهُ وَ حَطِّ سَیِّئَاتِهِ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِهِمْ عِنْدَ مَشْهَدِ إِمَامِهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ اَللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْ مِنْهُ وَ اِقْبَلْ شَفَاعَةَ أَوْلِیَائِهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ فِیهِ اَللَّهُمَّ جَازِهِ عَلَى حُسْنِ نِیَّتِهِ وَ صَحِیحِ عَقِیدَتِهِ وَ صِحَّةِ مُوَالاَتِهِ أَحْسَنَ مَا جَازَیْتَ أَحَداً مِنْ عَبِیدِکَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَدِمْ لَهُ مَا خَوَّلْتَهُ وَ اِسْتَعْمِلْهُ صَالِحاً فِیمَا آتَیْتَهُ وَ لاَ تَجْعَلْنِی آخِرَ وَافِدٍ لَهُ یُوفِدُهُ اَللَّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتَهُ مِنَ اَلنَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ اَلْحَلاَلِ اَلطَّیِّبِ وَ اِجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ لَهُ فِی وُلْدِهِ وَ مَالِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ حُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَعَاصِیکَ حَتَّى لاَ یَعْصِیَکَ وَ أَعِنْهُ عَلَى طَاعَتِکَ ... 

 

مفاتیح، صص 591-592

http://lib.eshia.ir/10376/1/592

 

الثامن : فی آداب الزیارة بالنیابة عن الغیر :

إعلم أنَه یجوز للزائر أن یهدی ثواب زیارة کل من النبی والأئمة علیهم‌السلام إلى أرواحهم الطاهرة ؛ کما یجوز أن یهدی إلى أرواح کل من المؤمنین ؛ ویجوز أن یزور بالنیابة عنهم کما روی بسند معتبر عن داود الصّرمی قال : قلت للإمام علی النقی علیه‌السلام : إنّی زرت أباک وجعلت ذلک لک. فقال : لک من الله أجر وثواب عظیم ومنّا المحمدة [٢].

وفی حدیث آخر أنّ الإمام علیّاً النقی (صلوات الله وسلامه علیه) أرسل إلى حائر الحسین صلوات الله علیه من یزور له ویدعو [٣].

وبسند معتبر عن الإمام موسى بن جعفر علیه‌السلام قال : إذا أتیت قبر النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله فقضیت ما یجب علیک فصلّ رکعتین ثم قف عند رأس النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله ثم قل :

السَّلامُ عَلَیْکَ یا نَبِیَّ الله مِنْ أَبِی وَاُمِّی وَزَوْجَتِی وَوَلَدِی وَحامَّتِی وَمِنْ جَمِیعِ أَهْلِ بَلَدِی حُرِّهِمْ وَعَبْدِهِمْ وَأَبْیَضِهِمْ وَأَسْوَدِهِمْ ، فلا تشاء أن تقول للرجل إنّی قد قرأت رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله عنک السلام إِلاّ کنت صادقاً [١].

وفی بعض الأحادیث أنّ سائلاً سأل أحد الأئمة الطاهرین صلوات الله علیهم أجمعین عن الرجل یصلّی رکعتین أو یصوم یوما أو یحجّ أو یعتمر أو یزور رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أو أحد الأئمة الطاهرین علیهم‌السلام ویجعل ثواب ذلک لوالدیه أو لاخ له فی الدین أو یکون له على ذلک ثواب؟ فقال : إنّ ثواب ذلک یصل إلى من جعل له من غیر أن ینقص من أجره شی.

___________________________________

[٢] تهذیب الاحکام ٦ / ١١٠ ح ٢٩٩.

[٣] المزار الکبیر للمشهدی : ٥٩٥ ، ح ٢ ، باب ١ من القسم السادس.

[١] تهذیب الاحکام ٦ / ١٠٩ ح ١٩٣.

 

http://lib.eshia.ir/10505/1/703

 

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ 

 

باسم رب الشهداء و الصدیقین

 

یک وقت هست که دعوت به اسلام می شود و یک وقت دیگر هست که دعوت به توبه و استغفار به درگاه الهی و ایمان و تقوی و جهاد فی سبیل الله و حتی انواع بسیجهای مهندسی و پزشکی و کشاورزی و همه و همه هم می شود. و در حقیقت وقتی ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز خوب دقت کنیم، یحتمل متوجه شویم که فطرتاً همه ی ادیان توحیدی دارند دعوت به اسلام هم می کنند و ماورای آن نیز دارند دعوت به توبه و استغفار به درگاه الهی و ایمان و تقوی و جهاد فی سبیل الله و بسیج هم می کنند؛ و اما خوب، هر کدام از ادیان توحیدی و بلکه هر فردی هم باندازه ای خود متوجه است آیا تا چه حدودی این کار را انجام دهد. و لذا اینکه واقعاً هم مدعی خلافتی یا شاهزاده ای به عظمت اسلام بتواند پی ببرد تا جایی که حتی از خلافت و سلطنت خود نیز دست بردارد و به خدمت مسلمین و مسلمات و مومنین و مومنات کمر همت ببندد نیز باید قبول کرد که کار هر بزرگواری نیست. چرا که هم او نیز می تواند در خباثت و نحسی خود گیر کند و دیگر هم بیرون نیاید.

و اما این هم یک بحث دیگری است که حتی ما بخواهیم از همه ی استکبار درونی و بیرونی خود دست بردارد و بلکه با استکبار جهانی هم وارد جهاد فی سبیل الله شود و به ائمه ی مستضعفین کمک کند که وارثین زمین شوند و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و باز هم بحث عظیمتری است که حتی ولی فقیه مد ظله العالی را نیز یاری کنیم تا در انتظار امام زمان عجل الله فرجه الشریف تا ظهورش باقی بمانیم. این خود لازمه اش این است که خود را درست سعی کنیم بشناسیم تا حتی بتوانیم حضرت ولی فقیه مد ظله العالی را نیز درک کنیم. و اینها همه و همه وقتی به وقوع می پیوندند که بتوانیم استکبار را مثلاً از وحدت نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش درست بشناسیم. مثلاً فرض بفرمایید که ما در حساب استدلالی می خواهیم به ابرتقارنهایی در اله کلنگهای جرمدار شدن نیورترینوها و لذا شمارشهایی که به بینهایت هم میل می کنند بپردازیم. خوب، اینجا آیا در این حساب استدلالی میدان جبری متناهی غیر ارشمیدسی که گروه گالوای آن غیرآبلی هم هست را داریم که بخواهیم مثلاً بسط آبلی آن را بیابیم؟ و حالا اگر همین میدان متناهی در مبنای عددی اول را به توانهای بالاتر و بالاتری برده تا به سمت بینهایت میل کرده و بعد ارشمیدسی یا غیر ارشمیدسی به حسابش آوریم، مسئله چطور می شود؟ مثلاً اینجا اگر تقارنهای 20 وجهی را روی کره حساب کنیم به مسئله ای از مسائل ارلنگن فیلیکس کلاین می رسیم و همینطور هم چطور حالا ما به برنامه ی هندسی لنگلندز و واریته های شیمورا یا تناظر آیشلر-شیمورا می رسیم؟! نکته ای که اینجا هست این است که در این نوع از میدانهای جبری و توابع L نظیر آنها آیا تا چه حدودی ما به تابع زتای ریمان می توانیم نزدیک می شویم همینطوری که بسط میدانمان را بزرگتر و بزرگتر کرده تا به بسط جبری اعداد گویا یا اعداد پی تایی برسیم. و آنگاه اینجا مثلاً شما دوگانهای الکتریکی-مغناطیسی گروه هایی را دارید که آیا چقدر خود گروه گالوا است و چقدر نمایش آن مثلاً در گروهی کلاسیک است. مثلاً نمایشات گروه های گالوا را در نظر بگیرید در گروه 20 وجهی (GL(2, C ....

خوب، اینجا بنده ی حقیر داشتم چی می گفتم؟ مسئله چی بود؟!!! ادامه ی مسئله را بگذاریم برای بعد تا بلکه مقالات قبلی و از جلمه چند ضلعیهای نیوتنی را نیز به حساب آوریم!

 

وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿٢٣﴾ قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ ۖ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ ﴿٢٢

...

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢٨﴾ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٢٩﴾ قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ ﴿٣٠﴾ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَـٰذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ ۗ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ ﴿٣١﴾ قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم ۖ بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ ﴿٣٢﴾ وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا ۚ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا ۚ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٣٣﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ ﴿٣٤﴾ وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ ﴿٣٥﴾ قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦﴾ وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَىٰ إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَـٰئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ ﴿٣٧﴾ وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَـٰئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ ﴿٣٨﴾ قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ ۚ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ ۖ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿٣٩﴾ وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَـٰؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿٤٠﴾ قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم ۖ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ ۖ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ ﴿٤١﴾ فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ﴿٤٢﴾ وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَـٰذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هَـٰذَا إِلَّا إِفْکٌ مُّفْتَرًى ۚ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ ﴿٤٣﴾ وَمَا آتَیْنَاهُم مِّن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا ۖ وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ ﴿٤٤﴾ وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی ۖ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ ﴿٤٥﴾  قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ﴿٤٦﴾ قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿٤٧﴾ قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿٤٨﴾ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ ﴿٤٩﴾ قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَىٰ نَفْسِی ۖ وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی ۚ إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ ﴿٥٠﴾ وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ ﴿٥١﴾ وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّىٰ لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ﴿٥٢﴾ وَقَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ ۖ وَیَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ﴿٥٣﴾ وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ ﴿٥٤

سوره مبارکه سباء

 

بیان آیات
این آیات فصل دیگرى است از سوره ، که درباره مساله نبوت ، و فروعات آن سخن مى گوید، و سخنانى را که مشرکین درباره این مساله گفته اند نقل مى کند، و در خلال آن آنچه در روز مرگ ، و یا روز قیامت بر سر آنان مى آید، خاطر نشان مى سازد
و این آیات به وسیله آیه ((و ما ارسلناک الا کافه للناس (( متصل به آیات قبل مى شود، و در حقیقت آیه مزبور برزخى است بین دو دسته آیات ، چون در آن مساله رسالت به عنوان دلیل بر مساءله توحید ذکر شد

 

وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْءَانِ وَ لا بِالَّذِى بَینَ یَدَیْهِ

مراد از ((الذین کفروا(( مشرکین ، و مراد از ((الذى بین یدیه (( کتاب آسمانى قبل از قرآن یعنى تورات و انجیل است ، مشرکین گفته بودند که : نه به این قرآن ایمان داریم ، و نه به کتب آسمانى قبل از آن ، و این بدان جهت است که اصولا مسلک وثنیت و شرک معتقد به نبوت و توابع آن یعنى کتب آسمانى نیست
و اینکه بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از ((الذى بین یدیه (( مساله آخرت و معاد است ، سخنى است بدون دلیل ، به خلاف معنایى که ما کردیم ، که در قرآن کریم شواهد بسیار دارد، چون قرآن در بسیارى موارد از تورات و انجیل تعبیر به ((الذى بین یدیه (( کرده ، و خطایى دیگر که بعضى از مفسرین مرتکب شده اند، این است که گفته اند: مراد از ((الذین کفروا(( یهودیانند
گفتگو و مخاصمه ضعفاى با بزرگانشان ، در قیامت ، که گمراهى خود را متوجهبزرگان خود کرده بزرگانشان نیز خود را تبرئه مى کنند.
وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظلِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبهِمْ ...

ظاهرا حرف ((لام (( در کلمه ((الظالمون (( لام عهد است . این آیه و دو آیه بعد از آن این معنا را خاطر نشان مى سازد که وبال این کفر که اساس آن گمراهى پیشوایان کفر، و گمراه گرى آنان نسبت به پیروان خویش است ، به زودى به آنان مى رسد، و چیزى نمى گذرد که پشیمان مى شوند، در حالى که پشیمانى سودى نداشته باشد
پس جمله ((و لو ترى (( خطاب به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، چون خود کفار کمتر از آنند که خطاب الهى را بفهمند. ((اذ الظالمون (( یعنى آنهایى که به کتب خدا و فرستادگان او کفر ورزیدند و با این عمل خود، به خود ظلم کردند. ((موقوفون عند ربهم (( در روز قیامت براى حساب و جزاء در پیشگاه پروردگارشان مى ایستند. ((یرجع بعضهم الى بعض القول (( یعنى با یکدیگر گفتگو و با یکدیگر مراجعه و مخاصمه مى کنند. ((یقول الذین استضعفوا(( بیان همان مراجعه است ، مى فرماید: آنها که در دنیا ضعیف شدند، و تبعه ستمگران بودند ((للذین استکبروا(( به ستمگران و پیشوایان ضلالت مى گویند: ((لولا انتم لکنا مومنین (( اگر شما نبودید، ما مومن بودیم ، منظورشان این است که شما ما را مجبور و وادار به کفر کردید، و بین ما و ایمان حائل گشتید
((قال الذین استکبروا للذین استضعفوا(( - مستکبرین جواب دادند، و از تهمتى که ضعفاء به ایشان زدند - که شما ما را مجبور کردید - به اینکه ((انحن صددناکم (( آیا ما شما را از ایمان باز داشتیم ؟ مانع شدیم ((عن الهدى بعد اذ جاءکم (( از اینکه هدایت را بعد از آن که به وسیله دعوت نبوى در اختیارتان قرار گرفت بپذیرید؟ حاشا زیرا بهترین دلیل بر اینکه ما شما را مجبور نکردیم ، و بین شما و ایمان حائل نشدیم ، این است که شما در ایمان و کفر مختار بودید، ((بل کنتم مجرمین (( بلکه خودتان مجرم بودید، و مى خواستید بر جرم خود ادامه دهید، و به همین جهت جرم خود را تا مرز کفر کشاندید، و با اینکه هدایت الهى در اختیارتان قرار گرفت ، زیر بار نرفتید، بدون اینکه از ناحیه ما مجبور شده باشید، پس کفر شما مستند به خود شماست ، و ما برای [برى] از آنیم.

 

((و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا(( - این جمله حکایت کلام ضعفاست که در رد دفاعیه مستکبرین گفتند: ((بل مکر اللیل و النهار(( نه ، شما بى تقصیر نیستید، چون نقشه هاى پى گیر، و مکر شبانه روزى شما ما را به کفر واداشت ، ((اذ(( چون شما همواره ((تامروننا ان نکفر بالله و نجعل له اندادا(( به ما دستور مى دادید به خدا کفر بورزیم ، و براى او انداد و امثالى از آلهه دروغى قائل شویم ، یعنى شما در دنیا به طور دائم و شبانه روزى نقشه مى ریختید، براى اینکه ما را ضعیف کنید و بر ما فرمانروا باشید و ما را وادارید که خواسته هاى شما را اطاعت کنیم و ایمان آوریم ، لذا ناچار بودیم بر اینکه سر در اطاعت نهیم و کافر و مشرک شویم چون شما کفر و شرک را از ما مى خواستید، و مگر اجبار غیر از این است ؟
دروغگویى و پنهانکارى کفار در قیامت که روز کشف اسرار است ، از باب ظهور ملکاترذیله و عادات بد نفسانى است
((و اسروا(( - و پنهان داشتند: ((الندامه لما راوا العذاب (( ندامت خود را چون عذاب را دیدند، و فهمیدند که دیگر راه فرارى ندارند. و این پنهان کارى در آن روز با اینکه روز قیامت روزى است که همه پنهانیها و اسرار بیرون مى افتد، و روزى است که ((یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شى ء - چیزى از اسرار مردم بر خدا پوشیده نمى ماند(( نظیر دروغگوییشان و انکار شرکشان است ، و نیز نظیر قسم دروغ خوردنشان است ، که در قیامت همه اینها از آنان سر مى زند، و این از باب ظهور ملکات رذیله است ، که در نفوس آنها ریشه دوانده ، از آنجایى که در دنیا همواره ندامت خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان مى داشتند، این پنهان کارى براى آنان عادت شده ، لذا در قیامت هم با اینکه روز بروز و ظهور نهانى ها است ، و روز ((تبلى السرائر(( برون افتادن اسرار از پرده ها است ، مع ذلک دست از عادت دنیایى خود بر نمى دارند، و به مقتضاى ملکه دروغگویى باز دروغ مى گویند با اینکه مى دانند که دروغشان هویدا است خداى سبحان سپس کیفیت گرفتاریشان به عذاب را ذکر نموده ، مى فرماید: ((و جعلنا الاغلال فى اعناق الذین کفروا(( غل و زنجیرها به گردنهایشان مى افکنیم تا نتوانند از عذاب بیرون آیند. ((هل یجزون الا ما کانوا یعملون - مگر به جز آنچه مى کردند جزاء داده مى شوند((؟
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ

 

 

۱۳۹۸/۰۸/۲۶

صبح امروز در ابتدای جلسه‌ی درس خارج فقه مطرح شد؛

بیانات رهبر انقلاب درباره مسائل پیش‌آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز (یکشنبه) در ابتدای جلسه‌ی درس خارج فقه درباره‌ی مسائل پیش‌آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت، مطالبی بیان کردند. متن کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی در‌این‌باره به شرح زیر است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز -دیروز، دیشب، پریشب- یک حوادثی به دنبال مصوّبه‌ی سران کشور، سران قوا در برخی از شهرهای کشور اتّفاق افتاد، و متأسّفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد؛ از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. چند نکته را باید توجّه داشت:
اوّلاً وقتی یک چیزی مصوّبه‌ی سران کشور است، آدم باید با چشم خوشبینی به آن نگاه کند؛ بنده در این قضیّه سررشته ندارم، یعنی تخصّص این کار را ندارم، به آقایان هم گفتم -چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیّه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند، بعضی‌ها مضر میدانند؛ بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا- که من صاحبنظر نیستم، لکن اگر سران سه قوّه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم؛ من این را گفته‌ام، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشسته‌اند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفته‌اند، باید عمل بشود به آن تصمیم. این یک نکته.

 نکته‌ی دوّم اینکه یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است، به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن فلان بانک کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ به این باید توجّه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و این‌ جور مفاسد را به بار می‌آوردند؛ این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است؛ اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید، تقریباً در این دو روز -یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته- همه‌ی مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند؛ از خانواده‌ی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ی خبیث و جنایتکار منافقین، مرتّباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق میکنند، ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. عرض من این است که هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه‌مند است، به زندگی راحت خودش علاقه‌‌مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها، کار مردم معمولی نیست.

 مسئولین هم البتّه دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله، این مهم است؛ چون الان گرانی هست، بنا باشد باز گرانی اضافه بشود، این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. این مراقبتها را اینها بکنند، مسئولینِ حفظِ امنیّت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان داده‌اند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند، توجّه کنند -که مردم هم میفهمند، ملتفتند- و از اینها فاصله بگیرند، این، آن توصیه‌ی ما است. مسئولین کشور هم به وظایفشان به طور جدّی عمل کنند.

 بالاخره وقتی یک تصمیمی گرفته شد از ناحیه‌ی سران سه قوّه -[چون] بحث دولت نیست، بحث یک وزارتخانه نیست، سران سه قوّه‌ی کشور نشسته‌اند یک تصمیمی گرفته‌اند- به یک پشتوانه‌ی کارشناسی هم متّکی است. گفتم من در این قضیّه صاحب‌نظر نیستم، لکن به عنوان یک آدمی که میبیند مسئولین کشور وقتی تصمیم گرفتند [حمایت میکنم]. زمان امام (رضوان ‌اللّه ‌علیه) هم همین جور بود؛ یک کارهایی را مسئولین، سران سه قوّه تصمیم میگرفتند و اجرا میشد؛ حالا هم همین جور است. امیدواریم به کمک مردم، به هم‌فکری و هم‌افزایی مسئولین و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی، ان‌شاء‌اللّه این کار به بهترین وجهی پیش برود.

 

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44018

 

 

 

یک مسئله ای هست بین مستکبرین و مستضعفین که از سر استکبار و استضعاف است و مثلاً در جامعه ای هم یحتمل به اختلافات طبقاتی شدید بیانجامند. و همینها نیز یحتمل منجر به آشوبها و سوء مدیریتها و اختلافات بین قدرتهای سیاسی داخلی و حتی خارجی بین المللی نیز بیانجامند. اما یک جاهایی هم مسئله مسئله ی توانگری است که در موردش می فرمایند امام دستور به سکوت می دهند.

 

روایاتى درباره انفاق و صدقه دادن
باز در همان کتاب است که مردى نزد امام صادق (علیه السلام ) سخن از توانگران گفت ، و ایشان را بد گفت ، امام صادق (علیه السلام ) گفت : ساکت باش توانگر اگر صله رحم کند، و به برادران خود نیکى نماید، خداى تعالى اجر این عمل را به او دو چندان دهد، براى خاطر اینکه هم نیکى کرده ، و هم فریب دنیاى خود را نخورده ، همچنان که قرآن کریم نیز فرموده : ((و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى الامن آمن و عمل صالحا فاولئک لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفات آمنون (( اموال و اولاد شما چنان نیستند که شما را به درگاه ما نزدیک سازند، مگر کسى را که ایمان به خدا آورد، و عمل صالح کند، که چنین کسانى پاداششان در برابر اعمالى که کرده اند، دوچندان خواهد بود، و در غرفه ها ایمن خواهند زیست

 

ترجمه تفسیر المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 16، ص 590

http://lib.eshia.ir/50081/16/590

 

همینطور توجه بفرمایید که صاحب المیزان می فرمایند که آیات فوق سوره ی سباء 31-54 که با بحث بین مستکبرین و مستضعفین هم شروع می شود راجع به نبوت است و آیات قبلی که از آیه 23 تا آیه 29 است آیاتی هستند توحیدی و بلکه آیه ی 26 و ما ارسلناک الا کافة للناس حالت بینابین برزخی دارد.

به هر تقدیر، در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک جاهایی واقعاً راه ها از هم جدا می شوند آنطور که یا طرف آدم شدن هستیم و طرف حضرت ولی فقیه مد ظله العالی هستیم آنطور که دیروز هم در میدان انقلاب بیان می شد که حتی خود ایشان نیز در عین حسینی بودنشان حامی امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستند و این در ابیاتی از شعر هم عنوان می شد. یا اینکه نخیر طرف اشرار و آشوبگران هستند بعضی دیگر. این مسئله را بنده ی حقیر واقعاً دلم نمی خواهد عنوان کنم آنطور که در ظاهر یحتمل به توهین به رهبری و ولی فقیه برداشت شود. ولی واقعاً در کُنه مسئله چیز دیگری است که موفقیت و پیروزی بدست نمی آید الا با حکمت و علم و امید و تدبیر و تفکر و سعی و تلاش و استقامت و اختیار و مسئولیت. و نکته ای که راجع به توانگری و قدرت و علم هست این است که وقتی آنرا نداریم و هنوز بدان نرسیده ایم تا بتوانیم مسائل مورد بحث خود را با آنها حل کنیم، این ممکن است بسیار دور از ذهن بنظر برسد که بالاخره ما اصلا باید چه بکنیم؟! و لذا نهایتاً یحتمل یا به استکبار افتاده یا استضعاف؟! و این مسئله یک جاهایی تعیین کننده می شود که آیا در سعی و تلاش خود داریم از روی حکمت و علم عمل می کنیم یا از روی استکبار و استضعاف؟

این را دیروز در یک بحثی اتفاقاً وقتی بنده داشتم کتاب شدن میشل اوباما را از کنار خیابان می خواندم و به یحتمل هم حکیمی سالمند و یحتمل گیلانی که کنار این حقیر ایستاده بود گفتم که نویسنده ی کتاب یحتمل از بدبختیهایش می گوید تا اینکه چطور همسر رئیس جمهور شده بوده. اتفاقاً یکی از چیزهایی هم که پشت کتاب نوشته بود همین بود که چطور سقط جنین کرده است و بعد برای دو فرزند بعدی اش مجبور به لقاء مصنوعی شده است. به هر حال این باصطلاح حکیم فرمودند که یعنی می گی که بدبختیهایش از بدبختیهای آقای خامنه ای هم بیشتر بوده است؟! بنده گفتم که کتاب خون دلی که لعل شد ایشان را بخوان. ایشان گفتند که تو بهتر است فلان کتاب آبراهامیان را بخوانی یا سقوط بهشت استیون (؟) هوک آمریکایی را بخوان که منظورش به سقوط دولت پهلوی بوده؛ و اتفاقاً این حکیم از رضا شاه هم تعریف می کرد و از این پدر و پسر می فرمودند. و ایشان سعی داشت که نشان دهد که مثلاً با اشاره به کتاب مقدس یعنی تورات و انجیلی که در بین کتابها بود بفرمایند که شما در فلسطین اشغالی نمی توانید آنطور که در عربستان اسلام را دارید مسلمانی داشته باشید. و بلکه سعی ایشان این بود که مسئله را ملی ناسیونالیستی کرده و اینطور آنرا جلوه دهند. البته این حکیم از دیدگاه استکباری خیلی هم درست دارد می گوید و لذا واقعاً هم حکیمی است در آن جبهه ی خاص خود که بالاخره یک دیکتاتوری را هم که نباشد که ما لازم داریم ولی آیا به عنوان شاه و شاهنشاه و رئیس سلطنت خود که حالا همینطوری که در جمهوری اسلامی ایران هم وزارت اطلاعات داریم، خوب آنها هم ساواک و وزارت اطلاعات داشته اند و خواهند داشت. یعنی بالاخره آقای خامنه ای هم بدبختی کشیده اند و میشل اوباما و یحتمل هم باراک اوباما و بلکه همه ی دیگر ریاستهای جمهوری آمریکا و ایران و بلکه حتی نتانیاهو و خاندان منحوس و خبیث شاه هم بدبختی کشیده اند یا خیر؟ البته اینجا مسئله این است که شما همه ی این بدبختیها را می کشید برای اینکه طرف مستضعفین جهان باشید یا طرف مستکبرین نژادپرستی که اصلا اسلام و خدا و پیغمبر را هم قبول ندارند و بلکه اسلام داعشی القاعده ای طالبانی را هم می پسندند و نه اسلامی که در راسش ولی فقیه مد ظله العالی است و بلکه همینطور هم امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم خواهد بود؟ این دشمنان اسلام در حقیقت دشمنان خود و دشمنان بشریت هم هستند و بغیر از اسارت و بردگی برای انسان چیز دیگری برای او نمی خواهند. و همینها هم هستند که می فرمایند حالا تو هر چه خواستی در حکمت متعالیه ی نظری های حمیدی مجیدی فقهی ات شور و غور هم بکن! و حالا در مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارن و ریسمان و امثالهم نیز بفکر وحدت نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش و امثالهم هم باش! و اما استکبار و استضعاف هم داریم و آن هم خود منم! حالا شما هر چه بگو که بالاخره روایات دیگری با سندهای بسیار معتبر دیگری هم هستند؛ و کو گوش شنوایی که نه خدا و نه پیغمبر و نه روایات ائمه ی اطهار را شنیده است و نه سعی کرده است که لااقل به آن ندای درونش و نفسش دروغ نگوید و بالاخره به آن نفس مطمئنه اش برسد و بلکه امامش را هم بشناسد و بشناساند؟! اللهم عرفنی نفسک فاتک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دنیی اللهم لا تمتنی میتةً جاهلیه و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی. و حالا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مبتنی بر ریاضی فیزیک که جای خود دارد. و بنده ی حقیر تازه هم متوجه شدم که گُرو شیمورا نیز در این سال میلادی به سرای باقی پیوسته است. خدا رحمتش کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿هود: ١١٢﴾

 

دلیل بر گفتار ما آیه زیر است ، که مى فرماید: ((فاست قم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بماتعملون بصیر و لا ترکنوا الى الذین ظلموا، فتمسکم النار، و ما لکم من دون اللّه من اولیاء، ثم لا تنصرون )) و این همان آیه اى است که (بطورى که در حدیث آمده ) رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود این آیه مرا پیر کرد، و دلالتش بر نظر ما از این باب است که این دو آیه - بطورى که بر هیچ متدبرى پوشیده نیست ، - ظهور دراین دارند که اعتماد به کفار ستمگر، طغیان است طغیانى که دنبالش فرا رسیدن آتش حتمى است ، آنهم فرا رسیدنى که ناصر و دادرسى با آن نیست ، و این همان انتقام الهى است ، که به بیان گذشته ما عاصم و بازدارنده اى از آن نیست .

 

ترجمه المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 3، ص 242

http://lib.eshia.ir/50081/3/242

 

چند روایت در ذیل جمله : ((فاستقم کما امرت ...)) و ((لاترکنوا الى الذین ظلموا))
و در الدّرالمنثور است که ابن ابى حاتم و ابوالشیخ از حسن روایت کرده که گفت : وقتى آیه ((فاستقم کما امرت و من تاب معک )) نازل شد حضرت فرمود: ((شمروا، شمروا - مهیاى استقامت شوید)) و دیگر کسى او را خندان ندید.
و در مجمع البیان در ذیل آیه ((فاستقم کما امرت ...)) از ابن عباس نقل کرده که گفت : هیچ آیه اى بر رسول اکرم نازل نشد که به قدر این آیه ناراحتش کند، و لذا وقتى اصحابش عرض کردند یا رسول اللّه پیرى به سرعت بر شما حمله آورد و موهاى شما را سفید کرد، در جوابشان فرمود: سوره هود و سوره واقعه مرا پیر کرد.

مؤ لف : این حدیث مشهور است و در پاره اى از نقل هاى آن دارد که ((سوره هود و نظایر آن مرا پیر کرد)) و چون در سوره واقعه آیه اى که (در شدت ) نظیر آیه ((فاستقم کما امرت )) بوده باشد نیست ، به همین جهت آن روایتى که دارد هود و واقعه ، بعید به نظر مى رسد که مقصودش ‌ اشاره به آیه ((فاستقم کما امرت )) بوده باشد، و آنچه هر دو سوره در آن مشترکند حدیث قیامت است - و اللّه علم.

 

ترجمه المیزان، جلد 11، صص 88-89

http://lib.eshia.ir/50081/11/88

 

 

چیزی که در حکمت الهی هست که حتی وقتی می خواهیم درجاتی از آن پایینتر آمده طوری که مثلاً به حکمت متعالیه یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسیم، یحتمل بعضی ایراد کنند که هیچ کس نمی تواند به کنه ذات خدا پی ببرد و ماورای فهم ما است. و لذا هر چه ما در علوم الهی و طبیعی پیشرفت کنیم، به حکمت الهی نمی توانیم دست بیابیم. البته این بنظر این بنده ی حقیر درست نیست آنجایی که انسان در بندگی خدا می تواند به لقاء الله و حتی آنطور که در مورد انبیاء اولوا العظم هم آمده است به معیت الهی نیز می تواند برسد؛ و لذا انسان باید تمام سعی خود را در این راه مبذول بدارد. و اما آنجایی که اداره ی امور جهان می افتد دست فراعنه و کفار و ظالمین و اصحاب ظلم و جور و بنظر می رسد که ما داریم با آنها سازش هم می کنیم چرا که مستضعف هم واقع شده ایم، اینجا است که حکمت الهی و حکمت متعالیه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی واقعاً مظلوم هم واقع می شود آنطور که اصولاً برای فهم و درک حکمت باید وقت صرف کرد و تلاش کرد تا به نتایجی هم رسید. و اما آنجایی که این فهم و درک برمی گردد به مسائل مادی و دیگر حکمت الهی را بلکه به قصد هم با علوم مادی التقاط کرده اند طوری که مثلاً حتی در روانکاوی و روانشناسی و جامعه شناسی و امثالهم بوضوح دیده می شود که مثلاً صراحتاً می گوید که همه چیز سکس و شهوت است؛ خوب، اینجا دیگر صراحتاً دارد با حکمت الهی مخالفت هم می کند یا خیر؟ اینجاها است که وقتی وارد یک ابهاماتی شدیم که بالاخره اصلا اصل مسئله چیست؟ و آنگاه با همین کفار و اصحاب ظلم و جور و فراعنه هم ساختیم که ببینیم منشاء علم و دانش و حکمت چه الهی و چه طبیعی چیست؟ قبل از اینکه ما به نتیجه ای برسیم، یک مرتبه بعید نیست که متوجه شویم که مسئله تبدیل شده است به یک دارالمجانین تمام عیار آندلسی و افسار امور از دست ما خارج شده و نمی دانی با این اسب و شتر چموش چه بکنی؟ بیش از حد افسارش را بکشی یا رهایش کنی که در هر دو صورت دچار مشکل می شوی! و لذا می فرماید فاستقم کما امرت و من تاب معک. و می فرمایند که این: و من تاب معک بوده است که ریش پیغمبر را سفید کرد و پیر کرد. دیر شد؛ بنده ی حقیر رفتم نماز! لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُکُمْ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ ﴿الانعام: ٩١

 

 

 

وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکُمْ، کَیْفَ کَانُوا فِی حَالِ الَّتمْحِیصِ وَ الْبَلاءِ. أَلَمْ یَکُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً، وَ أَجْهَدَ العُبَادِ بَلَاءً، وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالًا. اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ، وَجَرَّ عُوهُمُ الْمُرَارَ، فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ. لَایَجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاعٍ، وَ لَاسَبِیلًا إِلَى دِفَاعٍ. حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ، وَ الْاحْتَمالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ، وَ الْأَمْنَ مَکانَ الْخَوْفِ فَصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً. وَ أئِمَّةً أَعْلَاماً، وَ قَدْ بَلَغَتِ الْکَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَیْهِ بِهِمْ.

 

در شرح حال مؤمنان پیشین تدبّر کنید که در حال آزمایش و امتحان چگونه بودند! آیا بیش از همه، مشکلات بر دوش آنان نبود؟ و آیا بیش از همه مردم در شدّت و زحمت نبودند؟ و آیا از همه جهانیان در تنگناى بیشترى قرار نداشتند؟

فرعونها آنان را برده خویش ساخته بودند و همواره آنها را در بدترین شکنجه‌ها قرار مى‌دادند، تلخیهاى روزگار را به آنها چشاندند و این وضعیّت همچنان با ذلّت هلاکت و مقهوریت ادامه داشت.

نه‌راهى داشتند که ازاین وضع سر باز زنند و نه طریقى براى دفاع از خود مى‌یافتند تا آن‌گاه که خداوند؛ جدیّت و استقامت و صبر در برابر ناملایمات به خاطر محبّتش و تحمّل ناراحتیها از خوف و خشیتش را در آنها یافت، در این موقع از درون حلقه‌هاى تنگ بلا، راه نجاتى برایشان گشود و ذلّت را به عزّت‌ و ترس را به امنیّت تبدیل کرد، یعنى آنها را حاکم، زمامدار و پیشوایان برجسته گردانید. آن‌قدر کرامت و احترام از ناحیه خداوند به آنان رسید که حتّى خیال آن را هم در سر نمى‌پروراندند.

 

ترجمه حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی مد ظله العالی، نهج البلاغه سید رضی، صص 460- 463

http://lib.eshia.ir/10336/1/460

 

 

در فصل آخر کتاب شرح خطبه ی اول نهج البلاغه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی (1359) که با عنوان: تشریح وضعیت مردم در هنگام بعثت، قبل و بعد از آن است، یک ترجمه ی لغت به لغتی را ایشان ارائه می دهند از متنی که در فرازی از خطبه ی قاصعه مربوط به اسباب انتصار الشعوب و هزیمتها- علل پیروزی و شکست ملتها در ترجمه ی مرحوم محمد دشتی آمده است اما در ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی  مد ظله العالی این عنوان گویا از قلم افتاده است و زیر همان عنوان عصبیت و تعصب ثروت آمده است.

نکته ای که در طول کتاب به چشم می خورد این است که نویسنده خیلی با حوصله عباراتی از نهج ابلاغه را لغت به لغت ترجمه می کنند و شاگردان و طلبه ها را تشویق می کنند که لغات هر کدام را یاد بگیرند. این قسمت از کتاب که این حقیر دارم یحتمل بتوان گفت که مربوط می شود به از اینجا به بعد درسهایی از نهج ابلاغه ص 143 به بعد:

http://lib.eshia.ir/10853/1/143

خطبه ی قاصعه خود خطبه ی مهمی هم هست که یحتمل بتوان گفت چطور زمان جاهلیت را با زمان بعد از اسلام مقایسه ها می کند و هشدار می دهد که نباید هم به زمان جاهلیت برگشت. و بسیار آموزنده است. نکته ای که در کار ترجمه ی لغت به لغت ایشان نهفته است این است که امروزه ما چندان روی این کار دقت نمی کنیم و بلکه بیشتر ترجمه را آنطور که در قرآن یا روایات آمده است می گردیم که پیدا کنیم و لذا خود در آموختن زبان عربی آنچنان پیشرفتی نداریم!

اما ایشان در فصلی گذشته به یادآوری نعمتهای فراموش شده به انسانها از وظایف انبیا اشاره می کنند آنطور که در خطبه ی اول آمده است: یذکروهم منسی نعمته که چطور هم در مورد کفار آمده است: نسوا الله فانساهم انفسهم. بعد ایشان در سرفصل بعدی به فراموش کردن نعمت "خود" انسانی پرداخته و انسان را به موجودی که دارای چهار ویژگی است تعریف می فرمایند: اندیشمندی، اختیار، نوآوری، و مسئلیت یا مسئولیت پذیرری؛ و هر دو یکی است؛ و اگر یکی از اینها را از انسان بگیریم، انسان نیست. (شرح خطبه ی اول، ص 159) توجه هم بفرمایید که اتفاقاً می فرمایند که لغت انسان هم می تواند از ریشه ی نسی یا فراموشی باشد و هم از ریشه ی اُنس گرفتن.

بنده ی حقیر یک چیزی را اینجا عرض کنم راجع به اندیشمندی و اینکه پیامبران آنچه را در وحی اخذ می کنند را کتمان نمی کنند که نویسنده ی محترم نیز متذکر می شوند: وَإِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ ﴿آل عمران: ١٨٧﴾. نکته اینجا این است که نویسنده حتی نهایت سعی خود را نیز می کند که خواننده و اندیشمند و متفکری که دارد کتاب و مقاله ای را مطالعه می کند را درست بفهمد هر چند که مبنای حساب و کتاب در این مقاله یا کتاب نیز مبنای وحیانی نباشد. مثلاً شما حساب کنید که دارید تز دکترای یک استادی را مثل آقای دکتر علی اکبر صالحی مطالعه می کنید. خوب این حالا یک وقتی بود که در اینترنت در ویکی پدیا آنجایی که ایشان را معرفی می فرمودند، در دسترس بود. یحتمل هنوز هم همین است. اما معنی اش این نیست که حالا که این در اختیار ما است و لذا ما هم آنرا می فهمیم. یحتمل بسیاری نکات در این تز هست که ریزه کاریهایی است که مربوط می شود به مهندسی و بسیاری نکات هم هست که مربوط می شود به فیزیک و ریاضی. و اما اینکه اصلا سر و ته قضایا کدام هستند نیز یحتمل برای هر کسی و از جمله برای خود این بنده ی حقیر به این سادگیها روشن نخواهند شد. دلیلش هم این است که این کارها تخصص می خواهد و بلکه بسیاری تخصصها می خواهد که همه باید با هم کار کنند تا نتیجه ای حاصل شود. و لذا مسئله فقط کتمان و لا تکتمونه نیست که برای مردم تبیین نمی شود. و اما اینجا اتفاقاً یک اسراری هم هست که خیلی هم برای همه در دسترس نیست و به همه گفته نمی شود و باید هم رفت دنبالش تا آنها را آیا بیابیم آیا نیابیم؟

اینجا این مسئله ی اندیشمندی پیش می آید که ما از اندیشمندی چه چیزی را در نظر داریم؟ نویسنده خود می فرمایند که مثلاً نیوتن چطور به این نکته رسید که قانون گرانش زمین چطور است که وقتی جسمی مثل حالا یا سیب یا هلو یا پرتقال از دست ما رها می شود بطرف پایین می افتد و نه این طرف و نه آن طرف؟ و به چه نتایج مهمی هم در کتابش اصول فلسفه طبیعی رسید که دیگران هم توانستند آنرا بسط داده و حالا از نظریه های نسبیت خاص و عام اینشتن هم فراتر رفته ایم..

مثال دیگری را در اندیشیدن بنده اینجا عرض کنم که مربوط است به لغت سامرا که در قرآن کریم در آیه ی67 سوره ی مومنون آمده است که بنده در اتوبوس شنیدم که داشت راجع به آن بحث می شد و بنده نیز کنجکاو شدم که معنای لغت چیست؟ صاحب المیزان در ذیل آیات مربوطه می فرمایند:

 

قوله تعالى : « قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ ـ إلى قوله ـ تَهْجُرُونَ » النکوص : الرجوع القهقرى ، والسامر من السمر وهو التحدیث باللیل ، قیل : السامر کالحاضر یطلق على المفرد والجمع ، وقرئ « سمرا » ـ بضم السین وتشدید المیم جمع سامر وهو أرجح ، وقرئ أیضا « سمارا » ـ بالضم والتشدید ـ ، والهجر : الهذیان.

والفصل فی قوله : « قَدْ کانَتْ آیاتِی » إلخ ، لکونه فی مقام التعلیل ، والمعنى : إنکم منا لا تنصرون لأنه قد کانت آیاتی تتلى وتقرأ علیکم فکنتم تعرضون عنها وترجعون إلى أعقابکم القهقرى مستکبرین بنکوصکم تحدثون فی أمره فی اللیل تهجرون وتهذون ، وقیل : ضمیر « بِهِ » عائد إلى البیت أو الحرم وهو کما ترى.

http://lib.eshia.ir/12016/15/44

 

قَدْ کانَت ءَایَتى تُتْلى عَلَیْکُمْ...تَهْجُرُونَ
کلمه ((نکوص )) به معناى برگشتن به عقب است ، و کلمه ((سامر)) از ((سمر)) به معناى گفتگو کردن در شب است . بعضى گفته اند: ((سامر)) مانند ((حاضر)) هم بر فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع البته در آیه مورد بحث ((سمرا)) به ضم سین و تشدید میم هم قرائت شده که در آن صورت ، جمع سامر است ، و این قرائت بهتر است ،و نیز ((سمارا)) به ضم سین و تشدید میم قرائت شده و کلمه ((هجر)) به معناى هذیان است .
و اینکه مى بینیم آیه شریفه مورد بحث ، به طور فصل آمده (یعنى واو عاطفه بر سر آن نیامده ) بدین جهت است که در مقام تعلیل است و معناى آیه این است که شما از ناحیه ما یارى نمى شوید، براى اینکه آیات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بودید و به اعقاب خود برمى گشتید، و از در استکبار عارتان مى شد که به آن گوش دهید و در باره آن شبها هذیان مى گفتید. بعضى از مفسرین گفته اند: ضمیر به به بیت و یا به حرم بر مى گردد، ولى نظریه شان خوب نیست .

http://lib.eshia.ir/50081/15/61

 

البته این را وقتی شما این روزها بخواهید معنا کنید که یعنی چه که در شبها هذیان می گفتید؟ اتفاقاً وقتی رادیو و تلویزیون را روشن کنیم و بلکه خدای ناکرده به ماهواره ها هم توجه کنیم، خیلی اوقات گویی عیناً همینی است که آیات شریفه ی بالا می فرمایند. و بلکه هر چیزی را قادرند که هر گفتگو و حرف و سخنی را به هذیان تبدیل کنند و حتی هیچ از امور آموزنده در آنها سر سوزنی یافت نمی شود؟! این یک نکته ی مهمی است که باید در نظر داشت که چرا چنین می تواند باشد؟

مسئله این است که یک تعصبهایی وارد می شوند در عرصه هایی که اصل را بر اسلام می گذاریم یا اینکه دشمنی هست که اصل را بر دشمنی با اسلام می گذارد که از لحاظات روانشناسی و روانکاوی قابل بحث و تامل هستند. یعنی هیچ رحمی به دشمنش ندارد هر چند هم که در ظاهر آنرا نشان ندهد، ولی در عین حال نیز می خواهد آن انسان کامل و بلکه مدینه ی فاضله مورد دلخواهش را نیز ارائه کند. و لذا آنجایی که می داند که مخاطبش هم کیست؟ یحتمل از راه برهان خلف وارد مسائل ارتباطاتی شود آنچنان که می خواهد مخاطبش را با تمام قوا بدون اینکه خودش هم بفهمد نفی کند! و لذا گویی هر چه بیشتر به او نزدیک می شوید، او بیشتر هم دارد این کار را می کند. و هر چه هم از او دور شوید نیز باز هم همان کار را می تواند تکرار کند. لااقل این خاصیت ارتباطات جدیدی است که ما امروزه دور و بر خود می توانیم داشته باشیم و افراد و مکانها و انواع وقایع را همه و همه را می آورد با وسائل ارتباطات جمعی در نزد شما واقع می کند.

و لذا در اعداد پی تایی نیز قدر مطلق غیر ارشمیدسی از این نوع است که هر چقدر در عدد شما توان عدد اول مورد بحثی بزرگتر باشد هم بدان بطور معکوسِ توان آن عدد اول نزدیکتر هم می شوید. طوری که این عدد اول خاص یک مزیتی را دارد در محاسبه ی قدر مطلقها. و اما حالا واریته های شیمورایی پی تایی نیز کدامند؟ و بلکه ضرب مختلط و ریشه ی دوم توابع L و امثالهم اینجا چه کاره اند؟ شما قضیه ی آخر فرما را که در نظر بگیرید، می بینید که آنجا می خواهیم ثابت کنیم که این معادلات جوابی ندارند. اما حدس بنده ی حقیر این است که در مورد واریته های شمورایی مسئله از این نوع است که شما جوابهایی را در اعداد صحیحی که از الحاق بعضی ریشه های دوم اعداد بدست می آیند خواهید داشت و بلکه می خواهیم حتی گروه های گالوای مربوط به آنها را نیز لحاظ کنیم. و مسائل یک جورهایی هم وارد برنامه های لنگلندز گویی می شوند! مثلاً این مقاله ی آر. نیل هریس را راجع به حدس آچینو-ایکدو را ببینید:

https://arxiv.org/pdf/1201.0518.pdf

 

بعضی یحتمل اینجا ایراد کنند که این مسائل که دیگر مربوط به هذیانهای شبانه و ارتباطات جمعی و امثالهم نیست و ربطی هم به مسلمانی و غیر مسلمانی ندارد و اصلا هم چیزی به اسم دارالمجانین این میان در کار نیست. این یحتمل درست هم هست تا جایی که در معرض وسائل ارتباطات جمعی گوناگون امروزی واقع نشوید و بتوانید وارد معرکه ی فهم و اندیشه ی مقالات مربوطه هم شوید و بلکه خود هم شروع کنید به نگاشتن مقالات خود گیریم که همه ی وسائل ارتباطات جمعی هم درست کار می کنند و اختلالاتی هم در هیچ کدام از آنها رخ نمی دهند! البته این گروس در حدس گن-گروس-پراساد هم با مارک گروس فرق دارد چرا که او بندیکت گروس است و نه مارک گروس. اتفاقاً بنده داشتم مارک گروس را میدیدم، غلط نکنم قبل از اختلالات شما نمی توانستید به اینکه استاد مشاور مارک گروس کیست پی ببرید ولی حالا قشنگ هم می گوید که او رابین هارتزهورن است. بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما (الاحزاب: 56)

 

در شرح خطبه ی اول نهج ابلاغه حضرت آیت الله العظمی خامنه ای حضرت ولی فقیه و رهبری مد ظله العالی یک حدیثی را در ص 183 می فرمایند در بحار الانوار جلد 2 ص 88 از امام حسن عسگری که می پرسند چرا علمای یهود و نصاری در قرآن مذمت شده اند در حالی که علمای اسلام مورد مدحند. بعد ایشان می فرمایند علمایی که دارای همان مذمتهای علمای یهود و نصاری هستند نیز مورد مذمتند و آنهایی که: فاما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه مورد مدحند حالا این را بعداً خودتان نگاه کنید چرا که بنده سعی کردم در کتابخانه بحار الانوار را بیابم، گویا گیر کرده بود! اینجا البته اگر کسی بدنبال غرائض شخصی خود باشد یحتمل به حضرت ولی فقیه ایراد کند که مثلاً ایشان چرا خود رئیس بنیاد مستضعفین اند و همینطور ریاست اوقاف آستان قدس رضوی را نیز تعیین می کنند؟ بالاخره در کل کشور مستضعفینی هم هستند که از عملکرد بنیاد مستضعفین ناراضی اند. و اما باید هم توجه داشت که مستکبرینی هم هستند که خود را جای مستضعفین جا زده اند تا همان حقوق کم آنها را نیز بگیرند و بلکه ضایع هم کنند.

اما نکته ی قابل توجه اینجا این است که حق نبی و رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار را اداء کردن خود چیز دیگری است که از جمله حق خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که حالا این را باید هم گشت که کجا است که می فرماید آنجایی که آن امام همام بین مستضعفین است گرفتار مستکبرین است و آنجایی که دارد با مستکبرین هم دست و پنجه نرم می کند باز گرفتار همان مستضعفین می شود. عرض بنده ی حقیر این است که مثلاً شما می خواهید همانطور که کتاب شرح خطبه ی اول نبوت حضرت آقا نیز می فرماید فرض بفرمایید سندی را راجع به جمله ای مثل هُنّ نواقص العقول (خطبه 80 نهج البلاغه: آنها [زنان] ناقص العقل هستند.) صص 54-55 می فرمایند که آیا منظور به زن در زمان جاهلیت است یا بعد از اسلام؛ آیا در زمان خودمان زن قبل از انقلاب با بعد از انقلاب یکی است؟ اصولاً وقتی صحبت از مستضعفین است چه زن و چه غیر زن باشد، آیا این درست است که در جمهوری اسلامی نیز ما شهادت مدافعان حرم را نیز داشته باشیم؟ یعنی مکتب اسلام نباید آنچنان پیشرفت کرده باشد که ما برای شهادت و جهاد فی سبیل الله احتیاجی نداشته باشیم که سربازان را با توپ و تفنگ به جبهه بفرستیم؟ و بلکه کافی باشد که جبهه های نبرد جهادی را به مکتبخانه ها و مدارس و دانشگاه ها و میدانهای جهادی سازندگی بکشانیم؟ ولی خوب اینها را هم داریم و کلنا عباسک یا سیده زینب سلام الله علیها را هم داریم و متاسفانه گویا هنوز هم مشکل حجاب نیز داریم؛ و بلکه باید مواظب بود که چرا هُنّ نواقص العقول؟! همه که لزوماً بانوان جهادگر و حضرت زینب و حضرت زهرا سلام الله علیهم نمی شوند!

خوب، یک نکته ی ساده ای را بنده اینجا راجع به ریشه ی دوم بعضی اعداد عرض کنم مثل رادیکال 2 یا رادیکال 3،  (sqrt(3) ،(sqrt(2. شما توجه بفرمایید که وقتی ما با میدان عددی ای مثل اعداد پی تایی یا اعداد گویا طرفیم که می خواهمی اینها را بدان ملحق کنیم، باید هم توجه داشت که این رادیکاها را می توان تا یک مقداری از اعشار حساب کرد ولیکن هر چقدر هم که حساب کنیم اصولاً اینها اعدادی گویا نیستند و بلکه اعدادی هستند جبری و غیر گویا که غلط نکنم اعداد گنگ یا اصم هم می گویند. (خوشبختانه گوگل برگشته است و کارها آسانتر شده است هر چند که نمی دانم حالا چرا ویکی فقه و کتابخانه ی فقاهت را دیگر نداریم!!!) و حالا یحتمل در مورد اعداد پی تایی یک ظرافتهای دیگری هم هست که باید رعایت شوند. و اما عرض بنده این است که شما اگر تا یک تعداد معینی از اعشار رادیکل 2 را حساب کنید، ولی بعد بجای اینکه از آن مقدار به بعد بقیه ی اعشار رادیکال دو را حساب کنید؛ بجایش بیایید رادیکل 3 را از آن به بعد تا یک جایی حساب کنید. آنگاه اتفاقی که می افتد این است که یک عددی خواهید داشت که نه دیگر رادیکال 2 است و نه رادیکال 3 و بلکه یک معجونی است بین این دو که از رادیکال 2 بزرگتر است ولی از رادیکال 3 هم کوچکتر است. ولی نه این است و نه آن یکی! 

البته اینجا خیلی هم حرف است که بالاخره این واریته های شیمورا مسئله اش چیست؟ ولی همین مسئله را در نظر بگیرید که ما بخواهیم مسئله ای فقهی را بیان کنیم که مثلاً حلال کدام است و حرام کدام است؟ یعنی مثلاً چه چیزی خوردنش حلال است و چه چیزی خوردنش حرام است. خوب، حالا این را وقتی دارید که در حاکمیت اسلام واقع شده باشید و وقتی در حاکمیت اسلام هم نباشید نیز هنوز دارید. و اما خوب، مسائلش باز هم می تواند تا حدودی فرق کند. مثلاً آنجایی که حاکمیت اسلام پذیرفته نشده و در دیار کفر است که فرد مسلمان واقع شده است، آیا اینکه گوشتی که می خرد حلال است یا حرام نیز می تواند مسئله ای باشد. ولی این مسئله خود به خود در حاکمیتهای اسلامی حل شده است و فرض را بر این می گذاریم که گوشت خریداری شده حلال هم هست. و اما اگر همه جا چه در حاکمیت اسلامی باشد و چه نباشد گوشت حلال می توانستید بخرید خیلی هم بهتر بود. مثلاً یحتمل داد و ستد اسلامی گسترش داشت و مغازه ها و قصابیهای اسلامی حتی در دیار کفر هم یافت می شد. این بهتر نمی بود؟

اما یک وقت هم هست که شما دارید در مسائلی راجع به واریته های شیمورایی بحث می کنید و در دیار اسلامی هم واقعید. خوب، آیا این را مثل گوشت حلال حساب می کنید یا گوشت حرام؟ یعنی آیا استفاده ی این در دیار اسلامی بیشتر می تواند مورد استفاده واقع شود یا اینکه تا بیایید بفهمید که داستان از چه قرار است، دیار کفر کار خودش را کرده است و پشت خودش را قبل از اینکه شما بفهمید چه شد بسته است! اینجا آن مسئله ی بیش فعالی خرگوشی در حین کم توجهی لاکپشتی است که می تواند مطرح شود که یعنی اینکه بنده ی حقیر هر چند دارم جلوی مانیتور خودم در اینترنت می نویسم، ولی این بدان معنا نیست که آنچه که به زبان ساده عرض می کنم را قبلاً دیگران خیلی بهترش را نگفته اند و مثلاً اهل فن نمی دانند که برجهای ایگوسا کدامند و به چه کاری می آیند یا حدس ایچینو-ایکادا کدام است یا اپراتورهای دیفرانسیل در رابطه با حدس سرّ چه حسابی دارند و همه ی اینها در رابطه با ضرب مختلط و ریشه ی دوم توابع L و بلکه نظریه ی گالوا و چند ضلعیهای نیوتنی آنطور که در مقالات قبل آمده اند و بلکه با مسائل میرزاخانی و گرانش دیکگراف-ویتن نیز چه ربطی دارند؟

می فرمایند که در رابطه با نبوت، مسئله از این نوع نیست که آنچه را که پیامبر می دانند را کتمان کنند. لااقل در رابطه با مسائل علمی نیز مسئله از همین نوع است که شما آنچه را که می دانید را بیان می فرمایید. و خوب، حالا یحتمل همه را هم که می دانید را یحتمل نفرمایید یا نتوانید همه را بفرمایید. ولی مسئله از نوع کتمان کردن نیست. و اما خوب، اینها باید یک سندیتی هم داشته باشد آنچنان که اگر گفتند سند همه ی ملکهایت را هم بگذار رویش و تحویل ما بده و بلکه جانت هم باید بالایش بگذاری، آیا باز هم این کار را می کنی؟ یا همینطوری نشسته ای هی می گویی و می نویسی بدون آنکه بدانی داری چه می کنی؟!!! به هر حال، اینکه حق خدا را بتوانیم بشناسیم و بشناسانیم به جهانیان و همینطور حق رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام را، غیر از این است که بر سر مسائلی شخصی نیز با هر کسی و از جمله با ولی فقیه مد ظله العالی برویم توی دعوا و احتجاج آنطور که قارونهای زمانه آیا چطور دارند مدام در زمین فرو می روند و به انبیاء و رسل کمکی هم نمی کنند و از آن طرف هم اختلاسگران و بلکه دزدان و حقوق نجومی بگیرها هم سعی می کنند پلکانهای فرار از استضعاف و ورود به استکبار را مدام بپیمایند! یعنی یک جایی هست که اصل را دارید می گذارید بر اینکه علم را در صورتی که علم است اراده هم بدهید به اهلش ولی یک جایی هم مسئله وارونه است و حق خدا را هم نشناختن است و جهلوا حقه چرا که در مدار جاهلیت داریم دور می زنیم! و اینجاها فرقها هست. و حالا این میان حضرت ولی فقه و بلکه خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف چطور از مستضعفین واقع شده اند و چطور باید با استکبار وارد احتجاج شد، دیگر بماند! مسائل تا یک حدودی روانشناسی و روانکاوی و جامعه شناسی صحیح بغیر از ریاضی فیزیک و طبیعیات و پزشکی ابدان هم یحتمل احتیاج دارد ماورای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: 22﴾

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿البقرة: 165﴾

 

وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ ﴿ابراهیم: 30﴾

 

وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ ﴿31﴾ قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ ﴿32﴾
وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سباء: 33﴾

 

وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿الزمر: 8﴾

 

قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿فصلت: 9﴾

 

 

3 - وضعیت اجتماعى , فرهنگى , فکرى زمان ظهور پیامبر :

در 5 جمله امیرالمؤمنین ( ع ) زمینه کلى ذهنى و عملى مردم , در هنگام ظهور پیامبران را دقیقا ذکر مى فرماید :

لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه واحتالتهم الشیاطین عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته .

ترجمه : هنگامیکه بیشترین بندگان خدا , فرمان الهى را به آنان ( خود ) را , دگرگونه کرده بودند , پس حق او را نشناختند و با او رقیبانى را به خدائى گرفته بودند . و شیطانها آنها را در شناخت خدا دور نگاهداشته و از عبودیت او بر کنار داشته بودند .

هنگامیکه اکثر خلقه دگرگونه کرده بودند , نه همه بندگان خدا , اکثریت آنان . خداوند یک دستور العمل براى بندگان همیشه دارد و بیشترین آنها در آن زمینه اجتماعى , آن دستور العمل را دگرگونه کرده بودند . چرا اکثر خلقه ( نه همه خلق ) زیرا که در هیچ زمانى تاریکى مطلق وجود نداشته است . هیچ زمانى نبوده است که یک راهنما پیام آور و معلمى از سوى خدا در میان مردم نباشد , و آن معلم ناگزیر تعدادى از معلمین و پیروان را با خود داشته اند .

و آنگاه که بیشتر مردم , اینچنین کردند فرمان او را در جامعه نادیده گرفته و آن دستور العمل کلى را که به وسیله سلسله نبوتها به مردم داده شده , تغییر دادند , تعصبها و جهالتها و غرضها , تاثیر گذاشت و برنامه زندگى عوض شد و مسیر زندگى معین شده به وسیله پیامبران تغییر یافت . (دقت کنید که اول این جملات بجز جمله اول که با[ ( ف] ( شروع مى بود بقیه با و مى باشد , که معنى چنین مى شود : پس حق او را نشناختند و . . . یعنى میتوان نتیجه گرفت که این چهار فراز و چهار جمله که به دنبال جمله اول آمده اند , نتیجه و ثمره آن هست . یعنى وقتى فرمان خدا را در جامعه اى ناشناخته ماند , این چهار ثمره و نتیجه را به دنبال خواهد داشت .)

الف - فجهلوا حقه - حق خداوند نا شناخته مى ماند , یعنى یکمرتبه انسان , احساس مى کند که خدا چکاره است ؟ بود و نبود خداوند در جامعه چه تاثیرى دارد ؟ ( فرهنگ جامعه غربى امروز را بنگرید مى بینید که آنان , غربیها , خلاء خدا را در زندگى احساس نمى کنند . چون از فطرت اصلى که همان اهل خدا , مى خواهند دور مانده اند . خدا را فراموش مى کنند , نه اینکه اسم خدا به گوششان نخورد , حتى گاهى على الظاهر معتقد بخدا هم هستند , اما حق او را در جامعه فراموش کرده اند . موضع و جایگاه خدا را در جامعه نمى دانند).

این عهد خدا با مردم چیست ؟ فرمان خدا , خداوند متعال یک دستور العمل کلى , براى طرح کلى زندگى انسانها داده و یک جریانى را مشخص نموده که باید مردم در آن جریان حرکت کنند . این جریان همانست که پیغمبران از اول تا آخر به آن دعوت مى کردند , یعنى توحید , تکریم انسان , برابرى انسانها از لحاظ حقوق , از لحاظ طبیعت , از لحاظ اخلاق و . . . این برنامه الهى است . این یک فرمان و یک پیمان است . پیمان خدا با مردم . طاغوتها این جریان را عوض مى کنند . کارى مى کنند که مردم بجاى خدا از بندگان خدا اطاعت کنند و عبادت . خداوند مردم را به تکریم انسان فرا مى خواند و طاغوتها , بر تحقیر انسان و ذلیل کردن او .

بنابراین تبدیل فرمان الهى یعنى اینکه , آن جریان الهى را عوض کردن و به دنبال عوض شدن آن : فجهلو حقه حق خدا که نادیده گرفته شد , جامعه یک جامعه طاغوتى است . و بعد ب واتخذوا الاندادمعه انداد : شبیهان و رقیبانى را با خدا به خدایى گرفتند .

رقیب خدا را به خدایى گرفتن فقط این نیست که یک شیئى را عبادت کنند , بلکه وقتى حق خدا ناشناخته ماند , دانسته نشد که خدا سر رشته دارامور تکوین و تتشریع است ( یعنى هم چنانکه قوانین تکوینى عالم , در اختیار خداست , گردش آسمان و زمین و شب و روز و انسان و ولادت و مرگ و . . . در اختیار اوست و در قبضه قدرت او , قانون گذارى یعنى تشریع , یعنى اداره جامعه و زندگى هم در اختیار خداست و این موضوع و جایگاه خدا در جامعه است ) , وقتى اینها شناخته نشد, انداد را, یعنى رقیبان را, با خدا بخدائى مى گیرند . فکرى را , مغزى را , بعنوان راهنما , انسانى را به عنوان حاکم , سنتها و شیوه هاى غلطى را به عنوان دستور العمل زندگى , قبول مى کنند و جاى خالى خدا را با جهالتها , طاغوتها , و ندانستنیها پر مى کنند . ( البته مسلم است که اینها از نظر ما رقیب هستند و خداوند رقیب واقعى ندارد ) .

وقتى مردم مصر , سرنوشت خودشان را دست فرعون یا انور سادات مى دهند ( فرعون انور سادات هر دو یکى هستند , یعنى فرعون همان انور سادات است و بعکس . خیال نشود فرعون شاخ داشته و . . . یا کارهاى غیر طبیعى مى کرده است ) وقتى مردم سر رشته امور را به انور سادات دادند , براى خدا رقیب گرفته اند . و اتخذو الانداد معه.

 

درسهایی از نهج البلاغه، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، صص 97- 100

http://lib.eshia.ir/10853/1/97

 

در کتابی که این بنده ی حقیر دارم با عنوان: نهج البلاغه، شرح خطبه اول در موضوع نبوت (1359) توضیحات بیشتری در این مورد خاص فجهلوا حقه آمده است که مفصلتر هم هست و حالا بنده یک قسمتهایی را اینجا عیناً می آورم:

 

 

 

در طول تاریخ، همین برنامه است که تکامل پیدا می کند اما یک جریان است، یک فرمان است، یک پیمان است که خدا با بندگان بسته؛ طاغوتها چه میکنند؟ طاغوتها این جریان را عوض می کنند، کاری می کنند که مردم بندگان را عبادت کنند، مثلاً بندگان یکدیگر را عبادت کنند؛ خدا به تکریم انسان و ارزشمندی انسان مردم را فرامیخواند و دعوت میکرد و برنامه ی خدایی بر این مبنا بود، انسانهای دیگر و طاغوتها دیگر و طاغوتها بر تحقیر انسان و ذلیل کردن انسان و خوار کردن انسان برنامه شان را پایه گذاری می کنند؛ پس بنابراین تبدیل کردن فرمان خدا، یعنی آن جریان الهی را عوض کردن؛ بعد که این جراین عوض شد، این حوادث پیش می آید؛ اول اینکه حق خدا ناشناخته میماند "فجهلوا حقه"؛ یعنی ناگهان انسان در زندگی خود، در جامعه ی جاهلی و طاغوتی احساس میکند که [اصلاً] خدا چه کاره است؛ بود یا نبودِ دا، مطرح بودن یا نبودنش در جامعه چه تاثیری دارد. بفرمایید؛ [اگر] شما امروز فرهنگ مادی غرب را نگاه کنید و به زندگی مردمی که در آنجا هستند مراجعه کنید، خواهید دید اینها خلاء خدا را در زندگی خودشان احساس نمیکنند؛ چرا؟ چون انسانهایی هستند که از فطرت اصلی همان که عهد خدا میخواست، دورمانده و تبدیل داده شده اند؛ برنامه های طاغوتی و غیر خدایی با انسان این گونه عمل میکند، این گونه رفتار میکند که انسانها خدا را فراموش میکنند؛ نه اینکه اسم خدا یا حقیقتی به نام خدا را، نه اسم خدا هم به گوششان میخورد، حتی گاهی علی الظاهر معقد به خدا هم هستند اما حق خدا را فراموش میکنند، یعنی نمیدانند جای خدا در جامعه چیست.

همینهایی هم که امروز مدام میگویند دین برای اذاره ی اخلاقی جامعه است، همان کسانی هستند که حق خدا را فراموش کرده اند، نمیدانند که خدا در جامعه چه کاره است. آنهایی هم که امروز باز همین تعبیر را با شکل دیگری بیان میکنند و میگویند که مثلاً روحانیون باید بروند فقط مسجد را اداره کنند، همینهایی هستند که "فجهلوا جقه"، حق خدا را اینها فراموش کرده اند؛ یعنی روحانی را سمبل دین میدانند و می گویند دین داخل مسجد است؛ [وقتی] که میگویند روحانی داخل مسجد است، یعنی دین [هم] داخل مسجد است؛ "جهلوا حقه" یعنی این، یعنی موضع خدا و جایگاه خدا را در جامعه نمی شناسند.

یکی از دوستان من تقل میکرد، میگفت در یکی از کشورهای اروپایی دخال تاکسی نشسته بودم می رفتیم، رسیدیم جلوی یک کلیسایی و از کلیسا عبور کردیم؛ به این تاکسی ران گفتم که شما کلیسا میروید؟ گفت نه؛ گفتم چرا؟ یک فکری کرد، گفت چون لزومی ندارد؛ این هم یک منطق است؛ چون لزومی ندارد [کلیسا نمیرویم]. خب من از زندگی چه فهمیده ام؟ از زندگی، حقوق، خانواده، تعطیلات، گردش، خوب، شام خوب، تفریح خوب، دوستان خوب، احیاناً فعالیت سیاسی خوب در آن سطح بالاترهایشان حالا یک عده ای که فعالیت سیاسی هم حتی ندارند من از زندگی اینها را فهمیده ام؛ خدا کجا است؟ در این بین کلیسا کجا است؟ کلیسا جایی ندارد؛ چیزی به نام خدا، چیزی به نام دین برای او در زندگی و در ذهن اصلاً مطرح نیست؛ "جهلوا حقه" یعنی این، و این خاصیت یک جامعه ی اطغوتی است. و اولین خصوصیات جامعه ی طاغوتی که پیغمبر در آن طهور میکند، این است: جهلوا حق، حق خدا را به فراموشی سپردند، نشناخنند.

شرح خطبه اول نهج البلاغه 1359، آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله العالی، صص 140-142

 

در جای دیگری هم ایشان در زیر عنوان هدف بعثت؛ خارج کردن مردم از شبهات می فرمایند:

ازاحةً للشبهات تا شبهه ها را برطرف کند. شبهه ها یعنی آمزشها و اختلاطهایی که میان حق و باطل در ذهن و در اندشه ی انسان به وجود می آید؛ یعنی جامعه در باور خود دچار اشتباه میشود شبهه و اشتباه از یک ریشه اند چیزهایی را که واقعیت ندارند باور میکند، واقعیتهای واضح و آشکار را به ناباوری می سگارد. در دوران رژیم گذشته، مردم چیزی به نام سلطنت را باور کرده بودند و پذیرفته بودند، و چیزی به نام امامت را بکلی از یاد برده بودند؛ این را میگویند شبهه؛ اشتباه کردن میان یک حق و یک باطل؛ یک واقعیتِ زشت نادرست را پذیرفته بودند و آن را باور کرده بودند و یک حقیقتِ بین روشن انکارناپذیر را به دست فراموشی سپرده بودند. ازاحةِ للشبهات؛ تا شبهه ها را از بین ببرد. شبهه ناظر به ذهن اناسن است؛ یعنی اشتباهات ذهنی را برطرف کند.

 

همان، ص 92

 

البته خدا نیز یک سلطنتی دارد که در فرازی از دعای کمیل مثلاً  می فرماید اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و خفی مکرک و .... و اما خوب این را هم بنده عرض کنم که همین امشب برای نماز مغرب و اعشاء بنده ی حقیر می خواستم وارد شوم به مسجد که دیدم یک دختر خانم و آقا پسر جوانی دارند رد می شوند که یحتمل دختر خانم محو آقا پسر شده بود یا چه بود که حتی روسری اش هم افتاده بود و می خندیدند و رد می شدند. بنده دیگر فقط یک ادایی از خنده شان را درآوردم و وارد مسجد شدم و نپرسیدم که آیا شما مسلمان هم هستید؟ آیا اینکه از جلوی مسجد هم که می گذرید برایتان فرقی ندارد که حالا موقع اذان هم هست و ما هم برویم به نماز؟ آیا حالا نماز هم نمی رویم به احترام این مسجد بلکه بخواهیم تذکری دهیم که حاجیه خانم خوب است که ما حجاب اسلامیمان را هم رعایت کنیم؟ و بالاخره باز آ هر آنچه هستی باز آ! گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ ....

و اما اینکه انسان از جبهه ی استضعاف بخواهد عقب نشینی هم کند و حال آنکه جبهه ی استکبار علی القاعده هم شکست خورده باشد، بعضی یحتمل ایراد هم می کنند که مسئله از این نوع می شود که حاشیه بخواهد به متن غلبه کند! و اما موضوع اینکه هم باید با استضعاف مقابله کرد و هم با استکبار در اینجا است که نظامهای فرعونی جاهلی می خواهند مستضعفین را به بردگی و بندگی و عبودیت و اطاعت خود وادارند. و این حد یقفی ندارد هر چقدر هم که مستکبرینی حتی نزد مستضعفین اذعان کنند که بابا ما هم از خودتان هستیم و بدتر از شما است که مستضعف واقع شده ایم. حق بیمه ی درمانی که نداریم و خدا نکند کسی مریض و بیمار شود و گرفتار تخت بیمارستان و دوا و دکتر شود. موقعیت اجتماعی هم که نداریم چرا که بین مستضعفین و مستکبرین داریم مدام معلق می زنیم که حالا آیا ایران و آمریکا است یا 5+1 و برجام است یا عقب راندن نظامی و امنیتی و اقتصادی دشمن است یا اینکه فقط این است که داریم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی درجا می زنیم و حضرات در حال پمپ بنزین باز کردن و بعضی دیگر در حال آتش زدن آنها و بعضی فکر فروش نفت و بنزین و واردات و صادرات و رونق تولید ملی هم هستند. و بعضی هم یحتمل اشکال کنند که بالاخره ما نفهمیدیم که آیا همه ی اینها از بیش فعالی خرگوشی و کم توجهی لاکپشتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما است یا چه که همه و همه یک حالت هلو برو توی گلویی را می پسندند و بلکه ماییم که داریم سر جای خود درجا هم می زنیم. البته اینجا وقتی تحریمها و دشمنیهای آمریکا و فروکاستن همه چیز از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به ریاضی فیزیک را نادیده بگیریم، خود به خود آن کرامت و عزت و منزلت انسانی افراد هم یحتمل بتوان گفت که از بین می رود هر چند که همه و همه نیز سعی دارند از هم جلو زده و به سر حد مقصد برسند. یک مرتبه می بینید نه تنها مسئله ی امامت نادیده گرفته شد و بلکه سلطنت الهی هم فراموش شده و بلکه یحتمل هم یک مربته یک دیکتاتورهایی مدام بخواهند جایگاه اشرافی سلطنتی خود را تثبیت کنند.

موضوع این است که در نظریه ی اعداد جبری و اعداد پی تایی غیر ارشمیدسی وقتی اعداد اولی مثل 2 و 3 و 5 و 7 و 11 و 13 و ... را در نظر می گیریم همینطور باید در نظر هم داشت که اعداد اول خیلی خیلی بزرگ را هم یادمان نرود همانطور که توانهایی از این اعداد را هم داریم که به سمت بینهایت همه هم دارند میل می کنند و در عین حال نیز اعداد حقیقی و مختلط ارشمیدسی را هم داریم. و آنگاه ادلها و ایدلها و واریته های شیمورا و برنامه ی لنگلندز و .... یعنی یک جا ما سلطنت الهی را داریم که یک فاصله ای را هم دارد با امر امامت و اینکه ما چقدر می توانیم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و بلکه سلطنت الهی نیز نزدیک شده و به آن نبوت و امامت و توحیدی برسیم که در آن بندگی خدا است که شرط است و نه بندگیهای غیر خدا و بردیگها و به اسارت کشیدنهای انسانها با افراط و تفریطها و اسرافها و تبعیضهای طبقاتی و ریاستها و مرئوسیتها و .... برنگشتن به دوران جاهلیت و در نظر گرفتن آموزه های نبوی و علوی مثلاً در نهج البلاغه لازمه ای دارد که از جمله خود را وقف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی توحیدی نبوی علوی است که هر چه بیشتر امام خود را در سلطنت الهی بتوان شناخت....

و حالا یحتمل بنده ی حقیر بیشتر هم به مقاله ی مایکل هریس که قبلاً ذکر شد و حتی چندضلعیهای نیوتنی بپردازم چرا که اینها به طرزی معجزه آسا از روی دسک تاپم پاک نشد و یا شد ولی یک جورهایی برگشت و بلکه سیوشان هم کردم هر چند که دیگر به آرشیو دانشگاه کرنل دسترسی هم فعلاً نیست. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿الاحزاب: 33﴾

 

حدیث الکساء 

وإتماماً للکتاب ارتأینا ذکر حدیث الکساء الشریف نقلاً عن کتاب عوالم العلوم الشیخ عبد الله بن نور الله البحرانی بسند صحیح عن جابر بن عبد الله الأنصاری. عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ علیها‌السلام بِنْتِ رَسُولِ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : سَمِعْتُ فاطِمَةَ أَنَّها قالَتْ : دَخَلَ عَلَیَّ أَبِی رَسُولُ الله فِی بَعْضِ الأیام ، فَقَالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ ، فَقُلْتُ : عَلَیْکَ السَّلامُ ، قالَ : إِنِّی أَجِدُ فِی بَدَنِی ضَعْفاً ، فَقُلْتُ لَهُ : أُعِیذُکَ بِالله یا أبَتاهُ مِنَ الضَّعْفِ! فَقالَ : یا فاطِمَةُ ، ائتِینِی بِالکِساء الیَمانِی فَغَطِّینِی بِهِ ، فَأَتَیْتُهُ بِالکِساءِ الیَمانِی فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِ وَإِذا وَجْهُهُ یَتَلاْلاُ کَأَنَّهُ البَدْرُ فِی لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ. فَما کانَتْ إِلاّ ساعَةً وَإِذا بِوَلَدِیَ الحَسَنِ علیه‌السلام قَدْ أَقْبَلَ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا أُمَّاهُ فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنِی وَثَمَرَةَ فُؤادِی ، فَقالَ : یا أُمَّاهُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ جَدِّی رَسُولِ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، فَقُلْتُ : نَعَمْ ، إِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَأَقْبَلَ الحَسَنُ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ یا رَسُولَ اللهِ ، أَتَأْذَنَ لِی أَنْ أَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیاصاحِبَ حَوْضِی ، قَدْ أَذِنْتُ لَکَ ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الکِساءِ. فَما کانَتْ إِلاّ ساعَةً وَإِذا بِوَلَدِیَ الحُسَیْنِ علیه‌السلام قَدْ أَقْبَلَ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ ، فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنِی وَثَمَرَةَ فُؤادِی ، فَقالَ لِی : یا اُمَّاهُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ جَدِّی رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : نَعَمْ یا بنیَّ إِنَّ جَدَّکَ وَأَخاکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَدَنى الحُسَیْنُ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ اخْتارَهُ الله أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ : وعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیاشافِعَ أُمَّتِی ، قَدْ أَذِنْتُ لَکَ ، فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الکِساءِ. فَأَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ أَبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بْنِ أَبِی طالِبٍ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا أَبا الحَسَنِ وَیا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقالَ : یا فاطِمَةُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ أَخِی وَابْنِ عَمِّی رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : نَعَمْ ، ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَأَقْبَلَ عَلِیُّ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله أَتَأْذَنَ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الکِساءِ؟ قالَ : وعَلَیْکَ السَّلامُ یا أخِی وَوَصِیِّی وَخَلِیفَتِی وَصاحِبَ لِوائِی قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِیُّ تَحْتَ الکِساءِ. ثُمَّ أَتَیْتُ نَحْوَ الکِساءِ وَقُلْتُ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا أبَتاُه یا رَسُولَ الله أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الکِساءِ؟ قالَ : وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتِی وَیابِضْعَتِی قَدْ أَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلَتُ تَحْتَ الکِساءِ ، فَلَمّا اکْتَمَلْنا جَمِیعاً تَحْتَ الکِساءِ أَخَذَ أَبِی رَسُولَ الله بِطَرَفَی الکِساءِ وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ الیُمْنى إِلى السَّماء وَقالَ : اللّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخاصَّتِی وَحامَّتِی لَحْمُهُمْ لَحْمِی وَدَمُهُمْ دَمِی یُؤْلِمُنِی مایُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنِی مایَحْزُنُهُمْ ، أَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ ، إِنَّهُمْ مِنِّی وَأَنا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ ، وَأذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً. فَقالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ : یا مَلائِکَتِی وَیاسُکَّانَ سَماواتِی ، إِنِّی ما خَلَقْتُ سَّماء مَبْنِیَّةً وَلا أَرْضا مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنِیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً وَلا فَلَکا یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرِی وَلا فُلْکا یَسْرِی إِلاّ فِی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الخَمْسَةِ الَّذِینَ هُمْ تَحْتَ الکِساءِ. فَقالَ الأمِینُ جبْرائِیلَ : یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ عَزَّوَجَلَ : هُمْ أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ ، هُمْ : فاطِمَةُ وَأَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها. فَقالَ جَبْرائِیلُ : یا رَبِّ أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَهْبِطَ إِلى الاَرْضِ لاَکُوَنَ مَعَهُمْ سادِساً؟ فَقالَ اللّهُ : نَعَمْ ، قَدْ أَذِنْتُ لَکَ ، فَهَبَطَ الاَمِینُ جَبْرائِیلُ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ ، العَلِیُّ الاَعْلى یُقْرِؤکَ السَّلامُ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِکْرامِ وَیَقُولَ لَکَ : وَعِزَّتِی وَجَلالِی إِنِّی ماخَلَقْتُ سَّماء مَبْنِیَّةً وَلا أَرْضا مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنِیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً وَلا فَلَکا یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرِی وَلا فُلْکا یَسْرِی إِلاّ لاَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ. وَقَدْ أَذِنَ لِی أَنْ أَدْخُلَ مَعَکُمْ فَهَلْ تَأْذَنَ لِی یا رَسُولَ الله؟ فَقالَ رَسُولُ اللهِ: عَلَیْکَ السَّلامُ یا أمِینَ وَحْیِ اللهِ ، إِنَّهُ نَعَمْ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جَبرائِیلَ مَعَنا تَحْتَ الکِساءِ. فَقالَ لاَبِی : إِنَّ الله قَدْ أَوْحى إِلَیْکُمْ یَقُولُ : (إِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)، فَقالَ عَلِیُّ لاَبِی : یا رَسُولَ اللهِ ، أَخْبِرْنِی مالِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الکِساءِ مِنَ الفَضْلِ عِنْدَ الله؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صلى‌الله‌علیه‌وآله : وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیّا وَاصْطَفانِی بِالرِّسالَةِ نَجِیّا ماذُکِرَ خَبَرُنا هذا فِی مَحْفَلٍ مِنْ مَحافِلِ أَهْلِ الاَرْضِ وَفِیهِ جَمْعٌ مِنْ شِیعَتِنا وَمُحِبِّینا ، إِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ المَلائِکَةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ إِلى أَنْ یَتَفَرَّقُوا! فَقالَ عَلِیُّ علیه‌السلام : إِذا وَالله فُزْنا وَفازَ شِیعَتُنا وَرَبِّ الکَعْبَةِ ، فَقالَ أَبِی رَسُولُ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله: یا عَلِیُّ وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیا وَاصْطَفانِی بِالرِّسالَةِ نَجِیّا ماذُکِرَ خَبَرُنا هذا فِی مَحْفَلٍ مِنْ مَحافِلِ أَهْلِ الاَرْضِ وَفِیهِ جَمْعٌ مِنْ شِیعَتِنا وَمُحِبِّینا ، وَفِیهِمْ مَهْمُومٌ إِلاّ وَفَرَّجَ الله هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ إِلاّ وَکَشَفَ الله غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ إِلاّ وَقَضى الله حاجَتَهُ! فَقالَ عَلِیُّ علیه‌السلام : إِذن وَالله فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شِیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالآخِرةِ وَرَبِّ الکَعْبَةِ.

 

در حدیث کساء ما پنج تن اهل اباء را داریم که می فرمایند جبرئیل هم بر آنها وارد می شود:

5=6-1 = 1-(5+1) 

 

یعنی یک جایی در ریاضیات ما در نظر داریم که به پنج یکی بیافزاییم و یکی دیگر کم کنیم. حالا فرقی نمی کند این یکی که کم می کنیم با آن یکی که اضافه می کنیم فرقی هم دارند یا خیر؟ یکی، همان یکی است از لحاظ ریاضیات. ولی در اموری غیر از ریاضیات یحتمل این یکی با آن یکی فرقها داشته باشند. مثلاً در حدیث کساء هم ما داریم که جبرئیل امین از ملائکه است و حال آنکه پنج تن اهل اباء از جنس انس اند!

بنده ی حقیر یک نکته ای را هم عرض کنم راجع به مستکبر و استکباری که بنظرش هم می رسد که خود از مستضعفین است آنچنان که خود را نیز امام خود و بلکه دیگران نیز می پندارد. و اما حاضر هم نیست که حتی وضعیت روانی خود را مورد بررسی قرار داده و تا حدودی هم تحقیق کند که آیا او توانسته است با الحاد و کفر و شرک و نفاقی که در درون و بلکه بیرون او نیز دارد جوش و خروش می کند وارد جهاد شده و آنها را عقب هم براند؟ و لذا آیا می تواند خود را از شر اشراری که دچارش است نجات دهد و آنچنان آزاده شود که برای امامش و در رکاب او هم وارد صحنه ی جهادی شود؟ یا خیر، او همان امام کُش خائن الحادی کافر مشرک منافق ضاله گمراه راه گم کرده ای باقی می ماند که با امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم وارد دعواهای فرعونی و شاهنشاهی و یزیدی و معاویه ای و سفیانی خواهد شد. یا مستضعفی است که خیلی مستکبر شده است و یا مستکبری است که از استضعاف خود غرق شده است و حتی به وضعیت روانی خود نیز نمی تواند کمکی کند چه رسد به اینکه بخواهد به دیگران نیز خیری برساند و بلکه امام خود را نیز دریابد. مسئله اینجا این است که خیلی آسان است که کسی در این توهم واقع شود که خود را در عرش اعلاء متصور شود و حال آنکه بویی هم از انسانیت نبرده است و بلکه خلق و خوی حیوانی او را در بر گرفته است در این منجلاب طبیعت غوطه ور است و هر آن در حال غرق شدن. و این مسئله ای دیگر است که آن امامانی را که واقعاً هم به عرش اعلاء رفت و آمد دارند و بلکه آنجا مستقرند را انسان بتواند دریابد. ما کجا و این حرفها کجا؟! اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ، اللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی، اللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیْتَةً جاهِلِیَّةً وَلا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿یس: 6﴾

 

یک مسئله ای که در مورد استضعاف ائمه و انبیاء نهفته است که در درسهای نهج البلاغه نیز حضرت ولی فقیه مد ظله العالی بدان اشاره می فرمایند این است که لزوماً هم حضرت موسی بین مستضعفین پرورش نیافته است و بلکه حتی خود فرعون است که او را در دامانش پرورش می دهد و فقط بعدها است که از طریق همسرش که به حضرت موسی علیه السلام ایمان آورده است متوجه خطر او می شود. اینجا آن معیتی را که در ان معی ربی را حضرت موسی نقل می فرمایند در حالی که قوم او می گویند کانه است که هلاک شدیم و آنجایی که خدا در جواب حضرت موسی و هارون می فرماید قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَى ﴿45﴾ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ﴿46﴾. اینجا یک معیتی را داریم که امامی که همراه او است او را اطمینان می دهد که کارت درست است و کارت را بکن و مطمئن هم باش که خدا هم با تو است. و خدا هم با او است و عصا را به دریا می زند و دریا باز می شود و حضرت موسی و قومش می گذرند و فرعون هم غرق می شود.

اما یک وقت هم هست که امامی به نفسی که مامومش است می گوید که تو این کار را بکن و درست هم هست ولی این نفوس غافلند که دچار نفس اماره ای شده اند که آنها را دعوت به سوء هم می کند و نفس لوامه ای هم نیست که آنها را یاری دهد که برایشان پشیمانی ای بار نیاورد. و روانشناس و روانپزشک و روانکاوی هم نیست که آنها را راهنمایی کند که بچه جان بگیر بنشین! این است که یک وقت دیدید که شروع کرد به اصرار که الا و لله که امام من به من دارد می گوید که نه تنها من نیستم که از اشرارم و بلکه این منم که دارم با اشرار و اراذلها و اوباش هم می جنگم و آنها را دارم قلع و قمع هم می کنم. و حالا شما چطور می خواهید به این نفوسی که دچار نفس اماره ی خود شده اند هشدار دهید که اشتباه نکن و دچار فتنه نشو و راه را اشتباه نرو و امامت را اشتباه نگیر؟!

البته این یک اشتباه آسانی نیست که قوم موسی دچار نشود که چطور می شود که حضرت موسی ای که در دامان فرعون بزرگ شده است آیا بتواند آنها را از شر خود فرعون هم نجات دهد؟! از یک طرف فرعون و اطرافیان او هستند که می خواهند هر جوری شده او را ترد کنند و از طرفی دیگر حالا حضرت موسی آیا چطور باید اعتماد خود قومش را بدست بیاورد که بابا همه چیز در این میان لهو و لعب هم نمی تواند باشد و بلکه مطمئناً یک حکمتی باید در کار باشد که بقول ماها هی می گوییم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی! شوخی که نیست. مثلاً آمریکاییها و اروپاییها و 5+1 و بلکه

6-1 = 1-(5+1) 

می فرمایند ماییم که ریاضی-فیزیک و انرژی هسته ای از آن ما است و ایران هم می فرماید که انرژی هسته ای حق مسلم ما است. و حالا فرض بفرمایید که یکی هم این وسط بفرماید که نخیرا نه اینی است که شما می فرمایید و نه اینی است که آن دیگری می فرماید و بلکه مسئله حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است و لا غیر! و خوب، معلوم هم هست که اینجا سندیت حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را از همه طرف زیر سوال ببرند و هر کسی هم بفرماید که این سند جعلی است و آن سند دیگری خود ما است که درست است.

یحتمل بعضی هم اشکال کنند که ما این همه دوگانهایی را مثل الکتریکی-مغناطیسی و ضعیف-قوی و امثالهم را در نظریه های ابرتقارنی مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با گرانش بررسی و تحقیق کرده ایم و حالا مگر می شود تو بیایی و عرضه بداری که اصل کار حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است و لا غیر؟ تازه دیگر آرشیو کرنل را هم داشته باشی و اینسپایر هپ هم که معلوم نیست و ژورنالها را هم که کی داشتی که حالا داشته باشی و .... عرض بنده این است که می فرماید لا تخافا اننی معکما و ان الله معنا و ان معی ربی. و وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ ﴿یونس: 20﴾ فَهَلْ یَنتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ ﴿یونس: 102﴾ قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤکُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ ﴿الاعراف: 71﴾

البته در این میان ما این معنا را هم داریم که بعضی یحتمل ایراد می کنند که این بابا بدجوری در توهماتش گیر کرده است و نمی داند دارد چه می گوید و بلکه همان است که خودش می فرماید که در آن دارالمجانین دنیای عروس هزار دامادی که گیر کرده است بیش از حد توهم برش داشته است و در نفس اماره و لوامه اش غرق شده است حالا نفس مطمئنه اش هم آیا او را به امامش هدایت کند و الله اعلم و خودش هم نمی داند مرضش چیست؟ البته اینجا بعضی دیگر هم جواب دهند که ما از برای لهو و لعب به این دنیا نیامده ایم و بلکه وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿51﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿52﴾

و البته خود کلاسهای ریاضی فیزیک هم یک حلاوت خاص خود را دارد که شاگردان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را خیلی راحت می تواند جلب کند. و حالا ما نمی خواهیم هم که اساتید فن را نیز به این مباحث جذب و جلب کنیم. و آنها هم در ضمن نمی خواهند از خود یا دیگران کسی محل شاگردان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بگذارد چرا که نکند دکانشان را تعطیل کنند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: 5﴾

 

 

اتفاقاً کتاب درسهایی از نهچ البلاغه حضرت ولی فقیه آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله العالی در سال 1359 را در کتابخانه ی فقاهت نیز داریم که راجع به مستضعفین هم توضیحاتی ایشان دارند:

 

http://lib.eshia.ir/10853/1/81

 

این توضیحات ایشان بسیار قابل تامل است. راستش را بخواهید بنده در کتابی که اخیراً هم از کتابفروشی خریدم که با همین عنوان نهج البلاغه شرح خطبه اول در موضوع نبوت (سال 1359) تالیف آن حضرت است، حدود یک چهل صفحه ای پریدم که به این مطلب مستضعفین برسم. نکته ی مهمی که هست این است که نه تنها امام و بلکه خود پیامبران مثل حضرت موسی علیه السلام و حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم هم را می فرمایند که از مستضعفین تشریف دارند. البته حالا اینکه این در جامعه ی توحیدی نیست و بلکه در عصر جاهلیت است که ما مستکبرین و مستضعفین داریم و خیلی مسائل دیگر نیز باید بررسی شوند. ولی نکته ی قابل توجهی که خیلی مهم است این است که به هر حال مستکبرین عالم نمی خواهند بپذیرند که حتی حکومتی توحیدی که پیغمبر یا امام در راس آن هم باشد تشکیل شود و با آن وارد جنگ و ستیز می شوند. و این خود باعث هم می شود که امام و رسول اکرم خود به خود در سنگر مستضعفین واقع شوند! مگر اینکه بالاخره آن جامعه ی ایده آل اسلامی و حکومت توحیدی محقق شود.

اینجا بنده ی حقیر یک وجه اشتراکی را می بینم بین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و دفاع از مستضعفین در حکومت توحیدی که باید هر چه زودتر هم محقق شود. یعنی همین معیت الهی و لقاء الله را وقتی در نظر می گیریم که هر چه در سطوح بالاتری بخواهیم آنرا محقق کنیم در حکمت متعالیه ی صدرایی، آنجایی که مدعی حکمت متعالیه از رنگ خدایی و صبغة الله بخواهد به کمتر از آن راضی شود و به حکمتش رنگ و بوهای غیر خدایی بدهد، همانجا گیر می کند مخصوصاً وقتی در میان حکمایی دارد بحث می کند که اساتید فن حکمت متعالیه نیز هستند. صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون. یعنی سالک الی الله هر چقدر هم برود خانه ی خدا و برگردد و لکن اگر وقتی برگشت افتاد به راه های غیر خدایی یا از خدا فاصله گرفت، خوب این می شود مشکل خودش که دیگر آیا چطور می خواهد به مستضعفین دیگر کمک کند؟ و بلکه یحتمل آنها را نیز از راه راست و مستقیم و استقامت برگرداند و گمراه کند. یعنی حتی اگر کسی بخواهد برای مادیات استقامت و قیام کند و مثلاً بفرماید که من چاله هرزم یا رویال پارکم یا جنی سند خانه و آپارتمان و ملکم و بلکه حتی سلطنت مادی شاهنشاهی ام را هم می خواهم، هر چند که خود هم از مستضعفین باشد و آنگاه آیا او می تواند دوباره و چندین باره باز هم مدعی شود که ما داریم می رویم نزد حق و داریم به سفرهای اربعه ی حکمت متعالیه می پردازیم و این هم به عنوان مثال یکی از سفرهای خاص ما است که می تواند نزد محکمه ی عمومی مفید واقع شود که چطور سفرهای خاص خود را عام کنیم و بلکه همه ی خلق را نزد ایزد تعالی بریم. حالا اگر دیگری آمد گفت من هم سند خودم را دارم ولی سندم در جبهه سوخت و دیگری هم گفت که من هم سند خودم را دارم ولی بعدها آنرا ارائه می دهم، همه و همه ی اینها را هم باید در نظر داشت که اینها نیز آیا مستضعفینی هستند که به نوعی هم نمی توانند از حق خود دفاع کنند یا خیر حتی اگر چندین سند برای یک ملک است که مدعی پیدا کرده است؟ مثلاً حتی اگر یک دیوانه ای هم از روی حماقت آمد و گفت اصلا می فرمایید که چی؟ من خودم هستم که امام مستضعفینم! خوب، آیا باید با او چه کرد؟ یعنی مسئله ی امامت یک دل و جراتی هم می خواهد که اصلا تقوی و ورع و ایمان همه و همه جای خود، ولی بالاخره آیا امام زمان هم که باشد نباید بیاید اعلان و اعلام کند که منم که امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستم سوای اینکه این مسئله غیر از مسئله ی آن دیوانه هم هست؟! مسئله این است که وقتی ما به سر و رمز و رازهای حکمت متعالیه ی صدرایی و نه فقط حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بالاخره بتوانیم درست پی ببریم آنگاه ان شاء الله به یک جامعه ای هم می رسیم که همه و همه امام زمانی اند و بلکه خانواده ها خود می توانند مشکلاتشان را حل و فصل کرده یا اگر نمی توانند می توانند مشاوره های درست بگیرند که آنها را حل و فصل هم کنند. و دیگر نه طلاق داریم و نه بیکاری و نه فاصله های طبقاتی اجتماعی عجیب و غریب و نه مستضعف و نه روانشناس و روانپزشک و روانکاو هم می خواهیم که مشکلات روحی و ورانی مردم را برایشان نسحخ بپیچند و .... البته بعضی یحتمل ایراد کنند که داری غلو هم می کنیها! البته لازمه اش یحتمل بعضی ایراد کنند که این است که دست کم از تکبیر گفتن در مواقع نماز تا می توانید کم نگذارید! پسرم، برادرم حیا کن! دخترم خواهرم حجابت را رعایت کن! قرآن مجید را تلاوت کن! احترام پدر و مادرت و خواهر و برادرت را نگه دار! و بالاخره اگر توانستی به آرشیو دانشگاه کرنل هم دست یابی، کمی هم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ات بپرداز! حمیییید؟!!! برنجش محسن که نیست هیچی و بلکه اصلا برنج نخوری برایت بهتر هم هست! فشارت بالا نمی رود؛ زیادی چاق نمی شوی؛ یحتمل بخاطر کنترل کربوهیدراتهایت کلسترول و دیگر چربیهایت را هم بهتر می توانی کنترل کنی!

البته این هم مسئله ای دیگر است که می فرمایند که هر چه هم که امیرالمومنین علی بن ابیطالب به معاویه می فرموده اند، همان را هم معاویه نسبت به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام مدعی بوده است. معاویه که به خودش امیر الکافرین نمی گفته است! اگر حضرت علی علیه السلام می گفته است گناه نکن! تقوا داشته باش! ورع داشته باش! یا به تعبیر این حقیر می گفته است دیوانگی نکنیها! او هم همینها را در نامه اش به حضرت علی علیه السلام می گفته! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الزخرف: 3﴾

 

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿الحشر: 21﴾

 

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُواْ وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ نُفُورًا ﴿41﴾

وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿45﴾
وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿46﴾

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا ﴿الاسراء: 82﴾

 

 

٢٣ ـ عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد مرسلا قال قال أبو عبد الله علیه‌السلام دعامة الإنسان العقل والعقل منه الفطنة والفهم والحفظ والعلم وبالعقل یکمل وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره فإذا کان تأیید عقله من النور کان عالما حافظا ذاکرا

______________________________________________________

التی لا یعرفه إلا الله العقل کما مر فی الخبر ، قیل : ویحتمل أن یکون المراد أن حجة الله على العباد أی ما یقطع به عذرهم ، فیبکتهم اللطف بهم بإرسال النبی والمتوسط فی الإیصال إلى معرفته تعالى ومعرفة الرسول ، والطریق إلى المعرفة بین العباد وبین الله هو العقل ویناسب هذا إیراد لفظة « على » أو لا وترکها ثانیا.

الحدیث الثالث والعشرون مرسل.

قوله علیه‌السلام دعامة الإنسان : الدعامة بکسر الدال عماد البیت ، والمراد أن قیام أمر الإنسان ونظام حاله بالعقل ، ویحتمل أن یکون بالنظر إلى النوع ، فلو لا العقل لما بقی النوع ، لأن الغرض من إیجاد الإنسان المعرفة التی لا تحصل إلا بالعقل والعقل یحصل أو ینشأ منه الفطنة ، وهی سرعة إدراک الأمور على الاستقامة وهذا کالدلیل السابق.

قوله علیه‌السلام وبالعقل : أی کاملة یکمل أی الإنسان وهو أی العقل الکامل دلیله أی دلیل الإنسان ، یدله على الحق ، ومبصره بصیغة اسم الفاعل على بناء الأفعال أو التفعیل ، أی جاعله بصیرا وموجب لبصیرته کقوله تعالى ( فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً ) [١] أو بکسر المیم وفتح الصاد اسم آلة أی ما به بصیرته ، أو بفتح المیم والصاد اسم مکان ، أی ما فیه بصیرته وعلمه ، وفی القاموس : المبصر والمبصرة : الحجة ، ومفتاح أمره أی به یفتح ما أغلق علیه من الأمور الدینیة والدنیویة والمسائل الغامضة.

قوله علیه‌السلام فإذا کان تأیید عقله من النور : اعلم أن النور لما کان سببا لظهور المحسوسات یطلق على کل ما یصیر سببا لظهور الأشیاء على الحس والعقل ، فیطلق


[١] سورة النمل : ١٣.

 

فطنا فهما فعلم بذلک کیف ولم وحیث وعرف من نصحه ومن غشه فإذا عرف ذلک عرف مجراه وموصوله ومفصوله

______________________________________________________

على العلم وعلى أرواح الأئمة علیه‌السلام ، وعلى رحمة الله سبحانه ، وعلى ما یلقیه فی قلوب العارفین من صفاء وجلاء ، به یظهر علیهم حقائق الحکم ودقائق الأمور ، وعلى الرب تبارک وتعالى لأنه نور الأنوار ، ومنه یظهر جمیع الأشیاء فی الوجود العینی ، والانکشاف العلمی ، وهنا یحتمل الجمیع ، ومن قال بالعقول المجردة ربما یفسر النور هنا بها ، وتأییده بإشراقها علیه کما أومأنا سابقا إلیه ، وقد عرفت ما فیه « کان عالما » ذاکرا لربه بحیث لا یشغله عنه شیء فطنا فهما فی غایة الکمال فکان کاملا فی القوتین النظریة والعملیة وما یذکر بعد ذلک بعضه إشارة إلى الأولى وبعضه إلى الثانیة کما سیظهر.

قوله علیه‌السلام فعلم بذلک کیف : أی کیفیة الأعمال والأخلاق أو کیفیة السلوک إلى الآخرة ، والوصول إلى الدرجات العالیة أو حقائق الأشیاء و « لم » أی علقة الأشیاء السالفة وغایتها ، أو علل وجودها وما یؤدی إلیها کعلة الأخلاق الحسنة فإنه إذا عرفها یجتنبها ، أو أنه یتفکر فی علقة العلل ومبدء المبادئ وسائر العلل المتوسطة ، أو یتفکر فی دلائل جمیع الأمور ولا یأخذها بمحض التقلید و « حیث » أی یعلم مواضع الأمور فیضعها فیها ، کالإمامة فی أهل بیت الرسالة والنصیحة فیمن یقبلها ، والحکمة فیمن هو أهل لها ، أو حیثیات الأشیاء والأحکام واعتباراتها المختلفة الموجبة لاختلاف أحوالها و « عرف من نصحه » أی یقبل النصح منه وإن کان عدوه وعرف غش من غشه وإن کان صدیقه ، أو عرف صدیقه الواقعی من عدوه الواقعی ، بما یظهر منهم أو بنور الإیمان کما کان للأئمة علیه‌السلام یعرفون کلا بسیماهم.

قوله علیه‌السلام عرف مجراه ، اسم مکان أو مصدر ، أی سبیله الذی یجری فیه إلى الحق أو یعلم أنه متوجه إلى الآخرة ویعمل بمقتضى هذا العلم ولا یتشبث بالدنیا

 

وأخلص الوحدانیة لله والإقرار بالطاعة فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات وواردا على ما هو آت یعرف ما هو فیه ولأی شیء هو هاهنا ومن أین یأتیه وإلى ما هو صائر وذلک کله من تأیید العقل

______________________________________________________

وشهواتها « وموصولة ومفعوله » کل منهما إما اسم مفعول أو مصدر أو اسم للمصدر ، أی ما ینبغی الوصل معه من الأشخاص والأعمال والأخلاق وما ینبغی أن یفصل عنه من جمیع ذلک ، أو یعلم ما یبقى له فی النشأة الآخرة ، ویصل إلیه وما ینقطع عنه من أمور الدنیا الفانیة ، وقیل : أی ما یوصل إلى المقصود الحقیقی وما یفصله عنه وهو بعید.

وأخلص الوحدانیة لله : أی علم أنه الواحد الحقیقی الذی لا جزء له فی الخارج ولا فی العقل ولا فی الوهم ، وصفاته عین ذاته ولا تکثر فیه بوجه من الوجوه ولا شریک له فی الإلهیة ، والإقرار بالطاعة : أی أقر بأنه لا یستحق الطاعة غیره سبحانه « فإذا فعل ذلک » أی إخلاص الوحدانیة والطاعة ، ویحتمل أن یکون ذلک راجعا إلى الرجل المؤید ، أی إذا فعل فعلا کان مستدرکا بذلک الفعل لما فات والأول أظهر.

« على ما هو آت » أی من الأعمال الحسنة أو المراتب العالیة « یعرف ما هو فیه » أی النشأة الفانیة وفناؤها ومعیبها أو من العقائد والأعمال والأخلاق ، فإن کانت حقة لزمها وإن کانت باطلة ترکها.

قوله علیه‌السلام : ولأی شیء هو ههنا ، أی یعرف أنه تعالى إنما أنزله إلى الدنیا لمعرفته وعبادته وتحصیل السعادات الأخرویة فیبذل همته فیها.

قوله علیه‌السلام : ومن أین یأتیه ، أی النعم والخیرات ویعلم مولاها فیشکره ویتوکل علیه ولا یتوسل بغیره تعالى فی شیء منها ، أو الأعم منها ومن البلایا والآفات والشرور والمعاصی فیعلم أن المعاصی من نفسه الأمارة ومن الشیطان ، فیحترس منهما وکذا سائر الأمور وعللها.

قوله علیه‌السلام وإلى ما هو صائر ، أی إلى أی شیء هو صائر ، أی الموت وأحوال القبر وأهوال الآخرة ونعیمها وعذابها ، أو الأعم منها ومن درجات الکمال ، ودرکات النقص والوبال ، وإضافة التأبید إلى العقل إما إلى الفاعل أو إلى المفعول فتفطن.

 

مرآة العقول، علامه محمد تقی محلسی اصفهانی، جلد 1، صص  81- 83

http://lib.eshia.ir/27875/1/81

 

 

* الأصل: 23 - " عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، مرسلا قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) دعامة الإنسان العقل والعقل منه الفطنة والفهم والحفظ والعلم، وبالعقل یکمل وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره، فإذا کان تأیید عقله من النور کان عالما، حافظا، ذاکرا، فطنا، فهما فعلم بذلک کیف ولم وحیث، وعرف من نصحه ومن غشه، فإذا عرف ذلک عرف مجراه وموصوله ومفصوله، وأخلص الوحدانیة لله والاقرار بالطاعة فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات، وواردا على ما هو آت یعرف ما هو فیه ولأی شئ هو ههنا، ومن أین یأتیه، وإلى ما هو صائر، وذلک کله من تأیید العقل ". * الشرح: (عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد مرسلا قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) دعامة الإنسان العقل) الدعامة بالکسر عماد البیت ودعامة السقف الاسطوانة التی یقوم علیها السقف، ودعامة الحایط المایل العماد الذی یستند إلیه لیستمسک به فتشبیه الإنسان بالبناء مکنیة، وإثبات الدعامة له تخییلیة، وحمل العقل علیها تشبیه بلیغ وتعریف العقل باللام للحصر یعنی أن إثبات الإنسانیة للإنسان وتحققها وقیام معناها إنما هو بالعقل کما أن إثبات السقف وقیامه بالعماد لظهور أن الإنسان لیس مجرد هذا الهکیل المخصوص وإلا لما کان بینه وبین الصور المنقوشة على الجدار أو المصنوعة من الحجر والخشب فرق بل الإنسان إنسان بما وجد فیه من العقل الذی هو منشؤ المعارف والکمالات ومبدء العلوم وملکات وأما من لم یوجد فیه العقل کالجاهل الفاقد لتلک المعارف والملکات الواجد لأضدادها من الشرور والآفات فهو نسناس فی صورة الناس (والعقل منه الفطنة والفهم) أی ینشؤ من العقل الفطنة والفهم وهذا الکلام وما بعده بیان وتفسیر لذلک المرام أعنی کون العقل دعامة الإنسان، والفطنة الذکاء ولها مراتب أعلاها أن یحصل للذهن ملکة الانتقال من المبادی إلى المطالب بسهولة بحیث لا یحتاج إلى فضل مکث وتأمل، والفهم جودة تهیؤ الذهن لقبول ما یرید علیه وله أیضا مراتب فی القوة والضعف وأعلاها أن یحصل للذهن من کثرة مزاولة المقدمات المنتجة ملکة سرعة انتاج المطالب وسهولة استخراج النتایج على سبیل البرق الخاطف (والحفظ والعلم) لعل المراد بالحفظ حفظ المیثاق أو حفظ الصور الحسیة بضبطها فی خزانة الخیال أو حفظ الصور العقلیة بأن یحصل للذهن ملکة الارتباط بالمبادئ العالیة بحیث یقدر أن یشاهد تلک الصور فیها متى شاء من غیر حاجة إلى تجشم کسب جدید (1) أو الأعم من الجمیع، والمراد بالعلم الادراک 1 - قالوا إن الحافظة للقوة العاقلة هی العقل الفعال وعبر عنه الشارح بالمبادئ العالیة إذ قد یعبر بذلک عن = (*)

مطلقا أو إدراک المعارف الالهیة والأحکام النبویة والتصدیق بهما على التفصیل، ثم ذکر هذه الأربعة کأنه على سبیل التمثیل والاقتصار وإلا فأحوالات العقل وفضایله الناشیة منه غیر منحصرة فیها کما یظهر لمن تأمل فی الآثار سیما الخبر الوارد فی ذکر جنوده (وبالعقل یکمل) أی یکمل الإنسان لأن العقل مبدء لجمیع الخیرات ومنشؤ لجمیع الکمالات التی بها یصیر الإنسان کاملا فی الدارین وتمام العیار فی النشأتین وممدوحا عند الخالق ومحبوبا عند الخلائق، وتقدیم الظرف لقصد الحصر أو الاهتمام وإنما لم یقل: وبه یکمل مع تقدم المرجع لئلا یتوهم عود الضمیر إلى العلم، وهذا وإن کان أیضا صحیحا لکن الکلام فی العقل وبیان أحوالاته (وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره) أی العقل دلیل الإنسان إلى سبیل النجاة ومبصره للخیرات اسم فاعل من بصره ویجوز أن یقرأ بفتح المیم والصاد وسکون الباء، وقیل: المبصر والمبصرة على هیئة اسم المکان: الحجة. ومفتاح أمره ینفتح به أبواب العلوم والکمالات کل ذلک لأن العقل فی عالم الأبدان کالشمس یتلألأ نوره ویلمع ضوؤه فی الحواس الباطنة والظاهرة ویتنور به القلب ویستضیئ به الصدر، فمن حیث أنه یهتدی به کل عضو من أعضاء الإنسان إلى ما هو المطلوب منه فهو دلیله، ومن حیث أنه ینظر القلب به أو فیه إلى الحقایق والمعارف ویبصرها بعین البصیرة فهو مبصره، ومن حیث أنه ینکشف به تلک الحقایق والمعارف للقلب وینتقش فیه صورها فهو مفتاح أمره (فإذا کان تأیید عقله) أی تقویته (من النور) أی بالفضایل العقلیة والکمالات النفسانیة التی هی من جنود العقل مثل العلم والحفظ والذکر والفطنة والفهم، وسماها نورا على سبیل الاستعارة والتشبیه به فی الهدایة کما یسمى أضدادها أعنی الجهل والنسیان والسهو والغباوة والحمق ظلمة، أو على ملاحظة أنها فایضة من عالم نورانی یعنی عالم الملکوت على قلب إنسانی لیستعد بها للترقی إلیه، والفاء حینئذ للتفریع إذ هذا الشرط مع الجزاء بمنزلة نتیجة للکلام السابق کما یظهر بأدنى تأمل، ویحتمل أن یراد بالنور الحجة الظاهرة یعنی النبی لأنه نور إلهی فی ظلمات الأرض به یتقوى العقول فی ثباتها على صراط الحق واتصافها بالفواضل والفضایل واهتدائها إلى حضرة القدس، وأن یراد به بصیرة قلبیة أو عنایة رباینة أو جوهر مجرد مخلوق من نور ذاته (1) وهو الذی دل علیه بعض الأحادیث = العقول أو لأنا لا نعلم انحصار الموجودات الموجودة التی یرتبط بها أفراد الإنسا فی عقل واحد مسمى بالعقل الفعال، وبالجملة لکل مدرک حافظ وحافظ المحسوسات قوة الخیال وحافظ المعانی الجزئیة یسمى حافظة وحافظ المدرکات الکلیة هو المبادى العالیة ونسیانها بزوال ملکة الارتباط بین عقل الإنسان والعقل الفعال والذکر ببقاء تلک الملکة ولم یقولوا بکون حافظة المدرکات العقلیة فی الإنسان نفسه بل أثبتوه فی خارج لأن مدرک الکلی مجرد لا یتبعض والمدرک موجود مجرد والحافظ موجود آخر وبینهما ربط (ش). 1 - سبق أن العقل جوهر مجرد مخلوق قبل عالم الاجسام ولم یخلقه الله تعالى من مواد هذا العالم الجسمانی = (*) المذکورة والمراد بتقویة العقل به ارتباطه واستشراقه من نوره والله أعلم بحقایق کلام ولیه (کان عالما بالله) والیوم الآخر وعواقب الامور فی الباطن والظاهر (حافظا لنفسه) فی المسیر إلى الله من الخطأ والزلل، وللصور العلمیة والمکتسبات العملیة من الفساد والخلل (ذاکرا) لما یفضیه إلى جنات النعیم وینجیه من عذاب الجحیم (فطنا) فی اکتساب الحقایق واقتراف الدقایق (فهما) لمقابح الدنیا ومکائد زهراتها ومنافع الآخرة وشداید خطراتها. (فعلم بذلک کیف ولم وحیث) کیف اسم مبهم غیر متمکن وإنما حرک آخره لالتقاء الساکنین وبنى على الفتح دون الکسر لمکان الیاء وهو للاستفهام عن الأحوال و " ما " للاستفهام وتحذف منها الالف للتخفیف إذ ضم إلیها حرف مثل بم وعم یتساءلون ولم وهی سؤال عن علة الشئ وسبب وجوده، وحیث کلمة تدل على المکان لأنه ظرف فی الامکنة بمنزلة حین فی الأزمنة وهو اسم مبنی حرک آخره لالتقاء الساکنین، فمن العرب من یبنیها على الضم تشبیها لها بالغایات لأنها لم تجئ إلا مضافة إلى جملة کقولک أقوم حیث یقوم زید، ومنهم من یبنیها على الفتح مثل کیف استثقالا للکسر مع الیاء، ولعل المراد فعلم بسبب کون تأیید عقله من النور أو بسبب کونه عالما إلى آخر أحواله وکیفیتها (1) من کونها خیرا أو شرا نافعا أو ضارا أو کیفیة سلوکه فیها وجعله وسیلة للسیر إلى منازل الآخرة وعلم علة تلک الاحوال (2) والباعث لسلوکه فیها وهی الخروج من حضیض النقص إلى أوج الکمال ومن الشقاوة إلى السعادة وعلة إیجاده وباعث إنشائه وتحریکه من عالم القدس إلى هذا العالم (3) وهی کونه عبدا خالصا راعیا لحقوق عبودیته بقدر الامکان ناصحا لعباده بالقلب واللسان علم مقاماته من أول الایجاد إلى ما شاء الله فان العقل المؤید من النور (4) یعلم بالمشاهدة والعیان أن له من بدء وجوده إلى ما شاء الله مقامات متفاوتة ودرجات مختلفة متباعدة ویعلم التفاوت فیما بین تلک المقامات والتفاضل فیما بین تلک الدرجات، وبالجملة له بصیرة کاملة یعلم بها حالاته وصفاته المطلوبة منه عقلا ونقلا وأسباب تلک الحالات والباعث لوجوده فی نفسه = وعناصره بل خلقه من نور ذاته بلا واسطة، کما ورد أن العقل أول خلق من الروحانیین (ش). 1 - تفسیر لکلمة " کیف " یعنی یعلم کیف حاله ومنازله وسیره فیها (ش). 2 - تفسیر لکلمة " لم " لأنها سؤال عن العلة الغائیة أو الفاعلیة. (ش) 3 - تفسیر لقوله " حیث " وهی السؤال عن المکان أین کان والى ما یصیر. (ش) 4 - فهم هذه الأمور بالعقل لأن أصحاب الحس وأهل الدنیا لا یعرفون هذه المعانی أصلا ویزعمون أن وظیفة الإنسان والمقصود من خلقته عمارة الدنیا وتسهیل أمر المعاش وجمیع أمورهم یدور حول ذلک حتى أن الملکات الفاضلة والخصائل الذمیمة عندهم ما تتعلق بنظام هذا العالم ولا یعرفون ما ذکره الشارح من منازل الآخرة والسلوک فیها أصلا ویعدون ذلک أوهاما وخرافات (ش). (*)

ومقاماته المندرجة ومنازلة المتفاوتة فی السیر إلى الله تعالى، ویحتلم أن یکون المراد أنه إذا کان تأیید عقله من النور علم کیفیة الأشیاء فی نفس الأمر ولمیتها وحیثیتها وإنیتها والله أعلم (وعرف من نصحه ومن غشه) لأنه یمیز بین الأقوال الصادقة والکاذبة ویفرق بین الأحوال الصحیحة والسقیمة فمن أتاه بشئ منها یتلقاه بوجه قلبه ویزنه بمیزان عقله، فیعلم صرفه من ممزوجه وخالصه من مغشوشه وصریفه من صرفاته وبذلک یمیز بین الناصح الأمین والغاش المیون. وبین أئمة الهدى وأئمة الضلال. (فإذا عرف ذلک) أی کیف ولم وحیث ومن نصحه ومن غشه (عرف مجراه) اسم المکان أو مصدر میمی فبضم المیم من الاجراء وبفتحها من الجری وبالوجهین قرئ قوله تعالى * (بسم الله مجریها ومرسیها) * یعنی إذا عرف الأحوالات والصفات ومیز بین دریها وجیدها وعرف أغراضها وأسبابها والغرض من إیجاده ومقامات وجوده وعرف من نصحه ومن غشه معرفة صحیحه خالصة من شوائب الوهم وعرف مسلکه الذی یسلکه وسمته الذی یتوجه إلى أو عرف جریه وسیره إلى حضرة القدس وسلوکه إلى مقام الانس إذ السیر على أی وجه اتفق لیس موجبا للوصول إلیه والقیام بین یدیه بل الموجب لذلک سیر مخصوص وجری معلوم لأرباب العقول المنورة (وموصوله ومفصوله) أی من ینبغی الوصول معه الفصل عنه من أئمة الهدى وأئمة الضلال أو ما ینبغی من الأحوال والصفات (وأخلص الوحدانیة لله والإقرار بالطاعة) إخلاص هذین الأمرین الذی هو الأصل فی التقرب إلیه والفوز بالمزید من لدیه إنما یتیسر لمن له معرفة بالامور المذکورة لأنه العارف بأنه تعالى هو المستحق للعبادة والإقرار له بالعبودیة والطاعة لکون بدنه منخرطا فی سلک خدمته، وقلبه مستغرقا فی بحر معرفته، وسره طالبا إیاه، وعقله معرضا عما سواه، وأما غیره فلا یخلو قطعا من الشرک الخفی أو الجلی (فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات وواردا على ما هو آت) ینبغی الوقوف فی آخر الکلمتین، ولا شک أن الاخلاص المذکور غایة المراتب العلیة فی العقاید البشریة وأنه متوقف على المعارف المذکورة آنفا بحکم الشرط المذکور وأن تلک المعارف کلها غیر متحصلة فی أول التکلیف إلا لمن خصه الله تعالى بکمال العقل من الأنبیاء والأوصیاء (علیهم السلام) ومن هذه المقدمات یعلم أن الإنسان لا یخلو من تقصیر ما فیما مضى إلى أوان کماله، وإذا بلغ حد الکمال واتصف بتلک المعارف وحصل له ذلک الاخلاص ووجد لذة العبودیة وتحلى بغایة الخضوع وتزین بلباس الخوف، کان مستدرکا قطعا لما فات عنه فیقضی بعضه مما ینبغی فعله ویستغفر ربه فیما لا یمکن تدارکه إلا به، ویعترف بالتقصیر فیما یعجز عنه، وواردا على ما هو آت من الأعمال الصالحة والأفعال الفاضلة، فاعلا لها على وجه الاخلاص الموجب لکمال القرب
والاختصاص، ویحتمل أن یراد واردا على ما هو آت من الثواب الجزیل والأجر الجمیل والنعیم المقیم والسرور الدائم فی ریاض الجنان (یعرف ما هو فیه) حال عن المستتر فی " مستدرکا " وتأکید للکلام السابق (1) وما للاستفهام أو للخبر بمعنى الذی والضمیر المرفوع یعود إلى الإنسان والضمیر المجرور إلى " ما " یعنی أن الإنسان إذا بلغ حد الکمال واتصف بالامور المذکورة مستدرک لما فات وهو یعرف حقیقة الفعل الذی اشتغل به ووجوه اعتباراته وجهات حسنه وطریق الاتیان به على وجه یوافق قانون العقل والنقل، ویحتمل أن یکون المراد " بما هو فیه " المکان الذی هو فیه، یعنی یعرف حقیقة هذا المکان ومهیة هذه النشأة وسرعة انتقال أهلها منها وکثرة ابتلائهم فیها بالتکلیف وغیرها (ولای شئ هو ههنا) کلمة أی معرب یستفهم بها عما یمیز الشئ سواء کان ذاتیا له أو عرضیا یعنی یعرف أنه لأی شئ هو فی هذه الدار الفانیة وأن الغرض من کونه فیها تکمیل النفس بالقوة النظریة والعملیة وتحریکها من المنازل السفلیة الظلمانیة إلى أقصى المعارج الملکوتیة النورانیة واکتسابها للقربات واجتنابها عن المنهیات لیستأهل النزول فی بساط الحق والقعود علیه وفیه إشارة إجمالیة إلى معرفة مقامات النفس ومراتب درجاتها (ومن أین یأتیه) أین سؤال عن المکان یعنی یعرف من أی عالم یأتی هذا العالم الداثر الذی فیه الیوم ویعرف ما بینهما من التفاوت فان الأول عالم روحانی ومکان نورانی (2). والثانی عالم جسمانی ومکان ظلمانی حبس فیه الروح ما شاء الله لیتذکر قدر تلک النعمة ویسلک منهج النجاة ویعترف بالعجز والافتقار ویقر لربه بالقهر والغلبة. وفیه إشارة إلى علمه بأحوال مبدئه ومنازل انتقالاته فی النشأة الکونیة التی یتحیر فیها عقول العقلاء وفحول العلماء وقد أشار جل شأنه إلى هذه المراتب بقوله: " وما لکم لا ترجون لله وقارا وقد خلقکم أطوارا " ومن تأمل فیه اضطر إلى معرفة خالقه والانقیاد له وإلى علمه بأن الغرض من اجرائه من جداول أصلاب الآباء وأرحام الامهات عهدا بعیدا إى أن جرى على وجه الأرض أن یحصل منه زرع صالح ونبات حسن وهی الأعمال التی یوجب أجرا جمیلا وثوابا جزیلا بعد العود (وإلى ما هو صایر) یعنی یعرف أنه بعد استقراره فی الدنیا فی أجل معدود وزمان محدود یصیر إلى مقام آخر فیه " تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا وما عملت من سوء تود لو أن بینهما وبینه أمدا بعیدا " وفیه إشارة إلى علمه بأحوال المعاد ومنازله وعقباته من القبر والبرزخ والحشر والنشر والمیزان 1 - وناظر إلى قوله " کیف " کما أن " لأی شئ هو ههنا " ناظر إلى قوله " لم " و " من أین یأتیه، وإلى ما صائر " ناظر إلى قوله " حیث " (ش). 2 - مبناه على مذهب صدر المتألهین (قدس سره) ان النفس روحانیة البقاء وجسمانیة الحدوث. (ش) (*)
والصراط والحسان والعرض والجنة والنار (وذلک کله من تأیید العقل) یعنی ذلک المذکور من قوله: الفطنة والفهم والحفظ والعلم إلى آخر ما ذکر من تأیید العقل وتقویته بالنور المذکور إذ الإنسان بذلک النور یخرج من حد النقص والقصور ویهتدی الامور المذکورة وینظر فی ظلمة الطبیعة البشریة إلى فضاء القدس وعالم الانس ویطیر بجناح الهمة مقامات رفیعة فی جنة عالیة. 

 

شرح اصول الکافی، ملا صالح مازندرانی، جلد 1، صص 310-315

http://lib.eshia.ir/13033/1/310

 

 

خوب، این شرح ملا صالح مازندرانی است و ما هنوز به مرآة العقول نپرداخته ایم. اما اینجا یک نکته ای را حضرت ولی فقیه مد ظله العالی می فرمایند در شرح خطبه اول نهج ابلاغه در موضوع نبوت (سال 1359) که اتفاقاً هم 1359 اشتباهاً 1395 برای یکی از سخنرانیهای ایشان ثبت شده است! می فرمایند که بعضی در سندهای نهج البلاغه هم تشکیک می کنند. و ایشان می فرمایند که اتفاقاً سندهای احادیثی که نهج البلاغه از آنها جمع آوری شده است نیز موجود است و در کتاب مدارک نهج البلاغه اثر هادی کاشف الغطاء آمده است که ایشان این کتاب را دارند. ولی گویا این کتاب در کتابخانه ی فقاهت نباشد و اینترنت هم که فعلاً آنچنان فعال نیست.

یک مسئله که اینجا مطرح است این است که یکی از مبانی فقهی نیز علاوه بر کتاب و حدیث و اجماع، عقل است. یعنی بر حسب مبانی عقلی است که سالک الی الله از دنیای طبیعت خارج شده و حالا مثلاً فرض بفرمایید که به سفر حج می رود و حول خانه ی خدا طواف هم می کند و سعی می کند در نهایت آیا به منزل خود دوباره بازگردد یا خیر؟  یعنی سالک الی الله که از روی عقل از دنیای طبیعی خارج شد و سعی کرد به لقاء الله و معیت الهی بپیوندد آیا باز هم جایز است که دوباره به خانه ای که در دنیای طبیعی داشت بازگردد؟ این را که دنیای طبیعی را سالک الی الله ترک کند و به عالَم الهی سعی کند بپیوندد را حضرت امام خمینی نیز در بعضی از کتب خود تاکید می فرمایند. موضوع اینجا این است که سالک الی الله را که به حق تعالی پیوسته است آنچنان که می فرماید ان الله معنا و ان معی ربی، وقتی یک الحادی یا فرعونی یا یزیدی می نگرد آیا هیچ وقت بنظرش می رسد که او اینچنین است و خودش آنچنانی نیست؟ همین نکته را حساب کنید که یک جا می فرماید ان الله معنا و جای دیگر می فرماید ان معی ربی؛ چرا؟ چرا یکجا خدا الله اول آمده است ان الله معنا و جای دیگر گویی ربی دوم آمده است ان معی ربی؟ مگر این جابجاییها هم فرقی می کند یا فرقی ندارد؟

نکته این است که آن الحادی ای که خدا را هم قبول ندارد ولی یحتمل به ریاضی فیزیک هم علاقه مند است، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند آن نکات الهی نهفته در ریاضی فیزیکش را که آن الحادی خودش هم درک نمی کند (!) را آیا تا چه حدودی به حکمت الهی برساند و نکات نورانی را از نقاط تاریک الحادی جدا کند آنچنان که آیا اگر آقازاده ها نیز همه و همه به تحصیل علم در غرب و شرق بروند خوب است دیگر. مثلاً بالاخره اینکه آیا نور و بلکه امواج الکترومغناطیسی ماهیت موجی دارد یا ماهیت ذره ای از ماده بنام فوتون هم حساب کنید که برای خودش به چه معنای جالبی و مهمی می تواند باشد؟ و لذا می فرماید حکمت و علم را از مشرک و منافق و کافر هم اخذ کنید همانطور که مشرک و منافق و کافر هم یک وقت حساب کنید که در علم و دانش اش کم مسلمانی نداشته باشد و اما تقیه می کند یا بلکه جاهل است که بگوید مسلمان هم هست! و اما خوب، یک وقت دیدید که سالک الی الله هجرت کرد برای اخذ علم و قبل از بازگشت به خانه اش یحتمل هم برای همیشه و چه بهتر هم که به معیت الهی و بلکه لا اقل به لقاء الله هم یک جورهایی پیوست. و دیگر نگرانیهایی از این باب که آیا حالا اعداد پی تایی را بر مبنای 23 مبنای شمارش در آیات قرآنی قرار دهیم یا بلکه همه ی اعداد اول را در نظر گرفته و ادلها و ایدلهای آنها را شکل دهیم و اعداد جبری بر مبنای آنها را بسنجیم و میدانهای عددی مختلف را بیابیم و واریته های شیمورای متناظر آنها کدام می شوند و نظریه های گرانشی مورد بحث کدامند؟ و برنامه ی لنگلندز کدام می شود و هندسه ی ناجابجایی و نظریه ی بُست-کن چطور است؟ و .... البته می فرمایند که این نظریه های ناقصی را که ما در حال حاضر می توانیم در موردش بحث کنیم، از آن طرف هم ما نمی خواهیم بر حسب اینها باشد که اسلام را درک کنیم همانطور که بر حسب یک حدیث یا چند تا حدیث نیست که ما می خواهیم به علم درایه و رجال برسیم. و اما اینکه بتوانیم هم ملا صالح مازندرانی را با علامه مجلسی در مرآة العقول در یک مورد حدیثی مقایسه کنیم نیز یحتمل می تواند تا حدی روشنگر باشد. و لذا لااقل مرآة العقول می فرمایند که حدیثی است مرسل حدیث 23. و حالا حدیث مرسل را یحتمل بتوانید از مراکزی در قم هم سوال بفرمایید که یعنی چه؟ البته یک مرکزی هم هست که خیلی اوقات که بنده ی حقیر تلفن زده ام جواب درستی که نداشته است و بلکه هر دفعه هم ملزم هستند که از این حقیر تحصیلاتم را هم بپرسند که در چه سطحی است؛ یعنی ایشان یحتمل بیشتر از بنده چیزی میفهمند تا بنده از ایشان! حالا اینجا اصلا چقدر رندی هم مهم است که در نظر گرفته شود؟ و الله اعلم! (ویکی فقه می فرماید: حدیث مُرسَل به حدیثی می گویند واسطه بین راوی وان معصوم افتاده باشد.) فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره. فمن یعمل مثقال ذرة شر یره. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

* الأصل: 23 - " عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، مرسلا قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) دعامة الإنسان العقل والعقل منه الفطنة والفهم والحفظ والعلم، وبالعقل یکمل وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره، فإذا کان تأیید عقله من النور کان عالما، حافظا، ذاکرا، فطنا، فهما فعلم بذلک کیف ولم وحیث، وعرف من نصحه ومن غشه، فإذا عرف ذلک عرف مجراه وموصوله ومفصوله، وأخلص الوحدانیة لله والاقرار بالطاعة فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات، وواردا على ما هو آت یعرف ما هو فیه ولأی شئ هو ههنا، ومن أین یأتیه، وإلى ما هو صائر، وذلک کله من تأیید العقل ". * الشرح: (عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد مرسلا قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) دعامة الإنسان العقل) الدعامة بالکسر عماد البیت ودعامة السقف الاسطوانة التی یقوم علیها السقف، ودعامة الحایط المایل العماد الذی یستند إلیه لیستمسک به فتشبیه الإنسان بالبناء مکنیة، وإثبات الدعامة له تخییلیة، وحمل العقل علیها تشبیه بلیغ وتعریف العقل باللام للحصر یعنی أن إثبات الإنسانیة للإنسان وتحققها وقیام معناها إنما هو بالعقل کما أن إثبات السقف وقیامه بالعماد لظهور أن الإنسان لیس مجرد هذا الهکیل المخصوص وإلا لما کان بینه وبین الصور المنقوشة على الجدار أو المصنوعة من الحجر والخشب فرق بل الإنسان إنسان بما وجد فیه من العقل الذی هو منشؤ المعارف والکمالات ومبدء العلوم وملکات وأما من لم یوجد فیه العقل کالجاهل الفاقد لتلک المعارف والملکات الواجد لأضدادها من الشرور والآفات فهو نسناس فی صورة الناس (والعقل منه الفطنة والفهم) أی ینشؤ من العقل الفطنة والفهم وهذا الکلام وما بعده بیان وتفسیر لذلک المرام أعنی کون العقل دعامة الإنسان، والفطنة الذکاء ولها مراتب أعلاها أن یحصل للذهن ملکة الانتقال من المبادی إلى المطالب بسهولة بحیث لا یحتاج إلى فضل مکث وتأمل، والفهم جودة تهیؤ الذهن لقبول ما یرید علیه وله أیضا مراتب فی القوة والضعف وأعلاها أن یحصل للذهن من کثرة مزاولة المقدمات المنتجة ملکة سرعة انتاج المطالب وسهولة استخراج النتایج على سبیل البرق الخاطف (والحفظ والعلم) لعل المراد بالحفظ حفظ المیثاق أو حفظ الصور الحسیة بضبطها فی خزانة الخیال أو حفظ الصور العقلیة بأن یحصل للذهن ملکة الارتباط بالمبادئ العالیة بحیث یقدر أن یشاهد تلک الصور فیها متى شاء من غیر حاجة إلى تجشم کسب جدید (1) أو الأعم من الجمیع، والمراد بالعلم الادراک 1 - قالوا إن الحافظة للقوة العاقلة هی العقل الفعال وعبر عنه الشارح بالمبادئ العالیة إذ قد یعبر بذلک عن = (*)

مطلقا أو إدراک المعارف الالهیة والأحکام النبویة والتصدیق بهما على التفصیل، ثم ذکر هذه الأربعة کأنه على سبیل التمثیل والاقتصار وإلا فأحوالات العقل وفضایله الناشیة منه غیر منحصرة فیها کما یظهر لمن تأمل فی الآثار سیما الخبر الوارد فی ذکر جنوده (وبالعقل یکمل) أی یکمل الإنسان لأن العقل مبدء لجمیع الخیرات ومنشؤ لجمیع الکمالات التی بها یصیر الإنسان کاملا فی الدارین وتمام العیار فی النشأتین وممدوحا عند الخالق ومحبوبا عند الخلائق، وتقدیم الظرف لقصد الحصر أو الاهتمام وإنما لم یقل: وبه یکمل مع تقدم المرجع لئلا یتوهم عود الضمیر إلى العلم، وهذا وإن کان أیضا صحیحا لکن الکلام فی العقل وبیان أحوالاته (وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره) أی العقل دلیل الإنسان إلى سبیل النجاة ومبصره للخیرات اسم فاعل من بصره ویجوز أن یقرأ بفتح المیم والصاد وسکون الباء، وقیل: المبصر والمبصرة على هیئة اسم المکان: الحجة. ومفتاح أمره ینفتح به أبواب العلوم والکمالات کل ذلک لأن العقل فی عالم الأبدان کالشمس یتلألأ نوره ویلمع ضوؤه فی الحواس الباطنة والظاهرة ویتنور به القلب ویستضیئ به الصدر، فمن حیث أنه یهتدی به کل عضو من أعضاء الإنسان إلى ما هو المطلوب منه فهو دلیله، ومن حیث أنه ینظر القلب به أو فیه إلى الحقایق والمعارف ویبصرها بعین البصیرة فهو مبصره، ومن حیث أنه ینکشف به تلک الحقایق والمعارف للقلب وینتقش فیه صورها فهو مفتاح أمره (فإذا کان تأیید عقله) أی تقویته (من النور) أی بالفضایل العقلیة والکمالات النفسانیة التی هی من جنود العقل مثل العلم والحفظ والذکر والفطنة والفهم، وسماها نورا على سبیل الاستعارة والتشبیه به فی الهدایة کما یسمى أضدادها أعنی الجهل والنسیان والسهو والغباوة والحمق ظلمة، أو على ملاحظة أنها فایضة من عالم نورانی یعنی عالم الملکوت على قلب إنسانی لیستعد بها للترقی إلیه، والفاء حینئذ للتفریع إذ هذا الشرط مع الجزاء بمنزلة نتیجة للکلام السابق کما یظهر بأدنى تأمل، ویحتمل أن یراد بالنور الحجة الظاهرة یعنی النبی لأنه نور إلهی فی ظلمات الأرض به یتقوى العقول فی ثباتها على صراط الحق واتصافها بالفواضل والفضایل واهتدائها إلى حضرة القدس، وأن یراد به بصیرة قلبیة أو عنایة رباینة أو جوهر مجرد مخلوق من نور ذاته (1) وهو الذی دل علیه بعض الأحادیث = العقول أو لأنا لا نعلم انحصار الموجودات الموجودة التی یرتبط بها أفراد الإنسا فی عقل واحد مسمى بالعقل الفعال، وبالجملة لکل مدرک حافظ وحافظ المحسوسات قوة الخیال وحافظ المعانی الجزئیة یسمى حافظة وحافظ المدرکات الکلیة هو المبادى العالیة ونسیانها بزوال ملکة الارتباط بین عقل الإنسان والعقل الفعال والذکر ببقاء تلک الملکة ولم یقولوا بکون حافظة المدرکات العقلیة فی الإنسان نفسه بل أثبتوه فی خارج لأن مدرک الکلی مجرد لا یتبعض والمدرک موجود مجرد والحافظ موجود آخر وبینهما ربط (ش). 1 - سبق أن العقل جوهر مجرد مخلوق قبل عالم الاجسام ولم یخلقه الله تعالى من مواد هذا العالم الجسمانی = (*) المذکورة والمراد بتقویة العقل به ارتباطه واستشراقه من نوره والله أعلم بحقایق کلام ولیه (کان عالما بالله) والیوم الآخر وعواقب الامور فی الباطن والظاهر (حافظا لنفسه) فی المسیر إلى الله من الخطأ والزلل، وللصور العلمیة والمکتسبات العملیة من الفساد والخلل (ذاکرا) لما یفضیه إلى جنات النعیم وینجیه من عذاب الجحیم (فطنا) فی اکتساب الحقایق واقتراف الدقایق (فهما) لمقابح الدنیا ومکائد زهراتها ومنافع الآخرة وشداید خطراتها. (فعلم بذلک کیف ولم وحیث) کیف اسم مبهم غیر متمکن وإنما حرک آخره لالتقاء الساکنین وبنى على الفتح دون الکسر لمکان الیاء وهو للاستفهام عن الأحوال و " ما " للاستفهام وتحذف منها الالف للتخفیف إذ ضم إلیها حرف مثل بم وعم یتساءلون ولم وهی سؤال عن علة الشئ وسبب وجوده، وحیث کلمة تدل على المکان لأنه ظرف فی الامکنة بمنزلة حین فی الأزمنة وهو اسم مبنی حرک آخره لالتقاء الساکنین، فمن العرب من یبنیها على الضم تشبیها لها بالغایات لأنها لم تجئ إلا مضافة إلى جملة کقولک أقوم حیث یقوم زید، ومنهم من یبنیها على الفتح مثل کیف استثقالا للکسر مع الیاء، ولعل المراد فعلم بسبب کون تأیید عقله من النور أو بسبب کونه عالما إلى آخر أحواله وکیفیتها (1) من کونها خیرا أو شرا نافعا أو ضارا أو کیفیة سلوکه فیها وجعله وسیلة للسیر إلى منازل الآخرة وعلم علة تلک الاحوال (2) والباعث لسلوکه فیها وهی الخروج من حضیض النقص إلى أوج الکمال ومن الشقاوة إلى السعادة وعلة إیجاده وباعث إنشائه وتحریکه من عالم القدس إلى هذا العالم (3) وهی کونه عبدا خالصا راعیا لحقوق عبودیته بقدر الامکان ناصحا لعباده بالقلب واللسان علم مقاماته من أول الایجاد إلى ما شاء الله فان العقل المؤید من النور (4) یعلم بالمشاهدة والعیان أن له من بدء وجوده إلى ما شاء الله مقامات متفاوتة ودرجات مختلفة متباعدة ویعلم التفاوت فیما بین تلک المقامات والتفاضل فیما بین تلک الدرجات، وبالجملة له بصیرة کاملة یعلم بها حالاته وصفاته المطلوبة منه عقلا ونقلا وأسباب تلک الحالات والباعث لوجوده فی نفسه = وعناصره بل خلقه من نور ذاته بلا واسطة، کما ورد أن العقل أول خلق من الروحانیین (ش). 1 - تفسیر لکلمة " کیف " یعنی یعلم کیف حاله ومنازله وسیره فیها (ش). 2 - تفسیر لکلمة " لم " لأنها سؤال عن العلة الغائیة أو الفاعلیة. (ش) 3 - تفسیر لقوله " حیث " وهی السؤال عن المکان أین کان والى ما یصیر. (ش) 4 - فهم هذه الأمور بالعقل لأن أصحاب الحس وأهل الدنیا لا یعرفون هذه المعانی أصلا ویزعمون أن وظیفة الإنسان والمقصود من خلقته عمارة الدنیا وتسهیل أمر المعاش وجمیع أمورهم یدور حول ذلک حتى أن الملکات الفاضلة والخصائل الذمیمة عندهم ما تتعلق بنظام هذا العالم ولا یعرفون ما ذکره الشارح من منازل الآخرة والسلوک فیها أصلا ویعدون ذلک أوهاما وخرافات (ش). (*)

ومقاماته المندرجة ومنازلة المتفاوتة فی السیر إلى الله تعالى، ویحتلم أن یکون المراد أنه إذا کان تأیید عقله من النور علم کیفیة الأشیاء فی نفس الأمر ولمیتها وحیثیتها وإنیتها والله أعلم (وعرف من نصحه ومن غشه) لأنه یمیز بین الأقوال الصادقة والکاذبة ویفرق بین الأحوال الصحیحة والسقیمة فمن أتاه بشئ منها یتلقاه بوجه قلبه ویزنه بمیزان عقله، فیعلم صرفه من ممزوجه وخالصه من مغشوشه وصریفه من صرفاته وبذلک یمیز بین الناصح الأمین والغاش المیون. وبین أئمة الهدى وأئمة الضلال. (فإذا عرف ذلک) أی کیف ولم وحیث ومن نصحه ومن غشه (عرف مجراه) اسم المکان أو مصدر میمی فبضم المیم من الاجراء وبفتحها من الجری وبالوجهین قرئ قوله تعالى * (بسم الله مجریها ومرسیها) * یعنی إذا عرف الأحوالات والصفات ومیز بین دریها وجیدها وعرف أغراضها وأسبابها والغرض من إیجاده ومقامات وجوده وعرف من نصحه ومن غشه معرفة صحیحه خالصة من شوائب الوهم وعرف مسلکه الذی یسلکه وسمته الذی یتوجه إلى أو عرف جریه وسیره إلى حضرة القدس وسلوکه إلى مقام الانس إذ السیر على أی وجه اتفق لیس موجبا للوصول إلیه والقیام بین یدیه بل الموجب لذلک سیر مخصوص وجری معلوم لأرباب العقول المنورة (وموصوله ومفصوله) أی من ینبغی الوصول معه الفصل عنه من أئمة الهدى وأئمة الضلال أو ما ینبغی من الأحوال والصفات (وأخلص الوحدانیة لله والإقرار بالطاعة) إخلاص هذین الأمرین الذی هو الأصل فی التقرب إلیه والفوز بالمزید من لدیه إنما یتیسر لمن له معرفة بالامور المذکورة لأنه العارف بأنه تعالى هو المستحق للعبادة والإقرار له بالعبودیة والطاعة لکون بدنه منخرطا فی سلک خدمته، وقلبه مستغرقا فی بحر معرفته، وسره طالبا إیاه، وعقله معرضا عما سواه، وأما غیره فلا یخلو قطعا من الشرک الخفی أو الجلی (فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات وواردا على ما هو آت) ینبغی الوقوف فی آخر الکلمتین، ولا شک أن الاخلاص المذکور غایة المراتب العلیة فی العقاید البشریة وأنه متوقف على المعارف المذکورة آنفا بحکم الشرط المذکور وأن تلک المعارف کلها غیر متحصلة فی أول التکلیف إلا لمن خصه الله تعالى بکمال العقل من الأنبیاء والأوصیاء (علیهم السلام) ومن هذه المقدمات یعلم أن الإنسان لا یخلو من تقصیر ما فیما مضى إلى أوان کماله، وإذا بلغ حد الکمال واتصف بتلک المعارف وحصل له ذلک الاخلاص ووجد لذة العبودیة وتحلى بغایة الخضوع وتزین بلباس الخوف، کان مستدرکا قطعا لما فات عنه فیقضی بعضه مما ینبغی فعله ویستغفر ربه فیما لا یمکن تدارکه إلا به، ویعترف بالتقصیر فیما یعجز عنه، وواردا على ما هو آت من الأعمال الصالحة والأفعال الفاضلة، فاعلا لها على وجه الاخلاص الموجب لکمال القرب
والاختصاص، ویحتمل أن یراد واردا على ما هو آت من الثواب الجزیل والأجر الجمیل والنعیم المقیم والسرور الدائم فی ریاض الجنان (یعرف ما هو فیه) حال عن المستتر فی " مستدرکا " وتأکید للکلام السابق (1) وما للاستفهام أو للخبر بمعنى الذی والضمیر المرفوع یعود إلى الإنسان والضمیر المجرور إلى " ما " یعنی أن الإنسان إذا بلغ حد الکمال واتصف بالامور المذکورة مستدرک لما فات وهو یعرف حقیقة الفعل الذی اشتغل به ووجوه اعتباراته وجهات حسنه وطریق الاتیان به على وجه یوافق قانون العقل والنقل، ویحتمل أن یکون المراد " بما هو فیه " المکان الذی هو فیه، یعنی یعرف حقیقة هذا المکان ومهیة هذه النشأة وسرعة انتقال أهلها منها وکثرة ابتلائهم فیها بالتکلیف وغیرها (ولای شئ هو ههنا) کلمة أی معرب یستفهم بها عما یمیز الشئ سواء کان ذاتیا له أو عرضیا یعنی یعرف أنه لأی شئ هو فی هذه الدار الفانیة وأن الغرض من کونه فیها تکمیل النفس بالقوة النظریة والعملیة وتحریکها من المنازل السفلیة الظلمانیة إلى أقصى المعارج الملکوتیة النورانیة واکتسابها للقربات واجتنابها عن المنهیات لیستأهل النزول فی بساط الحق والقعود علیه وفیه إشارة إجمالیة إلى معرفة مقامات النفس ومراتب درجاتها (ومن أین یأتیه) أین سؤال عن المکان یعنی یعرف من أی عالم یأتی هذا العالم الداثر الذی فیه الیوم ویعرف ما بینهما من التفاوت فان الأول عالم روحانی ومکان نورانی (2). والثانی عالم جسمانی ومکان ظلمانی حبس فیه الروح ما شاء الله لیتذکر قدر تلک النعمة ویسلک منهج النجاة ویعترف بالعجز والافتقار ویقر لربه بالقهر والغلبة. وفیه إشارة إلى علمه بأحوال مبدئه ومنازل انتقالاته فی النشأة الکونیة التی یتحیر فیها عقول العقلاء وفحول العلماء وقد أشار جل شأنه إلى هذه المراتب بقوله: " وما لکم لا ترجون لله وقارا وقد خلقکم أطوارا " ومن تأمل فیه اضطر إلى معرفة خالقه والانقیاد له وإلى علمه بأن الغرض من اجرائه من جداول أصلاب الآباء وأرحام الامهات عهدا بعیدا إى أن جرى على وجه الأرض أن یحصل منه زرع صالح ونبات حسن وهی الأعمال التی یوجب أجرا جمیلا وثوابا جزیلا بعد العود (وإلى ما هو صایر) یعنی یعرف أنه بعد استقراره فی الدنیا فی أجل معدود وزمان محدود یصیر إلى مقام آخر فیه " تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا وما عملت من سوء تود لو أن بینهما وبینه أمدا بعیدا " وفیه إشارة إلى علمه بأحوال المعاد ومنازله وعقباته من القبر والبرزخ والحشر والنشر والمیزان 1 - وناظر إلى قوله " کیف " کما أن " لأی شئ هو ههنا " ناظر إلى قوله " لم " و " من أین یأتیه، وإلى ما صائر " ناظر إلى قوله " حیث " (ش). 2 - مبناه على مذهب صدر المتألهین (قدس سره) ان النفس روحانیة البقاء وجسمانیة الحدوث. (ش) (*)
والصراط والحسان والعرض والجنة والنار (وذلک کله من تأیید العقل) یعنی ذلک المذکور من قوله: الفطنة والفهم والحفظ والعلم إلى آخر ما ذکر من تأیید العقل وتقویته بالنور المذکور إذ الإنسان بذلک النور یخرج من حد النقص والقصور ویهتدی الامور المذکورة وینظر فی ظلمة الطبیعة البشریة إلى فضاء القدس وعالم الانس ویطیر بجناح الهمة مقامات رفیعة فی جنة عالیة. 

 

شرح اصول الکافی، ملا صالح مازندرانی، جلد 1، صص 310-315

http://lib.eshia.ir/13033/1/310

 

 

خوب، این شرح ملا صالح مازندرانی است و ما هنوز به مرآة العقول نپرداخته ایم. اما اینجا یک نکته ای را حضرت ولی فقیه مد ظله العالی می فرمایند در شرح خطبه اول نهج ابلاغه در موضوع نبوت (سال 1359) که اتفاقاً هم 1359 اشتباهاً 1395 برای یکی از سخنرانیهای ایشان ثبت شده است! می فرمایند که بعضی در سندهای نهج البلاغه هم تشکیک می کنند. و ایشان می فرمایند که اتفاقاً سندهای احادیثی که نهج البلاغه از آنها جمع آوری شده است نیز موجود است و در کتاب مدارک نهج البلاغه اثر هادی کاشف الغطاء آمده است که ایشان این کتاب را دارند. ولی گویا این کتاب در کتابخانه ی فقاهت نباشد و اینترنت هم که فعلاً آنچنان فعال نیست.

یک مسئله که اینجا مطرح است این است که یکی از مبانی فقهی نیز علاوه بر کتاب و حدیث و اجماع، عقل است. یعنی بر حسب مبانی عقلی است که سالک الی الله از دنیای طبیعت خارج شده و حالا مثلاً فرض بفرمایید که به سفر حج می رود و حول خانه ی خدا طواف هم می کند و سعی می کند در نهایت آیا به منزل خود دوباره بازگردد یا خیر؟  یعنی سالک الی الله که از روی عقل از دنیای طبیعی خارج شد و سعی کرد به لقاء الله و معیت الهی بپیوندد آیا باز هم جایز است که دوباره به خانه ای که در دنیای طبیعی داشت بازگردد؟ این را که دنیای طبیعی را سالک الی الله ترک کند و به عالَم الهی سعی کند بپیوندد را حضرت امام خمینی نیز در بعضی از کتب خود تاکید می فرمایند. موضوع اینجا این است که سالک الی الله را که به حق تعالی پیوسته است آنچنان که می فرماید ان الله معنا و ان معی ربی، وقتی یک الحادی یا فرعونی یا یزیدی می نگرد آیا هیچ وقت بنظرش می رسد که او اینچنین است و خودش آنچنانی نیست؟ همین نکته را حساب کنید که یک جا می فرماید ان الله معنا و جای دیگر می فرماید ان معی ربی؛ چرا؟ چرا یکجا خدا الله اول آمده است ان الله معنا و جای دیگر گویی ربی دوم آمده است ان معی ربی؟ مگر این جابجاییها هم فرقی می کند یا فرقی ندارد؟

نکته این است که آن الحادی ای که خدا را هم قبول ندارد ولی یحتمل به ریاضی فیزیک هم علاقه مند است، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند آن نکات الهی نهفته در ریاضی فیزیکش را که آن الحادی خودش هم درک نمی کند (!) را آیا تا چه حدودی به حکمت الهی برساند و نکات نورانی را از نقاط تاریک الحادی جدا کند آنچنان که آیا اگر آقازاده ها نیز همه و همه به تحصیل علم در غرب و شرق بروند خوب است دیگر. مثلاً بالاخره اینکه آیا نور و بلکه امواج الکترومغناطیسی ماهیت موجی دارد یا ماهیت ذره ای از ماده بنام فوتون هم حساب کنید که برای خودش به چه معنای جالبی و مهمی می تواند باشد؟ و لذا می فرماید حکمت و علم را از مشرک و منافق و کافر هم اخذ کنید همانطور که مشرک و منافق و کافر هم یک وقت حساب کنید که در علم و دانش اش کم مسلمانی نداشته باشد و اما تقیه می کند یا بلکه جاهل است که بگوید مسلمان هم هست! و اما خوب، یک وقت دیدید که سالک الی الله هجرت کرد برای اخذ علم و قبل از بازگشت به خانه اش یحتمل هم برای همیشه و چه بهتر هم که به معیت الهی و بلکه لا اقل به لقاء الله هم یک جورهایی پیوست. و دیگر نگرانیهایی از این باب که آیا حالا اعداد پی تایی را بر مبنای 23 مبنای شمارش در آیات قرآنی قرار دهیم یا بلکه همه ی اعداد اول را در نظر گرفته و ادلها و ایدلهای آنها را شکل دهیم و اعداد جبری بر مبنای آنها را بسنجیم و میدانهای عددی مختلف را بیابیم و واریته های شیمورای متناظر آنها کدام می شوند و نظریه های گرانشی مورد بحث کدامند؟ و برنامه ی لنگلندز کدام می شود و هندسه ی ناجابجایی و نظریه ی بُست-کن چطور است؟ و .... البته می فرمایند که این نظریه های ناقصی را که ما در حال حاضر می توانیم در موردش بحث کنیم، از آن طرف هم ما نمی خواهیم بر حسب اینها باشد که اسلام را درک کنیم همانطور که بر حسب یک حدیث یا چند تا حدیث نیست که ما می خواهیم به علم درایه و رجال برسیم. و اما اینکه بتوانیم هم ملا صالح مازندرانی را با علامه مجلسی در مرآة العقول در یک مورد حدیثی مقایسه کنیم نیز یحتمل می تواند تا حدی روشنگر باشد. و لذا لااقل مرآة العقول می فرمایند که حدیثی است مرسل حدیث 23. و حالا حدیث مرسل را یحتمل بتوانید از مراکزی در قم هم سوال بفرمایید که یعنی چه؟ البته یک مرکزی هم هست که خیلی اوقات که بنده ی حقیر تلفن زده ام جواب درستی که نداشته است و بلکه هر دفعه هم ملزم هستند که از این حقیر تحصیلاتم را هم بپرسند که در چه سطحی است؛ یعنی ایشان یحتمل بیشتر از بنده چیزی میفهمند تا بنده از ایشان! حالا اینجا اصلا چقدر رندی هم مهم است که در نظر گرفته شود؟ و الله اعلم! (ویکی فقه می فرماید: حدیث مُرسَل به حدیثی می گویند واسطه بین راوی وان معصوم افتاده باشد.) فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره. فمن یعمل مثقال ذرة شر یره. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ مَا أَنزَلْنَا عَلى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السمَاءِ وَ مَا کُنَّا مُنزِلِینَ (سوره مبارکه یس: 28)

ضمیر در ((قومه (( و در ((بعده (( هر دو به کلمه ((رجل (() برمى گردد. و معناى ((من بعده ((، ((من بعد قتله (( است ، و کلمه ((من (( اولى و سومى ابتدائى است ، و دومى زایده است که صرفا نفى را تاءیید مى کند، و معنایش این است که : ((ما بعد از قتل او، دیگر هیچ لشکرى از آسمان بر قوم او نازل نکردیم ، و نازل کننده هم نبودیم .((
این آیه زمینه چینى براى آیه بعدى است و براى بیان این معنا است که کار و هلاکت آن قوم در نظر خداى تعالى بسیار ناچیز و غیر قابل اعتنا بود، و خدا انتقام آن مرد را از آن قوم گرفت و هلاکشان کرد، و هلاک کردن آنها براى خدا آسان بود و احتیاج به عده و عده اى نداشت ، تا ناگزیر باشد از آسمان لشکرى از ملائکه بفر ستد تا با آنها بجنگند و هلاکشان کنند، و به همین جهت در هلاکت آنان و هلاکت هیچ یک از امت هاى گذشته این کار را نکرد، بلکه با یک صیحه آسمانى هلاکشان ساخت .

 

http://lib.eshia.ir/50081/17/117

 

 پیغمبر بزرگوار اسلام اوّل‌شخص و برترین انسانِ مخلوقِ پروردگار است؛ از همه‌ی انبیا، از همه‌ِی اولیا، از همه‌ی خلق عالم در طول تاریخ، نبیّ مکرّم اسلام برتر و بالاتر و باعظمت‌تر است.
فاق النّبیّین فی خَلق و فی خُلُق
و لم یدانوه فی علم و لا کرم

و کلّهم من رسول الله ملتمس
غرفاً من البحر او رشفاً من الدّیم(۱)

به معنای واقعی کلمه، وجود مقدّس پیغمبر قلّه‌ی عالم وجود و برترین نقطه‌ی عالم امکان است. قرآن، خود را «نور» توصیف کرده است؛ در قرآن یکی از تعبیراتی که درباره‌ی خود قرآن شده است «نور» است: قَد جٰاءَکُم مِنَ اللهِ نورٌ وَکِتٰبٌ مُبین؛(۲) قرآن نور است. از همسر مکرّم پیغمبر اسلام نقل شده است که درباره‌ی پیغمبر سؤال کردند، ایشان در جواب گفت «کان خُلقه القرآن»؛(۳) یعنی قرآن مجسّم؛ پس پیغمبر هم نور است. نور وسیله‌ی روشنایی و وسیله‌ی حیات انسان است، پیغمبر وسیله‌ی روشنایی و حیات جوامع انسانی است. اینها چیزهایی است که بشر بتدریج به اینها خواهد رسید. به معنای واقعی کلمه، وجود مقدّس پیغمبر نور است که آن شاعر عرب هم میگوید «ولد الهدیٰ فالکائنات ضیاء»؛ به معنای واقعی کلمه همین جور است. «و فم الزّمان تبسّم و ثناء»؛(۴) خدا کند که دنیای اسلام این جور باشد؛ در روز ولادت پیغمبر بر لبان دنیای اسلام تبسّم باشد، غم و اندوه ننشیند؛ این آرزوی ما است.

 

بیانات رهبری در روز ولادت حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام 1398/08/24

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44016

 

جزء 23 قرآن مجید با این آیه ی مبارکه ی 28 سوره ی کریمه ی یس شروع می شود. و خوب، همانطور که ملاحظه می فرمایید ما هنوز هم شروح روایت و ضعیف یا قوی یا مجعول بودن آن را از مرآة العقول و شرح مازندرانی دنبال نکرده ایم. و اما می فرمایند که قرآن و رسول الله همه نور هستند. و حال این چطور است که بعد از بقتل رساندن حبیب دیگر هیچ لشکری از آسمان بر قوم او نازل نکردیم؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که اگر آیات قرآنی را حول همه ی اعداد اول هم با میدانهای عددی مختلفی را تشکیل دهیم و بلکه اعداد پی تایی متناظر آنها را و بسط جبری و تمامیت آنها را حساب کنیم و واریته های شیمورای آنها را بسنجیم و ...، همه و همه نور است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ ۖ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٢٣﴾...

قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨٤﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّـهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿٨٥﴾ قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿٨٦﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّـهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٨٧﴾ قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨٨﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّـهِ ۚ قُلْ فَأَنَّىٰ تُسْحَرُونَ ﴿٨٩﴾ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿٩٠﴾ مَا اتَّخَذَ اللَّـهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَـٰهٍ ۚ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَـٰهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿٩١﴾...

 أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿١١٥﴾ فَتَعَالَى اللَّـهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ ﴿١١٦﴾ وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ ۚ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ﴿١١٧﴾ وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ﴿١١٨﴾ سوره مبارکه المومنون

 

بنده ی حقیر هنوز شروح مازندرانی و علامه مجلسی را بر روایت قبل فرصت نشد که هنوز بنگرم. و اما اینجا یک نکته ی مهمی  هست راجع به علم و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که اصلا چرا می باید یک دانشمندی که دانشمندی او شناخته شده است نامه ای بنویسد به مرجع تقلیدی همچون مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمی بروجردی و اظهار کند که اسلام آورده است؟ و حالا کاری هم نداریم که آیا او از چه دین و مسلکی هم هست هر چند که بدانیم که هر دانشمندی هم در هر دینی او را به عنوان دانشمندی برجسته قبول دارد! مگر نه این است که العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. یعنی آیا از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بالاتر هم داریم؟ مثلاً دانشمند مورخ و نظریه پرداز ریاضی فیزیکی که  از همه ی عالم می خواهند شاگرد وی شوند و نظریه های او نیز مورد مطالعه ی دانشمندان عالم است نیز آیا چه چیز دیگری هم می خواهد؟ آیا از این بالاتر هم داریم؟

عرض بنده ی حقیر این است که آنجایی مشرک و منافق و کافر سعی کند خود را بشناسد و بلکه بنده ی خدا و نه بنده ی غیر خدا شود است که سعی می کند مسلمان شود و مسلمان باقی بماند و درجات بندگی خدا و ایمان را طی کرده ولایت را دریابد و بلکه یحتمل هم از سر تقوای الهی و نه فقط تقیه خود را از هر کافر و منافق و مشرکی هم بدتر بداند و در مسلمانی خود سعی کند از همه و همه شتاب و سبقت بگیرد. و الا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بدون اظهار بندگی خدا و جهاد فی سبیل الله در راه علم و دانش و حکمت و شهادت دردی را از هیچ آزاده ای و بلکه اسیر انواع و اقسام طوقهای بردگی دوا نمی کند.

مثلاً بنده ی حقیر سعی کنم که یک مقاله ای را از ویتن-دیکگراف راجع به گرانش دو بعدی و کارهای مریم میرزاخانی اخذ کنم و بجای استفاده از رویه های ریمانی سعی کنم واریته های شیمورا را بدان کاربردی کنم بر این حسب که به حدس تانیاما-شیمورا نیز که امروزه قضیه ی مادولاریته هم شده است می تواند مربوط شود. و این یقیناً ما را وارد برنامه ی (هندسی) لنگلندز نیز می کند. و لذا ببینم  گرانش و مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارن و دوگانها و علی الخصوص دوگان الکتریکی-مغناطیسی و نظریه هایی مثل زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و کاپوستین-ویتن و کوهمولوژی وس-زومینو-ویتن اینجا چطور همه و همه به هم ربط پیدا می کنند؟ و کجا بهتر است مسئله توانی باشد و کجا لگاریتمی و ریسمانها کجا به میان می آیند و نظریه ی ام و اف چطور می شود و بالاخره انگیزه ها این میان چه ربطی دارند و هندسه ی ناجابجایی و مکانیک آماری و جبرهای سی-ستاره و .... مسائلش از چه قرارند؟

و اما جهاد فی سبیل الله در جهت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مهمتر است، یا به عنوان دانشمند هسته ای و ریاضی فیزیکی و طبیعی و الهی در عالم شناخته شدن، یا یکی لازمه ی دیگری است آنچنان که امثال صهیونیسم و هر چه کفر و شرک و نفاق است نیز سد راه علم و خدا و پیغمبر اسلام محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام اند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٣﴾ إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿٤﴾ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٥﴾ سوره مبارکه الججرات

 

وفی الدر المنثور ، أخرج أحمد والبخاری ومسلم وأبو یعلى والبغوی فی معجم الصحابة ، وابن المنذر والطبرانی وابن مردویه والبیهقی فی الدلائل ، عن أنس قال : لما نزلت « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ـ لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِ ـ إلى قوله ـ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ » وکان ثابت بن قیس بن شماس رفیع الصوت ـ فقال : أنا الذی کنت أرفع صوتی على رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ـ حبط عملی أنا من أهل النار ، وجلس فی بیته حزینا.

ففقده رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله فانطلق بعض القوم إلیه ـ فقالوا له : فقدک رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ما لک؟ قال : أنا الذی أرفع صوتی فوق صوت النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله ـ وأجهر له بالقول حبط عملی وأنا من أهل النار ، فأتوا النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله فأخبروه بذلک ـ فقال : لا بل هو من أهل الجنة. فلما کان یوم الیمامة قتل. 

أقول : قوله : « فلما کان یوم الیمامة قتل » من کلام الراوی یرید أنه استشهد یوم الیمامة فکان ذلک تصدیق قول النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله ، والروایة مرویة بطرق مختلفة أخرى باختلاف یسیر.

 

http://lib.eshia.ir/12016/18/317

 

 

و در الدر المنثور است که احمد، بخارى ، مسلم ، ابو یعلى و بغوى - در کتاب معجم الصحابه ، و ابن منذر، طبرانى ، ابن مردویه و بیهقى - در کتاب دلائل - از انس روایت کرده اند که گفته : وقتى آیه ((یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى ... و انتم لا تشرون)) نازل شد، ثابت بن قیس بن شماس که مردى درشت صدا بود گفت : این من بودم که صدایم را بلند کردم ، و حتما اعمال صالح من حبط شده ، و من اهل جهنم شده ام ، و از آن به بعد غمگین در خانه خود نشست .
رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) روزى پرسید: ثابت بن قیس کجا است که او را نمى بینم ؟ بعضى از حاضران شتابان به سراغ ثابت رفتند که رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) احوال تو را مى پرسید مگر تو را چه شده ؟ گفت : من صدایم را بلندتر از صداى رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) کرده ام ، و آیه شریفه در باره من نازل شده ، و اینک همه اعمال صالحم بیهوده گشته ، و من اهل آتش شده ام . افراد مذکور به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) رسیدند، و جریان را باز گفتند حضرت فرمود: نه ، او اهل آتش نیست ، بلکه اهل بهشت است ، این بود تا آنکه ثابت در حادثه جنگ یمامه به شهادت رسید.
مؤ لف : جمله ((این بود تا آنکه ثابت در جنگ یمامه کشته شد)) کلام راوى است ، مى خواسته بگوید شهادت او در جنگ یمامه تصدیق همان وعده اى است که رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) داد، و فرمود: او اهل بهشت است . البته این روایت با مختصر اختلافى به طرق مختلف دیگرى نیز نقل شده.

 

http://lib.eshia.ir/50081/18/474

 

23 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد مرسلا قال: قال أبو عبد الله: دعامة الإنسان العقل، والعقل منه الفطنة والفهم والحفظ والعلم، وبالعقل یکمل، وهو دلیله ومبصره ومفتاح أمره، فإذا کان تأیید عقله من النور کان عالما، حافظا، ذاکرا فطنا، فهما، فعلم بذلک کیف ولم وحیث، وعرف من نصحه ومن غشه، فإذا عرف ذلک عرف مجراه وموصوله ومفصوله، وأخلص الوحدانیة لله، والإقرار بالطاعة فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات، وواردا على ما هو آت، یعرف ما هو فیه، ولأی شئ هو ههنا، ومن أین یأتیه، وإلى ما هو صائر، وذلک کله من تأیید العقل.

 

23- و [حضرت امام جعفر صادق علیه السلام] فرمود: پایه شخصیت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سر چشمه میگیرند. عقل انسانرا کامل کند و رهنما و بینا کنند و کلید کار اوست و چون عقلش بنور خدایی موید باشد دانشمند و حافظ و متذکر  و با هوش فهمیده باشد و از این رو بداند چگونه و چرا و کجاست و خیرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آنرا شناخت روش زندگی و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در بیگانگی خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنین کند از دست رفته را جبران کرده  بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعی است و برای چه در اینجاست و از کجا آمده و بکجا میرود؟ اینها همه از تایید عقل است.

 

در مسئله ی یافتن چند ضلعیهای نیوتنی 

 

https://arxiv.org/pdf/1811.00604.pdf

 

در جدول داده شده در آخر مقاله ردیف 4 و 5 می بینیم که به ازای جنسهای 4 و 6 مقادیر a, f بصورت زیر داه شده اند:

1223

101

 

2334

1001

 

و آنگاه برای این مقادیر چند ضلعیهای نیوتنی نظیر آنها داده شده است!

عرض بنده این است که یحتمل کسی اگر دنبال سند حدیث 23 در کافی شریف بگردد هم نباید اشتباه کند که بجایش دنبال بلوک 23 در ماتریسهای سیمپلکتیک مربوطه ی این چندضلعیهای نیوتنی بگردد. (یحتمل ماتریسهای اینها آنقدر بزرگ نیستند که اینقدر بلوک داشته باشند هر چند که می توان چنین ماتریسهای بزرگی را با آمالگامیزاسیون هم متصور شد.) بعضی یحتمل اشکال هم کنند که مسئله به این مسئله ی دیگر هم خیلی ربط نداشته باشد که اگر داریم دنبال سند این حدیث در مرآة العقول علامه مجلسی می گردیم، و بلکه بجایش در شرح کافی مازندرانی هم بگردیم! البته در مقاله اگر به نکته ی 2.3 و فرمول 2.3 برای f نیز دقیق شویم همراه با اینکه ord و ss یعنی چند ضلعیهای نیوتنی بترتیب (1. 0) و (1/2, 1/2) یحتمل خیلی کمک کند. بعضی دیگر یحتمل هنوز ایراد می کنند که به این کارها چه کار داری؟ برو بگو یا پایان کار مرا وقتی سندم را گرفتم می دهید یا اینکه این دیگر چه سندی است که به بلوک 23 هم ربطی ندارد یا دارد را کاری نداریم ولی پایان کار هم ندارد و نخواهد هم داشت؟!!! ولی خوب هم هست که این مقالات را نیز بنگریم:

 

https://arxiv.org/pdf/1902.10911.pdf

https://arxiv.org/pdf/1911.01925.pdf

https://arxiv.org/pdf/1006.3400.pdf

 

البته اینجا این سوال هم هست که همه ی اینها به نیروهای ضعیف و قوی در مدل استاندارد ذرات فیزیک نیز چه ربطی دارند؟ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (القصص: 5). لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٣﴾ إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿٤﴾ سوره مبارکه الحجرات

 

وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ ۚ وَمَن یَفْعَلْ ذَٰلِکَ یَلْقَ أَثَامًا ﴿٦٨﴾ یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا ﴿٦٩﴾  إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَـٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿٧٠﴾ ...  وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿٧٤﴾ سوره مبارکه الفرقان

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤

 

 

یک نکته ای را که باید در سوره ی اخلاص و توحید در نظر داشت این است که و لم یکن له کفوا احد! و نه هیچ کس و بلکه هیچ چیزی و هیچ الهی کمتر از او، مثل و مانند و همتای او است. این آن نکته ای است که وقتی در تقارنهای آینه ای بدان پرداخته نشود و به کمتر از خدا رضایت داده شود، همان هم انعکاس داده می شود و نه حکمت متعالیه ی الهی! مثلاً می فرمایند که سمیه و یاسر که پدر و مادرِ عمار یاسر تشریف هم داشته اند، از حکیم بودند که زیر بار بردگی غیر خدا نرفتند و تا پای شهادت پیش رفتند. از آن طرف هم حکمت الهی خدای سبحان و رسول الله صل الله علیه و اله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز تا به امروز متجلی است و از این حکیمانی که تا پای شهادت پیش می روند و بلکه شهادت هم می دهند کم نداریم. و اما خوب، هنوز هم بدتر از این بنده ی حقیر از سر جهل و غفلت و نادانی داریم جاعلان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را که آنچنان که خودشان را از عالم و آدم هم بالاتر می دانند از حجرات و غیر حجرات مایلند رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام و بلکه آیات عظام و همه و همه را از مسجرگی خودشان به مسجرگی بکشانند و اظهار فضیلت هم بفرمایند.

بنده فقط این را عرض کنم که توفیق دوستی با یکی از اساتید ریاضی را برای مدتی مدتها پیش داشتم که همان باعث شد که در اثر گفتگوهایی توانستم آنچه که مدتها پیش در ذهن داشتم را به روی کاغذ بیاورم. این است که مهربانی خیلی مهم است که انسان چنین محبتی را درک کند. و اما آن جهادی را که منجر به جهاد فی سبیل الله می شود نیز یک چیزی دیگر است که اصلا نظیر هم ندارد. و متاسفانه از آنجایی که هفته ی کتاب هم هست خوب است گفته شود که فقط همین آوردن مقالات و ذکر آنها نمی تواند کافی باشد مخصوصا هم که شما و رایانه تان با هم به خواب رفته اید و رایانه از شما زودتر ریستارت هم می کند! بالاخره در هر گوشه و کناری باید یک ناتویی را به راه آورد ولی مسئله ی دیگر این است که رایانه ها و ابررایانه های فوق پیشرفته هم می توانند در محاسبات عددی شما خیلی مفید واقع شوند یا خیر؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿٢﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿٣﴾ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿٤﴾ سوره مبارکه الانفال

 

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ سُبْحَانَکَ مَا أَضْیَقَ اَلطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَکُنْ دَلِیلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ اَلْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَیْتَهُ سَبِیلَهُ إِلَهِی فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ اَلْوُصُولِ إِلَیْکَ وَ سَیِّرْنَا فِی أَقْرَبِ اَلطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْکَ قَرِّبْ عَلَیْنَا اَلْبَعِیدَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنَا اَلْعَسِیرَ اَلشَّدِیدَ وَ أَلْحِقْنَا بِعِبَادِکَ اَلَّذِینَ هُمْ بَالْبِدَارِ إِلَیْکَ یُسَارِعُونَ وَ بَابَکَ عَلَى اَلدَّوَامِ یَطْرُقُونَ وَ إِیَّاکَ فِی اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ یَعْبُدُونَ وَ هُمْ مِنْ هَیْبَتِکَ مُشْفِقُونَ اَلَّذِینَ صَفَّیْتَ لَهُمُ اَلْمَشَارِبَ وَ بَلَّغْتَهُمُ اَلرَّغَائِبَ وَ أَنْجَحْتَ لَهُمُ اَلْمَطَالِبَ وَ قَضَیْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِکَ اَلْمَآرِبَ وَ مَلَأْتَ لَهُمْ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّکَ وَ رَوَّیْتَهُمْ مِنْ صَافِی شِرْبِکَ فَبِکَ إِلَى لَذِیذِ مُنَاجَاتِکَ وَصَلُوا وَ مِنْکَ أَقْصَى مَقَاصِدِهِمْ حَصَّلُوا فَیَا مَنْ هُوَ عَلَى اَلْمُقْبِلِینَ عَلَیْهِ مُقْبِلٌ وَ بِالْعَطْفِ عَلَیْهِمْ عَائِدٌ مُفْضِلٌ وَ بِالْغَافِلِینَ عَنْ ذِکْرِهِ رَحِیمٌ رَءُوفٌ وَ بِجَذْبِهِمْ إِلَى بَابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ أَوْفَرِهِمْ مِنْکَ حَظّاً وَ أَعْلاَهُمْ عِنْدَکَ مَنْزِلاً وَ أَجْزَلِهِمْ مِنْ وُدِّکَ قِسْماً وَ أَفْضَلِهِمْ فِی مَعْرِفَتِکَ نَصِیباً فَقَدِ اِنْقَطَعَتْ إِلَیْکَ هِمَّتِی وَ اِنْصَرَفَتْ نَحْوَکَ رَغْبَتِی فَأَنْتَ لاَ غَیْرُکَ مُرَادِی وَ لَکَ لاَ لِسِوَاکَ سَهَرِی وَ سُهَادِی وَ لِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَیْنِی وَ وَصْلُکَ مُنَى نَفْسِی وَ إِلَیْکَ شَوْقِی وَ فِی مَحَبَّتِکَ وَلَهِی وَ إِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِی وَ رِضَاکَ بُغْیَتِی وَ رُؤْیَتُکَ حَاجَتِی وَ جِوَارُکَ طَلَبِی وَ قُرْبُکَ غَایَةُ سُؤْلِی وَ فِی مُنَاجَاتِکَ رَوْحِی وَ رَاحَتِی وَ عِنْدَکَ دَوَاءُ عِلَّتِی وَ شِفَاءُ غُلَّتِی وَ بَرْدُ لَوْعَتِی وَ کَشْفُ کُرْبَتِی فَکُنْ أَنِیسِی فِی وَحْشَتِی وَ مُقِیلَ عَثْرَتِی وَ غَافِرَ زَلَّتِی وَ قَابِلَ تَوْبَتِی وَ مُجِیبَ دَعْوَتِی وَ وَلِیَّ عِصْمَتِی وَ مُغْنِیَ فَاقَتِی وَ لاَ تَقْطَعْنِی عَنْکَ وَ لاَ تُبْعِدْنِی مِنْکَ یَا نَعِیمِی وَ جَنَّتِی وَ یَا دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی [یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ]

 

مناجات المریدین از مناجات خمس عشرة حضرت سجاد علیه السلام

 

اینی که می بینید امیرالمومنین در نیمه های شب، در شب های ماه رمضان، به خود می پیچد و اشک می ریزد؛ اینی که می بینید امام سجاد گاهی صیحه می زند؛ اینی که می بینید رسول الله، با همه ی جلالت و عظمتش، وقتی دهه ی سوم ماه رمضان می آید، می گوید رختخواب مرا جمع کنید، بستری برای خود نمی گستراند؛ یعنی شب ها دیگر وقت خواب نیست، وقت عبادت است، وقت تضرع است، وضت خضوع است در مقابل پروردگار؛ اینها گمان مکن کارهای تصنعی است که انجام می گیرد....

 

طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنه ای، مشهد مقدس، مسجد امام حسن مجتبی، رمضان المبارک 1353 شمسی، جلسه ی 2 ایمان (2)، ص 51،

 

وقتی ائمه ی اطهار یاد خدا می کنند با جشوع و وجلت است و لذا وقتی همین یاد خدا تنزل کند به یاد خدا بین دو نفر یا حتی یک نفر که دارند بین خود و خدایشان یاد خدا را می کنند، آیا تا چه حدودی این خشوع و وجلت را بتوانند نمایان کنند؟ اینج یحتمل باید هم به الهامات و اذکار و دعاهای منصوب به ائمه ی اطهار علیهم السلام و حضرت زهرا توسل کرد و نه مثلاً به اینکه حال بنده ی حقیر از خودم بنظرم هم برسد که ملائکه ی بهشتی هم فرموده اند که غضب الهی را برای خود نخرید آنطور که در سوره ی حمد آمده است غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین. یحتمل حرف بدی هم نباشد، ولی چقدر مبنای روایی درستی دارد که آیا ملائکه ای از بهشت به کدام یک از ائمه ی اطهار بوده است که الهام کرده اند که سعی کنید مورد غضب الهی واقع نشوید و همینطور هم از گمراهان نباشید. مبنای روایی آنرا از کجا آورده اید و مبنای تفسیری آیات کدام اند؟

این یک مسئله ای دیگری است که وقتی مثلاً به طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن هم می نگرید، خود به خود انسان دچار الهاماتی از متن کتاب می شود که بسیار هم مهم است که مورد بررسیهای خیلی ریز و درشت گوناگونی واقع شوند که حتی جامعه ی امروز ما را نیز در بر گرفته اند. البته ما اینجا نمی خواهیم وارد این مباحث هم شویم.

و اما مسئله ی دیگری که بنده می خواستم عرض کنم این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بعضی یحتمل ایراد کنند که چرا شما تصاویری از ناتوها را هم مطرح می کنید؟ مسئله اینجا این است که به هر حال نکته ای که اینجا هست این است که این مجال را به ما می یابیم که حتی خیلی از ناتوها را هم بلکه یک جورهایی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دعوت کنیم! و چرا؟ چون در جای دیگری و از جمله در ریاضی فیزیک و کیهانشناسی و حتی اقتصاد (نئو) کینزی جدید و بلکه جاسوسی هم، مثل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نمی توانید به درجاتی از تعالی در حکمت و فقه و نظریه های حمیدی مجیدی برسیم که حتی تاتوترین ناتوها را نیز پای درس این مکتب می تواند بنشاند!

مثلاً در نظر آورید که اگر بخواهیم فعلاً وارد مبحث چندضلعیهای نیوتنی ورایته های شیمورا شویم که در مقاله ی لی-مانتوان-پریس-تانگ شویم، می توان سعی کرد از خود متن مقاله نیز آیا مسئله را درک می کنیم؟ و اما اگر به همین مسئله در کتاب یاد شده ی قبلی کوبلیتز رجوع کنیم نیز یحتمل مفید واقع شود. و حالا مسائل توابع لگاریتمی و توانی مربوط به میدان اعداد پی تایی چقدر در این بین می توانند مهم واقع شوند؟ یحتمل شما یک جاهایی نمی خواهید یا نمی توانید، یا یحتمل هم بخواهید ولی نتوانید یا نخواهید ولی بتوانید با اقتصاد خود یا دیگران لگاریتمی یا توانی وارد میدان شوید، ولی یحتمل هم می خواهیم یا می توانیم در نظریه های میدانهای همدیسی و بلکه مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با ابرتقارن و گرانش کجاها لگاریتمی و کجاها هم توانی وارد میدانهای کوانتمی یا هندسه ی ناجابجایی شویم. لا اله الا  الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

قَالَ اللَّـهُ هَـٰذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَّضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١٩﴾ لِلَّـهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿المائده: ١٢٠

 

 

واقعاً شما چطور به عزیزانی که دچار مصیبت شده اند تسلیت می توانید عرض کنید؟ گاهی اوقات زبان قاصر است از آنچه باید بیان کند! ولی این معنایش این هم نیست که انسان سعی نکند و نتواند آنچه را که می خواهد را بیان کند. گاهی اوقات عواطف و احساسات را بیان کردن معنایش غیر از این است که منطقاً و ریاضی فیزیکی هندسی کلماتی را سر هم کنیم و ارائه دهیم.

و اما خوب، معنای قضایا این هم نیست که اگر یک ناتوی خیلی زرنگی را یافتیم که فقط از لحاظ عواطف و احساسات نسبت به بعضی دچار مشکل بود ولی نسبت به بعضی دیگر هم خیلی خوب عواطف و احساساتش را بیان می کرد. و منطقاً و ریاضی فیزیکی و هندسی هم اتفاقاً خیلی ما توانسته بودیم که او را به راه بیاوریم. اما کاربرد اصلی او فقط در مسائل نظامی و ارتشی است که حالا چقدر آنرا بتوانیم به مسائل اجتماعی و جوامع بشری منتقل کنیم؟ و الله اعلم. یعنی این یک شبکه ی ابر-رایانه ای است که آیا کاربردهای اینترنتی تجاری و حوزوی و دانشگاهی هم داشته باشد؟ یا خیر؟ 

مثلاً این غلطگیریهای کوین بازرد را از کتاب کسلز-فرولیخ را بنگرید:

 

https://wwwf.imperial.ac.uk/~buzzard/errata.pdf

 

اینها را هم بنگرید:

 

https://arxiv.org/abs/math/0112062

https://arxiv.org/abs/1408.6968

 

این مقالات دیگر را هم راجع به چندضلعیهای نیوتنی و چیزهای دیگر بنگرید:

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Newton_polygon

https://arxiv.org/abs/1902.10911

https://arxiv.org/abs/1811.00604

 

و در ضمن یحتمل بعضی اشکال کنند که اینجا جایش نیست که این را بگویی ولی البته بنده ی حقیر از یکی دو نفر هم پرسیدم که آیا همه ی مفسرین اجماع دارند که سوره ی مبارکه ی کوثر در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها نازل شده است یا خیر؟ ولی یحتمل لازم است که نظر بعضی از اهل علم در تفسیر قرآن را نیز در این زمینه دانست.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨

 

هر چیزی را می شود با خالی بندی و کذب وانمود کرد که بدست می آید الا اینکه کذابیتی را اگر وارونه کنید آنچنان که بخواهید قضیه ای هندسی را با برهان خلف بدست آورید، و لذا وارون همه ی کذابها می شود صدق و صداقت. این را یحتمل بعضی بتوانند خوب قالبش هم کنند اگر در امر تجارت همچون تجار خیلی جسور و جنس غالب کنی هم باشند. اما یک جایی این مسئله واقعاً گیر دارد و هیچ کس این جنسش را نمی تواند آنطور که مایل است غالب کند الا اینکه از روی صدق باشد و آن خود حوض کوثر است! شما هر چیزی را کمتر از بهشت بخواهید به مردم قالب کنید که به عنوان بهشت همه می شناسند، هیچ کس زیر بارش نمی رود مگر اینکه اول از همه خود شما آنرا خریدارش باشید!

حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا و فقط اینجا است که کار می کند اگر سعی و تلاشش تازه این هم باشد که به حکمت الهی می خواهد تا چه حدودی نزدیک شود و آیا می تواند و آیا نمی تواند؟ اینجا است که واقعاً شما یک محاسباتی را باید انجام بدهید و آن محاسبات اگر درست باشند و نه اینکه اگر وارونه اش هم بکنید باز هم درست است، آنگاه یحتمل مذاکره هم تاثیرپذیر باشد و یحتمل هم مقاومت هم تاثیرپذیر باشد و بلکه واقعاً هم به یکی نیاز دارید تا به دیگری برسید. اما یحتمل هم هیچ کدام را نیاز ندارید آنجایی که مسئله کذب محض است و هم مذاکره دروغ است و هم مقاومت مثلاً وقتی وسط مظاهری از شرک و کفر و نفاق واقع شده اید و باید بسیاری محاسبات کنید تا از این میان بیرون بیایید تا متوجه شوید که محاسباتتان کدام درست است و کدام غلط است؛ کدام آن محاسباتی است که در معادلاتی که درست محاسبه هم شده اند صدق می کنند و کدام محاسبات از روی معادلاتی است که محاسبات وارونه هم در انها وارد شده اند و لذا آیا امکان یافتن محاسبات درست را آیا دارید یا خیر؟ برای چیست که می خواهید مقاومت کنید و برای چیست که می خواهید مذاکره کنید. اصل قضیه این است که در خود مقاومت آنقدر محاسبات نهفته اند که وقتی در سطوح رایانه ای فردی و شبکه ای و نهایتاً در سطوح رایانه های کشوری دارند بررسی می شوند، بینهایت محاسبه می توانند وارد شوند و آنگاه باید هم مواظب بود که هر کدام از آنها آیا تا چه حدودی می توانند درست باشند و کدامها کذب اند و ...

اما مسئله اینجا ماورای هر یک از رایانه های کشوری و وطن پرستی صرف است مخصوصاً آنجایی که شبکه هایی داریم که از نوع بندگان-اربات (slave-master) شبکه بندی شده اند! اینجا خیلی باید توجه داشت که آیا آن رایانه ی نهایی که همه ی محاسبات را داده پردازی می کند و تصمیمات نهایی را می گیرد، آیا بر حسب ارباب-رعیتی به خود رایانه های کشوری هر کشوری می نگرد یا اینکه خود یکی از این کشورها است که مدعی اربابی دارد یا اینکه خیر همه ی کشورها اینجا می دانند که همه و همه بندگان رب العالمین هستند و لا غیری که از نوع انسان نیست و بلکه احد است و صمد بی نیاز است و نه زاده شده و نه به کسی زایش داده. و بندگی خدای حضرت حق نیز راه دارد آنچنان که بندگی و پرستش کمتر از او نیز اصلا جایز نیست. مثل این است که بنده ی حقیر بخواهم آیه ای را که امروز در مسجد خوانده اند تاویلش کنم به اینکه دیروز در میانه زلزله آمده است: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ﴿الاعراف: ٧٨﴾. آیا مسئله این است؟ یعنی اگر کسی بخواهد این آیه را تاویلش کند، آنرا به قوم خودش تاویل نمی کند که خدا به این بندگان خوب خدا را بخواهد بدانها غضب کرده باشد. پس مسئله چیست؟ خوب، اینکه اولین زلزله و سیلهایی هم نیست که دراین چند ساله آمده است و بلکه خوب هم باشد که برای فهم بهتر مسئله سری هم به دیگر کشورهای منطقه و از جمله فلسطین و لبنان و افغانستان و عراق و یمن و بحرین و سوریه و مصر و لیبی و امثالهم بزنیم ببینیم آنجاها هم چه خبرها است. و لذا یحتمل بعضی اشکال کنند که پس مسئله چیست؟ و محاسبات کدامند؟

البته می توانید یک تصویر آینه ای از یک ناتویی را سعی کنید بیابید که سعی اش در این باشد که محاسبات کشوری و بلکه منطقه ای و بلکه جهانی را کما بیش وارونه کرده باشد و حتی بخواهد این را هم به همه بقبولاند که رایانه ی جهانی دست من است و لا غیر و من هم هستم که ارباب و کدخدایم و اگر هم می خواهی کاری کنی باید با من ببندی و لا غیر؛ مسئله مسئله ی فرعونیت است و همینی هم هست که هست. همین جا است که باید به او هم گفت که مواظب باش که یک وقت سکته ی مغزی نکرده باشی و خودت هم از آن بی خبری که بنظرت برسد که خوب حالا من سیگار را کنار گذاشته و لذا انگار می توانی آنقدر بدوی که کتاب هم راجع بدان بنویسی و خیلی هم روزشکار معروفی شوی که در تلویزیون هم باهات مصاحبه کنند و بلکه وزنت را هم خیلی ایده آل کنی و آنگاه چه؟ غافل از اینکه همینطوری که داری می دوی حواست هم نیست که سکته ی قلبی کنی و به دیار حق بپیوندی. این بنده خدا یک موقعی اتفاقاً زیاد هم در تلویزیون آمریکا می آمد و برای دویدن تبلیغ هم می کرد. به ویکیپدیا راجع به جیم فولر فیکس بنگرید:

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Jim_Fixx

 

البته یحتمل همین را هم بعضی ایراد کنند که این هم از همان محاسبات غلط تو است و بلکه بهتر همین است که محققان می فرمایند که حتی اگر در طول هفته 50 دقیقه هم بدود، برای سلامتی او خوب و مفید است. یعنی بالاخره یک افراطی هست و یک تفریطی که وزن تا آن حد زیاد شود که دست و پا گیر شود و از آن طرف بام هم آنچنان بیافتد که از بس که مدام می دود بیافتد و بمیرد. بالاخره مرگ دست خدا است و اما خوب، یحتمل بتوان گفت برای چیزهای دیگری هم هست که مردم می توانند شهید شوند! و از جمله دویدن و دویدن و دویدن و ....

سلامتی، عرض بنده این است که یک حکمتی دارد که می تواند حکمت الهی باشد و اما حالا بنده ی حقیر هم دکان باز کنم که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این بنده ی حقیر نیز از روی حکمت الهی ای است که به سلامتی مطلق می انجامد. یحتمل بعضی اشکال کنند که آقا شما بفرمایید زورخانه کمی ورزش باستانی بفرامیید تا حالتان بهتر جا بیاید! بنده ی حقیر متاسفانه باید عرض کنم که هنوز ورزش باستانی نرفته ام هر چند که کلاسهای شنا و تنیس و فوتبال و والیبال و امثالهم داشته ام. و اما این روزها آنقدر روی صندلی جلوی رایانه نشسته ام که دارم یواش یواش شکل همین رایانه ام هم می شوم!

البته اینکه حتی کسی بوی بهشت را هم بتواند استشمام کند نیز مهم است! مثلاً توجه بفرمایید که اگر کسی اصولاً بقول بعضی حضرات آیات عظام زکام باشد طوری که نتواند اصلا بو را چه خوب و چه بد را استشمام کند هم چیز بدی است. مثلاً آنگاه متوجه هم نمی شود که چطور آنطور که گفته می شود در اهواز سیل باعث نفوذ فاضلاب در شهر شده است هم حتی یحتمل نفهمد! یا یحتمل هم اگر به سطح دریا رود آنجا بر اثر فشار بیشتر هوا باعث شود که مشامش هم بدو برگردد و حتی زکامش هم بطور معجزه آسایی برطرف شود! و اما این مسئله ی فاضلابها یحتمل به این هم مربوط است که در سطوح دریاها و بلکه خانه هایی که سیستمهای شهری فاضلابی ندارند و بجایش از چاه های فاضلابی استفاده می کنند، وقتی چاه ها خیلی نزدیک به دریا است آنگاه نمی توانند خیلی به چاه ها عمق دهند و بلکه به همین علت بوی بد فاضلابها هم سریعتر بالا می زند هر چه عمق چاه کمتر بوده و به دریا نزدیک باشند. و حالا اگر سیلی هم بیاید که دیگر بدتر یک وقت دیدید چاه های فاضلاب هم آرتیزین شدند! مسئله اینجا این است که اصولاً باید برای مهار سیلها و حتی پس نزدن آب شور دریاها داخل رودخانه ها از سدهایی که کارآیی درستی دارند استفاده کرد تا مگر بتوان این نوع از مشکلات را تا چه حدودی مهار کرد. و اما خوب، یک جاهایی هم اگر زیادی کشمکش شود، یحتمل کمی دورتر از دریاها نیز مشکلات دیگری رخ دهند. و مثلاً باید مراقبت کرد که از زلزله ها نیز علاوه بر سیلها به علت یک تویستهایی در هندسه های جبری و دیفرانسیل و بلکه هندسه های ناجابجایی نیز تا چه حدودی می توان اجتناب کرد همینطوری که در خمینه ای دارد تغییراتی در طول زمان رخ می دهد و مثلاً آب دریاها هم در اثر حالا چیز دیگری نباشد و در اثر جزر و مد ماه و دیگر اجرام آسمانی بالا و پایین شوند!

به هر حال این روشن است که ما اینجا ناورداهایی داریم که از محاسبات نجومی کهکشانی و ماورای آن یحتمل شروع می شوند و تا انواع محاسبات هسته ای و گرانشی نیز می توانند ادامه یابند تا آنجایی که ما با انواع مکعباتی و از جمله کعبه خانه ی خدا طرفیم که آیا تا چه حدودی است که حول آنها چه شعاعهایی از چنبره هایی را داریم که در معادلات درجه ی سه بیضوی (elliptic equations) صدق می کنند و چطور باید مراقبت هم کرد که این ناورداها پایدار بوده و این چنبره ها و بلکه مکعبات نیز فروریزی نکنند؛ و این خود می تواند ما را به مباحثی مثل نظریه ی کم Kolmogorov-Arnold-Moser) KAM theory) بکشاند.  اتفاقاً  یحتمل مقاله ی مورد بحث مارک گروس نیز می تواند کمک کند هر چند که او چندین مقالات دیگر هم در آرشیو کرنل دارد که تا حد زیادی هم ریسمانی است و خصوصاً هم به حدس SYK نیز می پردازد و به نوعی هم از متخصصین تقارن آینه ای است. و یحتمل برای فهم مقالات محمد رضا گروسی هم خوب باشد هر چند که این گروسی- که بنده هم ندیده ام به تقارن آینه ای چندان بپردازد، و مارک گروس یحتمل هیچ ربطی هم به هم نداشته باشند!!! نکته ای که در هندسه های از نوع حاره می تواند نهفته باشد از این نوع است که بجای اینکه توانی رشد کنند بلکه لگاریتمی نیز تحیلیل می روند. یادتان هست که مقیمی عراقی و روحانی مقاله ای در این زمینه ها داشتند.

 

https://arxiv.org/abs/1411.1394

https://arxiv.org/abs/1909.07649

https://arxiv.org/abs/1908.06627

https://arxiv.org/abs/math/0306393

 

حالا یاد این مقالات زیر هم کسی می افتد یحتمل بد نباشد!

https://arxiv.org/pdf/1209.5352.pdf

https://arxiv.org/abs/hep-th/0604151

https://arxiv.org/abs/1806.09920

https://arxiv.org/abs/1806.09925

https://arxiv.org/abs/1901.02096

https://arxiv.org/abs/1907.13545

 

از همه ی اینها بگذریم، چرا که هر چه در آنها شور و غور کنیم ما هذا لله که بتوانیم ذره ای از بوی بهشت کوثر را نیز دریابیم. محاسبات وارونه ی رایانه ای محلی-جهانی را باید خیلی خیلی درست کرد. انا اعطیناک الکوثر. فصل لربک فانحر. ان شانئک هو الابتر. مسئله اینجا این است که آن بوی کوثر مورد بحث را مفسرین قرآن یحتمل اجماع دارند که حضرت زهرا سلام الله علیه است و آنچه از حوض کوثر چطور به کربلای معلا و حماسه ی حسینی می انجامد خود حدیثی است عظیم که حالا تا چه حدودی هم خارج از بحث ما هم هست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ و الله اعلم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ۚ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿المائده: ٦٠

 

تکلیف بندگان براى خدا چه سودى دارد؟!
اما شبهه دوم ، و اینکه فایده تکلیف چیست ؟ و با اینکه تکلیف براى خداى تعالى نفع و ضررى ندارد چرا بندگان را بدون جهت گرانبار ساخته است؟

این شبهه نیز مغالطه و قیاس کردن کار فاعل ناقص و فقیر است به کار فاعل تام و غنى بالذات ، زیرا حکم عقل به اینکه (( فاعل باید فعلى را انجام دهد که از آن نفعى عایدش شود(( در فاعلى است که ناقص باشد و بخواهد با فعل خود نقص خود را جبران نماید نه فاعلى که غنى بالذات است ، عقل چنین حکم عمومى ندارد که حتى فاعلى هم که غنى بالذات است و هیچ جهت نقصى در او نیست باید در فعل خود فایده اى را در نظر بگیرد، و از آن منتفع شود، و نیز نمى تواند حکم کند به اینکه صدور فعل از چنین فاعلى محال و ممتنع است.  

 

ترجمه المیزان، جلد 8، صص 56-57

http://lib.eshia.ir/50081/8/56

 

بدترین نوع کذب آن کذاب می تواند این نوع از کذب باشد که آینه ای را جلوی امامت قرار بدهی و مدعی شوی که این تویی ها! نیستی؟! غافل از اینکه این امامش حتی لحظه ای هم از وجود خود این کذاب خارج نشده است و بلکه خود او است! و این آینه ها یکی بعد از دیگری جلوی روی او بیایند؛ تا جهنمی از کفر و شرک و نفاق را برای او تکمیل کنند. آنجایی که می فرماید حضرت مسیح علیه السلام از آسمان تشریف می آورند روی زمین و بعد از تعارفات پشت سر امام زمان عجل الله فرجه الشریف می ایستند به نماز از آنجایی است که این آینه ها را خورد کرده و معنای امامت بر انسان برای او نمایان شده است.

یعنی شما توجه بفرمایید که چطور ما در نظریه ی تنازع انواع موجودات و تکامل که حتی می فرماید انسان نیز از نوع تکامل یافته ی بوزینه و میمون است، وقتی دقت بفرمایید می بینیم همین تنازعها و نزاعها به انوع کذبهایی انجامیده است که اگر رهایش کنیم بین انواع بشر نیز تا سر حد امکان نزاعهای حداکثری را حاکم می کنند و حد یقفی هم ندارند. مثلاً تو بگو گوشت خوک نخورید و شراب نیاشامید. و فحشاء هم که همه می دانند باید نکنید! در جواب می فرماید آیا تو خودت غیر از اینی؟! یعنی آنجایی که دعوا بین دو قومی بالا می گیرد که حتی از یک نژاد هم یحتمل هستند، این دعوا دیگر تا سر حد امکان می تواند به بی نهایت بیانجامد و تمامی هم ندارد. و چه رسد به اینکه مثلاً چینی و کره ای و ژاپنی و میانماری هر کدام یخواهند بر دیگری غلبه کنند و در این بین هم روهینگیاها گیر کرده باشند که اصلا کی گفته است که شما میانماری هستید؟! و حالا وقتی صهیونیستها به فلسطینیها می رسند چطور آن خوی وحشی پستتر از حیوانیشان گل می کند و دیگر معلوم می شود که اصلا اینها یک سر سوزن هم بویی از انسانیت نبرده اند، این دیگر بماند تا خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف جوابشان را بدهد و کلاً بلکه نابودشان کند و از روی صفحه ی زمین برشان دارد و محوشان کند.

همین کذابیت را وقتی تعمیمش بدهید یا بلکه بعضی هم یحتمل مدعی شوند که باید اختصاصش داد و نه تعمیم به سنی و شیعه و سادات و نهایتاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف، می شود اینکه اصلا کی گفته تو امامی؟! این را در مقاله ی آستوشیتد پرس راجع به ائمه ی جماعات در آمریکا بخوبی می بینیم که از قول آقایان قزوینی هم چطور شرح می دهد.  این مخصوصاً وقتی به یک حالت حداکثری غیر قابل تحملی هم تبدیل می شود که فضای پس زمینه ی آن، یک فضایی باشد که اصلا اسلام را قبول ندارند و بلکه آندلسی هایی  و حتی غیر آندلسیهایی هستند که یک وقتی هم یحتمل یک جورهایی در گذشته های دور اسلام نیز آورده اند. ولی امروزه روز حالا چه اسلامی دارند؟ و الله اعلم! حالا ما اصلا به این کذابها کاری نداریم و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود می پردازیم. و مثلاً این مقاله را در مورد آینه ی رویه های مکعبی بنگرید:

 

https://arxiv.org/pdf/1910.08427.pdf

 

و همینطور هم کاری نداریم که انگار ویندوز ما نیز دچار یک بدافزاری شده است که حالا فعلاً تا ریستارتش نکنی درست نمی شود و بعداً معلوم نیست چه بلایی سرش می آید! و کاری هم نداریم که انگار موبایلها هم همه مثل موبایل این حقیر آیفونی قدیمی تحریم شده اند که اصلا باید انداختشان دور چرا که آدرسها را درست نمی دهند و همه می خواهند مثلاً بروند امام زاده اسماعیل و گیر کرده اند و یکی جلوی مسجد و دیگری حتی جلوی در خانه ات دنبال امام زاده می گردند! بابا یک جوری این نرم افزارهایی مثل نشان و ways را برای مردم درست تبلیغ کنید که کدام خوب است کدام بد است و بدافزارها را هم حذف کنید و تحریمهای آیفونی را حتی المقدور دور بزنید که اینقدر همه مجبور نباشند دنبال آدرسها بدوند و وقت خود را هی تلف نکنند. مبداء و مقصد را بدان می دهی، خودش بهت می گوید کجا برو حتی اگر داری پیاده هم می روی! حالا می خواهد امامزاده باشد، یا حرم مطهر امامی از ائمه ی اطهار علیهم السلام باشد یا مرقد مطهر امام خمینی قدس سره الشریف باشد یا حتی هم کسی مایل است برود بیت رهبری مد ظله العالی. به موبایلت می گویی، و السلام نامه تمام می فرستدت خودت را آنجا! آنوقت یحتمل بعضیها ایراد می کنند که این فیزیکدانها دیوانه اند که مدتها نه روزنامه می خوانند و نه تلویزیون می بینند و نه رادیو گوش می دهند و نه با مردم تماسی دارند و تارک دنیای تارک دنیا می شوند! باز دیر شد، دیر شد! و نماز ظهر را که خواندند و بلکه نماز عصر هم تمام شد! بدوم بلکه به قرائت قرآن برسم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعه و ارفع درجته.

۱. یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَـٰئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ﴿الإسراء: ٧١﴾

۲. بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿القیامة: ٥﴾

 

 نکته‌ی بعدی درباره‌ی آینده است؛ خب طبیعتِ ارتش اسلامی را دانستیم؛ موجودیّت کنونی ارتش جمهوری اسلامی را هم در چند جمله‌ی کوتاه عرض کردیم؛ نسبت به آینده وظایفی وجود دارد. عزیزان من! ببینید، یک ملّت آزاد یعنی چه؟ اینکه «آزادی یکی از ارزشها است»، آزادی یک ملّت به چیست؟ به کدام ملّت میگویند ملّت آزاد؟ ملّت آزاد آن ملّتی است که آزادانه اراده کند، آزادانه عمل کند و منافع حقیقی و ملّی خودش را تشخیص بدهد، و با آن استقلال اراده و استقلال عمل، آن منافع را برای ملّت خودش و برای کشور خودش تأمین کند؛ این ملّت آزاد به یک چنین چیزی احتیاج دارد؛ و این خصوصیّات و این مختصّات است که یک ملّت آزاد را به ما معرّفی میکند. اگر یک ملّتی توانست این تشخیص درست را بدهد و تصمیم بگیرد و تحت تأثیر تخریب محاسباتی دشمن قرار نگیرد، به نتایج خوبی دست خواهد یافت. تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کارهای دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجه‌ی بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات اینها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانه‌ی یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همه‌ی چیزهایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانه‌ی عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشه‌ی آنها، در محاسبات آنها گاهی دشمن تأثیر میگذارد. یک ملّت آزاد آن ملّتی است که این تأثیر را نپذیرد، به معنای واقعی کلمه آزادانه بیندیشد، آزادانه فکر کند و با شجاعت عمل کند و دنبال منافع ملّی خودش برود. خب، این به چه چیزی احتیاج دارد؟ به بصیرت....

 

از بیانات رهبری مد ظله العالی در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری ارتش، ۱۳۹۸/۰۸/۰۸

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43866

 

 

یک جایی هست که شما را نمی شناسند و مثلاً یک آمریکایی از شما آدرس می گیرد و جوابش را یک جوری می دهید. اما یک وقت هست که در عصری هستید که موبایل شما- بشرطی که یک موبایل درست و حسابی باشد که ابزاریت لازم را حفظ کرده است_ می تواند آنچنان به شما آدرس مورد نظر شما را بدهد که هیچ کس بهتر از او نمی تواند این کار ا انجام دهد. و حالا خوب، در همان حوالی نیز دوستی به دوستش می گوید که بهتر است رژیمت را رعایت کنی چرا که داری چاق می شویها!

اینجا شما هنوز نرم افزاری را نصب نکرده اید که مثلاً رایانه تان را با بدافزاری مورد تهاجم یحتمل قرار دهد. اما اگر بدافزاری باز هم وارد شد و ویندوز را گفت که خراب است. و یا ویندوز خارج شو و یا از اینترنت استفاده کن که ببینی مسئله چیست و هیچ کدام هم کار نکرد، و لذا بهتر است یحتمل خودت رایانه را ریستارت کنی. اما یک وقت هست که مسئله پدافند غیر عامل است و می خواهی اخطار دهی! خوب، تو یک اخطار می دهی، و دیگری هم یک اخطار می دهد، و دشمن هم یک اخطار می دهد و در سطوح بالاتر و بلکه بالاترین سطوح  هم اخطارهای دیگر می دهند.

خوب، موضوع اینجا این است که حالا هر کسی هم دارد کار خودش را می کند و بلکه اینکه کارش را هم درست انجام دهد نیز مهم است خصوصاً اینکه عدم انجام کار درست هم یحتمل به همان منزله ی وارد کردن بدافزار به رایانه باشد. و اما کسی که کارش را هم درست انجام نمی دهد و بلکه گیر هم کرده است که حالا کی به کی است؟ کدام اخطار؟ کدام بدافزار؟ و اخطارها را در نظر نگرفت آیا وقتی همه و همه کارهایشان سپرده شد به دست امامشان که باید هم کتابش را به دست راستش بدهند؛ آنگاه تکلیفش چیست؟ یعنی اگر فقط یک اخطار هم بود. مسئله حل است. ولی اخطارهایی است که در سطوح مختلف هم می آیند و دشمن را باید درست شناخت و امام را باید درست شناخت و بدافزار را هم باید درست و حسابی شناخت. و آنگاه حساب و محاسبات را در آینده تاثیر می گذارد. و الا حالا دوستی هم به دوستی بگوید که مواظب باش چاق نشوی و بدانند هم دارند چه بدافزاری را وارد کدام رایانه می کنند. یا موبایلی هم خودش قابلیت یافتن آدرسی را نداشته باشد که به صاحبش کمکی کند که آدرس درست را بیابد. خوب می رود از یک بنده ی خدایی می پرسد که آدرست چیست؟

اما یک وقت هم اگر در سطوح مختلفی مدام آنقدر اخطارهای غلط بدهید به یک بنده خدایی که دچار کم توجهی لاک پشتی است همراه با بیش فعالی ذهنی خرگوشی است آنچنان که دارید مثل پتک توی سرش می کوبید که چه بکن و چه نکن. یک مرتبه دیدید این اصلا ترکید و منفجر شد یا سوسک شد چسبید به دیوار. و چرا؟ چون مثل این است که در همه ی این سطوح دارد می بیند که خرگوشهایی هستند که دارند گویی با لاک پشتهایی مسابقه می دهند که یحتمل هم نهایتاً لاک پشت است که برنده می شود و خرگوش را جا می گذارد هر چند که خرگوش هم صد دفعه بیشتر از لاک پشت دور میدان دویده است! ولی خوب این سطوح را هم که نمی شود با هم مقایسه کرد. لاک پشت در سطح خود قرار است برود و خرگوش در سطح خود و بلکه شیر هم در سطح خود می روند.... معنیش این نیست که حالا دیگر لاک پشت و خرگوش و شیر و  بلکه شتر و روباه و همه و همه نباید هم در سطوح خود با هم مسابقه هم بدهند. بالاخره این هم در نوع خود یحتمل بعضی اشکال کنند که اگر انجام نشود نوعی قطع رحم خواهد بود. ولی در نهایت وقتی حساب می کنید که این بابا چطور است که دارد با امام خود چه چیزهایی که نمی گوید؟ یک مرتبه این مشکل پیش می آید که مگر نه این است که انرژی هسته ای حق مسلم ما است؟ و لذا باید هم هر کسی هر چه می تواند در این زمینه انجام دهد تا همه چیز اتوماتیک انجام هم شود.... حالا یکی هم این وسط دارد هذیان می گوید تا دیگران را سر گرم کند. خوب بگوید. چه اشکالی دارد! شنونده باید عاقل باشد. کافی است که کسی چند مرتبه از خاصهایی به عام و از عامهایی به خاص اشتباه اندر اشتباه برود تا همه چیز خوب قاتی پاتی شود و حق را هم دیگر نشود از باطل درست تشخیص داد... و اما امامت که می داند مسئله چیست و کتابت به کدام دستت خواهد بود یا خیر؟! از این خبرها نیست که بفرمایید تو کار خودت را بکن و هر کسی هم کار خودش را بکند. و آخوندها هم هیچ چی سرشان نمی شود. ای بدبخت امامت را می خواهی چه کنی؟ امامت را می خواهی بزنی کنار مثل اینکه مصدق و کاشانی را زدند کنار که شاهنشاه آریامهر را بفرمایید تشریف فرما شوند؟ و این کدام شاهنشاه آریامهر است که همه هم بفهمند؟! بعضی یحتمل هم اشکال می کنند که اصلا هیچ چی و بلکه غلط زیادی هم نکن که اشتباه گرفته ای؛ این هم جمهوری اسلامی تان که دیدیم! محاسبات غلط و بدافزارها اینجاها است که اشتباهی وارد می شوند و امام مظلوم را در غیبت رها می کنند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (القلم: ٥١﴾

 

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

 

 

یک نگاهی به این مقالات می انداختم:

 

http://www.msn.com/en-xl/middleeast/middleeast-top-stories/senior-

mp-warns-of-us-dangerous-plot-for-iraq-by-overthrowing-abdul-

mahdi/ar-AAJSLYi?li=BBKxLGA&ocid=iehp

 

 

http://www.msn.com/en-xl/middleeast/top-stories/us-growth-of-islam-

creates-need-for-religious-scholars/ar-AAJS7R0?ocid=iehp

 

یادتان باشد که خطها را به هم اول درست بچسبانید.

 

به هر حال همانطور که گفتم اینی که از این به بعد اینجا بنویسد، کذاب است! درست ولی خوب بالاخره کذاب هم می تواند بحث کند دیگر. چطور کذاب می تواند منبر رود. و اما کذاب نمی تواند بحث کند؟ حالا کاری نداریم.

عرض بنده این است که امروز چند تا اتفاق جالب افتاد که بنده یکی دو تای آنها را عرض کنم. البته یک چیزی را هم می خواهم راجع به مسجدی که بنده خودم می روم و امامش هم نماینده ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی هست عرض کنم چرا که بنده که همه ی مساجدی را که نماینده ی ولی فقیه هستند را نمی شناسم که راجع به همه ی آنها این را عرض کنم؛ ولی بنظرم مسئله ی مهمی است و لذا این را نگه می دارم برای آخر کار.

بگذریم، این دو تای دیگر خیلی مهم نیستند یکی اینکه بنظر این حقیر رسید که یک 3000 ریالی را برای بلیت مترو زیادی حساب کردند و خواستم اعتراض کنم که دیدم یک صف طولانی ای دارد و لذا مردد بودم که بایستم در صف تا نوبت من هم برسد یا خیر؟ بالاخره ایستادم و گفتم بالاخره بنده ی حقیر هم کار دارم دیگر.  نوبت بنده که رسید، یکی از آن ته های صف هی می گفت بیا من پولت را می دهم. و نمی گذاشت ببینم مسئله چیست و آخرش هم جواب درستی مسئول باجه ی بلیت بهم نداد. و این بابا هم دست بردار نبود. حالا دیگری هم که آمدم جواب آن یکی را بدهم می گفت همه دزدند دیگر. آن دیگری باز می گفت سران نظام وقتی دزدند همین است دیگر. حالا ما آمده ایم ببینیم این 3000 ریال حق ما چه می شود؟ و اینها هم زرنگ بازیشان گل کرده است که اصلا فراموش کن که حقی این میان داری که 3000 ریال است یا هر چه هست؟ بیا من بهت می دهم. بگذار اقلاً کار ما راه بیافتد! عجب؟ همه هم دزدند و سران نظام هم دزدند. بنده ی حقیر یادم رفت آن وسط عرضه بدارم که مثل اینکه بنده ی حقیر است که خیلی کذاب است! و بلکه بنده ی حقیر است که خیلی بنظرم رسیده است که ما وسط یک وبازدگی یا چیزی است که گیر کرده ایم.

دیگری اینکه رفتم دو تا سیخ کباب بگیرم. کبابی بناب یک کمی گران می گفت و کراواتی هم بودند. این کبابی ای که معمولا می روم را به شوخی به او گفتم که این کبابی دیگر اینقدر می گیرد و اتفاقاً کراواتی هم هستند. و از خودم هم مندر آری گفتم که اتفاقاً مشتریهایش را هم ملزم می کند که کراوات بزنند و هر کس هم که کراوات ندارد مجبور می کند که دم در از کراواتهایی که آنجا فراهم است استفاده کنند. این را این روزها در ایران اتفاقاً یحتمل نداریم؟ ولی در آمریکا اتفاقاً رستورانهایی هستند که اینچنین اند و یک رستورانهای خیلی شیکی هستند که مشتریهای بدون کراوات را راه نمی دهند! اتفاقاً متصدی رستوران نیز حرف این حقیر را تایید کرد و گفت که این که خیلی بهتر است! چیست اینکه با لباس پاره می آیند به رستوران و .... حالا بیشتر از این را بنده عرض نمی کنم که بنده چه گفتم و ایشان چه فرمودند. مهم هم نیست. یک چیز دیگری که آن هم مهم نیست این که متصدی دیگری که داشت کبابها را سرو می کرد و نوبت بنده هم شده بود که بیرون بر خود را بگیرم داشت به یکی از پیکهای موتوری یک چیزی راجع به بیمارستان قمر بنی هاشم می فرمودند. و بنده ی حقیر هم دیدم مثل اینکه خوب است من هم خودم را نخود هر آشی کنم. و لذا گفتم چی گفتی؟ بیمارستان بنی هاشمی؟ و پیک موتوری هم جواب داد بله بیمارستان قمر بنی هاشم در رسالت است. و بنده که دیدم انگار هنوز کم نخود هر آشی شده ام، "بیرون بر" خود را که گرفتم و رفتم بیرون؛ طاقت نیاوردم و برگشتم به همان پیک موتوری عرض کردم که این تقصیر ایشان نیست که از بیمارستان قمر بنی هاشم می فرمایند (که بگذریم که بنده آنرا به بیمارستان بنی هاشمی خودمان هم اشتباه گرفته بودم!!!) و بلکه تقصیر این اینترنت است ک اگر در آن چیزی بنویسی. همان لحظه در همه ی عالم می تواند پخش شود که تو مثل اینکه گفته ای این! از این به بعد اگر ما خواستیم یک چیزی بگوییم، باید طرف را ببریم یک گوشه ای بگوییم: این!

تا تو باشی دیگر از وبازدگی نگویی که این! دکتر متخصص وبا هم بخواهد وبازده ها را درمان کند یحتمل اگر مواظب نباشد به خودش ایراد می کنند که خودت هنوز وبازده نشده ای؟ اگر نشده ای نمی خواهی بشوی؟ فقط ماییم که وبازده ایم؟ خودت ماورای مایی؟ و از آسمان است که بر ما نازل شده ای؟ اینجا یک برخورد درستی هست و یک برخورد غلطی به مسئله که آقای دکتر طبیب دوار، می دانی داری چه می گویی؟! یا عقل از کله ات پریده است! لا اله الا الله. و بلکه ولایت علی بن ابی طالب حصنی!

 

اما عرض بنده ی حقیر راجع به مسجد نماینده ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی این است که واقعاً هم خیلی مسجد عزیزی است و بنده ی حقیر هم نمی توانم از آن دل بکنم و حالا هر چقدر هم که بخواهم این کار را بکنم. یحتمل بعضی بفرمایند که تو دیگر به این مسجد عادت کرده ای و جای دیگر هم نمی توانی بروی. ولی بنده عرضم این است که مسئله چیز دیگری است. مسئله چیست؟

مسئله این است که همانطور که قبلاً هم گفتیم امام زمان در قلب همه ی افراد بشر جای دارد حتی اگر شیعه و مسلمان هم نباشند و حتی اگر دارند به روانکاوی فروید هم اقتدا می کنند که چطور نفس اماره و نفس لوامه ی خود را بیابند و بلکه به نفس مطمئنه ی خود برسند و حتی یحتمل ماورای اینها رفته و به هندسه ی ناجابجایی و نظریه های پیمانه ای ابرتقارنی و ریسمان و برنامه ی لنگلندز و ... نیز بپردازند! یعنی به نوعی می خواهند به تعالی هم برسند یا خیر؟ حالا هر چند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم نمی پذیرند و بلکه شلوار جینهای پاره و پوره را می پوشند و خودشان را هم عجیب و غریب برای گرگهای بیابان درست می کنند که همه و همه به جان هم بیافتند!

عرض بنده این است که در این میان بعضی مثل برق خاطف است که می توانند با همه ی طغیانی که می کنند و با همه ی کجرویهایشان از همه در عین حال جلو زده و سبقت و شتابهای برق خاطفی گرفته و بپرند در بهشت. و حالا لااقل به خیال خودشان که دارند این کار را می کنند یا خیر؟! هر چند که در حقیقت دارند راه خلاف را هم می روند.

خوب، حالا اینها به مسجد ما و مسجد نماینده ی ولی فقیه مد ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف چه؟ بعضی همین جا است که اشتباه می کنند که همین جا است که سر پل خر گیری است! یعنی شما اینجا دنبال آن امامی نیست می گردید که غیر قابل دسترسی است و از غیر هم هست یا بلکه یحتمل خیلی هم از غیر نباشد. اشتباه نکنید، شما دنبال همان امام خود است که می گردید که نمی توانید بیابید وحالا یحتمل هم تازه از آمریکا است که آمده اید و  آدرس اشتباهی را بگیرید وقتی می خواهید مثلاً بروید تقاطع مطهری و شریعیتی از متروی میرزای شیرازی در شهید بهشتی! خوب، باز حالا که چه؟

عرض بنده این است که این کاردینالهای غیر قابل دسترس نیستند که ما می خواهیم در مسجدی و از جمله مسجد نماینده ی ولی فقیه بدانها برسیم. و بلکه عرض بنده ی حقیر این است که از لحاظ منطق ریاضی هم بخواهیم بیان کنیم، مسئله این است که ما دنبال الگوریتمی هستیم که به امام خود برسیم و لا غیر! خوب، حالا اگر نماینده ی محترم ولی فقیه در جواب اینکه چه کسی می تواند سر کلاس درس خارج فقه حضرت آقا بنشیند این باشد که باید دروس سطح را گذرانده باشید تا بتوانید در دروس خارج فقه آقا شرکت کنید. خوب، این اتفاقاً خیلی هم حرف متینی است.

اما خوب، خیلیها هم هستند که به مسجد می آیند که همین نمازشان را مخصوصاً به جماعت هم برگزار کنند و بروند سر کار خودشان و حالا بقیه ی قضایا هم تا چه حدودی تا چه حدی است؟ و الله اعلم! عرض بنده ی حقیر این است که این برقهای خاطف را این میان چه کنیم؟! یعنی اینها را که یک مرتبه دیدید نه فقط دو کلاس یکی می کنند و بلکه یک مرتبه دیدید یه هویی چهار کلاس یکی هم می کنند را چه کنیم؟

این یک سوال بسیار مهمی هم هست. یعنی یک چیزی نیست که بفرمایید حالا ولش کن و به ما چه؟ همین خطباء و وعاظ خودمان این را مدام از شیعیان ما و خصوصاً هم از خصوصیات ائمه ی اطهارمان همین چند ساعت پیش بود که می فرمایند که چطور از خود اساتید خود آنچنان پیشی می گیرند که گویی برقی خاطف بود که از بیخ گوش استاد پرید! 

وانگهی، خود حضرت آقا هم غلط نکنم بارها فرموده اند که این از خصوصیات دروس در حوزه ی علمیه ی قم است که شاگردان مستمر آزاد می آیند سر کلاسها می نشینند و این هم حتی رسم نیست که از اساتید خود آن طور که در مدارس رسمی رسم است اجازه بگیرند و حتی دستشان را هم بلند کنند تا استاد اجازه دهد که سوال کنند. شاگرد آنجایی که اشکالی بنظرش می رسد سوال می کند و استاد هم جواب می دهد. و السلام. این اصلا مطرح نیست که استاد از حیطه ی دسترسی شاگرد خارج باشد و نتواند حتی در کلاس درس او شرکت کند و بلکه اینها را بخواهند دست دوم و سوم و ... چندم به مستمعین الکرام برسانند. البته گاهی هم هست که این گنجایش نیست که بخواهند آن انبوهی از طلبه ها و شاگردانی را که مایلند سر کلاس درس حاضر شوند را استاد بخواهد بطور مستمر آزاد پذیرش کند! 

ولی خوب، همین جاها است یا بنظر این بنده ی حقیر می رسد که همین جاها است که معانی ای از این سبک و قول که مربوط است به کاردینالهای غیر قابل دسترس در منطق ریاضی ای که حتی اساتید منطق نیز سعی دارند مقاله ی خود را در این رابطه با آن تنظیم کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توند بسیار مفید افتد! یعنی آن برق خاطفی که سعی دارد امام خود را بیابد، اینجا آنچنان آنرا می یابد که بلکه هیچ جای دیگری نمی تواند آنرا بیابد! و البته این هم یک پیش نیازهای خود را در منطق ریاضی دارد همانطور که نشستن سر کلاسهای دروس خارج فقه نیز پیش نیازهای خود را دارند! حالا هر چقدر هم بعضی از سر لجاجت بدتر از این بنده ی حقیر اشکال کنند که بله؟ بله؟ باز تو چی گفتی؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (القلم: ٥١﴾

 

۱. وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ﴿الحجر: ٦﴾

۲. قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ ﴿الشعراء: ٢٧﴾

۳. وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ﴿الصافات: ٣٦﴾

۴. ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ ﴿الدخان: ١٤﴾

۵. فَتَوَلَّىٰ بِرُکْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿الذاریات: ٣٩﴾

۶. کَذَٰلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿الذاریات: ٥٢﴾

۷. فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ ﴿الطور: ٢٩﴾

۸. کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿القمر: ٩﴾

۹. مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿القلم: ٢﴾

۱۰. وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿القلم: ٥١﴾

۱۱. وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ ﴿التکویر: ٢٢﴾

 

۱. فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّـهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿البقرة: ١٠﴾

۲. فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَىٰ أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّـهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِمْ نَادِمِینَ ﴿المائدة: ٥٢﴾

۳. إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَـٰؤُلَاءِ دِینُهُمْ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿الأنفال: ٤٩﴾

۴. وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ ﴿التوبة: ١٢٥﴾

۵. لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿الحج: ٥٣﴾

۶. أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿النور: ٥٠﴾

۷. وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّـهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ﴿الأحزاب: ١٢﴾

۸. لَّئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا ﴿الأحزاب: ٦٠﴾

۹. وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿محمد: ٢٠﴾

۱۰. أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّـهُ أَضْغَانَهُمْ ﴿محمد: ٢٩﴾

۱۱. وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَىٰ لِلْبَشَرِ ﴿المدثر: ٣١﴾

 

بنده ی حقیر تصمیم گرفته ام از آنجایی که هیچ کس هیچ وقت به خوابهای این حقیر حالا حتی اگر در بین خواب و بیداری هم باشد آنچنان اهمیت نمی دهد ولی این دفعه که تا اسم دارالمجنانین آمده است، و بلکه قبل از آن هم قوه ی قضاییه و قوه ی مقننه و از همه بیشتر هم قوه ی مجریه یعنی دولت محترم بیمه های همگانی سلامت را دوباره برای بیکاران و فقراء و خصوصاً مستضعفین هم احیاء کرده است؛ و لذا بنده ی حقیر هم قرار شده است که دیگر خود را از قرنطینه درآورده و بلکه کارخانه ام را هم تعطیل کنم و  همگی با هم بطور اختیاری خانوادگی برویم بیمارستان اعصاب و روان امین آباد یا روزبه و نه بیمارستان مهرگان که یحتمل تحت پوشش بیمه های سلامت هم نمی تواند داشته باشد به علت خصوصی بودنش و خیلی هم بالای شهری است. و یک مرتبه همه را در حاشیه رها کرده و آنطور که انگشتر هم در شکم ماندانا جا مانده بود (یا در شکم مریض دیگری در حاشیه بود یا در بنوویه عمارتیه؟). و همه و همه را دستور دهم آنجا بستری کرده و خود برگردم سر کارخانه ی خود و اجازه ندهم کار تعطیل شود و بلکه دستور هم دهم که یک آش رشته ی خیلی خوب پشت پایی هم با قلمهای گوساله و روغن داغ و نعناع و سیر فراوان برای همه ی این بنده خداها درست کنند و به کارکنان کارخانه بدهند که واقعاً هم حقشان است که ما همچین اهل بیتی داریم و بلکه بیکار هم هستیم و شهردار و وزیر و اینها هم نشده ایم چرا که همین کارخانه مان را هم می خواهند به تعطیلی بکشانند. و بلکه حتی برقش را هم به علت سینکرونیزه شدن با عراق بجای اینکه برق آنها را درست کنند تصمیم گرفته اند که بر عکس برق ما را هم قطع کنند خیلی بهتر سینکرونیزه هم می شود. بدبخت خانواده ی بیچاره ی ما که اینطور خودشان روی خودشان قمار کردند و باختند و حالا هم باید بروند گوشه ی بیمارستان روان و اعصاب بستری شوند. تقصیر نظریه های حمیدی مجیدی  و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این بنده ی حقیر که نیست! آخر و عاقبت ندارد این قمارها و نماز نخواندنها و روزه نگرفتنها و بلکه روزه خواریها در ماه مبارک رمضان و محرم و صفرها هم رعایت عزاداریها را نکردن و اینها! آخرش همین می شود. هر چه ما گفتیم قمار نکنید و نظریه های آماری قمار را بلکه از دیدگاه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ریاضی فیزیکی و آماری احتمالاتی بنگرید، کو گوش شنوا؟ و حتماً بنده ی حقیر وصیت پدرم را هم می گویم که اجرا کنند و اسم این بیمارستان روان و اعصاب را که حالا تا خدا چه بخواهد که آیا روزبه خواهد بود یا امین آباد دستور می دهم عوض کنند و بگذارند بیمارستان اعصاب و روان بنی هاشمی که به خانواده هم خیلی سخت نباشد و راحتتر بستری شدن خود را بپذیرند!

از فردا هم اگر دیدید که کسی آمد از مجله ی سر نخ ماه مهر اینجا نوشت که چقدر چقدرها در دیشموک و کجا و کجا خودکشی کرده اند و چقدر چقدرها هم در چنار محمود ایدز گرفته اند، باور نکنید. من نیستم و یک کذاب لامذهب دیگری است که مطمئن باشید که دارد دروغ سر هم می کند. و چرا که ما در اسلام خودکشی هم نداریم و هر که هم خودکشی و خودسوزی کند کذاب و دروغگو و کافر و بلکه مرتد هم هست. کدام سر نخ؟ کدام خودکشی؟ کدام ایدز؟ کدام سوزاک سفلیس؟ کدام بیماریهای مقاربتی؟ کدام بیماریهای اعصاب و روان و دارالمجانین؟ کدام مرض قلبی؟ و بالاخره کدام سرطان؟

خوب، ما قبل از اینکه این همه گرفتاریها را بتوانیم درست و حسابی برطرف کرده و دچار فیلمهای سینمایی بیشتری هم نشویم، بهتر هم هست که به عنوان پایان کارمان یک مقاله ی خوبی هم حتی المقدور از فیزیک انرژیهای بالا و برنامه ی هندسی و لنگلندز اینجا بیاوریم که اتفاقاً ابرگرانشی و از لحاظ ابرتقارنی هم می گوید حفاظت شده است و همینطور در انرژیهای پایین است که دوگانهای سینی ضعیف-قوی مربوطه کار می کنند و نه انرژیهای بالا برای دفرماسیونهای نظریه های پیمانه ای بعد چهار N=4 سوریا راگاوندران- فیلسنگ یو. اتفاقاً مسائلش از نوع نظریه های ریسمان و ام و امثالهم هم نیازمند است:

 

https://arxiv.org/pdf/1910.13653.pdf

 

گاهی اوقات برای اینکه شما مسائل را درست هم درک کنید، باید آنها را هم از دیدگاه دانشگاهی و هم از دیدگاه حوزوی درست با بصیرت بنگرید تا لب کلام دستتان بیاید و زودی پا برهنه و مثل عابس نزنید به صحرای کربلا و حال آنکه خیلی هم از چیزی سر در نمی آورید و دارید بی گدار به آب می زنید! التفات می فرمایید؟

و لذا خوب است کمی تامل شود که ببینیم اصلا برنامه ی هندسی و لنگلندز درهمی چیست که یحتمل کوهمولوژیک هم باید باشد؟

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا (النساء: 43)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (المائده: 6)

 

 

یک چیزهایی هست که نمی شود خیلی ادبی وارد بحثش شد. مثلاً این بهتر است که گفته شود که با غیر از غسل و وضوء و حتی تیمم وارد مسجد و اماکن مقدسه نشوید. اما گاهی اوقات بهترین کار این است که به کسی که دارد در مسجد جسارت می کند، بفرمایید که بچه یا آقا یا خانم مسجد جای گوزیدن نیست!

البته این مسئله یک وجه دیگری هم دارد که این را بنده ی حقیر به بهترین وجهی دیدم یک خطیب و واعظی می فرمودند که اتفاقاً قبل از انقلاب هم خودشان می فرمودند که شکنجه شده اند و به لقاء الله هم پیوسته اند. ایشان اتفاقاً داشتند از بهلول می فرمودند که چطور بادی از ایشان در رفته بوده و بچه ای هم آنجا نشسته بوده است و بهلول هم نامردی نمی کند و می فرماید که اگر شما چیزی را احساس کردید بدانید که من بوده ام و به این بچه کاری نداشته باشید! برای اینکه یک وقت نکند که بزرگترهای آن بچه شروع کنند به تنبیه او برای اینکه چرا این کارها را کردی بچه؟ خودت را مثلاً جمع کن! این قدر ولنگواز ننشین و ....

و اتفاقاً حاج آقا یک روزی نیامده بودند مسجد یا دیر آمده بودند یا چه بود؟ درست یادم نیست، ولی یک روحانی روشن دلی روی صندلی که کنار این حقیر نشسته بودند آن وقت اتفاقاً بادی هم از ایشان در رفت؛ و یحتمل برای اینکه ببینند کسی دور و بر ایشان هم نشسته است، فرمودند حاج آقا فلانی هنوز نیامده اند؟ و بنده که کنارشان بودم گفتم مثلاً خیر! نیامده اند. دیگر رو در بیایستی کردم و نگفتم که مسجد هم جای گوزیدن نیستها! حالا فکر می کنم نکند این بابا مخصوصاً از روی برنامه ریزی قبلی هم بادش را در داده بوده است؟ و حالا که مثلاً که چه؟ دیگر بماند! بعضیها دو زاری شان را هر کاری کنی کج است!

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------------------

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿آل عمران: ٩٦

 

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی

مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من

چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم

با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم

حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم

ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون

عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم

یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند

از روی تو بیزارم گر روی بگردانم

در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم

وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم

دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل

با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم

در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم

عشاق نمی‌خسبند از ناله پنهانم

بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد

تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم

گویند مکن سعدی جان در سر این سودا

گر جان برود شاید من زنده به جانانم

 

 

بعضی البته اشکال می کنند که این خیلی بد است که کسی دوزاری اش کج باشد، ولی بعضی دیگر حتی اشکال می کنند که این حتی بدتر هم خیلی هست که کسی کارخانه ی دوزاری کج سازی داشته باشد که هیچ جوری هم صاف نشود! یعنی شما در رابطه با سخنرانی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی توجه بفرمایید که ایشان می فرمایند که چطور آمریکایی ها بمب دوم خود را روی ژاپن انداختند برای اینکه دومی از یک ماده ی دیگری بود و می خواستند آزمایشش کنند که این یکی چطور می شود:

 

نوبت به آمریکا هم که رسید که دیگر معلوم است؛ آمریکا در ماه اوت ۱۹۴۵ با یک بمب در شهر هیروشیما، به‌ طور فوری و آنی، صد هزار نفر را کشت؛ وقتی این بمب در هیروشیما فرود آمد، در همان ساعت اوّل صد هزار نفر کشته شدند؛ البتّه بعدها ده‌ها هزار نفر دیگر بمرور بر اثر مسمومیّتهای ناشی از امواج کذایی هسته‌ای کشته شدند یا معیوب ماندند. بعد سه روز بعدش در شهر ناکازاکی مجدداً یک بمب دیگر انداختند، پنجاه هزار نفر هم در آنجا کشته شدند. سؤال شد که خب اگر شما میخواستید جنگ را خاتمه بدهید -آخر میگویند ما میخواستیم جنگ را تمام کنیم، جنگ بین‌الملل را میخواستیم با این کار خاتمه بدهیم- بمب اوّل کافی بود، این بمب دوّم را چرا انداختید در ناکازاکی؟ جواب این است: بمب اوّل با اورانیوم ساخته شده بود، بمب دوّم با پلوتونیوم ساخته شده بود، میخواستیم امتحان کنیم! ببینید، برای آزمایش بمب، جان ۱۵۰ هزار نفر در وهله‌ی اوّل نابود میشود، از بین میرود؛ طبیعت ارتش استکباری، ارتش بی‌دین، ارتش بی‌خدا، ارتش فاقد اخلاق این است؛ تفاوت ارتشها اینها است. البتّه اینها مثالهای محدودی است که من میزنم؛ اگر کسی بخواهد راجع‌ به جنایات ارتشهای قدرتهای استکباری حرف بزند و از این صد سالی که من گفتم فراتر برود -در ظرف دویست سیصد سال- چندین کتاب میشود نوشت و باید نوشت.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری ارتش، ۱۳۹۸/۰۸/۰۸

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43866

 

بنده ی حقیر معذرت می خواهم که این بیانات را وسط بی تربیتیهایی آورده ام، ولی عرض بنده این است که بعضی می خواهند آنچنان یک چیزهایی را تطهیر کنند که اصلا غیر قابل پاک شدن است این نجاست. التفات می فرمایید یا خیر؟ اینجا دوزاریها یک جورهایی کج شده از کارخانه بیرون می آیند که راست بشو هم نیستند.

توجه بفرمایید که دانش آموز یا دانشجویی که امروز می خواهد فیزیک یا ریاضی بخواند یا وارد مسائل مختلفه ای در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می شود باید بداند که با چه کسانی هم یحتمل طرف است یا خیر؟ عرض بنده ی حقیر این است که مثلاً در ویکیپدیای انگلیسی شرح حالی از کارها و زندگی رابرت اوپنهایمر آمده است. خوب، همین را وقتی به فارسی ترجمه شده است، چرا همین هم گویی تطهیر شده است؟ حالا دانش آموز یا دانشجویی که تازه وارد دانشگاه شده است و می خواهد فیزیک بخواند، یحتمل نزد خود بگوید که این بابا عجب اعجوبه ای بوده است که هم سایسکریت می دانسته هم فیزیک هم شرق شناس بوده و .... عرض بنده ی حقیر این است که اینها که در ذیل بنده کپی پیست می کنم را چرا ترجمه نکرده اند؟!

 

Oppenheimer's mother died in 1931, and he became closer to his father who, although still living in New York, became a frequent visitor in California.[64] When his father died in 1937 leaving $392,602 to be divided between Oppenheimer and his brother Frank, Oppenheimer immediately wrote out a will that left his estate to the University of California to be used for graduate scholarships.[65] Like many young intellectuals in the 1930s, he supported social reforms that were later alleged to be communist ideas. He donated to many progressive efforts that were later branded as "left-wing" during the McCarthy era. The majority of his allegedly radical work consisted of hosting fundraisers for the Republican cause in the Spanish Civil War and other anti-fascist activity. He never openly joined the Communist Party, though he did pass money to liberal causes by way of acquaintances who were alleged to be Party members.[66] In 1936, Oppenheimer became involved with Jean Tatlock, the daughter of a Berkeley literature professor and a student at Stanford University School of Medicine. The two had similar political views; she wrote for the Western Worker, a Communist Party newspaper.[67]

Tatlock broke up with Oppenheimer in 1939, after a tempestuous relationship. In August of that year, he met Katherine ("Kitty") Puening, a radical Berkeley student and former Communist Party member. Kitty had been married before. Her first marriage lasted only a few months. Her second, common-law marriage husband was Joe Dallet, an active member of the Communist party, who was killed in the Spanish Civil War.[68] Kitty returned to the United States where she obtained a Bachelor of Arts degree in botany from the University of Pennsylvania. There she married Richard Harrison, a physician and medical researcher, in 1938. In June 1939 Kitty and Harrison moved to Pasadena, California, where he became chief of radiology at a local hospital and she enrolled as a graduate student at the University of California, Los Angeles. Oppenheimer and Kitty created a minor scandal by sleeping together after one of Tolman's parties. In the summer of 1940 she stayed with Oppenheimer at his ranch in New Mexico. She finally asked Harrison for a divorce when she found out she was pregnant. When he refused, she obtained an instant divorce in Reno, Nevada, and took Oppenheimer as her fourth husband on November 1, 1940.[69]

Their first child Peter was born in May 1941,[70] and their second child, Katherine ("Toni"), was born in Los Alamos, New Mexico, on December 7, 1944.[69] During his marriage, Oppenheimer continued his affair with Jean Tatlock.[71] Later their continued contact became an issue in his security clearance hearings because of Tatlock's Communist associations.[72] Many of Oppenheimer's closest associates were active in the Communist Party in the 1930s or 1940s. They included his brother Frank, Frank's wife Jackie,[73] Kitty,[74] Jean Tatlock, his landlady Mary Ellen Washburn,[75] and several of his graduate students at Berkeley.[76]

When he joined the Manhattan Project in 1942, Oppenheimer wrote on his personal security questionnaire that he [Oppenheimer] had been "a member of just about every Communist Front organization on the West Coast".[77] Years later he claimed that he did not remember saying this, that it was not true, and that if he had said anything along those lines, it was "a half-jocular overstatement".[78] He was a subscriber to the People's World,[79] a Communist Party organ, and he testified in 1954, "I was associated with the Communist movement."[80] From 1937 to 1942, Oppenheimer was a member at Berkeley of what he called a "discussion group", which was later identified by fellow members, Haakon Chevalier[81][82] and Gordon Griffiths, as a "closed" (secret) unit of the Communist Party for Berkeley faculty.[83]

The FBI opened a file on Oppenheimer in March 1941. It recorded that he attended a meeting in December 1940 at Chevalier's home that was also attended by the Communist Party's California state secretary William Schneiderman, and its treasurer Isaac Folkoff. The FBI noted that Oppenheimer was on the Executive Committee of the American Civil Liberties Union, which it considered a Communist front organization. Shortly thereafter, the FBI added Oppenheimer to its Custodial Detention Index, for arrest in case of national emergency.[84] Debates over Oppenheimer's Party membership or lack thereof have turned on very fine points; almost all historians agree he had strong left-wing sympathies during this time and interacted with Party members, though there is considerable dispute over whether he was officially a member of the Party. At his 1954 security clearance hearings, he denied being a member of the Communist Party, but identified himself as a fellow traveler, which he defined as someone who agrees with many of the goals of Communism, but without being willing to blindly follow orders from any Communist party apparatus.[85]

Throughout the development of the atomic bomb, Oppenheimer was under investigation by both the FBI and the Manhattan Project's internal security arm for his past left-wing associations. He was followed by Army security agents during a trip to California in June 1943 to visit his former girlfriend, Jean Tatlock, who was suffering from depression. Oppenheimer spent the night in her apartment.[86] Tatlock committed suicide on January 4, 1944, which left Oppenheimer deeply grieved.[87] In August 1943, he volunteered to Manhattan Project security agents that George Eltenton, whom he did not know, had solicited three men at Los Alamos for nuclear secrets on behalf of the Soviet Union. When pressed on the issue in later interviews, Oppenheimer admitted that the only person who had approached him was his friend Haakon Chevalier, a Berkeley professor of French literature, who had mentioned the matter privately at a dinner at Oppenheimer's house.[88] Brigadier General Leslie R. Groves, Jr., the director of the Manhattan Project, thought Oppenheimer was too important to the project to be ousted over this suspicious behavior. On July 20, 1943, he wrote to the Manhattan Engineer District:

In accordance with my verbal directions of July 15, it is desired that clearance be issued to Julius Robert Oppenheimer without delay irrespective of the information which you have concerning Mr Oppenheimer. He is absolutely essential to the project.[89]

 

شما اگر این را بخوانید و بفهمید که وضعیت اخلاقی اجتماعی خانوادگی این باصطلاح دانشمند یهودی الاصل که چقدر هم معلوم نیست کمونیست شده است، چه بوده است؛ یحتمل تعجب کنید که او دست عمرو عاص و معاویه را با هم سعی داشته چطور از پشت ببندد. و اما بعضی هم یحتمل اشکال کنند که چون یحتمل بتوان اشکال کرد که او در وضعیت آخر الزمانی هم واقع بوده است، و لذا او خیلی هم دانشمند خوبی بوده است و ما این چیزها را چون مبتدی هستیم هیچ وقت هم درست نمی فهمیم و نخواهیم فهمید. 

البته این هم حرف دیگری است که چطور در رژیم طاغوت محمد رضا پهلوی می خواسته اند به آمریکاییها حق کاپیتولاسیون بدهند و حق وحوش هم برای خود قائل بوده اند که آنطور امام خمینی بدانها در سخنرانی خود اعتراض می فرمایند با اینکه او را هم منع می کنند که از آمریکا و آمریکاییها چیزی نگوییها که خیلی خطرناک است. و اما خوب، حالا یحتمل در ویکیپدیا این مسائل خوب ترجمه نشده است ولی اگر در اینترنت خوب بگردیم، دانشجو و دانش آموز حق مطالب را بهتر در می یابد. و قصور از این بنده ی حقیر است که دوزاری ام کج می افتد و هیکل گنده می کنم و الا مسائل به این ولنگوازیها هم نیست که بخواهیم این همه توی برنامه ی هندسی لنگلندز و مثلاً مقالات ویتن و کاپویستین هم درجاهای بیخودی بزنیم که چی؟! امام می فرمایند که با آبروریزی تمام، کاپیتولاسیون و حق وحوش را تایید کرده اند و تازه ریخته اند توی خیابانها با رقص و آواز چراغانی هم می کنند. لابد از اینها بپرسید باز هم می فرمایند که خدا خودش ما را از فتنه های آخر الزمان باید حفظ کند. و براستی هم که خدایا ما را از فتنه های آخر الزمان حفظ بفرما و خودت راه شهادت و لقاء الله و بلکه معیت هر چه بیشتر الهی را برای ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باز کن! مثلا نحلیلها آنالیزهای پی-تایی فشرده ی تماماً غیرهمبند کجا و آنالیزهای حقیقی و مختلط  پیوسته ی همبند و مبانی منطق ریاضی و نظریه های مجموعه های پشتیبان آنها کجا؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کد امنیتی: 66678

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا (النساء: 43)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (المائده: 6)

 

 

یک چیزهایی هست که نمی شود خیلی ادبی وارد بحثش شد. مثلاً این بهتر است که گفته شود که با غیر از غسل و وضوء و حتی تیمم وارد مسجد و اماکن مقدسه نشوید. اما گاهی اوقات بهترین کار این است که به کسی که دارد در مسجد جسارت می کند، بفرمایید که بچه یا آقا یا خانم مسجد جای گوزیدن نیست!

البته این مسئله یک وجه دیگری هم دارد که این را بنده ی حقیر به بهترین وجهی دیدم یک خطیب و واعظی می فرمودند که اتفاقاً قبل از انقلاب هم خودشان می فرمودند که شکنجه شده اند و به لقاء الله هم پیوسته اند. ایشان اتفاقاً داشتند از بهلول می فرمودند که چطور بادی از ایشان در رفته بوده و بچه ای هم آنجا نشسته بوده است و بهلول هم نامردی نمی کند و می فرماید که اگر شما چیزی را احساس کردید بدانید که من بوده ام و به این بچه کاری نداشته باشید! برای اینکه یک وقت نکند که بزرگترهای آن بچه شروع کنند به تنبیه او برای اینکه چرا این کارها را کردی بچه؟ خودت را مثلاً جمع کن! این قدر ولنگواز ننشین و ....

و اتفاقاً حاج آقا یک روزی نیامده بودند مسجد یا دیر آمده بودند یا چه بود؟ درست یادم نیست، ولی یک روحانی روشن دلی روی صندلی که کنار این حقیر نشسته بودند آن وقت اتفاقاً بادی هم از ایشان در رفت؛ و یحتمل برای اینکه ببینند کسی دور و بر ایشان هم نشسته است، فرمودند حاج آقا فلانی هنوز نیامده اند؟ و بنده که کنارشان بودم گفتم مثلاً خیر! نیامده اند. دیگر رو در بیایستی کردم و نگفتم که مسجد هم جای گوزیدن نیستها! حالا فکر می کنم نکند این بابا مخصوصاً از روی برنامه ریزی قبلی هم بادش را در داده بوده است؟ و حالا که مثلاً که چه؟ دیگر بماند! بعضیها دو زاری شان را هر کاری کنی کج است!

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

 

انا اعطیناک الکوثر

 

لزوماً اینکه به ما حتی تصویری از کوثر را نشان دهند یا آنرا در آینه ی دل خود بیابیم، یا اینکه معیت الهی و لقاء الله را دریابیم که مثلاً حضرت موسی یا حضرت عیسی علیهم السلام یا حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم درک کرده اند، حتی اگر قوم موسی باشند که همراه حضرت موسی از دریا هم گذشتند یحتمل به گوساله پرستی دوباره بیافتند یا اگر حوارییون حضرت عیسی علیه السلام باشند نیز یحتمل جور دیگری آن حضرت را به غلط به مقام خدایی برسانند یا یحتمل اگر مسلمانان پیرو رسول الله باشند نیز آیا ائمه ی اطهار یا امام زمان عجل الله فرجه الشریف خود را نیز بشناسند؟ بنده ی حقیر که می دانم چه منافق کافر مشرکی هستم که خود را زور می کنم به مساجد و حسینه ها و اماکن مقدسه برسانم بلکه آدم هم شوم، شما را نمی دانم. و آخرش هم غلط نکنم آدم بشو نشوم و گرفتار انواع شیاطین بزرگ و کوچک خود و دیگران در غوطه های هلاکت غرق شوم!!! خدایا به داد مومنین و مومنات و المسلمین و المسلمات برس و ما را از فتنه های آخر زمان نجات بده و از شر شیاطین بزرگ و کوچک در امان بدار و ولی فقیه مد ظله العالی ما را حفظ کن و امام زمان عجل الله فرجه الشریف ما را به ما برسان. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللَّـهُ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿الصافات: ٣٥﴾

 

کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی آمن من عذابی

 

ولایت علی بن ابی طالب حصنی 

 

 

 در مورد آمریکا این را من به شما عرض بکنم که آمریکا از آبان سال ۴۳ که رژیم دست‌‌نشانده‌ی آمریکا در ایران، امام عزیز ما را تبعید کرد، تا آبان سال ۹۸ که الان باشد، هیچ تغییری نکرده؛ آمریکا همان آمریکا است؛ همان گرگ‌صفتیِ آن روز، امروز هم در آمریکا هست؛ همان دیکتاتوری جهانی و بین‌المللی، امروز [هم] در آمریکا وجود دارد. آن روز هم آمریکا یک دیکتاتور بین‌المللی بود و در مناطق مختلف دنیا ژاندارم‌هایی داشت، ژاندارم و مزدور این منطقه‌اش محمّدرضای پهلوی بود، جاهای دیگر هم کسان دیگر بودند؛ امروز هم همان دیکتاتوری وجود دارد، البتّه با شیوه‌های جدیدتر، با ابزارهای تازه‌تر؛ همان گرگ‌صفتی، همان دیکتاتوری بین‌المللی، همان شرارت، همان حدناشناسی -هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسند- آمریکا همان آمریکا است. بله، امروز آمریکا ضعیف‌تر شده؛ از سال ۴۳ آمریکا ضعیف‌تر شده، لکن در عین حال، هم وحشی‌تر شده هم وقیح‌تر شده؛ این آمریکا است.

 آمریکا با ایران دشمنی کرد؛ در طول تاریخ ارتباط آمریکا با ایران، آمریکا همیشه با ایران دشمنی کرده؛ حتّی در آن رژیم طاغوت. دشمنی آمریکا با ایران، قبل از انقلاب عبارت بود از اینکه یک دولت ملّی را در سال ۱۳۳۲ با کودتا ساقط کرد؛ مأمور آمریکایی با چمدان دلار آمد تهران، رفت در سفارت انگلیس پنهان شد، از آنجا شروع کرد پول دادن، دلار پخش کردن، کسانی را استخدام کردند، کودتایی به وجود آوردند و دولت ملّی را ساقط کردند؛ البتّه آن دولت هم تقصیر داشت -تقصیرش هم این بود که به آمریکا خیلی اعتماد کرده بود- امّا این کار را کردند و دولت فاسدِ وابسته‌ی به خودشان را در کشور تشکیل دادند؛ دیگر از این دشمنی بالاتر نمیشود. بر نیروهای مسلّح ما مسلّط شدند، بر نفت ما مسلّط شدند، بر سیاستهای کشور ما مسلّط شدند، بر فرهنگ ما مسلّط شدند، تسلّط کامل. از سال ۱۳۳۲ که کودتای بیست‌وهشتم مرداد اتّفاق افتاد تا انقلاب یعنی تا سال ۱۳۵۷، این حالت ادامه داشت. این دشمنی آن دوره‌ی با ملّت ایران و با کشور ما؛ بعد از انقلاب هم که خب معلوم است، تا امروز همه‌اش یا تهدید بوده یا تحریم بوده یا بدگویی بوده یا مشکل‌تراشی بوده، یا نفوذ بوده؛ اینها دائم با ایران و ایرانی بدی کردند.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار دانش آموزان و دانشجویان

https://www.leader.ir/fa/speech/23750/

 

 

یک مسئله ای هست راجع به دیگران و غیر که این را می توان در امور مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و مثلاً در دعای ندبه بوضوح مشاهده کرد که همین مسئله را در امور مربوط به رسل و انبیاء الهی داریم و مخصوصاً در مورد حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و همینطور حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر ائمه ی اطهار نیز مشاهده می شوند. یعنی خدا و حتی مقام بندگی خدا و لذا مقام امام آنقدر مقام عظیمی است که یک ورع و تقوای عظیمی را می خواهد که بخواهیم بدانها حتی نزدیک هم شویم! اینجا است که یک خلطی اتفاق می افتد وقتی بنظر بعضی می رسد که کلمةٌ لا اله الا الله را چطور می شود با ولایت علی بن ابی طالب عوض کرد؟ مسئله این است که بدون ولایت علی بن ابی طالب، آن دیگرانی که باقی می مانند در میانشان آنقدر می توانند به راه باطل و کذب و لغو بروند که رسیدن به امام را برایشان غیر ممکن می تواند بکند و بلکه حتی با شیعیان آن ائمه ی معصومین هم وارد نفاق و حتی جنگ هم شوند. ولایت را به یقین می شود گفت که از نه فقط شیعیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه از مسلمین جهان و حتی از بشریت دزدیده اند به این امید که این دنیای پست را بدست پستترین هایی بسپارند که از آب دماغ بز هم دست بردار نیستند؛ و اینها را به ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام ترجیح می دهند. یحتمل اگر ما خدای ناکرده امروزه ولایت فقیه را نداشتیم، کسی باورش نمی شد که ولایت علی بن ابی طالب و الغدیر هم داریم! حالا ما نمی خواهیم هم مستقیماً خیلی وارد این مسائل شویم، برای اینکه بغیر از این دیگران و غیری که غیر قابل دسترسی برای عموم اند که به علت عظمتشان غیر قابل دسترسی اند و نام برده شدند، یحتمل بعضی اشکال کنند که یک غیر و دیگران دیگری هم هستند که از جمله مشرکین و منافقین و کفارانند. 

 این غیریت را که در مقابل معیت الهی و لقاء الله هم می تواند به حساب آید را وقتی از دیدگاه روانشناسی و روانپزشکی و روانکاوی بررسی کنیم، یک دوگان عیریت/معیت را بدست می دهد که خیلی هم بسادگی قابل درک نیست مخصوصاً آنجاهایی که وارد عالم مجازی انتزاعی مجرد می شویم.  و لذا مثلاً این را می بینیم که مردم ما در ایران اکثراً مسلمان و شیعه هم هستند، ولی اکثراً هم به زبان عربی صحبت نمی کنیم و بلکه فارس زبان هستیم. و حتی مسئله ی عرب و عجم نیز برای ما مطرح است که ما ایرانی هستیم و نه عرب تا آنجا که این در شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی بوضوح مشهود است که با همه ی حکمتهای پندآموزی که دارد مثلاً مثل مثنوی مولوی در سنت اسلامی بیان نشده است.

اما این مسئله با انقلاب اسلامی یک شکل دیگری هم به خود گرفت. مثلاً همزمان با انقلاب اسلامی، مشاهده می شود که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان هم حمله می کند و بعداً هم گروه های مقاومتی مثل الفاعده و بن لادن و طالبان شکل می گیرند که از طرف آمریکا هم پشتیبانی می شوند و از آن طرف هم که هشت سال دفاع مقدس را داشتیم که نه فقط آمریکا بود که صدام را در عراق پشتیبانی می کرد و بلکه آمریکا تا حدودی مستقیماً نیز وارد جنگ شد. حالا فروپاشی لیبی و جنگ سعودی با یمن و حمله ی مستقیم آمریکا به افغانستان و عراق به همان بهانه ی تروریسم الفاعده و بن لادن هم جای خود را دارد همانطور که هنوز هم ما مسئله ی داعش و بازمانده های آنها را تا چه حدودی داریم.

مسئله اینجا این است که دشمن غیریتی را که در تروریستها و تروریسم می بیند را به غلط در اسلام می خواهد تعبیر و تاویل و تحویل کند و حتی گاهی آنقدر جرات و جسارتش زیاد هم می شود که مستقیماً پیغمبر اسلام را هدف توهینهای لامذهبی خود واقع می کند. و از آن طرف هم برای همه امامهای دروغین از جمله داعشی را از چپ و راست درست می کند و می اندازد به جان مردم و بلکه می گردند امام زمانهای قلابی ای را هم بیابند که تا می توانند خود خطباء و وعاظ بروند منبر که بدتر از زمان معاویه چطور حضرت علی امیرالمومنین را لعن می کردند همانطور هم او را لعن و نفرین کنند و بلکه خود ولایت فقیه مد ظله العالی را هم هدف بگیرند. دلیلش این است که بنظر بعضی می رسد که آن نشانه های آخرالزمانی که قبلاً نام برده شد یعنی اینکه همانطور که امام حسین علیه السلام فرموده اند: و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید؛ و خوب یزید ملعون و یزیدیت هم که قالب شد و امام حسین علیه السلام هم که آنطور در کربلا و عاشورا کشته شد و لذا دیگر کدام اسلام؟!

و از طرفی هم مسئله ی اپوزیسیون را داریم که با حمایت غرب و شرق از طریق ماهواره و رادیو و تلویزیونهای بیگانه وارد عمل می شوند و به نفاق و کفر و شرک دامن می زنند. و حالا دیگر ما اصلا وارد این مسئله که در این میان صهیونیسم دارد چه می کند و چطور هر چه کفر است در دنیا می رود به همین صهیونیسم خودش را می چسباند که بر علیه اسلام او هم بلکه بتواند یک شیطنتی بکند؟ اینها دیگر بماند برای بعد که بطور مبسوط در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی جوابشان را بدهیم. بنده یواش یواش دارم احساس می کنم که ریاضیاتم را دارد یادم می رود! اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره وَ اَلذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اَلْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ اَلْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ] وَ اَلْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ اَلْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

--------------------------------------------

 

وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿الإسراء: ٨١﴾

 

وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ

 

یک نوع از کفر و شرک و نفاقی را داریم که فرد منافق خود را از خدا و پیغمبر  ائمه ی اطهار هم بالاتر می داند ولی این را در لایه هایی از دینمداری و مذهبیت می پوشاند و پنهان می کند. این را در لا به لای آخوندهای خودمان یحتمل می بینیم و همینطور هم در بین اهل مسجد. بنده راستش را بخواهید تا به حال روز سیزده آبان برای تظاهرات بر علیه آمریکا نرفته ام؛ دلیلش هم این است که همانطور که گفتم هیچ کس دست ما را نگرفته است که بیا با هم برویم تظاهرات سیزده آبان و بنده فکر می کردم این تظاهرات یحتمل مخصوص دانش آموزان و دانشجویان هم هست. امروز یکی از نمازگزاران عزیز به این حقیر فرمودند که فقط هیکل گنده می کند (یعنی که چرا تظارهرات سیزده آبان نرفته ای!)! دیگری هم فرمودند که آمریکایی است دیگر. البته کسی که نماز شب را حتی به صورت قضا هم بخواند از این حرفها واقعاً گله نخواهد کرد آنجایی که باید چهل مومن را دعا کنید و از برای آنها هم نزد خدا استغفار بطلبید که خدایا از گناهان این مومنین نیز بگذر. البته گاهی اوقات هم انسان بدتر از این بنده ی حقیر بنظرش می رسد که این آخوند ما است که خودش اینقدر تن لش است و لذا ما مگر از او کمتریم که هر کی هم هر چی گفت در جوابش هیچی نگوییم؟! و حالا هی بفرمایید که آقایان خانمها مسجد جای این کارها نیست! ولی اینجا یک امری نهفته است که بنده باید عرض کنم.

و آن اینکه یک اموری در ریاضی فیزیک هست که شما همینجوری نمی توانید بروید بنشینید با هر کسی در مسجد یا خیابان بحث کنید. گاهی اوقات حتی نمی توانید اینها را هر چه سعی هم کنید که به یک ریاضیدان یا فیزیکدان بفهمانید هم موفق شوید! و لذا باید صبر داشته باشید و به تلاش خود در این زمینه ها ادامه دهید بدون اینکه لحاظ کنید که حالا دیگران آیا می فهمند یا نمی فهمند. و اما این دیگران مثل همان دیگران قبلی از نوعی است که گاهی اوقات اویی که با او طرفید مخصوصاً نشان می دهد که او حرفهای شما را نمی فهمد و بلکه می خواهد سنگ روی یختان کند. این را دانشگاهیان یحتمل بتوان گفت که در کارشان خیلی استادند و اما همین منبریهای خودمان آنچنان می رود بالای منبر و از خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار برایت می گوید و بلکه دارد سنگ روی یخت می کند که خودت و بلکه پدر جدت هم بخواهد بیاید به او ایراد کند، متوجه نمی شود که او دارد چه می کند.

این است که یک جایی مخصوصاً اگر اقرار کنی که مثلاً من دیگر با دانشمندان ریاضی فیزیکی بحث نمی کنم یا با آنها نشست و برخواست نخواهم کرد یا دیگر با آنها تماس نخواهم گرفت، خودت را منع کرده ای از اینکه حتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازی. از آن طرف هم اگر به وعاظ و خطباء در نماز جمعه و مسجد هم بخواهی اینطوری که ما می بینیم ایراد کنی که واقعاً هم جای ایراد دارند، خوب بعداً هم که می خواهی بروی پشت سر همین حضرات نماز هم بخوانی یا خیر؟! و باز از آن بالاتر اینکه خود را دوباره از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی منع کرده ای. به به، چه شود، بی خود نیست مداحان اهل بیت و بلکه یحتمل خود حضرات وعاظ و خطباء هم بر منبر و پای منبر بنشینند و ایراد کنند که به به! به به! چه پسری؟ فقط هیکل گنده کرده است!

و اما این همه ی ماجرا هنوز نیست که بنده بنظرم رسیده است. نکته ی اصلی اینجا است که بصیرت و صبر را آنجایی زیر سوال می برند که بعضی عزیزان می فرمایند آنقدر صبر می کنم تا صبر خود خسته شود! بی خود نیست که بنده ی حقیر چند شب پیش بین خواب و بیداری خودم را در بیمارستان روانی مهرگان یافتم که بستری شده ام. یحتمل یاد دارالمجانین سید محمد علی جمالزاده افتاده بودم. مسئله ای که در این موارد خیلی خنده دار هم هست این است که افراد جامعه ای که بنظر فرد روانپریش می رسد که تا کجاها از خود بیگانه اند را می خواهی چه کنی؟ بقول ترکهای خودمان بدور که وار دی! و اما این عقده ها و روانپریشیها را وقتی رها کردی و هی آمدی در خانه بازگو هم کردی و کاری راجع بدان هم نکردی، خوب چه می شود؟ اقتصاد که اینی است هست که هست! کار و بار هم اینی است که هست! ریاضی فیزیک اینترنتی هم که اینی است که الی ما شاء الله داری! یحتمل یک جایی خودت هم متوجه نمی شوی و می بینی همان اعضای خانواده ات دستت را گرفتند بردندت دارالمجانینهای مدرنی که امروزه روز تیمارستان هم بدانها نمی گویند و بلکه بیمارستانی شیکی هم از بیرون هستند و آن هم در خیابان ولی عصر. آقا بفرمایید اینجا یه ذره آب خنک بفرمایید و بلکه حالا شوک هم احتیاج داری! همان خانواده ای که بنظرت رسیده بود که در کفر خودشان مانده اند و تویی که داری بر آنها اینقدر صبر می کنی هستند که حالا می خواهند تو را ببرند آدمت کنند! و شده با شوک و قرص و دارو و آمپول و ....

یک کشیده می زدی زیر گوش آن حرامزاده ای که دارد دری وری بهت می گوید بهتر نمی بود؟ چاقویت را در می آوردی و می زدی توی شکمس و او را می کشتی، بهتر نبود؟ حتی اگر آنطور که امروزه رواج دارد که انواع سلاحهای گرم و سرد دیگر هم داریم، اینها را چه می گویید؟ تانک و توپ و آر پی جی و بمب افکنهای ما فوق صوت چطور؟ و صد البته هم که بمبهای هسته ای مهیبی را هم داریم! البته این بشرطی است که بتوانید مومن را از منافق و فاسق فاسد بطور حتم هم جدا کنید و همه را یک جا نکشید! یعنی یک ارتقایی می خواهد که شما را برساند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که ماورای دارالمجانینها و ماورای فتنه های آخرالزمان هم هستند. و این یک عَلَمی است که نمی شود دست هر کسی داد مگر اینکه لااقل هم صبر داشته باشد و هم بصیرت و هم علم مواضع الحق. و حالا این هم هست که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم به عنوان پیش نیاز می خواهیم به همه ی اینها اضافه کنیم. این که دیگر دارالمجانین و تیمارستان و بیمارستان روانی نمی خواهد. تو کار خودت را بکن! و ببین تکلیفت چیست؟! انذار کن خدا به پیغمبرش می فرماید. الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ ﴿١﴾ قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِّن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿الکهف: ٢﴾... فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ﴿الکهف: ٦﴾

لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿الشعراء: ٣﴾

 

۱. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿البقرة: ٦﴾

۲. قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّـهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَـٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّـهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿الأنعام: ١٩﴾

۳. وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿الأنعام: ٥١﴾

۴. أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ ﴿یونس: ٢﴾

۵. وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَکُم مِّن زَوَالٍ ﴿ابراهیم: ٤٤﴾

۶. یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ ﴿النحل: ٢﴾

۷. وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا ﴿الکهف: ٥٦﴾

۸. وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿مریم: ٣٩﴾

۹. قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْیِ وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا یُنذَرُونَ ﴿الأنبیاء: ٤٥﴾

۱۰. وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ﴿الشعراء: ٢١٤﴾

۱۱. لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿یس: ٦﴾

۱۲. وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿یس: ١٠﴾

۱۳. وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ ﴿غافر: ١٨﴾

۱۴. فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ﴿فصلت: ١٣﴾

۱۵. مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ﴿الأحقاف: ٣﴾

۱۶. وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿الأحقاف: ٢١﴾

۱۷. وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿القمر: ٣٦﴾

۱۸. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَکَ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿نوح: ١﴾

۱۹. قُمْ فَأَنذِرْ ﴿المدثر: ٢﴾

۲۰. إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿النبإ: ٤٠﴾

۲۱. فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّىٰ ﴿اللیل: ١٤﴾

 

یحتمل کارها در مسائل احتجاجی بالا هم می گیرند! این احتجاج می کند و او هم احتجاج می کند. مثلاً اگر حتی یک کتابی را یا یک نظریه ای را یک همجنسگرای متجاهر کافری نوشته بود که اتفاقاً نظریه ی مهمی هم بود یا هست، خوب شما اینجا آیا باید آنرا نادیده بگیرید؟ می توانید این کار را انجام دهید، ولی اگر روی این نظریه های او دیگران احتجاج کنند و شما نکنید و عقب هم بمانید، خودتان این کار را کرده اید. یعنی مسئله اینجا است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اهمیت پیدا می کند که الحکمة ضالة المؤمن فخذ الحکمة ولو من اهل النفاق. خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق، کونوا نقاد الکلام. این است که آن تصویر آینه ای را که جلوی روی شما قرار می دهند که خود را در آن ببینید را وقتی به عنوان اسلحه ای بکار بریم که دیگران را بخواهیم با آن مورد تهاجم قرار دهیم، خوب مسئله این است که دست کم و اقل کم به دیگران هم برمی خورد گذشته از اینکه می تواند فجایع و فتنه هایی را هم برپا کند. و حالا شما توجه هم بفرمایید که چقدر هم مستهجنات مجانی است که از اینترنت و ماهواره و سی دی و دی وی دی و این طرف و آن طرف است که روی سر همه ای که آنرا می نگرند مفت و مجانی خالی می شوند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللَّـهُ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿الصافات: ٣٥﴾

 

کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی آمن من عذابی

 

ولایت علی بن ابی طالب حصنی 

 

 

 در مورد آمریکا این را من به شما عرض بکنم که آمریکا از آبان سال ۴۳ که رژیم دست‌‌نشانده‌ی آمریکا در ایران، امام عزیز ما را تبعید کرد، تا آبان سال ۹۸ که الان باشد، هیچ تغییری نکرده؛ آمریکا همان آمریکا است؛ همان گرگ‌صفتیِ آن روز، امروز هم در آمریکا هست؛ همان دیکتاتوری جهانی و بین‌المللی، امروز [هم] در آمریکا وجود دارد. آن روز هم آمریکا یک دیکتاتور بین‌المللی بود و در مناطق مختلف دنیا ژاندارم‌هایی داشت، ژاندارم و مزدور این منطقه‌اش محمّدرضای پهلوی بود، جاهای دیگر هم کسان دیگر بودند؛ امروز هم همان دیکتاتوری وجود دارد، البتّه با شیوه‌های جدیدتر، با ابزارهای تازه‌تر؛ همان گرگ‌صفتی، همان دیکتاتوری بین‌المللی، همان شرارت، همان حدناشناسی -هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسند- آمریکا همان آمریکا است. بله، امروز آمریکا ضعیف‌تر شده؛ از سال ۴۳ آمریکا ضعیف‌تر شده، لکن در عین حال، هم وحشی‌تر شده هم وقیح‌تر شده؛ این آمریکا است.

 آمریکا با ایران دشمنی کرد؛ در طول تاریخ ارتباط آمریکا با ایران، آمریکا همیشه با ایران دشمنی کرده؛ حتّی در آن رژیم طاغوت. دشمنی آمریکا با ایران، قبل از انقلاب عبارت بود از اینکه یک دولت ملّی را در سال ۱۳۳۲ با کودتا ساقط کرد؛ مأمور آمریکایی با چمدان دلار آمد تهران، رفت در سفارت انگلیس پنهان شد، از آنجا شروع کرد پول دادن، دلار پخش کردن، کسانی را استخدام کردند، کودتایی به وجود آوردند و دولت ملّی را ساقط کردند؛ البتّه آن دولت هم تقصیر داشت -تقصیرش هم این بود که به آمریکا خیلی اعتماد کرده بود- امّا این کار را کردند و دولت فاسدِ وابسته‌ی به خودشان را در کشور تشکیل دادند؛ دیگر از این دشمنی بالاتر نمیشود. بر نیروهای مسلّح ما مسلّط شدند، بر نفت ما مسلّط شدند، بر سیاستهای کشور ما مسلّط شدند، بر فرهنگ ما مسلّط شدند، تسلّط کامل. از سال ۱۳۳۲ که کودتای بیست‌وهشتم مرداد اتّفاق افتاد تا انقلاب یعنی تا سال ۱۳۵۷، این حالت ادامه داشت. این دشمنی آن دوره‌ی با ملّت ایران و با کشور ما؛ بعد از انقلاب هم که خب معلوم است، تا امروز همه‌اش یا تهدید بوده یا تحریم بوده یا بدگویی بوده یا مشکل‌تراشی بوده، یا نفوذ بوده؛ اینها دائم با ایران و ایرانی بدی کردند.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار دانش آموزان و دانشجویان

https://www.leader.ir/fa/speech/23750/

 

 

یک مسئله ای هست راجع به دیگران و غیر که این را می توان در امور مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و مثلاً در دعای ندبه بوضوح مشاهده کرد که همین مسئله را در امور مربوط به رسل و انبیاء الهی داریم و مخصوصاً در مورد حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و همینطور حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر ائمه ی اطهار نیز مشاهده می شوند. یعنی خدا و حتی مقام بندگی خدا و لذا مقام امام آنقدر مقام عظیمی است که یک ورع و تقوای عظیمی را می خواهد که بخواهیم بدانها حتی نزدیک هم شویم! اینجا است که یک خلطی اتفاق می افتد وقتی بنظر بعضی می رسد که کلمةٌ لا اله الا الله را چطور می شود با ولایت علی بن ابی طالب عوض کرد؟ مسئله این است که بدون ولایت علی بن ابی طالب، آن دیگرانی که باقی می مانند در میانشان آنقدر می توانند به راه باطل و کذب و لغو بروند که رسیدن به امام را برایشان غیر ممکن می تواند بکند و بلکه حتی با شیعیان آن ائمه ی معصومین هم وارد نفاق و حتی جنگ هم شوند. ولایت را به یقین می شود گفت که از نه فقط شیعیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه از مسلمین جهان و حتی از بشریت دزدیده اند به این امید که این دنیای پست را بدست پستترین هایی بسپارند که از آب دماغ بز هم دست بردار نیستند؛ و اینها را به ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام ترجیح می دهند. یحتمل اگر ما خدای ناکرده امروزه ولایت فقیه را نداشتیم، کسی باورش نمی شد که ولایت علی بن ابی طالب و الغدیر هم داریم! حالا ما نمی خواهیم هم مستقیماً خیلی وارد این مسائل شویم، برای اینکه بغیر از این دیگران و غیری که غیر قابل دسترسی برای عموم اند که به علت عظمتشان غیر قابل دسترسی اند و نام برده شدند، یحتمل بعضی اشکال کنند که یک غیر و دیگران دیگری هم هستند که از جمله مشرکین و منافقین و کفارانند. 

 این غیریت را که در مقابل معیت الهی و لقاء الله هم می تواند به حساب آید را وقتی از دیدگاه روانشناسی و روانپزشکی و روانکاوی بررسی کنیم، یک دوگان عیریت/معیت را بدست می دهد که خیلی هم بسادگی قابل درک نیست مخصوصاً آنجاهایی که وارد عالم مجازی انتزاعی مجرد می شویم.  و لذا مثلاً این را می بینیم که مردم ما در ایران اکثراً مسلمان و شیعه هم هستند، ولی اکثراً هم به زبان عربی صحبت نمی کنیم و بلکه فارس زبان هستیم. و حتی مسئله ی عرب و عجم نیز برای ما مطرح است که ما ایرانی هستیم و نه عرب تا آنجا که این در شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی بوضوح مشهود است که با همه ی حکمتهای پندآموزی که دارد مثلاً مثل مثنوی مولوی در سنت اسلامی بیان نشده است.

اما این مسئله با انقلاب اسلامی یک شکل دیگری هم به خود گرفت. مثلاً همزمان با انقلاب اسلامی، مشاهده می شود که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان هم حمله می کند و بعداً هم گروه های مقاومتی مثل الفاعده و بن لادن و طالبان شکل می گیرند که از طرف آمریکا هم پشتیبانی می شوند و از آن طرف هم که هشت سال دفاع مقدس را داشتیم که نه فقط آمریکا بود که صدام را در عراق پشتیبانی می کرد و بلکه آمریکا تا حدودی مستقیماً نیز وارد جنگ شد. حالا فروپاشی لیبی و جنگ سعودی با یمن و حمله ی مستقیم آمریکا به افغانستان و عراق به همان بهانه ی تروریسم الفاعده و بن لادن هم جای خود را دارد همانطور که هنوز هم ما مسئله ی داعش و بازمانده های آنها را تا چه حدودی داریم.

مسئله اینجا این است که دشمن غیریتی را که در تروریستها و تروریسم می بیند را به غلط در اسلام می خواهد تعبیر و تاویل و تحویل کند و حتی گاهی آنقدر جرات و جسارتش زیاد هم می شود که مستقیماً پیغمبر اسلام را هدف توهینهای لامذهبی خود واقع می کند. و از آن طرف هم برای همه امامهای دروغین از جمله داعشی را از چپ و راست درست می کند و می اندازد به جان مردم و بلکه می گردند امام زمانهای قلابی ای را هم بیابند که تا می توانند خود خطباء و وعاظ بروند منبر که بدتر از زمان معاویه چطور حضرت علی امیرالمومنین را لعن می کردند همانطور هم او را لعن و نفرین کنند و بلکه خود ولایت فقیه مد ظله العالی را هم هدف بگیرند. دلیلش این است که بنظر بعضی می رسد که آن نشانه های آخرالزمانی که قبلاً نام برده شد یعنی اینکه همانطور که امام حسین علیه السلام فرموده اند: و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید؛ و خوب یزید ملعون و یزیدیت هم که قالب شد و امام حسین علیه السلام هم که آنطور در کربلا و عاشورا کشته شد و لذا دیگر کدام اسلام؟!

و از طرفی هم مسئله ی اپوزیسیون را داریم که با حمایت غرب و شرق از طریق ماهواره و رادیو و تلویزیونهای بیگانه وارد عمل می شوند و به نفاق و کفر و شرک دامن می زنند. و حالا دیگر ما اصلا وارد این مسئله که در این میان صهیونیسم دارد چه می کند و چطور هر چه کفر است در دنیا می رود به همین صهیونیسم خودش را می چسباند که بر علیه اسلام او هم بلکه بتواند یک شیطنتی بکند؟ اینها دیگر بماند برای بعد که بطور مبسوط در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی جوابشان را بدهیم. بنده یواش یواش دارم احساس می کنم که ریاضیاتم را دارد یادم می رود! اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره وَ اَلذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اَلْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ اَلْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ] وَ اَلْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ اَلْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 ذَٰلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّـهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿الحج: ٣٠﴾

 

این است (احکام حج) و هر کس اموری را که خدا حرمت نهاده بزرگ و محترم شمارد البته این برایش نزد خدا بهتر خواهد بود. و چهارپایان غیر آنچه تلاوت خواهد شد [در سوره مائده آیه 3 آمده است. (م)] همه برای شما حلال گردید، پس از پلید حقیقی یعنی بتها اجتناب کنید و نیز از قول باطل (مانند دروغ و شهادت ناحق و سخنان لهو و غنا) دوری گزینید. (۳۰)

 

أَمِینُ وَحْیِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ . أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِی عَلَیْهِ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً . أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا الَّتِی أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِیهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُکُمْ وَ تُرْضِیکُمْ لَیْسَتْ بِدَارِکُمْ وَ لَا مَنْزِلِکُمُ الَّذِی خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِی دُعِیتُمْ إِلَیْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَیْسَتْ بِبَاقِیَةٍ لَکُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَیْهَا وَ هِیَ وَ إِنْ غَرَّتْکُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْکُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِیرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِیفِهَا وَ سَابِقُوا فِیهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِی دُعِیتُمْ إِلَیْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِکُمْ عَنْهَا وَ لَا یَخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِینَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِیَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا یَضُرُّکُمْ تَضْیِیعُ شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِینِکُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا یَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْیِیعِ دِینِکُمْ شَیْ‏ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاکُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیَّاکُمُ الصَّبْرَ .
ترجمه:
رسول خدا امین وحى، و آخرین فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بیم دهنده از عذاب او بود. اى مردم، آن که تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته‏تر است. اگر در مسأله حکومت فتنه جویى به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته مى‏شود و اگر امتناع ورزید کشته مى‏شود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنین کارى شدنى نیست، ولى آنان که حضور دارند ثبوت حکومت را بر غائبان حکم مى‏کنند، پس فرد حاضر حق رویگردانى، و غائب حق انتخاب غیر را ندارد. بدانید که من با دو نفر مى‏جنگم: مردى که چیزى را ادعا کند که حق او نیست، و کسى که رویگردان شود از چیزى که بر عهده اوست. بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‏کنم، که تقوا بهترین چیزى است که عباد حق یکدیگر را به آن سفارش مى‏کردند، و از بهترین عاقبتها نزد خداست. بین شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده، و این پرچم را به دوش نمى‏کشد مگر آن که اهل بصیرت و استقامت و داناى به موارد حق باشد. پس آنچه را به آن مأمور مى‏شوید انجام دهید، و از آنچه‏ نهى مى‏گردید باز ایستید، و در کارى تا دقیقا بررسى نکنید شتاب نورزید، زیرا آنچه را شما (از روى جهل) منکر آن هستید ما را قدرت تغییر آن هست. بدانید دنیایى که نسبت به آن آرزومندید و به آن میل دارید، و آن گاهى شما را به خشم و زمانى به خشنودى مى‏برد، نه خانه شماست و نه منزلى که براى آن آفریده شده‏اید، و نه جایى که شما را به آن دعوت کرده‏اند. بدانید که دنیا براى شما باقى نمى‏ماند و شما هم در آن باقى نخواهید ماند، اگر دنیا شما را به ظاهرش فریفت از شرّش نیز بیم داد. پس به خاطر بیم دهیش از آنچه فریبتان مى‏دهد چشم پوشى کنید، و به خاطر ترساندنش از طمع به آن خوددارى نمایید، و در دنیا براى آخرتى که به آن دعوت شده‏اید بر یکدیگر پیشى گیرید، و با عمق دل از دنیا روى بگردانید، نباید احدى از شما به خاطر چیزى از دنیا که از او گرفته شده چون کنیز ناله بزند. و با شکیبایى بر طاعت خدا و محافظت بر آنچه از کتابش که حفظ آن را از شما خواسته است نعمت خدا را بر خود تمام کنید. بدانید در صورتى که پایه دین خود را حفظ نموده باشید. از دست دادن متاع دنیا به شما زیانى وارد نکند. و بدانید در صورت تباه کردن دین آنچه از دنیا حفظ کرده‏اید به شما سودى ندهد. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند، و شکیبایى را به ما و شما ارزانى دارد

 

فیشهای نهج البلاغه از سخنان رهبری مد ظله العالی، خطبه 173 نهج البلاغه

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=173&npt=9

 

(والغناء) بالمد وهو مد الصوت المشتمل على الترجیع المطرب، أو ما سمی فی العرف غناء وإن لم یطرب، سواء کان فی شعر، أم قرآن، أم غیرهما، واستثنى منه المصنف وغیره الحداء للإبل، وآخرون ومنهم المصنف فی الدروس فعله للمرأة فی الأعراس إذا لم تتکلم بباطل، ولم تعمل بالملاهی، ولو بدف فیه صنج، لا بدونه، ولم یسمع صوتها أجانب الرجال. ولا بأس به.

 

شرح اللمعه، جلد 3، ص 212-213

http://lib.eshia.ir/10102/3/212

 

 

یک مسئله ای را می توان اینطور عنوان کرد که بنده ی حقیر دارم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی انجام می دهم و لذا این مسئله اینقدر مهم است که همه ی عالم باید مراقبت کنند که ما بهتر به این امر بپردازیم و از جمله قوای سه گانه ی مجریه و قضایه و مقننه و همه و همه باید بدان اهتمام ورزند! و خوب، اینجا یحتمل رو به یقین نه فقط بعضی و بلکه یک عده ی زیادی اشکال و اعتراض کنند که الا و لله که تو داری یک حرف زوری می زنی!

البته اینجا اگر ما می گفتیم که الا و لله که ما داریم برای اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولید است که در این راستا در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تلاش و سعی مداوم هم می کنیم، آنگاه یحتمل کمتر هم اشکال می شد. موضوع اینجا است که وقتی شما دارید در یک مبحثی بحث می کنید که مثلاً امر امر غناء است و از قول زور هم دارید می فرمایید. این روشن است برای اهل فن که قول زور همان باطل هم هست که حمل بر غناء شده است. ولی عامه ی مردم یحتمل قول زور را به همان زور و مثلاً زور بازو هم تعبیر کنند. یا مثلاً وقتی از گرانش داریم در مبحث جاذبه ی اجرام سماوی و از جمله زمین و خورشید و ماه بحث می کنیم، یحتمل گرانش را بعضی اشتباهاً به گرانی در امور اقتصادی هم ربط دهند و ....

و لذا اینجا بحث فقط انگیزه ها نیست که ما می خواهیم اصلا چه کنیم؟ مسئله این است که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وقتی از غناء در درسهای مقام معظم رهبری بخواهیم مثلاً بحث کنیم، یحتمل بعضی اشکال هم کنند که این درسها خود می توانند مبنایی باشند برای یک ریتم و موسیقیایی که در خود درسها بحث می شود و همین را برای موجه نشان دادن خود غناء جلوه دهند همانطور که ما موسیقی هم داریم و هر چند که مکاسب محرمه نیز در مباحث فقهی داریم! و اما نکته ای که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است که بی شباهت به همین بحث نیست این است که این یک عَلَمی نیست که بخواهید بدست هر کسی بدهید که هر کاری دلش خواست با آن انجام دهد و بلکه اهل صبر و بصیرت و علم بمواضع حق را هم می طلبد.

یعنی اگر ما فقط بر مبنای منطق ریاضی بود که استدلال می کردیم و مدلولمان هم حالا صرفاً یا ریاضیات یا حتی موسیقی هم بود، اینجا نه تنها برای منطقدان جایز بود که خود را در میان موسیقیدانها و اجراکنندگان و رهبران ارکستر و نوازندگان و خوانندگان موسیقی ببیند که همان حرفهایی را که مایل است به زبان منطق ریاضی عرضه بدارد را می تواند به زبان موسیقیایی نیز عرضه کند. و اما این امر در فقه اسلامی یک حرمتی دارد. مخصوصاً این حرمت آنجایی مشهود می شود که قول زور و باطل و لهو و لعب و لغو در موسیقی نمایان است. و الا همین موسیقی را یحتمل قاری قرآن نیز بداند که تلاوتی آیا در چه گامی است که دارد خوانده می شود.

خلاصه ی کلام از آنجایی که نماز هم دیر نشود- که شده است- اینجا است که آنجایی که علم در جهت باطل و ناحق استفاده شود آنچنان که موسیقی و غنائی که قول زور است از غیر قول زور و غیر باطل غیر قابل شناخت شوند، معنایش این نیست که دیگر ما نباید اینجا به ریاضی فیزیک خود بر مبنای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز درست بپردازیم چرا که مثلاً ریتمش هم بهم ریخته است. (مثل این است که شما بخواهید نوازنده ای را ارشاد کنید که حالا مسجد هم بیا و نمازت را هم بخوان همینطوری که نوازندگی ات را هم می کنی، و او هم عرضه بدارد که من خودم نمازم را فرادی می خوانم و بلکه به دوستان با حجابت هم بفرما که کاری به کار من نداشته باشند! و لذا از مسجدی گفتن و حرف خود را زدن و از نوازنده هم کار خود را کردن!) بعضی یحتمل هم اشکال کنند که این اشکالی هم ندارد و هر کسی خودش باید بداند که می خواهد چه کند و چطور می خواهد به لقاء الله بپیوندد. 

این یک چیزی است که اگر دقت نشود، می تواند نه تنها خانواده ها را از هم بپاشاند و اجتماعات را نیز دچار فتنه و آزمایشات سخت قرار دهد و بلکه آنجایی که باید هم به فکر لقاء الله و معیت الهی در جنت خدا (فادخلی فی عبادی فادخلی جنتی) بود و در تهیه ی رسیدن به جامعه ی جهانی اسلامی، همه چیز خدای ناکرده لااقل در ظاهر امر بنظر می رسد که به بن بست انجامیده است و دارد سقوط می کند به نفوس شیطانی که در جهنم دارند آنچنان می سوزند که روانشناسان و روانکاوان و روانپزشکان نیز همه جمع شوند که آنها را نجات دهند نتوانند. و چرا؟ چون آن راه گفتگوی منطقی حتی بسته شده است و چه رسد به اینکه بخواهیم از در علوم انسانی و علوم طبیعی و علوم الهی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وارد شویم و پای مکتب بزرگان بنشینیم. راه محبت و دوستی با بندگان خدای سبحان بسته می شود آنجایی که با پیغمبر و ائمه ی اطهار قطع رحم شود. حالا یحتمل بعضی ایراد کنند که تو بعد از این همه اوصاف آخر الزمان هم چه انتظارها داری که چرا موده فی القربی فراموش گردد! همان صله ی رحم را که نمی شود فراموش کرد همانطور که خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را هم نمی شود حتی یک لحظه از یاد برد. ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿الشورى: ٢٣﴾. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَـٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُم مِّن وَلَایَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الأنفال: ٧٢﴾

 

هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿الکهف: ٤٤﴾

 

ولایت علی بن ابی طالب حصنی

 

اَللَّهُمَّ أَعْطِهِ فِی نَفْسِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ رَعِیَّتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَمِیعِ أَهْلِ اَلدُّنْیَا مَا تُقِرُّ بِهِ عَیْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ بَلِّغْهُ أَفْضَلَ مَا أَمَّلَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 

 

معنای ولایت و لذا ولایت فقیه یک معنای بسیار وسیعی است که باید خیلی بیشتر از اینها بدان توجه می شده است و باید هم چنین شود. همینطور، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز باید شامل چنان مباحثی باشد و هر چه بیشتر هم چنین شود که به حمایت ولایت فقیه بپردازد و نهایتاً ما را ان شاء الله به قدوم مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف برساند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی