الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿الواقعة: ٦٤﴾

  • ۹۸/۰۵/۰۷
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۲۷)

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَىٰ مَعَادٍ ۚ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَىٰ وَمَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿القصص: ٨٥﴾ 

 

[ ١٠٥٠٤ ] ٩ ـ الشهید فی الدرة الباهرة : عن أبی الحسن الثالث ( علیه السلام ) ، قال : « إذا کان زمان العدل فیه أغلب من الجور ، فحرام أن تظن بأحد سوء حتّى تعلم ذلک منه ، وإذا کان زمان الجور فیه أغلب من العدل ، فلیس لأحد أن یظنّ بأحد خیراً حتّى یبدو ذلک منه ».

 

http://lib.eshia.ir/11015/9/145

 

۱- اِذَا کَانَ زَمانُ العَدلِ فیهِ أَغلَبَ مِنَ الجَورِ فَحَرامٌ أَن یَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءً حَتّی یَعلَمَ ذالِکَ مِنهُ و اِذَا کَانَ زَمانُ الجَورِ أَغلَبَ فیهِ مِنَ العَدلِ فَلَیسَ لِأَحَدٍ أَن یَظُنَّ بِاَحَدٍ خَیراً ما لَم یَعلَم ذالِکَ منهُ

هرگاه در جامعه، رعایت عدالت بیشتر از جور و ستم باشد؛ بد گمانی به مردم حرام است، مگر آن که از راه یقین محرز باشد؛ و، امّا اگر در برهه‌ای از زمان، ظلم و جور بر عدالت غلبه پیدا کند، خوش گمانی به همگان شایسته نیست جز آنجا که آدمی به نیک بودن شخصی علم و یقین دارد. (مستدرک الوسائل، ج. ۹ ص. ۱۴۶)

 

 

این یک مسئله است که عنوان شود همانطور که می فرمایند در سیره ها نیز آمده است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سوار بر خر می شد و دیگری را هم پشتش می نشاند. و مسئله ی دیگری هم هست که بخواهید در آپارات دنبال عامل یا فرماندار یا پیرمردی که در سریال امام علی بود و راهزنی راه او را می بندد و متوجه می شود که فرماندار آینده ی علی علیه السلام خودش آهی هم در بساطش ندارد. و اما مسئله ی دیگری هم هست که متوجه شوید که آپارات کار نمی کند و فقط یک صفحه ی سیاه به شما می دهد.

اما این هم مسئله ی دیگری است که اینترنت انواع جماع با خر را هم شامل می شود! و از اینجا بود که یحتمل از آنجایی که اینها فیلتر هم هستند ساعت 2 نیمه شب به این تد تاکهای نظر قبلی رسیدم!

اینجا در رابطه با تد تاک آقای دکتر باید گفت که آنجایی که در اثر افسردگی شدید به او جلسات الکترو شوک تراپی می دهند می گوید که یک مرتبه گویی زنده شده می شود. و از لغت resurrection هم استفاده می کند که برای زنده کردن مرده بکار می رود! حالا نکته ی دیگری که هست این است که خانمی هم که شیزوفرنی دارد از استاد دانشگاه بودنش و اینکه مثلاً حقوقدان هم هست و امثالهم نیز می گوید. به ذهن شنونده می رسد که آیا او دارد راست می گوید یا دارد هذیان می گوید و وقتی به ویکی پدیا می روید هم می گوید که بله. او پورفسور حقوق و روانشناسی و روانپزشکی هم هست با اینکه با شیزوفرنی هم دست و پنجه نرم می کند یا کرده است.

یک حدیثی هست که می فرماید یهود قریب سیصد نبی خود را کشت و بعد ظهر رفت سر کارش:

وَأما قَوْله تَعَالَى: {وَیقْتلُونَ النَّبِیین}
أخرج أَبُو دَاوُد والطالیسی وَابْن أبی حَاتِم عَن ابْن مَسْعُود قَالَ: کَانَت بَنو إِسْرَائِیل فِی الْیَوْم تقتل ثَلَاثمِائَة نَبِی ثمَّ یُقِیمُونَ سوق بقلهم فِی آخر النَّهَار

 

الدر المنثور، سیوطی، جلد 1، ص 178

http://lib.eshia.ir/41689/1/178

 

و در مجمع البیان از ابى عبیده جراح روایت آورده که گفت : به رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله ) عرضه داشتم کدام یک از مردم در قیامت عذابى سخت تر دارد؟ فرمود: مردى که پیامبرى را بکشد، و یا مردى را به قتل برساند که امر به معروف و یا نهى از منکر مى کند، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: ((الذین یقتلون النبیین بغیر حق ، و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس ))، آنگاه فرمود: اى ابا عبیده ! بنى اسرائیل در یک ساعت چهل و سه پیامبر را کشتند، عابدان بنى اسرائیل که این را دیدند صد و دوازده نفر از آنان قیام نموده ، کشندگان انبیا را امر به معروف و نهى از منکر کردند، و بنى اسرائیل همه آنانرا تا آخر روز به قتل رساندند، و آیه نامبرده راجع به این واقعه است .
مؤ لف : این معنا در الدرالمنثور هم از ابن جریر، و ابن ابى حاتم از ابى عبیده ، روایت شده است .

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 3، ص 198

http://lib.eshia.ir/50081/3/198

 

حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آنجایی که از یک طرف با حکمت متعالیه و فقه مواجه ایم، مسائل خود را دارند. و آنجایی که با نظریه های حمیدی مجیدی نتیجه شده از ریاضی فیزیک طرفیم، مسائل دیگری را داریم. اما وقتی وارد مسائل کلی حوزه و دانشگاه می شویم و آنرا تنزل می دهیم به ریاضی فیزیک یا روانشناسی و روانپزشکی، این مسائل می توانند بغرنج شوند. گویی یحتمل بتوان گفت مسئله ای از نوع شیرین و فرهاد و  خسرو و شیرین در خمسه ی نظامی است که با آن طرفیم آنچنان که آیا حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را چطور می خواهیم اینجا بکار بندیم آنجایی که از اسلام هم خارج شده ایم و با الحاد طرفیم؟!  إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿آل عمران: ١٩﴾. خدا جزای گناهان هر کسی را می دهد. استغفر الله ربی و اتوب الیه. و لا یمکن الفرار من حکومتک. یک وقت هست که پیغمبر مهربانی و ارفت را هم متهم به جنون می کنند و می گویند او هم مثل بقیه است و حتی خود را از او هم بالاتر می دانند. ولی اگر خودشان و بلکه خودمان دچار جنون هم شوند و شویم، می فرمایند باید دید که انسان دوستی چه حکم می کند؟ و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون. و ما هو الا ذکر للعالمین. این یک مسئله ی محلی نیست و بلکه جهانی است و برای همه ی عالمیان است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴿العنکبوت: ٦٥﴾

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

انسان واقعاً متاثر می شود وقتی متوجه اختلالات روانی حتی در دیگران هم می شود. حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا چه کمکی می تواند کند؟ یک جا شما انواع اختلالات روانی را از هم مجزا می کنید و بدنبال درمان آنها می گردید در علوم روانشناسی و روانپزشکی و امثالهم. و یک جا هم متوجه نیست که مشکل از اینجا است که خدا را کنار گذاشته ای یا اینکه ادعای نزدیکی به خدا را داری قبل از اینکه حتی به بندگی خدا هم برسی! مشکل اینجا این است که مخصوصاً خدا و رسول و امامش را کنار می گذارد که خود ادعاهای کذب کند و غافل است که کجا گیر کرده است و دیوانگی ها و جنگها و آشوبها که به اسم انسان دوستی هم راه می اندازد! بنده داشتم دنبال سریال امام علی می گشتم در آپارات که نتوانستم کلیپ مورد نظرم را بیابم و بلکه حتی آنجایی که صفحه ی آپارات سیاه شد نیز نمی دانم چطور به این ویدئوهای تد تاک و دیگر صفحه های مربوطه رسیدم:

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Sherwin_B._Nuland

https://en.wikipedia.org/wiki/Elyn_Saks

 

راستش بنده ویدئوهای مربوط به این افراد را پیشنهاد نمی کنم. یک چیز آموزنده ای در آنها هست که انسان تا کجا ممکن است سقوط کند. در آخر صفحه ی الین ساکس لیستی از افرادی را که اسکیتزوفرنیا داشته اند را نیز می آورد:

https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_people_with_schizophrenia

 

یک جاهایی مسائل روانی فردی است، ولی آنجاهایی که کار به ظلم و ستم می کشد آنچنان که کشورها با هم درگیر شده و وارد جنگها می شوند، اینها را باید از نوع دیوانگیهای دسته جمعی هم دانست که دیگر ارتباطات بین افراد به تباهی کشیده شده است. البته یک جاهایی هم سرویسهای اطلاعاتی طوری عمل می کنند که بجای اینکه سراغ دشمن جاسوس بروند بلکه بدنبال حتی دانشمندانی هم می روند که احساس خطر می کنند که نکند برای آنها مشکلزا باشند؛ و چرا که نگرانند که قدرتهای حاکمه ار دستشان برود. و لذا برای اهداف شوم خود دست به هر جنایتی نیز می زنند. یکی نیست به آنها بگوید که دست از فرعونیت دیوانه وار خود بردارید و در راه بندگی خدا قدم بگذارید تا بلکه به سعادت برسیم؟ و ما هو الا ذکرٌ للعالمین. اگر آخوندی در جلوی صفهای نماز می ایستد، لزوماً معنایش این نیست که همه و همه ی کسانی که پشت سر او می ایستند آخوند پرست هستند و بلکه معنایش این است که همه و همه در نمازشان به سمت خدا می خواهند بروند! و در این راه دارند سعی و تلاششان را می کنند. خدایا همه ی مریضها مخصوصاً مریضهای سفارش شده را شفا بده و ما را نیز از دست آدمهای مریضی که مایل نیستند درمان شوند نجات بده. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿الاسراء: ١

 

خوب، خیلی حرف راجع به نیوترینوها هست که می توان مثلاً در مدل استاندارد فیزیک و تصویرهای آینه ای دیگری از آنها اینجا گفت. اتفاقاً رایانه ام هم نمی دانم چرا دیروز خودش ریستارت کرد و مقالات مورد نظرم تا حدی حالا روی دسک تاپم نیست. ولی مسئله اینجا این است که  وقتی افراد مختلفی را داریم که دارند مشاهدات مدل استاندارد ذرات فیزیک را تحقیق و بررسی می کنند یا بلکه چندین مدل استاندارد ذرات فیزیکی داریم که می خواهیم تصاویر آینه ای آنها را مقایسه کنیم و ببینیم تا چه حدودی با هم حتی قابل مقایسه اند؟ اینجا این سوال پیش می آید که اصلا چرا این کار را باید بکنیم؟ دلیلش یکی این می تواند باشد که ما در نقاط دور دستی از فضا-زمان واقعیم که نمی توانیم براحتی این مدلها را با هم مقایسه کنیم. و لذا مجبوریم که به به تصوایر آینه ای آنها نیز بسنده کنیم. مثلاً وقتی ما می خواهیم این مدل را در رابطه با امام زمان عجل الله فرجه الشریف در نظر بگیریم و بلکه همه ی انبیاء و رسل و بلکه همه ی ائمه ی اطهار را در آن بحساب آوریم، اینها نیز در دسترس ما نیستند که بخواهیم ببینیم آن حکومتی را که مثلاً حضرت ولی فقیه مد ظله العالی در انسان 250 ساله می فرمایند کدام حکومت امروزی است؟ راستی بنده ی حقیر سعی هم کردم تا آن پیرمردی را که قرار بود استاندار یا فرماندار حضرت علی شود و راهزنی راه او را می بندد را اینترنتی بلکه پیدا کنم. و نتوانستم! اما همین هم بس که خود حضرت رسول هم می فرمایند که سوار بر خر می شد و کسی را هم حتی پشتش می نشاند! بگذریم، عرض بنده این است که وقتی ما می خواهیم امام زمان عجل الله فرجه الشریف را در نظر آوریم که در غیبت هم تشریف دارند، مسئله این است که از ایشان و از امامان اثنی عشر علیهم السلام و حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا صلوات الله علیها و یاران آن حضرات، علاوه بر قرآن کریم که کتاب خدا است بسیاری هم روایات اخلاقی و علمی و فقهی دیگری داریم که جمع آوری شده اند و در کتب روایی یافت می شوند،

خوب، حالا ما اگر اینجا حساب کنیم که مثلاً چهار تصویر آینه ای از مدل استاندارد ذرات فیزیک هم داریم، مسئله این است که آیا این ذرات می توانند با هم برهمکنش هم کنند یا اینکه فقط تصاویری هستند از یک مدل واحد؟! یعنی مثلاً آیا می توان آنها را همچون انسان 250 ساله که در نظر می آوریم، اینجا هم در 12 نسل یا حتی بیشتر هم از ائمه ی اطهار و حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم حساب کنیم؟ یعنی اگر مثلاً چهار تصویر داریم و اینها با هم برهمکنشهایی هم داشته باشند، آنگاه یحتمل کسی که نمی داند اینها 4 تصویر آینه ای یک مدل استاندارد ذرات فیزیکی هستند بنظرش برسد که 12 نسل از کوارک نکند داریم و همینطور 12 نسل از لپتونها بجای اینکه فقط سه نسل را در بطن مسائل این مدلها بحساب آورد. البته اینجا ما بیشتر هم متوجه مسئله می شویم که چرا ما احتیاج به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز داریم چرا که یحتمل آنجایی که ریاضی فیزیک خیلی پیشرفته داریم، خیلی فقه و حکمت متعالیه ی پیشرفته نداشته باشیم؛ و آنجایی که فقه و حکمت متعالیه ی خیلی پیشرفته داریم، خیلی ریاضی فیزیک پیشرفته نداشته باشیم و در نهایت ندانیم که چطور می شود از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به حکمت الهی هم رسید! البته بعضی یحتمل اشکال هم می کنند که در زمان خود حضرت رسول صل الله علیه و آله  سلم هم یحتمل خود مسیحیان و یهودیان نیز آنقدر از آموزه های کتب آسمانی خود به دور افتاده بودند که دیگر باورشان هم نمی شده که آیا آموزه های حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم چطور می تواند وحی الهی در قرآن کریم باشند همانطور که هنوز هم بعضی ایراد می کنند که چطور است که اگر قرآن کتابی است آسمانی ولی از آموزه های کتب آسمانی تورات و انجیل استفاده می کند؟ موضوع این است که حضرت رسول همان آموزه ها را بکار گرفتند برای اینکه به آموزه و حکمتهای الهی بپردازند و اسلام را در عالم رواج دهند و ائمه ی اطهار نیز همین کار را کردند. مسئله ی اقامه ی نماز و دادن خمس و زکات هم حسابی دارد و الا مسئله فقط آخوند پرستی که نیست و بلکه مسئله خدا پرستی است! هر چند که می توان مسئله را طوری انتزاعی و مجردش کرد که آنجایی که خدا و رسول همه جا در کتاب الله کنار هم می آیند مسئله را تقلیلش دهیم به طبقه ی روحانی و طبقات دیگر اجتماع و حالا اینکه مثلاً کدام طبقه است که باید غالب هم باشد و ژن کیست که بهتر است و ...! بنده نمی دانم چرا اینقدر کنجکاو هم شده ام که ببینم مسائل segregation  و cohesin در علم ژنتیک امروزه چیست؟! از آنطرف شما ببینید به اسم ناسیونالیسم با کودکان دیگر کشورها که مهاجرند بعضی چطور رفتار می کنند و بلکه با کودکان فلسطینی و یمنی چطور ظالمانه برخورد می شود؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

گزارش کیهان از وضعیت زکزاکی در هند جان شیخ در خطر است

شیخ زکزاکی دیروز با ارسال پیامی صوتی به بیرون بیمارستان محل بستری خود در دهلی نو (که نسخه‌ای از آن از طریق دختر شیخ زکزاکی در ایران به دست کیهان رسیده) اعلام کرد وضعیتی که ماموران سفارت نیجریه در بیمارستان برای او به وجود آورده اند، شرایط را برایش سخت‌تر از شرایط نیجریه کرده است. برخی گزارش‌ها نیز از ضرب الاجل دولت هند به شیخ برای ترک دهلی نو یا پذیرش وضعیت کنونی را دارد!

۱. قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ﴿الأعراف: ٢٩﴾

۲. هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّىٰ إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿یونس: ٢٢﴾

۳. فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴿العنکبوت: ٦٥﴾

۴. وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ ﴿لقمان: ٣٢﴾

۵. فَادْعُوا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿غافر: ١٤﴾

۶. هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴿غافر: ٦٥﴾

۷. وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ ﴿البینة: ٥﴾

 

۱. وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿یوسف: ٢٤﴾

۲. إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿الحجر: ٤٠﴾

۳. إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿الصافات: ٤٠﴾

۴. إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿الصافات: ٧٤﴾

۵. إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿الصافات: ١٢٨﴾

۶. إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿الصافات: ١٦٠﴾

۷. لَکُنَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿الصافات: ١٦٩﴾

۸. إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿ص: ٨٣﴾

 

 

 یک سؤال دیگر این است که بعضیها میگویند وحدت، بعضیها میگویند خلوص؛ شما چه میگوئید؟ من میگویم هر دو. خلوص که شما مطرح میکنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عده‌ای را که ناخالصی دارند، از دائره خارج کنیم - چیزی نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجوری حاصل نمیشود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم. در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّ‌بن‌کعب بود، عمار بود، کی بود، کی بود؛ اینها درجه‌ی اول و خالص‌ترینها بودند؛ عده‌ای دیگر از اینها یک مقداری متوسطتر بودند؛ یک عده‌ای بودند که گاهی اوقات پیغمبر حتّی به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعه‌ی چند هزار نفری - که کار خالص‌سازی خیلی آسانتر بود از یک جامعه‌ی هفتاد میلیونی کشور ما - میخواست خالص‌سازی کند، چه کار میکرد؟ چی برایش میماند؟ آن که یک گناهی کرده، باید میرفت؛ آن که یک تشری شنفته، باید میرفت؛ آن که در یک وقتی که نباید از پیغمبر اجازه‌ی مرخصی بگیرد، اجازه‌ی مرخصی گرفته، باید میرفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید میرفت؛ خوب، کسی نمی‌ماند. امروز هم همین جور است. اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعاف‌الایمان را از دائره خارج کنید، به بهانه‌ی اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائره‌ی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعه‌ی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانواده‌ی خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزه‌ی نفوذ تشکل خود، برای بالا آوردن میزان خلوصهای فردی و جمعی تلاش کنید؛ که نتیجه‌ی آن، خلوص روزافزون جامعه‌ی شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.

 وحدت هم که ما گفتیم - که بعد سؤالات دیگری هم در این زمینه شده - منظور من اتحاد بر مبنای اصول است. بنابراین وحدت با کیست؟ با آن کسی که این اصول را قبول دارد. به همان اندازه‌ای که اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصلیم؛ این میشود ولایت بین مؤمنین. آن کسی که اصول را قبول ندارد، نشان میدهد که اصول را قبول ندارد یا تصریح میکند که اصول را قبول ندارد، او قهراً از این دائره خارج است. بنابراین با این تفصیل و توضیحی که عرض شد، هم طرفدار وحدتیم، هم طرفدار خلوصیم.

 

دیدار رهبری مد ظله العالی با دانشجویان، 31 مرداد 1389، یازدهم رمضان 1431

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9925

 

 

لطفاً توجه بفرمایید تفاوت آیاتی را که لغت مخلِصین در آنها آمده است و آیاتی را که مخلَصین در آنها آمده است. همانطور که ملاحظه می فرمایید، هر جا که مخلِصین آمده است می فرماید مخلِصین له الدین. یعنی سعی و تلاش کرده برای خاص کردن دینش. ولی از آن طرف مخلَصین آنهایی هستند که خالص شده اند همچون یحتمل بعضی از انبیاء و بلکه نه همه آنها؛ یعنی آیا همه ی انبیاء خالص شده اند آنطور که مثلاً در سوره ی مبارکه ی ص، شیطان خطاب به خدا می گوید قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین. الا عباد الله منهم المخلَصین؟

اینجا یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنظر می رسد و یقیناً مورد اشکال خیلیها است که وقتی ما می خواهیم از ریاضی فیزیک به نظریه های حمیدی مجیدی و بعد حتی به فقه و حکمت متعالیه ای سعود کنیم که سر منزلش حکمت الهیه است، مثل این است که بخواهیم پست مدیریت کارخانه ای اتومبیل سازی را که اتومبیلهایش هم بهترین و آخرین سیستم ترین در دنیا هستند را به عهده بگیریم. و سوار بر خری داریم به محل کارخانه ی اتومبیل سازی هم می رویم. و در میان راه دزدی از بخت بدش به ما می رسد که ما را سرکیسه کند؛ و آن تیره بخت بیچاره تازه متوجه می شود که وضع این مدیر مخلِص و مخلَص از وضع خودش هم بدتر است! غلط نکنم یک چنین وضعی را برای یکی از فرماندارانی که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام منصوب فرموده بودند را در فیلم حضرت علی علیه السلام نشان می داد.

البته هر چه سعی کنیم که این مسئله را شرح و وصف کنیم که مسئله چیست؟ نمی شود آنچنان که گویی ابن رشد و ابن عربی بخواهند به هم برسند و وارد بحث شوند؟ خیر، این هم نیست! مسئله به وصف نمی آید آنچنان که الله اکبر یعنی خدا بزرگتر از ان است که به وصف آید. ولی در عین حال خلوص هم درجاتی دارد که سالک الی الله در میان خوف و رجاء امید دارد که به آن حکمت الهی که مخصوص مخلَصین هم هست آیا برسد. و از کجا شروع کنیم؟ ما از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که شروع می کنیم.

مثلاً بنده ی حقیر سالها قبل مطرح کردم که آیا گروه تقارن A_5 هم می تواند همچون گروه تقارن A_4 از گروه هایی باشد که گروه تقارن نیوترینوها است؟

در رابطه با A_4 این را در مقاله ی سی اس لم در رابطه با ولونها می گوید:

 

https://arxiv.org/pdf/1104.0055.pdf

 

فرزان و ما هم اینجا می فرمایند:

 

https://arxiv.org/abs/1204.4890

 

سوال اینجا این است که چطور می شود از ابرتقارن و برنامه ی لانگلندز در رابطه با مقاله ی کاپوستین-ویتن در این زمینه نیوترینوها هم استفاده کرد که به گروه های A_5 و بلکه A_n وقتی n بزرگتر از 5 هم هست بسط داده شوند. کلک قضیه بنظر می رسد از روشهای شیمورا در مسئله ی reciprocity در تناظرهای گالوایی است که به روشهای برنامه ی لانگلندز هم راه می یابند.... لا اله ال الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ ﴿الواقعة: ٣﴾

 

قوله تعالى : « خافِضَةٌ رافِعَةٌ » خبران مبتدؤهما الضمیر الراجع إلى الواقعة ، والخفض خلاف الرفع و کونها خافضة رافعة کنایة عن تقلیبها نظام الدنیا المشهود فتظهر السرائر وهی محجوبة الیوم وتحجب وتستر آثار الأسباب وروابطها وهی ظاهرة الیوم وتذل الأعزة من أهل الکفر والفسق وتعز المتقین.

 

البته یحتمل بعضی اینجا یحتمل اشکال هم می کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نمی شود همه چیز را به بحثهای طلبگی کشاند که آیا مثلاً اگر کسی سوالی هم کرد و جواب غلطی گرفت، آنوقت آیا گناه نکرده آنکه جواب غلط گفته؟ موضوع این است که در بحث طلبگی بدنبال جواب درست هم هستید که مثلاً در بحث غناء مسئله چیست؟ و جواب مسئله هم چیست؟ و حالا اگر کل سوالها و جوابها را در این مباحث طلاب در نیابند و فقط به قسمتی از مسئله بپردازند یحتمل کار درست انجام نشود و ایراد پیدا کند. یا مثلاً اگر ما فقط آمدیم به اموری که مربوط است به قرض دادن مالی که بدان خمس تعلق می گیرد پرداختیم و بلکه به اموری مثل قرض گرفتن برای پرداخت خمس نیز نپرداختیم؛ یحتمل اینجا هم کل مسائل را درک نکنیم. موضوع اینجا این است که مثلاً ما فرض را یحتمل در امر مکاسب اینطور می گذاریم که هیچ گاه قیمت نان نمی تواند گرانتر از قیمت آپارتمان یا حتی اجاره ی یک آپارتمان هم شود! ولی یحتمل وقتی آنچنان انقلابی رخ دهد که چون مردم همان نان هم گیرشان نمی آید، آنگاه همینها که نان گیرشان نمی آمد بریزند خانه ی کسی که خیلی مستکبر است و او را از خانه اش بیرون کنند و خود که از مستضعفین است جایش بنشیند. اینجا دیگر یحتمل مسئله از نوع دیگری می شود که قیمت خانه از قیمت نان هم ارزانتر می شود! دلیلش هم این است که آیه ی کریمه می فرماید: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَنتُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٢١٦﴾. یعنی این هم خودش نوعی استکبار است که نه جهاد فی سبیل الله کند کسی و نه دنبال رزق و روزی حلال باشد و نه به فقراء کمکی کند و بلکه هر کاری دلش خواست هم کند و بگوید به ما چه؟ خدا اگر می خواست خودش کمکشان می کرد!

و اما خوب بعضی هم اشکال می کنند که این درست است که بعضی فلزات یحتمل در یک نقطه ای از درجات به درجه ی ذوب برسند و بعضی آلیاژهایی از فلزات خواص دیگری داشته باشند که طیفی از درجات ذوب را هم درست کنند که آیا تا چه حدودی پیوستگی دارد و چقدر هم گسسته است؟ و اما این هم مسئله ای دیگر است که خود دنیایی دارد در صنعت و تکنولوژی که آیا ما چقدر می توانیم در این زمینه ها از این فلزات و آلیاژهای آنها استفاده ببریم؟ یعنی اینجا بعضی هم اشکال می کنند که شما نمی توانید از کارهای ویگنر و هامینگ در ریاضی فیزیک نتیجه گیری کرده و آنها را در نظریه های حمیدی مجیدی کاربردی کنید بدون اینکه کاربردهای صنعتی و بلکه نظامی آنها را هم بررسی کنید؛ و مثلاً ببینید که چه ماشینها و کشتیها و هواپیماها و جتها بلکه تانکهای پیشرفته ای هم می توانید از این فلزات بسازید. گاهی سخن درست گفتن کار سختی است آنجایی که انسان در جهالت خود هم گیر کرده است. ولی به هر حال می فرماید: 

۱. وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّـهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلًاسَدِیدًا ﴿النساء: ٩﴾

۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا ﴿الأحزاب: ٧٠﴾

و لذا می فرمایند به همان قدری که می دانید که باید بدان عمل هم کنید. خوب، حالا ما خیلی اینجا وارد این مسئله نمی شویم که نجم در سوره ی نجم به چه معنا هم هست؛ ولی از المیزان نقل قول می کنیم که:

 

قوله تعالى : « وَالنَّجْمِ إِذا هَوى » ظاهر الآیة أن المراد بالنجم هو مطلق الجرم السماوی المضیء وقد أقسم الله فی کتابه بکثیر من خلقه ومنها عدة من الأجرام السماویة کالشمس والقمر وسائر السیارات ، وعلى هذا فالمراد بهوى النجم سقوطه للغروب.

وقیل : المراد بالنجم القرآن لنزوله نجوما ، وقیل : الثریا ، وقیل : الشعری ، وقیل : الشهاب الذی یرمى به شیاطین الجن لأن العرب تسمیه نجما ، وللهوى ما یناسب لکل من هذه الأقوال من المعنى ، لکن لفظ الآیة لا یساعد على شیء من هذه المعانی. 

http://lib.eshia.ir/12016/19/26

 

یحتمل بعضی ایراد هم کنند که چقدر اینطرف آنطرف می پری و از اینور و آنور می گویی؟! ولی موضوع این است که ما وقتی داریم از فلزات و آلیاژهای آنها بحث می کنیم، آیا جایزیم این بحث را به استقراء برده و ادامه دهیم که آیا در کدام ستارگان هم فلزاتی یافت می شوند و اصولاً آیا اگر فلزاتی هم یافت می شوند آیا در خود آنها است که یافت می شوند یا در سیارات یا بلکه دو تاییها یا چندتاییهایی است که با آنها همراه اند؟ مثلاً آیا در خورشید ما در منظومه ی شمسی هم فلزی یافت می شود یا خیر هر چند که در زمین نیز انواع فلزات را داریم؟ اما مسئله ی دیگر هم این است که آیا نوع انرژی ای که این ستارگان دارند نیز آیا از چه نوع انرژی ای است که مثلاً نوری از آن انرژی از خود ساتع می کنند و به ما می رسد؟ و اگر انرژی هسته ای است، چه نوع انرژی هسته ای است؟ هیدروژنی است؟ یا از اورانیوم است؟ یا چیز دیگری است؟! البته در چنین اموری به استقراء رفتن از روی زمین به ستارگان یحتمل خیلی از نعمتهای غیر قابل شمارشی را که در زمین و آسمان است را هم نتوانیم حتی بشماریم و چه رسد بشناسیم و از آنها بهره مند شویم! اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢

 

کلمه ((ضلال )) به معناى خروج و انحراف از صراط مستقیم است ، و کلمه ((غىّ)) معنایى دارد مخالف با معناى کلمه ((رشد)) و چون رشد به معناى آن است که انسان به واقع مسائل برسد، در نتیجه غى عبارت است از این که انسان به خلاف واقع بیفتد.
راغب مى گوید: ((غىّ)) به معناى جهلى است که ناشى از اعتقاد فاسد باشد، چون گاهى اوقات جهل آدمى ناشى از نداشتن عقیده است ، چه عقیده صحیح و چه فاسد، و گاهى هم ناشى مى شود از اعتقاد به چیزى که فاسد است ، و کلمه ((غىّ)) به معناى آن جهلى است که ناشى از داشتن عقیده فاسد باشد، نه از بى اعتقادى ، و در قرآن کریم آمده : ((ما ضلّ صاحبکم و ما غوى )).
و مراد از کلمه ((صاحبکم : رفیقتان )) رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است .
و معناى آیه این است که : همنشین شما از آن طریقى که او را به غایت و هدف مطلوبش برساند بیرون نشده ، و در اعتقاد و راءیش از آن طریقه خطا نرفته . و خلاصه کلام این که او نه در آن هدف مطلوب یعنى سعادت بشرى همان عبودیت خداى تعالى است خطا رفته ، و نه در طریقى که به آن هدف منتهى مى شود.

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، ص 42

http://lib.eshia.ir/50081/19/42

 

 

یَا أَسْمَعَ اَلسَّامِعِینَ یَا أَبْصَرَ اَلنَّاظِرِینَ وَ یَا أَسْرَعَ اَلْحَاسِبِینَ وَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلسَّادَةِ اَلْمَیَامِینِ وَ أَسْأَلُکَ اَللَّهُمَّ حَاجَتِیَ اَلَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَسْأَلُکَ فَکَاکَ رَقَبَتِی مِنَ اَلنَّارِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ وَحْدَکَ لاٰ شَرِیکَ لَکَ لَکَ اَلْمُلْکُ وَ لَکَاَلْحَمْدُ وَ أَنْتَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ یَا رَبِّ یَا رَبِّ

 

بعضی یحتمل اشکال می کنند که راه های بسیار زیادی هم هست که کسی آیا به گمراهی و ضلالت و خلاف واقع افتد. و لذا، آن وقتی که انسان در توانش است که از روی اراده و اختیار بسمت رشد و راه مستقیم برود و دست از دیوانگی یا کفر برداشته و استغفار کرده و بلکه خدا را شکر کند و به صف نمازگزاران بپیوندد. البته اینجا باز هم این اشکال هست که چطور کسی یحتمل به اختیار خود آیا بتواند دست از دیوانگی بردارد؟ یعنی اگر او دیوانه است و احتیاج به درمان دارد تا سلامتش بازگردد، آنگاه احتیاج به کمک دیگران هم دارد تا درمان شود و سلامتش را باز یابد. و این یک دور باطلی می شود اگر همین دیگران همانهایی هم هستند که در او به چشم دیوانگی ای می نگرند که در نتیجه احتیاج به درمان هم آیا از همین دیگران است یا نه و بلکه دیگرانی دیگر هم هنوز نیاز هست که روانشناس و بلکه روانپزشک هم هستند تا درمان او را کامل کنند.

خوب، این یک وضعیتی است عمومی در روانشناسی و روانپزشکی که احتیاج به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم چندان ندارد. اما یک وقت هست که در حکمت متعالیه مکاسب و اقتصاد هم باید در نظر گرفته شود. مثلاً اگر هر روز رفتید نان بگیرید قیمت نان تغییر کرده بود یا اندازه ی نان بالا پایین و کم و زیاد شده بود، خوب اینجا آیا باید اعتراض کرد یا خیر؟ و هر روز چقدر باید اعتراض هم کرد؟ و چقدر این اعتراضها تاثیر هم دارند؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب ما اعتراض کنیم و آنگاه کسی هم گوش ندهد، بعد چه؟ و یحتمل بعضی هم یحتمل ایراد کنند و بلکه ماورای ایراد شروع کنند به حرفهای بدتری هم زدن و .... اما بالاخره قیمت نان که از کالاهای اساسی ای است که مردم روی آن حساب می کنند باید در یک طیف معینی واقع شده باشد یا خیر. مثلاً نمی شود قیمت نان را گرانتر از قیمت یک خانه برای زندگی در نظر گرفت! و اما در یک شرایطی نیز یحتمل این طیفها به نوساناتی هم بیافتند که غیر قابل پیش بینی هم هستند.

نکته اینجا این است که ما بر حسب تجربه ای که خود داریم، یک نوع از انواعی از طیف سنجیها را برای سنجشهای مختلف در زمینه ها و حتی علوم مختلف قرار می دهیم که آیا این طیفها گسسته هم هستند یا پیوسته. مثلاً نقطه ی جوش آب در سطح دریا در این درجه ی سانتیگراد مثلاً 100 دذجه سانتیگراد است. سطح که بالاتر رود یا پایینتر رود چطور می شود و اگر بجای آب، مایه ی دیگری مصرف شود چطور می شود؟ یا مثلاً نقطه ی ذوب فلزی مثل آهن حالا بنده ی حقیر دقیقاً در ذهنم نیست که در چه درجه ای است؟ و خوب، نقطه ی ذوب انواع فلزات را هم داریم. و اما اینکه در چه درجه ای آیا ما می توانیم فلزی را با چه حرارتی ذوب کنیم؟ اینها هم طیفهایی دارد. و این یحتمل بخشی از مبحث علومی مثل متالورژی هم می تواند باشد. و اما اینکه حالا در یک نقطه ای از دوب بعضی فلزات هم چطور ممکن است انقلاباتی رخ دهد که قابل پیش بینی هم نیست یحتمل از مسائلی است که آیا اصلا اتفاق می افتند؟ آیا کذب محض است؟ آیا راست است؟ یحتمل برای آزمایش چنین مسائلی احتیاج هم هست که به آن فلز دستیابی داشته باشیم تا بتوانیم در محیطهای آزمایشی خاصی آیا آن آزمایشها را انجام دهیم تا ببینیم به چه نتایجی می توان رسید. و الا مثلاً گفته شود که نقطه ی ذوب همان فلز هم در این درجه از سانتیگراد یا کلوین رخ می دهد. و اما در چه طیفی است که آیا یحتمل انقلابی هم رخ دهد که از دوب آن فلز ناشی شود؟ این یحتمل ماورای علم به اینکه نقطه ی ذوب در چه حدی است باشد.

عرض بنده ی حقیر اینجا این است که یحتمل ما یک سری مسائلی را داریم که در حکمت متعالیه واقع هستند. و مسائلی دیگر هستند که در نظریه های حمیدی مجیدی آیا بتوان آنها را در نظر گرفت (که این نظریات آیا از ریاضی فیزیک نتیجه می شوند؟ و بلکه خود این مسائل ریاضی فیزیکی می توانند بسیار هم بحث برانگیر شوند که چطور است که اینقدر ریاضیات خوب می تواند فیزیک را شرح کند و .... مثلاً رجوع کنید به مقالاتی از ویگنر و همینگ که در ویکیپدیا بدانها اشاره رفته اند!) و هنوز مسائل دیگری هستند که فقهی هم هستند. و اما یحتمل این اشکال هم شود که تا اینها را درست با هم جمع نکنیم و متوجه همه ی مسائل با هم نشویم نیز مسئله برای ما درست روشن نشود. البته در مسائل فقهی هم یحتمل موضوع اینطور مطرح شود که تا جواب مسئله را درست نمی دانید، جواب ندهید و بلکه بفرمایید که نمی دانم. و اما اگر دیدید که مثلاً نمازگزاری تازه از راه رسیده و در حالی که همه دارند به سجده می روند او هم تکبیر گفته و با بقیه به سجده رفت، خوب او معلوم است که نمی داند که آیا رکن کدام است و آیا چطور می شود به نماز جماعت در رکنی از نماز وصل شد. و لذا خوب است به او تذکر دهید هر چند که او دقیقاً متوجه نشود و زمان برد که این مسائل را یاد بگیرد و هر چند که این تذکر نیز برای کسی که می خواهد جاهلی را کمی از جهالتش در بیاورد نیز سنگین باشد. البته اینجا این مسئله هم هست که یحتمل خوب باشد که در صورتی که گمان می رود که سجده، سجده ی آخر نماز است و او هم تازه رسیده است به نماز، او هم با دیگران به سجده رفته و آنگاه با رعایات دیگر مسائل به نمازش بایستد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ﴿آل عمران: ١٤٤﴾

 

https://arxiv.org/pdf/1908.02756.pdf

 

در رساله ی امام خمینی آمده است و بنده با یک نگاه اجمالی خیلی سریع نتوانستم آنرا در اجوابة الستفتائات امام خامنه ای بیابم که بر دیوانه واجب نیست که قضای روزه هایی را که عاقل نبوده را بگیرد. همین مسئله را در رابطه با کافر هم داریم. اینجا این مسئله مطرح می تواند شود که دیوانه یا کافر کی عاقل یا مسلمان می شود و لذا بر او روزه ماه رمضان و بلکه قضای آن از آن زمان نیز واجب است. مطلوب است یافتن ربط این قضیه به مسئله ی مطرح شده در تصویر آینه ای پاریتی هیگز مدل استاندارد ذرات فیزیک و ... توسط دونسکی-هال-هاریگاری مقاله ی بالا.

--------------------------------

مسئله را اینجا این طور مطرح کنیم که استادی در ریاضی فیزیک یا حد اکثر دیگر در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از جمله شاگرد کافری هم دارد که آمده است پای درس بنشیند برای اینکه ریاضی فیزیکش هم خیلی خوب است و حالا بقیه ی مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را چطور درک کند، و الله اعلم! خوب، اول که روشن است که شاگرد باید هم ادب را رعایت کند و اما مسئله ای که اینجا مطرح است این هم هست که یحتمل بعضی از شاگردان هم خیلی ثروتمند باشند ولی بعضی دیگر هم اصلا وضع مالی خوبی نداشته باشند. و مثلاً استاد می خواهد امتحان بگیرد که کدام حافظ قرآن است و کدام نیست!

اینجا یک مسئله ای در مورد حفظ قرآن هم داریم که خوب است بررسی شود که آیا مثلاً حفظ سوره های یس و الرحمن و الواقعه نیز می تواند شروع خوبی باشد برای وارد شدن به حفظ قرآن؟ البته این خود خوب است ولی آشنایی با الفاظ قرآنی که وقتی مثلاً انسان آیات قرآن را دارد می شنود وقتی وارد مسجد می شود قبل از اذان که معمولاً آیاتی از قرآن همه می دانیم در حال پخش شدن است، آنگاه همین خود می تواند کنجکاوی شنونده را برانگیزد که این کدام آیه از قرآن است؟ برای شروع یحتمل بذهن برسد که آیا از کدام سوره است؟ بعد اگر متوجه شد، یحتمل بذهن برسد که خوب کدام فراز از این سوره است؟ بعد یحتمل باز بنظر برسد که آیه مبارکه آیه ی چندم هم هست؟ و همینطور یحتمل حافظه آنقدر قوی باشد که حتی بداند که آیه ی مبارکه یا قسمتی از آن در کجاهای دیگر قرآن کریم هم آمده است. موضوع اینجا این است که چقدر گوش به شنیدن این آیات آشنا است؟ و حالا کاری هم نداریم که بعضی حتی تا آنجا نیز یحتمل پیش می روند که این قرائت در چه مقامی است که دارد تلاوت ه می شود و بسیاری نکات دیگر هم هست که یحتمل تفسیری و حدیثی و فقهی و داستانی و ... هستند. و خوب، حالا حافظ قرآن چقدر مفهوم قرآن مجید را هم درک می کند باز سوال دیگری است.

خوب اینجا استاد می تواند وقتی مسائل را برای همه دارد بیان می کند، برای هر کسی از دیدگاه خودش که تا همان اندازه هم قابل فهم است بیان کند تا جایی که رابطه ی استادی و شاگردی یک حالت شفابخشی هم طوری پیدا کند که شاگرد را نه تنها از یحتمل از دیوانگیهایش هم به سوی سلامتی اش رهنمون می کند و بلکه مستمع کافر را هم ترغیب می کند که مسلمان شود. اما یک وقت هست که نه، مسئله از این نوع نیست و بلکه از این نوع است که استاد بنظرش می رسد که شاگردش دیوانه است و شاگرد هم بنظرش می رسد که استادش هم از او بلکه دیوانه تر است؛ و لذا اینجا یک رقابتی هم در دیوانگی رخ می دهد که دیوانه و کافر را دیوانه تر و کافرتر هم می کند. مگر اینکه شاگرد بنوعی متوجه شوند که قصد استادش نمی تواند این باشد. و اگر هم این است، دلیلش را سعی کند بیابد و سعی کند یا خود را اصلاح کند یا بتواند استدلال کند که این استاد است که جایی به خطا رفته است.

خصوصاً یک جایی هست که کافر و دیوانه بهتر می توانند با هم کنار بیایند آنجایی که بعد از اینکه فرمود و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون. بعد می فرماید  و ما هو الا ذکر للعالمین. یعنی بعد از اینکه مدعیان و کذابها را داشتی که از ادعاهای کذب خود دست برنداشتند و تا سر حد مرگ سماجت کردند، آنگاه اتفاقاً آنهایی که متهم به دیوانگی و کفر هم هستند خیلی بهتر می توانند با هم کنار هم بیایند و مسائلشان را با هم حل کنند برای اینکه آن مدعیان و کذابها و دروغگویان را اگر کسی بتواند حذف کند یحتمل بهتر هم می تواند استدلال کند. اگر قرار بود که خطیب و استاد خود فرعون باشد که دیگر برای حضرت موسی علیه السلام فرصتی نمی ماند که رسالتش را ثابت کند. و اگر نمازی در کار نباشد هم که دیگر امامتی باقی نمی ماند که یحتمل احکام فقهی نماز و امثالهم هم بعد یا قبل از نماز توسط امام جماعت محترم توضیح داده شود. و حالا اینجا تا چه حدی هم مسئله ی امامت و عبادت با مسئله ی فرعونیت در تضاد است و آیا اینها امکان همزیستی هم دارند یا اینکه همچین که راه یکی پذیرفته نشد و هر کدام راه دیگری را خواست نفی کند، همزیستی غیر ممکن می شود.

و اما اینجا مسئله بین خود ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه و از آن طرف هم بین مامومینی که پشت سر ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه به نماز می ایستند هم مطرح است. یعنی اگر اینجا نیز قرار باشد که استدلال و عقل کار نکند و هر کدام به فکر حذف دیگری بربیاید چرا که می خواهد ثابت کند که این دیگری است که دیوانه است و او است که عاقل است، و از این راه است که می خواهد به مرجع تقلیدی هم تا چه حدی آیا برسد؟ اینجا هم بعضی یحتمل اشکال می کنند که ما مشکل دیگری داریم. یعنی یک وقت هست که کسی مدعی است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف داریم و همینطور ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه هم داریم؛ و در عین حال هیچ کدام هم مدعی نیست که منم که امام زمان هستم. و لذا مسئله اسلام و مسلمانی دچار کذب و دیوانگی و کفر نمی شود. و اما بالاخره چطور است که باید امام زمانش را کسی بشناسد که اگر نشناسد هم به مرگ زمان جاهلیت از دنیا رفته است؟ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی  اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی اَللَّهُمَّ فَکَمَا هَدَیْتَنِی لِوِلاَیَةِ مَنْ فَرَضْتَ عَلَیَّ طَاعَتَهُ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِکَ بَعْدَ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى وَالَیْتُ وُلاَةَ أَمْرِکَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُجَّةَ اَلْقَائِمَ اَلْمَهْدِیَّ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ ...

اما خوب، مسائل حوصله و صبر هم می خواهد که حالا اصلا کاری نداریم که مدل استاندارد ذرات فیزیک هم کدام است و ربطش هم چیست و چطور می خواهیم خمینه ای را در فضا-زمان امتداد داده و مسئله را محلیتش به جهانی بودن برسانیم و بالعکس. مثلاً حدیثی را از مسند احمد از احقاق الحق و ازهاق الباطل بیان کردیم. این حدیث بنظر می رسد که از لحاظ چاپی هم اشکالاتی داشته باشد آنطور که اصل حدیث در مسند اینگونه است:

 

2165 - حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِی الْمَنَامِ بِنِصْفِ النَّهَارِ أَشْعَثَ أَغْبَرَ مَعَهُ قَارُورَةٌ فِیهَا دَمٌ یَلْتَقِطُهُ أَوْ یَتَتَبَّعُ فِیهَا شَیْئًا قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا؟ قَالَ: §دَمُ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِهِ لَمْ أَزَلْ أَتَتَبَّعُهُ مُنْذُ -[60]- الْیَوْمَ " قَالَ عَمَّارٌ: «فَحَفِظْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ فَوَجَدْنَاهُ قُتِلَ ذَلِکَ الْیَوْمَ»

http://lib.efatwa.ir/42201/4/59

 

2553 - حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ هُوَ ابْنُ سَلَمَةَ، أَخْبَرَنَا عَمَّارٌ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: " رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِیمَا یَرَى النَّائِمُ بِنِصْفِ النَّهَارِ وَهُوَ قَائِمٌ أَشْعَثَ أَغْبَرَ، بِیَدِهِ قَارُورَةٌ فِیهَا دَمٌ، فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ -[337]- وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذَا؟ قَالَ: §هَذَا دَمُ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِهِ، لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْیَوْمِ فَأَحْصَیْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ فَوَجَدُوهُ قُتِلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ "

http://lib.efatwa.ir/42201/4/336

 

2553 - حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ هُوَ ابْنُ سَلَمَةَ، أَخْبَرَنَا عَمَّارٌ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: " رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِیمَا یَرَى النَّائِمُ بِنِصْفِ النَّهَارِ وَهُوَ قَائِمٌ أَشْعَثَ أَغْبَرَ، بِیَدِهِ قَارُورَةٌ فِیهَا دَمٌ، فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللهِ، مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا دَمُ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِهِ، لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْیَوْمِ فَأَحْصَیْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ فَوَجَدُوهُ قُتِلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ " 

http://lib.efatwa.ir/42200/4/336

 

و در خود احقاق الحق و ازهاق الباطل چنین آمده است:

 

منهم الحافظ أحمد بن حنبل فی «المسند» (ج 1 ص 283 ط المیمنیة بمصر) قال:

حدّثنا عبد اللّه، حدّثنی أبی، ثنا عفّان، ثنا حمّاد هو ابن سلمة، أنا عمّار عن ابن عبّاس قال: رأیت النّبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم فیما یرى النائم بنصف النّهار و هو قائم أشعث أغبر بیده قارورة فیها دم، فقلت: بأبی أنت و امّی یا رسول اللّه ما هذا؟ قال: هذا دم الحسین و أصحابه لم أزل ألتقطه منذ الیوم فأحصینا ذلک الیوم فوجدوه قتل فی ذلک الیوم.

http://lib.eshia.ir/10271/11/369

 

 

از جمله چیزهایی که غلط است این است که در حدیث بنظر کسی برسد و چون بر عربی اش مسلط هم نیست که "قائم" اینجا حضرت قائم است؛ یعنی بالاخره ترجمه ی صحیح حدیث چیست؟! و بعد هم این روایت از دسته ی روایاتی از ابن عباس است که احقاق الحق در مورد شهادت آن حضرت می آورد. و حالا آیا تا چه حدی نیز این روایت و بلکه دیگر روایات ابن عباس در منابع شیعی نیز یافت می شوند باز خود سوال دیگری است. البته بنظر این حقیر می رسد که لااقل بر حسب گفته ی ویکی فقه ابن عباس از جایگاه معتبری نزد شیعه و سنی برخوردار است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ﴿آل عمران: ١٤٤﴾

 

https://arxiv.org/pdf/1908.02756.pdf

 

در رساله ی امام خمینی آمده است و بنده با یک نگاه اجمالی خیلی سریع نتوانستم آنرا در اجوابة الستفتائات امام خامنه ای بیابم که بر دیوانه واجب نیست که قضای روزه هایی را که عاقل نبوده را بگیرد. همین مسئله را در رابطه با کافر هم داریم. اینجا این مسئله مطرح می تواند شود که دیوانه یا کافر کی عاقل یا مسلمان می شود و لذا بر او روزه ماه رمضان و بلکه قضای آن از آن زمان نیز واجب است. مطلوب است یافتن ربط این قضیه به مسئله ی مطرح شده در تصویر آینه ای پاریتی هیگز مدل استاندارد ذرات فیزیک و ... توسط دونسکی-هال-هاریگاری مقاله ی بالا.

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ﴿یس: ٧٨﴾

 

۱. قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿المؤمنون: ٨٢﴾

۲. أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿الصافات: ١٦﴾

۳. أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ ﴿الصافات: ٥٣﴾

۴. أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَٰلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ ﴿ق: ٣﴾

 

وقال علی بن ابراهیم فی قوله: (ما أصاب من مصیبة فی الارض ولا فی أنفسکم إلا فی کتاب) الآیة، فانه قال الصادق (علیه السلام): لما أدخل رأس الحسین بن علی (علیهما السلام) على یزید لعنه الله وأدخل علیه علی بن الحسین وبنات امیر المؤمنین (علیه السلام) وکان علی بن الحسین (علیه السلام)مقیدا مغلولا، فقال یزید: یا علی بن الحسین ! الحمد لله الذی قتل أباک، فقال علی بن الحسین: لعن الله من قتل أبی، قال فغضب یزید وأمر بضرب عنقه (علیه السلام)، فقال علی بن الحسین فاذا قتلتنی فبنات رسول الله (صلى الله علیه وآله) من یردهم إلى منازلهم ولیس لهم محرم غیری، فقال أنت تردهم إلى منازلهم ثم دعا بمبرد فأقبل یبرد الجامعة من عنقه بیده ثم قال: یا علی بن الحسین أتدری ما الذی ارید بذلک؟ قال بلى ترید أن لا یکون لاحد علی منة غیرک، فقال یزید هذا والله ما أردت أفعله ثم قال یزید یا علی بن الحسین " ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم " فقال علی بن الحسین (علیه السلام) کلا، ما هذه فینا نزلت، إنما نزلت فینا " ما أصاب من مصیبة فی الارض ـ إلى قوله ـ لا تفرحوا بما أتاکم " فنحن الذین لا نأسا على ما فاتنا ولا نفرح بما أتانا منها قوله: (ولقد ارسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان) قال المیزان الامام وقوله (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وآمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته) قال نصیبین من رحمته أحدهما أن لا یدخله النار والثانیة ان یدخله الجنة وقوله: (ویجعل لکم نورا تمشون به) یعنی الایمان، اخبرنا الحسین بن علی عن ابیه عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن القاسم بن سلیمان عن سماعة بن مهران عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله (یؤتکم کفلین من رحمته) قال الحسن والحسین (علیهما السلام) (ویجعل لکم نورا تمشون به) قال إمام تأتمون به وقوله: (لئلا یعلم أهل الکتاب ألا یقدرون على شئ من فضل الله وان الفضل بید الله یؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم).

 

تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، جلد 2، صص 352-352

http://lib.eshia.ir/12015/2/353

 

مسئله ای که از لحاظ حقوق بشر سکولار لیبرال اتفاق می افتد این است که مایل هم نیست که وارد حتی بحثهایی از قبیل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز شود. و مسئله این هم فقط نیست که حقوق بشر را بطور فردی و انفرادی و نه اجتماعی می طلبد؛ یحتمل بتوان گفت که به اجتماعات مختلف را هم از لحاظ حقوق بشر سکولار لیبرال می پذیرد. شما حتی پسیکولوژی و روانشناسی و پزشکی هم دارید و بلکه ریاضی فیزیک خیلی خوبی هم می توانید داشته باشید آنچنان که عبد السلام را ما ملاحظه می کنیم که نه تنها جایزه ی نوبل فیزیک را هم برد و بلکه حتی با افرادی مثل پاتی نیز که دیگر فیزیکدان هندی است نیز مقاله دارد؛ و مدل پتی-سلام را هم داریم. 

مشکل چنین حقوق بشری سکولار-لیبرال بنظر می رسد آنجا آغاز شود که نه حتی بفرمایید که همه ی این علوم طبیعی از یک حکمت متعالیه ی بالاتری نشات می گیرد و بلکه از انواع متافیزیکی فلسفی است و مثلاً باید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اول پرداخت تا رسید به این دیگر مسائل در علوم طبیعی. مشکل بلکه از آنجا آغاز می شود که حقوق بشری فردی اجتماعی را بطلبیم که داعیه ی جهانی شدن را داشته باشد. دلیلش هم این است که در جواب می فرمایند که اصلا حرفت چیست؟ حقوق بشر سکولار-لیبرال به این خوبی را داریم که به این کاملی است. دیگر چه می خواهی؟!!! خدا نکند از این حضرات کسی بپرسد که دیگر این آیات شیطانی ات  برای چیست؟ چرا که لابد می فرماید که مگر نمی دانی معنای لیبرال و لیبرالیسم یعنی چه؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در پیامی به زائران بیت الله الحرام، برائت از مستکبران و در رأس آن آمریکا را به ‌معنی برائت از مظلوم‌کشی و جنگ‌افروزی، محکوم کردن کانونهای تروریسم از قبیل داعش و بلک‌واتر آمریکائی، نهیب امت اسلامی بر سر رژیم کودک‌کش صهیونیست و پشتیبانان و کمک‌کنندگان آن و محکومیت جنگ‌افروزیهای امریکا و دستیارانش در منطقه‌ی حساس غرب آسیا و شمال آفریقا دانستند و با تأکید بر قرار داشتن مسئله فلسطین در رأس همه مسائل سیاسی مسلمانان، خاطرنشان کردند: ترفند معامله‌ قرن که به‌وسیله آمریکای ظالم و همراهان خائن آن زمینه‌سازی می‌شود، جنایتی در حق جامعه‌ بشری است. همگان را به حضور فعال برای شکست این مکر دشمن فرا می‌خوانیم و به حول و قوه‌ الهی آن را و همه ترفندهای دیگر جبهه‌ استکبار را در برابر همت و ایمان جبهه‌ مقاومت محکوم به شکست می‌دانیم.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز حجت‌الاسلام والمسلمین نواب (نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت و سرپرست حجاج ایرانی) آن را در صحرای عرفات قرائت کرد، به این شرح است:

 بسم الله الرّحمن الرّحیم

والحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی رسوله الکریم الامین، محمّد خاتم النّبیّین، و علی آله المطهّرین سیّما بقیّة الله فی الارضین، و علی اصحابه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.

 موسم حج در هر سال، میعاد رحمت پروردگار بر امّت اسلامی است. فراخوان قرآنیِ « وَ اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَج» دعوت همگان در طول تاریخ بر سر این سفره‌ی رحمت است تا هم دل و جان خداجوی و هم نگاه و اندیشه‌ی خردورز آنان از برکات آن بهره‌مند گردد و هر سال درسها و آموخته‌های حج، به وسیله‌ی جماعاتی از مردم به سراسر جهان اسلام برسد.

 در حج، اکسیر ذکر و عبودیّت که عنصر اصلی در تربیت و پیشرفت و اعتلای فرد و جامعه است، در کنار اجتماع و اتّحاد که نماد امّت واحده است، و همراه با حرکت بر گرد مرکز واحد و در مسیری با هدف مشترک که رمز تلاش و تحرّک امّت بر پایه‌ی توحید است، و با یکسانی آحاد حج‌گزار و نبود تمایز که نشانه‌ی برداشتن تبعیض‌ها و همگانی کردن فرصتها است، مجموعه‌ای از پایه‌های اصلی جامعه‌ی اسلامی را در نمایی کوچک نشان میدهد. هر یک از احرام و طواف و سعی و وقوف و رمی و حرکت و سکون در اعمال حج، یک اشاره‌ی نمادین به بخشی از بدنه‌ی تصویری است که اسلام از اجتماع مطلوب خود ارائه کرده است.

 تبادل دانسته‌ها و داشته‌ها میان مردم کشورها و مناطق دور از هم، و تعمیم آگاهی‌ها و تجربه‌ها، و خبرگیری از وضع و حال یکدیگر، و زدودن بدفهمی‌ها و نزدیک کردن دلها و انباشتن توانها برای مقابله با دشمنان مشترک، دستاورد حیاتی و بسی بزرگ حج است که با صدها گردهمایی مرسوم و معمول نمیتوان آن را به دست آورد.

 آئین برائت که به معنی بیزاری از همه‌ی بی‌رحمی‌ها و ستمها و زشتی‌ها و فسادهای طواغیت هر زمان و ایستادگی در برابر زورگویی و باج‌گیری مستکبران دورانها است، یکی از برکات بزرگ حج و فرصتی برای ملّتهای مظلوم مسلمان است. امروز برائت از جبهه‌ی شرک و کفر مستکبران و در رأس آن آمریکا، به ‌معنی برائت از مظلوم‌کشی و جنگ‌افروزی است؛ به ‌معنی محکوم کردن کانونهای تروریسم از قبیل داعش و بلک‌واتر آمریکایی است؛ به ‌معنی نهیب امّت اسلامی بر سر رژیم کودک‌کش صهیونیست و پشتیبانان و کمک‌کنندگان آن است؛ به ‌معنی محکومیّت جنگ‌افروزی‌های آمریکا و دستیارانش در منطقه‌ی حسّاس غرب آسیا و شمال آفریقا است که رنج و مرارت ملّتها را به نهایت رسانده و هر روزه مصیبت‌های سنگینی بر آنان وارد کرده است؛ به معنی بیزاری از نژادپرستی و تبعیض بر اساس جغرافیا و نژاد و رنگ پوست است؛ به‌ معنی بیزاری از رفتار استکباری و خباثت‌آمیز قدرتهای متجاوز و فتنه‌انگیز دربرابر رفتار شرافتمندانه و نجیبانه و عادلانه‌ای است که اسلام، همه را به آن دعوت میکند.

 اینها اندکی از برکات حجّ ابراهیمی است که اسلام ناب، ما را به آن فراخوانده است؛ و این، نماد مجسّمِ بخش مهمّی از آرمانهای جامعه‌ی اسلامی است که هر سال به وسیله‌ی آحاد مردم مسلمان، به کارگردانی حج، نمایشی عظیم و پُرمضمون پدید می‌آورد و با زبانی گویا، همه را به تلاش برای ایجاد چنین جامعه‌ای فرا میخواند.

 نخبگان جهان اسلام که جمعی از آنان از کشورهای مختلف هم‌اکنون در مراسم حج حضور دارند، وظیفه‌ای سنگین و خطیر بر دوش میکشند. این درسها باید به همّت و ابتکار آنان به مجموعه‌ی ملّتها و افکار عمومی منتقل شود و دادوستد معنوی اندیشه‌ها و انگیزه‌ها و تجربه‌ها و آگاهی‌ها به‌دست آنها تحقّق یابد.

 امروز یکی از مهم‌ترین مسائل جهان اسلام، مسئله‌ی فلسطین است که در رأس همه‌ی مسائل سیاسی مسلمانان با هر مذهب و نژاد و زبان قرار دارد. بزرگ‌ترین ظلم قرنهای اخیر در فلسطین اتّفاق افتاده است. در این ماجرای دردآور، همه چیزِ یک ملّت -سرزمینش، خانه و مزرعه و دارایی‌هایش، حرمت و هویّتش- مصادره شده است. این ملّت به توفیق الهی شکست را نپذیرفته و از پا ننشسته و امروز از دیروز پُرشورتر و شجاعانه‌تر در میدان است؛ ولی نتیجه‌ی کار نیازمند کمک‌ همه‌‌ی مسلمانان است. ترفند معامله‌ی قرن که به ‌وسیله‌ی آمریکای ظالم و همراهان خائنش زمینه‌سازی میشود، جنایتی در حقّ جامعه‌ی بشری و نه ‌فقط ملّت فلسطین است. ما همگان را به حضور فعّال برای شکست این کید و مکر دشمن فرا میخوانیم و به حول و قوّه‌ی الهی آن را و همه‌ی ترفندهای دیگر جبهه‌ی استکبار را در برابر همّت و ایمان جبهه‌ی مقاومت، محکوم به شکست میدانیم.

 قال الله العزیز: اَم یُریدونَ کَیدًا فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون. صدق الله العلیّ العظیم. توفیق و رحمت و عافیت و قبولی طاعات را برای همه‌ی حجّاج محترم از خداوند مسئلت میکنم.

سیّدعلی خامنه‌ای    
۱۴مردادماه۱۳۹۸     
مصادف با ۳ذی‌الحجّه۱۴۴۰

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّـهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّـهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ  (یس: ٤٧)

 

فلما استشهد حمل علی بن الحسین مع الحرم و أدخل على اللعین یزید و کان لابنه‌ أبی جعفر (علیه السّلام) سنتان و شهور، فأدخل معه. فلما رآه یزید قال له: کیف رأیت یا علی بن الحسین [صنع اللّه؟] قال: رأیت ما قضاه اللّه- عز و جل- قبل أن یخلق السماوات و الأرض.

فشاور یزید جلساءه فی أمره. فأشاروا بقتله و قالوا له: لا تتخذ من کلب سوء جروا.

فابتدر أبو محمّد الکلام، فحمد اللّه و أثنى علیه ثم قال لیزید (لعنه اللّه): لقد أشار علیک هؤلاء بخلاف ما أشار جلساء فرعون علیه، حیث شاورهم فی موسى و هارون، فانّهم قالوا له: أرجه و أخاه، و قد أشار هؤلاء علیک بقتلنا، و لهذا سبب.

فقال یزید: و ما السبب؟

فقال: ان أولئک کانوا لرشدة و هؤلاء لغیر رشدة. و لا یقتل الأنبیاء و أولادهم إلّا أولاد الأدعیاء.

فأمسک یزید مطرقا ثم أمر بإخراجهم- على ما قص و روی-.

 

اثبات الوصیة، علی بن حسین مسعودی، ص 170

http://lib.eshia.ir/86423/1/170

 

حتی در این مجلس امام باقر(ع) هم که در سن بسیار کمی بود با یزید مقابله کرد، اثبات الوصیة مسعودی ص 181 دارد، یزید با اطرافیانش در مورد اسرا مشورت می‌کند، آنان می‌گویند همه را بکش! اینجا امام باقر(ع) شروع به سخن می‌کند: بعد از حمد و ثناء الهی به یزید خطاب می‌کند: سفارش اطرافیانت بر خلاف سفارش اطرافیان فرعون در کار موسی(ع) و هارون(ع) است، زیرا آنان در مشورت گفتند به آن دو مهلت بده، ولی اینان کشتن ما را به تو سفارش کردند، علتی دارد! یزید گفت: علتش چیست؟ حضرت(ع) فرمود: آنان حلال‌زاده بودند و اینان حرام زاده؛ چون پیامبران و فرزندانشان را جز حرام‌زادگان نمی‌کشند! یزید در مقابل این استدلال کودکی از اهل بیت(ع) درمانده می‌شود و جوابی ندارد جز اینکه مدتی در فکر فرو می‌رود و بعد هم دستور می‌دهد با بردن آنان از مجلس، مجلس را تمام کنند.

 

https://www.farsnews.com/news/13930905000230/

 

 

بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا در عکسهایی که در پست بعدی بالا انداخته ای روحانیتی را که همین اخیراً هم در ایران حتی کشته شده اند را نیاورده ای و از جمله امام جمعه کازرون حجت الاسلام محمد خرسند

 

https://www.mashreghnews.ir/news/963678/

 

و مصطفی قاسمی امام جماعت مسجد کربعلی همدان همدان مثلاً عکسی نیانداخته ای؟!

اول بنده عرض کنم که سخنران قبل از نماز جمعه تهران دیروز از امام باقر علیه السلام فرمودند که چطور در محضر یزید او را به فرعون تشبیه کرد و حتی گفت که دور و بریهایت حتی مثل دور و بریهای فرعون هم نیستند. ایشان دو منبع را ذکر کردند که این حدیث در آن آمده است؛ ولی بنده که نتوانستم آنرا مثلاً در بحار الانوار مرحوم مجلسی بیابم!

یک نکته ی دیگری که هست مربوط به سیاهی لسگر بودن روشن فکران در عصر مشروطه است که قاسم تبریزی در مصاحبه ای با کیهان روز پنجشنبه می فرمایند که چه بلبشویی بوده است در آن روزگاران و تا به امروز که از مرز شیطنتهای سلمان رشدی و آیات شیطانی اش و امثالهم نیز گذشته ایم. و لذا بنده ی حقیر می خواهم عرض کنم که ما اینجا با چه مسائل غریبی و نه فقط در باب حقوق بشر اسلامی هم طرفیم آنجایی که اسلام با سکولار لیبرالیسم آندلسی هم مقابله می کنند که در آن هم لباس روحانیت اسلامی داریم و هم مثلاً مطب پزشکان و بیمارستانهایی که حتی از دربانها گرفته تا پزشکان همه و همه با کراوات حضور می یابند. در چنین محیطی است که از روسای محترم قبلی قوه ی قضاییه بعد از عمل جراحی در ایران به آلمان هم تشریف می برند برای درمان و آنجا هم گویا آنطور که ویکیپدیا مدعی است پزشک ایرانی مقیم آنجا را تحت فشار می گذارند که مثلاً تو چرا او را دیده ای یا خواسته ای درمان کنی؟ و او هم در جواب فرموده اند که من ایشان را نمی شناخته ام! یا وزیر قبلی بهداشت و درمان نیز بخاطر عدم موفقیتش در تخصیص بودجه برای بیمه های درمانی می فرمایند که استعفا فرموده اند. البته یحتمل بعضی هم اشکال کنند که اینها مواردی از  حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی علی الخصوص نیست و به دانشجوی ریاضی فیزیکی هم چندان مربوط نمی شود! می شود؟

مسئله اینجا این است که حتی آن دانشجو و طلبه ی مسلمانی که خیلی هم مایل است به تحصیل علم و مسائل مربوط به ریاضی فیزیک مثلاً در محیطی مثل پژوهشگاه دانشهای بنیادی بپردازد نیز با این مشکل روبرو است که تحقیقات عالیه ای که در این نوع از پژوهشها اکثراً صورت می پذیرند، کما بیش همه و همه به انگلیسی هستند. و آنجایی هم که دانشجو حتی خیلی نخبه هم باشد، دیگر خیلی بیشتر هم یحتمل به غرب جلب شود و راهی کشورهای اروپایی و آمریکایی و انگلیس و استرالیا و کانادا مثلاً شود. و اما تا بیاید بفهمد که داستان از چه قرار است و مسئله چیست؟ یحتمل متوجه نشود دیگر که آقایان خانمها ما باید خیلی هم مفتخر باشیم ک حتی به همه ی پابرهنه ها و کوخ نشینها در سطوح همه ی جهان هم بتوانیم کمک کنیم و بلکه هر چه برج هم داریم خرج چنین مستضعفینی کنیم و ربا هم نخوریم آنچنان که بانکها هم سودها و بهره هایی آنچنانی می دهند و بلکه به تولید و رونق آن هم بپردازیم. اما بعضی هم اشکال می کنند که حالا اگر چنین است چرا جمهوری اسلامی خودش این همه برجهایی را که ساخته اند همینجوری به مستضعفین و پابرهنه ها و کوخ نشینها نمی دهند؟

مسئله این است که آنجایی که امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم تشریف فرما شوند، اگر حتی افراد بشر همه و همه محبت اهل بیت در دلشان جا داشته باشد و مایل هم باشند که به سنت عبودیت و عبادت در راه خدا بپردازند؛ همانطور که صاحب المیزان در تفسیر آیاتی از سوره ی واقعه می فرمایند چنین عباداتی اکتسابی است و هر کس بیشتر هم به چنین عباداتی می پردازد است که آن قرب الهی نصیبش می شود: اولئک المقربون. و اما این مسئله فقط یک صورت ظاهری در عبادات ندارد و این درجات عبادات ادامه می یابند تا آنجایی که در مورد رسول اکرم در کتاب الله آمده است فقاب قوسین او ادنی. و لذا با این همه تهذیبات و اشارات و تنبیهاتی که ما احتیاج داریم؛ ما کجا و آن حضرات و از جمله و در راس آنها رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام کجا! و لذا ما می بینیم که یحتمل بچه هایمان چطور بین گاندوها و لیبرال سکولاریسم و دانشگاه های شرق و غرب سرگردانند و آیا ما چقدر می توانیم آنها را ترغیب کنیم که ای دوست به نماز و دعا و ذکر و مسجد و خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام حتی سر سوزنی هم می پردازی؟!  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  وارفع درجته.

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾ سوره مبارکه القلم

 

الخامس من أحادیث ابن عباس‌

 

رواه جماعة من أعلام القوم:

منهم الحافظ أحمد بن حنبل فی «المسند» (ج 1 ص 283 ط المیمنیة بمصر) قال:

حدّثنا عبد اللّه، حدّثنی أبی، ثنا عفّان، ثنا حمّاد هو ابن سلمة، أنا عمّار عن ابن عبّاس قال: رأیت النّبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم فیما یرى النائم بنصف النّهار و هو قائم أشعث أغبر بیده قارورة فیها دم، فقلت: بأبی أنت و امّی یا رسول اللّه ما هذا؟ قال: هذا دم الحسین و أصحابه لم أزل ألتقطه منذ الیوم فأحصینا ذلک الیوم فوجدوه قتل فی ذلک الیوم.

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 11، ص369

http://lib.eshia.ir/10271/11/369

 

یحتمل بعضی خیلی اشکال کنند که کسی اکتفا کند در امور مربوط به امامت و مقاومت که فقط امر شهادت با خودکشی خیلی خیلی فرق دارند. بگذریم که بنده باید بیشتر هم سعی کنم به مقالات ریاضی فیزیکی خود در امر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازم. و اما همین دو آیه را در نظر آورید و بعد به تفاسیر هم رجوع کنیم ببینیم داستان از چه قرار است؟ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ ﴿الواقعة: ٤٦﴾ شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿آل عمران: ١٨﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿الصافات: ١٠٧﴾

 

 

سطوع نور من رأسه الشریف فی بیت یزید الى السماء و نزول نبینا و جماعة من الأنبیاء عنده و أمره بتعذیب الحرس فوجدوا مذبوحین‌

رواه القوم:

منهم العلامة الشبلنجی فی «نور الأبصار» (ص 125 ط مصر) قال:

روى سلیمان الأعمش رضی اللّه عنه قال: خرجنا ذات سنة حجّاجا لبیت اللّه الحرام و زیارة قبر النّبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم، فبینا أنا أطوف بالبیت إذا رجل متعلّق بأستار الکعبة و هو یقول: اللّهمّ اغفر لی و ما أظنّک تفعل، فلمّا فرغت من طوافی قلت: سبحان اللّه العظیم ما کان ذنب هذا الرجل؟! فتنحیّت عنه ثمّ مررت به مرّة ثانیة و هو یقول: اللّهمّ اغفر لی و ما أظنّک تفعل، فلمّا فرغت من طوافی قصدت نحوه فقلت: یا هذا إنّک فی موقف عظیم یغفر اللّه فیه الذّنوب العظام فلو سألت منه عزّ و جلّ المغفرة و الرّحمة لرجوت أن یفعل فإنّه منعم کریم، فقال: یا عبد اللّه من أنت؟ فقلت: أنا سلیمان الأعمش فقال: یا سلیمان إیّاک طلبت و قد کنت أتمنّى مثلک فأخذ بیدی و أخرجنى من داخل الکعبة إلى خارجها، فقال لی: یا سلیمان ذنبی عظیم، فقلت: یا هذا أ ذنبک أعظم أم الجبل أم السّماوات أم الأرضون أم العرش؟ فقال لی: یا سلیمان ذنبی أعظم مهلا علىّ حتّى أخبرک بعجب رأیته، فقلت له: تکلّم رحمک اللّه، فقال لی: یا سلیمان أنا من السبعین رجلا الّذین أتوا برأس الحسین بن علیّ رضی اللّه عنهما إلى یزید بن‌ معاویة فأمر بالرأس فنصب خارج المدینة و أمر بانزاله و وضع فی طست من ذهب و وضع ببیت منامه، قال: فلمّا کان فی جوف اللّیل انتبهت امرأة یزید بن معاویة فإذا شعاع ساطع إلى السّماء ففزعت فزعا شدیدا و انتبه یزید من منامه، فقالت له: یا هذا قم فإنّی أرى عجبا، قال: فنظر یزید إلى ذلک الضیاء فقال لها اسکتی فإنّی أرى کما ترین، قال: فلمّا أصبح من الغد أمر بالرأس فاخرج إلى فسطاط و هو من الدیباج الأخضر و أمر بالسبعین رجلا فخرجنا إلیه نحرسه و أمر لنا بالطعام و الشراب حتّى غربت الشمس و مضى من اللّیل ما شاء اللّه و رقدنا فاستیقظت و نظرت نحو السماء و إذا بسحابة عظیمة و لها دویّ کدویّ الجبال و خفقان أجنحة فأقبلت حتّى لصقت بالأرض و نزل منها رجل و علیه حلّتان من حلل الجنّة و بیده درانک و کراسی فبسط الدرانک و ألقى علیها الکراسی و قام على قدمیه و نادى انزل یا أبا البشر انزل یا آدم صلّى اللّه علیه و سلّم فنزل رجل أجمل ما یکون من الشیوخ شیبا، فأقبل حتّى وقف على الرأس فقال:

السلام علیک یا ولیّ اللّه، السلام علیک یا بقیّة الصّالحین عشت سعیدا و قتلت طریدا و لم تزل عطشانا حتّى ألحقک اللّه بنا، رحمک اللّه، و لا غفر لقاتلک، الویل لقاتلک غدا من النّار، ثمّ زال و قعد على کرسىّ من تلک الکراسىّ، قال: یا سلیمان ثمّ لم ألبث إلّا یسیرا و إذا بسحابة أخرى أقبلت حتّى لصقت بالأرض فسمعت منادیا یقول: انزل یا نبىّ اللّه انزل یا نوح و إذا برجل أتمّ الرجال خلقا و إذا بوجهه صفرة و علیه حلّتان من حلل الجنّة فأقبل حتّى وقف على الرأس، فقال: السلام علیک یا عبد اللّه، السلام علیک یا بقیّة الصّالحین قتلت طریدا و عشت سعیدا و لم تزل عطشانا حتّى ألحقک اللّه بنا، غفر اللّه لک، و لا غفر لقاتلک، الویل لقاتلک غدا من النّار، ثمّ زال فقعد على کرسىّ من تلک الکراسىّ، قال: یا سلیمان ثمّ لم ألبث إلّا یسیرا و إذا بسحابة أعظم منها فأقبلت حتّى لصقت بالأرض فقام الأذان و سمعت منادیا ینادى: انزل یا خلیل اللّه‌ انزل یا إبراهیم صلّى اللّه علیه و سلّم و إذا برجل لیس بالطویل العالی و لا بالقصیر المتدانی أبیض الوجه أملح الرجال شیبا فأقبل حتّى وقف على الرأس فقال: السّلام علیک یا عبد اللّه، السّلام علیک یا بقیّة الصّالحین قتلت طریدا و عشت سعیدا و لم تزل عطشانا حتّى ألحقک اللّه بنا غفر اللّه لک، و لا غفر لقاتلک، الویل لقاتلک غدا من النار، ثمّ تنحّى فقعد على کرسىّ من تلک الکراسىّ، ثمّ لم ألبث إلّا یسیرا فإذا بسحابة عظیمة فیها دویّ کدویّ الرعد و خفقان أجنحة فنزلت حتّى لصقت بالأرض و قام الأذان فسمعت قائلا یقول: انزل یا نبیّ اللّه انزل یا موسى بن عمران، قال: فإذا برجل أشدّ النّاس فی خلقه و اتمّهم فی هیبته و علیه حلّتان من حلل الجنّة، فأقبل حتّى وقف على الرأس فقال مثل ما تقدّم ثمّ تنحّى فجلس على کرسىّ من تلک الکراسىّ، ثمّ لم ألبث إلّا یسیرا و إذا بسحابة أخرى و إذا فیها دویّ عظیم و خفقان أجنحة فنزلت حتّى لصقت بالأرض و قام الأذان فسمعت قائلا یقول: انزل یا عیسى انزل یا روح اللّه فإذا أنا برجل محمر الوجه و فیه صفرة و علیه حلّتان من حلل الجنّة فأقبل حتّى وقف على الرأس فقال مثل مقالة آدم و من بعده ثمّ تنحّى فجلس على کرسىّ من تلک الکراسىّ، ثمّ لم ألبث إلّا یسیرا و إذا بسحابة عظیمة فیها دویّ کدویّ الرعد و الریاح و خفقان أجنحة فنزلت حتّى لصقت بالأرض فقام الأذان و سمعت منادیا ینادی: انزل یا محمّد، انزل یا أحمد صلّى اللّه علیه و سلّم، و إذا بالنبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم و علیه حلّتان من حلل الجنّة و عن یمینه صفّ من الملائکة و الحسن و فاطمة رضی اللّه عنهما فأقبل حتّى دنا من الرأس فضمّه إلى صدره و بکى بکاء شدیدا، ثمّ دفعه إلى امّه فاطمة فضمّته إلى صدرها و بکت بکاء شدیدا حتّى علا بکاؤها و بکى لها من سمعها فی ذلک المکان، فأقبل آدم علیه السّلام حتّى دنى من النبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم فقال: السّلام على الولد الطیّب، السّلام على الخلق الطیّب أعظم اللّه أجرک و أحسن عزاءک فی ابنک الحسین ثمّ قام نوح و إبراهیم و موسى و عیسى علیهم السّلام فقالوا کقوله کلّهم یعزّونه صلّى اللّه علیه و سلّم فی ابنه الحسین ثمّ قال النبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم: یا أبی آدم و یا أبی نوح و یا أبی إبراهیم و یا أخی موسى و یا أخی‌ عیسى اشهدوا و کفى باللّه شهیدا على امّتی بما کافونی فی ابنی و ولدی من بعدی فدنا منه ملک من الملائکة فقال: قطعت قلوبنا یا أبا القاسم أنا الملک الموکّل بسماء الدّنیا أمرنى اللّه تعالى بالطاعة لک فلو أذنت لی أنزلتها على امّتک فلا یبقى منهم أحد، ثمّ قام ملک آخر فقال: قطعت قلوبنا یا أبا القاسم أنا الموکّل بالبحار أمرنى اللّه بالطّاعة لک فإن أذنت لی أرسلتها علیهم فلا یبقى منهم أحد فقال النبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم یا ملائکة ربّی کفّوا عن امّتی فإنّ لی و لهم موعدا لن اخلفه، فقام إلیه آدم علیه السّلام فقال: جزاک اللّه خیرا من نبیّ أحسن ما جوزی به نبیّ عن امّته، فقال له الحسن: یا جدّاه هؤلاء الرقود هم الّذین یحرسون أخی و هم الّذین أتوا برأسه، فقال النبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم: یا ملائکة ربّی اقتلوهم بقتلهم ابنی فو اللّه ما لبثت إلّا یسیرا حتّى رأیت أصحابی قد ذبحوا أجمعین، قال: فلصق بی ملک لیذبحنی فنادیته: یا أبا القاسم أجرنى و ارحمنی یرحمک اللّه، فقال: کفوا عنه و دنا منّى، و قال: أنت من السبعین رجلا؟ قلت: نعم، فألقى یده فی منکبى و سحبنى على وجهى و قال: لا رحمک اللّه و لا غفر لک احرق اللّه عظامک بالنار فلذلک أیست من رحمة اللّه؟ فقال الأعمش: إلیک عنّى فإنّى أخاف ان أعاقب من أجلک- ا ه.

 

من شرح الشفاء للعلّامة التلمسانى من الفصل الرابع و العشرین.

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 11، صص 335-338

http://lib.eshia.ir/10271/11/335

 

 

راستش بنده ی حقیر سعی ام در این بود که از دیشب یک بار دیگر برنامه ی گفتگوی ویژه ی خبری شبکه ی دو با حضور آقای دکتر محمد جواد لاریجانی را از تلوبیون اینترنتی ببینم. رایانه ام که اصلا کار نکرد؛ و خلاصه موبایلم هم هی گیر می کرد و تا بالاخره امروز  تا نزدیکیهای اذان ظهر دیدم. و بنده همینجا می خواستم از حضور سربازان گمنام امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشکر کنم که چطور با حوصله می نشینند و کلی صبوری و بلکه کارهای کارشناسی می کنند تا بالاخره حالا آیا به نتایجی هم می رسند یا خیر. یعنی بنده ی حقیر متوجه شدم که این سایت تلوبیون مثلاً خودش هی یک کارهایی می کند که انگار کله کله ی خودش است و بنده هم کاره ای نیستم و خلاصه کلی سر کار بودیم تا اینکه مسئله حل شد و برنامه را یکی دو بار دیگر دیدم.

و راستش دفعه ی اول که وقتی بقول معروف داشت زنده پخش می شد دیدم، دیدید چطور تماشاچیهای فوتبالی هم خودشان انواع حرفهای خودشان را دارند در حینی که دارند بازی را می بینند؟ بنده هم نمی دانم چرا اینطوری شده بودم و حرفهای خودم را می زدم و انتقادهای خودم را می کردم راجع به حقوق بشر اسلامی و سیطره بر اسلام و ریشه داری و .... همین هم شد که دلم می خواست با دقت بیشتری برنامه را ببینم. بنظر این حقیر مسائل خیلی مهمی هم مطرح شده است که بیسار قابل تامل و تذکر هستند. اما یک چیزی را باید بنده اینجا عرض کنم که اتفاقاً این را دانشگاهیان هم خیلی خوب می توانند تشخیص دهند و بلکه از استادی از یکی از برنامه های قبلی گفتگوی ویژه هم عنوان شد.

و آن اینکه از دور که به اساتید دانشگاه و بلکه حوزه می نگریم، یحتمل بنظر می رسد که اینها خیلی متکبرند و اصلا هیچ کس را به حساب نمی آورند الا خودشان را و کار حضرت فیل است که وارد حلقه ی درسی این بزرگان علم و ادب شویم و حتی آنها را نمی توان یا خیلی بسختی بتوان حضوراً یافت! اما چیزی که هست این است که موضوع اینجا است که وقتی مسائل سخت مهمی را داریم که همه دارند با آنها کلنجار می روند، واقعاً هم در نهایت یک عده ی خاصی آیا بتوانند به نتایجی در آن زمینه های برسند و کار مثبتی را انجام دهند و بلکه حتی در حد طلبگی و دانشجویی نیز بتوانند مسائل را پیگیر شوند. خوب، پرداختن به این مسئله خودش کلی حرف دارد که باید بدانها پرداخته هم شوند. ولی ما اینجا غرضمان این نیست که وارد این مطالب هم دقیقاً شویم هر چند که نکات مهمی برای تذکر آن هم هست.

و اما مسئله ی دیگر مسئله ی سیطره است که یک وجه سیطره ی علمی هم دارد که بی ربط بدانچه در بالا گفتیم هم نیست. اما موضوع اینجا این هم می تواند باشد که در مناظره های حقوق بشری اسلامی یا سکولار لیبرالیسم آیا لزوماً از حقوق بشر سکولار لیبرال شروع می کنیم و آنگاه می خواهیم حقوق بشر اسلامی را در آن به اثبات برسانیم؟ یا اینکه خیر، حقوق بشر اسلامی را فرض می گیریم و آنگاه می خواهیم ثابت کنیم که حقوق بشر حتی سکولار لیبرال هم می تواند از اسلام بهره ها ببرد؟ اینجا یک بحث مهمی می تواند شروع شود در رابطه با سیطره ی علمی در مثلاً مبحث حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. از  آنجایی که میهمان برنامه رئیس مرکز پژوهشهای بنیادی هم تشریف دارند، بنده حقیر عرضم این است که حتی از لحاظ ریاضی فیزیکی هم که مسئله را در نظر بگیریم نیز معنایش این نیست که ما حقوق بشر را به حقوق بشر برای یک انسان مادی و نه بیشتر تنزلش داده ایم آنجایی که همه و همه ی افراد بشر دارند در مسائل تلاش می کنند که حلش کنند و از این میان عده ای توامندند و عده ای دیگر نیستند. و لذا انواع رقابتهای علمی است که درمی گیرند و شروع می شوند و بلکه همکاریهای بین المللی می توانند شروع شوند.

اما مسئله ای که هست این است که تا طلبه یا دانشجو بخواهد یاد بگیرد که مسئله کجا ریاضی فیزیکی است و کجا فقهی است و کجا حکمت متعالیه است؟ یحتمل اصلا خیلی وارد همه ی این مباحث نشود و بلکه در یکی از آنها بیشتر کارشناسی بتواند کند و در بقیه ی مباحث نخواهد وارد شود. حالا اینکه ما مبحث دیگری هم داریم که از لحاظ بین المللی از قرار حقوق بشر در کشورهای اسلامی چه حسابهایی هم دارند نیز خود تخصصهای خاص خود را یحتمل می خواهند. و تا طلبه یا دانشجو باز بخواهد یاد بگیرد که مباحث بنیادی این مبحث جدید که حالا دوباره سعی دارد کمی از ان را واردش شود، یحتمل قبل از اینکه به نتایجی مهم هم برسد حتی از روی ساده لوحی بلکه حقوقی را که خودش هم شاملش می شود در انبوهی از مسائل دیگر و از جمله تحریمهای اقتصادی و دارویی و تورم و گرانی و همه و همه گم شوند و سر خودش از لحاظ حقوق بشری از همه بی کلاهتر هم بماند! عرض بنده این است که این را نمی گویند دیگر حقوق بشر چه سکولار لیبرال و چه اسلامی! بقول آقایان باید هم یک جَیَبی هم داشت تا بتوانی حقت را بگیری و از روی فشلی و شل و ولی در اثر کارها در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و ... پس نیافتی و بلکه از همه و همه طبق معمول جا نمانی. یعنی گاهی اسب تازی است که پس فتد چرا که خیلی تند می رود در میدان و باز می رسد آخر همه! ولی گاهی هم واقعاً پس افتاده است و باید کاری بکند تا بالاخره به بقیه برسد تا جزئی از اجزاء اسبهای مسابقه محسوب شود. بعضی به حوزه و دانشگاه یحتمل اشکال هم می کنند که اینها همه اش حرف می زنند و لا غیر! و اما خوب همه چیز هم که حرف نیست! دقت بفرمایید! همانطور که گفته شد صلوات فرستادن هم حرف است و اما خدای سبحان می فرماید ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿الصافات: ١٠٧﴾

 

یک وقت هست در رویایی انسان را ترس برش می دارد که اینجا اسلام در خطر است و باید در راه اسلام وارد قتال هم شد و حال می خواهد این قتال حتی عزیزی است و بلکه پسر او است. و اما یک وقت هم هست که مصالح جامعه هم در میان است و فقط مسئله خانوادگی هم نیست و باز اسلام هم در خطر است و باز باید وارد قتال هم شد و از روی احساس مسئولیت نه اینکه پدری بخواهد پسرش را آنطور که خدا در رویا گفته است به قتل برساند و بلکه آیا مسئله این است که این پسری است که بدون اجازه ی پدرش تمرد می کند و در مقابله ی با دشمنان اسلام وارد قتال می شود. حتی ممکن است مسئله پدری و پسری هم نباشد و بلکه مسئله از این نوع است که بدون اجازه ی مرجع تقلید شیعیان جهان یا ولی فقیه یا حتی بدون اجازه ی امام زمان خود مومنی احساس خطر می کند و با دشمنان اسلام وارد قتال می شود و می کشد و نهایتاً کشته هم می شود. مثلاً آیا مختار ثقفی در انتقام خون شهدای کربلا از امام زمان خود اجازه داشت؟! البته یحتمل بعضی حتی تا این حد هم پیش بروند که آیا امام حسین علیه السلام نیز خود از امام زمان عجل الله فرجه الشریف اجازه قتال در کربلا را داشت؟

البته اینجا از لحاظ اقتصادی این سوال هم می تواند مطرح شود که اگر مثلاً در اسلام بلند مرتبه سازی اصولاً جایز نیست، و لذا آنگاه که با انواع بلند مرتبه سازی روبرو می شویم تکلیف چیست؟ آیا کسی که خود بلند مرتبه سازی کند جرمی را مرتکب شده است و باید مجازات شود یا اینکه فقط باید به او گفت که تو می بایستی در بلند مرتبه سازی ات پا برهنه ها و کوخ نشینها را هم در نظر می گرفتی؟ و چون نگرفتی و این کار را نکردی که به کوخ نشینها و پا برهنه ها هم کمک کنی، و لذا باید هم این بلند مرتبه سازیهایت را به مستضعفین ببخشی.

البته گاهی اوقات هم مسئله این است که برای چه هدف و آرمانی است که داری بلند مرتبه سازی می کنی؟ آیا اصلا برایت اسلام هم مهم است؟ یا خیر، بلند مرتبه سازی را در مملکت اسلام هم که باشد برای اینکه تقیه کرده ای انجام می دهی. تقیه کرده ای! و مثلاً همه این کار را می کنند و تو هم انجام می دهی و خیلی هم کاری نداری که نظر اسلام و فقه اسلامی چیست و در این باره چه می گوید و چرا که تقیه کرده ای و چرا که همه دارند این کار را انجام می دهند. و تو هم یکی مثل بقیه شده ای.

و اما خوب، بالاخره این هم نمی شود که مسلمانی تا به سنین 70 و 80 سالگی هم برسد و وارد مسائل اقتصادی هم شود و بلکه بلند مرتبه سازی هم کند ولی خیلی هم از مسائل اسلامی سر در نیاورد. یا بالاخره تا حدودی است که می تواند سر در بیاورد.

البته یک وقت هم دیدید که مسئله از این نوع هم نیست و بلکه از این نوع دیگری است که اصلا جنسی هم در کار نیست که آیا می خواهی این جنس را بسازی و بخری و بفروشی یا آن جنس را که حالا نوع آن از کدام انواع هم آیا باشد؟ و بلکه یحتمل مسئله از این نوع هم هست که فقیهی است و بلکه خود امام علیه السلام است که گیر خود شیطان هم افتاده است و از او درخواست شده است که الا و لله تو بیا و ولیعهد ما بشو! و او هم می شود و نهایتاً هم آن شیطان مجبورش می کند که جام زهر را سر بکشد و آن امام همام را به قتلش می رساند. اینجا داستانها گویی خیلی هم شبیه هم می شوند آنجایی که داریم در حتی خارج از خیطه ی اسلام به تراژدی نویسی همچون سنکای پسر هم می پردازیم که به نرو نیز مشاوره می داده است و از او خواسته می شد که خودکشی کند و او هم خودکشی می کند!

یعنی یک جاهایی سایه ی ترور است که بر سر انسان افکنده شده است برای اینکه او باید هم از خدا بترسد و حتی نمی ترسد هم. و اما یک جاهایی هم هست که انسان گیر شیطان هم افتاده است و این شیطان است که دارد او را می ترساند و نه خدا و اینجا باید بر علیه شیطان و اولادش وارد قتال شود و آنها را بکشد و اگر این کار را نکند؛ در نهایت این شیاطین هستند که با او این کار را خواهند کرد و او را بقتل خواهند رساند. این مخصوصاً آنجایی که مسئله در مخلوطی از عوامل ژنتیک و عوامل محیط زیستی با هم درآمیخته شده  اند آنچنان که معلوم هم خیلی نیست که کیست که خیلی با ریشه است؛ و لذا شیاطین مایلند اینچنین بر اسلام سیطره هم پیدا کنند و سران و بلکه باصطلاح دانشمندان داانشگاهی و حوزوی اسلامی هم در حالی که بقول بعضی در خواب غفلت خود مانده اند این سیطره را می پذیرند چرا که کل اسلام و کل بشریت است که در خطر تروریسم جمعی است. و حالا می خواهد انواع شیاطین و بلکه شیطان بزرگ هم باشد که این خطر را ایجاد کرده است. بالاخره یک جایی هست که شیطان اظهار می کند که من از آتشم و او از خاک است و لذا من به او سجده نمی کنم؛ و اما یک جایی هم هست که اظهار می کند که من اصلا اسلام را هم نمی خواهم و با اسلام هم هست که در قتالم و بلکه بر اسلام هم هست که سلطه و سیطره می خواهم هر چند که اسلام هم هست که بر کل عالم باید سیطره و سلطه جهانی داشته باشد و خوب تا حدودی هم آیا دارد آیا ندارد!

یحتمل ما باید مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این مسائل را خوب مورد تحقیق قرار داده و از نو بررسی کنیم! اما نکته ای که هست این است که آن که مستقیماً وارد قتال می شود و خود نیز یحتمل به قتل می رسد، آیا از یک خلوص نیتی برخوردار است که حتی آن استاد حکمت متعالیه و فقه و بلکه ریاضی فیزیکی که از جوابگو بودن در اینگونه مسائل فقهی یا حکمت متعالیه یا ریاضی فیزیکی وقتی پیش می آید و آنگاه که مسائل شروع می کنند به سختتر شدن هم بلکه پا به فرار می گذارد چرا که حتی مایل نیست که به خود اینقدر زحمت هم بدهد که در این موارد بیاندیشد. و وقتی کار به دست شیاطین افتاد است که آنگاه نه فقط امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز خود از عالم غیبش قیام می کند و وارد میدان می شود و بلکه این خود خدا است که جواب همه را می دهد.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3: ص)

 

[و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم‌]

قال المصنّف رفع اللّه درجته‌

و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم، لأنّ القدرة مقارنة للفعل و حینئذ یلزم أحد الأمرین، و کلاهما محال لأنّ قدرة اللّه تعالى تستحیل أن تکون حادثة، و العالم یمتنع أن یکون قدیما، و لأنّ القدم مناف للقدرة، لأنّ القدرة إنّما تتوجّه إلى إیجاد المعدوم، فإذا کان الفعل قدیما امتنع استناده إلى القادر، و من اعجب الأشیاء بحث هؤلاء القوم عن القدرة للعبد، و الکلام فی أحکامها مع أنّ القدرة غیر مؤثّرة فی الفعل البتّة، و أنّه لا مؤثّر غیر اللّه، فأیّ فرق بین القدرة و اللّون و المقدار و غیرها بالنسبة إلى الفعل إذا کانت غیر مؤثّرة و لا مصحّحة لتأثیره، و قال أبو علی بن سینا [1] ردّا علیهم: لعلّ القائم لا یقدر على القعود «انتهى»....

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 2، صص 147-150

http://lib.eshia.ir/10271/2/147

 

 

یا محسن قد اتاک المسیئ انت المحسن و انا المسیء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء ....

دعای یا محسن قد اتاک المسیء پرسش :دعای یا محسن قد اتاک المسیء قبل از تکبیره الاحرام مستحب است یا بعد از آن؟

پاسخ :مستحب است بعد از تکبیره الاحرام به قصد رجاء (به امید رسیدن به ثواب) این دعا را بخوانند: «یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسى‏ءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ انْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیئِ انتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیى‏ءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّى. یعنى: «اى خداى نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ‏اى که نکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکو کارى و من گنهکارم، به حقّ محمّد و آل محمّد رحمتت را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از کارهاى زشتى که مى‏دانى از من سرزده بگذر!»

 

پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

 

 

انسان یحتمل وقتی بندگی خدا را فراموش کند و در میان کارهای شیطانی دیگران هم گیر کرده باشد، یحتمل فراموش هم کند که به درگاه خدا دعا کند و از او آمرزش بطلبد و از او کمک بخواهد. و لذا بنده ی گنهکار فراموشکار یادش هم می رود که از خدا بخواهد که از گناهان او بگذرد. و مثلاً همچین که شنید که سوال می شود از کسی که این چه نوع جنسی است؟ و دیگری جواب می دهد که این جنس از این نوع هم هست، همانجا دچار قیاسهای شیطانی می شود و خود را گیر می اندازد که دیدی از که بود که پرسید که این جنس از چه نوعی است؟ و دیدی که آن دیگری چه جواب داد؟ و حال آنکه می فرماید که اینطور هم بگو: یا محسن قد اتاک المسیء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح تعلم منی.

در حقیقت این مسئله که در دعا بیان شده است وسایل التحریری دارد که برای رسیدن به تحریر الوسیله ی آن نیازهایی را شامل می شود. حالا هر چه هم این وسایل التحریر را بخواهیم محدودش کنیم و از دست بندگان گنه کار بگیریم که بدانها نرسند، بعضی اینطور حساب می کنند که این بهتر هم خواهد بود که علم و دانش را هم حتی هر چه بیشتر محدودش کنیم که حتی خدا را نزد خود حفظ کنیم و آن بندگان گنه کارترین دیگران را بدان راهی نباشد! و لذا اینجا یحتمل خوب است که حتی ماورای رویه های ک-سه رفته و به درجات هر چه بالاتری و از جمله درجات 5 و 6 و ... از رویه ها در فضاهای کالابی-یاو و بلکه فضاهای تصویری با ابعاد 4 و 5 و ... نیز بپردازیم و بلکه سعی کنیم که کوهمولوژی آنها را بدست آوریم. این چه سودی می تواند داشته باشد؟ مسئله این است که در ابرتقارنهایی از انواع N=1, 2, 4 , ...، بر روی این رویه ها و واریته ها، بنظر می رسد که اینها از یک دیدگاهی ساده ترین مواردی هستند که بطور ریسمانی و ابرریسمانی می توان آنها را با لوازم التحریری که در اختیار داریم آیا حساب هم کرد یا خیر؟! سوال، سوال ساده ای است: افرایتم النار التی تورون؟ و اما وقتی ابرتقارنهایی از انواع فرمیونی و بوزونی را در نظر می گیریم و درجات خمینه های مثلاً کالابی-یاو حالا بالاتر رفته و لذا یحتمل به تکینگیهای پیچیده تری هم برخورد کنیم، حالا مسئله چیست و چطور می شوند؟ مثلاً این مقالات را بنگرید:

 

https://arxiv.org/abs/1905.00412

https://arxiv.org/pdf/1810.00879.pdf

 

البته یحتمل بد هم نباشد که مستقیماً تماس بگیرید و حالا جوابی هم بشنوید که چرا یک مرتبه کلیک راست مواس دارد برای خودش کارهای دیگری می کند و نه از آن برای گزینه های undo و نه copy و نه paste  می توان استفاده کرد؟! و اصلا چطور شد که از میان زمین  و هوا یک مرتبه اینطوری شد؟ مردم در بلاگهایشان چطور است که از تک و لاتک و فرمولهای ریاضی پیچیده هم استفاده می کنند و حالا آیا همین کارها را می شود توییت هم کرد؟ و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم! مثلاً اگر از جهل خود بیرون آمده و درمی یافتم که یحتمل برای undo می شود ctl Z را جایگزین کلیک راست + undo کرد یا select all هم می شود ctl + A، مسئله حل بود و این همه دردسرها برای خود درست نمی کردم! گاهی اوقات باید فقط صبر در کارها داشت هر چند که موانعی هم در کار است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3: ص)

 

[و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم‌]

قال المصنّف رفع اللّه درجته‌

و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم، لأنّ القدرة مقارنة للفعل و حینئذ یلزم أحد الأمرین، و کلاهما محال لأنّ قدرة اللّه تعالى تستحیل أن تکون حادثة، و العالم یمتنع أن یکون قدیما، و لأنّ القدم مناف للقدرة، لأنّ القدرة إنّما تتوجّه إلى إیجاد المعدوم، فإذا کان الفعل قدیما امتنع استناده إلى القادر، و من اعجب الأشیاء بحث هؤلاء القوم عن القدرة للعبد، و الکلام فی أحکامها مع أنّ القدرة غیر مؤثّرة فی الفعل البتّة، و أنّه لا مؤثّر غیر اللّه، فأیّ فرق بین القدرة و اللّون و المقدار و غیرها بالنسبة إلى الفعل إذا کانت غیر مؤثّرة و لا مصحّحة لتأثیره، و قال أبو علی بن سینا [1] ردّا علیهم: لعلّ القائم لا یقدر على القعود «انتهى»....

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 2، صص 147-150

http://lib.eshia.ir/10271/2/147

 

 

این مسئله ی تروریسم علمی خیلی مسئله ی مهمی است. بنده نمی خواهم هر چیزی را وارد این مسئله کنم و عرض کنم که ما در حد تقلیل علوم و فلسفه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به  هوش مصنوعی شده ایم و در این حد داریم در جا می زنیم. ولی از آن طرف هم نمی شود از بعضی چیزها گذشت. بقول معروف در منطق ریاضی پرینکیپیا ماتماتیکای توماروار برتراند راسل هم می توان بالاخره خطاهایی یافت که بعدها باید تصحیح هم شوند؛ و شدند.  

مخصوصاً اگر حضراتی بر منبر هم می روند و بطور کلامی فرمایشاتی را هم می فرمایند که بعدها آیا متوجه شویم که آیا درست است یا آیا غلط است؟ خوب، مسئله این است که شنوندگان را ارشاد کنند و حالا مشکلاتی هم هست که باید اصلاح شود؟ و لذا کارها ریزه کاریهایی هم دارند. اما این هم که نواب صفویی را که بقولی بنیان گذار فداییان اسلام بوده است و از آن طرف هم بعضی از اعضای آن به حزب یا هیئت موتلفه ای پیوسته اند بسیاری از سران جمهوری اسلامی ایران امروزه از همین حزب بوده اند و هستند، و آیت الله مرعشی نجفی هم بعد از اینکه از مسگرآباد مرحوم نواب صفوی را آوردند قم بر جنازه اش دوباره نماز خواند و دفن شد، حالا آیا این مسئله درست است که گفته شود آیت الله العظمی بروجردی از نواب راضی نبود که فداییان اسلام راه بیاندازد و اینطور ترور کند؟ بنده این را عرض کنم که یکی از فداییان اسلام که از خانواده ی شهدای جنگ تحمیلی با عراق هم بود حتی به این حقیر می گفت که آنها می خواستند شاه را ترور کنند ولی حالا چطور شد که نتوانستند.

بنده از کسی که بر منبر هم می فرمایند که آیت الله العظمی بروجردی چنین راضی نبودند می پرسم که همین رزمنده هایی که با سنین کم به عنوان بسیجی به جبهه های جهادی رفتند یا همینهایی که در جبهه های جهادی بسیجی امروزه روز برای جهادهای سازندگی و پزشکی در روستاها باید بروند و می روند از چه کسی باید اجازه بگیرند؟ و آیا اینها واقعاً اجازه دارند که چنین بسیجی شده و اینطور جهاد کنند؟ آیا قاضی نورالله شوشتری هم از کسی اجازه داشت که احقاق الحق و ازهاق الباطل را نوشت و آیت الله العظمی مرعشی نجفی و بلکه دیگران هم آنرا تکمیلش کردند؟ چه کسی به شهید ثانی اجازه داد که به این درجه از شهادت رسید؟ 

یعنی آیا این جوانمردانه است که کار نواب صفوی حالا زیر سوال برود که آیا درست بوده یا نه چون آیت الله العظمی بروجردی یحتمل آنرا تایید نکرده بوده است؟ این درست است که ترور کاری ناجوانمردانه است. اما گاهی اوقات هم هست که یک بنده خدایی را هم تبعیدش می کنند فقط برای اینکه به باصطلاح خلیفه ی مسلمین همچون ابوذر اعتراض کرده است. و گاهی اوقات هم هست که به امیرالمومنین نیز اعتراض می کنند و بلکه پشت می کنند و بلکه با او می خواهند قطع رحم کنند که چرا او از همه شجاعتر بوده و حتی ناکثین و قاسطین و مارقین را از پا درآورده است و چرا او از سابقون السابقون بوده است و بلکه از همه و همه پیشی گرفته است؟ بنده گاهی حیران می شوم که سیطره ای که اسلام را دچار خواب زدگی کرده است از شرق و غرب است؟ یا اینکه اصلا تعبیر خواب هم نمی دانیم که چه خوابها که برای اسلام ندیده ایم! حالا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم اصلا هیچ! بالاخره آیا ما چیزی به اسم علم هم داریم که بشود برایش کاری کرد؟ یا آیا این را هم آقایان می خواهند بفرمایند که یعنی کشک و نداریم و حاشا و لله که نداریم چرا که این حالا آمده می خواهد به ما علم و فلسفه و حکمت یاد بدهد! undo ی کلیک راست مواس کجا رفته است؟ دیگر بماند برای بعد! حمیییییییییید، برنجش محسن است!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------

 

البته بعضی هم اشکال می کنند که ما اینقدر مشکلات با گروه های ضاله و افراد ضاله و متوهم و گرفتار تخیلات واهی داریم که اصل قضیه این است که باید از همینها ترسید و باهاشان مبارزه کرد چرا که از جمله مسائل این است که: لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿٦﴾ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَىٰ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿٧﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿٨﴾ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ﴿٩﴾ وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿١٠﴾ إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَـٰنَ بِالْغَیْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ﴿١١

یعنی مثل این است که کسی همه  چیز را ول و رها کند و بیاید از امیرالمومنین علی ابن ابیطالب بپرسد که بگو ببینم من چند تا مو توی سرم دارم؟!

 

٦ ـ لى : أبی ، عن الکمیدانی ، عن ابن عیسى ، عن ابن أبی نجران ، عن جعفر بن محمد الکوفی ، عن عبید السمین عن ابن طریف ، عن ابن نباتة قال : بینا أمیرالمؤمنین 7 یخطب الناس وهو یقول : سلونی قبل أن تفقدونی ، فوالله لا تسألونی عن شئ مضى ولا عن شئ یکون إلا نبأتکم به ، فقام إلیه سعد بن أبی وقاص فقال : یا أمیر المؤمنین أخبرنی کم فی رأسی ولحیتی من شعرة ، فقال له : أما والله لقد سألتنی عن مسألة حدثنی خلیلی رسول الله 9 أنک ستسألنی عنها ، وما فی رأسک ولحیتک من شعرة إلا وفی أصلها شیطان جالس ، وإن فی بیتک لسخلا یقتل الحسین ابنی ، وعمر بن سعد یومئذ یدرج بین یدیه

 

بحار الانوار، جلد 42، صص 146-147

 

یعنی ماها کجا و مقامات علمی کجا؟ ماها کجا و مقامات شهادت کجا؟ بعضی از بزرگان ما گویی هر لحظه ی عمرشان را به شهادت در راه خدا گذرانده بوده اند و در نهایت هم شهید شده اند. لا اله الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3: ص)

 

[و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم‌]

قال المصنّف رفع اللّه درجته‌

و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم، لأنّ القدرة مقارنة للفعل و حینئذ یلزم أحد الأمرین، و کلاهما محال لأنّ قدرة اللّه تعالى تستحیل أن تکون حادثة، و العالم یمتنع أن یکون قدیما، و لأنّ القدم مناف للقدرة، لأنّ القدرة إنّما تتوجّه إلى إیجاد المعدوم، فإذا کان الفعل قدیما امتنع استناده إلى القادر، و من اعجب الأشیاء بحث هؤلاء القوم عن القدرة للعبد، و الکلام فی أحکامها مع أنّ القدرة غیر مؤثّرة فی الفعل البتّة، و أنّه لا مؤثّر غیر اللّه، فأیّ فرق بین القدرة و اللّون و المقدار و غیرها بالنسبة إلى الفعل إذا کانت غیر مؤثّرة و لا مصحّحة لتأثیره، و قال أبو علی بن سینا [1] ردّا علیهم: لعلّ القائم لا یقدر على القعود «انتهى»....

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 2، صص 147-150

http://lib.eshia.ir/10271/2/147

 

 

این مسئله ی تروریسم علمی خیلی مسئله ی مهمی است. بنده نمی خواهم هر چیزی را وارد این مسئله کنم و عرض کنم که ما در حد تقلیل علوم و فلسفه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به  هوش مصنوعی شده ایم و در این حد داریم در جا می زنیم. ولی از آن طرف هم نمی شود از بعضی چیزها گذشت. بقول معروف در منطق ریاضی پرینکیپیا ماتماتیکای توماروار برتراند راسل هم می توان بالاخره خطاهایی یافت که بعدها باید تصحیح هم شوند؛ و شدند.  

مخصوصاً اگر حضراتی بر منبر هم می روند و بطور کلامی فرمایشاتی را هم می فرمایند که بعدها آیا متوجه شویم که آیا درست است یا آیا غلط است؟ خوب، مسئله این است که شنوندگان را ارشاد کنند و حالا مشکلاتی هم هست که باید اصلاح شود؟ و لذا کارها ریزه کاریهایی هم دارند. اما این هم که نواب صفویی را که بقولی بنیان گذار فداییان اسلام بوده است و از آن طرف هم بعضی از اعضای آن به حزب یا هیئت موتلفه ای پیوسته اند بسیاری از سران جمهوری اسلامی ایران امروزه از همین حزب بوده اند و هستند، و آیت الله مرعشی نجفی هم بعد از اینکه از مسگرآباد مرحوم نواب صفوی را آوردند قم بر جنازه اش دوباره نماز خواند و دفن شد، حالا آیا این مسئله درست است که گفته شود آیت الله العظمی بروجردی از نواب راضی نبود که فداییان اسلام راه بیاندازد و اینطور ترور کند؟ بنده این را عرض کنم که یکی از فداییان اسلام که از خانواده ی شهدای جنگ تحمیلی با عراق هم بود حتی به این حقیر می گفت که آنها می خواستند شاه را ترور کنند ولی حالا چطور شد که نتوانستند.

بنده از کسی که بر منبر هم می فرمایند که آیت الله العظمی بروجردی چنین راضی نبودند می پرسم که همین رزمنده هایی که با سنین کم به عنوان بسیجی به جبهه های جهادی رفتند یا همینهایی که در جبهه های جهادی بسیجی امروزه روز برای جهادهای سازندگی و پزشکی در روستاها باید بروند و می روند از چه کسی باید اجازه بگیرند؟ و آیا اینها واقعاً اجازه دارند که چنین بسیجی شده و اینطور جهاد کنند؟ آیا قاضی نورالله شوشتری هم از کسی اجازه داشت که احقاق الحق و ازهاق الباطل را نوشت و آیت الله العظمی مرعشی نجفی و بلکه دیگران هم آنرا تکمیلش کردند؟ چه کسی به شهید ثانی اجازه داد که به این درجه از شهادت رسید؟ 

یعنی آیا این جوانمردانه است که کار نواب صفوی حالا زیر سوال برود که آیا درست بوده یا نه چون آیت الله العظمی بروجردی یحتمل آنرا تایید نکرده بوده است؟ این درست است که ترور کاری ناجوانمردانه است. اما گاهی اوقات هم هست که یک بنده خدایی را هم تبعیدش می کنند فقط برای اینکه به باصطلاح خلیفه ی مسلمین همچون ابوذر اعتراض کرده است. و گاهی اوقات هم هست که به امیرالمومنین نیز اعتراض می کنند و بلکه پشت می کنند و بلکه با او می خواهند قطع رحم کنند که چرا او از همه شجاعتر بوده و حتی ناکثین و قاسطین و مارقین را از پا درآورده است و چرا او از سابقون السابقون بوده است و بلکه از همه و همه پیشی گرفته است؟ بنده گاهی حیران می شوم که سیطره ای که اسلام را دچار خواب زدگی کرده است از شرق و غرب است؟ یا اینکه اصلا تعبیر خواب هم نمی دانیم که چه خوابها که برای اسلام ندیده ایم! حالا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم اصلا هیچ! بالاخره آیا ما چیزی به اسم علم هم داریم که بشود برایش کاری کرد؟ یا آیا این را هم آقایان می خواهند بفرمایند که یعنی کشک و نداریم و حاشا و لله که نداریم چرا که این حالا آمده می خواهد به ما علم و فلسفه و حکمت یاد بدهد! undo ی کلیک راست مواس کجا رفته است؟ دیگر بماند برای بعد! حمیییییییییید، برنجش محسن است!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3: ص)

 

[و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم‌]

قال المصنّف رفع اللّه درجته‌

و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم، لأنّ القدرة مقارنة للفعل و حینئذ یلزم أحد الأمرین، و کلاهما محال لأنّ قدرة اللّه تعالى تستحیل أن تکون حادثة، و العالم یمتنع أن یکون قدیما، و لأنّ القدم مناف للقدرة، لأنّ القدرة إنّما تتوجّه إلى إیجاد المعدوم، فإذا کان الفعل قدیما امتنع استناده إلى القادر، و من اعجب الأشیاء بحث هؤلاء القوم عن القدرة للعبد، و الکلام فی أحکامها مع أنّ القدرة غیر مؤثّرة فی الفعل البتّة، و أنّه لا مؤثّر غیر اللّه، فأیّ فرق بین القدرة و اللّون و المقدار و غیرها بالنسبة إلى الفعل إذا کانت غیر مؤثّرة و لا مصحّحة لتأثیره، و قال أبو علی بن سینا [1] ردّا علیهم: لعلّ القائم لا یقدر على القعود «انتهى»....

 

احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله التستری، جلد 2، صص 147-150

http://lib.eshia.ir/10271/2/147

 

در ادامه ی مطلب نظر قبل داشتم راجع به تروریسم علمی توضیح می دادم که چطور از تروریسم اقتصادی و بلکه تروریسم فیزیکی بدتر هم هست. و در آخر کار یا بلکه وسط کار آمدم مطلب را سیو کنم و ارسال کنم که اشتباهی بجای اینکه کنترل سی را بزنم کنترل وی را زدم و یک مرتبه همه چیز پرید! حالا بنده اصلا نمی دانم چطور شده که این دفعه هر کاری می کنید گزینه ی کلیک راست مواس که undo هم جزو آن بود دیگر حذف شده و .... خدا لعنت کند مردم آزار را! و لذا همانطور که مستحضرید حوصله ام نمی آید دوباره همه چیز را از نو بنویسم و بنابراین فقط خلاصه می گویم.

سر مقاله ی روزنامه ی شرق چند روز پیش را با عنوان "دولت آرمانی شاه"

https://www.isna.ir/news/98051205863/

و نقل قولش را از اسپینوزا در نظر داشته باشید  و اینکه در دولتهای مردم سالار چطور تک تک مردم به حساب می آیند آنجایی که سعادت همه در نظر گرفته می شود. و آنگاه به گرانش جی تی و AdS_2/CFT_1 و عمومیتهای آن توسط ویتن و استانفورد را حساب کنید. یعنی شما از یک طرف هم اعدام نواب صفوی را دارید و ترور کسروی و رزم آرا و حسن علی منصور را قبل از انقلاب و ترورهای دیگری را داریم که بعد از انقلاب هم واقع شده اند. اما مسئله ی هوش مصنوعی و رفتن ماورای آن اینجا است که آن محیطی را که باعث می شود به تعقل در این مسائل پرداخت که به سعادت بشری می انجامد را بیابیم. که مثلاً تضادها آنجاهایی که در نفوس و جوامع حل نمی شوند  چطور ممکن است به بیماریهای روحی-روانی در افراد و از جمله به افسردگی دو قطبی فاز مانی نیز بیانجامد! 

عرض بنده این است که اینجا مسئله سعادت در اینجا است که موسیقی هم وارد می شود که سالک الی الله چطور باید بتواند احساسات و عواطف و شهوات و غضب و ورودیها و خروجیهای آنها را با عقل کنترل کند تا مثلاً بر سر کلاس درس بتواند از آن میدانهای الکترومغناطیسی و بلکه از دوگانهای الکتریکی/مغناطیسی که در این کلاسها برقرار می شود بهره مند شود. اما مسئله ی مهم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند این باشد که این کدام کلاس بود که حضرت رسول صل الله علیه و آل سلم در آن وارد شد که اینطور به علوم الهی وحیانی رسید، و نه فقط مسئله را از لحاظ سیاه چاله های اطلاعاتی بررسی کرد و بلکه تا روز قیامت مسائل را مطرح نموده و حل کرد؟!

البته اینجا مسئله را وقتی از لحاظ یک چنبره در نظر می گیریم که چطور نظریه ی مورس می تواند روی آن نشان دهد که چند دسته دارد و چند دسته یحتمل باید بدان اضافه هم شود یا کم شود، از آن طرف هم ما این مسئله را داریم که ورودیها و خروجیهای این چنبره ها از لحاظ توپولوژیکی و هندسی کدامند و چطور یحتمل تغییر شکل می دهند و بلکه دوام می یابند. و وقتی تعداد اینها زیاد هم می شوند از لحاظ کوانتمی و ریاضی فیزیکی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطور می شود آنها را بهتر دریافت و کجاها هم وارد سیاه چاله های گوناگون می شویم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3: ص)

 

یک مسائلی را داریم ما در هوش مصنوعی که می توانند خیلی مفید واقع شوند. مثلاً در نظر آورید که ما مجموعه ای از روایات را داریم که در یکی دو نظر قبل آورده شده اند که همه هم به زبان عربی است. خوب، اگر می خواستیم اینها را در کتبی که ترجمه ی فارسی کتاب کافی شریف است بیابیم، آیا خود آن کتاب را داشتیم؟ آیا باید به کتابخانه می رفتیم؟ آیا کتابخانه این کتاب را داشته باشد؟ آیا ما عضو آن کتابخانه باشیم و اجازه ی استفاده از آن کتاب را به ما بدهند؟ ....

اما حالا شما مراجعه می کنید به سایت جامع الاحادیث و مثلاً حدیثی را می یابید:

 

https://hadith.inoor.ir/hadith/116270?

SourceID=0&PageType=ViewTranslate&HadithID=116270&FilterGroupI

D=0

 

و از آن طرف هم ما مجموعه ای از مقالات و کتب را داریم که در انواع آرشیوها و کتابخانه های الکترونیکی یافت می شوند و می توان آنها را به سهولت استفاده کرد. این مسئله مثل استفاده از خودپردازهای بانکها و بلکه بانکهای اینترنتی می ماند که کاربرهای بانکی براحتی می توانند از آنها استفاده کنند. حالا کاری نداریم که چطور برنامه ای مثل ways براحتی کاربر را همراهی می کند تا او را از مبداء به مقصدش در جاده ها برساند. عرض بنده این است که هوش مصنوعی است که همه ی این کارها را می کند. اما اینجا یک چیزی هم هست که ما را به ماورای دوگانهای الکتریکی-مغناطیسی رد کلاسهای درس می برد!

 

فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

داشتم فکر می کردم که آیا ریاضی فیزیکیها هم خیلی توئیت می کنند؟ به هر حال این مقاله ی جدید را از ویتن وقتی می خواستم دنبال مقاله ی مربوط به ریچهادوری اش بگردم پیدا کردم:


می فرمایند بازگشت میرزاخانی را در رابطه با حجم فضاهای مادولای معمولی را هم عمومیت می دهند به ابر رویه های ریمانی! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
۱. ذَٰلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّـهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿الحج: ٣٠﴾
۲. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًاوَزُورًا ﴿الفرقان: ٤﴾
۳. وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ﴿الفرقان: ٧٢﴾
۴. الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّـهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿المجادلة: ٢﴾


(باب الغناء) 1 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیى بن المبارک، عن عبد الله بن جبلة، عن سماعة بن مهران، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عزو جل: " واجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور [1] " قال: الغناء.
2 - عنه، عن محمد بن علی، عن أبی جمیلة، عن أبی أسامة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الغناء عش النفاق [2].
3 - عنه، عن سلیمان بن سماعة، عن عبد الله بن القاسم، عن سماعة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لما مات آدم علیه السلام وشمت به إبلیس وقابیل فاجتمعا فی الأرض فجعل إبلیس وقابیل المعازف والملاهی شماتة بآدم علیه السلام فکل ما کان فی الأرض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فإنما هو من ذاک.
4 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علی بن إسماعیل، عن ابن مسکان، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول: الغناء مما وعد الله عز وجل علیه النار وتلا هذه الآیة: " ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا أولئک لهم عذاب مهین " [3].
5 - ابن أبی عمیر، عن مهران بن محمد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: الغناء مما قال الله: " ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله ".
6 - أبو علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان، عن أبی أیوب الخزاز، عن محمد بن مسلم، عن أبی الصباح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال فی قوله عز وجل: " والذین لا یشهدون الزور [4] " قال: الغناء.
7 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: أنهاکم عن الزفن والمزمار وعن الکوبات والکبرات [1].
8 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الوشاء قال: سمعت أبا الحسن الرضا علیه السلام یقول: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الغناء فقال: هو قول الله عز وجل: " ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله ".
9 - سهل بن زیاد، عن سعید بن جناح، عن حماد، عن أبی أیوب الخزاز قال: نزلنا المدینة فأتینا أبا عبد الله علیه السلام فقال لنا: أین نزلتم؟ فقلنا: على فلان صاحب القیان [2] فقال: کونوا کراما فوالله ما علمنا ما أراد به وظننا أنه یقول: تفضلوا علیه فعدنا إلیه فقلنا: إنا لا ندری ما أردت بقولک: کونوا کراما؟ فقال: أما سمعتم قول الله عز وجل فی کتابه: " وإذا مروا باللغو مروا کراما [3] ".
10 - علی بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن زیاد قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فقال له رجل: بأبی أنت وأمی إننی أدخل کنیفا لی ولی جیران عندهم جوار یتغنین ویضربن بالعود فربما أطلت الجلوس استماعا منی لهن فقال: لا تفعل فقال الرجل: والله ما آتیهن إنما هو سماع أسمعه باذنی فقال: لله أنت أما سمعت الله عز وجل یقول: " إن السمع والبصر والفؤاد کل أولئک کان عنه مسؤولا [4] " فقال: بلى والله لکأنی لم أسمع بهذه الآیة من کتاب الله من أعجمی ولا عربی لا جرم إننی لا أعود إن شاء الله وإنی أستغفر الله فقال له: قم فاغتسل وسل ما بدالک فإنک کنت مقیما على أمر عظیم ما کان أسوء حالک لو مت على ذلک احمد الله وسله التوبة من کل ما یکره فإنه لا یکره إلا کل قبیح والقبیح دعه لأهله فإن لکل أهلا.
11 - محمد بن یحیى، عن سلمة بن الخطاب، عن إبراهیم بن محمد، عن عمران الزعفرانی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أنعم الله علیه بنعمة فجاء عند تلک النعمة بمزمار فقد کفرها ومن أصیب بمصیبة فجاء عند تلک المصیبة بنائحة فقد کفرها.
12 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن یونس بن یعقوب، عن عبد الاعلى قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الغناء وقلت: إنهم یزعمون أن رسول الله صلى الله علیه وآله رخص فی أن یقال: جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحیکم فقال: کذبوا إن الله عز وجل یقول: " وما خلقنا السماوات [1] والأرض وما بینهما لاعبین لو أردنا أن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا إن کنا فاعلین * بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق ولکم الویل مما تصفون [2] " ثم قال: ویل لفلان مما یصف رجل لم یحضر المجلس.
13 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیوب، عن محمد بن مسلم وأبی الصباح الکنانی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز وجل: " والذین لا یشهدون الزور " قال: الغناء.
14 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسى، عن إسحاق بن جریر قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن شیطانا یقال له: القفندر [3] إذا ضرب فی منزل رجل أربعین یوما بالبربط ودخل علیه الرجال وضع ذلک الشیطان کل عضو منه على مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخة فلا یغار بعدها حتى تؤتى نساؤه فلا یغار.
15 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن إبراهیم بن أبی البلاد عن زید الشحام قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة ولا تجاب فیه الدعوة ولا یدخله الملک.
16 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن مهران بن محمد، عن الحسن ابن هارون قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: الغناء مجلس لا ینظر الله إلى أهله وهو مما قال الله عز وجل: " ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله " [4].
17 - سهل بن زیاد، عن محمد بن عیسى أو غیره، عن أبی داود المسترق قال: من ضرب فی بیته بربط أربعین یوما سلط الله علیه شیطانا یقال له: القفندر فلا یبقی عضوا من أعضائه إلا قعد علیه فإذا کان کان کذلک نزع منه الحیاء ولم یبال ما قال ولا ما قیل فیه.
18 - سهل، عن إبراهیم بن محمد المدینی، عمن ذکره، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن الغناء وأنا حاضر فقال: لا تدخلوا بیوتا الله معرض عن أهلها.
19 - عنه، عن یاسر الخادم، عن أبی الحسن علیه السلام قال: من نزه نفسه عن الغناء فإن فی الجنة شجرة یأمر الله عز وجل الریاح أن تحرکها فیسمع لها صوتا لم یسمع بمثله ومن لم یتنزه عنه لم یسمعه.
20 - عنه، عن علی بن معبد، عن الحسن بن علی الخزاز، عن علی بن عبد الرحمن عن کلیب الصیداوی قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: ضرب العیدان ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضرة.
21 - عنه، عن أحمد بن یوسف بن عقیل، عن أبیه، عن موسى بن حبیب، عن علی ابن الحسین علیهما السلام قال: لا یقدس الله أمة فیها بربط یقعقع وتایه تفجع [1].
22 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان، عن جهم بن حمید قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: أنی کنت فظننت أنه قد عرف الموضع فقلت: جعلت فداک إنی کنت مررت بفلان فاحتبسنی فدخلت إلى داره ونظرت إلى جواریه فقال لی: ذلک مجلس لا ینظر الله عز وجل إلى أهله أمنت الله عز وجل على أهلک ومالک.
23 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب عن عنبسة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: استماع الغناء واللهو ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الزرع.
24 - الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن أحمد بن محمد بن إبراهیم الأرمنی، عن الحسن بن علی بن یقطین، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من أصغى إلى ناطق فقد عبده فإن کان الناطق یؤدی عن الله عز وجل فقد عبد الله وإن کان الناطق یؤدی عن الشیطان فقد عبد الشیطان.
25 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن الریان، عن یونس قال: سألت الخراسانی علیه السلام وقلت: إن العباسی [1] ذکر أنک ترخص فی الغناء فقال: کذب الزندیق ما هکذا قلت له، سألنی عن الغناء فقلت له: إن رجلا أتى أبا جعفر علیه السلام فسأله عن الغناء، فقال: یا فلان إذا میز الله بین الحق والباطل فأنى یکون الغناء فقال: مع الباطل فقال: قد حکمت.

7 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام فیقول الله تبارک وتعالى: " فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور " قال: الرجس من الأوثان هو الشطرنج وقول الزور الغناء.

الکافی الشریف، شیخ کلینی، جلد 6، صص 431-436


آیه ی 2 مبارکه ی سوره ی مجادله که در آن نیز لغت زور بکار رفته است یحتمل بتوان گفت که به مبحث غناء ربطی ندارد. کتابی اخیراً در آمده است از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی که متن درس خارج فقه ایشان است در مبحث غناء. اتفاقاً بنده همینطوری که داشتم به نماز جمعه گوش می کردم، همینطوری هم داشتم متن کتاب را نگاه می کردم، چرا که کنجکاو شده بودم که کتاب چه می گوید، و چرا که همان چند دقیقه پیش آنرا خریده بودم؛ و لذا یک تذکر خوبی از یکی از نمازگزارانی که یکی دو تا آنطرفتر از این حقیر نشسته بود گرفتم! و نمازگزاران نمازهای جمعه می دانند که چنین تذکری، تذکر بحقی هم هست.
و اما بنده خیلی منتظر هم بودم و هستم که تذکر دیگری هم بگیرم که چرا آنطور که در دعای ندبه می فرماید:  

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً اَللَّهُمَّ لَکَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُکَ فِی أَوْلِیَائِکَ اَلَّذِینَ اِسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اِخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ اَلنَّعِیمِ اَلْمُقِیمِ اَلَّذِی لاَ زَوَالَ لَهُ وَ لاَ اِضْمِحْلاَلَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ اَلزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ اَلدُّنْیَا اَلدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ اَلْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ اَلذِّکْرَ اَلْعَلِیَّ وَ اَلثَّنَاءَ اَلْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلاَئِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ اَلذَّرِیعَةَ [اَلذَّرَائِعَ]إِلَیْکَ وَ اَلْوَسِیلَةَ إِلَى رِضْوَانِکَ فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ [مَعَ] مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ اَلْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ وَ بَعْضٌ اِتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلاً وَ سَأَلَکَ لِسٰانَ صِدْقٍ فِی اَلْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِکَ عَلِیًّا وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلِیماً وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءاً وَ وَزِیراً وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ وَ آتَیْتَهُ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ وَ کُلٌّ [وَ کُلاًّ] شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهٰاجاًوَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ [أَوْصِیَاءَهُ] مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ [مُسْتَحْفَظاً بَعْدَ مُسْتَحْفَظٍ] مِنْ مُدَّةٍ إِلَى مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِکَ وَ حُجَّةً عَلَى عِبَادِکَ وَ لِئَلاَّ یَزُولَ اَلْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ اَلْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ وَ لاَ [لِئَلاَّ] یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً مُنْذِراً وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَماً هَادِیاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزىٰ إِلَى أَنِ اِنْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلَى حَبِیبِکَ وَ نَجِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَکَانَ کَمَا اِنْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اِصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اِجْتَبَیْتَهُ وَ أَکْرَمَ مَنِ اِعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلَى أَنْبِیَائِکَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَى اَلثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِکَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَکَ وَ مَغَارِبَکَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ اَلْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ [بِهِ] إِلَى سَمَائِکَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى اِنْقِضَاءِ خَلْقِکَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ اَلْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَى اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍمِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدىً لِلْعٰالَمِینَ فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً وَ قُلْتَ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبىٰ وَ قُلْتَ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلىٰ رَبِّهِ سَبِیلاً فَکَانُوا هُمُ اَلسَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ اَلْمَسْلَکَ إِلَى رِضْوَانِکَ ...

بعد از حمد پروردگار صلوات می فرستد بر محمد و آل او همانطور که ما هم در صلواتهای خود همه و همه می فرمایند: اللهم صل علی محمد و آل محمد (و عجل فرجهم). 
عرض بنده ی حقیر این است که این درست هم هست که ما داریم کار خیلی بزرگی هم نمی کنیم که صلوات بر محمد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم می فرستیم همانطوری که در کتاب الله هم آمده است که ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. و اما از آنجایی هم که خدا و ملائکه هم به آن حضرت صلوات می فرستند، صلوات بر آن حضرت خیلی هم کار بزرگی است و نباید هم کوچکش شمرد.
خلاصه ی کلام اینکه دیر هم شده است و برق هم نرود و کلام را هم طولانی نکنیم و اتفاقاً این موقع شب هم نمی دانم چرا آزیر چیست آمبولانس یا پلیس یا آتش نشانی است که به صدا هم  درآمده است، مشکل را هر چه بنده ی حقیر بخواهم بهتر توضیح دهم نمی شود. و لذا بنده فقط این قدر بگویم که از شوق مقدار کمی از خواندن کتاب درسنامه ی خارج فقه غناء نتوانستم تحمل بیاورم و گفتم بر خلاف آنچه که خود کتاب می فرماید که کتاب دیگری در این زمینه بیرون آمده بوده است که بیش از 4000 صفحه هم بعداً شده است و لذا مبحث غش را برای آن جلو انداخته اند که به این کتاب دیگر بهتر بپردازند، بنده حقیر از روی شوق خواستم چیزی در این مورد عرض کنم. و لذا آنطور که باید نتوانستم خود را حفظ کنم که تا کل کتاب را نخوانده ام چیزی نگویم. و واقعاً هم کتاب پر محتوایی بنظر می رسد.
عرض بنده این است که برای اینکه از کنار باطل بگذریم آنچنان که از کنار موسیقی آیا چطور می گذریم که آیا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسیم؟ این خود سوال کوچک و ساده ای هم نیست که برای همه و همه هم واضح و روشن باشد که مسئله چیست؟ و جواب مسئله نیز چیست؟
مثلاً اینکه ما هوش مصنوعی را داریم و لذا می توانیم به موسیقی نیز به عنوان مسئله ای در هوش مصنوعی نیز بنگریم؟ یا اینکه به هر حال ما موسیقی را داریم و لذا می توان به هوش مصنوعی مربوط به موسیقی نیز پرداخت.  و چرا؟ چون مسئله ای می تواند باشد که هم به مسائل مربوط هوش مصنوعی کمک کند و هم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کمک کند. به هر تقدیر، کتاب معظم له اهمیت مسئله غناء را از لحاظ فقهی مطرح می فرمایند. و حال اینکه کسی بخواهد از حدود باطلی که موسیقی می تواند او را بدان دچار کند بالاتر برود و بدان باطل و لهو و لعب مبتلا نشود، آیا لازمه اش حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است؟! عرض بنده این است که یقیناً بسیار "لا اله الا الله" و "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم" گفتن هم خیلی می تواند به مسائل کمک کند. 
خود وجود مبارک محمد مصطفی علیه السلام حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم از بزرگترین نعمتهایی است که به ما بشریت وحی الهی را از طریق کتاب الهی قرآن کریم می رساند. و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بدون وجود مبارک آن حضرت اصلا معنا پیدا نمی کند. و چه رسد به اینکه حالا ما موسیقی را هم چه از طریق هوش مصنوعی و چه از طریق غیر آن وارد مسائل بخواهیم کنیم یا اصلا مسائل مربوط بدان را اصلا ندانیم که چیست؟! و یک موقعی هم چشم باز کنیم که متوجه شویم که آن موقعی که باید کاری می کردیم اصلا کاری نکردیم! و همچون عابدان کهنزی را داریم که نه خیلی هم از ته صف و بلکه از صف اول به جبهه های حق علیه باطل می روند و شهید می شوند و بلکه ماییم که جا مانده ایم. یعنی همین شوق به صف اول رسیدن یا استاد شدن است که باعث شده جا بمانیم و بلکه حتی از ریاضی فیزیک مسئله هم جا بمانیم و چه رسد به اینکه بخواهیم به نظریه های حمیدی مجیدی در حکمت تعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز برسیم! آقا جان، حالا معادلات ریچهادوری را کاری نداریم، خودت به دادمان برس! البته تا حدی هم راه رسیدن به مسجد امیرالمومنین کهنز شهریار را از گوگل یافتم.  

۱. وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿البقرة: ١٥٤﴾
۲. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴿آل عمران: ١٦٩﴾

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد وتقبل شفاعته و ارفع درجته.
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١


بنده ی حقیر گفتم که حالا ما تا حدودی انگلیسی را می فهمیم و لذا خیلی هم از سر خود به مسائل دی ان آ و آر ان آ و کرموزومها و ژنها نپردازیم و بلکه حالا که ثلثی از سمپوزیوم برکثرو را هم دیده بودم سعی کنم بقیه ی آنرا هم ببینم. یعنی مسئله این نیست که همه چیز را مثل بقول معروف کلاه نمدیها و کدخدامنشانه بخواهیم هم حل کنیم هر چند که کلاه نمدیهای ما هم که می دانید چیزی کم نمی آورند و بلکه خیلی اوقات اشکالات و ایرادات ائمه ی جماعات و بلکه ائمه ی جمعه را نیز از برّ اند و حتی فوت و فنشان هم از خیلی از طلبه ها و دانشجویان و علماء و اساتید و  حتی دانشمندان و بلکه شرکتها و کمپانیهای دانش بنیان هم بیشتر است. خلاصه ی کلام اینکه سعی کردم از ریاضی فیزیک و ژنتیک اساتیدی همچون کیم نزمیت، جان هاردی، آندره لیند، و غیره نیز کمی بهره برم.
اینجا بنظر این حقیر از لحاظ کلاه نمدیها یک نکته ای رسید که خوب است لااقل در بابی از بابهای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیانش کنم. مسئله اینجا این است که وقتی ما از لحاظ توحیدی مشکل داشته باشیم، خوب آنگاه اصل کار در اصول دینمان مشکل پیدا می کند. و لذا نبوت را هم درست در نمی یابیم و چه رسد به معاد و عدل و امامت. مثل این می ماند که ما در کفر خودمان خدای ناکرده بنظرمان برسد که به آخر علم و کمالات بشری دست یافته ایم و حال آنکه در آن حالت نسیان و سکراتی که گیر افتاده ایم، هر چه به ما بگویند که علم تو الا و لله که کامل نیست چرا که نبوت را هم درست در نیافته ای چه رسد به اینکه توحید را هم بخواهی علمش را درک کنی. یعنی ژنهای فراموشی را وقتی ما می خواهیم بیابیم آنجایی که ژنهای یک امتی را می خواهیم به فراموشی بسپاریم چرا که در نهایت مایلیم که بهترین ژنهایشان را دستچین کرده و انتخاب کنیم، یحتمل منشاء ژنهای فراموشی را تا حدودی فاصله و گپ بینشان انداخته ایم و لذا با اینکه علممان می دانیم که ناقص است، فراموش کرده ایم که چطور از ژنهای دیگر که هم توحیدی ترند و هم نبوتشان و هم امامتشان کاملتر است علممان را می خواهیم کاملتر هم کنیم.
یعنی اینجا فقط مسئله گندم و جو نیست که بخواهیم ژنهای برترش را دستچین کنیم. یا مسئله نوعی از حیوانات هم نیست که بخواهیم ژنهایشان را که از همه کاملتر است بیابیم و مثلاً بهترین گوسفندها را انتخاب کنیم. خیر، اینجا بلکه مسئله بیشتر اینطور بنظر می رسد که کدام گوسفندها کلاه نمدیهای بهتری را هم می توانند برای خود انتخاب کنند و استفاده اش را ببرند و بهترین ژنهای خود را انتخاب کنند و برای همه کلاس هم بگذارند. و از آنجایی هم که بشر همه مثل هم نیز نیستند همه ی این ژنها را بتوانیم تحقیق و بررسی کنیم و بلکه مخصوصاً نیز حالا به حساب کلاه نمدی خودمان مومنین آنها را سوا کرده و کافرهای آنها را نیز بهشان محلی نگذاریم. و آنگاه از این انواع مهندسی ژنتیک شده ی گوسفندان خود سوال کنیم که آیا بنظر شما گوسفندان دیگری هم می توانیم داشته باشیم که ژنهایشان بغیر از ژنهای شما است؟ یا خیر؟ برق نرود! 
یعنی خیلی هم مسئله را اینطور حساب نکنیم که حالا یکی از انبیاء و رسل را نادیده گرفته ایم یا خیر؟ آیا یکی از ائمه ی اطهار را درست درک کرده ایم یا خیر؟ یحتمل حساب هم کنیم ببینیم اگر نتایج یکی از دانشمندان علوم ریاضی یا فیزیک یا علوم طبیعی دیگر را هم در نظر نگیریم به سر ژنتیک ما چه می آید و مثلاً اگر سانتریفیوژهای ما تا حد IR-10001 است که در نهایت قرار است برسند و ما در حدود IR-1001 هستیم فعلاً، آنگاه چقدر از علم جا مانده ایم و چقدر هنوز باید به علوم دیگری بپردازیم تا به IR-20001 بتوانیم برسیم و بلکه شتابدهنده ها و آشکارکننده هایمان را نیز بتوانیم در عین حال پیشرفته تر هم کنیم. البته گاهی اوقات پرداختن به هندسه ی هذلولوی و توپولوژیهای مربوطه ی آنها نیز می توانند خیلی به مسائل کمک کنند همانطوری که در هندسه ی ناجابجایی و بلکه برنامه ی لانگلندز نیز می توانند کاربردها داشته باشند همانطور هم که وینسنت لافورگ نیز می دانید جایزه ی برکثرو را بخاطر همین چیزها اخیراً برنده شده است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٧٨﴾ سوره مبارکه آل عمران


همه این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تاز شیطان همانا ادراک انسانى ، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است . و به شهادت آیه (( الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس)) اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا مى کند.
البته این القائات طورى نیست که انسان آنرا احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و آن را مستند به کسى غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدى آن را نیز افکار خود دانسته و عینا مانند دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعى از خود و از رشحات فکر خود مى داند.
و هیچ منافاتى ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که شیطان آن را در ما القا کرده ، همانطورى که بسیارى از افکار و تصمیمات ما در اثر خبرى که دیگرى داده و یا حکمى که کرده در ما پدید آمده است ، و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انکار نمى نماییم ، و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملى کردیم و توبیخ و سرزنشى بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسى که آن خبر را آورده و یا آن دستور را داده نمى اندازیم . ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر مى اندازد و قرآن از او چنین حکایت مى کند: (( و قال الشیطان لما قضى الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لى علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخى انى کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم)).

ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه استاد سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد 8، صص 47-48


یک مسئله ای را که صاحب المیزان در رابطه با تکالیف شرعی که شیطان زیر سوال می برد بیان می فرمایند و جواب می دهند در این است که هر موجودی در رسیدن به کمال خود تکالیفی دارد که باید انجام دهد و حال آیا با این همه از همه ی موانعی که در سر راه او برای رسیدن به این کمال است بتواند بگذرد و کامل شود یا خیر. مثلاً می فرمایند تخم گندم را می کارند. و حال اینکه این تخم تحت چه شرایطی سر از خاک بیرون آورد و رشد کند و به کمالی برسد که خوشه و سنبل گندم بنحو احسنت دانه های گندم زیادی را داشته باشد؛ این تخم بعد از کاشته شدن چه مراحلی را باید طی کند و تکلیفش چیست تا به این کمال برسد:

توضیح این معنا بطور خلاصه این است که : مشاهده و برهان این معنا را ثابت کرده که تمامى انواع موجودات و نظامى که در آنها حکمفرما است ، و خلاصه جهانى که ما آن را جهان ماده مى نامیم در تحت یک حرکت در گردش است ، و این حرکت براى هر نوع از انواع موجودات بقا و وجود ممتدى را که ابتدایش وجود ناقص و انتهایش وجود کامل است ترسیم نموده است ، و بین اجزاى این امتداد در وجود که نامش بقا است ارتباطى وجودى و حقیقى برقرار است که جزء سابق را به جزء لاحق رسانیده بدین وسیله آن نوع را از این منزل به آن منزل سیر مى دهد، و این موجود از همان ابتداى وجودش جز براى رسیدن به آخرین مرحله از کمالى که رسیدن به آن برایش ممکن است در تحت این حرکت قرار نگرفته ، مثلا یک دانه گندم که نوعى از انواع موجودات این جهان است از همان ابتداى جوانه زدن مى خواهد به آخرین مرحله از کمال خود رسیده بوته اى کامل و داراى سنبل شود. یک نطفه از نوعى از انواع حیوانات از همان ابتداى وجودش به سوى فرد کاملى که داراى جمیع کمالات نوعیه باشد در حرکت است ، و همچنین سایر موجودات .

ترجمه تفسیر المیزان، جلد 8، ص 57


نکته ای که هست این است که تکلیف و شرع در مورد انسان تا کجا کار می کند آنجایی که مسائل می توانند هم تا حدودی تکوینی باشند و هم تا حدودی شرعی. این مسئله در مورد ژنتیک و تاثیر از محیط زیست در پزشکی نیز می تواند پر معنا شود تا آنجایی که ما تا چه حدی در ژنتیک و محیط زیست خود می توانیم تاثیرپذیر باشیم؟ البته نکته ای که قابل توجه هست آنی است که صاحب المیزان در مورد تصرفات شیطان می فرمایند که چطور او می تواند القائاتی داشته باشد که بشر بنظرش برسد که القائات خود او است و حتی نتواند تشخیص دهد که القائات دیگری است. و اما این مسئله تا یک جایی هست که حوزه اش می تواند عمل کند و مثلاً وقتی مسئله به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و مومنین و مخلَصین می رسد، دیگر آنجا از تصرفات شیطان خارج است.
مثلاً در مورد گوش و حلق و بینی، ما ممکن است از لحاظ ژنتیکی با این مسئله روبرو شویم که اگر کودکی لوزه هایش را عمل کند این کار می تواند در سرماخوردگیها و آنفولانزا شدن او کمک کند. و معمولاً این عمل در بسیاری از کودکان هم یحتمل واقع می شود. خوب، این لوزه ها در کودکانی که عمل می کنند و آنهایی که عمل نمی کنند از لحاظ ژنتیکی و محیط زیستی چه تاثیراتی می تواند داشته باشد؟ یعنی راه دیگرش همین است که اگر کودک یا حتی بزرگسالی مبتلا هم شد، درمانش معلوم است که قرص سرماخوردگی و یحتمل آنتی بیوتیکهایی همراه با سوپ و شربت و پرهیز. و اما خوب اینها هم می دانیم که تا یک حدی کار می کنند. و یک وقت دیدید یک ذکر یا من اسمه الدوا و ذکره الشفاء همراه با یک حمد شفا بهتر کار کند!
البته بنده ی حقیر اینجا عرضم این هم هست که فرض بفرمایید که ما در مورد DNA و RNA به این نتیجه برسیم که یک سلولهایی از لحاظ گیرندگی و فرستندگی و جذب و دفع طوری کارآیی خود را از دست بدهند که مثلاً اگر سلولهای گوش قرار است محتوایی را که از ترشحات گوش و حلق و بینی در آن وارد و خارج می شوند را تنظیم کند؛ نتواند و دچار مشکل شود و آنگاه عفونت و سرماخوردگی و آنفولانزا و ....
خوب، اینجا ما نه فقط به توپولوژی مسئله کار داریم که باید به مسئله ی هندسی نیز بپردازیم که حالا به تعبیر این حقیر چطور است که آیا ما لوزه هایی داریم که بیش از حد بزرگ شده اند؟ و نه فقط اینکه لوزه ها آیا دقیقاً بشکل لوزیهایی هم هستند یا .... و اما مسئله اینجا این هم می توان باشد که قشائهایی که مثلاً به گوش ختم می شوند در اثر گرفتگی تا چه حدی از شکل خود خارج شده و شنوایی را تقلیل داده اند؟ و اینجا تکلیف چیست برای اینکه گرفتگی منجر به سنگینی گوش و حتی یحتمل استفاده از سمعک هم نشود. حالا مثلاً اینکه وضعیت دماغی نیز چطور می تواند قشائهای دماغی را آنچنان تاثیر گذارد که گوش را هم متاثر کند، دیگر این بماند برای بحثی دیگر. و لذا بالاخره تاثیرات ژنتیکی کدامند و تاثیراتی که کودک و حتی بزرگسال از محیط زیست به او القاء می شود کدامند. 
البته این ظن هم نمی رود که محیط زیست به گونه ای باشد که هم سلولی ای گوش هم سلولی خود را گاز بزند و بعد هم آنقدر ضربات مغزی بدو وارد کند تا او را بقتل برساند. ولی خوب، همانطور که ما سرطانهایی داریم که موجب تکثیر بی رویه ی سلولها می شوند، یحتمل این نوع هم سلولیهایی را هم داشته باشیم خدای ناکرده که حتی آیا کدام جاسوسی کدام را دارد می کند و اتهامش هم کدام است.
و اما مسئله اینجا از لحاظ ابرتقارنی هم اگر بخواهیم بررسی کنیم، یحتمل اینطور می شود که چطور است که ذره ای از حالت فرمیونی به بوزونی و بالعکس تبدیل می شود؟ این سوال مثل این است که پرسیده شود حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطور است که داریم؟ 
أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿٧١ أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ﴿٧٢
موضوع این است که به همه ی کودکانی که لازم است لوزه هایشان عمل شود کمک شود چرا که همه این فطرت در ژنهایشان نهفته است که بندگان مخلَصین خدا شوند. و اما چنین کاری مستلزم پرداختن به تکالیف شرعی و فقه و حرام و حلال و محرم و نامحرم و امثالهم نیز می شود. و لذا یک ابرتقارنی که همه و همه اسلامی شده و دست از کفر و الحاد و آندلسی شدن بردارند نیز مستلزمش فهم درست قرآنی و مقام وحی الهی و مقامات ائمه ی اطهار و اولیاء و اوصیاء و رسل است. و اینکه اصلا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برای چیست؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٧٨﴾ سوره مبارکه آل عمران


همه این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تاز شیطان همانا ادراک انسانى ، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است . و به شهادت آیه (( الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس)) اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا مى کند.
البته این القائات طورى نیست که انسان آنرا احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و آن را مستند به کسى غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدى آن را نیز افکار خود دانسته و عینا مانند دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعى از خود و از رشحات فکر خود مى داند.
و هیچ منافاتى ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که شیطان آن را در ما القا کرده ، همانطورى که بسیارى از افکار و تصمیمات ما در اثر خبرى که دیگرى داده و یا حکمى که کرده در ما پدید آمده است ، و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انکار نمى نماییم ، و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملى کردیم و توبیخ و سرزنشى بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسى که آن خبر را آورده و یا آن دستور را داده نمى اندازیم . ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر مى اندازد و قرآن از او چنین حکایت مى کند: (( و قال الشیطان لما قضى الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لى علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخى انى کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم)).

ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه استاد سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد 8، صص 47-48


یک مسئله ای را که صاحب المیزان در رابطه با تکالیف شرعی که شیطان زیر سوال می برد بیان می فرمایند و جواب می دهند در این است که هر موجودی در رسیدن به کمال خود تکالیفی دارد که باید انجام دهد و حال آیا با این همه از همه ی موانعی که در سر راه او برای رسیدن به این کمال است بتواند بگذرد و کامل شود یا خیر. مثلاً می فرمایند تخم گندم را می کارند. و حال اینکه این تخم تحت چه شرایطی سر از خاک بیرون آورد و رشد کند و به کمالی برسد که خوشه و سنبل گندم بنحو احسنت دانه های گندم زیادی را داشته باشد؛ این تخم بعد از کاشته شدن چه مراحلی را باید طی کند و تکلیفش چیست تا به این کمال برسد:

توضیح این معنا بطور خلاصه این است که : مشاهده و برهان این معنا را ثابت کرده که تمامى انواع موجودات و نظامى که در آنها حکمفرما است ، و خلاصه جهانى که ما آن را جهان ماده مى نامیم در تحت یک حرکت در گردش است ، و این حرکت براى هر نوع از انواع موجودات بقا و وجود ممتدى را که ابتدایش وجود ناقص و انتهایش وجود کامل است ترسیم نموده است ، و بین اجزاى این امتداد در وجود که نامش بقا است ارتباطى وجودى و حقیقى برقرار است که جزء سابق را به جزء لاحق رسانیده بدین وسیله آن نوع را از این منزل به آن منزل سیر مى دهد، و این موجود از همان ابتداى وجودش جز براى رسیدن به آخرین مرحله از کمالى که رسیدن به آن برایش ممکن است در تحت این حرکت قرار نگرفته ، مثلا یک دانه گندم که نوعى از انواع موجودات این جهان است از همان ابتداى جوانه زدن مى خواهد به آخرین مرحله از کمال خود رسیده بوته اى کامل و داراى سنبل شود. یک نطفه از نوعى از انواع حیوانات از همان ابتداى وجودش به سوى فرد کاملى که داراى جمیع کمالات نوعیه باشد در حرکت است ، و همچنین سایر موجودات .

ترجمه تفسیر المیزان، جلد 8، ص 57


نکته ای که هست این است که تکلیف و شرع در مورد انسان تا کجا کار می کند آنجایی که مسائل می توانند هم تا حدودی تکوینی باشند و هم تا حدودی شرعی. این مسئله در مورد ژنتیک و تاثیر از محیط زیست در پزشکی نیز می تواند پر معنا شود تا آنجایی که ما تا چه حدی در ژنتیک و محیط زیست خود می توانیم تاثیرپذیر باشیم؟ البته نکته ای که قابل توجه هست آنی است که صاحب المیزان در مورد تصرفات شیطان می فرمایند که چطور او می تواند القائاتی داشته باشد که بشر بنظرش برسد که القائات خود او است و حتی نتواند تشخیص دهد که القائات دیگری است. و اما این مسئله تا یک جایی هست که حوزه اش می تواند عمل کند و مثلاً وقتی مسئله به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و مومنین و مخلَصین می رسد، دیگر آنجا از تصرفات شیطان خارج است.
مثلاً در مورد گوش و حلق و بینی، ما ممکن است از لحاظ ژنتیکی با این مسئله روبرو شویم که اگر کودکی لوزه هایش را عمل کند این کار می تواند در سرماخوردگیها و آنفولانزا شدن او کمک کند. و معمولاً این عمل در بسیاری از کودکان هم یحتمل واقع می شود. خوب، این لوزه ها در کودکانی که عمل می کنند و آنهایی که عمل نمی کنند از لحاظ ژنتیکی و محیط زیستی چه تاثیراتی می تواند داشته باشد؟ یعنی راه دیگرش همین است که اگر کودک یا حتی بزرگسالی مبتلا هم شد، درمانش معلوم است که قرص سرماخوردگی و یحتمل آنتی بیوتیکهایی همراه با سوپ و شربت و پرهیز. و اما خوب اینها هم می دانیم که تا یک حدی کار می کنند. و یک وقت دیدید یک ذکر یا من اسمه الدوا و ذکره الشفاء همراه با یک حمد شفا بهتر کار کند!
 أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩

بنده ی حقیر زودتر بروم نماز که دیر نشود، ولی این بحث اعتباریات و واقعیات در مسائلی از قبیل ژنتیک و محیط زیست می تواند خیلی مفید هم واقع شود از آنجایی که همانطور که مستحضرید بعضی کارها در مورد انسان هم هستند که خیلی هم ارادی نیستند. مثلاً نفس کشیدن را یحتمل بتوان تا یک حدی کاری کرد که نفس در سینه حبس شود. ولی بعد از آن اگر کسی نفس کشیدنش قطع شود، یحتمل مشکلات حیاتی جدی را دچار شود. البته اینجا باز مسئله تا حدی هم ارادی تر است آنجایی که تا حدی می شود نفس کشید یا نکشید. ولی در مورد مسائلی مثل ضربان قلب که مدام در حال ضربان است، اینجا دیگر خیلی هم حتی در اختیار انسان نیست که قلب به ضربان خود ادامه دهد یا چطور است که دارد به ضربان قلب ادامه می دهد. یعنی یک عواملی هستند که روی ضربان قلب تاثیر مستقیم و غیر مستقیم هم دارند همانطور که مثلاً روی کبد و کلیه و لوز المعده نیز عواملی تاثیرگذارند. اما اینجا مسائل فقط از روی اعتباریات نیستند که بطور قراردادی کسی مدعی شود که خوب حالا ما امر می کنیم که از این به بعد قلب و کلیه و کبد و گوش و چشم و دماغ و مغز و امثالهم بهتر برای خود کار کنند و چنین هم شوند. و اگر هم امر کردیم و آنطور که خواستیم نشد، چه باید کنیم؟ زورش می کنیم مثلاً که الا و آنطور که من امرت می کنم باید رفتار کنی و الا که هیچی! خوبی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همینجا است که امرهم شوری بینهم است که خوب حالا مثلاً ریاضی فیزیک مسئله چیست؟ نظریه های حمیدی مجیدی کدامند؟ فقه چه می گوید؟ اصول چه می گوید؟ بیولوژی و فیزیولوژی و آناتومی مسئله کدام است؟ چه مولوکولها و بلکه اتمها و بلکه ذرات بنیادی ای به کدام سلولها وارد می شوند و کدامها خارج می شوند؟ خروجیها و ورودیها کدامند؟ و .... بنده ی حقیر رفتم، دیر شد دیر شد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ

خوب است که بالاخره قفل وبلاگ اقل کم باز شد و این هم پست جدید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی