الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰
۱. وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿البقرة: ١٥٤﴾
۲. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴿آل عمران: ١٦٩﴾

 

واقعاً بنده ی حقیر بنظرم رسید امروز که این ارزش اش را دارد که یک پست جدیدی با عنوان بنوویه عمارتیه بر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حتی المقدور بنویسم هر چند که در حقیقت بسیاری از مطالب پست قبل همانطور که مستحضرید ناتمام مانده است؛ و لذا ما همینجا هم کمی آنرا دنبال می کنیم و بقیه را موکول می کنیم به نظرها! دلیل اینکه این پست جدید را می نویسم در حقیقت دو تا اتفاق است که دیروز رخ داد:

1. بنده دیروز رفتم به مسجد امام زمان چرا که امام جماعت مسجد که این حقیر را چند روز پیش نزدشان رفتم فرمودند که اگر فلان وقت بیایی آنجا هستم. بعد از نماز بنده با جوانی که از شهادت می فرمودند کمی همصحبت شدم و اول گفتم که کسی که قرآن بخواند مثلاً همان تلاوت قرآن خودش مثل شهادت در راه خدا است. و همینطور هم کمک کردن به ایتام و فقرا (و این را نگفتم ولی کلاً کمک به همینطور ابن السبیل و بقیه ی مستضعفین عالم.) به هر حال، از او گفتن که غیرتش اجازه نمی دهد که راه شهادت را پیش نگیرد و از بنده ی حقیر که شهادت خوب است ولی نه این هم که کسی خود را بی جهت به کشتن دهد!

خلاصه این گذشت و ما سوار اتوبوس شدیم که به مترو برسیم و راننده ی اتوبوس یک مرتبه پا را گذاشت روی ترمز چرا که انقریب بود که موتور سواری را که جلویش پیچیده بود را زیر کند. و راننده اتوبوس هم که لهجه ای کردی غلط نکنم داشت کلی بد و بیراهه به موتور سوار گفت که نزدیک بود کار دست او بدهد! و راست هم می گفت. و موقع پیاده شدن هم فکر کنم کارت خوان اتوبوس درست عمل نکرد و شارژ را نشان نداد و او یحتمل از روی ناراحتی گفت که عجله دارد و مرا پیاده کرد و کرایه اتوبوس را هم نگرفت. و بنده حقیر هنوز هم دارم به حادثه ی اتوبوس فکر می کنم که چطور شد که در دانشگاه علوم و تحقیقات ترمزش در رفت و فاجعه آفرین شد.

2. این حادثه ی دیگر مال وقتی است که از مترو پیاده شدم و به دکه ای از کتابفروشی رسیدم که به خانم متصدی آن گفتم که می خواهم کتابهایت را همه را یک جا بخرم!!! و او هم تعجب کرده بود که بالاخره چه کتابی را می خواهی؟ و مثلاً یعنی چه که همه ی کتابها را می خواهی؟ بنده ی حقیر داستانی را که مرحوم خواهرم سالها قبل مثلاً وقتی شاید 10 12 سالم بود را گفته بود را مختصراً برایش توضیح دادم که اتفاقاً یک مرد مسن ظاهراً افغانی هم آنجا ایستاده بود و گوش می کرد: یک مردی بازاری که خیلی هم سر و وضع خوبی نداشت می رود به مغازه ای عتیقه فروشی و مثلاً می گوید که این عتیقه چند است؟ عتیقه فروش که سر و وضع پیرمرد را می بیند می گوید این جنس فروشی نیست. و پیر مرد می رود و چند روز بعد کل مغازه را می خرد. بعد بنده عرض کردم که مگر نمی دانی که امام خمینی نیز شاه را نصیحت کرد و صراحتاً گفت که ای آقای شاه من تو را نصحیت می کنم. شاه هم گوش نکرد و لذا شاه رفت و انقلاب شد. آقایی که ظاهراً افغانی بود گفت که مثلاً آن نصحیت به شاه نبود یا یک چیزی شبیه به این. و بنده ی حقیر که داشتم کتابی را از جین آستین نگاه می کردم چرا که نایل گرین هم کتابی دارد با عنوان عشق به بیگانگان؛ آموخته های شش دانشجوی مسلمان در لندنِ دوران جین آستین. عرض بنده این است که این همان نایل گرینی است که مقاله ای راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف در غیبت و هایدگر و هانری کربن گفتیم دارد. و در همین هین هم مرد افغانی که ظاهراً ریشهایش از این حقیر هم سفیدتر بود و یحتمل از بنده هم مسن تر بود درخواست کرد که کتاب شاهنامه را ببیند. و خانم جوان فروشنده هم که کلی کتاب روی شاهنامه و شمس تبریزی و کتابی دیگر مثلاً مثنوی مولوی یا حافظ چیده بود کتاب را از جلدش بیرون آورد و گفت که 120000 تومان است. آن حضرت فرمودند که شاهنامه اش خیلی هم نفیس نیست. و یحتمل هم شاهنامه ی بایسنقری نبوده است که تصاویر مینیاتوری و با خط خوش باشد و بلکه کتابی بوده قطور و چاپی در یک جلد. خلاصه بنده نفهمیدم که چه شد و آیا کتاب شاهنامه فروش رفت یا خیر؟ به هر حال، بنده نیز از خریدن کتابفروشی منصرف شدم و رفتم. 

ولی یحتمل برای تبلیغ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه حتی بنوویه عمارتیه هم خوب باشد که اینجا بنده عرض کنم که خوب است که کتاب نایل گرین نیز به فارسی ترجمه شود. و حالا این کتاب تا چه حدی برای دانشجویان ما امروزه می تواند مفید باشد؟ لااقل یحتمل حتی برای دانشجویان آمریکایی ای که بخواهند به ایران بیایند و فارسی یاد بگیرند و بلکه حتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازند بیشتر مفید باشد که کتاب ترجمه شود.

 

و اما اینجا بنده چند کلمه ای هم راجع به بنوویه عمارتیه عرض کنم که بعضی یحتمل هم بفرمایند که این که خیلی هم به مسئله ربطی ندارد و بیشتر آیا حتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم مربوط باشد. به هر حال، یحتمل تا حدی هم بایستی که یک قوه ی تخیل حداقلی ای هم نشان داد. و لذا مسئله چیست؟ مسئله این است که ما همانطور که گفتیم ابرهایی را داریم که همچون مسئله ی سه جسم در مکانیک سماوی نیوتنی هم بتوان آنرا تقریب زد وقتی بدانها به عنوان ابرهای شکل گرفته در بالای سر و زیر پای مشاهده گر از یک طرف و کره ی زمین از سوی دیگر به عنوان مسئله ی سه جسم می نگریم. البته اینجا مسئله را از بسیاری دیگر جهات نیز می توان نگریست آنطور که در هندسه ی دیفرانسیل و هندسه ی جبری و هندسه ی ناجابجایی و انتگرالهای مسیری فاینمن و ترمودینامیک و مکانیک و نسبیت عام و گرانش کوانتمی و ... وارد مسئله می شوند. و یقیناً هم ما دیدگاهی همچون منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته را داریم و حالا تا چه حدودی هم وارد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شویم. 

اما مسئله اینجا این است که بعضی یحتمل ایراد هم کنند که چرا ما ابرها را اینچنین در یک خط واقع می کنیم چنانچه بسیاری ابرهای دیگر هم هستند که می توانند در ابرهای مورد نظر تاثیرگذار باشند. و گذشته از این مسیرهایی را که بخواهیم انتخاب کنیم که ابرها را از یک سو به سمت دیگر ببرد باید طوری باشند که از لحاظ ترمودینامیکی مهم است که یک مرتبه میان راه خیلی سرد نشود که همانجا یخ بزنند و همانجا از حرکت باز ایستند و خیلی هم گرم نشوند که یک مرتبه گویی ابرها همه و همه بخار شوند و محو گردند. باید یک حالت باشد این مسیر که می فرماید مثل مازندران ما باشد: که مازندران شهر ما یاد باد، همیشه بر و بومش آباد باد. که در بوستانش همیشه گل است، به کوه اندرون لاله و سنبل است. هوا خوش گوار و زمین پر نگار، نه سرد و نه گرم و همیشه بهار. و خوب این هم که میسر نیست که بفرمایید که همه ی عالم باید مثل مازندران باشد. و بعضی چنین اشکال می کنند که و لذا مسئله سخت می شود و اصلا امکان پذیر نیست! و اما خوب ما علاوه بر راه شهادت این را هم مثلاً داریم که و لو لا اذا بلغت الحلقوم! یا مثلاً فرشته هایی همچون حضرات جبرییل و میکاییل و فطرس را داریم و همینطور فرشته ی مرگی همچون حضرت عزارییل را هم داریم. و لذا وقتی ما از دیدگاه نظریه های میدان کوانتمی وارد مسائل می شویم که در آنها اپراتورهایی همچون اپراتورهای نابودی و خلقت روی ذرات بنیادی کار می کنند، و از جمله نیز همین اپراتورها روی ذرات ابرها هم کار نکنند و اما روی ذراتی که ذرات ابرها ر تشکیل می دهند یقیناً می توانند کار می کنند.

و حال که ما چنین میدانهایی را داریم که از دیدگاه هایزنبرگی یا غیر آن مورد بحث قرارش دهیم، آنگاه می توانیم به مسائلی از قبیل ابَر ابرها هم وارد شویم که به ابرتقارنهایی که در ابرهای می توانند واقع شوند را می خواهیم بررسی کنیم. و لذا مدل استاندارد ذرات فیزیک با (حداقبلی از) ابرتقارن را ملاحظه می فرمایید که بطور آنی وارد مسائل می تواند شود. و لذا از این دیدگاه ما وارد یک آزمایش فکری دیگری در بحثهای گرانش کوانتمی و حتی خمینه های کهلری و غیرکهلری بدین ترتیب می شویم که یحتمل با مسئله ی سه جسم هم ارز نسبی خطی مکانیک سماوی نیوتونی نیز بتوان آنرا تخمینها زد و در نسبیت عالم نیز همانطور که گفتیم معنا خواهد داشت که چطور مثلاً بردارهای کیلینگ اش را بیابیم. و لذا بنا به آنچه گفته شد نه فقط هم با حفظ مسیرهای مناسب ترمودینامیکی یحتمل بتوان چنین مسیرهایی را یافت که ابرها را ابَر ابری به ما می رسانند.

برای مثال همین مسئله را در نظر آورید که وقتی ما گویی وارد نظریه های میدان فضاهای اپراتوری خلقت و نابودی ابَر ابرها شدیم،  آنطور که مثلاً ما برای ورود به هندسه ی ناجابجایی نیز وارد فضاهای فن نویمنی که فضای اپراتوری روی فضاهای هیلبرت هستند آنالیزهای ما تا حدودی از حالت استاندارد گویی خارج می شوند. یعنی از لحاظ منطق ریاضی، منطقاً وارد الفهای بالاتری از الف_1 و الف_2 یحتمل شویم. و اینجا هم بوضوح دیده خواهد شد که ابرها می توانند وارد فضاهای ابَر ابری، و ابَر ابَر ابری و ابَر ابَر ابَر ابری و ... شوند که برای بازگشت به ابرها بعضی هم یحتمل اشکال کنند که ما آیا بتوانیم آیا نتوانیم از ایده ی زوری بودن در منطق در فضاهای بزرگ و بزرگتر استفاده بریم! و لذا این تازه می تواند اول ماجرا باشد. و بقیه ی داستان را موکول می کنیم به نظرها چرا که دیگر دارد خیلی دیر می شود و بنده بهتر است بروم تا اذان صبح قدری چشمهایم را هم بگذارم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  • ۹۷/۱۰/۰۹
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۶)

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿یس: ٨٣﴾

هشتم [دعاى یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ

سید بن طاوس روایت کرده از محمد بن ذکوان که معروف به سجاد است براى آنکه آن‌قدر سجده کرد و گریست در سجود که نابینا شد گفت: عرض کردم به حضرت صادق علیه السلام فداى تو شوم این ماه رجب است تعلیم بنما مرا دعایى در آن که حق تعالى مرا به آن نفع بخشد حضرت فرمود بنویس بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ بگو در هر روز از رجب در صبح و شام در عقب نمازهاى روز و شب

یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ [مِنْ] کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی اَلْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ اَلدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ اَلْآخِرَةِ وَ اِصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ اَلدُّنْیَا وَ [جَمِیعَ] شَرِّ اَلْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ راوى گفت پس گرفت حضرت محاسن شریف خود را در پنجه چپ خود و خواند این دعا را به حال التجا و تضرع به حرکت دادن انگشت سبابه دست راست پس گفت بعد از این

یَا ذَا اَلْجَلاَلِ وَ اَلْإِکْرَامِ یَا ذَا اَلنَّعْمَاءِ وَ اَلْجُودِ یَا ذَا اَلْمَنِّ وَ اَلطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى اَلنَّارِ


وروى أبو بکر الهذلی، عن الزهری، عن صالح بن کیسان قال: مر عثمان بن عفان بسعید بن العاص فقال: إنطلق بنا إلى أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب نتحدث عنده، فانطلقا، قال: فاما عثمان فصار إلى مجلسه الذی یشتهیه [7]، وأما أنا فملت فی ناحیة القوم، فنظر إلی عمر وقال: ما لی أراک کأن فی نفسک علی شیئا ؟ أتظن أنی قتلت أباک ؟ والله لوددت أنی کنت قاتله، ولو قتلته لم أعتذر من قتل کافر، لکنی مررت به یوم بدر فرأیته یبحث للقتال کما یبحث الثور بقرنه، وإذا شدقاه قد أزبدا کالوزغ، فلما رأیت ذلک هبته ورغت عنه، فقال: إلى أین یا ابن الخطاب ؟ وصمد له علی فتناوله، فوالله مارمت مکانی حتى قتله. قال: وکان علی علیه السلام حاضرا فی المجلس فقال: " اللهم غفرا، ذهب الشرک بما فیه، ومحا الاسلام ما تقدم، فما لک تهیج. الناس ! ؟ " فکف عمر، قال سعید. أما إنه ما کان یسرنی ان یکون قاتل أبی غیر ابن عمه علی بن أبی طالب، وأنشا القوم فی حدیث اخر
ارشاد شیخ مفید رحمه الله، صص 74-75
 http://lib.eshia.ir/15017/1/75

در باره ی این حدیث که در ارشاد آمده است همینطور در پاورقی ص 26 جلد 2 سیره نبوی ابن هشام ترجمه ی حجت الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی در مبحث قتل ابوجهل نیز آمده است. حدیث در کتاب ابن هشام این است:

قال ابن هشام: و حدثنی أبو عبیدة و غیره من أهل العلم بالمغازى: أن عمر ابن الخطّاب قال لسعید بن العاص، و مرّ به: إنی أراک کأنّ فی نفسک شیئا، أراک تظن أنى قتلت أباک، إنی لو قتلته‌لم أعتذر إلیک من قتله، و لکنى قتلت (1) خالی العاص بن هشام بن المغیرة، فأما أبوک فانى مررت (به) (1) و هو یبحث بحث الثور بروقه‌(2)فحدت‌(3) عنه، و قصد له ابن عمّه علیّ فقتله.

سیره النبویه، ابن هشام، ص 736-637
http://lib.eshia.ir/86519/2/636


ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت

یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

الهی به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!

اولین دعای الهی نامه حضرت آیت الله العظمی حسن زاده آملی مد ظله العالی.


بعضی یحتمل مثل شعر مولانا در باب خانه ی خدا و قوم به حج  رفته اشکال می کنند که این همه که به مسجد می روی، آیا خدا را آنجا می توانی پیدا کنی؟! در نهایت می فرماید: با این همه آن رنج شما گنج شما باد، افسوس که گنج شما پرده شمایید. بنده داشتم با  جمعی و از جمله استاد قرآنی فضولی می کردم. ایشان فرمودند که صوت ایشان در اینترنت هم هست و آیه ی نور را تلاوت می فرمایند:

 اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖالْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ ۚوَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣٥

و در این سایت نیز از آن خبر می دهد:

http://alhanesoluk.com/fa/?p=6810

و اما لینک مربوطه که باید کار کند، اتفاقاً نمی دانم چرا هم کار نمی کند همانطور که یحتمل ملاحظه می فرمایید! و اما بنده ی حقیر نمی دانم هم چطور شد که یک سایت مستهجنی هم یک مرتبه این میانها تبلیغ کرد! بگذریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
و اما، در میان صحبتهای استاد قرآنی محترم، ایشان از یکی از شاگردانشان فرمودند به اسم شهید ستار خورشیدی که این اسم را یحتمل بنده ی حقیر نباید هم بیاورم چرا که یحتمل چه استاد محترم و چه این شهید عزیز راضی نباشند. اما اسم این شهید بزرگوار آنقدر قشنگ است که بنده ی حقیر نتوانستم نگویم. ایشا می فرمودند هم که بعد از شهادت شهید والا مقام که ساکت گوشه ای از کلاس قران می نشستند و فقط گوش می دادند یا اگر هم تلاوت می کردند با صوت معمولی تلاوت می فرمودند و نه با تجوید و تلاوتهای مجلسی آنچنانی. و همینطور استاد می فرمودند که این شهید را بعد از شهادتش در مجلسی دیدند. و به همه گفتند که این شهید ستار خورشیدی است. و مگر او نبود که شهید شده بود؟ و اما من خودم او را دیدم! و حالا هم هر وقت به بهشت زهرا می روم به مزار او هم سر می زنم و برایش فاتحه می خوانم. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
این مسئله شهید ستار خورشیدی که خدا رحمت کند این شهید را یحتمل بتوان گفت که به اوج خود می رسد وقتی ما سید الشهداء و بلکه مظلومیت حضرت زهرا را در نظر می آوریم آنجا که گوشه ی چادر حضرت زهرا را رها کرده ایم و مادرمان را گم کرده ایم. یعنی تا وقتی خورشید در آسمان هست، ما حتی نگاهی هم به آن نمی اندازیم و بلکه در بیشتر مواقع نیز به ما توصیه می شود که به خورشید نگاه نکنیها! ممکن است به چشمت صدمه بزند. و درست هم هست که در آسمان شب هم که همین خورشید یافت نمی شود، ولی در طول روز یحتمل ناخداهای کشتیهایی که می خواهند مسیر خود را بیابند مجبور می شوند که از انواع وسایل خود استفاده کنند و سعی کنند که موقعیت خود را نسبت به موقعیت خورشید در آسمان بیابند آنطور که موقعیت دیگر ستارگان و دیگر اجرام آسمانی در آسمان هم موجود است هر چند که درخشندگی خورشید آنها را اجازه نمی دهد بدرخشند!

السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یابن رسول الله صل الله علیه و آله و سلم السلام علیک یابن امیرالمومنین علیه السلام و ابن فاطمة الزهرا علیها السلام السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور

بالاخره وقتی ما در دنیای مادی و عالم طبعیت هم سعی می کنیم که فروشگاهی و سوپر و هایپر استاری را مدیریت کنیم، بهترین کار این است که برای اجناسی که برای فروش گذاشته ایم چه کنیم؟ بهترین کار این است که گارانتی برای انها در نظر بگیریم بدین معنا که اگر جنس خراب بود و یا کار نمی کرد، خریدار می تواند آنرا برگرداند و مبلغ پرداختی خود را بدون چون و چرا دریافت کند! و اما وقتی جنس خیلی بدرد بخور نیست یا بنجل است، معمولاً از گارانتی و وارانتی و اینها هم خبری نیست و بلکه صاحب جنس نیز خیلی مایل نیست که جنسش را حتی بیمه هم کند. و لذا همیشه توصیه می شود که اجناس مرغوب خریداری کنید که گارانتی هم داشته باشد! و اما اینجا یک مسئله ای دیگر است که در یک کلیپی دیگر بنده دیدم که به این حقیر توصیه شده بود که ببین. 
این یک کلیپی بود از بی بی سی فارسی مربوط به یک آتش سوزی در یک مرکز بازپروری معتادان در هرمزگان که معلوم نبود دقیقاً چه رخ داده است؟ گفته می شد که آتش سوزی عمدی است. و حتی اینکه معتادین اقدام به خودسوزی کرده بوده اند. و دو کارشناس یکی روانپزشکی در سوئد و دیگری باصطلاح روانشناس یا جامعه شناسی- درست یادم نیست کدام بود- از آمریکا داشتند نظر می دادند که باید هم به معتادان درست رسیدگی شود همانطور که به دیابتیها نیز باید کمک شود! البته بنده حقی مانده ام که چرا دیابتیها را بخصوص مطرح فرموده اند و نه هر بیمار دیگری را و از جمله بیماران اعصاب و روان را؟
این روشن است که وقتی مشکلات اجتماعی بیش از حد رواج یابد یحتمل بعضی هم اشکال می کنند که چه فرقی دارد که ما اطباء دوار و بلکه حتی پزشکانی که در مطب و بیمارستانها مستقرند هم داریم که به امور مردم رسیدگی کنند؟ و حالا چه فرقی هست بین آنهایی که در سیاه چاله ای است که گیر کرده است و آنکه خود همچون خورشید می درخشد؟ همه و همه مبتلا شده اند و باید برای اجتماعات همه فکری کرد آنجایی که مثلاً گرفتار اپیدمیهایی مثل طاعون و وبا می شوند. ولی به هر حال، آیا دیابتی و معتاد هم فرقی ندارند؟!
این از یک دیدگاه درست است که برای آنکه در برج عاج خود نشسته است و در استکبار خود غرق شده هر چند که بدتر از این بنده ی مستکبر حقیر کافر  مشرک منافق که یحتمل دیگر نداریم ولی من باب احتیاط عرض می کنم که از دیدگاه امثال ماها هم اینها همه نیز یکی هستند و با هم هیچ فرقی ندارند و همه به نوعی طاعون و وبا و مرض مشابهی است که مبتلا هستند. و چرا؟ جواب یحتمل همان است که شاعر می فرماید: با این همه آن رنج شما گنج شما باد، افسوس که بر گنج شما پرده شمایید. یعنی بالاخره درست است که قوم به حج رفته و زیارت خانه ی خدا و از اهل مسجد و دعا و نماز شدن با مشکلاتی روبرو می تواند شود، و اما براستی چقدر ما سعی و تلاش هم کرده ایم که پایمان به مسجد هم باز شود؟ چقدر تلاوت قرآن می کنیم؟ چند تا استاد قرآنی و مفسر و فقیه و محدث را از نزدیک می شناسیم؟ حتی چقدر به دانشگاه می رویم؟ و حالا کاری نداریم که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم داریم یا نداریم! و اما در نهایت چقدر می توانیم هم به ولی فقیه مد ظله العالی نیز نزدیک شویم و بلکه از مقربین امام زمان عجل الله فرجه الشریف در این ماه مبارک رجب که چندین دعاهای روزهای ماه رجب از نواب آن حضرت علیهم السلام آمده است، گردیم؟ و اما خوب، مستهجنات و گناهان مربوطه ی آنها را هم داریم و کم هم نداریم! و در حال باید فریاد برآورد که ای مسلمانان ای اهل سنت ای شیعیان ای مومنین ای مراجع عظام تقلید ای حضرت ولی فقیه مذ ظله العالی ای خدا ای پیغمبر ای ائمه ی اطهار، اسلام از دست رفت، به داد اسلام برسید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿١٢ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥

قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿ص: ٢٤﴾

ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوا وَّقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿٩٥


المناجاة الأولى : مناجاة التائبین

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِلهِی أَلْبَسَتْنِی الخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَجَلَّلَنِی التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتِی وَأَماتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنایَتِی فَأَحْیِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْکَ یا أمَلِی وَبُغْیَتِی وَیاسُؤْلِی وَمُنْیَتِی ، فَوَعِزَّتِکَ ماأَجِدُ لِذُنُوبِی سِواکَ غافِراً وَلا أَرى لِکَسْرِی غَیْرَکَ جابِراً وَقَدْ خَضَعْتُ بِالإنابَةِ إِلَیْکَ وَعَنَوْتَ بِالاسْتِکانَةِ لَدَیْکَ ، فَإِنْ طَرَدْتَنِی مِنْ بابِکَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَإِنْ رَدَدْتَنِی عَنْ جَنابِکَ فَبِمَنْ أعُوذُ ، فَوا أَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتِی وَافْتِضاحِی وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلِی وَاجْتِراحِی ، أَسْأَلُکَ یا غافِرَ الذَّنْبِ الکَبِیرِ وَیاجابِرَ العَظْمِ الکَسِیرِ أَنْ تَهَبْ لِی مُوبِقاتِ الجَرائِرِ وَتَسْتُرَ عَلَیَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ وَلاتُخْلِنِی فِی مَشْهَدِ القِیامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَغَفْرِکَ وَلا تُعْرِنِی مِنْ جَمِیلِ صَفْحِکَ وَسَتْرِکَ ، إِلهِی ظَلِّلْ عَلى ذُنُوبِی غَمامَ رَحْمَتِکَ وَأَرْسِلْ عَلى عُیُوبِی سَحابَ رَأْفَتِکَ ، إِلهِی هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الابِقُ إِلاّ إِلى مَوْلاهُ؟ أَمْ هَلْ یُجِیرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِواهُ؟ إِلهِی إِنْ کانَ النَّدَمُ عَلى الذَّنْبِ تَوْبَةٌ فَإنِّی وَعَزَّتُکَ مِنْ النَّادِمِینَ! وَإِنْ کانَ الاسَتِغْفارُ مِنْ الخَطِیئَةِ حِطَّةً فَإنِّی لَکَ مِنَ المُسْتَغْفِرِینَ! لَکَ العُتْبى حَتَّى تَرْضى ، إِلهِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیَّ تُبْ عَلَیَّ وَبِحِلْمِکَ عَنِّی اعْفُ عَنِّی وَبِعلْمِکَ بِی إرْفِقْ بِی ، إِلهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ باباً إِلى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ : (تُوبُوا إِلى الله تَوْبَةً نَصُوحاً)[١] فّما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ البابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟ إِلهِی إنْ کانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنُ العَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ ، إِلهِی ما أَنا بِأَوَّلِ مَنْ عَصاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ ، یا مُجِیبَ المُضْطَرِّ یا کاشِفَ الضُّرِّ یا عَظِیمَ البِرِّ یا عَلِیماً بِما فِی السِّرِّ یا جَمِیلَ السِّتْرِ اسْتَشْفَعْتُ بِجُودِکَ وَکَرمِکَ إِلَیْکَ وَتَوَسَّلْتُ بِجَنابِکَ [٢] وَتَرَحُّمِکَ لَدَیْکَ ، فَاسْتَجِبْ دُعائِی وَلاتُخَیِّبْ فِیکَ رَجائِی وَتَقَبَّلْ تَوْبَتِی وَکَفِّرْ خَطِیئَتِی بِمَنِّکَ وَرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ


ان الحسین سلام الله علیه مصباح الهدی و سفینة النجات


یک تفاوت عمده ی عظیمی هست بین عالم طبیعت و عالم الهی. فرض بفرمایید که یک وقت هست که ما یک سوپری یا هایپر استاری را در نظر داریم که انواع اجناس مورد احتیاج اصناف مختلف را در بر دارد از ماشین رخت شویی، ماشین ظرف شویی، جاروبرقی، تلویزیون و دیگر لوازم صوتی و تصویری و دیگر لوازم خانگی تا البسه تا ارزاق روزمره از قبیل مرغ و گوشت و لبینات و روغن و رُب تا پوشک.

گاهی اوقات البته ما حتی یک کارخانه ی وسائط نقلیه ای هم داریم که انواع مهندسین نیز در آن کار می کنند و از جمله مشغول ساخت انواع دستگاه ها نیز هستند و از جمله کیلومتر شمار و سوخت سنج و فشارسنج و دور موتور سنج و ... اینجا کارخانه ها و فروشگاه ها باید طوری مدیریت و مهندسی شود که هر جنس تولیدی از مرقوبیت مخصوص خود برخوردار باشد و بلکه حتی کنترل کیفیت هم شود. 

حالا فرض بفرمایید که مثلاً وسیله ی نقلیه ای را که کارخانه می سازد از نوعی باشد که دچار صانحه می شود. اینکه چه مشکلی است که این ماشین در مهندسی اش ایجاد شده است که دچار صانحه می شود، یحتمل یک مهندس که روی آن کار می کند یک تشخیص دهد و مهندسی دیگر تشخیصی دیگر بدهد. و در میان انبوه مهندسینی که روی این پروژه کار می کنند، یحتمل بعضی هم اصلا هیچ تشخیص درستی راجع به مشکل آن نداشته باشند. هیچ اشکالی هم ندارد که همه توافق کنند که این ماشین این اشکال را دارد. و اما همه می دانند که اگر مشکل برطرف نشود، صوانح دیگری در راه است. و لذا مشکل باید به هر حال مدیریت شود و حل شود. حالا یحتمل با کنار گذاشتن این مدل از وسیله ی نقلیه ی مورد بحث.

اما یک وقت هست که از روی مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید به امامت برسی. حالا یحتمل می دانی هم که امامت کیست؟! ولی بعضی یحتمل از روی تقیه هم که شده وانمود می کنند که امام آنها کس دیگری است. یا با همان امام خود نیز وارد دعوا می شوند و بلکه گناه می کنند. و آنگاه به کفر و شرک و نفاق می افتند. اینجا اظهار داشتن به اینکه بنده ی حقیر دچار کفر و شرک و نفاق شده ام این مشکل را دارد که نمی توانی به امامت نزدیک شوی برای اینکه از خصوصیات امام همین است که مظهر ایمان و تقوای الهی است. اما اینجا یک تناقضی یحتمل بعضی می یابند که پس این چطور است که حتی در میان امامان هم داریم که به درگاه الهی آنچنان دعا می کنند که گویی از میان بزرگترین گناهکاران هستند؟ امر بندگی و عبادت و ذکر و تضرع به درگاه خدا است که از جمله مسائلی است بسیار عظیم. و مشکلی که رخ می دهد این است که وقتی سالک الی الله امام خود را شناخت و تکذیب کرد خود به خود دچار شرک و کفر و نفاق خواهد شد چرا که می فرماید ان الحسین علیه السلام مصباح الهدی و سفینة النجاة. این از آن سفینه هایی نیست که بفرمایند اشکال فنی داشته است و لذا کسی سوارش نمی شود. یا امامت را می شناسی و سوار می شوی، یا نمی شناسی و سوار نمی شوی. و لذا مسائل مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف مربوط به عالم و علوم الهی است و از آنجا است که وارد عالم طبیعت می شود و همینکه سالک الی الله وارد عالم طبیعت شد می تواند با انواع باتلاقها برخورد کند. در حقیقت، امام در سمت راست عرش اعلی نزد خدا است و این ما هستیم که باید نزد او مشرف شویم و آیا بتوانیم از مجموعه ی گناهان عظیم مشمول وجود خود عبور کنیم و به او ملحق شویم؟! و لذا اینجا نظریه هایی مثل مدل استانداردذرات فیزیک و کیو ای دی QED Quantum Electrodynamics و ثابت ساختار ظریف fine structure constant نیز چطور در رابطه با مستضعفین و استکبار و بازبهنجارش و تابع زتای ریمان و انگیزه ها و وحدت نیروها و انرژیها و مواد تاریک و ... وارد می شوند؟! و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٥٤﴾ 
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّـهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّـهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿١٦٥﴾ 

الهی، محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، که آن اثر است نه این؛ با این که اعداد است و علیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما که علت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ "یحبهم" [مائده (5)، آیه 54] کجا و "یحبونهم" [بقره (2)، آیه 65] کجا؟

الهی هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا! 

از الهی نامه ی  آیت الله حسن زاده آملی، (ص 13-14)

خانم دکتر، سلام،
اخیراً مرحوم مایکل آتیه می فرمایند یک مقاله ای کوتاه نوشته بوده است که انقریب که حدس تابع زتای ریمان را از طریق جوابهای توابع تحلیلی ضعیف و بر حسب برهان خلف حل کرده و جایزه را برده بوده است. حالا گیریم که جواب هم اشتباه است و اما مسئله این است که بالاخره سعی اش را کرده و مقاله اش را نوشته و خواسته که حتی جایزه یک میلیونی را هم ببرد. یعنی فرقی ندارد که حالا او از کجا است و آیا مثلاً مثل این بابا که خیلی دم از حکمت متعالیه و فقه و اینها می زند نیز دارد دروغ می گوید یا راست می گوید! مقاله را نوشته و آیا جایزه را ببرد یا نبرد هر چند که خود این کار کمی جرات هم می خواهد! غیر از این است؟!
بنده عرضم این است که شما مثلاً یک ناورداهایی را راجع به یک توابعی مثل تابع زتای ریمان می یابید که آیا چنین است و آیا چنان است همانطور که ریمان هم یافت. و اما همین ناورداها که بصورت معادلاتی توابع حقیقی را به توابع مختلط هم بسط می دهند، آیا یک تابع بخصوص را فقط معین می کنند و از جمله تابع زتای ریمان را؟ یا اینکه ایا فضایی از توابع را معین می کنند که از جمله تابع زتای رریمان را نیز شامل می شوند! یعنی مثلاً اگر ما تابع زتای ریمان را که قرار است ثابت کنیم فقط در یک نقاطی روی خط بحرانی در صحفه ی مختلط صفر می شود را مواظب باشیم که چطور داریم در آن اختلال ایجاد می کنیم را اختلال درش ایجاد کنیم، آیا ما یک خانواده ی بزرگی از توابعی- که اجازه دهید آنها را توابع زتا-گونه اینجا بنامیم- و بلکه یک فضایی از توابع زتا-گونه نخواهیم داشت؟ و حالا بنده ی حقیر کاری هم ندارم که آیا اینها بر حسب مقاله ی آلن کن مربوط به فرمول توابع تریس آیا مربوط می شوند به خطوط جذب یا خطوط گسیل یا اصلا عدد آلفا اینجا چه کاره است؟! ما اصلا اینها را کاری نداریم! و اما همینقدر را هم آیا نباید هیچی گفت و مقاله ای کسی بنویسد و ارائه کند و همه و همه فکرهایشان را روی هم بگذارند و کاری کنند که بلکه جایزه را ببرند؟ و حالا این بابا که از حکمت متعالیه و فقه و ریاضی فیزیک و اینها می گوید هم کشک! آیا یعنی خطوط گسیل و جذب و عدد آلقا و توابع زتا و توابع ال و امثالهم هم همه کشک است؟ بنده دیگر لا اله الا الله و اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم را فقط می گویم که نفرمایید باز داری مثل این بابای دیگری که حرفهایش پر از شبه-علم است و دری و وری پشت هم می کند تو هم حرفهایت را همانطوری باز بلغور می کنی. خیلی معذرت می خواهم که متصدع اوقات حضرت عالی شدم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. (امنیت کدی: CCDVZ)
وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿١٢٠ سوره مبارکه البقره

یک بار چند وقت پیش مثلاً شاید سه چهار هفته پیش نمی دانم چطور شد که یک کلیپی را از صدای آمریکا به این حقیر نشان دادند که کما بیش یک میز گردی را داشت نشان می داد و یکی از شرکت کنندگان داشت می گفت که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی چرا اینقدر دشمن دشمن می کند؟ مثلاً منظورش این بود که کدام دشمن؟ دشمنی در کار نیست! 
دیشب یک برنامه ای پخش شد از صدا و سیما بنام ایستگاه پایان دروغ که سعی داشت تا حدی پرده از کارهای دشمن بردارد و روزنامه ی کیهان امروز هم به عنوان یکی از تیترهای صفحه ی اولش بیشتر در این مورد بحث می کند. در ضمن، بنده داشتم راجع به مخملباف جستجو می کردم، یک مقاله ای را در بولتن نیوز دیدم که مخملباف را به عنوان فردی پارانوید تحلیل می کند. مقاله ای است عجیب و تکان دهنده که عین آنرا در عصر ایران هم آورده است:

https://www.asriran.com/fa/news/135978/

خبر در یک جا می خواهد بگوید که این سوء ظن افراطی او تا جایی پیش رفته است که پیامدهای آن هزینه های جبران ناپذیری داشته است. و به اشتباه می گوید هزینه های جبران پذیر بجای جبران ناپذیر. و این خبر که در بولتن نیوز آمده است نیز عیناً در عصر ایران بدون ویرایش چنین اشتباهی تکرار شده است.
از آن طرف نیز در عرصه ی زنان صدر اسلام فردی مثل اسماء بنت عمیس را در نظر آورید که می فرمایند همسر جعفر طیار بود و بعد همسر ابوبکر شد که محمد بن ابوبکر نیز فرزند او است و بعد به همسری امیر المومنین علیه السلام درآمد آنچنان که محمد بن ابی بکر نیز در دامان حضرت علی علیه السلام رشد کرد. این را دیروز بعد از نماز ظهر و عصر بر منبر شنیدم.
در ضمن، بنده حقیر باز سعی کردم که آدرس آن سخنرانی که آرن وال و نیما ارکانی حامد در آن هستند را بیابم و یافتم. ولی باز هم یوتیوب آن هی گیر می کرد آنچنان که بنده هنوز متوجه نشده ام که آیا آرن وال و نیما ارکانی حامد هم در این فیلم هستند یا خیر! اما از قضا این یک پانلی است که اتفاقاً خوب هم می بود اگر از پیرجورجیو اودفردی می پرسیدم که آیا حضرت عالی نیز این فیلم را دیده اید؟! شوخی می کنم، به صرف اینکه او لغت پانل را استفاده کرد معنایش این نیست که او هم این پانل را بوده است که دیده است! به هر حال، شوی این پانل که اتفاقاً در برکلی هم هست، طوری است که چند دقیقه ی اول آن را آیا نشان بدهد که دو تا خانم می آیند و اول می خواهند تاریخ کارهای علمی در برکلی را گوشزد کنند مثل سایکلوتران لارنس یا کشف پلوتونیم یا .... و همینجاها هی گیر می کند. 
عرض بنده ی حقیر اینجا این است که یک وقت هست که شطرنج بازی دارد با حریفی شطرنج بازی می کند. خوب این تا یک جاهایی هم همانطور که می دانید یحتمل بعضی اشکال می کنند که ایرادی هم ندارد و مسابقه است و ورزش فکری است. اما یک وقتهایی هم هست که این بازی شطرنج خودش می شود همراه با جنگ و دعوا و بلکه کشت و کشتار. و یک وقت هم هست که حریف خود شیطان بزرگ است. متخصصین در بازیهای شطرنج می دانند که انواع بازیهایی که از روی احتمالات و آمار می تواند رخ دهد می تواند بسیار زیاد شود. البته راهی که سالک الی الله می خواهد و یقین هم دارد که پیش بگیرد در عبادت و بندگی خدا این است که با غیر خدا معامله و تجارت نمی کند چه رسد که با غیر خدا وارد بازی و لهو و لعب هم شود و بلکه فقط با خدا است که معامله می کند. این است که چنین سالک الی اللهی که به درجات فنا فی اللهی نیز رسیده است، خود را مهره ای در نزد امام و حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم می بیند و لا غیر. و حال آنکه حریف و دشمن شیطان صفت خود را مهره ای در خدمت انواع شیاطین و بتهای ساختگی می بیند و بلکه با همه معامله می کند الا خدا.
در اینجا باید توجه داشت که این خود یک نعمتی است که انسان توجه داشته باشد که با ائمه ی جماعاتی که می فرماید و نرید ان نمن علی الدین استضعفوا فی الارض عن نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین نشست و برخواست و همنشینی کند و نه با استکبار. این ممکن است اینجا خنده دار بنظر برسد که خود این ائمه ی جماعات نیز یحتمل بنظر برسد که با هم وارد انواع بازیها و از جمله بازی شطرنج می شوند. و اما کار وقتی به خود مستضعفینی می رسد که پای منبرهای همین ائمه ی جماعات باندازه ی کافی نشسته اند که دیگر خود کار کشته شده اند و بلکه خود در مقابل استکبار صف می کشند و استکبار فاسق فاسد نیز فرق آنها را با ائمه ی جماعات در حقیقت نمی تواند بفهمد، اینجا نیز یحتمل احتمالات مختلفی رخ دهد. و از جمله اینکه همین ائمه ی جماعات متوجه شوند که فصل الخطاب با ولی فقیه مد ظله العالی و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف است یا متوجه نشوند و مدام در بازیهای خود غرق شده باشند.
اینجا یک نشانی از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که یقیناً نمایان می شود آنچنان که حتی بعضی از حجابهای علمی ظلمانی و بلکه نورانی نیز کنار می روند، آنچنان که سلامت روحی و جسمی افراد جوامع با پیشرفت علوم پزشکی یا حتی پیشرفت علوم طبیعی و  ریاضی و فلسفی آیا تا چه حدودی پیشرفت کرده اند؟ آیا ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تا چه حدودی توانسته ایم مردم عالم را قانع کنیم که بندگی خدا و نه بندگی غیر او است که لازم است آنچنان که می فرماید ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر. اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾
اینجا ما با یک امر عظیمی است که روبرو هستیم و لذا افراد سست ایمانی که خود را غیر از منافق و مشرک و کافر نمی پندارند، نمی توانند هم وارد این وادی عظیم شوند الا اینکه توبه می خواهد آنچنان که تقوی و ورع مومن به او اجازه نمی دهد که خود را حتی وارد در وادی مومنین و مومنات ببیند و نه فقط تقیه می کند و بلکه تقوی و ورع او اجازه ی چنین کاری را نمی دهد و بلکه خود را کافر و مشرک و منافقی بیش نمی بیند. می فرماید: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّـهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا  ﴿الأحزاب: ٣٥﴾

و یحتمل هم بعضی ایراد می کنند که البته ما کجا و این حرفهای گنده گنده کجا؟ حالا ائمه ی جماعات و بلکه پا منبریهای با تقوای آنها کمی از این امور بیان کنند که مردم ارشاد شوند ولی همه و از جمله این بنده ی حقیر کافر مشرک منافق که نمی توانند مثل چنین ائمه جمعه و جماعاتی خود نیز منبر روند یا حتی وارد انواع بازیهای شطرنجی شوند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَـٰکِن کَرِهَ اللَّـهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ﴿٤٦ لَوْ خَرَجُوا فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ  ﴿التوبة: ٤٧


اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَبِوِلایَتِهِمْ أَتَوَلّى آخِرَهُمْ بِما تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَأَبْرأُ إِلى الله مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ، اللّهُمَّ العَنْ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَاتَّهَمُوا نَبِیِّکَ وَجَحَدُوا بِآیاتِکَ وَسَخِرُوا بِإِمامِکَ وَحَمَلُوا النَّاسَ عَلى أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ، اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَالبَرائةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرةِ یا رَحْمْنُ.


الصلاة علیه علیه‌السلام :

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.


أُوصِیکُمْ بِتَقْوى الله الَّذِی لا تَبْرَحُ مِنْهُ نِعْمَةٌ وَلا تَنْفَذُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَلا یَسْتَغْنِی العِبادُ عَنْهُ وَلا یَجْزِی أَنْعُمَهُ الاَعْمالُ الَّذِی رَغَّبَ فِی التَّقْوى وَزَهَّدَ فِی الدُّنْیا وَحَذَّرَ المَعاصِی وَتَعَزَّزَ بِالبَقاءِ وَذَلَّلَ خَلْقَهُ بِالمَوْتِ وَالفَناءِ

مفاتیح الجنان، از من لا یحضره الفقیه، از خطبه عید فطر امیرالمومنین، ص 684
http://lib.eshia.ir/10505/1/684


بعضی یحتمل ایراد می کنند که وقتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به جاسوسی و ریاضیات و شطرنج تنزل دادیم، آنگاه داستانهایی مثل شطرنج باز (Das Glasperlenspiel) هرمن هسه نیز می توانند برجسته شوند. یعنی امر عبادت و شهادت و دینمداری وقتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کنار رفت، مسئله می شود بازی شطرنج و ریاضیات و جاسوسی و .... و در این میان هم هر چه دلت بخواهد دیوانگی و جنون و ناراحتیهای روحی و روانی است که یافت می شود و بلکه هر طبیب دواری و بلکه هر طبیبی را که خود دارای مطب نیز باشد را یحتمل مبتلا کند. البته وقتی ما با مباحثی از قبیل زندیق و دهری و حتی قوم لوط و قوم ثمود و امثالهم طرفیم، سالک الی الله نمی تواند اننتظار داشته باشد که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به عبادت و بندگی خدا بیانجامد؛ و مسئله ای است بینابین خوف و رجا که آیا بیانجامد آیا نیانجامد. و اما اینکه چطور سالک الی الله درتله ها و دامهای شیطانی که برای او گسترده شده نیافتد و به عبادت و بندگی خدا بپردازد نیز از اموری است که هر آن باید مورد توجه او باشد.
بنده ی حقیر اینجا یک مثالی بزنم در مورد همین مساجد خودمان. مسئله اینجا نیز این نیست که فقیه و خطیب و سخنوری که بر منبر می رود و بلکه با انواع نمازگزارانی هم که طرفیم نیز بلد نیستند که خیلی خوب با شما شطرنج بازی کنند. اتفاقاً یحتمل از لحاظ اجتماعی خیلی از روابط اجتماعی هم می توانند به نوع از انواع بازیهای شطرنج باشند. این حتی تا آنجا می رود که آیا چطور می شود آندلس و بلکه ماورای آنرا نیز شطرنجی دوباره کسب کرد! و اما اگر سالک الی الله چنین اجازه ای را به خود دهد، آنگاه دیگر از حیطه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز خارج شده است و بلکه راه عبادت و بندگی خدا را خدای ناکرده برای خود و بلکه حتی برای دیگران سد کرده است. سالک الی الله نمی تواند با خود وارد شوخی شود و رل سه کله پوک را بازی کند که حالا فرضاً چطور برویم ماهیگیری و یک وقت دیدید در این بین نه فقط یک ماهی گنده و بلکه حتی یک یا چندین نهنگی هم نصیبمان شد! و همه ی اینها با کله پوکی!
اما یک وقت هم هست که سالک الی الله می داند که جهالت و کله پوکی را داریم ولی می داند هم که استادی و نبوع و نخبگی را هم داریم و بلکه چنین استادی نیز بر منبر می رود و مثلاً دروس هیئت حتی نجوم و ریاضیات هم می دهد آنچنان که همه انگشت به دهان می مانند که بالاخره استاد محترم دارد از چه می گوید؟ شطرنج هم بلد است؟! آسمان و ریسمان است که دارد انجام می دهد یا نجوم و هیئت و ریاضیات و فلسفه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ یا اگر مثلاً از نقطه ی بالا سر و نقطه ی زیر پا از او بپرسید یحتمل بگوید کله پوک تو برو ببین و لا الضالین ات را حتی چطور بگویی و یاد بگیری و بعد بیا با من شروع کن حتی حرف زدن و تکلم کردن و گفتگو کردن. یحتمل سالک الی الله اینجا وارد یک بازی شطرنجی می شود که از در توهین است که باز شده است و از همین در هم می خواهد برود ماهیگیری ای که طرح دوستی با چنین اساتید عظیم الشانی را خودش هم ریخته است و بلکه در کله پوکی و خریت خود تا ابد الدهر هم بماند هر چند که آن استاد عظیم الشان او مدام مثل اسب تازی در میدان مسابقه می آید از او پیشی می گیرد و او را جا می گذارد و دوباره و دوباره این کار تکرار می شود و تمامی ندارد. دلیلش این است که وارد شدن به کلاس درس استاد یک مکارم اخلاق عظیمی را می طلبد که از نوع بداخلاقیهایی نیست که سالک الی الله طلبه و شاگرد و دانشجو بخواهد با آن برود به ماهیگیریهای اساتید خود. و لذا در مکتب اشک است که چنین سالک الی الله بداخلاقی گیر می کند و خود را از پا در می آورد و جا می ماند که مکتب شهادت و جهاد فی سبیل الله نیز کدام است و بلکه این فرصت را هم شاگرد و طلبه از خود می ستاند که هر وقت دشمن خواست به او نزدیک شود خاشق چایخوری خود را از جیب درآورده و شروع کند به مشغول کردن خود به هم زدن چایی که به او تعارف می شود به این امید که دشمن دلمشغولیهای او با خودش را ببیند و بلکه حماقتش را کنار بگذارد و از او دور شود. ملاحظه بفرمایید که این خود امر کوچکی هم نیست هم زدن چای یا مثلاً آب پرتقال همینطوری که دشمن جنایتکار هم دارد به شما نزدیک می شود و سالک الی الله با این کار خود او را دور می کند! چطورپ؟ هر چه دشمن نزدیکتر می شود، مثلاً چای خود را با خاشق ات بیشتر هم بزن. دیگر نمی خواهد در پیاده روها هم دیوار بکشی آنطور که دیگری را متهم می کنند و آنوقت خودشان ببین کجاها را که نیست که شروع کرده اند به دیوار کشیدنها که جنایاتشان را نیز پنهان کنند و بلکه حجابهایی است که از سرها بکشند و پشت دیواراها و بلکه چه میز ریاستها و چه قوم و خویشیها و چه آقازاده ها و اختلاسها و چه حقوقهای نجومی و بلکه چه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی محیدی فقهی ایی است که خود را پنهان کنند. ولی فقیه ات کو؟ امامت کو؟ و الله اعلم! خدایا آخر و عاقبت همه ی ما را بخیر کن. لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَـٰکِن کَرِهَ اللَّـهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ﴿٤٦ لَوْ خَرَجُوا فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ  ﴿التوبة: ٤٧


اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَبِوِلایَتِهِمْ أَتَوَلّى آخِرَهُمْ بِما تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَأَبْرأُ إِلى الله مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ، اللّهُمَّ العَنْ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَاتَّهَمُوا نَبِیِّکَ وَجَحَدُوا بِآیاتِکَ وَسَخِرُوا بِإِمامِکَ وَحَمَلُوا النَّاسَ عَلى أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ، اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَالبَرائةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرةِ یا رَحْمْنُ.


الصلاة علیه علیه‌السلام :

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.


أُوصِیکُمْ بِتَقْوى الله الَّذِی لا تَبْرَحُ مِنْهُ نِعْمَةٌ وَلا تَنْفَذُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَلا یَسْتَغْنِی العِبادُ عَنْهُ وَلا یَجْزِی أَنْعُمَهُ الاَعْمالُ الَّذِی رَغَّبَ فِی التَّقْوى وَزَهَّدَ فِی الدُّنْیا وَحَذَّرَ المَعاصِی وَتَعَزَّزَ بِالبَقاءِ وَذَلَّلَ خَلْقَهُ بِالمَوْتِ وَالفَناءِ

مفاتیح الجنان، از من لا یحضره الفقیه، از خطبه عید فطر امیرالمومنین، ص 684
http://lib.eshia.ir/10505/1/684


البته ناگفته نماند که گاهی اوقات هم بعضی اشکال می کنند که گاهی اوقات مرز بین شوخی و جدی نیز باریکتر از مو و بلکه نانوتکنولوژی و حتی بنوویه عمارتیه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می شود آنچنان که شما یحتمل متوجه شوید که ادیب الممالک فراهانی کدام شاعر در کدام زمان بوده است، ولی هر چه بگردید که بالاخره افسرالملوک در زمان خود که بود و بلکه در بنوویه عمارتیه حالا یحتمل چه می شود یا خواهد شد؟ یحتمل آنرا نیابید!
وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَـٰکِن کَرِهَ اللَّـهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ﴿٤٦ لَوْ خَرَجُوا فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ  ﴿التوبة: ٤٧


اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَبِوِلایَتِهِمْ أَتَوَلّى آخِرَهُمْ بِما تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَأَبْرأُ إِلى الله مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ، اللّهُمَّ العَنْ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَاتَّهَمُوا نَبِیِّکَ وَجَحَدُوا بِآیاتِکَ وَسَخِرُوا بِإِمامِکَ وَحَمَلُوا النَّاسَ عَلى أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ، اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَالبَرائةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرةِ یا رَحْمْنُ.


الصلاة علیه علیه‌السلام :

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.


أُوصِیکُمْ بِتَقْوى الله الَّذِی لا تَبْرَحُ مِنْهُ نِعْمَةٌ وَلا تَنْفَذُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَلا یَسْتَغْنِی العِبادُ عَنْهُ وَلا یَجْزِی أَنْعُمَهُ الاَعْمالُ الَّذِی رَغَّبَ فِی التَّقْوى وَزَهَّدَ فِی الدُّنْیا وَحَذَّرَ المَعاصِی وَتَعَزَّزَ بِالبَقاءِ وَذَلَّلَ خَلْقَهُ بِالمَوْتِ وَالفَناءِ

مفاتیح الجنان، از من لا یحضره الفقیه، از خطبه عید فطر امیرالمومنین، ص 684
http://lib.eshia.ir/10505/1/684


بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو چرا مدام سعی ات در این است که به نکات باریکتر از مو و بلکه همچون در نانوتکنولوژی بپردازی؟ و حال اینکه ما در خیلی مسائل اولیه و اوسطیه و آخریه گیر کرده ایم؟! و لذا چرا مدام سعی داری به نکات لطیف جمیل هر چند هم دقیق بپردازی؟ خوب، بعضی نکات هستند که واقعاً هم بسیار لطیف و هم جمیل و بلیغ و هم یحتمل ظریف نیز هستند. عرض بنده اینجا در این است که یک جایی هست که حکمت و علم سلطان است و همه هواخواه آن هستند بخصوص که اگر استادی عظیم الشان هم باشد که این علم را می توان از او فراگرفت و لذا آنگاه است که همه و همه نیز خواهان شاگردی یا طلبگی او هستند و بلکه به سمتش هجوم هم می آورند تا درسها بیاموزند. و اما یک جاهایی که مسائل خود به خود یحتمل بحرانی نیز می شوند به قول معروف سرندها و الکها و بلکه صافیهای هر چه ریز و ریزتر یا گاهی اوقات هم درشت تر و درشت تر بسته به موقعیتهای مختلف هستند که شاگردان و طلبه های سره را از ناسره با انواع امتحانها و آزمایشها جدا می کنند و بلکه انقلابها و حتی یحتمل ضد انقلابهایی جهانی است که پی در پی نیز رخ می دهند. 
شما فقط به این دعای عظیم صلوات بر حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف توجه بفرمایید که از چه شان عظیمی برخوردار است. یک جایی هست که مثلی می فرماید که می بخور منبر بسوزان مردم آزازی مکن. و یک جایی دیگر است که در صلوات بر آن حضرت است که می فرماید و لا منبراً الا احرقه. عرض بنده این است که این صلوات بقدری عظیم است که سالک الی الله جا می ماند که آیا ما داریم به حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف امر می کنیم که چنین کن و چنان کن؟ یا اینکه به واقع آن حضرت خود آنچنان است که چنین و چنان می فرمایند؟ البته لازمه ای این سوال آن است که درجات تقوای افرادی که آن حضرت را احاطه کرده اند به درجاتی برسند که دیگر معلوم نیست که کیست که چه می کند و همه گویی مثل پرندگانی هستند که در هوا دارند پرواز می کنند و گویی که همه و همه ی این پرندگان یکی هستند و نه گروهی از پرندگان اند. و با این حال همه و همه نیز می دانند که کیست که مثلاً ولی فقیه است و یا کیست که امام جمعه ی موقت این هفته بود؟ و حالا بعضی و بلکه خیلیها هم در عالم نیز یحتمل ندانند که کی به کیست؟!!! در کتاب طب النبی در باب صلوات می فرماید:
14- تقویت نور چشم گوش ظاهری و باطنی:
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم: هر کس نگاهش به ذریه من (سادات) پیغمبر بیفتد بر من و آل من صلوات بفرستد، نور چشم و گوش ظاهری و گوش باطنی او قوی می شود.
طب النبی، حسین مردان پور، ص 118.
و البته باید هم به پزشک مراجعه کرد وقتی مریضی و بیماری رخ می دهد. قرآن کریم  می فرماید که

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ١٠﴾

البته یک جاهایی هم مسئله از انواع مسائل جهاد فی سبیل الله است آنچنان که بارها هم حتی با شخص حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز بعضی وارد جنگ و جحاد شدند و بلکه با خود آن حضرت نیز خصومت داشتند. و اما مومنین و مسلمین اجازه نمی دانده اند که کسی از دشمنان به آن حضرت نزدیک هم شود. و اما گاهی اوقات سالک الی الله که یحتمل به درجات فناء فی الله نیز رسیده است- و نه اینکه فقط لااقل خود خیالش رسیده است که به چنین درجاتی رسیده است- از روی تقوا و بلکه ورع باشد که نورانیت و عظمت را در چهره ی او و بلکه گفتار و سخنان او نه تنها فقط مومنین و حتی عموم مردم می توانند مشاهده کنند. و یحتمل همین هم هست که می فرمایند نگاه به چهره ی آیات عظام خود عبادت است. و اما گاهی اوقات این تقوی و ورع یحتمل هم به حدی برسد که برای خود مومن نیز مضر شود و بلکه مثلاً به لکنت زبان بیافتد یا دهان ایشان بیش از حد معلوم است که خشک می شود یا هنگام نوشتن (که امروزه تبدیل هم شده است به تایپ کردن!) بیش از حد اشتباهاتی خاص را مرتکب شود! اینجا این وظیفه ی دیگران و بلکه اطباءِ و متخصصین مستمعی است که به این سالک الی الله کمک کنند تا مومن نه تنها وارد مراحل بحرانی تری از مشکلات و بیماریها نشود و بلکه هر چه زودتر به درمان خود بپردازد.
مثلاً یحتمل امام جماعت یا جمعه از این نظر هم که از آیات معظمی است که سنی از آن حضرت هم رفته است و به دلایل شغلی و کاری فراوان مشغله های زیادی هم دارند و بلکه داروهایی هم مصرف می فرمایند، همه و همه باعث شوند که دچار مشکلاتی در نطق و سخنرانی شوند. و اما یحتمل هم باید به این امور بیشتر دقت شود که چرا چنین است همانطور که یحتمل هم مثلاً پروتز آن حضرت باشد که مشکل دارد یا بلکه داروی ایشان باید بهتر تنظیم شود یا حتی فقط به کمی استراحت نیاز دارند یا .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
  وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَـٰکِن کَرِهَ اللَّـهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ﴿٤٦ لَوْ خَرَجُوا فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ  ﴿التوبة: ٤٧

بعضی یحتمل اشکال می کنند که ما وقتی از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تنزل می کنیم، این اجتناب ناپذیر است که در عین حال هم ریاضی فیزیک و دیگر علوم طبیعی را داریم و حتی هم الهیات را داریم و معنایش این نیست که دیگر در الهیات بسته خواهد شد. ولی در همین حین نیز جاسوسی و شطرنج را هم داریم که سیاستمداران جهان و حتی اهل علم و دانش و بلکه علوم الهی نیز مدام در حال بازیهای خود هستند. و این مسئله آنچنان قوت می پذیرد که خیلی اوقات می تواند منحصر شود به خود قوم یا کشوری که سعی و تلاش در توسعه و پیشرفت علوم و اقتصاد خود نیز دارد مسئله کانه  یک حالت بک-ریاکشنهای (back-reaction) خاص خود را در هر کشوری یا قوم و بلکه هر خانواده ای و هر فرد فرد جامعه ای پیدا می کند! 
اینجا مسئله فقط این نیست که خدا به حضرت آدم کل اسماء را تعلیم داد و بلکه مسئله این هم هست که وقتی ما انواع اسامی را برای امراض و بیماریهای جسمی و روحی داریم تعلیم می کنیم که حتی کدام مزمن است و کدام نیز حاد است، آنگاه نه تنها برای آن طبیب دواری که در صدد درمان و تسکین و تشخیص و نسخه پیچیدن و عمل جراحی کردن است مشکل می شود که او واقعاً هم یک طبیب دوار جراح نیز هست، و بلکه مسئله حتی گریبان حضرت رسول و ائمه ی اطهار را نیز می گیرد آنجایی که خدا می فرماید و ما هو الا ذکرٌ للعالمین در جواب آنهایی که یقولون انه لمجنون.
بنده نمی دانم کجا بود که خواندم یا شنیدم که می فرمایند که نیما ارکانی حامد سخنور ماهری هم هست! و لذا از آنجایی که یادم بود که آرن وال نیز یک پانلی دارد با ارکانی حامد، گفتم بروم این را در یتیوب ببینم می توانم از بعضی دوستان که در اروپا هستند برایم بفرستند. دلیلش این است که شما اگر بخواهید حتی آدرس یتیوب را از سایت وال هم بگیرید، با کلیک کردن روی آیکونی که شما را به یتیوب وصل می کند نیز آنرا به شما نمی دهد. جالبتر اینکه بنده ی حقیر که هیچ وقت فیلترشکن نمی گیرم ولی یکی از دوستان که جسورتر هم هست و این این کارها می کند و برای موبایلش فیلترشکن گذاشته بوده، می گفت که حتی آیکن یوتیوب را هم در سایت وال در موبایلش نمی دهد و بلکه آیکون غیبش زده است! بنده ی حقیر به این انسان جسوری که از این کارهایی از قبیل فیلترشکن و ملاحظه ی یوتیوب و سخنرانی و نطق و از این کارها می کنند بجای اینکه یک راست برود سراغ مقالات علمی و از آنجا شروع کند به کارهای خود گفتم که یا تویی که داری خیلی شامورتی بازی می کنی یا اینکه دچار سحر و جادوی اینترنتی شده ای! و لذا بالاخره یک وقتی رفت از روی فیلترشکن رایانه ای  و بعد هم یافتن آدرس یوتیوب پانل و آنگاه وارد کردن آن در موبایلش موفق شد که سخنرانیها و نطقهای حضرات را ملاحظه کند. و صد رحمت به هفت خوان رستم! و اما حالا بزن مستهجنات! هر چه دلت بخواهد می اید! مرگ بر آمریکای جنایتکار! لا اله الا الله.
اینجا است که بعضی هم یحتمل اشکال می کنند که چرا ما با روسیه ی کمونیست روابطمان اینقدر خوب است و حال آنکه با آمریکا که تازه خدا باور هم هستند یا لااقل چنین ادعا می کنند، روابطی نداریم؟! بنظر این حقیر یکی از دلایلش این است که روسیه یا چین کمونیستی با همه ی کمونیسمی بودنشان، یک خلوص نیت بیشتری دارند در روابطشان با ایران در حالی که اصولاً صهیونیسم هر کاری و هر چیزی را جایز می داند و در دشمنی اش با اسلام هم آشکارا و پنهان اگر سر سوزنی هم بتواند کاری کند می کند و در نهایت هم می گوید خدا نزد ما است؛ خدا لعنتشان کند. و اما دم از علم هم می زنند. ولی چطور؟ آنچنان که در علوم پزشکی ما خود نیز بین طب سنتی و طب مدرن و روانشناسی و روانپزشکی و علوم حوزوی و علوم دانشگاهی و ... گیر کرده ایم و حالا خر بیار و باقلا بار بزن. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
The Einstein Girl

Thirty years after his death, private correspondence between Albert Einstein and his first wife, the Serbian mathematician Mileva Maric, was opened to public scrutiny for the first time. It revealed glimpses of a tragedy at the heart of their troubled marriage: a secret they went to extraordinary lengths to keep hidden from the world, and which, in spite of their divorce, they carried to the grave.

Two months before Adolf Hitler's rise to power, a beautiful young woman is found naked and near death in the woods outside Berlin. When she finally emerges from a coma, she can remember nothing, not even her own name. The only clue to her identity is a handbill found nearby, advertising a public lecture by Albert Einstein: 'On the Present State of Quantum Theory'.

Psychiatrist Martin Kirsch little knows that this will be his last case. Determined at any cost to uncover the truth about his patient, he finds professional fascination turning to reckless love. His investigations lead him to a remote corner of Serbia via a psychiatric hospital in Zürich. There the inheritor of Einstein's genius - his youngest son, Eduard - is writing a book that will destroy his illustrious father and, in the process, change the world.

Intricately researched and relentlessly compelling, The Einstein Girl is a mystery about love and the lust for knowledge; a dark journey into the psychological hinterland of the twentieth century's greatest mind, culminating in an astonishing quantum twist.

http://www.philipsington.com/einstein_girl.html
Einstein's Daughter: The Search for Lieserl
Michele Zackheim, Author Riverhead Books $26.95 (432p) ISBN 978-1-57322-127-6


In 1986, Albert Einstein's granddaughter
 discovered a cache of love letters by the physicist and Mileva Maric, the Serbian woman who became his first wife. The letters disclosed that the couple had a daughter named Lieserl, born in 1902, a year before they married, but all traces of this infant daughter--hitherto unknown to biographers--disappear after 1903. What became of Lieserl? Scholars have assumed that she was put up for adoption, but Zackheim, who went to Serbia and Germany to comb archives and to interview the Einsteins' surviving relatives, neighbors and associates, believes that Lieserl was born with a severe mental handicap and died of scarlet fever in infancy. Her thesis is intriguing but inconclusive, based on only a few witnesses' recollections. Writing elegantly, Zackheim does establish that Lieserl lived with Mileva's parents, and her remarkable sleuthing turns up new details of Einstein's personal life. In her withering, one-sided portrait, the great physicist, pacifist, freethinker and internationalist was a dictatorial, insulting, selfish, unfaithful spouse, a curmudgeon with a misanthropic streak. Einstein, by this account, emotionally abused his ailing first wife and virtually abandoned their two young sons after he divorced Mileva in 1919 so that he could marry his cousin Elsa five months later. Zackheim paints Einstein's second marriage as one of mere convenience, portraying him as a cold, distant mate, ""a middle-aged Lothario"" who ""tended to have a few romances going at once."" She also speculates, without evidence, that Einstein may have infected Mileva with syphilis, and that she could have passed it to Lieserl in utero, increasing the risk of mental retardation. (Nov.)

https://www.publishersweekly.com/978-1-57322-127-6
خانم دکتر سلام،
راستش بنده ی حقیر نمی خواستم این را خدمتتان آن هم اینجا عرض کنم چرا که خوب بالاخره یحتمل بفرمایید که جایش نیست و این حرفها. ولی دیدم که بالاخره آخرین پست سایت نیست و معمولاً مردم به آخرین پست هم نگاه می کنند و به نظرات پستهای دیگر کاری ندارند و ... و در ضمن، خود این بنده ی حقیر هم اگر نمی دانستم که بعضی اوقات اشتباهی نشان می دهد که نظری نیست نگاه نمی کردم ولی حالا بهتر هم شد که اگر نشان دهد که هیچ نظری هم نباشد.
ولی بالاخره مسئله خیلی جدی هم هست. و آن اینکه بنده ی حقیر یک فرمول خیلی جالبی راجع به ذرات بنیادی کشف کرده ام که مثلاً شما سختترین و بزرگترین دیوار عالم را به این بنده ی حقیر را بدهید، و بنده می توانم آنرا تبدیلش کنم به یک سوپی از کوراکها و گلوئنها و لپتونها و بوزونها و فرمیونهای حداقلی دیگری که  همانطور که می دانید اکثراً هم قابل رویت نیستند و در ضمن مقدار خیلی کمی هم فوتون تولید می کند این فرمول؛ و اصلا هم روی انسانها کار نمی کند. این است که بنده ی حقیر همه اش دنبال یک دیوار خیلی محکم و مستحکم و بزرگی می گشتم- و نه مثل دیوار چین که حالا دیگر تاریخی هم شده است و دیگر به درد هیچ کاری هم نمی خورد به غیر از جلب توریست- که بنظرم رسید که انقریب یک چنین دیواری است که در حال ساخت است و اما نمی دانم چه شد که بودجه اش را ترامپ نتوانست تامین کند. ولی خیلی خنده دار می شد که دیوار را بسازد و آنگاه صبح بلند شود ببیند که دیوار بی دیوار! 
ولی این نماینده ی ولی فقیه ما در مسجدمان آنقدر لگدپرانی می کند که نزدیک بود یک بار سعی کنم بروم مسجد و با اینکه خودم هم در مسجد هستم و وقت نماز هم هست این فرمول را امتحانش کنم! خیلی هم خنده دار می شد چرا که چندین طبقه هم هست و یکمرتبه دیدید همه چندین طبقه فرو می رفتند؛ و لذا گفتم که بهتر است اینجا این کار را نکنم با اینکه خیلی هم دلم پر بوده. البته برای دشمن هم خیلی درس آموزنده ای می شد چرا که می دید فرمول کار می کند. و اما خوب، می دانید بالاخره جان است و جان هم که عزیز است چرا که شاعر می فرماید میزار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است!
خلاصه بنده عرضم این بود که بنظر شما این فرمول را کجا می شود آزمایشش کرد که بهترین است حالا که فعلاً این دیوار کذایی را هم همینطوری ولش کرده اند تمام شده است رفته است پی کارش. البته بنده هنوز امیدوارم که بسازد تا خوب فرمولم را رویش آزمایش کنم و صبح بلند شود ببیند دیوار بی دیوار. مسجدمان هم که درست نیست چرا که بالاخره مسجد است و گناه دارد هر چند که امام جماعتش لگدپران در آمده است و دیگر به آن مسجد هم نمی روم. شما چیزی به فکرتان نمی رسد؟ البته یحتمل هم یک مقداری فرمولم پرت داشته باشد و روی افراد هم اثرات جانبی بگذارد؛ و اما مطمئناً روی خانمها که کار نمی کند چرا که می خواستم روی خانم بچه ها امتحان کنم چرا که چادر سر نمی کنند و مطمئن هم بودم که کاریشان ندارد؛ و کاریشان هم نداشت! اما حالا شاکی هم شده اند که چرا فرمولت را روی ما آزمایش کرده ای و مگر ما موش آزمایشگاهی هستیم و از این حرفها .... ولی هنوز روی مردها امتحانش نکرده ام. بیشتر از این دیگر نمی گویم چرا که یحتمل بعضی خیلی کنجکاوی نشان داده و با اینکه می بینند که تعداد نظرات صفر هم هست و اما باز هم نگاه کنند و کار از حالت سری بیرون بپرد! شما را به علی ببینید که بنده ی حقیر این همه دارم دقت به خرج می دهم و آخرش هم می گویند که این مسلمانان هستند که تروریست اند و اف ای تی اف و سی اف تی و .... 
راستی نظر شما راجع به این لباسهای پاره که مد شده است چیست؟ بنده ی حقیر که شلوار کتابی ام را که سر زانویش پاره شده است را می پوشم چرا که درست است که می فرمایند کراهت دارد، ولی خوبی اش این است که هم با طبقه ی خیلی خیلی پولدار انسان دیگر خجالت می کشد همنشین شود و هم بیشتر به فقیر و فقرا بیشتر شبیه می شویم و هم مد است! البته بعضی یحتمل سوء استفاده کنند و اظهار کنند که خوب ما خودمان هم از فقیر و فقرا هستیم و دیگر نمی خواهد به کسی کمک کنیم! دیر شد دیر شد، این دفعه مخصوصاً از لج این امام جماعتمان هم که شده می روم همین مسجد خودمان نماز و فرمول را هم قول می دهم استفاده نکنم. دیر شد دیر شد، بروم نماز!
نکند جواب ندهیدها!!! بنده ی حقیر یک کپی از آن را نگه می دارم بشرطی که برق هم نرود! و الا مجبورم از اول دوباره آنرا بنویسم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------

البته مسئله ی جدیتر این است که ما این فرمول را کشف کرده ایم و حالا منتظر جواب خانم دکتر هم هستیم و بلکه حتی نمی دانیم کجا هم آیا آن را بالاخره آزمایش کنیم نکنیم چه کنیم؟ و نکند مثلاً یک وقت خدای ناکرده فرمول لو برود و مثلاً آلمانها زودتر از این حقیر متوجه شوند که فرمول چیست و به اسم خودشان تمامش کنند! بنده ی حقیر که خیلی خیلی آنقدر هیجانزده شده ام که نمی دانم چه کنم و انقریب است که این نظر را خودم منتشرش کنم!!! اول اشتباهی زیر نظرات پست لوازم التحریرِ تحریر الوسیله منتشرش کردم که همانطور که می دانید اشتباه است و بیشتر به این پست می خورد چرا که بالاخره از مباحث بنوویه عمارتیه است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥



ذِکْرُ مَا لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ قَوْمِهِ مِنْ الْأَذَى:
ما نزل من القرآن فی أبی لهب وامرأته حمالة الحطب: فَجَعَلَتْ قُرَیْشٌ حِینَ مَنَعَهُ اللَّهُ مِنْهَا، وَقَامَ عمُّه وَقَوْمُهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَبَنِیَّ الْمُطَّلِبِ دونَه وَحَالُوا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا أَرَادُوا مِنْ الْبَطْشِ بِهِ، یَهْمِزونه وَیَسْتَهْزِئُونَ بِهِ وَیُخَاصِمُونَهُ، وَجَعَلَ الْقُرْآنُ یَنْزِلُ فِی قُرَیْشٍ بِأَحْدَاثِهِمْ، وَفِیمَنْ نُصِبَ لِعَدَاوَتِهِ مِنْهُمْ، وَمِنْهُمْ مَنْ سَمى لَنَا، وَمِنْهُمْ مَنْ نَزَلَ فِیهِ الْقُرْآنُ فِی عَامَّةِ مَنْ ذَکر اللَّهُ مِنْ الْکُفَّارِ، فَکَانَ مِمَّنْ سُمی لَنَا مِنْ قُرَیْشٍ مِمَّنْ نَزَلَ فِیهِ الْقُرْآنُ عَمُّهُ أَبُو لَهَبِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَامْرَأَتُهُ أُمُّ جَمِیلٍ بِنْتُ حَرْبِ بْنِ أُمَیَّةَ، حَمَّالَةَ الْحَطَبِ وَإِنَّمَا سَمَّاهَا اللَّهُ تَعَالَى حَمَّالَةَ الْحَطَبِ لِأَنَّهَا کَانَتْ -فِیمَا بَلَغَنِی- تَحْمِلُ الشَّوْکَ فَتَطْرَحَهُ عَلَى طَرِیقِ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسلم- حیث تمر، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِیهِمَا: {تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ، سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ} .
قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: الجِید: العُنق، قَالَ أعْشَى بَنِی قَیْس بْنِ ثَعْلَبَةَ:
یومَ تُبدی لَنَا قتیلةُ عن جیـ ... ـدٍ أسیلٍ تزِینُه الأطواقُ
وَهَذَا الْبَیْتُ فِی قَصِیدَةٍ لَهُ. وَجَمْعُهُ: أَجْیَادٌ. والمسَد: شَجَرٌ یُدَق کَمَا یُدَق الْکَتَّانُ فَتُفْتَلُ مِنْهُ حِبَالٌ. قَالَ النَّابِغَةُ الذُّبیانی، وَاسْمُهُ زِیاد بْنُ عَمرو بْنِ مُعَاوِیَةَ:
مقذوفةٍ بدخیسِ النَّحْضِ بازِلُها ... لَهُ صَرِیفٌ صریفَ القَعْوِ بالمَسدِ1 وَهَذَا الْبَیْتُ فِی قَصِیدَةٍ لَهُ، وَوَاحِدَتُهُ: مَسَدَةٌ.
أم جمیل امرأة أبی لهب: قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: فَذُکِرَ لِی: أَنَّ أُمَّ جَمِیلٍ، حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، حِینَ سَمِعَتْ مَا نَزَلَ فِیهَا، وَفِی زَوْجِهَا مِنْ الْقُرْآنِ، أَتَتْ رسولَ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- وَهُوَ جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ عِنْدَ الْکَعْبَةِ وَمَعَهُ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ، وَفِی یَدِهَا فِهْر1 مِنْ حِجَارَةٍ، فَلَمَّا وَقَفَتْ عَلَیْهِمَا أَخَذَ اللَّهُ ببصرِها عَنْ رسولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فَلَا تَرَى إلَّا أَبَا بَکْرٍ، فَقَالَتْ: یَا أَبَا بَکْرٍ: أَیْنَ صاحبُک؟ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّهُ یَهْجُونِی، وَاَللَّهِ لَوْ وجدتُه لضربتُ بِهَذَا الفِهْرِ فَاهُ، أَمَا وَاَللَّهِ إنِّی لَشَاعِرَةٌ، ثُمَّ قَالَتْ:
مُذَممًا عَصَینا
وأمرَه أبَینا
ودینَه قَلَیْنَا
ثُمَّ انْصَرَفَتْ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَا تَرَاهَا رَأَتْکَ؟ فَقَالَ: مَا رَأَتْنِی؟ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ببصرِها عَنِّی.
قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: قَوْلُهَا: "ودینَه قلَیْنا" عَنْ غَیْرِ ابْنِ إسْحَاقَ.
قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَکَانَتْ قُرَیْشٌ إنَّمَا تُسمی رَسُولَ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- مُذمَمًا، ثُمَّ یَسُبُّونَهُ، فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- یقول: "ألا تعجبون لِما صرف الله عنی أذى قریش، یسبون مُذمَمًا، وأنا محمدٌ".

سیره نبوی، ابن هشام الحمیری، جلد 2، صص 5-6
http://lib.eshia.ir/44822/2/5
۱. وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ﴿یس: ٩﴾

جین آستین (اوستین) یک شرح حال نه چندان کوتاهی هم دارد در ویکیپدیای انگلیسی. بنده رفتم نماز و بلکه بعد از نماز دوباره ان شاء الله برگردم.
اتفاقاً مقدمه بر تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (http://lib.eshia.ir/86700/0/8) را می خواندم که از استعمار و استثمار و جور و ستم و ظلم نیز می فرمایند. مسئله در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا بنظر این حقیر می رسد که این است که بنوویه عمارتیه را مورد بررسی واقع کنیم که چه کتبی در حقیقت اینجا می توانند در حقیقت ما را یاری کنند؟ مثلاً یحتمل شریماد بهگاواتام بهکتیودانتا سوامی در کتابخانه ی دانشگاه تهران هم یافت شود اگر درست خاطرم باشد هر چند که به نوعی ممنوعه هم باشد! و اما اگر اینجا به کار ما هم نمی آید، آیا معنایش این است که آنرا دور بیاندازیم یا چه؟ یعنی ما اینجا یک تحریر الوسیله ای داریم و یک وسیله التحریری که اینها لزوماً هر دو یکی نیستند آنطور که بخواهیم انواع و اقسام کتب مختلفه را نیز در آنها وارد کنیم. البته بنده هنوز متوجه مسئله نشده ام که کتاب مرحوم فاضل حقیقتاً امروز به چند جلد هم رسیده است آنطور که کتابخانه ی مدرسه ی فقاهت همه ی آنها را هم ندارد. 
خب ولی بعضی هم اشکال می کنند که چرا ما احتیاج داریم که حسینیه ای در لس آنجلس و حسینیه ای هم در بیدگنه مثلاً داشته باشیم؟ مسئله اینجا این است که ما برای اینکه بتوانیم آنالیز گشادگی اینترفرومتری فوریه ای روی پالسارهایی که یحتمل از ستارگانی دو تایی تشکیل شده اند و ما در پس ابرها واقعیم و نمی توانیم آنها را مستقیماً مشاهده کنیم، باید هم از جهات مختلفی روی زمین بدانها بپردازیم و تحقیق و بررسی کنیم تا بلکه بتوان آنها را مشاهده کرد. (این را خانم بل از قضا فردا راجع بدان در ویدئویی یوتیوبی در فرمانیه بحث می کنند. و یحتمل بنده هم بروم ببینم چرا که خودم یوتیوب ندارم!) نکته ی دیگر این است که یک وقت هست که پالسار را به علت ابرها نمی توان مشاهده کرد و اما وقتی ابرها کنار رفت قابل مشاهده اند. یک وقت دیگر هست که پالسار ماهیتاً در ابرها واقع است و لذا مستقیماً قابل مشاهده نیستند آنچنان که یک حابی ای ممکن است وجود ستاره ای یا پالساری را استتار کند. و لذا انواع سحابیها را از قبیل سحابیهای تاریک و بازتابی و گسیلشی را داریم.
و لذا در امور بنوویه عمارتیه باید هم توجه داشت که یک وقت هست که ما در مهتاب هیوالایی یک دارالمجانین ای واقعیم که می خواهیم سحابی ای را بیابیم که پالساری در آن واقع است و اما وقتی دیگر هست که پالسار مورد نظر یحتمل در کهکشانی هم واقع است که کل کیهان و کیهان شناسی آن کهکشان بر ما پنهان است. مثلاً اگر ما در بنوویه عمارتیه ای واقعیم که مطالعه فقهی و اصولی مداوم تحریر الوسیله و وسیله التحریر لوازم التحریر ما را برای رهایی از استعمار و استثمار ایجاد نمی کند و بلکه ما را دچار فقهی می کند که آن فقه احتیاج به اصول فقه و آن اصول فقه باز احیتاج به نظریه های حمیدی مجیدی و آن نظریه های حمیدی مجیدی احتیاج به حکمت متعالیه داشته باشد که نهایتاً ما را به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نرساند، بعضی یحتمل اشکال می کنند که اشکال از تحریر الوسیله یا حتی وسیله التحریر نیست. و بلکه باید سعی و تلاش در رسیدن به اجتهاد کرد. یعنی گاهی اوقات هم برای رویت پالسارها باید به وسایلی در اینترفرومتری و آنالیر گشادگی ماورای تلسکوپهای معمولی و بلکه به تلسکوپهای راداری و رادیویی و مادون قرمزی و امثالهم رجوع کرد.
مثال این مسئله اینجا است که ما به بیمارستان اعصاب و روانی برای عیادت برویم که حالا معلوم هم نیست که آیا بیماران آن جانبازند یا غیر آن. اینجا اگر به این بیماران مجبور بوده اند آنقدر داروهای آرامبخش و روانگردان بدهند که یحتمل برگرداندن آنها به حالتی که بدون این داروها بتوانند سر کنند دیگر ممکن نشود، این یحتمل غیر قابل تصور است که بیمار بتواند به حالت زندگی روزمره ی سالم خود برگردد یا اینکه مسئله آنقدر در او مزمن و حاد شده است که برگشت او مستلزم زمانی طولانی تر است البته اگر او را کلاً حلوایش نکرده باشند. اما گاهی اوقات این مریض آزاد هم هست و به دلخواه خود هر کاری دلش خواست هم می کند و صاحب قدرت هم هست و بلکه بشدت هم قابیلی دارد عمل می کند و هیچ کس هم جرات ندارد به او بگوید بالای چشمت ابرو است. مثلاً شما ابی لهب و سوره ی مسد را در نظر آورید. 
اینجا این سوال مطرح است که آیا سوره ی مسد قبل از از دنیا رفتن ابی لهب واقع شد یا بعد از آن؟ از آنچه در سوره آمده است انسان به این باور می رسد که بعد از فوت ابی لهب بوده است. خوب، اینجا آیا حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم که در حکم طبیبی دوار است نمی بایست کاری انجام می فرمودند که عموی خود را بتوانند درمان کنند؟ می فرمایند که اتفاقاً حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بسیار هم با مهربانی با او رفتار می نمودند و حتی او را بغل می کردند و روبوسی می کردند تا بلکه او بالاخره اسلام بیاورد. اما همینطور چنانچه در سیره نبوی ابن هشام آمده است می فرمایند که بعد از نزول سوره همسر ابی لهب نزد پیامبر و ابوبکر رسید و می خواست که سنگی را که در دست داشت به آن حضرت بزند و ابوبکر را خطاب واقع می کرد ولی حتی آن حضرت را که کنار او بود را نمی دید و بلکه برای او آن حضرت قابل مشاهده نبود! وقت اذان و نماز اول وقت گذشت. مسئله اینجا این است که ما گاهی دنبال ستاره ای هستیم که در ابری واقع است و آن ستاره را نمی بتوانیم جستجو کنیم و لذا فقط به ابر است که می پردازیم؛ و آنگاه به ابَر ابرها و ابَر ابَر ابرها و ... و اما حتی به خود ابرها هم نتوانیم پی ببریم و چه رسد به ستاره ای که در پس این ابرها است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّـهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـٰکِن شُبِّهَ لَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ ۚ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ﴿١٥٧ 

وقتی ما وارد تحقیق و بررسی در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و ساختار هسته ای بنوویه عمارتیه می شویم، آنچه یقیناً بر حسب آیه ی شریفه آخر سوره ی ملک قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ﴿٣٠ در میابیم این است که یقیناً یک اقتصاد جهانی از دنباله های ابری، ابَر ابری، ابَر ابَر ابری، ... نتیجه می شود که فرد فرد اجتماعات و بلکه همه و همه ی عالم موجودات و جهان هستی را خواهی نخواهی در بر می گرید. موضوع این است که این اقتصاد جهانی تا چه حد یک اقتصاد مقاومتی اسلامی است که در مقابل مستکبرین  و از جمله سلاطین طاغوتی و فرعونی و شاهنشاهی ظلم و ستم و جور می ایستد و آنها را در هم می کوبد یا مستضعفین را هم در این ظلم و ستم و جور مستکبرین در خود حل کرده و اضمحلال می یابد. به عبارت دیگر آیا اقتصادمان اقتصادی است بر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که از ریاضی فیزیک ترابری ابرها، ابَر ابرها، ... نتیجه می شوند که وقتی می خواهیم زوری به حدس پیوستگی برسیم که چطور توان الف_0 که الف_1 است آیا اعداد حقیقی را نتیجه می دهد؟ یا خیر؟ آیا تجارتمان در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما را به خدا و امام زمان عجل الله فرجه الشریف تا چه حدی نزدیک می کند؟ ان شاء الله که مصممانه همچون یک بسیجی مثنی و فرادی با شیطان بزرگ در جهادیم و به آن ریسمان الهی چنگ می زنیم و اقتصاد مقاومتیمان را هر چه بیشتر الهی می کنیم. أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ آنجایی که می فرماید کارهای خدا از روی کن فیکون است. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾ و باید هم که سعی کرد که خود فرد فرد و جمیعاً الهی شویم آنچنان که از بندگان حضرت حق چنین انتظار هم می رود و امر او را بازتاب دهیم. و خوب یک وضعیت ناگواری هم داریم کانه از اصل  خود خیلی دور افتاده ایم و بلکه دکه ای اینترنتی در گوشه ای زده ایم و سعی و تلاش در تنیدن در تارعنکبوت جهانی را داریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
«عشق به بیگانگان: آموخته‏ های شش دانشجوی مسلمان در لندن، دوران جین اوستین» اثر نایل گرین. این کتاب با این عنوان قبلاً گویا به فارسی ترجمه هم شده و جایزه هم گرفته است! و با عرض معذرت، از جهل این حقیر است که از ترجمه و انتشار آن خبر ندارم. کافی است اینترنت را جستجو کنید. بنده حقیر آمدم آدرس اینترنتی را اینجا کپی پیست کنم که دیدم کار از لحاظ خارج شدن از فرمت نظرات طبق معمول بخاطر آدرس طولانی خراب می شود. لذا خودتان جستجو کنید! مثلاً روزنامه ی اطلاعات سال 1395 مقاله ای در این مورد دارد.
۱. وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿البقرة: ١٥٤﴾
۲. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴿آل عمران: ١٦٩﴾



بعضی یحتمل اینجا نه فقط به عنوان طنز هم که شده اشکال کنند که آقایان خانمها این درست است که می فرمایند زن بلا است؛ و اما خدا هیچ عمارتی را هم بدون بلا قرار ندهد. و لذا بانوی عمارت بنوویه عمارتیه یا به عبارتی دیگر بانوی عمارت ساختار هسته ای تو پس کو؟ با مسخره بازی که نمی شود به ساختار هسته ای و بنوویه عمارتیه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی رسید! مسخره بازی کنی شک نکن که سر خودت همان مسخره بازی خواهد آمد. و لذا بنده ی حقیر نیز به این نتیجه رسیده ام که خیلی خوب است که یک بانوی عمارتی هم برای بنوویه عمارتیه ی خود انتخاب کنم ان شاء الله. این یک مسئله ای است که اصلا شوخی بردار و مسخره بازی و بلکه صرف بازی نیست که بفرمایند با بازی هم می شود این مسائل از قبیل بنوویه عمارتیه را یاد گرفت؛ و السلام نامه تمام! اصلا و ابدا بازی ای در کار نیست هر چند که نظریه های بازیها را هم یحتمل داشته باشیم... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی