الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿30﴾
نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿31﴾
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ ﴿32﴾
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿33﴾
وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ﴿34﴾
وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿35﴾
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿36﴾
وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿37﴾
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ﴿38﴾

 

 

آیه ی 38 سوره ی مبراکه ی فصلت سجده دارد. آیه ی 37 می فرماید که به شمس و قمر یعنی خورشید و ماه سجده نکنید و بلکه به خدایی که خورشید و ماه را آفریده سجده کنید. همچنین می فرماید که از آیات خدا روز و شب است.

و از جمله آیات قدرت الهی خلقت شب و روز و خورشید و ماه است، نباید هرگز پیش خورشید و ماه سجده برید، بلکه اگر به حقیقت خدا پرستید خدایی را که خورشید و ماه را آفریده است سجده و پرستش کنید. (۳۷) پس اگر کافران (از پرستش خدا) تکبر و بزرگ منشی ورزند فرشتگان (و قوای بی‌نهایت عالم بالا) که نزد خدایند شب و روز بی‌هیچ خستگی و ملال به تسبیح و طاعت حضرت حق مشغولند. (۳۸)

ترجمه مرحوم آیت الله الهی قمشه ای

از آیات شب و روز این است که ما در شب می توانیم حدوداً نیمی از کره ی سماوی را مشاهده کنیم که در کره ی سماوی شمالی است؛ و دلیلش هم این است که ما در نیم کره ی شمالی زمین واقعیم! اما در همین شب ما می توانیم فقط آن قسمت از نیم کره ی سماوی شمالی را مشاهده کنیم که بر حسب موقعیتمان در منظومه ی شمسی به ما اجازه می دهد. حالا از این نکته بگذریم.

نکته ی دیگر این است که اگر ما در تهران داریم به نیم کره ی سماوی در شب می نگریم، آیا در نقطه ی مقابل تهران که وقتی مثلاً در تهران نیمه شب است آنجا ظهر است یا وقتی تهران ظهر است آنجا نیمه شب است مسئله چطور می شود؟ فرض بفرمایید که حدوداً لس آنجلس چنین باشد. سوال این است که آیا در تهران و لس آنجلس هر دو هنگام شب در یک ساعت بخصوص مثل نیمه شب یک نیم کره ی سماوی را می بینند؟ یا ایا وقتی مثلاً یکی نیم کره ی سماوی شرقی را می بیند، دیگری نیم کره ی سماوی غربی را مشاهده می کند؟! به عبارت دیگر، آیا یکی کما بیش مثلاً قسمت غربی دائرة البروج را می بیند و دیگری قسمت شرقی دائرة البروج را می بیند؟ یا خیر، هر دو یک قسمت از دائرة البروج و بلکه نیم کره ی سماوی را مشاهده می فرمایند؟

این یک سوال ساده ای است که نه فقط برای منجمین است که مهم است و بلکه چنین مشاهده ای نشان می دهد که آیا زمین است که به دور خورشید می گردد یا خورشید است که به حول زمین در حال گردش است؟! غیر از این است؟ البته این یک سوال خنده داری یحتمل بنظر برسد. و اما بالاخره مشاهده و اثبات آن را می توان امروزه روز با انواع عکسها و ماهواره ها و حتی موبایلها و اس ام اسها برای یکدیگر وقتی یکی در لس آنجلس است و دیگری مثلاً در تهران است انجام داد. و مطمئن شد که داستان از چه قرار است.

و اما سوال جالبتر اینجا است که آیا ما یک خورشید داریم که در لس آنجلس و تهران می درخشد و این خورشید همان خورشید است یا دو تا است؟! این را دیگر همه می فرمایند که خیلی خنده دار است و همه می دانند که داستان چیست و احتیاجی به امتحان و آزمایش و مشاهدات ندارد! البته این را بعضی از فلاسفه یحتمل زیر سوال ببرند که آیا فرضاً بنده ی حقیر در این لحظه و لحظه ای بعد یکی هستیم یا دو تا هستیم و بالاخره آیا در هر لحظه ای چندین تا می شویم یا داستان چطور است؟ و اما سوال مهمتر اینجا این است که فرض بفرمایید که ما در مسئله ای کلاسیک دو قطب یخی در شمال و جنوب داریم که آیا در تغییر فصلها خورشید (یا یحتمل بهتر است بگوییم خورشیدها) تا چه حدودی به این قطبین شمالی و جنوبی نزدیک یا دور می شوند؟ خوب این سوال مهمی هم می تواند باشد برای اینکه زمین بیش از حد گرم نشود و یخها همه آب شده و مشکلات دیگری ایجاد شوند. اما همانطور که مستحضرید سوال دیگر این است که اگر ما بجای قطبین شمالی و جنوبی تعداد متناهی ای از قطبینها داشتیم، آنگاه مسئله چطور می شد؟ و اگر بجای قطبین شمالی و جنوبی نقاط اعتدالین شب و روز را هم در نظر بگیریم و بلکه 12 ماه را در نظر بگیریم که تاثیرات همان فقط قطبینها را حساب کنیم، آنگاه چه مسئله ای را خواهیم داشت؟ از لحاظ ریاضی فیزیکی یحتمل بعضی بفرمایند ما به مسائلی از قبیل مدل سیگما یا نظریه های همدیسی و امثالهم برسیم. و اما از لحاظات سیاسی هم مواظب باید بود که قطب بندیها را درست محاسبه کنیم و حساب از دستمان در نرود که دارد چطور می شود و همینطور مواظب هم باید بود که دو قطبی افسردگی/سرخوشی کسی را کله پا نکند و مجبور به مراجعه به روانشناس و روانپزشک شود. این است که مسائل اجتماعی ابعاد مختلفی دارند.

و اما واقعاً انقلاباتی هستند که مربوط به تقوی و حیا است. چطور باید استدلال کرد که تقوی و حیا و حجاب درست جا بیافتند و جوامع جوامع الهی شوند یا رو به جوامع الهی بروند و نه انقلاباتی باشند که از جوامع الهی به دورند و دورتر و دورتر می شوند. آنطور که قرآن مجید می فرماید که بعضی از افراد و اقوام دور باد.

۱. وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿هود: ٤٤﴾
۲. وَأُتْبِعُوا فِی هَـٰذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ﴿هود: ٦٠﴾
۳. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ ﴿هود: ٦٨﴾
۴. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا بُعْدًا لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ﴿هود: ٩٥﴾
۵. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿المؤمنون: ٤١﴾
۶. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَىٰ کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ﴿المؤمنون: ٤٤﴾
۷. حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿الزخرف: ٣٨﴾
و اما شما آن خورشیدهایی را در نظر آورید که در قلوب مومنین جای دارند آنچنان که قادرند خورشید ولایت فقیه دامت ظله العالی را بثمره بنشانند آنچنان که خورشید امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز از همین قلوبی که در مقابل عبادت و بندگی خدا سرشار از خشوع و خضوع و تقوای الهی اند و سر به سجده می نهند، برمی خیزد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته
  • ۹۷/۰۳/۲۱
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۲۶۷)

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ﴿١ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ﴿٢ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ﴿٣ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ﴿٤ ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ﴿٥ أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا ﴿٦ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا ﴿٧ وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا ﴿٨ وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا ﴿٩ وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا﴿١٠ وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا ﴿١١ وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا﴿١٢ وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا ﴿١٣ وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا ﴿١٤ لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا ﴿١٥ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا ﴿١٦إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا ﴿١٧ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ﴿١٨ وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا ﴿١٩ وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا ﴿٢٠ إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا ﴿٢١لِّلطَّاغِینَ مَآبًا ﴿٢٢ لَّابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا ﴿٢٣ لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿٢٤ إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿٢٥ جَزَاءً وِفَاقًا﴿٢٦ إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَابًا ﴿٢٧ وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا﴿٢٨ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا ﴿٢٩ فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا ﴿٣٠
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١ حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا ﴿٣٢ وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا﴿٣٣ وَکَأْسًا دِهَاقًا ﴿٣٤ لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا﴿٣٥ جَزَاءً مِّن رَّبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا ﴿٣٦ رَّبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَـٰنِ ۖ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا ﴿٣٧ یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ صَفًّا ۖ لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَقَالَ صَوَابًا ﴿٣٨ ذَٰلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ ۖ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ مَآبًا ﴿٣٩ إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿٤٠

333- و قال علیه السلام، فی صفة المؤمن: المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَیْ‌ءٍ صَدْراً، وَ أَذَلُّ شَیْ‌ءٍ نَفْساً. یَکْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَ یَشْنَأُ السُّمْعَةَ. طَوِیلٌ غَمُّهُ، بَعِیدٌ هَمُّهُ، کَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ. شَکُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ، ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِیقَةِ، لَیِّنُ الْعَرِیکَةِ! نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.

471- و قال علیه السلام لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الحُکمِ، کَمَا انَّه لا خَیْرَ فی القَوْلِ بِالجَهْلِ.
http://lib.eshia.ir/10336/1/852


می فرماید که قضیه ای داریم "الحیوان الناطق انسان". یک راه اثبات اینکه این قضیه هر چند که می تواند درست باشد ولی بسبب اینکه ما امامان و پیامبری داریم که نه تنها همه خود بندگان خدایند و بلکه ما را نیز به رسیدن و مستقر شدن در بندگی خدا راهنمایی می کنند و در این بندگی خدا هر چند ما در نهایت نرسیم و بلکه به همان قضیه ی الحیوان الناطق انسان تنزل کنیم، بالاخره یقین داریم که این قضیه غایت همه ی قضایا در حکمت الهی نیست و بلکه به همین سبب است که اگر به این قضیه بسنده کنیم حتی وارد حکمت الهی هم نشده ایم. مسئله اینجا چیست؟ ما از روی تعالیمی که محدثین و مفسرین و فقها و مجهدین و مراجع تقلید بیان می فرمایند پی می بریم که تعلیمات و اخلاق دوازده امام ما که از حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب شروع و به امام زمان عجل الله فرجه الشریف ختم می شود خود همه به تعلیمات و اخلاق حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و علی علیه السلام پرداخته و همه به قرآن کریم که کلام خدا است استناد می فرمایند.
و لذا اگر ما دو مشاهده ی متفاوت داریم که هر کدام تعبیری دیگر از خدا را برای ما ارائه می دهند که یکی مبتنی بر خدایی است که قران بدان استناد می کند و دیگری خدایی است که به عنوان شخصی معرفی شده است و لذا از روی شرک است، این کلام خدا در قرآن کریم است که خدای شخصی را نفی می کند آنچنان که خدایی بودن چه فرعون و چه عیسی و چه عزیر را نفی می کند. و اما عیسی مسیح را نیز بنده ی خدا و پیامبر او می داند. و اما اینکه چرا خدا چنین است و چنان نیست از مسائلی است که نیاز به فقه و اصول فقه و حدیث و تفسر و درس و بحث دارد. و اما اینکه آیا در نهایت اینها همه ما را تا چه حدی می تواند به ماورای الحیوان الناطق و به آن انسان کامل برساند و به ظهور امام زمان بیانجامد؟ این بنظر می رسد که از امور الهی است و الله اعلم. مثل این است که بفرمایید که چرا این امکان پذیر است و چطور می توان چنین چیزی را مشاهده کرد که ابری بالای سر فردی حرکت کند ولی مشاهده ی آن نیز بر همه میسر نباشد که بدان گواهی دهند و اما بالاخره کسی هم بوده که چنین چیزی را مشاهده کرده و خبر آورده!
این از خواص معادلات نسبیت عام است که ما مشاهده گران متفاوتی را داریم که بر حسب مختصات فضا-زمانی خود تجربه ها و مشاهدات خاص خود را از گرانش دارند. اما معنای مسئله این نیست که ما نمی توانیم مشاهده گری داشته باشیم که دروغگو است و مشاهده گری داریم که راستگو است در اینکه هر دو از امری الهی دارند گزارش می دهند و یکی دارد دروغ می گوید و دیگری دارد راست می گوید. این یک مسئله است که می فرماید ید الله فوق ایدیهم و مسئله ی دیگری است که بفرماید خدا کوهی را با یک دستش بلند کرد و با دست دیگرش در حال نی زدن بود. اگر این خدایی است شخصی، و دیگر نمی توان بعد از آن شخص فانی که از دنیا رفت دیگر آن امر الهی را که در ملاقات پیامبر خدا با او در کوه می تواند واقع شود، برای بندگان دیگر خدا قابل واقع شدن نیست و بلکه مشاهده پذیر هم نمی باشد هر چند که در قیامت مرده ها نیز زنده شده و خدای خود را ملاقات خواهند کرد. البته این مسئله ای است الهی که ماورای مسائل ریاضی فیزیکی مثل نسبیت عام یا هندسه ی ناجابجایی و حتی ماورای نظریه های حمیدی مجیدی است. و اما حالا فرض بفرمایید که ما ابری را داریم که در حال شکل گرفتن است و دو مشاهده گر را هم داریم که شاهد چنین پدیده ای هستند!
یک مشاهده گر در شهر خود نشسته است و می بیند که ابرها شکل گرفتند و شروع کردند به باریدن. مشاهده گر دیگری هم یحتمل داریم که در یک آزمایش فکری متصورش می شویم که گویی همچون فرشته ای بر روی ابر نشسته است!!! اینجا دو فریم رفرانس داریم که یکی این است که ابرها هستند که در حال حرکتند و مشاهده گر ما در شهر یا روستای خود آنرا تجربه می کند که ابرهای در حرکت به محل او نزدیک می شوند و آنگاه یحتمل هم شروع کنند به باریدن. مشاهده ی فرشته بر بالای ابرها این است که ابرها هستند که ساکن اند  این دریا و اقیانوس و زمین و فضا-زمان است که همه و همه در حرکتند و او را از دریا و اقیانوس به مشاهده گر شهری و روستایی دیگر می رسانند. و حال اینکه مشاهده گر بر فراز ابرها فرشته ای چه فریم رفرانسی را مشاهده می کند که تا چه حد با یک سرعت ثابتی در حرکت است یا یک فریم رفرانس شتابزده است یا ... و اینکه مشاهده گر شهر و روستایی چطور می تواند تغییر مختصات داده و به فریم رفرانس فرشته ای بپیوندد هم که آیا اینجا بالاخره کدام شهری و روستایی است که فرشته هم می تواند باشد؟ این خود سوالی است خارج از تصور ما ماورای تصورات آزمایشات فکری ریاضی فیزیکی نسبیت عامی که به معادلات آن و بلکه ثابت کیهانی و امثالهم نیز برمی گردد.
خوب، حالا ماورای چنین امری در آزمایشی فکری دیگری متصور شوید ما در مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با ابرتقارنهایی حداقلی هم وارد شده ایم که مشاهده گران مختلفی هم دارند. و آنگاه متصور شوید که ابرهای رحمت قارونی نیروهای قوی هم شروع می کنند بر مستضعفین باریدن. این چه معنایی دارد؟ حالا یحتمل ابرهای بارانزا اگر در لس آنجلس واقعند، آنگاه چنین نباشد که همین ابرها را فرشته ای بتواند متصور شود که بر شهر و روستایی در شهریار همچون بیدگنه نیز شروع به باریدن کند. و اما بر حسب مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با ابرتقارنهای حداقلی چطور؟ آیا این ابرها می شود نه ثروتهای قارونی و بلکه ثروتهای ذرات فیزیکی ابرتقارنی را مثلاً از لس آنجلس به شهریار بیدگنه انتقال دهند؟ یا این امری است محلی که ماورای چنین مسافتهایی است! یعنی اگر فرشته ای بر ابرها در بالای سر فی ما بین کره ی سماوی و زمین واقع است آیا همان فرشته نیز می تواند در آن واحد زیرپا و اما هنوز فی ما بین بالای کره ی زمین و زیر کره ی سماوی واقع باشد. یعنی چه؟ بعضی یحتمل اشکال می کنند که مسئله ی ملکه ی سبا و تختش آنطور که نزد حضرت سلیمان علیه السلام آمد یک مسئله است و اما این سوالی است حتی ماورای محلیت آن سوال! و نمی شود. یقیناً هدهد نیز فریم رفرانس خود را دارد و بعضی هم اشکال کنند که آیا بشود آیا نشود و حتی محاسبه کنند که در فلان فریم رفرانس شتابانی چنین چیزی ممکن است؛ و لذا می شود!
مسئله ی دیگری که در خمینه های کهلری ریسمانی می شوند به مقاله ی زیر برمی گردد:

https://arxiv.org/pdf/1809.06861.pdf

و اما اینجا مسئله چیست؟ مسئله این است که در بالابردن رهاشدگیها انواع خلائهای دسیتری ریسمانی خمینه های کهلری را یحتمل می خواهد بررسی کند و لذا از جمله ضد-غشائهایی آزمایشی را بدان اضافه می کنند؟ باز یک سوال اینجا آناً می تواند این باشد که این کار تا چه حد خمینه های کهلری را از کهلری بودن به غیرکهلری تغییر می دهند؟ البته مسئله دیگر این است که چطور چنین سوالاتی ماورای ریاضیات خمینه های کهلری در ریاضی فیزیک مسئله ریسمانی تاثیرپذیر است و در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آن چطور به حکمت الهی بندگی خدا می توان رسید هر چند که همه چا کربلا است و همه وقت عاشورا است.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ﴿٣٠


بعضی یحتمل به درستی اشکال می کنند که ما انسانها آنقدر از امامان و پیغمبر و خدای خود به دور افتاده ایم و از وظایف خود غافلیم است که مصداق فیلم کمدی روز موش خرمای کوهی آمریکایی (groundhog day) شده ایم که هر روز همان اتفاقات تکرار می شوند و ما در کارهای خود گیر کرده ایم که چطور از آن دربیاییم؟ از طرف دیگر در مقام بندگی خدا آنچنان تقوا و ورعی لازم است که در مقابل قدرت الهی انسان کانه از هوش می رود که حال آیا دوباره به هوش آید یا برای همیشه از هوش برود.  

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿143

۱. وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿البقرة: ٦٣﴾
۲. وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُم بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴿البقرة: ٩٣﴾
۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾

وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِّکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ ﴿145﴾

فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ ﴿هود: ٥٧﴾
إِلَّا تَنفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا ۗ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٣٩سوره مبارکه هود

و اما حالا یک امام آمد و رفت و او را درنیافتی و امامی دیگر در پس او آمد و او را نیز درنیافتی، آیا نباید باز هم توبه کنی و بلکه امام سوم را سعی کنی که دریابی و کمک و یاری کنی؟ حالا گیریم که "الحیوان الناطق انسان" و در باغ وحش هم گیر کرده ای و حتی این باغ وحش را نه فقط به بیت رهبری هم می کشانند و بلکه کل عالم دنیا را نیز می توان در آن غرقه دید و حتی لگد و جفتک پرانی و بلکه زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا هم داریم. و لذا تکلیف چیست؟ یعنی از یک طرف می فرمایند که گاوان که جنون گاوی گرفته و بلکه یحتمل به جان هم نیز افتاده اند و انقریب که نسل گاوها ور بیافتد. از طرفی دختران گاوچران هم زیر باران سیل آسا گیر کرده اند و خدا می خواهد آنها را نجات داده و لذا تپه یا کوه گواردهانا را با یک دستش بلند کرده است و با دست دیگر هم دارد نی می زند. از طرفی دیگر هم موسی علی نبینا علیهم السلام نیز در کوه طور مدهوش افتاده است و قوم موسی هم که گوساله پرست شده اند. و در این میان بارانها سیل آسا و سونامیها و زمین لرزه ها و آتشفشانها و انواع بلاهای طبیعی و مصنوعی آندلسی و غیر آندلسی، سالک الی الله به کدام طرف باید بشتابد که خدا و پیغمبر و امامش را نهایت یاری کند و بلکه دختران گاوچرانی را که اقل کم روسریهای خود را بر سر چوبها کرده اند را نیز نجات بخشد؟ و یک وقت دیدید که ما رفتیم خلق خود را به زینت اخلاق آراسته کنیم و بلکه خدا خلق بهتری را آفرید که در یاری رساندن به او از هم سبقت می گیرند و ما به گرد آنها هم نمی رسیم! بعضی البته یحتمل ایراد هم کنند که تو شرک و کفر و نفاق را هم با تکالیف مخلوط کرده ای و در این میان لابد می خواهی که همه و همه را هم مسلمان نموده و بلکه برای دختران  پسران مومن حزب اللهی هم خطبه ی عقد بخوانی!
البته اینجا این مسئله هم هست که یحتمل باید در نظر هم داشت که ابررایانه های ما که باید به میدانهای کوانتمی که در آنها بینهایت ذرات در حال کار و عمل و کنش و واکنش هستند بپردازند، بجایش حداکثر بتوانند به مسائلی با تقریبهایی از نوع Ax-b نزدیک شوند. و لذا ما چقدر می توانیم مسائل را دقیق حل کنیم و یحتمل دورهای لوپی زمانی را که در آنها می توان تقارنهایش را بر حسب بردارهای کیلینگ چست را یافت نیز جای تامل بیشتری دارند آنجاهایی که داریم به خمینه های کهلری از ابعاد بالاتر ریسمانی و ام و غشائهای آنها ... هم می پردازیم و آنگاه بلکه به ابعاد سه و چهار تنزل می دهیم. یعنی ما از میان این همه آشوبها به موقع عمل کنیم که نماز را هم به جماعت و سر وقت بخوانیم چرا که الصلاة معراج المومن. و اما اینکه چطور از انتنگلمنتهای گوناگون می توان خارج شد نیز بحثی دیگر است که شناخت بهتر خمینه های کهلری و غیر کهلری میتوانند کمک کنند. و لذا خوب است یحتمل مثلاً به این مقالات نیز بپردازیم:

https://www.ams.org/journals/proc/1985-095-02/S0002-9939-1985-0801339-X/S0002-9939-1985-0801339-X.pdf

https://arxiv.org/pdf/1302.0524.pdf

البته همانطور که ملاحظه می فرمایید مقاله ی دوم تز دکترایی 174 صفحه ای هم هست که بنظر می رسد به خصوصیات کوهمولوژیک خمینه های غیر کهلری نیز تخصیص یافته است! و لذا یحتمل بعضی ایراد کنند که به ماث اورفلو و استک اکسچنج نیز خوب است رجوع شود. البته بنده سعی کردم ماث اورفلو را جستجو کنم ولی گیر کرده بود. اتفاقاً یحتمل فیزیکدانها از این کارها زیاد می کنند که در تغییر بنوویه عمارتیه های خمینه های کهلری به غیر کهلری همچون تغییر گروه های یگانی خاص به خطی خاص و بالعکس و امثالهم از خمینه های کهلری در مهتابهای هیولایی یک وقت دیدید یک شیر بی یال و دم و بلکه حتی شاخدار ساختند. 
https://arxiv.org/pdf/1211.3867.pdf
مسئله اینجا است که مثلاً در ابرتقارنهای حاصل از ریسمانهایی که از برنامه ی هندسی لنگلندز یا مهتاب هیولایی بدست می آیند اینها بهتر قابل فهم می شوند و طبیعی هم جلوه می کنند. این روشن است که برای اینکه درست بتوانیم به تکالیف خود عمل کنیم باید بتوانیم درست به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در همه ی زمینه ها با پشتوانه های قوی فقهی و اصول فقهی بپردازیم. کد امنیتی تقریبی فانکتوریالی قاطیقوریایی: 66669 <-- 65969. الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا اعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿٣٠ وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿٣١وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿٣٢ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣ ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ۚقَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿٣٤﴾ سوره مبارکه مریم

۱. وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّـهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـٰکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ﴿النساء: ١٥٧﴾
۲. إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿المائدة: ٣٣﴾
۳. لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿الأعراف: ١٢٤﴾
۴. یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ ﴿یوسف: ٤١﴾
۵. قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ﴿طه: ٧١﴾
۶. قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿الشعراء: ٤٩﴾


یک مناسبتهایی هستند که بر حسب موقع معینی باید آنها را ادا کرد و از آن جمله است تولد حضرت مسیح علیه السلام یا کریستمس. ما یک روز هم دیر کردیم. حضرت علامه طباطبایی در مورد آیه ی آخر سوره ملک می فرمایند

قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ﴿٣٠

در این باره روایاتى است که آیه شریفه را بر ولایت على (علیه السلام ) و دشمنى آن جناب تطبیق مى کند، که البته منظور از آنها تفسیر نیست بلکه تطبیق کلى بر مصداق است.

همچنین بحث راجع به این آیه باید در تفاسیر دیگری نیز مطرح باشد و از جمله در نماز جمعه این هفته نیز وارد شد. در بحثهای اصول فقه به امور متعددی می پردازیم و از جمله هم این است که الحیوان الناطق انسان تا چه حدی درست است که مرحوم آیت الله العظمی لنکرانی بارها این عبارت را در کتابشان مورد بحث واقع می کنند. مرحوم لنکرانی همینطور بحثی دارند راجع به شمس و نار درباره ی واحد بودن موضوع علم:

نظریه مشهور در مورد نیاز علوم به موضوع‌

مشهور معتقدند علوم به موضوع نیاز دارند. براى اثبات مدّعاى مشهور دو دلیل ذکر شده است:

دلیل اوّل: مشهور عقیده دارند: «موضوع علم باید واحد باشد»

، که در صورت تمام بودن این دلیل، هم اصل احتیاج علوم به موضوع ثابت مى‌شود و هم اعتبار وحدت موضوع. دلیل مشهور داراى‌ دو مقدّمه‌ است: 1- هر علمى داراى غرض واحد است، مثلًا غرض علم نحو، حفظ لسان از خطاى در گفتار است. غرض علم اصول، قدرت پیدا کردن بر استنباط احکام الهى است. 2- بر اساس قاعده فلسفى «الواحد لا یصدر إلّا من الواحد»، [1] شى‌ء واحد و اثر واحد باید از امر واحد و علت واحدى صادر شود، و دو شى‌ء متباین که هیچ جهت اشتراکى ندارند نمى‌توانند داراى اثر واحدى باشند. مثال: وقتى شما ملاحظه مى‌کنید که شمس در حرارت تأثیر مى‌گذارد و نار هم در حرارت تأثیر مى‌گذارد، معلوم مى‌شود که بین شمس و نار، یک جهت جامع و قدر مشترکى وجود دارد و اگر بین این دو، هیچ جهت مشترکى وجود نداشته باشد، معنا ندارد که هر دوى آنها در یک شى‌ء تأثیر کنند. مگر اینکه بگویید: بین حرارتهاى آن دو، تباین وجود دارد. ولى اگر حرارت را شى‌ء واحدى قرار دادید، حتماً باید در اینجا، مؤثر در حرارت را همان قدر مشترک فرض کنید. به بیان دیگر: اگر شما یک حرارت شخصى- مثل حرارت ماء موجود در ظرف خاص- را در نظر بگیرید، نمى‌توانید بگویید: این حرارت خاصّ، هم معلول شمس و هم معلول نار است، به‌گونه‌اى که هریک از شمس و نار- به‌طور مستقل- این حرارت را ایجاد کرده باشند. چنین چیزى ممکن نیست. البته اگر نار نبود، شمس، استقلال در تأثیر داشت و اگر شمس نبود، نار، استقلال در تأثیر داشت. ولى اکنون که هر دو با هم اجتماع کرده‌اند نمى‌توان گفت: هر دو به‌طور مستقل، این حرارت را به‌وجود آورده‌اند.

http://lib.eshia.ir/10613/1/53


اینجا یک سوال مطرح است که در شکل گیری ابرها چقدر نار و چقدر شمس  می توانند موثر واقع شوند؟ از یک جهت ما اگر درکتری خود آب را حرارت داده و بخارش کنیم، شبیه همان است که خورشید هم آب را بخار کرده و یحتمل باعث تشکیل ابرها شود. اما اینکه هر کسی هم کتری اش به جوش آید معنایش این نیست که از این بخار آب می توان ابر ایجاد کرد. از طرفی هم حتی ممکن است مسئله بر عکس شود و آن اینکه ممکن است ابرها پایین آمده و ایجاد مه کنند و آنگاه خورشید بر اثر حرارتش مه را محو کند. پس دقیقاً این چطور است که می توان ابرها را از بخار آب دریا و اقیانوس بر اثر تابش خورشید ایجاد کرد؟ فرمولش کدام است؟! البته این مسئله از دیدگاه دیگری که می توان آنرا دیدگاه مخالف دیدگاه کلان و بلکه دیدگاه ریز نامید بررسی کرد. و آن اینکه فوتونها بر اثر تابش بر آب حرارت ایجاد می کنند و همین است که باعث گزار آب از شکل مایع به شکل گاز می شود. یا اگر حرارت بر عکس کم شود از شکل گاز می تواند به شکل مایع برگردد که این هم فرمولهای خود ر دارد که در چه درجاتی می توان آنها را ایجاد کرد. و اما مسئله از لحاظ منطق ریاضی معنایی دارد که شما می خواهید این مسئله را در چه مدت زمانی حل کنید حتی گیریم که ابررایانه هایی داشته باشید که بتوانند اثرگذاری فوتونها بر مولوکولها را حساب کنند و آگاه حرکت آنها را نیز دنبال کرده و به نتیجه گرفتن ابرها از مجموع فوتونها و مولوکولهای آب دست یافت؟ 
بعضی یحتمل ایراد کنند که کی میرود این همه راه را؟! دقیقاً این یحتمل موضوعی از موضوعات انواع مسائلی است که در منطق ریاضی و علوم رایانه ای مطرح است که آیا P=NP و .... و اینکه ما تا کجا می توانیم این مسائل را مورد بررسی و تحقیق واقع کنیم. از طرفی هم ما در مسائل فقهی و صلاة مثلاً نماز استسقاء را هم داریم. و از لحاظ فقه و اصول فقه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید دید که ما تا چه حدی می توانیم مولوکولی آب را از طریق تابشهای فوتونی دنبال کنیم تا به ابرها تبدیل شوند و از کجا به کجا می رسند؟ و از جهتی آنطور که ما تعالی در مولوکولها و قطرات آب را داریم که به ابرها تبدیل شده و از آنجا باران رحمت بر همه می بارد آیا به همین ترتیب نیز تا چه حدی می توان افراد جامعه ی بشری را نیز به تعالی در راه رسیدن به حق یاری کرد؟
حالا ما اینجا کاری نداریم که فراکتالها چقدر می توانند به ما کمک کنند و حتی خمینه های کهلری و غیرکهلری نیز چقدر در این کار دخیلند. و اما ما این مسئله را هم برای تمرینی ریاضی نیز در نظر می آرویم که خمینه های کهلری می فرمایند باید هم ناورداهایی توپلوژیک و بلکه کوهمولوژیک داشته و در موردشان صدق کند و مثلاً باید اولین عدد بتی آنها زوج باشد. و لذا اگر این عدد فرد بود دیگر نمی تواند کهلر باشد! 
اما اینجا این سوال هم هست که وقتی ما می گوییم که خمینه ای غیر کهلری است تا چه حدی می تواند از خاصیت کهلری ان که خاصیتی مرکب هم هست از ریمانی بودن و سیمپلکتیک بودن و مختلط بودن عدول کند. و حالا مثلاً در مثال هیروناکا نشان می دهد که خمینه از تصویری بودن خارج می شود و لذا دیگر کهلری نیست! اینجا در مثال بخار آب و ابر اتفاقی که می افتد این است که در یک سری از بینهایت از معادلات که یک حالت بازگشتی را دارد که هر بار برای هر فوتون و هر مولوکول آب واقع می شوند دیگر وقتی ابرها تشکیل شدند نمی توانید بفرمایید که خوب ما حالا باز هم همان مولوکولهای آب در دریا یا اقیا نوس را داریم و بلکه اینجا مسئله ابرها با مسئله ی آبهای دریایی یکی نیست. می فرمایند از آب کره گرفته ایم مخصوصاً وقتی این ابرها بمقدار کافی شروع کنند به باریدن و خیلی سیل هم نشود و خیلی هم خشک سالی نشود و ...!!! خوب حالا این میان بعضی هم یحتمل اشکال کنند که پس ذره ی هیگز در مدل استاندارد ذرات فیزیک چه می شود؟ خوب این مال وقتی است که از مولوکولها به سطوحی برویم که می رسیم به اتمها و ذرات زیراتمی و دیگر ذرات بنیادی که اینها همه و همه با هم برهمکنش می توانند کنند و آنگاه گرانش هم وارد می شود. خوب اینجا بعضی هم اشکال می کنند که پس مسئله ی ثابت کیهانی بالاخره چه شد؟ و حالا اقتصاد مقاومتی اینجا برای سالک الی الله و طلبه چه نفعی دارد؟ و او را می تواند به کجا برساند و انگیزه اش هم کدام است؟ اینها همه و همه می توانند مسائلی باشند که ما داریم در طلبگی خود در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود دنبال می کنیم. مثلاً اگر آب کمتر داریم ولی علاوه بر ساختارهای هسته ای بنوویه عمارتیه بجایش نفت هم استخراج می کنیم این چطور می تواند به ما کمک کند؟ همانطور که این مسئله هم می تواند در صرفه جویی در انرژی مهم باشد که شیخ بهایی نیز در گرم کردن حمام چطور می توانست آنرا با شمعی گرم نگاه دارد. و لذا یحتمل ما هنوز در طلبگی و دانشجویی خود از مرکز کیهانی انرژیهای تاریک خارج نشده ایم. و مسائل را خیلی خیلی ساده کرده ایم. مثلاً همینکه ما باید بردارهای کیلینگ که مشتق لی آنها هم صفر است را چطور دینامیکی در فضای تانژانت فضا-زمان خود و بلکه در زمان دنبال کنیم که به بارش ابرهای لازمه برسیم و بلکه مسئله را کوانتمی کنیم و به گرانش کوانتمی بپردازیم؟ و حالا کاری هم نداریم که چطور می توان خمینه های کهلری را که گروه های هولونومی آنها یگانی اند را به گروه های خطی در حد بینهایت تبدیل کنیم و از برنامه ی هندسی لنگلندز کمک بگیریم و یحتمل اگر از گروه های نوع خاص آنها کمک بگیریم بتوانیم به نوع عامتر آنها عمومیت ببخشیم. بنده ی حقیر فکر می کردم که این خمینه های کهلری اتفاقاً یحتمل یک موضوعی است که دیگر همه چیزش حل شده و دیگر یک چیزیهایی است که فقط فیزیکدانهای انرژی بالا فقط از آن استفاده می کنند و بقیه اصلا علاقه ای ندارند که آنرا دنبال کنند. ولی واقعاً هم بنظر می رسد که در این زمینه ها کارها می شوند. و بعداً ما بیشتر هم در این مورد بحث خواهیم کرد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت تعدادی از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی در پی ایجاد سانحه برای اتوبوس حامل آنان را تسلیت گفتند.

متن پیام ایشان به این شرح است:

بسمه‌تعالی

حادثه‌ی مصیبت‌بار امروز که به درگذشت هشت نفر از دانشجویان عزیز و زخمی شدن تعدادی دیگر انجامید، بسیار دردآور و تأسف‌بار است. اینجانب ضمن ابراز همدردی با مصیبت‌دیدگان و عموم جامعه‌ی دانشگاهی، به همه‌ی بازماندگان این عزیزان تسلیت عرض میکنم و شفای مجروحان را از خداوند متعال مسألت مینمایم و از خداوند صبر و اجر برای خانواده‌های داغدار طلب میکنم.

سیّدعلی خامنه‌ای

رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیت الله هاشمی شاهرودی را تسلیت گفتند.
متن پیام حضرت آیت الله خامنه‌ای به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

با تأسف و اندوه خبر درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، آیةالله آقای حاج سیدمحمود هاشمی شاهرودی رضوان الله علیه را دریافت کردم. این ضایعه‌ی اسفبار که پس از حدود یک سال بیماری سخت و دردناک واقع شده است مایه‌ی تالّم همه‌ی کسانی است که به مقام علمی و خدمات با ارزش ایشان به نظام اسلامی و نیز به مجموعه‌های فقهی و اصولی و حقوقی حوزه‌های علمیه آشنا میباشند. ایشان استادی بزرگ در حوزه علمیه قم و کارگزاری با وفا در مهمترین تشکیلات نظام جمهوری اسلامی، عضو مؤثری در شورای نگهبان و رئیس موفقی در مجمع تشخیص مصلحت بودند و آثار و برکات علمی بسیاری از خود بر جای نهادند. ایشان همچنین برادر سه شهید و از یاران و شاگردان و همراهان شهید نام‌آور و بزرگوار سیدمحمدباقر صدر بود. اینجانب مصیبت درگذشت این عالم برجسته را به خاندان مکرم، همسر گرامی و فرزندان محترم و همه وابستگان و نیز به حوزه‌ی علمیه قم و شاگردان و همکاران علمی و ارادتمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی و علوّ درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.

سیّد علی خامنه‌ای
۴ دی ۱۳۹۷

 أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿٦٨ أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ

حضرت امام خمینى «دام ظلّه» مى‌فرماید: علوم، در اصلِ تدوین خود ناقص بوده و بر اثر مرور زمان تکامل پیدا کرده است. و این گونه نبوده که براى تدوین هر علمى، ابتدا موضوعى مشخص شده باشد و مدوِّن اصلى پیرامون آن موضوع بحث کرده باشد.
شاهد بر این ادّعا این است که شیخ الرّئیس در مورد علم منطق از معلّم اوّل نقل مى‌کند: آنچه از گذشتگان در مورد قیاسات به ما ارث رسیده است، ضوابطى مختصر و مجمل مى‌باشد که ما با تلاش خودمان آنها را تفصیل داده و به این صورت درآورده‌ایم و ممکن است آیندگان، مباحث بیشترى را اضافه کنند یا اگر به نقص و خللى در سخنان ما برخورد کردند به جبران آن بپردازند. 
http://lib.eshia.ir/10613/1/52


این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این
خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
...
بسم الله ای روح البقا بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحا بسم الله ای عین الیقین
....

بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا ما برای ادامه ی بحثهای خود گاهی حتی به انرژی تاریک در مرکز کیهان می خواهیم عبور کنیم و بلکه آنجا ساکن شویم؟! این مقاله محمد مهدی شیخ جباری ثابت کیهانی را در دیپ لوک مطالعه بفرمایید:

http://www.deeplook.ir/wp-content/uploads/2018/12/Yalda_deeplook_final.pdf

خوب، ما از مرکز کیهان آنجایی که واقع شده ایم می خواهیم زوری هم که شده پی ببریم که چطور می شود که روی زمین از تابش آفتاب بر اقیانوسها و دریاها و ... شکل گیری ابرها بوجود می آیند؟ به هر حال اینجا سیالهایی داریم که تابشی و مادی است. اینها چطور با هم برهمکنش می کنند و از آن ابرها تولید شده و از آن ابرها یحتمل بارش برف و باران و تگرگ می توان داشت؟ و ثابت کیهانی اینجا چه کاره است؟ جای دیگری در (نظرات خانم دکتر) شیخ جباری می فرمایند که ما تانسور انرژی تکانه ی این سیالات را با 6 بردار کیلینگ که مشتق لی تانسور انرژی تکانه در جهت این بردارها صفر است، بدست می آوریم. اما منظور این است که حالا ما که در مرکز کیهان واقعیم و زورکی می خواهیم بردارهای کیلینگ را بدست آوریم، این احتیاج دارد که تقارنهای مسئله را بیابیم؛ و سوال دیگر این است که اینجا اصلا ابرتقارنهای مربوط به مسئله به چه کاری می آیند؟ آیا ابرتقارنهایی هم اینجا احتیاج است؟ و ما با توجه به اینکه در انرژیهای تاریک در مرکز کیهان واقعیم، از آنجا چه کار می توانیم انجام دهیم؟ آیا با قارونها هم کاری داریم یا فقط باید به تقارنها و ابرتقارنها در فضاهایی که پس زمینه ای یکنواخت (همگن و همسانگرد) هستند و خود سیالها هم چنین یکنواخت اند پرداخت و بقیه ی کارها خودش درست می شود؟
حالا ما سوال دیگری را مطرح می کنیم که وقتی شما شروع می کنید به پرداختن به خمینه های کهلری، خود به خود آیا این سوال برایتان مطرح می شود که خوب حالا ما می خواهیم به خمینه های کهلری بپردازیم، و اما مثالهایی از خمینه های کهلری چنین اند و اما مثالهایی هم از خمینه های غیرکهلری چطورند؟ 
اینجا یک مسئله ای که واقع می شود این است که بگوییم حالا به این مسئله هم کاری نداریم! و بهتر است فقط به فرمولهای بازگشتی توابعی مختلط بپردازیم که در حد بینهایت شکلهایی زیبا و ابرگونه را می توانند ایجاد کنند. یعنی توابعی از این دست:

f(z) = z^2 + c

وقتی به ازای مقادیر مختلفی از c تابع را دوباره در خودش واقع کرده و بینهایت بار این عمل را تکرار می کنیم، چه می شود؟ لزوماً دیگر ما یک تابعی نداریم که حتی از درجه ی متناهی باشد. و بعضی مایلند مقدار این تابع را در نقطه ی z=0 بررسی کنند.
حالا شما فرض بفرمایید که واریته هایی تصویری هموار دارید که خمینه هایی کهلری هم هستند. و اما در بعد 3 مختلط ما مثال هیرونکا را هم داریم که از واریته هایی تصویری که دو تکینگیهایی گره ای (nodes) هم دارند که اینها را نیز منفجر می کنیم (یا آیا بهتر است بگوییم آگراندیسمان می کنیم) نیز نتیجه می شوند. یعنی اینجا نیز ما از خمینه هایی کهلری تصویری پارامتریزه شده به خمینه ای غیرکهلری می رسیم؟ آنگاه ویکیپدیا می فرماید که این خمینه ی غیرکهلری با خمینه ای کهلری دیفئومورف هم هست. این یک چیز چالبی بنظر می رسد که دیفئومورفیسمها لازم هم نیست کهلری بودن را حفظ کند. و لذا کهلری بودن یک ناوردای توپولوژیک نیست دیگر؟ و اما در عبور از کهلری بودن توپولوژیک، چه چیزی در خمینه ی کهلری است که دفورمه و تغییر شکل یافته می توانند شوند که غیرکهلری هم می شوند. البته اینجا مسئله این است که دیگر خمینه تصویری نیست. و اما همین سوال باقی است که در تصویری نبودنش چه چیزی را در کهلری بودنش از دست می دهد؟ این یحتمل سوال سختی هم نباشد.
اما برای سحر و جادو  و مهتاب هیولایی در بنوویه عمارتیه (ساختارهای هسته ای) یحتمل ما این سوال هم برایمان متصور شود که آیا اگر ما بجای اینکه به سیالات تابشی و مادی و تورم و انبساط شتابزده بپردازیم، بیاییم بجایش به فوتونها و ذرات بنیادی تشکیل دهنده ی مولوکولها و اتمها و هسته ی اتمها بپردازیم، و از این طرف قضایا را پی گیری کنیم تا برسیم به ابرها و بارشها و ... آنگاه آیا ما می توانیم بطور آزمایشگاهی روی یک موش و گربه ای هم زوم کنیم که گربه موش را به بند و بلکه صلیب هم کشیده است و زیر پایش هم شمع روشن کرده است و آنگاه می خواهد ببیند که این چه تاثیر کلی ای بر کل عالم خواهد داشت و بلکه کجا سیاه چاله و کجا ستاره و سیاره و کجا انرژی و ماده ی تاریک بدست می آید؟ یعنی بعضی یحتمل از طرق وودو بخواهند شمع را به ستاره و موش را به سیاره و گربه را هم آیا کسی است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را باید از ریاضی فیزیک مسئله استنتاج کند؟ یحتمل این تصویری نیست که خیلیها حتی در تصاویری موهومی نیز بپسندند! و اما چرا همین به مذاق بعضی دیگر شیرین بیاید که متصور شود؟ و اما به هر تقدیر در تصویری که ما از چنین تانسورهای انرژی تکانه ای داریم و انبساطهای شتابزده ای که می توانند واقع شوند، خرابیهایی هم می توانند واقع شوند هر چند که چنین موش و گربه ای هم نباشند و بلکه همه چیز در حرکتهای جوهری خود باشند که در تغییر و تحولند و خلل و آشوبی در کارها نبینیم الا اینکه ابرها می آیند و می روند و می بارند. و اما بنی آدم هم چندی به این عالم می آید و می رود و لذا می فرماید: الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
۱. وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَقِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿السجدة: ٢٠﴾
۲. وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ﴿الأحقاف: ٢٠﴾


[پیشگفتار مؤلف‌]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌

الحمد للَّه ربّ العالمین، و الصلاة و السلام على سیّدنا و مولانا و نبیّنا أبی القاسم محمّد، و على آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، و لعنة اللَّه على أعدائهم أجمعین، من الآن إلى قیام یوم الدین. خداوند متعال را شکر مى‌کنم که به من تا حدّى شفا عنایت فرمود تا بتوانم بار دیگر در جلسه درس و بحث شرکت کنم. من این توفیق را از برکت دعاهاى شما سروران عزیز و عموم مردم و بالاتر از همه، شخص امام بزرگوار «دام ظلّه»- که قطعاً مستجاب الدّعوة است- مى‌دانم. امیدوارم این توفیق سبب خیر باشد. ما معتقدیم براى زندگى، استقلالى وجود ندارد. ما زندگى را خدمت به اسلام مى‌دانیم و اگر به زندگى علاقه‌مندیم براى این است که مى‌خواهیم بیشتر به اسلام خدمت کنیم و چنانچه این مقدّمیت از زندگى برداشته شود، حقیقتى براى آن وجود نخواهد داشت.

مرحوم آیت‌اللَّه بروجردى معتقد بود: «علم اصول، در این اواخر، تورّم پیدا کرده است». و ما- إن شاء اللَّه- در این دوره سعى خواهیم کرد به ذکر مطالب لازم- از نظر خود مطلب یا ابتلاى به آن- بپردازیم، به گونه‌اى که نه خیلى مختصر و نه خیلى مطوّل باشد. اکنون با توکّل بر خداوند متعال و استمداد از ذات پاک حضرتش مباحث این دوره را شروع مى‌کنیم. امیدواریم الطاف بیکرانش همواره شامل حال ما گردد و ما را مشمول دعاهاى خیر حضرت بقیّة اللَّه الأعظم- أرواحنا له الفداء- بگرداند و اسباب ظهور حضرتش را فراهم سازد. إن شاء اللَّه. ترتیب مباحث: مباحث ما به ترتیب کفایة الاصول مرحوم آخوند است. ایشان مباحث کتاب خود را بر یک مقدّمه و هشت مقصد و یک خاتمه ترتیب داده است. در مقدّمه از سیزده امر بحث مى‌شود: 1- مباحثى در ارتباط با علم اصول 2- وضع 3- استعمال مجازى 4- اطلاق لفظ و اراده لفظ 5- نقش اراده در موضوع له الفاظ 6- وضع در مرکّبات 7- راه‌هاى تشخیص معناى حقیقى 8- تعارض احوال 9- حقیقت شرعیّه 10- صحیح و اعم 11- اشتراک لفظى 12- استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا 13- مشتق‌

اصول فقه، حضرت آیت الله العظمی لنکرانی، جلد 1، صص47-48
http://lib.eshia.ir/10613/1/48


اول اینکه خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی را. و خدا مصیبت زدگان سونامی اندونزی را نیز بیامرزد. انا لله و انا الیه راجعون. بنده ی حقیر داشتم به برنامه ای در شبکه ی تلویزیونی الکوثر گوش می کردم، صحبت از هرمنوتیک شد. و بنده زودی رفتم در اینترنت جستجو که این چیست؟ متنی را تفسیر کردن بنظر می رسد که باشد. و اصول فقه هم علمی است که می خواهد قادر باشیم که متون فقهی را با آن بررسی کنیم. و همینطور که صاحب اصول فقه از قول حضرت آیت الله بروجردی می فرمایند این می تواند به درازا کشد. و در ضمن وقتی انسان واردش هم شود و بلکه نه فقط هم بسبب عشق به یادگیری آن یک کششی می تواند داشته باشد که یحتمل انسان را در خود غوطه ور و حتی غرق کند! مخصوصاً وقتی انسان در اول کار متوجه شد که شباهتی هست با نظریه ی گالوا، یحتمل سعی بر این شود که بیشتر بیشتر هم یادگیری ادامه یابد و اما وقتی عمق مطالب هم توسعه و پیشرفت کرد نیز کار مدام سختتر می شود. و لذا وجوب اساتید فن در یک مراحلی بخوبی احساس خواهد شد.
اینجا بنده حقیر عرضم این است که انسان  باید سعی کند که مطالب را آنچنان درست درک کند که به اصل مطالب برسد همانطور که می فرمایند بدون مایه فطیر است. اما بعضیها که یحتمل تنبلتر هم نیستند، و بلکه بر حسب تجربه یک راههای میانبری را می یابند و یاد می گیرند که کارها را راحتتر می کنند. همه ی این مقدمه چینی ها از این بابت بود که بنده یاد یک موضوعی افتادم که با یکی از دانشجویان پاکستانی وقتی دانشجو بودم قدری وارد بحث شدیم. ایشان که جوانتر از این حقیر هم بود اظهار می داشت که او دارد متونی فارسی مثل مولانا و یحتمل سعدی و حافظ را مطالعه می کند همانطور که اقبال لاهوری هم شاعر زبردستی است. و ما در این زمینه ها کمی صحبت کردیم و بعد بنده به او گفتم که دارم مثلاً بهاگاواد گیتا را نیز مطالعه می کنم. و یحتمل کمی هم راجع به محمد علی جناح و گاندی بحث کردیم که آن وقت هم مثل همین حالا بنده ی حقیر خیلی آشنایی با مسائل درگیر کار نبودم. به هر حال اگر شما مایلید که متونی را مورد بررسی قرار دهید که برایتان ناآشنا هم هستند، خوب نمی توانید هم بفرمایید که فرقی ندارد که بهاگاواد گیتا است یا فرضاً مثنوی مولوی است. علاقه هم شرط است و مسئله ماورای علاقه است و بلکه موضوع خدا و پیغمبر است. در عین حال هم گاندی و هم جناح با فرهنگ انگلیسی آشنایی داشته اند و بلکه هر دو نیز وکیل دعاوی بوده اند. در این میان نگو راجاجی یعنی چاکراوارتی راجاگوپالآچاری نیز در مذاکرات شرکت داشته است.
عرض بنده ی حقیر این است که وقتی من با کفر و شرک و نفاق خود درگیرم، این یک مسئله است که از آن به در آیم و بتوانم اسلام خود را در مسجد و حسینیه و کوی و ماورای آن و حتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به اثبات برسانم. اما ما مثلاً می بینیم که فردی مثل عبد السلام و حتی دانشمندان ایرانی را داریم که با دانشمندان دیگری از کشورهای مختلف نیز در همین ریاضی فیزیک همکاری می کنند. و فرقی هم ندارد که مثلاً این دانشمند هندو یا آمریکایی یا اسرائیلی یا روسی یا چینی است! 
اما وقتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پایش به میان آمد هم همینطور است؟ تا وقتی مسئله ریاضی فیزیکی است فرقی ندارد ولی وقتی مسائلی از قبیل فقه و فقاهت و حکمت متعالیه هم وارد شدند، سنگینی مسائل ریاضی فیزیکی می افتد روی دوش حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. این یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی مثلاً می خواهیم ثابت کنیم که همه ی عالم مسلمان است و اسلام یک دین جهانی است، آیا ما می توانیم این را به دیگران با استدلال اثبات کنیم یا آن دیگران هستند که در استدلال خود بر ما پیروز می شوند؟ اینجا باید دید که اصلا این دیگران کیستند؟ یعنی یقیناً ما نمی خواهیم که دین خود را به فاسقین ارائه دهیم و بلکه اول باید وارد حکومت اسلام شود. و اما همین حکومت را آیا نمی توان از راههای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وارد شد؟ لا اکراه فی الدین. یقیناً که همه ی ادیان بدنبال یک نجات دهنده است که همه و همه می گردیم. اما اگر حتی مسلمانی در مقابل امام عادل بالحق نیز ادعای کذب کند، او هم دچار کذب و فسق و بلکه آتش جهنم می شود. و لذا اقل کم مسئله این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باعث می شود که ما در حکومت اسلامی باورمان شود که حکومت با کفر یحتمل دوام آورد ولی با ظلم نه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗوَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾ اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧ 

٣ ـ أحمد بن محمد ، عن محمد بن الحسن ، عن عباد بن سلیمان ، عن محمد بن سلیمان ، عن أبیه ، عن سدیر قال کنت أنا وأبو بصیر ویحیى البزاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد الله علیه‌السلام إذ خرج إلینا وهو مغضب فلما أخذ مجلسه قال یا عجبا لأقوام یزعمون أنا نعلم الغیب ما یعلم الغیب إلا الله عز وجل لقد هممت بضرب جاریتی فلانة فهربت منی فما علمت فی أی بیوت الدار هی قال سدیر فلما أن قام من مجلسه وصار فی منزله دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له جعلنا فداک سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک ونحن نعلم أنک تعلم علما کثیرا ولا ننسبک إلى علم الغیب قال فقال یا سدیر ألم تقرأ القرآن قلت بلى قال فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عز وجل : « قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ » قال قلت جعلت فداک قد قرأته قال فهل عرفت الرجل وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب قال قلت أخبرنی به قال قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر فما یکون ذلک من علم الکتاب؟ قال قلت جعلت فداک ما أقل هذا فقال یا سدیر ما أکثر هذا أن ینسبه الله عز وجل إلى العلم الذی أخبرک به یا سدیر فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عز وجل أیضا « قُلْ کَفى بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ » قال قلت : قد قرأته جعلت فداک قال أفمن عنده علم الکتاب کله أفهم أم من عنده علم الکتاب بعضه قلت لا بل من عنده علم الکتاب کله قال فأومأ بیده إلى صدره وقال: علم الکتاب والله کله عندنا علم الکتاب والله کله عندنا.
مرآت العقول، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 3، ص 112-115
http://lib.eshia.ir/71429/3/112


بنده ی حقیر این را هم عرض کنم که نه فقط در نظر قبل مدام سعی می کردم که مثلاً بنویسم پیر و مدام تغییر می کرد به قیر. باز این بنده ی حقیر درستش می کردم به پیر. باز تغییر می کرد به قیر! تا اینکه چندین بار ویرایشش کردم و ارسال و دوباره حذفش کردم تا شد این. و باز هم می بینید که چقدر غلط دارد. هر چه می نویسید مدام خودش عوض می شود. و لذا بودور که وار دی.
اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗوَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾ اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧ 

٣ ـ أحمد بن محمد ، عن محمد بن الحسن ، عن عباد بن سلیمان ، عن محمد بن سلیمان ، عن أبیه ، عن سدیر قال کنت أنا وأبو بصیر ویحیى البزاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد الله علیه‌السلام إذ خرج إلینا وهو مغضب فلما أخذ مجلسه قال یا عجبا لأقوام یزعمون أنا نعلم الغیب ما یعلم الغیب إلا الله عز وجل لقد هممت بضرب جاریتی فلانة فهربت منی فما علمت فی أی بیوت الدار هی قال سدیر فلما أن قام من مجلسه وصار فی منزله دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له جعلنا فداک سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک ونحن نعلم أنک تعلم علما کثیرا ولا ننسبک إلى علم الغیب قال فقال یا سدیر ألم تقرأ القرآن قلت بلى قال فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عز وجل : « قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ » قال قلت جعلت فداک قد قرأته قال فهل عرفت الرجل وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب قال قلت أخبرنی به قال قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر فما یکون ذلک من علم الکتاب؟ قال قلت جعلت فداک ما أقل هذا فقال یا سدیر ما أکثر هذا أن ینسبه الله عز وجل إلى العلم الذی أخبرک به یا سدیر فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عز وجل أیضا « قُلْ کَفى بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ » قال قلت : قد قرأته جعلت فداک قال أفمن عنده علم الکتاب کله أفهم أم من عنده علم الکتاب بعضه قلت لا بل من عنده علم الکتاب کله قال فأومأ بیده إلى صدره وقال: علم الکتاب والله کله عندنا علم الکتاب والله کله عندنا.
مرآت العقول، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 3، ص 112-115
http://lib.eshia.ir/71429/3/112


این درست است که در مرآة العقول می فرماید که حدیث مذکور در بالا مجهول است، اما معنای آن این نیست که مثلاً شما در فضا-زمانهای مختلط را دو تکه ی حقیقی و موهومی نموده و فضای با مختصات موهومی یا حتی حقیقی خمینه های کهلری هر مقاله ای را که در فیزیک انرژیهای بالا می خوانید را که مربوط می شود به مهتاب هیولایی نیز آنرا بنووی عمارة تعبیرش کنید یا به عبارتی دیگر آنرا به عمارتی از عمارات هسته ای نیز نسبت دهید. 
مثلاً بعضی شدیداً اشکال می کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما بیاییم حرف پی یونانی را به پیر نسبت دهیم و بعد هم بگوییم که این پیر هم در یونانی یعنی همان آتش و لذا هر پیری را در آتش افکندن هم اشکالی ندارد! یعنی شما دارید یک قیاسهایی می کنید که شما را به ناکجاآبادها می برند. یا بفرمایید که ما هم نور داریم و هم نار و اینها هم هر دو از یک ریشه اند و لذا نور و نار هم هر دو یکی است. و آنگاه چه وارد نور شویم و چه وارد نار شویم فرقی هم نمی کند. این هم یک مسئله ی دیگری است که ما تقارنها و ابرتقارنهای ریاضی فیزیکی داریم و اما در عین حال انواع قارونها را هم داریم که از جمله چه عرض شود همین حقوقهای نجومی خودمان هم یحتمل هستند.
اما اینجا یک مسئله ی خیلی جالبی هم هست که بر حسب این آیه ی مبارکه داریم: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. اینجا ما آن امام مستضعفین را می خواهیم در حالی که مستکبرین در عین حال هم به مستضعفین و بلکه هم امامشان جواب می دهند که تو اصلا برای چه می خواهی امام شوی؟ و بلکه برای چه می خواهی وارث همه چیز و همه کس ما هم شوی؟ یعنی آیا نمی فرمایند که اگر استکبار بد است، پس ما خودمان هم که دلمان نمی خواهد مثل شما مستضعف شویم و همین هم هست که شما مستضعفید و ما نیستیم! به عبارت دیگر می فرمایند که اگر اینکه می خواهید ما را در آتش بیافکنید، بجایش خودتان وارد آتش شوید بهتر نیست؟ اینجا در حقیقت یک دعوایی بین قهرمان داستان و ضد قهرمانها وجود دارد که تا وقتی فهرمان داستان وارد صحنه نشود، اصل ماجرا روشن نخواهد شد! یعنی شما نمی توانید بفرمایید که چرا ناراسیم و نادرشاه چنین تمام می شوند؛ یا بلکه نی توانید هم بفرمایید که چنین تمام می شوند چون نه نادرشاه و نه ناراسیم و نه وی جای کو هیچکدام قهرمان داستان نیستند و بلکه همه و همه ضد قهرمان هستند. یا نمی توانید بفرمایید که چرا کرزوس قارونی می فرمایند که بعد از اینکه کوروش سارد پایتخت لیدیا را فتح کرد، خود را در آتش افکند و بعد خدایان آپولوس و بلکه دیگر خدایان یونان باران سیل آسا فرستادند و آتش خاموش شد و حال آنکه دیگر دیر هم شده بود؟ بعضی اشکال می کنند که کوروش فکر نکرد که یحتمل خودش هم به سرنوشت کرزوس می تواند دچار شود و کوروش فهرمان هم یحتمل می تواند ضد قهرمان شود؟ (رجوع شود به سرزمین جاوید ذبیح الله منصوری و ویکیپدیا و دیگر منابع اینترنتی بلکه حتی کروپدیای گزنفون Cyropaedia Xenophon)
البته یحتمل به سایت آرن وال هم مراجعه بفرمایید می بینیم که مثلاً هر چند که ایرانیها را به حساب نمی آورد (چرا که اصلا ایرانیها کلاً چه دانشجو و چه غیر دانشجو قانوناً ممنوع الورود به آمریکا شده اند الا اینکه با معجزه هایی خاص وارد آمریکا شوند!)، می فرماید هندیهایی هستند که از بهترین فیزیکدانهای دنیا هستند که در استنفورد دکترا و فوق دکترا گرفته و کار کرده اند و در عین حال هم نمی توانند بعد از پایان تحصیلشان باز هم ویزای خود را تمدید کنند تا در دانشگاه های آمریکا استخدام شوند و مشکلات زیادی دارند یا لااقل مشکلات کمی ندارند... 
بعضی یحتمل اشکال می کنند که اصلا چه احتیاجی هست که کسی به استنفورد هم برود؟ دانشجو می تواند در کشور خود نیز به تحصیلات عالیه ی خود ادمه دهد و حالا تا دکترا و فوق دکترا هم نرسید و بلکه باز هم می تواند تا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز پیشرفت کند! سایتهای بین المللی همچون آرشیو کرنل و اینسپایرهپ و ... هم که هستند. و نورً علی نور است. مشکل چیست؟ اینجا در حقیقت آن مشکل قهرمان و ضد قهرمان ما خیلی بشتر هم جلوه می کند که مستضعفین و مستکبرین کدامند همچنان که در حدیث نیز یحتمل بعضی شدیداً اشکال می کنند که مگر می شود که امام بخواهد دنبال کنیز خود بگردد چرا که او را بزند و حتی نمی تواند هم او را پیدا کند که در کدام اتاق هست یا در کدام اتاق نیست؟! یعنی چه این دیگر کدام کنیز است و کدام امام است که با سحر و جادو بخواهیم حتی بنوویه عماره مرجوعش کنیم؟ و لذا بعضی هم یحتمل بنوویة عماراتی متوسل شوند تا مجهولات خمینه های کهلری را در ابعاد مختلط مختلف و بلکه جداسازی محلی حقیقی و موهومی آنها را بر حسب اطلسهای مختصات محلی گوناگون بسنجند و حتی به مهتابهای هیولایی و ابرتقارنها و برنامه هندسی لانگلندز و ... نیز کاربردی کنند. و آنگاه مشکل را با زور مقاومتی و استقلال حدس پیوستگی از نظریه مجموعه های زی اف سی لااقل در سطوح منطقی خمینه های مختلط یعنی حقیقی-موهومی زوری حدس پیوستگی حل کرده ایم. البته اینجا مجهولات را یافتن و درست فرمولیزه کردن و آنگاه خمینه های همولوژیک و کوهمولوژیک را تشکیل دادن و معادل بودن آنها با خمینه ی مورد نظر را بررسی کردن کارها می خواهد و الی آخر ....
و لذا بعضی یحتمل اشکال می کنند که اینجا شما یک مسئله دارید که محلی است که یحتمل از اتاقی دارید به اتاقی دیگر می روید ماورای اینکه دارید در عین حال بنوویه عمارت یعنی فیزیک ذرات  هسته ای می پردازید و از طرفی هم دارید محلی بین خانه ها و همسایگیها کار می کنید و از طرفی هم به ماورای شهرها و کشورها رفته و به قاره ها و زمین و نجوم می رسید. و خوب در این میان انواع مشکلات ریز و درشت هم دارید که همه و همه را هم می توانید در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بگنجانید. و اما خوب اگر مثلاً چشمه های نور و شتاب دهنده ها و آشکار کننده ها و ابررایانه ها و امثال ال اچ سی و تواتران و ... را هم داشته باشید که دیگر بیشتر هم نورٌ علی نور است. و اما علاوه بر همه ی اینها اگر علم غیبی را که خدا به امام می دهد را هم امام خود در اختیار مستضعفین و نه مستکبرین قرار دهند هم خیلی خوب می شود. و اما اگر در بنوویه عمارتی داشته باشیم که نه مستضعفش معلوم است و نه مستکبرش و نه امامش و مجهولات آن هم خیلی خیلی زیاد می شوند، یحتمل مستکبرین بر مستضعفین پیشی بگیرند و کار را بر همه و همه خراب کنند آنجایی که می خواهیم تقارنها و ابرتقارنها را از قارونها و ابرقارونها و بلکه ابرقدرتها و بلکه قهرمان و ضد قهرمان هم خیلی از هم روشن نشوند! مثلاً اینکه اینکه چه شد که هندوستان و پاکستان و بنگلادش از هم تفکیک شدند یا همینطور حتی الان در افغانستان و ایران و ازبکستان و گرجستان و قرقیزستان و آذربایجان روسیه و عراق و ترکیه و سوریه و عربستان سعودی و یمن و لیبی و تونس و مصر و ماورای آن چه می گذرد؟ مهتاب هیولایی بنووی عمارت؟! بعضی یحتمل اشکال کنند که تو حتی وارد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم اینجا نشده ای و لذا حتماً در کفر و نفاق و شرک خود غرق شده ای و داری مسخره بازی آنچنانی هم در می آوری! این چه مهتاب هیولایی بنووی عمارتی است که تو داری می گویی؟ شوخی می کنی؟ یا جدی هستی؟ 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ ﴿٤ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿٥ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩ 

لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥

ب بعضی یحتمل اشکال می کنند که شما وقتی مقاله ی نایل گرین: فی ما بین هایدگر تا امام پنهان (که منظورش همان امام در غیبت عجل الله فرجه الشریف است!): انعکاساتی روی رویکرد هانری کربن به عرفان اسلامی 
BETWEEN HEIDEGGER AND THE HIDDEN IMAM: REFLECTIONS ON HENRY CORBIN'S APPROACHES TO MYSTICAL ISLAM
Method & Theory in the Study of Religion
Vol. 17, No. 3 (2005), pp. 219-226 (8 pages)

را در jstor  مطالعه می کنید، اولاً چرا صفحه ی مقاله هی فلش می زند؟ آیا این فقط برای این حقیر است که اتفاق می افتد یا برای دیگران هم همینطور است؟ دیگر مقالاتی که در جی استور را که مطالعه کرده ام که چنین نمی شوند! پس چرا این چنین است؟ او در دو صفحه ی آخر مقاله اش بیشتر بدون میانجی به امام در غیبت عجل الله فرحه الشریف سعی می کند بپردازد و حتی انقلاب جمهوری اسلامی ایران را هم نام می برد. اما اینکه حقیقتاً چقدر وارد مباحثی مربوط به امام زمان سلام الله علیه می شود جای بحث دارد. بنظر می رسد که او بیشتر از دیدگاه یک تاریخشناس می خواهد وارد مسائل شناخت کربن از اسلام شود تا از دیدگاه های فلسفی هر چند که در عین حال می توان متصور شد که گرین بر آنچه می گوید تسلط کما بیش خوبی هم دارد. موضوع این است که رویکرد خود او نسبت به اسلام و عرفان و امام زمان عجل الله فرجه الشریف به چه انگیزه ای است؟
مثلاً یک وقت هست که ما می خواهیم مدینه ی فاضله ای را بنا کنیم یا از خدا شفای عاجلی را می طلبیم و برای این امور سعی در نزدیکی به امام زمان علیه السلام را داریم و از او شفاعت می طلبیم. اما همچین که شفا یافتیم یا به مدینه ی فاضله ی خود رسیدیم، دیگر دنبال این نیستیم که امامت اینجا به چه کار می آید؟ ولی فقیه به چه کار می آید؟ یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به چه کار می آید؟ او به هدف خود رسیده است و شفا یافته است و مدینه ی فاضله ی خود را یافته است و دیگر کاری ندارد فعلاً بقیه ی مسائل در این اقیانوسی از فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و بلکه ریاضی فیزیک و فلسفه و ... چیست؟
اما آیا واقعاً چنین است؟ فرض بفرمایید که ما می خواهیم در این مدینه ی فاضله بیماری را به شفا برسانیم و به مسجدها و حسینیه هایی سر می زنیم. و آن طبیب دواری را که به دنبالش هستیم نمی یابیم. آیا این نشان می دهد که لزوماً این بیمار ما در کفر و نفاق و شرک خود گیر کرده است یا خود یاران بیمار هستند که نمی توانند به او کمک کنند یا اینکه مسجد و حسینیه است که از نوع مسجد ضرار است؟ کی و چی باید به آتش کشیده شود؟ و لذا نسخه ی درمانی کدام است؟ مسئله اینجا است که وقتی ما به امام زمان نزدیک شدیم که شفای عاجل بطلبیم در مدینه ی فاضله ی او و حال آنکه خود در شرک و نفاق و کفر خود در اسلام و مسلمانیمان گیر کرده ایم، این دیگر به شرک و نفاق و کفر آن اقوام کافر و منافق و مشرک نمی چسبپد؛ یا می چسبد آنجایی که می فرماید مثنی و فردی هم به جهاد تشریف فرما شوید؟! قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ ۚإِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ﴿سبإ: ٤٦﴾
به قول معروف، جوجه ها را آخر پاییز می شمارند! یک داستانی است که غلط نکنم در رامایانا باشد که والدین پیری در جنگلی زندگی می کردند و شکارچی ای هنگام شکار اشتباهاً پسر آنها را بجای آهو هدف قرار می دهد و می کشد. قبل از مرگش پسر به شکارچی می گوید که نزد والدین پیر نابینای من برو. وقتی او نزد آنها می رود، آن روشندل به او می گوید که ما همین پسر را داشتیم و حال دیگر کسی دیگر را نداریم که از ما نگهداری کند. این است که تو بهتر است یک آتشی درست کنی و ما را در آن بیافکنی. و شکارچی هم چنین می کند. این را بنده ی حقیر قبلاً در داستان رامایانا به انگلیسی از ترجمه ی راجاجی در آمریکا خوانده بودم. ولی الان اگر داستان داسههاراتا و شراوان را در مثلاً ویکیپدیا جستجو کنید نمی گوید که این والدین از داسهاراتا چنین تقاضا کردند! واقعاً هم اگر داسهارتای شاهزاده ای جوان بوده است چرا از او تقاضا نکنند که حالا یک  همچین غلطی کرده ای و اما آیا تو خودت از ما نمی توانی نگهداری کنی؟ یحتمل آن موقع خانه ی سالمندان هم نبوده است که آنها را ببرد خانه ی سالمندان. اصولاً این کار درستی هم نیست که حتی کسی که مرده است را هم آتش بزنند. چه رسد به اینکه کسی را زنده زنده در آتش بیافکنند چرا که آنها پسرشان را کشته است؟ و لذا راما نیز که پسر آن شکارچی است هم به نفرین آن والدین دچار می شود و داستان رامایانای والمیکی شکل می گیرد؛ باز غلط نکنم می فرمایند والمیکی داستان را از شکارچی ای که گنجشکی را شکار می کند الهام می گیرد! بعضی یحتمل ایراد کنند که شاهنامه ی خودمان خیلی هم بهتر است!
یا رب العالمین یا ارحم الراحمین.
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖالْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ ۚوَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣٥﴾ سوره مبارکه ی النور

اینکه آیه ی کریمه ی 35 سوره ی نور می فرماید خدا نور آسمانها و زمین است، بعضی می فرمایند که این نور همان نوری نیست که ما با چشم خود آنرا رویت می کنیم. سوال پیش می آید که اگر چنین است پس اینجا صحبت از کدام نوری است که می فرماید خدا نور آسمانها و زمین است؟ به عنوان مثال، کسی که نابینا ولی روشن دل است نیز می تواند قرآن بخواند و تلاوت هم کند همانطور که می تواند دعای ندبه نیز بخواند. حتی یحتمل کسی نابینا و کر و لال هم باشد ولی باز این نشانه ای نه تنها از حیات می تواند در او باشد و بلکه باز هم بتواند در دل خود قرآن بخواند و بلکه به مدارج عالی تحصیلی نیز برسد.
در مقابل این نور، ظلماتی را قرآن کریم گوشزد می کند که مثلاً می فرماید:

وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّـهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّـهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿٣٩ أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ ﴿٤٠ 

یا همینطور در آیت الکرسی می فرماید:

 اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗوَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧

و اما ما همینطور در ریاضی فیزیک امروزه روز می بینیم که گستره ی طیف نوری به ماورای طیف نوری محض و بلکه حتی ماورای امواج الکترومغناطیسی کشانده شده است که بشر چندان از آن قبلاً آگاهی چندانی هم نداشته. وانگهی در ترمودینامیک هم ما می توانیم متوجه امواج گرمایشی و سرمایشی شویم که بی شباهت به امواج الکترومغناطیسی نیست هر چند که اینجا نیز گرما و سرما می تواند طیف وسیعتری از امواج نوری یا حتی الکترومغناطیسی را نیز در بر گیرد. و خب ما امروزه روز به مدل استاندارد ذرات فیزیک و ماورای آنها که بعلاوه ی ابرتقارنها و گرانش و ... هستند نیز رسیده ایم. و لذا دانشجوی این رشته ها و مسائل گویی با طیفهایی نامتناهی از امواج و ذرات در هر نقطه ای از فضا-زمان یک مرتبه روبرو می شود!  و اما اینها همه از دیدگاههای طبیعی است که در عین حال می توانند بسیار هم در نوع خود پیشرفته باشند. و اما اینها تا چه حد ما را به خدا نزدیک می کنند هنوز مسئله ای دیگر است. ما اینجا در علوم دانشگاهی و دانشگاه ها هم به صراحت می بینیم که نه فقط آخوندها و حوزویون هستند که والد بسیار قوی ای می توانند داشته باشند! دلیلش این است که در علوم دانشگاهی در دانشگاه ها نیز جور دیگری دانشجو می خواهد مدارج عالیه را طی کند هر چند که نه فقط در دیاری باشد که حتی به خدا هم مثل کمونیستها باوری ندارد.
و لذا اینکه چطور سالک الی الله می خواهد به خدا و رسول و ائمه ی اطهار نزدیک شود، یک امری است که فقط به والد-کودک و بلوغ رسیدن تنها کاری ندارد. مثلاً چطور است که از نوجوانان گرفته تا سالمندان نیز می بینیم که در جبهه های جهادی و تعلیم و تربیتی تا سر حد شهادت فعالیت می کنند. مسئله چنان از نوع کن فیکون است که آیا تا چه حدی می بینیم و مشاهده می کنیم و می فهمیم که مثلاً حضرت آدم و حضرت عیسی علیهم السلام و دیگر رسل و حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام و نور آسمانها و زمین و کل عالم خلقت چطور خلق شده است؟ و در این میان ما با دیگر سالکان الی اللهی همراهیم که همه نیز مایلند بر سر درس رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار زانوی طلبگی زده و درس بندگی خدا بیاموزیم. اینجا است که در میان این درسها تشخیص بندگی خدا از غیر خدا می تواند کار را برای طلبه سخت کند آنجاهایی که طلبه باید هم تشخیص دهد که کجا است که دچار کودک درون خود شده است و استادش او را با والدی بسیار قوی گذاشته است سر کار! و کجا است که با قدرتی الهی که ماورای هر والد و کودک و بالغی و بلکه خالق کل عالم است که طرف است و باید اینجا درس بندگی خدا بیاموزد و بلکه به سجده افتد!
اما هنوز مسئله حل نشده است که کجا و به چه کسی است که داری به سجده می افتی و استادت می خواهد تو را به کجا رساند و انگیزه ی خودت چیست؟ و لذا ماموم باید امامی را اختیار کند که عادل است. مثلاً هندوها هم نزد استاد خود به سجده می افتند هر چند که برای خدا شخصیت هم قائل می شوند و لذا به انواعی از  شرک می افتند و بعضی از آنها حتی موشها را هم یحتمل می پرستند. حالا کاری نداریم که فرقه های انحرافی در اسلام دنباله روهای خود را به کجاها می کشند! چیزی که در هندوها قابل توجه است این است که تصویری از خدا را ارائه می دهند که اولاً فرمهای مختلفی دارند و در میان آنها گویی دارد می گوید که یکی از اینها کما کان تصویر آن آدم اول است. و این هم که شرک است. و اما تا چه حدی دارد تصویری از آدم اول را که ترسیم می کند درست است؟
و لذا وقتی ما به آموزه های اسلامی رجوع می کنیم و از ظلمات به سمت نور می خواهیم حرکت کنیم و بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم می پردازیم، باید در نظر هم داشت که مدعی و جادوگر و کاهن و اهل کتاب زیاد داریم که حداقل اش همه ادعای سالک الی الله را دارند. اما برای اینکه به خدا برسیم مثلش چنان است که باید هم بر آن کودک درونت که دنبال جادوگر شهر آز مانندی افتاده است غلبه کنی و هم بر والدان کذابی که خود را از همه ی جادوگران دیگر بالاتر می دانند و نیز خود یحتمل به دامهای جادوگری افتده غلبه کنی تا بتوانی راه بندگی خدا و کسب علوم و حکمت متعالیه و ایمان و تقوی را در پیش گیری. حالا مثلاً جادوی سلاحهای هسته ای و دیگر سلاحهای کشتار جمعی چقدر سحر و جادو است و چقدر ظلم و ستم است و چقدر علمی است که مستلزم دفاع از خود است و الله اعلم.  این کار در ظاهر یحتمل سخت جلوه نکند همانطور که خیلی از شهداء اسلام یک شبه ره صد ساله را رفته اند. و اما همین هم هست که سالک را می تواند از یک نقطه روی زمین به دورترین نقاط دیگر آن بکشاند بلکه از سیاره ای به سیاره ای دیگر و از کهکشانی به کهکشانی دیگر ببرد و کل عالم را بپیماید و آیا هنوز از سرگشتگیهای خود بیرون آید و با صبر و بصیرت به مقصد خود برسد آنچنان که انبیاء و ائمه ی اطهار را با نوری که از سر تا پایشان را فرا گرفته نشان می دهند یا تا چه حد به این سرمنشات نور نزدیک شود یا وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ ... اینجا آن زوری که لازم است که دانشجو را متوجه کند که چطور از فضاهایی بزرگتر می تواند به فضای مورد نظر خود زور کند یا چطور از به توان رساندن الف_0 می تواند آیا به الف_1 برسد و حدس پیوستگی چطور از نظریه ی مجموعه های زی اف سی جدا است؛ یحتمل همین دانشجو را حول عالم بکشاند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
۱. وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ ﴿البقرة: ٨٣﴾
۲. کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ ﴿البقرة: ١٨٠﴾
۳. یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢١٥﴾
۴. وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿النساء: ٣٦﴾
۵. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِوَالْأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّـهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿النساء: ١٣٥﴾
۶. قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الأنعام: ١٥١﴾
۷. وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿الإسراء: ٢٣﴾


وقتی به موعظه های اساتید و علماء و ملاها و آخوندها گوش می کنیم، نکات آموزنده ی بسیاری در آنها می توانیم بیابیم مخصوصاً وقتی اینها در کار خود خیلی استاد هستند. و اما از آنهایی که کمتر استاد هستند هم هنوز بسیار می توان آموخت. اما یک نکته ای که در مورد روحانیون و ملاها و آخوندهایی که به لباس روحانیت ملبس هستند مخصوصاً وقتی بر منبر نشسته اند بسیار قابل توجه است این است که بعنوان روانشناسی رفتار متقابل این حضرات بر حسب ضرورت کار وعظ و موعظه ی خود والد بسیار قوی ای دارند. این است که اگر کسی که پای منبر آنها می نشیند متوجه نباشد، یک وقت دیدید تبدیل شد به کودکی در مقابل والدی که بالغی در او یافت نمی شود! و بلکه یحتمل هم کودکی شده است که والدش او را دارد مدام از خود می راند. و اگر این فرد مواظبت نکند یک وقت دیدید که از همه جا رانده شده است و دیگر جایی برای خود نگذاشته است که به آن پناه ببرد برای اینکه او غافل از این است که آن آخوند هم مانند او یک انسانی است مثل خودش که می تواند یک رابطه ی بالغ بالغ با او داشته باشد و نه اینکه مدام رابطه شان کودک والد است. اگر این جنبه ی انسانی در روحانیت لحاظ نشود یقیناً خود آنها ممکن است به فسادی بیافتند که دامنه ی آن همه ی اجتماع را هم می تواند فرا گیرد.
اما از آن طرف هم منبر و موعظه و خطابه جایگاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم است. و این جایگاه آنچنان عظیمی است که از آن جایگاه می توان خدا را شناخت. و لذا لازمه ی این شناخت الهی یک تقوایی الهی هم هست که حضرت امیر مدام در خطبه های خود که در نهج البلاغه آمده اند ما می بینیم که می فرمایند اوصیکم به تقوی الله. نمونه ی عالی این عظمت و شکوه را ما می بینیم که در کتاب کلام الله قرآن مجید ضبط شده است. و وقتی ما به دروسی از تفسیر و حدیث و کتب مربوط بدانها رجوع می کنیم همین عظمت می تواند متجلی شود.
اینجا بعضی یحتمل ایراد می کنند که خوب اینها همه چه ربطی به ریاضی فیزیک دارد؟ آرامش و سکینه ات را سعی کن که حفظ کنی و به ریاضی فیزیک و بلکه نظریه های حمیدی مجیدی خود بپرداز و حالا حتی چه کار داری که آنچه در صدا و سیما به ذهنیات تو متجلی هم می شود چه ربطی دارد به کل ماجرا؟ 

۱. وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴿البقرة: ٢٤٨﴾
۲. ثُمَّ أَنزَلَ اللَّـهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذَٰلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ﴿التوبة: ٢٦﴾
۳. إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّـهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّـهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَکَلِمَةُ اللَّـهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّـهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ٤٠﴾
۴. هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿الفتح: ٤﴾
۵. لَّقَدْ رَضِیَ اللَّـهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَالسَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿الفتح: ١٨﴾
۶. إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّـهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَىٰ وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا﴿الفتح: ٢٦﴾

یک اموری هست که امور الهی است و لذا همین امور الهی اند و بلکه خود خدا است که آرامش و سکینه را به قلب مقدس رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و قلوب مومنین نازل می کند. و اما ربط مسئله را به ریاضی فیزیک ما حتی وقتی داریم به اشارات و تنبیهات ابن سینا که از منطق و طبیعیات تا الهیات امتداد دارد مطالعه می کنیم کما بیش یحتمل متوجه شویم. و لذا یحتمل بعضی اشکال کنند که ما چطور است که در نظریه های ریسمان تورم داریم؟ و بلکه در نظریه های ریسمان نمی شود هم تورم داشت! مسئله ای که در نظریه های ریسمان اتفاق می افتد ممکن است از این دست باشد که محدوده ی نامتناهی از از فضا-زمان را مورد بحث واقع نکند و بلکه این محدوده را به محدوده ای متناهی تقریب زده است. و لذا با اینکه نظریه های بسیار جذاب ریاضی فیزیکی و هندسی ای در ریسمان می تواند ارائه شود، و اما بالواقع هم یحتمل از تکینگیهایی دارد چشم پوشی می کند که آنرا غیر واقعی می نماید و بلکه کار را به بیراهه بکشاند. مثلاً شما فرض بفرمایید که ما در تقارنهایی که به تقارنهای تک دستی (chirality) معروف است و ذرات راست و چپ داریم، اگر جای ذرات راست را با ذرات چپ عوض کنیم، آیا باز هم تقارن در فضا-زمان از لحاظات نظریه های گرانش کوانتومی حفظ می شود؟ این مسئله مخصوصاً وقتی جلوه می کند که نیمی از فضا-زمان محدود باشند به ذرات راست دست و نیمی محدود باشند به ذرات چپ دست و اینها قادر نباشند بدلخواه همه ی فضا-زمان را به دلخواه خود بپوشانند. خب اینجا مسئله ی تقارن پاریتی یا پایستگی چطور می شود؟ یعنی باید دید که چطور هندسه ی فضا-زمان در خود یک کوهمولوژی ای را ایجاد می کند که مانع پایستگی می شود؟! و حال آنکه ما قضیه ی CPT را هم داریم.
مسئله را بنده ی حقیر اجازه دهید اینطور مطرح کنم که اگر ما به قدرتهای اتمی و هسته ای جهانی ای قائل شویم که اینها می توانند فضا-زمان را حتی المقدور به نفع خود تغییر مختصات و تبدیل کنند، حتی اگر چنین چیزی ممکن هم باشد، بهتر است که چنین چیزی منجر به اسلام و بلکه مسلمان شدن همه ی عالم شود و نه اینکه بر عکس منجر به مقابله ی با اسلام گردد. عدم رعایت این مسئله می تواند تبعات بسیار ناگواری را برای کل بشریت ایجاد کند و بلکه جهاد فی سبیل الله و شهادت برای خدا در جهت اسلام را منع کردن تبعات حتی ناگوارتری را در پیش خواهد داشت. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴿الحجرات: ١٥﴾ بدترین وضعیت برای استکبار جهانی همین می شود که نشست و برخواست با مومنین را استکبار جهانی از خود  منع می کند و از این فرصت نمی تواند استفاده کند. و لذا مستضعفین جهان در عین حال این فرصت را می یابند که از میان خود امامانی را برگزینند و در نهایت ان شاء الله امام زمان عجل الله فرجه الشریف بشریت را از مفسدین فی الارض و استکبار خالی می کند. البته بعضی هم یحتمل اینجا اشکال می کنند که تو هنوز به آن بلوغ فکری نه اینکه نرسیده ای، و لذا کودکت از والدت بیش از حد است که دارد تبعیت می کند و نمی توانی از روی بلوغ و بلکه یک رابطه ی بالغ بالغ بین المللی در یک فضای سالم رقابتی علمی افکارت را درست و حسابی بروز دهی. و لذا هی می دوی می روی از این سیاره به آن سیاره و از این کهکشان به آن کهکشان که چه شود؟ که کسی به تو زور نتواند بگوید و آنگاه بتوانی توهماتت را بر سر دیگران خالی کنی و دست آخر هم اگر زورت می رسید به همه و همه خودت از همه بیشتر می خواستی زور بگویی و چون نمی توانی هم همین است که از این جا به آنجا و از این سیاره به آن سیاره و از این کهکشان به آن کهشکان و بلکه از این جهان به جهانهایی ساختگی دیگر در ترددی. و لذا وقتی به فضاهای واقعی حقیقی بازمی گردی آنگاه است که توان حرف حق شنیدن را نداری و نمی توانی دست از کفر و شرک و نفاق خود برداری و مثل بچه ی آدم پای منبر بنشینی و حرف گوش کنی. و بلکه حتی زورگویی می کنی و گاهی به والدینت زور می گویی و گاهی دیگر به کودکان زورگویی می کنی و اجازه نمی دهی بالغت در تو رشد و نمو کند و به حقایق پی برده و در نهایت از حق دفاع کنی و جهاد فی سبیل الله نمایی خلاصه خدا را شکر که مرحوم محمد علی جمال زاده دارلمجانین را نوشت و مسئله فقط به فیزیکدانهای فردریش دورنمات و در ستایش دیوانگی اراسموس محدود نشد که چرا اصلا روانشناسی؟! و الا یک وقت دیدید همه چیز می شد جن و پری و جادو و جنبل و رمالی و مالیخولیا و آنگاه باید در حوزه و دانشگاه را همه و همه را بست و تعطیلش کرد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ ۖ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا ۗ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٩٦ سوره مبارکه ی المائده

البته این را هم بنده ی حقیر عرض کنم که همانطور که در کتاب مثل عابس از زندگی نامه ی شهید حمید حاج ملا حسین آمده است که او نیز کتابهایش را چطور پرت می کرده آنطرفتر و حتی قبل از اینکه چشمش هم آسیبی دیده باشد خیلی یحتمل اهل مطالعه نبوده، بنده ی حقیر مدتها پیش این کتاب ناراسیم و نادرشاه را خریده بودم. ولی هر چند وقت یک باری که به کتابخانه ام سر می زدم و آنرا می خواستم که بخوانم، و لذا هنوز یک کمی از آن را خوانده یا نخوانده و اما دوباره آنرا نمی دانم چرا می گذاشتمش سر جایش. آیا مسئله این است که گاهی باید برگرشت به گذشته تا بتوان حال خود را بهتر دریافت؟ آیا باید از موانعی و بلکه دیوارهایی و بلکه فایروالهایی گذشت و انتنگلمنتها را دریافت؟ یا ایا فقط مسئله کمی بی حوصلگی است که باید برطرف شود؟ مثل این می ماند که دارید دنبال اسنپ می گردید. خوب آیا دارید دنبال اسنپ موتوری می گردید؟ آیا دنبال اسنپ تاکسی می گردید؟ یا دنبال اسنپکوپتر می گردید؟ یا خیر؛ اصلا مسئله این است که آیا می توانید تا چه حدودی در فضا زمان حرکت کرده و بجای خود در زمان مناسب برگردید با توجه به اینکه آیا در خمینه های مختلط تا چه حدودی هم بردار زمانی بسمت جلو دارید و نه بر عکسش.  وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾ لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿٢٠١


مسئله 1659- اگر بواسطه ی ندانستن مساله کاری انجام دهد که روزه را باطل می کند، چنانچه می توانسته مساله را یاد بگیرد، بنابر احتیاط کفاره بر او واجب می شود و اگر نمی تواسته مساله را یاد بگیرد یا اصلاً ملتفت مساله نبوده یا یقین داشه که فلان چیز روزه را باطل نمی کند، کفاره بر او واجب نیست.

رساله ی امام خمینی (قدس سره الشریف)


همه ی ما پس از خواندن یک رمان خوب انسانی دیگر می شویم! تولستوی.
 
ناراسیم به نادرشاه که به انگیزه عشق او به هند لشکر کشید جواب رد داد؛ همانگونه که به شاهزادگان هندی نیز اعتنایی نکرد. 
او تا واپسین لحظات زندگی خود به مرشد و معشوق خود عشق ورزید و با عشق خود زندگی کرد. این کتاب داستانی است عاشقانه که با گذار از فراز و نشیبهای تاریخی، روح شما را در زلال جاذبه های عارفانه و عاشقانه شست و شو خواهد داد و به شما امکان می دهد تا یک آب شسته تر به هستی بنگرید.

به نقل از پشت کتاب اثر هما طهماسبی ناراسیم و نادرشاه


بعضی مسائل فقهی و بلکه فلسفی و حتی ریاضی-فیزیکی نیز هستند که با هم وجه اشتراکاتی دارند؛ و این در بعضی موارد امر معقول و روشنی است هر چند که گاهی اوقات این وجه اشتراکات را نمی توان براحتی یافت و دنبال کرد. مثلاً اگر نمازگزار یادش برود که وضوء دارد یا ندارد، می تواند امر را بر این بگذارد که وضوء دارد. اینجا یک وجه اشتراکی یحتمل می توان یافت با مسئله ی بالا در مورد کفاره ی روزه. یعنی بدون وضوء وارد نماز شدن نه تنها می تواند نوعی کفاره داشته باشد و بلکه می تواند آبروبر هم شود. اما خوب، در مورد وضوء گرفتن باید به نیت قربة الی الله باشد ولی نباید لزوماً به زبان آورده شود و خوب هم هست که هنگام وضوء دعاهای مربوط به هر عضوی نیز ذکر شود. مثلاً خوب است در وقت شستن دست راست بخواند: "اللهم اعطنی کتابی بیمینی و الخلد فی الجنان بیساری و حاسبنی حساباً یسیراً"  و موقع شستن دست چپ بگوید: "اللهم لا تعطنی کتابی بشمالی و لا من وراء ظهری و لا تجعلها مغلولة الی عنقی و اعوذبک من مغطعات النیران."
و لذا سالک الی الله و طلبه ی امور فقهی یحتمل یک جاهایی در طول تحصیلات خود باید متوجه این مسئله شود که تا چه حدی به بلوغ فقهی خود رسیده است تا بتواند همینطور بلکه تشخیص دهد که کدام یک از فقهاء از همه اعلمتر هستند. البته یک وقت هست که اگر ما ولی فقیه را داشته باشیم، همینطور می توانیم مراجع تقلید دیگر را هم اعلمیتشان را بر حسب اعلمیت ولی فقیه بررسی کنیم. یعنی یک وقت هست که ما اصلا یک سالک الی الله را داریم که خیلی هم به مسائل فقهی وارد نیست و همه ی مراجع تقلید را هم خیلی نمی شناسد، ولی چون ولی فقیه مد ظله العالی از همه معروفتر است، و لذا یحتمل بر حسب ولی فقیه نیز بیشتر علاقه مند شود که مراجع تقلید و فقهای دیگر را نیز بهتر بشناسد و فتاوای هر کدام را از دیگری حتی تشخیص دهد.
اما نکته ای اینجا هست که قابل ذکر است. این یک نکته است که ما به استعاره اسد را الحیوان المفترس بشناسیم. ولی یک وقت دیگری هم ما اسد الله را داریم که می تواند اسم افراد هم باشد و اما همینطور هم از القاب امیرالمومنین نیز هست. و لذا اینجا تنوعی می تواند رخ دهد که فی ما بین از الحیوان المفترس تا اسد و اسد الله می توانند واقع شوند. و بالاخره بحثی که فی ما بین فقها می تواند در بگیرد که آیا چه تفاوتی دارد که الحجة الفقهیه و الفقهیة الحجة را ما نمی توانیم به بحثی بین طلبه های مبتدی مثل این بنده ی حقیر نیز تعمیم دهیم که نه از مسائل فقهی خیلی سر در می آورد و نه بلکه حتی وارد مسائلی از اصول فقه شده. مثل این می ماند که بنده ی حقیر بخواهم نظریه ی گالوا را به مسائل جبری کاربردی کنم و اما هنوز تفاوت مسائل جبری جابجایی را با مسائل جبری ناجابجایی را از هم نمی توانم تشخیص دهم.
به هر حال، بنده می خواستم این مقدمه ی یحتمل بیش از حد طولانی را عرض کنم که احتمالاً برای بعضی خسته کننده هم می شود چرا که بلکه بهتر بتوانیم وارد مسائل هندسه ی کهلری نیز شویم! چرا اصلا هندسه ی کهلری؟ و فرق آن با هندسه ی غیر کهلری چیست؟ مسئله اینجا این است که باید توجه کرد که وقتی ما داریم به خمینه های مختلط می پردازیم، این خمینه ها دارای یک خصوصیاتی هسند که یک مرتبه چه دلتان بخواهد و چه دلتان نخواهد متوجه می شوید که خمینه تان بلکه یک واریته ی جبری است! بعد سوال این می شود که این واریته های جبری که حالا بعضی هم مدعی می شوند که خیلی هم ساده تر از خمینه های مختلط اند، چه موقعی می توانند کهلری باشند و چه موقعی نیستند؟ و لذا می فرماید که هر واریته ی جبری تصویری همواری یک خمینه ی کهلری است. همینطور یحتمل برای بعضی مهم باشد که ثابت کنند آیا واریته های جبری تصوری هموار با متریک فوبینی-استودی اگر گروه هلونومی اش خطی هرمیتی نباشد ولی خطی یگانی باشد چقدر از یک خمینه ی کهلری دور است؟ 
البته اینجا این سوال هم مطرح می شود که فرض بفرمایید که ما بخواهیم در ناراسیم و نادرشاه مسئله اش را عوض کرده و تقارنی را پیدا کنیم که با ناراسیم و سومان شاه دیفئومورف شود. بعضی یحتمل اینجا اشکال کنند که بجای سومان شاه شما باید علیاحضرت ملکه سومان داشته باشید. بعضی دیگر هم یحتمل اشکال کنند در این صورت یحتمل وی جای کو معترض شود که این دیفئوموفیسم اشکال پیدا می کند از آنجایی که وی جای کو می تواند مدعی شود که او با گاوهای علیاحضرت ملکه سومان که بجای نادرشاه نشسته است رفته است تا جای او را ببیند که همه می توانند بیابند؟ و لذا موضوع این است که ما اینجا چه خمینه ی کهلری را در رابطه با دیفئومورفیسمهای آنها می توانیم داشته باشیم با توجه به اینکه رویه های ک-سه هم می توانند خمینه های کهلری باشند....
البته اینجا ربطی به این مسئله ی فقهی نیز یحتمل مهم باشد که مرد می تواند تا چهار همسر اختیار کند ولی حضرت نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز باید توجه کرد که حتی بیش از چهار همسر داشتند. مسئله اینجا این است که اگر مسلمانی همسری اختیار کند که مسلمان هم هست اما مسلمانی اش بدتر از مسلمانی ناراسیم است آنگاه آیا عقدشان باز هم باقی است یا خود به خود لغو می شود؟ و اما بعضی هم یحتمل اشکال کنند که این هم برای خود قصه ی دیگری می شود که یحتمل بهتر می بود اگر مسلمانی همچون ناراسیمی بعلت ازدواج با مسلمانی دیگر حتی از مسلمانی همسر ناراسیم هم پیشی می گرفت، و بلکه هم ناراسیم و هم همسرش وی جای کو مسلمان می شدند و بلکه همه ی عالم را نیز با خود می توانستند مسلمان کنند. این با کدام خمینه های کهلری و غیر کهلری یحتمل دیفئومورف می شود و کدام نظریه های گرانش کوانتمی را نتیجه می دهند؟ ... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤﴾ سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)


١٣١ / ٤. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام، عَنْ آبَائِهِ علیهم‌السلام، قَالَ: « جَاءَ رَجُلٌ إِلى رَسُولِ اللهِصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللهِ ، مَا الْعِلْمُ؟ قَالَ : الْإِنْصَاتُ، قَالَ : ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ : الِاسْتِمَاعُ ، قَالَ : ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: الْحِفْظُ؟ قَالَ: ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ : الْعَمَلُ بِهِ ، قَالَ : ثُمَّ مَهْ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: نَشْرُهُ».

http://lib.eshia.ir/27311/1/119


فرض بفرمایید که با همه ی مشکلاتی که در رابطه با کسب علم در آن طرف آبها داریم، نادر تصمیم می گیرد برای دکترا یا فوق دکترا به آمریکا برود. ناراسیم هم تصمیم می گیرد از هند به آمریکا برود. و آنجا دکتراهایشان را می گیرند و آیا به کشورشان برگردند آیا همانجا بمانند. البته این گزینه ها هم هست که نادر و ناراسیم نتوانند آمریکا بروند و بجایش نادر برود هند یا هلند یا انگلیس و ناراسیم هم آیا بیاید ایران یا اسپانیا یا فرانسه یا سوئیس یا ....

یحتمل اینجا بعضی اشکال کنند که اینها چرا از همان اول به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نپرداختند و نمی پردازند و نخواهند پرداخت؟ مسئله اینجا این است که آیا ما می توانیم به آن درجه از حرکت در جوهر در حکمت متعالیه برسیم که هم بتوانیم نظریه های حمیدی مجیدی خود را درست حساب کتاب کنیم و هم به مسائل فقهی خود دست یابیم؟ مثلاً اینجا قضایای مربوط به ناراسیمهان-سشدری و دانالدسون را داریم که آیا اینها را چطور میخواهیم به هندسه ی کهلری خود کاربردی کرده و بلکه گرانش کوانتمی خود را نیز کهلری کنیم و حتی خمینه های کلابی-یاو را نیز بیازمیاییم و آنگاه بتوانیم بر حسب آن اقتصاد مقاومتی خود را نیز جهانی کنیم و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا به چه معنا است آنچنان که آیا ما می توانیم با حرکتهای جوهری در نفحات الازهار فی عبقات الانوار سیر کنیم همانطور که در نظریه های حمیدی مجیدی خود نیز مشاهده می نماییم؟

بعضی یحتمل اینجا اشکال می کنند که همه ی اینها به ما چه؟ چرا ما باید خود را زیر بار این همه مشکلات خسته کنیم؟ از علی علیه السلام می فرمایند: 

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام یَقُولُ: «رَوِّحُوا أَنْفُسَکُمْ بِبَدِیعِ الْحِکْمَةِ؛ فَإِنَّهَا تَکِلُّ کَمَا تَکِلُّ الْأَبْدَانُ ».

http://lib.eshia.ir/27311/1/117


بنده ی حقیر اینجا نمی خواهم مراجعی ذکر کنم که گفته ی خود را ثابت کنم، ولی بنظر این حقیر می رسد که این از مسلمات است که اگر ما به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نپردازیم، حتی دانشمندان غربی و شرقی هم خودشان در کار خودشان گیر خواهند کرد و بلکه بشریت را نیز گرفتار خواهند نمود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

المص ﴿١ کِتَابٌ أُنزِلَ إِلَیْکَ فَلَا یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٢ 

سخنرانی پورفسور شیخ جباری راجع به کارهای علمی استیون هاکینگ را در آپارات بالاخره دیدم:

https://www.aparat.com/v/Mg8VO

دفعه ی اولی که دیدم نیمه کاره ماند که کمی هم دلیلش این بود که خواندنیهای روی اسکرین درست خواندنی نیست. یک حجم عظیمی از کارهای علمی است که حول این مسائلی که بحث شد می چرخند! و اینها را می توان در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی لحاظ کرد. نکته ای که هست این است که شما در این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توانید علی القاعده بروید مسجد و حسینیه و زیارت امامزاده گان و امامان علیهم السلام و خدا نصیب کند زیارت خانه ی خدا و مسجد النبی صل الله علیه و آله و سلم و کما بیش به مسائل فقهی ای که در این امکن مقدسه گفته می شود بپردازید. و زیاد هم به ریاضی فیزیک مسائل کاری نداشته و بلکه به نظریه های حمیدی مجیدی و بلکه به حکمت متعالیه نیز اصلا وارد نشده و نپردازید و به کسی یا جایی هم برنمی خورد.
اما مسئله اینجا این است که چطور حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آنطور که فقهای عظام می فرمایند ما را از عالم نشئه ی طبیعی خارج کرده و به عالم نشئه ی نفحات انس با معنویات اخروی می رساند و ثابت قدم می کند. ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرة حسنه و قنا عذاب النار. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  ارفع درجته.
بسم تعالی

سخنران محترم قبل از خطبه های نماز جمعه ی این هفته تهران آقای حسن رحیم پور ازغدی یک نکته ای را خطاب به نمازگزاران فرمودند در مورد رهبر معظم انقلاب که ایشان و نه او اباذر زمان هستند. 
بنده ی حقیر بنظرم می رسد که یقیناً ایشان اباذر (رحمه الله) زمان نیستند به همین دلیل که ایشان مقام معظم رهبری و ولی فقیه مد ظله العالی تشریف دارند. اینجا یک نکته ای را بعضی یحتمل اشکال می کنند که شما دارید مثلاً مقام معظم رهبری را تقدیس می کنید و فرنگتان فرهنگ تقدیس است. در صورتی که مسئله اینجا این است که ما در جمهوری اسلامی ایران یقیناً مقدساتی داریم و لذا ولی فقیه و رهبری نیز اگر یک فرد مقدس در عالم داشته باشیم که بتوان امور مملکتی و اسلامی جهان را به او واگذار کرد ایشان است. این یک نکته ی قابل تاملی است که رژیم صهیونیستی اشغالگر قدس و فلسطین اشغالی هم با همه ی فسادی که گرفتارش است مدعی است مقدساتی دارد و بر حسب همین مقدسات هم هست که به غلط پایتختش را از تل آویو به بیت المقدس انتقال می خواهد بدهد و بلکه بر حسب همین مقدسات است که مدعی است که صهیونیسم با پشتیبانی آمریکای شیطان بزرگ باید جهانی شود. آن وقت چنین رژیم قاصبی که غرق در فساد است بقول خودشان مقدسات دارد و ما مسلمانان مقدسات خود را حتی در بالاترین سطح مقام معظم رهبری و ولی فقیه هم بعضی مدعی می شوند که به عناوین مختلفی مثل اصلاح طلبی و حتی اصولگرایی نفی می کنند؟ و حال آنکه نه واقعاً اصولگرایند اینها و نه اصلاح طلب! و الا چنین حرفهایی را نمی گفتند و بر علیه ولی فقیه موضع نمی گرفتند! البته بعضی یحتمل اشکال کنند که این از دو قطبیهایی است که در سیاست و بازیهای سیاسی غیر قابل اجتناب است. در صورتی که هیچ کدام از این دو قطبیها و تک قطبیها و چند قطبیها واقع نمی شدند اگر فصل الخطابهای حکیمانه ی ولی فقیه دام ظله العالی نبود آنگاه وخامت کارها بدجوری ظهور می کردند و اسلام و مسلمین و بلکه مستضعفین جهان بر علیه همه ی مستکبران عالم همه به خطر می افتادند. البته از ملت بزرگوار شهیدپرورمان عذرخواهی می کنم که وقتشان را با فضولیهای این حقیر به هدر می دهند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ ﴿٤٩ سوره مبارکه النور


سوده دختر عماره

سوده، (محدث، ادیب، متوفی قرن 1 هـ.ق) دختر عماره، از بانوان شجاع و دانا و فصیح و بلیغ و در گفتار ممتاز و از شیعیان امام علیعلیه‌السلام بشمار می‌رفت و با کلام و شعر خویش جهاد می‌کرد. در برابر معاویه حق کلام را ادا نمود و پایداری خود به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را اثبات کرد. و فضایل سوده از داستان ملاقاتش با معاویه آشکار است.

ابن طیفور به طریق خویش از محمد بن عبیدالله و ابن عبد ربه از عامرالشعبی در بخش «الوافدات علی معاویه» حکایتی نقل می‌کند بدین مضمون:

سوده بنت عماره اجازه خواست تا به مجلس معاویه وارد شود. معاویه به او اجازه داد. هنگامی که وارد شد، معاویه به او گفت: تو همان کسی هستی که در مدح علی و ذم ما شعر گفته‌ای؟ سوده گفت: بله، من از حق روی گردان نشوم و عذرخواهی نکنم. معاویه گفت: چه چیز تو را بر آن داشته که این گونه سخن بگویی؟ سوده گفت: دوستی علی علیه‌السلام و پیروی حق.

معاویه گفت: به خدا اثری از پیروی حق در تو نمی‌بینم. سوده گفت: تو امروز رئیس مردم شده‌ای و امور آنان را بدست گرفته‌ای، خداوند درباره کار ما و حقی که بر تو داریم، از تو سؤال خواهد کرد. شخصی را حاکم ما کرده‌ای که تو را فریب داده است و با تکیه بر قدرت و سلطنت تو، بر ما دست‌اندازی می‌کند و مانند سنبله گندم، ما را درو می‌کند، و قطع و نابود می‌سازد. همچنان که گیاه را قطع می‌کنند، اموال و شوکتمان را از ما می‌گیرد. او بسر بن أرطاة است که به دیار ما آمده، مردانمان را می‌کشد و اموالمان را می‌گیرد. اگر اطاعت تو نمی‌کرد، عزت ما برقرار بود. اگر او را عزل کنی ممنون تو هستیم و اگر نه پس تو را شناخته‌ایم.

معاویه گفت: مرا تهدید می‌کنی؟ باید که تو را بر شتر ناآرامی بنشانم و نزد او بفرستم تا حکمش را بر تو جاری کند. سوده ساکت شد و گریست و شعری سرود بدین مضمون:

صلی الاله علی جسم تضمنه × قبر فأصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به ثمنا × فصار بالحق والایمان مقرونا


درود خداوند بر جسمی که قبر آن را دربرگرفته و عدل در آن مدفون شده. هم‌پیمان حق بود، و هرگز همتایی برای او نیست. او با حق وایمان مقرون و همزاد گشته است.

معاویه گفت: این شعر درباره کیست؟ سوده گفت: علی بن ابی طالب علیه‌السلام. معاویه گفت: علی برایت چه کرده که نزد تو چنین است؟ سوده گفت: روزی در مورد مردی که برای جمع‌آوری زکات فرستاده بود و به نزد وی شکایت بردم او را در حال نماز یافتم، وقتی مرا دید نمازش را مختصر کرد و با رأفت و مهربانی پرسید: کاری داشتی؟ جریان را برایش نقل کردم، حضرت گریست و فرمود: خدایا تو بر من و اینان شاهد باش، من هیچگاه به ستم کردن بر مردم دستوری نداده‌ام و بر ترک حق تو امر نکرده‌ام، سپس قطعه پوستی از جیبش بیرون آورد و (فرمان عزل او را) بر آن نگاشت. نامه را از آن حضرت گرفتم، به خدا، نه آن را مهر کرد و نه بست و من آن را خواندم.

معاویه گفت: پسر ابوطالب، شما را آموخته و عادت داده که بر سلطان جری شوید. به تدریج این مزه از زیر زبانتان خواهد رفت. بنویسید که مالش را به او بازگردانند و به عدالت با او رفتار کنند. سوده گفت: برای من یا برای همه قومم؟ معاویه گفت: برای تو. سوده گفت: به خدا این عدالت نیست و کار زشتی است، من هم مانند سایر افراد هستم. معاویه گفت: برای او و قومش بنویسید.


همانطور که ملاحظه می فرمایید، این سایت چیزی از مرجعی که بتوان برای کسب سند خبر فوق بدان مراجع کرد نمی توانید بیابید و هر چند که یحتمل در بحار الانوار آنرا می یابید. حالا منظور بنده ی حقیر به این است که این را دنبالش می گشتم و رسیدم به شرحی از محدث اُرموی از جعفر اشکوری که در این کتاب گذشته از شرح حال ایشان و نکات بسیار مختلفی  که در مورد ایشان ذکر می کنند و از جمله ایشان کتابی هم دارند راجع به شرح دعای ندبه، یک جمله ی خواندنی هم این است که خیلی نظر مرا در همان نگاه اول جلب کرد:

او عاشق علم بود و دقتش در تصحیح متون چنان بود که گاه هفته ها بر سر یک مشکل یا لغت تحقیق مى کرد ، به طورى که همه اطرافیانش را خسته مى کرد ولى خسته نمى شد.

http://lib.eshia.ir/27345/1/8

در این رابطه بنده ی حقیر یک نکته ای را عرض کنم که کمی مزاح آلود است ولی برای خود این حقیر نیز درسی در آن است. اول این را هم عرض کنم که کتاب تاریخ دولت اسلامی در آندلس را که بنده از آن در نظرات قبل به زبان عربی نقل قول کردم آن کتابی است که عبدالمحمد آیتی (متولد 1305 هجری شمسی در بروجرد) ترجمه کرده اند و از قضا در 5 جلد هم هست. این را مثلاً ویکی فقه هم زیر عنوان اسم ایشان در کارهایشان بدان استناد می فرماید. اما کتاب دیگری هم هست به اسم آندلس یا تاریخ حکومت اسلامی در اروپا به قلم محمد ابراهیم آیتی (متولد 1333 هجری قمری در بیرجند). همانطور که ملاحظه می فرمایید اینها دو شخص متفاوت هستند با یک اسم فامیل که هر دو کتابی دارند در مورد آندلس. این را بنده ی حقیر از حضرت شیخ الاسلام و المسلمین فاطمیون وقتی داشتیم از مسجد و امامزاده می گذشتیم فهمیدم.
نکته ی دیگر اینکه در مسجد بنده حقیر از لغت مدعنین از ایشان پرسیدم که چون عینکم را هم نداشتم، نفهمیدم که مذعنین است و نه مدعنین. اهل لغت غلط نکنم بفرمایند که مذعنین اسم فاعل از ریشه ی اذعان است. ولی اتفاقاً بحث جالبی هم در گرفت که این لغت نیز یعنی چه؟ و مدعنین نیز معانیی دیگر برای خود دارد.
البته این نکته نیز قابل توجه است که تفسیر المیزان این آیه را مورد بحث تفسیری واقع نمی کند. و حال یحتمل کتب دیگر تفسیر غیر از این باشد. و اما اینجا شما یک نکته ای را دارید که یحتمل از بحثهای مبتدا و خبر در کتب صرف و نحو مثل الصمدیه و الامالی ابن الحاجب بدان نرسید که آیا غیر از این است که در آیه ی مذکور یک صغری کبرایی نهفته نیست که یک طرف قضیه یکن لهم الحق است و طرف دیگرش یاتوا الیهم مذعنین باشد؟ خیر؛ چنین نیست اصولاً در منطق صغری کبری در قیاس چیز دیگری است؛ بلکه جلمه جمله ای است شرطی. بغلط صغری کبری چیدن مثل این است که بنده ی حقیر عرض کنم که زنده باید بر تو ای سلمان فارسی؛ و شما بفرمایید که من سلمان فارسی نیستم و بلکه سلمان فارسی واقعی سلمان بن عبدالعزیز است. و از اینجا شما نتیجه بگیرید که سلمان فارسی واقعی سلمان بن عبدالعزیز است. خوب، این بنده خدا هم گناه نکرده است که اسمش بر حسب سلمان فارسی، سلمان بن عبدالعزیز است! او هم سلمان است و سلمان فارسی هم سلمان است.
اما بعد شما اینجا علمای صالح را که بهترین مردم و علمای ناصالح را بدترین مردم هستند را از زبان امام حسن عسگری علیه السلام دارید:

سپس امام حسن عسکری علیه السلام پس از بیانی در شرح فقهای صالح و ناصالح و هشدار دادن به عوام که مراقب باشند و از فقهای صالح تقلید کنند، و از فقهای گمراه دوری نمایند، سخنان پرنکته و ژرف خود را با این حدیث به پایان رسانید: 
شخصی از امیرمومنان علیه السلام علیه السلام پرسید: بعد از امامان هدایتگر و چراغ های تابان تاریکی های امامان معصوم علیهم السلام بهترین خلق خدا کیانند؟
امیرمؤمنان علی علیه السلام در پاسخ فرمود: 
العلماه اءذا صلحوا؛ 
علمایی که صالح باشند و راه درست را بپیمایند.
دیگری پرسید: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس، فرعون و نمرود و بعد از آنان که نام و لقب شما را بر خود نهاده اند و جایگاه شما را غصب نموده و بر مقام شما نشسته اند، چه کسی است؟
امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: 
العلماه اءذا فسدوا، هم المظهرون للأباطیل، الکاتمون للحقائق؛ 
علمایی که فاسد گردند، آنها که آشکارکننده باطل ها و کتمان کننده حقایق هستند.
که خداوند در مورد همین دسته از علما می فرمایند: 
اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون - الّا الذین تابوا...؛ 
خدا آنها را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن می کنند، مگر آنها که توبه کردند.(77)

http://www.ghadeer.org/Book/293/41122

این را بنده ی حقیر از یک عالمی دیشب شنیدم و داشتم اظهار فضل می کردم نزد ایشان که خوب مسئله اینجا این است که امیونی مثل این بنده ی حقیر بتوانند تشخیص دهند که کدام عالمی صالح است و کدام یک ناصالح است. و بصرف اینکه مثلاً دو تا از علماء شروع کردند با هم به بحث و جدل و در آخر گفتند حالا با پا و یحتمل به هم لگدپرانی هم کردند معنایش این نیست که و لذا باید گفت که اینها از علمای ناصالح و بلکه فتنه گرند! خیر، یحتمل اینها هم حیوان مفترسی را مشاهده کرده اند و در گیر و دار فرار از این حیوان وحشی لگدمال شده اند. و در عین حال همینها هم چنین چیزی بر آنها اثر گذاشته و لذا خود خواسته اند لگدپرانی را بر یکدیگر هم مشاهده کنند و مثل بچه ها در اتوبوس گفته اند حالا با پا! معنایش این نمی شود که ناصالح اند. خلاصه ما داشتیم این را می گفتیم که یک مرتبه یا علی از تو مدد! عالم مخاطب این بنده ی حقیر پا به فرار گذاشتند و رفتند و حرف ما نیمه کاره ماند و حتی گفت که من حرفهای تو را نمی فهمم که اصلا چه میگویی؟ یحتمل حرفش این بود که نکند تازه از سیاره ی مشتری یا مریخ برگشته ای!
اما اینجا یک نکته ای که هست این است که باید خوب توجه کرد که وقتی شما سفری به سیاره ای حتی در کهکشانی دیگر داشتید است که دیگر برایتان چندن مهم نیست که آیا سلمان فارسی رضی الله عنه را نکند با سلمان بن عبدالعزیز قیاس مع الفارق نکنید و صغری کبری چیدنتان غلط از آب دربیاید؟ عرض بنده ی حقیر این است که شما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی لازم نیست لزوماً هم اصول فقه بخوانید و بدانید و هم فقیه باشید و هم از منطق ریاضی در مقالات زیر سررشته داشته باشید و فضاهای توپولوژیک کانتوری را هم وارد باشید:

https://arxiv.org/pdf/1808.01270.pdf
https://arxiv.org/pdf/1806.11180.pdf
https://arxiv.org/pdf/1812.05291.pdf

لازم هم نیست بدانید که چطور هندسه ی کهلری و بلکه نظریه چرن-سیمونز را هم به اقتصاد مقاومتی می توان کاربردی کرد. اما یک نکته ای که قابل توجه است اینجا این است که وقتی متونی را در اصول فقه می خوانید و مثلاً می فرماید که آیا حجة فقهیه و فقهیة ججة کدام درست است و کدام درست نیست، یحتمل همین گزاره ها را در ذهن خود طلبه ی اصولی تعمیم دهد به گزاره هایی که از نوع سه کلمه ای بجای دو کلمه ای هستند و مثلاً بخواهد تفاوتهای حجة فقهیه اصولیه و  اصولیة حجة فقهیة و ... را نیز بررسی کند. و یک مرتبه طلبه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به خود آید که یک لحظه صبر کن، یک لحظه صبر کن. آیا مقاله ای راجع به کارلیتز را نداشتیم در نظرات قبل که به گزاره هایی در معادلات بازگشتی یک تابعی بسته را نسبت می دهد. و در اینجا نیز دنبال نمایشاتی است از S_n که گزاره هایی همچون 123 یا 132 یا ... را حذف می کنند یا نمی کنند؟!
اصولاً اینجا مسئله چیست؟ و بعضی هم اشکال می کنند که کسی بیخودی بیکار نیست که تا چیزی شد بدود برود در سیاره ای در کهکشانی دیگر فقط برای اینکه ببیند چطور کادرینالیته ها می توانند بالا و بالاتر بروند و از حدود الف_الف هم می گذرند یا اینکه در الف_امگا متوقف می گردند و آنگاه در میان این کاردینالیته های تکینه و قوی و غیره، آیا بالاخره پاپ را فی ما بین این همه فیلترها و بلکه اولترافیلترها می یابد؟ بعضی یحتمل اشکال می کنند که آیا واقعاً لازم است که کسی این همه کار کند که به حتی ماورای مشتری برشد که از آنجا بتواند همه چیز را بر حسب اینکه ما مسئله ی زوری را داریم بر حدس پیوستگی الف_1= 2^(الف_0) و ناپوابستگی و استقلال آن از نظریه ی مجموعه های زی-اف-سی و آیا اینکه بالاخره همکین-وودین در مقاله شان با عنوان: زور دترمینسی کلاس باز را حفظ می کند، چه می خواهند به عرض برسانند؟ و اینها همه نه برای ساکن سیاره ای در کهکشانی دیگر و بلکه برای ساکن مشتری چه سودی می تواند داشته باشد؟
چیزی که این بنده ی حقیر بنظرم می رسد این است که یحتمل این نکته را اصولیین و فقهایی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را دنبال می کنند هم لازم نباشد توجه کنند که چرا ما اصولاً احتیاج به امر به معروف و نهی از منکر داریم و مسائل مربوط بدانها محدود به چه حوزه ای است وقتی ما از فیلترها و اولترافیلترهایی استفاده می کنیم که باید در آنها اصولاً حجابهای اسلامی را حفظ کرد تا متوجه بود که کل عالم مسلمان است و همه دارند ذکر تسبیح خدا می گویند. و لذا معنای مسئله این نیست که از کنار بی حجابیها به هر شکلی بیتفاوت بگذریم و هیچ نگوییم و بلکه خود نیز وارد همین بی حجابیها شده و همچون این بنده ی کافر مشرک منافق اظهار فضل هم کنیم. و آنگاه به آیه ی شریفه ی برائت از مشرکین هم اعتنا نکنیم و عرضه بداریم که این کارها صبر ایوب را می طلبد که ما نداریم و بصیرت می خواهد که کو و .... و چرا؟ برای اینکه یک کلمه جرات نداری بگویی: بچه حجب و حیاء و بلکه حجابت کو؟ بچه بگیر بنشین! البته این آیه را هم داریم:   وَلَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ ۖ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّـهُ لَکُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٢٢لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ ﴿٤٩ سوره مبارکه النور


سوده دختر عماره

سوده، (محدث، ادیب، متوفی قرن 1 هـ.ق) دختر عماره، از بانوان شجاع و دانا و فصیح و بلیغ و در گفتار ممتاز و از شیعیان امام علیعلیه‌السلام بشمار می‌رفت و با کلام و شعر خویش جهاد می‌کرد. در برابر معاویه حق کلام را ادا نمود و پایداری خود به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را اثبات کرد. و فضایل سوده از داستان ملاقاتش با معاویه آشکار است.

ابن طیفور به طریق خویش از محمد بن عبیدالله و ابن عبد ربه از عامرالشعبی در بخش «الوافدات علی معاویه» حکایتی نقل می‌کند بدین مضمون:

سوده بنت عماره اجازه خواست تا به مجلس معاویه وارد شود. معاویه به او اجازه داد. هنگامی که وارد شد، معاویه به او گفت: تو همان کسی هستی که در مدح علی و ذم ما شعر گفته‌ای؟ سوده گفت: بله، من از حق روی گردان نشوم و عذرخواهی نکنم. معاویه گفت: چه چیز تو را بر آن داشته که این گونه سخن بگویی؟ سوده گفت: دوستی علی علیه‌السلام و پیروی حق.

معاویه گفت: به خدا اثری از پیروی حق در تو نمی‌بینم. سوده گفت: تو امروز رئیس مردم شده‌ای و امور آنان را بدست گرفته‌ای، خداوند درباره کار ما و حقی که بر تو داریم، از تو سؤال خواهد کرد. شخصی را حاکم ما کرده‌ای که تو را فریب داده است و با تکیه بر قدرت و سلطنت تو، بر ما دست‌اندازی می‌کند و مانند سنبله گندم، ما را درو می‌کند، و قطع و نابود می‌سازد. همچنان که گیاه را قطع می‌کنند، اموال و شوکتمان را از ما می‌گیرد. او بسر بن أرطاة است که به دیار ما آمده، مردانمان را می‌کشد و اموالمان را می‌گیرد. اگر اطاعت تو نمی‌کرد، عزت ما برقرار بود. اگر او را عزل کنی ممنون تو هستیم و اگر نه پس تو را شناخته‌ایم.

معاویه گفت: مرا تهدید می‌کنی؟ باید که تو را بر شتر ناآرامی بنشانم و نزد او بفرستم تا حکمش را بر تو جاری کند. سوده ساکت شد و گریست و شعری سرود بدین مضمون:

صلی الاله علی جسم تضمنه × قبر فأصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به ثمنا × فصار بالحق والایمان مقرونا


درود خداوند بر جسمی که قبر آن را دربرگرفته و عدل در آن مدفون شده. هم‌پیمان حق بود، و هرگز همتایی برای او نیست. او با حق وایمان مقرون و همزاد گشته است.

معاویه گفت: این شعر درباره کیست؟ سوده گفت: علی بن ابی طالب علیه‌السلام. معاویه گفت: علی برایت چه کرده که نزد تو چنین است؟ سوده گفت: روزی در مورد مردی که برای جمع‌آوری زکات فرستاده بود و به نزد وی شکایت بردم او را در حال نماز یافتم، وقتی مرا دید نمازش را مختصر کرد و با رأفت و مهربانی پرسید: کاری داشتی؟ جریان را برایش نقل کردم، حضرت گریست و فرمود: خدایا تو بر من و اینان شاهد باش، من هیچگاه به ستم کردن بر مردم دستوری نداده‌ام و بر ترک حق تو امر نکرده‌ام، سپس قطعه پوستی از جیبش بیرون آورد و (فرمان عزل او را) بر آن نگاشت. نامه را از آن حضرت گرفتم، به خدا، نه آن را مهر کرد و نه بست و من آن را خواندم.

معاویه گفت: پسر ابوطالب، شما را آموخته و عادت داده که بر سلطان جری شوید. به تدریج این مزه از زیر زبانتان خواهد رفت. بنویسید که مالش را به او بازگردانند و به عدالت با او رفتار کنند. سوده گفت: برای من یا برای همه قومم؟ معاویه گفت: برای تو. سوده گفت: به خدا این عدالت نیست و کار زشتی است، من هم مانند سایر افراد هستم. معاویه گفت: برای او و قومش بنویسید.


http://wiki.ahlolbait.ir/%D8%B3%D9%88%D8%AF%D9%87_%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1_%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87

همانطور که ملاحظه می فرمایید، این سایت چیزی از مرجعی که بتوان برای کسب سند خبر فوق بدان مراجع کرد نمی توانید بیابید و هر چند که یحتمل در بحار الانوار آنرا می یابید. حالا منظور بنده ی حقیر به این است که این را دنبالش می گشتم و رسیدم به شرحی از محدث اُرموی از جعفر اشکوری که در این کتاب گذشته از شرح حال ایشان و نکات بسیار مختلفی  که در مورد ایشان ذکر می کنند و از جمله ایشان کتابی هم دارند راجع به شرح دعای ندبه، یک جمله ی خواندنی هم این است که خیلی نظر مرا در همان نگاه اول جلب کرد:

او عاشق علم بود و دقتش در تصحیح متون چنان بود که گاه هفته ها بر سر یک مشکل یا لغت تحقیق مى کرد ، به طورى که همه اطرافیانش را خسته مى کرد ولى خسته نمى شد.

http://lib.eshia.ir/27345/1/8

در این رابطه بنده ی حقیر یک نکته ای را عرض کنم که کمی مزاح آلود است ولی برای خود این حقیر نیز درسی در آن است. اول این را هم عرض کنم که کتاب تاریخ دولت اسلامی در آندلس را که بنده از آن در نظرات قبل به زبان عربی نقل قول کردم آن کتابی است که عبدالمحمد آیتی (متولد 1305 هجری شمسی در بروجرد) ترجمه کرده اند و از قضا در 5 جلد هم هست. این را مثلاً ویکی فقه هم زیر عنوان اسم ایشان در کارهایشان بدان استناد می فرماید. اما کتاب دیگری هم هست به اسم آندلس یا تاریخ حکومت اسلامی در اروپا به قلم محمد ابراهیم آیتی (متولد 1333 هجری قمری در بیرجند). همانطور که ملاحظه می فرمایید اینها دو شخص متفاوت هستند با یک اسم فامیل که هر دو کتابی دارند در مورد آندلس. این را بنده ی حقیر از حضرت شیخ الاسلام و المسلمین فاطمیون وقتی داشتیم از مسجد و امامزاده می گذشتیم فهمیدم.
نکته ی دیگر اینکه در مسجد بنده حقیر از لغت مدعنین از ایشان پرسیدم که چون عینکم را هم نداشتم، نفهمیدم که مذعنین است و نه مدعنین. اهل لغت غلط نکنم بفرمایند که مذعنین اسم فاعل از ریشه ی اذعان است. ولی اتفاقاً بحث جالبی هم در گرفت که این لغت نیز یعنی چه؟ و مدعنین نیز معانیی دیگر برای خود دارد.
البته این نکته نیز قابل توجه است که تفسیر المیزان این آیه را مورد بحث تفسیری واقع نمی کند. و حال یحتمل کتب دیگر تفسیر غیر از این باشد. و اما اینجا شما یک نکته ای را دارید که یحتمل از بحثهای مبتدا و خبر در کتب صرف و نحو مثل الصمدیه و الامالی ابن الحاجب بدان نرسید که آیا غیر از این است که در آیه ی مذکور یک صغری کبرایی نهفته نیست که یک طرف قضیه یکن لهم الحق است و طرف دیگرش یاتوا الیهم مذعنین باشد؟ خیر؛ چنین نیست اصولاً در منطق صغری کبری در قیاس چیز دیگری است؛ بلکه جلمه جمله ای است شرطی. بغلط صغری کبری چیدن مثل این است که بنده ی حقیر عرض کنم که زنده باید بر تو ای سلمان فارسی؛ و شما بفرمایید که من سلمان فارسی نیستم و بلکه سلمان فارسی واقعی سلمان بن عبدالعزیز است. و از اینجا شما نتیجه بگیرید که سلمان فارسی واقعی سلمان بن عبدالعزیز است. خوب، این بنده خدا هم گناه نکرده است که اسمش بر حسب سلمان فارسی، سلمان بن عبدالعزیز است! او هم سلمان است و سلمان فارسی هم سلمان است.
اما بعد شما اینجا علمای صالح را که بهترین مردم و علمای ناصالح را بدترین مردم هستند را از زبان امام حسن عسگری علیه السلام دارید:

سپس امام حسن عسکری علیه السلام پس از بیانی در شرح فقهای صالح و ناصالح و هشدار دادن به عوام که مراقب باشند و از فقهای صالح تقلید کنند، و از فقهای گمراه دوری نمایند، سخنان پرنکته و ژرف خود را با این حدیث به پایان رسانید: 
شخصی از امیرمومنان علیه السلام علیه السلام پرسید: بعد از امامان هدایتگر و چراغ های تابان تاریکی های امامان معصوم علیهم السلام بهترین خلق خدا کیانند؟
امیرمؤمنان علی علیه السلام در پاسخ فرمود: 
العلماه اءذا صلحوا؛ 
علمایی که صالح باشند و راه درست را بپیمایند.
دیگری پرسید: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس، فرعون و نمرود و بعد از آنان که نام و لقب شما را بر خود نهاده اند و جایگاه شما را غصب نموده و بر مقام شما نشسته اند، چه کسی است؟
امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: 
العلماه اءذا فسدوا، هم المظهرون للأباطیل، الکاتمون للحقائق؛ 
علمایی که فاسد گردند، آنها که آشکارکننده باطل ها و کتمان کننده حقایق هستند.
که خداوند در مورد همین دسته از علما می فرمایند: 
اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون - الّا الذین تابوا...؛ 
خدا آنها را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن می کنند، مگر آنها که توبه کردند.(77)

http://www.ghadeer.org/Book/293/41122

این را بنده ی حقیر از یک عالمی دیشب شنیدم و داشتم اظهار فضل می کردم نزد ایشان که خوب مسئله اینجا این است که امیونی مثل این بنده ی حقیر بتوانند تشخیص دهند که کدام عالمی صالح است و کدام یک ناصالح است. و بصرف اینکه مثلاً دو تا از علماء شروع کردند با هم به بحث و جدل و در آخر گفتند حالا با پا و یحتمل به هم لگدپرانی هم کردند معنایش این نیست که و لذا باید گفت که اینها از علمای ناصالح و بلکه فتنه گرند! خیر، یحتمل اینها هم حیوان مفترسی را مشاهده کرده اند و در گیر و دار فرار از این حیوان وحشی لگدمال شده اند. و در عین حال همینها هم چنین چیزی بر آنها اثر گذاشته و لذا خود خواسته اند لگدپرانی را بر یکدیگر هم مشاهده کنند و مثل بچه ها در اتوبوس گفته اند حالا با پا! معنایش این نمی شود که ناصالح اند. خلاصه ما داشتیم این را می گفتیم که یک مرتبه یا علی از تو مدد! عالم مخاطب این بنده ی حقیر پا به فرار گذاشتند و رفتند و حرف ما نیمه کاره ماند و حتی گفت که من حرفهای تو را نمی فهمم که اصلا چه میگویی؟ یحتمل حرفش این بود که نکند تازه از سیاره ی مشتری یا مریخ برگشته ای!
اما اینجا یک نکته ای که هست این است که باید خوب توجه کرد که وقتی شما سفری به سیاره ای حتی در کهکشانی دیگر داشتید است که دیگر برایتان چندن مهم نیست که آیا سلمان فارسی رضی الله عنه را نکند با سلمان بن عبدالعزیز قیاس مع الفارق نکنید و صغری کبری چیدنتان غلط از آب دربیاید؟ عرض بنده ی حقیر این است که شما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی لازم نیست لزوماً هم اصول فقه بخوانید و بدانید و هم فقیه باشید و هم از منطق ریاضی در مقالات زیر سررشته داشته باشید و فضاهای توپولوژیک کانتوری را هم وارد باشید:

https://arxiv.org/pdf/1808.01270.pdf
https://arxiv.org/pdf/1806.11180.pdf
https://arxiv.org/pdf/1812.05291.pdf

لازم هم نیست بدانید که چطور هندسه ی کهلری و بلکه نظریه چرن-سیمونز را هم به اقتصاد مقاومتی می توان کاربردی کرد. اما یک نکته ای که قابل توجه است اینجا این است که وقتی متونی را در اصول فقه می خوانید و مثلاً می فرماید که آیا حجة فقهیه و فقهیة ججة کدام درست است و کدام درست نیست، یحتمل همین گزاره ها را در ذهن خود طلبه ی اصولی تعمیم دهد به گزاره هایی که از نوع سه کلمه ای بجای دو کلمه ای هستند و مثلاً بخواهد تفاوتهای حجة فقهیه اصولیه و  اصولیة حجة فقهیة و ... را نیز بررسی کند. و یک مرتبه طلبه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به خود آید که یک لحظه صبر کن، یک لحظه صبر کن. آیا مقاله ای راجع به کارلیتز را نداشتیم در نظرات قبل که به گزاره هایی در معادلات بازگشتی یک تابعی بسته را نسبت می دهد. و در اینجا نیز دنبال نمایشاتی است از S_n که گزاره هایی همچون 123 یا 132 یا ... را حذف می کنند یا نمی کنند؟!
اصولاً اینجا مسئله چیست؟ و بعضی هم اشکال می کنند که کسی بیخودی بیکار نیست که تا چیزی شد بدود برود در سیاره ای در کهکشانی دیگر فقط برای اینکه ببیند چطور کادرینالیته ها می توانند بالا و بالاتر بروند و از حدود الف_الف هم می گذرند یا اینکه در الف_امگا متوقف می گردند و آنگاه در میان این کاردینالیته های تکینه و قوی و غیره، آیا بالاخره پاپ را فی ما بین این همه فیلترها و بلکه اولترافیلترها می یابد؟ بعضی یحتمل اشکال می کنند که آیا واقعاً لازم است که کسی این همه کار کند که به حتی ماورای مشتری برشد که از آنجا بتواند همه چیز را بر حسب اینکه ما مسئله ی زوری را داریم بر حدس پیوستگی الف_1= 2^(الف_0) و ناپوابستگی و استقلال آن از نظریه ی مجموعه های زی-اف-سی و آیا اینکه بالاخره همکین-وودین در مقاله شان با عنوان: زور دترمینسی کلاس باز را حفظ می کند، چه می خواهند به عرض برسانند؟ و اینها همه نه برای ساکن سیاره ای در کهکشانی دیگر و بلکه برای ساکن مشتری چه سودی می تواند داشته باشد؟
چیزی که این بنده ی حقیر بنظرم می رسد این است که یحتمل این نکته را اصولیین و فقهایی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را دنبال می کنند هم لازم نباشد توجه کنند که چرا ما اصولاً احتیاج به امر به معروف و نهی از منکر داریم و مسائل مربوط بدانها محدود به چه حوزه ای است وقتی ما از فیلترها و اولترافیلترهایی استفاده می کنیم که باید در آنها اصولاً حجابهای اسلامی را حفظ کرد تا متوجه بود که کل عالم مسلمان است و همه دارند ذکر تسبیح خدا می گویند. و لذا معنای مسئله این نیست که از کنار بی حجابیها به هر شکلی بیتفاوت بگذریم و هیچ نگوییم و بلکه خود نیز وارد همین بی حجابیها شده و همچون این بنده ی کافر مشرک منافق اظهار فضل هم کنیم. و آنگاه به آیه ی شریفه ی برائت از مشرکین هم اعتنا نکنیم و عرضه بداریم که این کارها صبر ایوب را می طلبد که ما نداریم و بصیرت می خواهد که کو و .... و چرا؟ برای اینکه یک کلمه جرات نداری بگویی: بچه حجب و حیاء و بلکه حجابت کو؟ بچه بگیر بنشین! البته این آیه را هم داریم:   وَلَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ ۖ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّـهُ لَکُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٢٢﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ ﴿٤٩ سوره مبارکه النور

123- و قال علیه السلام: طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ، وَ طَابَ کَسْبُهُ، وَصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ، وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَ عَزَلَ عَن النَّاسِ شَرَّهُ، وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَ لَمْ یُنْسَبْ إِلَى الْبِدْعَةِ.

قال الرضی: أقول: و من الناس من ینسب هذا الکلام إلى رسول الله صلى الله علیه و آله، وکذلک الذی قبله.


123- خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و در نظر مردم بزرگ و عزیز) است و کسب و کار او پاک و حلال و باطن او صالح و شایسته و اخلاق او نیک است و اضافه مال خود را در راه خدا انفاق مى‌کند؛ سخنان زائد و بى جا نمى‌گوید و آزار او به مردم نمى‌رسد؛ سنّت و روش پیامبر صلى الله علیه و آله براى او کافى است، (به همین دلیل) بدعتى در دین خدا نمى‌گذارد.

سید رضى رحمه الله مى‌گوید: بعضى این سخن را به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت مى‌دهند و همچنین گفتار قبل (اشاره به حدیث 122 است).


علی الاصول برای اینکه به اسناد بالا دستی و پایین دستی بپردازیم، ما نباید حول عالم چندین دور بزنیم و بعد اگر گفتند که در سیاره ی مشتری هم یک چیزهایی هست بدویم نزد آژانسهای مسافرتی که برای ما سفری درست کنند که فرضاً از باب المندب ما را ببرند آندلس و از آندلس ببرند استرالیا و از استرالیا هم ببرند آسیا و از آسیا هم ببرند اروپا و بالاخره برویم آنجا در مشتری ببینیم که آیا مریخی محبوب من که آنجا نشان می هند همان است که اینجا هم نشان می دهند؟ و حال بعضی یحتمل اشکال هم کنند که آیا برای اسناد بالا دستی و پایین دستی است که می خواهی به مشتری بروی؟ یا اینکه برای این است که مریخی محبوب من را اینجا و آنجا مقایسه کنی؟ یعنی اگر مسئله این است که اسناد بالا دستی و پایین دستی را تحویل بگیری، یحتمل اگر به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی رجوع کنی، در نظریه های تقارنی و بلکه ابرتقارنی تک دستی و غیر تک دستی بفرمایند که اگر بالا و پایین را یک قائمه بچرخانی آنگاه به میدانهای تقارنی تک دستی و بلکه غیر تک دستی هم برسی بسته به اینکه ذرات مورد نظر فیزیکی آیا چپ دست و راست دست دارند یا ندارند. اینجا یحتمل خوب است مسئله چرخش قائمه بالا دستی پایین دستی را را با ریسمان در خمینه های کالابی-یاو یا رویه های ک-سه نیز ادغام کرد.
اما بعضی دیگر هم یحتمل اشکال کنند که حالا چرا مریخی محبوب من را در مشتری می خواهی ببینی که آیا آنجا اصلا مریخیها را بشناسند آیا نشناسند؟ یعنی بهتر نیست که بجای مریخی محبوب من مثلاً فیلمهای سینمایی دوشیزه اصلوان( یا دوشیزه اسلوان: Miss Sloane) یا مناظره گران بزرگ (The great debaters) را در مشتری می دیدی؟ اینجا برای پیدا کردن جواب مسئله یحتمل بعضی هم رجوع کنند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که از این بابت در فقه و اصول فقه یک فضای بازتری را برای اهلش فراهم می کند که به فضاهای مماس هم بتوان پرداخت و حتی اگر در مشتری یا مریخ هم باشید. مثلاً فرض بفرمایید که از مشتری برگشته اید به آندلس و از آنجا هم می روید آمریکا و دوباره برمی گردید مشتری! اینجا بعضی یحتمل ضرورت یافتن مرز بین جاهلیت قبل از اسلام و اسلام را درست درنیابند که مثلاً مگر در مشتری هم برایشان تفکیک بین جاهلیت قبل از اسلام و اسلام معنا دارد؟ 
مسئله اسلام ناب محمدی و علوی اینجا است که مومنینی را که از صحابه ی نزدیک رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بوده اند و از جمله علی ابن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام یا همه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام اباذر رحمه الله را وقتی احوالشان را ملاحظه می فرمایید، می بینیم که اینها در اخلاق و رفتار خیلی شبیه هم نیز هستند. مثلاً در زمان ابوبکر و عمر و مخصوصاً عثمان یحتمل بعضی نتوانند آن ظلمی را که به امیر المومنین علی ابن ابیطالب یا اباذر شده است را از هم تشخیص دهند هر چند که این امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام است که بعد از فتنه ی عثمان به خلافت می رسند و اباذر نیز در تبعید به سرای باقی می پیوندد. و اما حالا اگر ما بخواهیم به یک ساکن مشتری حالی کنیم که امیرالمومنین کدام است و اباذر کدام است و حتی بخواهیم عرضه بداریم که اسلام ناب محمدی همان اسلام علوی است، تا چه حدی می توانیم این ساکن مشتری را قانع کنیم؟ حتی تا چه حد آیا شیعیان می توانند حضرت زهرا و زینب کبری و فاطمه ی معصومه علیهم السلام را به ساکنین مشتری بشناسانند؟
البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که حتی در محاکمه و دفاع از خود و زندانی شدن دوشیزه اصلوان و حتی مناظره گران بزرگ نیز آیا لااقل بطور انتزاعی یا تجریدی یا موهومی هم که بفرمایید ایا نمی توانید وجه اشتراکی و وجه تلاقی ای با ظلمی که در کربلا و در محضر یزید واقع شد، بیابید و به ساکنان مشتری عرضه بدارید و بلکه بفرمایید که اینها و شما ساکنان مشتری همه و همه بدنبال مریخی محبوب من هستید که خیلی هم نمی شناسید؟! و حال آنجا حرف از ظلم به امام است و اینجا حرف از ظلم و ظالم و مظلوم است به بعضی انسانها. 
و لذا وقتی ما از یک فضای مماسی به فضایی دیگر که فضای مماس خود را دارد و باز از آنجا به فضاهای دیگری رفتیم طوری که وقتی به مشتری رسیدیم کاردینالیته های ما آنقدر بزرگ شد که یحتمل نتوانستیم هم پاپ را دیگر بیابیم، یحتمل باید برگردیم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و در آنجا بیشتر به روانشناسی و روانپزشکی پرداخته و بلکه حتی جستجو کنیم که مثلاً ابن سینا مالیخولیاهای مرزی فی ما بین اسلام ناب محمدی و جاهلیت قبل از اسلام را چطور درمان می فرموده اند آنگاه که ما حتی در مشتری نیز یحتمل در معرض فاشیسم و نازیسم و صهیونیسم و ... واقع شویم و اطباء دواری همچون رسول اکرم صل الله علیه و آله و ائمه ی اطهار را در بین خود نداریم و باید به کتبی از قبیل من لایحضره الفقیه و من لا یحضره الطبیب رجوع کنیم. 
البته بنده نمی دانم چطور رایانه ام ریستارت کرد و حال باید برگردم ببینم آن کتاب در آرشیو کرنل راجع به کالابی-یاو کدام بود؟ و اما شما این مقالات را هم دارید راجع به فضاهای ( آ)-دی-اس با پیمانه های بوندی و ابرگرانش کهلری و گزارهای هتراتیک کهلری/غیر کهلری. 
https://arxiv.org/pdf/1812.05369.pdf
https://arxiv.org/pdf/1812.05406.pdf
https://arxiv.org/pdf/0706.4290.pdf

نکته ی مهم اینجا این است که متوجه بود که حتی وقتی به مشتری یا کهکشهانهای دیگری می رویم و بلکه کل عالم خلقت و طبیعت را که بگردیم، این اسلام ناب محمدی است که حاکم است هر چند اگر از آندلس هم به فضاهای مماس آن رفته و از آنجا به فضاهای مماس در آمریکا رفته و بعد به مشتری برویم و با ساکنان مشتری بنشینیم. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٩ و لذا سلامتی ما در سلامتی حفظ ذکر خدا و صلوات بر رسولش است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
مقاله ی تونی پینهیرو از کلکته مقاله ی جالبی است هر چند که بنظر می رسد در انگلیسی اش خیلی دقت نکرده است! یک نظریه ی ابرگرانشی حقیقی را با هندسه ی کهلری می خواهد ببیند چقدر تطبیق می کند؟
اینها را هم نگاهی بیاندازید:

https://arxiv.org/pdf/1805.02659.pdf
https://arxiv.org/pdf/hep-th/9612216.pdf
https://arxiv.org/pdf/1811.05693.pdf
https://arxiv.org/pdf/1510.07739.pdf
https://arxiv.org/pdf/1709.08867.pdf
https://arxiv.org/pdf/math/0603048.pdf
ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر

مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی

خدا را شکر که امروز پنجشنبه است و جمعه هم نیست و خیلی هم خوب است که روزه بگیرد کسی. اما گاهی حتی یک قرص سرما خوردگی یا آسپیرین هم می تواند خیلی به انسان کمک کند! بهتر است با پزشک معالج خود مشورت کنید و داروهای سر خود مصرف نکنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
گزارش خبری تحلیلی کیهان
زنی که سال گذشته طی فراخوان از سوی ضد انقلاب خارج‌نشین اقدام به کشف حجاب کرده بود، با حضور در پارلمان کانادا خواستار تحریم ایران شد و با این اقدام خود سرنخ اصلی پروژه حجاب اختیاری را مشخص ساخت، از سوی دیگر آنان که امروز در خارج از کشور لباس براندازان را پوشیده‌اند دیروز در ایران ادعای اصلاح‌طلبی داشتند و این همه نشان می‌دهد که سرنخ مدعیان اصلاحات به براندازان می‌رسد.



سرویس سیاسی-

در ماه‌های گذشته در راستای مقابله با ارزش‌های اسلامی و ملی مردم ایران، عده‌ای معدود که به عیان از خارج خط گرفته بودند پروژه کشف حجاب در اماکن عمومی را پیگیری کرده و نیروی انتظامی به عنوان حافظ امنیت و ارزش‌های دینی و ملی با برخی از این افراد برخورد کرد، برخورد با افرادی که کشف حجاب کرده بودند برخوردی شرعی، قانونی و در چارچوب اخلاق اسلامی بود ولی مدعیان اصلاحات به دفاع از زنان خیابانی پرداخته و در این میان برخی مسئولین دولتی نیز با نهایت تاسف خود را در جبهه هتاکان به ارزش‌های دینی تعریف کردند.
در این میان برخی نیز مباحث انحرافی به اصطلاح روشنفکرانه مبنی بر آزادی حجاب و یا تعبیر مخالف آن «حجاب اجباری» را مطرح و در‌باره آن قلم فرسایی کردند بی‌آنکه به این واقعیت ‌اشاره و فکر کنند که حجاب ضروری دین بوده و انکار آن به عنوان انکار ضروری دین حکم سنگینی دارد.
حجاب اسلامی را حکومت و حاکمیت اجباری نکرده بلکه خداوند متعال حکم صریح رعایت پوشش اسلامی را مقرر و نظام دینی موظف به اجرایی کردن این حکم الهی در سطح جامعه است که اگر این نبود چه فرقی با «جمهوری اسلامی» و یا یک حکومت سکولار و یا لائیک غربی بود؟!
ماله کشی یک مسئول 
که دروغ بودن آن آشکار شد!
در شرایطی که تعدادی از دختران خیابانی اقدام به کشف حجاب کرده و نیروی انتظامی با این افراد برخورد و آنان را تسلیم مراجع قضایی کرده بود مولاوردی که در آن برهه دستیار حقوق شهروندی روحانی بود در گفت‌و‌گو با خبرآنلاین با اعلام اینکه با برخورد با زنان خیابانی موافق نیست اظهار داشت این افراد از خارج خط نگرفته‌اند!
درحالی‌که برخی از این افراد بازداشتی با حزب مشارکت و برخی سفارتخانه‌های خارجی و گروهک‌های ضدانقلاب در ارتباط بودند و از سوی رسانه‌های ضدانقلاب حمایت می‌شدند، مولاوردی به خبر‌آنلاین گفت: من با برخورد قهری موافق نیستم. مخصوصا که این افراد در مصاحبه‌هایشان گفته‌اند این حرکت سازماندهی شده یا خط گرفته از خارج نبود و یک تصمیم فردی است!
وی با بیان اینکه اگر در سمت دولتی نبودم قطعا صریح‌تر از این اظهارنظر می‌کردم، اما در شرایط فعلی هرآنچه بگویم نظر شخصی من تلقی نمی‌شود بلکه به دولت الصاق خواهد شد گفته بود: من شخصا برخورد قهری با دختران خیابان انقلاب را نمی‌پسندم چراکه برخورد باید متناسب با جرم باشد و ما متاسفانه چنین چیزی را نمی‌بینیم... همان طور که ‌اشاره کردم مشخص شده این دختران بنابر اعتقاد شخصی چنین کاری را می‌کنند و خط‌گیری و جهت‌گیری خاصی از خارج کشور ندارند و حرکتی سازمان‌دهی شده نیست. این دختران اعتراض مدنی کرده‌اند و برخورد نیز باید مدنی باشد نه قهری و سلبی.
امروز که یکی از این آلت دست‌های دشمن با حضور در پارلمان کانادا خواستار تحریم ایران شده کیفیت برخورد مدنی درخواستی خانم مولاوردی به وضوح عیان شده است و از سوی دیگر آن ادعا که این دختران هیچ ارتباطی با خارج نداشته و خط حرکتی آنان از سوی دشمنان تعریف نشده بود نیز خلاف درآمده است.
مجلس، دولت و شهرداری؛ 
هتاکان تنها نبودند!
به دنبال کشف حجاب چند مهره خیابانی، علاوه‌بر مولاوردی که تمام قد وارد میدان شده بود عده‌ای در نهادهای رسمی به حمایت از آنان پرداخته و بهانه‌های حقوق بشری را مطرح ساخته و «حجاب اختیاری» را مطرح کردند!
پروانه سلحشوری نماینده عضو فراکسیون امید که در سال‌های گذشته بارها موضوع حجاب اختیاری و...را مطرح کرده بود فروردین ماه سال جاری در حمایت از این پروژه به نیروی انتظامی حمله کرده و گفت: موضوع برخورد گشت ارشاد با زن جوان را پیگیری می‌کنم!
علاوه‌بر اظهار نظر سلحشوری 9 تن از نمایندگان مجلس نیز با ارسال نامه به وزیر کشور از وی خواسته‌اند با ماموران پلیسی که به آن زن بی‌حجاب تذکر داده بودند برخورد شود!
معصومه ابتکار، معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری نیز به حمایت از فرد هتاک پرداخته و از وزیر کشور خواست که این مسئله را پیگیری کند!
ابتکار گفت: « در مکالمه تلفنی که با وزیر کشور داشتم، دکتر رحمانی فضلی در جریان موضوع قرار گرفته و دستور رسیدگی را داده بودند. ساعتی بعد نیز خبر دستور وزیر کشور در مورد روشن شدن موضوع... اطلاع‌رسانی شد.منتظر رسیدگی کامل هستم.»
دبیر علمی جشنواره ادبی و دولتی جلال آل احمد نیز که با حکم وزیر ارشاد دارای سمت شد در صفحه شخصی خود در حمایت از زنان خیابانی نوشت: «به چهره و لباس این دختران که نگاه می‌کنم هیچ کدامشان از آن بزک کرده‌های تن‌نما نیستند. این‌ها چهره‌های مصمم برای گرفتن حقی هستند که نمی‌شود انکارش کرد!» جالب‌تر اینکه کسی در بخش نظرات، از وی پرسیده است؛ اگر بزک کرده باشند مگر ایرادی دارد؟ وی نوشته بود: «نه خیر چه ایرادی دارد!»
 از سوی دیگر بعد از آنکه یک کاریکاتوریست ضد نظام تصویری از دختران کشف حجاب‌کننده را با نماد بالابودن یک دستشان به تصویر کشید و بعد از کشف حجاب علنی در برخی از مناطق تهران، سازمان زیباسازی شهرداری تهران همزمان با عید نوروز در حمایت از کشف حجاب دختران خیابان تصویر دختران کشف حجاب کرده را روی تخم مرغ‌های عیدی در مناطق مختلف تهران به نمایش در آورد!
پاکت پول برای یک دختر خیابانی
البته این تنها مسئولین دولتی، برخی نماینده‌ها و شهرداری نبودند که در حمایت از هتاکان به ارزش‌های دینی وارد میدان شدند، اسفند ماه سال گذشته دادگاه یکی از دختران کشف حجاب‌کننده برگزار شد که پس از آن وی در صفحه مجازی خود نوشت؛ زهرا رهنورد (همسر میرحسین موسوی یکی از سران فتنه) پاکتی را به عنوان هدیه برای او فرستاده که حاوی چک‌پول‌های پنجاه هزار تومانی است، او تصویر پاکت و محتویاتش را نیز منتشر کرد.
جالب اینکه این دختر در توئیتی اعلام کرده بود که ژیلا بنی یعقوب واسطه رساندن این پاکت پول به وی می‌باشد و جالب‌تر اینکه بنی یعقوب یکی از فعالان فتنه 88 بوده است!
این خود ارتباط عیان فتنه‌گران با هتاکان به ارزش‌های اسلامی را نشان می‌دهد و مشخص می‌سازد که سرنخ پروژه حجاب اختیاری و کشف حجاب به فتنه گران و از سوی دیگر به براندازان می‌رسد.
یک مدعی اصلاحات هم 
حجاب را کنار گذاشت!
نمونه‌های فراوانی می‌توان مثال زد که نشان‌دهنده ارتباط پروژه استعماری حجاب اختیاری با براندازان خارج‌نشین است، فروردین ماه سال جاری فاطمه حقیقت‌جو از اعضای فراکسیون مشارکت در مجلس ششم که مدت‌هاست به آمریکا رفته، مدعی شد که به حجاب اسلامی ملتزم بوده اما در دفاع از حامیان کشف حجاب آن را کنار می‌گذارد! 
وی نوشت: «در حمایت از حق انتخاب زنان و در محکومیت هرگونه خشونت و زندان علیه زنانی که مخالف حجاب اجباری هستند که با نافرمانی مدنی و تحمل هزینه‌های سنگین درصدد رساندن صدای خود به مردم و مسئولان کشور هستند، روسری از سر خود برمی‌دارم. من مسلمانم و از سال 1384 که به آمریکا مهاجرت کرده‌ام به انتخاب شخصی خودم با روسری در محل کارم، میهمانی‌ها و گردهمایی‌ها حاضر شده‌ام، اما همواره مخالف اجبار حجاب می‌باشم.»
وی توضیح نداد این چگونه مسلمانی‌ای است با بهانه و بی‌بهانه می‌شود زیر پا گذاشت؟! البته اخبار و قرائن متعدد حاکی از آن بود که نامبرده از مدت‌ها درصدد کنار گذاشتن حجاب و درآمدن در سلک و سبک زندگی دیگر شبه‌اصلاح‌طلبان متواری (کنار گذاشتن احکام اسلامی) است. و از این جهت خواسته روغن ریخته را خرج ژست‌های آزادی‌مآبانه کند. 
پیش از این عده زیادی از عناصر منافق و معاند متظاهر به اصلاح‌طلبی، پس از فرار از کشور نقاب از چهره برداشته و تظاهر به لاقیدی نسبت به احکام اسلامی ازجمله حجاب کرده بودند ، برخی از این عناصر فراری حتی لیوان شراب در دست، به دهن‌کجی به کتیبه‌های منقش به نام مبارک امام حسین(ع) پرداختند. 
سرنخ مدعیان اصلاحات به براندازان می‌رسد
در بیست سال گذشته بسیاری از مدعیان اصلاحات از کشور متواری شده و از زمانی که پایشان به خارج از کشور رسید ادعای اصلاح‌طلبی را به کناری گذاشته و برانداز شدند، افرادی نیز که قصد خروج از کشور و پناهندگی داشتند توسط همین مدعیان اصلاحات در روزنامه‌های زنجیره‌ای به خوبی مورد حمایت قرار گرفته و به عنوان یک شخصیت معرفی شدند تا وقتی که پایشان به بیرون از مرزها رسید توانستند اربابانی که باید برایشان دم تکان دهند پیدا کنند و انجام وظیفه نمایند!
از این افراد بسیار می‌توان مثال زد، اکبر گنجی، محسن سازگارا، محسن کدیور، یوسفی ‌اشکوری و ...که در دوره اصلاحات نویسنده روزنامه‌های زنجیره‌ای بوده یا مسئولیت داشتند و دم از ضرورت اصلاحات در چارچوب نظام می‌زدند ولی وقتی که پایشان به خارج از کشور رسید برانداز شدند و همین افراد توسط دیگر مدعیان اصلاحاتی که هنوز در داخل کشور هستند مورد حمایت قرار گرفته و به اربابان خارجی جهت حمایت درست و حسابی معرفی شدند!
علی‌اصغر رمضان‌پور که سردبیری خبر تلویزیون ضدایرانی «ایران اینترنشنال» را بر عهده‌ دارد در دولت اصلاحات معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، و رئیس‌نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بود.
از این افراد زیاد می‌توان نمونه آورد و مثال زد، در سال‌های گذشته نیز تعداد زیادی از فعالان سیاسی مدعی اصلاحات که در خارج از کشور به سر می‌برند طی نامه‌هایی از رئیس‌جمهور سابق و فعلی آمریکا خواسته بودند که تحریم‌های ایران را تشدید کرده و بر میزان آنها بیفزایند!
این همه نشان می‌دهد که بدنه اصلی براندازان و تحریم طلبان امروز، اصلاح‌طلبان دیروز هستند، آنان روزگاری که در کشور حضور داشتند مدعی اصلاحات و حرکت در چارچوب نظام بودند ولی وقتی پایشان را به خارج از ایران گذاشتند هدف اصلی خود را نشان داده و از براندازی سخن گفتند.
----------------------------------------------------
ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر
آقا یا خانم یا آقایان و خانمهای خبرنگار محترم و عزیز، چه دارید می فرمایید؟ دختر خیابانی؟! بر فرض که این خانمها و بلکه دوشیزگان به کانادا هم رفته اند و اعتراض هم کرده اند که اینها حقوق بشرشان ضایع شده است و باید ایران را تحرم هم کنند! آیا تقصیر اصلاح طلبان است یا اصولگرایان یا سردار سلیمانی یا خود حضرت ولی فقیه مد ظله العالی که از زبان فرزندان ایران می فرمایند شیخا هر آنچه گویی هستم آیا تو چنانچه می نمایی هستی؟ و این را هم کاری نداریم. کدام امام جماعت یا امام جمعه ای در مشهد بوده است فرموده اند کربلاییها را نیز در مشهد مساعدت کنند؟ و اینهایی که باید کربلاییها را در مشهد مساعدت کنند کیانند؟ علم الهدی و پرچم خراسانی فی ما بین کربلاییهای مشهد اند؟ یا اینکه باید رفت در گوگل سرچ کرد که این چیست؟ مسئله این است که این غیر ممکن است که کسی بخواهد به زور به مردم زهد بفروشد جایی که چنین چیزی خریدار ندارد. و حال آنکه دارید ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را همچون حضرت یوسف به ثمن بخس دراهم معدوده می فروشید و حال آنکه شعر خیام مربوط به زن بدکاره ای است که جواب شیخ را می دهد و اینجا مسئله ای دیگر مطرح است: وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿٢٠
مسئله فقط این نیست که شما نمی توانید حجاب اختیاری داشته باشید. مسئله بلکه این است که آن دختری که به طور اختیاری روسری اش را در ملاء عام برمی دارد را می توانید زورش کنید که روسری ات را برندار. اما می توانید هم زورش کنید که به مسجد هم برو و نمازت را هم به جماعت بخوان و بلکه نماز جمعه هم برو یا این را حتی در فقه و شریعت هم دستور نمی دهد. ولی همان حضراتی که اهل مسجد و حسینیه و نماز جمعه نیز هستند چقدر می توانند وضعیت اقتصادی را طوری بهبود بخشند که ان شاء الله همان تعداد خیلی خیلی معدودی از جوانان ما جرات کنند که به ازدواج تن در دهند و به فساد و اعتیاد و به سر در کانتینرهای زباله برای جمع کردن زباله ها کشانده نشوند؟ و بلکه بروند دنبال نظریه های ریاضی پیشرفته اقتصادی جهانی که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی منتهی می شود و آنگاه همه و همه ی عالم را مسلمان کنند! شما لازم نیست که زور بزنید همه ی عالم را مسلمان کنید؛ همه ی عالم فطرتاً مسلمان هستند. جنین در شکم مادر همانطور که دارد خدا را عبادت می کند می فرماید که بگذار من بدنیا بیایم نشانشان می دهم که عبادت خدا یعنی چه؟ وقتی بدنیا آمد و دید چقدر مشکلات دارد و حتی کس دیگری باید به او شیر بدهد و پستانک دهانش بگذارد و او را کهنه و پوشکی که آیا گیر بیاید آیا نیاید نمایند، تازه در همان اول کار است که گیر می کند. و حال آنکه فطرتاً اهل عبادت است. اما مشکلاتش اجازه نمی دهند که به عبادتش بپردازند. و اما مولانا در داستان موسی و شبان چه قشنگ می فرماید که تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی.  زهری میفرماید که قتل کرده است، و حال آنکه امام به او می فرمایند که راه توبه ات باقی است. البته برائت از مشرکین و کافرین و منافقین هم جای خود را دارد و آن آنجا است که آن جاسوسان منافقی را که می دانند فساد چیست و بلکه می خواهند حتی هر مومنی را هم به فساد بکشند و تهمت مفسد به او بزنند و خود را پاک جلوه دهند و به رسول و ائمه ی اطهار و هیچ کس دیگری هم رحم نمی کنند را باید رسوا کرد و به اشد مجازات رساند. این منافقین از آن مشرکین و کافرین بدتر هم هستند. حساب اینها را باید اول رسید. این که نمی شود مدام بفرمایید که اصولگرایان و اصلاح طلبان همچین که دوره شان تمام شد دویدند رفتند آمریکا و شدند اوپوزیسیونهای بی حجاب. خوب مثل این بنده ی حقیر مشرک و منافق کافر از همان اول اعلان کنند که چنین اند و بی خودی این همه راه نروند آمریکا و وقت و مال خودشان و بقیه را در اوپوزیسیونی خودشان هدر دهند. همینجا یاد بگیرند که چه کافر منافق مشرکی هسند و با نفس خود همینجا شروع کنند به جهاد اکبر و بی خودی این همه راه را نپیمایند آنچنان که می فرمایند کی میره این همه راه را؟ حالا می خواهند بروند حسینیه در لس آنجلس افتتاح کنند خوب بروند. البته باز بنده ی حقیر آن را هم می گویم که اول در بیدگنه ی خودمان چنین کنند ببینند اصلا بلدند؟ آن وقت بروند لس آنجلس و بی گدار به آب نزنند و آندلسی دیگر دوباره خدای ناکرده به بار نیاورند به هوای اینکه می خواهیم شیطان بزرگ را با حسینیه ی خود  مسلمانش کنیم و حال آنکه خود گرفتار هوای نفس خویشتنیم! ما اگر واقعاً حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می دانستیم، می رفتیم آمریکا و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را آنچنان با عطاریها گسترش می دادیم که اصلا دیگر دیابتی در جهان هم باقی نماند چرا که چنین چیزی از غلبه ی استکباری بر مستضعفین است که این را یک جور مبتلا می کند و آن را یک جورهای دیگری مبتلا می کند که از دیابت نوع دو جهشی و زنتیکی می پرد به دیابت نوع یک. آقا یک کاری بکن. بنده ی حقیر کافر منافق بروم توبه کنم و بلکه بتوانم یک صحری ای بخورم و خدا بخواهد جمعه را هر چند که روز عید است را دست از کفر و نفاق و شرک خود بردارم و بلکه حتی روزه هم بگیرم و حتی نخوابم و به مهدیه تهران هم بروم و دعای ندبه و روضه گوش کنم و ارشاد بیشتری هم شوم و بعد هم بروم نماز جمعه و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
لَّا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً ۚ وَکُلًّا وَعَدَ اللَّـهُ الْحُسْنَىٰ ۚوَفَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿٩٥﴾ سوره مبارکه النساء

مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی

در بخشی از سخنان مهم سید حسن العماد دبیر کل جنبش العداله یمن در همایش اخیر "مجاهدان در غربت" در دامغان آمده است که در دو هفته نامه ی عبرتهای عاشورا جمعه 9 آذر 97 آمده است:  
آنهایی که از روایات ظهور و برنامه امام زمان اطلاع ندارند، نمی فهمند چرا عربستان اسراییل انگلیس و آمریکا دارند حمله می کنند به یمن. باید برگردیم به کتاب های دینیمان. متاسفانه و متاسفانه، دشمن بیشتر از ما کتاب های دینی، روایی مهدوی و علائم و مقدمات ظهور را می خواند. دشمن کتاب های ما را بررسی کرده و فهمیده امام زمان ظهور نمی کند جز این که مقدماتش آماده شود! مقدمه اش چیست؟ پرچ خراسانی. پرچم یمانی... شما ایرانیان اگر دقت کنید همین هایی که عامل حمله به یمن هستند حامی هشت سال جنگ علیه شما بودند. با همین پول ها و موشکها و سلاح ها که به ما حمله می کنند به شما حمله کردند، چرا؟ 
چون آن روز نمی خواستند ایران آزاد بشود، مستقل بشود و پرچم خراسانی بایستد. ولی شکست خوردند، ایران مستقل شد و امروز نگران استقلال یمن هستند که حلقه یمنی ظهور تکمیل نشود! اینها یمن را نابود می کنند چون دشمنی دارند با خود امام زمان عج الله فرجه الشریف! با خود ظهور، با خود دولت عدالت اماام زمان دشمنی دارند! امروز ما یمنی ها چشممان باز شد و بیدار شده ایم؛ به برکت جمهوری اسلامی. به برکت امام خامنه ای و به برکت شهدای قبل و بعد از انقلاب شما! آن انفجار نور رسید به یمن. آ»ریکا و عربستان کو خوانده اند که یمن برگردد به سابق! اینها امروز علیه یمن در جنگ هستند چون اگر یمن مستقل بشود دو بال ظهور تکمیل شده و ظهور امام زمان محقق می شود. اینها می دانند و دارند روی این نقشه کار می کنند. حالا شما برگردید به صحبتهای محمد بن سلمان که مدتی پیش در مصاحبه ای گفت ما نمیگذاریم ایران در منطقه گسترش یابد چون ایران به دنبال زمینه سازی ظهور امام زمان است. دقت کنید علنا دارد می گویند مشکلشان ظهور است، که بعد از آن بود که سید حسن نصرالله در سخنرانی پاسخش را این طور داد که چه تو، چه بزرگتر از تو، چه اربابان تو، نمی توانند و نخواهند توانست جلو ظهور امام زمان را بگیرند. امروز جنگ با یمن، جنگ با امام زمان و برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است. اینها می دانند ظهور امام زمان مقدمهات دارد و با جلوگیری از مقدمات ظهور، جلو ظهور را می گیرند. امروز یمن یک امتحان بزرگ است برای منتظران امام زمان، چون فقط آنها هستند که از مسئولیت مهم خود اطلاع دارند. چون میدانند ین مقدمه ظهور است. لذا ذفاع و کمک به یمن یعنی کمک به ظهور امام زمان. دشمن دارد کار می کند، برادران و خواهران عزیز. اگر ما بخوابیم، دشمن خواب نیست. 24 ساعته کار می کند. ما چه کار کرده ایم؟ فقط بحث عاطفی مسئله یمن را نگیرید؛ مسئله یمن، تکلیف هر منتظر امام زمان است. حتی اگر همین جوانها سعی کنند در فضای مجازی مظلومیت یمن را به گوش جهانیان برسانند، بدون شک به ظهور کمک کرده اند. اگر از این امتحان موفق بیرون بیاییم، ظهور زودتر محقق می شود. برادران و خواهران ایرانی، خوشا به حال شما که صاحب آماده کردن مقدمه اول ظهور یعنی خراسانی هستید و همچنین خوشا به حال شما که کمک کننده به مقدمه دوم یعنی یمانی هستید. خوشا به حالتان!


عرض بنده اینجا این  است که پرچمهای خراسانی و یمانی درست است و اما این دو بال را که باید آن پرنده را به پرواز درآورند می خواهند آنچنان در خون خود بغلتانند که بالهایش پرپر شوند آنچنان که ما سیاه چاله های شوارتزشیلد را داریم که از سیاه چاله های اولیه ای است که شناخته شدند. و اما اینکه اینها دو پرچم خراسانی و یمانی اند که همچون دو بال پرنده ای را به پرواز در می آورند آنچنان است که پرنده ای شکاری را با دو بال دیگرش هب پرواز در آورند که این پرنده را اصلا اجازه هم ندهد که تکان بخورد.  
بنده این را عرض کنم که کتاب 1968 سالی که جهان را تکان داد مارک کورلنسکی را در کتابفروشی دیدم. (حالا اینکه خود کتاب تا چه حدی به آن جنبش دانشجویی و اعتصابات آن در فرانسه می پردازد یا بیشتر به وقایع همزمان در آمریکا نیز کار دارد، بماند!) صاحب کتابفروشی محترم به این حقیر گفت که این هم کتابی است مثل 1984 وقتی که از او پرسیدم این کتاب راجع به چیست؟ تا اینکه در اخبار خانمی در آشوبهای پاریس فرمودند که این آشوبها مرا یاد آشوب 1968 می اندازد و آنگاه رفتم در آمازون این کتاب را یافتم و آنچه در کتابفروشی نیافتم در آمازون یک فصل از کتاب و خلاصه ای از کل آنرا و بعضی دیگر از کتابهای کورلنسکی را به این بنده یحقیر نشان داد. نکته اینجا است که می گوید دوگال با آن همه دک و پوزش مدتی فرانسه را ترک کرد و به پایگاه نظامی فرانسوی ای در آلمان رفته بوده در آن گیر و دار اعتصابات دانشجویان.
اما اینجا یک نکته ی مهمی خارج از این کتابها هست که یحتمل بد نباشد بنده ی حقیر عرض کنم. چندین سال پیش که کمابیش خوش سفرتر بودم و لذا سعادت سفر بیشتری را داشتم، یک سفری رفتیم به اصفهان خانه ی همشیره ی حاجیه خانم این حقیر. یک سرایداری داشتند که خیلی خوش برخورد بود و از قضا ماشن پراید ما را هم لطف کردند و شستند. و بنده ی حقیر هم با ایشان تعارف کردم که نباید این کارها را می کردید و از این حرفها. ایشان فرمودند که شارل دوگل آمد ایران و مردم خیلی تحویلش گرفتند و کلی گل برایش ریختند ولی او آنطور که او می گفت خیلی مردم را تحویل نگرفت. غلط نکنم این یحتمل در سال 1961 است چرا که در میان همه ی کارهایی که ژنرال دوگل در طول عمرش انجام داده است عکسی هم با علیاحضرت ملکه ی ایران دارند. لااقل ایشان را در نزد شاه خیلی باید تحویل گرفته باشند. بنده نمی دانم چرا دوست اصفهانی ما می فرمودند که ایشان مردم ایران را خیلی تحویل نگرفتند. بالاخره می توانست ویکی پدیا بغیر از این عکس یک چیزی بیشتری در مورد سفر دوگل به ایران بگوید. ولی این را نمی شود هم به فارسی یا انگلیسی فرقی ندارد خیلی گوگلش کرد مثل اینکه! به هر حال، خیلی هم این بنده خدا کار داشته است و سرش هم شلوغ می باید بوده باشد. و در ایران هم آن زمان بنده ی حقیر هنوز حدوداً یک سالم بوده است. و حدوداً همان زمانهایی است که می شود 1340 و الی 15 خرداد 1342 هم هنوز وقت داشته ایم. و اما الجزایر هم مثل اینکه آن وقتها خبرهایی شده بوده و استقلال خودشان را می خواسته اند و بالاخره همان وقتها استقلال هم می یابند. 
ولی بنده ی حقیر کافر منافق مشرک هنوز نمی توانم باور کنم که از آمازون کافر مشرک منافق بهتر می توان اطلاعات کسب کرد تا از کتابفروشیهای خودمان راجع به کتاب مارک کورلنسکی که یا آنرا ندارند یا اگر پشت ویترینش هم دارد فکر می کند که چون می خواسته ای یک شبه کتابی را به نشر چشمه واگذار کنی و پشیمان شده ای لابد یک ریگی به کفشت هست یا اینکه خیر. وقت نهار است و آن مهم تر است. البته بنده ی حقیر مطمئنم که دارم زود و غلط قضاوت می کنم و بلکه غلط زیادی می کنم چون صاحب کتابفروشی را می شناسم و می دانم که یحتمل بعدها از این حقیر دلخور هم خواهد شد که چرا چنین گفته ام ولی دقیقاً می خواهم بگویم که انتظار این حقیر از یک کتابفروشی آشنا و حتی غیر آشنا خیلی بیشتر از اینها است و اما این هم ناگفته نماند که بدبختانه گاهی اوقات ترس کاری می کند که نباید بکند؛ حالا می خواهد این ترس از خدا باشد و یا از غیر خدا. و مسئله مثل آخوندهای خودمان هم نیست که هر چیز کوچکی را مثل فضله ی کلاغ بخواهی آنچنان گنده کنی که دیگر فضل الله را از دیگر فضائل و فضیلتها نتوانی تشخیص دهی! بنده حقیر باید بیشتر از اینها به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازم بلکه یک اس ام اس دیگری دریافت کنم که آخوندها و دانشگاهیان عزیزتر از جان خودمان مرا بهتر تحویل بگیرند و بلکه آن وقت دیگران هم خیلی خیلی دیگر بهتر تحویل بگیرند! مسئله مثل گئورگ کانتور که نیست که چون بین نازیها گیر کرده باشد بخواهند او را سر به نیستش کنند و نتواند کارش را پیش ببرد و تحویلش هم نگیرند چرا که نازیها مدعی بوده اند که ما تو را نمی خواهیم سر به نیست کنیم و او هم مدعی بوده است که اصلا کار من چیز دیگری است و با شماها نازیها کاری ندارم و راست هم می گفته است چرا که الان ببینید چقدر هم ما مجموعه های مختلف کانتوری داریم؟ چه عرض کنم؟ نازی! و حالا کاری هم ندارم که آیا نازیها راست می گفته اند یا واقعاً هولوکوست هم نداریم و همه اش کشک است و ساخته و پرداخته ی این صهیونیستهای بی چشم و روی لامذهب شیطان پرست نامسلمان آدمکش کودک کش است. البته گاهی اوقات بین این فضیلتهای دیگر و فضل الله آنقدر فاصله ها زیاد می شوند که بنده ی حقیر بنظرم اینطور می رسد که گویی یحتمل مشکل دقیقاً غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که اگر ایشان هم ظهور می فرمودند نیز مشرکین و منافقین و کافرونی مثل این حقیر سعی می کردند که آن حضرت را نعوذ بالله زبانم لال چشمم کور گوشم کر که اینقدر کافرم و مشرکم و منافقم که همین کفر  شرک و نفاق خواهان دشمنی با آن حضرت آنچنان است که آنقدر حضرتش را به لجن بکشانند که در تاریخ بشریت سابقه نداشته باشد؛ و چرا؟ چون خودشان را در لجن و باتلاقهایشان غرق کنند خرغلط بزنند. و این از مختصات بارز و مبین شیطان بزرگ است که خدا لعنتشان کند. این الطالب بدم المقتول بکربلا؟ ای امام زمان عجل الله فرجه الشریف ما که همه ی عمر خواب ماندیم؛ تو ما را بالهایت را بگشا و ما را نجات بده و اجازه نده که با فضله های پرندگان بزرگ و کوچک طبیعی و مصنوعی آهنی که فضله هایشان بیشتر شبیه موشکهای کوچک و بزرگ است از خواب بپریم مثل هشت سال دفاع مقدس که بیدار باش بود و مثل خواب غفلتی که صدام در آن مرد و داعش در عراق و آل سعود در عربستان سعودی بر علیه بحرین و یمن و داعش و النصره و ... در سوریه و شام  و طالبان و القاعده و حتی داعش در افغانستان و پاکستان در خواب غفلتند و از فضیلتهای الهی غافل نمانیم و بلکه ما هم در خواب غفلت نمیریم و مجاهد و بسیجی و نوکر و سرباز امام زمان عجل الله فرجه الشریف بمیریم ان شاء الله و بلکه کل عالم را هم مسلمان کرده و نه فقط حسینه هایی در بیدگنه و لس آنجلس بزنیم و کل عالم را فتح کنیم! این الشموس الطالعه! آقایان خانمها، هر که بیاید به این بنده ی حقیر بگوید: نازی! من می دانم و او! حالا خود دانید. اشتباه نکنید عرض بنده این نیست که مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید هم می ترسد و بلکه این است که آزموده را آزمودن خطا است؛ و اول حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی جهادی خود را کامل کنیم که خوب یحتمل خیلیها هم ایراد می کنند که خوب داریم همین کار را هم می کنیم دیگر! بنده نمی دانم مثل اینکه این بنده ی حقیر است که خیلی خر زرنگ است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
خانم دکتر سلام،
یحتمل شما بفرمایید که بنده ی حقیر خودم از همه بیشتر مزاحمت برای شما درست می کنم، درست هم می فرمایید آنجایی که سماجت هم یک حدی دارد. ولی بنده عرضم این است که به هر حال ما یک فرهنگی داریم که جنس مذکر از جنس مونث جدا نگه داشته می شود و مثل کشورهای اروپایی و آمریکایی نیست که اینها از همان اول بتوانند با هم در مدارس درس بیاموزند و حالا وارد جزییات آن نمی شوم که آیا این کار درست است یا غلط. ولی همان آمریکا هم کسی جرات نمی کند ناخواسته برای خانمها مزاحمتهای جنسی ایجاد کند و مجازاتهای سنگینی دارند. و لذا، چنین مشکلاتی را ما از سطوح خیابانها داریم تا مشکلاتی که در دانشگاه ها و از جمله وبسایتها همانطور که شما می فرمایید و این بنده فکر می کنم به شئونات دیگر زندگی هم راه می یابند.. اما این یک امر جدی ای هم هست که فکری برای این موضوع باید شود و قوانینی در نظر گرفته شوند آنطور که حضرت آیت الله امامی کاشانی نیز این را بنده شنیده ام که بارها در نمازهای جمعه می فرمایند که در زمان ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف خانمها اگر حتی با زیورآلاتشان تنها در خیابانها تردد کنند برایشان مشکلی پیش نخواهد آمد. اما به هر حال ما تا آن زمان ما خیلی کار داریم.
مسئله این است که همچون بنده ی حقیری متوجه مسئله نمی شود که دوزاری اش کج است و مادامی که چیزی بنظرش می رسد که منطقی است گفتنش، و لذا بر این تصمیمش مصمم است که آنرا خواهد گفت. و اما متوجه هم نیست که آقایان خانمها، یک وقت هم مسئله مثل مسئله ی ماگنوم کلینت ایستوود است که طرف روانی است و نمی تواند به خودش کمکی برساند و بلکه نسبت به خودش هم مخرب است و شما هم فرزندان خود را از دختر و پسر سپرده اید دست اینها در دانشگاه. و حالا خر بیاور و باقالا بار بزن. تکلیف چیست؟ بنده ی حقیر که نمی دانم چرا که هنوز خودم در این سن و سال باید برگردم دانشگاه و یحتمل هم حتی حوزه زیر دست همین اساتید محترم ببینم چطور ما را بلکه آیا تحویل بگیرند آیا تحویل نگیرند. البته نظر بنده ی حقیر اینجا توهین به اساتید دانشگاهی و حوزوی و حتی ائمه ی جماعات هم نیست و نباید هم هر چیزی را از حد و حدود آن خارجش کرد. یعنی یک جاهایی یحتمل خوب است انسان صلواتی هم که شده کفش واکس بزند و اما یک جاهایی هم یحتمل بهتر است به فکر کفش واکس زنهای اتوماتیک صلواتی افتاد... به هر حال بنده ی حقیر که هیچ وقت از نشستن سر کلاسهای شما و آقای دکتر شیخ جباری خسته نمی شوم و همه اش فکر اینم که برگردم دوباره ببینم در مورد استیون هاکینز ایشان چه فرمودند. و برای همین هم دوزاری ام نمی افتد. معذرت می خواهم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿١٢٣ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَـٰذِهِ إِیمَانًا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ﴿١٢٤ وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ﴿١٢٥ أَوَلَا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لَا یَتُوبُونَ وَلَا هُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿١٢٦ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّـهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ ﴿١٢٧ لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖعَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩﴾ سوره مبارکه توبه


مولای یا مولای انت مولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا مولی

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة



حدثنا أبو محمد عبد اللّه بن میسرة قال: حدثنا محمد بن موسى الحرشی قال: حدثنا حماد بن عیسى الجهنی عن عمر بن قیس، قال: سمعت ابن شهاب الزهری یحدث عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة عن النبی صلى اللّه علیه و سلم...

قال حماد بن عیسى: و حدثنی به عباد بن بشر عن عقیل عن الزهری عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة عن النبی صلّى اللّه علیه و سلم، قال: «لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین» .

و قالا: قال الزهری: خرجت مع قتیبة أرید المصیصة [1] ، فقدمنا على أمیر المؤمنین عبد الملک بن مروان، و إذا هو قاعد فی إیوان له، و إذا سماطان‌ [2] من الناس على

باب الإیوان فإذا أراد حاجة قالها للذی یلیه، حتى تبلغ المسألة باب الإیوان، و لا یمشی أحد بین السماطین؛ قال الزهری: فجئنا فقمنا على باب الإیوان؛ فقال عبد الملک للذی عن یمینه: هل بلغکم أی شی‌ء أصبح فی بیت المقدس لیلة قتل الحسین بن علی؟قال: فسأل کلّ واحد منهما صاحبه حتى بلغت المسألة الباب، فلم یرد أحد فیها شیئا. قال الزهری: فقلت: عندی فی هذا علم. قال: فرجعت المسألة رجلا عن رجل حتى انتهت إلى عبد الملک. قال: فدعیت، فمشیت بین السماطین، فلما انتهیت إلى عبد الملک سلمت علیه: فقال لی: من أنت؟قلت: أنا محمد بن مسلم بن عبید اللّه بن شهاب الزهری، قال: فعرفنی بالنسب، و کان عبد الملک طلاّبة للحدیث، فعرّفته، فقال: ما أصبح ببیت المقدس یوم قتل الحسین بن علی بن أبی طالب؟-و فی روایة علی بن عبد العزیز عن إبراهیم بن عبد اللّه عن أبی معشر عن محمد بن عبد اللّه بن سعید بن العاص عن الزهری، أنه قال: اللیلة التی قتل فی صبیحتها الحسین بن علی؟- قال الزهری: نعم، حدّثنی فلان-لم یسمّه لنا-أنه لم یرفع تلک اللیلة التی صبیحتها قتل الحسین بن علی بن أبی طالب، حجر فی بیت المقدس إلا وجد تحته دم عبیط [1] .

قال عبد الملک: صدقت، حدّثنی الذی حدّثک، و إنی و إیاک فی هذا الحدیث لغریبان. ثم قال لی: ما جاء بک؟قلت: جئت مرابطا. قال: الزم الباب. فأقمت عنده، فأعطانی مالا کثیرا. قال: فاستأذنته فی الخروج إلى المدینة، فأذن لی و معی غلام لی، و معی مال کثیر فی عیبة [2] ، ففقدت العیبة، فاتهمت الغلام، فوعدته و توعّدته، فلم یقرّ لی بشی‌ء. قال: فصرعته و قعدت على صدره، و وضعت مرفقی على صدره، و غمزته‌ [3] غمزة و أنا لا أرید قتله، فمات تحتی.

و سقط فی یدی، فقدمت المدینة فسألت سعید بن المسیب، و أبا عبد الرحمن، و عروة بن الزبیر، و القاسم بن محمد، و سالم بن عبد اللّه، فکلهم قال: لا نعلم لک توبة!

فبلغ ذلک علیّ بن الحسین، فقال: علیّ به. فأتیته فقصصت علیه القصة، فقال: إنّ لذنبک توبة: ضم شهرین متتابعین، و أعتق رقبة مؤمنة، و أطعم ستین مسکینا. ففعلت.

ثم خرجت أرید عبد الملک و قد بلغه أنی أتلفت المال، فأقمت ببابه أیاما لا یؤذن لی بالدخول، فجلست إلى معلم لولده، و قد حذق ابن لعبد الملک عنده، و هو یعلّمه ما یتکلم به بین یدی أمیر المؤمنین إذا دخل علیه، فقلت لمؤدّبه: ما تأمل من أمیر المؤمنین أن یصلک به؛ فلک عندی ذلک على أن تکلّم الصبیّ إذا دخل على أمیر المؤمنین، فإذا قال له: سل حاجتک، یقول له: حاجتی أن ترضى عن الزهری. ففعل، فضحک عبد الملک و قال: أین هو؟قال: بالباب. فأذن لی فدخلت، حتى إذا صرت بین یدیه، قلت: یا أمیر المؤمنین، حدّثنی سعید بن المسیب عن أبی هریرة عن النبی صلّى اللّه علیه و سلم أنه قال: «لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین».

العقد الفرید، ابن عبد ربه، جلد 5، ص 134-136

http://lib.eshia.ir/40936/5/134



بنده حقیر یادم باشد که در آخر این نظر مقالاتی را که روی صفحه ی مرورگرم دارم بیاورم چرا که تعدادشان باز زیاد شده است و لزوماً شما نباید این را بدانید ولی از آنجایی که همه چیز این رایانه دیگر فرسوده شده، یحتمل هر آن صفحه ی آبی بیاید و همه چیز یه هو شازام شود!!! بگذریم، یک مسئله ی فقهی اینجا این است که لزوماً چون گوشت حیوانات حلال گوشت حلال است، و لذا این معنی را نمی دهد که بول آنها نیز پاک است و اما بول شتر حالا نجس هم که باشد ولی می فرمایند که خواص دارویی یحتمل دارد که در روایات و بلکه در محرمات مکاسب شیخ انصاری قدس سره نیز آمده است که تجارتش هم جایز است. ولی این بدان معنا نیست که بعضی اینجا اشکال کنند که چطور است که بول شتر می فرمایید که یحتمل خواص دارویی دارد و اما بول گاو این خواص را چرا ندارد؟ یحتمل بعضی از مراجع تقلید هندوییسم یا بهتر است عرض شود که بعضی از معلمهای دینی یا گوروهای هندی بفرمایند که بول و مدفوع گاو است که چنین خواصی دارند و نه بول شتر.
مسئله ی دیگر اینجا این است که فضله ی همه ی پرندگان به فتوای بعضی مراجع تقلید است که پاک است یا آیا به فتوای همه ی مراجع تقلید پرندگان چه حلال گوشت و چه حرام گوشت فضله شان پاک نیست و بلکه به نسبت اینکه اگر حلال گوشت باشند پاک است و اگر حرام گوشت باشند پاک نیست؟ یعنی آیا همه ی مراجع تقلید فتوایشان چنین است که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی در ذیل می فرمایند؛ یا نظر بعضی از بعضی دیگر متفاوت است:

سؤال: در رساله های عملیه آمده است که مدفوع حیوانات و پرندگان حرام گوشت نجس است، آیا مدفوع حیوانات حلال گوشت مانند، گاو، گوسفند و مرغ نجس است یا خیر؟

ج. مدفوع حیوانات حلال گوشت از پرندگان و غیره و همچنین مدفوع پرندگان حرام گوشت پاک است.

اینجا این نکته هم مهم است که درک شود که پاکی اینجا بدان معنا نیست که مثلاً اگر فضله ی کلاغ هم در آبگوشت افتاد می شود آنرا خورد! اینجا بلکه یحتمل منظور به این است که اگر فضله ی پرنده ای روی لباس نمازگزاری افتاد، لباسش نجس نشده و می تواند با همان لباس نمازش را بخواند. خوب است انسان حتی اگر با مرجع تقلید خود مستقیماً نیز در تماس نمی تواند باشد، لااقل سعی کند با دفتر حضرات آیات عظامی که مرجع تقلید آنها است تماس بگیرند و سوالات شرعی خود را بپرسند. و خوبی به نماز جماعت رفتن نیز این است که چنین سوالاتی را مطرح می کنند و نمازگزاران نیز از آن بهره مند می شوند.
اینجا این سوال نیز در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در رابطه با مدل استاندارد ذرات فیزیک و لذا هندسه ی ناجابجایی رخ می دهد که باز قابل تامل است. مسئله چیست؟ موضوع این است که ما وقتی با ذراتی سر و کار داریم که عناصر طبیعی را در سطوح کوانتمی و بلکه اجزای هسته ی اتم را می سازند، اینجا ما به ذراتی دیگر نیز دست می یابیم که یحتمل بتوان گفت تنوع بسیار بالاتری لااقل در حد تئوی و نظری دارند تا اینکه بخواهیم آیا اینها را در طبیعت بیابیم آیا نیابیم! این یعنی چه؟ مثالش اینجا است که می فرمایند ما همانطوری که می توانیم اورانیوم را غنی سازی کرده و لذا به ایزوتوپهایی ماورای ایوتوپهایی که طبیعت خود ارائه می دهد در آزمایشگاه یا به هر حال ساخته ی دست بشر دست یابیم. و نمونه ی اینها همان است که در پزشکی هسته ای عناصری را داریم مثل تالیوم که برای داروها و مصارف پزشکی که یحتمل تا چه حد هم رادیواکتیو هستند می توانند به ما کمک کنند. 
و اما این خوب هم هست که ما بدنبال این باشیم که برای هر عنصری بدنبال یافتن ایزوتوپهای دیگر عناصری باشیم که آیا در طبیعت یافت می شوند یا خیر؟ حال یحتمل بعضی از این ایزوتوپها دست یافتنی نباشند و فقط در تئوری ما بتوانیم به آنها استناد کنیم ولی در عمل بدانها دست نیابیم. و اما وقتی در مدل استاندارد ذرات بنیادی، تنوع ذرات حتی بیشتر از پروتون و نوترون و الکترون شده و حتی خود هسته ی اتمها مثل پروتون و نوترونها تنوعی بسی بیشتر می یابند، آنگاه یحتمل بعضی اشکال کنند که آیا ما خودمان گیج نمی شویم که دیگر چی به چی است و ما را دچار سردرگمی ای کنند که در طبیعت گم شویم چرا که به دنبال ذراتی موهومی رفته ایم و یک وقت دیدید از ناکجاآبادهایی سر در آوردیم که نمی دانیم چی به چی است؟ یعنی وقتی آن فضایی که داریم در آنها کار می کنیم کاردینالیته هایش مدام زیاد و زیادتر شوند، آنگاه هندسه ی ناجابجایی که ما داریم در آن کار می کنیم به آنالیزهایی می رسند که دیگر غیر استاندارد خواهند بود و از حد و نصاب می توانند به راحتی خارج شوند. البته این تا حدی یحتمل هم درست است چرا که لزوماً هر ذره ای با هر ذره ی دیگری برهمکنش نمی کند و ذرات کوانتمی مثلاً فرمیونی و بوزونی قوانینی دارند که اینها آیا براحتی قابل یافتن باشند یا خیر؟ ولی به هر حال هر ذره ای با هر ذره ی دیگری برهمکنش نمی کنند. و لذا ممکن اس که کاردینالیته ها بالا و بالاتر روند و قاطیقوریایی کردن مسائل بالا بگیرد و اما آن که در ای میان خود می داند که دارد چه می کند و از قوانین توابع و قاطیقوریاهای مختلف و هندسه ی ناجابجایی و حتی قاطیقوریایی نمودن هندسه ی ناجابجایی هم در کاردینالیته های بالاتر خبر دارد، آنگاه یحتمل بداند که آفرینش و خلق و نابودی ذره ها چطور به از جمله ساختن عناصر طبیعی می انجامند؟ یعنی یحتل بعضی به معجونهایی که در نظریه های همچون مهتاب هیولایی می نگرند، تعجب کنند که چطور چنین چیزی ممکن است؟ ولی خوب ممکن است دیگر!
و مثل این است که بفرمایند که ما چطور می توانیم این همه معجونهایی داشته باشیم که عطاران و پزشکان بلندند که به درمان بیماران مختلف می توانند کمک کنند و اینها همه و همه از انواع مزاجها و انواع تنوعاتی است در اعضای بدن انسان که از گرم و سرد و خشک و تر می توانند تاثیر پذیرند؟ خوب، اینجا ما باید توجه کنیم که ما همینطور می توانیم یک تنوع بسیار عظیمی را از انواع بازیهایی که در اقتصادهایی که در سطوح جهانی می توانند رخ دهند داشته باشیم، و اما این بدان معنا نیست که همه ی این بازیها شرعا و اخلاقا جایزند. و لذا اینجا وقتی ما داریم با مفاهیمی از قبیل نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش کار می کنیم، باید بسی دقت کرد که اینجا با یک علومی سر و کار داریم که معنا و مصداق حدیث علم است آنچنان که می فرماید العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. یعنی مثل این است که بنده ی حقیر بخواهم به یک زبانی غیر از زبان مادریم صحبت کنم و بنویسم ولی در عین حال خیلی هم بدان مسلط نباشم، خوب معلوم است که نوشته ها و گفتارهایم مملو از اشتباه خواهند شد!
و لذا سلاطین و پادشاهان و ریاستهای جمهوری که از سیاست نیز طوری استفاده می کنند که آنچنان که باید و شاید به فکر مستضعفین نیستند و بلکه از روی استکبار طوری رفتار می کنند که موجب شورشهایی می شوند که دیگر برای آنها غیر قابل جبران است که به مسند قدرت خود برگردند یحتمل توصیه برای آنها این است که بهتر است از کار خود کناره گیری کنند و راه را برای هموار کردن عدالت جهانی هموار کنند. و بیش از این موجب قتل و غارت اموال مردم نشوند. و اما از آنطرف هم باید توجه داشت که وقتی کاردینالیته ها بالا و بالاتر می روند و ما به پاپ هم دسترسی نداریم که به داد همه و همه برسد، مسائل از همین نوع می شوند که باید به قاطیقوریهای از مراتب بالاتری سعی کرد دست یافت و منطق و نظریه های مجموعه های خود را قویتر هم کرد و نزد امامان جماعت با صلاحیتتر و با صلاحیتتری نشست تا اینکه یک وقت دیدید نزد خود ائمه ی اطهار رجعت فرموده اند و دارند به این بنده ی حقیر و شما و بلکه همه و همه خودشان تدریس می کنند و ما هم در محضرشان حضور یافته ایم و بلکه به عرش اعلاء رسیده و آنجا از خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف درس بگیریم. و اما مسئله اینجا این است که وقتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دارید کار می کنید، شما موظفید که نه تنها خود و بلکه همه و همه را نزد درس ائمه ی اطهار ببرید و با مشرکین و کافرین و منافقین معاند همه و همه وارد جهاد اکبر شوید و آنقدر درس بگیرید و درس پس بدهید که بالاخره یحتمل بتوانید در خانه ی خدا درس برائت از مشرکین بگیرید و بلکه بدهید و فریاد برائت از مشرکین برآورید. و الا که بنده ی حقیر در بطور موهومی بخواهم به عرش اعلاء روم مگر اینکه توفیق زیارت امام حسین علیه السلام را در کربلا دوباره بیابم! کفشها باید صلواتی واکس زد برای چنین توفیقهایی! یعنی مثلاً شما در یک کلمه هم نمی توانید به اسرار خمینه های کالابی-یاو بر پایه ی خمینه های کهلر یا کوهمولوژیهای خوانوف یا معادلات زامالادچیکوف-کنیژنیک یا ... دست یابید آنچنان که گویی در یک خلائی واقع می شوید که باید سطوح بالاتر انرژیهای ذرات کوانتمی را یافته و آنگاه امکان برهمکنشهایی را که در هر ذره ای می تواند اتفاق افتد را محاسبات کنید! ما کجا و این حرفها کجا؟! خیلی خیلی تمرین و کار و تلاش و انگیزه خستگی ناپذیر می خواهد که اساس حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. و اما بالاخره سفر حج رفتن برای یک بار بر هر مستطیعی که واجب است. یعنی اینکه حالا هر سال کسی نرود حرمین شریفین، بالاخره یک بار در عمرش که باید هر مسلمانی ان شاء الله شرفیاب شود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
۱. وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴿البقرة: ٢٠١﴾
۲. الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٦﴾
۳. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾

خطبه 224

که در آن از ظلم و ستم تبرّا مى‌جوید و داستان آهن تفتیده و برادرش عقیل را بازگو مى‌کند

سوگند به خدا! اگر شب را بر روى خارهاى «سعدان» بیدار بسر برم! و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از این که خدا و رسولش را روز قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى که تار و پودش به سرعت به سوى کهنگى پیش مى‌رود (و از هم مى‌پاشد) و مدّتهاى طولانى در میان خاکها مى‌ماند. سوگند به خدا! «عقیل» برادرم را دیدم که به شدّت فقیر شده بود و از من مى‌خواست که یک من از گندمهاى شما را به او ببخشم.

کودکانش را دیدم که از گرسنگى موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود.

«عقیل» باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود، من به او گوش فرا دادم! خیال کرد من دینم را به او مى‌فروشم! و به دلخواه او قدم بر مى‌دارم و از راه و رسم خویش دست مى‌کشم! (امّا من براى بیدارى و هوشیاریش) آهنى را در آتش گداختم؛ سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم، تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله‌اى همچون بیمارانى که از شدّت درد مى‌نالند سر داد و چیزى نمانده بود که از حرارت آن بسوزد؛ به او گفتم:

هان اى «عقیل!» زنان سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده‌اى که انسانى آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله مى‌کنى! امّا مرا به سوى آتشى مى‌کشانى که خداوند جبّار با شعله خشم و غضبش آن را بر افروخته است؟!

تو از این رنج مى‌نالى و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!

از این سرگذشت، شگفت آورتر داستان کسى است که نیمه شب ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به در خانه ما آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفّر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند.

به او گفتم: هدیه است، یا زکات و یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است.

گفت: نه این است و نه آن، بلکه «هدیه» است.

به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند! آیا از طریق آیین خدا وارد شده‌اى که مرا بفریبى؟ آیا دستگاه ادراکت به هم ریخته؟ یا دیوانه شده‌اى؟ و یا هذیان مى‌گویى؟ به خدا سوگند! اگر اقلیمهاى هفت‌گانه با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‌اى نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد و این دنیاى شما از برگ جویده‌اى که در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزشتر است.

«على» را با نعمتهاى فناپذیر و لذّتهاى نابود شدنى دنیا چه کار! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبیح به خدا پناه مى‌بریم و از او یارى مى‌جوییم.


اتفاقاً بنده در آرشیو کرنل و اینسپایرهپ و حتی گوگل دنبال بیلوامنگالا (bilvamangala) و حتی در رابطه با انواع مسائل هندسی و خمینه ها و ریاضی فیزیک خیلی گشتم ولی هیچ چیزی نیافتم! مسئله اینجا یحتمل برمی گردد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که آیا این مسئله چیزی است که از آندلس منقول است یا از مسائلی است که در المقتبس ابن حیان آنرا می توان یافت یا بلکه خیر یک مسئله ای است که باید آنرا در زبانسناسی یا باستانشناسی جستجو کرد؟ این به هر حال یک سوال ساده ای نمی تواند باشد که آیا ریشه ی مسئله را باید در هند جست یا آندلس یا ریاضی فیزیک یا فلسفه معقول و منقول و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که از این مسائل می توان چشم پوشی کرده و مستقیم برویم سراغ بعضی مقالات هنریت الونگ در فیزیک انرژیهای بالا همانطور که در ابرتقارن N=1, 2 ذره ای به ذره ای دیگر یحتمل تبدیل شود وقتی بندپوتین نرم برای محدود کردن باتلاقی نظریه های میدانهای موثر ذرات بی جرم در انرژیهای پایین کاربردی شوند:

https://arxiv.org/abs/1806.06079

البته اینجا یحتمل ما با یک باتلاقی بنظر برسد روبرو هستیم که وقتی آیا بتوان آیا نتوان با بند پوتین نرم ابرتقارنهای بالا به پایین یا پایین به بالا را ... کاربردی کرد مسائل جور دیگری بنظر برسند. اینجا بعضی اشکال می کنند که از راه هایی همچون هندسه ی ناجابجایی آیا تا چه حدودی می توان براحتی وارد نظریه های انگیزه ای و حتی نظریه های انگیزه ای گالوایی شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٦٧


وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

  وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّـهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ ۚ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا ۖ إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿٨

أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النَّارِ ﴿١٩

وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ۖوَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٧٥


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا


تصدر الیوم الطبعة الرابعة من کتاب " دولة الإسلام فی الأندلس "، وقد
أتیح لنا بعون الله وتوفیقه، أن نکمل تاریخ الأندلس منذ بدایته إلى نهایته،
وأن تظهر عصوره الأربعة على النحو الآتی:
العصر الأول - ویشمل تاریخ فتوح إفریقیة والأندلس، وعصر الولاة،
ثم تاریخ الدولة الأمویة الأندلسیة منذ قیامها فی ظل الإمارة، ثم قیام الخلافة
الأمویة، وانحلالها على ید الدولة العامریة، ثم انهیارها وسقوطها، وبدء قیام
دول الطوائف الأندلسیة: 22 - 450 هـ (643 - 1058 م)
وهذا العصر، هو الذى نقدمه الیوم إلى القارئ فی طبعته الجدیدة.
العصر الثانی - " دول الطوائف "، ویشمل تاریخ الأندلس منذ قیام
دول الطوائف الأندلسیة، فی أوائل القرن الخامس الهجرى، حتى سقوطها على
ید المرابطین فی أواخر هذا القرن: 425 - 502 هـ (1033 - 1108 م) .
العصر الثالث - " عصر المرابطین والموحدین فی المغرب والأندلس " ویشمل
تاریخ هاتین الدولتین المغربیتین العظیمتین، منذ بدایته حتى نهایته، وتاریخ
الأندلس الکبرى فی ظلهما، ثم انهیارها عقب انهیار سلطان الموحدین فى
الأندلس، فی أوائل القرن السابع الهجرى: 500 - 668 هـ (1106 -
1269 م) .
العصر الرابع - " نهایة الأندلس وتاریخ العرب المتنصرین "، ویشمل
تاریخ مملکة غرناطة آخر دول الإسلام فی الأندلس، منذ قیامها حتى سقوطها،
ثم تاریخ الأمة الأندلسیة المغلوبة تحت نیر اسبانیا النصرانیة، بعد أن غدت
طائفة الموریسکیین أو العرب المتنصرین، وما نزل بها من محن التنصیر
المغصوب، ومختلف ضروب الاضطهاد المفجعة، حتى إخراجها نهائیا من 
الأراضی الإسبانیة، وذلک فی بدایة القرن السابع عشر المیلادى: 635 -
1019 هـ (1237 - 1610 م) .

http://lib.eshia.ir/40105/1/5


بعضی یحتمل اشکال می کنند که در جبرهای جابجایی و بلکه هندسه ی جبری و هندسه های دیفرانسیل و ناجابجایی و مدل استاندارد ذرات فیزیک و گرانش اگر بخواهیم به جهاد در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم، همان بهتر که به ریاضی فیزیک هم نپردازیم و کلاً اینجا توافقی در کار نیست. یک وجه قضیه این است که اگر چنین است، و تو اجازه ندهی که ما کارم را بکنیم، ما هم اجازه نمی دهیم که تو هم کارت را بکنی. وجه دیگر این است که تو کار خودت را بکن و ما هم کار خودمان را می کنیم.... اما یک وقت هم هست که مسئله شیطان و ابلیس است که او هم مدام دارد از همه طرف می گوید تو باید برگردی به عصر جاهلیت قبل از اسلام و حتی امر به معروف و نهی از منکر هم نکن. اینجا اگر متوجه نباشی که داری چه می کنی، متوجه نمی شوی که امامت را چه قرار داده ای و در هوای نفس خود گم می شوی. و لذا اقراء کتابک. یعنی اگر کتابت را نوشتی و بعد یکی پاره کرد و بعد دیگری آتش زد و بعد بیلوامنگالا هم گفت که از آنجا که یکی کتابت را پاره کرده و دیگری آتش زده، این نمی تواند آتشش را به ما برساند چرا که یکی این طرف است و دیگری آن طرف و نمی دانیم که کی آتش زده و کی پاره کرده و دیگری هم اشکال کرد که اصلا بیلوامنگالا اینجا چه کاره است؟ مسئله اینجا چیست؟ عرض بنده ی حقیر این است که مسئله در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همان مسئله ی امامت و بلکه امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است.
البته خوب هم هست که به آخرین مقالات فیزیک انرژیهای بالا هم دسترسی داشته باشید و همینطور ببینید مثلاً این روزها کوجی هاشیموتو چه می نویسد بشرطی که امامت را بشناسی و از هوای نفس هم پیروی نکنی:

https://arxiv.org/pdf/1811.12617.pdf

این کتاب را هم داریم:

https://arxiv.org/pdf/1812.02893.pdf

البته بعضی نیز یحتمل اینجا ایراد کنند که آیا ما اول به مسائل قاطیقوریایی  بپردازیم یا به آ-دی-اس/سی-اف-تی یا اینکه در نظریه های آشوب فرقی هم نمی کند که کدام است که اول تقدم دارد چرا که اگر ما به برجهای ذرات مختلف کوارکها از بالا و پایین تا سر و ته چقدر دسترسی داشتیم یحتمل مسئله بهتر می شد؟ هنریت اولنگ را هم مقالاتش یادتان نرود! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿١٢ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥

بنده ی حقیر یک چیزی را در پنج دقیقه سریع عرض کنم! بعضی اشکال می کنند که مثلاً در زمان کلدانیان یا ایران باستان  نیز منجمین می دانستند که چه وقتی خسوف و کسوف می تواند رخ دهد و حتی از روی آثار باستاینی باقیمانده نیز استدلال می فرمایند که خوب حتی می دانسته اند که چطور خورشید و ماه و زمین و دیگر سیارات همه و همه کی ممکن است در یک خط واقع شوند. و این را از روی گردانبندهایی که به گردنشان می انداخته اند یحتمل است که این مشهود است. و لذا چنین پدیده های نجومی ای یک امر جدیدی که نیست و بلکه قدیم هم هست که کسی بخواهد در آنها اشکال و ایراد و استدلالهای جدیدی بیابد. و این را ما خود قبلاً هم یادم هست که بحثش را کرده ایم.
اما نکته ای اینجا هست که بعضی یحتمل استدلال هم کنند که چنین پدیده هایی در میان یک آشوبهایی وقتی واقع می شوند، آنگاه دیگر کسی هم نمی داند در ان میان انقلاب و هر کی هر کی که دارد واقع می شود چه دارد می گذرد و لذا بی توجه خواهد گذشت. مثلاً فرض بفرمایید که شما در هوای سرد ابری برفی واقعید و در آن میانها یک مرتبه آفتابی هم می شود یا در آن تاریکی و روشنی ابر و باد و مه نیز نمی دانید که آفتابی است یا ماه بدر است، و یک مرتبه همه مثلاً ملاحظه می فرمایند که آیا این ماه است یا خورشید است که به دو نیم می شود؟ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿١ ش خوب، نه بعضی و بلکه خیلیها در این میان  مردد هم بمانند که آیا این شق القمر بود یا اینکه بلکه حتی شق الشمس بوده است؟ و این تردید باقی می ماند که حالا ما شق القمر را داشته ایم و اما شق الشمس؟ این را دیگر نشنیده بودیم و این دیگر چیست؟ حالا شما در آن میان آشوب و نهضتهای ضد استکباری و گرفتاریهای مستضعفین و خود مشکلات سرمایه دارها و بلکه حتی درگیریهای ضد سرمایه داری هم که یحتمل در آن موقع واقعند، بیایید و ثابت کنید که ندیدید؟ چطور ندیدید؟ بنده ی حقیر که گفتم این همه مشاهده کنید مشاهده کنید. چطور متوجه نشدید که شق القمر است یا شق الشمس؟ حالا گیریم که حتی ماه و خورشید هم پشت ابر بودند؛ لااقل چند لحظه که بیرون آمدند یا خیر؟ چطور ندیدید؟
مثل این است که بنده حقیر عرض کنم که خوب موقع اذان است و اما بنده ی حقیر افتاده ام روی دنده ی نوشتن و دارم هی می نویسم و نفهمیدم که اذان کی آمد و کی گذشت! یا مثل این است ک بفرمایند که آقا ما با فساد کاری نداریم؛ ما مفسد است که باهاش کار داریم چرا که اگر فساد هم باشد ولی مفسد نباشد، بساط و جول و پلاس فساد هم خود به خود جمع خواهد شد. بله ولی اما معنایش این نیست که دستی دستی همه را گرفتار فساد کنیم که در آن میان بعضی هم از آب گل آلود ماهیهای گنده گنده بگیرند!
و لذا مسئله اینجا بیشتر شبیه این است که شما مثلاً شب نیمه ی شعبان رفته اید مسجد جمکران  و می خواهید به نماز جماعت بایستید. و ملاحظه می فرمایید در تلویزیون چندی بعد که امام جماعت محترم جلو ایستاده اند در حیاط و خانمها هم یک طرف ایستاده اند و آقایان هم طرف دیگر استاده اند  حالا آیا پرده ای هم بین آنها باشد یا نباشد که همه و همه به یک نظم عظیمی به صف به نماز و صلاة ایستاده اند. و اما وقتی موقع نماز می گذرد باز یحتمل ملاحظه بفرمایید که دیگر این نظم وجود ندارد و بلکه صفوف به هم می خورند و هر کسی یک طرفی می رود. و اما مگر در آن زمان نبود که خانمها همه یک طرف بودند و آقایان همه در طرف دیگر و همه به نماز ایستاده بودند؟ برای کسی که از مسائل نماز و احکام آن خبری ندارد و این را می بیند و مثلاً از سیاره ای دیگر آمده است یحتمل عجیب باشد که اینها دارند چه می کنند. و اما برای خود نمازگزاران خیلی هم طبیعی است. و حالا شما حتی اگر بخواهید به این موجود فضایی بیشتر هم توضیح بفرمایید که این همه برای یک عشقی که به خدا و امام زمان عجل الله فرجه الشریف است اینجا آمده اند، این مسئله یحتمل برای او قابل فهم هم شود. و اما یحتمل اگر آنها در سیاره ی خود همه از یک جنس باشند و مثل مردم در مسجد جمکران مجبور نباشند که آقایان در یک سمت و خانمها در سمتی دیگر بایستند، آنگاه یحتمل متوجه نشود که نه فقط اینها همه برای چه آنجا جمع شده اند ولی بلکه بر حسب فطرت الهی توجه هم کند که اینها همه برای عبادت خدا و اقامه ی نماز به امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف آنجا جمع شده اند.
خوب، اینجا مسئله این است که بعضی هم اشکال می کنند که تو داری بیش از حد از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دور می شوی. و لذا بنده حقیر این را هم اضافه کنم که خوب است نگاهی هم به مقالات ادوارد ویتن و شینگ-تونگ یاو و سایمون دانالدسون نیز بیاندازید و لااقل در ابسترکتهای آنها قدری تفکر کنید. و این مقاله ی ریچارد منتگومری با عنوان نوسانات حول هم-صفحه ای در مسئله ی 4-جسم را نیز ببینید. و اما این مسئله را هم در نظر آورید که آیا این امکان دارد که ماه در مداری بیافتد که دایره ای است جول زمین که صفحه ی این دایره بر خطی که زمین و ماه  را به هم وصل می کند عمود باشد؟ بر حسب مشاهدات ما از ماه چنین چیزی نمی تواند واقع شود چرا که در آن صورت مدام ما یک فاز از ماه را می دیدیم و نمی توانستیم مشاهده کنیم که فازهای ماه در طول ماه تغییر می کنند و فقط می دیدیم که این فاز کدام فاز است؟ همان فازی است که کما بیش در بین ماه نو و ماه بدر واقع می شود! و اما حالا شما بفرمایید که چطور می شود که معجزه ای رخ دهد که یک مرتبه مدار ماه از مدار همیشگی اش به این مدار برای یک شب هم که شده تغییر فاز دهد؟ می شود؟ شق القمر می شود؟ چه می شود؟ این سوالها را بهتر است خیلی در مورد مشابه اش در مسئله ی شق الشمس نپرسیم چرا که همینطوری هم خیلی خودمان آشوبها و انقلابهای مختلفی داریم که اینها باید در مقابله ی مستضعفین با استکبار در یک جهت و نه در جهت دیگرش فتح و پیروزی داشته باشیم چنانکه آیه شریفه می فرماید و یرید ان نمن علی الذین استضعفوا ان یجعلهم ائمه و یجعلهم الوارثین. به هر حال راستی کتب زیاد تاریخی ای هم در زمینه ی تاریخ آندلس در مدرسه ی فقاهت نداریم. این کتاب چند جلدی را در کتابخانه ی دیگری دیدم: تاریخ دولت اسلامی آندلس ترجمه ی عبدالمحمد آیتی. 
 وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚقُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿التوبة: ٦١﴾

مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَـٰکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿آل عمران: ٦٧﴾

فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴿الشورى: ١١﴾

٤٨٠٢ / ٤. جَمَاعَةٌ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنْ فَضَالَةَ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ سَمَاعَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَقُولُ : « کُلُّ سَهْوٍ [١] فِی الصَّلَاةِ یُطْرَحُ مِنْهَا غَیْرَ أَنَّ اللهَ تَعَالى یُتِمُّ بِالنَّوَافِلِ ؛ إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ ، فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا ؛ إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی أَوَّلِ[٢] وَقْتِهَا ، رَجَعَتْ إِلى صَاحِبِهَا وَهِیَ بَیْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ : حَفِظْتَنِی حَفِظَکَ اللهُ ، وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بِغَیْرِ حُدُودِهَا ، رَجَعَتْ إِلى صَاحِبِهَا وَهِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ : ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللهُ ».

از امام باقر علیه السلام روایت شده است: هر سهو و حواس‌پرتی‌ای در نماز، از آن می‌کاهد، جز آنکه خداوند متعال با نمازهای نافله، راهی برای جبرانش گذاشته است؛ بدرستی که اولین چیزی که بنده بر آن محاسبه می‌شود، نماز است؛ اگر قبول شود ماسوای آن هم قبول می‌شود؛ بدرستی که نماز هنگامی که در اول وقتش بالا رود، به صاحبش برمی‌گردد در حالی که سفید و نورانی است و می‌گوید: مرا حفظ کردی، خدا تو را حفظ کند؛ و اگر در وقتش و بدون حد و اندازه‌های [حقیقی‌] اش بالا رود، سیاه و ظلمانی به صاحبش برمی‌گردد و می‌گوید: مرا ضایع کردی، خدا ضایعت کند!

أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ اَلرَّحْمَنُ اَلرَّحِیمُ ذُو [ذَا] اَلْجَلاَلِ وَ اَلْإِکْرَامِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بَائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ مُسْتَجِیرٍ لاَ یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً وَ لاَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاةً وَ لاَ نُشُوراً اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعُ وَ مِنْ صَلاَةٍ لاَ تُرْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لاَ یُسْمَعُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ اَلْیُسْرَ بَعْدَ اَلْعُسْرِ وَ اَلْفَرَجَ بَعْدَ اَلْکَرْبِ وَ اَلرَّخَاءَ بَعْدَ اَلشِّدَّةِ اَللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ


اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ وَ اَلْعَالِمِ اَلَّذِی عِلْمُهُ لاَ یَبِیدُ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحْیِی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مُبِیرِ اَلْکَافِرِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ اَلْأُمَمِ وَ جَامِعِ اَلْکَلِمِ 


یکی از مسائل مربوط به نماز این است که سلام نماز مستحب است. و اما در عین حال سه سلام هم در آخر نماز داریم؛ که یکی به حضرت نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم است؛ و یکی به خودمان و عباد الله الصالحین است و یکی به شما: 

السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته 

السلام علینا و علی عباد الله الصالحین 

السلام علی علیکم و رحمة الله و برکاته.

خوب، این درست است که سلام نماز مستحب است و اما در نماز فرادی ای که دارید بتنهایی اقامه ی نماز می کنید و کس دیگری هم نیست بعضی یحتمل اشکال کنند که به کدام شما و کدام خودمان سلام می فرستید؟ حالا اگر امام جماعت دارد سلام می دهد می تواند به خودش و عباد الله الصالحین سلام دهد و به شمایی که ماموم هم هستید نیز سلام دهد بعد از سلام به حضرت نبی صل الله علیه و آله و سلم. و اما بعضی نیز یحتمل ایراد کنند که ما به حضرت رسول صل الله علیه و آله که علی الظاهر حضور ندارند نیز سلام می دهیم و این تویی که حضور نداری و لذا حضور آن حضرت را درک نمی کنی! و لذا سعی کن هنگام نماز حضور قلبی داشته باشی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک امری که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی می تواند اتفاق بیافتد این است که شما مثلاً مسئله ی بالا بنظرتان می رسد و آنرا بیان هنم می کنید و در صدد جواب آن برمی آیید. یا اینکه برای نماز به مسجد و حسینیه می روید. اینجا یک امری هست که باید تواضع و تقوای مومن را برساند که آمده ای برای عبادت خدا و در عین حال باید احترام عباد الله دیگر را نیز رعایت کنی. و لذا آنطور که در خطبه ی قاصعه آمده است که به تحقیر سنت جاهلیت می پردازد، سالک الی الله باید در همه حال در درون و بیرون با شیطان و ابلیس در جهاد باشد. و اما این بدان معنا نیست که شیطانی که هفت هزار سال نمازگزار بود نیز به نماز در نخواهد آمد و خود را در صفوف مومنین و مومنات جا نخواهد داد و در پی آن نیست که همه و همه را گمراه کند.

و تازه بعضی اشکال می کنند که تو در نمازت هم اگر درگیر با شیطان و ابلیسی، پس دیگر حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ات در چیست؟ همین نمازت را درست کن اول! بله ولی سوال اینجا است که آیا ما نماز آیات هم مثلاً هنگام خسوف و کسوف نداریم؟ اتفاقاً ما آقای کسوف یا آقای خسوف که در انگلیسی هر دو را به یک اسم می توان گفت Mr. Eclipse هم داریم که فرد اسپناک این یکی از سایتهایش است. اینجا در مسئله ی ساروس که می فرمایند دوره ای است حدوداً 18 ساله که اگر بدانید ماه چطور در طول این مدت بین زمین و خورشید واقع می شود و چطور زمین بین خورشید و ماه واقع می شود و از طرف شمال به جنوب حرکت کرده و دوباره از جنوب به شمال برمی گردد، و در طول ایام این دوره ها را مشاهده کنید، آنگاه یحتمل می توانید خسوف و کسوفهای آینده را تا چندین سالها و بلکه ده ها پیش بینی کنید. و فرد اسپناک چنین می کند.

اما اینجا سوالی که مطرح می شود این است که گذشته از هندسه ی زمین و کره ی سماوی و تغییراتی که این دو هندسه نسبت به هم یحتمل بتوانند داشته باشند، این دوره ها تا چه حدودی است که مثلاً وقتی در شمالیترین نقطه ی ماه نسبت به زمین واقع شد، آیا هر دفعه به یک اندازه است که طول می کشد تا دوباره برگردد به سمت جنوب و این زمان همیشه یک اندازه است یا اختلالاتی در آن می تواند رخ دهد. و بطور کلی در چنین سیستم دینامیکی ای آیا ما جهانی را داریم که حادث است یا قدیم است. یعنی آیا چنین است که نظمی که در واقع شدن کسوفها و خسوفها دیده می شوند تا چه حد تغییر پذیر است و بلکه آیا می توان آنرا از انواع کن فیکون الهی هم حساب کرد؟ یا یک نظم تغییر ناپذیری دارد که بر حسب نظریه ی مدل استاندارد ذرات فیزیک و نظریه میدانهای کوانتومی و نیروهای ضعیف و قوی و گرانش و الکترومغناطیسم همه و همه وقتی درست محاسبه شدند آنگاه از کل ماجرا مسئله نجومی مثلاً کسوف و خسوف نیز نتیجه می شوند؟

اینجا یک باغ وحشی از ذرات فیزیکی یحتمل داشته باشیم که به یک برجی از ذرات بیانجامد که از جمله از بالا تا پایین تا سر و ته را نیز در بر می گیرد. و وقعی سر به برج ذرات می نگرد نزد خود یک جور باغ وحش را محاسبه می کند و وقتی بالا می نگرد، مسئله جور دیگری بنظرش می رسد. اگر خود بالا و پایین برهمکنشهایشان را درست ندانند که چگونه است و ما هم کمتر بدانیم، و سر  ته هم دیگر کمتر بدانند چه می گذرد، آنگاه ما به چه باغ وحشی خواهیم رسید؟ مثل این است که رفته اید به مسجد برای نماز ولی به همه چیز می پردازید الا به نماز خود. یعنی اینکه مثلاً نه وضو می دانید چطور است و نه آداب مسجد چطور است و نه آداب نماز را بلدید. خوب، حالا چطور می خواهید اسرار نماز را بیابید؟ این دیگر بماند که با شیاطین انس و جن می خواهید چه کنید؟ و لذا آیا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی احتیاجی ندارید که نه فقط نماز آیات را بجا آورید و بلکه بدانید که چطور کسوف و خسوف را هم پیش بینی کنید؟ یحتمل درست هم پیش بینی کنید و اما دقیقاً در آن منطقه ای نباشید که کسوف و خسوف یقیناً از نقطه ای که واقعید می گذرد. و لذا آیا باز هم نماز آیات بر شما واجب می شود؟

بالاخره این علوم یک حساب و کتابهایی دارد که یحتمل سالک الی الله ایراد کند که بنده ی حقیر از همه ی اینها سر در نمی آورم و اما می دانم که این یک عالمی را می خواهد که علمه لا یبید است و همه چیز را می داند و مومنین را زنده می کند و کافرین را هلاک می کند و نه اینکه علمش را در اختیار کافرین قرار دهد و اصلا نماز آیات هم نمی فهمند و بلکه دشمن خدا هم هسند و خود ابلیس و شیطان بزرگند و بلکه از او هم بزرگترند. و لذا اینجا است که بعضی اشکال می کنند که تو چطور است که در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تازه باید بروی نزد کافر و منافق و مشرک تا بلک بتوانی ریاضی فیزیکت را از او بیاموزی و آنگاه بلکه بتوانی بیایی به نماز هم بایستی. و این هم که یک پارادوکسی است که هی تو باید از دافعه ی ما بگریزی و ما هم از دافعه ی تو می گریزیم و لذا جاذبه اش کو؟! این است که بجای جاذبه که نداریم هم گرانش هم نداریم و بلکه مدام گرانی هم داریم در اقتصادمان که باید مقاومتی هم باشد و نیست هم. بنده عرضم این است که در این میان ما احتیاج شدیدی به تواضع و ورع و تقوای الهی داریم تا بتوانیم به حضرت حق نزدیک شده و از او تقاضای مهدی الامم را بکنیم. مثال غلطش آیا این نیست که بفرمایید که ما همین حسینیه ی خودمان را درست کنیم و به حسینیه های بیدگنه و لس آنجلس کاری نداشته باشیم. بالاخره وقتی شما هم مکه مکرمه را دارید و هم مدینه منوره را آیا می توانید بفرمایید که من فقط به زیارت مسجد الحرام می روم و به زیارت مدینة النبی کاری ندارم؟ نمی شود. اما یک وقتی هم نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم را از مکه مکرمه راندند و هم هنوز مدینة النبی یثرب نام داشت. یا آیا می شود در اسلام به سلمان فارسی کاری نداشته باشید که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند سلمان منا اهل البیت. اَلسَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ اَلْأُمَمِ وَ جَامِعِ اَلْکَلِمِ اَلسَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ اَلسَّلَفِ وَ صَاحِبِ اَلشَّرَفِ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

خانم دکتر سلام،
بنده دوباره فایل صوتی را شنیدم و پیش خود می گویم که ای کاش در آن جلسه حضور هم داشتم چرا که شنیدن کی بود مانند دیدن. راستش را بخواهید فکر کنم شب قبلش تازه راجع به سخنرانی فهمیدم و موقع سخنرانی که رسید آنقدر خوابم می آمد که گرفتم خوابیدم! ولی به هر حال شما از یک چیزی اول صحبتتان می فرمایید که اگر حضور هم داشتم نمی دانستم که مثلاً بنیاد ساروس چیست؟ اول فکر کردم که به جورج سوروس ربط دارد. یحتمل هم مربوط است به بنیاد ترویج علم ساروس که اینجا می گوید:
http://www.ictstartups.ir/fa/startup/33289
ولی آنچه نظر این حقیر را جلب کرد چیزی است که ویکی پدیا راجع به ساروس در رابطه با نجوم می گوید است:
http://www.ictstartups.ir/fa/startup/33289
مخصوصاً انیمیشنی که در آن بکار رفته است خیلی جالب است. قاعدتاً بر حسب منطقی که بیان می کند، تصویری را که انیمیشن نشان می دهد باید در هر 18 سال و اندی دوباره تکرار شود (ولی این نیست و بلکه این است که تصویر خسوف و کسوفهای ساروسها روی زمین تا بیایند از جنوب به شمال حرکت کنند بیش از هزار سال طول می کشد!). ولی تاریخی را که بیان می کند و در گوشه ی انیمیشن تغییر می کند یک بازه ای است در طول بیش از  هزار سال. خود مقاله می فرماید که بین 1226 تا 1550 سال طول می کشد تا اعضای سریهای ساروس از شمال به جنوب زمین یا بالعکس حرکت کنند. ولی این چیزی را که دارد نشان می دهد در طول این مدت زمان در حدی است که حتی ما هزار سال که به عقب برگردیم حتی قاره های آمریکای جنوبی و شمالی را هم تا چه حد می شناخته اند و حالا کاری نداریم به اینکه هندسه ی کره زمین از آن زمان چقدر تغییر کرده است؟ اما این هم سوال مهم دیگری است که در طول تکمیل یک یا سه ساروس یا حتی بعد از گذران این هزار و اندی سالها، موقعیت زمین ماه خورشید در کره ی سماوی چگونه است؟ حالا این خودش یعنی چه؟ بماند! مثلاً اجازه بدهید که بپرسیم که هندسه ی زمین و دینامیکی که انیمیشن نسبت به این هندسه نشان می دهد بعد از این هزار و اندی سال چقدر تغییر می کند!!! 
البته بنده حقیر هنوز شک دارم که آیا دوره ی مورد نظر همان 18 سال است؟ یا اینکه این دوره ی دیگری که از هزار و دویست تا پانصد سال می فرماید نیز چطور دخیل است؟! و در ضمن این بستگی به دقت مشاهده گرها نیز دارد که بالاخره مشاهده گر ما آیا اصلا می تواند درست تشخیص دهد که آنطور که گفته می شود کسوف و خسوفی واقع شده است یا بلکه حتی خودش هم صاحب نظر است یا اینکه خیر اصلا برایش فرقی هم نمی کند آیا کسوف و خسوفی هم رخ داده است یا خیر؟! درست مثل اینکه بنده به سخنرانی هم می آمدم یا نمی آمدم و حالا رسیده ام به این سایت که دارد ساروس خسوف و کسوفها را توضیح می دهد و حال آنکه یحتمل شما بفرمایید که اصلا چرا اینها را دارم برای حضرت عالی عرض می کنم و اینها به شما ربطی ندارد. و در حقیقت اگر هم این را بفرمایید اشکالی ر ا در کل مسئله و راه حل آن به هم نمی زند! یحتمل بنده حقیر است که مسئله را کج فهمیده است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤ سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥


سلمان هم حکومت مدائن بود وقتى سیل آمد و زلزله آمد سیل آمد، سیل آمد، پوستى که زیرش بود برداشت رفت بالا گفت نجعل مخففون من چیزى ندارم که آب ببرد یک پوستى هست آن هم برداشتم، حاکم آنجا بود. اما آنهائى که زیاد کردند، روى هم گذاشتند، روى هم گذاشتند، چه اموال دنیا را روى هم گذاشتند و چه ریاست‌ها را روى هم گذاشتند آنجا آنهائى هستند که در آن عالم گرفتارى‌شان زیاد است و چرا ما اینقدر زیاد کنیم گرفتارى‌ها را. براى نجات اسلام از شر این قدرت‌ها همه کوشش کنیم ما براى این ملت عمل بکنیم ما تمام هممان را صرف کنیم که این کشورى که به این حال در آمده است و همه هم با ما دشمن هستند این را نجاتش بدهیم و همه به فکر نجات باشیم نه به فکر اینکه براى خودمان باشد. براى نجات یک بشر، براى نجات یک ملت، براى نجات اسلام از شر این قدرت‌ها همه کوشش کنیم، شما اگر یک خانه هم داشته باشید بخواهید تدبیر کنید این خانه را، تا زن و مرد و بچه و کلفت و اینهائى که هستند، همفکر نباشند، نمى‌توانید یک خانه را اداره کنید. یک کشور را وقتى‌ بخواهید اداره بکنید، اگر همفکر نباشید، اگر همت همه اداره این نباشد، اگر همه در فکر مردم باشید، آنها عباد خدا هستند، بنده‌هاى خدا هستند اینهائى که در مرزها دارند کشته مى‌شوند و اینهائى که گرفتار اوضاع جنگ هستند و اینهائى که آواره شدند و در این زمین‌ها و در این چادرهاى بى همه چیز دارند زندگى مى‌کنند. اینها بنده‌هاى خدا هستند و از ماها از من افضلند و محتمل است که از شماها هم افضل باشند چرا ما به فکر آنها نباشیم؟ فکر نجات امت نباشیم؟ چرا یک ذره از آن چیزى که در دل انبیا بود در دل ما نباشد ولعلک باخع نفسک شاید تو مى‌خواهى خودت را هلاکت کنى! غصه مى‌خورد از بس براى این مردم، غصه پیغمبر براى این کفار بود، این کفار، غصه مى‌خورد که اینها نمى‌فهمند دارند چه مى‌کنند، اینها دارند براى خودشان جهنم مى‌سازند. چرا ما یک ذره‌اى، یک بارقه کوچکى از این نفس‌هاى مطمئنه شریف در قلب‌مان نباشد که براى این امت کار بکنیم نه براى خودمان؟ اگر همه کوشش کنید که براى امت کار بکنید همه چیز اصلاح مى‌شود، همه ما بناى‌مان بر این باشد که این سال جدید انشاء الله که به خیر برایتان باشد. بیایید به فکر این باشیم که ما براى این امت هر کارى مى‌خواهیم بکنیم، این مقام را براى امت خرج کنیم این پست را براى امت بگیرم.

صحیفه ی نور، جلد 14، 139-140

http://lib.eshia.ir/50080/14/139

بعضی یحتمل اشکال کنند که تو ممکن است بروی در بیدگنه یک حسینیه ای ایجاد کنی و یک حسینیه ی دیگری هم در لس آنچلس ایجاد کنی. شما در این حسینیه ها چه در لس آنجلس باشد چه در بیدگنه باشد یحتمل بهتر بتوانید متوجه شوید که سلمان فارسی در معنایی که امام خمینی قدس سره الشریف می فرمایند یعنی چه؟ اما از آن طرف شما اگر دنبال سلمان فارسی در آرایشگاه ها بگردید چرا که سلمونی هستند او را نیابید. یحتمل حتی شما سالیان سال موسیقی متن اپرای آرایشگر شهر سویل را هم بشنوید ولی حتی ندانید که آرایشگر شهر سویل راجع به چیست و داستانش چیست؟ مجبور نیستید که موسیقی اش را هم شنیده باشید چه رسد به اینکه لازم باشد بدانید که موسیقی متن اپرا از روسینی است و متن اپرانامه را نیز سزار استربینی از روی نمایشنامه ی کمدی بومارشه نوشته است. اصلا یحتمل بنده ی حقیر هیچ گاه متوجه این مسئله نشوم که بالاخره ربط سلمونیها و آرایشگرها در چیست و آیا سلمان فارسی هم آرایشگر بوده است؟ یا مسئله ای دیگر داریم.
بعضی هم یحتمل ایراد کنند که تو اصلا داری راه را اشتباه می روی و ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، کاین ره که تو می روی به ترکستان است. مسئله اینجا این است که این ایراد درستی هم یحتمل باشد چرا که بسیاری شبهای قدر در ماه رمضان می آیند و می روند و اما اینکه شب قدر کدام شب است که می فرماید و ما ادراک ما شب قدر و شب قدر از هزار ماه بهتر است و ملائکه و روح در آن شب فرود می آیند و سلام بر شب قدر تا مطلع فجر. یعنی یک وقت هست که ما همه ی عالم را هم بگردیم که علوم آنرا بیابیم و قدرت آنرا کسب کنیم و همه ی ریاستهای عالم هم از آن ما شوند، باز ما دنبال یک ریاست و قدرت و علوم دیگری هستیم چرا که این در فطرت انسان است. و اما فطرتی را که فطرت کامل است را وقتی یافتیم و به بندگی خدا رسیدیم و عشق کمال حق را دریافتیم و ذکر او را گفتیم و به امام زمان خود عجل الله فرجه الشریف رسیدیم و به علوم الهی کامل دست یافتیم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را درست درک کردیم، آیا مسئله حل نیست؟
یک وقت هست که ما داریم شطرنج یا یک بازی دیگری که شبیه شطرنج است در مسائل اقتصادی که معروف هستند به بازیهای مجموع صفر بازی می کنیم یا یحتمل هم بازی باشد که مجموع اش حتی صفر هم نیست. اما یک وقت دیگر شما دارید از مسائل فقهی کتاب تجارت را استخراج می کنید. یعنی شما اگر می خواهید تجارت کنید، معنایش این نیست که شما حتماً باید در بانک تجارت هم پول یا سرمایه ای داشته باشید یا حتی نداشته باشید! یحتمل هم در بانک یا صندوق قرض الحسنه ی دیگری یا ... سرمایه ای دارید و می خواهید آنرا برای ساخت کارخانه ای استفاده کنید. اما اگر شما می خواهید از حقوق مصرف کنننده ها حمایت کنید، بهتر است همزمان از حقوق تولیدکننده ها نیز مجبورتان نکنند که در یک سازمان واحد حمایت کنید چرا که یحتمل این دو حقوق در تناقض و مقابل هم واقع شوند. یک وقت دیدید اینها با هم دعوایشان شد و سازمان شما هم این وسط گیر کرد. مثلاً ممکن است تولیدکننده بفمرماید که من تولیدم را می خواهم صادر کنم چرا که الان بیشتر به نفعم هست که چنین کنم. و اما سازمان حمایت از مصرف کننده تشخیص داد که اگر تولیدکننده ها چنین کنند مصرف کننده های داخلی متضرر خواهند شد. خوب، اگر این سازمان هم برای مصرف کننده باشد و هم برای تولیدکننده، حالا یک وقت دیدید که پارتی بازی شد و .... و لذا شما نمی توانید بفرمایید که چون من یک سازمانی دارم که همه چیز دنیا دست من است و لذا من خودم هر کاری دلم خواست می کنم. مثلاً کارت سوخت هم همان کارت بانکی است و کارت بانکی هم هر کدام است که بخواهید و همه ی کارتهای بانکی را هم هر بانکی و هر کارتخوانی ببرید کار می کند و دولت هم از همه با خبر است و همه و همه می دانند چه کنند. یک جایی یحتمل بهتر این باشد که قوا تفکیک شوند حتی اگر قوای سه گانه ی مجریه و مقننه و مجریه باشند و همه و همه از کارتهای بانکی و سوختی واحد و مجزا با خبر نباشند. و خوب، این یحتمل مربوط می شود به وقتی که دولت الکترونیک بهتر محدوده و مرزش شناسایی شود.
و لذا شما در مسائل فقهی همچون بازیها فقط یک امور برد و باختی ندارید که هر کاری کنید مجموع آنها صفر باشد؛ یحتمل گاهی مجموع مثبت است و گاهی مجموع منفی است و گاهی هم صفر است. یعنی یک وقت هست که شما یک جواب دسیتری یا آنتی دستیتری را دارید که هر دو مسئله را حل می کنند. اما اینکه حالا از فضای دسیتری به فضای آنتی دسیتری بروید مسئله چطور می شود و کره ای را که در بر می گیرد را چطور تاثیر می گذارد یحتمل بسته به این دارد که چه مسافتی را در چه زمانی است که می پیمایید و همان فضا را چطور می توان با تغییر مختصاتی از یک فضا به فضای دیگری تبدیل کرد؟ و اما همین کره را اگر ما بخواهیم از لحاظات همدیسی ناورداهایش را حفظ کنیم بدین معنا که زوایا حفظ شوند به چه معنا است با اینکه فضا-زمان چهار بعدی و سه بعدی نیز ناورداهای توپولوژیکشان بطور هموار دیفیئومورفیک شوند؟
بعضی یحتمل اشکال کنند که این فرق می کند که شما دارید این مسائل را در حسینیه ای بررسی می کنید یا در حرمهای مطهر ائمه یا امامزاده هایی علیهم السلام یا در دانشگاه هایی یا در قهوه خانه هایی یا بلکه در رستورانهایی یا کارخانه هایی هر چند که یحتمل همه ی افرادی که دارند مسائل را بررسی می کنند توپولوژیستهایی باشند که برایشان فرقی ندارد که چای یا قهوه را در استکان و نعلبکی است که سرو می کنند یا هر چند نفر هم که باشند برایشان فرقی ندارد که زیادند یا کم؟!!! فرقی هم ندارد که آیا بین طلبه ها و دانشجویانی که دارند با هم مسائل را بحث می کنند چقدر دعواهای طلبگی سر می گیرد یا اصلا هیچ دعوایی هم نداریم. به عبارت دیگر آیا با کافر است که دارید این بحثها را هم می کنید یا با مشرک و منافق است یا اینکه خیر با مراجع تقلید و بلکه با ولی فقیه است و بلکه با خود  امام زمان است که دارید بحث می کنید؟ یک جایهایی مسئله فرق نمی کند آنطور که در هفت شهر عشق عطار آمده است و سی مرغ یک مرتبه سیمرغ می شود؟ آیا واقعاً هم می شود؟ یا اینکه هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. یا اینکه واقعاً هم باید به آن کمالی رسید که یحتمل هم در همه نیست و هر چند که همه هم خواهانش هستند و اما در رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و در امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم به کمالش یافت می شوند و لذا به تابعیت از آن حضرات هم در سلمان فارسی و ابوذر غفاری و عمار یاسر و دیگر صحابی و تابعیین و یاران ائمه ی اطهار علیهم السلام هم یافت می شوند. چه بسا وقتی ما مسائل را درست از لحاظ فقهی و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی درک نکنیم، آنگاه همدیسیها و فضاها را نیز وارونه و زیر و رو شده دیفئومورفیک فرض کنیم آنچنان که مثلاً قهوه چی نیز قهوه و چای را اشتباه ی در قابلمه و دیگ و حتی حالا نه کفگیر چرا که خیلی سوراخ سوراخ است و بلکه ملاقه، نه در استکان و نعلبکی هم بیاورد چرا که می فرماید که توپولوژیست است دیگر! و حالا بعضی از این ابزارآلات یحتمل تکینگیهایشان هم بیشتر از دیگران و نه همچون استکان نعلبکیهای شسته و رفته باشند. مثل این است که بفرمایید که کارت بانکی، کارت بانکی است دیگر؛ حالا چه شماره اش را عوض کنید و چه همان شماره باشد. بالاخره یحتمل بعضی برایشان مهم باشد که شماره کارت بانکیشان شماره اش عوض نشود؛ و لذا نباید پرسید که آقا شما می خواهید شماره کارت بانکیتان را عوض کنید یا خیر؟ البته اگر سلمان فارسی می بود، یحتمل اصلا کارت بانکی هیچ گاه درخواست نمی کرد. و بلک سیل و زلزله هم برایش مهم نبود چرا که فقط یک پوستی داشت که آنرا برمی داشت و راحت می شد؛ نجعل مخففون. بنده ی حقیری که 50 نفر و بلکه 10050 نفر یا یک میلیون نفر به کارت بانکی ام قرار است هر روز چقدر چقدر واریز کنند چی؟ خوب، باید آنگاه نرم افزاری هم داشته باشم که به همه اس ام اس بزنم که آقایان خانمها حساب بانکی ام یا شماره کارتم عوض شده است. کار سخت می شود. و لذا شما در بازیهای مجموع صفر انتظار ندارید که برای برد بازی علی القاعده چیزی ببرید تا وقتی که شرط بندی ای دار کار نباشد و اما شما در تجارت و کسب و کار و فقه مربوط بدان چیزی بدست می آورید و چیزی از دست ممکن اس بدهید که وقتی فقاهت را ندارید یحتمل همان چیزها را کسب نمی کنید و مان چیزها را از دست نمی دهید. حلال و حرام و محرمات با فقاهت است که فرق می کند.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
خانم دکتر سلام،
بنده ی حقیر داشتم این سخنرانی امام خمینی را می خواندم:
http://lib.eshia.ir/50080/14/133
و می خواستم قسمتهایی از آن را در نظراتم در پست سایت خودم وارد کنم که خطای سرور می دهد و وصل نمی شود. اتفاقاً بنده ی حقیر همینطور هم داشتم به سخنرانی شما دیشب گوش می کردم و بعد که به نیمه ی راه رسیدم دیدم که یک چیزهایی را درست نفهمیدم و خواستم دوباره گوش کنم که طبق معمول دیگر گیر کرد و درست هم دیگر نشد. یک معنایی را امام خمینی قدس سره الشریف در این سخنرانی تکرار می فرمایند که قابل توجه است:
یک کسى عالم به همه علوم دنیا و آخرتى هست تمام علوم در این محفظه‌اش موجود است، به او بگویند یکى علوم دیگرى هم در یک عالم دیگرى هست آن را مى‌خواهى یا همین بس است دیگر هیچ فطرتى نیست که بگوید بس است. مى‌گوید ایکاش که بود، ایکاش که به ما مى‌رسید. آنجائى که تمام مى‌شود و ایکاش‌ها تمام مى‌شود؟
قبل از این مثلاً راجع به قدرت نامحدود این را می فرمایند و بعدش در مورد قدرت روی همه ی کره ی زمین را می فرمایند که اگر به ا گفتند در سیار مشتری هم یک چیزهایی هست می خواهی به او برسی هیچ ممکن نیست که بگوید نه. می گوید آری....
این را بنده می خواستم از لحاظ dS/) AdS/CFT)  بررسی کنم. و بعد هم قاطیقوریایی اش کنم ببینم می شود؟ راستش را بخواهید در فضای مینوکفسکی ما استوانه ای را اختیار می کنیم که یا مساوی بعلاوه یا منهای مربع عددی است و این بترتیب می شود فضای دی-اس یا آ-دی اس بر حسب مثبت یا منفی بودن علامت عدد اختیار شده. اما چیزی که هست این است که در  فضاهای چهار بعدی می فرمایند که ما بینهایت توپولوژیهای مختلف داریم که می توانیم برای آن اختیار کنیم.
بنده از قضا یک جوری تغییر مختصات داده بودم به فرانسه و آنجا رفتم کافی نت و به سایتهای نامه ی گمشده ی گودل ریچارد لیپتون و هندسه ی ناجابجایی آلن کن و همینطور به سایت ریاضیات بدون معذرت خواهی یا همان mathematics witout apologies مایکل هریس سری زدم. برای بنده جالب بود که یک طریق امتیازدهی به بازیکنان بازی شطرنج وجود دارد که لپیتون می گوید و باید آنرا بیشتر یاد بگیرم. اما هریس از بازرد یک نظری را می آورد که راجع به کاتگوریها و شیفها و تیپها و امثالهم است که بنده در کمترین زمان سعی کردم آنرا بخوانم.
عرض بنده این است که وقتی ما یک فضایی داریم که با فضای دیگری دیفئومورفیک است، مثلاً می شود یک دیفئومورفیسمی ایجاد کرد که حتی یک کره را پشت و رو کند همانطور که سمیل می کند. اما شما در فضاهای چهار بعدی هم می توانید یک کره ای را زیر و رو کنید و هنوز آنچه بدست می آید با آن کره ی اولی دفئومورفیک باشد؟ مثلاً ما یک قهوه چی حساب بفرمایید داریم که می تواند 10 الی حداکثر 20 تا استکارن نعلبکی چای را همزمان به مشتریها سرو کند. قهوه چی دیگر آبگوشت دیزی سرو می کند و دیگری هم املت و ....
یا یک کارخانه ای استکان نعلبکی درست می کند، دیگری بلورجات و دیگری قابلمه و قاشق چنگال و ... اینجا مصرف کننده ها هر چه می خواهند از ریز تا درشت باید بروند از بازار بخرند. اما یک وقت هست که این احتمال هم هست که یک کسی قدرتش زیاد از حد می شود و دست می گذارد روی همه ی این کارخانه ها و همه ی این کارخانه ها را تا می تواند می خرد! و بازارهای حتی جهانی را انحصاری خودش می کند یا تا آنجایی که بتواند می خواهد که چنین کند. نکته ای که اینجا نهفته است این است که می فرمایند که در طبع بشر است که هر چقدر این کار را بکند، سیر نمی شود و باز هم می فرماید که بیشترش را می خواهم. و از آن طرف می فرمایند که آنجا که ذکر خدا را می گوید است که بشر راضی می شود. این وقتی است که بشر همه ی اینها را برای خدا و رسول و امام زمان عجل الله فرجه الشریف می خواهد است که می توان مسئله را درست قاطیقوریایی کرد و لا غیر چرا که آن وقت است که به کمال می رسد و در غیر این صورت سیر نمی شود! این را یحتمل بتوان اینطور گفت که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مقصد اسلام ناب محمدی است و نه دور زدن آن! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

پانوشت:
ناگفته نماند که با تشکر از سایت خانم دکتر، بعد از اینکه این را برای خانم دکتر نوشتم، خطای سرور دست شد و وصل شدم الحمد لله رب العالمین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١


https://www.yjc.ir/fa/news/3282693/
https://www.healthline.com/health/ileus#outlook

راجع به قولنج و ایلاووس در این سایتهای بالا توضیحاتی آمده است. در سایت خبرنگاران جوان اتفاقاً بحثش از باب طب سنتی مزاجهای اربعه- سرد و گرم و خشک و تر- هم یحتمل هست. و این می تواند تخصصی شود و لذا برای پزشکان مفیدتر از برای عامه باشد هر چند که مسائل را ساده و نه پیچیده بیان کرده است.
و اصولاً در مورد زنا و از جمله زنای با محارم، یک اتهامی وجود دارد که از لحاظ فقهی معروف است به قذف که بر این اصل است که باید چنین چیزی با شهادت شاهدانی ثابت شود. و آنگاه جرمش می تواند قتل هم باشد. اما اینجا یک مسئله ای هست که مربوط است به آزادی که در شعار انقلابی استقلال آزادی جمهوری اسلامی آمده است. یعنی ما انقلابی کرده ایم که در حقیقت به احکام اسلامی پایبند باشیم و همینطور هم برادران ایمانی می توانند با هم عهد و صیغه ی برادری بخوانند. در حقیقت این مسئله اگر یک امر جهانی ای شود که جهان را اسلام فرا گیرد و رهبری و ولی فقیه ما در ایران پدر امت اسلامی جهانی تشریف دارند، آنگاه کل بشریت از این باب با هم خواهر و برادر می شوند! و آن چیزی که بعضی از حجج الاسلام و المسلمین می فرمایند که زن و شوهرها با هم خواهر و برادری نمی توانند کنند آنگاه چه حکمی دارد؟ و از آن طرف هم این مسلم است که خواهر و برادر که به هم محرم اند نمی توانند با هم ازدواج کنند.
اما آنگاه یک بنده خدایی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مایل است از سمت کفر و شرک و نفاق توبه کرده و به سمت ایمان و تقوی و ورع و حکمت و فقه آید یحتمل در یک برهه ای از زمان متوجه کربلایی که در این میان است گردد. و همین که اراده کند که به برادران ایمانی خود که همه و همه جزء شهدای از صدر اسلام تا روز قیامت اند بپیودد و برای خدا شهادت دهد، همین کافی است که او را متوجه کند که وارد کدام ارضی از اراضی شده است که کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا. اینجا لازم نیست شما مثلاً بخواهید از حسابتان پولی بردارید و متوجه شوید که بدلایلی از قبیل اف ای تی اف بسته شده است. و اعتراض می کنید که چرا و از کی چنین است؛ و لااقل نمی توانستید در این مدتی که می فرمایید بیست روز است اس ام اسی به این حقیر بزنید؟ و نه اینکه بنده بیایم بانک و بفرمایید که حسابت بسته شده. این که علی القاعده نمی فرمایند کربلا است! مسجد رفتن هم همین است. همین که مثلاً کسی آمد ریش شما را کشید یا پستانتان را کمی فشار داد یا حتی حالا هر که می خواهد باشد که یک لگدی هم به پایت زد که معنی اش این نیست که دیگر آن مسجد نروی؛ یحتمل می خواهد عرض کند که تو هنوز نفهمیده ای که کربلا باز چیست؟ سعی کن بروی سفر حج، و بروی عتبات عالیات و راهپیمایی کربلا در روز اربعین، و بروی مشهد، و بروی نماز جمعه و بروی مسجد تا متوجه این امور شوی که کفشها را صلواتی واکس زدن یعنی چه؟ حلوای لن ترانی تا نخوری ندانی. می فرماید تو اول برادری ات را ثابت کن، بعد وارد میدان شو. همینجوری الکی نمی شود وارد میدان شد و نفسکش طلبید.  أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٦٠ سوره مبارکه یس. اللهم یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین اللهم بحق حجتک المهدی! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
شما وقتی یک گروهی دارید که آزاد (free group) است، بعد ممکن است که روی آن ارتباطاتی (relations) تعریف کنید که حتی آنرا تبدیل به یک گروه متناهی کند. اینجا آزادی یک معنای الهی و آسمانی دارد و یک معنای کفرآلود شیطانی ای می تواند داشته باشد. و لذا اینکه شما روی گروه آزادی چه مادولی تعریف می کنید و بلکه قبل از آن که ارتباطاتی روی آن تعریف می کنید، انواع جبرها را می تواند روی گروه ها و بلکه میدانهای عددی تعریف کند. از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا این جبرها از نوع جبرهایی هستند که با الهی شدن سر و کار دارد یا از نوع جبرهای شیطانی است؟ این میدانهایی دارد که برای فتح آن می توان کمک خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام را طلبید. و اما اینکه متقابلاً کسی هم بتواند به کمک امام زمان عجل الله فرجه الشریف و ائمه ی اطهار علیهم السلام و حضرت خاتم الانبیاء صل الله علیه و آله و سلم و بلکه همه و همه ی پیامبران الهی برود و پیروز و فاتح بیرون بتواند بیاید، اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به میان می آید. مثلاً شما اینجا هندسه ی جبری ای که از رویه های ک-سه ابرتکینه بر روی میدانهای مختلف عددی دارید نتیجه می شوند، چطور می شود؟! در ضمن به این سخنرانی در این سایت از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی نیز مراجعه بفرمایید؛ البته سخنرانی ای که این حقیر شنیدم با متنی که ضمیمه ی آن است نمی خواند!: 

http://www.javadi.esra.ir/web/office/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-2/-/asset_publisher/8rjD9XKkoN9L/content/%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%AD%D8%AB-%D9%81%D9%82%D9%87-%D9%80-%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AD-%D9%80-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-226-1396-02-13?redirect=http%3A%2F%2Fwww.javadi.esra.ir%2Fweb%2Foffice%2F%25D8%25B5%25D9%2581%25D8%25AD%25D9%2587-%25D9%2586%25D9%2585%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25B4-2%2F-%2Fasset_publisher%2F8rjD9XKkoN9L%2Fcontent%2F%25D9%2585%25D8%25A8%25D8%25A7%25D8%25AD%25D8%25AB-%25D9%2581%25D9%2582%25D9%2587-%25D9%2580-%25D9%2586%25DA%25A9%25D8%25A7%25D8%25AD-%25D9%2580-%25D8%25AC%25D9%2584%25D8%25B3%25D9%2587-226-1396-02-13
وَمَکَرُوا مَکْرًا وَمَکَرْنَا مَکْرًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿النمل: ٥٠﴾

مثلاً قدما می فرمودند بنده خدایی قولنج کرد و از همان هم مرد. امروزه روز با پیشرفت علم مسائل می تواند فرق کند. قولنج یحتمل همین انواعی از پولپیهای دستگاه گوارشی باشد. حالا آندوسکوپی و عملهای جراحی مدرن و انواع داروهای مدرن و سنتی و گیاهی دیگر داریم. به پزشک متخصص جهاز هاضمه ی خود سر زده و صلاح و مشورت کنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَمَکَرُوا مَکْرًا وَمَکَرْنَا مَکْرًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿النمل: ٥٠﴾


1148.عنه علیه السلام : و اللّه ِ ، لَأنْ أبِیتَ على حَسَکِ السَّعْدانِ مُسَهَّدا أو اُجَرّ فی الأغْلالِ مُصَفَّدا أحَبُّ إلیَّ مِن أنْ ألقَى اللّه َ و رسولَه یومَ القیامةِ ظالما ... . و اللّه ِ ، لو اُعْطیتُ الأقالِیمَ السَّبعةَ بما تَحتَ أفلاکِها على أن أعصِیَ اللّه َ فی نَمْلةٍ أسْلُبُها جُلْبَ شَعیرةٍ ما فَعَلْتُه . 

1148.امام على علیه السلام : به خدا سوگند اگر شب را بر روى اشتر خار تا صبح بیدار مانم و مرا در کُند و زنجیرها کت بسته بکشند خوش تر دارم از این که در روز رستاخیز، خدا و پیامبرش را با عنوان ستمکار دیدار کنم... . به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاست به من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى خدا را نافرمانى کنم چنین نخواهم کرد.
میزان الحکمه، محمدی ری شهری، جلد 1، ص 310
http://lib.eshia.ir/27307/1/310

شاعر شیرین سخن حکیم ابوالقاسم فردوسی یا سعدی نیز می فرمایند:

میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است.


ابتدائاً این مقالات را که یحتمل بعضی از آنها از قبل تکراری هم هستند در نظر داشته باشید؛ بنده ی حقیر داشتم به سایتی نگاه می کردم و دقیق شده بودم و وسطهای مقاله یا پستی بودم که یک مرتبه صفحه ی آبی آمد و لذا یحتمل هم مشکل از رایانه ی مستهلک و از کار افتاده و ... است. و آن دفعه لااقل چند تا مقاله که داشتم از دستم یحتمل رفت. و لذا این دفعه لااقل تکراری بود، باشد. چه بهتر که همه یک جا می آیند!

https://arxiv.org/pdf/1811.07379.pdf
https://arxiv.org/pdf/1610.07628.pdf
https://arxiv.org/pdf/1811.07368.pdf
https://arxiv.org/pdf/1811.03050.pdf
https://arxiv.org/pdf/1811.07884.pdf
https://arxiv.org/pdf/1712.01922.pdf
https://arxiv.org/pdf/1811.11619.pdf
 https://arxiv.org/abs/1804.07282
https://arxiv.org/pdf/1810.05506.pdf
https://arxiv.org/abs/hep-th/0605264
https://arxiv.org/abs/hep-th/9905177

یک مسائلی را در اینترنت یا راجع به اینترنت می بینیم مطرح می شوند که بازتاب مسائل اجتماعی ما و بلکه مسائل جهانی است. و از آن جمله بحث حجاب و چادر است که خود فرهنگی مبتنی بر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را می طلبد که در این مورد با هجوم عظیمی از ناتوهای فرهنگی مواجهیم. 
البته بنده ی حقیر یک مقاله یا یادداشتی در رسانه ها توجه کردم که یک چیزی می فرماید خطاب به مدیران مسئول حتی مومنی که اینترنت را رها کرده اند به حال خود چرا که می فرمایند باید آزادی از مردم صلب نشود؛ می فرماید که شما مدیران محترم چه جوابی دارید که به امام زمان عجل الله فرجه الشریف بدهید
البته ایراد بنده ی حقیر به این سوال نیست. اتفاقاً این حقیر فکر می کنم سوال را حتی می توان و باید اینطور طرح کرد که این عزیزان چه جوابی دارند به خدا بدهند و چه رسد به امام زمان عجل الله فرجه الشریف چه جوابی دارند؟ عرض بنده اینجا این است که یحتمل بعضی بنظرشان برسد که امام زمان عجل الله فرجه الشریف حتی از یک بچه ی کلاس اول دبستان هم که این روزها می تواند به کل اینترنت دسترسی داشته باشد هم کمتر است و بلکه بی سواد هم هست و نمی داند هم چطور با اینترنت کار کند که خودش ببیند در آنجا چه دارد می گذرد! و خوب، حالا فرض را هم اصلا بر این منوال بگذاریم که واقعاً هم امام زمان عجل الله فرجه الشریف تمایلی هم ندارند که حتی یک سر سوزن هم وارد انترنت شوند و با آن کار کنند و کارهای دولت الکترونیک و دیگر کارهای اینترنتی بانکی و امثالهم ایشان را هم کس دیگری برای آن حضرت انجام می دهد.
اما اینجا هنوز این سوال باقی است که این عزیزانی که اینترنت را مدیریت می کنند چه جوابی دارند که به آن کودکانی که 24 ساعته وارد اینترنت می توانند شوند فردای قیامت بدهند که شما ما را در معرض چه واقع کرده اید؟
و اما وضعیت حجاب و اینکه نماینده ای فرموده اند که چادر باعث شده که ایشان دچار مشکلاتی شوند مسئله ی خود را دارد که حرف حساب این خانم اصلا اینجا چیست؟ و اما مسئله ی دیگری هم هست که شما بروید به فود کورتی و ببینید که خانمی با روسری که از سرش افتاده است می رود و می آید و هیچ کس هم به او نمی فرماید که حجابتان را رعایت فرمایید. و هنوز این مسئله ی دیگری است که دختر خانمهایی وارد مسجد شوند که مثلاً آب بخورند یا دستشویی بروند یا از امکانات دیگر آن استفاده کنند و باز هم بد حجابی کنند و رعایت حجاب خود را هم نکنند و چه رسد به اینکه بخواهند چادر به سر کنند. و باز این مسئله ی دیگری است که بعضی از حجج اسلام و المسلمین تشریف بیاورند مسجد و بفرمایند که آقایان خانمها نفرمایید که من با همسرم مثل خواهر و برادر شده ایم! اینکه کسی چنین ادعایی را بکند قباحتش در این است که عکس قضیه نیز می تواند کار را به زنا و گناهان کبیره ی از نوع گم شدن حدود حرام و حلال  و بلکه از هم پاشیدن خانواده شود؛ و آن اینکه تعوذ بالله خواهر و برادری هم بفرمایند که ما هم مثل زن و شوهرها شده ایم. و لذا اینکه چرا باید حجاب را حفظ کرد امری است بسیار مهم که از امور فقهی است و فقط حفظ چادر و روسری نیست.
و اما مسئله اینجا می تواند بسیار جدیتر شود آنجا که ما به اشارات و تنبیهات ابن سینا و کتاب قانون در طب و طبابت او می رسیم. در همان مقدمه ی کتابی که این حقیر دارم آمده است که ابن سینا مجبور شد که از ترکان و عربهای زمان محمود غزنوی گریزان شده و به دیگر نواحی ایران رهسپار شد و همانطور که معروف است مدتی نیز به زندان افتاد. اینجا ما این مسئله را داریم که در طب فرقی نمی کند که کسی ترک یا عرب یا ایرانی یا شاه یا گدا یا چیست؟ مثلاً مالیخولیا، مالیخولیا است و راه تشخیص و درمان آنها هم برای همه یکی است. از آن طرف هم فرقی ندارد که آیا مرجع تقلید شما شیخ است یا سادات یا لر است یا ترک! (البته اینجا بعضی اشکال می کنند که همانطور که باید حرمت سلمونی بازی دختر همسایه را حفظ کرد و نمی شود جیگر یا ماندانا را هم سلمونی خود واقع کرد، و لذا طرح هر مسئله ای هم جایز نیست که تبدیل به مسائل ناسیونالیستی و نژاد پرستی شود؛ هر چند که مسائل و از جمله مسئله ی حجاب در زمان قاجار هم از یک نوع است و حال انکه در زمان مشروطیت انقلابی می شود و حال انکه در زمان پهلوی نیز مسائل طور دیگری می شوند.) و اما ما می دانیم هم که بغیر از طب ابن سینا، این روزها نیز کتبی از قبیل طب الرسول و طب الصادق و طب الرضا علیهم السلام و غیره هم داریم. و همینطور می فرمایند که طب ابن سینا هنوز هم در دانشگاه های اروپا نیز تدریس می شود. و از آن طرف هم ما می دانیم که طب مدرن با طبی که در قانون آمده است دقیقاً منطبق نیست چرا که علم پزشکی پیشرفتهایی چشمگیر از آن زمانها داشته است. و اما یحتمل مسئله ی مهم این است که به عنوان اساس علم طب باید مسائل مهمی را مطرح کرده باشد و تشخص و داروهای انها را ارائه کرده است. و گویی مبنا را همان خشکی و تری و گرمی و سردی در تشخیص امراض و درمان آنها قرار داده است.
مسئله ای که هست این است که از آن طرف شما با مسائل مدرنی در علم طب طرفید که یحتمل وراثتی است و یحتمل هم از تاثیرات محیطی و بلکه ادقامی از هر دو و بلکه عوامل دیگری هم هست. اینجا مسئله می تواند سخت شود که در مورد امراضی که وراثتی است و حتی نوزاد از بدو تولد مبتلا شده است یحتمل داروهایی هم کشف شده اند که آنها را درمان می کنند. و اما اینجا مسئله یحتمل فقط طبابت نیست و بلکه همانطور که گفته می شود عرفان ابن سینا نیز بوسیله ی غزالی نقد شده است. و لذا ما این مسئله ی عظیم را نیز داریم که من لا یحضره الفقیه که بر مبنای آموزه ها و احادیث نبوی و ائمه ی اطهار است یا اینکه شریعت اهل سنت اینجا چطور به کمک امراضی که دارو را به مریض ارائه داده اند می آیند و اما حال او چطور از خدا و رسول و فقه و حکمت متعالیه نیز می تواند استمداد بجوید؟ یعنی مسئله چقدر طبابت است و چقدر فقاهت آنجا که مصرف داروها لازم است؟ بعضی یحتمل ایراد می کنند که این مسئله اینقدر مشکل و پیچیده نیست که تو می گویی؛ لقمه نانی حلال کسب روزی کن و به غفلت مخور و السلام. بله، ولی یحتمل بعضی دیگر هم اشکال خواهند کرد که آنگاه دیگر این همه ام آر آی و سی تی اسکن و پزشکی هسته ای و دیگر ابزار آلات سوپرمدرن و قدیم دیگر یعنی چه؟ در چه خلائی در ریسمانها و بلکه باتلاقهای ریسمانی است که اگر پتانسیلش از حدی گذشت، ذره ای یحتمل از سیاه چاله ای بتواند بطور طبیعی به بیرون پرتاب شود و آزاد گردد؟! و این خود یحتمل مبنای دارویی برای امراضی در انواع فضاها و بلکه ریسمانها و برینها با ابعاد مختلف و از جمله در هولوگرافی A)dS/CFT) (قاطیقوریایی) یا ... گردد. و از جمله علمای علم فقاهت می فرمایند مدام دائم الوضوء باشید.  وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ﴿التوبة: ١٠٨﴾  و اما یحتمل بعضی هم ایراد کنند که خوب اینکه کاری ندارد و کارها هم که در اسلام اصلا بن بست ندارند و اگر دیدیم که حجابها خیلی دارند کنار می روند و بدحجابیها خیلی دارند زیاد می شوند، مساجد را هم مثل دانشگاه ها زنانه مردانه می کنیم؛ و زنان هم ائمه ی جماعات خودشان می توانند شوند و بلکه مردانی هم پشت سر آنها واقع شوند!!!! البته اکثر فقها اینجا در مورد این مسئله ی آخر دیگر خط قرمزشان است و چنین اجازه ای نمی دهند. زنها می توانند امام جماعت خود زنها شوند، ولی دیگر نمی توانند امام جماعت برای هم مرد و هم زن باشند. و لذا بسی دقت در من لا یحضره الفقیه و من لا یحضره الطبیب لازم است و بلکه باید آن طبیب دواری را جست که همچون حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم مریضیهای نه فقط جسمی و بلکه جسم و روح با هم را درمان می فرمایند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
http://inspirehep.net/record/1641295
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿٧٣

واقعاً بعضی مسائل را تا قاطیقوریایی نفرمایید متوجه نمی شوید مثلاً مسجد ضرار کدام است هر چند که همه ی موارد را هم از همه لحاظ بدانید. یعنی یکی ممکن است که بفرماید که ما حضرت آدم را قبول داریم و لا غیر را. دیگری ممکن است بفرماید ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را قبول داریم و لا غیر را. دیگری ممکن است بفرماید که ما فقط ریاضی فیزیک را قبول داریم و لا غیر را. ما هم یحتمل بفرماییم که نظرات خودمان را از لحاظ فقهی درست است که وارد می کنیم در فقاهت، و اما بالاخره وقتی طلبه ای دارد به مبحث فقه می پردازد و همینطوری وارد بحثهای فقهی می شود باید نظرات خود را ابراز بدارد تا متوجه شود آیا غلط است یا درست یا خیر؟ البته اینجا اگر حضرت رسول است که حکم جهاد می دهد، دیگر طلبه نمی تواند عرضه بدارد که من با این حکم جهاد مخالفم. و یحتمل هم می تواند در شورایی با حضرت رسول چنین امری را بیان کند ولی حرف آخر را حضرت رسول می زند و آنگاه باید دید که طلبه ی ما از چه دری وارد می شود که آیا او بالاخره منافق باقی می ماند یا مشرک می شود یا کفرش می زند بالا. یا ادبش طوری است که خود را اصلا رودرروی امام و حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم نمی کند و بلکه از او پیروی هم می کند. بالاخره شما خیلی چیزها را بلد نیستید که می توانید یاد بگیرید. یک راهش این است که آن را با دیگران در میان بگذارید. و اما ملاک خدا و رسولش و ائمه ی اطهار علیهم السلام هستند و نه مثلاً تلگرام یا اینترنت یا تلویزیون یا رادیو یا ماهواره یا .... گول نخورید یک وقت! یعنی برای قاطیقوریایی کردن مسائل شما جایز نیستید که از هر تعریفی برای مسجد ضرار استفاده کنید و بفرمایید که این نظر بنده ی حقیر است؛ بلکه یک جاهایی مسئله دیگر شوخی بردار نیست و مثلاً خدای ناکرده بنده ی حقیر منافق واقعاً یکی از منافقین خود مسجد ضرار هستم و آمده ام به شما بگویم که این مسجد ضرار است و حال آنکه این واقعاً مسجد قبا است که دارد می گوید مسجد ضرار است و اینجا خود دچار رسوایی می شود:
 وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿التوبة: ١٠٧﴾

به همین ترتیب اگر از لحاظ فضاهای مختلف آ-دی-اس/سی-اف-تی مثلاً با مقیاسهای مختلف یک فضا را قاطیقوریایی کرده و فانکتورهای مختلفی را که از فضاهای مختلف به یکدیگر داریم را بررسی کنیم که چطور تویستهایی در مرزها ایجاد می کنند، یحتمل همین تویستها در کل فضا نیز تاثیر بگذارند آنطور که اگر در سی اف تی چنین شد همانطور هم در فضای آ-دی-اس رخ دهد. یا مثلاً یک جایی به کچلی برمی خورید و باید یحتمل کلاه گیسی را از سلمونی خود برای سیاه چاله تان تهیه فرمایید یا مو بکارید. البته بعضی وقتها اینها مسائل شوخی ای هم نیستند. یعنی یحتمل پیچش مورد نظر بیش از حد است و کچلی سوت می شود می رود در هوا و دیگر کار به سلمونی و آرایشگر و امثالهم نمی رسد که حالا آیا دختر همسایه است که می خواهد سلمونی شما باشد یا خود جیگر است یا اصلا همان سلمونی شهر سویل است یا ماندانا مادر کورش کبیر است یا حتی پروانه است که این وسطها هی در حال پیچش و چرخش است؛ یا آیا از منیژه خانم هم غیبت می کنید یا از فرشته خانم که البته اگر اصلا غیبت نکنید اخلاق را هم رعایت کرده اید و حرمت غیبت کردن پشت سر فرشته خانم و منیژه خانم را هم نگه داشته اید و بلکه احترام خودتان را هم نریخته اید. و یحتمل بعضی هم اینجا اشکال می کنند که شما قرار بود از طرف کفر و شرک و نفاق خود به سمت خدا و پیغمبر و رسول و ائمه ی اطهار علیهم السلام سفر کنید و زاد المسافر خود را جمع کنید. و لذا متوجه باشیذد که کدام مقیاسها و سنجه ها کدام پیچشها و چرخشها را فانکتوریالیتی یحتمل ایجاد می کنند وقتی از قاطیقوریایی به قاطیقوریایی دیگر فانکتور می کنید. یحتمل بعضی فانکتورها را اصلا آزاد نیستید که بکار بندید و پیچشی بیش از حد را تولید خواهند کرد. و یحتمل بعضی فانکتورها را اگر استفاده نکنید باز آزاد نیستید که استفاده نکنید چرا که باز هم پیچش و چرخشی بیش از حد را خواهید داشت و .... بنده باید بیشتر به کلاسهای ریاضی فیزیکی و حوزویم بپردازم. در رابطه با پیچش رویه های K3 و قاطیقوریاییهای بالاتر به این مقالات بنگرید:
https://arxiv.org/abs/1811.11619
https://arxiv.org/abs/1811.07379
https://arxiv.org/pdf/1610.07628.pdf

این آخری را شک داشتم که بگویم چرا که نویسنده اش را نمی شناختم ولی با دانشگاه استانفورد که گره خوزده است و لذا باید مقاله ی خوبی باشد. البته کارهای اخیر شیخ جباری را هم بنگرید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ ۚ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿١ 

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّـهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَتِجَارَةً لَّن تَبُورَ ﴿فاطر: ٢٩﴾
 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿الصف: ١٠﴾

ش یک بینهایتی هست که ما می خواهیم از آن خبر دهیم و می دهیم که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است که به شما این جرات را می دهد که بفرمایید مثلاً بنده ی حقیر مشرک منافق کافر نه خدای ناکرده برای اینکه می خواهید در میان مشرکین و منافقین و کافران رقم بخورید یا حتی می خواهید به آنها نیز توهینی کرده باشید و بلکه مسئله حرکت از سمت شرک و کفر و نفاق است به سمت ایمان و تقوی و ورع و تجارت با خدای حکیم خبیر. اما اینجا یک نکته ای نهفته است که بنده خیلی هم اتفاقاً دلم می خواست کتاب سیره ی نبوی استاد حسن رحیم پور ازقدی را هم که دو تا نماز جمعه ی پیش اعلان شد را این نماز جمعه ی اخیر می گرفتم ولی متاسفانه کتاب فروشیها نداشند و بلکه گول خوردیم و یک کتاب دیگری راجع به قانون ابن سینا گرفتیم! البته بنده خیلی هم دلم می خواست بیشتر کتاب چند جلدی بر حسب قانون ابن سینای دکتر ولایتی را داشتم و مطالعه می کردم. ولی خوب، شما همین کتاب سیره ی نبوی را که در نظر آورید ملاحظه می کنید که به زمان خود از یک دموکراسی ای بحث می کند که تا وقتی به رسالت حضرت نبی اکرم محمد مصطفی احترام گذاشته می شود، حتی برای مشرکین و منافقین و کافران نیز مشکلی پیش نمی آید و مسائل از زمانی آغاز می شود که آن بینهایتی را که در ادب و اخلاق الهی حضرت رسول نهفته است در نظر آورده نمی شود؛ در حقیقت وقتی درست بنگریم سخت است که متوجه نشویم که به معنای امروزی کلمه سیره ی نبوی برخوردار از یک دموکراسی است که مبنایش انسان کامل حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم است. تا وقتی در مکه است مشرکین است که مسئله هستند و وقتی به مدینه هجرت می فرمایند منافقین هم اضافه می شوند. این سوال یحتمل به خاطر بطور اتوماتیک خطور می کند که اگر کسی مشرک یا منافق یا کافر است که دیگر او دشمن است و دیگر کدام ادب است که بحثش می رود که آیه ی مورد بحث از او می فرماید؟ و اما می فرماید که با مشرک هم ادب دارد و لذا لزوماً هر مشرکی و حتی منافق و کافری هم نیست که دشمن است. مثلاً یحتمل ملکه ی سباء مشرک بوده است و اما در اثر همنشینی با حضرت سلیمان علیه السلام گویا مسلمان می شود. یا بعضی از مشرکین و کافران مکه هم مسلمان شدند یا همینطور بعضی از منافقین  هم توبه کرده و ایمان آوردند یا به آغوش اسلام بازگشتند. اینجا یک نکته ی عظیم قابل توجهی که هست این است که ملاک در همه حال خود حضرت رسول و خدا است و اما این نکته خیلی مهم است که کسی نمی تواند مدعی شود که ما حضرت رسول را هم کنار می گذاریم و خودمان بلدیم به خدا بپردازیم. و سنت نبوی را می بینیم که تا دوازده امام علیهم السلام بعد از آن حضرت ادامه یافته است.
اینجا یک مثال امروزی ای زده شود که به تجارت هم ربط داشته باشد یحتمل خوب باشد. فرض بفرمایید که پیرزنی بیوه دارید که مثلاً کارت بازرگانی او را 5 میلیون می خرند و با آن ماشینهای خارجی آخرین مدل وارد می کنند. و بلکه حتی پیرزن بیوه ی دیگری است که با بانک معامله کرده است و ملک خود را به او اجاره داده است و به عنوان سر قفلی پنج میلیون گرفته است و دیگر حالا حقی هم ندارد که اگر بانک آنرا واگذار کرد بتواند چیزی را به عنوان حق انتقال بگیرد چرا که از حق انتقال به غیر هم گذشته است. خوب، شما بودید چطور از حقوق این بیوه زنها دفاع می کردید؟ یک راهش این است که مثلاً همین حالا که آن بنده خدا هم به رحمت خدا رفته است پسرش یا دخترش برود بگوید که ما خودمان این ملک را که از پیرزن سرقفلی اش را خریده ای حالا از تو می خریم. و البته این بشرطی است که آنقدر سرمایه داشته باشد که بتواند چنین کند. حالا ندارد؟ یحتمل راههای دیگری هم هست که باز می تواند انجام دهد. 
اینجا مسئله این است که ما یک مستضعفی را داریم که یحتمل یک وقتی هم خودش مستکبر بوده است و اما حالا اینقدر از دل و دماغ افتاده است که باز خودش شده است مستضعف اندر مستضعفی که گیر مستکبران است. و حالا این مستکبران کیستند؟ و الله اعلم! در حقیقت در این مسئله یک حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای نهفته است که یحتمل خیلی هم ساده بنظر برسد. و اما اینجا مسئله در حقیقت این است که شما چطور می خواهید به خدا و رسول و ائمه ی اطهار علیهم السلام بعد از طی این همه قرون وصل شوید و بلکه با خدا و لا غیر تجارت کنید؟! یک جایی قضایا نگو می تواند گیر کند که یک وقت دیدید کم کم چهار پنج تا برج را دادید رفت ولی هنوز یاد نگرفته اید چطور می شود با خدا تجارت کرد. یعنی اینکه بالاخره طرف پابرهنه ها و مستضعفین ایستاده ای یا آخرش همه چیز را هم برای خودت می خواهی و بلکه طرف مستکبرین و استکبار هم هستی؟ و چون زورت فقط به مستضعفین می رسد است که خود را جای مستضعفین جا زده ای و قدرتش را هم نداری که ادعای استکبار کنی؟ و حتی حقت را هم نمی توانی از کسی بگیری و بلکه سرت را هم کلاه های گنده گنده می گذارند. برو سر برجها که شد حقت را هم بگیر و تجارتهای گنده گنده جهانی هم بکن و بلکه کلی مسائل اقتصاد مقاومتی هم داریم که می توان از لحاظات تحلیلها و آنالیز تابعی حل و بحثشان کرد! دموکراسی را اینجا نمی شود زیر پا گذاشت همانطور که در سیره ی نبوی ابن هشام هم بچشم می خورد. و اما خوشبختانه روانشناسی هم به مسائل اضافه شده است. بنده یواش یواش دارم گیج میشوم که بین حوزه و دانشگاه باید بالاخره چه کرد و لذا این شعر حافظ را نیز در نظر آورید که می فرماید:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

البته اینجا اگر ما مسئله مان این بود که اصول کافی را داشتیم و فروع کافی را م تا حدی داشتیم و بلکه در مرآت العقول هم می توانستیم بنگریم که این حدیث را داریم:
٣ ـ علی ، عن أبیه ، عن حماد بن عیسى ، عن حریز ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال إذا أدرکت الرجل عند النزع فلقنه کلمات الفرج ـ لا إله إلا الله الحلیم الکریم لا إله إلا الله العلی العظیم سبحان الله رب السماوات السبع ورب الأرضین السبع وما فیهن وما بینهن وما تحتهن ورب العرش العظیم « وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » قال فقال أبو جعفر علیه‌السلام لو أدرکت عکرمة عند الموت لنفعته فقیل لأبی عبد الله علیه‌السلام بما ذا کان ینفعه قال یلقنه ما أنتم علیه.
http://lib.eshia.ir/71429/13/277
یا این حدیث را هم داریم:
٧ ـ عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن جعفر بن محمد الأشعری ، عن عبد الله بن میمون القداح ، عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال کان أمیر المؤمنین علیه‌السلام إذا حضر أحدا من أهل بیته الموت قال له قل لا إله إلا الله العلی العظیم سبحان الله رب السماوات السبع ورب الأرضین السبع وما بینهما ورب العرش العظیم « وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » فإذا قالها المریض قال اذهب فلیس علیک بأس.
http://lib.eshia.ir/71429/13/279
٩ ـ علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن حماد ، عن الحلبی ، عن أبی عبد اللهعلیه‌السلام أن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله دخل على رجل من بنی هاشم وهو یقضی فقال له رسول اللهصلى‌الله‌علیه‌وآله قل : لا إله إلا الله العلی العظیم لا إله إلا الله الحلیم الکریم سبحان الله رب السماوات السبع ورب الأرضین السبع وما بینهن ورب العرش العظیم « وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » فقالها فقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله الحمد لله الذی استنقذه من النار.
http://lib.eshia.ir/71429/13/280

و اما آیا این ذکر را در قنوت هم می شود گفت همانطور که شفاهاً هم می شنویم حضرات حجج اسلام و المسلمین در قنوتشان چنین می فرمایند؟ خوب، اگر ما قسمت قنوت کافی شریف در دسترسمان نباشد، این یحتمل مسئله ای خواهد بود. و اما اگر باشد می توان یافت که می فرماید:
١ ـ محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسین بن سعید ، عن بعض أصحابنا ، عن سماعة ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال القنوت قنوت یوم الجمعة فی الرکعة الأولى بعد القراءة تقول فی القنوت ـ لا إله إلا الله الحلیم الکریم لا إله إلا الله العلی العظیم لا إله إلا الله رب السماوات السبع ورب الأرضین السبع وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم « وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » اللهم صل على محمد کما هدیتنا به اللهم صل على محمد کما أکرمتنا به اللهم اجعلنا ممن اخترته لدینک وخلقته لجنتک اللهم « لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ».
http://lib.eshia.ir/71429/15/366

البته می توانید هم برای ذکرهای قنوت و این ذکرهای دیگر یحتمل به وسائل الشیعه هم مراجعه فرمایید! ولی عرض این بنده ی حقیر مشرک منافق کافر اینجا چیست؟ این است که شما می توانید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز مراجعه کنید و در ضمن نیت و بلکه حتی عمل و فقه و حکمت شما این هم همه و همه این باشد که از شرک و کفر و نفاق به سمت خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار علیهم السلام بروید و بلکه مسلمان شده و ایمان آورید و در راه خدا نیز شهادت داده و جهاد فی سبیل الله فرمایید. اما اینها همه یک ادب و اخلاقی هم می خواهد که بعداً یحتمل اگر در مسجد شما را راه ندادند یا فشار زیاد شد و آن میانها کمی آب لمبو شدید زودی نفرمایید که گیر کافر و منافق و مشرک افتاده اید و حال انکه خودتان را هم می خواهند از مسجد بیرون بیاندازند چرا که می فرمایند که کافر و مشرک و منافقیید؟ مسئله چیست؟
بعضی یحتمل اشکال کنند به این حرف که چطور می شود مجمع که خودش امام جماعت است خودش خبر نداشته باشد که یک مشته منافقند که در مسجد ضرار پشت سر او به نماز می ایستند؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب منافقین از روی نفاقشان هم بوده است که یک جوان کم تجربه ای را که قرآن را حفظ داشته است را امام جماعت خود قرار داده بوده اند که آنگاه هر کاری هم دلشان خواست بکنند. و اما در اینکه بالاخره مسجد ضرار بوده است که فرو ریخته است شکی نیست.
و حالا اگر کسی دقیقاً هم نداند که داستان از چه قرار است، یحتمل از مرجع تقلید دیگری که اصلا مسلمان هم نباشد آن هم بطور شفاهی عرض کند که آقایان خانمها اصلا خود بدن انسان است که می تواند یک مسجدی باشد و منظور به این است که بچه از نفاق بیا بیرون. یعنی اینکه بالاخره شرک و کفر و نفاق از لحاظ تاریخی چه بوده است و حالا چیست؟ این خود می تواند مسئله ای باشد که وقتی پای جهاد فی سبیل الله پیش آمد آنگاه است که روشن می شود که کی جا می زند و کی وا می ماند بلکه دروغ می گوید و کی است که راست می گوید.
و اما خوب تا آن وقت هم باید مسائلی را حفظ کرد که مربوط می شوند به حفظ روح و روان مسلمین و مسلمات بلکه متقین و مومنین و مومنات و بلکه متوجه بود که جهاد فی سبیل الله و شهادت در راه خدا فقط از نوع قتال نیست و بلکه می توان خود از آیات الهی شد و بلکه جهاد فی سبیل الله می تواند منجر به آیت الله العظمی ای هم شود. و خوب، حالا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم یحتمل می توان یک جاهایی جا داد. عرض بنده این است که این بنده ی حقیر منافق مشرک کافر نباشد و بلکه بنده خدای کافر مشرک منافق دیگری باشد که امتش را مسلمان کرد و بلکه توانست کل عالم را مسلمان کند و آنگاه خودش را بلکه در مسجد راه نداند یا حتی در مسجدی در محراب ضربت زدند، زودی نمی شود قضاوت کرد که او از مولای متقیان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب پیروی کرده است. این میان بینهایت مسائل می توانند نهفته باشند که باید از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی لحاظ آیند. و لذا همینطور نمی شود مدعی هم شد که آقایان خانمها آیا بالاخره ما به بمبهای هسته ای احتیاج داریم یا نداریم؟ باید دید انگیزه و نیت شما چیست؟ عملتان چیست؟ جرمتان چیست؟ ادبتان چیست؟ اخلاقتان چیست؟ و اصولاً اقراء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا. اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿الإسراء: ١٤﴾ 
یعنی از نماز جمعه یک بویی می تواند برخیزد که شما را می تواند به یاد امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم بیاندازد و همین نمادی از بینهایت هم هست که شما را نمی تواند از آن باز دارد. و اما وقتی اخلاق را به همان اندازه که رعایت نفرمایید به همان اندازه نیز از بینهایت یحتمل به سمت انواع متناهی ها سفر بفرمایید. آیا شما در ابعاد فضاهای صفر بعدی یا تک بعدی است که وارد بینهایت و از جمله بینهایت خمینه ها و واریته ها و اسکیمها می شوید؟ یا از ره های فضاهای دو بعدی یا سه بعدی یا ... ده بعدی و یازده بعدی و دوازده بعدی و .... وارد بینهایت می شوید یا صاف می روید سراغ فضاهای هیلبرت و باناخ و جبرهای فن نویمن و هندس ی ناجابجایی و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖوَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢٤ قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٢٥

قل لا تسئلون عما اجرمنا و لا نسئل عما تعملون

یعنى عمل و مخصوصا عمل شر و جرم از عامل خود به دیگرى جاوز نمى کند، و عمل زشت کسى و بالش به غیر او نمى رسد. پس غیر او کسى از آن باز خواست نمى شود، و بنابر این ، نه شما مسوول جرم مایید، و نه ما مسوول کارهاى شماییم ، بلکه خود شما مسوول کار خویشید
این جمله مقدمه و زمینه است براى آیه بعدى که متعرض مساله جمع و فتح است ، چون دو طایفه وقتى از نظر عمل با هم مختلف شدند، یکى عمل خیر کرد، دیگرى شر، واجب است که بین آنان فتحى پدید آید، یعنى این دو طایفه از هم متمایز شوند، تا جزاى عمل هر طایفه به خود او برگردد، چه خیر و چه شر، چه سعادت و شقاوت ، و آن کسى که چنین فتحى پدید مى آورد، پروردگار متعال است
و اگر در آیه شریفه از عمل خود تعبیر به جرم ، و از عمل مشرکین تعبیر به عمل کرد، و هر دو را جرم نخواند، و نفرمود: ((عما اجرمنا و عما تجرمون )) براى این است که در مناظره رعایت ادب را کرده باشد

http://lib.eshia.ir/50081/16/565


بنده ی حقیر یک نکته ای را توجه کردم که در نماز جمعه مطرح شد که می فرماید حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رعایت ادب را حتی با مشرکین نیز فرمودند آنطور که آنها را مجرم خطاب نکردند و بلکه حتی جرم آنها را هم زیر سوال نبرده و بلکه به عمل و نه جرم آنها اشاره می فرمایند. این نکته ی مهمی است که در مقام وحی آیه ی شریفه می تواند مطرح کند. نکته ی مهم اینجا است که شما نمی خواهید همانطور که دیگران را مجرم نشان دهید همانطور هم نمی خواهید حتی خود را نیز مجرم بدانید! و اما خوب ما این را هم داریم که می فرماید اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک. یعنی ملامت خود به هر حال بهتر از ملامت دیگری است. بگذریم که ما حتی اگر در مسجد ضرار هم که واقع شده باشیم، امام جماعت آن مجمع یحتمل مدعی شود که من نمی دانستم هدف این منافقین چیست و از عمر بخواهد که او را دوباره امام جماعت کند و عمر هم موافقت کند. این یک طرف قضیه است ولی طرف دیگر قضیه این است که یحتمل بنی اسرائیل مدعی شوند که ای موسی (علیه السلام) ما  که نمیتوانیم مثل تو با خدا حرف بزنیم و او را ببینیم، لااقل ما را هم به کوه طور ببر بلکه ندای او را شنیدیم. و بعد آنها هم بعد از روزه گرفتن می روند ندای خدا را می شنوند آنطور که در سیره ی نبوی ابن هشام آمده است. اما بعد که از آنها می پرسند چه شنیدید یحتمل هر کدام بفرمایند که ما چیز دیگری بود که شنیدیم و نه آنکه حضرت موسی علیه السلام نیز می فرمایند.
بنده ی حقیر یک نکته ای فقهی عرض کنم راجع به اینکه مثلاً آیا ولی فقیه آیا هیچ گاه لازم نیست که خود به نماز جمعه برود آنطور که امام خمینی قدس سره الشریف نرفت؟ البته حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی که یقیناً خود بارها خطیب نماز جمعه تشریف داشته اند. اما اینجا نکته ای که هست این است که اگر امام زمان نیز تشریف فرما شوند، یحتمل بتوان گفت که از ایشان انتظار نمی رود که هر جمعه به نماز جمعه بروند آنطور که این روزها این همه رسانه های جمعی هستند که همه و همه می توانند از طرق مختلف آن حضرت را مشاهده کنند. البته همین الان هم اگر برخی همانطور که بنده ی حقیر این هفته مشاهده کردم صلواتی کفش نمازگزاران نماز جمعه را واکس بزند کلی می تواند صواب نصیبش می شود؛ هر چند که از آنجایی که همین چند روز پیش راجع به این مسئله نوشته بودم کمی هم تعجب کردم و دیر هم شده بود و گفتم نکند این بچه ها بخواهند گولم بزنند و کفشهایم را بگیرند و فرار کنند و بمانم پا برهنه!!! این است که رفتم دنبال نماز با اینکه این بچه ها اشاره هم کردند که بیا کفشهایت را واکس بزن. اما بعداً که فکرش را کردم پیش خودم گفتم ای کاش می رفتم لااقل با آنها روبوسی می کردم که اینقدر بزرگوارند.
مسئله ی فقهی مهم دیگری که اینجا بنده حقیر بنظرم می رسد این است که شما درست است که در مورد نماز جمعه نهی می کند که چرا بعضی تجارت را به نماز جمعه ترجیح می دهند:  وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَالتِّجَارَةِ وَاللَّـهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿الجمعة: ١١﴾ و اما از آنطرف هم این بدان معنا نیست که شما نباید به اقتصاد مقاومتی و حتی نظریه ی بازیها بپردازید چرا که آیه مبارکه می فرماید که بازیها و تجارت نکنید. و از آن طرف هم آیه ی مبارکه ی دیگری می فرماید: رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾

اینجا ما با یک مسئله ای طرفیم که بسیار طریف است آنطور که حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند که آن حضرت حاضر نیست که حتی به مورچه ای هم ظلم کند و از آن طرف هم شما با یک اقتصاد مقاومتی طرفید که نه فقط هم در سطوح جهانی و بلکه در همه ی سطوح رقابتی است و هوش و زکاوت خود را می طلبد. اما نکته ی مهمی که این بنده ی حقیر مشرک منافق کافر می خواستم عرض کنم این است که امروزه روز شما می بینید که بر خلاف آنچه در مقام وحی به پیامبران آمده است که خدا به آنها وحی می کرده است و این مسئله با خاتمیت پیامبر اعظم ختم شده است. و اما می بینیم که بشر امروزی حتی خدا را هم نفی می کند و آنرا خیلی راحت با انواع و اقسام چیزهای دیگر جاگزین کرده است. و یحتمل اگر کسی بیش از حد دنبال این مسائل دینی و وحی و امامت و ایمان و خدا و پیغمبر و امام هم برود، دیگران هم به او نگویند که مثل اینکه تو یک چیزی ات هست؛ یک وقت دیدید خودش، خودش را الکی الکی کله پا کرد. و این را هم که خوب هیچ کسی نمی خواهد دور و برش برود که دستی دستی خودش را بیاندازد توی هچل.
پس مسئله چیست؟ و بنده ی حقیر اینجا در نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که این همه تظاهر به سعی و کوشش در آن دارم چه می خواهم عرض کنم که این همه در تردد بین حوزه و دانشگاه گیر کرده ایم و از این بنده ی حقیر مشرک منافق کافر گفتن و از آنها گویی انکار؟ مسئله اینجا این است که همانطور که قرآن کریم می فرماید کار خدا از نوع کن فیکون است:
۱. بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿البقرة: ١١٧﴾
۲. قَالَتْ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَٰلِکِ اللَّـهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿آل عمران: ٤٧﴾
۳. وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴿آل عمران: ٤٩﴾
۴. إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ اللَّـهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴿آل عمران: ٥٩﴾
۵. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾
۶. إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿النحل: ٤٠﴾
۷. مَا کَانَ لِلَّـهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴿مریم: ٣٥﴾
۸. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿یس: ٨٢﴾
۹. هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿غافر: ٦٨﴾

و لذا آنهایی که مقام وحی را نفی می کنند یا به اندازه ی کافی در آن تدبر نکرده و بلکه در مقام انکار آن برمی آیند یا وارد مباحث فقاهت و حقوق اسلامی نیز نمی شوند، خوب وحی که می فرماید ندارد و آنگاه امامت هم ندارد و بعد اگر آمد و خودش را سپرد دست یک بنده ی حقیر مشرک کافر منافقی بدتر از این بنده ی حقیر هر چند که فکر نکنم چنین چیزی دیگر امکان هم داشته باشد. آنگاه که می فرماید مثلاً قومی مثل قوم عاد یا ثمود یا شهری را کن فیکون می کند، بعد چه چاره ای دارد که برای خود بیاندیشد؟ و لذا هر چه کافر و منافق و مشرک هم که هستی، هر چه زودتر توبه کن. خدایا از گناهان ما بگذر و ما را عاقبت به خیر کن.
البته اینجا بحثی که در مورد فقاهت و ریاضی فیزیک رخ می دهد که نیاز دارد از لحاظ اخلاقی به مقامات بالاتری صعود کند و بلکه مثلاً در نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بررسی شوند این است که یحتمل ما در مورد سلمان فارسی داریم بحث می کنیم و اینجا یک شخصیت برجسته ای است که مورد بحث است که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم اینجا می فرمایند سلمان منا. اما اینجا اگر وارد یک محتوای آزادی از ریاضی فیزیک و موسیقی و رقص و آواز شویم، یحتمل دیگر یواش یواش و بلکه حتی سریعاً اخلاق را کنار گذاشته و به ناکجاآبادهایی برسیم که شامل قتل و غارت هم می شوند. و یک وقت دیدید چشم باز کرده ایم و داریم به اسم سلمان فارسی هم این کارها را می کنیم. و شما حالا حساب کنید که این سلمان فارسی یا حتی عربی کجا و آن سلمان فارسی که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند سلمان منا کجا؟ مثلاً یحتمل بعضی از سلمان وارد مبحث سلمونیها و آرایشگاه ها شوند و از آنجا به سلمونی شهر سویل روسینی برسند. و مدعی شوند که این هم یک برداشت آزادی است از سلمان. البته این یک محتوای دیگری است که مسائل را از محتوای خود آزاد کنیم و فقط به جابجاییهای مختلف آنها بنگریم که مثلاً وقتی همه ی این جابجاییها را که آیا از انواع خاصی از آنها هم حذف شده اند جمع می زنیم به چه توابعی می توان دست یافت. این یک محتوای دیگری است که بنظر می رسد نه فقط از لحاظات ریاضی فیزیکی مهم باشند و کاربردهای زیادی داشته باشند. این است که مهم است بدانیم کجا می توان از لحاظ اخلاقی مجتوا را کنار گذاشت و کجا باید آنرا حفظ کرد. و اما این مسئله ی دیگری است که دریابیم کجاها اصلا واقعه ای رخ می دهد که جابجاییها و بلکه ناجابجاییها نیز چه از لحاظ اخلاقی و چه از لحاظات دیگری اصلا در کنترل ما نیستند و بلکه یحتمل منجر به انقلابات و حتی ضد انقلاباتی هم شوند! لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه ایحسب الانسان الن نجمع عظامه   بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩ یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ﴿١٠ کَلَّا لَا وَزَرَ ﴿١١ إِلَىٰ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢ یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴿١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩ کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ﴿٢١ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ﴿٢٤ تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥ کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ﴿٢٦ وَقِیلَ مَنْ ۜ رَاقٍ ﴿٢٧ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩ إِلَىٰ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠ فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ﴿٣١ وَلَـٰکِن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿٣٢ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰ أَهْلِهِ یَتَمَطَّىٰ ﴿٣٣ أَوْلَىٰ لَکَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٤ ثُمَّ أَوْلَىٰ لَکَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٥أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦ أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَىٰ ﴿٣٧ ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ ﴿٣٨ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَىٰ ﴿٣٩ أَلَیْسَ ذَٰلِکَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ ﴿٤٠
سلام خانم دکتر،
بنده ی حقیر راستش نباید نظری برای این پستتان بنویسم چرا که این قدر قشنگ نوشته اید که هر چه انسان بخواهد بنویسد خرابش می کند! و اما می نویسم. یک چیزی که بنده ی حقیر راجع به دکتر صالحی دوست دارم این است که خیلی اوقات او را در صف اول نماز جمعه می بینید و لذا این حقیر را می خواستم بگویم که انسان ترقیب می شود به نماز جمعه اش زودتر هم نشده لااقل دیرتر برود. و لذا بنده سعی می کنم نظرم را خلاصه تر کنم.
یک میادینی هست که در آنها دنیا را می توان فروخت برای آخرت ولی میادین دیگری هستند که نه تنها این کار غیر ممکن است و بلکه فقط باید آخرتت را بفروشی که به امور دنیوی یحتمل نه تنها خودت و بلکه از آن دیگری بپردازی. این وقتی با مشرک و کافر و منافقهایی که سرتاسر احاطه ات کرده اند می پردازی، مشهود می شود. بسته به اینکه در کدام میدانی، می خواهی پایین یا بلا بروی می توانی بروی یا نمی توانی یا سر و ته قضایا را آیا بتوانی به هم بیاوری یا نتوانی بسته به اینکه تا چه حد در صراط مستقیم واقعی و چطور احاطه و محیط شده ایم! اینجا است که یکی می بینید می رود برای ولی فقیه اش و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف شهید می شود، دیگری می گوید انسا کامل؟ کدام انسان کامل؟ شهید؟ کدام شهید؟ یکی مرده را زنده می کند و بلکه دسته جمعی مرده ها را زنده می کند، و دیگری دسته جمعی جنایتهای حولناک می کند. این یک میادینی است که تمامی گویی ندارد. و در عین حال گویی بر حسب مدل استاندارد ذرات فیزیک حتی بعلاوه ی گرانش نیز می توان واردش شد و بلکه ذرات یا انرژیهای تاریکش را هم یافت!!! همینطور بنده یحتمل نباید این مقاله از ستاره-آدمی را اینجا مثال می زدم الا اینکه وقتی همین الان در آرشیو گشتم دیدم قریب 25 مقاله هم با هم دراند و لذا یحتمل همان مقاله ی آخرشان مثال خوبی هم باشد برای قاطیقوریایی کردن مسائل:

https://arxiv.org/abs/1808.03257

عرض بنده ی حقیر اینجا این است که وقتی ما درس به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نپردازیم، همان ریاضی فیزیک و بلک مسائل اقتصاد مقاومتی را هم درست نخواهیم فهمید چه رسد به اینکه بخواهیم وارد مسائل حکمت متعاله و عرفان و بلکه فقاهتی بی نظیر همچون جواهر الکالام شویم. البته یحتمل این بنده ی حقیر کافر مشرک منافق است که در کار خود گیر کرده و مصداق مثل کافر همه را به کیش خود پندارد شده است. و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿٢٣ 

طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ اَلْحَیْرَةِ 

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 7، ص 183
http://lib.eshia.ir/15335/7/183


در شرح و تشخیص امراض و بیماریهای بندگان خدا، امیرالمومنین و رسول اکرم چند قطبیها را شناسایی می کنند و نسخه می دهند، بیماریهای وراثتی را نیز شناسایی کرده و نسخه می هند. اگر بیماریهای وراثتی از پدر یا مادر به ارث رسیده است یک تشخیص و نسخه دارد و اگر جهشهایی بوده است آنچنان که به پدربزرگها و مادر بزرگها می رسد، تشخیص و نسخه های دیگری دارند، تا اینکه شما را می رسانند به پدر و مادر کل بشریت و آنجا است که به تشخیص و درمان می پردازند. و اما لازمه ی این درمان چنین است که مریض و بیمار باید آنقدر بر نفس خود مسلط شود که حتی ذره ای هم شرک و کفر و نفاق نیز در او نماند و در حضور خدا بتواند ایمان خود را قوی کند و به تسبیح و حمد و عبادت حضرت حق بایستد تا بلکه یاد بگیرد چطور خود و خانواده ی خود و بلکه کل جوامع بشری را درمان کند.
اگر این نبود، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم می شد مثل کفش واکس زدن صلواتی ای که به هر کس هم که التماس کنی بیا کفشت را واکس بزنم؛ و قبول نیافتد و نپذیرد!. یا مدام داری موعظه می کنی و از رادیو و تلویزیون هم پخش شود، و اما هیچ کس حتی دستگاه های خود را روشن هم نکنند چرا که مثلاً مولتی میدیا و اینتراکتیو و چت و ... آمده اند و دیگر کسی به دستگاه های از دور خارج شده ای که زمانشان گذشته است و به موزه ها پیوسته اند نمی اندیشند و فکر نمی کنند و محلی نمی گذارند. و اما هنوز هر بار که بخواهی به نماز بایستی، وقتی توجه می کنی که داری چه می کنی آنچنان که داری به تسبیح و حمد و عبادت خدا می ایستی همانطور که همه چیز را در دنیا پشت سر گذاشته ای و به سمت خدا می روی، درست توجه کنی در میابی که امامت کیست؟ پیغمبرت کدام است؟ به کدام خدا است که عبادت می کنی؟ و دست دعا برای شفای همه ی مریضیهای قلبی و بشری بلند می کنی. می فرمایند: توجه کن به همان کارهایی که در نماز انجام می دهی، بلکه متوجه تفاوت قبل و بعد از نمازت در خودت در نفست می شوی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾

وَ اِعْتَمِدُوا وَضْعَ اَلتَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِکُمْ وَ إِلْقَاءَ اَلتَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ وَ خَلْعَ اَلتَّکَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ وَ اِتَّخِذُوا اَلتَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ عَدُوِّکُمْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلاً رَجْلاً وَ فُرْسَاناً وَ لاَ تَکُونُوا کَالْمُتَکَبِّرِ عَلَى اِبْنِ أُمِّهِ مِنْ غَیْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اَللَّهُ فِیهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ اَلْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ اَلْحَسَدِ اَلْحَسَبِ وَ قَدَحَتِ اَلْحَمِیَّةُ فِی قَلْبِهِ مِنْ نَارِ اَلْغَضَبِ وَ نَفَخَ اَلشَّیْطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ اَلْکِبْرِ اَلَّذِی أَعْقَبَهُ اَللَّهُ بِهِ اَلنَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ اَلْقَاتِلِینَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ

أَلاَ وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِی اَلْبَغْیِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِینَ بِالْمُحَارَبَةِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی کِبْرِ اَلْحَمِیَّةِ وَ فَخْرِ اَلْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ اَلشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ اَلشَّیْطَانِ اَلَّتِی خَدَعَ بِهَا اَلْأُمَمَ اَلْمَاضِیَةَ وَ اَلْقُرُونَ اَلْخَالِیَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِی حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِی ضَلاَلَتِهِ ذُلُلاً عَنْ سِیَاقِهِ سُلُساً فِی قِیَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ اَلْقُلُوبُ فِیهِ وَ تَتَابَعَتِ اَلْقُرُونُ عَلَیْهِ وَ کِبْراً تَضَایَقَتِ اَلصُّدُورُ بِهِ أَلاَ فَالْحَذَرَ اَلْحَذَرَ

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 13، صص 137-146
http://lib.eshia.ir/15335/13/137


در مقدمه ی کتاب سیره ی نبوی ابن هشام با ترجمه ی حجت الاسلام و المسلمین سید هاشم رسولی محلاتی از خطبه ی قاصعه ی امیرالمومنین می فرمایند. بنده رفتم کمی به این خطبه ملاحظه کردم. شما وقتی بعضی از بیوگرافیها و زندگینامه های به اصطلاح دانشمندانی را که مثلاً در ریاضی یا فیزیک فعالیت داشته اند را ملاحظه می کنید، می بینید که انگار نویسنده یا بیوگرافر شرمش نمی آید که دانشمند را فاسق معرفی کند. و این یحتمل بتوان گفت که دقیقاً نکته ای است که دلیلش از دین برگشتگی و غرق شدن در فسق و بلکه همان شیطان پرستی ای است که نه تنها روحانیون را و بلکه حتی امامش را هم دعوت به همین شیطان پرستی می کند چرا که اصلا اسلامی یا دینی نمی شناسد که بر حسبش بخواهد امامی یا پیغمبری یا خدایی را در نظر آورد. و لذا اهل کتاب مبتلا به صهیونیسم و کمونیسم و ... همان پیغمبر خودشان یعنی عیسی و موسی علیهم السلام را و نه فقط پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را هم نفی می کنند. و در وادیهای شراب خواری و زنا و لواط و کاباره و امثالهم غرق شده و به شیطان پرستی افتاده و همین را برای دیگران هم تجویز می کنند. نمونه ی چنین چیزی را در نماز جمعه در مورد شراب خواری خطیب محترم تذکر فرمودند.   أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿١٨ وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴿١٩ لَا یَسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿٢٠ لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿٢١ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَـٰنُ الرَّحِیمُ ﴿٢٢ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٢٣ هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٤

این آیات سوره مبارکه ی ی الحشر بروشنی نشان می دهد که لازمه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یقیناً مومنین با ورع و تقوای الهی می باشند و لا غیر. خدا نصیب کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
با سلام،
ساعت چهار صبح است و بنده ی حقیر علی القاعده باید بخوابم دیگه! ولی مطلب شما به اندازه کافی جالب است که گفتم یک چیزی بنویسم. در حقیقت بنده فکر می کنم که روی نکته ی خیلی خیلی جالبی یعنی ترویج علم انگشت گذاشته اید. بالاخره این هم خود یک سوالی است که آیا می توان به این مبحث بدون وضو هم وارد شد یا خیر! هر چند که یحتمل بعضی ایراد کنند که این حرفها جزو خرافات می شوند و ارزشی ندارند! ولی نظر خود بنده این است که با وضو یقینا باید وارد این مباحث هم شد. البته بنده این را هم عرض کنم که در مورد کتابخانه اصلا داغ دل بنده را بدجوری تازه می کند وقتی به آن فکر می کنم. یعنی بنظر می رسد که بنده هنوز به آن رشدی که لازم است که کتابخانه رفتن نیازمند آن است را ندارم یا اینکه اصلا مسئله چیست؟ هنوز این حقیر نتوانسته ام آنرا بیابم که مشکل کتابخانه رفتن در ایران عزیز ما دقیقاً چیست که اینقدر پیچیده است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
بگذریم! ولی اینترنت هم خیلی کارها را ساده کرده است و گویی در خانه نشسته اید و به انواع کتابخانه ها دسترسی دارید! از جمله اینکه بنده داشتم همین دیشب فکر می کردم که خب حالا ما CFT را هم به نوعی در امور اقتصادی داریم و هم در ریاضی فیزیک! و اما نکند که FATF را هم همینطور در رریاضی فیزیک نیز داشته باشیم. و کنجکاو شدم و همینکه در آرشیو کرنل و اینسپایر-هپ بگردید، یک چیزهایی به شما می دهد. البته یحتمل باید بجای fatf حروف را هم کمی پس و پیش کرد تا یک معجونی هم بدست آورد! ولی یک چیزی میدهد که راجع به fat file systems (fatfs می باشد که در ieee استفاده می شود و هر چند که به پزشکی هسته ای مربوط است ولی خیلی هم ربطی به TQFT/CFT ندارد که یک مرتبه بپرم وسط خیابان و یافتم یافتم عرضه بدارم که ربط CFT/TQFT را با CFT/FATF یافتم! البته فوکس-رونکل-شویگرت جور دیگری این را می گویند: TFT/RCFT. یحتمل این حقیر هنوز باید یک مقدار زیادی روی نظریه های قاطیقوریایی یا همان کاتگوریها کار کنم تا از نظریه های اقتصادی بتوانم به نظریه های ریاضی فیزیکی فانکتورهای متناظرشان را بیابم. ولی نکته ی جالب به هر حال اینجا است که بالاخره اگر یک دفعه ای در آزمایشگاه ها، یک وضعیتی رخ داد که نشاندهنده ی اختلالاتی در یکی از میدانها شد که متناظر میدان متقابل آن هم بود، و مثلاً متوجه شدیم که زوایا در میدانهای سی اف تی کلاً به هم ریخت و بلکه فروپاشی کرد، دفعه ی دیگر بهتر است در موارد مشابه شستمان خبردارد شود که بابا مسئله همین است. البته اگر طرف مثل این حقیر خیلی در یک مسئله ای ملا لغتی باشد و در مسئله ی دیگر اصلا هیچ چی سر در نیاورد، خوب گیر می کند دیگر! همه که کارلوس گون رنو-میتسوبیشی-نیسان (که بنده ی حقیر حتی تا همین چند ساعت پیش اصلا نمی دانستم که اینها کما بیش یک کمپانی هم هستند) و جان فن نویمن نابغه ی ریاضی فیزیک نمی توانند بشوند. هر چند که بعضی هم یحتمل نه فقط از لحاظات اخلافی ایراد می کنند که خدا را شکر که ما نمی توانیم مثل این حضرات بشویم چرا که آنوقت دیگر نمی توانیستیم به امور حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازیم و بلکه یحتمل به افراط و تفریطهای عجیب و غریب هم می افتادیم. و آن وقت نه تنها راه حل بیماریهای حاد یا مزمن را هم نمی یافتیم و بلکه بیماریهای ساده هم یواش یواش برایمان تبدیل می شد به نوع حاد یا مزمن. البته همانطور که مستحضرید ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کاری هم نداریم که چه کسی از لحاظ اخلاقی در ریاضی فیزیک چقدر خوش اخلاق است یا بد اخلاق هر چند که از امر به معروف و نهی از منکر هم سر باز نمی زنیم. منظور به این است که ما کاری نداریم که کسی چطور به این نتایج ریاضی فیزیکی رسیده است و آیا روشهای او اخلافی است یا خیر. مهم است. و اخلاق می خواهد. اما نتایج ریاضی فیزیکی حاصله مستقیماً ربطی به  حفظ یا عدم اخلاق ندارند. یعنی حتی حساب بفرمایید که این آیات یحتمل از صدا و سیما هم پخش شوند: أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ﴿١٧﴾ وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ﴿١٨﴾ وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ﴿١٩﴾ وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ ﴿٢٠﴾ فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ﴿٢١﴾ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ ﴿٢٢﴾ إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ ﴿٢٣﴾ فَیُعَذِّبُهُ اللَّـهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ ﴿٢٤﴾ إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ﴿٢٥﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُم ﴿٢٦﴾. و اما چند ساعت بعد هم زلزله ای واقع شود. یک مسئله ی اخلاقی ای هم این میان باید باشد. و اما کل محاسبات را ما همه و همه را در دسترس نداریم و الله اعلم! خلاصه ی کلام این که اگر بنده ی حقیر خواب نمانم، حتماً به جلسه ی کلکیوم امروز حضرت عالی سعی می کنم فضولی نباشد بیایم ان شاء الله! لااقل نماز صبح را خواب نماندم امروز. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿٤ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ ۚوَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا ﴿٥ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿٦إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿٧﴾ سوره مبارکه الاسراء

خورشید فروزانی که در دوران جهل و فریبِ جاهلیّت، طلوع کرد و جهان را روشن کرد؛ به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌‌الصّلاة‌والسّلام): وَ الدُّنیا کاسِفَةُ النّورِ ظاهِرَةُ الغُرور؛(۲) حقیقت قضیّه همین است؛ دنیا، در تاریکیِ جهل و فریب فرو رفته بود، در آن دورانی که پروردگار عالم این نور را به بشریّت اهدا فرمود و عطا فرمود. امروز جسم مبارک پیغمبر در میان ما نیست لکن «اَرسَلَهُ بِالهُدیٰ وَ دینِ الحَقّ»؛(۳) دین او، هدایت او همراه ما است. اگر از این نور تبعیّت کنیم، اگر مشمول این تعبیر قرآنی باشیم که «وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذی أُنزِلَ مَعَهُ»، آن‌وقت نتیجه‌اش این است که «اُولئکَ هُمُ المُفلِحون»؛(۴) تبعیّت از هدایت الهی و نوری که او آورد -که این نور، قرآن است و قرآن کتاب هدایت و کتاب نور است- تبعیّت از این هدیه‌ی الهی به وسیله‌ی پیغمبر اکرم به بشریّت، موجب این است که فلاح و رستگاری به بشر عطا بشود و عنایت بشود

سخنان رهبری مد ظله العالی در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی

http://leader.ir/fa/speech/22458/


اصولاً عجب و مخصوصاً استکبار صفاتی هستند بسیار نکوهیده و در باب مضرات آن بسیار سخن رفته است. و البته اینجا ما بحث در بندگی خدا را داریم که بحثی است که خداوند تعالی توفیق دهد آیا بتوان در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود دنبال کنیم. مسئله اینجا این است که شما بحثهای علمی دارید در هر دوی حوزه و دانشگاه. و اما معنای مسئله این نیست که اینها از هم جدا هستند و بلکه دقیقاً در امام زمان عجل الله فرجه الشریف و ولی فقیه مد ظله العالی اگر نه در جاهای دیگری جمع می شوند. دلیلش هم این است که بحثهای علمی یک وسعتی بسیار عظیم بینهایتی دارند که اگر در مقام بندگی خدا وارد آنها شویم همانطور که می فرماید اشهد ان محمدً عبده و رسوله و لذا به توفیق خدا آیا ما بتوانیم در حضور حضرت حق و امام زمان عجل الله فرجه الشریف زانوی تلمذ بزنیم.
بعضی یحتمل اشکال می کنند که شما در ریاضی فیزیکی که مثلاً در غرب یا شرق تدریس می شود، احتیاجی ندارید حتی مسلمان هم باشید و چه رسد به اینکه کسی بخواهد نظریه های حمیدی مجیدی را در حضور امام زمان عجل الله فرجه الشریف بیاموزد و خود را ملزم کند که مسئله همینجور است که بنده ی حقیر می گویم و لا غیر. اینجا یک مسئله ای هست که از روی اخلاق است. موضوع این است که بنده ی حقیر مثلاً می توانم بروم به سایت دانشگاه عبری در سرزمینهای اشغالی و آنجا ملاحظه می شود که ما انستیتویی داریم به اسم انستیتو اینشتین در بیت المقدس. و حتی می بینیم که راهول پندهاریپند هم آنجا سخنرانیهایی در باب مادولای و کوهمولوژیهای منحنیها داشته است همانطور که در پرینستون هم یحتمل داشته است یا دارد:

https://mathematics.huji.ac.il/node/63436

خوب شما نمی توانید بفرمایید که چرا او به دانشگاهی در نوار غزه یا کرانه ی باختری نرفته است؟ و بلکه حتی می توانید یحتمل یک جورهایی سخنرانیهای او را بیابید و گوش هم کنید. و اما این مسائل در نظریه های حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی چگونه برداشت می شوند و همینطور در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه الهیات چه تاثیراتی دارند؟ اینها را شما نمی توانید بیابید اگر وارد برج و بارو و حصن کلمه لا اله الا الله نشویم هر چقدر هم در ریاضی فیزیک پیشرفته شویم و به درجات عالیه برسیم. این وظیفه ی ما است که خود به این مسائلمان بپردازیم و الا دیگران نخواهند آمد و مسائل ما را برایمان حل کنند هر چقدر هم نزد آنها زانوی تلمذ بزنیم. البته وقتی مثلاً اینترنت جهانی شد، همه و همه نیز می توانند از آن استفاده کنند؛ و اما اینکه چطور از آن استفاده می شود هنوز مسئله ای است که باید حل شود و خیلی هم مسئله ای مهم است.
مثالش همین است که یحتمل در اثر امواج گرانشی و زمین شناسی و زلزله نگاری و نجوم، مسائل طوری فشرده سازی شده و بلکه توئیستی در آنها پدید آید که عملاً زلزله ای هم در کلاس درس ما رخ دهد. البته شما چنین چیزی را نمی خواهید، ولی مسئله ی مهمتر این است که چطور چنین چیزی امکان پذیر است؟ و چطور می شود از آن اجتناب کرد هر چند که آیه ی مبارکه در مورد روز قیامت می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨

اینجا ما مسئله ای داریم در تقوا و ورع الهی و اینکه ما چطور می توانیم از این امتحانات الهی سربلند بیرون بیاییم آنطور که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را از غربت و غیبت بیرون آورد همانطور که ما را نیز از سربازان بسیجی و گمنام آن حضرت فرماید و بتوانیم در راه رسیدن به حضرت حق شهادت دهیم. اینجا باید توجه داشت که دست دعا را بلند کنیم خدایا همه ی بلایا را از ما دور ساز و به خود شیاطین انس و جن توطئه گر برگردان. اما یک نکته ای هم در آیه ی شریفه هست که می فرماید مسجد و نمی فرماید مثلاً معبد یا بتکده یا کنیسه. این است که باید توجه هم داشت که اگر همین علوی که ذکر شده است در مساجد هم واقع شوند ما دچار مشکل خواهیم بود. انسان همانطور از مطالعه ی سیره ی ابن هشام متاثر می شود که از خواندن همان فصل اول کتاب کارن آرمسترانگ؛ و در عین حال نوید امید و سعادت برای بشریت را می توان در پیام وحی و رسالت و ائمه ی اطهار یافت. این بشریت است که باید خود را به مقامی برساند که بر علیه استکبار درونی و بیرونی خود قیام کند و از افراط و تفریطهایش دست بردارد و بلکه لایق بندگی خدای تعالی و حتی همنشینی مقام وحی رسالت و امامت مستضعفین عالم شود. اینطور نیست که ما یک رمزی داشته باشیم برای افراطهای خود و رمزی دیگر برای تفریطهایمان که با آنها بتوان از این قطبین افراط و تفریط اجتناب کرد و بلکه به بیماریهای وراثتی و روحی روانی نیافتاد. از یک طرف فقر و مستضعف بودن یک مسئله است و از طرف دیگر اسراف و استکبار نیز مسئله ای دیگر است که بشریت را دچار کرده است. این یک مسئله است که کسی بخواهد برود به پرینستون و دانشگاه های دیگر دنیا کنفرانسی در آخرین پیشرفتهای جبرهای اوپراتوری را در جریانش قرار گیرد و این مسئله ای دیگر است که همین دور و برها هم همین مسئله را بخواهد در کنفرانسی دنبال کند. البته کنفرانسهای اسلامی هم امروزه روز کم نداریم که در رسانه ها می شنویم. یک رمز اخلاقی عظیم دارد و آن این است که باید مراقبت کرد که در خانواده ها مثلاً یک طرف دچار افراط نشده و طرف دیگر دچار تفریط گردد و این امر آنچنان ادامه یابد که بطور ادواری بیماریها مدام در حال قربانی گرفتن باشند. و شیطان بر امور مسلط شود. اینجا مسائل یک رموزی دارند که نه فقط در پزشکی و بلکه همینطور در فقاهت و علوم الهی نهفته اند. اینطور نباشد که تا استاد می آید به دروس مسلط شده و شاگردان و طلبه های خود را به راه بیارود، شاگردان خود نیز باید از چنگال افراط و تفریطهای خود به خدا پناه ببرند. و لذا مراقبت و تقوی و ورع لازم است. شیطان ساکت نخواهد نشست هر چند که در مقابل مومنین ناتوان است و لذا باید ایمانها را قوی کرد. و الی الله المصیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ص ۚ وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ﴿١ 


3 - أحمد بن إدریس، عن محمد بن عبد الجبار، عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان قال: قلت: فالذی [2] کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء! تلک الشیطنة، وهی شبیهة بالعقل، ولیست بالعقل.

http://lib.eshia.ir/11005/1/11


(طمع الرسول فی إسلام أبى طالب، و حدیث ذلک) :

فقال أبو طالب لرسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم: و اللََّه یا بن أخى، ما رأیتک سألتهم شططا، قال: فلما قالها أبو طالب طمع رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم فی إسلامه، فجعل یقول له: أی عمّ، فأنت فقلها أستحلّ لک بها الشّفاعة یوم القیامة. قال: فلما رأى حرص رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم علیه، قال: یا بن أخى، و اللََّه لو لا مخافة السّبّة علیک و على بنى أبیک من بعدی، و أن تظنّ قریش أنى إنما قلتها جزعا من الموت لقلتها، لا أقولها إلا لأسرّک بها. قال: فلما تقارب من أبى طالب الموت قال: نظر العباس إلیه یحرّک شفتیه، قال: فأصغى إلیه بأذنه، قال: فقال یا بن أخى، و اللََّه لقد قال أخى الکلمة التی أمرته أن یقولها، قال:

فقال رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم: لم أسمع‌ (1).

(ما نزل فیمن طلبوا العهد على الرسول عند أبى طالب) :

قال: و أنزل اللََّه تعالى فی الرّهط الذین کانوا اجتمعوا إلیه، و قال لهم ما قال، و ردّوا علیه ما ردّوا: ص وَ اَلْقُرْآنِ ذِی اَلذِّکْرِ، `بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقََاقٍ ... إلى قوله تعالى: أَ جَعَلَ اَلْآلِهَةَ إِلََهاً وََاحِداً، إِنَّ هََذََا لَشَیْ‌ءٌ عُجََابٌ. `وَ اِنْطَلَقَ اَلْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ اِمْشُواوَ اِصْبِرُوا عَلى‌ََ آلِهَتِکُمْ، إِنَّ هََذََا لَشَیْ‌ءٌ یُرََادُ. `مََا سَمِعْنََا بِهََذََا فِی اَلْمِلَّةِ اَلْآخِرَةِ [ (1) ]شهادة العباس لأبى طالب لو أداها بعد ما أسلم لکانت مقبولة، و لم یرد بقوله «لم أسمع» ، لأن الشاهد العدل إذا قال: سمعت، و قال من هو أعدل منه: لم أسمع، أخذ بقوله من أثبت السماع، لأن عدم السماع یحتمل أسبابا منعت الشاهد من السمع، و لکن العباس شهد بذلک قبل أن یسلم. مع أن الصحیح من الأثر قد أثبت لأبى طالب الوفاة على الکفر و الشرک، و أثبت نزول هذه الآیة فیه: مََا کََانَ لِلنَّبِیِّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ . و ثبت فی الصحیح أیضا أن العباس قال لرسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم:

إن أبا طالب کان یحوطک و ینصرک و یغضب لک، فهل ینفعه ذلک؟قال: نعم، وجدته فی غمرات من النار، فأخرجته إلى ضحضاح.

و فی الصحیح أن رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم دخل على أبى طالب عند موته و عنده أبو جهل و عبد اللََّه ابن أبى أمیة، فقال: یا عم، قل: لا إله إلا اللََّه، کلمة أشهد لک بها عند اللََّه، فقال أبو جهل و ابن أبى أمیة: أ ترغب عن ملة عبد المطلب، فقال: أنا على ملة عبد المطلب. و ظاهر الحدیث یقتضی أن عبد المطلب مات على الشرک. (راجع الروض الأنف) . ـ

http://lib.eshia.ir/86519/1/418


حضرت آیت الله هاشم رسولی محلاتی در ترجمه ای که این حقیر از کتاب سیرة النبویة ایشان دارم، این قسمت از گفتگوی حضرت رسول و عباس عموی آن حضرت را نیاورده اند: فقال رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم: لم أسمع‌ (1). و اما توضحی نیز در پاورقی در خصوصیات حضرت ابی طالب علیه السلام می فرمایند و حرف ابن هشام را نفی می فرمایند و در آخر پاورقی رجوع می دهند به کتاب الغدیر علامه امینی برای اشعاری از ابی طالب علیه السلام وهمچنین کتاب ابوطالب مومن قریش تالیف عبدالله خنیزی. و این مسلم است که ابی طالب علیه السلام سرپرست و حامی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم تشریف داشتند بعد از وفات عبدالمطلب.

اینجا یک نکته ای هست راجع به حضرت ابی طالب که قابل توجه است. می فرمایند که وقتی صد آمد نود و نه هم نزد او است. وقتی به مشرکین مکه حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم اظهار می فرمایند که همین یک کلمه را بگویند و بر تمام عرب سیادت کنند و عجم را نیز زیر فرمان خویش درآورند! آنها قبول نکردند. قال: فقال أبو جهل: نعم و أبیک، و عشر کلمات، قال: تقولون: لا إله إلا اللََّه، و تخلعون ما تعبدون من دونه.

قال: فصفّقوا بأیدیهم، ثم قالوا: أ ترید یا محمد أن تجعل الآلهة إلها واحدا، إنّ أمرک لعجب! (قال) (5): ثم قال بعضهم لبعض: إنه و اللََّه ما هذا الرجل بمعطیکم شیئا مما تریدون، فانطلقوا و امضوا على دین آبائکم، حتى یحکم اللََّه بینکم و بینه.

تولد حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و امام ششم رئیس فقه جعفری حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهم السلام مبارک بر همه ی بشریت وهمه ی مسلمانان جهان و خصوصاً شیعیان آن حضرت و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف جهان مبارک باد.

اینجا مسئله فقط این نیست که ابی طالب علیه السلام بر ابی لهب برتری داشت آنطور که سوره ی مسد ثابت می کند. این امری است روشن و مبین و از روی یقین. و اما همین مسئله را وقتی در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در نظر می گیریم، آنجا باید دید مسئله چیست و چطور ما را به امام زمان علیه السلام آیا می رساند یا خیر؟! 

فرض بفرمایید که شما یک رمزی را دارید که با این رمز می توانید تراکنش بانکی خود را انجام دهید و یحتمل این رمز تغییر هم بیابد. و اما این رمزها یحتمل عوض می شوند و بلکه شبکه نیز قطع می شود و حتی یحتمل مشکلات دیگری نیز در اینترنت واقع می شوند. و حتی اختلاس و تورم و انواع دیگر مسائل را در اقتصاد مقاومتی نیز داریم. و اما در این میان شما می خواهید یک تراکنش مورد نظر خود را انجام دهید و مسئله این است که رمز مورد نظر کدام است؟! خوب مسئله اینجا ساده است: اگر شما ندانید که رمز عوض شده است، نمی توانید تراکنش خود را انجام دهید. و اما اگر بتوانید با رمز دیگری تراکنش خود را در بانک دیگری انجام دهید، آنگاه می توانید همان تراکنش را از طریق دیگری صورت بخشید. به عبارت دیگر رمز عوض شده است و شما باید از مسئله مطلع باشید و اما وقتی در فضای بزرگتر واقع شوید که همان تراکنش را جور دیگری می توانید انجام دهید، آن رمز را نیز دیگر احتیاجی ندارید. و اما اگر بخواهید دوباره همان تراکنش را از همان طریق آنجام دهید، دوباره همان رمز را که عوض هم شده است احتیاج خواید داشت!

اینجا مسئله ی اخلاق است که مثلاً وقتی کسی به اخلاقی احتیاج دارد که پای کرسی درس استادی بنشیند، این کدام اخلاق می شود؟ و وقتی مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پیش می آید، یحتمل ما متوجه شویم که در علوم الهی و بلکه حتی علوم طبیعی یا ریاضی فیزیک نیز وقتی ما نزد استادی داریم درس می گیریم، اگر خطایی در درس را متوجه شدیم لزوماً این خطا از آن استاد نیست. مثلاً شما نمی توانید همه چیز را از حضرت ولی فقیه یا حتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف انتظار داشته باشید و بلکه مشکلات را از آن حضرت بدانید؛ و بلکه باید از امر ایشان اطاعت هم شود. و اما این بدان معنا هم نیست که شما نمی توانید دیگر به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخته و بلکه فراتر رفته و اصول فقه را نیز تطور و بحث کنید. اگر غیر از این می بود کلمة لا اله الا الله حصنی معنا نمی یافت و بلکه خدا خود شهادت نمی داد و شاهد نبود و شهادت ما نیز دردی را دوا نمی کرد. و در عین حال، عظمت کار در این است که ما حتی تا چه حد دسترسی به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و دین خود و بلکه حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم! شما وقتی زانوی تلمذ نزد کسی زده اید که مطمئن هستید و یقین دارید که بینهایت نزد او است، آنگاه متناهیات را نیز می توانید از او فرا گیرید. و اما اگر او متناهیات را هم شک دارید که داشه باشد، آنگاه چطور می خواهید بینهایت را از او بیاموزید؟

مثلاً این مقاله را راجع به چندجمله ایهای هایپرهندسی و کیو-آنالوگهای آنها ملاحظه بفرمایید که از کوئکوئک و سوارتئو است:

https://arxiv.org/pdf/math/9602214.pdf

میفرمایند که شما می توانید با توابع هایپرهندسی معادلات درجه ی پینج را نیز حل کنید. و حال که کیو-آنالوگهای آنها را در فضایی بزرگتر در نظر می گیریم و لذا یحتمل بتوان معادلات بیشتری را یز با این توابع و مشابه آنها حل کرد. اما اینجا یک سوال جالبی اتفاق می افتد و آن این که بنده داشتم کوئکوئک را جستجو می کردم به این مقاله ی دیگر

https://arxiv.org/pdf/1810.10693.pdf

از آنتارس و لیگو و آیس کیوب در زمینه های امواج گرانشی برخوردم که نه R Koekoek و بلکه G Koekoek نیز در بین هزار و اندی نویسندگان آن یافت می شوند! در ضمن، این مقاله ی مربوط به گروه های کارلیتز از آلن کن را هم بنگرید:

https://arxiv.org/pdf/1809.02833.pdf

بعضی یحتمل اینجا ایراد می کنند که تو مدام هی آدرس می دهی که چطور مثلاً همه و همه بروند نزد امام زمان عجل الله فرجه الشریف خورشید امامت و ولایت. و در بزنند و وارد شوند. چیزی که هست این است که مسئله آنچنان توپولوژیک می شود که گویی همه و همه ی انبیاء و اولیاء و اوصیاء با هم ظاهر شده و شما را همراهی و همه گونه راهنمایی می فرمایند و آدرس می دهند که نزد آن حضرت حضور یابید. فقط این بنده ی حقیر نیست که می خواهد غلط زیادی کند. چیزی که هست این است که وقتی ما از آن حالات همولوژیها و کوهمولوژیها و توپولوژیهای گوناگون می خواهیم حتی وارد مسائل هندسی شده و فواصل و زمانها همه و همه معلومدار می شوند، یک مرتبه ما گویی خود را آنچنان تنها می یابیم کانه رمز عوض شده است و آیا ما یادمان هست که چنین است یا خیر و تراکنش نیز بر اثر تغییر رمز قابل انجام نیست!

به عنوان مثال این مسئله را در نظر آورید که در مدل استاندارد فیزیک وقتی ما داریم مسئله ی نیوتینوها را بررسی می کنیم و حال آنکه با سه نسل از آنها و بلکه سه نسل از کوارکها نیز مواجه ایم، آنگاه چطور است که برهمکنشهایی را باید در واپاشیهای خورشیدی و ستاره ای و بلکه سیاه چاله ای در نظر آوریم که از توپولوژیهای برهمکنشهای سرو ته نیز حاصل می شوند یا فقط کافی است که به کوارکهای بالا و پایین و یحتمل هم شگفتی و زیبایی نیز بسنده کنیم و نیازی نیست وارد کوارکهای سر و ته شویم. اینجا یحتمل بعضی اشکال خواهند کرد که پس چرا سه نسل؟ و چرا این همه اختلافات در اجرام آنها و ....و تازه اینجا مسئله توپولوژیک است. مثل این می ماند که ما می خواهیم از اینجا برویم لس آنجلس، فقط به این بیاندیشیم که چند تا گره و لینک در مسیر ما وجود دارند  و اصلا فکر این نباشیم که آیا بالاخره ما از اینجا به لس آنجلس می توانیم برسیم یا خیر. خوب این مسئله ای برای توپولوژیستها علی القاعده نیست چرا که آنها فواصل را نمی فهمند که هیچ حتی فرق بین نعلبکی و استکانشان را هم خیلی تشخیص نمی دهند هر چند که یحتمل بعضی ناورداهای دیگر را در بین راه بتوانند بر رویش پافشاری کنند. مثل اینکه آیا تعداد گره های خود اصلا می توانند از ناورداهای توپولوژیک باشند یا آیا اینها ناورداهایی هندسی اند؟ و چه موقعی هندسی اند و چه موقعی توپولوژیک و بلکه کوهمولوژیک اند آنگاه که آیا مسئله کوانتمی است یا کلاسیک است. و لذا یحتمل توپولوژیستی را بیابید که قرار است حول کره مریخ است که دارد بدنبال گنجهای فضایی می گردد و حال آنکه واقعاً برای او فرقی هم ندارد که آیا حول ذراتی است معروف به ذرات بنیادی در مدل استاندارد فیزیک و حالا با کمی یا مقداری ابرتقارن. و حالا کاری نداریم که (کو)همولوژی ما آیا هوخشیلد است یا دوره ای یا فلوئر-زایبرگ-ویتن یا هیگارد-فلوئریا ...؟.... نکته ای که همینطور مطرح است این است که این محتمل است که ما آدرس را هم داشته باشیم و برویم نزد حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف و بسی  هم در بزنیم، اما در را بروی ما باز نکنند. اما مسئله ای که هست این است که رفته ای نزد کسی که صدیق و صادق است و دروغ نمی گوید و آدرس غلط هم نمی دهد. و لذا از راه های دروغ هم نمی شود به او راه یافت یا حتی نزدیک او شد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ ۖ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ ﴿١٠٥ سوره مبارکه النحل

یا علی إن الله عزوجل أحب الکذب فی الصلاح ، وأبغض الصدق فی الفساد [٦].

من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، ص 353
http://lib.eshia.ir/11021/4/353

یا علی : ثلاث یحسن فیهن الکذب : المکیدة فی الحرب ، وعدتک زوجتک ، والاصلاح بین الناس ، وثلاثة مجالستهم تمیت القلب : مجالسة الأنذال ومجالسة [٥]

من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، ص 359
http://lib.eshia.ir/11021/4/359



قصة عثمان بن مظعون فی رد جوار الولید

(تألمه لما یصیب إخوانه فی اللََّه، و ما حدث له فی مجلس لبید) :

قال ابن إسحاق: فأما عثمان بن مظعون فإن صالح بن إبراهیم بن عبد الرحمن بن عوف حدثنی عمّن حدّثه عن عثمان، قال: لما رأى عثمان بن مظعون ما فیه أصحاب رسول اللََّه صلى اللََّه علیه و سلم من البلاء، و هو یغدو و یروح فی أمان من الولید بن المغیرة، قال: و اللََّه إن غدوّی و رواحی آمنا بجوار رجل من أهل الشرک، و أصحابى و أهل دینی یلقون من البلاء و الأذى فی اللََّه ما لا یصیبنی، لنقص کبیر فی نفسی. فمشى إلى الولید بن المغیرة، فقال له: یا أبا عبد شمس، وفت ذمّتک، قد رددت إلیک جوارک، فقال له: (لم) (1) یا بن أخى؟لعله آذاک أحد من قومی، قال: : لا، و لکنى أرضى بجوار اللََّه، و لا أرید أن أستجیر بغیره؟قال: فانطلق إلى المسجد، فاردد علیّ جواری علانیة کما أجرتک علانیة. قال: فانطلقا فخرجا حتى أتیا المسجد، فقال الولید: هذا عثمان قد جاء یردّ علیّ جواری، قال: صدق، قد وجدته وفیّا کریم الجوار، و لکنى قد أحببت أن لا أستجیر بغیر اللََّه، فقد رددت علیه جواره، ثم انصرف عثمان، و لبید بن ربیعة بن مالک بن جعفر بن کلاب فی مجلس من قریش ینشدهم، فجلس معهم عثمان، فقال لبید:

ألا کلّ شی‌ء ما خلا اللََّه باطل‌

قال عثمان: صدقت. قال (لبید) (1):

و کلّ نعیم لا محالة زائل‌

قال عثمان: کذبت، نعیم الجنة لا یزول. قال لبید بن ربیعة: یا معشر قریش، و اللََّه ما کان یؤذى جلیسکم، فمتى حدث هذا فیکم؟فقال رجل من القوم: إن هذا سفیه فی سفهاء معه، قد فارقوا دیننا، فلا تجدنّ فی نفسک من قوله، فردّ علیه عثمان حتى شرى‌(2) أمرهما، فقام إلیه ذلک الرجل فلطم عینه فخضّرها (1) و الولید بن المغیرة قریب یرى ما بلغ من عثمان، فقال: أما و اللََّه یا بن أخى إن کانت عینک عمّا أصابها لغنیّة، لقد کنت فی ذمة منیعة. قال: یقول عثمان: بل و اللََّه إن عینی الصحیحة لفقیرة إلى مثل ما أصاب أختها فی اللََّه، و إنی لفی جوار من هو أعزّ منک و أقدر یا أبا عبد شمس، فقال له الولید: هلمّ یا بن أخى، إن شئت فعد إلى جوارک، فقال: لا.


سیره ابن هشام حمیری، جلد 1، ص 370-371

http://lib.eshia.ir/86519/1/371


بعضی یحتمل باز هم ایراد کنند که این باز هم شروع کرده است به دروغپردازیهایش! اما بنده عرضم این است که در این چند روزی که اینجا نمی نوشتم دعوت شده بودم به سفر به ستاره ی خورشید که اول باید با کشتی شبانه می رفتیم به لس آنجلس و از آنجا شبانه می رفتیم به سفر خورشید چرا که در روز هوای حول خورشید خیلی داغ می شود و همه را می سوزاند! البته بنده اعتراض هم کردم که مگر می شود شبانه رفت به کره ی خورشید؟! ولی گفتند تو چه کار داری ما می بریمت. خلاصه ما به حرفشان گوش کردیم و به قول معروف گفتیم بگذارید یک کمی حادثه جو شویم.

نگو اینها به جای کره ی خورشید می خواسته اند ما را ببرند به گنج یابی در فضا حول سیاره ی مریخ یا همان مارس که حالا آیا جواهرات و گنجهایی هم آنجاها بیابند آیا نیابند؟ خلاصه قبل از اینکه ما حتی به لس آنجلس برسیم، به کشتی ما نزدیکیهای باب المندب دزدان دریایی حمله کردند. و حالا ما مانده بودیم که چطور وقتی به لس آنجلس برسیم آیا هنوز آتش حول آن طرفها خاموش شده است یا خیر و چطور ما می توانیم کمکشان کنیم که آنها هم راضی شوند که هر چه زودتر جنگ یمن را خاتمه دهند که تازه معلوم شد این دزدان دریایی آدمخور هم هستند. و حالا ما اسیر این دزدان دریایی آدمخور شده ایم که معلوم هم نیست که اینها کی می خواهند کلک ما را بکنند و ما را بخورند و قصه ی ما را تمام کنند برود پی کارش.

اما اتفاق جالبی که افتاد این بود که معلوم شد همین دزدان دریایی آدمخور از همان سیاره ی مریخ هستند و همینها خودشان پیشنهاد دادند که ما را به نصف قیمت دلالهای سفر خورشیدی لس آنجلسی ببرندمان به سیاره ی مریخ. و نقشه ی گنجهای فضایی حول مریخ را هم به ما یاد بدهند. و حالا از ما که می خواستیم برویم کره ی خورشید و از آنها که لس آنجلسیها تا خورشید را بلد نیستند و فقط می توانند شما را تا مریخ بیشتر نبرند. و حال آنکه ما یعنی همین مریخیها می توانند ما را به نصف قیمت به حول مریخ برسانند با توجه به اینکه نقشه ی فضایی گنجها و جواهرآلات هم دست آنها است.

خلاصه ما در این مدت بدجوری گیر این آدمخورها افتاده بودیم. اما یواش یواش که با اینها رفیق شدیم، متوجه شدیم که درست است که اینها آدمخور هم هستند و لذا یقیناً مسلمان هم که نمی توانند باشند، ولی معلوم نشد برای ما که چطور علاقه مند هم بودند که راجع به اسلام هم بدانند. و اتفاقاً ناخدای کشتی ما از آنجایی که بعضی نغمه های بین اذان تا اقامه ی نماز کشور خودشان را که آخرش هم ما نفهمیدیم از کدام کشور است با خود داشت، این نغمه ها که مدام به زبان ناخدای ما می گفت: خدا، خدا، خدا، خدا، ... نظر آنها را آنقدر جلب کرد که نغمه را اس ام اس کردند برای مریخهای محبوبشان در وطنشان. و نگو آنها هم در صدا و سیمایشان برای همه پخش کرده بوده اند. مسئله اینجا این بوده است که نسبت بین اذان تا اقامه ی نماز کشور ناخدای ما مثل تفاوتی بوده است که بین قم و تهران در اذان هست و لذا این فاصله را با نغمه هایی پر می کرده اند.

بعداً مریخیها به ما گفتند این نیست که ما خیلی دلمان می خواهد که به این نغمه های شما گوش کنیم؛ ولی از آنجایی که مسلمانی شما را دیده ایم همین باعث شده است که متوجه شویم که همه ی عالم مسلمان هستند همانطور که ما هم در مریخ مسلمان داریم ولی خودمان هم نمی دانستیم. و لذا مسئله چیست؟ مسئله این است که مسلمانی شما باعث می شود که ما آدمخوری خود را کنار بگذاریم. و همین هم باعث می شود که نغمه های شما را از صدا و سیمای خودمان در مریخ نیز گفتیم پخش کنند که آدمخورها بیشتر توی رودربایستی بروند و همدیگر را بلکه نخورند. خلاصه بنده همین الان که دارم اینها را برای شما خیلی سریع و طوطی واری می نویسم، همین الانش هم گیر همین آدمخورها هستم و قرار است که مریخیها فردا قبل از اذان صبح به مملکت خودمان برگردانند. و اینها فقط اینجا اجازه دادند که من به اینترنت دسترسی داشته باشم چرا که گفتم به نتایج کوهمولوژیک مهمی راجع به حکمت متعالیه های نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دست یافته ام که به سبب ریاضی فیزیکی بودن نظریه های حمیدی مجیدی وقتی آنها را به ریاضی فیزیک نزولش دهیم، آدمخور و غیر آدمخور ندارد و یحتمل آنها نیز می توانند درست استفاده برند. و الحمد لله حرف این حقیر را قبول کرده و اجازه دادند که کمی بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازم.

و اما مسئله اینجا این است که مگر ما اصلا حتی در کربلا هم آدمخور داشتیم که حالا بعضی بیایند مدعی شوند که غیر از این نیست که مشکل همه و همه آدمخوری است و ما هر کاری بخواهیم بکنیم اول باید این مشکل را حل کنیم. و یحتمل بعضیها به این مشکل خیلی هم ایراد خواهند کرد و می فرمایند که دروغ محض است و حتی مسئله هایی از قبیل تروریسم و سی اف تی و اف ای تی اف که امروزه خیلی هم داغ هستند نیز هیچ ربطی به آدمخوری ندارد. چرا بی جهت به مردم دروغ پردازی می کنی؟ امروزه دیگر آدمخوری وجود ندارد و لذا دروغ نگو!

و لذا ما نیز به این حقیقت پی نمی بردیم اگر دزدان دریایی مریخی آدمخور در باب المندب جلوی ما را نمی گرفتند و با ما رفیق نمی شدند و راضی نمی شدند که ما را به نصف قیمت بلیط لس آنجلسیها ببرند کره ی مریخ! و مسئله ی کوهمولوژی موجود اینجا همین است که مثلاً بجای اینکه از قاطیقوریای لس آنجلس برویم سفر خروشیدی که آخرش هم آیا بتوانیم از گنجهای فضایی حول مریخ سر در بیاوریم یا خیر بلکه از همان قاطیقوریای باب المندب همین آدمخورها خودشان ما را می برند حول مریخ. و لذا اینجا ما یک دیاگرام دقیق داریم که یعنی فرقی ندارد که چه ما فانکتوریالی برویم لس آنجلس و از آنجا برویم سفر خورشیدی یا از باب المندب با دزدان دریایی آدمخور برویم مریخ. و یحتمل همان همان است بعلاوه ی اینکه آدمخورها نسبت به مسلمانها نیز یحتمل بهتر از لس آنجلسیها به اسلام احترام می گذارند و بعلاوه یحتمل آدمخورها راست هم می گویند که لس آنجلسیها اصلا هیچ وقت ما را به سفر خورشیدی هم اصلا بلد نیستند که برسانند.

و لذا بنده ی حقیر به این نتیجه رسیدم و این نظریه ی حمیدی مجیدی را می خواستم اینجا ارائه دهم که حالا چه کاربردی یحتمل دارد در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بماند؛ و اینجا می خواستم از مریخیهای آدمخوری که خیلی هم برای اینکه اجازه دادند که از اسارتی که به بنده تحمیل شده بود فارق شده و به مسائل خود بپردازم تشکر کنم. البته اگر بلیط سفر این بنده ی حقیر را هم خودشان می پرداختند و بلکه اجازه می دادند که از امکانات علمی مریخیشان  و از جمله کتابخانه هایشان حتی قاچاقی هم که شده نیزاستفاده کنم، خیلی ممنون دارتر می شدم واما همینقدر هم خودش خیلی غنیمت است و باز هم جای شکرش باقی است. یعنی یحتمل بعضی حتی اشکال هم خواهند کرد که تو چرا اصلا به این مریخیها گفتی آدمخور و حال آنکه از کجا معلوم که همان لس آنجلسیها از اینها آدمخورتر هم نباشند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

بنده این را می خواستم عرض کنم که بعضی اینجا اشکال هم می کنند که ما چرا اینقدر هر دفعه در نمازمان آیا عرضه بداریم که اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. و حال انکه اصلا این یعنی چه که تقبل شفاعته و ارفع درجته از آنجایی که دیگر درجات آن حضرت و شفاعتش نیز از این بالاتر چطور ممکن است برود؟ نکته اینجا است که وقتی از قاطیقوریایی رد شویم که از بیخ گوش ما در باب المندب می گذرد، آنجا نیز بعضی یحتمل ایراد کنند که ما اصلا چنین قاطیقوریایی نداریم و حتی آدمخورها هم دیگر وجود خارجی ندارند. و بعضی دیگر نیز یحتمل اشکال خواهند کرد که اصلا این مسئله قاطیقوریایی با آن مسئله در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه صلوات در تشهد چه ربطی دارد؟ فانکتوریالیته های آن کدام است؟ بگذریم!

کوهمولوژیکی مطلوب است محاسباتی کردن همولوژیک جبری توپولوژیهای ابعاد پایین مثل فضاهای سه و چهار بعدی از راه نظریه های اعداد و هندسه ی ناجابجایی آنچنان که با اعداد کارلیتز و مقالات زیر ربط یابند:

https://arxiv.org/pdf/1810.06052.pdf

https://arxiv.org/pdf/1809.07465.pdf

مثلاً مطلوب است ارتباط کوهمولوژیکی قاطیقوریایی مسائل اعداد کارلیتزی و یحتمل حتی بلکه السلام-کارلیتزی را با نظریه های تساوی همولوژیهای زایبرگ-ویتن-فلوئر و هیگارد-فلوئر در بعدهای سه و چهار. مثلاً این سری مقالات کوتلوهان-لی-تابز را بنگرید:

https://arxiv.org/abs/1007.1979

و یحتمل حتی بعضی بتوانند این مسائل کوهمولوژیکی را از راه های تی کیو اف تی/سی اف تی نیز وارد شوند. البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو مقالات ات را هر کاری کنی نمی فهمی و لذا سعی بر این داری که یک جوری و بلکه هر جوری که شده آنها را ساده انگاری نموده و از راه های عجیب و غریب حتی آدمخورها هم حل کنی! و لذا این را نمی گویند حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. و اما می فرمایید که بنده ی حقیر چه کنم که فعلاً اینطور اسیر این دزدان دریایی شده ام که آیا ژنراتورهایشان اجازه دهد یا نه که حتی دگمه ی ارسال را هم بزنم. و الله اعلم. التماس دعا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـٰکِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿الأحزاب: ٤٠﴾

آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابدالدهر بماند. البته بعضی هم شوخیشان گرفته است و شعر را اینطور سروده اند که آن کس که نداند و نداند که نداند، بر پس ریاست ابدالدهر بماند! ولی مثل اینکه بعضی واقعیات تلخ را می شود هم شوخی اش کرد. و لذا بعضی یحتمل اشکال کنند که شما نباید مدام اشکال کنید که در معبد را زدن و گفتن اینکه بت شما منم آسانتر از این است که در مسجد و حسینیه را بزنی که برویت باز شود تا به نماز بایستی. آنجا با بت و بلکه بتهای بی جان است که طرفی، اینجا با خود خدا و رسولش محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم است که طرفی. کجای کاری؟
مسئله اینجا این است که اگر آن بت و بلکه آن بتها فقط بتهایی بی جان بود که اهل آن معبد می پرستیدند، این یک مسئله است. و اما اگر این بتها را بفرمایند که مظهر اشخاصی هستند که آن اشخاص هم در راس همه ی این اشخاصن هم شخصی است که او خود خدا هست. اینجا ما باز با این مسئله طرفیم که اهل این معبد باز حاضر نیست که به شرک خود اعتراف کند و فرضاً خیلی زرنگ باشد افتاده است به پرستش حضرت آدم چرا که خدا که در افراد نمی گنجد و هیچ فردی هم خدا نیست و بلکه همه بندگان خدا هستند. اینجا این مسئله به اختلاط می افتد که آیا در زمان حضرت آدم علیه السلام که خدا به فرشتگان دستور داد به حضرت آدم سجده کیند و حالا هم در دین مبین اسلام می فرماید که به خدا و لا غیر سجده کیند؛ چرا آن زمان چنان فرمود و حالا چنین می فرماید؟ آیا اینجا باید دید که مرجع تقلیدی که مربوط به هر مسجد و حسینیه ای است چه می فرمایند؟ البته جواب روشن است که آن زمان دستور چنان بوده و الان دستور چنین است. و مسئله حل است.
اما سوال برای بعضی به این سادگی هم حل نمی شود. یعنی فرض بفرمایید که یک دروغگویی همچون ابوهریره هم شده است امام جماعت مدینه هر چند که همین دروغگو هم از صحابی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بوده است. یک بنده خدایی هم تازه به شهر مدینه رسیده است و بلکه تازه مسلمان هم باشد و خیلی هم نمی داند که ابوهریره اصلا کیست؟ نه می داند که آیا عقایدش بر علیه اهل بیت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است و با امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهم السلام دشمنی دارد نه می داند که چه احادیثی را گفته است که دروغ است و مثلاً از معاویه نیز تعریفها کرده است چرا که معاویه خوب پولی به او پرداخته و نه حتی می داند که آیا او حدیثی هم راجع به شق القمر گفته است یا خیر؟! و اما شنیده است که ابوهریره صحابی پیامبر اکرم نیز بوده است. آیا او نباید در مدینه به این امام جماعت اقتداء کند؟ و بلکه حتی باید مدینه را ترک کرده و به شهری دیگر هم برود؟ مسئله ی مهمتر این است که اگر این نماز گزار خود نیز از یاران حضرت علی علیه السلام باشد، اگر او هم به ابوهریره اقتدا کند، یحتمل ابوهریره باشد که بخواهد او را از مسجد براند و بیرون کند! 
و لذا باید توجه کرد که شما و ما و همه و همه به مسجد و حسینیه و نماز جمعه نمی رویم که همچون در معبد به بتی تعظیم می کنند و آنجا بت بود و اینجا بجای بت آن پیش نماز یا امام جماعت و امام جمعه شده است. دلیلش این است که امام و موموم و بلکه کل اعضای یک مسجد و حسینیه و کل مسلمانان و حتی همه و همه ی انسانها به هم یک انس و الفت و عطوفتی دارند که نمی توان آنرا با بتها برقرار کرد. و لذا اینجا است که در آیه ی شریفه در مورد مومنین می فرماید رحماء بینهم و اشداء علی الکفار هستند. (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖتَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩﴾ سوره مبارکه الفتح)
و لذا خوب است  اینجا یک نکته ای را در مهندسی ژنتیک گوشزد کنیم که یحتمل بعضی اشکال هم کنند که به درستی این مهندسی مدعی است که به نتایج مهمی در زمینه های درمان بعضی بیماریها رسیده است و به علم پزشکی کمکهای شایانی هم کرده است. نکته اینجا است که ما منکر چنین چیزی نیستیم. اما این برای کل بشریت یک سوال مهمی است که چگونه به اینجا رسیده است که در کشورهایی در اثر جنگ و خونریزی و خرابی و به آتش کشیدن و بمباران و ترس و وحشت مردم، آنقدر بر علیه عده ای ظلم می شود که بچه های آنها در اثر سوء تغذیه رو به موت می روند. چگونه چنین چیزی نادیده گرفته می شود؟ و از آنطرف پزشکی و مهندسی در بعضی کشورها آنقدر پیشرفته شده است که آیا یحتمل بتواند روی مردم حالا مهندسی ژنتیک کند که چطور آنها را درمان کند تا یحتمل بتواند ژینتیکی جلوی چاقی و فربگی بیش از حد آنها را هم بگیرد. اینجا یک نکته ای در مورد دروغ نهفته است که فیلم هالیوودی دروغگو دروغگو (Lier, lier) خیلی خوب آنرا در افراط و تفریط بیان می کند. 
و این نکته را می توان به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز ترمیم داد که بالاخره دروغ قضایا کجا است؟ یعنی شما مشاهده می کنید که در فلسفه و ریاضی و علوم طبیعی دانشگاه های معروف و بزرگ جهانی از همه ی ادیان و ملل را دانشجو می پذیرند و همه این فرصت را دارند که از این علوم بهره مند شوند. در عین حال، همه نیز می توانند به حوزه های علمیه ی جهان شیعه رفته و آنجا هم کسب علم کنند و بلکه به فلسفه و حکمت اسلامی بپردازند. و اما آیا شما چقدر هم حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی و فقه را بطور توامان دارید؟ و آیا نباید داشته باشید؟ یعنی خوب، کمونیستها هم در فلسفه و ریاضی فیزیک و علوم طبیعی و پزشکی حرف دارند و بقیه هم حرف دارند. پس، مسئله چیست اینجا؟ یعنی ما حالا صحبتمان این است که مثلاً به چه می شود سجده کرد و به چه نمی شود، و مثلاً مارکیسستها اصلا دین و وجود خدا را نیز زیر سوال می برند. اما همه و همه نیز می توانیم کنار هم در بعضی دانشگاه های جهان به تحصیل علم بپردازیم. آیا اینجا دعوایی هست؟ بعضی یحتمل اشکال می کنند که ما که بدتر از این بنده ی حقیر دعوایی نمی بینیم! مثل این است که شما بفرمایید که موسیقیدان و ریاضیدان کارهایشان خیلی شبیه به هم است آنجایی که هر دو باید کارشان از زیبایی خاصی هم برخوردار باشد. و اما این زیباییها را وقتی به الگوریتمهایی که بعضی از آنها به الگوریتمهای موسیقایی ختم می شوند و بعضی دیگر الگوریتمهای ریاضی است و هر دو را می توان روی رایانه ها اجرا و آزمایش کرد، آنگاه شباهتها بیشتر نمایان می شوند و بلکه بیشتر به حوزه ی هوش مصنوعی نیز وارد می شویم که چه برنامه هایی هستند که انسان را در همه ی زمینه های مهندسی و پزشکی یاری می دهند.... البته هنوز دعوای ما تمام هم نشده است و آخر دعواهم و الحمد لله رب العالمین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
 رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٥٠﴾

در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، یک مسائلی هستند که صرفاً فقهی هستند. همانطور که عرض شد، شما مثلاً مسئله ی نیت را دارید که فرضاً آیا می توانید از نافله به فریضه نیت را عوض کنید حتی اگر یادتان رفته است که نافله بوده است و اذامه داده اید و آنرا نماز واجب گردانیده اید و حتی اگر نماز واجب هم نیت فرادای کرده اید. آقایان می فرمایند که این درست نیست و نمی شود و امکان ندارد. از نافله به واجب صحیح نیست. و اما شما فرض بفرمایید که سوره ای را بعد از حمد دارید قرائت می کنید. وقتی بسم الله الرحمن الرحیم را گفتید. اگر می خواهید سوره ی کوثر را قرائت کنید، قاعدتاً بسم الله الرحمن الرحیم متعلق است به این سوره و مثلاً نمی توانید نیتتان را برگردانید به سوره ی قدر یا سوره ی دیگری برای اینکه بسم الله الرحمن الرحیم متعلق است بدان سوره. حالا اگر سوره ی اخلاص یا کافرون را شروع کردید به قرائت، حتی بعضی مراجع می فرمایند که حتی نمی توانید از این سوره ها نیز برگردید و سوره ی دیگری را قرائت کنید. بعضی مراجع دیگر یحتمل اجازه می دهند. و اما بالاخره این سوال هست که شما وقتی دارید سوره ای را قرائت می کنید، آیا جایزید که سوره ی مورد انتخاب خود را کمی تعلل کرده و بعد از بسم الله الرحمن الرحیم انتخاب کنید یا الا و لله باید نیت کنید که این سوره متعلق است به این بسم الله الرحمن الرحیم و قبل از آن باید تعیین کنید که کدام سوره باید تلاوت شود. انتخاب سوره به هر حال با شمای نمازگزار است و اما تا کجا جایز است که نیت کنید کدام سوره است که می خواهید تلاوت کنید. و حالا اگر نماز به جماعت باشد که آنگاه این وظیفه ی امام جماعت یا امام جمعه است که سوره را انتخاب کند.
اما یک جاهایی هم هست که امام و ماموم با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند و این طورها هم نیست که بیان شود که تو فرضاً الا و لله اعتماد کن به امامت و مطمئن باش که بالاخره او همینطوری نیامده بشود امام جماعت تو و بلکه سالها زحمت کشیده و یقیناً به مراتب عالیه ای دست یافته و لذا منصوب به امام جماعت شده است. خوب، این درست است و شکی هم در این مسئله نیست. و مسئله این نیست که امام جماعتی را زیر سوال ببریم یا اصولاً بخواهیم آخوندها و ملاها را زیر سوال ببریم که آنگاه آنها نیز بخواهند از حقوق همکاران و دیگر آخوندها و ملاها دفاع کنند. خیر مسئله این نیست. مسئله بلکه این هم هست که آقایان خانمها بالاخره آیا مامومینی که پشت سر امام هم به نماز می ایستند فقط بوق هستند یا از خود حق انتخاب دارند که ما پشت سر این امام بایستیم و پشت سر آن امام نایستیم. مثلاً یحتمل مامومی نه مثل این حقیر و بلکه معلم تعلیمات دینی بوده و لذا نسبت به قرائت امامش حساس است که آیا قرائتش درست است یا خیر. و اگر تشخیص دهد که قرائت امام غلط است، این نمی تواند به این امام جماعت اقتداء کند. و بلکه باید امام دیگری را بپذیرد. و لذا رابطه ی امام و ماموم می تواند خیلی وسیع باشد و لازم است که برخوردار از یک احترام متقابلی واقع شود.
اما اینجا یک مسئله ای هست که موضوع را از باب فقهی محض خارج کرده و بلکه به حکمت متعالیه و حتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می کشاند هر چند که به هر حال چه امام و چه ماموم هر دو انسانند و لذا یک انس و الفتی انسانی باید بین آنها برقرار باشد. و آن این است که چه بخواهید و چه نخواهید بالاخره دعواهای طلبگی هم داریم. این یک مسئله است و اما مسئله ی دیگر این است که این مسئله حتی به محیطهای دانشگاهی نیز سرایت می کند و آنجا نیز شما دعواهایی دارید از همین نوع دعواهای طلبگی که می توانند حتی بین دانشجو و استاد و حتی خود اساتید کشیده شود. اگر حتی دو استاد جایز نبود که دعوای طلبگی با هم داشته باشند و از هم ایراد و اشکال کنند که دیگر علم متوقف می شد! و گاهی اوقات اتفاقاً این دعواها حاد هم می شوند. و اما اینها وقتی از حوزه ها و دانشگاه ها خارج شده و به حوزه ی سیاست کشیده می شود، دیگر آنجا مشهود است که دعوا داریم! و مثلاً لیبرال دموکراسی دغدغه اش یحتمل بیشتر سکولاریسم است و نه جمهوری اسلامی یا حتی حکومت دینی دیگری.
این خیلی مسئله ی مهمی است که در حکمت متعالییه ی نظرریه های حمیدی مجیدی فقهی دامنه ی حوزه های مختلف فکری روشن شود که مثلاً ما کجا است که داریم به سیاست می پردازیم و کجا ریاضی فیزیک یا اقتصاد است یا کجا حتی تلاوت قرآن است و بلکه حتی موسیقی است. برای اینکه ریاضی فیزیک را می توان به موسیقی شباهت داد و اشکالی هم به هم نمی زند آنجایی که آهنگساز می خواهد قطعه ای زیبا را بسازد و بنوازد یا ریاضیدان نیز می خواهد نظریه ی خود را ارائه دهد. و اما در فقه بعضی از مراجع حتی آلات موسیقی را حرام می دانند هر چند که در تلاوت قرآن نیز دستگاه ها و مقامهای آوازی و نغمه ها بکار گرفته می شوند. به هر حال، در سیاست نیز شما نقاطی را دارید که از حالات بحرانی بسیار بالایی برخوردارند که با مویسقی نمی توانید آنها را بسنجید و اما با آیات قرآنی تطبیق می کنند و درسها چه در جنگها و چه در زمان صلح نهفته اند. مثلاً این آیات را در نظر آورید:  یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَىٰ وَمَا هُم بِسُکَارَىٰ وَلَـٰکِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِیدٌ ﴿٢﴾ 
می فرماید که آن روز حولش آنقدر زیاد است که مردم مثل آدمهای مست می مانند. و نه اینکه مست هستند و بلکه وضعیت عذاب شدیدی که در آن است طوری است که انگار مردم مست اند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خوب، حالا شما بیایید به سیاستمدارانی بفرمایید که مواظب باشیدها! ما یک همچنین ساعتی را یحتمل در پیش خواهیم داشت! ایا او خواهد فهمید که مسئله چیست؟ یا اینکه مست سیاستهای اجرایی خود و بلکه آن سیاستهایی است که دیگر سیاستمداران نیز در مقابلش خواهند گذاشت و آیا راه فراری از جنگهای خانمان سوز هم برای او باقی بگذارد آیا خیر؟ و این فقط یک وجه قضایا است. وجه دیگر این است که فرض بفرمایید که هماطور که تلویزیون هم از لحاظ تاریخی فیلمی کما بیش مستند را نشان می داد، کشوری هم در آستانه ی جنگی همچون جنگ جهانی دوم واقع شده باشد. و حال اگر نخست وزیر آن حتی دائم الخمر هم باشد و مدام هم سیگار برگ بکشد و از صبح تا شب بقول صدا و سیما همکارانش عرضه بدانرد که نوشیدنی اش را همچون پدرش میل می کند، آیا باز این کمکی به او می کند که از جنگی جهانی که دیکتاتوری دیگر بر آنها تحمیل کرده است بتواند چشم پوشی کند؟ عرض بنده این است که حتی لیبرال دموکراسی نیز اینجا نمی تواند به کمک او بیاید و بلکه کار را بسی خرابتر هم می کند آنجایی که اخلاق و بلکه مسائل دینی را هم کنار گذاشته است.
و لذا این یک سوال اساسی است نه فقط برای دعواهای طلبگی و دانشجویی و بلکه برای سیاسیون هم هست که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازند قبل از اینکه بشریت را به لبه ی پرتگاه بکشانند. قدم اول در این کار این است که از بشر این سوال شود که چرا اسلام نمی آوری و بلکه اسلام نیاوردی و آنگاه اسلام را هم جرات می کنی که محکوم کنی؟ به چه جراتی چنین غلطی می کنی و بلکه سالیان سال و قرنها کرده ای و ادامه می دهی؟ لااقل به دینت خودت هم بپرداز و خدا راعبادت کن و به تعالی انسان همت گمار تا لااقل بشریت بتواند حتی در علوم طبیعی و پزشکی نیز پیشرفت کند بجای اینکه فقط دکانی باز کرده باشد که امیال پست خود را بخواهد برآورده کرده باشد. مثلاً نکات مهمی در مثلاً پزشکی و مهندسی ژنتیک می تواند نهفته باشد که اگر بشر فقط آنرا از دیدگاهی غیر حکیمانه و غیر فلسفی و بلکه غیر الهی بنگرد، سودجویی حاصل از آن اجازه نمی دهد به سلامت بیماران بهتر پرداخته شود و بلکه سلامت آنها حتی به مخاطره هم می افتد.
و لذا بنده بسیاری شنیده ام و از زبان دانشمندان و دانشگاهیان هم شنیده ام که این درست نیست که علوم را تنزلش دارد به اخبار روزمره ای که مردم روزانه آنها را در جراید و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون می بینند و می شنوند و می خوانند. این بنظر این بنده ی حقیر هم درست است. و اما نمی توان این وظیفه ی رسانه های گروهی را هم نادیده گرفت و نمی توان به اندازه ی کافی بر آن تاکید کرد که در رسانه ها گفته شود که ای بشر، ای انسان، یادت نرود و خدای ناکرده اخلاقت را فراموش کنی؟ نمی توان به اندازه کافی متذکر شد که بعد از گذشت 14 قرن ای بشر چرا مسلمان نشدی و نمی شوی؟ این تذهبون؟ کجا می روی؟ راه را اینقدر اشتباه نرو؟ و برگرد و مسلمان شو و دست از کفرت بردار قبل از اینکه دیگر خیلی دیر شود و دیگر نتوانی کاری کنی و فاجعه بعد از فاجعه سراغت آید. این کارها را نکن، زشت است، بضرر تو است. دست از کفر و شرک و نفاقت بردار و مسلمان شو! اسلام دینی است جهانی و برای همه و نه دینی فرقه ای و قومی و قبیله ای. و ما هو الا ذکرٌ للعالمین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
 رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٥٠﴾

بعضی یقیناً اشکال می کنند که تو چرا هم به ملاها و آخوندها می تازی و هم به مشرک و کافر و منافق و فاسق و فاجر و ظالم. در ضورتی که مسئله اینجا مشکل شخصی با ملا و آخوند نیست و همانی است که خود ملاها و آخوندها نیز دنبالش هستند. یعنی مسئله دین است و ایمان و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و مسئله ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است.
این یک مسئله ای است که نمازگزار برود گوشه ای از مسجد بایستد و با تواضع و خشوع و ترس از خدا و تقوی الهی و برای بندگی خدا نمازش را اقامه کند و مسجد را ترک کند. و اما مسئله ی دیگری هم هست که بالاخره اینجا یک دعواهای طلبگی ای که در جهت اموری الهی هستند هم لااقل طرح می شوند و ارائه می گردند یا خیر؟ خوب، یک وقت هست که می فرمایند که معاویه افرادی را می فرستاد منبر و اینها هم هر چه دلشان می خواست نسبت به امیرالمومنین علی ابن ابی طالب می گفتند و کسی هم نبود جوابشان را بدهد. لااقل در جبهه ای که افراد معاویه منبر را بدست داشتند کسی نبود که جوابشان را بدهد.
و اما فرض بفرمایید که در مساجد خودمان افراد منبر می روند و آنها نیز وضوحاً مطالبی را مطرح می کنند که مربوط به شما است. خوب، اینجا چه انتظاری است که می رود؟ آیا انتظار بر این است که شما مورد خطاب واقع شده اید و در عین حال چیزی نگویید؟ جوابی ندهید؟ نپرسید چرا مرا مورد خطالب قرار داده اید؟  انتقادتان چیست؟ جواب این بنده ی حقیر چیست؟ یعنی به هر حال شما اینتظار هم ندارید که کسی که مسجد می رود همچون یک فرد معتادی هم باشد که هر چه هر کس گفت و هر چه هر کس کرد خواه بر منبر و خواه بر غیر منبر، شما هم هیچ چیز در مقابلش نگویید و حساب را بر این بگذارید که جوابش را خدا می دهد و همه را به اسم خدا تمام کنید و مسئله را اینطوری حل کنید. البته یک جاهایی بنظر می رسد که خود ولی فقیه و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف و دست غیبی خدا است که به کمک انسان می آید. اما این مسئله فرق دارد با اینکه ما مدعی شویم که چون ما به مسجد رفتن معتاد شده ایم، و لذا همه چیز خود به خود حل خواهد شد.
البته مسجد و به طبع آن حوزه ی علمیه که بنده خیلی خیلی هم کم از این حوزه خبر داریم و لذا وارد آن حوزه نشده و فقط به مسجد می پردازیم، یک محیطی دارد که لازمه ی آن مطالعه ی رساله مرجع تقلید خود است. و لذا باید یک فقه حداقلی را دانست تا بتوان حتی وارد مسجد شد و بلکه به نماز ایستاد. و اما اگر نمازگزار از روی ایمان و تقوی سعی کند با خشوع وارد مسجد شود، همین خود او را به مسائل وارد می کند و یاد می گیرد. کافی است به مسائلی که در مسجد گفته می شود (اگر گفته شود!) گوش کند و یاد بگیرد. و اما مسائل فقهی آنقدر دامنه شان زیاد است که می تواند به بسیاری از مسائل قضایی و غیر آن نیز وارد شود. و لازم نیست که همه ی مسائل فقهی را همه بدانند برای اینکه وارد مسجد شوند.
بنده خودم یحتمل هر دفعه اشتباه می کنم که آیا می شود نیت نماز نافله فرادی را که سهواً تبدیل شده است به مثلاً نماز واجب عصر، نیتش را برگرداند و قبول افتد؟ می فرمایند خیر. ولی چرا؟ به کجا برمی خورد؟ نماز را به نیت نافله عصر است که دارید فرادی اقامه می کنید و بجای آن نماز را ادامه داده و دو رکعت دیگر هم بدان اضافه می کنید و می شود نماز عصر. چرا این نماز به نیت نماز عصر غلط است؟ یعنی یحتمل شما می خواسته اید صواب اضافه ای ببرید و قبل از نماز عصر نافله ای هم بخوانید. ولی یحتمل حوصله تان نیامده است و نماز عصر را خوانده اید و نه نافله را. این چه اشکالی دارد؟ شمایید و خدایتان. یعنی کس دیگری که نمی داند شما چه نیتی کرده اید؟ نافله است یا عصر! نیت را عوض کرده اید به نماز عصر و نماز عصر را اقامه کرده اید. این چه اشکالی دارد؟ می فرمایند نمی شود. بنده ولی فکر کنم می شود. حالا شما بفرمایید نمی شود. شما نمی توانید به نیات درونی افراد هم وارد شده و بفرمایید این می شود و آن می شود! مگر اینکه در جماعت باشید و مثلاً بخواهید به نماز جماعت برسید و آنگاه نماز را در شرایطی از واجب به نافله تبدیل کنید. و الا اگر نماز را از نافله فرادی را به واجب فرادی تبدیل کردید و نماز را هم اقامه کرده اید. بعد می فرمایید که نماز غلط است؟ چه چیزش غلط است؟ نیت آن غلط است که از نافله به واجب تبدیل شده است و در ذهن خود گذرانده اید و نه با صدای بلند هم که اول نافله بخوانید و بعد واجب شده است؟ 
بنده فکر می کنم که خدا این تغییر نیت را می پذیرد و ایراد نمی کند که نیت تو غلط است و لذا نمازت غلط از آب در آمده است. نماز همه چیزش درست است الا اینکه نیت ذهنی آن عوض شده است. با این حال، باید به رساله و به کتب فقهی و اصول فقه رجوع کرد و نمی شود از خود فتوی داد که چه درست است و چه غلط است! البته می توان از دفتر مرجع تقلید خود هم پرسید. و اما یحتمل بعضی دنبال جواب قانع کننده ای هم باشند که چرا اینطور است؟ مسئله چیست؟ جواهر الکلام چه می گوید؟ مراجع دیگر چه می گویند؟ اختلاف نظرها بر سر چیست؟ و ....
مثلاً می فرمایند دلیل یک بیماری ای بر اثر یک ویروسی است. و اما آیا منشاء آن چنین است که این ویروس است که مسئول بیماری است؟ یحتمل باشد یحتمل هم نباشد. و این دارو یا داروها هم این بیماری را درمان می کند. خوب، شما یحتمل به این نتیجه برسید که دیگر احتیاجی به تعلقیه ی حضرت امام خمینی قدس سره الشریف بر فوائد الرضویه قاضی سعید یا من لا یحضره الفقیه یا من لا یحضره الطبیب زکریای رازی و دیگر کتب خود آموز و غیر خود آموز پزشکی برای درمان این بیماری ندارید. دارو را مصرف کن و درمان در اختیار تو است. و اما حالا این داروها آیا شیمیایی است؟ آیا از طریق تکنولوژی ژنتیک است؟ آیا چطور تولید شده اند؟ چطور باید مصرف شوند؟ آیا عوارض جانبی هم دارند؟ شما نمی توانید همه ی این مسائل را زیر سوال ببرید چرا که پزشک تشخیص داده است و نسخه می دهد و شما هم باید مصرف کنید. و اما چیزی هم که هست این است که در این میان نکته ی قابل توجه این است که پزشک و نسخه و دارو و آزمایشگاه و انواع وسائل پزشکی و بیمارستان و جراحی و امثالهم وسائلی هستند برای درمان بیمار همانطور که دعا و ذکر در درگاه خدا نیز برای طلب شفای او می تواند موثر واقع شود. و لذا اینکه دین و فقه و پزشکی با هم چه رابطه ای دارند می تواند مسئله ی مهمی باشد همانطور که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می تواند در تحقیق و بررسی ریاضی فیزیک موثر واقع شود. حالا یحتمل بعضی هم اشکال کنند کدام حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ ریاضی فیزیک را ول کنیم که تو می گویی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داری؟ مسئله اینجا است که در ریاضی فیزیک مثلاً می گوید که شما مسئله ای را دارید که کامپیوترهای بیولوژیکی که از باکتریهای اشریشیا کولای ساخته شده اند می توانند آنها را حل کنند و از جمله مسئله ی راه های هامیلتونی. اما ریاضی فیزیک به شما نمی گوید که این چه مزایا و چه مضراتی می تواند داشته باشد. به شما نمی گوید که اگر همه ی عمر خود را در ریاضی فیزیک هم گذراندید و به آن مثل رفتن به مسجد معتاد شدید، چه خاصیتی را می تواند برای شما داشته باشد؟ و اما عرض بنده این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل به شما کمک کند که متوجه شوید برای چه دارید این کار را می کنید همانطور که من لا یحضره الفقیه نیز وارد رساله های مراجع شده اند و ما مسائل آن را بطور روزمره کما کان یحتمل می شنویم یا باید بشنویم. و از جمله ما مسئله ی برائت از مشرکین را داریم که در اعمال حج نیز گفته می شود انجام شود.  بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١
و خوب ما چقدر این کار را می کنیم؟ یعنی بعضی یقیناً به این بنده ی حقیر اشکال می کنند که تو چرا باید به یک بنده ی خدایی بگویی که سرت را انداختی پایین و نگاه نکردی ببینی او سگ است یا اسب است یا خر است؟ حالا یحتمل این بنده ی خدا، یک بنده ی خدای مشرکی هم بوده است و بلکه اصلا یک تکه چوبی کاغذی چیزی هم بوده است که یک گوشه ای افتاده بوده. نباید به این بنده ی خدا هم توهین می کردی! چرا این کار را کردی؟ و آنوقت به ملاها و آخوندها بر منبر هم ایراد می کنی که چرا از خواجه ربیع هم ایراد می کنند که چه کرد و چه نکرد؟ مسئله این است که اگر به مشرکی منافقی کافری می فرمایید مرگ بر ضد ولایت فقیه، دلیلش این است که بلکه آدم شود و دست از عنادش بردارد و بلکه آدم شود. و مسئله این نیست که با آن شخص دشمنی خانوادگی و شخصی دارید. و حالا آدم نمی شود؟ و می خواهد مشرک و کافر و منافق باقی بماند، مشکل خودش است. ولی نمی تواند هم بگوید که چرا می گویی مرگ بر ضد ولایت فقیه و امثالهم. اگر کسی حتی قدم اول را هم در مسلمانی برنمی دارد، دیگر طبیعی است که او ولایت فقیه نشناسد. و لذا یحتمل بعضی از ملاها و آخوندهای ما ایراد هم کنند که این تقصیر ما نیست که این بابا نمی خواهد مسلمان شود. و اما نمی گوید هم که آخر تو هم درست دینت ار تبلیغ نکردی که او حتی دین اسلام به گوشش هم برسد. و حال آنکه اسلام دینی است جهانی. این است که ما می شویم چوب دو سر طلا که هم حضرات ما را می خواهند از مساجد برانند چرا که مسلمانیمان سر جایش نیست و هم بقول معروف لبیرال دموکراتها و سکولارها و فلاسفه ی بی دین و ایمان نیز می فرمایند برو دنبال کار خودت و زور الکی اینجا نزن که ما دینمداری سرمان نمی شود.
همین می شود که شما دارید از یک طرف برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که داد و فریاد می فرمایید و از طرف دیگر می بینید که اخلاق هم گویی از میان رفته است حتی در میان مسلمانان و ما را به جنایات میان مسلمانان مبتلا کرده اند. یعنی ما به یک واحد متکثر و تکثر متوحدی دچار شده ایم که حالا آیا غیر ممکن است که بیایید و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را از آن میان پیدا کنید؟ این خیلی آسانتر می نمود که بنده ی حقیر بروم در معبدی را بزنم و عرضه بدارم که بت اعظم شما این بنده ی حقیر است و از آنجا رانده شوم! اینکه کسی سلامت نفس خود را با عقلش درست بسنجد و  به منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در حد امکان خود برسد و نهایتاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف را دریابد و در راه او جهاد فی سبیل الله کند؛ یحتمل یک کاری است که آیا به مرض و بیماری بیافتد آیا ریشها را سفید کند آیا سعادت شهادت را داشته باشد آیا فقیه و حکیم و فیلسوف الهی شود آیا در گمنامی بمیرد؟ و الله اعلم. یعنی بعضی یحتمل به این حقیر اشکال هم کنند که خب تو می خواستی بروی تمیزکاری خانه ی صاحب مجله ی مستهجن را کنی؟ خوب همینجا می ماندی و اقلاً می رفتی با همین بچه هایی که همین امروز هم توی خیابانها سطلهای آشغال را مدام زیر و رو می کنند و از این راه کسب روزی می کنند همکار می شدی و خودت را اینجوری اسیر منزلهایی که پر از مستهجنات است نمی کردی؟ البته ناگفته هم نماند که رفته گرهای آنها خیلی هم مجهزند و کلی هم کسب درآمد دارند. سطلهای آشغال را خانه ها هفته ای یک بار که پر شد، می گذارند جلوی حیاتشان. و یک سطل آشغالهای درب دار خیلی قشنگی هم هست و نه مثل مال ماها که نه در دارد و همه جایش هم قر و له است. و ماشین رفته گری می آید خیلی تمیز و پاکیزه اینها را توی کامیونهایشان می ریزند و می برند. یک راننده هم بیشتر نیست. همه کارها را هم بنده خدا به چه خوبی خودش می کند. آن وقت می گویند اینها کافرند و تو هم باید می رفتی با این بچه هایی که توی سطلهای آشغال تا نصفه شب در حال گردشند همکار می شدی و زرق و برق آن رفته گرها و تمیزکارهای کافر را نباید توجه می کردی نمی گذاشتی که تو را گروگان هم بگیرند و اسیر خانه های مستهجن آنها نباید هم می شدی. بنده حقیر عرضم این است که هنوز نگفته ام چه شد که توانستم از آن اسارت در بدتر از زندانهای گوانتانامویشان فرار کنم و به نعمت انقلاب اسلامی در ایران بپیوندم؛ انقلاب ما که مثل انقلابهای فرانسه و روسیه و اینها که نیست. برای خودش حتی اگر یک گوشه ای بنشینی و همه چیزت را هم از تو بگیرند و فقط یک قرآن داشته باشی خودش برای خودش نعمتی است عظیم؛ چرا که انقلابی است که به انقلاب حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف می پیوندد ان شاء الله. خلاصه اگر همه چیز را می خواستم عرض کنم چندین جلد کتاب می شد.  و آخر دعواهم و الحمد لله رب العالمین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شافعته و ارفع درجته.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿١ فَذَٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿٢وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿٣ فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ ﴿٤ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿٥ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿٦ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿٧


بنده ی حقیر نمی خواستم این خاطره را برای شما عرض کنم برای اینکه یحتمل می فرمایید که داری از خودت حرف در می آروی و دروغ و دغل را به هم می بافی! ولی از وقتی که دیدم بعضی آخوندهای ما بر خلاف انتظار اتفاقاً دوست هم دارند که جفتک بیاندازند و بعد هم اصلا حاشا می کنند که جفتک انداز خوبی هم هستند، همین شد که بنده ی حقیر هم گفتم حالا که چنین است بگذارید بعضی فکر کنند که بنده نیز توی توهمات خود مانده ام. داستان از این قرار است که آن زمانی که گروگان گیری آمریکایی ها در ایران شد و انقلاب هم که شده بود، ما در آمریکا خوردیم به بی پولی و در عین حال یک چند تا بنده خدای آمریکایی قلچماق هم آمدند این حقیر را گفتند که ما هم تو را گروگان می گیریم حالا که شماها هم ما را گروگان گرفته اید! و خلاصه ما را برداشتند بردند لس آنجلس و هالیوود و در یک خانه ای که اول بنده نفهمیدم کجا است گروگان گرفتند. بعدها فهمیدیم که این خانه نگو خانه ی مالک مجله ی پلی بوی است و ما را وادار کرده بودند که آنجا خدمتگزار این خانه شویم و به تمیزکاری آن بپردازیم. بگذریم که چقدر کثافت کاری و ریخت و پاش می کردند و همیشه از صبح تا شب و از شب تا صبح هم خانه را تمیز می کردی، فایده ای نداشت. و حالا درست است که ما آن زمان مثل حالا خیلی بچه حزب اللهی هم یحتمل نبودیم که واقعاً هم نمی شود چنین گفت و اما بالاخره مسلمان بودیم و غیرتمان اجازه نمی داد که این کارها را ببینیم. این است که دچار عذاب وجدان شدیدی هم شده بودیم که این لامذهبها چطور ما را اسیر خودشان کرده اند و ما را اینطوری توانسته اند به بدترین وجه ممکن اسیر کرده و گروگان بگیرند. حالا اینها را کاری نداریم و بنده نمی خواهم هم خودنمایی کنم که از زندان ابوغریب و زندانهای صدام و اینها هم بدتر بوده است و بنده چه کرده ام. اما یادم هم هست که یک دفعه خیلی می گفتند که خانم بو درک آمده است که از او عکس بگیرند و همه می گفتند که تو هم برو ببین چه خبر است که بنده آنقدر از این حرف آنها خجالت کشیدم که حتی سرم را هم بلند نکردم ببینم که او کیست یا چیست؟ سگ است یا اسب است یا انسان است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
و اما منظور این حقیر به چیز دیگری است. بنده ی حقیر رفتم در گوگل سرچ کنم ببینم که از این صاحب خانه ی مجله ی پلی بوی چه خبر است؟ زنده است؟ مرده است؟ داستان چیست؟ دیدم بله بنده خدا به رحمت خدا رفته است! و 91 سالش هم بوده است و سومین همسرش هم تازه الان 32 سال دارد. 5 سال پیش که ازدواج کرده بوده اند، صاحب مجله ی پلی بوی 86 ساله بوده و همسرش 27 ساله. خدا شانس بدهد. و حالا بنده ی حقیر با این کارها هم کاری ندارم و بلکه بنده ی حقیر از آنجایی که خیلی وقتها فضولی هم می کنم ببینم یک بنده خدایی چطور از دنیا رفته است، دیدم ایشان به عفونت اشریشیا کولای نیز دچار شده است. و حالا چرا و چطور هم شده است که این عفونت را گرفته است بنده نمی دانم. 
ولی منظورم به این است که این باکتری، که بطور مخفف به ای کولای (E. coli) نیز معروف است، علاوه بر اینکه می تواند عفونت ایجاد کند همینطور انواع دیگری از آن می تواند مفید هم واقع شود. مثلاً گفته می شود که این باکتری را می توانند تغییرات ژنتیکی دهند و آنگاه برای ساختن انسولین انسانی و نه گاوی یا خوکی نیز مورد استفاده قرار دهند! یعنی شما بالاخره توجه کنید همین ای کولای ای که می تواند عفونتی مرگبار را ایجاد کند، همین هم می تواند برای نجات جان افراد مفید واقع شود و موارد دارویی مثل انسولین انسانی داشته باشد. و اما اینکه چطور چنین چیزی ممکن است و این مسئله چطور به مایه ی خمیر ربط دارد و آنگاه چطور بی مایه فطیر است؟ اینها مسائلی است که جوایز نوبل متعددی می تواند از جواب بدانها بیرون آید یا لااقل بیرون آمده است!
شما اینجا توجه بفرمایید که بعضی یحتمل اشکال هم می کنند که خوب چرا ما که مورد تهاجم تحریمی آمریکا واقع شده ایم یحتمل اینطور دچار تورم اقتصادیمان کرده اند و اما از آنطرف خود آمریکا که این همه کسری بودجه دارد و آنقدر هم نقدینگی اش زیاد است که همینطوری پول چاپ می کند و هر چای دنیا بروید با دلار معامله و تجارت می کنند، خودشان هیچ چیزیشان نمی شود؟ هیچ مشکلی ندارند؟ تورم ندارند؟ و هایپرتورم و بلکه ابرتورم هم ندارند؟ مسئله چیست؟ یعنی آیا ما اقتصاددانهایمان عقلشان نمی رسد که چه کنند که تورم را مهار کنیم ولی اقتصاددانهای آنها خیلی زرنگ هستند و می توانند؟ آیا اینها خیلی لیبرال دموکرات هستند و ما نیستیم؟ آیا اینها حتی از ما هم انقلابی ترند و ما نیستیم؟ آیا از ما هم حزب اللهی ترند و ما نیستیم؟ مسئله چیست؟ مسئله این است که این کسری بودجه و نقدینگی را باید یک جوری تامین کند. و می تواند مسئله را به آینده موکول کند که می گوید ما این کسری بودجه و این نقدینگی را که در سطح جهان هم پخش و پلاست و با آن همه جا تجارت جهانی  و از جمله قیمت نفت را هم تعیین می کنند، بالاخره یک کاریش خواهیم کرد. و حالا مثلاً در یمن بچه ها چطور از سوء تغذیه به مرگ و میر دچار می شوند؟ این هم مسئله ای است دیگر. و ناگفته نماند که حرف اصلی اش هم این است که همه و همه باید اقتصادشان را با توجه به اقتصاد جهانی ما تنظیم کنند و ملاک اقتصاد ما است؛ خودمان بلدیم چطور درستش کنیم و به کسی هم مربوط نیست! مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی.
البته بعضی هم که می بینند این بنده خداها چطور به علم و دانش و صنعت و تکنولوژی می پردازند و خیلی از جوایز نوبل را هم درو می کنند و بدتر از این حقیر هم عقلشان به چشمشان است، همه و همه می فرمایند که اینها از ما خیلی هم مسلمانتر هستند. و حالا ما چه کار داریم که یک بنده خدایی هم شده است مثل صاحب پلی بوی که مجله های لخت و عور دارد؟ مگر همین اینترنت و ماهواره ی خودمان کم از این لجن پراکنیها نمی کنند؟ خدایا به داد ما برس! به قول مرحوم ناصر چشم آذر، خدای آسمونها خدای کهکشونها، برس به داد دل عاشق ما جوونها! خدایا، بحق پیغمبرت و رسولت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و بحق ائمه ی اطهار و لا سیما حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف خودت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را از دست یک مشته آدمهایی که یا خیلی مقدس مآب و خشکه مقدس هستند یا خیلی فکر می کنند نخبه و کتاب خوان و بقول معروف خرخوان هستند نجات بده! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده ی حقیر هر چه گشتم ببینم نماز جمعه امروز کجا است؟ نتوانستم بفهمم. در خبرهای می گوید که خطیب نماز جمعه کیست؟ ولی نمی گوید که کجا است؟ مصلی است؟ دانشگاه است؟ کجا است؟ باران هم که آمده است و بعضی احتمال می دهند که مسئولین یحتمل برای رفاه حال نمازگزاران نماز را به مصلی منتقل کرده اند. البته قصور از خود این حقیر است که هفته ی پیش نماز نرفتم و لذا این هفته هم نفهمیدم کجا است. بابا بالاخره در خبرها فرض را بر این نگذارید که همه، همه چیز را می دانند و کجا و کی و چرا و برای چی و چه و چه را می دانند. البته اتوبوس هم آیا بیاید آیا نیاید. اگر اتوبوس می آمد، همه و همه با هم می رفتیم نماز. این مترو کار را خراب کرده است! و السلام. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
  • سید حمید بنی هاشمی
  • ۸ تیر ۹۷، ۱۲:۱۶

    الله اکبر
    بسم الله الرحمن الرحیم
    بعضی می فرمایند که برای اینکه حسنین به پیر مردی یاد دهند طریق وضو گرفتن درست کدام است بین خودشان اشتباهاتشان را تصحیح می فرمودند. حرف متینی هم هست. یک وقت دیگر هم هست که ما میان همه ی لغات عربی و حرکتهای روی آنها مثلاً انب را داریم که یحتمل هم فارسی زبانها در گویش خود آنرا خیلی هم باعنب متفاوت ندانند. اتفاقاً مولوی هم راحع به انب نباشد و بلکه عنب و انگور و اوا uva و... شعر جالبی هم دارد. اما اینکه منظور دعای دعا کننده دعا انب است یا عنب یا آیا خود نیز نمیداند که چیست و ام خدا میداند و قبول هم میافتد و ... و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    پاسخ:
    این نظری است که برای این حقیر خصوصی فرستاده شده. و یحتمل نظری است که خود این حقیر برای خود فرستاده ام و سهواً دگمه ی خصوصی هم رویش کلیک شده بوده. یحتمل هم واقعاً کسی دیگر برایم فرستاده باشد؛ یادم نمی آید! از سیاق کلام برمی آید که کلام خود این حقیر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿طه: ١٢﴾

    زیارة أخرى : روى ابن قولویه عن بعض الأئمة علیهم‌السلام أنّه قال : إذا صرت إلى قبر الإمام الرضا علیه‌السلام فقل : 

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیٍّ بْنِ مُوسى الرِّضا المُرْتَضَى الإمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَأَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِکَ.

    سمعت أبا عبد اللهعلیه‌السلام یقول نفس المهموم لنا المغتم لظلمنا تسبیح وهمه لأمرنا عبادة وکتمانه لسرنا جهاد فی سبیل الله قال لی محمد بن سعید اکتب هذا بالذهب فما کتبت شیئا أحسن منه.

    الحدیث السادس عشر : مجهول. والظاهرمحمد بن أسلم مکان ابن مسلم فیکون الخبر ضعیفا.

    « نفس المهموم لنا » أی التفکر فی أمرنا ، الطالب لفرجنا ، أو المغتم لعدم وصوله إلینا« المغتم لظلمنا » أی لمظلومیتنا« تسبیح » أی یکتب لکل نفس ثواب « وهمه لأمرنا » أی اهتمامه بخروج قائمنا ، وسعیه فی أسبابه ودعاؤه لذلک « عبادة » أی ثوابه ثواب المشتغل بالعبادة.

    « وکتمانه لسرنا جهاد » لأنه لا یحصل إلا بمجاهدة النفس « قال لی » هو کلام محمد بن مسلم أو أسلم ، « اکتب هذا بالذهب » أی بمائه ولعله کنایة عن شدة الاهتمام بحفظه والاعتناء به ونفاسته ، ویحتمل الحقیقة ، ولا منع منه إلا فی القرآن کما سیأتی فی کتابه « فما کتبت » بالخطاب ویحتمل التکلم.

    مراة العقول، جلد 9، صص201-202

    http://lib.eshia.ir/71429/9/201


    39 - بعض أصحابنا رفعه، عن محمد بن سنان، عن داود بن کثیر الرقی قال: قلت لأبی عبد الله: ما معنى السلام على رسول الله؟ فقال: إن الله تبارک وتعالى لما خلق نبیه ووصیه وابنته وابنیه وجمیع الأئمة وخلق شیعتهم أخذ علیهم المیثاق وأن یصبروا ویصابروا ویرابطوا وأن یتقوا الله ووعدهم أن یسلم لهم الأرض المبارکة والحرم الآمن وأن ینزل لهم البیت المعمور، ویظهر لهم السقف المرفوع ویریحهم من عدوهم والأرض التی یبدلها الله من السلام ویسلم ما فیها لهم لاشیة فیها، قال: لا خصومة فیها لعدوهم وأن یکون لهم فیها ما یحبون وأخذ رسول الله صلى الله علیه وآله على جمیع الأئمة وشیعتهم المیثاق بذلک [3]، وإنما السلام علیه تذکرة نفس المیثاق وتجدید له على الله، لعله أن یعجله عز وجل ویعجل السلام لکم بجمیع ما فیه.
    الکافی الشریف، جلد 1، ص 451
    http://lib.eshia.ir/11005/1/451

    دانشمند محترم آقای حاج سید جواد مصطفوی، مترجم کافی شریف، می فرمایند که خیرات و برکاتی که در این روایت شریف به شیعیان وعده داده شده نسبت بزمان ظهور حضرت قائم علیه السلام است. و رجوع می دهند به مرات العقول علامه محمد باقر مجلسی:
    مراة العقول، جلد 5، ص 268-271.
    http://lib.eshia.ir/71429/5/268

    حزن و اندوهی که در عزاداریهای محرم و صفر و ایام عزاداری ائمه ی اطهار علیهم السلام و اهل بیت پیامبر اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم واقع می شود آنقدر حزن انگیز است که قلب را از جا می کند. مسئله این است که در مواجه ی استکبار با مستضعفین واقعه ای می تواند رخ دهد که در عین حالی که مملو از عظمت خدا است در درگیریهایی که واقع می شوند که خلیفه و وصی و وارث انبیاء و اولیاء و اوصیاء حضرت رسول و ائمه ی اطهار تعیین شوند، یحتمل بشریت عظمت کار آنقدر می گیردش که یادش می رود مثلاً همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برای چه بود؟ طلبگیهایت برای حدیث و تفسیر و فقه و اصول فقه و اخلاق و علم و درس و بحث و کلام و حوزه و دانشگاه ات کحا رفت؟ و از اینها بالاتر و مهمتر، احترامت برای دیگر مومنین و اساتیدت و مراجع تقلید و ولی فقه مد ظلهم العالی و امامان علیهم السلام و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او کو؟ یحتمل دلیلش این است که ما در دنیایی داریم زندگی می کنیم که علم را می توان از عالِم جدا کرد و کانه آنرا پرتابش کرد در عالَم که طلبه و دانشجو آنرا بجوید و تحقیق کند غافل از اینکه استاد و معلمی هم نیاز است؛ و چه رسد به اینکه پیغمبر و امام را نیز مقامشان و بلکه پارتی بازیهای شهادت طلبانه ی با آنها را هم بخواهیم دریابیم. و لذا وقتی به طلبه و بلکه دانشجو گفته شود که تو همین درست را بخوان چرا که بی مایه فطیر است؛ مسئله را بدتر از این بنده ی حقیر که نمی شود دیگر، و اما یحتمل باز بدتر از این حقیر درنیابد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
  • سید حمید بنی هاشمی
    •  ایران
      ۴۰۹۹
      ۹۴۸۶
      ۴۲٫۹٪
    •  آمریکا
      ۲۶۱۴
      ۴۸۹۸
      ۲۷٫۴٪
    •  آلمان
      ۶۲۷
      ۱۳۲۲
      ۶٫۶٪
    •  هلند
      ۳۶۶
      ۴۸۵
      ۳٫۸٪
    •  فرانسه
      ۲۵۲
      ۳۲۷
      ۲٫۶٪
    •  اروپا
      ۲۱۹
      ۳۲۶
      ۲٫۳٪
    •  چین
      ۱۹۴
      ۳۶۵
      ۲٫۰٪
    •  انگلیس
      ۱۸۰
      ۵۷۷
      ۱٫۹٪
    •  روسیه
      ۱۴۱
      ۱۰۰۷
      ۱٫۵٪
    •  رومانی
      ۱۳۸
      ۳۰۴
      ۱٫۴٪
    •  نروژ
      ۱۲۹
      ۱۸۷
      ۱٫۳٪
    •  برزیل
      ۱۰۵
      ۱۴۸
      ۱٫۱٪
    •  اوکراین
      ۷۲
      ۱۲۶
      ۰٫۸٪
    پاسخ:
    با سلام، 
    این صفحه ی اول از 6 صفحه ای است که بازدید کننده از کشورهای مختلف جهان را سایت محترم بیان آمار نشان می دهد. صفحه های بعدی همینطور کم می شوند تا می رسد به کشورهایی که یک بازدید کننده داشته است! از جمله از یمن 2 بازدید کننده و از عربستان سعودی 6 بازدید کننده و فلسطین اشغالی و فلسطین هر کدام یک بازدید کننده داشته است. نکته ی جالب این که بعد از ایران، آمریکا بیشترین بازدید کننده را دارد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿القصص: ٥﴾

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    الرَّحْمَـٰنُ ﴿١ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢ خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿٣ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴿٤ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿٥ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴿٦ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ﴿٨ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩ وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿١٠ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿١١وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿١٢ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴿١٣ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ﴿١٤ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ ﴿١٥ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١٦

    أَوَّلُ مَنْ جَهَرَ بِالْقُرْآنِ:
    قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَحَدَّثَنِی یَحْیَى بنُ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کَانَ أَوَّلُ مَنْ جَهَرَ بِالْقُرْآنِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- بِمَکَّةَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ -رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ- قَالَ: اجْتَمَعَ یَوْمًا أصحابُ رسول الله -صلى الله علیه وسلم- فَقَالُوا: وَاَللَّهِ مَا سمعتْ قُرَیْشٌ هَذَا الْقُرْآنَ یُجْهَرُ لَهَا بِهِ قطُّ، فمنَ رَجُلٌ یُسْمِعهموه؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ أَنَا، قَالُوا: إنَّا نَخْشَاهُمْ عَلَیْکَ، إنَّمَا نُرِیدُ رَجُلًا لَهُ عَشِیرَةٌ یَمْنَعُونَهُ مِنْ الْقَوْمِ إنْ أَرَادُوهُ؟ قَالَ دَعُونِی فَإِنَّ اللَّهَ سیمنَعُنی. قَالَ: فَغَدَا ابْنُ مَسْعُودٍ حَتَّى أَتَى الْمَقَامَ فِی الضُّحَى، وَقُرَیْشٌ فِی أَنْدِیَتِهَا، حَتَّى قَامَ عندَ الْمَقَامِ ثُمَّ قَرَأَ: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، رَافِعًا بِهَا صوته: {الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ} [الرحمن: 1، 2] قَالَ: ثُمَّ اسْتَقْبَلَهَا یَقْرَؤُهَا. قَالَ: فَتَأَمَّلُوهُ فَجَعَلُوا یَقُولُونَ: مَاذَا قَالَ ابنُ أمِّ عَبْد؟ قَالَ: ثُمَّ قَالُوا: إنَّهُ لیتلُو بعضَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ، فَقَامُوا إلَیْهِ فَجَعَلُوا یَضْرِبُونَ فِی وجْهِه، وَجَعَلَ یَقْرَأُ حَتَّى بَلَغَ مِنْهَا مَا شَاءَ اللَّهُ أَنَّ یبلغَ. ثُمَّ انْصَرَفَ إلَى أَصْحَابِهِ وَقَدْ أثَّروا فِی وَجْهِهِ، فَقَالُوا لَهُ: هَذَا الَّذِی خَشینا عَلَیْکَ؛ فَقَالَ: مَا کَانَ أعداءُ اللَّهِ أهونَ علیَّ مِنْهُمْ الْآنَ، وَلَئِنْ شِئْتُمْ لَأُغَادِیَنَّهُمْ بِمِثْلِهَا غَدًا؛ قَالُوا لَا، حَسْبُک، قَدْ أسمعتَهم مَا یَکْرَهُونَ.

    http://lib.efatwa.ir/44822/1/275

    تعنت قریش عند سماعهم القرآن وما نزل فیهم: قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- إذَا تَلَا عَلَیْهِمْ الْقُرْآنَ، وَدَعَاهُمْ إلَى اللَّهِ: قَالُوا یَهْزَءُونَ بِهِ: {قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ} [فصلت: 5] لَا نَفْقَهُ مَا تَقُولُ {وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ} لَا نَسْمَعُ مَا تَقُولُ {وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ} قَدْ حَالَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ {فَاعْمَلْ} بِمَا أنت علیه {إِنَّنَا عَامِلُونَ} [فصلت: 5] بِمَا نَحْنُ عَلَیْهِ، إنَّا لَا نَفْقَهُ عَنْکَ شَیْئًا، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِمْ: {وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا} ... إلَى قَوْلِهِ: {وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا} [الإسراء: 46] : أَیْ کَیْفَ فَهِمُوا توحیدَک ربَّک إنْ کنتَ جعلتَ عَلَى قلوبِهم أَکِنَّةً، وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا، وَبَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ حِجَابًا بِزَعْمِهِمْ؛ أَیْ إنِّی لَمْ أَفْعَلْ ذَلِکَ. {نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا} [الإسراء: 47] ، أَیْ: ذَلِکَ مَا تَوَاصَوْا بِهِ مِنْ تَرْکِ ما بعثک بِهِ إلَیْهِمْ. {انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا} [الإسراء: 48] أَیْ: أَخْطَئُوا الْمَثَلَ الَّذِی ضَرَبُوا لَکَ، فَلَا یُصِیبُونَ بِهِ هُدًى، وَلَا یَعْتَدِلُ لَهُمْ فِیهِ قول، {وَقَالُوا أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا} [الإسراء: 49] أَیْ: قَدْ جئتَ تُخْبِرُنَا أَنَّا سنُبعث بَعْدَ مَوْتِنَا إذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا، وَذَلِکَ مَا لَا یَکُونُ. {قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیدًا، أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ} [الإسراء: 50، 51] أَیْ: الَّذِی خَلَقَکُمْ مِمَّا تَعْرِفُونَ، فَلَیْسَ خَلْقُکُمْ مِنْ تُرَابٍ بأعزِّ مِنْ ذَلِکَ عَلَیْهِ.
    قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی نَجیح، عَنْ مُجاهد، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ -رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا- قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ} [الإسراء: 51] ما الذی أراد به الله؟ فَقَالَ: الْمَوْتُ.

    http://lib.efatwa.ir/44822/1/276

    بنده ی حقیر وقتی عرض می کنم که آقایان خانمها، پارتی بازی است! بعضی یحتمل اشکال می کنند که خیر، پارتی بازی نداریم. خیلی هم خوب، ولی گاهی اوقات است که خود خدا است که کانه دارد پارتی بازی می کند. یعنی چه؟ یعنی مسئله یک وجهی دارد که ببینید چطور مستضعفین را می آورد طرف پیغمبر آنطور که آنها را شکنجه هم می کرده اند و با این حال همچون بلال و عمار و پدار و مادرش همین شکنجه ها را نیز تحمل می کنند. در صفحات بعد از قرائت قرآن د رادامه ی کتاب سیره ی ابن هشام همین داستان مستضعفین آمده است.
    اما همانطور که قبلاً هم ذکرش آمد ما می بینیم که نغمه های قرآنی را می توان در دستگاه های مختلفی خواند. و در عین حال اینکه کسی بخواهد به نغمه های مختلف تلاوت قرآن مسلط هم شود یحتمل سالیان سال طول بکشد که گوش به نغمه های مختلف آشنا شود. این خود یک بحثی است که از همان نوع است که چطور مسئله را می توان مثلاً توپولوژیک اش کرد که وقتی یک نغمه ای را می شنوید تشخیص دهید که این نغمه که این قاری می خواند همان است که آن دیگری هم دارد می خواند. و حال بعضی اینجا ایراد می کنند که در این باب احتیاجی هم نیست که همان نغمه را بر روی پیانو نیز اجرا کنیم. البته این امری است صحیح؛ ولی نکته ی قابل توجه این است که وقتی مسئله را آنطور توپولوژیکش کردیم که اطلاعات داده شده را رایانه ای نیز می تواند تشخیص دهد که قطعه ی مورد نظر روی پیانو و آنکه از دهان قاری محترم بیرون می آید یکی است، آنگاه ما متوجه می شویم که مسئله ی هندسی شده و بلکه توپولوژیکی یا همولوژیکی به چه سمتی ما را دارد می برد. و لذا یحتمل توپولوژیست بهتر بتواند در نهایت نغمه های قرآنی را تشخیص دهد هر چند که فرق بین نعلبکی و فنجان چایش را هم درست تشخیص ندهد یا حتی از مسلمانی حتی شهادتین را نیز نفهمد!
    یعنی یک وقت در آسانسوری باز می شود و می بینید که بعضی حجابها کنار رفته است و یحتمل بعضی بنظرشان هم برسد که این خیلی پارتی بازی خوبی است. و اما یک وقت دیگر هست که پارتی بازی در این است که مخصوص پیامبر است و صحابی نزدیک او. حالا هی بگو که بیا طرف خدا و پیامبرش و ائمه ی اطهارش؛ بدبخت آنقدر در استکبارش مانده است که باورش نمی شود بغیر از پارتی بازیهای کثیف خودش پارتی بازی دیگری هم هست. این از مشکلات دنیوی است که دعوتهای اخروی با انواع مشکلات روبرو می شوند.
    بنده عرضم این است که ما همین مشکل را با حضرت ولی فقیه مد ظله العالی داریم و همین است که مشکل امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز هست. مسئله پارتی بازی است و اما آن پارتی بازی است که خدا خود شهادت می دهد. شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١٨ خدا مدام دارد شهادت می دهد، و انسان مدامی که در یاد خدا است او نیز شهادت می دهد؛ و اما همچین که خدا از یادش رفت، یادش هم می رود که شهادت خدا چه بود و او چه شهادتی باید بدهد. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّـهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿٢٨﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١ مَلِکِ النَّاسِ ﴿٢ إِلَـٰهِ النَّاسِ ﴿٣مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴿٥ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ ﴿٦

    حالا یحتمل بعضی هم ایراد می کنند که تو اصلا عین خود بن سلمان شده ای! خدا را شکر این را تا حالا کسی به زبان نیاورده است. البته بنده ی حقیر بنظرم می رسد که بن سلمان در کت و شلوار و کراوات اتفاقاً خیلی هم فرق می کند با لباس سنتی سعودیهایش. و خیلی هم مثل اروپاییها و آمریکاییها می شود. بنده این را هم ندیده بودم تا اینکه تلویزیون نشانش داد.
    این حقیر که کاره ای هم نیست ولی با این حال اینجا می خواستم از بن سلمان درخواست هم کنم که آقا جان این کارهایت در یمن و بحرین و امثالهم را دیگر تمامش کن و سعی کن برادرکشی را کنار بگذاری. این را نمی گویند خادم الحرمین! این را نمی گویند جهاد اسلامی! آمریکا بدجوری خرت کرده است. دیگر از این کارها نکن. و حتماً حتماً از این برادرکشیهایت در اسلام دست بردار. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤

    بعضی یحتمل شدیداً اشکال می کنند که ما پارتی بازی نداریم. و حال آنکه بنده هر چه نگاه می کنم می بینم که غیر از این است آنطور که در میهمانی خدا در ماه رمضان مثلاً خدا خودش پارتی بازی می کند و عده ای را در میهمانی اش راه می دهد و خیلیها هم جا می مانند! پس آنجایی که خدا خودش پارتی بازی می کند، نمی توان گفت که از این حرفها نداریم! ولی خوب، مسئله را اینطور هم عنوان کردن مشکلش این است که وارد میهمانی خدا و پیامبر و ائمه ی اطهار شدن هم شرایطی دارد و یک تواضع خاص خودش را می طلبد. 
    البته بعضی دیگر هم یحتمل اشکال می کنند که مسلئله را اینطور ساده انگاشتن نیز کار را خراب می کند آنجایی که طلبه ای و دانشجویی سالیان سال باید دود چراغ بخورد تا تازه دریابد که بدون مایه فطیر است.
    همین یک مسئله را در نظر بیاورید که شما جایی هایپر-تورم یا ابر-تورم داشته باشید یا ایجاد کنید. مهار و کنترل این پدیده از لحاظ اقتصاد مقاومتی و ریاضی-فیزیکی چگونه است؟ می توانید به آرشیو دانشگاه کرنل مثلاً رجوع کنید و جستجو کنید و مسئله را هم ریاضی فیزیکی و هم اقتصادی و مالی بررسی کنید. و اما اینکه از این میان یک نظریه ای در آورید که بتوانید ارائه دهید یا اینکه حتی یک راه حل خاصی را برای مواردی خاص ارائه دهید هم مسئله ای است دیگر.
    البته بعضی هم این میان به ریش این حقیر که در این مدت محرم و صفر بلندتر هم شده است ایراد می کنند که زیادی بلند شده است و شده ام مثل آل سعود و خاشقچی و امثالهم؛ برای اطلاع این دوستان عرض کنم که لااقل تا آخر صفر که خیلی هم دور نیست حالا که اینطور شده است ریشم را کوتاه نخواهم کرد. ولی بنده ی حقیر متحیرم که کسی هم اینجا چرا حتی ایراد نکرده است که مثلاً مثل آخوندهای خودمان شده ای ها و فقط یک عمامه کم داری؟! یا مثلاً شدی مثل حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله دامت برکاته! یا چرا یادم آمد یک سید بزرگواری یحتمل به شوخی می فرمودند تو طباطبایی نیستی؟
    بگذریم، این مقاله را یحتمل صاحبنظران اقتصادی در مورد اقتصاد مقاومتی جالب بدانند که چطور نقطه ای اقتصادی که دچار نکینگی است را از بحران خارج کنیم:

    https://arxiv.org/pdf/1605.04945.pdf

    مثالهای مختلفی هم برای کشورهای مختلفی می آورد و از جمله اسرائیل. البته اینجا همینطور آیا بتوان یک میدانی را تعریف کرد که نتیجه ی میدانهای اسلامی/آندلسی است و این میدان چطور عمل می کند نیز مهم است. و آنگاه یحتمل تفکیکها و شقاقهایی (bifurcations) هم هستند بین میدانهای آندلسی/اسلامی و میدانهای دیگر جهادی. اینجا خوب هم هست به مقالات جیمز میس James Meiss نیز در انی موارد سیستمهای دینامیکی شقاقی نظری بیافکنیم. مخصوصاً مقالات آخر او در مورد کوادروفرکاسیونها که عمومیتهای کارهای یورگن موزر است یحتمل بی ربط نباشند. 
    این مقاله ی دیگر 
    https://arxiv.org/pdf/1810.13232.pdf
    یحتمل دقیقاً از هایپر-تورم استفاده نکند، ولی غلط نکنم قطعاً از ابرتقارن ماورای مدل استاندارد فیزیک استفاده می کند. و حال آیا از توپولوژی تاپ نیز در واپاشیهایش در یک انحراف استاندارد 13 TeV در ال اچ سی چطور استفاده می کند؟ و همین مسائل چطور با گرانش کوانتومی گره می خورند؟ و خوب، مثلاً مسائل اقتصاد مقاومتی و ریاضی فیزیکی را چطور می خواهیم در این موارد با هم ربط دهیم؟ اینها مسائل زیادی است که می توانند مورد تحقیق هم واقع شوند. از طرفی شما دقیقاً هایپر-تورم ریاضی فیزیکی هم دارید. مثلاً
    https://arxiv.org/abs/1710.10588
    https://arxiv.org/abs/cond-mat/0112441

    این سوال دیگر که مثلاً در موسیقی یک قاری قرآنی دارد تلاوت قرآن در یک مقامی می کند و همین را از لحاظ موسیقایی نیز با پیانویی می نوازند را چطور می توان تشخیص داد که یکی هستند یا خیر؟ این سوال را جیمز میس و یارانش اینجا توپولوژیکی بررسی کرده اند:

    https://arxiv.org/abs/1708.09359

    این سوال مهمی است چرا که خوب است از لحاظ موسیقایی ما متوجه شویم که اگر دارد تحریمی در مورد ما صورت می پذیرد و با یک وسیله ی موسیقایی ای دارد انجام می شود آیا همین تحریم را بوسیله ی آلت موسیقی دیگری هم می توانند انجام دهند؟ آیا مثلاً این تحریم هم همان تحریم است؟ یا تحریم دیگری است؛ مسئله را توپولوژیکی اش که کنیم، این خاصیتها را هم دارد! و لذا ابررایانه ای می توان مسائل را توپولوژیکی خیلی راحت همه و همه را حل کرد.
    البته بنده ی حقیر همینطور نظرم این است که از کتابهای عرفانی مخصوصاً حضرت امام خمینی و رهنمودهای امام خامنه ای نیز غافل نشوید که خود منشاء عظیمی از الهامات هستند و می توانند ما را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بسیار راهنما باشند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿٨٣﴾ سوره مبارکه القصص

    وقتی شما به جنبه های ثبوتی توحید می نگرید، معانی ای را می یابید که غیر از معانی ای است که در جنبه های سلبی توحیدی است. بنده وقتی کتاب تعلیقیه ی حضرت امام بر قوائد الرضویه ی قاضی سعید را شنیدم، نزد خود گفتم که خوب این مسئله مربوط است به راس الجالوت و مناظره ی او با حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهم السلام. و لذا رفتم در عیون اخبار الرضا شیخ صدوق رحمه الله که مناظره را آنجا مطالعه کنم. اما این مناظره ای که عارف جلیل قاضی سعید می فرمایند با آن مناظره انگار فرقها دارد. مثلاً آنجا نمی گوید راس الجالوت آیا مسلمان شد یا نشد. اینجا می گوید که راس الجالوت مسلمان شد. و اصلا داستان در عیون اخبار الرضا ی شیخ صدوق یک حالت مناظره ای دارد کانه در آن امام رضا علیه السلام به اثبات موضع اسلام و پیامبر عظیم الشان اسلام صل الله علیه و آله و سلم برمی خیزند.
    اینجا یک مسئله ای موجود است که برای اهل معنا و نه ماها یحتمل نشان می دهد که سر غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف در چیست و بنظر این حقیر می رسد که به نحوی عرفانی کتاب و تعلیقات حضرت امام بوضوحی عرفانی نشان می دهد که مسئله چیست؟ و چرا حکمت متعالیه؟ و چرا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین.
    یک جایی حتی می فرمایند:

    و إمّا مبنیّ على ما هو التحقیق عندنا من أنّ عود الموجودات إلى اللَّه تعالى بتوسّط الولی المُطلق صاحب النفس الکلیّة الإلهیّة و واجد مرتبة العقل، و أنّ الموجودات بمنزلة القوى و الآلات و المتفرّعات من وجود الإنسان الکامل، فکما أنّ بدو إیجادها من الحضرة الغیب بتوسّط ربّ الإنسان الکامل، و فی الحضرة الشهادة بتوسّط نفس الإنسان الکامل، کذلک عودها و ختمها، و لهذا کانت استقامة الامّة استقامة رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و ورد منه صلّى اللَّه علیه و آله عند قوله تعالى- فی سورة هود-:«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» [3]

    (شیّبتنی سورة هود) [4]

    لمکان هذه الآیة، و إلّا فهو صلّى اللَّه علیه و آله بوجوده المقدّس میزان الاستقامة.

    http://lib.eshia.ir/11154/1/109

    و لذا مثلاً ما حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را وقتی در کل عالم پخش شده است و بصورت واحذ متکثر و متکثر متوحد است درست درک نمی کنیم. مثل این می ماند که به آخوند و ملایی برسیم و بخواهیم به او از قضیه ی آخر فرما اظهار فضل کنیم. طبعاً هر ملا و آخوندی یحتمل در این موارد علاقه مند نباشد. همینطور اگر به ریاضیدانی برسیم و بخواهیم از تعلیقیه ی حضرت امام بر فصوص الحکم و مصباح الانس عرض شود نیز یحتمل با مشکل روبرو شویم. مسئله این است که تا با چه ملا و آخوندی و چه ریاضی فیزیکدانی است که روبرو می شوید. مثال دیگرش این است که بخواهید یک پارتی داشته باشید که شما را به اربعین کربلا برساند. خوب، یک وقت هست که به محسن حججیها و بلکه شهید شاهرخ و شهید طیب متوسل می شوید؛ اینجوری اگر کسی یک هلی به شما داد یا آمدید برای غذاهای نذری کمکی برسانید و دستتان هم یحتمل سوخت یا پاها در اثر راه رفتن بیش از حد تاول زد یا خسته شدید ناراحت نشوید چرا که یاد مصائبی که این بزرگواران تحمل کرده اند می افتید و آرزو می کنید که آقا جان دست ما را هم بگیرید. اما اگر به همین شهدای بزرگوار هم متوسل شدی ولی قارونی و فرعونی وارد مسئله شدی و عرضه داشتی که بیا اینجا بچه ببینم؛ یا دست مرا می گیری و یا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی! خوب چه انتظاری داری؟ نمی خواهی در جواب بفرمایند خودتی! خودتی! خودتی! نمی توان انتظار داشت که بنده ی حقیر بخواهم کربلا بروم و اما ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را ندانم چه ارتباطی دارند اینجا. و سفر عرفانی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کدام است. مثلاً نیوترینوها و مدل استاندارد ذرات فیزیک و نظریه نسبیت خاص و عام و گرانش کوانتمی و بلکه اقتصاد مقاومتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به چه کار می آیند و ارتباط آنها با منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی کدام است و بلکه اصلا نسبت عقل و نفس چیست و کدام است؟ خوب، اینجا شما بهتر است سلامت عقل و نفس را از مجموعه ی توهماتی که انسان را می تواند گرفتار هم کند بتوانید تفکیک کنید هر چند که بعضی از این مفاهیم را نیز نه تنها در روانشناسی و روانپزشکی و بلکه همینطور در عرفان نیز می توان خیلی زیباتر ترسیم کرد. و اما خوب، واقعیاتی را هم این میان داریم که مثلاً کجا است که بشرط مسلمانی تناسخ بصورتهای نه فقط میمون و بلکه بصورتهای پست تر از حیوانات نیز صورت نمی پذیرد؟ خدایا ما را از دست توهمات و خیالات واهی خود نجات بده! (اللهم عظُم البلاء، و بَرحَ الخفاء، و انقطع الرّجاء، و ضاقت الأرضُ و مُنعتِ السّماء، فإلیک یا ربّ المشتکى، و علیک المعوّل فی الشدّة و الرّخاء)(اللهمّ بلّغ مولانا صاحب الزمان عن جمیع المؤمنین و المؤمنات تحیةً و سلاماً و اجعله لنا ملاذاً و معاذاً، اللّهم اجعله الدّاعی إلى‌ کتابک و القائم بدینک، استخلفه فی الأرض کما استخلفتَ الّذین من قبله، مکّن لهُ دینهُ الذی ارتضیتَهُ لَهُ، أبدِلهُ مِن بعد خوفه أمناً یعبُدکَ لا یُشرک بکَ شیئاً). اللهم ارزقنا زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الاخره. لا اله الا الله الهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     البتّه لیبرال‌دموکراسی -بنده قبلها هم مکرّر این را گفته‌ام- خود ملّتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعی‌شان بر لیبرال‌دموکراسی است، بدبخت کرده. لیبرال‌دموکراسی‌ای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکافهای اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همه‌گیر، فردگرایی‌های افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شده‌اند. حالا این آقا هم که آمده -این رئیس‌جمهورِ فعلیِ عجیب‌وغریبِ آمریکا- که دیگر به همه‌ی اینها چوب حراج زده و در واقع تتمّه‌ی آبروی هم آمریکا و هم لیبرال‌دموکراسی را برده. خب حالا این در مورد قدرت نرم آمریکا است.

    http://leader.ir/fa/speech/22371/
    تفسیر آیات 7-9 سوره ی مجادله آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی 1396/11/09

    http://javadi.esra.ir/-/%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-8-1396-11-09#_ftn18
     أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَىٰ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّـهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّـهُ بِمَا نَقُولُ ۚحَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا ۖ فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿٨  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٩(سوره مبارکه مجادله)

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُالْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿المائدة: ٦٠﴾
    ۳. فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿الأعراف: ١٦٦﴾

    ﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾، ببینید سخن از مسیر با «سین» نیست، سخن از مصیر با «صاد» است. انسان آتش می‌شود، سخن از صیرورت است، نه سیر. سیرِ به طرف جهنم نیست، صیرورت جهنم است، آتش می‌شود. چه طور می‌شود آدم اینها را فکر بکند؟ حالا لازم نیست ما سلمان و اباذر باشیم، ولی «آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید»،[18] بله، آن توفیق نصیب هر کسی نمی‌شود که آن گونه امتحان بدهد. نمی‌دانم شما ربذه تشریف بردید یا نبردید! بین مکه و مدینه روستایی است که الآنش چهار پنج تا بز به زحمت می‌توانند آنجا زندگی کنند! کم‌آب است ویرانه است که این را به عنوان ربذه حفظ کردند. اباذر(رضوان الله تعالی علیه) با چند تا بز در آنجا حبس کردند. قبر مطهّر اباذر هم الآن پر از این سنگ‌هاست؛ یعنی اثر قبری ندارد این وهابیت چه کاری کرده با مظاهر اسلامی؛ منتها همان روستایی‌های ربذه می‌دانند قبر شریف اباذر کجاست که ما آنجا زیارت کردیم و فاتحه خواندیم، خبری نیست. این اباذر آن طور امتحان داد. حالا از ما نخواستند که آن گونه باشیم، ولی همین مقدار که راه‌ها باز هست آدم بیراهه نرود، همین! ما اگر به همین رساله عمل بکنیم نظام ما آسیب نمی‌بیند. مردم مسلمان‌اند. مردم ما را می‌بینند. عمل به این رساله هم خیلی سخت نیست. حالا آن گونه نه از ما نماز شب خواستند نه آن گونه تهجّد خواستند نه آن گونه سلمان و اباذر خواستند. خیلی‌ها هستند که اصلاً این مسائل را نشنیدند، همین مقداری که راست بگوییم، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم، این نظام می‌ماند؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ خلاف بکنیم این فضای مجازی نمی‌شود دهنش را بست. این فضا، فضای حقیقی است، الآن صدها بار گفته شد، این فضا، فضای مجازی نیست. اگر سیم حقیقت بود بی‌سیم می‌شد مجاز. اگر چهره تلویزیون حقیقت بود بی‌شیشه می‌شود مجاز. هر جا اندیشه می‌آید حقیقت است. فضای مجازی یعنی چه؟ حرف می‌زنند، تبلیغ می‌کنند سوء تبلیغ، حُسن تبلیغ، درست، همه چیز را می‌گویند. اگر ما بهانه به دست بیگانه ندهیم، مطمئن باشید هیچ نقصی به ما نمی‌رسد و اوّلین کسی که به یاد ماست همین شهدای ما هستند.

    مرحوم علامه یک وصیت‌نامه‌ای دارد که وصیت‌نامه‌اش در پایان قواعد چاپ شده است. به پسرش فخرالمحققین می‌گوید که کنار قبر من بیا، ما هستیم، زنده هستیم، به یاد شما هستیم. این طور نیست که اینها زیر خاک باشند خبری نداشته باشند. این شهدا آن طوری که زنده بودند خیلی از مشکلات را حلّ کردند حالا چند برابر یقیناً مشکلات را حلّ می‌کنند. ما فقط به همین رساله عمل بکنیم، همین! آدم حلال زندگی کند، دروغ نگوید، خلاف نگوید، تظاهر نکند، ریا نکند، ظاهر و باطنش را دو گونه نکند، یقیناً این نظام می‌ماند.

    غرض این است که ﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ است. صیرورت است آدم بشود هیزم، این سخت است، آبی هم که بیاید آن آب این آتش را افزوده می‌کند. آن ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾،[19] این است. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ﴾؛ حالا که می‌خواهید نجوا کنید، ﴿فَلاَ تَتَنَاجَوْا﴾؛ درباره این سه امر زیرگوشی نگویید. ببینید در مدینه این خیلی مهم بود دوبار است که الآن می‌گوید به هر حال این رهبر هست این ولیّ هست این پیغمبر هست، جامعه که بدون ولایت و رهبر که نمی‌شود. کسی باید باشد که مشکل جامعه را حلّ کند، مسئولیت را بپذیرد، نمی‌شود که رها باشد.

    پرسش: وقتی که صیرورت صورت گرفت، آتش که از آتش بودن خودش عذاب نمیکشد ... .

    پاسخ: بله، این قبلاً چندین بار همین جا گفته شد که انسان نوع متوسط است و جنس سافل. الآن تمام لذت‌هایی که طاوس در زندگی خود می‌برد بوزینه هم می‌برد. آن نکاح دارد، فرزندآوری دارد، تغذیه دارد، مگر او خجالت می‌کشد؟ انسان اگر ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾،[20] به صورت بوزینه درآمده، نه اینکه بوزینه‌ای که در عرض انسان است این مسخ بشود مسخ مُلکی بشود، بشود بوزینه، اینکه عذاب نیست. مسخ ملکوتی است؛ یعنی انسان در قبال بوزینه نیست در طول بوزینه است. «انسانٌ قردٌ»، این انسان نوع متوسط است جنس سافل است. این طور نیست که حیوان جنس باشد تحت او چند نوع باشد؛ انسان، فرس، بقر، غنم، قرد. خیر! از حیوان که پایین آمدیم، به نوع نمی‌رسیم به جنس سافل می‌رسیم. انسان جنس سافل است اگر از نظر ابهام نگاه بشود. نوع متوسط است اگر در منطق یادتان باشد که بین جنس و نوع متوسط فرق است. تحت این انسان، چهار نوع است؛ یا فرشته می‌شود همین انسان با ملائکه است، شما می‌بینید درباره جعفر طیار دارد که خدا به او دو تا بال داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»،[21] «انسانٌ مَلَکٌ». الآن ما انسان را اگر تعریف بکنند می‌گوییم «الانسان ماهو»؟ می‌گویند: «جوهرٌ، جسمٌ، نامٍ، حساسٌ، متحرّکٌ بالارادة ناطقٌ» اینها را در طول هم ذکر می‌کنیم. حکمت متعالیه آمده گفته ما از قرآن و روایات یک مطلب دقیق‌تری استفاده می‌کنیم به اینکه یک عده با ملائکه محشور می‌شوند مثل جعفر طیار که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»، این «انسانٌ مَلَکٌ»، واقعاً انسان است، واقعاً هم فرشته است. فرشته‌ای که در طول انسانیت است، نه فرشته دیگر. عده‌ای هم قرده‌ هستند، «انسانٌ قرَدٌ»، تمام خزی و رسوایی و خجالت را هم دارد، می‌فهمد که بوزینه شده است، همه خطرات را دارد، هر لحظه تقاضای مرگ می‌کند، ولی نصیبش نمی‌شود. این برای این! و اگر به صورت حیله و سیاست‌بازی و دوبهم‌زنی و اینها درآمد، «انسانٌ شیطانٌ»، می‌شود: ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ﴾[22] این تشبیه نیست، این براساس حرکت جوهری که لسان فلسفی است و مصیر و صیرورت که لسان قرآنی است، این «انسانٌ شیطانٌ» که «شیطانٌ» نوع اخیر اوست، واقعاً انسان است و دارد شیطنت می‌کند؛ یعنی شما خیال می‌کنید که ترامپ و صهیونیست‌ها اینها انسان‌اند؟ یا ﴿شَیاطین الْإِنْسِ﴾ هستند؟ ﴿شَیاطین الْإِنْسِ﴾ یعنی چه؟ یعنی «انسانٌ شیطانٌ»، انسان نوع متوسط است واقعاً شیطان‌اند؛ یعنی شیطان تمام تلاش و کوشش او جز حیله و نیرنگ و مکر چیزی دیگر نیست، اینها هم همین هستند؛ منتها در قیامت برای همه روشن و شفاف می‌شود. اینها فقط حرف می‌زنند یک عده هم که شهوی‌اند «انسانٌ خنزیرٌ»، «انسانٌ» کذا و کذا، به این صورت‌ هستند. آن وقت این به چه صورت درمی‌آید؟ این ابدیت می‌شود؛ یعنی همیشه رسواست! اگر مسخ مُلکی بود مگر بوزینه خجالت می‌کشد از اینکه بوزینه است؟ اینکه خجالتی ندارد و عذاب نیست. این همه بوزینه‌هایی را که خدا آفریده، اینها لذت می‌برند، بازی می‌کنند، مثل یک آهو؛ هیچ فرقی بین آهو و بوزینه نیست. هیچ فرقی بین طاوس و بوزینه نیست. او هم زندگی دارد، لذت دارد، ازدواج دارد، این هم همین؛ اما مشکل این است که این در طول اوست، «انسانٌ ابلیسٌ»، «انسانٌ قردٌ»، «انسانٌ شیطانٌ»، «انسانٌ خنزیرٌ». این خطر است، می‌شود صیرورت.


    تفسیر آیات 7-9 سوره ی مجادله آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی


    این مسئله که ما از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بخواهیم ریاضی فیزیکی را مطالعه کنیم که در آن تعالی به سمت خدای متعال تبارک و تعالی هست و راه بندگی و عبادت هم در آن باز است، یک مسئله است. و اما اینکه فرضاً شما در محیطی هستید که مشروب فروشی هم دارد و این مشروب فروشی را فردی می آید می کند حسینیه و مهدیه هم مسئله ای دیگر است از نوع مسائل عبادی و به سمت خدا رفتن است. یعنی یک وقت هست که ما مسجد و حسینیه و مهدیه داریم همانطور که کلیسا و کنیسه هم داریم و معابد دیگری هم داریم. و اما اگر بعضی از این مراکز دینی رو به زوال رفتند یحتمل مراکز دیگری جای آنها بیایند. حتی یک وقت دیدید یک مرکز دینی را  نعوذ بالله کردند معبد شیطان همانطور که در آمریکا شده است! 
    اما این مسئله ی دیگری است از انواع انقلابی آن که بطور جهانی تبلیغ شود که مشروب فروشیها و میکده ها و میخانه ها و مراکز فحشاء و قمار را کنار بگذارید و بجای آنها حسینیه ها و مهدیه ها و مساجد بر پا کنید. این یک چیزی هم هست که حتماً باید همراه با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم باشد. یعنی ما عبادات و ریاضات را نعوذ بالله برای امور شیطانی از قبیل جادو و جنبل نمی خواهیم؛ و بلکه برای صرف علم و دانش و اقتصاد مقاومتی و معنویت و اخلاق و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار هم می خواهیم. اما چون توی این قضایا بشر گیر می کند و لذا می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    سلام خانم دکتر،

    بنده ی حقیر در این ایام محرم و صفر کما بیش داشتم کتاب "در کربلا چه گذشت" که ترجمه ی نفس المهموم ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی انتشارات جمکران است را می خواندم. خیلی کتاب پری است و گاهی اوقات بنظر می رسد که مطالبی را خیلی فشرده بیان نموده است. و لذا بنده گاهی می رفتم ارجاعاتی را که داده است را نگاه می کردم. از این جمله ارجاعات است: تذکره سبط، یا کامل بهایی .... از تذکره ی سبط آخرش بنده چشمم افتاد به این نوشته که:

    هو محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى الرضا بن جعفر بن محمد ابن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب (ع)، و کنیته أبو عبد اللّه و أبو القاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان، القائم و المنتظر، و التالی، و هو آخر الأئمة أنبأنا عبد العزیز بن محمود بن البزاز عن ابن عمر قال: قال رسول اللّه (ص) یخرج فی آخر الزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا. فذلک هو المهدی، و هذا حدیث مشهور.

    و قد اخرج أبو داود و الزهری عن علی بمعناه و فیه لو لم یبق من الدهر إلا یوم واحد لبعث اللّه من أهل بیتی من یملأ الأرض عدلا؛ و ذکره فی روایات کثیرة و یقال له ذو الاسمین محمد و أبو القاسم قالوا أمة أم ولد یقال لها صقیل.

    و قال السدى یجتمع المهدی و عیسى بن مریم فیجی‌ء وقت الصلاة فیقول المهدی لعیسى تقدم فیقول عیسى أنت أولى بالصلاة فیصلی عیسى وراءه مأموما.

    قلت فلو صلى المهدی خلف عیسى لم یجز لوجهین احدهما لأنه یخرج عن الامامة بصلاته مأموما فیصیر تبعا، و الثانی لأن النبی (ص) قال لا نبی بعدی و قد نسخ جمیع الشرائع فلو صلى عیسى بالمهدی لتدنس وجه لا نبی بعدی بغبار الشبهة.

    و عامة الامامیة على ان الخلف الحجة موجود و انه حی یرزق و یحتجون على حیاته بأدلة منها ان جماعة طالت اعمارهم کالخضر و الیاس فانه لا یدرى کم لهما من السنین و انهما یجتمعان کل سنة فیأخذ هذا من شعر هذا و هذا من شعر هذا.

    http://lib.eshia.ir/86683/1/325

    این را عرض می کنم چون بنده خودم دنبال این حدیث بودم که کجا است که می فرماید حضرت عیسی پشت حضرت امام زمان به نماز می ایستد؟ و اینجا می فرماید که سدی گفته است. حالا این باز کجا است؟ حرفی است دیگر! و اما در کامل بهایی که یحتمل به عربی ترجمه شده ی از فارسی کتاب عمادالدین طبری است از کتاب فوائد الرضویه ی قاضی سعید قمی می فرماید که اتفاقاً امام خمینی نیز بر آن تقریراتی نوشته اند. این کتاب آنطور که اولش می گوید از بین مناظرات راجع به توحید در محضر مامون حضرت امام رضا علیه السلام است که از آن میان مناظره ی با راس الجالوت را قاضی سعید انتخاب کرده است. از دعاهای کتاب ذکر شده  آخر کتاب بنده ی حقیر اجمالا چشمم افتاد به دعای اللهم عظُم البلاء آنجا که می فرمایند:
    و لقد سلکنا فی هذه الأوراق طریق الإیجاز، و رفضنا التفصیل و التطویل بالإغماز، فإنّ المجال ضیّق، و الحال غیر موافق، و أهل الزمان غیر شائق لهذه الحقائق، بل فی هذا العصر- الذی عُدّ العصر الذهبی- یکون کسب المعارف و طلب العلوم الدینیّة عاراً على عار، و خرجوا فوجاً بعد فوج عن هذا الشِعار، و ترکوا أدیانهم لزخرف الدنیا الدنیّة، و رفضوا إیمانهم لزبرج الامور الطبیعیّة، فاستحقروا الدّین و أهله استحقاراً، و استکبروا على أهل الشریعة و العلم استکباراً، و هتکوا حرمة الإسلام و ناموس القرآن سرّاً و جهاراً، و وضعوا القوانین الملعونة خلاف صراحة القرآن، و مالوا فی القضاء عن طریقة البیّنات و الأیمان، و جلس فی مقام النبی صلّى اللَّه علیه و آله‌ و الوصیّ کلُّ فاسق و جاهل، و تولّى الحکومة على الناس کلّ سافل و أراذل، مع هذه القواعد المجعولة و العقول الناقصة، و لقد ضاقت الأرض على أهل العلم و الدّیانة لا مفرّ لهم، و بهذه البلاد الّتی أشبه ببلاد الکفر لا مقرّ لهم، و لقد عدّ لباسهم لباس الشهرة و الذلّة، و لا یأتی على أحد فوق ذلک من المذلّة، فهذا الزمان هو الّذی أخبر أهل البیت بأنّه لا یبقى فیه من الإسلام إلّا اسمه، و لا من القرآن إلّا درسه‌ [1].

    (اللهم عظُم البلاء، و بَرحَ الخفاء، و انقطع الرّجاء، و ضاقت الأرضُ و مُنعتِ السّماء، فإلیک یا ربّ المشتکى، و علیک المعوّل فی الشدّة و الرّخاء) [2].

    (اللهمّ بلّغ مولانا صاحب الزمان عن جمیع المؤمنین و المؤمنات تحیةً و سلاماً و اجعله لنا ملاذاً و معاذاً، اللّهم اجعله الدّاعی إلى‌ کتابک و القائم بدینک، استخلفه فی الأرض کما استخلفتَ الّذین من قبله، مکّن لهُ دینهُ الذی ارتضیتَهُ لَهُ، أبدِلهُ مِن بعد خوفه أمناً یعبُدکَ لا یُشرک بکَ شیئاً) [3].

    http://lib.eshia.ir/11154/1/159

    اینجا یک مسئله ی خیلی ساده ای هست در استقراء ریاضی که می فرماید اگر شما یک عددی دارید، همینطور شما تالی آن عدد را نیز دارید وا آنگاه بر حسب استقرائی که عدد یک 1 را داریم و تالی اعداد را هم داریم و لذا بینهایت عدد نیز داریم. این را در کتاب ادموند لانداو بنام بنیاد تحلیل: حساب اعداد صحیح، گویا، گنگ، و مختلط از طریق قضایا و اثبات آنها خیلی زیبا دنبال می کند. اما یک ایرادات جالبی را یکی از نظردهندگان در آمازون دات کام، تیموتی اچ نگو Timothy H Ngo، می آورد:

    I give this book one star, not because it's a bad book--of its kind,it is not--but to sound a warning and to counter some of the rave reviews here. In the preface to his famous calculus text, the great Richard Courant speaks of a "smug and presumptuous purism" which had crept into the mathematics texts of his time and place (Germany, '20s and '30s). I suspect he had Landau's "completely rigorous" (and in my opinion, completely unreadable) calculus text. "Foundations of Analysis" is cut from the same monk's-hairshirt cloth. IF you really like math books that consist almost 100% of "definition-axiom-theorem-proof; definition-axiom-theorem-proof" style writing, and that defy the reader to penetrate a completely closed system of elegantly presented and almost contemptuously concise pure truths (or at least, pure deductions from axioms), then Landau is definitely for you, or at least worth a serious try. But if you like math books that contain base, ignoble, impure elements such as motivation, intuitive insight, historical information about the development of the number concept, or just an occasional prose oasis, you're better off looking elsewhere (e.g. Feferman, Mendelson, Henkin-Smith-et al). By comparison to Landau, Hardy's "Pure Mathematics" seems chatty and chummy; it's also a much better book which gives more insight into the foundations of analysis in its first chapter than the whole of "Foundations". To my mind, Landau's book is, to quote a very old joke, not so much "rigor" as rigor mortis.

    https://www.amazon.com/Foundations-Analysis-Arithmetic-Rational-Irrational/dp/B0007DSQX8

    و لذا در اثباتهای قضایای ریاضی شما نمی توانید به تالی ای استناد کنید که وجودش زیر سوال رفته است چرا که این کار بنیاد تحلیلی را به هم می ریزد. مثلاً در مناظره ی امام رضا علیه السلام با جاثلیق از یوحنای دیلمی نام برده شده است که اگر جستجو شود یوحنای دیلمی ای را می یابیم که متاخرتر از اویی است که از حواریون حضرت مسیح بوده است. از علمای مسیحی سه یوحنا را امام نام می برند: یوحنای اکبر، یوحنای در قرقیسیا و یوحنای دیلمی. این یوحنا هم اویی است که می فرمایند از پیامبر بعد از او احمد بشارت داده است. و لذا مسئله ای که اینجا در نفی توحید می تواند اتفاق بیافتد این است که ما یحتمل با انسانی و بلکه انسانهایی که مسخ شده و به بوزینه تبدیل شده اند طرف خواهیم شد که نبوت پیامبر اکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را نفی می کنند.
    و لذا ما به عنوان نوع بشر اینجا یحتمل بخواهیم در این راستا بجنگیم و جهاد کنیم که ای بشر دینمدار باش و مشروبات الکلی نخور و قمار نکن و فاسق مباش و .... اما حتی در اولین قدمهای تبلیغ اسلام هم گیر می کنیم چرا که با چنین بوزینگی ای که بیان شد طرفیم. و لذا آنطور که امام رضا علیه السلام به جاثلیق می فرمایند دیگر روزه و عبادت (و بنده ی حقیر اضافه کنم که حتی عمل نیکو) به چه کاری می آید وقتی شرک وارد می شود و همه چیز را در بر می گیرد؟ و لذا کمک به همنوع خود را هم بشر از یاد می برد. اللهم اغن کل فقیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
     فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّـهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿یوسف: ٨٨﴾

    آقا جان، جا ماندیم؛ از کربلا جا ماندیم. همه رفتند و ما را جا گذاشتند. تازه می خواستیم برویم آمریکا و از آنجا برویم کربلا. جا گذاشتند ما را. مثل این است که بخواهید بروید میکده و همراهانتان همه و همه بفرمایند که ما راهی قهوه خانه ایم. می خواهی بروی میکده؟ خودت برو؛ ما اهل قهوه خانه ایم. یعنی اگر همه اهل میکده بودند و نفاقی پیش نمی آمد، خوب بود. اما این میان یک مرتبه یک عده ای ندا سر می دهند که الا و لله که ما اهل قهوه خانه ایم و لا غیر. میکده مال خودت. حالا شما هر چه بفرمایید که ما داریم می رویم کاخ سلطنتی و بلکه ریاست جمهوری و آنجا که قهوه خانه نیست و با غذایشان هم شراب میل می کنند و میکده است و نه قهوه خانه. حالا بیا و ثابت کن. یک مرتبه همه می شوند اهل قهوه خانه و دیزی و آبگوشت. البته بعضی یحتمل بدتر از این بنده ی حقیر اگر در اربعین در کربلا هم باشند و بلکه در روز عاشورا هم در کربلا باشند، باز هم اشکال می کنند که جا مانده اند. 
    و خوب، همین هم هست که شما مثلاً می خواهید تست اعتیاد و ایدز و اچ آی وی را در آزمایشگاه ها بررسی کنید. یا تست تالیوم دارید که برای عکس بردای و آنژیو و امثالهم لازم است. اگر دیزی و آبگوشت اینجا هم عمل می کرد، مسئله حل بود و آزمایشگاه هم دیگر این همه دردسر نمی داد و تحقیق و بررسی هم نمی خواست. اما اینطور نیست. بعضی اشکال می کنند که دیزی و آبگوشت که در قهوه خانه داریم و بلکه حتی شراب و می هم در کاخهای سلطنتی خیلی هم داریم. حالا می گویی که چی؟ عرض بنده ی حقیر این است اگر شما دارید روی فاصله ای از اعداد حقیقی است که سه تاییهای طیفی خود را بررسی می فرمایید، اینجا باید توجه داشت که آیا مثلاً فضاهای سبلوف مورد بحث روی فاصله ای همچون صفر تا یک است یا کوچکتر است یا بزرگتر؛ و حتی توابع مورد بحث روی این فاصله ها نیز به چنین فواصلی هستند یا چه؟ در ضمن اگر فقط میدانی بود که فقط یک عضو دارد، آنگاه یحتمل مسئله فرق می کرد و می بایست دید که توابع زتا مثلاً چطور می شوند و سایتها چطورند. اما اگر ما فاصله را به صفر و یک محدود کنیم، هر چه نرم انتگرالی که می گیریم اضافه شود یا به سمت بینهایت رود، نرم هم به سمت صفر می رود. و این در صورتی است که حوزه مقادیر تابع نیز بین صفر و یک محدود شده باشد. البته همانطور که گفته شد اگر تابعی بود که فقط روی یک عمل می کرد و لاغیر، و مقدارش هم فقط یک بود، ما می دانستیم که آنگاه تابع ما هیچ گاه صفر نخواهد شد و بلکه همیشه هم یک است. و اما اگر فاصله ی مورد بحث حتی کمی هم از یک بالاتر بزند و حوزه ی مقادیر هم از یک بالاتر بروند، یحتمل نرم به ازاری مقادیر متناهی؛ متناهی هم باشد. ولی همینکه نرم انتگرال سبلوف را بالا برده و به سمت بینهایت میل دهیم، مقدار انتگرال هم یحتمل به سمت بینهایت برود. همینطور اینکه ما چه نوع توابعی را از نوع مشتقپذیری انتخاب می کنیم نیز می توانند مهم باشند.
    و لذا وقتی ما به جوابهای ضعیف و دیستریبیوسیونهای نظیر آنها ملاحظه می کنیم، می بینیم که سوال این است که چه توابع تستی را برای آزمایشات خود انتخاب می توانیم کنیم. مثلاً آیا جایزیم به قهوه خانه هم برویم؟ آبگوشت و دیزی هم جایز است؟ یا خیر! مسئله فقط میکده است و شراب و می. بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت. و لذا نوع توابع تست نیز اهمیت پیدا می کنند که بالاخره مثلاً تحمل کلیه برای توابعی که به عنوان توابع تست استفاده می شوند چقدر است، و بلکه قلب و مغز نیز بطور عقلایی چقدر می کشند و تحمل دارند. و خوب، حالا این سوال دیگری هم هست که بعضی یحتمل اشکال کنند که ریسمانها و قشائهای با ابعاد مختلف و هندسه ی ناجابجایی در بررسی و تحقیق در مورد بسترهای نجوم و زمین و آسمانها و کیهانشناسی چه ارتباطاتی می توانند داشته باشند و ربط همه ی اینها با مدل استاندارد ذرات فیزیک با یا بدون ابرتقارنها چیست؟  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. (5، سوره مبارکه القصص)


    فروى عبدُالله بن ربیعةَ الحِمیریّ فقالَ : إِنِّی لَعندَ یزید بن معاویةَ بدمشقَ ، إذ أقبلَ زَحْرُ بنُ قیسٍ حتى دخلَ علیه ، فقالَ له یزیدُ : ویلکَ ما وراءَکَ وما عندَکَ؟ قالَ : أبشِرْ یا أمیرَالمؤمنینَ بفتح اللّهِ ونصرِه ، وَرَدَ علینا الحسینُ بن علیٍّ فی ثمانیةَ عشرَمن أهلِ بیتهِ وستینَ من شیعتهِ ، فسِرْنا إِلیهم فسألْناهم أن یستسلموا أو ینزلوا على حکمِ الأمیرِ عُبیدِاللهِّ بنِ زیادٍ أو القتال ، فاختاروا القتالَ على الاستسلام ، فغَدَوْنا علیهم معَ شروق الشّمسِ ، فأحَطْنا بهم من کلِّ ناحیةٍ ، حتّى إِذا أخذتِ السُّیوفُ مآخِذَها من هام القوم ، جعلوا یهربونَ إِلى غیرِ وَزَرٍ ، ویلوذونَ منّا بالاکام والحُفر [١] لواذاً کَما لاذَ الحمائمُ من صقرٍ ، فواللّهِ یا أمیرَالمؤمنینَ ما کانوَا إلاّ جَزْرَ جَزُورٍ أو نومةَ قائلٍ ، حتّى أتینا على آخرِهم ، فهاتیکَ أجسادُهم مجرَّدَةً ، وثیابُهم مُرَمَّلةً ، وخدودُهم معفَّرةً ، تَصْهَرُهم الشّمسُ [٢] وتَسْفِی علیهم الرِّیاحُ ، زُوّارُهم العقبانُ والرّخمُ. فأطرقَ یزیدُ هُنیهةً ثمّ رفعَ رأسَه فقالَ : قد کنتُ أرضى من طاعتِکم [٣] بدونِ قتلِ الحسینِ ، أما لوأنّی صاحبُه لَعَفَوْتُ عنه [١].

    ارشاد شیخ مفید، جلد 2، صص 118-119

    این خبر از ارشاد شیخ مفید را در ترجمه ی نفس المهموم ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی آورده است. و فرموده است که کسان امام حسین هجده نفر بودند. بعضی اخبار را که در اینترنت نگاه کردم، مثلاً ایسنا می فرماید که برادران شهید در کربلای امام حسین علیه السلام 18 تن بودند یا تابناک در موردی دیگر می فرماید که از خاندان امام حسین علیه السلام نزدیک 30 تن در کربلا شهید شدند. بنده ی حقیر فکر کنم بیشتر از یک جا در نفس المهموم می فرماید که کسان امام حسین علیه السلام هجده تن و یارانش شصت تن بودند.
    البته این هم مسئله ای بسیار سوال برانگیز خواهد شد که اگر کسی را هجده نفری بریزند سرش و به قتل برسانند چرا که بفرمایند این هم از همان یزیدیهایی بوده است که آن روز واقعه ی کربلا را ایجاد کرد و لذا دشمن ما است و باید هم به قتل برسد! این نمی گوید که این اولین جنایت او نبوده است و مدام هم جنایت کرده است و حالا این یکی را هم بر همه ی جنایات دیگرش اضافه کرده است. یعنی یحتمل فردی یزیدی و بلکه خود یزید هم مدعی شوند که ما هم اتفاقاً طرف امام حسین علیه السلام بودیم و هستیم و اما دیر فهمیدیم که حسینی هستیم و شد آنچه نباید می شد در صحنه ی کربلا. این حرف کلاً قابل پذیرش نیست.
    السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره. اما از آن طرف هم یک مسئله ای هست که یحتمل باید در مطالعه و تحقیق شروح اشارات و تنبیهات فخر رازی و خواجه نصیر الدین طوسی بررسی شوند. و آن اینکه که اصلا امام زمان عجل الله فرجه الشریف را چطور دریابیم! فرض بفرمایید که ما در عبادات خود به خدا سجده می کنیم و آن بت پرست هم می گوید که ما هم داریم به خدا سجده می کنیم! یعنی گاهی اوقات است که امام کسی همان هوای نفس او است ولی گاهی هم از افرادی است که بتی می سازند و به جهانیان ارائه می دهند. اینجا یک تفاوتی هست بین پزشکان و دانشمندانی که در جهت خدمت یا سلامت به جوامع خدمت می کنند، و بت ساختن از آنها. اگر اینها صرفاً بت بودند ما نمی بایست که فرزندان جامعه را می فرستادیم نزد آنها که درس بیاموزند و بلکه خود استاد شوند! اما اینکه کجا داریم از دانشمندی مثلاً مثل ابوعلی سینا قدردانی می کنیم و کجا داریم از او یک بتی می سازیم، این را وقتی درمی یابیم که مثلاً داریم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی فقط به ریاضی فیزیک می پردازیم و از آنجا نتایج بدست آمده را بررسی می کنیم. یکی از این نتایج هم البته سلاحهایی همچون سلاحهای کشتار جمعی هسته ای است که دیگر فقط مبنای یک بت را ندارد و بلکه از سلاحهایی است بسیار مخوف و مخرب. ولی وقتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را کنار گذاشته و به کمتر از آن می پردازیم، خطرات آن یحتمل آناً نمایان می شوند. اینجا سوال این است که پس برای ولی فقیه چه کردی؟ برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف چه کردی؟ دنبال بتها دویدی یا توانستی به خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین برسی و یاریشان کنی؟
    بگذریم، بنده مدتهاست که سخنرانیها و مقالات و ... مختلفی را روی مرورگر خود باز نگه داشته ام. و یک وقت دیدید مشکلی پیش آمد و همه با هم پرید! این است که یک بار دیگر اینجا آنها را لیست می کنم:

    Paul Romer: Cake Eating, Chattering, and Jumps: Existence Results for Variational Problems
    https://arxiv.org/pdf/1809.09323.pdf
    http://lib.eshia.ir/10336/1/782
    https://arxiv.org/pdf/1808.10114.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1005.1900.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1808.03905.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1807.09214.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1802.02715.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1405.5071.pdf
    https://arxiv.org/search/?query=martin+asplund&searchtype=all&abstracts=show&order=-announced_date_first&size=50
    http://cowles.yale.edu/sites/default/files/files/pub/d19/d1993-r2.pdf
    http://iopscience.iop.org/article/10.3847/1538-3881/aaa3e4/meta
    https://arxiv.org/pdf/1808.06930.pdf
    https://en.wikipedia.org/wiki/Direct_integral#Decomposition_of_Abelian_von_Neumann_algebras
    https://mathoverflow.net/questions/313158/what-does-it-mean-for-a-category-to-admit-direct-integrals
    https://projecteuclid.org/download/pdf_1/euclid.pjm/1102703884
    ...

    یک نکته ای که بنده ی حقیر در مورد سوال و جواب ماث اورفلو بنظرم رسید این است که جبرهای C* سی-استار و جبرهای فن نویمن را می توان در جهت فیزیک آماری نیز استفاده کرد. و لذا وقتی مسئله را قاطیقوریایی می کنیم نیز می توان در این جهت پیش رفت. وقتی ما در بدن انسان نگاه می کنیم که از اجزای مختلفی همچون کلیه، کبد، معده، روده، لوزالمعده، قلب و ... تشکیل شده است، اینها هر کدام یحتمل فیزیک آماری مخصوص خود را رقم می زنند. و البته در این موارد بیش از فقط فیزیک آماری است و بلکه وارد مراحلی همچون بیوشیمی و امثالهم نیز می شویم. اما همان فیزیک آماری را فقط در نظر بگیرید، شاخصهایی که در هر موردی بکار برده می شوند برای این اجزاء کدامند؟ یعنی یک جاهایی اجزای بدن از کاراییشان کاسته می شود یا از کار می افتند یا یحتمل سرطانی می شوند؛ اینکه هر کدام از اینها چه شاخصهایی دارند که می توانند هشدار دهند که عضو مورد نظر از حالت نرمال خارج شده است. مورد دلخواه بحث است. مثلاً ممکن است که به بیمار گفته شود که اگر بیش از حد کار کنی چنین و چنان می شود و اگر بیش از حد هم بخوابی یا سوء تغذیه داشته باشی چنین و چنان خواهی شد و .... و لذا یک گوش شنوایی هم می خواهد که بیمار را نزد پزشک بکشاند و باعث شود که به سلامت خود بهتر و بیشتر بیاندیشد و بلکه به فکر درمان باشد. و خوب، مسئله این است که جبرهای فن نویمن و سی استار و امثالهم اینجا چه کمکی می توانند نمایند. البته یحتمل بعضی بخواهند ربط مسائل را به هندسه ی ناجابجایی و مقاله ی زیر هم بیابند و بقیه ی کارها را به پزشکان و آزمایشگاه های پاتوبیولوژی و غیره واگذار کنند:

     https://arxiv.org/pdf/1808.01772.pdf

    و لذا یحتمل بعضی مسائل و دستورات مستحبی و لازم فقهی را خیلی رویش بحث نکنند که مثلاً روزه های مستحبی به چه صورتند و روزه های قضا چطورند و امثالهم. این است که ما در آخر این دعا را نیز وارد می کنیم:

    اللّهُمَّ أَدْخِلْ عَلى أَهْلِ القُبُورِ السُّرُورِ، اللّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ، اللّهُمَّ اشْبِعْ کُلَّ جائِعٍ، اللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ، اللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ، اللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْْ کُلِّ مَکْروَبٍ، اللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ، اللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ، اللّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ أُمُورِ المُسْلِمِینَ، اللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ، اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ ، اللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ ، اللّهُمَّ اقْضِ عَنّا الدَّیْنَ وَأَغْنِنِا مِنَ الفَقْرِ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیٍْ قَدِْیرٌ

    و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. (5، سوره مبارکه القصص)


    رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم:

    بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

    خیلی خوش‌ آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، خانواده‌های مکرّم و معظّم شهدای عزیزمان! حرکت این شهدای شما که در این برهه در خارج از کشور به شهادت رسیدند، درواقع شبیه حرکت آن‌کسانی است که با جانِ خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله را حفظ کنند. یک روزی بود که خلفای بنی‌عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد به تبعِ آن، بقیّه قبور مطهّره را از بین ببرند؛ یک عدّه‌ای با جانِ خودشان نگذاشتند؛ یعنی [آنها] گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع می‌کنیم، پایتان را قطع می‌کنیم، شما را به قتل می‌رسانیم؛ درعین‌حال [اینها] رفتند. همان رفتن‌ها بود که حالا رسیده به بیست میلیون زائر پیاده‌ اربعین. اگر آنجا کسانی فداکاری نمی‌کردند، امروز شوکت و هیمنه‌ محبّت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) این‌جور دنیا را فرا نمی‌گرفت؛ که شما می‌بینید در راه‌پیمایی اربعین از کشورهای مختلف -از فارس و ترک و اردو و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا- افرادی بلند می‌شوند می‌آیند آنجا؛ این [کار] را چه‌کسی کرد؟ این خشت اوّل و اصلیِ این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیه‌السّلام) فدا کردند. این بچّه‌های شما هم همین‌جور؛ اگر چنانچه این فرزندان عزیز شما، شهدای عزیز شما، این کسانی که رفتند آنجا مجاهدت کردند نبودند، دشمن تا نزدیکی قبر مطهّر حضرت اباعبدالله، چند کیلومتری کربلا، جلو آمده بود؛ با خمپاره‌ کوتاه‌بُرد -خمپاره‌ ۶۰- کربلا را می‌زدند؛ این‌قدر نزدیک آمده بودند! به کاظمین نزدیک بودند، به زینبیّه نزدیک بودند، در واقع [آنجا را] محاصره کرده بودند. این جوان‌های شما رفتند در خلال هزاران نفرِ دیگر، رفتند این بلا را از سرِ اسلام و مسلمین در واقع رفع کردند؛ کار بزرگی که این جوان‌های شما انجام دادند، این است. و این برای خدا بوده؛ و الّا ما که کسی را تشویق نکردیم [برود]؛ مثل دوره‌ جنگ که تشویق می‌کردیم و امام دستور می‌دادند و مارش عملیّات می‌زدند؛ این خبرها نبود، امّا درعین‌حال این جوان‌ها با شوق، با التماس، با علاقه‌مندی، بلند شدند رفتند؛ این اخلاص است دیگر؛ این اخلاص را خدای متعال برکت می‌دهد. ان‌شاءالله در آینده‌ نه‌چندان دوری، برکات اینها را دنیای اسلام خواهد دید.
    البته برای شماها -چه پدر، چه مادر، چه همسر، چه فرزند، چه برادر و خواهر- سخت است، [این] معلوم است، لکن خب این سختی‌ای است که در مقابلش چشم‌روشنی خدای متعال هست که به صابرین وعده فرموده که «أُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَهًْ»؛(۱) خدای متعال بر کسانی که صبر می‌کنند در این مصائب، درود می‌فرستد و صلوات می‌فرستد و رحمت می‌فرستد؛ این وعده‌‌ الهی است، آیه‌ قرآن است؛ ان‌شاءالله مشمول این الطاف الهی خواهید بود. خداوند ان‌شاءالله ما را هم به این جوان‌های شما ملحق کند؛ ما هم دنباله‌ همان‌ها، در همان راه حرکت کنیم و به همان سرنوشت برسیم. خب یک صلوات دیگر بفرستید.
    ______________
    1) سوره‌‌ بقره، بخشی از آیه‌ ۱۵۷

    سخنان رهبری مد ظله العالی در دیدار خانواده های مدافعان حرم


    در رابطه با ارائه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به جهانیان از یک دیدگاهی که سراسر شرک است کانه ما با یک بتی و بلکه بتهایی طرفیم که مثل این می ماند که بروید در معبدی را بزنید و مدعی شوید که این بتی را که شماها دارید می پرستید خود منم؛ و او را نپرستید و بلکه خود مرا بپرستید! البته اینجا اگر کسی این کار را بکند از اسلام خارج شده است و باز اسلام را مظلوم واقع کرده است. و اما یعنی آنجایی که اسلام را ندارید و کلمةٌ لا اله الا الله را ندارید و محمد صل الله علیه و آله و سلم رسول الله را ندارید، حکمت متعالیه چه معنی پیدا می کند؟ نظریه های حمیدی مجیدی شما نیز تنزل می کند به ریاضی فیزیک و لا غیر. خوب، اینجا که دیگر فقه هم بر حسب اسلام ندارید. شمایید و بتها و معبد. البته وقتی به این مسئله، مسائلی از قبیل فسق نیز افزوده شود آنچنان که از قبیل قمار و شراب خواری و فحشاء نیز اضافه شوند، دیگر همان ریاضی فیزیک محض نیز بوی تعفنش همه ی عالم را برخواهد داشت. و دیگر نه تنها نظریه های حمیدی مجیدی معنایی پیدا نخواهند کرد و بلکه حکمت متعالیه و فقه هم بی معنا می شوند.
    شما می خواهید حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به مسلمانان ارائه دهید، اینها خود را از آن بالاتر می دانند. و می خواهید آنرا به غیرمسلمانان ارائه دهید، اینها نیز می فرمایند که ماییم که همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ات را به تو یاد دادیم، و حالا تویی که می خواهی به ما آنرا بیاموزی؟! البته مسئله اگر تا همین حد تمام می شد، مظلومیت اسلام را می شد از دست ظالمینی که بدان دچار شده است نجات داد؛ و اما جنایاتی را که این ظالمین دچارش شده اند در فسق و نامسلمانیها بت پرستیهای خود و آنرا پای اسلام هم زده اند، تمامی ندارد. یعنی اسلام امروز از زمان شهادت امام حسین علیه السلام مظلومتر واقع شده است و فقط بدست مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که می تواند فرجی در آن حاصل شود. 
    البته یحتمل بعضی از ریاضیدانها و فیزیکدانها اینجا اشکال هم می کنند که شما همین ریاضی فیزیک خودت را انجام بده. یواش یواش می رسی به نظریه های حمیدی مجیدی. و از آنجا هم می توانی برسی به حمکت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. خوب، دیگر چه می خواهی؟ بله، اینجا مسئله بت و بتها است و مسئله دعوت به اسلام و عدم گرایش به اسلام ناب محمدی است و مسئله غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. (5، سوره مبارکه القصص)


    بنده ی حقیر عرضم این است که آیه ی مبارکه می فرماید از بین مستضعفین عالم ائمه ای پدید می آوریم و آنها را وارثین می کنیم. آیا تا حالا سعی کرده اید که به فقرایی، به پابرهنه هایی، به کوخ نشینانی  کمک کنید و آنها از شما کمکتان را نپذیرند؟ یک احساس غربتی به شما دست نمی دهد وقتی اظهار بدارد که ما خودمان بلدیم چه بکنیم و کمک تو را نمی خواهیم؟! وقتی انسان با شرک و کفر و نفاق روبرو شود، از این هم بدتر احساس غربت و غریبی به او دست می دهد برای اینکه آن منافق و مشرک و کافر از همه بیشتر دارد به خودش ظلم می کند تا یک جایی که مسلمین بالاخره از او روگردان می شوند یا با او وارد جهاد می گردند. بنده حقیر عرضم این است که احساس غربت احساس بدی است اگر انسان در دیار غربت هم باشد، و اما این احساس بدتر است اگر در دیار مسلمین هم همین احساس غریبی به سراغ انسان بیاید چرا که در حقیقت اسلام و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ولی فقیه مد ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف همه و همه مظلوم و غریب مانده اند. امروزه روز غربت به جایی رسیده است که خانواده ها اگر بخواهند دنبال اعضای خانواده ی خود بگردند باید بروند در اینترنت همدیگر را جستجو کنند که بلکه آنجا یحتمل خانواده ی خود را بیابند و ایمیلی به هم بزنند یا چت کنند یا صوتی تصویری حتی همدیگر را ملاقات فرمایند. اما یحتمل همین قدر هم انجام ندهند!  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    'America is not the enemy, the enemy is right here'

    By Tzvi Kahn - - Monday, October 15, 2018

    ANALYSIS/OPINION:

    Ali Larijani, speaker of the Iranian parliament, has described the United States as a “threat to the entire world.” But his daughter Fatemeh Ardeshir-Larijani is safe in Ohio, where she recently completed the first year of her residency in internal medicine. In relative obscurity, she studies at the University Hospitals of Cleveland, which U.S. News & World Report has ranked among the nation’s best.

    Dr. Ardeshir-Larijani is one of several children of Iranian leaders who attend America’s universities and pursue opportunities in U.S. job markets. Nevertheless, their parents belong to a regime that persistently calls for America’s destruction. Meanwhile, Iran’s economy flounders, human rights abuses remain pervasive, water shortages threaten millions of lives and the ruling mullahs enrich themselves at the expense of the Iranian people. At the same time, when American students visit Iran, they may find themselves taken hostage, like Xiyue Wang of Princeton University, who received a 10-year prison sentence on spurious espionage charges last year.

    The Larijani family occupies a storied role in Iranian politics. Before Mr. Ali assumed the speakership in 2008, he was the secretary of Iran’s national security council and a chief nuclear negotiator. One of his brothers, Sadegh Amoli, is the head of Iran’s judiciary, which the Trump administration sanctioned in January for committing serious human rights abuses. Another brother, Mohammad Javad, is the secretary of the judiciary’s inaptly named High Council on Human Rights, which seeks to discredit Western criticism of Iran’s human rights record. All three are confidants of Iran’s supreme leader, Ayatollah Ali Khamenei, who routinely calls America the “Great Satan” and warns about the adulterating influence of Western culture.

    Yet even as they demonize the United States, key Iranian officials often fail to mention that their children enjoy the freedom it provides. This reality constitutes yet another face of the regime’s corruption. As Secretary of State Mike Pompeo noted in an address to Iranian-Americans in July, Sadegh Amoli Larijani “is worth at least $300 million. He got this money from embezzling public funds into his own bank account.” Mr. Khamenei, for his part, presides over a business empire worth approximately $200 billion.

    Eissa Hashemi is a doctoral student at the Los Angeles branch of the Chicago School of Professional Psychology. His mother is Massumeh Ebteka, the vice president of Iran for women and family affairs, who first attained international prominence as a spokesperson for the students who seized the U.S. embassy in Tehran in 1979, taking dozens of personnel hostage for 444 days. Asked by a reporter during the crisis whether she could “personally lift up a gun, put it to the head of one of these people, and kill him,” Ms. Ebteka responded without hesitation. “Of course,” she said. “Oppression and tyranny must be destroyed.”

    Ehsan Nobakht Haghighi is an assistant professor of medicine at George Washington University, while Niloofar, his sister, is a clinical assistant professor of nephrology at UCLA. But their father, Ali, is a member of Iran’s parliament, while their uncle, Mohammad Bagher, is a vice president of Iran and the head of the Plan and Budget Organization. Similarly, Ali Fereydoun is a lead performance engineer at McGraw-Hill Education in New York, according to his LinkedIn profile. But his father, Hossein, is President Rouhani’s brother and aide.

    There are surely others, though the total number remains unknown. Moreover, some prominent Iranian officials themselves studied in the United States, acquiring skills that have facilitated their service to the regime. Foreign Minister Mohammad Javad Zarif, for example, earned his undergraduate and graduate degrees at San Francisco State University and the University of Denver. This experience equipped him well to cloak Tehran’s extremism in the language of tolerance and humanitarianism. His son, Mahdi, attended the City University of New York, then returned to Iran in 2013.

    Likewise, Ali Akbar Salehi, the chief of Iran’s Atomic Energy Organization and Mr. Zarif’s predecessor as foreign minister, received his Ph.D. in nuclear engineering from the Massachusetts Institute of Technology, albeit before the Islamic Republic assumed power in 1979. Seyed Hossein Mousavian, a former nuclear negotiator who held a variety of other foreign affairs positions in the regime, earned his undergraduate degree in engineering from Sacramento State University. Today, he is a scholar at Princeton.

    This history underscores a fundamental truth about Iran’s rulers. For all their denunciations of America and the West, they implicitly recognize that America offers the freedom, prosperity and opportunity their own country so desperately lacks. The Iranian people grasp this reality, which is one reason they continue to protest on the nation’s streets.

    Still, the Trump administration should handle the situation cautiously. At a minimum, the State Department should maintain a current roster of regime offspring who study and work in the United States. Their presence here is a privilege, not a right. Yet Washington should not visit the sins of the father upon the son. One day, if they haven’t already, the children of Iranian leaders may come to see what so many protesters in Iran have repeatedly chanted over the past year: “America is not the enemy — the enemy is right here.”

    • Tzvi Kahn is a senior Iran analyst at the Foundation for Defense of Democracies.

    https://www.washingtontimes.com/news/2018/oct/15/while-irans-leaders-demonize-america-their-childre/



    درخواست «واشنگتن تایمز» از مسئولان ایرانی:

    «سرویس علمی-آموزشی»
    بسیار از زبان دولتمردان و نمایندگان مجلس شنیده و می‌شنویم که «کشورهای غربی، به سرکردگی آمریکا، اصلی‎ترین دشمنان ایران و انقلاب محسوب می‌شوند.» در این بین اگرچه هیچ شکی در واقعیت دشمنی آشکار غربی‎ها علیه کشورمان نبوده و نیست، با این وجود اما سوال بی‎جواب این است که براستی چرا باید مسئولان ایرانی و فرزندانشان، به بهانه‌هایی همچون تحصیل و دور زدن تحریم و...، عازم سرزمین‌های متخاصم شوند؟! 
    این سوال اما سوژه ای بکر برای نویسنده روزنامه آمریکایی «واشنگتن تایمز- Washington Times» شد تا به بهانه آن، گزارشی مفصل از فرزندان مسئولین ایرانی که در خارج از ایران، یا به عبارت دقیق‎تر در ایالات متحده آمریکا، به تحصیل و بیزینس مشغولند، تهیه کند! 
    براین اساس Tzvi Kahn در مقاله‌ای تحت عنوان «آمریکا دشمن نیست؛ دشمن اینجاست!» نوشت: ««فاطمه.الف.ل» دختر یکی از مقامات بلندپایه ایرانی، در اوهایو اولین سال دوره رزیدنسی پزشکی خود را در امنیت کامل می‌گذراند. او در دانشگاه پزشکی کلولند که یکی از بهترین دانشکده‌های پزشکی جهان بر اساس رنکینگ دانشگاهی است، تحصیل می‌کند.»!
    در ادامه این گزارش آمده است: ««عیسی.هـ» دانشجوی دکترای دانشکده روانشناسی حرفه‌ای شیکاگو، شعبه لس آنجلس است. مادر او از اعضای گروهی بود که در ابتدای انقلاب سفارت [لانه جاسوسی] آمریکا در تهران را اشغال و پرسنل آن را گروگان گرفتند.»
    همچنین در بخش دیگری از گزارش واشنگتن‌تایمز می‌خوانیم: ««احسان.ن.ح» استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه جرج واشنگتن است و خواهر او «نیلوفر.ن.ح» دستیار بالینی استاد در دانشگاه UCLA؛ پدر آنها نماینده پارلمان ایران و عموی آنها از مسئولان بلندپایه در دولت ایران است. بعلاوه «علی.ف» مهندس ارشد در یک کمپانی آموزشی در نیویورک است که پدر او وابستگی نسبی با بلندپایه‌ترین مقام دولتی ایران دارد.»!
    لازم به یادآوری است، همزمان با روی کار آمدن دولت اعتدال در بهار 1392، تارنمای آمریکایی «بیزنس اینسایدر - Business Insider» طی مقاله‌ای مفصل با اشاره به مصادیقی از تحصیل فرزندان یکی از مسئولان دولتی در کشورهای غربی نوشته بود: «دولتمردان و مسئولان ایرانی هنوز شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهند و کماکان پادشاهی انگلستان را عامل پشت پرده هر توطئه‌ای می‌پندارند اما سوال اینجاست که چرا همین مسئولان ایرانی، فرزندان خود را برای تحصیل به دانشگاه‌های غربی می‌فرستند و از آلوده شدن آنها به تفکرات و هنجارهای غربی، نمی‌هراسند؟!»
    در ادامه این گزارش آمده است: ««مریم.ف» (دختر برادر یکی از مقامات رده بالای دولتی) دانشجوی مقطع کارشناسی دانشگاه کلمبیای آمریکا بوده و پس از آن با دریافت بورس تحصیلی موسوم به «لُرد دارندورف - Lord Dahrendorf» توانست در کالج مشهور «مدرسه اقتصاد لندن
     - London School of Economics» مشغول به تحصیل شود. این بورس، در قالب بورسیه‌هایی که «دویچه بانک آلمان - Deutsche Bank» به دانشجویان فقیر کشورهای نوظهور اعطا می‌کند، به وی داده شده است. جالب آنکه هدف از اعطای این بورس تحصیلی، کمک به دانشجویان نیازمند کشورهای در حال توسعه است و بر همین اساس، اعطای آن به نامبرده که ظاهراً از وضعیت مالی مناسبی هم برخوردار است، تعجب‌برانگیز به نظر می‌رسد. لازم است بدانیم وی هم اکنون در شعبه لندن دویچه بانک نیز مشغول به کار شده است. ضمن اینکه شوهر وی که پسر یکی از دیپلمات‌های ایرانی حاضر در اروپا نیز هست، هم ‌اینک در مقطع دکترا دانشگاه آکسفورد مشغول به تحصیل می‌باشد.»!
    نویسنده «بیزنس اینسایدر» در پایان با نام بردن از چند تن از فرزندان و وابستگان مسئولان ایرانی، ضمن تشریح سوابق تحصیلاتی نامبردگان در آمریکا و اروپا، تصریح می‌کند: «سوالی که باید از مسئولین ایرانی پرسید این است که مگر آنها فرزندانشان را دوست ندارند که ایشان را به دامان غرب فاسد می‌فرستند؟! و اما سوالی دیگر که باید آن را از مقامات اروپایی و آمریکایی پرسید این است که به چه دلیل مردم عادی ایران برای سفر به غرب و تحصیل در آنجا با محدودیت‌های فراوانی از جانب کشورهای غربی مواجه می‌شوند ولی چرا فرزندان دولتمردان ایرانی با این محدودیت‌ها مواجه نیستند؟!»
    علاوه بر این اوایل سال 2013 میلادی، وب‌سایت خبری-تحلیلی آتلانتیک (Atlantic) در یادداشتی به قلم Moises Naim، با اشاره به سطح تحصیلات و محل اخذ مدرک دانشگاهی اعضای کابینه دولت یازدهم در قیاس با همتایان ایشان در سایر کشورها می‌نویسد: «تعداد افرادی که در کابینه رئیس‌ دولت ایران، مدرک دکترای خود را از آمریکا گرفته‌اند، حتی بیش‌تر از کابینه‌ باراک اوباما است.[!] در واقع، تعداد اعضای کابینه‌ دولت یازدهم ایران که دارای دکترا از دانشگا‌ه‌های آمریکا هستند به تنهایی از مجموع افراد دکترا گرفته از آمریکا در کابینه‌‌ کشورهای فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، روسیه و اسپانیا بیشتر است.»!
    این همه در حالی‌است که بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) در بخش‌هایی از وصیت‌نامه عبادی- سیاسی خویش خطاب به دانشگاهیان می‌فرمایند: «ما باید فکری بکنیم که جوان‌های ما در همین جا خوب تحصیل بکنند و بر فرض احتیاجی به خارج رفتن باشد، به کشورهایی بروند که استعماری نباشد و طمع اینکه ما تحت سلطه آنان باشیم نداشته باشند. استفاده از علوم و گرفتن آن از دیگران مانعی ندارد ولی باید توجه داشت که از جایی علوم را بگیریم که نخواهند ما را منحرف کنند. دانشجویان متعهد را در کشورهایی که صنایع بزرگ پیشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نیستند، بفرستید و از فرستادن به آمریکا و شوروی و کشورهایی که در مسیر این دو قطب هستند، احتراز کنید.»!
    روزنامه ی کیهان امروز
    بنظر این حقیر این جای تامل است که روزنامه ی کیهان از فرزندان مسئولین از واشنگتن تایمز نقل قول می کند ولی نویسنده ی مقاله واشنگتن تایمز در حقیقت اتهامات بزرگتری را به رئیس قوه ی قضاییه و حتی شخص حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی نیز مطرح می کند آنجایی که می گوید آن حضرت یک تجارت 200 میلیارد دلاری را رقم زده اند. بنظر این حقیر اینکه فرزندان مسئولین برای تحصیل و حتی تدریس به آمریکا می روند خیلی هم چیز بدی نیست اگر حجاب اسلامی خود را هم حفظ کنند. مسئله ی این حقیر این است که فرقی ندارد شما در آمریکا هستید یا در ایران یا در هر جای دیگری از این عالم؛ گفته می شود که تو حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی هم بلدی؟ خوب، اگر بلدی انجامش بده و همه را هم بهره مند کن. اشکالی ندارد. ریاضی فیزیک می خواهی؟ آرشیو دانشگاه کرنل می خواهی؟ هر چه می خواهی در اختیار تو است. کارت را انجام بده. این در مقابل آن استکباری که مقاله ی واشنگتن تایمز دارد عنوان می کند که با فخر فروشی می گوید چطور مقامات بلند پایه ی ایرانی فرزندانشان را می فرستند آمریکا تحصیل کنند، مغایرتی هم ندارد. تازه دارد می گوید که ببینید ما چقدر دموکراسی داریم و چقدر آزادی داریم در اختیار دشمنان خود قرار می دهیم که دشمن خودشان هستند و بی خودی می گویند دشمن آمریکا است. منطقه هم همینطوری خودش بوده است که به هم ریخته است! مشکل القاعده و داعش و مسئولان و از همه بدتر هم که ولی فقیه تان و اینها هستند. بنده ی حقیر هم معلوم می شود که چرا اینقدر بی خودی است که طلبکار از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از همه و همه هستم. انسان واقعاً در حیرت می ماند که بالاخره مسئله واقعاً چیست و تکلیف کدام است؟! خدا را شکر که ما بالاخره حداقل حداقلش و دست کم دست کم اش حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را داریم. آن را هم نداشته باشیم خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و ولی فقیه و مراجع عظام تقلید و اقتصاد مقاومتی را که در جمهوری اسلامی ایران داریم تا بالاخره به مقام سلطنت علمی برسیم که العلم سلطان. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿الحجر: ١٨﴾

     بیانی را مرحوم مجلسی اول(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه)، مرحوم ملا محمد تقی مجلسی پدر بزرگوار مرحوم مجلسی دوم، مجلسی معروف، در کتاب شریف 
    روضة المتقین که شرح من لا یحضر است دارد. ایشان بعد از اینکه سنت تهذیب را و راه تربیت نفوس را ذکر می‌کند که انسان از چه راه خودش را هدایت کند و تکمیل کند و دریابد، دستور می‌دهد و حالاتی که برای خود او پیش آمد، را ذکر می‌کند. می‌فرماید در صفحه 127 و 128 جلد سیزدهم کتاب شریف روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه می‌فرماید راه تهذیب نفْس، چون راهی است بسیار مشکل و نزدیک‌ترین راه همین راه تهذیب نفْس است، شیطان و دیگر علل و عوامل معارضه بیش از هر چیز مزاحم آدم‌ هستند، «کان معارضة النفس و الشیاطین الظاهرة و الباطنة فیه أشد فإنه لو اشتغل الناس جمیعا بطلب العلوم»، اگر همه مردم بخواهند درس بخوانند، «لا یعارضونهم غالبا»، غالباً شیطان به سراغ اهل علم نمی‌آید، چون این علم که ما داریم، خیلی به ضرر شیطان نیست. «لأن الغالب فی طلب العلوم حب المال و الجاه و العزة عند الخلائق»، این علمی که ما به دنبالش می‌رویم می‌خواهیم محترم باشیم، در جامعه گرامی باشیم، دنیایمان تأمین باشد، حیثیت ظاهریمان تأمین باشد و مانند آن، «و حینئذ یمدهم الشیاطین»؛ اما «و لما کان هذا الطریق أقرب الطرق إلى الله تعالىٰ» آن وقت است که «یحصل المعارضات فما لم تحصل»، اگر دیدی که معارض پیدا نکردی، «ینبغی» که «أن یتدبر» شخص که «أن للشیطان فی إمهاله غرضا»، حالا که مهلت داد معلوم می‌شود هدفی دارد، آن‌گاه در صفحه 128 می‌فرماید « و أنا فی أربعین سنة»، چون مرحوم مجلسی اول در زمان صفویه اصفهان حوزه علمیه رسمی بود، هزارها شاگرد پای درس اینها، پای بحث اینها، پای منبر اینها، پشتسر اینها در نماز جماعت، در مواعظ اینها حضور داشتند، می‌فرماید در طی این چهل سالی که من سر کارم، حوزه‌های درسی داشتم، روی منبرها تدریس می‌کردم، بعد از نماز جماعت سخنها داشتم، جلسات موعظه و اندرز داشتم، در این چهل سالی که «مشتغل بهدایة الناس و لم یتفق أن یجلس أحدهم بهذا القانون»، من یک نفر پیدا نکردم که با من همراه باشد و این راه را طی کند؛ اما «و لیس ذلک إلا لعزته و نفاسته»، چون این یک راه عریز و نفیسی است؛ اما «و فی الهدایات العامة»، درس و بحثهایی که من می‌گفتم «و نشر العلوم الدینیة اهتدی أکثر من مائة ألف‏»، من بیش از صد هزار نفر را تربیت کردم، چیز یادشان فقه یادشان دادم، اصول یادشان دادم، کتابها یادشان دادم؛ اما یک نفر پیدا نکردم که اهل راز باشد، این راه را بتواند طی کند. می‌بینید ما در بحثها، اگر فهمیدیم حق با طرف بحث است، به هر حال می‌خواهیم به هر وسیله‌ای هست، حرف خودمان را اثبات کنیم، این معلوم می‌شود برای خدا درس نمی‌خواند. اگر ثابت شد ما اشتباه کردیم، آن هنر در ما نیست که بگوییم ما اشتباه کردیم، معلوم می‌شود درس را می‌خوانیم که «من» ثابت بماند، همه اینها مقدمه است که آن هوس تأمین شود، اگر علمی در جامعه خریدار نداشت، اگر عالمی در جامعه محترم نبود، آن علم طرد می‌شود، اگر علمی بهای فراوان نداشت، آن علم طرد می‌شود؛ این است که آن کار که گفتند انسان أربعین بگیرد، چهل روز مواظب گفتار و رفتار خود باشد کاری است بسیار سخت و کاری است بسیار پُربار! او هدف است و در جوامع روایی ما آمده که «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‏‏»،[26] دهانها را پاک کنید، زیرا دهان راه قرآن است، قرآن باید از این دهان عبور کند، فرمود دهان را پاک کنید، نه تنها دندان را مسواک کنید؛ نه، دهان را پاک کنید، مواظب باشید هر غذایی در این دهان فرو نرود و هر حرفی هم از این دهان بیرون نیاید، برای اینکه قرآن می‌خواهد اینجا عبور کند، این است که می‌گوییم در مردم کم اثر می‌کند، در خودمان کم اثر می‌کند، ما نمی‌دانیم انسان چه مقامی دارد که این کارها را ترک کنیم، برای اینکه به این مقام برسیم، ما همیشه سعی می‌کنیم خودمان را با افراد عادی بسنجیم، در حالی که از درون آنها هم باخبر نیستیم و خیال می‌کنیم چهارتا کلمه خواندیم؛ مثلاً به جایی رسیدیم، فرمودند دهانتان را مواظب باشید، هر حرفی را نزنید، زیرا این قرآن است که باید اینجا عبور کند، اگر قرآن می‌خواهد از اینجا عبور کند، پس این مجرا را لایروبی کنید که این آب زلال بیاید بیرون، لااقل در نماز، مگر نه آن است که آیات قرآنی را تلاوت می‌کنید، مگر نه آن است که امام ششم(سَلامُ الله عَلَیْه) فرمود: من آن قدر ﴿إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ﴾،[27] را یا ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾،[28] را تکرار کردم که گویا از متکلمش شنیدهام، این جمله را امام فرمود، من این قدر این جمله را در نماز تکرار کردم که «مَا زلْتُ أُکَرِّرهَا حَتَّی سَمِعْتُهَا مِنْ قَائِلِهَا»،[29] که گویا از متکلمش دارم می‌شنوم، اگر انسان این مقامها را می‌تواند طی کند، شرط اول قدم آن است که دهان را مواظب باشد، این تازه اولین قدم است. سایر دستورات را مرحوم مجلسی(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه) در همین صفحه 126 و 127 و 128 بیان کرده است.

    از ادامه ی درس تفسیرآیات 26 و 27 سوره حدید حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی


    در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک ارتباطی هست همانطور که عرض شد بین اقتصاد مقاومتی و ریاضی فیزیک که آیا ما را از اقتصاد جهانی به سیاه چاله ای بکشاند آیا حتی ما بتوانیم الکترودینامیک و ترمودینامیک و گرانش و نیروهای ضعیف و قوی را در رابطه با ستاره ای که سیاره ی محلی ما حول آن می گردد نیز درست تبیین و تحقیق و بررسی کنیم. در این رابطه یک نکته ی خیلی ساده ای بنظر می رسد که بد نیست اینجا بیان شود هر چند که یحتمل در ظاهر بی ربط بنظر برسد! فرض بفرمایید که شما باید کارت شناسایی خود را ارائه دهید همانطور که بنده امروز می بایست دو سه بار کارت شناسایی ام را ارائه می کردم و یک بار هم یحتمل مسئول محترم با کمال تعجب یادش رفت که کارت شناسایی این حقیر را درخواست کند. و اما دو بار از سه بار بنده زیر سوال رفتم که آیا این عکس تو هستی؟ چرا که عکس قدیمی تری بود و مثل الان هم ریشم بلند نبود. این یک مسئله است که شما ثابت کنید که هویت شما چیست؟ و اما این هم خود مسئله ای دیگر است که آیا روح بیاد می آورد که مثلاً چه وقت در خدمت امام خود بوده است؟ به بیانی دیگر فرض بفرمایید که شخصی بیست سال پیش دزدی کرده است یا دچار فسقی شده و حالا فهمیده اند که او چنین کرده و او را به دادگاه می برند. آیا این فرد همان شخصی است که بیست سال پیش دزدی کرده بود و باید دستش قطع شود؟ یحتمل حتی او در این مدت دزدی اش را جبران کرده است و حالا باید این را در دادگاه ثابت کند و آیا بتواند آیا نتواند. اینجا یک استثنایی بنظر می رسد که باشد و آن اینکه اگر فسق را به شخصی نسبت دهند که بعداً معلوم شود هم او است که امام است. اینجا خود به خود مسئله ی امامت از مسئله ی فسق پیشی می گیرد چرا که ما یقیناً نمی توانیم امام فاسق هم داشته باشیم و چه رسد به اینکه بخواهیم او را برای فسقش محاکمه هم کنیم. اما از یک دیدگاه یزیدی که در آن حتی امام را به قتل هم می رساند، مسئله این است که وارد میدانی شده ایم که علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید و لذا خود امام است که وارد میدان کربلا شده است. و اینجا است که دیگر واویلا است برای امثال یزید و یزیدیها. اما این مسئله هنوز باقی می ماند که چطور است که کسی که یک وقتی امامش را ملاقات کرده است و بلکه در رکابش جهاد کرده است، حالا هم بر علیه او وارد میدان شده است؟ و لذا آیا روح این شخص تشخیص می دهد که هم او همانی است که امام خود را ملاقات کرده است و دوباره و حتی برای چندمین بار هم امامش را ملاقات می کند؟ و بالاخره آیا تکلیف خود را درمی یابد که اگر دفعه ی بعد امامش را ملاقات کرد، چه باید بکند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
    اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِیِّ رَحْمَتِکَ وَ کَلِمَةِ نُورِکَ وَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِی نُورَ اَلْیَقِینِ وَ صَدْرِی نُورَ اَلْإِیمَانِ وَ فِکْرِی نُورَ اَلنِّیَّاتِ وَ عَزْمِی نُورَ اَلْعِلْمِ وَ قُوَّتِی نُورَ اَلْعَمَلِ وَ لِسَانِی نُورَ اَلصِّدْقِ وَ دِینِی نُورَاَلْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِکَ وَ بَصَرِی نُورَ اَلضِّیَاءِ وَ سَمْعِی نُورَ اَلْحِکْمَةِ وَ مَوَدَّتِی نُورَ اَلْمُوَالاَةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ حَتَّى أَلْقَاکَ وَ قَدْ وَفَیْتُ بِعَهْدِکَ وَ مِیثَاقِکَ فَتُغَشِّیَنِی رَحْمَتَکَ [رَحْمَتُکَ] یَا وَلِیُّ یَا حَمِیدُ... اَللَّهُمَّ اُنْصُرْهُ وَ اِنْتَصِرْ بِهِ لِدِینِکَ وَ اُنْصُرْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ شِیعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اِجْعَلْنَا مِنْهُمُ.
     زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴿آل عمران: ١٤﴾


    لطف بفرمایید در نظر قبل بجای آیه ی مبارکه ی زیر، 

     وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَّا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿آل عمران: ٧٥﴾

    آیه ی اول این نظر یعنی آیه شریفه ی 14 سوره مبارکه ی آل عمران را جایگزین فرمایید. بنده ی حقیر واقعاً نظرم این آیه بود که امور دنیوی از این نوع است که آیه 14 بدان می پردازد و بعد بلکه یقیناً باید وارد میدانهای اخروی شد. 

    أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

    ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا وَ إِبْراهیمَ وَ جَعَلْنا فی ذُرّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (26) ثُمَّ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ اْلإِنْجیلَ وَ جَعَلْنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ(27)﴾


     مطالبی که در این قسمت از آیات باید مطرح شود، این است که قرآن کریم برای بشر وحی و رسالت را ضروری می‌داند؛ یعنی هرگز بشر نمی‌تواند با عقل خود راه خود را طی کند و ببیند. این‌طور نیست که جامعه با عقل بتواند به سعادت برسد. این‌طور نیست که علم و عقل جای وحی را بگیرد. این‌طور نیست که جامعه هر چند پیشرفت بکند، از وحی و رسالت بی‌نیاز بشود، این‌طور نیست؛ لذا می‌فرماید به اینکه ما مرسلین را با بینات می‌فرستیم و همین‌طور مانند یک سلسله قصیده‌ای که قافیه دارد، هر پیامبری به دنبال پیامبر دیگر، سخنان الهی را به مردم می‌رساند. این معنا را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 165 بیان کرده است، بعد از اینکه از آیات 163 به بعد سلسله انبیا را می‌شمارند، می‌فرمایند: ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ عیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ ‌هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُودَ زَبُورًا ٭ وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾،[5] یک سلسله مرسلینی هستند مشهور، یک سلسله مرسلینی هستند مستور که ما قصص آنها را برای شما بازگو نکردیم، آن‌گاه ﴿وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا﴾، بعد از اینکه عده‌ای از مرسلین عظام را می‌شمارد؛ آن‌گاه ‌چنین می‌فرماید: ﴿رُسُلاً﴾؛ یعنی مرسلینی را ما ارسال و اعزام کرده‌ایم که کارشان این است: ﴿مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾، مردم را در برابر فضایل اخلاقی بشارت می‌دهند و در برابر رذایل اخلاقی بیمناک می‌کنند، چرا ما انبیا را اعزام کرده‌ایم؟ ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾،[6] برای اینکه مردم در قیامت احتجاج نکنند، نگویند چرا ما را هدایت نکردی؟ ما را از عوالمی به دنیا آوردی و از دنیا به عوالم بعد می‌بری، ما مسافر سرگشته و گمراهی بودیم، نه می‌دانستیم از کجا آمدیم، نه می‌دانستیم بعد از مرگ به کجا می‌رویم، باید یک راهنما می‌فرستادی، چرا راهنما نفرستادی؟ انبیا برای این آمدند که مردم بر خدا احتجاج نکنند، چون قیامت روز احتجاج است، بیانی را که معصوم(عَلَیْهِ السَّلام) طبق نقل ثقة الاسلام کلینی در کافی فرمود: که «إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْن»،[7] یک حجت ظاهره دارد که انبیا هستند، یک حجت باطنه دارد که عقل است. در روایت دیگر کار این دوتا حجت تبیین شده است، در آن روایت دوم فرمود که عقل حجت است بین خدا و بین خلق، وحی و رسالت حجت خداست بر خلق، یعنی وحی و عقل یکسان نیستند. وحی «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْق» است؛ ولی عقل هم «حُجَّةُ الْخَلْق عَلَی الْخَالق» است، هم «حُجَّةُ الْخَالق عَلَی الْخَلْق»، هم خالق در قیامت می‌تواند احتجاج کند، من که به تو عقل دادم و عقل تو که این مطلب را به تو گفت، چرا گوش ندادی؟ و هم خلق می‌تواند بر خالق احتجاج کند بر اساس این معیارهای عقلی، بگوید عقل می‌گوید که مسافری را در یک بیابان بدون راهنما رها کردن صحیح نیست، ما را در دنیا آوردی بدون راهنما، چون راهنما نفرستادی ما بیراهه رفتیم. در این آیه 165 سورهٴ «نساء» می‌فرماید ما انبیا را با این دو سِمت تبشیر و إنذار ارسال کرده‌ایم تا هیچ کسی بر خدا حجت نداشته باشد و نگوید چرا ما را بی راهنما فرستادی؟ ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾، معلوم می‌شود که عقل کافی نیست، اگر عقل در هدایت کافی می‌بود، خدا می‌فرمود من به تو عقل دادم، نیازی به رسول نداشتی، از اینکه می‌فرماید ما انبیا را فرستادیم تا بشر احتجاج نکند، معلوم می‌شود که عقل به تنهایی راهنمای بشر نیست، «بَلَغَ مَا بَلَغ‏»، هر چه عقل مردم کامل بشود، باز نیازمند به وحی و رسالت هستند «لَیْسَ إِلَّا هو»، چون عقل به منزله چراغ است و وحی به منزله صراط و راه، هرگز انسان با چراغ نمی‌تواند به مقصد برسد، با چراغ راه را می‌بیند، با پیمودن آن راه به مقصد می‌رسد، چراغ که انسان را به هدف نمی‌رساند، چراغ برای آن است که انسان در پرتو نور آن صراط مستقیم را ببیند، صراط مستقیم است که با پیمودن او انسان به مقصد می‌رساند، وحی آن صراط مستقیم است، دین آن صراط مستقیم است، رسالت آن صراط مستقیم است که عقل باید این صراط را بشناسد و تشخیص بدهد و دنبال او برود و قرآن کریم رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) را به عنوان اینکه در بستر صراط مستقیم به سر می‌برد، یاد می‌کند و معرفی می‌کند، می‌فرماید: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾،[8] رسول بر صراط مستقیم است و خود صراط مستقیم است. عقل این صراط را می‌شناسد و تشخیص می‌دهد و تبعیت می‌کند. بنابراین در هیچ زمانی عقل بشر کافی نیست که او را از وحی و رسالت بی‌نیاز کند تا بشر هست، وحی و رسالت ضروری است و اگر وحی ختم شد؛ یعنی دین کاملی آمده است که بعد از او پیامبر دیگر نخواهد آمد و الّا آن وحی مستمر است، آن دین مستمر است، در حقیقت آن رسالت مستمر است. پیامبری نمی‌آید، نه نبوت قطع شد، این نبوت است که تا آخر دهر است به صورت قرآن کریم، از اینکه در این آیه فرمود تا بشر بر خدا احتجاج نکند، معلوم می‌شود عقل، مثل چراغ لازم است؛ ولی کافی نیست: ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا﴾.

    از تفسیر آیات 26 و 27 سوره مبارکه ی حدید حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مد ظله العالی

    http://javadi.esra.ir/-/%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-18-%D8%AA%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3


    در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، بر مقام وحی همانطور که ملاحظه می شود بسیار تاکید می شود. بررسی این مسئله که مقام وحی به چه معنا است و تکلیف ما برای فهم وحی الهی بر حسب عقل خود چیست؟ ابعاد بسیار گوناگونی را می تواند رقم بزند که همه ی شئون دنیا و آخرت را می تواند در برگیرد. اما ما اینجا به این مسئله ی ظاهراً ساده فقط می پردازیم که رلی را که ریاضیات در علوم طبیعی و همانطور که ملاحظه می شود حتی در اقتصاد دارد چیست؟ یعنی بعضی یحتمل اشکال کنند که اگر ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به مقام وحی بتوانیم دست بیابیم آنطور که کتاب و سنت ما را راهنمایی می کنند، دیگر چه نیازی داریم به ریاضی فیزیک یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. البته بعضی در جهت تنزیل وحی احتجاج می فرمایند و بعضی دیگر در جهت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی طوری که باید تعادلی حاصل شود در اینکه ما چطور از بالا به پایین برسیم و همینطور از پایین نیز به بالا رویم.
    نکته ی مهم اینجا این است که اگر ما امروز هم پیامبر را در بین خود داشتیم و می دانستیم که در مقام وحی هر لحظه و در فواصل زمانی و مکانی مختلف ارتباط بین اقتصاد مقاومتی و هندسه و بلکه تغییرات آب و هوایی و جغرافیایی چیست و چگونه باید باشد، آنگاه ما یقین داشتیم که باید آنچه در توان ما است چطور انجام شود تا از مقام وحی برخوردار شویم. و اما آنجا که ما به ریاضیات در رابطه با ارتباط فی ما بین اقتصاد مقاومتی و هندسه و جغرافیا و هوا و فضا باید تحقیق و برسی کنیم تا به ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز پی ببریم، و در این رابطه همینطور مقام وحی را هم تحقیق و بررسی نموده و آنگاه آنچه باید انجام شود را یاد بگیریم، چقدر در این جهات تلاش می کنیم؟ بعضی حتی خود مقام وحی را هم زیر سوال می برند. بعضی دیگر حتی می فرمایند که مقام وحی از آن ما است و نه از آن دیگری... و آنگاه بعضی مسائل را آنقدر تنزل می دهند که کار می رسد به اینجا که در نهایت همه ی کاسه کوزه ها را می شکنند بر سر دیوانه و بلکه دیوانه هایی که باعث شدند همه ی کارها خراب شوند و لذا باید که همینها را هم با نظریه های روانشناسی و روانپزشکی متینی درمان کرد و باز اینجا هم که مقام وحی از دستش کاری برنمی آید و آن هم مقام وحی ای که متعلق به رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم است که 14 قرن پیش می زیسته است و نهایتاً هم باید سلطنت را سپرد دست کاردانش. أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ ۖ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿الطور: ٣٨﴾
    و اما مسئله اینجا این هم هست که العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. یعنی دانش سلطنت و قدرت است، هر که آنرا بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست دهد بر او یورش برند. این یک مسئله است در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که پرچم علم را همه و همه سعی کنند برافراشته دارند و از آن استفاده بهینه برند. و اما این هم مسئله ای دیگر است که کسی حتی از روی ظالمیت و جهالتش نیز زیر این بار رود که سلطان خود منم و بقیه را ظل السلطان و در سایه ی خود ببیند. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿الأحزاب: ٧٢﴾
     به عنوان مثال فرض بفرمایید که این یک مسئله است که انسان سعی کند اسب سواری و تیراندازی یاد بگیرد و اما مسئله ی دیگری است که اگر حتی اسب و فرضاً تیر و کمان او را هم از او گرفتند، آنگاه باز هم با پای پیاده به میدان رود و کاراته و جودو کار کند. خوب، اینها همه و همه در ورزشهای رزمی و دفاعی خیلی هم خوب است هر چند که آیه ی شریفه چیز دیگری را هم می فرماید که اینها همه چیز نیست.  وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَّا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿آل عمران: ٧٥﴾یعنی اگر در میدان پیکار انسان حتی بتواند با کشتی و جودو و کاراته بر دشمن فائق آید که خیلی هم خوب است. اما یحتمل هم ما اینجا احتیاج به اسب و تیر و کمان هم داشته باشیم. آیا باید گفت که خیر، چون فرمانده به ما گوشزد کرده است که اسب و تیر و کمان نداشته باشید و لذا ما هم مکلفیم که چنین کنیم و شمشیر هم نزنیم و بلکه کاراته و جودو و کشتی کنیم تا پیروز شویم. یحتمل کسی خیلی زرنگ است و می تواند چنین کند. و اما آیا او نباید اگر مثلاً حالا امروزه روز از هفت تیر و تفنگ و توپ و تانک و موتور و ماشین و کامیون و هواپیما و هلیکوپتر هم در میدانهای جنگ استفاده می کنند، او هم استفاده کند؟ و باید باز هم پای پیاده وارد کُشتی با دشمن شود؟ و انتظار هم داشته باشد که برنده شود.
    بعضی یحتمل اشکال می کنند که از یک دیدگاهی ما هر چقدر سعی کنیم به مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم، فقط آیا سر سوزنی هم از کل مسائل را حل نکرده باشیم و نتوانیم سر و ته قضایا را به هم آوریم و حتی آنها را فشرده سازی کنیم. و لذا اینجا است که باید به مقام وحی مراجعه کرد و از خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت رقیه و ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین مدد جست. البته مسئله ی کلیدی اینجا این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا ما نباید هم به ریاضی فیزیک مسائل بپردازیم؟ یحتمل هم بعضی اشکال می کنند که تو و دیگران بپردازید؛ کی گفت نپردازید، این گوی و این هم میدان! و واقعاً هم این اشکال مهمی است و این بنده ی حقیر بنظرم می رسد که خیلی از ریاضی فیزیک خود به دور افتاده ام هر چند که شهریار می فرماید حیداربابا دنیا یالان دنیا دی، سلیمان دان نوح دان قالان دنیا دی، اوغول دوغان درده سالان دنیا دی، هر کیمسیه هر نه وئریب الیبدی، افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی.
    البته اینجا سوال را طور دیگری هم می توان مطرح کرد که اگر ما یک تافته ی جدا بافته ای داشتیم مثل یک جزیره ای که از همه ی عالم خود را مجزا می دانست آنگاه همین جزیره اگر می خواست خود را به بقیه ملحق کند، چکار می کرد؟ اگر بنده ی حقیر بودم از سر یک قاره ای برای خودم از یک طرف دنیا برمی داشتم و از ته قاره ای دیگر در طرف دیگر دنیا هم یک وقت دیدید قاره ای دیگر درست شد و برای خودم برداشتم و آنگاه سعی می کردم تصمیم بگیرم به نزدیکترین قاره ای که با این حقیر پیوند می خورد آیا محلق کنم خود را یا از همان هم خارج می شدم و برای خودم سعی می کردم که بلکه آنها و حتی همه و همه ی عالم قبطه بخورند که چرا این بنده ی حقیر نیست که بخواهد به آنها ملحق شود. یحتمل حالا جزیره ام رقبایی هم داشته باشد که آنها هم همین کار خودم را می خواهند کنند. و بگذریم که اینها همه و همه که خود را رقبای این حقیر به حساب می آورند به سبب کفر و شرک و نفاقشان هیچ غلطی هم نمی توانند بکنند. بعضی یحتمل اینجا اشکال می کنند که تو خودت اینجا چه غلطی می خواهی بکنی؟ ما همه و همه تو را نماینده ی خودمان کرده ایم که ببینیم تو می خواهی چه غلطی کنی و هی تو به ما می گویی که ماییم که هیچ غلطی نمی توانیم بکنیم؟ این که نشد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما



    و قال علیه السلام: کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ.

    هر ظرفى با ریختن چیزى در آن از وسعت فراگیریش کاسته مى‌شود، مگر پیمانه علم، که هر چه از دانش در آن جاى دهى وسعتش افزون مى‌گردد.

    نهج البلاغه، ترجمه روان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص 782-783
    http://lib.eshia.ir/10336/1/783

    اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این خصوصیت را دارد که شما می توانید از مقاله یا مثل "خوردن کیک، بلبل زبانی کردن، و پرشها: جوابهای وجودی در مسائل متغیر" به اکونومتریکای امروزی رفته و "دوگانهای پیاده سازی" (Implemntation Duality, Noeldeke-Samuelson) را یحتمل جستجو کرده و بیابید که حاوی تعریفی از ارتباط گاوایی در رابطه با لاتیسها یا شبکه های تابعی است. اتفاقاً این لاتیسها نیز یحتمل بتوان گفت که یک جبری را تعریف می کنند که حال در اربتاط با این جبر آیا بتوان ارتباط گالوایی را همچون گروه های گالوایی را تعریف کرد آنچنان که جبرهای چند جمله ایها را با گروه های گالوای نظیر آنها مرتبط می کنند! آنگاه ما حتی زیرگروه های سیلو (Sylow subgroups) را هم داریم که در یافتن این تناظرها بین گروه های گالوا و جبرهای متناظر آنها می توانند کمک کنند. البته اینجا اگر رایانه ها و بلکه ابررایانه هایی را داشته باشیم که انواع ویرایشهای مختلف برنامه های مختلف را بتوانند به هم ربط دهند و مثل اینترنت خودمان اگر ویرایش قدیمیتر باشند آنگاه برنامه ی مورد دلخواه کار نکند، خیلی کارها سریعتر هم پیش می روند. ما حتی بدین ترتیب می توانیم ابررایانه های آینده نگر ابرپیشرفته را نیز طراحی کنیم. و اما مسئله اصلا چیست؟ اول نگاهی به این مقالات هم بیاندازید:

    https://arxiv.org/pdf/1809.09323.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1808.06930.pdf

    و بعد این مقاله و بلکه کتاب روزبه  حضرت هیئتهای درجه بندی شده و گروه های گروتندیک درجه بندی شده را نیز بنگرید:

    https://arxiv.org/pdf/1405.5071.pdf

    خوب، از یک دیدگاهی مسئله این است که ما فرضاً یک برنامه ریزی خطی یا شبه خطی داریم و وقتی این مسئله را می خواهیم برای مسائل آنالیز تابعی از ابعاد بینهایت بررسی کنیم، باید به نوعی ابررایانه ای به ابعاد و مبناهای متناهی تنزل دهیم مسئله را یا تقریب بزنیم. از طرف دیگر ما هندسه ی ناجابجایی را هم داریم که آنجا نیز نظریه ی گالوا بنده حقیر نمی دانم چرا یک مرتبه یک رلهای کلیدی ای را می تواند بازی کند. و حالا ما اینجا دیگر وارد ارتباط کوهمولوژیهای دوره ای در هندسه ی ناجابجایی و همولوژیهای فلوئر-هیگارد و زایبرگ-ویتن و امثالهم نمی شویم.
    خوب، پس ما باید چه کنیم؟ ما از طرفی مسائلی را داریم در رابطه با یافتن ستاره های دوتایی یا حتی سیاره های دوتایی آنچنان که مثلاً مارتین اسپلوند دنبال می کند. مسئله اینجا این است که ما یحتمل یک ستاره را می توانیم مشاهده کنیم ولی ستاره ی دیگر به دلایلی از دید ما خارج است و بلکه یحتمل باید آنرا از ذراتی که آنرا تشکیل می دهند تشخیص دهیم. و لذا از یک طرف با ذراتی همچون خسی در میقات طرفیم و از طرفی با سلاطینی شبه-ستاره ای طرفیم که واقفند چگونه خود خسی در میقات بیش نیستند. اینجا دوگانهایی یافت می شوند که مثلاً سی-اف-تی در رابطه با نظریه های میدانهای همدیسی یا مبارزه با تروریسم یا ... را چگونه می توان ترجمه کرد؟! دوگان دیگر این است که خسی در میقات خود را به غلط ستاره ای فرض می کند که شاه شاهان یا شاه جهان نیز هست که بقیه ی خسها و خاشاکها در خدمت او باید باشند! و این در حالی است که دوگان مسئله این است که ذرات خسی در میقات قرار است که ستاره ای را که نظیر ستاره ی دوتایی اش است را تشکیل دهند. و حالا این اصلا یعنی چه؟
    مسئله این است که امامی که در غیبت است را یا حتی در حضور آن حضرت نیز نمی توان دریافت یا از روی کذب و دروغ بستن کسی بخواهد مدعی شود که هم او است! اما این مسئله در سطح جهانی و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل همچون آن است که ستاره ی نظیر خورشید را بخواهیم در میان نظریه های میدان و مدل استاندارد ذرات فیزیک با کمی تا حدی ابرتقارن بدون حضور خود آن حضرت یعنی امام زمان عجل الله فرجه الشریف بیابیم. این مسئله مشکلی را مطلبد که از این نوع است که بطور همزمان بینهایت را متناهی کنیم و متناهی را بینهایت کنیم آنچنان که وقتی به محضر خدا و رسول و ائمه ی اطهار و اولیاء و پاکان نزدیک می شویم براستی چنین نمی شود؟ البته بعضی یحتمل به درستی اشکال می کنند که تو کجا و این حرفهای گنده گنده ات کجا؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین. 

     ... 3- بهره‌وری از اسمای حسنی برای بندگان ممکن است. اسمای حسنی مجسم، اول شخص عالم حضرت رسول است و سپس حضرت امیر و فرزندان پاک‌شان. روایت داریم که خود را به اخلاق الهی متخلق کنید....

    بررسی وجوه سیاسی اسماء حسنی، حجت الاسلام و المسلمین دکتر بهرام دلیری، سایت الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت
    http://olgou.ir/index.php/fa/persiannews/1445

    به عبارت دیگر مسئله، مسئله ی دعای "الهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و .... یا محمد و یا علی، یا علی یا محمد اکفیانی و فانکما کافیای..." است. بنده ی حقیر در حقیقت رفتم در سایت آپارات که مقتل خوانی حضرت آیت الله محمد باقر حکیم را ببینم. در گوشی ام که طبق معمول صدا نداشت. و بنده ی حقیر فقط زیرنویس فارسی را می خواندم که یک مرتبه کانه معجزه ای رخ داده باشد، صدا هم آمد! خیلی دوست داشتم که متن کامل زیرنویس فارسی را داشتم و می خواندم همینطوری که ایشان به عربی مقتل خوانی می فرمایند. اما در آخر ویدیو که به حضرت زینب سلام الله علیها می رسند و آن حضرت عمامه را بر زمین می زنند و اوراق را پرت می کنند و متحول می شوند همین باعث نمی شود که بیننده نیز متحول شود؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    یک سقلمه ای هست که یک وقت یک دولت علوی می خواهد به کارگزارانش بزند که بهتر عمل کنند و مردم بیشتر در رفاه و آسایش قرار گیرند. بنده ی حقیر این کتاب سقلمه (Nudge) را در کتاب فروشی دیدم که هم اویی که جایزه نوبل علوم اقتصادی 2017 را اخذ کرده است در سال 2008 نوشته است. ویکیپدیا تا حدی کتاب را توضیح و نقد می کند. اما یک وقت هست که الگوبرداری از روی حکومتی دیگر که می خواهد به اعضای دولتش سقلمه هایی وارد کند که بهتر عمل کنند درست کار نمی کند و باعث پیشرفت در الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت نمی شود. 
    دلیلش چیست؟ یک مقاله ای دارد برنده ی جایزه ی نوبل علوم اقتصادی 2018 پاول رومر بنام " کیک خوردن، بلبل زبانی کردن و پرشها: وجود جوابها برای مسائل متغیر" که اتفاقاً مقاله ای هم هست که قدیمی است و در جی-استور یافت می شود که بنده ی حقیر هم اتفاقاً عضو هستم و از روی کنجکاوی سری زدم ببینم مقاله چه می گوید. و اما همان صفحه ی اول را به شما می دهد و بقیه ی صفحات را می گوید که فعلاً مشکلی هست و نمی توان بدان دسترسی داشت.
    یک مسئله ی دیگری که ویکی پدیا می فرماید پاول رومر مطرح می کند این است که ما با مشکلی به نام mathiness طرفیم که این است که از ریاضیات بخواهیم در علوم اجتماعی و فرضاً اقتصاد بیش از حد استفاده بریم. البته مسئله را به نئو-کلونیالیسم یا نئو-استعمارگرایی هم به نوعی ربط می دهد آنطور که به endogenous growth  theory نیز مربوط می شود. یعنی یک جایی سقلمه دو طرفه می شود آنجایی که از یک طرف مسئله، مسئله ای است بومی و باید پیشرفت واقع شود. و از طرفی دیگر مسئله، مسئله ای بین المللی است و سقلمه در واقع از سقلمه فراتر می رود و تبدیل می شود به ایستادگی در برابر نئو-کلونیالیسم و تحریم و اقتصاد مقاومتی و مقابله با تروریسم و حتی برجام و ... است.
    مسئله سقلمه دقیقاً از این نوع نیست که دهاتیها از شهریها در امور مملکت داری جلو بزنند و وقتی یک شهری معترض می شود که دهاتی برگرد برو دهاتت، دهاتیها نیز بدو معترض شوند که دهاتی خودتی! ما حالا دیگر از تو هم شهری تر شده ایم. تو برو دنبال کارت! اینجا به بهترین وجهی آن مثال تلویزیونی را که بعضاً بعد از فیلم مختارنامه بارها نشان می دهد باید متذکر شد. پدری به فرزندش که در حال روزنامه خواندن است اشاره به گنجشکی می کند و بارها از او می پرسد که "این چیه؟" و فرزند عصبانی به او خطاب می کند که گنجشک است. چند بار به تو بگویم که گنجشک است؟ پدر دفترچه خاطراتش را می آورد که وقتی فرزندش کودکی بیش نبوده چطور او 21 بار پرسیده این چیه؟ در رابطه با گنجشکی و او هر بار با مهربانی جواب داده که گنجشک است! و فرزند گویی یک مرتبه به خود می آید و دست پدرش را می بوسد. اینجا در حقیقت یک سقلمه ی خیلی لطیفی است که پدر به فرزندش دارد می زند. اما همیشه این سقلمه ها از این نوع لطافت برخوردار نیستند و  گویی گاهی خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت امیر و ائمه ی اطهار علیهم السلام و اهل بیت عصمت و طهارت خود وارد میدان می شوند آنچنان که در کربلا واقع شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    مسئله ی نرم افزاری و سخت افزاری ریاضی فیزیک در سطح نظریه نیز یک مسئله ی خیلی لطیفی است که هم می تواند به اقتصاد کاربردی شود و هم می تواند به خود ریاضی فیزیک نیز کاربردی شود. البته بنده حقیر متوجه شدم که سالها است که دارد کنفرانسهایی در زمینه ی نظریه ی اوپراتورها در آی پی ام برگزار می شود و خیلی حیف که بنده چقدر هم از آن غافل مانده ام. و نگو این روزها از فیهایی از قبیل 150 و 250 یورو برای شرکت در این کنفرانسها صحبت است!
    این ما را می رساند به ویلیام نوردهاوس و دیگر جایزه ی نوبل اقتصاد برای سال 2018 که با نرم افزارهای DICE و RICE برای تغییرات در وضعیت آب و هوایی و اقلیمی و اقتصادی مسائل را ابر رایانه ای بررسی می کند. خوب این یک وضعیت ریز-اقتصادی و کلان-اقتصادی ای دارد که اگر بخواهیم دقیق شویم که چرا ما باید 150 الی 250 یورو بپردازیم یا اینکه تا همین چند وقت پیش مسئله سر 70 الی 100 هزار تومان بود، مسئله برمی گردد به اینکه گاهی اوقات مسائل از 100 سال پیش است که خیلی تغییر کرده است و بعضی اوقات مسائل از همین دو سه ماه پیش هم خیلی می تواند تغییرپذیر باشد.
    و اما لطافت کاربردی کردن مسائل ریاضی فیزیک ابررایانه ای به مسائل اقتصادی آنجا است که تفاوتهایی بین ریاضیات و mathiness موجود است که براحتی می توان به جرج اورول استناد کرد که سیاستمداران برای اینکه اهداف خود را پیش ببرند به ریاضی فیزیک ارجاع می دهند. در صورتی که این مسئله همه ی مسئله نیست و در حقیقت ساده انگاری  بیش از حد مسئله است. یا محمد یا علی، یا علی یا محمد، اکفیانی فانکما کافیای و انصرانی فانکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ﴿الأنبیاء: ٦٩﴾


    یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿١٣﴾ سوره مبارکه الحدید


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


    أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، 14

    أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، 15

    أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، 16

    أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، 17

    أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، 18

    سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، 14

    سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، 15

    سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید، 16

    سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود، سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، 17

    سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، 18


    http://janat1.ir/mafatih/?id=2


    بعضی یحتمل اشکال کنند که آیا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حکیم عظیم الشانی را نمی طلبد که خود منبر رفته و به مقتل خوانی بپردازد؟ و اما ما کجا و حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کجا و چه رسد به دست یافتن به آن حکیم عظیم الشان. و اتفاقاً بنده ی حقیر بنظرم می رسد که اشکال بسیار خوبی هم هست. توجه بفرمایید که انگشتر آقا را با انگشتش از دستش بریدند. سر آقا را از تنش جدا کردند. بر بدن بی سر آقا اسب راندند. سر آقا را بر نیزه زدند و با سرهای دیگر آقایان بر نیزه ها و با اهل بیت آقا به کوفه و شام نزد عبیدالله ابن زیاد و یزید ملعون بردند. زینب علیها السلام و امام زین العابدین علیه السلام و دیگران از اهل بیت خطبه ها خواندند. امام حسین علیه السلام را با لب تشنه شهید کردند. آن کودک شیر خوار آقا حضرت علی اصغر علیه السلام را گوش تا گوش با تیر سه شعبه سر بریدند. عابس ابن ابی شبیب شاکری کیست؟

    عابِس بن ابی شبیب شاکرى ـ که عابِس بن شَبیب شاکرى نیز نامیده شده ـ ، یکى از دلاورترین و کوشاترین یاران امام حسین علیه السلام بوده است . وى ، نخستین کسى است که وقتى مسلم علیه السلام ، نامه امام حسین علیه السلام را در خانه مختار براى جمعى از شیعیان کوفه قرائت کرد ، از جا برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند متعال ، گفت : امّا بعد ، من از حال و روز مردم به تو نمى گویم و نمى دانم که در دلِ آنها چه مى گذرد و کدام یک از آنها به تو نیرنگ مى زنند . به خدا سوگند ، از آنچه در دل خودم مى گذرد ، به تو مى گویم . به خدا ، هرگاه دعوت کنید ، پاسخ مى دهم و در کنار شما ، با دشمنان مى جنگم و شمشیرم را در راه شما مى زنم تا خدا را دیدار کنم و از این کار ، جز رسیدن به آنچه در پیش خداست ، قصدى ندارم . پس از او ، حبیب بن مُظاهر ایستاد و براى یارى امام علیه السلام ، اعلام آمادگى کرد و سخنان این دو نفر ، زمینه را براى بیعت مردم ، فراهم نمود .[1] عابِس ، نامه مسلم به امام علیه السلام را به مکّه بُرد [2] و در صحنه هاى مختلف نهضت امام حسین علیه السلام ، حضور جدّى داشت . سخنان او هنگام وداع با امام حسین علیه السلام در روز عاشورا ، حاکى از نهایت ایمان ، ایثار و عشق او به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله است . وى خطاب به امام علیه السلام گفت : اى ابا عبد اللّه ! چیزى عزیزتر از جانم براى جلوگیرى از کشته شدن تو و ستم بر تو ، ندارم. پس بِدرود ! هنگامى که سپاه دشمن از دلاورى هاى او به ستوه آمد ، عمر بن سعد ، دستور داد که از هر سو با سنگ به او حمله کنند . عابِس ، با دیدن این صحنه ، چنان به وجد آمد که کلاهْ خودِ خود را از سر برداشت و زره از تن به در کرد و بدون کلاهْ خود و زره ، از سنگ باران دشمن ، استقبال کرد . راوى، در بیان شجاعت او مى گوید : پس از شهادت عابِس ، سرش در دست عدّه اى بود که هر یک از آنها مدّعى بودند او را کشته اند . وقتى دعواى خویش را نزد عمر بن سعد بُردند ، گفت : دعوا نکنید . او را یک نفر ، نکشته است . در «زیارت رجبیّه» و «زیارت ناحیه مقدّسه» ، آمده است : سلام بر عابِس بن شَبیب شاکرى !

    دانشنامه ی امام حسین علیه السلام، جلد 6، ص 323

    http://lib.eshia.ir/27254/6/323

    یک امر بینا بینی فی ما بین جبر و اختیار هست که انگیزه ها و قصدها و اقتصاد را روشن می کند. حالا سقلمه که خوب است. لگد که چیزی نیست. یک ریشی را کشیدن و پستانی را فشار دادن که کاری ندارد. مسئله این است که در اقتصاد مقاومتی، اقتصاد را چطور از چنگ دشمن بدر آوری و نزد خود مقرر بداری؟ خوب، ما این را کاری نداریم و آن گوشه ای از جبر را در نظر می گیریم که ببینیم تا روزبه حضرت خود شرحش می کند، جبرهای مسیری لیویت کدامند و چه ویژگیهایی دارند؟ البته بعضی یحتمل اشکال کنند که این مسئله با مقتل خوانی نمی خواند، ولی ما آنرا از طرق نظریه های حمیدی مجیدی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که به هم ربط داده ایم همانطور که کارهای دنی کلگری و بهرام مشحون نیز اینجا ربط پیدا می کنند و حتی یحتمل به اختصار آورده شوند!

    https://arxiv.org/pdf/1808.10114.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1005.1900.pdf


    https://arxiv.org/pdf/1808.03905.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1807.09214.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1802.02715.pdf

    البته همانطور که ملاحظه می فرمایید هم مقتل خوانی خیلی ناقص ماند و هم حتی نظریه های ریاضی فیزیکی مربوط به نظریه های حمیدی مجیدی نیز فقط مختصراً به مقالاتی اشاره شدند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     لَوْ خَرَجُوا فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٤٧﴿التوبة: ٤٧﴾

    السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللّیل و النّهار و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتک السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

    ... نکته‌ی اوّل این است که فعلاً دشمن از ابزار رسانه استفاده میکند برای اثرگذاری بر افکار عمومی. توجّه کنید! ابزار رسانه، ابزار مهم و اگر دستِ دشمن باشد، ابزار خطرناکی است. ابزار رسانه را تشبیه میکنند به سلاحهای شیمیایی در جنگ نظامی؛ سلاح شیمیایی را وقتی میزنند، سلاح شیمیایی تانک و تجهیزات را از بین نمیبرد؛ تجهیزات میماند و انسانها از بین میروند و از قدرتِ استفاده‌ی از ابزار می‌افتند؛ سلاح شیمیایی در جنگ نظامی این‌جوری است؛ ابزارِ رسانه هم این‌جور است. امروز از تلویزیون، از رادیو، از اینترنت، از شبکه‌های اجتماعی، از انواع و اقسام وسایل فضای مجازی، علیه افکار عمومی ما استفاده میشود؛ این را کسانی که مسئولیّت این بخش از کشور را -بخش ارتباطات را- دارند، درست توجّه کنند. ما در جلسات حضوری هم به اینها تذکّر داده‌ایم، تأکید کرده‌ایم، حالا هم میگوییم؛ توجّه کنند که آنها ابزاری نشوند برای اینکه دشمن راحت بتواند سلاح شیمیایی خودش را علیه این مردم به کار ببرد. وظیفه‌ی خودشان را بدانند و با جدّیّت عمل کنند.

    بیانات رهبری مد ظله العالی در همایش بزرگ اقتدار عاشورایی بسیج
    http://leader.ir/fa/speech/22192/


    این سوال هست که سلاح شیمیایی می تواند یک وسیله ی کشتار جمعی هولناکی گردد و می فرماید رسانه هم می تواند مثل همین سلاح عمل کند. تجهیزات می فرمایند که می ماند و انسانها از بین می روند. و اما اینجا یک نکته ی بسیار قابل توجهی هم هست که سلاح شیمیایی بسیار خطرناک است ولی کاربرد شیمی درمانی در پزشکی و درمان سرطان هم می تواند بسیار قابل توجه باشد هر چند که درمانش هم خیلی گران است. یک آمپول شیمی درمانی سرطان می فرمایند که این روزها چقدر چقدر است! 
    یحتمل بعضی اشکالی بهلولی کنند که اگر اسلام بهترین دینها است پس چرا ما خود این آمپولهای شیمی درمانی را نداریم و باید از غیرمسلمانان آنرا بخریم؛ یا اینکه اینجا هم می شود یک دعایی را به خرما خواند و داد به بیمار تا درمان شود؟ یعنی اگر ادعای کذب کردن بد است، پس چرا در این مورد که این حضرات به این علم رسیده اند که دارویی و روشی همچون شیمی درمانی برای سرطان یافته اند آیا ادعای کذب آنها را چطور اینجا رد کنیم؛ و حال آنکه ما خود باید از آنها یاد هم بگیریم. این را چه کنیم؟ ظاهراً مثل اینکه بهلول اینجا خیلی هم بد نمی گوید!
    مسئله اینجا ادعای کذب او است. او کذاب است، چه این دارو یا آمپول یا روش شیمی درمانی را داشته باشد یا اینکه حتی همین را هم نداشته باشد. ادعای کذب خدایی فرعونی او است که او را کذاب و دروغگو می کند و به جنایات هولناک علیه بشریت هم او را وامی دارد. و همین هم هست که بین علوم طبیعی و علوم الهی را فاصله ای سهمگین می اندازد آنجا که مثلاً حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را از ریاضی فیزیک جدا می کند. یعنی دانشمند علوم طبیعی یا مادی اتفاقاً تا یافتن دارو و شمی درمانی هم یحتمل خوب پیش برود، اما در نهایت در صورتی می تواند به خدا برسد که درک و فهم و ادراکش را بالاتر برده و به حکمت متعالیه و خدا محوری و خدا پرستی یاد بگیرد که بپردازد و به گردآبهایی نظیر زندیقی و کمونیسم و فرعونیت و دیگر انواع ادعاهای کذب نیافتد آنچنان که یا خدا را نبیند یا اگر بنظرش رسید که خدا را می بیند خود مدعی خدایی است. دین را از دیدگاه پدیدار شناسی فلسفی وارد می شود آنچنان که فرقی بین پاولا وایت-کین و جاناتان کین و یک کشیش یا خواهر یا مادر روحانی مسیحی و یک خاخام و یک ملا و آخوند و مرجع تقلید و ولی فقیه نمی بیند؛ چرا که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم برایش مهم نیست یا نمی فهمد. اینجا است که ما با مسئله ی حجاب در سطح جهانی تبلیغات اسلامی مشکل داریم. همین قدر در نظرر بگیرید که شما چطور می خواهید حجاب را در آمریکا یا اروپا تبلیغ کنید آنجایی که با شعائر اسلامی است که مخالفند یا نمی پذرند؟ یحتمل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم او زودتر از ملاها و آخوندهای ما بپذیرد، ولی حالا بگو حجاب اسلامی؛ ما هذا لله؟! حتی اسلام داعشی با حجاب را هم بهتر می پذیرد تا اینکه حجاب اسلامی را بخواهد بپذیرد. مسئله این است که دعوا را می اندازد سر اینکه می فرماید ما اسلام را در حد آندلسی و بلکه داعشی و یزیدی اش می خواهیم. امام حسین علیه السلام هم مال خودتان! حالا شما حساب کنید که در چنین جامعه هایی حتی اگر شیمی درمانی موفق و بلکه سلاحهای کشتار جمعی اتمی و هسته ای و شیمیایی برای دفاع از خود  هم دارید و اما نه خدا را دارید و نه پیغمبر را و نه ائمه ی اطهار را، خوب دیگر چه دارید آنجایی که باید با انسان شناسی روانشناسی و جامعه شناسی و علم سیاستی بر نفس خود مسلط شوید که به شما می گوید مثلاً انسان تکامل یافته ی میمون است. بالاخره بنده ی حقیر فکر کنم بعد از این همه حرفها نتوانسته باشم که جواب اشکال بهلول را درست بدهم. و یحتمل بهلول این اشکال را هم اضافه کند که تو نمی توانی حتی جواب مرا بدهی و حال آنکه آنگاه چطور از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینقدر لاف هم می زنی؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
      أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّـهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ ۖ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿١٦

    المجلس الثامن عشر لما فرغ امیر المؤمنین (ع) من غزوة الجمل ونزل بالکوفة فی السادس من رجب خطب فقال: الحمد لله الذی نصر ولیه وخذل عدوه واعز الصادق المحق واذل الناکث المبطل ثم إنه (ع) وجه جریر بن عبد الله البجلی الى معاویة یدعوه الى طاعته فلما وصل جریر وبلغه الخبر توقف معاویة فی ذلک وسکت ثم إنه بعد ذلک امر بأحضار اهل الشام فی المسجد وخطب فیهم خطبة، وقال ایها الناس قد علمتم إنی خلیفة عثمان وخلیفة عمر وقد قتل عثمان مظلوما وانا ولیه وابن عمه واولى الناس بطلب دمه فماذا رأیکم فقالوا نحن طالبون بدمه فدعا معاویة عمر بن العاص على ان یطمعه بمصر لیعاونه على الامر وکان عمرو یأمر بالحط والرحل مرارا، وکان له غلام اسمه وردان فأحضره فأستشاره فی ذلک فقال له وردان: تفکر أن الاخرة مع علی والدینا مع معاویة فأنشأ عمرو: لا قاتل الله وردانا وفطتنه * أبدى لعمری ما فی الصدر وردان فلما عزم عمرو على مصاحبة معاویة أنشأ ابنه: ألا یا عمر وما أحرزت نصرا * ولا أنت الغداة الى رشاد أبعت الدین بالدنیا خسارا * وأنت بذلک من شر العباد ؟ فکتب الى أهل المدینة کتابا یقول فیه عثمان قتل مظلوما وعلی آوى قتلته فإن دفعتم الینا کففنا عنه وجعلنا هذا الامر شورى بین المسلمین، کما جعله عمر عند وفاته فأنهضوا رحمکم الله معنا الى حرب علی. فأجابه أهل المدینة بهذه الابیات: معاوى أن الحق أبلج واضح * ولیس کما ربصت أنت ولا عمرو نصبت لنا الیوم ابن عفان خدعة * کما نصب الشیخان إذ زخرف الامر رمیتم علیا بالذی لم یضره * ولیس له فی ذاک نهی ولا أمر وما ذنبه أن نال عثمان معشر * أتوه من الاحیاء تجمعهم مصر ؟ وکان علیا لازما قعر بیته * وهمته التسبیح والحمد والذکر فما أنتما لادر در أبیکما * وذکر کما شورى وقد وضح الامر فما أنتما والنصر منا وإنما * طلیق أسارى ما تبوح بها الخمر وکتب معاویة کتابا الى أمیر المؤمنین (ع) یذکر فیه من الاراجیف ما لا ینبغی ذکره، فلما وصل الکتاب الى أمیر المؤمنین قرأه وقرئ على الناس فقالوا: نحن کلنا قتلنا عثمان لانا کنا منکرین لافعاله، وساخطین على أعماله. فأجابه أمیر المؤمنین: أما بعد فأنی رأیتک قد أکثرت فی قتلة عثمان فأدخل فیما دخل فیه المسلمون من بیعتی، ثم حاکم القوم الى حملک وإیاهم على کتاب الله وسنة نبیه صلى الله علیه وآله وسلم، وأما تلک التی تریدها فانها خدعة الصبی عن اللبن، ولعمری لان نظرت بعقلک دون هواک لعلمت أنی من أبرء الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة إلا أن تتجنن فتجن ما بدا لک، وقد علمت انک من أبناء الطلقاء الذین لا تحل لهم الخلافة. فلما وصل الکتاب الى معاویة وقرأه تغیر لونه وکان قیس بن سعد حاضرا وأنشأ یقول: ولست بناج من علی وصحبه * وان تک فی جابلق لم تک ناجیا فکتب الى أمیر المؤمنین (ع): لیت القیامة قد قامت فترى المحق من المبطل فأجابه (ع): یستعجل بها الذین لا یؤمنون بها، وجاء رجل من الشام الى أمیر المؤمنین فسأله ما الخبر ؟ فقال الرجل: ان أهل الشام یلعنون قاتل عثمان ویضعون قمیص عثمان بینهم وینظرون إلیه ویبکون. فقال (ع): ما قمیص عثمان بقمیص یوسف، ولا بکاؤهم کبکاء أولاد یعقوب. واعجباه ینظرون الى قمیص عثمان فیحزنون ویبکون، وینظرون الى رأس الحسین علیه السلام والاسارى من أهل بیت رسول الله وهم یظهرون الفرح والسرور والانبساط ویضحکون: رأس ابن بنت محمد ووصیه * للناظرین على قناة یرفع والمسلمون بمسمع وبمنظر * لا منکر منهم ولا متفجع رقت قلوبهم على قمیص عثمان وما رقت قلوبهم على بنات رسول الله (ص) ولنعم ما صنع بهم أمیر تیمور وحقیق بالحمد والثناء ما فعله بهم ففی التواریخ إنه لما استقر الملک للسطان أمیر تیمور، وشرق فی البلاد وغرب، وخرب من دیاد أهل العناد ما خرب، ذکر ما صنعه أهل الشام بعترة نبیهم، ودخول عیال الحسین ونسائه على یزید وما فعل أهل الشام من اللهو والضطرب، وشربهم الخمور، فجعل قلبه یتوقد نارا منهم وغیظا وحنقا علیهم ثم رکب حتى دخل الشام فذلت له صعابهم، وخضعت لدیه رقابهم وانقاد له کبیرهم وصغیرهم، فلما دخلوا علیه وعاینوا منه سوء الخلق، وظهر لهم منه امارة العداوة والبغضاء، أرادوا أن یتقربوا إلیه بما یزیل ذلک عنهم فتقدم رئیسهم فقال: یا أمیر نرید أن نزوجک إبنة فلان، وهی ابنة حاویة للحسن والجمال، والعقل والکمال وهی لا تلیق إلا بک. فقبلها منهم بعدما بالغوا فی حسنها وجمالها، ثم أمرهم ان یأخذوها الى الحمام، وامرهم أن یزینوا الاسواق ویأخذوا باللهو واللعب والطرب، وأن یحضروا أسباب العرس، فأخذوها الى الحمام وأسباب العرس خلفها، فدعا الملک بخادمه وقال له: خذ ناقة مهزولة غیر موطئة ولا مرحولة، وامض بها الى باب الحمام فإذا خرجت البنت فأرکبها على الناقة ودر بها فی الشوارع والمشارع، ولا تدع أحدا یستر وجهها من النظار فامتثل الخادم أمره ومضى بالناقة الى الحمام ووقف بالباب فی جمع من رؤسائهم وهم لا یشعرون بذلک فلما نظروا الى الخادم والناقة فی یده قالوا: ما ترید أن تصنع بهذه الناقة ؟ فأخبرهم بما أمره الملک به وأنه فاعل ذلک، فلما سمعوا کلامه شق علیهم ذلک واستعظموا ذلک الفعل الشنیع، فجعلوا ینظرون بعضهم الى بعض، ثم رجعوا الى الملک فقالوا: أصلح الله الامیر ما الذی یرید أن یصنع خادمک ؟ وما ندری أنه یکذب علیه ام یصدق ؟ ولا ینبغی لمثلک ان یکذب علیک. فقال: ویلکم وما الذی یزعمه خادمی ؟ قالوا: کذا وکذا قال: أمرته بذلک قالوا: کیف تأمره بمثل ذلک وهذا أمر لا یرضی الله ورسوله ولا کان فی الجاهلیة ولا أحد فاعل مثل هذا الفعل ؟ ثم أعولوا بالضجیج بین یدیه. فقال: ویلکم یا أهل الشام إن هذا العمل غیر قبیح لدیکم، وإنما هو عادتکم وسجیتکم، وقد فعلتم ما فعلتم قبل هذا بعترة نبیکم. فقالوا: یا أمیر هذه البنت من أشرف أهل الشام حسبا ونسبا، وأعلاهم مرتبة وأعفهم ذیلا، وإنما هی ابنة ملکنا. فلما انتهى کلامهم الى هنا شق أمیر تیمور جیبه وبکى حتى غشی علیه، فلما أفاق من الغشوة قال: یا ویلکم یا أتباع یزید وأولاد اتباعه، اعلمونی واخبرونی أی ملک أکرم من رسول الله ؟ وأیة بنت أعف من بنات أمیر المؤمنین ؟ وهی فی شوارعکم واسواقکم، وانتم ونساؤکم خرجتم تتفرجون علیهن وانتم تعلمون أنهن بنات رسول الله نبیکم، ویلکم اخبرونی أما کان الحسین حجة الله وابن حجته وقد رأیتم عیاله سبایا على النیاق من بلد الى بلد ؟: فمن بلدة تهدى الى شر بلدة * ومن ظالم تهدى الى شر ظالم 
     
    شجرة الطوبی، شیخ محمد مهدی مازندرانی، جلد 1، ص 44.
    http://lib.eshia.ir/15193/1/44

    بنده ی حقیر این داستان را راجع به تیمور پای منبر شنیدم و از خطیب محترم منبع این داستان را پرسیدم و ایشان لطف کردند و آنرا فرمودند. 
    اینجا هم پاولا وایت-کین از خودش و خدا و ارتباط استری در شوی جیم بیکر می فرمایند:
    https://www.jimbakkershow.com/video/the-esther-connection/

    این نکته که بین فلسفه و حکمت متعالیه را تفکیک کنیم آنطور که بین فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و از آن طرف مثلاً ریاضی فیزیک و اقتصاد و روانشناسی و جامعه شناسی تفکیک شده باشد و همه و همه برای این نباشد که ما را بسمت تعالی بکشاند، اینجا یک اتفاقی می افتد که مثل این است که شما نزد دکتر افضلی می روید که افضلیت او را می پذیرید و اما مسئله این است که بین فاضل و مفضولی که در امر فضل و فضیلت او نهفته است همانقدر را می پذیرید که مریض را درمان کند و لا غیر آنطور که طبیب دواری هم هست. اینجا شما فرض را بر این نمی گذارید که مثلاً یک اقتصاد بیماری دارید که همه و همه باید سعی و تلاش کنند تا از آن بیرون بیایند و اقتصاددانهای نخبه ای هم لازم است که اقتصاد مقاومتی را فرمولیزه کنند. اقتصاد مریض است. دنبال نسخه می گردید و همینکه یافتید. دیگر کاری ندارید که کیست که نسخه را پیچیده است و مفضول و فضل وفاضل و افضلیت کدام است و حتی کاری هم ندارید که اقتصاد چطور به فساد بوسیله ی کدام فاسقی کشانده شده است. می خواهید مریضی را درمان کنید و اقتصاد را دوباره سر پا نگه دارید. مسئله حل است.
    اما یک وقت دیگر هست که می فرماید شما حق ندارید که حکیم را از حکمت جدا کنید و فقط به حکمت بپردازید چرا که این حکمت از نوع حکمتهای متعالیه ای است که از خدا به پیامبرش وحی شده است و درکتابش که کتاب آسمانی قرآن مجید است هم آمده است و همین کتاب هم از کتب اهل کتاب تورات و انجیل و زبور نیز آمده است و از طریق امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و حسن و حسین و تسعة المعصومین من بعدهم یعنی از طریق ائمه ی اطهار به ما رسیده است. در حقیقت اهل کتاب آنقدر در این مسائل تعلل کرده اند که کار را به کمونیسم هم کشانده اند. و این داستان سر درازی هم دارد و بلکه تمامی هم ندارد.
    یعنی مسئله از نوعی است که باید تشخیص داد که کجا است که ما باید خود را اول بشناسیم آنجایی که می فرماید اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک. و کجا است که مسئله ای است که در کار است که باید اول خود مسئله را فهمید و تشخیص داد و بعد سعی کرد تا به بهترین وجهی حل شود. برای این کار باید اول از آن خود حیوانی عبور کرد و به آن خود الهی رسید بجای اینکه خود را فراموش کرده و سعی در مسئله و حل آن کنیم. و الا فرق کربلا را با باغ وحش حتی نزد حکیم هم نخواهیم دریافت. و یحتمل آن خود حیوانی را هم حکیم فرض نموده وآن فرصت را دیگر نمی یابیم که به خود الهی و آن حکیم واقعی که خدا و رسول و ائمه ی اطهارند نیز بپردازیم. یعنی این یک سوالی است که هر کس از راه رسید و به ما گفت که من به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دست یافته ام، چطور تشخیص دهیم که آیا او درست می گوید یا دارد لاف می زند؟ آیا او خود حکیمی است الهی یا اینکه دارد لاف می زند و کلاش و کذابی بیش نیست. این را می شود آنقدر کشش داد که قلوب به قساوت افتد تا آنجا که دیگر جهادی اکبر باقی نماند که فرق بین فاسق و مومن را تفکیک کند و بلکه همه و همه را با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حکیمانه به سمت خدا سوق دهد. و لذا تا وقتی که قرآن مجید و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را داریم و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را داریم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را داریم و با حضرت ولی فقیه مد ظله العالی هم هماهنگ هستیم، فقط می ماند مسائل اقتصاد مقاومتی را نیز حل کرده و بلکه به اقتصادی در سطوح جهانی غلبه کرده و دست یابیم چرا که مسئله، مسئله ای است مربوط به معرفت دینی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف که برای همه ی عالم و همه ی زمانها است و مکان و زمان خاصی نمی شناسد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ﴿الأنبیاء: ٦٩﴾

    یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿١٣﴾ سوره مبارکه الحدید

    قال الحسین (علیه السلام) :

    خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ، لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع : اَلْعَقْلُ  وَ الدّینُ  وَ الْأَدَبُ  وَالْحَیاءُ  وَ حُسْنُ الْخُلْقِ

    پنـج چیز است اگر در انسـان نباشد، در او بهـره زیادی نخـواهد بود: 1ـ عقل 2 ـ دین 3 ـ ادب 4 ـ حیا 5 ـ خوش‏ اخلاقی


    http://ilam.whc.ir/article/view/16600/


    ٣ ـ لى : ابن إدریس ، عن أبیه ، عن ابن هاشم ، عن ابن مرار ، عن یونس ، عن ابن سنان [١] عن الصادق جعفر بن محمّد 7 قال : خمس من لم یکنّ فیه لم یکن فیه کثیر مستمتع ، قیل : وما هن؟ یا بن رسول الله! قال : الدین ، والعقل ، والحیاء ، وحسن الخلق ، وحسن الأدب وخمس من لم یکنّ فیه لم یتهنّأ العیش : الصحّة ، والأمن ، والغنى ، والقناعة ، والأنیس الموافق.

    ٤ ـ ل : أبی ، عن سعد ، عن ابن یزید ، عن إسماعیل بن قتیبة البصریّ ، عن أبی خالد العجمیّ ، عن أبی عبدالله 7 قال : خمس من لم یکن فیه لم یکن فیه کثیر مستمتع : الدین ، والعقل ، والأدب ، والحریة ، وحسن الخلق.

    سن : ابن یزید مثله. وفیه والجود مکان الحریة.

    بیان : حسن الأدب إجراء الامور على قانون الشرع والعقل فی خدمة الحقّ ومعاملة الخلق. والغنى : عدم الحاجة إلى الخلق ، وهو غنى النفس فإنّه الکمال لا الغنى بالمال. والحرّیّة تحتمل المعنى الظاهر فإنّها کمال فی الدنیا ، وضدّها غالباً یکون مانعاً عن تحصیل الکمالات الاُخرویّة ، ویحتمل أن یکون المراد بها الانعتاق عن عبودیّة الشهوات النفسانیة ، والانطلاق عن اُسر الوساوس الشیطانیّة ، والله یعلم.

    بحارالانوار، جلد 1، صص 83-84

    http://lib.eshia.ir/71860/1/83


    بنده ی حقیر این حدیث را از امام حسین علیه السلام بر منبر شنیدم و دنبالش گشتم. و از کتابی شش جلدی که در خطبه ی دعای ندبه از تلویزیون پخش شد هم با عنوان "154 یاران حسین علیه السلام" پرسیدم که آیا از علمای عظام کسی آن را شنیده است یا خیر؟ و این نظر را دیروز فرستادم. و اما یحتمل درست نفرستادم و ارسال نشده و حالا نیست؛ یعنی بنده ی حقیر نتوانستم پیدایش کنم!

    امروز صبح داشتم به تفاسیر حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی گوش می کردم که مربوط می شد به آیه ی مبارکه بالا در سوره ی الحدید و غلط نکنم آیات 19-22 سوره مبارکه ی فرقان که اولی از رادیو معارف پخش شد و دومی قبل از اولی از کانال قرآن تلویزیون. یک اتفاقی که از رادیو هنگام شنیدن می تواند بیافتد این است که شما دقیق نشنوید چه گفته می شود یا گوینده یحتمل غلط بگوید و شما نمی توانید دقیقاً بدان استناد کنید که آیا دقیق گفته شده یا خیر! بنده شنیدم که تفسیر سوره ی حج است. یحتمل این بخاطر این هم باشد که گوشم بدلایلی آن وقت کمی گرفته بوده. به هر حال، حالا بگرد کی نگرد و آنرا نیافتم. سوره ی حج، حشر، و بالاخره یادم آمد که حضرت حجت الاسلام و المسلمین حسینی فرمودند که آن حضرت یکی دو روز قبلش تفسیر سوره ی الحدید فرموده اند و دقیقاً همین آیات هم بود... بالاخره یافتم!

    یک صحبتی هم شد راجع به تیمور لنگ و تاثر او از آنچه در شام بر عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب کبری و دیگر اسیران واقع شد. و اینکه تیمور به عروس شامی خود چه گفت و چه شد. البته بنده ی حقیر کتابی راجع به تیمور لنگ (Tamerlane) دارم از هارولد لمب که راجع به فتح شام هم نوشته است. ولی غلط نکنم چنین داستانی را نداشته باشد. 

    و اما بنده ی حقیر داشتم راجع به دونالد ترامپ در ویکیپدیا می خواندم که رسیدم به مذهب او و مذهبیونی که او می شناسد. یکی از اینها پاولا وایت-کین همسر جاناتان کین خواننده ی راک اند رول است. حالا بنده ی حقیر هم نمی دانم که چطور است که این زوج به ارتباط استری هم مربوط می شوند که سعی کردم در گوشی ام ببینم ولی کار هم نکرد! در ضمن این در شوی جیم بیکر است.

    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

     از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک مسئله ای هست که بنظر می رسد خیلی مسئله ی سختی است؛ و آنچنان سختتر از ریاضی فیزیک و فلسفه است که اصلا انسان یادش می رود چطور مسئله را حکیمانه بیان کند وبلکه فراموشش هم نکند و بلکه از علوم انسانی و روانشناسی و جامعه شناسی و ... مسائل نیز باز می ماند. ما کجا و این حرفها کجا؟ مسئله خدای ناکرده بیشتر شبیه لاف زدن می شود. این مسئله وقتی است که حضور خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام را مثلاً حتی در مسجد که خانه ی خدا است مومنی و بلکه مومنان حس می کنند. یحتمل بتوان به حکمت متعالیه پرداخت وقتی که می خواهید این حس را درست بیان فرمایید که آیا این حس است یا عقل است یا ادراک است یا چشم دل است یا چیست؟! و حال فرض هم بفرمایید که در این حکمت متعالیه هم مایلید که حضور امام زمان عجل الله فرجه الشریف را حی و حاضر نیز بیان فرمایید آنجایی که خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و اهل بیت پیامبر همه و همه حضور دارند و بلکه از آنها دارد سخن می رود. یک مرتبه یک وقت دیدید که وسط کربلا واقع شده اید! باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥﴾ سوره مبارکه القصص
    اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿١٤ سوره مبارکه الاسراء


    راستی بنده ی حقیر چند روز پیش فیلم به وقت شام را دیدم. یک فیلم تاثیرگذار عجیبی است. آن مردان داعشی یا زن روبنده بند داعشی که خواننده ی موسیقی غربی مثلاً یحتمل پانک بوده و حالا به اسلام داعشی تظاهر می کند و حالات انتحاری دارند را باید از لحاظ روانشناسی و جامعه شناسی و ... مورد تحلیل و بررسی قرار داد که اینها مورد کدام روانپریشیها و اختلالات اجتماعی واقع شده اند که در نهایت بشریت را اینطور مبتلا کرده اند. و بر علیه دین و به اسم دین اینطور قیام کرده اند و اسم انسانیت و بشریت و دین را نیز با اعمال کریه خود می خواهند بدنام و خراب کنند اگر که تا حال موفق نشده اند. از قضا، جایزه صلح نوبل به یکی از قربانیان ایزدی همین داعش جنایتکار تعلق گرفته است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥﴾ سوره مبارکه القصص
    اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿١٤ سوره مبارکه الاسراء

    مقالات پرسی دیفت ذکر شده اینها هستند:

    https://arxiv.org/abs/1512.02883
    https://arxiv.org/abs/1407.2910
    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥﴾ سوره مبارکه القصص
    اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿١٤ سوره مبارکه الاسراء


    گردان شهادت از گردانهای لشکر 27، خط شکن بود و در شروع عملیات پیش روی کرد. بچه های کمیل تا نزدیکی خطی که گردان شهادت شکسته بود، رفتند. بچه ها داخل قایق جلو می رفتند و هلی کوپترهای عراقی پشت هم، موشک می زدند. هنوز درست و حسابی پهلو نگرفته بودند که اولین قایقشان را زدند. محمود امینی و بی سیم چی هایش مجروح شدند. دوباره او و بی سیم چی ها را به عقب برگرداندند. بچه ها از قایق ها پیاده شدند و هر دسته را به سمتی بردند و گردان تکه تکه شد. گروهان 3 و دسته ی حمید رفتند پشت خاکریزهای مثلثی، به کمک گردان شهادت.... حمید و ابوالفضل اسلامی در محدوده جنوبی عملیات بودند و برای شکار تانک های دشمن با دوازده نفر آر. پی جی. زن و حدود بیست نفر کمک آر. پی. جی. زن گردان وارد جزیره شدند. پنجاه شصت تا از تانکهای دشمن به سمت جلو می آمدند. یکی از آر. پی. جی. زنها آنجا شهید شد. جنازه اش هم ماند. تانکها دژ را زیر آتش خود گرفته بودند. حمید و ابوالفضل و نیروهایشان جلوتر از دژ مرکزیف سمت دشت و خاکرزهای قطع رفتند. تانکها پانصد متر آن طرفتر که حرکت می کردند، زمین زیر پای بچه ها می لرزید. یک مرتبه، ده بیست تا تانک با هم جلو می آمدند. آنجا خودشان بودند و یک تکه آهن که پنجاه هزار کیلو وزن داشت. بچه ها حمید را می دیدند که این طرف و آن طرف می دوید و خنده از لبش نمی افتاد. هر کدام پشت یک خاکریز موضع گرفتند، هشت نه تا تانک زدند. آرایش آنها به هم خورد و مجبور به عقب نشینی شدند....

    از کتاب مِثلِ عابِس، زندگی نامه شهید حمید حاج ملا حسین، از فرماندهان گردان حبیب ابن مظاهر لشکر 27 محمد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم، مریم سادات ذکریانی، نشر بیست و هفت، صص 101-102


    دو مقاله ی دیگر پرسی دیفت را در رابطه با سینوس ایکس روی ایکس نیز ببینید. این مسئله همانطور که مستحضرید در هندسه ی ناجابجایی هم توسط آلن کن در رابطه با توابع زتای ریمان نیز بررسی شده اند و به ماتریسهای تصادفی هم ربط دارند. حالا اینجا این مسئله را در نظر بگیرید که شما دارید مثلاً در فضاهای برداری توپولوژیک تابعی و بلکه تانسوری هیلبرت و فوک کار می کنید  که یحتمل هم در فضاهای مماس خمیه هایی از ابعاد پایین واقعند! خوب، شما اینجا معادلات دیفرانسیل جزئی را هم می توانید فرمولیزه و حل کنید که یحتمل هم بتوانید از راه جوابهای ضعیف آنها را بررسی کنید. و آیا انتگرالپذیر باشند و آیا از طریق محاسبات عددی بخواهید آنها را حل کنید. دوباره اینجا می توانید مسئله را با تقریب زدن معادلات دیفرانسیل جزئی با روش تفاضلی محدود به یک معادله ی ماتریسی تبدیل کنید و با رایانه ها و بلکه یحتمل هم ابررایانه ها مسائل را بررسی و تحلیل فرمایید.
    اما نکته ی قابل توجه این است که در نهایت ماتریسهای حاصله تا چه حدودی تصادفی و تا چه حدودی یقینی یا بطور مصمم تصمیمگیری یا حاصل شده اند. به هر حال از راه های تحلیل محاسبات عددی نیز ما جواب دقیق را نمی توانیم درست بدست آوریم. و اما اینجا شما حالا در نظر آورید که از فضاهای فوک از بعد بینهایت می خواهید به فضاهایی که روی خمینه های با بعد متناهی هستند تقریب بزنید طوری که فضاهای مماس نیز وارد معادلات شده و کلافی به توپولوژیهای مورد نظر همراه روی خمینه های یحتمل شبه ریمانی، اتصالها و خمها و متریکهایی را تعریف کنید معادلات مورد نظر را تقریب می زنند. راه دیگرش این است که مستقیم از طرق ماتریسهای تصادفی وارد میدان شویم بجای اینکه این همه بخواهیم محاسبات را حل کنیم که به معادله ای ماتریسی  ما را می رساند! البته اینجا یک نکته ی بسیار مهمی هم هست که برمی گردد به جواب ضعیف معادلات که مثلاً شما معادلات یک طوفان گردباد مانند را چطور با ماتریسی تقریب می زنید. 
    سوال دیگر در مظلومیت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که یحتمل شباهتی هم دارد با مظلومیت حضرت مسیح علیه السلام که می تواند مصداق آیه ی مبارکه ی 5 سوره شریفه ی القصص باشد. مسئله اینجا این است که اینکه چرا تربت خاک امام رضا یا امام حسین علیهم السلام برای سجده افضلیت دارد، همانطور که بعضی مثلاً بنده آنطور که می شنوم موقع صلوات می فرمایند که اللهم صل علی محمد و سلم بجای اینکه مثلاً بفرمایند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همینطور بعضی یحتمل مسئله را امتدادش می دهند به اینکه مسئله، مسئله ی سجده به حضرت آدم است و بلکه باید خاک قدوم آن حضرت را یافت! اینجا مسئله می تواند به بهشت و جهنمی ربط پیدا کند که اگر کسی مورد شفاعت ائمه ی اطهار واقع شود بهشتی خواهد شد. مانند این است که پرسیده شود که آیا عالم حادث است یا قدیم همانطور که آیا ماتریسی که ما در معادلات خود دنبالش هستیم که بیابیم را تا چه حدی تصادفی است و تا چه حدی یقینی است. و در رسیدن به آن چقدر اخلاق نیاز داریم. این سوال است که ما را به این ورطه می کشاند که انسان و جهان خلقت خدا، یک ماشین نیست آنطور که بزرگان اخلاق و فلسفه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و از جمله استاد شهید مطهری و علامه جعفری نیز استدلال می فرمایند. و لذا به این سادگیها نمی توان نیروهای قوی و ضعیف و سخت افزار و نرم افزار را از هم جدا کرد. مثلاً وقتی شما از اینجا  زیارتنامه ی حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم یا حضرت زهرا علیها السلام یا امیرالمومنین علیه السلام یا یکی دیگر از ائمه ی اطهار علیهم السلام را می خوانید که از 14 قرن پیش در حیات بوده اند و بلکه جواب سلام زائر خود را هم می دهند، کیست که به کی حیات می بخشد و اینجا جسم و جسد و روح کدام است و قدرت نرم و سخت کدام است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.  

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥﴾ سوره مبارکه القصص


    ما البتّه مشکل داریم، بله، مشکل اقتصادی داریم. درست توجّه کنند جوانهای عزیز و مردم باانگیزه و مؤمن ما،‌ ما مشکل اقتصادی داریم، اقتصاد نفتی داریم که این خودش یک عیب بزرگ است، فرهنگ صرفه‌جویی نداریم، فرهنگ صرفه‌جویی در بین ما بسیار ضعیف است؛ این عیب است، اسراف عیب است؛ این عیوب را ما داریم، ولی عیب واقعی اینها نیست؛ عیب واقعی بن‌بست است که بحمدالله نداریم؛ ما بن‌بست نداریم. عیب واقعی این است که جوان کشور گمان کند که راه حلّی وجود ندارد جز پناه بردن به دشمن؛ این عیب است. بعضی سعی میکنند این را القا کنند به جوانهای ما؛ دشمن این را میخواهد. دشمن میخواهد ملّت ایران را به این نتیجه برساند که بن‌بست است، راه‌حل وجود ندارد مگر پناه بردن به آمریکا و زانو زدن در مقابل آمریکا و تسلیم شدن در مقابل آمریکا. من صریحاً اعلام میکنم، من صریحاً اعلام میکنم: کسانی که در داخل کشور این فکر را که مطلوب و محبوب دشمنان است ترویج میکنند، اینها خیانت میکنند؛ این خیانت به کشور است. اینکه ما بر طبق میل دشمن ترویج کنیم که راهی جز پناه بردن به دشمن نداریم، بزرگ‌ترین خیانت در حقّ ملّت است. البتّه این اتّفاق نمی‌افتد، من به حول و قوّه‌ی الهی و با همراهی شما تا جان و توان دارم، نخواهم گذاشت این اتّفاق در کشور بیفتد.

    ...
     نکته‌ی سوّم؛ من به‌طور قاطع با اطّلاعی که از وضعیّت کشور دارم قاطعاً میگویم: این ملّت و این نسل جدید و جوان تصمیم گرفته است که دیگر تحقیر نشود، تصمیم گرفته است دنباله‌رو قدرتهای بیگانه و دشمن نشود، تصمیم گرفته است که ایران عزیز را به اوج افتخار و عزّت برساند و این توانایی را دارد؛ هم تصمیم دارد، هم عزم راسخ دارد، هم توانایی دارد و ان‌شاء‌الله به اینجا خواهد رسید.

    بیانات رهبری (مد ظله العالی) در همایش ده ها هزار نفری بسیجیان در ورزشگاه آزادی 12 مهر 1397.
     
    http://leader.ir/fa/speech/22192/


    بعضی وقتها در جواب افراد مغرضی که مدعی هستند این سخن خوب است گفته شود که ما فقط یک رهبر داریم. اما این هم خود یک رهبری پیامبرگونه ای است که از فرد فرد افراد یک جامعه ای هر یک یک رهبری ساخته شود. بنده داشتم به سخن حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در ویکی پدیا در مورد شهید محمد حسین فهمیده می نگریستم که چطور مغرضانه همین را هم که او رهبر است را زیر سوال برده است. می فرماید که اینکه کسی با نارنجک برود زیر تانک و آنرا بتواند منفجر کند، اصلا امکان پذیر نیست و بلکه مدعی است که اسطوره ای بیش نیست. و لینکی هم به شهید حسن جنگجو که نوجوانی دیگر بوده است دارد. مسئله اینجا است که آیا ما نباید حرمت شهید را حفظ کنیم و به او و بلکه به خود شهادت، امید داشته و امیدوار باشیم؟ 
    شهید محمد طه اقدامی که دیگر کودکی 4 یا 5 ساله بود. و شهید محسن حججی نیز جوانی بس رشید بود. و حضرت علی اصغر علیه السلام هم که شیرخواره ای بود که همینطور که بر دستان امام حسین علیه السلام واقع بود تیر سه شعبه من الاذن الی الاذن گلویش را پاره کرد. و حتی محسن پسر حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها بعد از آنکه حضرتش در کوچه های بنی هاشم سیلی بخورد و وقتی بین در و دیوار واقع شد، سقط شد.

    بنده ی حقیر خیلی دلم می خواست که در این چند روز بیشتر هم به فضاهای برداری توپولوژیک بپردازم چنانچه فضاهای فوک (Fock spaces) از فضاهای هیلبرت در میدانهای کوانتمی چندین بوزون و چندین فرمیون همسان نتیجه می شوند. می فرمایند حالا شما از این فضاهای محلی کوانتنمی چطور می خواهید به کلافبندیهای روی هندسه های ریمانی بعد پایین مثل سه و چهار عبور کنید آنطور که بنده نیز خود یحتمل سر بسته مدام سعی می کردم در کلاس گرانشم سوال کنم! بعضی یحتمل اشکال کنند و حتی مدعی شوند که اینجا آیا یک تاسی ای وجود دارد که برای سیاه چاله ها در نظر گرفته شده است و ماورای آن است که موهایی نیز یحتمل یافت می شوند؟! و چه توپولوژیهای ضعیف و قوی و چه نیروهای ضعیف و قوی و چه نرم و سخت مسائل کجا است؟
    یک کمی ساده انگارانه است که یک مرتبه از این مسائل ریاضی فیزیکی، کسی اشکال کند که مسئله اصلی مربوط است به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آنجا که باید هم در نظر آورد که در میان این همه دود و دمه های رسانه ای کجا است که ما، ما سوی الله را به کناری افکنده ایم و داریم به حق الله محض است که می پردازیم و کجا است که مسئله حق الناس است و کحا بلکه مسئله حق امام زمان عجل الله فرجه الشریف را ادا کردن است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. حالا کاری نداریم که توی این هیری ویری ما هم پرسی دیفت را پیدا کرده ایم که جایزه ی پوانکره را هم در کورانت برده است و کلی مسئله راجع به سینوس ایکس روی ایکس دارد:

    https://arxiv.org/pdf/1807.11387.pdf

    و موی نرم برای کلاه گیس نرم هم داریم:

    https://arxiv.org/pdf/1706.00436.pdf

    بگذارید بنده ی حقیر ببینم تا چه خد می توانم وارد مسائل منطقه ای شوم آنطور که کوهمولوژیکی بتوان مسائل را بلکه حتی المقدور به هم پیوند داد. لزوماً نباید اینطور باشد که شما از لحاظ هندسی و بلکه جغرافیایی یک کشوری دارید که همسایه ی کشور دیگری است و یحتمل در یک برهه ای از زمان یکی از دیگری ضعیفتر شده است و دیگری برای اینکه بگوید من قویترم، چه می کند؟ یحتمل دانشگاه های بهتری را تاسیس می کند. یا بیمارستانهای مجهزتری را ارائه می دهد. یا وارد رقابتهای بین المللی با جهان علم و دانش می شود و سعی می کند از همسایگان خود پیشی بگیرد و بلکه آنها را پشت سر بگذارد. و حتی دانشجویان و طلبه های کشورهای همسایه را جذب کند. یک راه دیگر این است که گردن کلفتی کند چرا که گردن کلفتهای جهانی نیز به او پر و بال می دهند. البته اینجا هم قدرتهای نرم و هم سخت و هم توپولوژیهای قوی و ضعیف می توانند درگیر شوند که یحتمل باید قبول کرد که یک آنالیز تحلیل تابعی قوی ای هم احتیاج دارد که اینها را از ضعیفترین تا قویترین مرتب کنند. بنده نمی دانم چطور بعضی اینجا لزوم هندسه ی ناجابجایی و نتیجه ی کوهمولوژی دوری از کوهمولوژی هوخشیلد را در ریاضی فیزیک و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را حس نخواهند کرد؟ خوب، حالا در سیاه چاله ای شما فروپاشی و انهدامی را می توانید دریابید که از نظریه های میدانهای کوانتمی در فضاهای مماس آن نتیجه می شوند که آیا اینها تا چه حدودی مربوط است به دوگانی در سی اف تی قاطیقوریایی و بلکه حتی می توانید اینها را به نظریه های همولوژیهای زایبرگ-ویتن یا هیگارد-فلوئر-ویتن ربط دهید.
    حالا بنده ی حقیر دیگر اینجا وارد این بحث نمی شوم که چرا صحبت از عموهای حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم در روایات زیاد داریم و اما شما کمتر از داییها یا خاله های آن حضرت می شنوید. البته این هم مشهود است که بعضی از عموهای آن حضرت همچون ابی لهب حرمت آن بزرگوار را آنچنان شکسته اند که سوره مبارکه مسد می فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. تبت یدا ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب. و امراءئه حمالة الحطب. فی جیدها حبل من مسد.
    خدایا جوانان ما را خودت حفظ کن و همچون سالمندانمان عاقبت بخیرشان کن. و ای کاش ان شاء الله این بنده ی حقیر نیز خود یک بسیجی متعهد فعال بودم که درست و حسابی ترویج حجاب و چادر و حتی روبنده برای خانمهای عفیف خدا ترس با تقوای پر ورع نیز می کردم. خانمهای محترم، حجاب، حجاب، چادر، نماز، مسجد خدا، پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم، ائمه ی اطهار علیهم السلام و بلکه حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (4، سوره مبارکه القصص)


    بنده حقیر داشتم از دعبل خزاعی در نفس المهموم ترجمه ی مرحوم کمره ای می خواندم، همین را در حدیثی در عیون اخبار الرضا علیه السلام هم آورده است؛ البته بنده دلم می خواهد که ترجمه ی فارسی آنرا نیز دوباره خود مرور کنم:

    34 حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ‌ دَخَلَ دِعْبِلُ بْنُ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیُّ ره عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع)بِمَرْوَ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)إِنِّی قَدْ قُلْتُ فِیکَ قَصِیدَةً وَ آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی أَنْ لَا أُنْشِدَهَا أَحَداً قَبْلَکَ فَقَالَ(ع)هَاتِهَا فَأَنْشَدَهُ‌

    مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ * * * وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ‌

    فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ‌

    أَرَى فَیْئَهُمْ فِی غَیْرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَ أَیْدِیَهُمْ مِنْ فَیْئِهِمْ صِفْرَاتٍ‌

    بَکَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)وَ قَالَ لَهُ صَدَقْتَ یَا خُزَاعِیُّ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ‌

    إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَى وَاتِرِیهِمْ * * * أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ‌

    جَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ(ع)یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ وَ یَقُولُ أَجَلْ وَ اللَّهِ مُنْقَبِضَاتٍ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ‌

    لَقَدْ خِفْتُ فِی الدُّنْیَا وَ أَیَّامِ سَعْیِهَا * * * وَ إِنِّی لَأَرْجُو الْأَمْنَ بَعْدَ وَفَاتِی‌

    قَالَ الرِّضَا(ع)آمَنَکَ اللَّهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ‌

    وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادَ لِنَفْسٍ زَکِیَّةٍ * * * تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِی الْغُرُفَاتِ‌

    قَالَ لَهُ الرِّضَا(ع)أَ فَلَا أُلْحِقُ لَکَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ بَیْتَیْنِ بِهِمَا تَمَامُ قَصِیدَتِکَ فَقَالَ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ(ع)

    وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَةٍ * * * تَوَقَّدُ فِی الْأَحْشَاءِ بِالْحُرُقَاتِ‌

    إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى یَبْعَثَ اللَّهُ قَائِماً * * * یُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْکُرُبَاتِ‌

    فَقَالَ دِعْبِلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْقَبْرُ الَّذِی بِطُوسَ قَبْرُ مَنْ هُوَ فَقَالَ الرِّضَا(ع)قَبْرِی وَ لَا تَنْقَضِی الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّى تَصِیرَ طُوسُ مُخْتَلَفَ شِیعَتِی وَ زُوَّارِی أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی بِطُوسَ کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ ثُمَّ نَهَضَ الرِّضَا(ع)بَعْدَ فَرَاغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشَادِ الْقَصِیدَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ لَا یَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ فَدَخَلَ الدَّارَ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ خَرَجَ الْخَادِمُ إِلَیْهِ بِمِائَةِ دِینَارٍ رَضَوِیَّةٍ فَقَالَ لَهُ یَقُولُ لَکَ مَوْلَایَ اجْعَلْهَا فِی نَفَقَتِکَ فَقَالَ دِعْبِلٌ وَ اللَّهِ مَا لِهَذَا جِئْتُ وَ لَا قُلْتُ هَذِهِ الْقَصِیدَةَ طَمَعاً فِی شَیْ‌ءٍ یَصِلُ إِلَیَّ وَ رَدَّ الصُّرَّةَ وَ سَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِیَابِ الرِّضَا(ع)لِیَتَبَرَّکَ وَ یَتَشَرَّفَ بِهِ فَأَنْفَذَ إِلَیْهِ الرِّضَا(ع)جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وَ قَالَ لِلْخَادِمِ قُلْ لَهُ خُذْ هَذِهِ الصُّرَّةَ فَإِنَّکَ سَتَحْتَاجُ إِلَیْهَا وَ لَا تُرَاجِعْنِی فِیهَا فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ وَ الْجُبَّةَ وَ انْصَرَفَ وَ سَارَ مِنْ مَرْوَ فِی قَافِلَةٍ فَلَمَّا بَلَغَ میان قوهان وَقَعَ عَلَیْهِمُ اللُّصُوصُ فَأَخَذُوا الْقَافِلَةَ بِأَسْرِهَا وَ کَتَفُوا أَهْلَهَا وَ کَانَ دِعْبِلٌ فِیمَنْ کُتِفَ وَ مَلَکَ اللُّصُوصُ الْقَافِلَةَ وَ جَعَلُوا یَقْسِمُونَهَا بَیْنَهُمْ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مُتَمَثِّلًا بِقَوْلِ دِعْبِلٍ فِی قَصِیدَتِهِ‌

    أَرَى فَیْئَهُمْ فِی غَیْرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَ أَیْدِیَهُمْ مِنْ فَیْئِهِمْ صِفْرَاتٍ‌

    فَسَمِعَهُ دِعْبِلٌ فَقَالَ لَهُ لِمَنْ هَذَا الْبَیْتُ فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةَ یُقَالُ لَهُ دِعْبِلُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ فَأَنَا دِعْبِلٌ قَائِلُ هَذِهِ الْقَصِیدَةِ الَّتِی مِنْهَا هَذَا الْبَیْتُ فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَئِیسِهِمْ وَ کَانَ یُصَلِّی عَلَى رَأْسِ تَلٍّ وَ کَانَ مِنَ الشِّیعَةِ فَأَخْبَرَهُ فَجَاءَ بِنَفْسِهِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى دِعْبِلٍ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ دِعْبِلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَنْشِدْنِی الْقَصِیدَةَ فَأَنْشَدَهَا فَحَلَّ کِتَافَهُ وَ کِتَافَ جَمِیعِ أَهْلِ الْقَافِلَةِ وَ رَدَّ إِلَیْهِمْ جَمِیعَ مَا أُخِذَ مِنْهُمْ لِکَرَامَةِ دِعْبِلٍ وَ سَارَ دِعْبِلٌ حَتَّى وَصَلَ إِلَى قُمَّ فَسَأَلَهُ أَهْلُ قُمَّ أَنْ یُنْشِدَهُمُ الْقَصِیدَةَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا فِی الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَأَنْشَدَهُمُ الْقَصِیدَةَ فَوَصَلَهُ النَّاسُ مِنَ الْمَالِ وَ الْخِلَعِ بِشَیْ‌ءٍ کَثِیرٍ وَ اتَّصَلَ بِهِمْ خَبَرُ الْجُبَّةِ فَسَأَلُوهُ أَنْ یَبِیعَهَا مِنْهُمْ بِأَلْفِ دِینَارٍ فَامْتَنَعَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا لَهُ فَبِعْنَا شَیْئاً مِنْهَا بِأَلْفِ دِینَارٍ فَأَبَى عَلَیْهِمْ وَ سَارَ عَنْ قُمَّ فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ رُسْتَاقِ الْبَلَدِ لَحِقَ بِهِ قَوْمٌ مِنْ أَحْدَاثِ الْعَرَبِ وَ أَخَذُوا الْجُبَّةَ مِنْهُ فَرَجَعَ دِعْبِلٌ‌ إِلَى قُمَّ وَ سَأَلَهُمْ رَدَّ الْجُبَّةِ فَامْتَنَعَ الْأَحْدَاثُ مِنْ ذَلِکَ وَ عَصَوُا الْمَشَایِخَ فِی أَمْرِهَا فَقَالُوا لِدِعْبِلٍ لَا سَبِیلَ لَکَ إِلَى الْجُبَّةِ فَخُذْ ثَمَنَهَا أَلْفَ دِینَارٍ فَأَبَى عَلَیْهِمْ فَلَمَّا یَئِسَ مِنْ رَدِّهِمُ الْجُبَّةَ سَأَلَهُمْ أَنْ یَدْفَعُوا إِلَیْهِ شَیْئاً مِنْهَا فَأَجَابُوهُ إِلَى ذَلِکَ وَ أَعْطَوْهُ بَعْضَهَا وَ دَفَعُوا إِلَیْهِ ثَمَنَ بَاقِیهَا أَلْفَ دِینَارٍ وَ انْصَرَفَ دِعْبِلٌ إِلَى وَطَنِهِ فَوَجَدَ اللُّصُوصَ قَدْ أَخَذُوا جَمِیعَ مَا کَانَ فِی مَنْزِلِهِ فَبَاعَ الْمِائَةَ الدِّینَارَ الَّتِی کَانَ الرِّضَا(ع)وَصَلَهُ بِهَا فَبَاعَ مِنَ الشِّیعَةِ کُلَّ دِینَارٍ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ فَحَصَلَ فِی یَدِهِ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ فَذَکَرَ قَوْلَ الرِّضَا(ع)إِنَّکَ سَتَحْتَاجُ إِلَى الدَّنَانِیرِ وَ کَانَتْ لَهُ جَارِیَةٌ لَهَا مِنْ قَلْبِهِ مَحَلٌّ فَرَمِدَتْ عَیْنُهَا رَمَداً عَظِیماً فَأَدْخَلَ أَهْلَ الطِّبِّ عَلَیْهَا فَنَظَرُوا إِلَیْهَا فَقَالُوا أَمَّا الْعَیْنُ الْیُمْنَى فَلَیْسَ لَنَا فِیهَا حِیلَةٌ وَ قَدْ ذَهَبَتْ وَ أَمَّا الْیُسْرَى فَنَحْنُ نُعَالِجُهَا وَ نَجْتَهِدُ وَ نَرْجُو أَنْ تَسْلَمَ فَاغْتَمَّ لِذَلِکَ دِعْبِلٌ غَمّاً شَدِیداً وَ جَزِعَ عَلَیْهَا جَزَعاً عَظِیماً ثُمَّ إِنَّهُ ذَکَرَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ وُصْلَةِ الْجُبَّةِ فَمَسَحَهَا عَلَى عَیْنَیِ الْجَارِیَةِ وَ عَصَّبَهَا بِعِصَابَةٍ مِنْهَا مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ فَأَصْبَحَتْ وَ عَیْنَاهَا أَصَحُّ مَا کَانَتَا قَبْلُ بِبَرَکَةِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)

    قال مصنف هذا الکتاب (رحمة الله علیه) إنما ذکرت هذا الحدیث فی هذا الکتاب و فی هذا الباب لما فیه من ثواب زیارة الرضا(ع).

    و لدعبل بن علی خبر عن الرضا(ع)فی النص على القائم(ع)أحببت إیراده على أثر هذا الحدیث‌

    http://lib.eshia.ir/86808/2/263


    بنده امروز سری به سایت آی پی ام هم زدم و دیدم که یک سمینار هفتگی ای هست که این مقاله ی دکتر جوادی نژاد را از طریق اسکایپ خود او ارائه می دهند:

    https://arxiv.org/pdf/1808.02987.pdf

    و رفتم سر این سمینار و آنرا گوش کردم. خیلی دلم می خواست آنجا بپرسم که در رابطه با فضای هیلبرتی که دارید و بلکه فضای برداری ای که از طریق آنالیز تابعی روی این فضای هیلبرت می سازید، توپولوژیهای ضعیف و قوی مرتبط با آن کدامند؟ در حقیقت این خود سوالی است که این توپلوژیها را از ضعیفترین تا قویترین چطور مرتب می کنید؟!  اما این کار ار نکردم.
    ولی راستش نمی دانم چرا دنبال گرانش در رابطه با جبرهای ویراسورو نیز می گشتم که نگو خود جوادی نژاد مقاله ای دیگر با شیخ جباری و اوبلاک نیز در این زمینه دارد:

    https://arxiv.org/pdf/1712.07627.pdf

    اینکه این مسائل فیزیکی هندسی را به اقتصاد کاربردی کنیم خود مسئله ای دیگر است و مشکل کار این است که مثلاً اگر شما می خواهید شرکت هواپیماسازی مسافربری حتی با همکاری چندین کشور همسایه یا به تنهایی تاسیس کنید، نمی توانید آنقدر وقت را تلف کنید که وقتی هواپیماها بیرون آمدند، دیگر نفت و بنزین و سوخت هواپیما تمام شده باشد و لذا هواپیماها خود به خودی از دور خارج شده باشند؛ یا هواپیماهایی بسازید که هیچ کس از شما نخرد چرا که بهتر از آنها در بازار یافت می شوند! به هر حال باید مواظب بود که با چه بازاری طرفید.
    اما خوب، از آن طرف در مسئله ی آنالیز تابعی و بلکه هندسی و ریاضی فیزیکی، شما نه تنها با توپولوژیهای قوی و ضعیف طرفید و بلکه با نیروهای قوی و ضعیف نیز در مدل استاندارد ذرات فیزیک و ریسمان و امثالهم طرفیم. البته اینکه ربط مسئله به مستکبر و مستضعف اینجا چیست، بماند!
    و اما اینجا یک مسئله ی تبلیغی اسلامی ای هم هست که از یک طرف چرا اصلا ما در سجده سر بر مهر و خصوصاً تربت امام حسین علیه اسلام می گذاریم که از یک طرف جنبه ی دفاعی دارد که به این دلایل این کار درست است و از لحاظ شرعی هم درست است. و اما جنبه ی دیگری هم دارد که چرا همه و همه نیز خوب است که چنین کنند و در این جهت استدلال شود تا طرف مقابل قانع شود که باید چنین باشد و باید هم همه و همه چنین کنند... یعنی مسئله یک وقت این است که دارید خود را قانع می کنید که چه کنید و اینکه کار ما درست است و یک وقت هست که می خواهید آنکه چنین نمی کند را قانع کنید که باید چنین کند. اینها به هر حال دو مسئله هستند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَـٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿٤٠


    آنچه باغ وحش را از کربلا در عاشورا جدا می کند آنچنان که داریم کل یوم عاشورا کل ارض کربلا وجود مبارک آنچان امام معصومی که نظیرش را نمی یابیم همچون امام حسین علیه السلام است. و اما وقتی آن امام همام را از صحنه حذف کنیم، آنچه باقی می ماند جنگلی وحشی است بمراتب بدتر از باغ وحش. و آنچه در غیبت آن امام همام امروز ما با آن مواجهیم نیز کمتر از کربلا و عاشورا نیست هر چند که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است و تاز نیت راه پیمایی اربعین تا عملی کردن این راه پیمایی خود مراحلی است که آیا چه شود. یعنی آن فرهنگ عاشورایی که سالها در حوزه ها فراگیر است و در دل مردم جای دارد، نظمی دارد که ما را می تواند به صدر اسلام برگرداند که چطور است که ما با وجوب افضلیت امام از رعیتش مواجهیم. و عدم فهم چنین مسئله ای ما را یحتمل به چه فجایعی می کشاند؛ یعنی اینطور نیست که به سادگی بیان شود که امام و رعیتش همه و همه از مستضعفین هستند حتی در کربلا. افضلیت امام حسین علیه السلام از آنجا معلوم می شود که به عنوان آخرین نفر بعد از مشاهده ی رزم همه ی یارانش به جبهه می رود و نهایتاً عرباً عربا می شود.
    این یک مسئله ای است که ناصر الدین شاه بخواهد برود شکار، و نرفته برگردد چرا که می گوید ترسیدم ملا علی کنی مرا به شهر راه ندهد! (به ویکی فقه رجوع فرمایید.) و این مسئله ای دیگر است که مثلاً ملا علی کنی خود لباس رزم و شکار به تن می کرد و می رفت نه شکار حیوانات و بلکه شکار تانک! و شکاری هم نمی کرد و برمی گشتند.
    مسئله اینجا این است که شما نمی توانید فضل را از مفضول جدا کرده و مثلاً همه ی فضیلتها را آنطور که باید و شاید در همین اینترنت به نمایش بگذارید بدون اینکه بدنبال افضل باشید. شما حتی وقتی دنبال پزشک معالج می گردید بدنبال این هستید که نزد آن افضلی از پزشکان که بهترین شهرت را دارد بروید. این است که در احقاق الحق و ازهاق الباطل نیز همین را می فرماید. و اما حالا چطور می توان این کمال و افضلیت را جستجو کرد و بلکه دچار امام فاسق و فاجر نشد، مسئله خود از اینترنت و ماهواره و حتی صدا و سیما نیز نمایان می شود. در حقیقت، این مسئله در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مشهود است که چطور است که هیچ کس اعتراضی نمی کند که پس بالواقع آن وجه ریاضی فیزیکی مسائل کجا رفته است در این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ یعنی وقتی مسئله این است که اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک و از آن طرف نیز نفس لوامه نفس اماره را بسی ملامت می کند که چقدر گناه کرده ای؟ یحتمل هر نفسی نیز شروع کند به ملامت نفس دیگری و این کار ادامه پیدا کند تا تخریب یکدیگر حتی در مسجد و حسینیه آنچنان که در حقیقت باید به تعالی و تقرب نفوس به خدای متعال نیز پرداخت. و اما مکابره ها و سفسطه ها و توهمات و متشابهات مانع از رسیدن به مقاصد عالیه ی ماورای نفسانیت و شهوانیت و مادیات می شوند. 
    مثل این است که شما ریاضی فیزیک را فقط تا آن حد بکار ببندید که گرانش و فشار و چگالی و انواع معادلات را همه و همه را بکار بندید که فقط اخبار آنچه می گذرد را به جهانیان گذارش دهید و نتوانید اینها را همه و همه را بنفع بشریت و خود بکار بندید آنچنان که شاعر می فرماید ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری. ما دچار صرف اخباریگری خواهیم شد اگر از ریاضی-فیزیک و نجوم و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه از مدارک اشخاصی که به این امور می پردازند را به کارهایی واداریم که زیر شان و مرتبه ی آنها است.
    مثل این می ماند که ما بتوانیم خط تولید هواپیما سازی هواپیماهای پیشرفته ی مسافربری را در همه ی مراتب تولیدی برپا کنیم، ولی این کار را فقط در مرحله ی نظریه های آن تحقیق و بررسی کنیم و بلکه به خود خط تولید نپردازیم. البته وقتی چنین کارخانه های پیشرفته ای موجود هستند، بنظر می رسد که ما دیگر لازم نیست به آنها بپردازیم آنجایی که فقط می شود آنها را خرید. چیزی که هست مسئله در مورد افضلیت امام بسی مشکلتر از ساختن هواپیماهای پیشرفته یا دسترسی به اینترنت جهانی معقول است آنجایی که ما احتیاج به یک اخلاق عظیمی داریم که وارث آن اخلاق محمدی شویم. یعنی مستضعفین باید خود سعی کنند تا به آن اخلاق نیکو آراسته شده و هر یک خود آنچنان در این اخلاق از دیگری پیشی گیرند که مظهر شهادت برای لا اله الا الله و محمد رسول الله شوند و بلکه همه ی عالم را مملو از اسلام ناب محمدی نمایند آنچنان که بوی خوش و عبقات الانوار ائمه ی اطهار عالم گیر شود. این کار صرفاً با غلبه بر نوشابه هایی که نامشان آمریکایی و صهیونیستی است صورت نخواهد پذیرفت هر چند که نوشابه هایی مثل زم زم در صورتی که یافت هم شوند می توانند دلپذیرتر نیز باشند.
    "مبلغ دینی برای اینکه بتواند اسلام نابی که امروز دنیا تشنه ی آن است ولو خودش هم نداند-این را به دنیا برساند، این لوازمی داد. یک الزامات قطعی ای دارد. اگر بخواهیم یک چنین مبلغی درست کنیم، باید به مضمون همان روایت "بعالم ناطق مستعمل لعلمه" توجه کنیم؛ باید یک چنین خصوصیتی را در اینها به وجود بیاوریم." بدان، ایدک الله. نصایح رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) به طلاب
    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨



    بنده ی حقیر زلزله و سونامی و از دست رفتن 400 تن از مردم اندونزی را به مردم آن دیار تسلیت عرض می کنم. قبل از آن طوفانهایی سهمگین در آمریکا و فیلیپین هم داشتیم. خدا آخر و عاقبت همه ی ما را بخیر کند! 
    حالا کاری نداریم که چرا وزارت صنعت هم گفته می شود که گفته قیمت لوازم خانگی را آزاد کنند.؛ لابد برای این است که لوازم خانگی ساخت داخل خیلی با انواع خارجیش رقابتی است، این است که قیمتها آزاد شوند بهتر هم می شوند. البته بنده ی حقیر فکر کنم اینجا هم از بازار این کالاها خیلی با خبر نیستم که حتی چقدر تولید داخل است چقدر خارجی است. و نباید مباحث را اینجا می گفتم. ولی خب نتوانستم هیچ نگویم. یحتمل بعضی هم اشکال کنند که از همان فضولیها و زرنگبازیهای اصفهانی باید باشد! بالاخره، امام و امامت هم یک حسابهایی هم دارند؛ آن وقت می گویند آخوندهای ما می روند منبر هر چه دلشان خواست می فرمایند و می آیند پایین؛ هیچ هم اینطوری نیست؛ بقرما! بعضی هم یحتمل بدتر از این بنده ی حقیر فکر می کنند که چون اهل مسجد و نماز جماعات و نماز جمعه هم هستند و لذا هر چه دلشان خواست می توانند بگویند و انجام دهند و حال آنکه اینطورها هم نیست و کل عالم یک نظمی دارد که باید آنرا دریافت (یعنی بی نظمی اش هم باید یک نظمی داشته باشد که مثلاً در فیزیک آماری با آنتروپی اندازه گیری می شود! و حتی یحتمل می توان چنین مسائلی را به فضاهای توپولوژیک (قوی و ضعیف) برداری یحتمل سیاه چاله ای نجومی و بلکه کوانتمی کاربردی کرد) و الا هر چه سر جای خود درجا بزینم هنوز کم است! البته جسارت است. بنده ی حقیر خودم را دارم عرض می کنم. اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک. قدم اول این است که با حضور قلب نماز را بخوانیم و ما سوی الله را لااقل موقع نماز بدور افکنیم. حالا تکبیر نمی گویی، دیگر موبایلت را آمدی مسجد خاموش کن و سعی کن با خدا در تماس باشی. البته بعضی هم اشکال خواهند کرد که کل قرآن کریم و احادیث و تفاسیر و حتی مفاتیح و امثالهم را در گوشی خود ریخته اند و بلکه ملاها و آخوندها هم امروزه دیگر منبر می روند از روی لپ تاپ و تبلت بلکه آنلاین خود خطبه و وعظ می فرمایند. و حالا تو برای ما جا نماز آب می کشی؟! عجب دنیای عجیب و غریبی شده است؟ انسان خوب است بتواند آن نفاق درونی اش را کنار بگذارد.   وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ ﴿٤ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته

    در نظر قبل، یعنی نظر 182 اگر روی عبارات کلیک کنید، به شما مباحثی را می دهد که شامل مسائل مهمی از امامت است که مسائلی که در نظر قبل از آن یعنی در نظر 181 آمده است و گفتیم که دسترسی به کتاب در مدرسه ی فقاهت مقدور نبود را نشان می دهد. البته کل کتاب را باید از اول آن خواند و تحقیق و بررسی نمود. ولی به هر حال بنده ی حقیر فکر می کنم مسائل مهمی بیان شده است که بنده حقیر هم خودم هنوز خیلی از پاورقیهای آن را باید بخوانم و بلکه کل مطالب را نیز دوباره دقیقتر باید بخوانم.
    مطلبی که در نظر 181 آمده است نقل قول از کتاب الغدیر علامه امینی است. غلط نکنم جلد 5 بود. پیدا کردن آن رایانه ای نباید کار مشکلی باشد. در آخر بحث کتاب احقاق الحق می فرماید:

    ... و اما ما قاله نظما فمقابل بما قلت ارتجالا شعر:

    إذا ما رأى فاضلا فی الأنام‌ بفضلة فیه لقد دنّسه‌ یلوث المطهّر بما فضله‌ فضول اصفهانی ما انجسه‌.


    بعضی لغات یحتمل ناآشنا باشند و اما فکر کنم خیلی مشکل نباشد که عبارات شعر را بفارسی ترجمه کنیم!

    مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢سوره مبارکه القلم


    مسئله ی "انه الرجل لیهجر" در کتاب احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورالله شوشتری جلد 2، صص 309-313(؟) نیز آمده است و اما اتصال به سایت قطع شده است و بنده ی حقیر نمی توانم بدان دسترسی داشته باشم.

    14 - عن عائشة مرفوعا : لقد هممت أن أرسل إلى أبی بکر وابنه [ أراد به عبد الرحمن ] وأعهد [ أی أوصی أبا بکر بالخلافة بعدی ] أن یقول القائلون [ أی کراهة أن یقول قائل : أنا أحق منه بالخلافة ] أو یتمنى المتمنون [ أی أو یتمنى أحد أن یکون الخلیفة غیره ] ثم قلت : یأبى الله ویدفع المؤمنون [ یعنی ترکت الایصاء اعتمادا على أن الله تعالى یأبى عن کون غیره خلیفة وأن یدفع المؤمنون غیره ] أو : یدفع الله ویأبى المؤمنون.

    أخرجه الصغانی فی " مشارق الأنوار " عن البخاری.

    وفی هامشه : لم نجده فی صحیح البخاری فلیراجع.

    وشرحه ابن الملک بما جعلناه بین القوسین فی شرحه 2 ص 90.

    وذکره ابن حزم فی الفصل 4 ص 108 فقال : فهذا نص جلی على استخلافه علیه الصلاة والسلام أبا بکر على ولایة الأمة بعده.

    هذه صورة ممسوخة من حدیث الکتف والدواة المروی بأسانید جمة فی الصحاح والمسانید وفی مقدمها الصحیحان حولوه إلى هذه الصورة لما رأوا الصورة الصحیحة من الحدیث لا تتم بصالحهم، لکنها الرزیة کل الرزیة کما قاله ابن عباس فی الصحیح، فإن رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) منع فی وقته عن کتابه ما رامه من الایصاء بما لا تضل الأمة بعده وکثر هناک اللغط، ورمی (صلى اللّٰه علیه و آله) بما لا یرصف به، أو قال قائلهم : إن الرجل لیهجر.

    أو : إن الرجل غلبه الوجع.

    وبعد وفاته (صلى اللّٰه علیه و آله) قلبوا ذلک التاریخ الصحیح إلى هذا المفتعل وراء أمر دبر بلیل.

    قال ابن أبی الحدید فی شرح " نهج البلاغة " 3 ص 17 : وضعوه فی مقابلة الحدیث

    المروی عنه فی مرضه : ائتونی بدواة وبیاض أکتب لکم ما لا تضلون بعده أبدا فاختلفوا عنده وقال قوم منهم : لقد غلبه الوجع حسبنا کتاب الله.

    قال الأمینی : لا تخلو هذه الاستعاذة [1] إما أن تکون فی حیز الأخبار عن عدم الاختلاف أو فی مقام النهی عنه.

    وعلى الأول یلزم منه الکذب لوقوع الاختلاف - و أی اختلاف - بالضرورة من أمیر المؤمنین وبنی هاشم ومن التف بهم من صدور الصحابة ومن سید الخزرج سعد بن عبادة وبقیة الأنصار، وإن أخضعت الظروف والأحوال أولئک المتخلفین عن البیعة للخلافة المنتخبة بعد برهة، فقد کان فی القلوب ما فیها إلى آخر أعمارهم، وفی قلوب شیعتهم وأتباعهم إلى یوم لقاء الله، وکان لأمیر المؤمنین ((علیه السلام))وآله و شیعته فی کل فجوة من الوقت وفرصة من الزمن نبرات وتنهدات ینبأ فیها عن الحق المغتصب والخلیفة المهتضم.

    وعلى الثانی یلزم تفسیق أمة کبیرة من أعیان الصحابة لمخالفتهم نهی النبی (صلى اللّٰه علیه و آله) بما شجر بینهم وبین القوم من الخلاف المستعاذ منه بالله فی أمر الخلافة، وهذا لا یلتأم مع حکمهم بعدالة الصحابة أجمعین إلا أن یخصوها بغیر أمیر المؤمنین ومن انضوى إلیه، و کل هذه یأدی إلى بطلان الروایة.

    وهلم معی إلى أم المؤمنین الراویة لها نساؤلها عن أنها لم لم تنبس یوم التنازع عما روته ببنت شفة، فتجابه من ینازع أباها بنص الرسول الأمین وأخرت البیان عن وقت الحاجة ؟ ولعلها تجیب بأنها لم تسمع قط من بعلها الکریم شیئا مما الصق بها، لکن رواة السوء بعد وفاتها لم ترع لها کرامة فصعدت وصوبت، وشاهد هذا الجواب ما سیوافیک عنها بطریق صحیح ما ینافی الاستخلاف.


    مسئله ی جنون خصوصاً در حدیث "انه الرجل لیهجر" یک مسئله ای است که برای آن خطبای محترمی که خود از مراجع تقلیدند یا از شاگردان علمای عظامند یا به مقام اجتهاد رسیده اند و اطلاعات آنها خود به خود خیلی خیلی هم زیاد است، در خطبه ها قابل طرح است. و اما اصولاً در حکمت متعالیه ی نظرهای حمیدی مجیدی فقهی، مسئله را می توان از لحاظ تنزل به روانشناسی و روانپزشکی هم مطرح کرد که مسئله ی امامت و خلیفة اللهی در امر بندگی خدای سبحان نیز چطور می شود؟ 
    یک امری هست که شما روی یک مجموعه ای مثل یک فضای برداری توپولوژیک که روی میدانی عددی تعریف شده توپولوژی های قوی و ضعیف را دارید و بعد می خواهید ببینید اینجا قوی کدام است و ضعیف کدام؟ اما یک وقت دیگر هست که استناد به آیه ی مبارکه ی سوره ی قصص می فرمایید آنجا که می فرماید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و بعد استدلال می فرمایید که و لذا امام معصوم خود نیز از مستضعفین است خصوصاً آنجا که نمی بایست اختلافی واقع می شد و شد آنگاه که گفت ان الرجل لیهجر". و امیرالمومنین سکوت کرد. و قلم و کاغذ نیز ساکت ماند!
    معمولاً این احتمال هست که وقتی اطلاعات بیش از حد می شود، هر انسانی را مجبور می کند که سکوت اختیار کند چرا که اشراق بر آن اطلاعات یحتمل از عهده ی یک نفر خارج است و مسائل طوری است که یک شخص بخصوص نمی تواند درست تصمیم بگیرد و بلکه احتیاج به شورا و بحث و احتجاج و اجتهاد دارد. اما راه های دیگری هم هست که اطلاعات فزونی می طلبد و رو به لبریزی می رود تا آنجایی که صبر شخص را لبریز می کند نه آنچنان که می فرماید و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر، و بلکه صبر او لبریز می شود چرا که وارد بحثی از بحوث شده است که تشخیص نمی دهد این اطلاعات از کجا اصلا حاصل شده است و بلکه احتجاج و اجتهاد او در چیست؟
    این یعنی چه؟ یعنی اینکه هر کسی اول احتیاج دارد که به صبر کند تا وضعیت روحی و روانی او اول تسکین پذیرد و بعد وارد امور اجتماعی شده و به جهاد فی سبیل الله بپردازد حتی آنجایی که امیرالمومنین بر سینه ی عمرو بن عبد ود نشسته است و می خواهد سرش را از تنش جدا کند و آن ملعون آب دهان بر امیرالمومنین می اندازد. امیرالمومنین برمی خیزد تا خشم و غضبش فرو نشیند و آنگاه با آن ملعون روبرو می شود. اما اینکه مسئله تا آنجا ادامه دارد که پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم تا بستر مرگ نیز زیر سوال می رود چرا که امر خلافت امری است که شوخی بردار نیست، این هم امری دیگر است که نه یحتمل و بلکه یقیناً بتوان گفت در همه ی امور انسانی آنجا که انسان خود را در جایگاه خلیفة اللهی می بیند و آیا چنین مقامی زیبنده ی او است یا بلکه حتی از مقام پست تر از حیوانیت نیز بالاتر نیامده، انسان زیر سوال است؛ و اینها سوالاتی است که امور جهاد اکبر و اصغر نفس با خود و جهاد فی سبیل الله را از آن حالات درونی خود می تواند به حالات بیرونی آن بکشاند آنچنان که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز تنزل از و سعود به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند در همه ی شئونات بشری جلوه کند. و لذا اینکه کجا ما با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه ریاضی فیزیک طرفیم و کجا است که با روانشناسی و روانپزشکی طرفیم از اموری است که شکلی بیرونی به خود می گیرد آنجا که مثلاً گاهی نیز ریاضی فیزیکدانها را در داستان در تیمارستانی فرض می فرمایند که دارند با هم بحث می کنند آنطور که فریدریش دورنمات در فیزیکدانها انجام می دهد.
    و اما این هم مسئله ای دیگر است که مطرح شود که مگر ما به عنوان انسان هم می توانیم با بمب هسته ای بیاییم کاری کنیم که آتشفشان شود؟ یا دریاچه ای مملو از آب شود؟ یا کویری سرسبز شود؟ یا سیل و طوفان شود؟ حتی اگر بندگان خدا هم باشیم آیا باز می توانیم؟ مسئله این است که بالاخره خدا خود می تواند آنجا که می فرماید کن فیکون! و اما اینکه ما به عنوان بندگان خدا چه می توانیم و چه نمی توانیم انجام دهیم، این خود امری دیگر است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.  
    ۱. وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿هود: ٤٤﴾
    ۲. وَأُتْبِعُوا فِی هَـٰذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ﴿هود: ٦٠﴾
    ۳. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ ﴿هود: ٦٨﴾
    ۴. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا بُعْدًا لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ﴿هود: ٩٥﴾
    ۵. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿المؤمنون: ٤١﴾
    ۶. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَىٰ کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ﴿المؤمنون: ٤٤﴾
    ۷. حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿الزخرف: ٣٨﴾

    بعض مراثی الامام الحسین علیه السلام‌

    رثاه علیه السلام جماعة من العلماء و الشعراء:

    منهم أبو الأسود الدؤلی‌

    رواه جماعة من أعلام العامة فی کتبهم:

    فمنهم العلامة الشیخ أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه بن عبد اللّه الشافعی الدمشقی الشهیر بابن عساکر المولود 499 و المتوفى 571 فی کتابه «تاریخ دمشق» (ج 7 ص 239 و النسخة مصورة من مخطوطة مکتبة جستربیتی بایرلندة) قال:

    أخبرنا أبو الحسین بن الفرا و أبو غالب و أبو عبد اللّه، قالوا: أخبرنا أبو جعفر ابن المسلمة، أخبرنا أبو طاهر المخلص، أخبرنا أحمد بن سلیمان، أخبرنا الزبیر بن بکار، قال: و قال أبو الأسود الدؤلی فی قتل الحسین بن علی علیهما السلام:

    أقول و زادنی غضبا و غیظا أزال اللّه ملک بنی زیاد و أبعدهم کما بعدوا و خابوا کما بعدت ثمود و قوم عاد و لا رجعت رکابهم إلیهم‌ إذا قفنا الى یوم التناد


    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری، جلد 27، ص 472

    http://lib.eshia.ir/10271/27/472


    می فرمایند که نه تنها مزاج باید تحمل هضم غذا را داشته باشد و بلکه تن و جان و جسم و جسد و روح نیز باید از نجاسات تطهیر شده و با وضوء باشد تا توان درک آیات الهی را داشته باشند. این دوربین مخفی هم نیست و به حجت الاسلام و المسلمین زکزاکی هم ربطی ندارد و امری است بین سالک الی الله و خدای او. همینطور که برای انسان قابل هضم هم نیست که چطور ممکن است حرکتی انجام پذیرد که در آن پسری 4 ساله، محمد طه اقدامی، ترور شود و امید والدینش چنین پر پر گردد. همینطور مسئله یحتمل برای بعضی قابل هضم نیست که چطور ماجرای این فجایع یحتمل به فحشاء و قمار و شرابخواری و دیگر انواع فساد در جوامع بشری نیز ربط پیدا می کند و نمی توان نسبت به آنها بی تفاوت ماند. همینطور که ربط مسئله یحتمل قابل هضم نباشد به اینکه بارها شنیده باشید که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی با کلاشینکف به همراه شهید چمران به شکار تانک بخواهند بروند و بلکه تانکی هم نتوانند شکار کنند و برگردند؛ و حال آنکه حتی سیم خاردار را هم در دفاع مقدس از ما دریغ می کرده اند!
    گذشته از اینها، بنده عرضم این است که چرا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم و نه به تقسیمات علوم طبیعی و الهی آنطور که در حوزه و دانشگاه نیز آمده است؟! التفات بفرمایید که معاد جسمانی را می فرمایند که در الهیات برای ابن سینا هم قابل هضم نبوده است و اما بدان استناد فرموده است چرا که امام جعفر صادق علیه السلام بیان داشته اند؛ البته مسئله را ملا صدرا رساله ای در موردش دارد که آیت الله جلال الدین آشتیانی نیز شرحی بر آن نوشته اند. می فرماید در روز قیامت انسان با همین جسم و بدن و نه فقط با روح و جان دوباره برمی گردد. این مسئله یکی از مسائل بسیار مهمی است که از منشئات پیوند من لا یحضره الفقیه و من لا یحضره الطبیب می تواند باشد در آن روزی که نه طبیبی یافت می شود و نه فقیهی که او را تفهیم کنند که کدام نسخه را بکار بندد و بلکه یحتمل فقط هنگامی که در قبر خود آرمیده است به او متذکر شوند که اسماً افهم یا فلان ابن فلان یا فلان بنت فلان.
    و اما ربط مسئله ی معاد جسمانی را در روانشناسی و روانپزشکی مدرن وقتی می توان بهتر متذکر شد که توجه کنیم که تا چه حد این علوم به درمان بیماران اعصاب و روان که آیا جانبازاند یا به دلیل دیگری مبتلا شده اند کارآیی دارد؟ یعنی گاهی هست که مریض دیگر قادر نیست که بر اعصاب و روان خود مسلط شود و لذا باید مداوماً مورد درمان و بستری واقع شود. و اما گاهی نیز او درمان می شود و حتی به خانواده ی خود و اجتماع هم باز می گردد. آیا این انسان هم او است که در بیمارستان اعصاب و روان بستری بوده و حتی بین اجتماع و خانواده و بیمارستان تردد می کرده؟ بالاخره کدام به کدام است؟ آن معاد جسمانی بلکه روحانی اینجا کجا است که او را متهم به جنون و دیوانگی می کند و او را وادار به هجرت بین سلامت روح و روان و بیماری آن می نماید؟ کیست که چنین می کند؟
    اینجا یک حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای را ما نیاز داریم که آیا واقعاً تعالی ای در حکمت نیست که ما را بالاتر از فلسفه و روانشناسی ببرد تا بتوانیم مسائل را آنجا تجزیه و تحلیل کنیم و برگردیم و در همین سطوح علمی بدانها بپردازیم یا حتی برنگردیم و در همان سطوح عالی از حکمت متعالیه باقی بمانیم و بیمار و بیماری را درمان کنیم چرا که حکمت الهی است که اینجا با آن طرفیم. و لازمه ی فهم آن این است که خانواده ها باید خود به آن تعالی بتوانند برسند و سعی و تلاش کنند تا سلامت خود را حفظ کنند. بدین ترتیب دیگر لازم نیست که دلایل سختی را بیارویم که معاد، معادی است جسمانی که مایل است به تعالی در حکمت برسد. و در این تعالی حکمت، بینهایت نکات ریز و درشت داریم که ما را یاری می کنند و در عین حال جهادی در کار است که ما را برای تمام عمر تا روز قیامت از روز ازل درگیر می کند. بنده حقیر رفتم نماز جمعه؛ دیر شد! دیر شد!

    الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١٩١ رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿١٩٢ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿١٩٣ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩٤

    اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الآخره


    وقتی صاحب الزمانی که قرار است پدر همه ی بشریت باشد از دیده ها غایب است و بشریت هم گیر طواغیت و فراعته ای افتاده است که انسان را در قعر نفاق و شرک و کفر فرو برده است و این پدر قرار است که فتح قلوب فرزندانش را کند که در این نفاق و شرک و کفر و برادر کشی خود غرق شده اند، یقیناً با صاحب الزمانی طرفیم که مستضعف واقع شده است و بلکه عزیز زهرای خود را نیز گم کرده است و کاسه ی صبرش هم لبریز است. اینجا دیگر گفتگو بین دو فقیه و بلکه دو ولی فقیهی نیست که یکی می فرماید چشم بیمار تو بدیدم و هوشیار شدم و آن حضرت نیز جواب حضرتش را می فرمایند. اینجا مسئله یک لیلی و مجنون است که در میانش نه فقط انرژی هسته ای و بلکه بمبهای هسته ای نیز نهفته اند. مثل این است که شما تعداد محدودی بمب هسته ای داشته باشید که جان بشریت را بتواند به حرکت درآورد طوری که آیا اینها را در کویر لوت و نمک است که بکار می برید یا طوری که آیا کوه دماوند را یحتمل بتواند آتشفشانی کند یا آیا باعث شود دریاچه ی ارومیه پر آب گردد یا .... و حالا کاری نداریم که آیا استفاده از بمبهای هسته ای حتی بطور آزمایشی هم اینجا جایز است یا خیر! و تازه این هم مسئله ای است محلی و معلوم نمی کند چطوری کوهمولوژیکی جهانی اش می شود کرد! ای دیو سپید پای در بند، ای گنبد گیتی ای دماوند. از سیم بسر یکی کله خود، ز آهن بمیان یکی کمر بند.... حافظ شیرین سخن می فرماید:

    یارم چو قدح به دست گیرد

    بازار بتان شکست گیرد

    هر کس که بدید چشم او گفت

    کو محتسبی که مست گیرد

    در بحر فتاده‌ام چو ماهی


    تا یار مرا به شست گیرد

    در پاش فتاده‌ام به زاری

    آیا بود آن که دست گیرد

    خرم دل آن که همچو حافظ

    جامی ز می الست گیرد.


    اینجا واقعاً یک استضعافی در میان است که ثمره ی کاربردی کردن حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است به تجارت و مکاسب و اقتصادی بین المللی که آیا کجا مسئله تنزل می کند به فلسفه چرا که از حکمت متعالیه ی اسلامی خارج شده ایم و کجا تنزل می کند به ریاضی-فیزیک و کحا یحتمل مسئله جهاد اکبر و اصغر و بلکه خود کربلا و عاشورا است. و حال آنکه ما اصول کافی شریف مرحوم کلینی و احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورلله شوشتری و عبقات الانوار فی مناقب الائمه اطهار و الروضه البهیه شرح اللمعة الدمشقیه شهید ثانی و المیزان فی تفسیر القرآن علامه طباطبایی و الغدیر علامه امینی را داریم که هر کدام گلهای خوش بویی است که تا روز قیامت می توانند ما را درگیر خود کنند و چه گلهایی که می توان از آنها چید. و در این هبوط و صعودها از و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بسی گلهای خوش بو را بویید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿١٥٠﴾ سوره مبارکه الاعراف



    صوفیی از فقر چون در غم شود

    عین فقرش دایه و مطعم شود

    زانک جنت از مکاره رسته است

    رحم قسم عاجزی اشکسته است

    آنک سرها بشکند او از علو

    رحم حق و خلق ناید سوی او

    این سخن آخر ندارد وان جوان

    از کمی اجرای نان شد ناتوان

    شاد آن صوفی که رزقش کم شود

    آن شبه‌ش در گردد و اویم شود

    زان جرای خاص هر که آگاه شد

    او سزای قرب و اجری‌گاه شد

    زان جرای روح چون نقصان شود

    جانش از نقصان آن لرزان شود

    پس بداند که خطایی رفته است

    که سمن‌زار رضا آشفته است

    هم‌چنانک آن شخص از نقصان کشت

    رقعه سوی صاحب خرمن نبشت

    رقعه‌اش بردند پیش میر داد

    خواند او رقعه جوابی وا نداد

    گفت او را نیست الا درد لوت

    پس جواب احمق اولیتر سکوت

    نیستش درد فراق و وصل هیچ

    بند فرعست او نجوید اصل هیچ

    احمقست و مردهٔ ما و منی

    کز غم فرعش فراغ اصل نی

    آسمانها و زمین یک سیب دان

    کز درخت قدرت حق شد عیان

    تو چه کرمی در میان سیب در

    وز درخت و باغبانی بی‌خبر

    آن یکی کرمی دگر در سیب هم

    لیک جانش از برون صاحب‌علم

    جنبش او وا شکافد سیب را

    بر نتابد سیب آن آسیب را

    بر دریده جنبش او پرده‌ها

    صورتش کرمست و معنی اژدها

    آتش که اول ز آهن می‌جهد

    او قدم بس سست بیرون می‌نهد

    دایه‌اش پنبه‌ست اول لیک اخیر

    می‌رساند شعله‌ها او تا اثیر

    مرد اول بستهٔ خواب و خورست

    آخر الامر از ملایک برترست

    در پناه پنبه و کبریتها

    شعله و نورش برآیدت بر سها

    عالم تاریک روشن می‌کند

    کندهٔ آهن به سوزن می‌کند

    گرچه آتش نیز هم جسمانی است

    نه ز روحست و نه از روحانی است

    جسم را نبود از آن عز بهره‌ای

    جسم پیش بحر جان چون قطره‌ای

    جسم از جان روزافزون می‌شود

    چون رود جان جسم بین چون می‌شود

    حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست

    جان تو تا آسمان جولان‌کنیست

    تا به بغداد و سمرقند ای همام

    روح را اندر تصور نیم گام

    دو درم سنگست پیه چشمتان

    نور روحش تا عنان آسمان

    نور بی این چشم می‌بیند به خواب

    چشم بی‌این نور چه بود جز خراب

    جان ز ریش و سبلت تن فارغست

    لیک تن بی‌جان بود مردار و پست

    بارنامهٔ روح حیوانیست این

    پیشتر رو روح انسانی ببین

    بگذر از انسان هم و از قال و قیل

    تا لب دریای جان جبرئیل

    بعد از آنت جان احمد لب گزد

    جبرئیل از بیم تو واپس خزد

    گوید ار آیم به قدر یک کمان

    من به سوی تو بسوزم در زمان


    دیشب دی-وی-دی ای از استاد علامه حسن زاده ی آملی خریدم که 366 سخنرانی از ایشان را دارا است ولی دی وی دی پلیر این حقیر درست آنرا نمی تواند بخواند! این است که آنرا در پی سی استفاده کردم! اولین سخنرانی خود بسیار شنیدنی است و یک رنگ و بوی نجومی هم دارد. آنجا ایشان از قول رومی این شعر

    آسمانها و زمین یک سیب دان،
    کز درخت قدرت حق شد عیان
    ...
    او را می فرمایند که در ضمن می فرمایند در روایات از امام باقر سلام الله علیه نیز رسیده است. حالا این می ماند که دقیقاً کدام حدیث است این حدیث از آن حضرت؟!
    راستی دیشب همینطور بنده شنیدم که هارون به برادرش موسی علیه السلام گفت که قومش او را ضعیف کردند و انقریب که می خواستند او را بکشند. بنده دقیقاً این چنین چیزی در خاطرم نبود که کدام آیه است که در کتاب الله چنین می فرماید؟ امروز این را از عزیزی پرسیدم، ایشان فرمودند در سوره ی اعراف است. بنده نمی دانم چرا در سوره ی مبارکه ی طه دنبالش می گشتم. یعنی می دانم چرا! یا سامری را جستجو کردم یا اینکه اصلا داستان حضرت موسی علیه السلام در سوره ی طه هم آمده است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    مدیرکل حفاظت محیط زیست استان البرز اعلام کرد که تلفات جدید در میان کل و بز کوهی منطقه شکار ممنوع طالقان و بررسی نمونه‌ها، بیانگر شیوع دوباره طاعون نشخوارکنندگان کوچک بین وحوش این استان است.

    فردین حکیمی در گفت‌و‌گو با ایرنا اظهار داشت: محیط‌بانان منطقه شکار ممنوع طالقان به تازگی حین گشت، کنترل و سرکشی از زیستگاه‌های حیات وحش، تعدادی لاشه مربوط به گونه کل و بز مشاهده کردند.وی اظهار داشت: انتقال نمونه‌ها به آزمایشگاه تشخیصی اداره کل دامپزشکی استان البرز، شیوع بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک را در بین وحوش منطقه طالقان تائید کرد.مدیرکل حفاظت محیط زیست البرز گفت: طبق بررسی‌ها، تاکنون 15 راس کل و بز کوهی در زیستگاه طالقان تلف شده است.مدیرکل حفاظت محیط زیست استان البرز ادامه داد: ‌اکنون با همکاری اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان البرز در حال خروج دام‌های اهلی از منطقه درگیر با بیماری هستیم و اداره کل دامپزشکی استان نیز واکسیناسیون دام‌های منطقه را در اولویت قرار داده است.
    وی افزود: کشف لاشه‌ها، سوزاندن و امحای بهداشتی آنها و ضدعفونی کردن آبشخورها از جمله کارهای اجرایی برای مهار این بیماری است.
    مدیرکل حفاظت محیط زیست استان البرز تاکید کرد: اگر شیوع بیماری در استان مهار نشود به طور قطع مناطقی از کشور را درگیر خواهد کرد.
    روزنامه امروز کیهان، چهارشنبه 4 مهر 1397
     ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴿١٢٥


    یحتمل بوی خوش گل و عنبر و عود و حتی بوی متعفن و لجن و کثافات و نجاسات را هم می توان در آزمایشگاه بطور مصنوعی شبیه سازی کرد. مثلاً اسید سولفوریک و فسفاتها یحتمل تا آنجایی که بنده خاطرم هست بدبو هستند. اتفاقاً اگر چنین است، حتی می توان بوی گل و بوی متعفن و کثافات را هم با هم مخلوط کرد و دید چه می شود؟! و اما آنچه مسلم است این که چنین بوهایی در درون انسانها نیز به هم آمیخته است که بوی خوش و بوی متعفن فاسد به هم می آمیزد. و اما وقتی مزاجی و بلکه مزاجها مریض شود، یحتمل به خلق و خو نیز اثر کرده و بلکه مریضی تبدیل به یک اپیدمی شود آنچنان که وبازدگی و طاعون انسان را مبتلا می کند. ما متوجه علوم پزشکی جدید آزمایشگاهی می شویم که حتی در خون و مدفوع و ادرار انسان را هم مورد آزمایش قرار می دهند تا شخص مورد آزمایش متوجه شود که آیا انگلی، سمی، کرمی، میکربی، ویروسی را از راه های پاتوبیولوژی و پاتولوژی و و آفت و آسیب شناسی آزمایشهای متعدد می تواند بیابد و بلکه راه درمانش را نیز کسب کند؟ 
    و اما یحتمل آسبیها و آفتهایی دیگر هم هستند که حتی با عمل جراحی و لیزر و امثالهم منطقه ی عفونی و آفت زده و آسیب زده و مشکلدار را اگر بموقع بدان برسد آیا ترمیم و درمان می توان کرد. حتی اگر حس بویایی از کسی رفته است نیز به او بازگردانده شود چرا که مثلاً هندسه ی مزاجی و بلکه دماغی او آیا به هم پیچیده است یا عفونی و چرکی و خونی شده است و یحتمل بتوان آنرا درمان کرد؟ و طاعون و وبازدگی را نیز آیا بتوان تا چه حد درمان کرد!
     و اما مسئله از لحاظات مرضهای قلبی که آیا تا کجاها انسان را می تواند مبتلا کند که آیا از مراحل من لا یحضره الطبیب بتواند بگذرد و به مراحل من لا یحضره الفقیه دست یابد؟ یا بتواند آیا نتواند؟ و الله اعلم. البته اینجا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک اصولی نهفته است که وقتی وارد مباحث مدل استاندارد ذرات فیزیک می شویم مثلاً چطور همه ی نیروها و از جمله قوی و ضعیف، مثلاً در گات (GUT) وحدت می یابند خود مسئله ای دیگر است. و این نیز مسئله ای دیگر است که چطور از بین مستضعفین عالم قرار است ائمه ای یافت شوند که آنها را هدایت کنند و بر مستکبرین عالم غلبه کنند آنطور که آیه ی مبارکه می فرماید که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. مسئله اینجا است که اگر آفت و آسیبی همچون وبازدگی یا طاعون بر قوم و جامعه ای و بلکه بر بشریت غلبه کرده است که اپیدمی شده است و باید این آفت و آسیب را از آن زدود، آن طبیب و پزشک حاذقی که قرار است یک خیل عظیمی از بشریت را درمان کند، کدام است؟ آیا او خود مبتلا نخواهد شد قبل از آنکه بتواند کاری برای کسی انجام دهد؟ آیا او نیز خود از مستضعفین است یا بدلیل سر و کله زدن بیش از حد با مستضعفین بالاخره او هم از مستضعفین می شود و آیا بر مستکبرین بتوانند غلبه کنند آیا نتوانند؟!
    اینجا یحتمل یک مثالی به کمک  می اید. این یکی از اولین انشائهایی است که به مدرسه ایها گفته می شود بنویسند که آیا علم بهتر است یا ثروت. خوب، بنده ی حقیر عرضم این است که ما همه و همه می دانیم که ثروت که اتفاقاً خیلی چیز خوبی هم هست. و اما آیا تا حالا توجه کرده اید که مثلاً غیر از اینکه پول خود را در بانک بگذارید یا مستقلات با آن بخرید و در تجارت و کسب و کار و کارخانه داری هم مثلاً وارد شوید، آیا شخص دیگری را آنقدر امین می دانید که ثروت خود را به او بتوانید بسپارید؟ یا فرض بفرمایید که او را می خواهید به محمد امین یعنی رسول اکرم و ائمه ی اطهار بسپارید، آیا اعتماد می کنید که این ثروت را به کسی بسپارید که برای شما این کار را انجام دهد و مثلاً وقف امام رضا علیه السلام کنید؟ حالا ما کاری نداریم که چطور است که هنوز در مساجد ما سر این مسئله که آیا بالاخره ما باید حتی تکبیر هم بگوییم یا نگوییم نیز مسئله داریم. همان صف اولیها نیز همچین که موقع تکبیر شد، بلند می شود به نماز نافله اش چرا؟ برای اینکه خوب تکبیر را هم نمی خواهد بگوید. یعنی آیا حتی ما از علم به تکبیر و جاری کردن آن بر زبان یقیناً به ثروتی سرشار و عظیم نمی توانیم برسیم؟ نماز جمعه هم نمی خواهی بروی؟ مسجد هم نمی خواهی بروی؟ لااقل گوشه ی صندوق خانه ات نمازت را بخوان! علم بهتر است یا ثروت؟! تا چه ثروتی باشد و چه علمی باشد؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
     ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴿١٢٥

    این مسئله خیلی خنده داری می شود که کسی بخواهد با خدا کشتی بگیرد. و اما اینکه کسی آنقدر به خودش هم مطمئن باشد که بالای منبر خدمت همه و همه عرض کند که او می تواند وسط مسجد عشق بازی کند هم دیگر نوبر است. لابد با خود خدا هم عشق بازی می کند. البته بعضی یحتمل هم مدعی شوند که برو بابا تو اصلا عقلت به این چیزها نمی رسد. بچه ای! عشق بازی ما از نوع عشق بازی امام حسین با خدا در کربلا در روز عاشورا است. تو کجا این حرفها را می فهمی؟ عشق بازی ما از نوع یک کلمه به کسی نگفتن است آنطور که او از راه غیب متوجه شود که حرف ما به او چه بوده است. عشق بازی ما با خدا همان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که تو هی الکی می گویی! برو بچه، برو رویت را کم کن. حالا حالاها خیلی مونده تا آدم بشی! خاک توی سرت کنن. برو عشق بازی با خدا را یاد بگیر یعنی چه؟! توی مستراح گیر کرده ای هی کثافات را هم می زنی و گیر کرده ای و نمی توانی هم در بیایی! عشق بازی با خدا ببین یعنی چه خاک توی سرت! تا کی می خواهی توی مستراحت گیر کنی؟ حالا یک متکلمی هم بالای منبر برای اینکه موعظه کند از مستراح می گوید. خوب بگذار بگوید. تو هم باید بگویی؟ لابد بعد هم می خواهی بگویی: لا منبراً الا احرقه! منبر خودت را می خواهی چه کنی؟ اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک را چه کرده ای؟ منبر است دیگر، یکی دو تا که نیست. می گوید. خوب بگذار بگوید. موعظه می کند. بگذار بکند هم. آبرو ریزی که دیگر نداریم. حالا یه لوله و یه چوب هم از آن بالا ول داده است. خوب مگر چیست؟ عشق بازی با خدا فقط بالای منبر نیست که. از بالای ساختمان هم می شود. اول مهر هم هست. تا همین چند وقت پیش هم مدرسه بود. مدرسه ها هم باز شده اند. همه و همه می روند مدرسه. مدرسه هم مستراج دارد دیگر. چاه مستراح مدرسه هم یحتمل میگرد. کاری ندارد که؛  لوله باز کن می گویند بیاید بازش می کنند. اقتصاد را چطور می شود درستش کرد؟ لوله ی مستراح که دیگر کاری ندارد.
    این یک مسئله ی دیگری است که آیه ی مبارکه می فرماید: فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧

    این مقالات را هم نگاهی بیاندازید:

    https://arxiv.org/abs/1809.05937
    https://arxiv.org/abs/1809.07280

    و کلاً مقالات اطلس و سی ام اس را در ال اچ سی هم یک نگاهی بیاندازید.
    اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧


    فرض بفرمایید که نرم افزاری در اختیار شما قرار داده اند که می تواند سخت افزاری را در حرکت جوهری خود هدایت کند. یحتمل بنظر شما برسد که آیا این نرم افزار گاهی درست کار می کند آیا گاهی درست کار نمی کند؟ مسئله چیست؟ کجا است که دارید از نرم افزار بطور یک زبان object-oriented استفاده می کنید و کجا است که زبان شما ابژه محور نیست و بلکه کتابخانه هایی را هم که باید بتوانید استفاده کنید تا از این نرم افزار درست استفاده کنید تا سخت افزارتان را بکار اندازد را هم ندارید.
    اینجا یک مثال یحتمل خوب است. فرض بفرمایید که می خواهید رایحه ی گلی را ببویید. خوب این رایحه را باید به اندازه ی کافی نزدیک حس شامه ی خود بیاورید تا بتوانید آنرا ببویید. اما یک وقت هست که شما می خواهید یک گلی را ببویید و حال اینکه گلی دیگری است که باید بویید و بلکه آن بویی را که دنبالش بوده اید را این گلها ندارند و لذا رایحه اش برای شما آشنا نیست. یا حتی یحتمل حس بویایی شما است که ضعیف شده است! خوب، اینجا مسئله چیست؟ یحتمل بیش از حد خورده و خوابیده اید و آن لذا حس لازمه را دیگر ندارید. یحتمل هم اشکال از اینجا است که دیگر جهاد اکبر را یادتان رفته است و فراموش کرده اید که اعداء عدوک التی نفسک بین  جنبیک. اینجا یک سری objectivization و subjectivization هایی داریم که باید در نظر گرفت که حتی کجاها مسئله فاعلی است و کجاها مفعولی است؛ کجاها مسئله جبری است و کجاها هندسی است و کجاها هندسه ی جبری است و کجاها هندسه ی دیفرانسیل است و کجاها حتی هندسه ی ناجابجایی است و بلکه کوهمولوژیها و انگیزه های هندسی یا توپولوژیکی مسائل چیست؟ شما اینجا نمی توانید آنجایی که باید از یک چکش چوبی قاضیها که مثلاً ختم جلسه را با آن اعلان می کنند بجایش یک چکش آهنگری و بلکه یک پتک استفاده کنید برای اینکه می خواهید گلی را ببویید و برای این کار همه ی این مکانیزمها را بکار انداخته اید که چه؟ بادی ایجاد شود و آن باد رایحه ی گل مورد نظر را به شما نزدیک کند! و بعد بجای باد یحتمل نرم افزار عمل نکرده و بلکه گیر کرده است و کار نمی کند و با سخت افزار هم در تماس نیست و بلکه حتی کار می کند و اما از کنترل شما خارج شده و طوفانی ایجاد کرده است و ....
    اینجا یحتمل اگر بخواهید به جبر و اقتدارگرایی و بلکه کل این دنیا زهد ورزید و  وقعی بدان ننمایید، یحتمل استدلال بفرمایید که خوب حالا این گل را نمی بوییدی! مگر چطور می شد؟ فرضاً حس بویایی ات را هم از دست داده ای! آیا باید نرم افزار و سخت افزار را هم رها کرده و عین خیالت نباشد که خوابی یا بیدار که داری با رایانه ات که آیا به اینترنت وصل است آیا وصل نیست کار می کنی و فرضاً به مسئله ای از مسائل گرانش کوانتمی می پردازی؟ و می خواهی ببینی همین نظریه های گرانش کوانتمی در تو چه رایحه ای را ایجاد می کنند؟ این مسئله یک جایی جدی می شود آنطور که می فرماید حالا ما باید به مسائل ریاضی فیزیک است که بپردازیم یا به فلسفه یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است یا اصلا باید همه را رها کرده و بنده ی خوب خدا بود. یعنی انسان با چه صیحه ای است که از خواب برمی خیزد یا بلکه با چه صیحه ای است که از این دنیا به آخرت می پیوندد از آنجایی که کل نفس ذائقة الموت و انا لله و انا الیه راجعون. این همه نرم افزار و سخت افزار برای چه است؟ چه استقرائی است در این میان که یحتمل الفهای بالاتر را هم طی می کند و از هندسه ی آراکلف و هندسه ی ناجابجایی نیز می گذرد و به لقاء الله می پیوندد؟ زهد و عبادت حضرت سید الساجدین حضرت زین العابدین یک چیز است و اما آیه ی مبارکه نیز راجع به بندگی خدا و خلیفة اللهی و زهد زاهدین اینجا چیزی دیگر می فرماید آنجایی که جهاد اکبر و جهاد با نفس و نرم افزارها و سخت افزارها جور دیگری استفاده شده است که وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿یوسف: ٢٠﴾ آنجایی که مسئله فقط فحشاء و قمار و شراب خواری محض نیست که فقط چرا اینها را هم داریم و بلکه اصل مسئله در غیبت عزیز زهرای دیگری است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿الشورى: ١١﴾

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ



    مسئله ی دعوای بین آخوندهای ما و نظامهای شاهنشاهی را وقتی از نوع مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بگیریم که از انواع مسائل حضرات موسی و عیسی علیهم السلام و محمد صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار با فراعنه و طواغیت عالم است، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک جور در می آید. اما وقتی مسئله را از این نوع می گیریم که مسئله از انواع مسائلی است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف خود در آن حاضرند، یک مرتبه مسئله می شود از انواعی که لیس کمثله شیء است و دیگر حتی مربوط به یک طبقه ی خاصی همچون دانشمندان و علماء و آخوند و ملا و امثالهم نیست هر چند که همه و همه نیز مسئولیتشان بسیار بیشتر هم می شود. اینجا قیاس از میان برداشته می شود و دیگر جایز نیست چرا که دقیقاً کانه امام زمان عجل الله فرجه الشریف قرآن ناطق است و حتی کانه اینچنین است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز از کار می افتد، هر چند که افراد نوع بشر نیز یحتمل همه و همه بطور کلی هر کدام به نوعی نیز سعی دارند که به تفکر و علم و فقاهت و بلکه حکمت متعالیه برسند. 
    و اما می فرماید: ان لیس للانسان الا ما سعی. یعنی معلوم نمی کند انسان حتی با کمال سعی و تلاشی که خواهد کرد تا چه حدودی می تواند آیا به امام زمان عجل الله فرجه الشریف خود نزدیک شود؛ و بلکه حتی از آن خوی و حالاتی که انسان را به پست تر از حیوانیت می کشاند آیا می تواند به در آید یا بلکه هر چه بدتر در یک جهنمی ابدی خود را گم می کند؟ و لذا روانشناسیها و روانپزشکیهایی که امروزه ما می بینیم بشر دچار آن است از انواعی است که فقط او را آیا تا مرزهای سقوط بشر بکشاند و آیا او را بتواند نجات دهد یا خیر! اینجا است که بشر بد جوری گیر می کند چرا که خیانتهای او از نوع خیانتهای او به نفس خویش است. اعداء عدوک نفسک بین جنبیک. و تا بیاید خودش را بشناسد و دور و بریهایش را تشخیص دهد و خانواده اش را دریابد و اجتماع را بفهمد و سیاست را تجربه کند و ....، آیا در قعر جهنمن گیر کند آیا بهشتی شود؟ و الله اعلم. برای امثال ماها اکثراً آنچه اتفاق می افتد این است که آیا بتوانیم خود را از منجلابی که دچارش شده ایم بیرون بکشیم یا خیر. 
    ان شاء الله که خیانتهای بشری تا آنجاها پیش نمی روند که یزید و ری را با امام حسین علیه السلام اشتباه بگیرند بجای اینکه به زیارت امثال حضرت شاه عبدالعظیم الحسنی و حسینیه ها و مساجد برویم و به عزاداری امام حسین علیه السلام بپردازیم و یحتمل حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز ما را به ختم انعام کمک کند! یا ایها الذین امنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.
    برای مثال وقتی دنبال حیوانات کوانتمی جستجو می کنید، به مقالاتی از جمله مقاله ی زیر نیز دست می یابید:

    https://arxiv.org/pdf/1804.09166.pdf

     وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ﴿الرحمن: ٧﴾

    قیاس غلط دیگری این است که همه و همه ی سران ممالک و هیئتهای همراهشان بخواهند بروند مجمع عمومی سازمان ملل و بنده ی حقیر هم به زبان اسمبلی رایانه ای و یحتمل اینترنتی نه حتی کواننتمی و بلکه دیجیتالی محض و بددون هیچ کامپایلری استناد و استدلال کنم که الا و لله من هم باید با شما بیایم به سازمان ملل و الا که لعنت به این رئیس جمهور و این نظام و این وضع اقتصادی که برای همه درست کرده اید. و چرا؟ چون اسمبلی یعنی همان مجمع عمومی سازمان ملل دیگر:  United nations general assembly. یحتمل بعضی ایراد کنند که باغ وحش که نمی خواهیم برویم هر که خواست برود بگوییم شما هم خواستید بروید بفرمایید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿١ الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۖ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿٢الزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿٣ وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿٤ إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٥وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّـهِ ۙ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ ﴿٦وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّـهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿٧ وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّـهِ ۙ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ﴿٨ وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّـهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴿٩ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ﴿١٠


    عروه در این هنگام گفت : اى محمد اگر در این جنگ پیروز شوى تازه اهل شهر و فامیل خودت را نابود کرده اى و آیا هیچ کس را سراغ دارى که قبل از تو در عرب چنین کارى را با فامیل خود کرده باشد؟ و اگر طورى دیگر پیش آید یعنى فامیل تو غلبه کنند، من قیافه هایى در لشکرت مى بینم که از سر و رویشان مى بارد که در هنگام خطر پا به فرار بگذارند. ابوبکر گفت ساکت باش آیا ما از جنگ فرار مى کنیم ، و او را تنها مى گذاریم ؟ عروه پرسید: این مرد کیست ؟ فرمود: ابوبکر است . گفت به آن خدایى که جانم در دست او است ، اگر نبود یک عمل نیکى که با من کرده بودى ، و من هنوز تلافیش را در نیاورده ام ، هر آینه پا سخت را مى دادم .
    راوى مى گوید: سپس عروه بن مسعود شروع کرد با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) گفتگو کردن ، هر چه مى گفت دستى هم به ریش ‌ رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) مى کشید. مغیره بن شعبه در آنجا بالاى سر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) ایستاده بود، و شمشیرى هم در دست و کلاهخودى بر سر داشت ، وقتى دید عروه مرتب دست به ریش آن جناب مى کشد، با دسته شمشیر به دست عروه مى زد، و مى گفت دست از ریش رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) پس بکش و گر نه دیگر دستت به طرف تو بر نمى گردد (یعنى دستت را قطع مى کنم ). عروه پرسید: این کیست ؟ فرمود: مغیره بن شعبه است . عروه گفت : اى حیله باز تو همان نیستى که خود من در اجراى حیله هایت کمک مى کردم ؟
    راوى مى گوید: مغیره در جاهلیت با یک عده طرح دوستى ریخت ، و در آخر همه آنها را به نامردى کشت ، و اموالشان را تصاحب کرد، آنگاه نزد رسول خدا آمد و اموال را هم آورد که مى خواهم مسلمان شوم . حضرت فرمود: اسلامت را قبول مى کنیم ، و اما اموالت را نمى پذیریم ، چون با نیرنگ و نامردى به دست آورده اى .

    ترجمه ی المیزان فی تفسیر القرآن، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 18، ص398
    http://lib.eshia.ir/50081/18/398

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ

    در رثای مظلوم علیه السلام

    ای اسم اعظم حق کز علمی نهانی
    وی شمع نور مطلق کز روی نی عیانی

    در خاک و خون طپانی
    چون ماه آسمانی

    ای کعبه ی حقیقت کز اوج عرش هستی
    وی کعبه ی طریقت کز لطف و مهربانی

    پامال پیل مستی
    سرخیل کاروانی

    ای در منای میدان از نقد جان گذشته
    رسم از تو شد به دوران آیین جانفشانی

    وز نوجوان گذشته 
    در راه یار جانی

    ای شاه خرگه عشق ای جوهر فتوت
    کافشانده در ره عشق هر گوهر گرانی

    ای عنصر مروت 
    هر گنج شایگانی

    سیمرغ قاف همت مرغی ز آشیانت
    شهباز اوج حشمت بی قدر دیدبانی

    یا سر بر آستانت
    بی نام و بی نشانی

    طوفان ماتم تو شوری به پا نموده
    در لجه ی غم تو یا بحر بی کرانی

    کز نوح دل ربوده 
    او غرقه و جهانی

    ای یوسف گل اندام از چیست غرقه خونی
    وز گرگ زشت فرجام صد پاره آنچنانی

    در چاه غم نگونی
    کاندر نظر نمانی

    ای سینه ی تو سینا از زخم های پپیکان
    لیکن ز چشم بینا ای طور "لن ترانی"

    در خلوت دل و جان
    در خاک و خون نهانی

    ای سبز بوستانت از غنچه های خندان
    وی سرخ گلستانت از خون هر جوانی

    یا از نیازمندان
    چون لاله ارغوانی

    ای مخزن معارف ای گنج علم و حکمت
    از مرکب مخالف یک مشت استخوانی

    وی کان جود و رحمت
    در حیرتم چنانی

    ای سر که از غم عشق سر گرد کوی یاری
    پیوسته در خم عشق با نیزه آشنایی

    گویی که گوی یاری 
    یا گنج خاکدانی

    ای سر که طور نوری گاهی چو آیه ی نور
    یا در ته تنوری یا بر سر سنانی

    گاهی چو سر مستور
    گویی که لا مکانی

    ای لعل عیسوی دم با رنج عشق چونی
    ای بوسه گاه خاتم با آن شکر فشانی

    وز چیست تیره گونی
    دمساز خیزرانی

    ای نغمه ساز توحید افسرده از چو هستی
    کز آن لب و دهن دید خضر آب زندگانی

    آزرده از که هستی
    داود نغمه خوانی

    چون نغمه ی اَنا الله از طور نور سر زد
    دست بریده ناگاه چون مرگ ناگهانی

    یا سر ز طشت زر زد
    کرد آنچنان که دانی


    استغاثه به حضرت ولی عصر علیه السلام

    یا امام العصر یا ابن الطاهرین الطیبین
    شور محشر را عیان با دیده ی حق بین ببین

    یا ولی المومنین 
    یا ولی المومنین

    عترت خیر الوری را بنگر اندر کربلا
    بین مقتول و ماسور بایدی الظالمین

    دشت پررنج و بلا
    یا ولی المومنین

    حرمة الرحمن اضحت فی انتهاک و انتهاک
    بسکه خون حق به ناحق ریخت در آن سرزمین

    احسن الله عزاک 
    یا ولی المومنین
    ...

    ای امام منتظر ای شهسوار نشاتین
    سیدی قم، قمتی تشفی صدور المسلمین؟

    یا لثارات الحسین
    یا ولی المومنین


    زبان حال حضرت زینب کبری علیها السلام در عزای سید الشهدا علیه السلام

    ناله نی است ای دل یا که از لب شاه است
    یا که نخله ی طور و نغمه ی اَنا الله است

    داستان دستانت از فراز شاخ گل
    یا که بانگ قرآن است کز شه فلک جاه است

    گر چه بانوان یکسر بی سرند و بی سالار
    لیک شاهد مقصود شمع جمع این راه است

    او چو شمع کاشانه بانوان چو پروانه
    یا چو خوشه ی پروین گرد خرمن ماه است

    ای همای بی همتا سایه را مگیر از ما
    سایه ی سرت ما را خیمه است و خرگاه است

    شهسوار من آرام بر پیادگان رحمی
    پای همرهی لنگ است دست چاره کوتاه است

    ای که سربلندی تو زیر پای خود بنگر
    زانکه نازنینان را سر به خاک درگاه است

    از فراز نی لطفی کن به گوشه ی چشمی
    زانکه بی پناهان را گوشه ای پناگاه است

    از لب روان بخشت زنده کن دل ما را
    گرچه نغمه ی این نی دلخراش و جانکاه است

    آن که با غمت ساز اس همنشین و همراز است
    دود سینه ی سوزان یا که سعله ی آه است

    غمگسار بیمارت داغدار دیدارت
    گریه ی شبانگاه و ناله ی سحرگاه است

    از دو چشم بیدارش وز غم دل زارش
    آن یگانه غمخوارش واقف اس و آگاه است

    در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی، ترجمه ی مرحوم محمد باقر کمره ای، نوبت چاپ 33، 1393، تحقیق: واحد پژوهش انتشارات مسجد مقدس جمکران


    الجزیره گزارش داد
    تحلیلگران فضای مجازی و اعضای جداشده گروهک منافقین می‌گویند این گروهک تیمی از کاربران فضای مجازی ایجاد کرده که با ربات‌های توئیتری و دریافت دستورالعمل‌های روزانه، موج‌های هشتگی علیه ایران به راه می‌اندازند.




    شبکه خبری الجزیره در گزارشی، ضمن مصاحبه با تحلیل‌گران سیاسی و عناصر جدا شده از گروهک تروریستی منافقین، به پشت پرده راه افتادن طوفان‌های توئیتری و ترند شدن هشتگ‌های معاندان نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.
    در این گزارش ابتدا به تعلیق شدن حساب‌های طرفداران نظام جمهوری اسلامی ایران در فیسبوک و توئیتر به اتهام انتشار مطالب نادرست اشاره شده و آمده: «ایران به جرگه کشورهای استفاده‌کننده از بستر اینترنت برای بی‌ثبات کردن کشورهای متخاصم پیوسته است.»
    الجزیره نوشته: «در همین حال، مخالفان دولت تهران، با دستکاری اطلاعات در شبکه‌های اجتماعی، کمپینی گسترده در این فضا به راه انداختند و بسیاری از تحلیل‌گران با واکاوی دشمنان ایران، در پی سرنخی برای یافتن افراد پشت پرده این کمپین بودند.»
    یک خبرنگار نشریه «نیو آمریکا» گفته: «نقطه عطف واقعی، انتخاب (دونالد) ترامپ بود. وقتی مشخص شد که خصومت با ایران (در دولت جدید آمریکا) بالا می‌گیرد، به ناگاه حساب‌های کاربری زیادی در شبکه‌های اجتماعی ایجاد شد؛ حساب‌هایی متعلق به افراد بی‌نام که همگی فضای ذهنی مشابهی داشتند و با اختلافی بسیار جزئی، همگی یک خط را در نوشته‌های خود دنبال می‌کردند.»
    توئیتر هیچ‌گاه مبنای خود برای «دروغ‌پراکن» بودن حساب‌های حامی جمهوری اسلامی ایران را علنی نکرد ولی «مارک آونز» استاد دانشگاه «اِگزتر» انگلیس، با بررسی نحوه عملکرد حساب‌های دارای عملکرد و رویه خبری یکسان، به نتیجه‌ای متفاوت با توئیتر و فیسبوک رسیده است.
    براندازهای روباتی که خود را ملت ایران جا می‌زنند
    آونز می‌گوید گاهی برای تأثیرگذار بودن در فضای مجاری، برخی به ایجاد تعداد زیادی حساب کاربری در یک بازه زمانی کوتاه و استفاده از ربات‌ روی می‌آورند. وی گفته: «اکثر حساب‌هایی که هشتگ‌های #ایران_را_آزاد_کنید و #تغییر_رژیم_ایران را از اواخر دسامبر (اوایل دی 96) تا مِِی توئیت می‌کردند، در یک بازه زمانی چهار ماهه ایجاد شدند. این بدان معناست که استفاده زیاد از این هشتگ‌ها، نشان‌دهنده این است که آنها توسط ربات‌ها توئیت می‌شوند.»
    الجزیره نوشته که اکثر حساب‌های توئیتری مخالف نظام ایران «به گروه مجاهدین خلق (منافقین) علاقه نشان می‌دادند.» شبکه خبری الجزیره برای راستی‌آزمایی این مسئله تلاش می‌کند با کادر رهبری منافقین تماس بگیرد ولی آنها از مصاحبه سرباز می‌زنند.
    «حسن حیرانی» عضو سابق این گروهک تروریستی در مصاحبه با «لیسنینگ پست» گفته: «مجموعاً چندین هزار حساب کاربری توسط هزار تا هزار و پانصد نفر از اعضای سازمان اداره می‌شود. این حساب‌ها به خوبی سازمان‌دهی شده‌اند و مدیرانشان، دستورالعمل‌های مشخصی برای آنچه باید انجام دهند دریافت می‌کنند.»
    «حسن شهبازی» از دیگر اعضای جداشده از منافقین، با شفافیت بیشتری از فعالیت‌های این حساب‌های توئیتری و فیسبوکی برای دامن زدن به آشوب‌های دی ماه 96 پرده برداشته و گفته: «برای فعال شدن هشتگ‌ها، به ما گفته می‌شد که دقیقا روی چه هشتگی کار کنیم. کار ما این بود که با جستجوی ویدئوهای اعتراضات و نشر و بازنشر آنها، کامنت‌های خودمان را در ذیل همان ویدئوها پخش کنیم.»
    وی در ادامه گفته: «ما به صورت روزانه، دستورالعمل‌هایی برای تمرکز بر روی مسائل جاری ایران دریافت می‌کردیم، مسائلی مانند بالا رفتن قیمت‌ها، بیکاری و فقر. ما باید با استفاده از توئیتر، توجه جهانیان را به این مسائل جلب می‌کردیم و به هر طریقی، جمهوری اسلامی را مقصر نشان می‌دادیم. این وظیفه روزانه ما در فضای مجازی بود».
    تولید اخبار دروغ علیه ایران
    دستور روزانه «مبارزان کیبوردی»
    پیشتر نیز کانال4 انگلیس مستندی افشاگرانه، به تمرکز شدید گروهک تروریستی منافقین بر توییتر و ایجاد اخبار دروغ و جعلی درباره ایران پرداخته‌ بود . در بخشی از این مستند، یکی از اعضای سابق سازمان که موفق شده از آن خارج شود، بخشی از فعالیت‌های روزانه‌اش را به‌عنوان «مبارز کیبوردی» شرح و توضیح می‌دهد که منافقین چگونه با استفاده از افراد معدودی، در توییتر فضاسازی کرده و اخبار جعلی پخش می‌کنند. بخش مهمی از فعالیت‌های این گروه سایبری منافقین، حمله به حساب‌های واقعی افرادی است که از سیاست‌های ایران حمایت می‌کنند و یا به‌جای جنگ با جمهوری اسلامی ایران، معتقد به برقراری دیالوگ با آن هستند.
    اعتراض ظریف 
    به مدیر عامل توئیتر 
    در همین راستا محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه در یک توییت به «جک دورسی» موسس توییتر، خواستار مبارزه او با ربات‌های توییتری شد که به صورت هماهنگ شده از آلبانی (مقر اعضای گروهک منافقین) برنامه تبلیغی واشنگتن برای تغییر رژیم در ایران را دنبال می‌کنند.
    ظریف در توییت خود نوشته:«سلام جک. توئیتر حساب کاربران حقیقی ایرانی شامل مجری‌های تلویزیون و دانشجویان را با این تصور که بخشی از یک عملیات نفوذی هستند معلق کرد. چطور است به ربات‌های اصلی در تیرانا که برنامه تبلیغی واشنگتن برای تغییر رژیم در ایران را نشخوار می‌کنند هم توجه کنی؟»
    روزنامه کیهان، سه شنبه 1397/06/27
    بنده ی حقیر دیده ام که می فرمایند خود را با دیگران قیاس نکنید. دلیلش این است که در امر قیاس کردن یک طیف وسیعی از اتفاقات می تواند جاری شود. مثلاً بنده یحتمل عرض کنم که در خیابان یا مترو یا حتی مسجد یا کجا بود که داشتم می رفتم که دیدم موبایل کسی دارد تلگرام می کند و گفتم اگر فیلترشکن داری بده منم ببینم. و او هم داد و دیدم که به به! عجب توییتهای حتی بدتر از رکیکی را به جناب وزیر امور خارجه ی ما کرده اند که ما اصلا روحمان هم خبردار نبوده است. خوب، حالا می بینید که اینها همه یحتمل هم روبات بوده اند؟! بفرما!
    عرض بنده اینجا این است که نه فقط این جور قیاسها را نباید کرد و بلکه نباید هم قیاس کرد که عروه چطور یک دست به ریش پیامبر صل الله علیه و آله می کشیده و در عین حال با او حرف می زده؛ و لذا اگر کسی هم ریش مرا بکشد و پستان مرا فشار دهد خودم حسابش را خواهم رسید و از وسط دو نصفش خواهم کرد! این قیاسها ار روی فتوت نیستند و باید هم بخشندگی و مهربانی را که مخصوص خداوند هست را نیز در نظر گرفت و حتی هر فتوت و مهربانی و بخشندگی را با فتوت و بخشندگی و مهربانی دیگری قیاس نکرد. هر چیزی جای خود را دارد.
    و اما بنده عرضم این است که می خواستم این نوشته را به آن پسر جوان یحتمل هشت یا نه ساله ای که در بیت رهبری به این حقیر فرمودند این صندلی که رویش نشسته ای ممنوعه است و بلند شو و دوربین مخفی هم نیست و رفت به ماموری که به این حقیر گفت همینجا نمازت را فرادی می خوانی و بعد از فلان در و نه آن یکی درب وارد می شوی که بتوانی از کارت ملاقاتت استفاده کنی، گفت که مرا از روی صندلی بلند کند و این کار را هم کرد؛ اهداء کنم چرا که جسارت و جرات خوبی هم داشت این فرزند اسلام و ایران. و اما خوب، هر طوفانی هم مثل طوفان دیگری نیست. یعنی حتی پیامبر هم یحتمل منبر روند و بفرمایند که حساب نکنید که مثلاً اگر هوا گرفت دلیلش چنین و چنان است. و اصولاً همانطور که عرض کردم قیاس درست نیست! اما همانطور که از بعضی اشعار بالا ملاحظه می فرمایید قیاس صحیح است و طوفانها داریم و لن ترانیها!
    مثلاً این هم دیگر خیلی جرات و جسارت نیست که طلبه ای تایلندی هم با دیگر طلبه ها بیت رهبری آمده باشد و مثلاً بنده ی حقیر از او بپرسم پاتایا رفته ای؟ و بعد هم که دیگری از این حقیر شکایت کند که آخر بیت رهبری هم جای این حرفها است؟ بنده ی حقیر در جوابش بگویم که خوب ما هم "شهر نو" داشته ایم دیگر؛ تا حالا نرفته ای؟ فیلم قیصر را ندیده ای؟ هنوز هم فحشاء داریم دیگر. و لذا به او گفتم تا برود پاتایایشان را درست کند. 
    حالا هر چه بگو که آقا جان، فیلم قیصر را دیده ای یا ندیده ای؛ برو فیلم کمال الملک علی حاتمی را هم ببین! برو شعرهای مولوی و سعدی و حافظ را هم بخوان! برو حدیث و تفسیر و خدا و پیغمبر را هم دریاب! برو جهاد اکبر با نفست را هم تکمیل کن! اصلا برو کلی کتب روانشناسی داریم که می توانی بخوانی! هر چیزی را با هر چیزی قیاس نمی شود کرد! لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖوَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦
    تأثیر لقمة حرام
    یک لقمه حرام درون شکم رود، چهل روز نمازش قبول نمی  شود. پیامبر می -فرماید: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَة» اگر کسی یک لقمة حرام بخورد، نمازش تا چهل روز قبول نمی شود. حالا گسترده تر از این هم از پیغمبر نقل شده است که حضرت فرمودند: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الْعِبَادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْل» عبادت همراه حرام خواری مانند بنا کردن بنا روی شن روان است.
    روایت از امام باقر (علیه السلام) است که فرمودند: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا أَصَابَ مَالًا مِنْ حَرَامٍ لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ حَجٌّ وَ لَا عُمْرَةٌ وَ لَا صِلَةُ رَحِمٍ حَتَّى أَنَّهُ یَفْسُدُ فِیهِ الْفَرْجُ» کسی که مال حرام به دستش آمده است، نه مکه  اش، نه عمره  اش، نه صلة رحم  اش، هیچ کدام از آنها مقبول نیست و این لقمه، حتی روی نطفه  اش اثر می  گذارد.

    http://www.pasokhgoo.ir/node/94838

    یک بار یک بنده خدایی آمد نزد این حقیر گفت که من رزمنده ام من زحمت کشیده ام، این قطعه زمینت را بده به من. بعد رفت دادگاه سند آن قطعه زمین مرا باطل کرد و سند خودش را گرفت. 
    حالا قطعه زمین کنار همان زمین را همان کسی که گفته بود این زمینی را که دیگری سندش را باطل کرد را من از تو می خرم، خودش آمده است مدعی شده که من تا حالا لقمه ی حرام نخورده ام و حرامزادگی هم تا حالا توی عمرم نکرده ام ولی این زمین هم مال من است و آنرا هم بدیگری فروخته ام. اشتباه این بنده ی حقیر چه بوده؟ این بوده که سند را دادم دست او و به او به استناد حرف خودش وکالت دادم چون او می گفت که زمین او است. 
    مسئله چیست؟ می گوید که این زمین را قولنامه کرده بوده است با من. در صورتی که قولنامه مربوط به این زمین نبوده و هیچ وقت سند به او برگردانده نشده بوده است. رفته قولنامه را دست کاری کرده است و قطعه ی زمین را شماه اش را عوض کرده و تغییر داده به این قطعه.
    دیروز بنده رفتم بیت رهبری. بنده ی حقیر فکر می کردم که مسجد خود ما است که باغ وحش راه انداخته اند و آخوندش خر است و همه او را به خر گرفته اند و او هم همه را به خر حساب می کند. اما دیشب متوجه شدم که در همان بیت رهبری هم از همه بیشتر است که باغ وحش راه انداخته اند و همه را به خر حساب می کنند؛ همان جا تئاتر بازی می کنند و .... آنقدر حالم بد شده بود که کارت ملاقات گرفته بودم که بروم توی حسینیه؛ آنقدر مسخره بازی درآوردند و همدیگر را فشار و هل دادند و مُردم مُردم راه انداختند که حالم اصلا بد شد و تحمل نیاوردم و آمدم بیرون و به همان ماموری که یک بار هم در نماز جمعه جوانی را که با من همراه شده بود را جلویش را گرفت که ببیند روی ورق کاغدهایش چه نوشته است گفتم: باغ وحش راه انداخته اند؛ باغ وحش. هم به او گفتم هم به دیگری که دوستش بود.
    آقا جان، ما کجا است که گیر کرده ایم؟ خاک توی سر این زندگی نکبت بار کنند که نکبتش تمامی ندارد. هیهات منا الذلة. یعنی آن دشمن حرام خوار می خواهد تا می تواند به ذلة خود تن در دهد و اگر هم به او بگویی که نکن این راهش نیست. آنگاه می آید سراغ خودت و می خواهد تو را به ذلت بیاندازد.  و نهایتاً آ« کاری را می کند که با امام حسین علیه السلام کرد. حالا هی بگو نکن! هی بگو نکنیها! هی بگو این کار را بکن، و آن کار را نکن! حرف حالیش نمی شود. از کربلا و عاشورا هم می خواهد به نفع خودش استفاده کند که هر غلطی دلش خواست بکند. حالا هی بگو بیت رهبری است؛ ولی فقیه است؛ با امامت داری چه می کنی؟ با خودت داری چه می کنی؟ کو گوش شنوا؟ حتی آخوند شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!
    باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ 

    ١٣٧ ـ وعن زین العابدین علیه السلام قال : ضمنى والدى علیه السلام الى صدره یوم قتل والدماء تغلى وهو یقول : یا بنى احفظ عنى دعاء علمتنیه فاطمة علیها السلام وعلمها رسول الله صلى الله علیه وآله ، وعلمه جبرئیل علیه السلام فی الحاجة والمهم والغم والنازلة إذا نزلت والامر العظیم الفادح ، قال : ادع بحق یس والقرآن الحکیم [٦] وبحق طه والقرآن العظیم ، یا من یقدر على حوائج السائلین ، یا من یعلم ما فی الضمیر ، یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر ، یا رازق الطفل الصغیر ، یا من لا یحتاج الى التفسیر ، صل على محمد وآل محمد ، وافعل بى کذا وکذا [١].

    الدعوات، قطب الدین الراوندی، صص 54-55

    http://lib.eshia.ir/15056/1/55


    29 - دعوات الراوندی: عن رسول الله صلى الله علیه وآله قال: من أصابه هم أو کرب أو بلاء أو حزن، فلیقل: " الله الله ربی لا أشرک به شیئا، توکلت على الحی الذی لا یموت ".
    ومن دعاء الفرج " یا من یکفی من کل شئ، ولا یکفی منه شئ، اکفنی ما أهمنی ".
    وعن الصادق علیه السلام أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال لأمیر المؤمنین علیه السلام: إذا وقعت فی ورطة فقل؟؟؟؟؟؟؟؟ الله الرحمن الرحیم، ولا حول ولا قوة إلا بالله " فان الله یصرف بها ما یشاء من أنواع البلاء.
    وفی روایة أحمد: یکررها سبع مرات، فان انکشف ذلک البلاء وإلا یتمها سبعین مرة، وقال: اغلقوا أبواب المعصیة بالاستعاذة، وافتحوا أبواب الطاعة بالتسمیة.
    وعن أبی جعفر علیه السلام أن یعقوب علیه السلام کان اشتد به الحزن، ورفع یده إلى السماء وقال: " یا حسن الصحبة، یا کثیر المعونة، یا خیرا کله ائتنی بروح منک وفرج من عندک " فهبط جبرئیل علیه السلام قال: یا یعقوب أ؟ أعلمک دعوات یرد الله علیک بها بصرک وولدیک؟ قال: نعم، قال: قل یا من لا یعلم أحد کیف هو وحیث هو وقدرته إلا هو، یا من سد الهواء بالسماء وکبس الأرض على الماء، واختار لنفسه أحسن الأسماء، ائتنی بروح منک وفرج من عندک " قال: فما انفجر عمود الصبح حتى اتی بالقمیص یطرح علیه، ورد الله علیه بصره وولده.

    وعن زین العابدین علیه السلام قال: ضمنی والدی علیه السلام إلى صدره یوم قتل والدماء تغلى وهو یقول: یا بنى احفظ عنی دعاء علمتنیه فاطمة علیها السلام، وعلمها رسول الله صلى الله علیه وآله وعلمه جبرئیل علیه السلام فی الحاجة والمهم والغم والنازلة إذا نزلت والامر العظیم الفادح، قال ادع: " بحق یس والقرآن الحکیم، وبحق طه والقرآن العظیم، یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج إلى التفسیر، صل على محمد وآل محمد، وافعل بی کذا وکذا.

    وقال النبی صلى الله علیه وآله: قال لی جبرئیل: ألا أعلمک الکلمات التی قالهن موسى علیه السلام حین انفلق له البحر؟ قال: قلت: بلى، قال: قل: " اللهم لک الحمد وإلیک المشتکى وبک المستغاث، وأنت المستعان، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم ".

    بحار الانوار، جلد 92، صص195-196
    http://lib.eshia.ir/71860/92/195

    قطب راوندی در کتاب "دعوات" از امام چهارم علیه السلام روایت کرده که فرمود: پدرم در روز عاشورا که خون جوش می زد، مرا به سینه چسبانید و می فرمود: پسر جان! دعایی را که فاطمه علیها السلام از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از جبرئیل آموخت و به من تعلیم داد، حفظ کن که برای هر حاجت و مهم و غم و پیش آمدی و کار بزرگ مصیبت باری مفید است، فرمود: دعا کن:
    "بحق یس و القرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، ...

    نفس المهموم، ثقة الاسلام و المسلمین آقا حاج شیخ عباس قمی، صص311-312

    همانطور که مستحضرید، در علوم رایانه ای و نرم افزاری و سخت افزاری، ما سطوح مختلفی از زبانهای برنامه نویسی را داریم که وقتی از زبانهای سطوح بالاتری استفاده می شود، این زبانها باید به زبانهایی که سطوحش پایینترند توسط دستگاه هایی که به آنها یحتمل هنوز هم کامپایلر می فرمایند ترجمه شوند. مثلاً دیگر زبانهای خانواده ی C، در پایینترین سطوح است. و اما بعد هنوز این چنین زبانی نیز باید به زبانی در حدود زبان اسمبلی (Assembly) تبدیل شود. حالا اگر اطلاعات با بایتهای 8، 16، 32، یا حتی 64 و بلکه 128 بیتی در خود رایانه و بلکه در اینترنت می توانند رد و بدل شوند، و بلکه این رد و بدلهای کُدها از نوعی هستند که می توانند خود تصحیحی باشند، باز هم به زبان اسمبلی احتیاج است تا وقتی که این زبان برای محاسبات دیجیتالی استفاده شود و خیلی وارد حیطه ی محاسبات کوانتمی نشویم!
    یعنی بالاخره، چه مسئله در محاسبات کوانتتمی است یا در محاسبات کلاسیکتر دیجیتالی، زبان باید قادر باشد که منطقاً کارهایی را که بدو گفته می شود را درست انجام دهد. اگر به او گفته می شود این 0 را 1 کن، بتواند و اگر به او گفته می شود این 1 را بردار از این مکان و بگذار در یک مکان دیگری باز هم باید بتواند. واز این قبیل کارهای منطقی زیاد دارد. و اما خوب، هر صفری را یک کردن در محاسبات عین این نیست که هر صفر دیگری را یک کنیم یا اینکه یکی را صفر کنیم. مسئله چیست؟ خیلی ساده است و بنده نباید واردش شوم از بس ساده است ولی همین قدر عرض کنم که وقتی شما دارید مثلاً یک عددی متعالی را مثل عدد پی را تقریب می زنید که اتفاقاً این عدد به اعشاری بینهایت هم رقم دارد که بعد از ممیز 3/1415... می آید، و این عدد را هم در مبنای دو دارید تقریب می زنید، اینکه کجا یک صفری یک شود و کجا یکی صفر شود در طول ارقام آن عدد، یقیناً در محاسبات تقریب شما تاثیر دارد.
    دنبال زبان اسمبلی کوانتمی می گشتم، که یک مقاله ای هم از برنامه ی هندسی لانگلندز آمد:
    https://arxiv.org/abs/1707.01292

    حالا بد نیست خودتان هم زبانهای اسمبلی کوانتمی را جستجو کنید و اما مثلاً این مقالات دیگر را هم بنگرید:

    https://arxiv.org/abs/1808.02449
    https://arxiv.org/abs/1807.02500
    https://arxiv.org/abs/1807.02500
    ....
    [سورة القلم (68) : الآیات 51 الى 52]
    وَإِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (51) وَما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (52)


    إن مخففة من الثقیلة واللام علمها. وقرئ، لیزلقونک بضم الیاء وفتحها. وزلقه وأزلقه بمعنى: ویقال: زلق الرأس وأزلقه: حلقه: وقرئ: لیزهقونک، من زهقت نفسه وأزهقها، یعنى:
    أنهم من شدّة تحدیقهم ونظرهم إلیک شزرا بعیون العداوة والبغضاء، یکادون یزلون قدمک أو یهلکونک، من قولهم: نظر إلىّ نظرا یکاد یصرعنی، ویکاد یأکلنى، أى: لو أمکنه بنظره الصرع أو الأکل لفعله. قال:
    یتقارضون إذا التقوا فی موطن ... نظرا یزلّ مواطئ الأقدام [1]
    وقیل: کانت العین فی بنى أسد، فکان الرجل منهم یتجوع ثلاثة أیام فلا یمر به شیء، فیقول فیه: لم أر کالیوم مثله إلا عانه، فأرید بعض العیانین على أن یقول فی رسول الله صلى الله علیه وسلم مثل ذلک، فقال: لم أر کالیوم رجلا فعصمه الله. وعن الحسن: دواء الإصابة بالعین أن تقرأ هذه الآیة لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ أى القرآن لم یملکوا أنفسهم حسدا على ما أوتیت من النبوة وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ حیرة فی أمره وتنفیرا عنه، وإلا فقد علموا أنه أعقلهم. والمعنى:
    أنهم جننوه لأجل القرآن وَما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وموعظة لِلْعالَمِینَ فکیف یجنن من جاء بمثله.
    عن رسول الله صلى الله علیه وسلم: «من قرأ سورة القلم أعطاه الله ثواب الذین حسن الله أخلاقهم» [2].

    [1] یقول: إذا للتقوا فی مجلس- وروى موطن-: یتقارضون، أى: یقرض بعضهم بعضا بنظره إلیه، کأن أحدهم یعطى خصمه النظر، والثانی یکافئه بنظره إلیه حسدا وغیظا، وإزلال مواطئ الأقدام: کنایة عن الإهلاک، لأن من زلت قدمه سقط على الأرض وربما هلک. أى: ینظر بعضهم بعضا نظر الحسود المغتاظ، فتسبب عن ذلک زلل الأقدام عن مواطئها، وإیقاع الازلال على مواضع الأقدام: مجاز عقلى، لأنه محله، وفیه مبالغة فی زلل القدم.
    [2] أخرجه الثعلبی والواحدی وابن مردویه عن أبى بن کعب.

    الکشاف عن حقائق غوامض تنزیل، زمخشری، جلد 4، صص 596-597
    http://lib.eshia.ir/41732/4/596


    وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا البته آن کسانی که کافر شدند نزدیک است ان در اینجا از انّ مشدّده مثقّله است، و تقدیرش اینست و البته نزدیک است کسانی که کافر شدند.
    لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ ابن عباس گوید: تو را بکشند و هلاک کنند و او اینطور میخواند.
    کلبی گوید: یعنی تو را بزمین بزنند (یا مبتلا بکسالت صرع و غشوه نمایند).
    سدی گوید: با چشمانشان بتو آسیب و صدمه بزنند، و تمام این گفته ها در معنی برمیگردد به چشم زدن و تمام مفسرین میگویند مقصود آیه زخم چشم است، ولی جبائی این را منکر شده و میگوید زخم چشم درست نیست و علی بن عیسی رمّانی میگوید: این مطلبی را که جبائی ذکر کرده صحیح نیست، بعلت اینکه محال و ممتنع نیست که خداوند تعالی عادت را جاری بر صحت این کرده باشد، برای یک نوع از مصلحت و بر همین مبنا هم تمام مفسّرین اتفاق نموده و عقلاء هم تجویز نموده‌اند و مانعی هم از آن نیست، و در خبر آمده که اسماء دختر عمیس (همسر جناب جعفر طیّار و مادر عبد اللَّه شوهر حضرت زینب و مادر محمد بن ابی بکر) عرض کرد ای رسول خدا فرزندان جعفر مبتلا بزخم چشم شده‌اند پس دعائی و تعویذی برایشان مرحمت فرما، فرمود آری اگر از قضا و قدر چیزی سبقت میگرفت هر آینه چشم بود.
    فراء و زجاج گویند: هر گاه مردی از ایشان میخواست رفیقش را چشم بزند سه روز گرسنه میماند، سپس او را توصیف میکرد، پس او را بهمین توصیف زمین میزد، و این مطلب اینطور بود که با آن کسی که میخواست صدمه‌ای با چشم بزند میگفت: ندیدم مثل امروز شتری یا گوسفندی یا مانند تو (وه) چه آدمی یا هر چه اراده میکرد، یعنی مثل شتری که امروز دیدم پس آنها به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله چنان که میخواستند بگویند و آن حضرت را با زخم چشم صدمه بزنند.
    زجاج گوید: یعنی ایشان در موقع قرآن خواندن و دعوت کردنت بتوحید نگاه میکنند بتو نگاه دشمنی و کینه و انکار آنچه میشنوند، و تعجّب میکنند از آن پس نزدیک است بتیزی چشمشان تو را بزمین بزنند و از جای خودت حرکت دهند، و این در کلام مردم استعمال شده که میگویند فلانی به من طوری نگاه کرد که نزدیک بود مرا بزمین اندازد، جوری نگاه کرد که نزدیک بود مرا بخورد، و تأویل تمام اینها اینست که او بمن نگاهی کرد که اگر امکان داشت برای او مرا بخورد یا زمین زند میکرد. [1].
    [1] زخم چشم مسلّم است و برای خود حقیر اتفاق افتاده و خاطرم هست در حادثه هائله مورد حمله گروه تیر اندازان قرار گرفتم، و همگی آنان بطرفم تیر اندازی کردند بقصد کشتنم ولی بگفته شاعر اگر تیغ عالم بجنبد زجا- نبرّد رگی تا نخواهد خدا- خداوند حفظ فرمود و تیرها اصابت نکرد، ولی تیر خوردن و کشته شدنم شایع شد و دوستانم در گوشه و کنار ناراحت و بعضی مجالس ترحیم گرفتند، پس مسافرتی بیکی از مناطق شمال که جمعی از دوستانم بودند نمودم پس از ورود در آن محل مردم که مرگ مرا یقین کرده و حتی مجلس عزا گرفته بودند خوشحال و تکلیف


    لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ هنگامی که قرآن را شنیدند.
    وَ یَقُولُونَ و میگویند با این وصف.
    إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ یعنی عقلش مغلوب است با اینکه علم دارند بعقار و سنگینی و فراوانی عقل او، این را از روی دشمنی و تکذیب کردن او می گویند.
    (وَ ما هُوَ) یعنی: و او نیست قرآن.
    (إِلَّا ذِکْرٌ) مگر شرفی.
    (لِلْعالَمِینَ) برای عالمیان تا اینکه قیامت قیام کند.
    و بعضی گفته‌اند: یعنی و نیست محمد (ص) مگر شرفی برای خلق هنگامی که ایشان را هدایت کرد بسوی صلاح و ایشان را از گمراهی نجات داد وقتی که نسبت جنون باو دادند و او را توصیف کردند بچیزی که در او نبود، و بعضی گفته‌اند: مقصود از ذکر اینست که او آنها را متذکّر و متوجه بامر آخرتشان میکند از ثواب و عقاب و وعده و وعید.
    حسن گوید: دواء زخم چشم خواندن این آیه است:
    وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا ... تا آخر آیه.
    (منبر کردند، پس منبر رفتم و در حین صحبت شخصی که معروف بشور چشمی بود وارد و از دیدنم تعجّب و به رفیقش گفت (وه) این آقای رازی است که میگفتند کشته شده، پس همانساعت حالم بالای منبر بهم خورد و بزمین افتادم و مرا با دوش منزل بردند و معروف شد که فلانی آقا را چشم زخم زده است، پس ناچار از آن محل بطهران مراجعت و حالم بحمد اللَّه خوب شد، و نیز میگویم در شواهد التنزیل حاکم سکانی حنفی سنی روایاتی در تأویل بعضی از آیات این را نقل کرده که مناسب است متذکر شوم: در ص 267- در ذیل آیه فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ حدیث:
    1002- از تفسیر قرآن باستنادش از عبد اللَّه بن مسعود از پیغمبر (ص) روایت نموده که از آن حضرت از علی علیه السلام پرسیدند پس فرمود: علی اسلامش از شما قدیمی‌تر و ایمانش از شما بیشتر، و علمش از شما فراوان تر و صبرش از شما زیادتر و غضبش در راه خدا از شما شدیدتر است، علمم را باو تعلیم کردم و سرّم را باو سپردم و او را موکّل شأن و مقام خود ساختم پس اوست خلیفه من در اهل من و امین من در امّت من.
    پس بعضی از قریش گفتند هر آینه علی رسول خدا را مفتون نمود تا جایی که هیچ نقصی در او نمیبیند، پس خداوند تعالی نازل فرمود فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ.
    و نیز در حدیث [1] باستنادش از عبد اللَّه بن مسعود روایت نموده که گفت صبحی بسوی رسول خدا (ص) رفتم پس داخل مسجد شدم و مردم بسیار بودند و گویا بر سر آنان پرنده نشسته است که علی بن ابی طالب علیه السلام وارد بر پیغمبر (ص) و سلام کرد پس بعضی که در آنجا بودند بآن حضرت چشمک زدند، پس پیغمبر (ص) نگاهی بآنها کرده و فرمود آیا سؤال نمیکنید از افضل خودتان، گفتند چرا فرمود فرمود افضل شما علی بن ابی طالب،
    اقدمکم اسلاما و اوفرکم ایمانا و اکثرکم علما و ارجحکم حلما و اشدکم غضبا فی اللَّه و استودعته سری و هو امینی علی امّتی
    پس بعضی از حاضرین گفتند هر آینه علی رسول خدا را مفتون کرده تا باو هیچ چیزی نمیبیند، پس خدا نازل فرمود فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ میگویم این حدیث مانند حدیث اوّل است با مختصر تفاوتی.
    و در حدیث 1005 باسنادش از جابر روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود: دروغ میگوید ای علی کسی که خیال کرده مرا دوست دارد و تو را دشمن میدارد، پس مردی از منافقین گفت هر آینه رسول خدا مفتون باین جوان شده، پس خدا نازل کرده، فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ ...

    پیروی گوید:
    شیر خدا و لنگر عرش خدا علی است مرات حق و آینه حق نما علی است 
    در روز حشر شافع امت محمد (ص) است باب النجاة سلسله انبیاء علی است 
    بعد از وجود اقدس خاتم حبیب حق بر کل جن و انس و ملک رهنما علی است 
    اوّل رجل که دین محمد (ص) قبول کرد و آن دوّمین ز خمسه آل عبا علی است 
    نقش نبی و باب علوم محمد (ص) است چارم نفر که رفته بزیر کسا علی است 
    گر افتخار دیگر برای او نبود این افتخار بس که شه لا فتی علی است 
    در جنگ بدر و غزوه خندق صف احد مردی بود در خور صد مرحبا علی است 
    دست خدا که فوق همه دست‌ها بود دست علی ولی خدا مرتضی علی است 
    شاهی که کرده عطا در گه رکوع انگشتری خویش بفردی گدا علی است 
    بخشنده‌ای که کرده سفارش ز قاتلش بر جانشین خود حسن مجتبی علی است 

    ترجمه ی مجمع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بیستونی، جلد 25، صص 248-252
    http://lib.eshia.ir/10266/25/248

    قَوْله تَعَالَى: {وَإِن یکَاد الَّذین کفرُوا} الْآیَة
    أخرج ابْن الْمُنْذر وَابْن أبی حَاتِم وَابْن مرْدَوَیْه عَن ابْن عَبَّاس فِی قَوْله: {لیزلقونک بِأَبْصَارِهِمْ} قَالَ: ینفذونک بِأَبْصَارِهِمْ
    وَأخرج عبد بن حمید عَن مُجَاهِد {لیزلقونک بِأَبْصَارِهِمْ} لینفذونک بِأَبْصَارِهِمْ
    وَأخرج عبد بن حمید عَن قَتَادَة {لیزلقونک بِأَبْصَارِهِمْ} قَالَ: لینفذونک بِأَبْصَارِهِمْ معاداة لکتاب الله وَلذکر الله
    وَأخرج سعید بن مَنْصُور وَعبد بن حمید وَابْن الْمُنْذر وَابْن مرْدَوَیْه عَن عَطاء قَالَ: کَانَ ابْن عَبَّاس یقْرَأ {وَإِن یکَاد الَّذین کفرُوا لیزلقونک بِأَبْصَارِهِمْ} قَالَ: یَقُول: ینفذونک بِأَبْصَارِهِمْ من شدَّة النّظر إِلَیْک قَالَ ابْن عَبَّاس: فَکیف یَقُولُونَ أزلق السهْم أَو زهق السهْم
    وَأخرج أَبُو عُبَیْدَة فضائله وَابْن جریر عَن ابْن مَسْعُود أَنه قَرَأَ لیزهقونک بِأَبْصَارِهِمْ
    وَأخرج البُخَارِیّ عَن ابْن عَبَّاس أَن رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: الْعین حق
    وَأخرج أَبُو نعیم فِی الْحِلْیة عَن جَابر أَن النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: الْعین تدخل الرجل الْقَبْر والجمل الْقدر
    وَأخرج الْبَزَّار عَن جَابر أَن النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: أَکثر من یَمُوت من أمتِی بعد قَضَاء الله وَقدره بِالْعینِ

    الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 8، 262
    http://lib.eshia.ir/41689/8/262


    اشاره به اینکه دلیلى بر نفى چشم زخم و خرافى بودن آن نیست
    وَ إِن یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصرِهِمْ لَمَّا سمِعُوا الذِّکْرَ

    کلمه ((ان )) بدون تشدید، مخفف ((ان )) است ، و کلمه ((زلق )) به معناى زلل و لغزش است ، و((ازلاق )) به معناى ازلال ، یعنى صرع است ، و کنایه است از کشتن و هلاک کردن . و معناى آیه این است که : محققا آنها که کافر شدند وقتى قرآن را شنیدند نزدیک بود با چشم هاى خود تو را به زمین بیندازند، یعنى با چشم زخم خود تو را بکشند.
    و مراد از این ((ازلاق به ابصار)) - به طورى که همه مفسرین گفته اند - چشم زدن است ، که خود نوعى از تاثیرات نفسانى است و دلیلى عقلى بر نفى آن نداریم ، بلکه حوادثى دیده شده که با چشم زدن منطبق هست ، و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده ، و با این حال علت ندارد که ما آن را انکار نموده بگوییم یک عقیده خرافى است .
    بعضى از مفسرین گفته اند: معناى آیه این است که وقتى ذکر را یعنى قرآن را از تو مى شنوند با نظرى سرشار از کینه و خشم به تو نظر مى کنند، به طورى که مى خواهند با همان نگاه تیزشان تو را بکشند.
    وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ وَ مَا هُوَ إِلا ذِکْرٌ لِّلْعَلَمِینَ

    نسبت دیوانگى به آن جناب دادن در هنگامى که قرآن را از او مى شنوند، خود دلیل بر این است که مى خواسته اند بگویند قرآن از القاآت شیطانها و جن است ، و به همین جهت خداى تعالى وقتى مى خواهد پاسخشان بدهد، مى فرماید: قرآن به جز ذکر براى عالمیان نیست
    و در آغاز سوره نسبت جنون به خود آن جناب را رد کرد، و فرمود: ((ما انت بنعمه ربک بمجنون )) در آخر سوره هم همان سخن آغاز سوره را آورد، تا آغاز و انجام با هم منطبق باشد

    ترجمه ی المیزان فی التفسیر القرآن، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 19، ص 648
    http://lib.eshia.ir/50081/19/648

    در بحث روایی در المیزان نیز مواردی در رابطه با آیات مبارکه آمده است....

    لعنت بر شمر، لعنت بر یزید، لعنت بر عبید الله ابن زیاد ابن مرجانه، لعنت برعمر ابن سعد. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
    آیات پایانی سوره ی مبارکه ی القلم و ما هو ذکر للعالمین آیه ی آخر آن است که کار را مشکل می کند در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که نیست مگر ذکری برای همه ی عالمیان. اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿٢١ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَـٰنُ الرَّحِیمُ ﴿٢٢ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٢٣ هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٤


    مسئله ی کوهمولوژی و موانعی که داریم که مثلاً از یک وادی به وادی دیگری در زندگی و بلکه زندگیها بگذریم، یک نمادی بالواقع دارد که ماورای فهم و شعور ما است در روز قیامت آنطور که پرده ها همه فرو می ریزند و انسان با خدایش ملاقات می کند.  یکی از نمادهایی که در این زمینه واقعاً هم درس آموز است، واقعه ی عاشورایی کربلا است که در حقیقت امام امتی را به شهادت می رسانند. درست است که این یک مثالی است برای اهل تقوایی غیر از امثال این بنده ی حقیر، و اما مثالی هم هست که در نوع خود بی نظیر است و تکرار نشدنی است برای بشریت چنین واقعه ی عظیمی. یعنی دیگر بشریت حتی به گرد آن حضرت هم نمی تواند برسد آنطور که بنده ی حقیر از اندک مطالعه ای که در این زمینه داشته ام در می یابم.
    و اما این مسئله هم که روز قیامتی هست که واقعه اش را بارها در قرآن کریم برای اهلش شرح می کند نیز چیزی نیست که کسی بتواند انکار کند و حتی چیزی نیست که فقط برای مسلمین است و بلکه برای همه ی ادیان الهی مسلم است که روز قیامتی داریم. لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنفس اللوامة. تا اینجای قضایا را داشته باشید. و اما بعد ما در همین دنیا نیز مشاهده می کنیم که گاهی چطور پرده ها همه فرو می ریزند و انسان می شنود از مومنین با تقوایی که چطور است که انگار در مقابل خدا هیچ مانعی و بین او و خدا یافت نمی شود و اینجا است که گویی همان تقوا است که به کار می آید و هیچ چیز دیگری کارساز نیست چرا که آن بنده ی مومن کوچکی خود را در می یابد که چه؟ آیه شریفه می فرماید که اگر این قرآن مجید را به کوه نازل می کردیم، از خشیت و ترس عظمت خدا پودر می شد.
    مثال ابتدایی اش این است که پرده هایی از واقعیات هست که در همین دنیا نیز بر مومنین با تقوا و بلکه حتی بر دانشمندان و یحتمل همه ی افراد نوع بشر نیز کما بیش کنار می روند و حقایق بر ما آشکار می شوند. این یک امری است که غیر قابل انکار است هر چند که خیلیها نیز هستند که اگر هم تفکر کنند بدتر از این حقیر یحتمل یافت نشود که به آخرت خود نمی تواند تفکر کند؛ و بلکه یحتمل ان شاء الله همه و همه هم بهتر از این حقیر است که در امور دنیا و آخرت خود تفکر می کنند.
    نکته ی قابل توجه اینجا است که چطور است که ما در این میان قرار است امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) خود را دریابیم؟! حالا یا این بنده ی حقیر این کار را بلدم که انجام دهم یا نمی توانم، این یک امری است ماورای توان شخص و بلکه امری است الهی که بشریت به آن نقطه ای برسد که فرد فرد افراد بشر امام زمان خود را بتوانند دریابند. و حالا کاری نداریم که بعضی چطور می خواهند این امر را آنقدر بقول معروف زیر سبیلی در کنند که در نهایت گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است و بلکه رژیمی آمد و رژیم دیگری رفت و آب از آب هم تکان نخورد. شتر دیدی ندیدی!
    چطور شتر دیدی ندیدی؟ یعنی مثلاً مدعی می توان شد که ما مثلاً خوب چطور است که از گوگل استفاده می کنیم؟ از ویندوز مایکروسافت استفاده می کنیم؟ از مثلاً حتی آمازون دات کام هم استفاده می کنیم؟ و چطور همه ی اینها هم بدون فیلتر هستند؟ لااقل بنده ی حقیر که فیلتری برای اینها نمی بینم! چطور اینها را مفت و مسلم استفاده می کنیم؟ و چقدر استفاده های خوبی هم دارند؟ خوب، حالا خیلیها هم از این بابت پولدارترین افراد دنیا هم هستند؛ چون فقط بنده ی حقیر استفاده می کنم که پولدارترین فرد نیستند. بزرگ و کوچک و پیر و جوان دارند از اینها استفاده نمی کنند یا خیر؟ اینجا یک پرده ای هست که باید کوهمولوژی آن را اول خوب شناخت که اولاً اینهایی را که ما استفاده می کنیم و حتی اینترنتی به عنوان مدارس فقهی و ویکی فقه نیز در اختیار ما گذاشته می شوند، تا چه حد به واقعیت نزدیکند. و حالا کاری نداریم که اگر کسی کتابی را از آمازون دات کام تهیه کند و بخرد تا چه حدودی واقعیت دارد یا سر تا پا نیز دروغ است. و اما همین که می فرماید ثروتمندترین فرد دنیا فلانی است، ایا این معنایش این است که ما هم می توانیم مثل او ثروتمندترین فرد دنیا شویم یا اینکه این یک فرصتی است منحصر به فرد که مخصوص او است و لاغیر؟ چرا که مثلاً خیلی هم خیر است؟
    حالا این را هم کاری نداریم فعلاً و این مسئله ی دیگر را در نظر آورید که فرض بفرمایید که شما در خانه ی خود نشسته اید یا در مکان دیگری هستید و دارید تلویزیون یا فیلم سینمایی را مشاهده می کنید. معمولاً مسئله با تلویزیون و مخصوصاً سینما از این نوع است که شما با یک سیستم یک طرفه ای طرفید که مثل مثلاً اینترنت آنطور که باید و شاید اینتراکتیو نیستید. این درست است که مخاطب سینما و تلویزیون، بیننده ی آن است اما این سیستم یک سیستمی است یک طرفه که لااقل از همان طریق نمی توانید پاسخی دهید. و لذا فرستنده ی پیامهای تلویزیونی و سینمایی مستقیماً لااقل نمی توانند از واکنش مخاطبان خود آگاه شوند. الا اینکه آنها آنطور که در آمریکا رایج بود و می گفتند، فرستنده ی تلویزیونی برای مخاطبان خود بطور آماری و احتمالی جعبه ی سیاهی تعبیه کنند و آیا این را به آنها نیز اطلاع می دهند یا خیر هم خود سوال دیگری است، که بالاخره از واکنش آنها با خبر شوند. و این مال قدیمها بود که تصور چنین وسایلی خیلی هم قابل تصور نبود و دور از ذهن می نمود. و یک نمادی داشت که در 1984 جورج اورولز کما بیش بطور نمایشی نمایانش می کرد.
    اما عرض بنده هم این است که همانطور که مثلاً رفتن به کره ی ماه را یحتمل بعضی امروزه روز نیز باور ندارند که بشر به کره ی ماه قدم گذاشته است. همانطور هم بنوع دیگری یحتمل بعضی باورشان نیاید و به ذهنشان هم خطور نکند و از این پرده نگذرند که یحتمل چیزی را که در تلویزیون یا سینما مشاهده دارند می کنند تصویری است از خود آنها با اینکه او نیز یکی از بسیاری از مخاطبانی است که همه و همه دارند تلویزیون را مشاهده می کنند. مثال این ناباوری از همه بیشتر آنجا نمایان می شود که دارید مسابقه ی فینال فوتبال جام جهانی را همراه انبوهی دیگر از مردم می بینید. بعضی یحتمل مدعی شوند که این یک دیوانگی است که کسی بنظرش برسد که هم او است که نتیجه ی نهایی مسابقه ی فوتبال را تعیین می کند چرا که هم او نیز هست که دارد مسابقه را می بیند حتی اگر نتیجه را هم دقیقاً بیان کند که این است. و همان هم بشود. این نه کمی و بلکه بسیار دور از ذهن است. و اما یحتمل بتوان گفت که بستگی هم دارد که این کیست که چنین چیزی به ذهنش رسیده است و یحتمل خیلی هم دور از ذهن حتی در مورد مسابقهی فینال جام جهانی فوتبال هم نباشد که یک شخص خیلی مهمی هست که واقعاً قادر است نتیجه را بر حسب پیش بینی او حساب کند! چه عرض کنم؟ البته این هم یک امری نیست که شما بخواهید رویش مثل مسابقات اسب دوانی شرط بندی هم کنید که آیا چنین چیزی ممکن است یا خیر؟ و آماری و احتمالات آن چقدر است؟ 
    و اما اینکه کسی قادر باشد که امور دنیا و آخرت خود را و نه بقیه ی عالم را خود تعیین کند نیز از امور بسیار مهم عالم می تواند باشد. حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همین جاها است که بکار می آید یا خیر که آیا بالاخره دردسرها و درگیریها و یا بقول معروف انتنگلمنتهایی هم دارد؟! لطفاً التفات بفرمایید! گاهی اوقات مثل توییتها پرده ها برداشته می شوند گویی و در لجن پراکنیها باز هم می شوند، بر خلاف آنچه این بنده ی حقیر در مورد وبلاگ خود مشاهده می کنم که انگار خود این بنده ی حقیر است و خودم و گویی هیچ انتنگلمنت دیگری الا اینکه گاهی مشاهده می شود که حتی در مقالات منطقی بعضی از برکلی نیز عیناً می فرمایند که: بعضی اشکال می کنند که .... حالا زبانش فرق می کند و یحتمل به انگلیسی است و الا مضمون همان مضمون است. معنایش این نیست که می خواهد حرفی را به این بنده ی حقیر برساند که غیر از آن نمی توانست هم چنین کند!
    خلاصه ی کلام اینکه گاهی اوقات امر رسیدن به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و بلکه کوهمولوژی گذشتن از این دنیای ما سوی الله و به لقاء الله پیوستن همانا، و آنرا در لحظه ی مرگ آیا بدان رسیدن یا نرسیدن هم بر حسب درجات تقوای مومنین و مومنات همان. و اما ما شهادتهای بهشتیان بر علیه دوزخیان و جهنمیان را داریم و آنها را چه داریم که بگوییم که همینطور از صدر اسلام تا کنون ادامه دارند و تا روز قیامت هم ادامه خواهند داشت. بنده این نکته را هم راجع به علم و اینکه علم سلطان است را عرض کنم که علم یقیناً تمرین هم می خواهد آنطور که مسلط شدن به زبان هم تمرین می خواهد. چطور است که شما همین را می خواهید تمرین کنید که درست بفرمایید: که العلم سلطان فمن یجده صیل به، و من لم تجده صال علیه. وقتی زبانی برای شما نامانوس است، این زبان را آموختن تمرین می برد. حالا شده صد مرتبه نیز آنرا بگویید، هزار مرتبه هم آنرا بگویید و برای شما جا نیافتاده باشد، بالاخره باید جا بیافتد. العلم سلطان، فمن یجده صیل به، و من لم تجده صال علیه. و لذا بعد شما همین را در مورد نماز خود هم در نظر آورید همانطور که در مورد آیات قرآنی که می آموزیم و استفاده می کنیم نیز در نظر آورید و حتی در مورد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای که می آموزیم نیز در نظر آورید. و ببینیم که در نهایت چطور است که می فرمایند العلم سلطان من وجده صال به، و من لم یجده صیل علیه. مثلاً چرا این وجده است یا صال است و چرا آن یکی یجده یا صیل است؟! زبان و تسلط به آن یک چیزهایی است که با تمرین و تسلط به قواعد صرف و نحو آن انجام پذیر است! و الا اگر بنده ی حقیر با ریشه ی لغات وجده و یجده و صال و صیل هم آشنایی ندارم و قواعد استفاده از انها را هم از لحاظ صرف و نحو تسلط ندارم. هزاری هم که از آنها استفاده کنم، همین است که بطرز خنده داری هم غلط و غلوط می شوند. العلم سلطان، من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. یعنی اگر شما این را مثلاً تغییر می داید و مثلاً می شد  یجده و صیل و تجده و صال آنطور که داشتید: العلم سلطان، من یجده صیل به، و من لم تجده صال علیه، آنگاه چه تغییر می کرد؛ از لحاظ صرف و نحوی می شود؟ نمی شود؟ همین قدر هم  می توانید فرقها را تشیخص دهید؟ گاهی اوقات زبانی غیر از زبان مادری مثل راه رفتن کبک می ماند که آقا زاغه می خواهد تقلید کند و بعد راه رفتن خودش را هم فراموش می کند!
    اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الآخرة. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ۱. إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ﴿القصص: ٧٦﴾
    ۲. فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَقَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿القصص: ٧٩﴾
    ۳. وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَىٰ بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ ﴿العنکبوت: ٣٩﴾
    ۴. إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٤﴾


    ۱. وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿آل عمران: ١٤٧﴾
    ۲. وَابْتَلُوا الْیَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِیبًا ﴿النساء: ٦﴾


    در جنگ اقتصادی، باید از همه بالاتر در نظر داشت که یک طرف امام زمان عجل الله فرجه الشریف است و در طرف دیگر انواع و اقسام قارونها؛ شما همین مسئله ی لجن پراکنی ای که با سکه و دلار می شود را توجه بفرمایید! نفت را به عنوان ثروت ملی ما استخراج می کنیم و می فروشیم و با آن دلار بدست می آوریم و آنگاه می توانیم با آن واردات کالا بخریم. اصلا فرض بفرمایید که این نفت یک ثروت ملی نمی بود و ثروتی می بود شخصی. هر کس چاه نفت داشت یا آنرا می خرید، می توانست برای خودش نفت استخراج کند و آنرا بفروشد. خوب، این یک ثروت شخصی است. از آن یک اشخاصی است و از آن بهره های خود را می برند. ولی بعد همین ثروت باید خرج شود. حال اگر این ثروت را کلاً ببرد خارج از کشور خرج کند که لزوماً همه صدایشان در می آید که تو نمی توانی چنین غلطی کنی.
    اما همین لجن اسراف را همه داشتند و تازه ثروت آنکه چاه نفت را دارد یک قسمت خیلی کوچکی بود از کل ثروتی که هر فردی در اجتماع دارند، دیگر کسی به او ایرادی نمی گرفت که تو چرا ثروتت را می بری خارج و آنجا خرج می کنی. اصلا ببر خارج خرجش کن. لجن است که داری خرج می کنی. مثل این است که بنده لجن را گوگل کنم و کشف لجن کنم. البته کتاب هم می خواهم بیابم، همانجاها یک جایی از میان لجنها می توانم بیابم. قرآن هم در میان این همه لجن پراکنیها هست. امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هست. اما وقتی انبوه آن لجن بیش از حد شد و اسرافها بالا گرفت، دیگر یافتن اثراتی از قرآن و عترت را یافتن با توکل هر چه بیشتر به خدا سخت و سختتر می شود. پس تکلیف چیست؟ مسئله حرکت در جوهر است. جوهره وقتی از بین رفت، هر چقدر در ماهیات حرکت کنیم، آن جوهره ای را که بدنبالش هستیم نخواهیم یافت. وقتی اسلام را نداشتیم، جوهره ی رسیدن و حرکت به سمت امام و عترت و قرآن می شود کربلا. و لذا وقتی اسلام را داشتیم و اما حرکت در جوهر را نداشتیم هم باز مسئله می شود حرکت در ما سوی الله و بلکه حرکت در جوهری که به غیر اسلام می انجامد.
    اینجا مثال پپسی و نوشابه به کار می آید. اصولاً پپسی و نوشابه خوب نیست و بلکه بهتر است که انواع میوه بجایش میل شود. و اما وقتی مزاجی بلغمی یعنی سرد و خشک شد، آنگاه برای اینکه این مزاج از بلغمی را حرکت دهیم به سمت مزاجی که گرم و تر است؛ لازم می آید که از انواعی از سودا استفاده کنیم. و لذا پپسی و کوکاکولا و نوشابه های سودایی. و اما باید هم توجه داشت که این هم تا حدی می تواند کار کند و هر چیزی یحتمل دچار افراط و تفریطی می شود و باید دو قطبیها و دوگانهایی که در دو سر طیفهایی که آنها را از جوهری به جوهری دیگر حرکت می دهد مسلط بود. و این هم اتفاق نمی افتد الا اینکه تغییراتی در دما و آب و هوا نیز می توانند واقع شوند و همین هم مزاج را تغییر می دهد و حرکتهایی جوهری را ایجاد می کنند. یعنی هر چه هوا سردتر شود، مزاج نیز یحتمل باید بیشتر به گرم و تر بگراید و انرژی بیشتر برای حرکت جوهری خود می طلبد. و اما در آب و هوای گرم مزاج برای بیش از حد سودایی نشدن که یحتمل به مزاج بلغمی یا صفراوی می گراید، بیشتر باید به سردی و خشکی میل کند. اما حرکت خون در بدن را هم داریم و این حرکت هم لوازمی را می طلبد که با مزاجها مستقیم و غیر مستقیم در ارتباط است. و اما اعصاب و روان هم حرکتهایی را دارند که با تغییر مزاجها تغییر می کنند و ....
    و لذا بعضی یحتمل ایراد کنند که ما دو سر طیف مختلف را هم داریم که یحتمل به فاین تونینگ می انجامند و آن اینکه در یک سر طیف به مثلاً (SL(2, IR نیاز داریم و در سر دیگر به (SL(2, UV است که کاربرد دارد و اینها را می توان در شبکه ای از (SL(2, Z گنجاند. خوب، اینجا مسئله چطور شد؟ یک جایی ما دنبال شبکه ای هستیم که گسسته است و جاهایی دیگر پیوسته است و بلکه در هر نقطه ای از شبکه نیز طیفی از دو سر قطبین کاربردی هستند. و این هم نمی شود که در نقطه ای که سرد و خشک مزاجی حاکم است را به یک سر طیف و نقطه ای مجاور را که طوری دیگر است به آن سر طیف نسبت داد هر چند که از نوع توابع دیرک دلتایی هم باشند. یعنی یحتمل می شود و اما شبکه به هم خواهد ریخت تا آنجایی که حرکت در جوهر اینجا دیگر چه معنایی خواهد داشت؟ آیا انفجاری رخ خواهد داد یا چه تکینگیهایی یحتمل ایجاد خواهند شد به ازای گروه های بازبهنجارش. البته اینجا اگر مسئله فقط ترمودینامیک یا الکترومغناطیسم و بلکه الکترودینامیک و طیفهای آن است، اینجا باید دید که با چه قسمتی از مدل استاندارد ذرات فیزیک و چه هندسه ی ناجابجایی و بلکه چه کوهمولوژی دوره ای نیز طرفیم.
    خوب، اینجا باز مسئله شخصی که خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف دارند کدام است؟ مسئله، مسئله ی ثروتی است که عین علم است و همین هم هست که به اقتصاد مقاومتی می انجامد. العلم سلطان من یجده صیل به و من لم تجده صال علیه. و دسترسی به این سلطان است که ما را به حرکت در جوهری می خواهد برساند که به امام زمان عجل الله فرجه الشریف می رساند و کوهمولوژیها و گذر از موانع اقتصادی و اجتماعی و نظامی می طلبد. و اما وقتی قارونها نمایانند ولی از حرکت جوهری خبری نمی یابیم، تقارنها و بلکه ابرتقارنهایی مختلف و از جمله MSSM یا نوسانات نیوترینویی و بلکه نیوترالینوها را می طلبد تا مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه ی ناجابجایی و کوهمولوژیهای مربوطه ی بسط داده شده را متذکر شوند.
    مسئله این است که به قرآن و عترت برسیم و بلکه آنها را نجات دهیم و بلکه آنها ما را نجات بخشند حتی از درسهای عاشورایی کربلا بسی حرکتهای جوهری در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می طلبد! انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
    وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿٨٧ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَکَذَٰلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿٨٨ 

      وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿٥٩


    السلام علی المُرَمَّل بالدماء


    • )) البته کسانی هم بوده اند که این میراث گرانبها را حتی به قیمت تکفیر و محرومیت از حقوق حقۀ خویش حفظ و ترویج نموده اند، که از آن جمله می توان به مرحوم آیت الله شاه آبادی اشاره نمود. استاد آشتیانی در این باره می نویسد: مرحوم شاه آبادی مطلقاً اعتنا به گفتۀ مخالفان فلسفه و عرفان نداشت، مانند کوه استوار بود و در فکر او این معنی که انغمار در الهیات و عرفان ممکن است به جنبۀ شریعتمداری او لطمه بزند، خطور نمی کرد (شرح مقدمۀ قیصری، ص 33 ـ 34).
    • )) از آنجا که دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام  قدس سره غالباً به صورت خصوصی تدریس گردیده است، حتی بسیاری از شاگردان ایشان نیز از چند و چون آن اطلاع ندارند و لذا در مصاحبه ها و نوشته های خود یا از این دروس اظهار بی اطلاعی کرده و یا فقط بخشی از آن را متذکر شده اند و در پاره ای موارد نیز تدریس برخی از مباحث یا کتب را از سوی ایشان انکار نموده اند؛ به عنوان مثال آیت الله جعفر سبحانی که یکی از شاگردان قدیمی حضرت امام  قدس سره در فقه و اصول می باشند، پیرامون دروس فلسفی و عرفانی امام چنین می گویند: در تاریخ معاصر نباید به نقلهای غیر مستند کسانی که شاهد عینی نبوده اند اکتفا کرد. مثلاً در یکی از مصاحبه ها آمده بود که امام همۀ اسفار را تدریس کرده است. در حالی که این طور نیست و امام تا بحث علت و معلول تدریس کردند.... معاد را هم یک بار برای افراد زبده ای تدریس کردند و ما را هم خبر نکردند.... هر کس گفته که ایشان درس عرفان گفته ایشان را نشناخته است. امام عرفان را برای هر کسی تدریس نمی کرد. فقط مقدمات فصوص را برای عدۀ محدودی تدریس کرد.... در بعضی از نوشته ها دیدم که گفته اند: امام تمهید القواعد یا مصباح الانس تدریس می کرد، از آن زمانی که ما با ایشان بودیم چنین درسهایی نداشتند ، اگر هم داشتند خیلی قبل بوده. فکر نمی کنم که چنین تدریسی کرده باشند.(پژوهشنامۀ متین، شمارۀ 7، ص 249 ـ 255)همچنین استاد سید جلال الدین آشتیانی در پاسخ به این سؤال که آیا شما در درس عرفان امام هم حاضر می شدید، گفته اند: نشنیدم که ایشان درس عرفان داشته باشند، آثار عرفانی امام هم تألیف است و حاصل تدریس نیست، آن وقتها اصلاً نمی شد کسی عرفان درس بدهد.(پژوهشنامۀ متین، شمارۀ 2، ص 258 ـ 259). البته ایشان خود در مقدمه ای که بر شرح مقدمۀ قیصری نوشته اند دربارۀ دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام چنین آورده اند: امام خمینی ـ جعلنی الله عن کلّ مکروه فداه ـ در حکمت متعالیه به روش صدرالحکماء و العرفاء آخوند ملاّ صدرا، استاد مسلّم و در حقیقت و بدون مجامله باید گفت که آن جناب خاتم حکما و عرفا در عصر ما می باشند، امام قبل از دوران طلبگی حقیر در قم «شرح فصوص» تدریس می کردند و در زمانی که نگارندۀ این سطور در قم تحصیل می کردم، معظم له «شرح منظومه» برای جمعی از افاضل زمان تدریس می فرمودند و مدتها به تدریس اسفار اشتغال داشتند (مقدمۀ چاپ دوم شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص الحکم، ص 34)یکی دیگر از شاگردان حضرت امام در فلسفه، آیت الله سید عزّ الدین زنجانی است که ایشان نیز ضمن آنکه بر تدریس یک دوره از اسفار توسط امام تأکید می کنند و خود نیز در درس اسفار تا پایان جلد اول حضور داشته اند، لیکن از دروس عرفانی ایشان اظهار بی اطلاعی نموده اند.آنچه که به صورت نمونه آوردیم ناشی از آن است که حضرت امام از حدود سال 1328 ش، به دلایلی که از حوصلۀ این مقال خارج است ، آنچنان از تدریس فلسفه و عرفان فاصله گرفتند و به صورت یک فقیه واصولی تمام عیار وارد صحنه گردیدند که دیگر سابقۀ بیست و چند سالۀ تدریس  حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطرها زدوده شد و کسانی هم که بعد از این زمان با ایشان آشنا شدند، ایشان را به عنوان یک فقیه و اصولی متبحر شناختند. در حالی که ایشان پیش از این دوران به عنوان مدرس کتب صدر المتألهین در حوزه شهرت داشته اند. در «آیینۀ دانشوران» ضمن آنکه تدریس علوم عقلی در حوزۀ علمیۀ قم در حدود سال 1311 ش. چنین توصیف شده که محصلین بیشتر به فقه و اصول می پردازند و بدین گونه علوم رغبتی ندارند، از جملۀ اساتید معقول از حضرت امام نام برده شده است. (ص 90 ـ 91) در همین کتاب در مورد خصوصیات حضرت امام در آن زمان چنین آمده است: وقت خویش را بیشتر به تعلیم وتعلم کتب صدر المتألهین گزارده و در محضر آقا میرزا محمد علی شاه آبادی اشتغال به عرفان دارند و هم از حوزۀ درس آیة اللهی [آیت الله العظمی حائری] بهره مند می شوند.(همان، ص 185 ـ 186) و در اضافاتی که مؤلف در حدود سال 1340 ش. بر این کتاب افزوده چنین آمده: از متخصصین علوم فلسفه و عرفان.... در روزگار تألیف اصل کتاب دانشمند عالی مقام حاج آقا روح الله خمینی بودند.... ولی ایدون [اکنون]که قریب سی سال از آن روزگار می گذرد شهرت فقاهت حضرت معظم له عالمگیر شده و از جملۀ آیات الله و مراجع تقلید شیعه بشمارند. (همان، ص 43) حضرت امام خود نیز در نامه ای به مؤلف کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی می نویسند: اینجانب در زمانی که ساکن مدرسۀ دار الشفا بودم مدتها فلسفه تدریس می کردم و در سنۀ 1348 ق.] 1308ش] به واسطۀ تأهل از مدرسه خارج شدم. (صحیفۀ امام، ج 3، ص 183) یکی دیگر از اسنادی که این مطلب را تأیید می کند دو اجازه نامۀ عرفانی است که حضرت امام به دو نفر از شاگردان فلسفه و عرفان خویش در سالهای 1314 و 1317 ش. داده اند و در نامۀ اول چنین آمده است: «فإنّی و لعمر الحبیب مع أنّه لست من أهل العلم و طلاّبه، قد ألقیت إلیه ما عندی من مهمّات اُصول الفلسفة الإلهیة المتعالیة و شطراً ممّا استفدتُ من المشایخ العظام ـ ادام الله ظلهم ـ و کتب أرباب المعرفة و أصحاب القلوب ـ رضوان الله علیهم ـ و قد بلغ بحمد الله تعالی مرتبة العلم و العرفان». همچنین در نامۀ دوم مکتوب کرده اند: «فإنّی قد ألقیت فی روعه اُمّهات ما عندی من اُصول الفلسفة المتعالیة و شطراً وافراً ممّا تلقّیتُ عن المشایخ العظام و صحف أرباب المعارف، فقد بلغ بحمد الله فوق المراد».آنچه از این دو نامه به وضوح برمی آید آن است که ایشان مقدار قابل توجهی از حکمت متعالیه و نیز برخی از کتب عرفانی مانند فصوص، که تقریباً در سال 1310 ش. نزد مرحوم شاه آبادی به اتمام رسانده بودند را تدریس فرموده اند.در اینجا اشاره به بخشی از گفتگوی یکی از نشریات فرهنگی با مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی حائری یزدی که حاوی نکات ارزنده ای پیرامون دروس و مذاق فلسفی حضرت امام است، خالی از لطف نیست:..... چون آن وقت این چیزها در حوزه تعلیم و تعلمش رسماً رایج نبود، آقای خمینی خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس می دادند و گاهی هم در مدرسۀ دار الشفا. بنده یک دوره کامل منظومه پیش ایشان خواندم..... به استثنای فلکیات منظومه. فلکیات را ایشان گفتند که اباطیل است و فلکیات جدید با اینها قابل مقایسه نیست.... آقای خمینی می گفتند اسفار را نخوانده اند، اما آن را با میرزا خلیل کمره ای مباحثه کرده اند و لذا به نظر من، درس اسفار ایشان خیلی سنتی نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به صدر المتألهین می رسد. هر چه بود حدّت و جودت فهم خود ایشان بود که می توانست از عهدۀ تدریس اسفار برآید؛ زیرا این خصوصیت اسفار است که سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفای فوق العاده پیچیده و پیل افکن دارد. شاهد راستین آن حواشی بعضی از محشین اسفار است که نکات مخدوش و غیر وارد به متن بسیار دارد. ایشان علاقه ای به فلاسفۀ مشاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان بیشتر جاذبۀ عرفان داشت، عرفان هم پیش آقای شاه آبادی به خوبی خوانده بودند و دائماً هم مشغول مطالعۀ کتب ابن عربی و غیره بودند؛ لذا به اسفار هم از نظر ابن عربی نگاه می کردند، نه از نظر ابن سینا و فارابی. به کلمات ابن سینا و فارابی که می رسیدند به کلی ناراحت می شدند و با توان سرشار عرفانی از تنگناهای فلسفه خارج می شدند. روزی که من ایرادی اظهار کردم، ایشان در جواب گفتند: شما باید از این گونه سخنان ابن سینا استبراء شوید. باری، بعد از تمام شدن منظومه با دو سه نفر از رفقا.... پیش آقای خمینی اسفار را شروع کردیم. ده سال طول کشید که اسفار را خواندیم. (نامۀ فرهنگ، شمارۀ 17، ص 104 ـ 105؛ پژوهشنامۀ متین، شمارۀ 1، ص 384).
    تقریرات فلسفه امام خمینی، عبدالغنی اردبیلی، پاورقی ص xiv.


    گاهی اوقات یحتمل خوب است که به گفت و شنودهایی که در روزنامه های نیز چاپ می شوند توجه کرد هر چند که این گفت و شنودها یحتمل به حدود گفتگوی تمدنها نرسند! دلیلش هم این است که یحتمل ما بهتر به معنای حدیث حب الدنیا راس کل خطیئه پی می بریم. وانگهی، ما اینجا خود گفتگویی را بین یک عکاس و یک راننده ی تاکسی تنظیم کرده ایم که یحتمل از لحاظ بعضی خیلی هم خسته کننده بنماید. اما بنظر این حقیر نماینده ای است از بحثهای عامی طلبگی بین اصولگرایان و اصلاح طلبان که می تواند در جلوگیری از فقر و فحشاء در گوشه و کنار الگو شود بجای اینکه چاره و راه کاری برای حل مسائل اندیشیده شود.

    عکاس: شمرون.
    راننده: بیا بالا. اقا شما همان عکاسی نیستی که برای عکس پاسپورت آمدیم سراغت و عکس ما را طوری گرفتی که دهانش کج از آب درآمد؟
    عکاس: همان موقع هم بهت گفتم که شما خودت فکر می کنی که دهتش کج است؛ ولی اینطور نیست!
    راننده: لابد می فرمایید که چشمهای ما هم باباغوری می بیند و رانندگی هم نباید کنیم!
    عکاس: خودت می دانی.
    راننده: عکس پاسپورت ما را خراب کردی و تازه طلبکار هم هستی. حالا من چطوری بروم پاسپورتم را بگیرم با این عکسی که دهنش هم کج است؟ همین شماها هستید که باعث گرانی و فقر و فحشاء و اختلافات فاحش طبقاتی می شوید.
    عکاس: آقا شما برو یک نوشابه برای خودت باز کن!
    راننده: پس چی؟ نوشابه مثل پپسی اتفاقاً خیلی هم می تواند برای امراضی مثل اسهال خوب هم باشد. انرژی زا هم هست. تو فکر کردی من این چیزها را بلد نیستم؟!
    عکاس: بارک الله به تو.
    راننده: آقا بی تفاوتی هم نسبت به مسائل روزمره ی اقتصادی کشور حدی دارد. تو کی می خواهی آدم شوی؟
    عکاس: خیلی ممنون، من همینجا پیاده می شوم!
    راننده: بیست هزار تومان.
    عکاس: چرا اینقدر زیاد؟
    راننده: دربست سوارت کردم دیگر. بد است؟
    عکاس: حیف که عجله دارم. و الا جوابت را می دادم.
    راننده: دفعه ی دیگری که کسی آمد سراغت عکس پاسپورت خواست درست عکس بیانداز و فوتوشاپش نکن که دهن طرف را کج کنی!
    عکاس: بابا، والا باله من نبودم و من نکردم. برو توی آینه نگاه کن. ببین دهنت کج نیست؟ اگر نبود، بیا این شماره موبایلم بگو من بجای بیست هزاره تومان، بیست پنج هزار تومان بهت می دهم باضافه ی همه ی پول  عکست را هم پس می دهم. لابد رفتی دندانت را کشیده ای، دهنت از حالت تقارنش خارج شده و این است که دهنت کج شده است.
    راننده: دهن خودت کج است. خجالت نمی کشد. برو دست از سرم بردار. کرایه هم ازت نخواستم. لااقل قبل از اینکه این فتوشاپها و این چیزها در بیاید کلی عکس را روتوش می کردند و درست و حسابی تحویل صاحب عکس می دادند. حالا انگار عکس را می آید درستش کند، خرابتر هم می کند و تحویل می دهد. شده بروم جای دیگر هم عکس بیاندازم، این عکس را می اندازم دور. این آن عکسی نیست که من می خواستم. خودم با موبایلم از خودم عکس می انداختم از این بهتر می شد. برو برو خجالت بکش. آبروی هر چه عکاس است را برده ای. من که به همه می گویم دیگر هیچ کس پیش تو نیاید. من نوشابه برای خودم باز کنم؟ تو برو برای خودت نوشابه باز کن. انصاف هم خوب چیزی است. 

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّـهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿٢٢﴾ سوره مبارکه الانبیاء

    ‏زندگانی حضرت شارح ‏‏قدس سره‏‏ دارای جهات گوناگونی است و از مهم ترین ابعاد آن،‏‎ ‎‏حیات فلسفی ـ عرفانی آن حضرت است که به دلایل پرشمار و از جمله کوته بینی،‏‎ ‎‏تحجّر و سالوس مآبی های رایج، بیش از دیگر زوایای شخصیت ایشان در پردۀ ابهام‏‎ ‎‏مانده و ناگفته های فراوانی را در خود جای داده است.

    تقریرات فلسفه امام خمینی قدس سره الشریف، عبدالغنی اردبیلی، جلد 1، ص ix.


    داشتم دنبال آیه ی 22 سوره ی مبارکه ی الانبیاء می گشتم که رسیدم به ص 82 جلد 2 تقریرات فلسفی امام خمینی، عبدالغنی اردبیلی. اینجا مسئله ی کوهمولوژی را از لحاظ تعارفات حضرت عیسی مسیح علیه السلام وقتی از آسمان به زمین تشریف فرما می شوند و امام زمان عج الله فرجه الشریف در اینجا است که یحتمل در هندسه ی ناجابجایی رخ می دهد یا حتی در اشتراکات مختصات محلی که بر هم منطبق می شوند چطور یحتمل چین و چروکهایی می توانند واقع شوند و اما همینطور هم ما می بینیم که این وقایع را یحتمل بعضی ناشی از تعارفات آن دو حضرت با هم بدانند که هر کدام به دیگری می فرماید که شما بفرمایید به امامت نماز! 
    مسئله اینجا این است که وقتی موضوع اثبات قضایا از راه برهان خلف شد که بشریت به این نتیجه برسد که ما واقعاً هم در جاهلیت اولی واقع شده ایم آنچنان که قبل از ظهور امام زمان واقع می شود، و لذا ما در بین دانشمندان و علماء نفی وجود مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم حتی اگر آن حضرت ظهور هم کرده باشند را خواهیم داشت همانطور که در مورد حضرت عیسی مسیح هم همینطور است. و کار سختتر هم می شود. البته از لحاظ نظریه های چرن-سیمونزی یا ساده تر عرض کنیم اینکه خمینه ای داریم و در مرز این خمینه و درون خمینه انتگرالگیری چطور می شود بر حسب حسابان روی خمینه ها و قضیه ی استوکس، هر کسی یحتمل در حیطه ی عمل خود عمل کند و کارها را پیش ببرد ما لزومی هم به وجود مبارک آن حضرت نیابیم همینطور که لزومی هم یحتمل به اینکه اقتصاد به این روزی که هست مثلاً جایی در این کره ی خاکی باید ترمیم شود یا خیر، نیز می تواند از مشکلاتی باشد که هر کسی می تواند به آن برای خود بپردازد و اقتصاددانان نیز برای خود کار کنند و سپاه و ارتش و نیروی انتظامی هم کار خود را می کند و دولت و بانکها و بانکهای مرکزی نیز کار خود را و همه و همه کار خود رامی کنند و خزانه داری آمریکا هم تحریمهای خود را مثلاً می خواهد اعمال کند و ..... و لذا به همین منوال نیز بعضی ایراد کنند که خوب حالا وجود مبارک ولی فقیه مد ظله العالی نیز اینجا چه کاری را باید انجام دهند! 
    و لذا وقتی در دروهای باطل افتادیم، این دور باطل مدام می تواند ادامه یابد تا جایی که کار به ابتذال کشیده شود و کاراز کار می گذرد و روز از نو و روزی از نو. بالاخره اینکه حرکت در جوهر در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در ماهیت ها و عرض ها تا کجا اثر می کند و حدس (حالا قضیه ی) پوانکره چطور می تواند تبدیل شود به هومئومورفیسمها و بلکه دیفئومورفسیمهای یک کره ی توپولوژیک در ابعاد پایینتر برای خمینه ها و اینکه همولوژیهای فلوئر-هایگارد-ویتن و زایبرگ-ویتن و امثالهم چطور ما را می تواند به این مسائل راهنمایی کند، باید از متخصصین امر سوال شود که مثلاً اگر گره ای یا لینکی در کره ای افتاد و این گره را چه کردیم که تبدیل به خمینه ای دو بعدی شد و امثالهم، آنگاه چطور کره را یحتمل تقسیم کند این زیرخمینه!  جراحیها چطور می شوند و کوبوردیسمها از چه نوعی اند و .... ای قلم سوزلرنده اثر یخ آشناندن منه بیر خبر یخ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ---------------------------------------

    با عرض معذرت و پوزش، لینک سایت پرتال امام خمینی را حذف کردم. اگر بخواهید می توانید آنرا از نظر قبل دانلود کنید. غروب و نماز مغرب هم گذشته بود و این است که بنده دیگر نگاه نکردم به نظرات ببینم مسئله ای هست و اگر هست آن مسئله چیست؟! و یحتمل اصلا لینک را اصلا حذف کنم و با جستجوی "تقریرات فلسفه امام خمینی عبدالغنی اردبیلی" در گوگل می توانید به سایت دست یابید چرا که نظرات را به هم می ریزد!
     لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّـهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿٢٢﴾ سوره مبارکه الانبیاء

    ‏زندگانی حضرت شارح ‏‏قدس سره‏‏ دارای جهات گوناگونی است و از مهم ترین ابعاد آن،‏‎ ‎‏حیات فلسفی ـ عرفانی آن حضرت است که به دلایل پرشمار و از جمله کوته بینی،‏‎ ‎‏تحجّر و سالوس مآبی های رایج، بیش از دیگر زوایای شخصیت ایشان در پردۀ ابهام‏‎ ‎‏مانده و ناگفته های فراوانی را در خود جای داده است.

    تقریرات فلسفه امام خمینی قدس سره الشریف، عبدالغنی اردبیلی، جلد 1، ص ix.
    http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_3109/%D8%AA%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%B3_/_%D8%AC_%DB%B1_/%D8%AA%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%B3_%D8%AC_%DB%B1_


    داشتم دنبال آیه ی 22 سوره ی مبارکه ی الانبیاء می گشتم که رسیدم به ص 82 جلد 2 تقریرات فلسفی امام خمینی، عبدالغنی اردبیلی. اینجا مسئله ی کوهمولوژی را از لحاظ تعارفات حضرت عیسی مسیح علیه السلام وقتی از آسمان به زمین تشریف فرما می شوند و امام زمان عج الله فرجه الشریف در اینجا است که یحتمل در هندسه ی ناجابجایی رخ می دهد یا حتی در اشتراکات مختصات محلی که بر هم منطبق می شوند چطور یحتمل چین و چروکهایی می توانند واقع شوند و اما همینطور هم ما می بینیم که این وقایع را یحتمل بعضی ناشی از تعارفات آن دو حضرت با هم بدانند که هر کدام به دیگری می فرماید که شما بفرمایید به امامت نماز! 
    مسئله اینجا این است که وقتی موضوع اثبات قضایا از راه برهان خلف شد که بشریت به این نتیجه برسد که ما واقعاً هم در جاهلیت اولی واقع شده ایم آنچنان که قبل از ظهور امام زمان واقع می شود، و لذا ما در بین دانشمندان و علماء نفی وجود مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم حتی اگر آن حضرت ظهور هم کرده باشند را خواهیم داشت همانطور که در مورد حضرت عیسی مسیح هم همینطور است. و کار سختتر هم می شود. البته از لحاظ نظریه های چرن-سیمونزی یا ساده تر عرض کنیم اینکه خمینه ای داریم و در مرز این خمینه و درون خمینه انتگرالگیری چطور می شود بر حسب حسابان روی خمینه ها و قضیه ی استوکس، هر کسی یحتمل در حیطه ی عمل خود عمل کند و کارها را پیش ببرد ما لزومی هم به وجود مبارک آن حضرت نیابیم همینطور که لزومی هم یحتمل به اینکه اقتصاد به این روزی که هست مثلاً جایی در این کره ی خاکی باید ترمیم شود یا خیر، نیز می تواند از مشکلاتی باشد که هر کسی می تواند به آن برای خود بپردازد و اقتصاددانان نیز برای خود کار کنند و سپاه و ارتش و نیروی انتظامی هم کار خود را می کند و دولت و بانکها و بانکهای مرکزی نیز کار خود را و همه و همه کار خود رامی کنند و خزانه داری آمریکا هم تحریمهای خود را مثلاً می خواهد اعمال کند و ..... و لذا به همین منوال نیز بعضی ایراد کنند که خوب حالا وجود مبارک ولی فقیه مد ظله العالی نیز اینجا چه کاری را باید انجام دهند! 
    و لذا وقتی در دروهای باطل افتادیم، این دور باطل مدام می تواند ادامه یابد تا جایی که کار به ابتذال کشیده شود و کاراز کار می گذرد و روز از نو و روزی از نو. بالاخره اینکه حرکت در جوهر در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در ماهیت ها و عرض ها تا کجا اثر می کند و حدس (حالا قضیه ی) پوانکره چطور می تواند تبدیل شود به هومئومورفیسمها و بلکه دیفئومورفسیمهای یک کره ی توپولوژیک در ابعاد پایینتر برای خمینه ها و اینکه همولوژیهای فلوئر-هایگارد-ویتن و زایبرگ-ویتن و امثالهم چطور ما را می تواند به این مسائل راهنمایی کند، باید از متخصصین امر سوال شود که مثلاً اگر گره ای یا لینکی در کره ای افتاد و این گره را چه کردیم که تبدیل به خمینه ای دو بعدی شد و امثالهم، آنگاه چطور کره را یحتمل تقسیم کند این زیرخمینه!  جراحیها چطور می شوند و کوبوردیسمها از چه نوعی اند و .... ای قلم سوزلرنده اثر یخ آشناندن منه بیر خبر یخ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣


    466- و قال علیه السلام: الْعَیْنُ وِکَاءُ السَّه.

    قال الرضی: وهذه من الاستعارات العجیبة، کأنه یشبه السه بالوعاء، والعین بالوکاء، فإذا أطلق الوکاء لم ینضبط الوعاء وهذا القول فی الأشهر الأظهر من کلام النبی صلى الله علیه و آله وقد رواه قوم لأمیرالمؤمنین علیه السلام وذکر ذلک المبرد فی کتاب «المقتضب» فی باب «اللفظ بالحروف». وقد تکلمنا على هذه الاستعارة فی کتابنا الموسوم:

    «بمجازات الآثار النبویة».


    466- چشم، حافظ نشیمنگاه است (اشاره به این که هنگامى که انسان به خواب مى‌رود وضوى او باطل مى‌شود).

    شریف رضى رحمه الله مى‌گوید: این از استعارات شگفت‌انگیز است. امام نشیمنگاه را به مشک، تشبیه کرده و چشم را به بندى که سر مشک را به وسیله آن مى‌بندند، که هرگاه بند را رها کنند مشک نمى‌تواند آنچه در آن است نگه دارد. مشهور این است که این سخن از پیامبر صلى الله علیه و آله است ولى عدّه‌اى آن را از امیرمؤمنان نقل کرده‌اند، این را «مبرد» در کتاب «مقتضب» در باب اللفظ بالحروف آورده. و ما در کتاب «مجازات آثار النبویّه» درباره این استعاره سخن گفته‌ایم.

    نهج اللاغه، سید رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

    http://lib.eshia.ir/10336/1/851


    ترجمه ی دیگری از محمد دشتی نیز هست که می فرماید:

    466. (دقت در مشاهدات) (علمی) و درود خدا بر او، فرمود: چشم، بندِ ظرفِ حوادث است.
    می گویم: (این کلام امام علیه السلام از استعاره های شگفت است؛ که نشستنگاه را به مشک، و چشم را به سربند آن تشبیه کرد، و آنگاه که بند گشوده شود، آنچه در مشک است بیرون ریزد...)


    https://arxiv.org/pdf/1808.10237.pdf

    وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣


    466- و قال علیه السلام: الْعَیْنُ وِکَاءُ السَّه.

    قال الرضی: وهذه من الاستعارات العجیبة، کأنه یشبه السه بالوعاء، والعین بالوکاء، فإذا أطلق الوکاء لم ینضبط الوعاء وهذا القول فی الأشهر الأظهر من کلام النبی صلى الله علیه و آله وقد رواه قوم لأمیرالمؤمنین علیه السلام وذکر ذلک المبرد فی کتاب «المقتضب» فی باب «اللفظ بالحروف». وقد تکلمنا على هذه الاستعارة فی کتابنا الموسوم:

    «بمجازات الآثار النبویة».


    466- چشم، حافظ نشیمنگاه است (اشاره به این که هنگامى که انسان به خواب مى‌رود وضوى او باطل مى‌شود).

    شریف رضى رحمه الله مى‌گوید: این از استعارات شگفت‌انگیز است. امام نشیمنگاه را به مشک، تشبیه کرده و چشم را به بندى که سر مشک را به وسیله آن مى‌بندند، که هرگاه بند را رها کنند مشک نمى‌تواند آنچه در آن است نگه دارد. مشهور این است که این سخن از پیامبر صلى الله علیه و آله است ولى عدّه‌اى آن را از امیرمؤمنان نقل کرده‌اند، این را «مبرد» در کتاب «مقتضب» در باب اللفظ بالحروف آورده. و ما در کتاب «مجازات آثار النبویّه» درباره این استعاره سخن گفته‌ایم.

    نهج اللاغه، سید رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

    http://lib.eshia.ir/10336/1/851


    ترجمه ی دیگری از محمد دشتی نیز هست که می فرماید:

    466. (دقت در مشاهدات) (علمی) و درود خدا بر او، فرمود: چشم، بندِ ظرفِ حوادث است.
    می گویم: (این کلام امام علیه السلام از استعاره های شگفت است؛ که نشستنگاه را به مشک، و چشم را به سربند آن تشبیه کرد، و آنگاه که بند گشوده شود، آنچه در مشک است بیرون ریزد...)


    شیخ جعفر ابن نما حلی کتابی دارد معروف به الذوب النضار فی شرح الثار و ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی در ترجمه ی نفس المهموم، در کربلا چه گذشت؟، از ابن نما در توصیفی از قمر بنی هاشم از او نام می برند. البته بعضی نیز یحتمل اشکال کنند که تو در توصیف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و خواندن و یادگیری مطالب آن، آنقدر خود را یحتمل درگیر می کنی که دیگر حتی به خواندن و بلکه شنیدن اخبار روزمره هم توجهی نمی کنی! و بعد هم سعی داری که شدیداً خود را درگیر نشان دهی که چطور باید اقتصاد و بلکه کل عالم را نیز از راه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نجات دهیم با توجه به این اصرار که این کار هم میسر نمی شود الا با عنایت امام زمان عج الله فرجه الشریف. و بنده حقیر عرضم این است که به این اشکال اشکالی هم نمی کنم.
    ولی نکته ای قابل بحث هست اینجا که باید در نظر داشت و آن سهولت دسترسی به اخبار و خبر است که از جمله در اینترنت و حتی موبایلها و توییتها و تلگرام و اینستاگرام و ... یافت می شود؛ الا اینکه یحتمل به فیلترشکن هم احتیاج دارید و آیا بتوان بدان دسترسی داشت و آیا نتوان. این است که بنده حقیر دیروز در خیابان و مترو نمی دانم کجا بود که داشتم قدم می زدم و می رفتم که متوجه شدم که بنده خدایی از موبایلش دارد برای توییتهایی استفاده می کند و بنده نیز این موبایلش را از او خواهش کردم و گرفتم چرا که می خواستم ببینم که چیست که اینقدر در اخبار از توییتها بحث می شود؟ و دیدم که ای دل غافل بلکه عجب دنیای بدون فیلتری هم هست که هر که هر چه دلش بخواهد به همه و همه توییت هم می کند. و فیلتر هم بدون فیلتر و انگار نه انگار که ما در این عالم فیلتری هم باید داشه باشیم. حالا هر کسی می خواهد که باشد که دارد توییت می کند و چه جوابهایی که به او توییت نمی شود. خدا را شکر کردم که بالاخره یک بنده خدایی را توانستم پیدا کنم که در مترو و خیابان و کوچه و بازار هم که شده این توییتها را فرصتش را داد که بنده ملاحظه ای کنم. البته این را هم داشته باشید که بعضی موبایلها را می شود راحتتر فیلترشکن رویش گذاشت چون مثلاً آندرویدی است و بعضی دیگر را که از نوع فرضاً اپلی باشد را یحتمل نشود. و داستانها زیاد هستند. قضایا و اثباتشان هم می توانند بالا بگیرند و این است که بنده ی حقیر زیاد وارد این قضایا نمی شوم به این قیمت که بعضی اشکال خواهند کرد که تو در آسانسور باز می شود و می بینی که یکی بیرون می آید، و دیگری داخل می شود و باز مردی وارد می شود و زنی بیرون می آید و بلکه یکی وارد شده و چندین نفر خارج می شوند و اصلا نمی فهمی که جریان از چه قرار است؟ این قضایا شدت هم می یابند وقتی که آسانسورها را برای ساختمانهای بلندمرتبه ساخته اند و یحتمل بالای صد طبقه بلندمرتبه سازی شده است.  یحتمل ملاحظه خواهید فرمود که ترددها زیادتر هم خواهند شد و مشکلات مشاهده ای و اعجابها و تعجبها بیشتر هم شوند. یعنی یحتمل ملاحظه می شود که نظمی در ورود و خروج آسانسورها که کی وارد می شود و کی خارج می شود بعد از مدتی وجود ندارد و همه جور افرادی از نوع بشر یحتمل آنجا تردد کنند! و اینکه چرا به این ترتیب است نیز جای بحثهای خود را دارد که در بعضی از اخبار آمده است و در بعضی دیگر خیر. یعنی بعضی یحتمل اشکال می کنند که مسئله کاملاً از نوع آمار و احتمالات است و لذا نظم و ترتیبی در کار ورود و خروج آسانسوری نیست. و اما بعضی دیگر که برایشان آسانسورها تازگی ندارد، یحتمل اصلا به اینکه آسانسورها چرا چنین اند و چرا باید آنها را مشاهده کرد؟ فرقی برایشان نمی کند که چرا؟ آیا مسئله ای از روی تکامل و به کمال رسیدن ذات انسانها در این حرکتها نهفته است؟ یا اینکه خیر؛ مسئله، مسئله ای است از نوع رفت و آمدهای روزمره ای که انسان در کوچه و خیابانها آنها را هر روز می بیند و از کنار آنها می گذرد. حالا یکی ثروتمندتر است و دیگری یحتمل خیلی فقیر هم هست. لزومی ندارد دنبال الفبا و منطق مرتبه های الفهایی که  هندسه ی این ترددها را بررسی می کنند وارد کنیم که حال آیا ما هندسه ی اقلیدسی برایمان کافی است یا به هندسه ی غیراقلیدسی هم نیازی می بینیم، و هندسه ی جبری اینجا چه کاره است و بلکه هندسه ی ناجابجایی را اینجا چه کنیم؟ اپراتور دیرک کدام است و فضای هیلبرتی مربوطه اش کدام و جبر اپراتوری متناظر آسانسوری آن با توجه به بلندمرتبه سازیهای مختلف کدام می شود؟ یا اینکه خیر؛ مسئله آسانسوری که حالا آیا گرانش مشاهده گری را که خود نیز از آسانسور استفاده می کند را تا چه حدی بی وزن می کند وقتی آسانسور می خواهد بایستد یا شروع به حرکت کند را کاری نداریم، ولی بالاخره یحتمل بعضی هم اشکال کنند که الا و لله که شما نمی توانید اینجا از مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه ی ناجابجایی برای هر آسانسوری ک به شما بدهند استفاده کنید و انتظار هم داشته باشید که زودی برسید به آن طبقه ی آخر پنت هاوس سکنی گزینید؛ چرا که مسئله همینطوری به این کشکیها هم نیست! و اما بالاخره حرکت در جوهر نیز اینجا کدام است؟
    و لذا ما اینجا خصوصاً وارد مباحثی از قبیل گرانش چرن-سیمونز و ناورداهای توپولوژیک چرن-سیمونز متناظر آنها نمی شویم و برای این منظور می توانید بعضاً به مقالات موجود در آرشیو را لحاظ فرمایید؛ و حتماً هم مقاله (ها)ی ویتن را نیز در این مورد لحاظ کنید. و اما در مورد آمار و احتمالات، این مسئله را هم در نظر آورید که یحتمل وقتی بیش از 20 صفحه را روی مرورگر خود دارید باز می کنید، آنگاه اتفاقی که می تواند بیافتد آیا از روی آمار و احتمالات هم باشد که بیش از حد به مرورگر سپرده اید و لذا: ریستارت می شود. یا اینکه خیر، مسئله یحتمل این است که رایانه برایش update هایی لازم است و هر چند وقت یک بار به شما پیام می دهد که ریستارت باید شود. و شما حالا این را به تعویق بیاندازید یا نیاندازید، رایانه یحتمل خودش خود به خودی این ریستارت را برای شما انجام دهد. لزوماً مسئله اینجا دیگر فقط آمار و احتمالات یا ویروسی شدن رایانه یا مثلاً اینکه آیا ما با مشکلی از قبیل کهنه و قدیمی شدن رایانه داریم، طرف نباشیم و بلکه لازم هم نیست که از یارانه ای کمک بگیریم. مسئله یحتمل به همین سادگی است که رایانه احتیاج شدیدی به این مسئله دارد که باید به روز شود، و لذا چیزی که اتفاق می افتد این است که حالا بیست صفحه است روی مرورگر دارید یا یک صفحه فرقی ندارد، خودش برای خودش اینترنتی و آنلاین متوجه مسئله می شود و رایانه را آپ دیت می کند. دیگر چه چیزی احتیاج دارید؟ دیگر چه بهتر از این؟ بفرما! همه ی اخبار عالم را هم بخوانید، نمی توانید اینطوری به روز شوید! گاهی اوقات باید در بعضی چیزها یقیناً باور داشت و همه چیز را به آمار و احتمالات ارجاع نداد. منطق قضایا مهم است. مهم این است که بدانید در چه میدانی است که واقع شده اید! F_un? F_2? F_n? F_infinity? و بعد این بینهایت از چه مرتبه ای است و کدام الف و بلکه کدام الفبای منطق ریاضی است و بعد تازه مسئله را چطور می خواهید قاطیقوریایی کنید! مثلاً گیریم که شما همه ی خمینه های توپولوژیک هموار را توانستید از طرقی مثل ناورداهای دانالدسون یا زایبرگ-ویتن یا امثالهم کلاسه کنید؛ خوب، حالا اینها را چطور می خواهید در TQFT/RCFT قاطیقوریایی هم کنید؟ بگذریم که این مسئله هم کلاسیک شده است همانطور که حرکت جوهری هم کلاسیک است. موضوع این است که نظریه های کوهمولوژیکی متناظر مسئله را در رابطه با حرکت در جوهر بیابید. مثلاً به این مقاله نیز نگاهی بیاندازید:

    https://arxiv.org/pdf/1808.06574.pdf

    Please do take a look at these too:

    https://arxiv.org/pdf/1809.00815.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1809.01387.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1809.01387.pdf
    https://arxiv.org/abs/1801.02963
    https://arxiv.org/abs/1801.05722

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    لِّلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّـهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٨٤ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٢٨٥ لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖوَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦

    اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی محمد و آل محمد

    یک چیزی را بنده ی حقیر می خواستم از صبح بنویسم ولی همانطور که مستحضرید تا حالا ننوشتم. یک اتفاق جالبی که افتاد این است که در موبال اگر یک ویدئوی خاصی را بخواهید ببینید، نمی شود؛ ولی در پی سی می شود! این هم از ابداعات جدیدی است که یحتمل بتوان گفت در بعضی مسائل کوهمولوژیک باید ریشه ای داشته باشد. راستی وقتی این حقیر در برکلی بودم، گاهی اوقات ادوین هنری اسپنیر را در راهروهای کلاسهای دانشکده ریاضی در اوانز هال می دیدم. اخیراً دوباره کتاب جبر توپولوژیک او نمی دانم چطور به چشمم افتاد. خدا رحمتش کند، یک کتابی نوشته است که واقعاً سر و کله زدن می خواهد برای فهمش؛ جوانتر که بودم کمی در این جهت سعی و تلاش کردم. کتاب سختی است مخصوصاً اینکه تا آنجایی که بنده یادم هست حتی یک شکل درست و حسابی هم ندارد. فقط قضیه، اثبات؛ باز قضیه، اثبات، ....! بگذریم.
    مسئله ای که مثلاً راجع به کلاسهای پونتریاگین گفتیم، در اینجا است که شما فرضاً یک ضرایبی را دارید که در گروه کوهمولوژی شما یا صحیح است یا گویا. یحتمل بعضی اشکال کنند که خوب چرا ضرایت را به بسط جبری اعداد گویا نیز بسط ندهیم؟ چیزی که هست از لحاظ توپولوژی جبری، غلط نکنم شما یک معادله ی جبری را بدست می آورید که این معادله نماینده ی کلاس پونتریاگین شما است. و لذا بسته به اینکه گروه یا مادول کوهمولوژیک چه ضرایبی دارند، جوابهای این معادله ی جبری نیز متناظراً اثرپذیر می شود! این را هم بگذریم، الا اینکه همانطور که مستحضرید، کوهمولوژی می تواند رابطه ی مستقیمی با نظریه ی منع یا مانع (obstruction theory) داشته باشد.
    برای همین بنده این را عرض کنم که از همینجا است که یحتمل سوء تفاهمیهایی در مفاهیم کوهمولوژی ایجاد می شوند آنجایی که ما با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی سر و کار داریم و لذا با آخوندها و ملاهای خودمان هم سر و کار پیدا می کنیم! مثلاً وقتی ما با تغییر زاویه ای در مشاهده ی ستاره یا سیاره ای در کره ی سماوی برخورد می کنیم که یحتمل برای حتی مدت بسیار کوتاهی رخ دهد و بعد از آن دیگر قابل رویت نباشد، اینجا چه موانعی برای چنین مشاهده ای داریم و بقول معروف کوهمولوژی آن چیست؟
    مسئله اینجا این است که یحتمل ما خودِ زاویه را نتوانیم مشاهده و بررسی و تحقیق کنیم که آیا اصلا زاویه ای واقع شده است یا خیر، و اما یحتمل مثلاً مکانی دچار بادهای تند و سرخی محلی ای شود که از روی آن بتوان زاویه ای را بدان نسبت داد. و حال آیا نماز آیات نیز بر آن مترتب می شود یا خیر؟ این نیز شرایط خاص خود را دارد که در کتب فقهی و توضیح المسائل آمده است. خوب، اینجا یحتمل مشاهده می فرمایید که یک منعی هست که چطور کدام زوایا را می شود مشاهده کرد و کوهمولوژی آنها چیست؟ و اما مسئله ی دیگری که هست این است که منع دیگری هست که ما می خواهیم از ریاضیات و فیزیک مسائل به نظریه های حمیدی مجیدی آیا ورود کنیم آیا نتوانیم ورود کنیم؛ و بعد آنرا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می خواهیم کابردی کنیم. البته بعضی نیز اشکال می کنند که شما در جهت مبتذل قضایا واقعید و اصل قضایا وقتی است که در جهت عکس مسائل را دارید بررسی می کنید!
    یعنی فرضاً ما در حکمت الهی است که واقعیم و آنگاه می خواهیم نظریه های کوهمولوژیک و منع و موانع موجود به گناه افتادن افراد بشر و زوایایی را که آنها ایجاد می کنند را تحقیق و بررسی کنیم. یحتمل همانطور که ملاحظه شود، التفات بفرمایید که تنزل و سعود از حکمت الی به ریاضی فیزیک و فلسفه اینجا ایا امکان پذیر باشد یا نباشد بسته به اینکه ما با چه افرادی از نوع بشر نیز طرفیم. مثلاً فرض بفرمایید که خوب فردا هم یازده سپتامبر است و هم اول محرم است  و هم غلط نکنم بیستم شهریور است! اما یکی یحتمل می فرماید به ما چه که چندم سپتامبر است؟ و دیگری هم حتی یحتمل برایش فرقی نکند که در ماه یا برج محرم است یا شهریور است!
    اما یک جایی هست که مسئله منع جاهلیت اولی و جاهلیت قبل از اسلام و بلکه مسئله ی کربلا و بلکه امام حسین علیه السلام است. این مسئله قابل گذشت نیست. یعنی اینجا دشمن مایل است که زاویه ای را ایجاد کند که غیرقابل جبران است و بلکه این زاویه را ایجاد هم کرده است و به جاهلیت قبل از اسلام و جاهلیت اولی بشریت را مبتلا کرده است و اما باز هم در لجاجت خود دست بردار نیست و مایل است در کار خود ادامه دهد. مسئله از این نوع است که یک وقت هست که زاویه ی ایجاد شده از این نوع است که باد سرخ و تندی ایجاد شده است که نماز آیات را هم واجب می کند. و اما یک وقت دیگر هست که آنچنان طوفاون و گردبادی هم ایجاد شده است که اگر آنرا از قبل نتوانند پیش بینی کنند و بعد منطقه را هم تخلیه نکنند، آنگاه همه چیز را با خود تخریب می کند و از بین می برد. خوب، اینجا هم نماز آیات واجب است آنجا هم نماز آیات واجب است. اما آیا اصلا در هر صورت در مکان و زمان طوفان و گردباز و سیل مورد بحث نماز ایات مفهومی هم برای آنها دارد همانطوری که محرم و صفر هم یحتمل خیلی برای معنا نداشته باشد. و ما می دانیم هم که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است از امام خمینی است.
    و لذا یک وقت هست که محاسبه ی زاویه ی مورد بحث خود امام و بلکه خود کربلا و عاشورا است؛ و مسئله، مسئله ی منع و موانع و نظریه های کوهمولوژیک مربوطه ی آن است. و اما یک وقت دیگر مسئله مسئله ی منع گناهان افراد بشر است بطور عام که حتی چه زوایایی را می توان ایجاد کرد که این زوایا مانع آن گناهان شوند. به عبارت دیگر چه حرکتهایی حرکتهای جوهری است و چه حرکتهایی حرکتهایی است که مانع این حرکتهای جوهری است در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؛ و آنگاه نظریه های کوهمولوژی متناظر این قضایا کدامند. کجا آیتی از آیات الهی می تواند انسانی و بلکه امتی و از جمله و خصوصاً امتهای اسلامی را متنبه کند و از توابین و متطهرین گرداند و کجا مسئله این است که الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا. یا کجا امتی ادعای خدایی دارد که یحتمل به انسانی آیات الهی را بنمایاند و بلکه شبیه سازی کند و اما خود در کفر و شرک و نفاق خود دارد تا روز قیامت درجا می زند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖوَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦


    راستش بنده ی حقیر داشتم به این مسئله تقسیم بندی کوهمولوژیهای کلاف بندیها روی (هم)مرزیهای خمینه ها حساب کتاب می کردم که حالا فرض بفرمایید که کدامها ذهنی و کدامها داخلی و خارجی است. اینجا خیلی سوالات جالبی اتفاقاً می توانند واقع شوند که بحثش می تواند خیلی هم طولانی شود. مثلاً شما به عنوان مسئله ای در مکانیک کلاسیک و تقارنهای حرکتی یک مرکز ثقلی، مطلوب است حساب کنید که وقتی یک هواپیمایی می خواهد تیک اف کند یا فرود آید، سرعت حداقلی و حداکثری که باید رعایت کند چقدر است تا بتواند با ایمنی تیک اف یا فرود آید و بلکه پایداری خود را حفظ کند. همینطور هم که شما وقتی دوچرخه و موتورسیکلت را هم سوارید باید یک سرعت حداقلی را رعایت کند تا تعادلش را حفظ کند؟ از آنطرف ما در مکانیک سماوی نیز یک پایداری ای در اجرام آسمانی می بینیم که ستارگان و سیارات و ماه و زمین و بلکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک نیز همه در مدارهای خود در حرکتند!
    خوب، اینجا شما روی یک خمینه ای، کلافی را دارید و مثلاً اگر خمینه ای دو بُعدی است، بعد از اینکه کلافی روی آن قرار دهید مثل کلافی خطی یا دایره ای یا کره ای ...، آنگاه ابعادش یحتمل به دو یا سه یا  ابعاد بالاتری ارتقاء پیدا کند؛ و بلکه ناورداهایش نیز عوض شود یا ناورداهای جدیدی نیز بیابد. و لذا اینجا ما کلاسهای ویژه ای داریم که بحثهایی نیز راجع به آنها رفت. 
    اما یک وقت هست که شما اینجا خمینه ها و بلکه کلافهایی نیز دارید که خود در حرکتند و یحتمل نیز در خمینه ها و کلافهای دیگری است که در حرکتند! مثلاً وقتی قطره های باران و برف در ابرها جمع می  شوند، اگر فرصت پراکنده شدن دوباره پیدا نکنند و تغییرات آب و هوایی مناسب نیز ایجاد شود، یحتمل همین ابرها شروع به باریدن کنند. که اینجا خیلیها خواهند گفت که آب دریا در یک حالت گذاری به ابرها و بلکه باران و برف تبدیل شد. و خوب، این روشن است که قطرات باران و برف خود در خمینه ای دیگر یعنی زمین در حرکتند. و اما حالا تا چه حد طبیعی است که جایی همین باران و برف طوفانی شود و جایی دیگر اصلا یک قطره باران هم نبارد و بلکه خشکسالی شود، اینها از اموری است که بسته به حرکتهای ابر و باد و مه و خورشید و فلک و بلکه ی همه و همه ی اجرام سماوی و زمینی و کائنات دارد.
    و اما چون کوهمولوژی کلافها روی خمینه ها را ما تمام و کمال نمی توانیم خودمان به خودی خود و بدون ابزار و لوازم مناسب محاسبه کنیم، یحتمل متوجه هم نشویم که آیا این ماه یا ماه قبل، ما بالواقع چند روز قمری داشته ایم. یا حتی کی بعضی از سیارات قابل رویت هستند. به همین مناسبت نیز گروه های لی تقارنی که کلافهای روی خمینه ها واقع می شوند و بلکه گروه های لی ای را که حرکت اجرامی سماوی را حول اجرامی دیگر تعیین می کنند را نیز یحتمل دقیقاً ندانیم که خطی خاص است؟ یا  یگانی خاص است یا ...؟ و بعد این گروه ها چیست؟
    التفات می فرمایید؟ در حرکت نیز ما کوهمولوژیهایی را داریم که مثلاً هواپیما از نقطه ای بلند می شود و در نقطه ای فرود می آید و سفرش تمام می شود. اما حرکتهایی دیگر هستند که حتی گسسته تر هم هستند آنچنان که در نظریه های کوانتنمی نیز چنین است! و حتی حرکتهای اجرام سماوی نیز هستند که پیوسته و بلکه دیفرانسیل پذیر یا حتی هموار هم هستند. خوب، اینجا ما یک حرکتهایی را می توانیم بررسی کنیم که ذهنی اند و بعضی دیگر هستند که داخلی و دیگران حتی خارجی اند. اما اینکه یک مکانی مدام کویری و خشک است و مکانی دیگر مدام از مناطق حاره و پررطوبت است نیز از ویژگیهایی است که با ذهنیت تنها نمی توان آنها را براحتی تغییر داد و بلکه حتی این ویژگیها از خصوصیات این مکانها و مناطق است. و اما اینکه در ذهنیت بگنجد که مکانی دچار خشکسالی خواهد شد یا دچار بارندگیهای زیاد خواهد شد نیز از ذهنیتهایی است که می تواند علی القاعده به واقعیت داخلی و خارجی بیانجامد. و اگر کسی نتواند این مسائل را درست برای خود حل کند، می فرمایند که کوهمولوژی خمینه ها و کلافهای روی آنها و گروه های لی (که اینجا می توانند ضرایب کوهمولوژیهای مختلف حرکتی و کلافی اصلی  و تقارنها  و بلکه ابرتقارنها روی خمینه ها شده) و حرکتها را از طریق هامیلتونیها و لاگرانژیهای آنها درست بلد نیست محاسبه کند. یا تا یک جاهایی بلد است و بقیه را گیر می کند و گرفتاریهایی برای خود ایجاد می کند! و حال اگر مسائل را حتی بلد نباشد که چطور کوانتمی می شوند و بلکه نظریه های میدان همدیسی مناظرشان را هم نداند که دیگر معلوم است که می فرمایند این بابا کاربرد مکانیک کوانتوم در مکانیک سیالات و کلاسیک سماوی را هم نمی داند.
    بالاخره چیزی که باید توجه داشت این است که تا یک حدودی ما با مکانیک کلاسیک سر و کار داریم که می توان آنرا همچون کارهای مارسدن با گروه های لی و تقارنهای آنها لحاظ کرد. اما یک جاهایی مسئله از حالت کلاسیک بیرون آمده و از یک طرف وارد حیطه ی نسبیت عالم می شویم و از طرفی وارد هندسه ی ناجابجایی و مدل استاندارد ذرات فیزیک و مگنتوهیدوردینامیک می شویم. و اما فنومنولوژی و پدیدارشناسی ای که از وقوع حوادثی که دور و بر ما واقع می شوند و کوهمولوژی ای که اطلس کلاف خمینه ای را که حرکت هموار آنها را بما می شناساند، می تواند ما را در این میان یاری کند.
    مثلاً اینکه هواپیمایی در افق دید ما تیک اف می کند و بلند می شود و دور می شده یا همینطور کشتی ای از ساحل و دید ما دور شده و همه و همه از دید ما ناپدید می شوند، هنوز اینها را می توان با رادارهایی پیگیری هم نمود. و اما اگر ستاره ای در افق دید ما هم هست، در چه زاویه ای است که ما این ستاره را می توانیم رویت کنیم و کی از افق دید ما ناپدید خواهد شد و تاثیر تغییر این زاویه بر ما چیست و بلکه چقدر ما نیز در تغییر آن دخیلیم و بلکه در ابر و باد و مه و خورشید و فلک و طوفان و سیل و خشکسالی و آتشفشانها و تغییر بموقع و بی موقع فصول تاثیرات دارند؟ البته بعضی یحتمل اشکال می کنند که ذهنت بیش از حد نباید کار کند و الا همین هم در کوهمولوژیهای گوناگون و از جمله کوهمولوژیهای بلوری و بلکه انگیزه های دخیل در آنها بیع فضولی است!
    و اما مبحث بیع فضولی نیز خود در مبحث تخصصی فقهی خود بحثها دارد که ما اینجا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نمی خواهیم واردش شویم و یحتمل برای اطلاع می توانید به ویکی فقه رجوع کنید. یعنی همین هم هست که باعث می شود که ما همولوژیها و کوهمولوژیهای لازمه ی کلافهای خمینه ای را با بی تفاوتی از کنارش بگذریم و بدانها توجه نکنیم چرا که بعضی یحتمل اشکال کنند که نه تنها بیع فضولی است و حتی خود فضولی در کار دیگران است که خود اشتباهی بزرگ است! العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
    فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿١١ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ

    https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321318302438#bbr0120

    https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321318302402

    https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321318302384#br0050

    https://arxiv.org/abs/hep-ph/9804428

    https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321318301573#br0120

    https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321318301639

    راستی، دانشجویان شکسپیر مثل این بنده ی حقیر اشتباه نکنید که ado هممعنی add است و بلکه بیشتر هممعنی دردسر یا گیر: entanglement است! خوب است گیرهای کلاسهای پونتریاگین زیر را نیز در نظر بگیریم:

    https://arxiv.org/abs/1509.04288
    https://arxiv.org/abs/1506.08397

    یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید در نظر داشت که چه وقت ما با مسئله ای ذهنی است که طرفیم و چه وقتهایی با مسائلی خارجی طرفیم. و در این جور موارد خیلی هم خوب است که مسئله ای دیگر را هم در نظر آوریم که مسائل را مثلاً تقسیم کند به ذهنی، داخلی و خارجی و حتی ماورای آنها! از جمله مثلاً وقتی ما حدیث جنود عقل و جهل  را در نظر می آوریم، و آنرا با حدیث اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک یا من عرف نفسه عرف ربه ادغام می کنیم، مطلوب است تقسیم بندیهای ذهنی، داخلی و خارجی و حتی کلافبندیها و (هم)مرزبندیهای روی خمینه های مربوطه! مثلاً شما کجاها به چه ناورداهایی نیز احتیاج دارید: پونتریاگین، اویلر، چرن، استیفل-ویتنی ... اگر کسی به اندازه ی کافی در این ناورداها کار کند یحتمل می توان حسابان آنها را درست و حسابی دریافت. چیزی که هست این است که کلاسهای پوتریاگین با خمینه های حقیقی سر و کار دارد و اما همان کلاسهای چرن است وقتی که خمینه یا کلافش را مختلط کنیم. نکته ای که هست این هم هست که شما ضرایب مختلفی در کوهمولوژیهای گوناگون دارید مثل صحیح یا گویا یا حقیقی یا مختلط یا پی تایی یا .... و یحتمل بتوان گفت که همیشه نمی توان ناوردایی را به یک ضریب دلخواهی برای کوهمولوژی مورد نظر در نظر داشت. و لذا مسئله اینجا این هم هست که تقسیم بندی ذهنی، داخلی، خارجی اینجا دوباره چطور است و مطلوب است آنتروپی گیر توپولوژیک یا هولوگرافیک؟! بعضی از مقالات بالا، مثلاً شتاب و کاهش سرعت کیهانی را بطور ذهنی از روی پیچش و نه انحنای کیهانی FLRW یعنی (f(T و نه (f(R با تقارنهای نوتری پیدا می کند.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾
     الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 
     یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿٦٧ 
    ۱. وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلَاتُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولَـٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّـهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ﴿البقرة: ٢٢١﴾
    ۲. فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللَّـهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّـهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴿البقرة: ٢٣٠﴾
    ۳. وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِکُمْ أَزْکَىٰ لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٢٣٢﴾
    ۴. وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَىٰ فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا﴿النساء: ٣﴾
    ۵. وَلَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿النساء: ٢٢﴾
    ۶. وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُم بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَّکُمْ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿النساء: ٢٥﴾
    ۷. وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّـهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ فِی یَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُوا لِلْیَتَامَىٰ بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِهِ عَلِیمًا ﴿النساء: ١٢٧﴾
    ۸. الزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿النور: ٣﴾
    ۹. وَأَنکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿النور: ٣٢﴾
    ۱۰. قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَىٰ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّالِحِینَ﴿القصص: ٢٧﴾
    ۱۱. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا ﴿الأحزاب: ٤٩﴾
    ۱۲. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿الأحزاب: ٥٠﴾
    ۱۳. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَـٰکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّـهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّـهِ عَظِیمًا ﴿الأحزاب: ٥٣﴾
    ۱۴. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّـهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَٰلِکُمْ حُکْمُ اللَّـهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿الممتحنة: ١٠﴾


    همانطور که ملاحظه می فرمایید، اگر لغت نکح را جستجو بفرمایید، آنگاه این چهارده مورد در رابطه با ازدواج را در آیات می یابید. این یک سوال ساده ای است که بطور طبیعی به ذهن خطور می کند که آیا 5 ایه ی در نظر قبل که در مورد نکاح آمده است جزو این 14 مورد هستند؟ این یک سوال سختی هم خوب نیست. می توانید مقایسه کنید و ببینید که نتیجه چیست؟
    اما یک ایرادی هست راجع به دیوانگی و جنون و عیادت از بیماران اعصاب و روان که خوب است اینجا بازگو شود از آنجایی که محرم و صفر هم دارد از راه می رسد و سیاهیها بر پا شده است. و آن این است که برای رضای خدا هم که شده، سعی کنید قبل از اینکه کاملاً به اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک نپرداخته اید و خود را درمان نکرده اید و یحتمل حتی با روانپزشک و روانشناس و مشاور خانوادگی خود مشورت نفرموده اید، همینطوری بلند نشوید بروید به یک بیمارستان جانبازان اعصاب و روان که الا و لله است که ما آمده ایم که شما را ملاقات کنیم و اجازه می دهیم که از حضور ما هر چه خواستید استفاده ببرید. این حتی بعد از این است که شما تازه صلاحیت پیدا کرده اید که به مسجد و حسینیه و نماز جمعه هم تشریف فرما شوید و بلکه به نماز و دعاهای درست و حسابی نیز بپردازید. دلیلش هم این است که خدای ناکرده یک وقت هر چه خل خلی است هم به سر آنها می خواهید وسط کار در بیاورید و همه را بزنید پای دیوانگی خود این عزیزان.
    توجه بفرمایید که ما اینجا این مسئله را داریم که کسی یحتمل بنظرش برسد که 
    و گرنه یلی بود در سیستان، منش کرده ام رستم داستان. 

    یعین، رستم را که حکیم ابوالقاسم فردوسی خودش ساخته است هیچی، ما هم خودمان امام زمان عجل الله فرجه الشریف را همینطوری مندر آری وسط همه ی دیوانگیها و خل خلیها ساخته ایم.  بعضی یحتمل ایراد هم کنند که خوب ما کلی قضایا داریم راجع به (کو)همولوژیهای نظریه های گالوایی و دیگر نظریه های هندسی. خوب چرا ما نیاییم اینها را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به همین آخوندهای همجنسباز خودمان که نه باید سربازی روند و نه حتی باید تفنگ دست بگیرند و حالا آیا این کار را بکنند یا نکنند، کاربردی کنیم. البته زبانشان هم خیلی تیز است و خیلی هم خوب بلدند که همه را به باد انتقاد گرفته و با ضربه ای کاری از پا در بیاورند. بگذریم که بعضیها هم حقشان همین است! یعنی عرض بنده این است که بعضی یحتمل ایراد می کنند که چون آخوندها نباید به سربازی می رفتند، و لذا کمتر هم جبهه های جهادی رفته اند که البته حرف درستی هم نیست. یعنی همان شهدای اسلام از صدر اسلام تا به روز قیامت اگر غیر از این باشد، حسابشان را خواهند رسید. این است که کسی بدین ترتیب می تواند دیوانگی خود را کامل کند آنجایی که بنظرش برسد که حالا بنده ی حقیر کشف الاسرار کرده ام و بلکه از احمد کسروی و ابن تیمیه و وهابیون و حتی انواع و اقسام مدعیان امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم جلو زده ام! یعنی هیچ حد و مرزی در این کار نیست در حیطه ی درگیریهای مستضعفین و استکبار جهانی و محلی و دیوانگیها و جنونها دارد، مخصوصاً اگر دور و برت را هم انواع و اقسام روانپریشیها گرفته باشند و عرب و عجم را هم به جان هم انداخته باشند. و تازه در این میان، شما نظریه های علمی ریاضی فیزیکی هسته ای را هم دارید که باید از آنها سر در بیاورید. و دیگر این آخوندهای بزدل ترسوی همجنسباز را می خواهید چه کنید؟ ببینید دیوانگی را؟ التفات می فرمایید؟ می خواهد کل آخوندها را یک جا حذف کند و خودش بشود همه کاره ی عالم!
    و همین هم هست که این میان بعضی مدعی ادعاهای بسیار کذب می شوند و حتی ادعا می کنند که سفرهای زیارتی نیز می روند و اما باز هم از دیوانگیهای خود دست بردار نیستند. و لذا، تکلیف چیست؟
    تکلیف این است که یک وقت یحتمل امام زمان در میان مستضعفین جهان است که ظاهر می شود و به آنها کمک می رساند و اما یک وقت دیگر هم هست که او بلکه خود در میان سلاطین عالم است که ظاهر می شود و آنجا است که بر کل عالم حکمفرمایی می کند و همه و همه ی عالم تحت فرماروایی او هستند. این است که اینجا دیگر نمی توان به ادعاهای کذب رو آورد و بلکه باید عقل و درایت به خرج داد و واقعاً از مستضعفین عالم دفاع کرد و بر علیه استکبار جهانی با تمام قوا جنگید تا بتوان سر سوزنی پی برد که اصالت و امامت حضرت بقیة الله الاعظم صاحب العصر و الزمان عجل الله فرجه الشریف اصلا یعنی چه؟ اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی
    اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذِینَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَتِهِمْ وَ عَجِّلِ اَللَّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقَائِمِهِمْ وَ أَظْهِرْ إِعْزَازَهُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اُنْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِحْفَظَانِی فَإِنَّکُمَا حَافِظَایَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ
    خلاصه ی کلام این که سعی کنید دیوانگیهای خود را درمان کرده و بعد مثل بچه ی آدم با اخلاقی نیکو و حسنه و پسندیده به دیدار دیگر برادران دینی خود برویم؛ نه همچون قابیل که به کشتار هابیل قائل شد. و لذا در همه ی احوال ما ملاحظه می کنیم که جهاد اکبری که پر از درگیری است در کار است. 
    وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴿٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢
    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
    بنده ی حقیر امسال دیگر حتماً به راه پیمایی اربعین حسینی از نجف اشرف به کربلای معلا و عتبات عالیات خواهم رفت خدا بخواهد و ان شاء الله ما را بطلبد!
    ۱. وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّـهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَـٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَالنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢٣٥﴾
    ۲. وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَلَا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّـهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿البقرة: ٢٣٧﴾
    ۳. وَابْتَلُوا الْیَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِیبًا ﴿النساء: ٦﴾
    ۴. وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّـهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّـهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿النور: ٣٣﴾
    ۵. وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿النور: ٦٠﴾


    3 - علی بن محمد وعن غیر واحد من أصحابنا القمیین، عن محمد بن محمد العامری عن أبی سعید غانم الهندی قال: کنت بمدینة الهند المعروفة بقشمیر الداخلة وأصحاب لی یقعدون على کراسی عن یمین الملک، أربعون رجلا کلهم یقرأ الکتب الأربعة: التوراة والإنجیل والزبور وصحف إبراهیم، نقضی بین الناس ونفقههم فی دینهم و نفتیهم فی حلالهم وحرامهم، یفزع الناس إلینا، الملک فمن دونه، فتجارینا ذکر رسول الله صلى الله علیه وآله، فقلنا: هذا النبی المذکور فی الکتب قد خفی علینا أمره ویجب علینا الفحص عنه وطلب أثره واتفق رأینا وتوافقنا على أن أخرج فارتاد لهم، فخرجت ومعی مال جلیل، فسرت اثنی عشر شهرا حتى قربت من کابل، فعرض لی قوم من الترک فقطعوا علی وأخذوا مالی وجرحت جراحات شدیده ودفعت إلى مدینة کابل، فأنفذنی ملکها لما وقف على خبری إلى مدینة بلخ وعلیها إذ ذاک داود بن العباس بن أبی [أ] سود، فبلغه خبری وأنی خرجت مرتادا من الهند وتعلمت الفارسیة وناظرت الفقهاء وأصحاب الکلام، فأرسل إلی داود بن العباس فأحضرنی مجلسه وجمع علی الفقهاء فناظرونی فأعلمتهم أنی خرجت من بلدی أطلب هذا النبی الذی وجدته فی الکتب، فقال لی: من هو وما اسمه؟ فقلت: محمد، فقال: هو نبینا الذی تطلب، فسألتهم عن شرائعه، فأعلمونی، فقلت لهم: أنا أعلم أن محمدا نبی ولا أعلمه هذا الذی تصفون أم لا فأعلمونی موضعه لأقصده فأسائله عن علامات عندی ودلالات، فإن کان صاحبی الذی طلبت آمنت به، فقالوا: قد مضى صلى الله علیه وآله فقلت: فمن وصیه وخلیفته فقالوا: أبو بکر، قلت: فسموه لی فإن هذه کنیته؟ قالوا: عبد الله بن عثمان ونسبوه إلى قریش، قلت: فانسبوا لی محمدا نبیکم فنسبوه لی، فقلت: لیس هذا صاحبی الذی طلبت صاحبی الذی أطلبه خلیفته أخوه فی الدین وابن عمه فی النسب وزوج ابنته وأبو ولده، لیس لهذا النبی ذریة على الأرض غیر ولد هذا الرجل الذی هو خلیفته، قال: فوثبوا بی وقالوا أیها الأمیر إن هذا قد خرج من الشرک إلى الکفر هذا حلال الدم، فقلت لهم: یا قوم أنا رجل معی دین متمسک به لا أفارقه حتى أرى ما هو أقوى منه، إنی وجدت صفة هذا الرجل فی الکتب التی أنزلها الله على أنبیائه وإنما خرجت من بلاد الهند ومن العز الذی کنت فیه طلبا به، فلما فحصت عن أمر صاحبکم الذی ذکرتم لم یکن النبی الموصوف فی الکتب فکفوا عنی وبعث العامل إلى رجل یقال له: الحسین بن أشکیب فدعاه فقال له: ناظر هذا الرجل الهندی، فقال له الحسین: أصلحک الله عندک الفقهاء و العلماء وهم أعلم وأبصر بمناظرته، فقال له: ناظره کما أقول لک واخل به والطف له فقال لی الحسین بن أشکیب بعد ما فاوضته: إن صاحبک الذی تطلبه هو النبی الذی وصفه هؤلاء ولیس الامر فی خلیفته کما قالوا، هذا النبی محمد بن عبد الله بن عبد المطلب ووصیه علی بن أبی طالب بن عبد المطلب وهو زوج فاطمة بنت محمد وأبو الحسن والحسین سبطی محمد صلى الله علیه وآله، قال غانم أبو سعید فقلت: الله أکبر هذا الذی طلبت، فانصرفت إلى داود بن العباس فقلت له: أیها الأمیر وجدت ما طلبت وأنا أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله، قال: فبرنی ووصلنی، وقال للحسین تفقده، قال: فمضیت إلیه حتى آنست به وفقهنی فیما احتجت إلیه من الصلاة والصیام والفرائض قال: فقلت له: إنا نقرأ فی کتبنا أن محمدا صلى الله علیه وآله خاتم النبیین لا نبی بعده وأن الامر من بعده إلى وصیه ووارثه وخلیفته من بعده، ثم إلى الوصی بعد الوصی، لا یزال أمر الله جاریا فی أعقابهم حتى تنقضی الدنیا، فمن وصی وصی محمد؟ قال: الحسن ثم الحسین ابنا محمد صلى الله علیه وآله، ثم ساق الامر فی الوصیة حتى انتهى إلى صاحب الزمان علیه السلام، ثم أعلمنی ما حدث، فلم یکن لی همة إلا طلب الناحیة.
    فوافى قم وقعد مع أصحابنا فی سنة أربع وستین ومائتین وخرج معهم حتى وافى بغداد ومعه رفیق له من أهل السند کان صحبه على المذهب، قال: فحدثنی غانم قال: وأنکرت من رفیقی بعض أخلاقه، فهجرته وخرجت حتى سرت إلى العباسیة أتهیأ للصلاة واصلی وإنی لواقف متفکر فیما قصدت لطلبه إذا أنا بآت قد أتانی فقال: أنت فلان؟ - اسمه بالهند - فقلت: نعم فقال: أجب مولاک فمضیت معه فلم یزل یتخلل بی الطریق حتى أتى دارا وبستانا فإذا أنا به علیه السلام جالس، فقال: مرحبا یا فلان - بکلام الهند - کیف حالک؟ وکیف خلفت فلانا وفلانا؟ حتى عد الأربعین کلهم فسائلنی عنهم واحدا واحدا، ثم أخبرنی بما تجارینا کل ذلک بکلام الهند، ثم قال: أردت أن تحج مع أهل قم؟ قلت: نعم یا سیدی، فقال: لا تحج معهم وانصرف سنتک هذه وحج فی قابل، ثم ألقى إلى صرة کانت بین یدیه، فقال لی: اجعلها نفقتک ولا تدخل إلى بغداد إلى فلان سماه، ولا تطلعه على شئ وانصرف إلینا إلى البلد، ثم وافانا بعض الفیوج فأعلمونا أن أصحابنا انصرفوا من العقبة ومضى نحو خراسان فلما کان فی قابل حج و أرسل إلینا بهدیة من طرف خراسان فأقام بها مدة، ثم مات رحمة الله.

    اللهم لا تحرم علیّ ریح الجنة و اجعل لی ممن یشم ریحها و روحها و طیبها

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که وقتی فردی مریض شد، کافی است که کمی بیشتر مایعات میل کند و بیشتر هم استراحت کند تا اینکه بالاخره حالش سر جایش بیاید و دوباره به پا خیزد و یا علی از تو مدد! البته این یحتمل کار هم می کند و اما گاهی نیز وجوب دسترسی به پزشک و طبیب جراح مجرب و حاذق و دوا و درمانهای طول و طویل دار در مورد بیماریهای مزمن یا حاد خیلی هم لازم است. یعنی مثلاً هر چقدر هم که مثبت فکر کنید، باز هم لازم است که گوش و حلق و بینی طوری زیر فشار باشند که تعادلی که بین آنها حاصل می شود، درد را به شخص بیمار بتواند منتقل کند طوری که مثلاً به چشم بلکه دیگر اعضای بدن او نیز آسیبی نرساند. مثلاً فشار خونش هم خیلی پایین نیافتد یا خیلی بالا نرود چرا که بیش از حد روزه داری کرده است یا بیش از حد پرخوری کرده است و چربیهای مضر و قند خونش بیش از حد بالا رفته است او را یحتمل مبتلا به فشار خون بالا کرده است. و گاهی در اینجور موارد که هم فشار خون و هم دیابت و هم اعصاب و روان را در بر می گیرد، یکی دو تا قرص هم اثری ندارند و بلکه باید بقول معروف و طنز رایج کیلو کیلو قرص انداخت بالا و آمپول زد و دوا و درمانهای اساسی کرد.
    اما یک وقت هم هست که طرف زده است به سیم آخر و بستری هم شده است و بقول معروف مبتلا به جنون شده است. خوب، همانطور که گفتیم، دیوانگی هم دیوانگی است دیگر. و فرقی هم ندارد که چه عللی باعث شدند که او را به این روز بیاندازند. این است که خیلی هم اتفاقاً خوب است و یحتمل علمای عظام هم توصیه کنند که وقتی این بنده خدا دوا و درمان کرد و حالش جا آمد، آنگاه خیلی خیلی هم خوب است که اگر مثلاً جانباز اعصاب و روان است بلکه سعی کند به عیادت مریضهای اعصاب و روانی که گرفتار هوای نفس و شهوتها و حرص و آز شده اند و به این روز مریضی افتاده اند برود و از آنها دلجویی کند. نه اینکه سعی کند سنگ صبور آنها شود. خیر، بلکه همین حضور او در جمع آنها و سعی به کمک آنها نیز می تواند روح افزا و توانبخشی به آنها دهد؛ همانطور که خود عیادت کننده نیز بیشتر انرژی مثبت و روح افزایی و روحیه از عیادت خود می گیرد تا اینکه خیری آیا بتواند خیری به مریضی نیز برساند یا خیر! البته همه ی قضیه اینجا است که این روحیه های انرژیزا را طوری تنظیم کنیم که نه فقط یک طرفه انتظار داشته باشیم که جانبازان اعصاب و روان درمان شده و بلکه به عیادت بیماران اعصاب و روان دیگر بروند و بلکه همین که بیماران اعصاب و روانی که مثلاً الکی برای سربازی نرفتن هم خود را به جنون زده اند نیز سعی کنند خود را درمان کرده و به اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک خود بپردازند و بلکه کثافات و نجاسات روحی و اعصاب و روان خود را نیز اشاعه و پراکنده نکنند؛ و آنگاه در نهایت بعد از اینکه توانستند خود را درمان نموده و به ایمان و علم و حکمت رسیده و خود را درست و حسابی درمان کرده و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز به کرسی بنشانند آنگاه چه کنند؟! معلوم است آنها هم به دیدار جانبازان اعصاب و روان و بلکه دیگر جانبازان رفته و بدین ترتیب همه و همه از یکدیگر در جامعه مستفیض شوند و از قبل یکدیگر خیر و برکت ببرند. البته اینها همه بعد از استراحت و مایعات درست و حسابی میل کردن و روحیه گرفتن است. 
    یک سخن حکمت آمیز را از زبان هر کسی که باشد، فطرتاً اثر دارد. مثلاً می فرماید که آزموده را آزمودن خطا است و لذا هزار راه نرفته را که نباید رفت را سعی کن اصلا واردش هم نشوی و سعی و تلاش در آنها نکنی. همین سخن شکسپیر را از زبان بئاتریس در حدیث زیادی راجع به هیچی را توجه کنید:

    Beatrice: The faith will be in the music, cousin, if you be not wooed in good time. if the Prince be too important, tell him there is measure in everything, and so dance out the answer. For hear me, Hero, wooing, wedding, and repenting is as a Scotch jig, a measure, and a cinquepace. The first suit is hot and hasty,   like a Scotch jig- and full as fantastical, the wedding mannerly modest, as a measure, full of state and ancientry. And then comes repentance, and with his bad legs fails into the cinquepace faster and faster will the sink into his grave. 

    (البته دانش آموز و دانشجوی ابتدایی شکسپیر بهتر است خیلی روی مفاهیمی مثل Scotch jig, cinquepace  که یحتمل نوعی از انواع رقص هستند زیاد توقف نکند!)

    و لذا سعی کنید اثرپذیر باشید. حالا حتماً لازم نیست که رئیس جمهور و رهبری معظم انقلاب به دیدار مریضها بروند که می روند هم. همان یک نمایش حکمت آموز حکیمانه از تلویزیون و رادیو پخش شود هم کافی است که خر را نیز آدم کند. البته یک جاهایی هست که این حکمتها وقتی در بحثها و گفتگوها و مناظره ها جاری می شوند، کانه اینطور است که گویی خود صاحب الزمان ظاهر شده اند یا لااقل به ذهنهای حاضرین اینطور خطور می کند؛ و اما حالا اینکه چطور است که این امر به واقعیت بپیوندد، این خود امری دیگر است که مجاهدتها نیز نیاز دارد. اما یک وقت هم هست که نخیر، این خود امام زمان است که ظاهر شده است ولی گویی همه او را گذاشته اند سر کار و او هم همه را گذاشته است سر کار و امان از این بیکاریهای امیرکبیری بیرکاری مهاجرانیها!!! بقول آمریکاییها The buck stops here! یعنی حسن الختام با ولی فقیه و رهبری است آنجا که یقیناً نایب و بلکه صاحب امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز تشریف دارند. و در این میانها فواصلی هست که باید طی شوند از آنجایی که در هندسه ی آراکلف نیز یک وقت دیدید که هندسه های اقلیدسی تبدیل شدند به هندسه های هذلولوی و در این هندسه ها نیز ما بدنبال مبناهای اعداد اول دیگر نیستیم و بلکه خود مبنا است که بینهایت است؛ و این را یحتمل ما در مرزهای اشتراکات بین واریته ها یا اسکیمهای مختلف می خواهیم بجوییم! این است که در حینی که ما هندسه های ناجابجایی را هم داریم، در همین حین هم هندسه های واریته های آبلی را نیز داریم و هندسه های جبری هم وارد می شوند و بلکه هندسه های دیفرانسیل را نیز می توان وارد کرد و کوهمولوژیها نیز از یکی به دیگری قاطیقوریایی می شوند و بالاخره می رسیم به کوهمولوژی بلوری و ماهیگیری در آنها. مثلاً

    https://arxiv.org/abs/1111.0942

    بنده ی حقیر نمی دانم چرا بعضی اینقدر نگرانند که کسی این میانها گوش کس دیگری را نبرد! مثلاًدر آژانس که کسی گوش کسی دیگر را نمی برد. اصلا این روزها دیگر گوش بریدن معنا ندارد؛ آژانس بی آژانس! اللهم اشف کل مریض. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗإِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿٣٤ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّـهُ بَیْنَهُمَا ۗ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا ﴿٣٥  وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿٣٦ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿٣٧

    بعضی یحتمل ایراد می کنند که وقتی این صفحه 84 از قرآن کریم با ترجمه اش خوانده می شود و همه و همه از کودک و نوجوان و جوان و پیر و دختر و پسر و زن و مرد دارند آنرا می شنوند یحتمل سوالاتی برای آنها پیش بیاید که داستان چیست؟ چه سری در این میان است که نباید بازگو شود و می تواند به اختلافات بیانجامد و بلکه خدای ناکرده به جدایی زن و شهور بیانجامد؟ نکند تحریمی در کار است و بلکه مسئله به سوره ی تحریم هم مربوط است؟ آیا این مسئله تحریم می تواند به تحریمهای کشوری بر علیه کشوری دیگر هم بیاننجامد؟
    البته یک وقت هست که زن گفته می شود که نباید اسرار شوهرش را برملا کند، و اما یک وقت دیگری هست که ما انواع سرویسهای جاسوسی را هم داریم که زن بخواهد یا نخواهد اسرار شوهر را برملا کند، سرویسهای جاسوسی هستند که انواع اسرارهای همه را برای همه و همه بر ملا می کنند. اینجا است که وقتی کسی به قرآن کریم و وحی الهی در مسجد و خانه ی خدا دسترسی دارد، به انواع علوم اجتماعی و روانشناسی و حقوقی و قضایی در محکمه های بشری و بلکه دانشمندان علوم و فلاسفه و حکیمان می تواند کمک کند. و اما باز هم همه ی این علوم اجتماعی و روانشناسی و حقوقی و قضایی نمی تواند به گرد پای علوم وحیانی قرآنی برسد. این منشاء وحی است که باعث می شود کودکان را از کودکی حافظ کل قرآن بار بیاورد. همین منشاء وحی الهی است که باعث زدودن کثافات و نجاسات و گناهان و ظلم و ظلمات در صورت توبه توابین و متطهرین می شود و سالک را به سر منشاء نور ستارگانی همچون درخشانتر از هزاران هزار خورشیدها می رساند. 

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿١٢ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥

    یک وقت هست که پیامبری از مکانی به مکان دیگری هجرت می فرماید و مثلاً در مورد پیامبر اکرم مدینة النبی را نیز بر پا کرده و بنا می فرمایند. اما یک وقت دیگر هست که یحتمل هجرتی دقیقاً در راستای مبانی الهی هم نباشد. یحتمل دانشجویی، کاسبی، بازرگانی، خانواده ای است که ترک وطن و مهاجرت می کنند برای امور مختلف. خوب، یک وقت هم می بینید که همین مهاجر بقول معروف هوم سیک (home sick) شد. یکی می رود جامعه ای غیر مسلمان را می تواند مسلمان کند یا لااقل دانشمند، حقوقدان بین الملل، قاضی، فیلسوف، حکیم، یا پزشک می شود،، و دیگری یحتمل افسرده و بلکه دچار روانپریشی می شود. یحتمل باید این را هم در نظر گرفت که فردی در جامعه ی خود نیز دچار درد شود و نه فقط این است که در اثر تحریمها است که دچار درد شده است. مثلاً خشم و هیاهوی ویلیام فالکنر را که به چهار روایت است می توانید بخوانید و حال آنکه روایتها می توانند از حد و نصاب خارج شوند. و اما همین دانشمند و همین فیلسوف و همین انسان والا نیز یحتمل بارها احتیاج به مشاوره های روانشناسانه و وکیل حقوقی و مشاوره های اجتماعی داشته باشند. و با این حال، این هم هست که انسان ممکن است خدای ناکرده به این خسران دچار شود که اصلا وارد سلوکی که او را در مسیر سالک الی الله شدن می انجامد، نشود. و این خود خسران بسیار بزرگی است چرا که آنگاه یحتمل سالک هر چه بیشتر در کثافات و گناهان و نجاسات و ظلمات خود قوطه ور شود حتی متوجه درد خود نیز نمی شود؛ و بلکه در پی این است که دردش را بر دیگری تحمیل کند و آنها را تحریم کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته
    فخر شهریور، شهریار هنر بلوچستان و شهیر موسیقی ایران
    محمد بلوچ زهی
    بخشدار مرکزی نیک شهر

    شاید شهریور به‌خود مفتخر باشد که مفاخری چون شهریار موسیقی بلوچستان و شهیر موسیقی نواحی ایران در دل ایام او متولد شده؛ شوالیه‌ای که نشاید مجال افتخار زایش دیگری چون او در آتیه سایر ماه‌های سال ثبت شود و بدرخشد اینچنین در وادی تاریخ فرهنگ و هنر این سامان.
    براستی او کیست که چنین خداوندگار هنر اصیل بلوچان و تک ستاره درخشان موسیقی نواحی ایران زمین لقب گرفته و نیز با گذشت نزدیک به یک دهه از درگذشت این اسطوره بی‌مانند موسیقی هنوز مردم و مشتاقان به هنر متعالی ایشان در فراغ وی رشک می‌خورند و با یاد و خاطره‌هایش حسرت بر دل‌ها می‌نشیند و اشک بر گونه‌ها بسیار می‌شود جاری.
    آخر مگر سراغ داریم کسی را که اینچنین با هنر متعالی خویش حال همه را خوب کند از نوجوان تا پیر و از کوچک تا بزرگ شور و سرمستی را بر دل نسل‌های مختلف ایجاد بنماید و احساس خوشایند هستی را نیز تسکین بدهد آلام بی‌انتهای یک قوم را صد البته که ما سراغ نداریم در تاریخ قوم خویش!
    باور بفرمایید صاحب این قلم اهل بزرگ نمایی و درشت گویی و توصیف‌نویسی تهی یا مرده پرستی نیست و روحیه‌ای اینچنین نیز ندارد اما کمتر دیده‌ایم که یک اثر موسیقایی برای همه نسل‌ها، سلایق و سنین کاربردی چنین داشته باشد و به جرأت می‌توان گفت آثار «ملاکمالان هوت» اسطوره موسیقی بلوچستان که در دمدمه‌های زادروز ایشان قرار گرفته‌ایم در نیمه نخست شهریور ماه خواستنی مردم بلوچ؛ یکی ازهمان معدود آثار موسیقایی ایران زمین و اقوام و ملل است.
    استاد محمد رضا شجریان در مراسم بزرگداشت«ملاکمالان»این اسطوره بی‌بدیل موسیقی ایران که مهرماه 1386 توسط شورای عالی فرهنگستان هنر برگزار شد گفت:«برای من مایه خشنودی و مباهات است که امروز دربزرگداشت بزرگواری از اهالی موسیقی بلوچ شرکت می‌کنم در حالی که باید بگویم متأسفانه تاکنون آن گونه که شایسته است این فرهنگ را نشناخته وازملا کمال‌ها قدردانی نکرده‌ایم.»
    و نیز محمدرضا درویشی اولین مؤلف دایرة المعارف موسیقی ایران معتقد است«استاد کمالان» بزرگ‌ترین خواننده و موسیقیدان به معنای واقعی کلمه در بلوچستان و در سراسر کشور پهناور ایران است چراکه کمالان علاوه بر اینکه خواننده‌ای برجسته است، شاعری پر آوازه است که حافظ تاریخ شفاهی، فرهنگ اساطیر و ناموس فرهنگی منطقه خودش نیز به شمار می‌رود.»
    گفته‌های دو نفر از برجسته‌ترین موسیقیدانان ایران زمین در این یادداشت کوتاه آورده شد برای سندیت مدعای خویش تا خدایی ناکرده متهم به درشت گویی نشوم چرا که متأسفانه در جامعه کنونی ایران و حتی در میان الیت و خواص آن هیچ‌گونه شناختی نسبت به مفاخر فرهنگی خویش نداریم هیچ بلکه حتی صاحبان رکن چهارم دموکراسی یعنی مطبوعات و رسانه‌های جمعی کشور نیز با گذشت چند روز از سالگرد درگذشت این اسطوره نامی از ایشان نامی نبرده‌اند که این یا به منزله همان شناخت نداشتن از مفاخر خویش می‌دانیم یا آنکه مبنای ارزش و اولویت‌گذاری رسانه‌ها چیزی غیر از این است که به آن اشاره شد.
    باری؛ دلایل بسیار متعددی را می‌توان مترتب دانست بر شکل‌گیری شخصیت برجسته «ملاکمالان هوت» که امروزه با گذشت نزدیک به یک دهه از درگذشت اندوه بار ایشان هنوز هر کجا نشانه‌ای از او باشد مردم بلوچ را بسوی خویش می‌کشاند چرا که محال بود در سال‌های بی‌رسانه در هر خانه بلوچ صدای استاد «کمالان»طنین‌انداز نباشد براستی که او راوی و میراث دار واقعی دردها، رنج‌ها و باورهای یک قوم بود و خود به تنهایی رسانه‌ای پر نفوذ در دل بلوچان از دهه 30 و زمانی که رسانه چندان مفهوم نیافته بود در ایران.
    به جرأت می‌توان«ملاکمالان» را یگانه شخصیتی دانست که بواسطه وجود ارزشمند خود بسیاری از شخصیت‌های مشهور بلوچستان درعرصه ادب و هنر را شکل داد و اعتبار بخشید از جمله آنان می‌توان به مولوی عبدالله روانبد شاعر پرآوازه و محبوب بلوچستان اشاره کرد که سراینده اشعار استاد کمالان بود و از او به‌عنوان سعدی بلوچستان نیز یاد می‌شود یا اینکه علی بلوچ قیچک نواز برجسته و شهیری که محبوبیت، نام، یاد و خاطره کنونی خویش را با آهنگسازی و نوازندگی آثار«استاد کمالان» وام گرفته و مثال‌های متعددی از این دست. استاد«کمالان»هوت در اسفند ماه 88 درگذشت و تاریخ فرهنگ و هنر و ادب این مرز و بوم به یاد ندارد چنین خاکسپاری و سیل عظیم جمعیت و سوگواری سراسری مردم بلوچستان را.  و اما بعد شاید درک و هضم کلمات پایانی برای مخاطبان سخت باشد ولی واقعیتی است غم انگیز وغیر قابل باور که متأسفانه اسطوره‌ای چون «کمالان» هوت حتی یک اثر رسمی ضبط شده ندارد و هیچ‌کدام از آثاری ماندگار ایشان توسط هیچ یک از نهادها و ارگانی متولی به ثبت و ضبط نرسیده و تنها صدایی که از استاد مانده نام و آوازه هنر ایشان است در دل بلوچان سراسر دنیا و نوار کاست‌های بی‌کیفیتی که مردم از دهه سی تاکنون با عشق اقدام به ضبط و جمع‌آوری آن کرده‌اند در مراسم‌ محلی که اکنون در گنجینه خانه هر بلوچ یافت می‌شود همین! 

    روزنامه ایران، 1397/6/14، صفحه اول

    بعضی از موسیقی استاد در آپارات قابل دسترسی است!

    وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚقُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿التوبة: ٦١﴾


    یک وقت هست که یک بمب صدا می اندازید و قرار است که همه ی ماهیها را گیج کند و بیایند روی آب و بعد آنها را بگیرید و کباب کنید و میل بفرمایید. و اما یک وقت هست که خدا نیز یک بمب صدا می اندازید که ببیند وسط نمازتان چه می کنید؟! بعضی یحتمل اشکال کنند که تو خودت با همه ی این خزعبلات ات ما را از همه بیشتر گیج می کنی. چقدر حرف می زنی؟ و سوار کول همه ی ما می خواهی شوی. بالاخره، یک وقت هست که کسی به بندگی خدا راضی می شود و مهاجرت می کند. و یک وقت دیگر تقیه می کند و مهاجرت نمی کند. در هر صورت باید در نظر داشت که به بردگی نیافتاد. البته بعضی برده های مدرن نیز می فرمایند که بعضی از انواع بردگی بهتر از بعضی دیگر است؛ و اما بالاخره بردگی بردگی است دیگر. و حالا ما باید دقت کنیم که سیاه چاله ای را با ستاره ای اشتباه نکنیم که ما را به بردگی و اسارت خودش بیاندازد و بلکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    إِذَا السَّمَاءُ انشَقَّتْ

    الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ ۖ وَأُولَـٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿الزمر: ١٨﴾

    وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚقُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿التوبة: ٦١﴾


    و من خطبة له (ع) (189)

    فی الایمان و وجوب الهجرة

    اقسام الایمان‌

    فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ. وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوارِیَ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ «إلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ» فَإِذَا کَانَتْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى یَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ.

    وجوب الهجرة

    وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّلِ. مَا کانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا. لَایَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْأَرْضِ. فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ. وَ لَا یَقَعُ اسْمُ الاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.

    صعوبة الایمان‌

    إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَایَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، وَ لَا یَعِی حَدِیثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِینَةٌ، وَ أَحْلَامٌ رَزِینَةٌ.

    علم الوصی‌

    أَیُّهَا النَّاسُ، سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ، قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا، وَ تَذْهَبُ بِأَحْلامِ قَوْمِهَا.


    خطبه 189

    درباره ایمان و وجوب هجرت‌

    اقسام ایمان‌

    ایمان بر دو گونه است، یکى ثابت و استوار و در دلها و قلوب، و دیگرى موقّت و عاریتى بین قلبها و سینه ها «تا سرآمدى معلوم».

    آن گاه که انگیزه بیزارى از کسى براى شما پدید آمد، او را مهلت دهید تا هنگامى که مرگش فرا رسد که ساعت مرگ مرز بیزارى جستن است (اگر در آن موقع از اعمال ناشایستش توبه نکرد مى‌توان از او بیزارى جست).

    وجوب هجرت‌

    امّا مهاجرت بر همان حد نخست خود باقى است. (زیرا) خداوند به مردم روى زمین از این که ...

    ایمانشان را پنهان دارند و یا آشکار کنند نیازى ندارد. نام هجرت را بر کسى نمى‌توان گذارد جز آن کس که حجّت خدا را بر روى زمین بشناسد، بنابراین آن کس که حجّت خدا را شناخت و به آن اقرار نمود او «مهاجر» است.

    و نام «مستضعف» بر کسى که حجّت برایش اقامه شده، گوشش آن را شنیده و قلبش آن را حفظ کرده، صدق نمى‌کند.

    امر مشکل‌

    معرفت و شناسایى «امر ما» کارى است بس دشوار که جز بنده مؤمنى که خداوند قلبش را با ایمان آزموده آن را نپذیرد و احادیث و سخنان ما را جز سینه ها و حافظه‌هاى امانت‌پذیر و عقلهاى سالم نگاه نخواهد داشت.

    دانش گسترده وصىّ پیامبر صلى الله علیه و آله‌

    اى مردم! پیش از آن که مرا نیابید آنچه مى‌خواهید بپرسید که من به راههاى آسمان از طرق زمین آشناترم!

    (بپرسید) پیش از آن که فتنه و فساد سرزمین شما را پایمال کند، سایه شوم خود را بر آن بگستراند و عقلهاى شما را دگرگون سازد!


    بعضی یحتمل ایراد می کنند که نظریه های میدان های  همدیسی حتی دابلیو-زی-دابلیویی نیز کلاسیک شده اند چه رسد به اینکه بخواهی به گروه های کلاسیک لی مثل (SL(2,k گروه ماتریسهای دو در دوی خطی خاص بپردازی. می توانستی از اول مسئله را قاطیقوریایی کنی، خیلی بهتر بود. یعنی اینکه مسئله را نمی توانی از شمشیر امیرالمومنین و شمشیر عمرو بن العاص شروع کرده و برسی به شمشیر آخته و کدام زرهی است که پشت دارد یا ندارد و چرا این چنین است؟! دلیلش چیست؟ دلیل مسئله این است که درست است که ما به قومیتهای مختلف کاری نداریم و کاری نداریم که کی مسلمان است و کی مسلمان نیست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. و حتی ما حکمتهایی را که ریشه ی قومیتی هم دارند و از همه بیشتر حکمتهای اهل بیت عصمت و طهارت ائمه ی اطهار سلام الله علیهم اجمعین را تا آنجایی که می توانیم را اخذ می کنیم و از آنها اشباع هم می شویم و بعد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پردازیم. و استبعادی ندارد که همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به زبان دیگری بگوییم و بنویسیم.

    مسئله ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را اینطور در نظر آورید که خوب، همین شاه عبدالعظیم حسنی خودمان را در نظر آورید که بسیاری از علماء در طول تاریخ می روند آنجا که متحسن شوند. عرض بنده همین است که مسئله همین شمشیر امیرالمومنین و نه شمشیر غیر است. شمشیر غیر را وقتی استفاده می کنید، جامعه های محلی و بلکه جامعه ی جهانی می افتد به یک نفاق و بلکه شرک و کفری که تمامی ندارد؛ و بعد هم آیا دارنده ی شمشیر هم سودی از این همه جنگ و دعوا ببرد یا خیر. و اما وقتی نگه دارنده ی شمشیر حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیهم السلام است، وحدت جامعه ی بشری طوری حاصل می شود که جبههی حق و جبهه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در یک طرفند و در آن طرف هم جبهه های باطل و نفاق و شرک و کفر شکل می گیرند و کثافت پراکنی می کنند؛ بالاخره دیوانگی که دیوانگی است و جانباز و غیر جانباز و شهید ندارد. یا کسی از روی دیوانگی و در جنود جهل است که وارد جبهه شده است و یحتمل خودش هم خبر ندارد. یا اینکه خیر در جنود عقل است و به جهاد جنود جهل آمده است. جنود عقل است که از این نوع است که جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. و اما جنود جهل و باطل چنین نیست.

    شمشیری را که در دست جنود جهل است از روی هوا و هوس است و وقتی به علم هم می خواهد بپردازد از روی جهل و نادانی و هوا و هوس است و اگر هم بخواهد نمی تواند از آن بیرون بیاید. و اما شمشیری را که در دست جنود عقل است و بلکه در دست امیرالمومنین علی ابن ابیطالب و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف است، با یک ضربت بموقع عالم را به دو نیم می کند و هرگز از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هر جا که باشد و به هر زبانی که سخن گوید و بنویسد نیز بدر نمی رود، هر چند در ظاهر کربلایی است که به پا شده است. و لذا باید توجه داشت که امثال این بنده ی حقیر یحتمل کم نباشند که دکانی برای خود زده اند که ادای آن شمشیر و شمشیر زدن را در بیاورند. و اما خوب، آب دریا را اگر نتوان کشید، بالاخره یک چاله ای چاهی بزن و هم بقدر تشنگی باید به دریا بلکه یک جوری وصل شد و چشید. حتی شده اگر امام جماعت سهواً یا عمداً هم شده تالوت و جالوت را نگفت کدام به کدام است که پیغمبر است و دشمن پیغمبر کدام است. یحتمل می خواهد شما خود متوجه شوید و مسئله را بررسی و تحقیق کنید که وقتی خواستید از ما سوی الله دست بکشید و به نماز بایستید و کربلا و عاشورا هم شده است نیز نفرمایید حالا چه فرقی دارد که امام نمازش را درست اقامه کند یا من یا هیچ کدام؛ دست کشیدن از ما سوی الله یک جایی تعیین کننده است که آیا شما برای چه نماز خود را باطل می کنید؟ که از ما سوی الله دست بکشید، یا اینکه به ما سوی الله بپیوندید؛ آبروی خود را حفظ می کنید؟ یا آبروی امام جماعت را وقتی نمازت را باطل می کنی؟ نماز خودت فقط باطل می شود یا نماز کل جماعت؟ یک وقت هست که می تونی نمازت را بشکنی که به امام جماعت تذکر دهی که شک نمازش را برطرف کند و خود نیز مکبر می شوی و نماز جماعت را حفظ می کنی و نمی گذاری باطل شود. یک وقت دیگر هست که نه؛ خیلی حواست باشد به این است که حتی نماز خودت را هم درست از جماعت به فرادی تبدیل کرده ای یا خیر؟ مثلاً آیا می توانی نماز فریضه سه یا چهار رکعتی جماعت یا فرادا را به نماز مستحبی یا نافله دو رکعتی تبدیل کنی:

    مواردی که عدول مستحب است 
    1. از واجب به نافله، در جایی که بخواهد به نماز جماعت برسد؛ مثلاً نیت نماز ظهر را به نافله آن تغییر داده و در پایان رکعت دوم، سلام می‌دهد.[5]
    2. از واجب به نافله، در نماز ظهر جمعه که مستحب است در رکعت اول سوره جمعه و در رکعت دوم سوره منافقون خوانده شود، اگر از روی فراموشی سورۀ دیگری به جای یکی از این دو سوره خوانده شود؛ چنانچه به نصف سوره نرسیده باشد، مستحب است، آن سوره را رها کرده و سوره جمعه و منافقون را بخواند، ولی اگر از نصف سوره گذشته باشد، مستحب است نماز را به نافله تغییر داده و مجدداً نماز ظهر را (همراه با سوره جمعه و منافقون) بخواند.[6]

    http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=252#3324



    راستی این کپی پیست را از جای دیگری آوردم چرا که هر کاری کردم از سایت بالا کپی پیست نمی شود! کلاً ما در مدیریت امور لااقل در ظاهر بنظر می رسد که یک سری مشکلاتی داریم که گویی سنگ روی سنگ بند نمی شوند و این درست هم هست. یکی از همین امور مسائلی از همین قبیل است. مثلاً شما ریسیوری را برای کانالهای تلویزیونی صدا و سیمای خودمان دارید. این کانالها مدام برای خودشان تغییر مکان می دهند و از یک کانال به کانال دیگری می روند. مثلاً اگر شبکه ی خبر کانال 11 است. خودش یک مرتبه می شود 12. کانال قرآن می شود از 20 به 4. خیلی خنده دار است. گویی هیچ شمشیری نیست که کانالها را سر جای خود نگه دارد!!! یعنی گروه های تقارنی متناهی S_n به تعداد کانالهای موجود تا چه حدودی جایزند روی کانالها کار کنند؟
    و اما آیا وقتی آسمان شکافته می شود نیز خود به خودی می شکافد و حق را از باطل جدا می کند یا شمشیر امیرالمومنین و بلکه شمشیر امام زمان است. و لا سیفا الا کسره. و آیا با شمشیر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است یا شمشیرهای هسته ای دیگری هم در کارند؟ امثال ما از این خبرها گزارش می دهیم آنچنان که بلکه می فرماید عم یتسائلون و حضرتش با شمشیرش زاویه ای و بلکه زاویه هایی بسیار ریز و باریک می گشاید که همه چیز را درست و حسابی قاطیقوریایی فرماید و حق را بحق از باطل جدا می کند و همه و همه ی یارانش را به سمت حق با خود می برد. إِذَا السَّمَاءُ انشَقَّتْ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    با سلام،
    امیدوارم سوء تفاهمی نشده باشد. بنده ی حقیر از روی announcement شما در پستهای قبلی همین سایت دیدم که این سخنرانی از colloqium هایی است که یحتمل هم کلکیوم (یا کلکیم یا کلوکیوم) ریاضی است. برای همین هم که فینگلیش colloqium را مطمئن نبودم آنرا دو جور نوشتم. آن وقت خیلی هم دیروقت بود و یک مقداری از فیلم را در آپارات دیدم ولی هنوز نتوانسته ام همه اش را ببینم. راستی نوشته ها بنظر این حقیر رسید که خیلی تار است با عرض معذرت. و اما فکر کنم مطالب خیلی زیادی هم هست در آن که باید با دقت خوانده شود و گوش داده شود و تازه با این همه آیا همه را کسی بتواند درست بفهمد واقعاً خیلی کار کرده است. باز هم معذرت می خواهم اگر سوء تفاهمی شده است! تقصیر همیشه از این حقیر است و قبول می کنم! راستی، بنده حقیر وقتی کتاب محمد (صل الله علیه و آله و سلم) زندگینامه ی پیامبر اسلام نوشته ی کارن آرمسترانگ را خریدم، صاحب کتابفروشی گفت کتاب انسان خردمند را هم بخر. و بنده گفتم نمی خواهم. اما حالا که شما توصیه می فرمایید و این همه هم فروش داشته است، حتماً می خرم و می خوانمش. کتاب ساینس و سوسایتی را حالا بتوانم گیرش بیاورم نمی دانم. البته بعضی وقتها هم بنده نمی دانم چرا بعضی به این حقیر ایراد می کنند که تو دو زاری ات کج است؛ چه عرض کنم! بنده حقیر حتی اگر می دانستم که آقای دکتر ترم بعد نظریه ی میدانهای همدیسی درس می دهند، اگر اجازه می دادند حتماً می رفتم سر کلاسشان می نشستم هر چند که دفعه ی اولی که رفتم سر این کلاس ایشان، نمی دانم چرا دو سه جلسه بیشتر دوام نیاوردم. بعضی فکر می کنند همین که در کاری سماجت نشان دهیم کار درست می شود، در صورتی که این نظر این حقیر نیست. خیلی مخلصیم!
    ۱. وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُم بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴿البقرة: ٩٣﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴿البقرة: ١٠٤﴾
    ۳. ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَىٰ وَجْهِهَا أَوْ یَخَافُوا أَن تُرَدَّ أَیْمَانٌ بَعْدَ أَیْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَوَاسْمَعُوا وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿المائدة: ١٠٨﴾
    ۴. فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿التغابن: ١٦﴾
    وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَىٰ فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا ﴿٣ 

    وجود الشیء العینی والذهنی بینما لازم الوجود هو ما یکون لازما لوجوده العینی فقط [١].

    وهذا الّذی أفاده ( قده ) غیر تام وذلک ببرهان ان لوازم الماهیة تثبت لملزومها وهو الماهیة حتى لو قید بعدم مطلق وجودها حیث تصدق القضیة القائلة الإنسان غیر الموجود فی الخارج ولا فی الذهن ممکن أو الأربعة غیر الموجودة زوج ولیس المحکوم علیه فی هذه القضایا الوجود الذهنی للملزوم المتصور فی طرف موضوعها فانه خلف وتناقض ، لأن تصور الأربعة غیر الموجودة ـ أی الأربعة غیر الموجودة بالحمل الشائع ـ لیس بأربعة غیر موجودة بل هی أربعة موجودة فلا یمکن ان یکون الحکم على هذا العنوان بلحاظ نفسه بالحمل الشائع وانما بلحاظه ، بالحمل الأولی کما هو واضح.

    وصدق هذه القضایا برهان على ما کنا نقوله مرارا من ان عالم الواقع أوسع من عالم الوجود العینی أو الذهنی ، فلوازم الماهیة هی أمور واقعیة ولیست أمورا وجودیة حقیقیة ، ولذلک تکون صادقة وثابتة مع فرض عدم الوجود فهی أمور واجبة ضروریة ولکنها لیست واجبة بوجودها وانما واجبة بذاتها ، ولذلک لا یلزم تعدد واجب الوجود ، وما قیل من انها معلولات للملزوم فبناء على أصالة الوجود لا یعقل تأثیر الماهیة فیها واستلزامها لها ، مدفوع بان نسبة هذه اللوازم إلى ملزوماتها انما هی نسبة العرض إلى المعروض لا المعلول إلى العلة بمعنى انها لیست أمورا وجودیة کی تحتاج إلى العلة فی إیجادها وانما هی أمور واقعیة واجبة بذاتها وواقعیتها لا بوجودها ، بل لا وجود لها وانما لها الواقعیة والثبوت الذاتی سواء تحقق وجود للملزوم أم لا وبهذا یعرف ان لوازم الماهیة لیست مجعولة حقیقة أصلا حتى الجعل بالتبع أی الجعل الحقیقی للشیء بتبع جعل منشأه وعلته ، وانما هی مجعولة بالعرض والمجاز باعتبار انتزاعها من الملزوم الموجود فالوجود للملزوم حقیقة ولیس للازم الا مجازا.

    وعلى هذا الأساس یعرف ان وجوب المقدمة على القول به لیس من لوازم الماهیة ؛ باعتباره امرا وجودیا یمکن ان یکون ویمکن ان لا یکون فی نفس المولى ولوازم الماهیة کما قلنا أمور واجبة بذاتها وواقعیتها وصادقة بقطع النّظر عن الوجود. ومن کل ذلک تعرف ان ما فی الکفایة من افتراض ان لوازم الماهیة مجعولة بالتبع وان الوجوب الغیری من لوازم الماهیة للوجوب النفسیّ کلاهما غیر صحیح.

    النقطة الثالثة : لو افترضنا ان الوجوب الغیری من لوازم الماهیة التی هی لیست بمجعولة الا بالعرض والمجاز أو افترضنا ان الوجوب الغیری من لوازم الوجود فیکون مجعولا بالتبع فهل یمکن إجراء الاستصحاب فیه أم لا بناء على التسلیم بالکبرى المبینة فی النقطة الأولى من ان التعبد الاستصحابی لا بد وان یکون فی شیء تحت تصرف المولى جعلا ورفعا؟

    الصحیح : هو العدم ، لأنه لو أرید بالتعبد الاستصحابی نفس الموجود بالعرض أو بالتبع دون الموجود بالذات وبالأصالة فهذا لیس تحت تصرف المولى أیضا ، والمفروض الالتزام باشتراط کون المستصحب تحت تصرف المولى وقدرته بما هو مولى وجاعل ، وان أرید بالاستصحاب نفی الموجود بالعرض أو بالتبع ظاهرا وبلحاظ الأثر العلمی أی نفی الأثر العملی من وجوده ، فهذا خلف اشتراط کون المستصحب امرا تحت تصرف الشارع من حکم شرعی أو موضوع لحکم شرعی وانما هو التزام بالکبرى الأخرى التی بیناها فی النقطة الأولى.

    وبهذا ینتهی البحث عن الأصل العملی.


    از کتاب: بحوث فی علم الاصول، حضرت آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی، صص 279-280 

    http://lib.eshia.ir/13064/2/279


    اول اینکه بنده چند وقتی است که چندین صفحه را باز نگه داشته ام و از جمله 

    https://www.aparat.com/v/Mg8VO

    http://page.mi.fu-berlin.de/castillejo/docs/crystalline_cohomology.pdf

    که وقت هم نمی کنم بدانها درست بپردازم و مشغول مسائل دیگری در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شده ام. و لذا گفتم اینها را اینجا بیاورم چرا که نکند یک وقت برق برود.

    و اما بعضی یحتمل اشکال می کنند که شما چرا اینقدر از الغدیر و بلکه استناد به روایاتی متواتر راجع به شمشیر حضرت علی بن ابیطالب امیرالمومنین یا روایات مجعول و مجعول دیگری راجع به شمشیر عمرو بن عاص و زن و مرد شاکی از یکدیگر می فرمایید؛ امروزه روز که امور ما بر حسب عصر اطلاعات و اینترنت و عصر فضا و تکنولوژی و از جمله تکنولوژی هسته ای داریم بحث می کنیم، دیگر حرف از شمشیر را از رو بستن یا اینکه شمشیر را از غلافش عریان کردن و بر کسی شمشیر کشیدن و بلکه او را با شمشیر کشتن! و بعضی دیگر یحتمل اشکال کنند که الغدیر اگر آن روزی که الغدیر بود اهمیت می داشت، امروز دیگر عید غدیر داریم و اما خود واقعه ی الغدیر چه اهمیتی می تواند داشته باشد مخوصوصاً بعد از اینکه دوازده امام بعد از پیامبر اکرم آمدند و حقانیت امیرالمومنین را به اثبات رساندند که آخرین آنها نیز هنوز حی و حاضر و اما یحتمل هم در غیبت تشریف دارند و ماییم که از او بی خبریم! و لذا آقا جان من، داستان چیست؟

    مسئله اینجا این است که شما حتی اگر نوسانات نیوترینویی را در نظر آورید و بلکه زوایایی را که ماتریسهای نوسانی را می توانند جرمدار کنند را بررسی کنید و حتی زوایای کابیبو در ماتریسهای الکترو-ضعیف را در نظر آورید و بلکه به دیگر ناورداهایی که یحتمل در نظریه های میدانهای کوانتمی توپولوژیک یا هندسی بپردازیم، مسئله را یحتمل بعضی اینطور عنوان کنند که اصلا اینکه سینوس این زوایا (یا حتی خود زاویه از آنجایی که وقتی زاویه خیلی کوچک باشد کما کان همان سینوسش است!) عددی است گویا جبری یا متعالی چه ربطی به کل قضایا در مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه آزمایشات در ال اچ سی دارد؟

    این سوال را یحتمل می توان چنین عنوان کرد که بحث راجع به واجب الوجود یا اینکه العلم سلطان در فلسفه و حکمت متعالیه چه فرقی با بحث آن در مثلاً اصول فقه دارد؛ التفات می فرمایید؟ به هر تقدیر شما نمی توانید یک بحثی از واجب الوجود را از کتابی از اصول فقه بیرون بکشید و آنگاه سعی کنید که از این بحث به واجب الوجود و عدم و وجود مطلق و مقید و ذهنی و امثالهم پی ببرید.

    و اما اینجا مسئله ی دیگری هست که همین زاویه را وقتی ما داریم بررسی می کنیم در نظریه هایی که همدیس هم هستند، آنگاه مثلاً یحتمل یکی از گروه های کلاسیک لی رویش عمل کرده و آنرا ناوردا واقع کند: (SL(2, Z), (SL(2, R),(SL(2, C. یا حتی گروهی باشد که پی تایی است که آیا بتوانید ایدل و آدلهایی را روی آنها به حساب آورید و آیا آنها را در یک بسط جبری واقع کنید.

    عرض بنده این است که به همین مناسبت و به همین نسبت، آیا تفاوتی نمی کند که متکلم و واعظ محترمی که منبر تشریف دارند و شما مستمع اویید، از چه مبحثی دارد سخن می راند و آیا این اصلا درسی است حوزوی یا بلکه سخنرانی ای است عمومی برای عموم مستمعین یا اینکه مرجع تقلیدی مد ظله العالی است و بلکه خود حضرت ولی فقیه مد ظله العالی است. و حالا ما اینجا وارد بحثهای مربوط به سخنرانیهای خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف نخواهیم شد برای اینکه جوهر و ماهیت و عرض این مباحث برای ذهنیت ما چندان معلوم نیست؛ آنچنان که باید بسی آزمایشات شود تا فرق بین ناورداهای توپولوژیک و هندسی و زوایای مختلف بین ذرات قوی و ضعیف و مثلاً کوارکها و لپتونها و بوزونهای عملگر بین آنها همچون Z, W و گراویتونها و فوتونها دقیقاً روشن شوند. مثلاً فرقی هست بین زاویه ی کابیبو ماتریس CKM و زاویه ی مارتیسهای نیوترنوهای جرمدار  PMNS؛ و اینها که یکی نیست! التفات می فرمایید. نکته انیجا است که شما یک وقت هست که منحنی جبری ای یا رویه ی ریمانی ای دارید که فضای مماسی بر آن واقع است  که فضایی چهار بعدی را تشکیل می دهد و اما یحتمل هم بر این فضای مماس، فضای مماس دیگری واقع است و ابعاد را بالا می برد به 6 یا 8 یا 10 یا حتی 11 و 12! و اما همین رویه ی ریمانی یحتمل خود نقطه ای است در فضاهای مماس بالاتر در زمانی و بلکه در زمانی دیگر همان نقطه هم دیگر واقع نباشد. این است که ما در چه ذهنیتی واقعیم نیز مهم است! حالا مثلاً کاری هم نداریم که اگر خارج معبدی شما گوساله ای را دیدید که خیلی هم عزیزش می دارند و آیا شما به ذهنتان رسید که اینها چرا سگهایشان را اینقدر بغل می کنند و می بوسند و امثالهم، اینجا یحتمل برای بعضی مهم هم باشد که آیا واقعاً این یک سگ است یا یک گوساله است که خارج از معبد واقع شده است؛ و بعضی دیگر نیز یحتمل اشکال می کنند که خوب مگر چه اشکالی دارد که بعضی در سعادت آباد نیز دامداری داشته اند و گوساله پرست هم نبوده اند؛ و بعضی دیگر هم اشکال کنند که مگر ما چقدر سیاه چاله و چاله هرز داریم که مدام فکر اینی که در آنها یک وقت کسی آپارتمان سازی کند یا نکند! حکایت همسر خارق العاده ای را که در یک سال چندین بار وضع حمل هم کرد را از صاحب جواهر شیخ ابوالحسن اصفهانی را حتماً شنیده اید دیگر.

    البته بعضی نیز این ذهنیت را پرورانده اند که در اسلام می توان تا چهار همسر اختیار کرد. و اما چنین چیزی را آیه ی مبارکه به دختران یتیم نسبت می دهد که اگر نمی توانید در ازدواج با آنها عدالت را رعایت فرمایید، آنگاه بهتر است دو یا سه یا چهار همسر اختیار کرده و اگر باز هم نمی توانید عدالت را بین آنها رعایت کنید یک همسر اختیار کنید و بلکه اگر کنیزی دارید بدان اکتفا کنید. اینجا مسئله ای شرطی در آیه نهفته است که اگر فکر می کنید که نمی توانید با دختران یتیمی که می خواهید با آنها ازدواج کنید عدالت را رعایت کنید، آنگاه دیگر گزینه ها را انتخاب کنید. و مثلاً با کنیز ازدواج کرده یا با زنان دیگری ازدواج کنید. البته اینجا باز مسائل زیادی واقع می شوند که اگر حتی همان دختر یتیم کولی یا بلکه خیلی هم متومل و ثروتمند و بلکه اشرافزاده نیز خیلی هم مسلمان بود و اما یک جایی وسط ازدواج مرد یا زن یحتمل مشرک یا کافر یا منافق  شدند، باز آیات و احکام فقهی و مسائل دیگری را دارید. و حالا کاری نداریم که چقدر جوانانی داریم که از همان اول مومن و مومنه ای هستند که همه و همه حاضرند به جهاد اکبر با نفوس اماره و لوامه رفته و به نفس مطمئنه رسیده اند. یا فاطمة الزهرا یا امیرالمومنین! یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة. خدایا، همه ی جوانان از مسلمین و مسلمات و المومنین و المومنات را اهل کن و سعادتمندشان گردان. لااقل اگر تا پیرمردی و پیرزنی هم خدای ناکرده پیدا شدند که دیگر بدتر از این حقیر که یافت نمی شود و اما اگر به راه راست برنگشتند، بالاخره اگر توبه ی نصوح توابین و متطهرین از آنها  سر زد را از همه و همه ی آنها بپذیر. اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وا رفع درجته.

    کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب ۩ ﴿١٩

    می فرمایند ابوموسی اشعری بر منبر رفت و امیرالمومنین علی علیه السلام را از خلافت خلع کرد. بعد عمرو بن العاص بر منبر رفت و بر خلاف قرارش با ابو موسی معاویه را بر خلافت نصب کرد. اما بعدها متوجه شد که معاویه چگونه است و در مدح حضرت علی علیه السلام قصیده ای هم سرود.
    اتفاقاً در حدیث مجهولی یک بار که عمرو بن عاص بر منبر خطبه می راند، زنی به او نزدیک شد و از همسرش شکایت کرد. آنها نزد همسرش رفته و گفتند که تویی که با همسرت بدرفتاری می کنی؟ آن مرد گفت به تو مربوط نیست. و عمرو بن عاص نیز همانجا شمشیرش را کشید و او را کشت.
    و اما حدث دیگری هست که این اتفاقاً معروفتر هم هست که زن دیگری به حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهم السلام بعد از منبر آن حضرت نزدیک می شود و او هم از همسرش شکایت می کند. و آن حضرت نیز به درب خانه ی آنها می روند و علی علیه السلام سوال می کند آیا تو با همسرت بدرفتاری می کنی؟ او نیز می گوید که به تو چه؟ و حضرت علی نیز شمشیر را می کشد و او را نمی کشد ولی می فرماید توبه کن! و آن مرد وقتی متوجه می شود که آن حضرت امیرالمومنین است توبه می کند.
    در حدیث مجهول، زن به عمرو بن العاص می فرماید که من فکر می کردم که تو هم مثل حضرت علی علیه السلام فقط برای او شمشیر می کشی و او را نمی کشی؟ چرا او را کشتی؟ و فرزندان مرا بی پدر کردی؟ می فرماید اتفاقاً من هم نمی خواستم او را بکشم، ولی همانطور که وقتی امیرالمومنین علیه السلام مرا دنبال کرد لباسهایم را از تن بدر آوردم و از شمشیر امیرالمومنین نجات یافتم، اینجا هم غضبم بر من غلبه کرد و نتوانستم شمشیرم را کنترل کنم و لذا او را کشتم. و لذا، حالا که انیطور شد، تو هم بیا همسر خودم شو. 
    البته این حدیث کمی مجهول و مجعول هم هست و بنده نمی دانم تا چه حدی صحت داشته باشد؛ و فقط یک بار آنرا بر منبر شنیدم و حالا آیا درست یادم مانده است و دقیقاً همینطور است که بنده عرض کردم یا اشتباه است؟ و الله اعلم! شما اگر منبع این احادیث را می دانید، لطف کنید به صدا و سیما اطلاع دهید تا در رادیو قرآن یا رادیو تلاوت یا کانال تلویزیونی قرآن یا بلکه حتی کانالهای دیگری بفرمایند و بلکه ما هم اتفاقاً داریم گوش می دهیم بشنویم و مستفیض شویم؛ البته اگر کانالهای عربی نباشند، بهتر است چرا که بنده حقیر هنوز زبان عربی ام خیلی خیلی خوب نیست و متوجه همه ی حرفها نمی شوم. 
    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که فقط نباید همه اش نظریه های حمیدی مجیدی باشند. احکام اسلامی همه ی شئونات بشری را شامل می شوند. البته گاهی اوقات شما نباید به همه ی شئونات هم وارد شوید چرا که گاهی اوقات نیز مسئله اینجا است که شما می خواهید در یک مکتب اسلامی بین المللی کار کنید که از همه ی عالم می آیند که نظریه های حمیدی مجیدی کاربردی شده در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بشنوند و استفاده ببرند. و لذا اگر شما به همه ی شئونات فقهی اسلامی و حکمت متعالیه نیز بخواهید بپردازید یحتمل نظریه های حمیدی مجیدی در دیگر مسائل حل شده و بلکه گم می شوند؛ و حال آنکه خیلی اوقات هم قضایا از این قرار است که بعضی ایراد می کنند که اصلا نظر ما ریاضی فیزیک و لا غیر است. و ما غیر از ریاضی فیزیک چیز دیگری نیست که مد نظر داشته باشیم و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مد نظر ما نیست. ما این مکتب را اصلا نمی پسندیم. اینجا یک خلطی اتفاق می افتد که حاصل آن از اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک اسباب و وسیله ی قوم گرایانه ای نیست که برای قومی خاص باشد و دیگران از آن بی بهره بمانند. برای همه است همانطوری که ریاضی فیزیک نیز برای همه است. اما چون سیاستهای استعماری و استکباری طوری است که حتی علم را هم از آن خود می داند و دیگران را از آن تا وقتی که مورد دلخواه او است منع می کند، همین را می خواهد که نه کسی وارد اسرار ریاضی فیزیکی شود و نه به حکمت متعالیه بپردازد و نه از فقه و نظریه های حمیدی مجیدی چیزی سر دربیاورد. و لذا دربست، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را طوری نفی می کند که انگار که شتر دیدی ندیدی! و بعد خودش را هم خیلی دموکرات و طرفدار دموکراسی و حتی ضد دیکتاتور هم فرض می کند. استکبار و استعمار طرفدار دموکراسی و الا یعنی چه؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ۱. وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٥٠﴾
    ۲. وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ﴿الأعراف: ١٢٦﴾


    راستش داشتم دنبال لغات "مهرداد" و در "ستایش دیوانگی" اراسموس می گشتم که به این سایت برخوردم که می گوید مهرداد ششم فاتح پنتوس اولین ایمنی شناس از لحاظ پزشکی بود چرا که از بس که زهرهای مختلف را خورد و بدانها عادت کرد!
    این پست این سایت به مقاله ی بردگی خودخواسته ی اتین دو لابوئسی (Etienne de La Boetie) می پردازد.

    http://konj.org/1784/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A6%D8%B3%DB%8C%D8%9B-%DA%AF.html

    به این مقاله ی دیگر که ترجمه ی انگلیسی مقاله ی اتین دو لابوئسی است نیز بنگرید:

    https://www.constitution.org/la_boetie/serv_vol.htm#k01

    این مقاله می گوید که اتین دو لابوئسی بر علیه دیکتاتورها و مثلاً فاشیسم است که تذکر می دهد.
    نکته ی قابل توجه این است که بین بردگی خودخواسته و بندگی خدا وقتی می توان تفاوت قائل شد که همانطور که بنده ی حقیر متذکر شدم، اول یاد بگیریم که چطور عبادت خدا کنیم و بلکه مساجد را پر کنیم و به نماز جمعه و هیئات و حسینیه ها برویم. و آنگاه یحتمل این لیاقت را نیز بیابیم که بلکه به عیادت جانبازان و از جمله جانبازان اعصاب و روان نیز برویم.
    نکته ی قابل توجه اینجا است که ما وقتی می توانیم در عبادات خود از ما سوی الله بدرستی عبور کرده و خالصانه به عبادت و بندگی خدا بایستیم که از بندگی و بردگی غیر آزاد شده باشیم و آنگاه است که به فرق بین دیوانگیهای از روی لامذهبی و از خود گذشتگیهای از روی جانفشانی و جانبازی و شهادت در راه خدا یحتمل پی ببریم. مایی که گرفتار تن و خاک و خانواده و دوست و آشنا و بلکه حتی گرفتار دشمن و دشمنان و اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک شده ایم کجا و این حرفهای راجع به ما سوی الله و رهایی از آنها در فنای فی الله شدنها کجا؟ ماها هنوز مثل بچه ها اکثراً تا می آییم همان قدم اول را برداریم، تلپی می خوریم زمین. دوباره تا می آییم بایستیم، کلی به این ریسمان و به هر آنچه در راهمان بیایید بلکه چنگ می اندازیم و چه پرده ها و حجابها را که ندریم و دوباره و دوباره و روز از نو و روزی از نو.... 
    در صورتی که مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی غیر از اینها است که بر حسب احساسات درهم و برهم و بی منطق و عقده های انباشته شده ی روی هم القا شده و از روی ضعف شکلگیری شده باشند که مثلاً همچون زلزله و آتشفشان و سیل و تندبادهای سرخ یک مرتبه زمین و زمان را درنوردند و همه چیز را تبدیل به مخروبه کنند و چیزی را بر جای نگذارند و آبادیها را از بین ببرند و انگار بیابان و کویری بیش اینها نبوده باشند. یعنی سیل و طوفان نوح خود یک مصیبتی است و اما گرفتار خشکسالی و بی آبی و کویری و بیابانی شدن نیز مسئله ای دیگر است که مملو از افراط و تفریطهایی دیگر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا ﴿١ وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا ﴿٢ وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا﴿٣ فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا ﴿٤ فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ﴿٥ 

    گفتارى پیرامون واسطه بودن ملائکه در تدبر
    (در ذیل آیه فالمدبرات امرا)
    بطورى که از آیات قرآن کریم استفاده مى شود فرشتگان در ابداء موجودات از ناحیه خداى تعالى ، و برگشتن آنها به سوى او، بین خدا و خلق واسطه هستند، به این معنا که اسبابى هستند براى حدوث حوادث ، مافوق اسباب مادى و جارى در عالم ماده که البته کاربردشان تا وقتى است که مرگ نرسیده و موجود به نشاه دیگر منتقل نشده است ، چون بعد از مرگ و انتقال ، دیگر اسباب مادى سببیتى ندارند.
    اما وساطت ملائکه در مساءله ((عود))، یعنى حال ظهور نشانه هاى مرگ و قبض روح و اجراء سؤ ال و ثواب و عذاب قبر، و سپس میراندن تمام انسانها در نفخه صور، و زنده کردن آنان در نفخه دوم ، و محشور کردن آنان ، و دادن نامه اعمال ، و وضع میزانها، و رسیدگى به حساب ، و سوق به سوى بهشت و دوزخ ، که بسیار واضح است ، و آیات دال بر این وساطت بسیار زیاد است ، و احتیاجى به ایراد آنها نیست ، روایات وارده در این مسائل از ناحیه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) هم بیش از آن است که به شمار آید.



    یک وقت هست که فاسقی طاغوتی آنقدر به فسق  فساد و فحشاء و عرقخوری و شرابخواری و حرامخواری و حرامزادگی می افتد و آنقدر طغیان می کند و امور را از حد می گذراند که دست کم و اقل اقل کمش دست او را می گیرند و می فرمایند بفرمایید بروید بیمارستان روانی یک کمی بستری شوید برای اینکه الحمد لله رب العالمین ان شاء الله خدا را شکر حالتان بلکه یک کمی جا بیاید و بتوانید به آغوش خانواده ی محترمتان بازگردید. این بنده خدا دیگر نه از امور جاری و ماده و دنیوی سرش می شود و نه بلکه نور را از ظلمات تشخیص می دهد که کدام به کدام است چه رسد به اینکه بخواهد راه های بهشت و جهنم را نیز از هم تمیز دهد که آقا مثلاً الا و لله مجتمع مسکونی آپارتمانی توی چاله هرز یک وقت نسازی به امید اینکه از سیاه چاله در بیایی و وارد بهشت شوی و جهنم را پشت سر بگذاریها! بی کاری؟ این همه زمین خدا است ول کرده ای، می خواهی بروی سیاه چاله ها را آباد کنی؟ از همان اول برو مثلاً مسکن مهر در زمینهای آباد و شسته و رفته بساز و بلکه الهیه و فرماینه و زعفرانیه را چرا نمی روی آباد کنی؟ چاله هرز و سیاه چاله هم شد جا؟ 
    اما خوب، یک وقت دیدید همین بنده خدا را خدا به او تفضلی کرد و در بیمارستان بستری شد و دوا و درمان کرد و همین باعث شد که از بیماررستان روانی و تیمارستان و دیوانه خانه رها شد و برگشت به اجتماع و بلکه تشکیل خانواده هم داد. به به، چه شود! یعنی نه اینکه یک بار رفت دیوونه خونه و حالش جا آمد و رهایش کردند و دیگر شد عاقل و بالغ و از میان کودک و والد و بالغ خود نیز به بلوغ رسید! خیر، هی رفت و هی آمد دز این تیمارستان و آن دیوونه خونه و اون یکی دارالمجانین و اون یکی بیمارستان روانی و این داروخانه و آن عطاری و این جراحی و آن سی تی اسکن و این ام آر آی و آن سونوگرافی و .... تا بالاخره حالش خوب جا آمد. و نشست سر جایش که چیه؟ حالا ما دیگر آدم شده ایم. یا قمر بنی هاشم! یا حمید به حق محمد!
    خوب، حالا می ماند اینکه بالاخره هر گبری هم آخر عمری مسلمان می شود و در مثل هم که همه و همه می دانید مناقشه ای نیست. یعنی اینکه می رود همین فاسق فاسد به مسجد و امامزاده و دعا و نماز و توبه تا اینکه بالاخره حالش جا می آید و خوبِ خوب می شود و آنگاه تازه متوجه می شود که نماز جمعه هم اگر بروی که دیگر می شود نورٌ علی نور. و اتفاقاً اتفاقاً با هیئت ملاقات کنندگان جانبازان در نماز جمعه برخورد می کند و لذا از جمله به دیدار جانبازان اعصاب و روان هم می رود. و آنجا است که تازه  متوجه می شود که عجب؟ پس ما بغیر از بیماران اعصاب و روانی روانپریشی که از راه فسق و فساد به روانپریشی افتاده اند و از راه بدر شده اند و طغیان کرده اند، مریضهای دیگری هم داریم که اتفاقاً جانبازان اعصاب و روان هم هستند! و اما این هم همان است که هر دو بالاخره بیماران اعصاب و روان اند یا اینکه این کجا و آن کجا؟ که بروی در جبهه ی کفر علیه اسلام مشغول جنگ شوی؟ یا اینکه خیر مشغول جبهه ی حق علیه باطل باشی و موجها و ترکشهای بمبها در تو اثر کنند و مبتلا شوی! این کجا و آن کجا؟ 
    و حالا یک نفر هم این میان می آید مدعی می شود که حالا از لحاظ منطقی چه فرقی می کند که در یک اسمی چه اهمیتی دارد که کی به کی است؟ اینها همه اسم است که ما روی افراد می گذاریم؟ چه فرقی می کند که بعد از سالیان سال و بلکه قرنها که گذشته است، تالوت کدام است و جالوت کدام است؟ این یک تا دارد و آن یکی با جیم شروع می شود؛ این قدر فرق با هم ندارند که ما بخواهیم اینها را اینقدر مشکلزا کنیم. فاسق کدام است و مومن کدام است؛ به ما چه؟ بشر دیگر به این حرفها احتیاجی ندارد! دیوانه و مریض روانی و روانپریشی کدام است؟ مریضی، مریضی است دیگر؛ فقط دعا کن خدا همه ی مریضها را شفا دهد. همین و بس. دیگر چه کار داری روی مریضیها اسم بگذاری و خدای ناکرده به این بگویی دیوونه و خل و چل و روانی و سکیتزوفرنی و بلکه آلزهایمری و دیمنسیایی و مالیخولیایی و .... بگو حالش بد شده، رفته خوابیده تا حالش بهتر شود و حالش سر جایش بیاید. به بقیه ی کارها کاری نداشته باش. اصلا یک وقت دیدی امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم تشریف فرما شدند و آمد و عمامه اش را هم برداشت و یک کلاه نمدی گذاشت سرش و گفت من هم مثل همینهایی هستم که شما به آنها می گویید خل و چل و دیوونه و روانی و شکیتزوفرنی و دو قطبی و افسرده و سرخوش و دپرس فاز مانی و ...! و کلی هم رواسای بانکها و دکترها و پزشکان و وزرا و رهبران عالم هم نگران شدند که بابا ما این همه لعبتگان بازی کردیم که این بابا را از خریتش بیرون بیارویم و بگوییم که تویی که همه کاره ی عالمی، و این بابا حالا آمده می گوید که من هم از همه خل ترم. دست شما درد نکند.
    حالا خدایی نکرده، این همه توهینهایی را که این بنده ی حقیر به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف هم می نمایم را خدا از این بنده ی حقیر نگذرد و بنده تا روز قیامت گرفتار همین دیوانگیهای خود بوده و باشم. و اما مسئله اینجا این است که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همین مشکلی را که در بالا ذکر شد را هم داریم. یعنی یک دوگانی اینجا هست که اگر ما نظریه های حمیدی مجیدی را به فقه و حکمت متعالیه نمی افزودیم هیچ گاه این سوال پیش نمی آمد. و آن این است که شما در نظریه های حمیدی مجیدی مایلید که وارد آموختن حکمت و فلسفه از غیر مسلمان و کافر و مشرک و منافق هم هستید که کاری ندارید این بابا آیا از قوم عاد است یا از قوم ثمود است یا قوم لوط. همین که او استاد درس حکمت و فلسفه است، همین کافی است که شما از نزدیک و بعید شاگرد او شوید و کاری نداشته باشید که آیا او طاغوتی است یا فاسد است یا فاسق. تنها منعی که هست که شما را وا می دارد که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بیاموزید و آن را تصفیه و زلال کنید و به آن اخلاق عظیم اسلامی برسید، همین است که حق ندارید از اسلام خارج شوید و بلکه باید در اسلام باقی بمانیدد و بلکه اگر دیدید که سماجتی در کار است که می خواهد به اسم حکمت و فلسفه و مثلاً ریاضی فیزیک هم که شده اسلام را نفی کند. اینجا است که باید وارد جهاد اکبر با نفس اماره و لوامه شده و سالک الی الله شده به نفس مطمئنه برسیم و آنگاه اسفار اربعه را طی نموده و بلکه همه و همه را از جهنم رهانیده و بهشتی کنیم. و اما خوب، انسان عاقل اینجا باید بتواند درست جواب مومنین و مومنات دیگر را هم بدهد که آیا قرصهایت را خورده ای؟ اعصابت سر جایش هست؟ از راه به در نشده ای؟ التفات می فرمایید؟
    بالاخره به پزشک و رئیس بانک مرکزی و بلکه وزیر بهداشت هم بر بخورد که هی بفرمایید هجامت و طب سنتی اسلامی و بلکه عمل جراحی عمومی و تخصصی و .... و بعد رجوع دهید همه را که الا و لله اینها هیچ کدامش نیست و بلکه مسئله اعصاب و روان است و اینکه عفونت هنوز نپخته است و باید یک کمی آرامبخش بیاندازی بالا و حتی اگر توانستی یک کم آرامبخش هم به عنوان دخان بکشی و اگر لازم شد کمی هم تنقیه کنی تا بلکه همچین که عفونتت خوب پخته شد، آنگاه شروع کنی به داروهای آنتی بیوتیکی آنفولانزایی و درمانت کلاً کامل می شود و می رود پی کارش! هر کس بود به او برمی خورد؛ یعنی معتاد و شراب خوار و فاسق و فاسد ندارد. آدم اینقدر رک و پوست کنده حرفش را به همه نمی زند و بعد هم رجوع دهد به صلوات بر امام زمان که لا منبراً الا احرقه. یک مرتبه دیدید داروها و واکسنهای آنفولانزایی کار نکردند و کله پا شد و رو به قبله شد و رفت و دیگر برنگشت؛ و نامه ی اعمال بسته شد و نوبت نکیر و منکر رسید که باید جوابگو بود و کار از کار گذشت و از امور مادیات و اقتصاد و چاله هرز هاو سیاه چاله ها و توبه ها و اینها دیگر هیچ کدام اثری نداشت. اللهم اصلح کل فاسدٍ من امور المسلمین. 
    یعنی یک وقت هست که دارید "بحث الکی راجع به هیچ چی" (Much ado about nothing) شکسپیر را مطالعه می کنید و کنجکاو می شوید که آراگون کجا است که شاهزاده اش از او صحبت رفته است و در این میان آیا خواستگاری ای هم هست یا نیست. البته اینجا بغیر از شاهزاده پادوا، سانچو چهارم و پنجم و ... که با دن کیشوت هم ربطی نئارند و  لرد مونتپولیه را هم داریم که همانطور که می دانید فقط یک لرد نبوده است و بلکه چندین لرد و بلکه شاهان یک سلسله ی شاهی هستند که کمی قبل از آمریگو وسپوچی و کریستوف کلمب کاشف قاره های آمریکا می زیسته اند.  یک وقت دیگر هست که خیر، شما همینطوری دارید تلویزیون نگاه می کنید، و یک مرتبه می بینید که یک نمایشنامه ی قشنگی از شکسپیر را دارد نشان می دهد و دیگر حالا آراگون کجا است؟ و الله اعلم و خیلی توجهی به این چیزها نمی کنید که حالا آیا اینها طرفداران مسیحیت اند یا اینکه بلکه خود دکتر مسیح اند! و خواستگاری کدام است؟ قاضی نورالله احقاق الحق و ازهاق الباطل در باب  و منها إلزام حدوث قدرة اللّه أو قدم العالم‌ می فرمایند:

    و باللّه التوفیق: أنّ جواب شارح المواقف ممّا ذکر الشّارح [1] الجدید للتجرید أیضا من غیر إیراد علیه، و کنت أظنّه واردا إلى الآن، و قد سنح [2] لی عند النظر إلى هذا المقام أنّه مردود، لأنّ کلام المصنّف مبنیّ على إلزام آخر للأشاعرة، بیانه أنّهم لمّا ذهبوا إلى أنّ صفات اللّه تعالى موجودات زائدة قائمة به و قد صرّحوا بأنّها لیست جواهر حذرا عن أن یلزمهم شرک النصارى القائلین بالذّوات القدیمة فلا بدّ أن تکون أعراضا لانحصار الموجود فی الجوهر و العرض فالتزام التفرقة بین القدرة الالهیّة و قدرة العبد بکون أحدهما عرضا لا یجوز بقاؤها دون الأخرى تحکم قصدوا به الفرار عن الإلزام، فظهر أنّ اللازم لهم فی الحقیقة أمران، إحداهما ما ذکرناه من التحکّم البارد، و الآخر ما ذکره المصنّف من الإلزام الوارد، فحال النّاصب فی استفادته من کلام شارح المواقف مع أداء ذلک إلى تقویة مطلوبه و تضعیف مهروبة کحال الحمار الذی أشار إلیه الشاعر بقوله. شعر:

    ذهب [3] الحمار لیستفید لنفسه‌ قرنا فآب و ما له أذنان‌ و أما ما زعمه من أنّ کلام الرّازی یصیر وجها للجمع بین المذهبین ففاسد، إذ یتوجّه علیه ما اعترض به صاحب المواقف أیضا، و حاصله أنّ الامام إن أراد بالقدرة القدرة القدیمة فلیست مستجمعة لشرائط التأثیر، و إن أراد الحادثة فلیست مؤثّرة، و اما ما ذکره من أنّه یخرج بهذا جواب أبی علیّ بن سینا فهو مدخول بما یتّصل بذلک من کلام أبی علی لتصریحه فیه بأنّ القدرة لیست إلا القوّة التی یکون لها التأثیر بالقوّة، و ردّه على من فسّره بالقوّة المستجمعة لشرائط التأثیر، فکیف یردّ علیه بهذا التفسیر؟ و هو الحکیم الإسلامی المقنّن [1] للأوضاع و القوانین، و قد بالغ فی ذلک حتّى حکم بالعمى على القائل به من بعض الأوائل، و الذین وافقوهم من الأشاعرة حیث قال: فی فصل القوّة و الفعل و القدرة و العجز من إلهیّات الشّفا:

    و قد قال بعض الأوائل و غاریقون [2]، منهم أنّ القوّة تکون مع الفعل و لا تتقدّم و قال بهذا أیضا قوم من الواردین بعده بحین کثیر، فالقائل بهذا القول کأنّه یقول:

    إنّ القاعد لیس یقوى على القیام، أى لا یمکن فی جبلّته أن یقوم ما لم یقم، فکیف یقوم؟ و أنّ الخشب لیس فی جبلّته أن ینحت منه باب فکیف ینحت؟ و هذا القائل لا محالة غیر قوی على أن یرى و یبصر فی الیوم الواحد مرارا، فیکون بالحقیقة أعمى انتهى، و ایضا ما اشتهر من أنّ القدرة صفة تؤثر (مؤثرة خ ل) على وفق الإرادة و کذا التفسیر الذی نقلناه سابقا عن شارح [3] العقائد یدفع وقوع إطلاقها على ما استجمع‌ الشرائط، و یشعر بأنّه اصطلاح جدید و تمحّل عنید کحیل عمرو بن العاص ارتکبوه للخلاص عن تشنیع الخواصّ و لات حین مناص.

    احقاق الحق، قاضی نورالله تستری، جلد 2، صص 150-152

    http://lib.eshia.ir/10271/2/150


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا ﴿١ وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا ﴿٢ وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا﴿٣ فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا ﴿٤ فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ﴿٥ 

    دیروز بعد از نماز جمعه رفتیم دیدار جانبازان اعصاب و روان نیایش. اتفاقاً نگو آنطور که شاه حسین نیز می فرمودند در "بدون تعارف" بیست و سی نیز برنامه ای از آنها داشته اند. یکی از جانبازان که در لشکر 25 کربلا بود، از شهید بصیر از بنده ی حقیر پرسید. بنده گفتم نمی شناسمش ولی شهید ملاحسینی را که در گردان حبیب ابن مظاهر لشکر 27 محمد رسول الله بود دارم کتابش را می خوانم. اتفاقاً یکی دو نفر از عیادت کنندگان هم که با ما همراه شده بودند، یک چشمشان گویی نابینا بود. از این گذشته نیز وقتی آمدیم خانه، آخر شب یک برنامه ای را نشان می داد که از آلزهایمر می گفت و اینکه چطور می توانی برای اینکه آلزهایمر نگیری ریاضی انجام دهی. برنامه ی دیگری هم از شعر ما لوبتکانیم و فلک لوبتباز عمر خیام با آهنگ و رقص و آواز می گفت.

    ما لُعْبَتِگانیم و فلک لُعبَت‌باز،

    از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛

    یک‌چند درین بساط بازی کردیم،

    رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!


    اتفاقاً بعد از عیادت جانبازان هم رفتم امامزاده صالح علیه السلام در تجریش. نقاره می زدند و یک حالت جشنی بود از آنجایی که تولد امام موسی کاظم هم بوده است. و بعد از نماز مغرب و اعشاء هم یک سخنرانی بود که گوش کردم و اتفاقاً واعظ محترم نیز با بعضی و از جمله این حقیر نیز دست دادند. یک نکته ای که ایشان ایراد فرمودند این است که بعضی از افراد آنچنان در خارج از خانه خود را می نمایند که همه تصویر خوبی از آنها دارند و در عین حال در داخل خانه گویی شمر ذی الجوشن هستند و بلکه بنده اضافه کنم که از بس که تلخند با صد من عسل هم نمی شود آنها را خورد. البته بعضی دقیقاً حالا به هر دلیلی که باشد به خاطر همین روحیه ی ضعیف شده یا لطیفی که دارند در اجتماع فقط می توانند تا یک حدی قالتاقیها و شارلاتانیسم اجتماع را دوام بیاروند و هر چند وقت یک بار ناک اوت می شوند و بعد دوباره آیا به اجتماع بتوانند برگردند یا خیر. نمونه اش را در جانبازان اعصاب و روان یحتمل می توان دید. البته عکس قضیه که فردی در اجتماع یحتمل خیلی خشن و سرسخت می نماید آنجایی که لازم هم هست و اما در خانواده اش خیلی رئوف و مهربان هم هست بیشتر مورد نظر همه و همه است.
    خلاصه دیشب همینطوری که به برنامه های بی محتوای تلویزیون نگاه می کردم، یک مرتبه یادم افتاد که نگاهی هم به هنر تحریمهای ریچارد نفیو که مرکز پژوهشهای مجلس هم ترجمه کرده است بیاندازم. غلط نکنم کتاب خوبی باید باشد که ببینیم تا حدی یحتمل پشت پرده ی تحریمها و مذاکرات هسته ای طرف آمریکایی چیست یا چه بوده است؟ و با دردمندی مردم از لحاظ تحریمها چطور برخورد می شود و خود مردم و مسئولین و دولت از این بابت با هم چه می کنند؟ بگذریم، یک وقت هست که تالوت و جالوت و داوود را داریم که انقریب جنگی است که بین آنها در بگیرد و یک وقت دیگر است که اصلاح طلبان را داریم و اصولگرایان را که در ظاهر یکی آنقدر در اصولگرایی می خواهد افراط کند که بعد دیگری وقتی آمد سر کار، آنگاه او آنقدر در اصلاح طلبی خود می خواهد تفریط کند که یحتمل باید رفت انسان خردمند یووال نوح هراری و محمد (صل الله علیه و آله و سلم) آرمسترانگ را خواند دید داستان اصلا از چه قرار است و بلکه باید به مفاهیمی از قبیل زنان مردکش (femme fatale) در اینترنت مراجعه کرد تا بلکه متوجه شد که بشر با چه مشکلاتی است که دارد دست و پنجه نرم می کند؟ اینها یک افراط و تفریطهایی است که در شخصیتهایی همچون شهید مطهری یحتمل بتوان گفت یافت نمی شده اند چرا که اصلاح طلبی و اصولگرایی را با هم در خود جمع کرده بوده اند؛ نه اینکه شخصیتهایی داشته باشیم که بعضی اصلاح طلب و بعضی اصولگرایند و اما هر کدام افراط و تفریط را به سر حدات خود کشانده اند طوری که برای هیچ کس قابل تحمل نیست.
    امید است که تدبیری را که بطرز بسیار لطیفی صاحب المیزان در تعبیر و تفسیر آیات اولیه ی سوره ی مبارکه ی النازعات ذیل آیه ی المدبرات امرا در گفتاری پیرامون واسطه بودن ملائکه در تدبیر فرموده اند را بتوانیم در جوامع دینی مذهبی اسلامی و بلکه جهانی کاربردی کنیم همانطور که با ظالمین و مستکبرین عالم در جهادیم و ان شاء الله شفای همه و همه ی مریضان و بیماران را نیز از خداوند منان آرزومندیم. البته این معنایش این هم نیست که در مدح و ستایش دیوانگی باید سکوت هم کرد! و اما علامه مثلاً می فرمایند:

    بنابراین مثل موجودات در استنادشان به اسباب مترتب یکى بر دیگرى ، از سبب قریب گرفته تا بعید، و در انتها استنادشان به خداى سبحان تا حدودى و به وجهى بعید مثل کتابت است ، که انسان آن را با دست خود، و با قلم انجام مى دهد، و این عمل یک استنادى به قلم ، و استناد دیگرى به دست ، و استناد دیگرى به انسان دارد، که با دست و قلم کتابت را انجام داده ، و هر چند سبب مستقل و فاعل حقیقى این عمل خود آدمى است ، و لیکن این باعث نمى شود که ما نتوانیم آن را به دست و قلم نیز استناد دهیم ، هم مى گوییم فلانى چقدر خوب مى نویسد، و هم مى گوییم دست او چنین هنرى از خود نشان مى دهد، و هم خود او مى گوید: این قلم خوب مى نویسد.

    http://lib.eshia.ir/50081/20/298

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٥٠


    یک وقت هست که ما داریم در سفری بحث می کنیم و کتاب و قرآن هم در دسترسمان یحتمل نیست، و شک می کنیم که آیا تالوت یا جالوت است که حضرت داورد علیه السلام طرف او است و با تالوت یا جالوت بود که وارد جنگ می شود و می کشد. خوب، این یحتمل اشکالی نداشته باشد تا اینکه به کتاب و قرآن و تفسیر نگاه کنیم و معنا برای ما روشن شود. مخصوصاً اگر نه اسامی تالوت و جاروت هم برای ما آشنایی خاصی نداشته باشند و ندانیم که بلکه معنای آنها هم چیست و که بوده اند و ...؟ اما یک وقت هم هست که میدان، میدان جنگ است و داوود و تالوت و جاروت هم بر علیه هم صف کشیده اند و الان است که جنگ درگیر شود و شما هم باید جبهه تان را روشن کنید. اینجا دیگر نمی شود گفت که من طرف تالوت و جاروت نمی شناسم و بلکه برایم فرقی هم نمی کند که کی به کیست. خوب، حالا آیا مهم هم هست که بدانیم که کوهمولوژیهای کریستال و انگیزه ای و اتال و د"رام و غیره فرقشان چیست؟ فرض بفرمایید که شما یک میدان عددی متناهی دارید که 25 یعنی 5 به توان 2 است و دیگری 27 یعنی 3 بتوان 3 است. خوب، کوهمولوژیهای مختلف روی اینها به چه معنا است؟
    [ ٢١٣٧١ ] ١٦ ـ وعن محمد بن الحسن ، عن الصفار ، عن محمد بن الحسین ، عن علی بن أسباط ، عن علی بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن قول الله عزّ وجلّ : ( یا أیها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا ـ قال : اصبروا على المصائب وصابروهم على التقیة ، ورابطوا على من تقتدون به ـ واتقوا الله لعلکم تفلحون ) [١].
    http://lib.eshia.ir/11025/16/208
    ۱. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿البقرة: ١٨﴾
    ۲. وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌفَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٧١﴾
    ۳. وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا﴿الإسراء: ٩٧﴾

    1)دستور ائمه (علیه السلام) برای داشتن ارتباط تشکیلاتی با ایشان

    یک روایت ذیل آیه ی معروف "یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا"؛ ای مسلمانان پایداری کنید، پایمردی کنید و رابطه برقرار کنید" است. قال (علیه السلام) "اصبروا علی المصائب"؛ امام دارد آیه را تفسیر میکند، میفرماید: "اصبروا" یعنی پایداری کنید در مصیبت ها و ناراحتی ها. "و صابروهم علی التقیة"؛ در مقابل آنها پایمردی کنید به وسیله ی تقیه. "و رابطوا علی من تقتدون به" با رهبرتان که به او اقتدا میکنید رابطه برقرار کنید. اگر تنها این جمله ی اخیر استعمال شده بود، احتمال داشت که ارتباط، ارتباط روحی باشد، ارتباط به وسیله ی توسل مثلاً باشد، اما چون دنبال آن دو جمله ی قبلی است که "اصبروا علی المصائب و صابروهم علی التقیه"، روشن است که این رابطه یک رابطه ی پنهانی و تشکیلاتی است.

    همرزمان حسین (علیه السلام)، حضرت آیت الله العظمی امام سید علی خامنه ای، صص 351-352


    یک وقت هست که شما می خواهید نظریه های کوهمولوژی مختلف را بررسی کنید، و از جمله کوهمولوژیهای انگیزه ای و کریستال و د"رام (motivic, crystalline, de Rham cohomologies) را داریم. اینجا سوالی هست که اینها چه تفاوتیهایی دارند و اصلا چرا می بایستی که بجای کوهمولوژی د"رام، فرضاً کوهمولوژی کریستال را بررسی کنیم. این خود هم آموختنی است و هم از استادی شنیدن، خیلی هم شنیدنی است. و اما حالا ما اینجا نمی خواهیم دقیقاً وارد این مسئله شویم.
    مسئله ای دیگر اما یحتمل از لحاظ فقهی قابل تامل است که اصلا چرا ما باید غسل روز جمعه داشته و تن و بدن و را کانه بلوری نموده و هم در ضمن از چرک و عرق و کثافات و نجاسات و بوی بد شست و شو دهیم؟ بنده عرضم این است که یک وقت هست که بعضی امور شفابخش است و یک وقت دیگر هست که همان امور می تواند بیماریزا شود و این بسته به این است که وضعیت خود افراد نیز به چه صورت است؟ و لذا در وضوء گرفتن نیز وضوی جبیره داریم که قسمتی از بدن که زخم است و آب بدان نباید برسد را چطور باید شستشو داد و وضوء گرفت.
    به همین ترتیب است که گاهی فردی احتیاج به یک عمل جراحی دارد، و اما گاهی اوقات دیگر همان فرد با دارو درمان پذیر است. و گاهی نیز همان عضوی که بیمار باید مورد عمل جراحی و دارو برایش واقع شود، با یک شستشوی ساده قابل درمان است! و اما وقتی کار از کار گذشت و نه دکتر درست پیدا کردی که درمانت کند و نه درست توانستی اعضای و بلکه عضو مبتلا را درست نه خود شستشو دهی و نه به پزشک مراجعه کردی که او برایت این کار را انجام دهد، آنگاه مسئله چطور می شود؟ یک راهش این است که معتاد با مواد مخدرش همه چیز را درمان می کند؛ آنطور که در مثل نیز می فرماید که تنبل نرو به سایه، سایه خودش می آیه! راه های دیگر درمانی طهارت است و بلکه پرداختن به رزق و روزی حلال و اجتناب از حرام و محرمات و بلکه حتی المقدور اجتناب از مکروحات. اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین. خوب، این یک موانعی دارد که رفع این موانع را می توان در کوهمولوژیهای مختلفی جست. مسئله این است که چرا کوهمولوژی کریستال.
    فرض بفرمایید که یک وقت هست که شما پول توی جیبتان هر چقدر بخواهید دارید و می خواهید بروید نزد پزشک گوش و حلق و بینی که گوشتان را شستشو دهد. خوب، یک دکتر خوب پیدا می کنید و نزد او می روید. اما یک وقت دیگر هست که خیر، مثلاً دکتر مسافرت است. یا بلکه تشخیص دکتر چیز دیگری است. یا اینکه گوش احتیاج به شستشو ندارد و بلکه این عفونت از لحاظ خارجی هنوز نرسیده و پخته نشده است و بلکه یحتمل داخلی است که آیا بتوان آنرا درست شستشو داد و بلکه از راه های دیگری باید درمان شود. و لذا یحتمل دکتر گوش و حلق و بینی به شما نفرماید که برو چند تا آرامبخش مصرف کن تا بتوانی بهتر حال و احوالت را تحمل کنی! و دکتر روانپزشک هم آیا در دسترست باشد یا نباشد که مشورت بگیری و ... و همه ی اینها هم به بیمه ی خدمات اجتماعی و درمانی هم که ربطی ندارند وقتی پول توی جیبت هست و دکتر هم که در دسترس است. مثلش مثل همان شستشویی است که کجا احتیاج دارد و کجا پزشک یا عضو زخم خود به خودی منعت می کند. این است که اگر فرد خدای ناکرده یک وقتی اشتباه تشخیص دهد که داستان از چه قرار است و کار از کار بگذرد، یک وقت دیدید کار از سمعک هم گذشت و بلکه مریض کر شد! یا یک وقت هست که در تالاب گیر کرده اید، یک وقت هست که در رسوبات دریایی گرفتار شده اید و وقت دیگری هست که دچار رسوبات استلاگتیتی و استلاگمیتی شده اید و سرچشمه ی اسیری خود را نمی دانید که کجا از داخل است و کجا از خارج است. البته بعضی نیز تجویز می کنند که مشکل یک وجه هنری ای دارد که مسئله را باید دردمندانه حلش کرد حتی شده در گرفتاریهای تحریمی. یعنی می فرماید که نسخه این است که درد تحریمها که بیشتر شد، عفونت آشکار شده و آنگاه می شود درست و حسابی درمانش کرد! نسخه ی عمو و دایی و بلکه برادر بزرگتر پولداری است که برای برادر یا خواهر یا خواهرزاده یا برادرزاده ی محتاج درمانش می پیچد. و آن چیست؟ تحریمی تا اینکه آدم شوی! اگر خوب است، چرا برای خودت از این نسخه ها نمی پیچی؟! یک وقت هست که کسی دچار فراموشی شده است و به او بگویند که تو کیستی خودش را نمی شناسد که کیست! و اما یک وقت هست که جامعه ی بشری آنقدر دردمند شده است که حتی اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف را جلوی رویش بگذارند، باز هم تشخیص نمی دهد که او است که امام زمانش است و بلکه هم او را نیز می خواهد دچار فراموشی کند. این است که می خواهد همان والدین معنوی او و بلکه والدینی را هم که علم وراثت او را به فرزندی آنها می خواند را نیز به باد کتک بگیرد که خودش در میان همه ی این درگیریها بشود همه کاره ی عالم! و لا منبراً الا احرقه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
     یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿٦٧ 

    الا من کنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

    الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمومنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

    و عید الله الأکبر و عید آل محمد علیهم السلام است و عظیم‌ترین اعیاد است و مبعوث نفرموده حق تعالى پیغمبرى را مگر آنکه عید کرده است این روز را و حرمت آن را دانسته است و نامش در آسمان روز عهد معهود است و نامش در زمین روز میثاق مأخوذ و جمع مشهود است (و روایت است که: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند که آیا مسلمانان را عیدى هست غیر از جمعه و اضحى و فطر فرمود بلى عیدى هست که از همه حرمتش بیشتر است
    راوى گفت کدام عید است فرمود که آن روزى است که نصب کرد حضرت رسول صلى الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را به خلافت خود و فرمود که هر که من مولى و آقاى اویم پس على مولى و آقا و پیشواى او است و آن روز هیجدهم ذى الحجه است راوى گفت که چه کار در آن روز باید کرد فرمود که باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد علیهم السلام را یاد کنید و بر ایشان صلوات بفرستید و وصیت کرد رسول خدا صلى الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را که این روز را عید گرداند و هر پیغمبرى وصى خود را وصیت مى‌کرد که این روز را عید گردانند) (و در حدیث ابن ابى نصر بزنطى است از حضرت رضا علیه السلام که فرمود: اى پسر ابى نصر هر کجا که باشى سعى کن که روز غدیر نزد قبر مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام حاضر شوى بدرستى که خدا در این روز مى‌آمرزد از هر مرد مؤمن و زن مؤمنه گناه شصت ساله ایشان را و در این روز آزاد مى‌کند از آتش جهنم دو برابر آنچه آزاد کرده است در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر و یک درهم که در این روز به برادران مؤمن بدهى برابر است با هزار درهم که در اوقات دیگر بدهى و احسان کن در این روز به برادران مؤمن خود و شاد گردان هر مرد مؤمن و زن مؤمنه را به خدا قسم که اگر مردم فضیلت این روز را بدانند چنانکه باید هر آینه هر روز ده مرتبه ملائکه با ایشان مصافحه کنند) و بالجمله تعظیم این روز شریف لازم و اعمال آن چند چیز است


    ولایت اصلِ اصلِ اصل دین است، 
    که مولایم امیرالمومنین است

    عالم همه قطره و دریاست علی (علیه السلام)
    مانند خدای خویش یکتاست علی (علیه السلام)

    در روز غدیر خم بفرمان نبی (صل الله علیه و آله و سلام)
    از سوی خدا بر همه مولاست علی (علیه السلام)


    مژده یاران که غدیر آمده است،
    از بهر نبی (صل الله علیه و آله و سلم) ز حق نصیر آمده است

    فرمود نبی (صل الله علیه و آله و سلم) به امر سبحان امروز،
    بر کل جهان علی (علیه السلام) امیر آمده است


    بر جمله ما سوا امیر است علی (علیه السلام)
    از بعد نبی بی نظیر است علی (علیه السلام)

    روباه برو گوشه کناری بنشین،
    در دایره وجود شیر است علی (علیه السلام)


    حمید روی صندلی نشسته بود و بی صدا اشک می ریخت. علی آقا جلو رفت و سرش را توی بغل گرفت. می خواست پسرش را دلداری بدهد، اما بغض راه گلویش را بسته بود. از آن روز به بعد، حمید دنیا را فقط با چشم راستش می دید. تعداد بچه ها زیاد و رسیدگی به کارهایشان سخت بود. علی آقا و طوبی خانم بی سواد بودند و نمی توانستند به درس و مشق بچه ها برسند. آنها حمید را در مدرسه ی سه راه طرشت ثبت نام کردند. شنیده بودند مدرسه ی خوبی است و معلم ها به بچه ها سخت می گیرند تا درس بخوانند، اما سخت گیری هایشان روی حمید اثر نکرد؛ همان اول راهنمایی رفوزه شد. اگر تا پیش از این، بازیگوشی مانع درس خواندنش بود، از وقتی یک چشمش را از دست داد، دیگر روحیه ی درس خواندن نداشت. هنوز چند صفحه از کتاب را نخوانده، به گوشه ای پرتش می کرد و اشکش سرازیر می شد. یک سال طول کشید تا حمید با نداشتن یک چشم کنار آمد.

    مِثلِ عابس، زندگی نامه ی شهید حمید حاج ملاحسین، از فرماندهان گردان حبیب ابن مظاهر لشکر 27 محمد رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم)، مریم سادات ذکریانی، ص 16.


    گاهی اوقات یحتمل خوب است که یک کتابی را فقط چند صفحه اش را هم که شده بخوانید و بلکه رهایش کنید به حال خودش تا اینکه دوباره سراغش بروید. بعضی کتابها سخت هم هستند و اگر بخواهید ادامه اش دهید هم نمی توانید چرا که یحتمل پیش نیازهایی دارند که باید آنها را اول بیاموزید و بعد دوباره به کتاب رجوع کنید تا بهتر متوجه مطالب شوید. و اما خیلی از درسها را بعضی از اساتید معتقدند که در هیچ کتابی هم یافت نمی شوند و هر چه بگردید آن کتاب را بیابید یافت نمی شوند الا اینکه اصل آن کتاب نزد خدا است؛ و لذا سالک الی الله آنقدر در مسیر پیوستن به خدا قدم برمی دارد تا بالاخره به لقاء الله می پیوندد. البته اینها یک شهادتهایی است که بسیار هم خواندنی است و اما ما کجا و این حرفها کجا؟! درسها باید از این بابتها گرفت.
    مثلاً یحتمل شما کتاب کلاسهای ویژه ی جان میلنر را در نظر بگیرید. یحتمل این را اول که بخوانید، آیا چند صفحه ای از آن را بخوانید و بعد رهایش کنید. همینطور هم کتاب اصول هندسه ی جبری گریفیت-هاریس یا هندسه ی جبری هاتزهورن. اما بعد یک روز متوجه رویه های ریمانی یا منحنیهای جبری می شوید. بعد می خواهید روی اینها کلافهایی درست کنید. خوب، اینجا اگر رویه های ریمانی را رویه هایی به عنوان خمینه هایی دو بعدی حقیقی فرض بفرمایید، آنگاه اینها یک جور کلافهایی روی آنها دارند و اگر آنها را خمینه هایی یک بعدی مختلط بدانید، کلافهای دیگری روی آنها هست که کلاسهای ویژه ی هر کدام یک جور می شوند. و لذا ما کلاسهای ویژه ی استیفل-ویتنی و پنتریاگین و اویلر و چرن را داریم. خوب، حالا اینها را چطور می خواهید در نظریه ی چرن-سیمونز استفاده کنید که به نظریه های میدان توپولوژیکی ربط پیدا می کنند و این چطور به نظریه های گرانش توپولوژیکی و کارهای میرزاخانی و ویتن ربط دارد؟ البته یحتمل بعضی اشکال کنند که ربط اینها به نظریه ی اراکلف را هم باید بگویی!
    یک نکته ای اینجا هست که ما در بعضی مقالات نیز می بینیم که مثلاً به سیاه چاله ها دل بستن ناامیدانه است همانطور که اگر کسی بخواهد آپارتمانها و ساختمانهایی نیز در سیاه چاله ها بسازد و احداث کند! این یک نکته است که مورد ایراد است که بهتر است از چنین کاری از اصل ناامید شد، تا اینکه بعداً هم بتوان به امید واقعی یحتمل دست یافت؛ یعنی در این ناامیدی، یک ستایشی هم هست. اما بعضی دیگر هم یحتمل اشکال می کنند که اصلا باید در ستایش دیوانگی سرود و نه اینکه به ناامیدی دلبست. این نکته را باید در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی جستجو کرد که اصلا مسئله چیست؟
    یک وقت هست که ما دنبال کارخانه ی آدم سازی هستیم؛ و می فرماید که اگر چنین چیزی می خواهید، باید آنطور که من می گویم عمل کنید. یک وقت دیگر هست که می فرماید که ما راهش را خودمان بلدیم و راهش هم اسلام است که کارخانه ی آدم سازی است. بعد شما می رسید به اینجا که ما در نمازها به امامان جماعات و امامان جمعه اقتدا می کنیم. و در میان همین امامان هم مراجع تقلید و ولی فقیه و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم داریم. خوب، بعضی یحتمل ایراد کنند که چرا از این میان، دانشگاهیان را برنمی گزینیم که امام جماعت یا امام جمعه ی ما شوند. بالاخره دانشگاهیان نیز در کارهای خود تخصصهای بالایی دارند آنطور که امامان جماعات و جمعه نیز تخصصهای خود را دارند. و لذا مگر دانشگاهیان نیز در کار خود امام و پیشوا و پیشرو نیستند؟ مگر اینها نه این است که تقوا و ایمان خاصی باید داشته باشند تا به آنجا که باید برسند، رسیده اند و دانشمند و عالم شده اند؟ حال کار آنها در طبیعیات و پزشکی و رریاضی و فلسفه و علوم از این قبیل است، و کار از جمله امامان جماعات و امامان جمعه نیز در علوم الهی است. می شود گفت که شما کارتان را آنطور که باید بلد نیستید و بلکه فقط آن امام دیگر است که بلد است؟
    اینجا یک نکته ای هست که بسیار قابل تامل است. دیوانگیها نیز همه از همینجا است که شروع می شود! و آن این است که در امر رسیدن به ماورای ما سوی الله، امام است که باید علی القاعده پیشتاز به سمت خدا باشد؛ هر چند که در این امور نیز یحتمل آن امام همام نیز در دسترس ما نباشد. و لذا تلاش همه و همه باید بر این باشد که بدان امام همام دسترسی باشد که همه و همه را به ماورای ما سوی الله و بلکه به سمت خدا رهنمون شود.
    اما دیوانگی اینجا است که مسئله وارونه می شود و برعکس حساب بر این مبنا گذاشته می شود که نه تنها ما به امام محتاجیم و بلکه از اول تا آخر هر چه هست و نیست بدون امام هم قابل دسترسی است. مثلاً خدا به ما عقل داده است که بتوانیم به آن علومی که عقل بدان راه دارد پی ببریم. و حال آنکه مگر ما بیکاریم که علوم عقلانی را کنار بگذاریم و به علومی ماوراء الطبیعه بپردازیم که عقل هم بدان راه ندارد؟ اینجا یک خلطی است که در مورد نه فقط امام و بلکه راجع به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی واقع می شود. اینجا یک امری یحتمل واقع شود که همانهایی که امام را ستایش می کنند، همانهایی هستند که همو را نقطه ای از زمان و مکان می رسد که یا دیوانه بخوانندش یا اینکه همو را هم فاسق و فاسد بنامند. و این نه فقط به این خاطر است که بازار زهد و کفر و دین آنقدر داغ می شود که بعضی یحتمل یادشان می رود که قضایا چیست و بلکه می فرمایند امام دیگر کیلویی چند؟! و بلکه می فرماید که مگر آن فاسق و فاسد چه چیزی را کم دارد که نمی تواند او هم امام شود؟ و خود را امام می بیند و بلکه امامش را هم فاقد شرایط امامت می شمارد. دیوانگی را ببینید! 
    یک بخل و خساستی در این دیوانگیها هست که بی شباهت به این نیست که یک بنده خدایی نزد خود حساب کند که خوب، حالا امروزه روز اگر کسی بخواهد به برادر مومنش کمک کند و مثلاً 100 نفر از مومنین و مومنات را اطعام کند، یحتمل باید یک میلیون تومان خرج کند. و از آنجایی که این یک میلیون تومان را هم اجرش می شود هزار برابر؛ و لذا یک میلیارد تومان ارزشش می شود. و آنگاه نزد خود حساب کند که بی کاری؟ می خواهی یک میلیارد تومان بی خودی خرج برای خودت بتراشی که چه شود؟ همان یک میلیون تومان را ببر به یک درد دیگری بزن؛ می خواهد یک میلیون تومان باشد یا یک میلیارد تومان؛ یک کاری برای خودت بکن؛ و آنگاه نه برای خودش کاری کند و نه برای دیگران؛ این بخل و خساست نمی شود؛ اگر هر کسی حتی هزار تومان یا کمتر هم کمک می کرد یحتمل خیلی بیشتر از اینها را می شد کمک کرد!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿٦٧ 

    الا من کنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

    الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمومنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

    ولایت اصلِ اصلِ اصل دین است، 
    که مولایم امیرالمومنین است

    عالم همه قطره و دریاست علی (علیه السلام)
    مانند خدای خویش یکتاست علی (علیه السلام)

    در روز غدیر خم بفرمان نبی (علیه السلام)
    از سوی خدا بر همه مولاست علی (علیه السلام)


    مژده یاران که غدیر آمده است،
    از بهر نبی (صل الله علیه و آله و سلم) ز حق نصیر آمده است

    فرمود نبی (صل الله علیه و آله و سلم) به امر سبحان امروز،
    بر کل جهان علی (علیه السلام) امیر آمده است


    بر جمله ما سوا امیر است علی (علیه السلام)
    از بعد نبی بی نظیر است علی (علیه السلام)

    روباه برو گوشه کناری بنشین،
    در دایره وجود شیر است علی (علیه السلام)

    شعرها از کتاب امیر غدیر، حضرت حجة الاسلام و المسلمین سید حسین هاشمی نژاد
    این نظر را بنده در جواب پستی در وبلاگ دیگری دادم
    https://www.rmansouri.ir/fa/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/170-%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%BE-%DA%A9%DB%8C%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C-%DA%86%D9%86%D8%AF%D8%9F.html

    با سلام،
    اصلا فرض بفرمایید که این حقیر هم یک راننده ی تاکسی! آیا غیر از این است که انرژی هسته ای حق مسلم ما است؟ انرژی هسته ای حق مسلم ما است. نه بخاطر اینکه فقط مذاکرات برجام واقع شد یا حتی نه بخاطر اینکه بعداً یکی زد زیر میز برجام! انرژی هسته ای حق مسلم ما است نه بخاطر اینکه استیون هاکینگ می گوید طرحی که از مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارنها و نسبیت خاص و عام و نظریه هایی همچون M و ریسمان و امثالهم خود به خودی است و احتیاج به ماوراء الطبیعه هم آیا دارد یا ندارد! انرژی هسته ای حق مسلم ما است، چرا که وقتی از مقیاسهای کوچک و خیلی خیلی ریز حتی ذرات گوناگون زیراتمی و هسته ای می خواهیم به مقیاسهای نجومی برویم، به یک حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای احتیاج داریم یا نداریم که در این میان قدرت خدا هم حکمفرما است؟ یعنی آیا همینطوری همه ی حجابهای کنار می روند و همه چیز آشکار می شوند و حالا حجاب خانمها هم رعایت شود یا نشود؟ آیا این ممکن است؟ آیا این ممکن است که بفرمایند خدا و اسلام را کنار بگذارید همه چیز درست می شود؟ هیچ حکمتی این میان در کار نیست؟ حالا منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را هم فرضاً بگوییم که کاری نداریم. آیا بدون فلسفه و حکمت هم کارها پیش می رود؟
    همینقدر در نظر داشته باشید که اگر دانشمندی از ایران به خارج کوچ کرد، آیا همین دانشمند اگر توان این کار را داشته باشد که به ایران بازگردد و از امکانات و دانشجویان ایرانی استفاده ببرد تا تحقیقات خود را ادامه دهد، آیا این کار بهتر به او کمک نمی کند تا اینکه برود و پشت سرش را هم نگاه نکند و فقط امید به کشوری ببندد که مقصدش آن است؟ هر چقدر هم که شرایط ایران و آخوندهای ما بد، و اما بالاخره صرف ریاضی فیزیک محض را هم که در نظر بگیرید که دیگر نمی توان گفت که ما در ایران دانشجویان برجسته ی ریاضی و فیزیک نداریم. یعنی آن استادی که در کشوری دیگر استاد می شود، نمی تواند بیاید ایران یکی، دو تا، چند تا شاگرد انتخاب کند و با خودش ببرد آنجا با هم کار کنند؟ نمی شود دیگر! چرا که از جمله آقای ترامپ طوری راه ها را بسته است که کشورش شش کشور اسلامی را فله ای تحریم کرده است، و با هزار ترفند دانشجو باید راهی اروپا و آمریکا شود که پناهندگی بجوید و بلکه پشت سرش را هم دیگر نگاه نکند! لابد بعضی هم این میان خیلی اشکال می کنند که آقایان خانمها حتی یک تکبیر هم با صدای بلند هیچ کس نفرماید! انرژی هسته ای حق مسلم ما است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)



    4 - المناقب لابن شهرآشوب: مما أجاب الرضا علیه السلام بحضرة المأمون لضباع ابن نصر الهندی وعمران الصابی عن مسائلهما: قال عمران: العین نور مرکبة أم الروح تبصر الأشیاء من منظرها؟ قال علیه السلام: العین شحمة، وهو البیاض والسواد، والنظر للروح. دلیله أنک تنظر فیه فترى صورتک فی وسطه، والانسان لا یرى صورته إلا فی ماء أو مرآة وما أشبه ذلک. قال ضباع: فإذا عمیت العین کیف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب؟ قال: کالشمس طالعة یغشاها الظلام. قالا [3]: أین تذهب الروح؟ قال:
    أین یذهب الضوء الطالع من الکوة فی البیت إذا سدت الکوة؟ قال: أوضح لی ذلک قال: الروح مسکنها فی الدماغ وشعاعها منبث فی الجسد بمنزلة الشمس دارتها فی السماء وشعاعها منبسط على الأرض، فإذا غابت الدارة فلا شمس، وإذا قطعت الرأس فلا روح. [1] بیان: " نور مرکبة " أی مدرک رکب فی هذا العضو وهو یدرک المبصرات، أم المدرک الروح وهذا منظره؟ واختار علیه السلام الثانی، ویدل على أن المدرک النفس وهذه آلاتها کما مر أنه المشهور. ویحتمل أن یکون المراد به الروح الحیوانی بأن یکون المراد أن المدرک هو الروح الذی فی العین لا نفس الضوء [2] فلا ینفی المذهب الآخر کما یومئ إلیه قوله " الروح مسکنها فی الدماغ " وهو یدل على أن محل الروح ومنشأه الدماغ کما قیل، وکأن النزاع لفظی، المراد هنا الروح النفسانی النازل من الدماغ بتوسط الأعصاب إلى جمیع البدن، ومنشأ الجمیع القلب.
    قال بعض المحققین: خلق الله سبحانه بلطیف صنعه جرما حارا لطیفا نورانیا شفافا یسمى بالروح البخاری، وجعله مرکبا للنفس وقواها، وکرسیا لملائکتها حیا بحیاتها، باقیا بتعلقها به، فانیا برحلتها عنه لا کسائر الاجرام التی تزول عنها الحیاة وهی باقیة، وبه حیاة البدن من الواهب بواسطة النفس. فکل موضع یفیض علیه من سلطان نوره یحیى وإلا فیموت. واعتبر بالسدد، فلو لا أن قوة الحس والحرکة قائمة بهذا الجسم اللطیف لما کانت السدد یمنعها، وقد یخدر العضو بالسدة بحیث لا یتألم بجرح وضرب، وربما ینقطع فتبطل الحیاة منه، ولولا أنه شدید اللطافة لما نفذ فی شباک العصب. ومن أخذ بعض عروقه یحس بجری جسم لطیف حار فیه وتراجعه عنه، وهذا هو الروح، ومنبعه القلب الصنوبری، ومنه یتوزع على الأعضاء العالیة والسافلة من البدن، فما یصعد إلى معدن الدماغ على أیدی خوادم الشرایین معتدلا بتبریده فائضا إلى الأعضاء المدرکة المتحرکة منبثا فی جمیع البدن یسمى روحا نفسانیا، وما یسفل منه إلى الکبد بأیدی سفراء الأوردة الذی هو مبدأ القوى النباتیة منبثا فی أعراق البدن یسمى روحا طبیعیا - انتهى -.
    قوله " دلیله أنک تنظر فیه " کأن الغرض التنبیه على أن هذا العضو بنفسه لیس شاعرا لشئ، لأنه مثل سائر الأجسام الصقیلة التی یرى فیها الوجه کالماء والمرآة فکما أنها لیست مدرکة لما ینطبع فیها فکذا العین وغیرها من المشاعر، أو دفع [1] لتوهم کون الانطباع دلیلا على کونها شاعرة، فیکون سندا للمنع.
    قوله " دارتها " أی جرمها المستدیر. فی القاموس: الدار: المحل، یجمع البناء والعرصة، کالدارة، وبالهاء ما أحاط بالشئ کالدائرة، ومن الرمل ما استدار منه وهالة القمر. وفی المصباح: الدارة دارة القمر وغیره، سمیت بذلک لاستدارتها - انتهى -. والرأس مذکر، وتأنیث الفعل کأنه لاشتماله على الأعضاء الکثیرة إن لم یکن من تصحیف النساخ.
    http://lib.eshia.ir/71860/58/250

    12316.الأمالی للصدوق : فی مُناظَرَةِ الإمامِ الصّادِقِ و أبی شاکِرٍ الدَّیصانیِّ: قالَ أبو شاکِرٍ : قَد عَلمِتَ أنّا لا نَقبَلُ إلاّ ما أدرَکناهُ بِأبصارِنا ، أو سَمِعناهُ بِآذانِنا ، أو لَمَسناهُ بِأکُفِّنا ، أو شَمَمناهُ بِمَناخِرِنا ، أو ذُقناهُ بِأفواهِنا ، أو تَصَوَّرَ فی القُلوبِ بَیانا ، و استَنبَطَتهُ الرِّوایاتُ إیقانا . فقالَ الصادِقُ علیه السلام : ذَکَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ و هِیَ لا تَنفَعُ شَیئا بِغَیرِ دَلیلٍ ، کَما لا تَقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَیرِ مِصباحٍ . [1]

    12317.الإمامُ الرِّضا علیه السلام ـ لَمّا سَألَهُ عِمرانُ الصّابی بِحَضرَةِ المَأمو: العَینُ شَحمَةٌ و هُوَ البَیاضُ و السَّوادُ ، و النَّظَرُ لِلرُّوحِ ، دَلیلُهُ أنَّکَ تَنظُرُ فیهِ فتَرى صورَتَکَ فی وَسَطِهِ ، و الإنسانُ لا یَرى صورَتَهُ إلاّ فی ماءٍ أو مِرآةٍ و ما أشبَهَ ذلکَ . [2]

    (انظر) المیزان فی تفسیر القرآن : 1 / 47 و ج 12 / 272 .

    12316.الأمالى للصدوق : در مناظره امام صادق علیه السلام و ابو شاکر دیصانى آمده است: ابو شاکر گفت: مى دانید که ما فقط آن چیزى را مى پذیریم که با چشمان خود ببینیم، یا با گوشهایمان بشنویم، یا با دستهایمان لمس کنیم، یا با بینى خود ببوییم، یا با دهانمان بچشیم، یا در دلهایمان تصوّر روشنى از آن داشته باشیم، یا نقل و گزارشهاى مسلّم و یقینى آن را به دست دهد. حضرت فرمود: حواس پنجگانه را ذکر کردى. این حواس بدون راهنما (عقل) هیچ سودى نمى بخشند، همچنان که تاریکى را بدون چراغ روشن نمى توانیم بپیمائیم.

    12317.امام رضا علیه السلام ـ در پاسخ به عمران صابى که از پرسید: آیا چشم نورىفرمود: چشم یک تکّه پیه سپید و سیاه است. و دیدن، کار روح است. دلیلش این است که تو در چشم دیگرى نگاه مى کنى و عکس خودت را در میان آن مى بینى و انسان تصویر خود را جز در آب یا آینه و امثال آن نمى بیند.


    المَعرِفَةُ وَ الحَواسُّ الخَمسُ

    12313.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لَیسَتِ الرَّویَّةُ کَالمُعایَنَةِ مَع الإبصارِ، فقَد تَکذِبُ العُیونُ أهلَها ، و لا یَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ . [1]

    12314.عنه علیه السلام ـ فی التّوحیدِ ـ: لا تَنالُهُ الأوهامُ فتُقَدِّرَهُ، و لا تَتَوَهَّمُهُ الفِطَنُ فتُصَوِّرَهُ ، و لا تُدرِکُهُ الحَواسُّ فتُحِسَّهُ ، و لا تَلمِسُهُ الأیدی فتَمَسَّهُ . [2]

    12315.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ـ فی مُناظَرَتِهِ الطَّبیبَ الهِندیَّ ـ: أمّا إذ أبَیتَ إلاَّ الجَهالَةَ و زَعَمتَ أنَّ الأشیاءَ لا تُدرَکُ إلاّ بِالحَواسِّ ، فإنّی اُخبِرُکَ أنَّهُ لَیسَ لِلحَواسِّ دَلالَةٌ عَلَى الأشیاءِ ، و لا فیها مَعرِفةٌ إلاّ بِالقَلبِ ، فإنَّهُ دَلیلُها و مُعَرِّفُها الأشیاءَ الّتی تَدَّعی أنَّ القَلبَ لا یَعرِفُها إلاّ بِها . [3]

    2550

    شناخت و حواسّ پنجگانه

    12313.امام على علیه السلام : تفکّر مانند دیدن با چشم نیست؛ زیرا چشمها گاه به صاحب خود دروغ مى گویند، اما عقل به کسى که از آن راهنمایى خواهد خیانت نمى کند.

    12314.امام على علیه السلام ـ در باب یگانگى خدا ـفرمود : وهمها به او نمى رسند، تا اندازه گیریش کنند و اندیشه هاى باریک بین او را در وهم نیاورند تا تصوّرش نمایند و حواسّ به او نرسند، تا حسّش کنند و دست ها او را لمس نمى کنند، تا با او تماس پیدا نمایند .

    12315.امام صادق علیه السلام ـ در مناظره با طبیب هندى ـفرمود : چون تو ندانسته سخن مى گویى و خیال مى کنى که اشیاء جز به وسیله حواس درک نمى شوند، من به تو مى گویم که حواس جز از طریق قلب (عقل و روح) به اشیاء پى نمى برند و آنها را نمى شناسند. این قلب است که راهنماى حواسّ است و اشیاء را به آن مى شناساند؛ همان اشیایى که تو ادعا مى کنى قلب آنها را جز به وسیله حواسّ نمى شناسد.

    http://lib.eshia.ir/27307/7/154


    توجه بفرمایید که حدیثی را که از امام رضا در میزان الحکمة نقل شده است را بنده حقیر از اصل بحار الانوار که خود از مناقب ابن شهر آشوب است، عیناً آورده ام چرا که غلطهای چاپی ای را شامل بود! و در ضمن حدیث در بحار طولانی تر هم هست.
    یک نکته ای راجع به اطلاعات هست که شما آنرا در مقالات مربوط به فضاهای گامای سگال مارکولی و کن و کنسانی و ویتن در ذیل نیز یحتمل می توان مشاهده کرد:

    http://www.math.jhu.edu/~kc/papers/F1_new.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1807.05314.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1805.11965.pdf

    البته این را هم عرض کنم که بنده در رابطه با نیوترینوهای ابرتقارنی نیز مقالاتی را زیر عنوان شارژینوها و نیوترالینوها داشتم می گشتم و جستجو می کردم که هنوز این کار باز مانده است! و همینطور هم نمی دانم در مورد کارهای آخر مسعود خلخالی و همکارانش هم چیزی گفتم یا خیر؟ و حالا کارهای اخیر ویتن در مورد معادلات یانگ-بکستر را هم کاری نداریم. منظور بنده به این است که شما وقتی اطلاعاتی را دارید مورد استفاده قرار می دهید، این کار را برای مسئله ی خاصی است یحتمل که دارید استفاده می کنید یا اینکه خیر؛ مسئله ای است عمومی که می شود آنرا بلکه به موارد خاصی کاربردی کرد.
    از این نوع است مسئله ی اصالت وجود که بعضی یحتمل اشکال می کنند که وقتی ما مسئله ای مثل اصالت وجود را داریم، چرا بی جهت بیاییم چیزهایی را که در عدم هم می توانند از جمله عدم مطلق و عدم مقید و بلکه مطلق عدم هم مسئله کنیم؟ مگر چیزی هم در عدم یافت می شود که ما فرضاً بیاییم از مجموعه های تهی شروع کنیم و کل اعداد صحیح را از آنها بسازیم؟! خیلی کسی باید بیکار باشد. اما غلط نکنم قسمتی از مسئله ی اصالت وجود در حکمت متعالیه باید همین باشد که همانطور که وجود انسان از نوعی است که بدن او به عدم ختم می شود و حتی پوست و استخوان او هم باقی نمی مانند، و اما آخرتی هم هست! و در عین حال، مسئله از نوعی هم هست که از قبل همین وجود و موجودات، می تواند موجودات دیگری نیز تولید مثل کنند و بلکه همین موجودات نیز می توانند مایه ی عدم خود و بلکه دیگر موجودات نیز شوند و بلکه در بمبهای مخوف اتمی و هسته ای اینچنین عدمی نیز یحتمل دیده شود! و اما اینها همه و همه خود آیا وجودی ذهنی فقط به خود می گیرد یا خارجی هم هست؟ و خارجیت آنرا ما چطور می توانیم درک کنیم همانطور که درک می شود امروزه روز که بشر به کرات و سیارات دیگر نیز می تواند سفر کند.
    قسمتی از مسائل اطلاعاتی در اینجا است که اینها تا چه حد فرارند و تا چه حد می توان آنها را حفظ کرد؟ فرضاً وقتی ما مدعی می شویم که در نماز ما سوی الله را پشت سر می گذاریم یا لااقل باید چنین کنیم و به عبادت و عبودیت خدا بپردازیم، اینجا مسئله چیست؟ یعنی اینجا مسئله مثل برق نیست که بگوییم باید اول برق را قطع کرد تا بتوان به پشت سر گذاشتن ما سوی الله رسید، یا اینکه نقدینگی بیش از حد شده است و باید اقتصاد را ترمیم کرد اول و لذا بتوان ما سوی الله را پشت سر گذاشت و آنگاه به نماز ایستاد، یا حتی باید اول توبه کرد تا بتوان ما سوی الله را پشت سر گذاشت و بعد به نماز ایستاد. و اما بنده عرضم این است که اگر بنده خدایی هم این میان باشد که به نان شبش هم محتاج است، آیا باز هم او می تواند همه چیز را به ما سوی الله بسپارد و به نماز بایستد؟! این یک مسئله است که بالاخره روزی را خدا هر جوری هست می رساند.
    و اما از آن طرف هم شما مسائلی دیگر را ندارید؟ یعنی مثلاً این درست است که العلم سلطان. شما فقط مباحث قرآنی راجع به سلطان را مراجعه کنید، یحتمل مدتها درگیر خواهید شد که آیات و روایات و تفاسیر و امثالهم از چه قرارند. خوب، این خودش کلی اطلاعات می شود هر چند که شما همه ی آیات قرآن را هم حفظ باشید و تا گفتند آیات مربوط به سلطان را بازگو کن، همه را از حفظ بفرمایید. مثلاً فقط این ایات را در نظر آورید: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿غافر: ٢٣﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُوا لِلَّـهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا ﴿النساء: ١٤٤﴾

    آیات زیادی هم هستند که شما را از معاشرت با مشرکین و منافقین و کافرین منع می کنند هر چند که اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک را نیز داریم. ولی بالاخره مسئله این هم هست که هر کسی باید برای بهشتی شدن و نه جهنمی شدن سعی و تلاش و بلکه جهاد کند. جهاد برای جهنمی شدن که اصلا معنی نمی دهد مگر اینکه کسی توی یک آتش مهیبی گیر کرده است و بقیه و از جمله مثلاً آتش نشانان فداکاری باید بروند او را نجات دهند.
    اما حالا فرض بفرمایید که بنده می خواهم از اطلاعاتی از قبل از انقلاب در زمانی که به کودکستان می رفتم که حالا می فرمایند پیش دبستانی نقل قول کنم. بعضی یحتمل ایراد می کنند که ما این همه از روایات عالیه داریم که بشنویم و شما می خواهید از کودکستانت برای همه بگویی که مثلاً برای همکلاسی ات از بولدوزورهایی که در دهات داشتیم و چه ها که نمی کردیم. یحتمل اگر کسی تخیلاتش بیشتر هم کار می کرد از هلی کوپترها و هواپیماهای اختصاصی خودش که در ده خود منتظر او بودند که هر جای دنیا که می خواست پرواز کند بگوید. ذهنیات که چیزی نیست؛ شما همینطوری همه چیز را می توانید به هم ببافید. اما مسئله ی ارباب و رعیتی قبل و بعد از انقلاب دیگر یک چیزی نیست که بتوان آنرا به هم بافت و به خورد همه داد و همه هم زیر بار آن بروند. یعنی این یک مسئله است که امیرالمومنین در نامه ی خود به مالک اشتر از رعایا بفرمایند که چنین و چنان اند و اینکه یا برادر دینی تو هستند یا مثل تو انسان هستند. و اما همین رعایا را تا چه حدی ما قبل از انقلاب در ارباب و رعیتی داشته ایم و بعد از انقلاب همین ارباب و رعیتی به چه معنا است؟ یعنی بعضی به شما اشکال نخواهند کرد که ای تویی که ارباب بودی قبل از انقلاب و حالا شده ای رعیت، و اما آیا حالا مدعیان اربابی نداریم یا کم داریم؟ مثلاً دو ملیتی های اشرافی اصلا نداریم؟ و لذا آنکه مدعی اسلام شده است و اربابی اش را کنار گذاشته است و شده است رعیت مثل تو ای، عجب کلاهی سر خودش گذاشته است؛ و اینها هم همه و همه از بی عرضگی خودت است! کدام تقوی، کدام علم، کدام اسلام، کدام کشک؟ عرض بنده این است که اطلاعات این میان یحتمل خیلی راحت هم گم می شود که اصلا مسئله کدام بود و بلکه فعلاً مسئله ی ما چیست؟ فتنه کدام است و آزمایشات کدامند و مقدسات کدامند و چطور باید برای اسلام جهاد هم کرد؟
    منظور به این است که اطلاعات هر چند که خیلی راحت گم می شوند و اما در میان ما سوی الله خیلی سریع تر هم می توانند گم شوند. یعنی شما مدام بفرمایید که علم، خدا پیغمبر و ائمه ی اطهار، و اما وقتی که با مردمی سر و کار دارید که اینها نه اهل علمند و نه اهل خدا و نه اهل پیغمبر و نه اهل ائمه ی اطهار و نه بلکه اهل نماز و روزه و خمس و زکات و دعا، خوب ما کجا گیر کرده ایم که می خواهیم گم شدن اطلاعات را به بحث بگذاریم و این کدام اطلاعات است که به دنبالش هستیم؟ اینجا مسئله این نیست که بفرمایند که اطلاعات گم شد که شد، به تو چه؟ البته اینجا روایات دیگری هم هست و معمولاً اطلاعات دیگری هم هستند که ما خیلی هم نمی خواهیم وارد آنها شویم چرا که بعضی اشکال می کنند که این فضولیها به تو نیامده. و ما بعداً در پایتخت اینها را خودمان مطرح خواهیم کرد! اطلاعات اطلاعات است و پایتخت هم پایتخت است. 
    و اما مسئله از این نوع هم می تواند شود که شما یک وقت هست که می دانیم که این علم است که سلطان است. و اما این علم را کجا است که داریم ارائه می دهیم. یعنی وقتی علم را جایی داریم ارائه می دهیم که مسلمانی ای نیست، اینجا فرعونی هم اگر مدعی شود که من خودم خدا هستم، حالا دوباره خر بیار و باقلا بار بزن. و روز از نو و روزی از نو و بیا همه چیز را از اول سر ثابت کن که وجود چیست و اصالت وجود چیست و عدم کدام است و همینطور بیایید تا برسید به برجام. و همه یک مرتبه دیدید زدند زیر برجام و نه فقط آمریکا و ترامپ! که بابا پدرت خوب و مادرت خوب، این یک مسئله است که تو بیایی علم را بخواهی به غیرمسلمان هم ارائه دهی، و اما مسئله ای دیگر است که علم را به کسانی هم ارائه دهی که حتی مسلمانی خودت را هم می خواهند زیر سوال ببرند؛ و چرا؟ زیرکی است دیگر؛ مسلمان باید کیس باشد. یعنی باید خیلی زیرک باشد. حاشا کن. کاری ندارد. همه چیز را حاشا کن. وقتی ما ما سوی الله داریم؛ همه چیز را می شود در یک آن حاشا کرد؛ حاشا کن دیگر؛ اصلا مسلمانی طرف را هم حاشا کن. خوب، گم نمی شود آن مسلمانی؟ حالا ایمان و تقوی را کاری نداریم. بعضی یحتمل اشکال کنند که این همه بین حوزه و دانشگاه درجا زده ای، باعث شده است که عقلت رو به زوال بگذارد و آلزهایمر گرفته ای و این فقط نه از روی پیری است. شمشیرکشی و قداره بندی که شاخ و دم ندارد! باز می فرمایند که ما نفت داریم و دیگر انرژی هسته ای نمی خواهیم؛ به ما چه؟ اینها لابد می فرمایند که ریاضیاتی مثل ریاضیات کوچار بیرکاری و مریم میرزاخانی را هم از اولش نمی خواستیم. و تو اصلا داری همه چیز را سیاسی می کنی و می خواهی به نفع خودت استفاده ببری و غافلی که چطور آمریکا و انگلیس و اسرائیل دارند از قبل تو استفاده می برند. فقط هم تکبیر بلدی؟ ای بیعرضه!
    عرض بنده این است که آقایان خانمها، اطلاعات یحتمل گم می شود، و اما تنگ نظریها و تبعیضها و لامذهبیها و بی دینیها و بی حجابیها چطور است که گم نمی شوند؟ اصلا ما کجا داریم می رویم؟ آندلس کدام طرف است؟ و اسلام کدام طرف است؟ و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار کجایند و سلطنت علم و العلم سلطان چه شد؟ یعنی ما نفهمیدیم که چطور شد که داریم همینطوری سر جایمان درجا می زنیم؟ البته بعضی هم هستند که خودشان را نه فقط از ولی فقیه بالاتر می بینند و بلکه از خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و اسلام و همه و همه هم بالاتر می بینند. و الا اوضاع اقتصاد و منطقه و جهان به این روز نمی بود! و همه و همه غیر از این بود، ما سوی الله را کنار گذاشته بودند و می فهمیدند که اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک و کل عالم به نماز می ایستادند و به سمت خدا می رفتند و همه و همه می فرمودند ما از خداییم و به سوی خدا می رویم؛ انا لله و انا الیه راجعون؛ و بلکه هر لحظه همه و همه به لقاء الله می پیوستیم. کم کم اش اربعین می رفتیم کربلا اگر فرصت مکه و مدینه النبی رفتن را از ما گرفته اند! به شعائر الله می پرداختیم.  
    ۱. إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّـهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّـهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ١٥٨﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّـهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿المائدة: ٢﴾
    ۳. ذَٰلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّـهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿الحج: ٣٢﴾
    ۴. وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّـهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَٰلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿الحج: ٣٦﴾
    حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّـهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٣ 
     یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿٦٧
    بنده نمی دانم چطور است که بعضی اطلاعات در این میان یحتمل می تواند گم شود؟ یعنی آیا یک واقعه ای مثل الغدیر را کسی می  تواند فراموش کند؟ حالا یحتمل بعضی هم این میان مشکل فراموشی داشته باشند، و اما همه که فراموشی نمی شود گرفته باشند! حاضران باید به غایبان بگویند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)

    3 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن أبی المغرا [6] رفعه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إن الله خلو من خلقه، وخلقه خلو منه، وکلما وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلاالله.
    http://lib.eshia.ir/11005/1/82

    مَواعِظُ الإمامِ الهادی علیه السلام

    22140.الإمامُ الهادی علیه السلام : إنَّ اللّه َ جَعَلَ الدُّنیا دارَ بَلوى ، و الآخِرَةَ دارَ عُقبى ، و جَعَلَ بَلوَى الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَبا ، و ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَى الدُّنیا عِوَضا.

    اندرزهاى امام هادى علیه السلام
    22140.امام هادى علیه السلام : خداوند دنیا را سراى آزمایش قرار داده است و آخرت را سراى فرجام ؛ آزمایش و بلاى دنیا را وسیله پاداش آخرت کرده است و پاداش آخرت را عوض بلا و آزمایش هاى دنیا.
    http://lib.eshia.ir/27307/13/315

    22141.عنه علیه السلام : اُذکُرْ مَصرَعَکَ بَینَ یدَیْ أهلِکَ، و لا طَبیبَ یَمنَعُکَ ، و لا حَبیبَ یَنفَعُکَ. 
    22142.عنه علیه السلام : اُذکُرْ حَسَراتِ التَّفریطِ تَأخُذْ بِتَقدیمِ الحَزمِ.
    22143.عنه علیه السلام : مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ و رَأیَهُ فاجمَعْ لَهُ طاعَتَکَ .
    22141.امام هادى علیه السلام : به یاد آور زمانى را که در جمع خانواده خود به حال مرگ افتاده اى و نه طبیبى مى تواند مانع رفتن تو شود و نه دوستى مى تواند کارى برایت بکند.
    22142.امام هادى علیه السلام : حسرت هاى کوتاهى کردن [در کارها و اعمال ]را به یاد آور، تا احتیاط و دوراندیشى در پیش گیرى.
    22143.امام هادى علیه السلام : هر که دوستى و رأى خود را یکجا در اختیار تو گذاشت، تو نیز اطاعت خود را یکجا در اختیار او گذار.
    http://lib.eshia.ir/27307/13/316

    4214.الإمامُ الهادیُّ علیه السلام : العِتابُ خَیرٌ مِن الحِقْدِ.
    4214.امام هادى علیه السلام : سرزنش کردن بهتر است از کینه به دل گرفتن.
    http://lib.eshia.ir/27307/3/137


    سلامٌ علی آل یاسین

    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

    شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند



    خلاصه ی کلام اینکه سماجتی که در اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک متجلی می شود در آموختن حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، گاهی به عنوان سماجت دانشگاهیان یا حوزویان جلوه کند بسته به اینکه همچون رایانه ای سمج چقدر فرسودگی و بی حوصلگی و جهل و نابخردی و امثالهم وارد اطلاعات و محاسبات آنها شده است. همین نکته بس که شما اطلاعات را از حول عالم جمع می کنید تا خمیر مایه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شود و اما یحتمل پول هم نزول کند و اقتصاد هم در هم بریزد و وجود هم به عدم و عدم هم به وجود مترتب شود همینکه مثلاً پرتوی از نور بر عدم ببارد. و اما ما سوی الله را کنار گذاشتن و به لقاء الله پیوستن از اموری است که مزدوج است به مطلق انگیزه ی با خدا به گفتگو نشستن و راز و نیاز کردن و به عبودیت پرداختن. و آنگاه یحتمل وارد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شدن.
    و اما اینکه این اطلاعات جهانی در عالم را از محلیت محلهای گوناگون حوزوی و دانشگاهی کسب کرده و آنگاه بتوان به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخت، خود مستلزم این است که متوجه شویم که (کو)همولوژی توپولوژیکی این اطلاعات به چه گونه است (همانطور که حتی یحتمل امور ژنتیک نیز با تغییرات محیطی و اجتماعی تغییر پذیر است) و آیا انگیزه ی انباشت چنین اطلاعات هایی تعالی انسان است در عبودیت او؛ یا اینکه خیر بر عکس وسایلی را برای او می خواهد فراهم کند که او حتی هر چه بیشتر نیز بتواند به استکبار خود دامن زند. آیا او به لبه ی پرتگاه سقوط رسیده است یا اینکه می خواهد عبودیت خود را کامل کند و لذا آن جهاد اکبر اینجا کجا است که گویا در هر براکت لی ناجابجایی در هندسه ی ناجابجایی مقدارش غیر صفر است و تعداد متناهی ای از این برکتها شما را در هندسه ی فضایی کوانتمیتان به مقصد می رساند؛ و لذا باید روی آنها انتگرال گرفت؟ موضوع این است که اینجا در بحثهایی همچون گراویتونهای جرمدار و مدل استاندارد ذرات فیزیک، وقتی می توان به گرانش کوانتمی معنا داد که مسئله هندسی کما بیش با یقین به نسبیت عام گره بخورد؛ و اما اینکه ما در چه ابرتقارنهایی همراه با مدل استاندارد واقع هستیم که آیا از نوع 532 است یا 422 یا 321  یا ... از انواع یگانی خاص یا خطی خاص یا ...، و الله اعلم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)

    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر (4، سوره مبارکه الممتحنه)

    قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّـهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ۚ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٣٢، سوره مبارکه الاعراف﴾

    3 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن أبی المغرا [6] رفعه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إن الله خلو من خلقه، وخلقه خلو منه، وکلما وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلاالله.
    http://lib.eshia.ir/11005/1/82


    سلامٌ علی آل یاسین


    ودر حدیث معتبر از عبداللَّه بن هلال منقول است که گفت: عرض کردم بخدمت حضرت امام رضا علیه السلام که چه بسیار خوش میآید مردم را از احوال کسی که طعامهای بدمزه و ناگوار میخورد و جامه های گنده میپوشد واظهار شکستگی و خشوع مینمایند، فرمود که: مگر نمیدانی که حضرت یوسف پیغمبر و پیغمبرزاده بود و قباهای دیبا طلاباف میپوشید، وبر مجالس آل فرعون می نشست و حکم درمیان مردم میکرد مردم را بالباس او کاری نبود، واز او عدالت در حکم میخواستند. امام می باید که آنچه گوید راست گوید و هرگاه وعده کند وفا کند، وحکم بعدالت کند. خدا حلال را برکسی حرام نکرده است واندک و بسیارحرام را حرام کرده است پس خواندند این آیه را که: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ و بسیاری از اخبار مناسب این فصل را در کتاب عین الحیوة ایراد نموده ام.

    حلیة المتقین فصل اول از باب اول.

    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

    شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند



    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در وجود مطلق اسلام چیست؟ فرض بفرمایید که در یک مملکتی واقعید که مملو از جاهلیت قبل از اسلام است؛ یحتمل اسلام هم آنجا رفته است و اما مردم از اسلام برگشته اند و مثلاً آندلسی هم شده است. خوب، اینجا وجود مطلق اسلام و مسلمانی می تواند باشد، ولی مطلق وجود اسلام در همه ی افراد آن یحتمل موجود نباشد. و از جمله مثلاً شرابخواری نیز یحتمل رایج است یا بالاخره علنی است و موجود است. مسئله این است که شرابخواری گناه است و اما تکلیف فرد مسلمانی که مرتکب شرابخواری یا گناه دیگری در چنین جامعه ای می شود چیست؟ موضوع این است که هر چه فساد و فسق و گناه در جامعه ای بیشتر و بیشتر شود، احتمال اینکه فرد مسلمان را هم به گناه مبتلا کند بیشتر و بیشتر می شود تا آنجا که گناهان او آنقدر انباشته شد که احتمال برگشت او به اسلام بیشتر و بیشتر هم می شود و یحتمل یک وقت دیدید که رفت و دیگر نتوانست که برگردد. و مثلاً تارک نماز هم شد و کما بیش فقط اسماً است که مسلمان است و بلکه غرق در گناه است. حالا کاری نداریم که بعضی از حضرات شیوخ چطور مرتکب گناه شده و همه ی گناهان خود را هم حاشا می کنند و بلکه توبه هم نمی کنند و خود را عابد و زاهد و بلکه از بهترین آنها هم جلوه می دهند و یادشان هم می رود که اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک. و همه و همه هم یحتمل اشکال می کنند که این هم که اگر مسلمانی است که ما همان بهتر است که کافر نامیده شویم. و اما این یک امری است بالاتر از این مسائل که از هر مسلمانی هم ساخته نیست که
    أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا ۚ  لَّایَسْتَوُونَ﴿السجدة: ١٨﴾

    خوب، ما اینجا چه می خواهیم عرض کنیم؟ یک مسئله این است که ما با یک امر وجودی طرفیم اینجا که ماورای صرف مسلمانی است و بلکه با غیرمسلمانی آلوده شده است. اینجا خود امام صادق یا امام کاظم علیهم السلام می فرمایند که از ما روی نگردانید. این دلیلش این است که روی گرداندن از امام باعث می شود که گناهان بیشتری را یحتمل مسلمان مرتکب شود و به آنجا برسد که راه بازگشتی را ندارد! یعنی وقتی در جامعه ای جاهلی واقع است مسلمانی، آنگاه باید در جهت نامسلمان نشدن با دیگران مسابقه بگذارد و حال آنکه در جامعه ای مسلمان مملو از مطلق وجود و وجود مطلق عالَم اسلام هر چه بیشتر می تواند در مسلمانی با دیگران انواع مسابقه ها را بگذارد.

    و لذا از امام صادق روایت است که می فرمایند:
    لو یعلم المدبرون عنّی کیف انتظاری لهم و رفقی بهم و شوقی إلى ترک معاصیهم لماتوا شوقا إلیّ و تقطّعت أوصالهم من محبّتی
    اگر آنهایی که به من پشت کرده ‌اند می‌ دانستند که من چگونه منتظر و مشتاق آمدن آنها هستم، از این شوق جان می‌ دادند .

     مَنْ‏ تَرَکَ‏ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ‏  قَالَ قُلْتُ فَیَتْرُکُهُ لِغَیْرِ وَجْهِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ. (3)

    هر که برای غیر خدا میگساری را رها کند خداوند او را از شراب خالص و مهر شده ( بهشت ) سیراب می کند .

    راوی پرسید : برای غیر خدا ؟

    حضرت فرمودند : اری ، به خدا قسم ، ( حتی اگر ) برای حفظ سلامتی خودش باشد .

    پس اگر می خواهی هم دنیا و هم اخرتت را به دست بیاوی به توصیه های خدا گوش کن تا هیچ گونه ضرری نکنی.


    نقل شده است روزی جوانی مست در گوچه ها در حال گذر کردن بود که ناگهان از دور چشمش به امام کاظم می افتد . عرق خجالت بر پیشانیش می نشیند و راه خود را کج می کند تا چشمش به چشم امامش در این حال نیفتد . اما امام کاظم او را از دور می بیند و به دنبال او به راه می افتد تا این که به او می رسید . فکر می کنید امام کاظم چه عکس العملی در مقابل او نشان می دهد ؟ ایا به او تندی کرد و یا او را توبیخ می نماید ؟ خیر . امام مظهر مهربانی خداست ، دستی بر شانه او گذاشت و به او گفت : ای جوان حتی در بد ترین حالت گناه هم که باشی از ما روی گردانی نکن .

    البته این را هم عرض کنم که گناهی را که بنده مرتکب شده ام این است که اینها را بنده از یک وبلاگی کپی پیست کردم که مدام می گفت که نقل شده از .... و بنده ی حقیر با عرض معذرت آنرا پاکش می کردم. وانگهی خود وبلاگ هم درست مراجع بعضی از روایتش را نداده بود! این روایت دیگر هم هست:

    وَ أَنْبَأَنِی الطَّبْرِسِیُّ فِی إِعْلَامِ الْوَرَى قَالَ الشُّقْرَانُ[1] مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏ خَرَجَ الْعَطَاءُ أَیَّامَ أَبِی جَعْفَرٍ وَ مَا لِی شَفِیعٌ فَبَقِیتُ عَلَى الْبَابِ مُتَحَیِّراً وَ إِذَا أَنَا بِجَعْفَرٍ الصَّادِقِ ع فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَنَا مَوْلَاکَ الشُّقْرَانُ فَرَحَّبَ بِی وَ ذَکَرْتُ لَهُ حَاجَتِی فَنَزَلَ وَ دَخَلَ وَ خَرَجَ وَ أَعْطَانِی مِنْ کُمِّهِ فَصَبَّهُ فِی کُمِّی ثُمَّ قَالَ یَا شُقْرَانُ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ‏ أَقْبَحُ[2]‏.

     وَعَظَهُ عَلَى جِهَةِ التَّعْرِیضِ لِأَنَّهُ کَانَ یَشْرَب‏ (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏4 ؛ ص236).

    یکی از اجداد شقرانی بَرده بود و رسول خدا آزادش کرده بود. به همین دلیل او را « مولی رسول الله» می گفتند، یعنی آزاد شده رسول خدا. افتخاری برای شقرانی محسوب می شد و او خود را وابسته به خاندان رسالت می دانست.

     

    به دستور منصور صندوق بیت المال را باز کرده بودند و به هر کس چیزی می دادند. شقرانی هم یکی از کسانی بود که برای دریافت سهمی از بیت المال آمده بود، ولی چون کسی او را نمی شناخت نمی‌توانست سهمی برای خود بگیرد.

    ناگهان امام صادق علیه السلام را دید. جلو رفت و خواسته‌ی خود را گفت.

    امام رفت، و طولی نکشید که سهمی برای شقرانی آورد. وقتی آن را به دست شقرانی داد، با لحنی ملاطفت آمیز فرمود:«ای شقرانی، کار خوب از هر کسی خوب است، ولی از تو به دلیل انتسابی که با ما داری ( و مردم تو را وابسته به خاندان رسالت می دانند) خوب‌تر و زیباتر است؛ کار بد نیز از هر کس بد است ولی سرزدنش از تو به دلیل همین انتساب، زشت‌تر و قبیح تر است.»

    سپس خداحافظی کرد و رفت. شقرانی دانست که امام از گناه پنهانی او یعنی شرابخواری‌اش آگاه است.

    [1] . فی ربیع الأبرار، عن الشَقَرانی (مثله)قال فی الإصابة: 2/ 153: شقران مولى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یقال: کان اسمه صالح بن عدیّ، و کان فیمن حضر غسل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم و دفنه؛ و قال أبو معشر: شهد بدرا. و ذکره فی تنقیح المقال: 2/ 88.

    [2] .فانظر کیف أحسن السعی فی استنجاز طلبته و کیف رحب به و أکرمه مع معرفته بحاله و کیف وعظه و نهاه عن المنکر على وجه التعریض قال الزمخشری (فیتذکرة الخواص عن ربیع الابرار ص 345)و ما هو إلا من أخلاق الأنبیاء. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏18 ؛ ص205)


    عرض بنده این است که معمولاً چنین روایاتی در مملکتی که بیشتر آندلسی است تا اسلامی، بر مسلمانی که دچار گناهی مثل شرابخواری شده است اثری ندارد. یحتمل بر او حتی در مواردی که در جوامع اسلامی نیز واقع است و مبتلا گشته است حتی بدتر هم اثر نداشته باشد. و اما اگر این مسلمان در معرض رویگردانی از ائمه ی اطهار واقع نشود و بلکه به آنها نزدیک هم شود، این بتواند بر آنها اثرگذار هم شود و بلکه از مسلمانی برنگردند و بلکه مومنینی مجاهد هم شوند! یعنی مسئله این است که وقتی کسی عظمت اسلام را دید، تکبیرگویان و از صمیم قلب می خواهد که مسلمانی مومن و مجاهد و شهادت طلب هم شود. و این در امر امامت است که از همه بیشتر مشهود می گردد. و اما در ممالک غیر اسلامی نیز می توان به عظمت اسلام و مومنین از طرقی همچون حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یقین کرد. البته بعضی هم بشدت اشکال می کنند که تو داری اصول حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بالکل به هم می ریزی و کار را بشدت خراب کرده ای. و لذا بنده یحتمل از این به بعد کمتر بنویسم و بیشتر به جنبه های ریاضی فیزیکی مسائل در بحثهای دانشگاهی بپردازم. حوصله ام که سر رفته است. خودمانیم، آخوندهای ما واقعاً می توانند سمج هم باشند، مخصوصاً آنجایی که منافعشان را در خطر هم ببینند یا حتی بنظرشان برسد که یک اصولگرایی پیدا شده است که از آنها هم اصولگراتر و بلکه اصلاح طلب تر هم خود را نشان می دهد. دیگر خر بیار و باقلا بار بزن. در صورتی که یحتمل طرف دارد فقط دنبال مسائل وجود مطلق و مطلق وجود ساریه ی سریانی نفس رحمانی عرفانی خود دست و پا می زند و در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آنرا می جوید که همه و همه را نمی تواند لااقل افراد ذهنی و خارجی را تا می تواند به عالم اسلامی خود دعوت کند! عجب کاری است این مسئله با طلبه ها و آخوندها از یک طرف و با دانشجویان و دانشگاهیان از طرفی دیگر که یک حوزه و دانشگاهی از هویت ساریه ی سریانی عظیمی را بین حوزه و دانشگاه می طلبد که تمامی ندارد! و می تواند همه و همه را سر کار بگذارد و حتی اقتصاد جهانی را نیز بگرداند. آیا این شوخی است؟

    مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖتَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)

    قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّـهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ۚ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٣٢

    3 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن أبی المغرا [6] رفعه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إن الله خلو من خلقه، وخلقه خلو منه، وکلما وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلاالله.
    http://lib.eshia.ir/11005/1/82


    سلامٌ علی آل یاسین


    ودر حدیث معتبر از عبداللَّه بن هلال منقول است که گفت: عرض کردم بخدمت حضرت امام رضا علیه السلام که چه بسیار خوش میآید مردم را از احوال کسی که طعامهای بدمزه و ناگوار میخورد و جامه های گنده میپوشد واظهار شکستگی و خشوع مینمایند، فرمود که: مگر نمیدانی که حضرت یوسف پیغمبر و پیغمبرزاده بود و قباهای دیبا طلاباف میپوشید، وبر مجالس آل فرعون می نشست و حکم درمیان مردم میکرد مردم را بالباس او کاری نبود، واز او عدالت در حکم میخواستند. امام می باید که آنچه گوید راست گوید و هرگاه وعده کند وفا کند، وحکم بعدالت کند. خدا حلال را برکسی حرام نکرده است واندک و بسیارحرام را حرام کرده است پس خواندند این آیه را که: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ و بسیاری از اخبار مناسب این فصل را در کتاب عین الحیوة ایراد نموده ام.

    حلیة المتقین فصل اول از باب اول.

    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

    شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند



    زلزله ی کرمانشاه را به هموطنان کرمانشاهی مصیبت دیده تسلیت عرض می کنم. 

    اتفاقاً بنده صفحات زیادی را هم باز نگه داشته ام و یحتمل رایانه ی فرسوده ی این حقیر هم توانش به باز نگه داشتن این همه صفحات نیست و یحتمل وسط کار یک مرتبه می بینید که همین صفحه که دارم می نویسم نیز محو شد و به عدم پیوست. البته این هم  یحتمل از نوع عدم مطلق و نه مطلق عدم است که بطور محوی نیز ویکی فقه تعریف می کند:


    تفاوت میان وجود مطلق و مطلق وجود در این است که تحقق مطلق وجود با یک فرد از آن هم صادق است و نفی آن با نفی همه افراد وجود؛ یعنی عدم مطلق ممکن است اعم از افراد ذهنی وجود و افراد خارجی باشد. ولی وجود مطلق به واسطه تحقق یک فرد محقق می‌گردد و با نفی فردی نیز منتفی می‌گردد.


    خوب، یحتمل بعضی اشکال کنند که تو چرا یک مدلی یا بلکه مدلهایی برای مطلق وجود و وجود مطلق و عدم مطلق و مطلق عدم ارائه نمی دهی. شما این مسئله را از لحاظ فقهی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در رابطه با اسلام در نظر آورید. وقتی ما در کل عالم، عالَم اسلامی را داریم. آیا وجود اسلام از نوع مطلق وجود است یا وجود مطلق؟ بگذارید ببینیم. نفی اسلام با نفی همه ی افراد وجود آن صورت می پذیرد و نه فقط با نفی یک فرد از آن؛ و مطلق وجود اسلام با وجود یک فرد از آن هم صادق است.  یعنی اگر یک عالِم اسلامی هم داشته باشیم یا حتی یک فردی که شهادتین هم گفته باشد، وجود اسلام صادق است. ولی عدم مطلق عالَم اسلام ممکن است اعم از افراد ذهنی یا خارجی باشد. ولی وجود مطلق اسلام در یک عالِم اسلامی یا حتی یک فردی که شهادتین را گفته است به واسطه ی یک فرد محقق می گردد و  با نفی او نیز منتفی می شود. یعنی اگر شهادتین را نفی کند، مسلمانی او منتفی می شود؛ البته ما اصل را بر این می گذاریم که عالِم اسلامی هیچ گاه شهادتین را نفی نمی کند هر چند که نه فقط امروزه روز است که چیزهای عجیب و غریبی هم دیده می شوند.

    البته اینجا مسئله خیلی ابتدایی بنظر می رسد همچون اینکه ممتحن قاریان قرآنی یحتمل بفرماید که ما به مسائل ابتدایی خیلی نمی خواهیم بپردازیم چرا که مسابقات را خسته کننده می کند، و بلکه بیشتر به ایراداتی می پردازیم که از تخصصات بالایی برخوردارند. یعنی یک وقت هست که می فرمایند که سوره ی العادیات را حفظ کنید. و یک وقت دیگر می فرمایند که این سوره را درست تلاوت بفرمایید؛ اینجا مسئله دو تا است و حتی خیلی متعددتر نیز می تواند گردد آنجاهایی که تفسیر و حدیث و فقه و اصول و امثالهم نیز وارد می شوند.

    مثلاً اگر کسی اسلام را در زمان قبل از ظهور اسلام و در زمان جاهلیت در نظر بگیرد، هنوز ما اسلام را داریم همانطور که از آدم تا خاتم انبیاء محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و در زمان ائمه ی اطهار و بعد از آن حضرات نیز اسلام را داریم. و اما آیا همه جا هم اسلام را در زمان جاهلیت داشته ایم یا فقط در افراد بخصوصی بوده است یا آیا در همه ی عالم هم همه مسلمان بوده اند؟ همینطور بعد از اسلام هم همین مسئله را در نظر بگیرید. در همین جمهوری اسلامی ایران هم ما قبل از انقلاب هم اسلام و علمای اسلام و مراجع عظام تقلید را داشته ایم و الان هم داریم. علاوه بر آن الان ولی فقیه و رهبر انقلاب هم الان داریم که اما قبل از اسلام نداشته ایم. و اما هنوز ما این مسئله را نیز داریم که فرض بفرمایید که هر چند که مسلمانان در کشوری زندگی می کنند و اما اسلام در آن کشور رواج ندارد و بلکه دین دیگری دارد و می خواهیم اسلام را به آن کشور ارائه دهیم؛ راهش چیست؟ بنده عرضم این است که راهش همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. فرض بفرمایید که شما وجود و عدم وجود خورشید و یا ذره ای از نور خورشید را دارید بررسی می فرمایید. آیا می توانید وجود ذره ای از نور خورشید یا همان فوتون را بدون وجود خورشید اثبات کنید؟ البته امروزه روز ما به اموری از جمله الکترومغناطیسم که از انواع فوتونها نیز هستند نیز پی برده ایم که دقیقاً از نوع ذره ای از نور خورشید نیستند و حتی در تاریکی شب نیز یافت می شوند. بگذریم که این ذرات ر الکترومغناطیسم و بلکه الکترودینامیک کوانتمی به چه صورت می شوند! و مدل استاندارد ذرات فیزیک و گراویتونهای جرمدار و حتی بدون جرم را هم کاری نداریم. خیلی از مباحث ماندند برای بعد از نماز ان شاء الله! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)

    3 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن أبی المغرا [6] رفعه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إن الله خلو من خلقه، وخلقه خلو منه، وکلما وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلاالله.
    http://lib.eshia.ir/11005/1/82


    سلامٌ علی آل یاسین


    هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

    وان که این کار ندانست در انکار بماند

    اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

    شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

    صوفیان واستدند از گرو می همه رخت

    دلق ما بود که در خانه خمار بماند

    محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد

    قصه ماست که در هر سر بازار بماند

    هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم

    آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

    جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت

    جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

    گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس

    شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

    از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

    یادگاری که در این گنبد دوار بماند

    داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید

    خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

    بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

    که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

    شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند


    یک نکته ای در مورد امام زمان عجل الله فرجه الشریف و مدعیان امام زمان که هست، این است که از مدعیان امام زمانی را بعد از مرگشان دیگران می توانند خوب از آنها بهره برداریهای سیاسی ببرند. یعنی اینها خودشان حتی در به راه آوردن نزدیکترین افراد به آنها نیز قادر نیستند که آنها را دعوت به اسلام و چه رسد به اینکه دعوت به ایمان و مومن شدن نمایند. و اما بعد از مرگشان و وقتی که اسلام نیمبند همین مدعیان باعث آندلسی شدن جامعه اسلامی و بلکه جوامع سلامی ناب محمدی شد، همان آندلسیها نیز از این مدعیان امام زمانی استفاده های نامشروع قومی و فرقه ای خود را مایلند که برقرار کنند. و لذا هر چه بیشتر هم مایه ی گمراهی مردم می شوند. از این بابت، این مدعیان امام زمانی کذاب گمراهیشان دوچندان و بلکه صد چندان و بلکه هزار چندان و بلکه هزاران هزار چندان یحتمل گردد بسته به اینکه درجاتی که این مدعیان می توانند مردم را گمراه کنند علاوه بر اینکه خودشان نیز از گمراهان هستند تا چه حدوودی جهنمی گردد.
    یک بحثی را این حقیر با استاد ارجمندی در مورد نامه ای از مکاتیب ملا عبدالله قطب بن محیی داشتیم که رسیدیم به مبحث عدم. و اینجا بحث بالا گرفت که عدم اصلا یعنی چه؟ این بحث را اگر دنبال کنیم در حکمت متعالیه می رسیم به اصالت وجود و مطلق وجود و وجود مطلق و وجود مقید و ... همینطور مقابل آنها که عدم مطلق و مطلق عدم و عدم مقید و ... است. و بعد اینجا نیز می تواند بحث بالا بگیرد که فرق بین اینها چیست؟ حال اگر شما وارد ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم شوید، که دیگر با مفاهیمی همچون تعریف اعداد طبیعی از نظریه ی مجموعه ها و بلکه از مجموعه ی تهی را خواهید داشت. یعنی مثلاً فرض کنید که ما مجموعه ی تهی را با @ نشان دهیم. بعد 0=@ ,1=(@) ,2={{@} ,@}, که می فرمایند همان اوردینالهای فن نویمن هستند و ....
    البته همینطور اگر ما وارد مقالات علی شمس الدین و موکنف شویم نیز بحثهای دیگری داریم:
    یک وقت برق نرود!!! نه الحمد لله خدا را شکر برق نرفت! اینجا شما می توانید مسئله را از امور قضا و قدر الهی حساب کنید یا اینکه اموری از امور جبر و تفویض یا حتی جبر و اختیار حساب کنید؛ و اما خود این مسئله که از لحاظ کلامی مفوضه به چه کسانی اطلاق می شود، بحثی است که یحتمل بتوانید در ویکی فقه دنبال کنید و از جستجوی تفویض بدان برسید.
    به هر حال اینکه وجود لا بشط و بشرط لا و بشرط شیئ چیست و در حکمت متعالیه اصالت وجود چیست و امثالهم می تواند خیلی خواندنی هم باشد. مثلاً نفس رحمانی در حکمت متعالیه می فرمایند که می شود هویت ساریه که همان وجود لا بشرط قسمی خارجی یا وجود سریانی است. گویا این مسئله در حکمت متعالیه نیز بی مشکل نیست:

    در حکمت متعالیه، موضوع فلسفه را همان حقیقت خارجی وجود عام می‌دانند که این وجود عام خارجی ـ که همان وجود سریانی است ـ همان وجود لابشرط قسمی خارجی می‌باشد. اما وجود لابشرط مقسمی خارجی، طبق نظر مشهور، در هیچ یک از مکاتب فلسفه اسلامی جایگاهی در واقعیت جهان هستی ندارد و تنها یک توهم محسوب می‌گردد. اما بسیاری از صاحبنظران در حال حاضر عقیده دارند که دیدگاه نهایی حکمت متعالیه در باب وحدت یا کثرت نظام هستی، همان نظریه عرفانی وحدت شخصیه وجود است که اگر به چنین دیدگاهی قائل شویم باید بگوییم وجود لابشرط مقسمی خارجی، همان اصل تحقق اشیاء خارجی است که همان وجود ذات خداوند می‌باشد که هم در همه مراتب هستی، سریان و حضور دارد و هم حائز مقامی فوق آن است. در این فرض، همه موجودات، یک جلوه واحد (به معنای عرفانی آن) محسوب می‌شوند که این جلوه واحد آن وجود، همان وجود لابشرط قسمی خارجی یا وجود سریانی خواهد بود که در عرفان اسلامی ، نفس رحمانی و در حکمت متعالیه، هویت ساریه نامیده می‌شود.

    http://wikifeqh.ir/%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF_%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%82

    https://arxiv.org/abs/1805.08582
    https://arxiv.org/abs/1805.06598

    اینجا سوال این است که علی شمس الدین و ویاچسلو موکنوف یک مفهومی به گرانش می دهند که بر حسب مکانیسم بروت-انگلرت-هیگز دارای جرم می شود! اینجا مسئله این است که آیا ما با مسئله ای اعتباری یا وجودی یا ماهیتی روبرو هستیم؟ یعنی گرانش بر حسب مکانیسم بروت-انگلرت-هیپز، به گراویتونهای جرمدار ی بدل می شوند که یکی از چهار میدانهای اسکالر آن میماتیک است. و حالا میماتیک چیست؟ این سوال نیز بماند برای بعد. البته ما اینجا با مسئله ای نیز روبرو هستیم که ماهیت آنرا بخواهیم آزمایش کنیم، باید آنرا در فیزیک آزمایشگاهی بررسی و تحقیق کنیم و ببینیم تاا چه حد با فیزیک نظری می خواند؟ و اما فیزیک آزمایشگاهی ای که باید برای آن در نظر گرفت کجا است؟ ال اچ سی؟ در ال اچ سی، شما مدل استاندارد ذرات فیزیک را می توانید آزمایش کنید و اما این مدل بعلاوه ی گرانش چطور می شود؟ و الله اعلم!

    و لذا سوال اینجا این است که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در رابطه با امام زمان عجل الله فرجه الشریف با چه مسئله ای روبرو هستیم؟ سوال این است که وجود و ماهیت آن حضرت از لحاظ فلسفی و حکمت متعالیه به یک معنا است و اینکه خود آن حضرت از غیبت بیرون می آیند و ظاهر می شوند به چه معنا است؟ مثلاً آیا ایشان به عنوان شاه جهان متجلی و ظهور می فرمایند؟ البته این یک معنایی هم دارد که شاه جهان از شاهان گورکانی ای است که نوه اش اورنگ زیب او را محبوس کرده و برادر خود دارا شکوه- مترجم اوپانیشادها- را نیز به عنوان مرتد بقتل می رساند. و حتی بعدها در این سلسله گورکانی نیز نادر شاه به محمد شاه نیز حمله می کند.
    یا آیا او به عنوان ولی فقیه است که رهبر جهان نیز خواهد بود! نکته ای که اینجا بنظر این حقیر می رسد این است که آیا غیر از این است که آن حضرت کل عالم را به اسلام دعوت می کند و همه و همه مسلمان می شوند؟ یعنی شما دیگر مملکتی به غیر از مملکت اسلامی ندارید و بلکه همه ی ممالک عالم اسلامی است و حتی آن مملکتی که اسلامی نیست نیز چه بخواهد و چه نخواهد زیر سلطه ی اسلام است. این یک معنایی است که غیر از یک معنای اعتباری یا ذهنی محض است. یعنی بسبب آن حضرت است که کل عالم اسلامی و بلکه زیر سلطه ی اسلام است. این یک معنایی است که بعضی اشکال می کنند که مثلاً مگر چه چیز خیلی مهمی است که در مسئله ی الغدیر موجود است که آیا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب است که خلیفه ی اول است یا کس دیگری؟! و حالا اگر بر فرض که امیرالمومنین خلیفه ی چهارم از خلفای راشدین باشد، دیگر نمی شود به واقعه ی الغدیر استناد کرد؟ مسئله این است که الغدیر و عید غدیر خم، امر اهل بیت و ائمه ی اطهار را برای همیشه روشن می کند تا کار می رسد به امام زمان عجل الله فرحه الشریف. بعضی یحتمل اشکال کنند که در این عالمی که کره ی زمین آن به این وسعت است، امام زمان عجل الله فرجه الشریف چطور می خواهد رهبری کند؟ مسئله این است که وقتی ما به نماز می ایستیم، از کل این عالم ما سوی الله به سمت خدا می رویم. و این امر فقط با امامت آن حضرت است که میسر است و لا غیر. یعنی در این میان غیر از این، فتنه ها و آزمایشات بسیاری نهفته اند و از جمله آزمایشات اقتصادی. بنده به عزیزی عرض کردم که هر کس گفت که وضعیت اقتصادی تقصیر آقای خامنه ای است، بفرمایید که خیر تقصیر این بنده ی حقیر است. یعنی بنده ی حقیر مسئولیت آنرا به عنوان اگر خدا بخواهد یک سرباز گمانم امام زمان عجل الله فرجه الشریف عهده دار می شوم آنجایی که می باید از اعداد و ارقام اقتصادی در یک مبنای بززرگتری در ریاضی فیزیک مالی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی استفاده ی درست و حسابی می شد و تا حالا که آنطور که باید و شاید حتی نزدیک به آن هم نشده است. و لذا بنده نیز خود را شدیداً مسئول می دانم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَقُلْ هَل لَّک إِلى أَن تَزَکى (النازعات، 18)

    3 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن أبی المغرا [6] رفعه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إن الله خلو من خلقه، وخلقه خلو منه، وکلما وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلاالله.
    http://lib.eshia.ir/11005/1/82


    سلامٌ علی آل یاسین


    هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

    وان که این کار ندانست در انکار بماند

    اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

    شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

    صوفیان واستدند از گرو می همه رخت

    دلق ما بود که در خانه خمار بماند

    محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد

    قصه ماست که در هر سر بازار بماند

    هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم

    آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

    جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت

    جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

    گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس

    شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

    از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

    یادگاری که در این گنبد دوار بماند

    داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید

    خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

    بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

    که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

    شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند


    یک نکته ای در مورد امام زمان عجل الله فرجه الشریف و مدعیان امام زمان که هست، این است که از مدعیان امام زمانی را بعد از مرگشان دیگران می توانند خوب از آنها بهره برداریهای سیاسی ببرند. یعنی اینها خودشان حتی در به راه آوردن نزدیکترین افراد به آنها نیز قادر نیستند که آنها را دعوت به اسلام و چه رسد به اینکه دعوت به ایمان و مومن شدن نمایند. و اما بعد از مرگشان و وقتی که اسلام نیمبند همین مدعیان باعث آندلسی شدن جامعه اسلامی و بلکه جوامع سلامی ناب محمدی شد، همان آندلسیها نیز از این مدعیان امام زمانی استفاده های نامشروع قومی و فرقه ای خود را مایلند که برقرار کنند. و لذا هر چه بیشتر هم مایه ی گمراهی مردم می شوند. از این بابت، این مدعیان امام زمانی کذاب گمراهیشان دوچندان و بلکه صد چندان و بلکه هزار چندان و بلکه هزاران هزار چندان یحتمل گردد بسته به اینکه درجاتی که این مدعیان می توانند مردم را گمراه کنند علاوه بر اینکه خودشان نیز از گمراهان هستند تا چه حدوودی جهنمی گردد.
    یک بحثی را این حقیر با استاد ارجمندی در مورد نامه ای از مکاتیب ملا عبدالله قطب بن محیی داشتیم که رسیدیم به مبحث عدم. و اینجا بحث بالا گرفت که عدم اصلا یعنی چه؟ این بحث را اگر دنبال کنیم در حکمت متعالیه می رسیم به اصالت وجود و مطلق وجود و وجود مطلق و وجود مقید و ... همینطور مقابل آنها که عدم مطلق و مطلق عدم و عدم مقید و ... است. و بعد اینجا نیز می تواند بحث بالا بگیرد که فرق بین اینها چیست؟ حال اگر شما وارد ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم شوید، که دیگر با مفاهیمی همچون تعریف اعداد طبیعی از نظریه ی مجموعه ها و بلکه از مجموعه ی تهی را خواهید داشت. یعنی مثلاً فرض کنید که ما مجموعه ی تهی را با @ نشان دهیم. بعد 0=@ ,1=(@) ,2={{@} ,@}, که می فرمایند همان اوردینالهای فن نویمن هستند و ....
    البته همینطور اگر ما وارد مقالات علی شمس الدین و مکونف شویم نیز بحثهای دیگری داریم:
    یک وقت برق نرود!!!
    ۱. وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿الرحمن: ١٢﴾
    ۲. فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ ﴿الواقعة: ٨٩﴾


    بدانکه موافق احادیث معتبره بسیار زینت کردن و جامه های پاکیزه و فاخر پوشیدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خوشنودی پروردگار است و اگر ازحلال بهم نرسد بهر چه میسرشود باید قناعت نماید. وتحصیل زیادتیهای لباس رامانع عبادت الهی نگرداند واگر حقتعالی روزی را براو فراخ گرداند، درخور آن بخورد و بپوشد وصرف نماید وبه برادران مؤمن بدهد.
    و اگر روزی بر او تنگ شود قناعت نماید و بحرام و شبهه خود را آلوده نکند، چنانچه در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول استکه هرگاه خدا نعمتی به بنده خود کرامت فرماید و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدامینامند ویاد کننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر براو ظاهر نشود او را دشمن خدا مینامند و تکذیب کننده نعمت پرودگار خواهد بود.
    و در حدیث دیگر از آنحضرت منقول است که هرگاه حق تعالی نعمتی ببنده کرامت فرماید دوست میدارد که اثرآن نعمت را براو ببیند.
    از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقول است که از برای برادر مؤمن خود زینت کنید چنانچه برای بیگانه زینت کنید که خواهید شما را به خوش ترین هیئتی بیند.


    بدانکه موافق احادیث معتبره بسیار زینت کردن و جامه های پاکیزه و فاخر پوشیدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خوشنودی پروردگار است و اگر ازحلال بهم نرسد بهر چه میسرشود باید قناعت نماید. وتحصیل زیادتیهای لباس رامانع عبادت الهی نگرداند واگر حقتعالی روزی را براو فراخ گرداند، درخور آن بخورد و بپوشد وصرف نماید وبه برادران مؤمن بدهد.
    و اگر روزی بر او تنگ شود قناعت نماید و بحرام و شبهه خود را آلوده نکند، چنانچه در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول استکه هرگاه خدا نعمتی به بنده خود کرامت فرماید و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدامینامند ویاد کننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر براو ظاهر نشود او را دشمن خدا مینامند و تکذیب کننده نعمت پرودگار خواهد بود.
    و در حدیث دیگر از آنحضرت منقول است که هرگاه حق تعالی نعمتی ببنده کرامت فرماید دوست میدارد که اثرآن نعمت را براو ببیند.
    از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقول است که از برای برادر مؤمن خود زینت کنید چنانچه برای بیگانه زینت کنید که خواهید شما را به خوش ترین هیئتی بیند.

    حلیة المتقین، علامه محمد باقر مجلسی، باب اول: در آداب جامه و کفش پوشیدن، فصل اول: در فضیلت تجمل و زینت کردن
     http://www.ghadeer.org/Book/1550/245224


    ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
    به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
    گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
    همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد


    یک سوالی اینجا هست در اینکه شما چطور می توانید در امر به معروف و نهی از منکر، درس مطهرات بدهید آنطور که یکی از مطهرات نیز مسلمان شدن است و اما از دیگر مطهرات نیز غائب شدن مسلمان است. مثلاً در مملکت اسلام، شما می توانید غذای امام حسین سلام الله علیه تا پشت در خانه ها و کاخها و کوخها بدهید بدون اینکه توجه داشته باشید که اینها حتی از چه رنگی هستند. اما در مملکتی هم که لزوماً مملکت اسلام نیست هم می توانید غذای امام حسین سلام الله علیه را پخش کنید، و آنجا نیز توجه نکنید که کاخها و کوخها به چه رنگند! و اما آنجا مسئله ای دیگر هم هست که غذاهایی بغیر از غذاهای امام حسین سلام الله علیه نیز پخش می شوند که از اقوام و ادیان دیگرند. مثلاً همینطور عشا ربانی (Eucharist) در مسیحیت را داریم یا پراسادام (prasadam) در هندوئیسم یا نزد سیکها یا کوشر نزد یهودیان را داریم . البته غذاهای امام حسین سلام الله علیه از صرف پرداختن به اینکه غذاهای حلال خوب است و غذاهای حرام بد است نیز مستحضرید که بالاتر است. و لذا شما فرض بفرمایید که در مملکت غیر اسلامی می خواهید غذای امام حسین را پخش کنید. و آنگاه هنوز مسئله این است که تا چه حد دعوت به اسلام پذیرفته می شود. و آنگهی، یک وقت هست که کافر باید به مسجد بیاید تا بتواند به وعظ گوش کند و از طرفی هم کافر قبل از شهادتین که نمی تواند به نماز بایستد؛ و بلکه بر مجنون و بچه ی غیر ممیز هم که نماز واجب نیست و بلکه از نشانه های وارد شدن به نماز، بلوغ است!
    از طرفی شما در ابرتقارن مدل استاندارد ذرات فیزیک و ماورای آن و سوزی یا سوسی (SUSY)، حد بگومولنی-پراساد-سامرفیلد (BPS bounds) را هم دارید. و از آن طرف هم دیابت و دیابتیهایی را داریم که بوسیله ی انسولین درمان پذیرند. اینجاها مسائل مطهرات و حلال و حرام و غذای نذری امام حسین سلام الله علیه چیست و چطور است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ ﴿٨٩ ﴿الواقعة: ٨٩﴾

    وبسند معتبر منقول است که حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در تابستان بر روی حصیر می نشستند و در زمستان بر روی پلاس و در خانه جامه های گنده میپوشیدند و چون بیرون میآمدند برای مردم زینت میکردند.
    حلیة المتقین، علامه مجلسی، باب اول، فصل اول



    ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
    به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
    گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
    همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد


    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنظر شما در مورد نظریه های سوسنی و سوسسنی و سوزنی و بلکه سوسنینی و حتی سوسسنینی یا سوزنینی- (که در علم آواشناسی یحتمل بتوان گفت که دو سین به زا یا ذال یا ظال تبدیل می شود)-  چه دارد بفرماید که سوسن صد و بلکه هزاران هزار زبان دارد که به ریحان و نسرین و گل همی گویند و همی پرسند؟  یحتمل بهتر هم هست که به المیزان برای ایه ی مبارکه سوره الواقعه مراجعه فرمایید!

    وضع طوائف سه گانه (مقربون ، اصحاب الیمین و اصحابالشمال ) در حال مرگ و پس از مرگ

    فَأَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیحَانٌ وَ جَنَّت نَعِیمٍ

    در اینجا به بیان حال طوایف سه گانه که در اول سوره به طور اجمال و تفصیل گذشت برگشته ، وضع آنان در حال مرگ و بعد از مرگ را بیان مى کند. و ضمیر ((کان )) به شخص محتضر بر مى گردد، که بعد از حالت احتضار، و مردنش از سیاق کلام فهمیده مى شود، و مراد از مقربین همان سابقون مقربون است که در اول سوره درباره آنان مى فرمود: ((و السابقون السابقون اولئک المقربون )) و کلمه ((روح )) معناى راحت ، و کلمه ((ریحان )) به معناى رزق است .
    بعضى گفته اند: ریحان به معناى همان گیاه خوشبو است ، اما بهشتى آن ، که در هنگام مرگ آن را براى مقربین مى آورند همینکه آن را بویید از دنیا مى رود.
    و معناى آیه این است که : اما آن محتضر اگر از مقربین باشد جزاى خوبیهایش این است که از هر هم و غمى و درد والمى راحت است ، و رزقى از رزق هاى بهشتى دارد، و بعد از مردن هم جنت نعیم را دارد.
    http://lib.eshia.ir/50081/19/241


    یحتمل تمثیلی هست با مسئله یک دوگانی بین نظریه هایی که انواع اصلی و پایه ای را می تواند به انواع مبتذلش تبدیل کند. مسئله این است که در میان انواع مبتذل شده دنبال انواع اصلی و پایه ای بگردیم که به ابتذال کشانده شده اند! یحتمل می توان مثالهایی از این باب را در مدل استاندارد ذرات فیزیک نیز جستجو کرد آنجا که به دنبال ابرنیوترینوهایی بگردیم که آیا بتوانند جرم و حتی شارژ نیز کسب کنند تا جایی که تبدیلی بین ابرنیوترینوهای لپتونی و لپتونها و کوارکهای سبکتر صورت پذیرد؟! یا آیا این غیرممکن است؟ یحتمل چنین تبدیلهایی از انواعی از مواد یا انرژیهای تاریک است که به کمک نیوترینوها می آیند و بلکه سرچشمه ی آنها است؟ یعنی بالاخره، از برهمکنشهای کوارکها و لپتونها یحتمل نیوترینوها هم تولید شوند و اما یحتمل یک ابرنیوترینوهایی را می طلبد که از آنها لپتونهای دیگر و کوارکها و حتی بلکه گلوئنها و دیگر بوزونها بتوانند تولید شوند. این را یحتمل باید در نظریه هایی که همه چیز می توانند به همه چیز تبدیل شوند از نوع ابرتقارنی جستجو کرد که خیلی سریع نیز یک ابرنیوترینویی به ابرنیوترینویی دیگر و بلکه به نیوترینویی دیگر تبدیل می شود همانطوری که یحتمل به یک لپتون یا کوارک سبکتری نیز تبدیل شود. البته اینجا مسئله ی دیگری هست که اگر تعداد ذرات ابرتقارنی N=2, 4, 8, 16, ... بیش از حد بزرگ شوند چه می شود که یحتمل هم قبلاً نیز مورد تحقیق و بررسیهای ابرتقارنی و ریسمانی و بلکه نظریه های امی نیز واقع شده اند؟.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚسَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٧٨ 

    فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ﴿٤٤


    از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقولستکه نماز کسیکه انگشتر عقیق در دست داشته باشد برنماز جماعتی که غیر عقیق در دست داشته باشند بچهل درجه زیادتی دارد.

    حلیة المتقین، علامه محمد باقر مجلسی، فصل سوم، در فضیلت عقیق

    http://www.ghadeer.org/Book/1550/245240



    جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای

    نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

    دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

    ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

    آه که من دوش چه سان بوده‌ام!

    آه که تو دوش کرا بوده‌ای!

    رشک برم کاش قبا بودمی

    چونک در آغوش قبا بوده‌ای

    زهره ندارم که بگویم ترا

    « بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

    یار سبک روح! به وقت گریز

    تیزتر از باد صبا بوده‌ای

    بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

    باش که تو بنده بلا بوده‌ای

    رنگ رخ خوب تو آخر گواست

    در حرم لطف خدا بوده‌ای

    رنگ تو داری، که زرنگ جهان

    پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

    آینهٔ رنگ تو عکس کسیست

    تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که در شعر بالا از دیوان شمس تبریزی بجای "جان و جهان" می باید که ما "جان جهان" یا حتی "شاه جهان" داشته باشیم و نه "جان و جهان". اینجا یک مسئله ای هست که بعضی یحتمل آنرا به زبان زرگری و دعواهای زرگری بین خودشان خیلی بهتر بتوانند بیان کنند و اشکال شود که تو از این کارها بلد نیستی و بهتر هم هست که وارد آن نشوی! و اما آن مسئله چیست؟

    شما ببینید که یک دریای خزر دارید و بلکه یک خزری را دارید و آنگاه یک خضری را هم دارید. و اما آنگاه بعضی می فرمایند که نظریه ی خزر یا خضر را هم داریم که آن چیست؟ حالا این بماند که این چیست! اگر کنجکاوید، می توانید آنرا به انگلیسی تایپ کنید و ملاحظه کنید که نظریه یا حدس خزر چیست؟

    از طرفی نیز شما حدسهای ریاضی و بلکه ریاضی فیزیکی متعددی دارید که هنوز حل نشده اند.  و بعضی از آنها نیز حل شده اند. یکی از اینها حدس ویتن است که به گرانش دو بعدی ربط دارد و مرحوم مریم میرزاخانی آنرا حل کرد. ادوارد ویتن خود آنرا همراه با رابرت دیکگراف در آدرس زیر، زیر عنوان توسعه های مباحث گرانش توپولوژیک به بحث می گذارند:

    https://arxiv.org/pdf/1804.03275.pdf


    از طرفی، این مباحث یحتمل به گرانش اقلیدسی نیز ربط پیدا کنند

    https://arxiv.org/pdf/1805.11559.pdf


    البته از نظر نظریه های اطلاعات، یحتمل خوب است انسان به این مقالات ماتیلدا مارکولی، و کاتارینا کنسانی و آلن کن و حتی ادوارد ویتن نیز رجوع کند:


    . A. Connes, C. Consani, Absolute Algebra and Segal’s Γ-Rings: au Dessou de Spec(Z), J. Number Theory 162 (2016), 518-551. https://doi.org/10.1016/j.jnt.2015.12.002 Available at http://www.math.jhu.edu/~kc/papers/F1_new.pdf


    https://arxiv.org/abs/1807.05314

    https://arxiv.org/abs/1805.11965


    و حال که در باغ آرشیو قدم رنجه فرموده اید، به این مقاله ی نیوترینوییِ دنتون-فرزان-شومیکر نیز سری بزنید. و حالا آنکه بنده حقیر مقالات جدید شاهین شیخ جباری را هنوز چک نکرده ام که چیست:

    https://arxiv.org/abs/1804.03660


    البته این مسئله که در ظاهر با مسائل بالا نامربوط بنظر می رسد را هم عرض کنم که گاهی اوقات از روی تجربه ی شخصی خود این حقیر، در رابطه با خلوص نیتی که در بعضی از مومنین و مومنات مشاهده می شود، نیز بنده حقیر اینطور بنظرم می رسد که آقایان و مخصوصاً ملاها و آخوندهایی که عهده دار نماز جماعات و نماز جمعه و بطور کلی مساجد هستند آنقدر مدیون مومنین و بلکه مومناتی که مساجد را پر می کنند هستند که باید به آنها تعظیم کرده و بلکه حتی دست آنها را نیز یکی یکی ببوسند. و حال آنکه مسئله معمولاً درست برعکس است و معمولاً این مومنین و مومنات هستند که تظاهر به بوسیدن دست ملا و آخوند و روحانی می کنند. چرا از این کارها می کنید؟! و حال آنکه باید درست عکس آن عمل کنید؟ و بعضی یحتمل ایراد کنند که تو اصلا نمی باید این جور مسائل را اینطور پس و پیش مطرح کنی. و چرا این کارها را می کنی؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚسَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٧٨ 

    فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ﴿٤٤


    جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای

    نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

    دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

    ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

    آه که من دوش چه سان بوده‌ام!

    آه که تو دوش کرا بوده‌ای!

    رشک برم کاش قبا بودمی

    چونک در آغوش قبا بوده‌ای

    زهره ندارم که بگویم ترا

    « بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

    یار سبک روح! به وقت گریز

    تیزتر از باد صبا بوده‌ای

    بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

    باش که تو بنده بلا بوده‌ای

    رنگ رخ خوب تو آخر گواست

    در حرم لطف خدا بوده‌ای

    رنگ تو داری، که زرنگ جهان

    پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

    آینهٔ رنگ تو عکس کسیست

    تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که در شعر بالا از دیوان شمس تبریزی بجای "جان و جهان" می باید که ما "جان جهان" یا حتی "شاه جهان" داشته باشیم و نه "جان و جهان". البته Tab در این نظر با مشکل روبرو شده است و هیچ جوری هم درست بشو نیست. لذا بقیه ی مطلب را به نظر بعد موکولم می کنیم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴿هود: ١١٢﴾


    یک استاد معظمٌ له عظیم الشانی بر تخت ریاست حوزه ی علمیه و دانشگاه خود نشسته بود و شاگردانش نزد او می آمدند و سوال و جواب می کردند. و یک شاگرد و طلبه ی خرفتی که بدتر از این بنده ی حقیر داشت- که البته فکر هم نمی کنم از این بنده ی حقیر خرفتتر هم در این عالم یافت شود از این باب که اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک!- وقت بقیه ی شاگردان و طلبه ها را با سوالات جزئی و ریز و درشت و حتی خنده دار خود داشت می گرفت که ناگفته نماند بقیه ی طلبه ها و شاگردان نیز از او بسی شاکی شده بودند. خیلیها شاکی شدند که تو چرا این سوالات را از استاد می پرسی و وقت استاد را حدر می دهی؟ ولی استاد با متانت و حوصله ی تمام یکی یکی از سوالات استاد را گوش می کرد و جواب می داد. تا بالاخره رسیدند به این سوال که استاد از طلبه و شاگرد نمود که من یک سیستمی را یافته ام که اگر هواپیمایی سقوط کند، انصب این سیستم روی هواپیما گارانتی می کند که هیچ یک از مسافران هیچ صدمه ای نخواهد دید! شاگرد سمج و سختگیر هم که دید استاد از حوزه ی دروس دینی او خارج شده اند و مسئله احتیاج به یک طرح بزرگتری دارد که بتواند بجای صرف هواپیماها بلکه کل بشریت را نجات دهد، فرمود  فرض بفرمایید که عده ای از روی غرض بیایند پیغمبر یا امامی را مورد توهین قرار دهند که بتوانند به تمام و کمال به کل آن قوم توهین کنند و موجب سقوط آن قوم شوند. آیا این اپیدمی جنون آمیز بیشتر احتیاج به درمان دارد یا جلوگیری از سقوط هواپیماها؟ یعنی مسئله اینجا اصلا چیست؟ آیا می توانید تشخیص دهید؟ استاد به شاگرد فرمودند که مواظب این حرفهایت باش که یک وقت نکند جنون آمیز شود و خودت خودت را توی تله بیاندازی. 
    طلبه ی سمج هم که می دانید از روی سمجی گفت که الا و لله عرض بنده این است که یک وقت هست که کسی دچار جنون و دیوانگی شده است. این یک مسئله است. و اما یک وقت دیگر هست که یک قومی سعی می کند که به قوم دیگری فشار آورد که تو اصلا و ابدا باید هم که دیوانه و مجنون باشی. و برای اینکه این حرف را ثابت کند، صاف و پوست کنده هم می رود سراغ پیامبر آن قوم و او را زیر بمبارانی از بدترین تهمتها و نارواها قرار می دهد که بتواند از به همین ترتیب امام آنها را هم فاسد و فاسق و مرتد و دیوانه جلوه دهد و بلکه همین کار را بصورت اپیدمی در بین قوم و امت رواج دهد. و وقتی همین رویه را یک امتی فهمید، سعی می کند خود را نجات داده و بلکه همین مقابله به مثل را با قوم دیگر کند؟ اگر چنین کند، دیگر این جنون و اپیدمی تمامی نخواهد داشت. خوب، پس راه حل خروج از این مسئله چیست؟
    الله اکبر لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله اینجا این است که ما وقتی بعضی در نعلهای وارونه زدنهای خود گیر می کنند آنقدر این کار را ادامه می دهند که یحتمل خودشان هم راهشان را گم کنند و حال آنکه این نقض غرض است! یعنی اینکه شما می خواهید دشمن را وادار کنید که راه اشتباه را برگزیند و آنگاه خودتان به اشتباه می افتید. و معنای بین استادی و شاگردی و طلبگی گم می شود و شاگرد و طلبه یادش می رود که کی استاد بود و کی طلبه است. کی باید نزد کی زانو بزند. این مسئله خیلی سهل و ممتنع نمی نماید الا اینکه وقتی کسی در مجلس درس ورود کند، متوجه نشود که کیست که استاد است و کیست که طلبه و شاگرد است. و این فقط وقتی ممکن است که استاد و شاگردی را درجات تقوی و ایمان و علم و دانش آنها تعیین کند و لا غیر. و الا اتفاقی که خواهد افتاد این است که شاگرد ادعای استادی خواهد کرد و استاد هم باید بشود شاگردِ شاگرد خود که این هم به خودی خود اشکالی ندارد تا آنجا که مسئله می شود خارج از تقوا و ایمان و علم و دانش.
    مثلاً یحتمل شاگرد و طلبه ای ایراد کند که مگر زن یهودی که گوسفند را به زهر آغشته کرده و بلکه خواسته به خورد پیامبر دهد؛ و اما چه گناهی کرده بوده است که مجبور شده در معرض حمله ی قوم عرب واقع شود و عزیزان خود را در معرض خطر ببیند؟ البته جواب استاد این است که او در نگرانی عزیزان خود حاضر شده که به پیامبر اسلام گوسفند زهرآلود تعارف کند؟ و این را می تواند توجیه کند که چون چنین و چنان بوده است، و لذا او هم چنین نموده است؟ آیا این دیوانگی و جنون زن یهودی را نمی رساند که خواسته با پیامبر اسلام چنین کند؟ و اگر غیر پیامبر اسلام بود و بلکه پیامبر خود یهودیان هم بود، آیا به او نیز رحم می کرد؟ مسئله غیر از این است. اینجا مشکل استاد و طلبه و شاگرد بالا می گیرد برای اینکه تجربه ای را که استاد دارد را طلبه و شاگرد یحتمل ندارد و نمی تواند تشخیص دهد که مگر زن یهودی و غیر یهودی هم فرقی دارند؟ فرقی ندارند! همه اش یکی است. مگر زن یهودی شاخ دارد یا دم دارد؟ زن، زن است و یهودی و مسلمان و غیر مسلمان ندارد؛ دارد؟ حالا شما بفرمایید اینها را بخواهید یکی یکی به طلبه ها و شاگردها توضیح دهید، یحتمل خودش به خودی خود یک اپیدمی ای ایجاد کند که از طاعون و وبا و جنگ و هر دیوانگی دیگری بدتر است. و یحتمل هم استاد را در این میان به اشاعه ی اپیدمی و حتی نژاد پرستی نیز متهم سازند که تو دیگر چه جانوری هستی؟ تو دیگر مگر دیروز بوده است که وارد حوزه و دانشگاه شده ای که نمی فهمی به مقام زن چه مسلمان و چه یهودی و چه غیر مسلمان و امثالهم توهین نکنی؟
    حالا هر چه استاد بفرماید که پیامبر را باید دریابید! کو گوش شنوا. مسئله اینجا این است که در فکر نمی گنجد که ماورای فهم و شعور بشریت است که عظمت خدا را ما هر چه سعی کنیم که درک کنیم، در فکرمان نمی گنجد؛ و بلکه همه ی عالِمان و دانشمندان عالَم هم جمع شوند و سعی کنند در گردهم آییها و کنفرانسها و کلکیومهای خود عظمت او را شرح کنند، باز در فکر آنها نمی گنجد! و اما به بسیاری از مسائل علمی و ریاضی فیزیکی و حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می توان پرداخت.... الله اکبر لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّـهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖقَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّـهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴿٦٧ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ ۚ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَٰلِکَ ۖ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿٦٨قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿٦٩
    قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِن شَاءَ اللَّـهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿٧٠ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِیَةَ فِیهَا ۚ قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ ۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿٧١ وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا ۖ وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿٧٢ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ۚ کَذَٰلِکَ یُحْیِی اللَّـهُ الْمَوْتَىٰ وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٧٣ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚوَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ ۗ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٧٤  أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّـهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٧٥ وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللَّـهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴿٧٦
    سوره مبارکه البقرة

    وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ﴿٤٣﴾ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ ﴿٤٤وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴿٤٥ یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٤٦ قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تَأْکُلُونَ ﴿٤٧ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ ﴿٤٨ ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُونَ ﴿٤٩ وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَىٰ رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ ۚإِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ ﴿٥٠ قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ ۚقَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ ﴿٥١ ذَٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ ﴿٥٢ سوره مبارکه یوسف


    یک تفاوتی هست بین کسی که ادعای امامت می کند و کسی که واقعاً امامت از آن او است. این را تا حدود زیادی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی و ولی فقیه مد ظله العالی بخوبی قبل از انقلاب در خطبه های محرّم در کتاب همرزمان حسین (علیه السلام): در برخورد بین امام محمد باقر سلام الله علیه و هشام بن عبدالملک شرح می کنند که بنده قسمتی از آن را اینجا می آورم هر چند که خیلی دلم می خواست کل قسمت "شرح ماجرای حضور امام باقر (علیه السلام) در شام" را اینجا می آوردم. یک نکته ی مهمی این است که کسی یحتمل ادعای امامت هم می کند و آنگاه کار خودش هم به جنون می کشد یا دیگران را هم بدتر به جنون می اندازد، و اما یقیناً امام آن کسی است که نه تنها خود به جنون دچار نمی شود و بلکه مظهر عقلانیت محض است و جنون خود و دیگران را هم حتی المقدور قادر است که درمان کند. یک نکته ی مهم دیگر این است که این ماجرا در اصول کافی نیز آمده است. اما اینجا کانه از یک نقطه نظرهای دیگری هم هست که بیان می فرمایند:

    ... 
    "و نجعلهم ائمهة و نجعلهم الوارثین"؛ یعنی آنها را پیشوایان جامعه و رهبران جامعه و حاکمان جامعه قرار میدهیم. در آن روایت میفرماید: لعذبن کل رعیة فی الاسلام اطاعت اماما جائرا لیس من الله عز و جل و ان کانت الرعیة فی اعمالها برة تقیة" (بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج 25، ص 110) از قول پروردگار عالم نقل میکند که من آن رعیتی را که از امام ظالمی که از طرف خدا منصوب نشده است، اطاعت کند، عذاب خواهم کرد؛ اگر چه در کارهای شخصی اش آدم خوب و باتقوایی هم باشد. در اینجا مراد از امام جائر کیست؟ یعنی حاکم جائر؛ و الا امام به اطلاحی که من و شما میگوییم، که جور و ظلمی ندارد. اما، امام است دیگر؛ جورش چیست، ظلمش چیست؟ امام در اصطلاح قرآن و در اصطلاح حدیث و در اصطلاح مسلمانان صدر اسلام، یعنی آن کسی که حاکم است؛ آن کسی که در راس جامعه قرار دارد، آن کسی که زمام امر جامعه در دست او است و او هر جا بخواهد، جامعه رامیکشد و میبرد، به او میگویند امام. حال، هشام به امام باقر (علیه السلام) می گوید: "و زعم انه الامام" (کافی، کلینی، ج 1، ص 476)؛ هر کدام از شماها که نوبتتان رسیده، خیال کرده اید که امام و حاکم، شما هستید؛ یعنی ادعای خلافت.
    من میگویم که هشام بن عبدالملک آن روز، امام باقر (علیه السلام) را بهتر از شیعه ی امروز میشناخت؛ او میفهمید که امام باقر (علیه السلام) در طلب حکومت است، دنبال گرفتن قدرت است، دنبال ایجاد یک جامعه ی اسلامی و الهی واقعی است؛ اما برای شیعه ی امام باقر، امروز این مطلب را باید اثبات کنند؛ تازه باورش بیاید یا نیاید! (در پاورقی آمده است که: توجه شود که این مطالب قبل از انقلاب اسلامی بیان گردیده است.) هشام بن عبدالملک آن وقت به امام باقر (علیه السلام) گفت: "لا یزال الرجل منکم قد شق عصا المسلمین و دعا الی نفسه و زعم انه الامام". (کافی، کلینی، ج 1، ص 476) تا آخر. وقتی که نوبت جواب به امام باقر رسید، اگر واقعاً مردم را به حکومت خود دعوت نکرده بود و درصدد فعالیتهای سیاسی نبود و نمیخواست اساس حکومت هشام را واژگون کند، راهش این بود که به هشام بگوید: "آقا! چه کسی چنین حرفی به شما زده؟" حالا یا التماس کند، تضرع کند- مثل اینکه بعضی ها به امام صادق (علیه السلام) چنین چیزی را نسبت داده اند؛ دستشان درد نکند! جوابشان با خود امام صادق (علیه السّلام) در قیامت- یا اینکه به طور تحکم آمیز بگوید: "آقا چه کسی این حرف را گفته؟ چه کسی گفه که من مردم را به خودم دعوت کرده ام؟ چه کسی گفته که من ادعای امامت کردم؟ چرا دروغ میبندی؟" فریاد دیگر. آدمی که به او دروغی بسته اند، چگونه عمل میکند؟ همین جور عمل میکند دیگر.
    ببینید امام باقر (علیه السّلام)  چه کار میکند. امام باقر (علیه السلام) راجع به خاندان پیغمبر (صل الله عیه و آله)، راجع به خودش و پدرش و پدرانش بنا میکند حقایق را گفتن و به هشام میفهماند که تو چرا تعجب میکنی از اینکه من ادعای امامت کنم. "بنا هدی الله اولکم. تو میگویی من ادعای امامت کرده ام؟ من ادعای امامت نکنم، تو بکنی؟ در حالی که به وسیله ی ما خدا شما را هدایت کرده است. در اسلام منصب حکومت، تابع معیارها و ارزشهای معنوی است، تابع ارزشهای فکری است. هر که به مکتب آشناتر است، هر که به سرچشمه ی هدایت نزدیک تر است، هر که قانون را بیشتر در دست دارد و بیشتر عامل به آن قانون است و تقوای بیشتری هم دارد، او شایسته است که بر دیگران حکومت کند. خب، این ما بودیم که خدا شماها را به وسیله ی ما به این مکتب رهنمون ساخت؛ "بنا هدی الله اولکم". پس ما به این مکتب آشناتریم و طبق معیار اسلامی، ما اولی هستیم به اینکه حکمومت و خلافت کنیم. چرا تعجب میکنی هشام از اینکه من ادعای امامت کنم؟ این جواب امام بود؛ و هشام ها و عبدالملکها و بازماندگان و بازماندگان کاملاً میدانستند و میفهمیدند که امامدر چه خطی است. این خیلی مختصر راجع به زندگی امام باقر (علیه السلام).
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١﴾ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣

    مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖتَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا 
    ﴿٢٩





    358 / 18 - وأخبرنی أبو الحسین محمد بن هارون بن موسى، قال: حدثنا أبی (رضی الله عنه)، قال: أخبرنی أبو جعفر محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، قال: حدثنی [6] زکریا بن آدم، قال: إنی لعند الرضا (علیه السلام) إذ جئ بأبی جعفر (علیه السلام)، وسنه أقل من أربع سنین، فضرب بیده إلى الارض، ورفع رأسه إلى السماء فأطال الفکر، فقال له الرضا (علیه السلام): بنفسی أنت، لم طال فکرک ؟ فقال (علیه السلام): فیما صنع بامی فاطمة (علیها السلام)، أما والله لاخرجنهما ثم لاحرقنهما، ثم لاذرینهما، ثم لانسفنهما فی الیم نسفا. فاستدناه، وقبل ما بین عینیه، ثم قال: بأبی أنت وامی، أنت لها. یعنی الامامة. 

    دلایل الامامة محمد ابن جریر طبری، ص 401
    http://lib.eshia.ir/15165/1/401



    سیم- در تفکر آن حضرت در صدماتی که به مادرش فاطمه (علیه السلام) واررد شده:

    از دلایل طبری منقول است که روایت کرده از محمد بن هارون بن موسی از پدرش از ابن الولید از برقی از زکریا بن آدم که وقتی در خدمت حضرت امام رضا (علیه السلام) بودم که حضرت جواد (علیه السلام) را خدمت آن حضرت آوردند در حالی که سن شریفش از چهار سال کمتر بود، پس آن جناب دست خود را بر زمین زد و سر مبارک را به جانب آسمان بلند کرد و مدت طویلی فکر نمود، حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: جان من فدای تو باد برای چه این قدر فکر می کنی؟ عرض کردم فکرم در آن چیزی است که با مادرم فاطمه (علیه السلام) بجا آوردند:

    اما و الله لاخرجنهما ثم لاحرقنهما ثم لاذرینهما ثم لانسفنهما فی الیم نسفاً. (به خدا قسم آن دو را از توی قبر در می آورم و آتش می زنم و آنها را پودر می کنم و خاکسترشان را در دریا می افکنم).

    پس حضرت امام رضا علیه السلام او را نزدیک خود طلبید و مابین دیدگان او  را بوسید و فرمود: پدر و مادر فدای تو باد تویی شایسته از برای امامت.

    منتهی الآمال، ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی، صص1073-1074



    یک نکته هایی هست در علم و ایمان که بر حسب تجربه است که اینها را در المیزان بعضاً اشاره شد که فهمشان سخت هم هست. و اگر انسان بفهمد، باز یک حالت دارند که بقول خود صاحب المیزان خیلی فرارند چرا که جزافی (گزافی) و کدره ای است؛ کانه برای شما سیاق کلام طبیعی نیستند و بلکه ناآشنایند. انگار دیر جا می افتند و وقتی هم که جا افتادند، باز هم ناآشنا است. یعنی چه؟ مثلاً یعنی اینکه شما وقتی در صرف و نحو مهارت داشتید همانطور که به ادبیات عربی نیز مسلط شدید و در ضمن سالها هم میان عرب زبانان زندگی کردید، خیلی از مسائل برای یک عرب زبان سهل و ساده می شوند آنجایی که وقتی ترجمه ی عربی را می خوانید یحتمل همان مسائل درست جا نمی افتند. و به اینها باید این مسئله را هم اضافه کرد که مسائل مربوط به کلام وحی هم هستند و در ضمن بحثها را یحتمل بتوان گفت که می توانند فلسفی و حکیمانه هم شوند. این را بنده می خواهم درباره ی این متون عرض کنم که برای این حقیر جا افتادنش سخت بود با اینکه چندین بار خواندم و از خواندش هر بار لذت هم بردم!

    بیان آیات 
    این آیات فصل چهارم از آیات سوره است که در آن شرحى از مؤ منین که با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) به حدیبیه رفتند ذکر نموده ، و رضایت خود را از آنان که با آن جناب در زیر درخت بیعت کردند اعلام مى دارد، آنگاه بر آنان منت مى گذارد که سکینت را بر قلبشان نازل کرده و به فتحى قریب و غنیمت هایى بسیار نویدشان مى دهد.
    و نیز خبرى که در حقیقت نویدى دیگر است مى دهد که مشرکین اگر با شما جنگ کنند فرار خواهند کرد، به طورى که پشت سر خود را نگاه نکنند. و مى فرماید آن رؤ یایى که در خواب به پیامبرش نشان داد رؤ یاى صادقه بود، و بر حسب آن ، به زودى داخل مسجد الحرام خواهند شد، در حالى که ایمن باشند و سر خود را بتراشند، بدون اینکه از کسى واهمه اى کنند، چون خدا رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاده تا دین حق را بر همه ادیان غلبه دهد، هر چند که مشرکین کراهت داشته باشند.
    اشاره به اینکه مقصود از رضا و سخط خدا ثواب و عقاب او است و آیه : ((لقد رضىالله عن المؤ منین اذ یبایعونک تحت الشجرة ...(( اخبار از پاداش و ثواب بیعت کنندگاناست
    لَّقَدْ رَضىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَک تحْت الشجَرَةِ


    ((رضایت (( حالتى است که در برخورد با هر چیز ملایم عارض بر نفس انسان مى شود، و آن را مى پذیرد و از خود دور نمى کند. در مقابل رضایت ، کلمه ((سخط(( قرار دارد، و این دو کلمه وقتى به خداى سبحان (که نه نفس دارد و نه دل ) نسبت داده مى شود مراد از آن ثواب و عقاب او خواهد بود، پس رضاى خدا به معناى ثواب دادن و پاداش نیک دادن است ، نه آن هیئتى که حادث و عارضى بر نفس است ، چون خداى تعالى محال است در معرض حوادث قرار گیرد. از اینجا این را هم مى فهمیم که رضایت و سخط از صفات فعل خدایند، نه از صفات ذات او.
    و کلمه رضا - به طورى که گفته اند - هم به خودى خود متعدى مى شود و مفعول مى گیرد، و هم با حرف ((عن ((. چیزى که هست اگر به خودى خود متعدى نشود ممکن است مفعولش ، هم ذات باشد مثل اینکه بگویى ((رضیت زیدا : از زید خوشنودم ((، و هم ممکن است معنا باشد مثل اینکه بگویى ((رضیت اماره زید : من از امارت و رهبرى زید خوشنودم (( همان طور که خداوند فرموده : ((و رضیت لکم الاسلام دینا((. و اگر با حرف ((عن (( متعدى شود مفعولش تنها ذات خواهد بود همان طور که خداوند فرموده : ((رضى اللّه عنهم و رضوا عنه ((. و اگر با حرف ((باء(( متعدى شود مفعولش تنها معنا خواهد بود مثل این قول خداوند: ((ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره ((.
    و چون همان طور که گفتیم رضایت خدا صفت فعل او و به معناى ثواب و جزاء است ، و جزاء همواره در مقابل عمل قرار مى گیرد نه در مقابل ذات در نتیجه هر جا دیدیم که رضایت خدا به ذاتى نسبت داده شده ، و با حرف ((عن (( متعدى گشته ، همانطور که در آیه ((لقد رضى اللّه عن المؤ منین (( این طور استعمال شده ، باید بگوییم نوعى عنایت باعث شده که کلمه ((رضا(( با حرف ((عن (( متعدى شود و آن عنایت این است که بیعت گرفتن را که متعلق رضا است ظرف گرفته براى رضا، و دیگر چاره اى جز این نبوده که رضا متعلق به خود مؤ منین شود.
    پس جمله ((لقد رضى اللّه عن المؤ منین اذ یبایعونک تحت الشجره (( از ثواب و پاداشى خبر مى دهد که خداى تعالى در مقابل بیعتشان در زیر درخت به ایشان ارزانى داشته .
    و بیعت حدیبیه در زیر درختى به نام سمره واقع شد، و همه مومنینى که با آن جناب بودند بیعت کردند. از اینجا معلوم مى شود که ظرف ((اذ یبایعونک (( متعلق است به رضایت در جمله ((لقد رضى (( و لام در این جمله لام سوگند است .
    فَعَلِمَ مَا فى قُلُوبهِمْ فَأَنزَلَ السکِینَةَ عَلَیهِمْ وَ أَثَبَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً وَ مَغَانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونهَا وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً


    این آیه به دلیل اینکه در آغازش ((فاء(( تفریع آمده نتیجه گیرى از جمله ((لقد رضى اللّه ...(( است ، و مراد از ((ما فى قلوبهم (( حسن نیت و صدق آن در بیعتشان است ، چون عملى مرضى خداى تعالى واقع مى شود که نیت در آن صادق و خالص باشد، نه اینکه صورتش زیبا و جالب باشد.
    پس معناى آیه مورد بحث این است که : خداى تعالى از صدق نیت و خلوص آنها در بیعت کردنشان با تو آگاه است .
    ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از ((ما فى قلوبهم (( ایمان و صحت آن و حب دین و حرص بر آن است . بعضى دیگر گفته اند: غیرت و تصمیم بر نشان ندادن نرمى در برابر مشرکین و صلح با ایشان است . و سیاق آیه با هیچ یک از این دو وجه سازگار نیست و این بر کسى پوشیده نمى باشد.
    توضیحى راجع به تفریع جمله : ((فعلم ما فى قلوبهم (( بر قلبش : ((لقد رضىالله ...((
    حال اگر بگویى : مراد از ((ما فى قلوبهم (( مطلق آنچه در دلهایشان بوده نیست ، بلکه مراد نیت صادق و خالص آنان در خصوص بیعت است ، که قبلا هم گفته شد، و علم خداى تعالى به چنین نیت صادقانه و خالصانه باعث خشنودى او شده ، نه اینکه رضا و خشنودى او باعث و سبب علم او باشد، و لازمه این حرف آن است که رضایت را تفریع بر علم کرده و فرموده باشد: ((لقد علم ما فى قلوبهم فرضى عنهم (( نه اینکه علم را متفرع بر رضایت کرده باشد همانطور که در آیه کرده است .
    در پاسخ مى گوییم : همان طور که مسبب متفرع بر سبب است ، از این جهت که وجودش موقوف به وجود آن است ، همچنین سبب هم متفرع بر مسبب هست ، حال چه سبب تام و چه ناقص از این جهت که انکشاف و ظهور سبب به وسیله مسبب است ، و رضایت همانطور که در سابق گفتیم صفت فعلى خداى تعالى است که از مجموع علم خدا و عمل صالح عبد منتزع مى شود. باید عبد عمل صالح بکند تا رضایت خدا که همان ثواب و جزاى او است محقق شود. و آنچه در مقام ما رضایت از آن انتزاع مى شود مجموع علم خدا است به آنچه در دلهاى مؤ منین است ، و به انزال سکینت بر آن دلها، و به ثوابى که به صورت فتح قریب و مغانم کثیره به آنان داد، رضایت از مجموع اینها انتزاع شده .
    پس جمله ((فعلم ما فى قلوبهم فانزل السکینه ...((، متفرع است بر جمله ((لقد رضى اللّه عن المؤ منین (( تا کشف کند حقیقت آن رضایت چیست ، و دلالت کند بر مجموع امورى که با تحقق آنها رضایت متحقق مى شود.
    و آنگاه جمله ((فانزل السکینه علیهم (( متفرع شده است بر جمله ((فعلم ما فى قلوبهم (( و همچنین جمله معطوف بر آن ، یعنى جمله ((و اثابهم فتحا قریبا...((.
    و مراد از ((فتح قریب (( فتح خیبر است - این طور از سیاق استفاده مى شود - و همچنین مراد از ((مغانم کثیره یاخذونها((، غنائم خیبر است . بعضى هم گفته اند: مراد از فتح قریب ، فتح مکه است . ولى سیاق با این قول مساعد نیست .
    و جمله ((و کان اللّه عزیزا حکیما(( به این معنا است که خدا در آنچه اراده مى کند مسلط و غالب است ، و نیز آنچه را اراده مى کند متقن انجام مى دهد نه گزافى و کدره اى.

    اما شما اینجا برای این کار چه قیمتی می گذارید گذشته از اینکه بنده عرض کردم که بیعت با رسول هم یک جواهر بی نظیری است که آنجا دیگر یک چیزی است که قیمتش آنچنان بینهایت می شود که قیمت بیعت با خدا می شود. یعنی اینها یک مقادیری است که از لحاظ اقتصادی قابل مقایسه نمی باشند. و اما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطور؟ شما این را مثلاً یک مرتبه در فیزیک مالی با آن برخورد می کنید که چطور ممکن است از ریاضی فیزیک استفاده ها ببرد.
    و اما یک ابرتقارنهایی را داریم کانه همان حالتهای براندازی را دارند که مثلاً در سخنرانیهای حضرت ولی فقیه مد ظله العالی نیز از آنها می توان استفاده کرد. یعنی در مقالات و تحقیقات علمی می بینید که یک مشارکتهایی داریم که بین المللی هستند. همانطور که اسراییلیها و آمریکاییها نیز می توانند در ریاضی فیزیک الی ما شاء الله نیز کار کنند. این را مثلاً صاحب اوراکل نیز اشاره می کند آنجایی که می گوید از اسرائئلیها استفاده می کند برای اینکه آنها در ریاضی فیزیک یا یحتمل نرم افزار و امثالهم واردند. موضوع آن تسلط است. یعنی برای اسراییل و آمریکا حد وحدودی قائل نیست که تا کجا می توانند این تسلط خود را در تحقیقاتشان حفظ کنند و حتی شده این را می خواهند اعمال هم کنند با توجه به اینکه بر فلسطینیان و بلکه کل اسلام و مسلمانان نیز هم هر چه بیشتر تسلط داشته باشند.
    موضوع این است که این تسلط را بشکنی! آنجایی که این تسلط را بخواهی بشکنی یا روند تسلط را از یک طرف به طرف دیگر سوق دهی، اینجا از زیرش می خواهد فرار کند و قبول نمی کند. ابرتقارن را می خواهد تا جایی که تحت تسلط او باشد. و این یک معنایی دارد که می تواند از لحاظ ریاضی فیزیکی فرمولیزه کند. یعنی این تا جایی است که اگر ابرقدرتی او را نپذیری می اندازدت توی خلائی که مثلاً خمینه ای است که پایه ی آن ابرتقارن را شکل می دهد. و حالا باید از آن بیرون بیایی. و چون این کار علم و تحقیقات و بررسی می خواهد، و وقتی آنرا نداری و یا فقط قسمتی از آنرا داری که تلسطش بر آن در دست تو نیست، آنگاه او می تواند بازی ات دهد. و کافی است که این تسلط را پی ببری چطور عمل می کند و آنگاه می توانی بر امور مسلط شوی. منهای اینکه این کار یک امری هم هست که بین المللی است، و بلکه در سطح جهانی است، و حتی بلکه به اقتصادهای جهانی ریز وکلان هم متکی است. و لذا یحتمل بعضی ایراد می کنند که این یک خواب آشفته ای است که کسی بخواهد این تسلطهای در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را وانمود کند که در تحقیقاتش یک تنه موفق شده است که مسلط شود! این ممکن نمی بود الا اینکه بفرمایید که ما لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم داریم و یبایعونک یبایعونک الله داریم. هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿٤

    و همانطوری که آیه ی مبارکه 56 سوره شریفه ی الاحزاب را هم داریم،  إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿٥٦﴾، همانطور هم آیات بعدی اش را هم داریم:   إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿٥٧ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا ﴿٥٨
    بنده حقیر واقعاً فکر می کنم که غرب و بلکه حتی شرق هم دارد یک خیانت بزرگی به بشریت و خصوصاً به امام زمان عجل الله فرجه الشریف می کنند آنجایی که دین و مذهب و بلکه انسانیت را کلاً کنار گذاشته و صرفاً حداکثر به صهیونیسم متوسل می شوند. به حساب خودشان، یک افرادی را در شبکه های بازیهای فراماسونری کثیف جهانی خودشان نشان می کنند و آنگاه از آنها تا بتوانند بهره برداری می کنند و به نفع صهیونیسم استفاده می برند و دیگر هیچ گاه آنها را رها نمی سازند و تا وقتی که بتوانند از آنها بهره بردای کنند، می کنند. مسئله این است که اینها امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم یکی از مهره های خود فرض می کنند و همینطور می خواهند از او نیز بهره برداری کنند. و برای این کار نیز از راه علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه و حعتی المقدور علوم الهی نیز وارد می شوند. اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند کارساز باشد و نمی توان گفت که فقط رویایی است بلند پروازانه و بلکه بسی کار شبانه روزی می برد؛ و لذا نباید آنرا به بازی و مسخره گرفت. و بلکه باید آنرا به عنوان ابزاری نگریست که می تواند تسلط ابرتقارنی علمی جهانی را با آن دنبال کرد درست آنگاه که در براندازیها تسلطهای جهانی می خواهند قالب شوند و فکر می کنند همه چیز در دست آنها است. این یک توکل الهی عظیمی را میطلبد مثلاً به تابعیت آنگونه توکلی که خدا به نصرت رسولش و مومنین در فتح مکه آمد هر چند که این یک بیعت و بلکه جواهری است که نمی شود رویش هیچ قیمتی گذاشت! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣

    مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖتَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا 
    ﴿٢٩





    358 / 18 - وأخبرنی أبو الحسین محمد بن هارون بن موسى، قال: حدثنا أبی (رضی الله عنه)، قال: أخبرنی أبو جعفر محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، قال: حدثنی [6] زکریا بن آدم، قال: إنی لعند الرضا (علیه السلام) إذ جئ بأبی جعفر (علیه السلام)، وسنه أقل من أربع سنین، فضرب بیده إلى الارض، ورفع رأسه إلى السماء فأطال الفکر، فقال له الرضا (علیه السلام): بنفسی أنت، لم طال فکرک ؟ فقال (علیه السلام): فیما صنع بامی فاطمة (علیها السلام)، أما والله لاخرجنهما ثم لاحرقنهما، ثم لاذرینهما، ثم لانسفنهما فی الیم نسفا. فاستدناه، وقبل ما بین عینیه، ثم قال: بأبی أنت وامی، أنت لها. یعنی الامامة. 

    دلایل الامامة محمد ابن جریر طبری، ص 401
    http://lib.eshia.ir/15165/1/401



    سیم- در تفکر آن حضرت در صدماتی که به مادرش فاطمه (علیه السلام) واررد شده:

    از دلایل طبری منقول است که روایت کرده از محمد بن هارون بن موسی از پدرش از ابن الولید از برقی از زکریا بن آدم که وقتی در خدمت حضرت امام رضا (علیه السلام) بودم که حضرت جواد (علیه السلام) را خدمت آن حضرت آوردند در حالی که سن شریفش از چهار سال کمتر بود، پس آن جناب دست خود را بر زمین زد و سر مبارک را به جانب آسمان بلند کرد و مدت طویلی فکر نمود، حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: جان من فدای تو باد برای چه این قدر فکر می کنی؟ عرض کردم فکرم در آن چیزی است که با مادرم فاطمه (علیه السلام) بجا آوردند:

    اما و الله لاخرجنهما ثم لاحرقنهما ثم لاذرینهما ثم لانسفنهما فی الیم نسفاً. (به خدا قسم آن دو را از توی قبر در می آورم و آتش می زنم و آنها را پودر می کنم و خاکسترشان را در دریا می افکنم).

    پس حضرت امام رضا علیه السلام او را نزدیک خود طلبید و مابین دیدگان او  را بوسید و فرمود: پدر و مادر فدای تو باد تویی شایسته از برای امامت.

    منتهی الآمال، ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی، صص1073-1074



    ... و با صدور فتوای معروف آیت الله خمینی علیه سلمان رشدی و انتشار دهندگان کتابش این تعصب غربی خشن تر گردید.
    در سال 1990، هنگامی که مشغول نوشتن این کتاب بودم، هیچ کسی در انگلستان دوست نداشت که بشنود حدود یک ماه پس از فتوای ایشان، در یک کنگره اسلامی، با حضور 45 نفر از نمایندگان گروه های مختلف اسلامی، 44 نفر حکم ایشان را غیر اسلامی دانسته و ایران را در تنهایی مطلق رها کردند. تعداد کمی از مردم غرب علاقمند بودند که بدانند که شیوخ عربستان و علمای الازهر (معروف ترین مدرسه اسلامی) نیز این حکم را با عقاید اسلامی مخالف دانسته اند. در این میان، گروه های بسیار کمی با مسلمانان انگلستان اظهار همدردی می نمودند. مسلمانانی که خود را از آیت الله جدا کرده، و اگر چه قتل سلمان رشدی را نمی خواستند، شدیداً از این که پیامبر آنها در این داستان به صورت فردی مرتد و ضد دین معرفی شده است احساس حقارت و توهین می کردند. سازمان های خبری غرب چنان وانمود می کردند که گویی تمامی دنیای اسلام تشنه به خون سلمان رشدی است. نویسندگان و متفکران انگلیس نیز از فرصت استفاده نموده چهره هایی غیر واقعی و گاه وحشتناک از اسلام معرفی می نمودند. از نظر آنان، اسلام ذاتاً دینی مداراناپذیر و متعصب بوده و حساسیت مسلمانان در مورد سیمای پیامبر عزیزشان در کتاب سلمان رشدی نیز امری بی مورد و غیر منطقی است.

    محمد (صل الله علیه و آله و سلم) زندگی نامه پیامبر اسلام، کارن آرمسترانگ، ترجمه کیانوش حشمتی، تهران، حکمت، 1386، 1395، صص 11-12



    گاهی، بعضی فکر می کنند که با یک دینی طرفند که دینی است ابتر. این است که انواع تهمتها و نارواها را به این دین نسبت می دهند؛ اینها غیر ممکن است که توبه کنند چرا که کافر همه را به کیش خود پندارد. نمی بیند که اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک. اینها یقیناً غافلند که فرزندان همین دین هستند که از امامان جماعات و امامان جمعه و مراجع تقلید و ولی فقیه و رهبران دینی و مذهبی و اجتماعی آن می شوند. البته قسمتی از مسئله غفلت است و قسمتی هم این است که بقصد دارد این کار را می کند چرا که می خواهد همانطور که در کتاب هم یادآور می شود محیط را تا می تواند آندلسی اش کند، و بلکه همه چیز را بسمت و سوی بی دینی و لامذهبی بکشاند. و آنگاه مدعی می شود که امام؟ کدام امام؟ و همینطور است که بعد از این کارها و لامذهبیها، خود می خواهد مدعی امامت جوامع شود. یعنی چه؟ یعنی اینکه امامت را منتقل می کند از مدارس دینی و حوزوی به مدارس دانشگاهی و علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه! 
    یعنی اینجا ما متوجه مسئله می شویم که آنچه ما داریم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می جوییم، او می خواهد در همان علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه بجوید. و بقیه را موکول کند به ماوراء الطبیعه و اشکال کند که ما به هر حال از این مسائل ماوراء الطبیعه ای هر کاری کنیم چیزی هم سر در نخواهیم آورد. و لذا چرا سر خود را شیره بمالیم. از همان اول رهایش می کنیم.
    شما ببینید بشریت به کجا رسیده است که از رهبران کشوری که خود را همه کاره ی عالم هم می شمارد، هم او کازینودار و مالک مراکز فحشاء و قمار و شراب و مشروب خواری هم هست. این یک مسئله است که کسی بگوید ما کمونیست هستیم یا بگوید ما دین نداریم یا بگوید ما دین داریم و اما قمار و فحشاء و فسق و شراب خواری را هم حاشا نمی کنیم. اما کسی بیاید اعتراف کند که رییس جمهور ما خودش مالک این مراکز است، این چه مزیتی دارد؟ یعنی آیا این از کمالات است که مدارج را طی کرده است تا رسیده است به راس کل همه ی امور مملکتی و ریاست جمهوری؟ حالا یحتمل کسی بفرماید که او و مردمش اینطورند و این به ما و بلکه بقیه ی کشورها ربطی ندارد!
    و اما بنده عرضم این است که آیا اینها مدعی تمدن نیستند؟ همینها نمی فرمایند که هر چه ما گفتیم در دنیا باید همان باشد و غیر آن نمی شود؟ همینها نبوده اند که زدند زیر میز برجام؟ یعنی همه می فرمایند که ما امام و آخوند و ملا و روحانی و دین و ایمان و مذهب و خدا و پیغمبر هم نمی خواهیم چرا که همینها خوب است؟ یعنی همین بی دینی و لامذهبی و بی ایمانی و بی خدایی خوب است؟ بنده اینطور بنظرم می رسد که همینهایی هم که مدعی هستند هم همین را نمی گویند و بلکه با همه ی لامذهبیشان باز هم یک سری معتقداتی را دارند. و اما یک چیز ابتری را می خواهند که نه بدرد دنیا بخورد و نه به درد آخرت. یک چیزی را می خواهند که با آن بتوانند جوانها را با آن منحرف کنند و مردم را نسبت به دین خود بی تفاوت کنند.
    بنده ی حقیر واقعاً فکر می کنم که آنجایی که داریم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پردازیم و آنگاه می خواهیم ریاضی فیزیک را از این باب مورد تجزیه و تحلیل واقع کنیم، اینجا است که یک مرتبه بنظر خواهد رسید که آن بی تفاوتی ای که ما داریم بر علیه اش بحث می کنیم را خودمان بدان دچار شده ایم! و چرا که خود وسط گود دعوا و مرافعه های علوم طبیعی و ریاضی فیزیکی و فلسفی ای هستیم که آیا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ارتقاء یابند آیا نیابند؟ و یحتمل بعضی اشکال خواهند کرد که تو نظریه های حمیدی مجیدی ات را هیچ کس نشناخته است و اما برای اینکه آنرا رنگ و بوی دیگری بدهی غیر از ریاضی فیزیک، فلسفی اش می کنی و حتی بدان حکمت متعالیه و فقه را نیز نسبت می دهی؟! و این همان دلیل ابتر بودن مسائلت است و لاغیر. خیلیها یحتمل می فرمایند که ما با این همه شرکتهای دانش بنیان و دانشگاه های معتبر دنیا و رشته های معتبری که شاخه های ریاضیات و فیزیک هستند، چه دلیلی دارد که بیاییم به اینهایی که تو از خودت درآورده ای یعنی همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ات بپردازیم؟! بی کاریم؟
    عرض بنده این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یقیناً کار می کند. و یقیناً هم کار می کند. حال یحتمل بعضی بفرمایند که این یک حالت جزافی و کدره ای دارد و از روی اتقان نیست. و لذا نمی تواند برای مباحثی که یک امام جماعت و یک امام جمعه نیز استفاده می کند، مورد بحث و فحص واقع شود. در صورتی که این هم درست نیست. مسئله اینجا این است که ما با ابطالهایی طرفیم که اصل دین را حتی زیر سوال می برند چرا که می خواهند همه چیز را به نفع خود تمام کنند. و لذا حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که یحتمل از فروع دین نتیجه می شود را نیز خود به خود می خواهند ابطال کنند. و بفرمایند همه چیز یعنی کشک! و همانطور که گفته شد آنوقت خودشان از صفر دوباره همه چیز را شروع کنند و بشوند همه کاره ی عالم. و آنوقت به ما هم دارند می گویند که عجب آدمهای بیکاری هستیم. آیا شما فکر می کنید که اینها آدمهای بیکاری نیستند که دارند این همه هزینه می کنند که ببینند بالاخره یک من ماست چقدر کره می دهد؟! دیگر ماست که یک چیزی نیست که ما بخواهیم عرض کنیم که همین دیروز خودمان اختراع کرده ایم. هر چند که یحتمل باید بلد هم بود که چطور می شود ماست زد و آنگاه از ماست کره گرفت و .... یحتمل این حقیر ندانم داستان از چه قرار است و آنگاه بنظرم هم برسد که هیچ کس دیگری هم نمی داند و وقت همه را دارم خیلی هم تلف می کنم که به همه یاد بدهم که یک من ماست چقدر کره می دهد با اینکه حتی خودم در جهل خودم مانده ام که یک من ماست چقدر کره می دهد! و دلیل جهلم هم همین است که تا حالا این کار را نکرده ام و همیشه رفته ام بقالی و سوپر و بازار که ماست و کره را حاضر و آماده تهیه کرده و به خانه ببرم. غافل از اینکه بالاخره یک من ماست چقدر کره می دهد؟ حالا ما کاری نداریم به اینکه بفرمایید که حاج آقا یا حاج خانم، ببین یک آهنگ خیلی قشنگ لوس آنجلسی می توانی برای این حقیر پیدا کنی؟ و می فرمایند بفرمایید: آهنگ براندازی خانم مرجان!!! یعنی بعضیها مثل اینکه شوخی اصلا سرشان نمی شود که بچه بگیر بنشین، و یعنی اینکه تو بالاخره بنشین، و اینکه هر جا دوست داشتی بگیر بنشین! امر به معروف و نهی از منکر را وقتی از آن بالا تا آن پایین شروع نکردیم، چه می شود؟ آنگاه فرمول براندازی از لس آنجلس می خواهد در بیاورد و حال آنکه در تلگرام هم پخش می شود.
    و این در حالی است که امر به معروف و نهی از منکر و از جمله حجاب را چرا ما در لس آنجلس نمی توانیم اعمال کنیم؟ نه فقط برای اینکه ورود ایرانیان به لس آنجلس را ممنوع کرده اند. و بلکه برای اینکه می فرمایند که ما اینجا لخت و عوری را می پسندیم و به کسی هم مربوط نیست. خوب، حالا بنده می خواهم بپرسم که اگر براندازی خوب است، پس چرا این لخت و عوریهای خودتان را براندازی نمی کنید؟ و بلکه می خواهید اینجا براندازی راه بیاندازید و بلکه اینجا را هم لابد می خواهید لخت و عوری اش کنید؟ یعنی شما فکرتان رسیده است که ما از طریق اینترنت و ماهواره و موبایل به همه جا دسترسی داریم و می توانیم همه جا را کنترل کنیم؟ و اما اینطوری هم کنترل کنید که براندازی کنید که لخت و عوری بشود؟ و نه اینکه حجاب را برقرار کنید؟ فکر نمی کنید که اگر حجاب را برای خودتان برقرار کنید و از لخت و عوری در بیایید خیلی هم برای شما بهتر خواهد بود و همه ی عالم را هم لخت و عور نخواهید پنداشت و برای همه ی جوامع پیشرفت و انسانیت را به ارمغان خواهید آورد و آنگاه یحتمل به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم بهتر بتوانید بپردازید؟ این از ما گفتنی بود که همه اش دنبال بی دینی رفته ای، یک قدم هم بسمت دینمداری بردار ببین چطور می شود! بلکه دیدی خوب بود. هی نگو همه اش تقصیر ملاها و آخوندها و بچه حزب اللهی ها و بچه بسیجیها است. ببین خودت داری چه می کنی؟ مواظب باش که یک وقت به خودت نیایی و متوجه شوی که کار از کار گذشته و منادی ندا می فرماید که حالا دیگر می خواهی چه کار کنی؟ آن وقتی که باید کاری می کردی، نکردی! یک کاری بکن؛ یک قدمی بردار! بی تفاوتی هم یک حدی دارد. این یک میخ و دیواری است که امتی را مبتلا کرده است و حال آنکه همه مسئولیم. برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.  بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًاعَظِیمًا ﴿الفتح: ٢٩﴾


    178 / 2 - حدثنا علی بن أحمد بن موسى الدقاق (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد ابن أبی عبد الله الکوفی، قال: حدثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی، عن الحسن بن علی بن أبی حمزة، عن أبیه، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: إن رسول الله (صلى الله علیه وآله) کان جالسا ذات یوم إذ أقبل الحسن (علیه السلام)، فلما رآه بکى، ثم قال: إلی یا بنی، فما زال یدنیه حتى أجلسه على فخذه الیمنى، ثم أقبل الحسین (علیه السلام)، فلما رآه بکى، ثم قال: إلی یا بنی، فما زال یدنیه حتى أجلسه على فخذه الیسرى، ثم أقبلت فاطمة (علیها السلام)، فلما رآها بکى، ثم قال: إلى یا بنیة، فأجلسها بین یدیه، ثم أقبل أمیر المؤمنین (علیه السلام)، فلما رآه بکى، ثم قال: إلی یا أخی، فما زال یدنیه حتى أجلسه إلى جنبه الایمن، فقال له أصحابه: یا رسول الله، ما ترى واحدا من هؤلاء إلا بکیت، أو ما فیهم من تسر برؤیته! فقال (صلى الله علیه وآله): والذی بعثنی بالنبوة، واصطفانی على جمیع البریة، إنی وإیاهم لاکرم الخلق على الله عزوجل، وما على وجه الارض نسمة أحب إلی منهم. أما علی بن أبی طالب فإنه أخی وشفیقی، وصاحب الامر بعدی، وصاحب لوائی فی الدنیا والآخرة، وصاحب حوضی وشفاعتی، وهو مولى کل مسلم، وإمام کل مؤمن، وقائد کل تقی، وهو وصیی وخلیفتی على أهلی وأمتی فی حیاتی وبعد مماتی، محبه محبی، ومبغضه مبغضی، وبولایته صارت أمتی مرحومة، وبعداوته صارت المخالفة له منها ملعونة، وإنی بکیت حین أقبل لانی ذکرت غدر الامة به بعدی حتى إنه لیزال عن مقعدی، وقد جعله الله له بعدی، ثم لا یزال الامر به حتى یضرب على قرنه ضربة تخضب منها لحیته فی أفضل الشهور شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان. وأما ابنتی فاطمة، فإنها سیدة نساء العالمین من الاولین والآخرین، وهی بضعة منی، وهو نور عینی، وهی ثمرة فؤادی، وهی روحی التی بین جنبی، وهی الحوراء الانسیة، متى قامت فی محرابها بین یدی ربها جل جلاله زهر [1] نورها لملائکة السماء کما یزهر نور الکواکب لاهل الارض، ویقول الله عز وجل لملائکته: یا ملائکتی، انظروا إلى أمتی فاطمة سیدة إمائی، قائمة بین یدی ترتعد فرائصها [1] من خیفتی، وقد أقبلت بقلبها على عبادتی، أشهدکم أنی قد أمنت شیعتها من النار. وإنی لما رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی، کأنی بها وقد دخل الذل بیتها، وانتهکت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وکسر جنبها [2]، وأسقطت جنینها، وهی تنادی: یا محمداه، فلا تجاب، وتستغیث فلا تغاث، فلا تزال بعدی محزونة مکروبة باکیة، تتذکر انقطاع الوحی عن بیتها مرة، وتتذکر فراقی أخرى، وتستوحش إذا جنها اللیل لفقد صوتی الذی کانت تستمع إلیه إذا تهجدت بالقرآن، ثم ترى نفسها ذلیلة بعد أن کانت فی أیام أبیها عزیزة، فعند ذلک یؤنسها الله تعالى ذکره بالملائکة، فنادتها بما نادت به مریم بنت عمران، فتقول: یا فاطمة (إن الله اصطفاک وطهرک واصطفاک على نساء العالمین)، یا فاطمة (اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین) [3]. ثم یبتدئ بها الوجع فتمرض، فیبعث الله عز وجل إلیها مریم بنت عمران، تمرضها وتؤنسها فی علتها، فتقول عند ذلک: یا رب، إنی قد سئمت الحیاة، وتبرمت بأهل الدنیا، فألحقنی بأبی. فیلحقها الله عز وجل بی، فتکون أول من یلحقنی من أهل بیتی، فتقدم علی محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة، فأقول عند ذلک: اللهم العن من ظلمها، وعاقب من غصبها، وأذل من أذلها، وخلد فی نارک من ضرب جنبها حتى ألقت ولدها، فتقول الملائکة عند ذلک: آمین. وأما الحسن فإنه ابنی وولدی، ومنی، وقرة عینی، وضیاء قلبی، وثمرة فؤادی، وهو سید شباب أهل الجنة، وحجة الله على الامة، أمره أمری، وقوله قولی، من تبعه فإنه منی، ومن عصاه فلیس منی، وإنی لما نظرت إلیه تذکرت ما یجرى علیه من الذل بعدی، فلا یزال الامر به حتى یقتل بالسم ظلما وعدوانا، فعند ذلک تبکی الملائکة والسبع الشداد لموته، ویبکیه کل شئ حتى الطیر فی جو السماء، والحیتان فی جوف الماء، فمن بکاه لم تعم عینه یوم تعمی العیون، ومن حزن علیه لم یحزن قلبه یوم تحزن القلوب، ومن زاره، فی بقیعه ثبتت قدمه على الصراط یوم تزل فیه الاقدام. وأما الحسین فإنه منی، وهو ابنی وولدی، وخیر الخلق بعد أخیه، وهو إمام المسلمین، ومولى المؤمنین، وخلیفة رب العالمین، وغیاث المستغیثین، وکهف المستجیرین، وحجة الله على خلقه أجمعین، وهو سید شباب أهل الجنة، وباب نجاة الامة، أمره أمری، وطاعته طاعتی، من تبعه فإنه منی، ومن عصاه فلیس منی، وإنی لما رأیته تذکرت ما یصنع به بعدی، کأنی به وقد استجار بحرمی وقبری [1] فلا یجار، فأضمه فی منامه إلى صدری، وآمره بالرحلة على دار هجرتی، وأبشره بالشهادة، فیرتحل عنها إلى أرض مقتله وموضع مصرعه أرض کرب وبلاء وقتل وفناء، تنصره عصابة من المسلمین، أولئک من سادة شهداء امتی یوم القیامة، کأنی أنظر إلیه وقد رمی بسهم فخر عن فرسه صریعا، ثم یذبح کما یذبح الکبش مظلوما. ثم بکى رسول الله (صلى الله علیه وآله) وبکى من حوله، وارتفعت أصواتهم بالضجیج، ثم قام (صلى الله علیه وآله): وهو یقول: اللهم إنی أشکو إلیک ما یلقى أهل بیتی بعدی، ثم دخل منزله. 

    امالی شیخ صدوق، صص 174-177
    http://lib.eshia.ir/15033/1/174


    787 / 18 - حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی (رحمه الله)، قال: حدثنا علی ابن إبراهیم بن هاشم، قال: حدثنا جعفر بن سلمة الاهوازی، قال: حدثنا إبراهیم بن محمد الثقفی، عن إبراهیم بن موسى ابن اخت الواقدی، قال: حدثنا أبو قتادة الحرانی، عن عبد الرحمن بن العلاء الحضرمی، عن سعید بن المسیب، عن ابن عباس، قال: إن رسول الله (صلى الله علیه وآله) کان جالسا ذات یوم وعنده علی وفاطمة والحسن والحسین (علیهم السلام)، فقال: اللهم إنک تعلم أن هؤلاء أهل بیتی وأکرم الناس علی فأحبب من أحبهم، وأبغض من أبغضهم، ووال من والاهم، وعاد من عاداهم، وأعن من أعانهم، واجعلهم مطهرین من کل رجس، معصومین من کل ذنب، وأیدهم بروح القدس. ثم قال (صلى الله علیه وآله): یا علی، أنت إمام امتی، وخلیفتی علیها بعدی، وأنت قائد المؤمنین إلى الجنة، وکأنی أنظر إلى ابنتی فاطمة قد أقبلت یوم القیامة على نجیب من نور، عن یمینها سبعون ألف ملک، وعن یسارها سبعون ألف ملک، وبین یدیها سبعون ألف ملک، وخلفها سبعون ألف ملک، تقود مؤمنات أمتی إلى الجنة، فأیما امرأة صلت فی الیوم واللیلة خمس صلوات، وصامت شهر رمضان، وحجت بیت الله الحرام، وزکت مالها، وأطاعت زوجها، ووالت علیا بعدی، دخلت الجنة بشفاعة ابنتی فاطمة، وإنها لسیدة نساء العالمین. فقیل له: یا رسول الله، أهی سیدة نساء عالمها؟ فقال النبی (صلى الله علیه وآله): ذاک لمریم بنت عمران، فأما ابنتی فاطمة فهی سیدة نساء العالمین من الاولین والآخرین، وإنها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون ألف ملک من الملائکة المقربین، وینادونها بما نادت به الملائکة مریم فیقولون: یا فاطمة (إن الله اصطفاک وطهرک واصطفاک على نساء العالمین) [1]. ثم التفت إلى علی (علیه السلام)، فقال: یا علی، إن فاطمة بضعة منی، وهی نور عینی، وثمرة فؤادی، یسوءنی ما ساءها، ویسرنی ما سرها، وإنها أول من یلحقنی من أهل بیتی فأحسن إلیها بعدی، وأما الحسن والحسین فهما ابنای وریحانتای، وهما سیدا شباب أهل الجنة، فلیکرما علیک کسمعک وبصرک. ثم رفع (صلى الله علیه وآله) یده إلى السماء، فقال: اللهم إنی أشهدک أنی محب لمن أحبهم، ومبغض لمن أبغضهم، وسلم لمن سالمهم، وحرب لمن حاربهم، وعدو لمن عاداهم، وولی لمن والاهم [2]. وصلى الله على رسوله محمد وآله وسلم کثیرا، وحسبنا الله ونعم الوکیل.
    امالی شیخ صدوق، صص 574-575
    http://lib.eshia.ir/15033/1/574



     163 / 3 - حدثنا أبی (رحمه الله)، قال: حدثنا علی بن محمد بن قتیبة، عن حمدان ابن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمد بن إسماعیل، عن صالح، عن علقمة، قال: قال الصادق جعفر بن محمد (علیهما السلام)، وقد قلت له: یا بن رسول الله، أخبرنی من تقبل شهادته ومن لا تقبل شهادته. فقال: یا علقمة، کل من کان على فطرة الاسلام جازت شهادته. قال: فقلت له: تقبل شهادة المقترف للذنوب؟ فقال: یا علقمة، لو لم تقبل شهادة المقترفین للذنوب لما قبلت إلا شهادات الانبیاء والاوصیاء (صلوات الله علیهم) لانهم هم المعصومون دون سائر الخلق، فمن لم تره بعینک یرتکب ذنبا أو لم یشهد علیه بذلک شاهدان، فهو من أهل العدالة والستر، وشهادته مقبولة، وإن کان فی نفسه مذنبا، ومن اغتابه بما فیه فهو خارج عن ولایة الله عزوجل داخل فی ولایة الشیطان. ولقد حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام): أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: من اغتاب مؤمنا بما فیه، لم یجمع الله بینهما فی الجنة أبدا، ومن اغتاب مؤمنا بما لیس فیه، فقد انقطعت العصمة بینهما، وکان المغتاب فی النار خالدا فیها وبئس المصیر. قال علقمة: فقلت للصادق (علیه السلام): یا بن رسول الله، إن الناس ینسبوننا إلى عظائم الامور، وقد ضاقت بذلک صدورنا. فقال (علیه السلام): یا علقمة، إن رضا الناس لا یملک، وألسنتهم لا تضبط، فکیف تسلمون مما لم یسلم منه أنبیاء الله ورسله وحججه (علیهم السلام)؟ ألم ینسبوا یوسف (علیه السلام) إلى أنه هم بالزنا؟ ألم ینسبوا أیوب (علیه السلام) إلى أنه ابتلى بذنوبه؟ ألم ینسبوا داود (علیه السلام) إلى أنه تبع الطیر حتى نظر إلى امرأة أوریا فهواها؟ وأنه قدم زوجها أمام التابوت حتى قتل ثم تزوج بها؟ ألم ینسبوا موسى (علیه السلام) إلى أنه عنین وآذوه حتى برأه الله مما قالوا، وکان عند الله وجیها؟ ألم ینسبوا جمیع أنبیاء الله إلى أنهم سحرة طلبة الدنیا؟ ألم ینسبوا مریم بنت عمران (علیهما السلام) إلى أنها حملت بعیسى من رجل نجار اسمه یوسف؟ ألم ینسبوا نبینا محمدا (صلى الله علیه وآله) إلى أنه شاعر مجنون؟ ألم ینسبوه إلى أنه هوى امرأة زید بن حارثة فلم یزل بها حتى استخلصها لنفسه؟ ألم ینسبوه یوم بدر إلى أنه أخذ لنفسه من المغنم قطیفة حمراء؟ حتى أظهره الله عزوجل على القطیفة وبرأ نبیه (صلى الله علیه وآله) من الخیانة، وأنزل بذلک فی کتابه: (وما کان لنبی أن یغل ومن یغلل یأت بما غل یوم القیامة) [1]، ألم ینسبوه إلى أنه (صلى الله علیه وآله) ینطق عن الهوى فی ابن عمه علی (علیه السلام)؟ حتى کذبهم الله عزوجل، فقال سبحانه: (وما ینطق عن الهوى * إن هو إلا وحی یوحى) [1] ألم ینسبوه إلى الکذب فی قوله: إنه رسول من الله إلیهم؟ حتى أنزل الله عزوجل علیه: (ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا على ما کذبوا وأوذوا حتى أتاهم نصرنا) [2]، ولقد قال یوما: عرج بی البارحة إلى السماء. فقیل: والله ما فارق فراشه طول لیلته. وما قالوا فی الاوصیاء (علیهم السلام) أکثر من ذلک، ألم ینسبوا سید الاوصیاء (علیه السلام) إلى أنه کان یطلب الدنیا والملک، وأنه کان یؤثر الفتنة على السکون، وأنه یسفک دماء المسلمین بغیر حلها، وأنه لو کان فیه خیر ما أمر خالد بن الولید بضرب عنقه؟ ألم ینسبوه إلى أنه (علیه السلام) أراد أن یتزوج ابنة أبی جهل على فاطمة (علیها السلام)، وأن رسول الله (صلى الله علیه وآله) شکاه على المنبر إلى المسلمین، فقال: إن علیا یرید أن یتزوج ابنة عدو الله على ابنة نبی الله، ألا إن فاطمة بضعة منی، فمن آذاها فقد آذانی، ومن سرها فقد سرنی، ومن غاظها فقد غاظنی؟ ثم قال الصادق (علیه السلام): یا علقمة، ما أعجب أقاویل الناس فی علی (علیه السلام)! کم بین من یقول: إنه رب معبود، وبین من یقول: إنه عبد عاص للمعبود! ولقد کان قول من ینسبه إلى العصیان أهون علیه من قول من ینسبه إلى الربوبیة. یا علقمة، ألم یقولوا لله عزوجل: إنه ثالث ثلاثة؟ ألم یشبهوه بخلقه؟ ألم یقولوا: إنه الدهر؟ ألم یقولوا: إنه الفلک؟ ألم یقولوا: إنه جسم؟ ألم یقولوا: إنه صورة؟ تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا. یا علقمة، إن الالسنة التی تتناول ذات الله تعالى ذکره بما لا یلیق بذاته کیف تحبس عن تناولکم بما تکرهونه! فاستعینوا بالله واصبروا، إن الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین، فإن بنی اسرائیل قالوا لموسى (علیه السلام): (أوذینا من قبل أن تأتینا ومن بعد ما جئتنا)، فقال الله عزوجل: قل لهم یا موسى: (عسى ربکم أن یهلک عدوکم ویستخلفکم فی الارض فینظر کیف تعملون)

    امالی شیخ صدوق، صص 163-166
    http://lib.eshia.ir/15033/1/163


    مسئله ای هست راجع به حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم که ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم. و خوب، اینجا شما یک مسئله ای را دارید که دیگر از این بهتر و نقدتر نمی شود که هر کس با رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بیعت کند با خدا بیعت کرده است. و اما حالا که ما نه رسول اکرم را داریم و نه حتی امامان را داریم، چه باید کرد؟ فرض بفرمایید که کسی کافر یا مشرک یا منافق باشد و اما مرتد نیست و یحتمل بتواند مسلمان شود. خوب، او یحتمل بتواند به این باور برسد که می توان از مسائل فقهی و حکمت و فلسفه و ریاضی و فیزیک هم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی رسید و از آنجا نیز پی برد که هر کس با رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم بیعت کند با خدا بیعت کرده است. یعنی مثلاً در مجموعه ی اعداد صحیح، ایکسی یافت نشود که به ازای آن ایکس  داریم: 5=x^2. و اما این ایکس در مجموعه ی اعداد جبری یافت می شود. یا حتی می توانیم هم ثابت کنیم که عدد پی که محیط دایره را می توان از حاصل ضرب آن با قطرش کسب کرد، این عدد پی یک عددی است متعالی که یعنی هیچ عدد جبری ای یافت نمی شود که مساوی این عدد پی باشد. و اما آیا شما از این راه ها می توانید به نظریه های حمیدی مجیدی و حکمت متعالیه ی و فقه نیز برسید؟
    اما مسئله این است که وقتی ما به  الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم رسیدیم، آنگاه باز هم کار داریم که از ریاضی فیزیک به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم برسیم. و اما وقتی کسی خدا و رسولش را دارد، آیا باز هم هنوز می خواهد و اصرار دارد که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم برسد؟ 
    مسئله اینجا این است که وقتی کسی خود را خیلی عالم دید و باورش هم شد که خیلی عالم است، دیگر آن جنبه ی مسئله را که اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک را به حساب نمی آورد و یحتمل حتی شیطان هم خیلی بر او قادر به غلبه شود؛ چرا که نفسش دیگر وارد جهاد اکبر با شیطان بزرگ نمی شود. و اما عرض این بنده ی حقیر این است که آن شیطان بزرگ را می توانید ببینید که چطور می تواند انسان را با استکبار و دعوت به استکبارش اغوا کند؟ یک وقت دیدید علمانماها و بزرگان اسلام نماها را هم همه و همه را گذاشت سر کار و بلکه دکان همه را تعطیل کرد و پای چوبی فلسفی شان را هم دزدید و آنگاه آن کافر و مشرک و منافق زودتر از بقیه هم مسلمان شدند چرا که مسلمانان گیر عالم نماها و شبه-فضلا افتاده اند و توی خشکه مقدسیهایشان اجازه نمی دهند کسی مسلمان شود چرا که خود را آخر همه ی علمای عالم می دانند؛ و لا منبراً الا احرقه! یحتمل همینها خواهند بود که همراه بقیه یک مرتبه داد و فریاد خواهند کرد که ما شاه جهان حضرت بقیة الله الاعظم را نخواستیم و بلکه بفرمایید  مثل زمان مرحوم آیت الله کاشانی همان شاهنشاه آریامهر خودمان برگردد و همه و همه را راحت کنید.  حالا شما هی بفرمایید که فیزیک مالی؟ نظریه های چرن-سیمونز؟ نظریه های ام و ریسمان و ابرتقارن و مدل استاندارد ذرات فیزیک و وحدت نیروها و برنامه هندسی لنگلندز ابرتقارنی و هندسه ی ناجابجایی و ...؟ یعنی کسی باید بتواند در یک دادگاهی شهادت دهد که هر چه برای خدا شهادت دهی هنوز کم شهادت داده ای همانطور که هر چه زیارت امام حسین در روز عاشورا در کربلا و زیارت حج و عمره روی، باز هم دلت می خواهد آهنگ حج و کربلا کنی! انگار دلت راضی نمی شود و آن سکینت قلب را نمی یابی. البته یک بحثی هم دارند صاحب المیزان راجع به رضا ذیل آیه ی 
     لَّقَدْ رَضِیَ اللَّـهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿الفتح: ١٨﴾

    که این بحث فقط مشتمل بر صرف و نحو محض هم نیست و نکات بسیار آموزنده ای را می توان از آن فرا گرفت اگر مبحث برای خواننده ی محترم اول خوب جا بیافتد که اصلا مسئله چیست؟ اللهم عجل لولیک الفرج و العافیت و النصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    امام جواد می فرمایند

    القصد الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال
    آهنگ نمودن به سوی حق تعالی به دلها رساننده تر است از به رنج در آوردن اعضا و جوارح را به اعمال.


    4 - الدرة الباهرة قال أبو جعفر الجواد علیه السلام: کیف یضیع من اله کافله؟
    وکیف ینجو من الله طالبه؟ ومن انقطع إلى غیر الله وکله الله إلیه، ومن عمل على غیر علم ما یفسد أکثر مما یصلح، القصد إلى الله تعالى بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالاعمال، من أطاع هواه أعلى عدوه مناه، من هجر المدارأة قاربه المکروه، و من لم یعرف الموارد أعیته المصادر، ومن انقاد إلىالطمأنینة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلکة وللعاقبة المتعبة، من عتب من غیر ارتیاب أعتب من غیر استعتاب، راکب الشهوات لا تستقال له عثرة، اتئد تصب أوتکد [1] الثقة [بالله] ثمن لکل غال وسلم إلىکل عال، إیاک ومصاحبة الشریر فإنه کالسیف المسلول یحسن منظره ویقبح أثره [2] إذا نزل القضاء ضاق الفضاء، کفى بالمرء خیانة أن یکون أمینا للخونة، غنى المؤمن غناه عن الناس، نعمة لا تشکر کسیئة لا تغفر، لا یضرک سخط من رضاه الجور، من لم یرض من أخیه بحسن النیة لم یرض بالعطیة.

    بحارا الانوار، جلد 75، صص 363-364
    http://lib.eshia.ir/71860/75/363
    ﴿١٠٩ حَتَّىٰ إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ﴿١١٠ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ ۗ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَىٰ وَلَـٰکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿١١١


    امام جواد می فرمایند

    القصد الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال
    آهنگ نمودن به سوی حق تعالی به دلها راننده تر است از به رنج در آوردن اعضا و جوارح را به اعمال.

    کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللّهُ کافِلُهُ، وَکَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إ لى غَیْرِاللّهِ وَکَّلَهُ اللّهُ إ لَیْهِ.
    چگونه گمراه و درمانده خواهد شد کسى که خداوند سَرپرست و متکفّل اوست. چطور نجات مى یابد کسى که خداوند طالبش مى باشد.هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى کند. 

    من أطاع هواه أعطى عدوه مناه.
    حضرت امام محمد تقی جواد الائمه فرمود که: هر که اطاعت کند هوای و خواهش دل خود را عطا کرده به دشمن خود آرزویش را.

    شیخ صدوق روایت کرده از جناب عبدالعظیم بن عبدالله حسنی "ره" که گفت: گفتم به حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)
    حدثنی ابی عن جدی عن ابائه علثهم السلام قال امیرالمومنین علیه السلام لایزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا هلکوا.
    یعنی حدیث کرد مرا پدرم از جدم از پدرانش (علیه السلام) که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: پیوسته مردم به خیر و خوبی هستند مادامی که تفاوت داشته باشند، پس هر گاه  مساوی شدند هلاک شوند، گفتم زیادتر بگو یابن رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) باز حضرت از پدران خود از امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود که و لو تکاشفتم ما تدافنتم. اگر آشکار شود عیب هر یک از شماها بر دیگری همدیگر را دفن نخواهید کرد....
    منتهی الآمال، ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی، صص 1088-1089

    شهادت امام محمد جواد را تسلیت عرض می کنم.

    در شعری راجع به حضرت بقیة الله الاعظم یک سوالی پیش می آید؛ و آن اینکه چرا شاعر او را نام می برد و می فرماید ای همسر عزیز مصر، ای همسر عزیز مصر، دست از دامان یوسف (علیه السلام) بردار. و این در صورتی است که در نهایت بنا به روایات مشهور، آن حضرت با همسر عزیز مصر ازدواج هم کرد! حتی در فیلم حضرت یوسف علیه السلام عزیز مصر به همسرش سیلی می زند آنجایی که مجلسی از زنان مصر را تشکیل می دهد و پرتقال بدست آنها داده و آنها انگشت یا دستهایشان را اشتباهاً می برند؛ و می گوید من همه چیز را دیدم ولی تو چرا از زنان پاکدامن یاد نمی گیری؟!
    مسئله بی شباهت به جلسه ی قرآنی نیست که کسی تلاوت قرآنش همچون قاریان معروف قرآنی نیست و در عین حال او هم می خواهد مثل بقیه که همین قاریان معروفند تلاوت کند. اینجا عیب از کیست؟ آیا قاریان هستند که مشکل دارند یا آنکه نمی داند چطور درست تلاوت کند و در عین حال می خواهد مثل بقیه قاری قرآن شود؟!
    وجه دیگر مسئله اینجا است که وقتی تقوی و خدا محوری در جامعه کمرنگ شود، یا افراد متقی و حکیم و فقیه و عالم و با ایمان یا باید برای اینکه بر ایمانشان بیافزایند و سکینت قلب بیابند و لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم، عزلت و گوشه گیری اختیار کنند و از جامعه فراری شوند همانطور که جامعه نیز آنها را تحریم می کند، یا اینکه افراد بی تقوا نیز فرصت یابند که آنها نیز به هر تقدیر حکمت و تقوا و علم و ایمان را پیگیر شوند و در نهایت پیشه ی خود سازند. آیا موفق شوند آیا موفق نشوند. و الله اعلم. و اما این نیز خود کربلاها در پیش دارد. یعنی خواهی نخواهی جوامع به شقاقها می افتند و تحریمها واقع می شوند و هجرتها لازم می افتند و گوشه گیریها تحمیل می شوند و .... خوب است انسان این فرصت را داشته باشد که بتواند اشتباهاتش را جبران کند بجای اینکه در گناهان خود غرق شده و بلکه راه بازگشتی بسوی خدا و رسولش برای خود نگذارد. ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    5 - اعلام الدین [3]: قال أبو جعفر محمد بن علی الجواد علیهما السلام: کیف یضیع من الله کافله؟ وکیف ینجو من الله طالبه؟ ومن انقطع إلى غیر الله وکله الله إلیه، ومن عمل على غیر علم ما أفسد أکثر مما یصلح.
    وقال علیه السلام: من أطاع هواه أعطى عدوه مناه.
    وقال علیه السلام: من هجر المدارأة قارنه المکروه، ومن لم یعرف الموارد أعیته المصادر، ومن انقاد إلى الطمأنینة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلکة والمعاقبة المتعبة.
    وقال علیه السلام: قد عاداک من ستر عنک الرشد اتباعا لما تهواه.
    وقال علیه السلام: راکب الشهوات لا تقال عثرته.
    وقال علیه السلام: الثقة بالله تعالى ثمن لکل غال، وسلم إلى کل عال.
    وقال علیه السلام: إیاک ومصاحبة الشریر فإنه کالسیف یحسن منظره ویقبح أثره.
    وقال علیه السلام: الحوائج تطلب بالرجاء وهی تنزل بالقضاء، والعافیة أحسن عطاء.
    وقال علیه السلام: إذا نزل القضاء ضاق الفضاء.
    وقال علیه السلام: لا تعادی أحدا حتى تعرف الذی بینه وبین الله تعالى، فإن کان محسنا فإنه لا یسلمه إلیک وإن کان مسیئا فان علمک به یکفیکه فلا تعاده.
    وقال علیه السلام: لا تکن ولیا لله فی العلانیة، عدوا له فی السر.
    وقال علیه السلام: التحفظ على قدر الخوف.
    وقال علیه السلام: عز المؤمن فی غناه عن الناس.
    وقال علیه السلام: نعمة لا تشکر کسیئة لا تغفر.
    وقال علیه السلام: لا یضرک سخط من رضاه الجور.
    وقال علیه السلام: من لم یرض من أخیه بحسن النیة لم یرض منه بالعطیة.
    وقال علیه السلام: الأیام تهتک لک الامر عن الاسرار الکامنة.
    وقال علیه السلام: تعرف عن الشئ إذا صنعته لقلة صحبته إذا أعطیته [1].
    http://lib.eshia.ir/71860/75/364
    سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیاء ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعاً بل کان الله بما تعملون خبیراً (آیه 11، سوره ی مبارکه ی فتح)

    آنهایی که به رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) گفتند که اموال و خانواده ی ما بی سرپرست می بودند و لذا ما نتوانستیم آنها را رها کنیم و همین باعث شد که برای فتح مکه با تو همراهی نکردیم، آیا اینها بفکرشان نرسید که حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) نیز همین کار را کرد و اموال و خانواده ی خود و بلکه مدینة النبی را نیز رها کرد که به سفر حج و زیارت خانه ی خدا رود؟ اگر ممکن بود که خانه ی آنها را دزد بزند، و اما آیا ممکن نبود که خانه ی آن حضرت را نیز دزد بزند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِن بَشِیرٍ وَلَا نَذِیرٍ فَقَدْ جَاءَکُم بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿المائدة: ١٩﴾

    آنطور که صاحب المیزان می فرمایند که پنبه ی تجدد امثال را زده اند، از فترة هم بحث می فرمایند:

     سخن کسانى که گفته اند: ایمان شدت و ضعف نمى پذیرد وعمل ربطى به ایمان ندارد و بیان ضعف و بى پایگى این سخن
    ولى در مقابل این اکثریت عده اى هستند - مانند ابو حنیفه و امام الحرمین و غیر آن دو - که معتقدند ایمان شدت و ضعف نمى پذیرد و استدلال کرده اند به اینکه ایمان نام آن تصدیقى است که به حد جزم و قطع رسیده باشد و جزم و قطع کم و زیاد بردار نیست ، و صاحب چنین تصدیقى اگر اطاعت کند، و یا گناهان را ضمیمه تصدیقش سازد، تصدیقش تغییر نمى کند. آنگاه آیاتى که خلاف گفته آنان را مى رساند تاءویل کرده گفته اند: منظور از زیادى و کمى ایمان زیادى و کمى عددى است ، چون ایمان در هر لحظه تجدید مى شود، و در مثل پیامبر ایمانهایش پشت سر هم است ، و آن جناب حتى یک لحظه هم از برخورد با ایمانى نو فارغ نیست ، به خلاف دیگران که ممکن است بین دو ایمانشان فترتهاى کم و زیادى فاصله شود.
    پس ایمان زیاد یعنى ایمانهایى که فاصله در آنها اندک است ، و ایمان کم یعنى ایمانهایى که فاصله در بین آنها زیاد است .
    و نیز ایمان یک کثرت دیگر هم دارد و آن کثرت چیزهایى است که ایمان متعلق به آنها مى شود، و چون احکام و شرایع دین تدریجا نازل مى شده ، مؤ منین هم تدریجا به آنها ایمان پیدا مى کردند، و ایمانشان هر لحظه از نظر عدد بیشتر مى شده ، پس مراد از زیاد شدن ایمان ، زیاد شدن عدد آن است 
    http://lib.eshia.ir/50081/18/390

    صاحب المیزان خود در مقام پاسخ به شبهات فوق و حتی دیگرشبهات در رابطه با آیه ی مربوطه ی لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم بر می آیند. اما در ادامه ی بحث همینجا می فرمایند که بعضی ایمانها در  شدیدترین تندبادها تکان نمی خورند. و بعضی دیگر به کمترین جهت زایل می شود و به سست ترین شبهه ای که عارضش می شود از بین می رود:

    بیان ضعف و بى پایگى این سخن
    ولى ضعف این نظریه بسیار روشن است . اما اینکه استدلال کردند که ((ایمان نام تصدیق جزمى است (( قبول نداریم ، براى اینکه اولا گفتیم که ایمان نام تصدیق جزمى تواءم با التزام است ، مگر آنکه مرادشان از تصدیق ، علم به التزام باشد. و ثانیا اینکه گفتند ((این تصدیق زیادى و کمى ندارد(( ادعایى است بدون دلیل ، بلکه عین ادعاء را دلیل قرار دادن است ، و اساسش هم این است که ایمان را امرى عرضى دانسته ، و بقاء آن را به نحو تجدد امثال پنداشته اند، و این هیچ فایده اى براى اثبات ادعایشان ندارد، براى اینکه ما مى بینیم بعضى از ایمانها هست که تندباد حوادث تکانش نمى دهد، و از بینش نمى برد، و بعضى دیگر را مى بینیم که به کمترین جهت زایل مى شود، و یا با سست ترین شبهه اى که عارضش مى شود از بین مى رود، و چنین اختلافى را نمى شود با مساءله تجدد امثال و کمى فترت ها و زیادى آن ، تعلیل و توجیه کرد، بلکه چاره اى جز این نیست که آن را مستند به قوت و ضعف خود ایمان کنیم ، حال چه اینکه تجدد امثال را هم بپذیریم یا نپذیریم .
    علاوه بر این ، مساءله تجدد امثال در جاى خود باطل شده.
    http://lib.eshia.ir/50081/18/390

    آنجایی که شاعر می فرماید شیخا هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانچه می نمایی هستی؟ اینجا است که گیر مسئله را روشن می کند. یعنی آنکه ایمانش سست تر هم هست، می آید به آنکه ایمانش قوی ترین هم هست ایراد  و اشکال هم می کند که نه فقط هر آنچه گویی هستم و اما تو خودت چه هستی؟ و بلکه با تمام قوا می آید آن صاحب قوی ترین ایمانها را در زمان فترت زیر سوال می برد تا مدعی خود بتواد ادعای کذب خود را  ثابت کند آنجایی که هم باید با نفس و هم با آندلس و هم با درون و هم با بیرون وارد جهاد اکبر شد. و لذا آنجایی که باید صلح کند، می جنگد؛ و آنجایی که باید جهاد کند، تنبلی و بزدلی و ترسویی او را فرا می گیرد و از مقام صلح وارد می شود.  وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿القصص: ٥﴾
    مسئله اینجا این است که مدعی هر چه سعی کند نمی تواند آندلسیهایی را که از دین برگشته اند و می خواهند مسلمانان جمهوری اسلامی را هم آندلسی کنند را دعوت به اسلام کند آنطور که در نظریه های حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است و بلکه اتفاقی که می افتد این است که مدعی در نهایت تن به رضایت می دهد که اینها همه یعنی کشک و بلکه بهتر است به همان آندلسی شدن ریاضی فیزیکها و فلاسفه که نقد است تن در دهیم و نسیه را رها کنیم! مگر دیوانه شده ای؟  کدام خدا؟ کدام پیغمبر؟ کدام امام زمان؟ کدام ولایت فقیه؟ کدام دین؟ کدام علم؟ کدام ایمان؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّـهُ لَکُمْ قِیَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا﴿النساء: ٥﴾ 
    و اموالی که خدا قوام زندگی شما را به آن مقرّر داشته به تصرّف سفیهان ندهید و از مالشان نفقه و لباس به آنها دهید و با آنان سخن نیکو و دلپسند گویید. (۵) 

    اینجا ما با مسئله ای فقهی مواجه ایم که همانطور که مستحضرید در نماز جمعه نیز مطرح شد. می فرماید مالتان را به دست سفهاء ندهید. فرض بفرمایید که کودک یتیمی یا دیوانه و مجنونی تحت قیمومیت کسی است که باید از او نگهداری کند. می فرماید که این مال را بدست کودک یتیم یا مجنون یا دیوانه ندهید و بلکه به آنها نفقه و لباس دهید و با آنها نیکو و دلپسند سخن بگویید. یحتمل وقتی چنین کنید، دیوانگی اش هم رفته رفته درمان شده و در نهایت حتی بتوانید مالش را به او برگردانید و لذا او بتواند خود قیمومیت زندگی خودش را در دست بگیرد. و اما اگر چنین نکنید و غیر از این کنید، آیا غیر از این است که دارید به او خیانت هم می کنید؟ یعنی مالش را بدهید دست او و اجازه دهید هر کاری که دلش خواست بکند. سفاهت او باعث می شود که مالش را از بین ببرد یا آنرا به هدر دهد.
    اما حالا شما فرض بفرمایید که مثلاً در یک کویری واقع شده اید و اشتباهاً بنظرتان می رسد که در یک تالاب خوش آب و هوای مطبوعی هم واقع شده اید یا بر عکس. یا فرض بفرمایید که یک حالت سرخوشی به شما دست داده است و اشتباهاً همین سرخوشی را با افسردگی هم اشتباه می گیرید یا برعکس خیلی افسرده اید و اشتباهی حساب می کنید که اتفاقاً خیلی هم سرخوشید. اینجا مسئله می تواند برای مبتلای به بیماری سرخوشی/افسردگی ایجاد سفاهت و بلکه دیوانگی کند. یعنی بیمار بجای اینکه مثلاً پرخوری نکند، بیش از حد می خورد؛ و یا بجای اینکه بیش از حد گرسنگی نکشد و سوء تغذیه پیدا نکند، بیش از حد خود را به ریاضت می اندازد و ضعف اعصابش بیشتر هم می شود. و یک جایی می رسد که بیمار دیگر نه چشمهایش درست می بیند و نه گوشهایش درست می شنود و نه دیگر حتی می تواند درست تکلم کند. یعنی مثلاً آنجایی که بیش از حد آمینو اسیدها خورده است را باید کنار بگذارد و تغذیه اش را درست کند، بدتر بیشتر آمینو اسید می خورد تا اذا بلغت الحلقوم. به او بفرمایید داری چه می کنی؟ می فرماید گرسنه ام هست. و هر چه به او بفرمایید که بچه جان، یک آرام بخشی بخور بلکه حالت جا بیاید. مگر حالیش می شود؟
    این نوع از سفاهت و دیوانگیها اتفاقاً وقتی می تواند گل کند که خیلی هم داریم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پردازیم و بلکه سَفَرهایی بسیار متعدد در اسفار عقلیه ی اربعه می کنیم؛ و از همه بیشتر آنجاهایی رخ می دهد که سالک غرور و تکبر برش می دارد و آنجا که باید متوجه باشد که او در همه حال به عنوان بنده ای از بندگان خدا در اول راه است، حساب را بر این می گذارد که کل راه را پیموده است و رسیده است به سرمنزل آخر راه. این است که حرصش را بیشتر و بیشتر می کند و به سفاهت می افتد. یعنی باید از مالی که در اختیار او است به دیگر سفهاء و بلکه آنهایی که در تحت قیمومیت او واقع شده اند ببخشد و حال آنکه همه را برای خودش می خواهد و مدام هم این حرصش بیشتر و بیشتر می شود. 
    آنجایی که فترتی صورت می پذیرد همین است. یعنی از سالک باید وارد جهاد با نفس خود شود و بپذیرد که اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک. و از طرف دیگر هم یک حرکت از خصوصیت خاص رسالت به عمومیتی که خاص خدا است داریم که باید با پیامبرش و امامش بیعت کند، و با شرک و کفر و نفاق جهاد کند و با جاحدین جهاد فی سبیل الله وارد جهاد شود، و نمی کند و دچار تنبلی و فشلی و شُلی و ول بودن محض می شود. صلح حدیبیه کجا و این تنبلی و فشلی و شُل و وِلی کجا؟ دست بیعت دادن با پیامبر و امام کجا و از پیامبر و امام خود هم بالاتر زدن و به آنها کافر شدن و به شرک و نفاق افتادن کجا؟ یک دیوانگی ای هست در اینکه کسی دارد به سمت آندلسی شدن حرکت می کند و آنگاه در خیال خود هم می پروراند که بنده حقیر خیلی هم از همه مسلمانتر و اسلامی تر هم هستم. واویلا است چنین چیزی. و همین است که همه را به این خیال خام می اندازد که اینها همه افسانه است و اساطیر الاولین است و آقایان و خانمها بفرمایید همان شاهنشاه آریامهر برگردد. ما این انقلاب اسلامیتان را نخواستیم. مال خودتان ای دروغگوهای لامذهب. یعنی یک جایی آیه ی مبارکه به شما می فرماید 
    إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿١٠
     لَّقَدْ رَضِیَ اللَّـهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿١٨ 
    اما یک جایی هم حتی امام زمانش را هم دیوانه فرض می کند و بلکه با تمام قوا نیز می خواهد با او وارد جنگ شود. اینجا خود امام زمان است که دستور می فرمایند که آقایان خانمها بفرمایید همان شاهنشاه آریامهر و همان فرعونتان بازگردد بشود همه کاره ی شما. اسلام و خدا و رسول و امام زمان به شما نیامده است.
    مسئله ی شهادت شهداء در حقیقت یک چیز است، و اما وقتی که همین شهادت را ما همچون آن مالی که نباید بسپاریم بدست سفهاء، و اما خواهی نخواهی سپردیم بدست سفهاء، شهدای از صدر اسلام تا حال و تا روز قیامت را هم ضایع خواهیم کرد. مثل این می ماند که بخواهیم یک موتور جستجویی را ابداء کنیم که بطور هوشمند جستجوهای ما را انجام دهد و اما پشت این موتور جستجو یک انسانهای فاسقی نشسته باشند که بخواهند آنرا مدیریت کنند. خوب این چه می شود؟ آیا ما را به سفاهت نخواهد انداخت؟ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم همینطور است. تا یک جایی می توانید ریاضی فیزیک را به نظریه های حمیدی مجیدی همراه به حکمت متعالیه و فقه و امثالهم تصفیه کنید. از یک جایی به بعد یا به شرک و کفری که پشت ریاضی فیزیک غیراسلامی است می افتید یا به جای تصفیه حتی حکمت متعالیه و فقه و تفسیر و حدیث را هم آلوده می کنیم. درگیری قضیه اینجا است که یا باید آندلس را اسلامی کرد یا اینکه آندلس می آید شما را از اسلامی بودن در می آورد! خصوصاً آنجا که همه چیز ولی فقیه است و مدعیان دیگری نیز ادعاهایشان سر به فلک بزند، خیلی حق می تواند ناحق شود و ناحق را حق جلوه دهند.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
     إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا ﴿٨ لِّتُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا ﴿٩إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿١٠ 

    پس اینکه فرمود: ((ان الذین یلبایعونک انما یبایعون )) در حقیقت مى خواهد بیعت با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) را به منزله بیعت با خدا قلمداد کند، به این ادعاء که این همان است ، هر اطاعتى که از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) بکنند در حقیقت از خدا کرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است . آنگاه همین نکته را در جمله ((ید اللّه فوق ایدیهم )) بیشتر بیان و تاءکید کرده مى فرماید: دست او دست خدا است . همچنان که در آیه : ((و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمى )) نیز دست او را دست خدا خوانده است.
    http://lib.eshia.ir/50081/18/409

    معمولاً شما وقتی یک جواهر خیلی گرانبهایی را در اختیار خود دارید، مایل نیستید این را به همه نشان دهید و همه را خبردار کنید که ما یک جواهر چنین و چنانی ای داریم که همه و همه بیا و ببین! این کار را نگه می دارید برای افراد خاصی که خود از خواصند و خود جواهرها دارند و خود جواهرشناسند و فرق بین اصل و بدلی را می فهمند.
    اما شما حالا هر چه دلت خواست از اسفار اربعه بفرمایید و هر چه دلت خواست از حرکت در جوهر بفرمایید و بلکه بروید در اعماق جواهر الکلام صاحب جواهر و هی جواهر استخراج کنید. هیچ کس هم با شما کاری ندارد و شما هم با هیچ کس کاری ندارید. در حقیقت، اگر کسی بلد بود، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم همینطور است. یعنی معنایش تمامی ندارد که از یک سفر به سفر دیگر می رود تا بالاخره یحتمل همه ی اسفار را طی می کند و تازه آنگاه خود اول سفراست. اگر کسی تازه همه ی ریزه کاریهای مسائل حکمت متعالیه و فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و همه و همه را حل و بحث کند، می رسد به آنجا که آیا از خلق به حق رسیده است و آیا در سفر آخر همه و همه را می تواند به آن حقی که خود یافته است برساند یا خیر؟ ان الذین یبایعونک یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم. 
    این یک اصل منطقی است که فرضاً شما یک جمله ای دارید که می خواهد وجود شیء ای را خبر دهید آنطور که مثلاً می فرماید وجود دارد ایکسی که .... یا اینکه می فرماید برای هر ایکسی جمله ای صادق است. مثلاً در مجموعه ی اعداد صحیح می فرماید که برای هر ایکسی که یک عدد صحیح است، یک عدد صحیحی بعد از ایکس موجود می باشد. یا می فرماید یک عدد صحیح موجود است که در معادله ی x^3=27 به ازای ایکس صدق می کند و آن عدد هم 3 می باشد.
    و اما یک جواهری را می طلبد که آن خود پیامبر است که بفرماید ان الذین یبایعونک یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم. یعنی از وجود مبارک پیامبر و بیعت کردن با آن حضرت می توان به خدا رسید. البته اینجا مسئله مال مومنینی است که اسفار و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر و همه ی مراحل تکامل و اکمال را طی کرده اند و آنگاه می توانند به خدا و پیامبرش برسند. از آن طرف شما بدلیل اعداء عدوک التی نفسک بین جنبیک را دارید که نفاق و شرک و کفر در همچون بنده ی حقیری مثل من ذلیل و فقیر مسکین مستکینی او را گرفتار کرده و مبتلا شده است و نمی تواند از این دنیای مادیات و طبیعت بیرون بیاید. تکلیف چیست؟
    آنجا که بحث از قوی تر از بمب هسته ای و بلکه بسیاری بمبهای هسته ای و انفجار عظیم نور پیش می اید همینجا است که در این میان آنکه یک قدم می تواند از میان این همه غل و زنجیرهای طبیعت و سیاه چاله ها و تاریکیها سرسوزنی بیرون بیاید، باز هم می خواهد همان جواهری را که یافته است را برای همه بازگو کند. و لذا هر کسی در قصه ی اسفار خود، برداشتی از حضرت حق و پیامبر عظیم الشان اسلام دارد که اگر همان را بتواند به کمال برساند خود جای بسی تقدیر است و بر شیاطین نفس خود نیز بلکه توانسته است غلبه کند، بشرطها و شروطها و همان است که می فرماید کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. و بشرطها و شروطها و انا من شروطها همانطور که حضرت علی ابن موسی الرضا در حدیث سلسلة الذهب فرموده اند. و لذا شما هم می توانید خوب زندگینامه ی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را بنویسید، اتفاقاً خیلی هم خوب است.
    و اما مسئله اینجا است که آیا شما در یک وضعیت آندلسی واقعید که می خواهید از آن بسمت یک وضعیت اسلامی ای حرکت کنید، یا اینکه فرضاً در یک وضعیت اسلام ناب محمدی هم واقعید و می خواهید لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم شود. بالاخره موقعیت را درست تشخیص دادن و درست حرکت کردن هم مسئله ای است که می تواند بسیار حائز اهمیت باشد؛ و الا یک وقت دیدید می خواهید در یک جهت حرکت کنید و حال آنکه دارید در جهت مخالف آن حرکت می کنید! یعنی یک وقت کسی در انتظار انفجار عظیمی از نور است و حال آنکه یک وقت نگو بمبی هسته ای است که قرار است منفجر شود. این است که باید در مسائل دقت هم شود. مثلاً آنجایی که کسی از طبیعیات بلد نیست بیرون بیاید و در مادیات غرق شده است، این را برایش از اسفار اربعه و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بفرمایید، در نهایت چیزی که یاد بگیرد که این است که آیا ما بمب هسته ای هم داریم یا خیر. و اما حالا اگر برای اهلش هم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را عرض کنید، و آنگاه به بمب هسته ای هم برسید، تازه مسئله این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از این بمب چطور می خواهید استفاده ی صحیحی کنید؟ برای چه بکار می آید؟ انفجار نور کدام است و بمب هسته ای کدام است؟ یا مثلاً شما بالاخره در پرتونگاری پرتو ایکس را یک جوری دارید و یافته اید آنطور که مادام کوری آن را کشف کرد. و اما حالا چطور باید از اینجا به سی تی اسکن یا عکسهای او پی جی دندانها و امثالهم رسید؟ یا امواج الکترومغناطیسی را دارید، و اما چطور می توان از اینجا به تکنولوژی ام آر آی رسید؟ و اما حال چطور می توان از اینها گذشت و به مراحل بالاتری از حکمت متعالیه و بلکه به غایت آن رسید؟ اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وآیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون . ( سوره مبارکه ی یس 41/36)

    بنده حقیر داشتم دنبال فرمولازیساسیون برنامه ی (هندسی) لانگلندز گرانشی مدل استاندارد ذرات فیزیک روی خمینه های هیچین می گشتم در رابطه با مقالات قبلی مشحون و چندراسکهار کهار که با انبوهی از مقالات روبرو شدم که در زیر لیست بعضی از انها را می دهم. ولی این هم مشهود است که آنالیز فوریه روی گروه های لی ناجابجایی هاریش چندرا نیز اینجا یحتمل مفید واقع شوند.
    مسئله ای اینجا مطرح می شود که برای طلبه ها و دانشجویان می تواند بطور متساوی قابل توجه باشند: مطلوب است در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی عرضه ی ارتباط دیفئومورفیسمی-تجدد امثالی صدرایی خمینه ای.

    https://arxiv.org/pdf/hep-th/9703228.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1501.04989.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1711.04729.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1409.1035.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1805.07860.pdf
    https://arxiv.org/abs/1802.09699
    https://arxiv.org/abs/1608.06466

    همینطور یحتمل بعضی از مقالات مسعود علیمحمدی در مورد SL(2, R)0 اینجا (اگر بتوان درست از آرشیو دانلودش کرد) در رابطه با آبستراکسیونهای همواری همئومورفیسمهای خمینه های چهاربعدی به دیفئومورفیسمها آنطور که مثلاً دیوید برگلیا در رابطه با نظریه های زایبرگ-ویتنی می فرمایند یا حتی در رابطه با خمهای هیچین-ویتنی در مقاله ی یورگن آندرسن قابل توجه باشند. 
    در رابطه با مباحث روایتی آیات 1-7 سوره ی مبارکه ی الفتح صاحب المیزان می فرمایند:

    و در تفسیر قمى در حدیثى طولانى که اوائل آن را در اوائل همین بحث نقل کردیم مى گوید: امام فرمود رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) بعد از نوشتن عهدنامه حدیبیه فرمود: قربانیان خود را ذبح کنید، و سرهایتان را بتراشید. اصحاب امتناع کرده گفتند: چگونه قبل از طواف خانه و سعى بین صفا و مروه قربانى کنیم ؟ حضرت سخت اندوهناک شد، و اندوه خود را با ام سلمه درد دل کرد. ام سلمه گفت : یا رسول اللّه ! شما خودت قربانى کن ، و سر بتراش ، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) چنین کرد، مردم هم در بین یقین و شک و دو دلى قربانى کردند.
    مؤ لف : این معنا در روایاتى دیگر از طرق شیعه و اهل سنت نقل شده ، و آن روایتى که طبرسى آورده خلاصه اى است از روایتى که بخارى و ابو داوود و نسائى از مروان و مسور نقل کرده اند.
    http://lib.eshia.ir/50081/18/403

    تجدد امثال را در حکمت متعالیه نیز نگاه کنید یحتمل مفید است. مثلاً در یک مورد اینجا می فرماید:

    http://lib.eshia.ir/71465/3/196

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿٥٦ سوره مبارکه الاحزاب




    یک بحثی دارد صاحب المیزان راجع به علم و اینکه ایمان التزام به علم است در مورد شدت و ضعف ایمان و تصدیق و عمل صالح آنجا که در اول سوره ی فتح آیه ی لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم آمده است:


    هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿٤ سوره مبارکه فتح


    پس ایمان زیاد یعنى ایمانهایى که فاصله در آنها اندک است ، و ایمان کم یعنى ایمانهایى که فاصله در بین آنها زیاد است.
    و نیز ایمان یک کثرت دیگر هم دارد و آن کثرت چیزهایى است که ایمان متعلق به آنها مى شود، و چون احکام و شرایع دین تدریجا نازل مى شده ، مؤمنین هم تدریجا به آنها ایمان پیدا مى کردند، و ایمانشان هر لحظه از نظر عدد بیشتر مى شده ، پس مراد از زیاد شدن ایمان ، زیاد شدن عدد آن است.
    بیان ضعف و بى پایگى این سخن
    ولى ضعف این نظریه بسیار روشن است . اما اینکه استدلال کردند که ((ایمان نام تصدیق جزمى است (( قبول نداریم ، براى اینکه اولا گفتیم که ایمان نام تصدیق جزمى تواءم با التزام است ، مگر آنکه مرادشان از تصدیق ، علم به التزام باشد. و ثانیا اینکه گفتند ((این تصدیق زیادى و کمى ندارد(( ادعایى است بدون دلیل ، بلکه عین ادعاء را دلیل قرار دادن است ، و اساسش هم این است که ایمان را امرى عرضى دانسته ، و بقاء آن را به نحو تجدد امثال پنداشته اند، و این هیچ فایده اى براى اثبات ادعایشان ندارد، براى اینکه ما مى بینیم بعضى از ایمانها هست که تندباد حوادث تکانش نمى دهد، و از بینش نمى برد، و بعضى دیگر را مى بینیم که به کمترین جهت زایل مى شود، و یا با سست ترین شبهه اى که عارضش مى شود از بین مى رود، و چنین اختلافى را نمى شود با مساءله تجدد امثال و کمى فترت ها و زیادى آن ، تعلیل و توجیه کرد، بلکه چاره اى جز این نیست که آن را مستند به قوت و ضعف خود ایمان کنیم ، حال چه اینکه تجدد امثال را هم بپذیریم یا نپذیریم .
    علاوه بر این ، مساءله تجدد امثال در جاى خود باطل شده.
    http://lib.eshia.ir/50081/18/390

    بحث صاحب المیزان راجع به شدت و ضعف ایمان و همچنین علم و اینکه ایمان التزام به علم است بیشتر از اینها است و اتفاقاً بحث خواندنی و یاد گرفتنی بسیار شیرینی هم است. 
    اما بحث ما بر سر تجدد امثال است. و بنده این را اینجا فقط می خواهم اشاره ای بدان کنم و بگذرم چرا که دیروقت است. مسئله تجدد امثال را هم در ویکی فقه آورده است. اینکه چرا می فرمایند بحث تجدد امثال زده شده است، بنظر این حقیر مبحث مهمی است. مثلاً ملا صدرا یحتمل بتوان گفت که اساس صحبتش در حکمت متعالیه اش بحث حرکت در جوهر است و حال همین بحث را  می فرمایند که ابن عربی طور دیگری بیان می کند.
    خوب، این را داشته باشید! حال مسئله ی تجدد امثال و حرکت در جوهر قبل و بعد از مسئله ی بمب اتمی و بلکه احتمال استفاده ی آن بر سر مردم بیگناه چطور است. این بحثی است که دیشب در گفتگوی خبری بعد از اخبار 10:30 موضوعش بود که آمریکا از بمب هسته ای استفاده کرده است و با این حال خود هم مدعی است که نکند کسی از این کارهای زشت کندها!!! البته این نهایت مسئله هم نیست. یعنی اینکه چه نیرنگهایی را دشمن می تواند برای غلبه به مسلمین استفاده کند تا بر آنها غلبه کند، این چه حد و مرزی دارد؟ این خود سوال مهمی است. یعنی اینکه ایمان و علم قبل و بعد از یک جنگی همان ایمان و علم است مهم است. و اما نوع جنگ و نوع جهاد هم خود مهم است. یعنی نوع جنگها است که فرق کرده است. اینکه ملتی را بفرمایند که شب خواب بودید و صبح از خواب بیدار شدید و کودتا شده است و رژیم کلاً عوض شده است و از رژیم اسلامی تبدیل شده است به رژیم کفر و شرک. این مسئله ای است متفاوت از اینکه ایمان و علم شکل خود را بعد از کودتا و بلکه بعد از هر کودتایی نیز حفظ خواهد کرد.
    این مسئله را اگر بخواهید با زبان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی طوری بیان کنید که نظریه های گرانشی و وحدت نیروها را بیان می کند، اینطور می شود که چه نوع دیفئوموفیسمهایی برای فضاهای مختلف جایزند. و در مدل استاندارد ذرات بعلاوه ی گرانش ریاضی فیزیکی در حقیقت شما دارید با چه ذراتی سر و کارپیدا می کنید. و این ذرات تا چه حدودی می توانند جرم پیدا کنند و تخریب کنند یا حتی سازنده هم باشند! تا یک جایی از مسئله، ما می توانیم مدعی شویم که با مسئله ای علمی طرفیم و اما مسئله اینجا است که مرز مسائل از کجا به بعد است که باید گفت وارد موضوعات کشت و کشتارهای دسته جمعی و جنایت کارانه شده ایم و دیگر مسئله از نوع علم محض نیست و بلکه جهادی به تمام معنا است.

    بحث دیگر صلح حدیبیه و سوره ی مبارکه ی فتح است که اصلا چرا مسئله ی شاه جهان بودن و همینطور اینکه شاه جهان کیست یک مسئله ای است  که در فهم شاهان و روسای جمهوری استکباری و امثالهم چطور می تواند بگنجد؟ مسئله این است که دقیقاً همچون حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم شاه جهان است، چرا که در سیره ی او شاهنشاهی و فرعونیت و قیصری یافت نمی شود! و همین است که استکبار با اسلام نه تنها سازگاری ندارد و بلکه اسلام را اساطیر الاولین فرض می کند و افسانه می پندارد!  
    بنده وقتی همان فصل اول ترجمه ی کتاب محمد (صل الله علیه و آله و سلم) زندگینامه ی پیامبر اسلام را خواندم، واقعاً متاثر شدم که چطور کتاب اصلا اجازه ی چاپ گرفته است! یعنی اگر کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی را منتشر می کردند خیلی بهتر بود چرا که عنوان کتاب آیات شیطانی است و لااقل عنوان کتاب حضرت محمد نیست. اما این کتاب به اسم آن حضرت دارد همه ی انواع توهینها را در همان فصل اول کتاب دقیقاً توصیف می کند. و اینکه در آندلس چطور اسلام را آندلسی کردند. این دیگر چه خیانتی است؟ بنده سر در نمی آورم. چطور چنین چیزی ممکن است؟ آیا این جمهوری اسلامی انقلابی است؟ غیرممکن است. مسئله این نیست که ما نمی گوییم که اینها را نداریم و بلکه اینها را هم نباید تحقیق و بررسی کرد. و اما اینکه همه ی اینها را زیر عنوان کتاب به اسم آن حضرت بیان کنند و ترجمه ی کتاب چاپ هم شود و مجاز هم باشد. غیرممکن ممکن شده است. دنیا اگر زیر و رو می شد بنظر این حقیر بهتر می بود. این یک کربلایی است ماورای کربلا که عمق فاجعه را می رساند! شک نکنید که بمب هسته ای هم از این بهتر است! یعنی ای علمای اسلام، ای ملاها، ای آخوندها، ای مسلمانان آنن موقعی که باید کاری می کردید نکردید؟ چه می کنید و ما داریم به کجا می رویم؟! به داد اسلام برسید، به داد مملکت برسید. مگر هر کتابی هم باید ترجمه شود؟ و به اسم دفاع از اسلام هم هست. این کتاب خوب است برای کسی که بخواهد بفهمد که در طول تاریخ چه توهینهایی که بوسیله ی کفار بر آن حضرت نشده است آنچنان که کفار صدر اسلام هم چنین می کردند یا حتی آنها هم چنین جراتی را نمی کردند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿٥٦ سوره مبارکه الاحزاب

    خطبه ۲۰۰ : از سخنان آن حضرت است در باره معاویه
    وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَةِ .
    ترجمه:
    به خدا قسم معاویه زیرک تر از من نیست، ولى او خیانت مى‏ورزد و گناه مى‏کند، و اگر غدر و مکر نکوهیده نبود من از زیرک‏ترین مردمان بودم، ولى هر نیرنگى معصیت است، و هر معصیتى نوعى کفر است، و هر نیرنگ بازى را در قیامت نشانه‏اى است که به آن شناخته مى‏شود. سوگند به خدا که من با مکر و حیله غافلگیر نمى‏شوم، و با شدّت و سختى ناتوان نمى‏گردم.

    تقوا مانع امیرالمومنین (علیه السلام)از مکر و فریب در سیاست
    بحثی که در اطراف آن چند نکته‌‌‌‌‌‌ای عرض خواهم کرد، بحث سلوک سیاسی امیرالمؤمنین است.....در این سیاست‌‌‌‌‌ورزی، امیرالمؤمنین یکی از خصوصیاتش این است: از مکر و فریب دور است. در یک جمله‌‌‌‌‌ای از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقی لکنت ادهی العرب»؛(۱) اگر تقوا دست و پای مرا نمی‌‌‌‌‌بست، از همه‌‌‌‌‌ی آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. یک جای دیگر در مقام مقایسه‌‌‌‌‌ی معاویه با خودش - چون معاویه به دهاء و مکر در حکومت معروف بود - به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهی منّی»؛(۲) معاویه از من زرنگتر نیست. منتها علی چه کند؟ وقتی بنای بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین این است. تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، میتواند همه چیز بگوید، خلاف واقع میتواند بگوید، تهمت میتواند بزند، دروغ به مردم میتواند بگوید، نقض تعهدات میتواند بکند، دلبستگی به دشمنانِ صراط مستقیم میتواند پیدا کند. وقتی تقوا نبود، اینجوری است. امیرالمؤمنین میفرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم این است که در روش امیرالمؤمنین، مکاری و حیله‌‌‌‌‌گری و کارهای کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است.۱۳۸۸/۰۶/۲۰




    خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای.
    http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=200&npt=9&nht=1


    Thomas Man

    If sacrifice taken place by Jesus and Hussein is to be compared, surely scarification manifested by Hussein will reveal itself to be more valuable and matured. Since the day Jesus sacrificed himself, he had no wife or children to worry about them, and that what they will go through after him. But Hussein had wife and children and some of them still infants and babies who had a genuine need for their father to take care of them.


    اگر بین فداکاری مسیح و حسین علیه السلام مقایسه شود، حتماً فداکاری حسین علیه السلام پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود؛ زیرا مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید، زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبود که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند آمد. امام حسین علیه السلام زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند که احتیاج به پدر داشتند....


    بنده حقیر سعی کردم در اینترنت ببینم این نقل قول از توماس مان از کدام مقاله یا کتاب او است؟ آیا شما می دانید؟ برای بنده جای تعجب است که او چنین گفته است و حال آنکه بنده روزی داشتم دنبال کتاب دیگری از او در انستیتو گوته آلمانی می گشتم که از کتابی از سید حسین نصر و فاوست گوته به آن رسیده بودم؛ و به این حقیر توصیه هم شد که یحتمل کلیسا آن را دارد. و بعد با تلفن به کلیسا گفته شد که باید از وزارت ارشاد اجازه بگیری! و وزارت ارشاد اظهار داشت که اصلا برای چی می خواهی به کلیسا بروی؟ بگذریم. رفته بودم کافی نتی یا یحتمل بانک اطلاعات بود یا بلکه حتی بانکی بود این دور و برها، یک خانم کتاب فروش دوره گردی آمده بود و رمانهای روانشناسی و دیگر رمانهایش را ارائه می داد که در بینشان ملت عشق الیف شافاک راجع به شمس تبریزی و مولانا هم بود. ایا می دانستید که الیف شافاک مونث است و بر حسب ویکیپدیا شافاک همان "شفق" است؟ یحتمل الیف هم از الفت می آید. شفق کجا و شافاک کجا؟ یحتمل بعضی یاد کتاب شافی فیض کاشانی بیافتند!

    حالا کاری هم نداریم. بنده عرض کنم که یک تعارضی هست بین ایران و آمریکا که این روزها خیلی روشن است که چیست؟ اما بنده عرضم این است که مسئله همان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خودمان است و لاغیر. یکی آیات الهی را می بیند و از آن به علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه برداشت می کند. و دیگری به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برداشت می کند. و هنوز دیگری بدتر از این حقیر این آیات از بیخ گوشش می گذرد و بلکه توجهی بدنها نمی کند. و اما خوب، گاهی اوقات هم مسئله هابیلی قابیلی هم می شود و دنبال کسی می گردند که قربانی اش کنند. و پیدایش نمی کنند و یک مرتبه بعضی یحتمل ایراد کنند که مشکل از سید قطب است و بعضی دیگر اشکال و ایراد که دست پنهان آدام اسمیت است و هنوز بعضی دیگر یحتمل مدعی شوند که جادوگر شهر اوز است. اتفاقاً همین را هم ابوالقاسم حالت ترجمه فرموده اند و بعضی دیگر یحتمل حتی ایراد کنند که آقایان خانمها مشکل کما بیش از همچون مشکلی است که او در شعر آسانسورش می فرماید:

    بحر طویل - آسانسور- ابوالقاسم حالت

    آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی. در خیابان به بنایی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار که آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه کار است؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی. ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه ی پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یک باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی که همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردک بیچاره به یک باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابدا ً نیست نشانی. پیش خود گفت که: ما در توی ده این همه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس کزین پیش، نبودم من درویش، از این کار، خبردار، که آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، که شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی »!!


    و اما خوب، بعضی هم اشکال می کنند که مسئله مسئله ی علم و ایمان است که شدت و ضعف دارد. یک جایی علم است که طالب دارد و یک جایی هم ایمان است که طالب دارد و اما اینکه علم و ایمان را با هم جمع کنیم و آنرا در یک فردی آیا بیابیم آیا نیابیم؟ مشکل این است. مثل این است که در یک انبار بزرگی پر از کاه، دنبال سوزنی بخواهیم بگردیم. معاویه هم می گوید من هم علم و ایمان و بلکه هر دو را بهتر از همه هم دارم و امیرالمومنین علی ابن ابیطالب را هم که همه و همه می دانیم که مسئله ی الغدیر چیست؟ پس اینجا تکلیف چیست؟ و تکلیف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کدام است؟ و شاه جهان کیست و کجاست؟

    اینجا مسئله ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی سرش بیشتر نمایان می شود که شما نمی توانید آنرا به شخص بخصوصی منصوبش کنید و حتی اگر علم نزد کافر و منافق هم بود بنا بر حکمت نهج البلاغه آنرا که گمشده ی مومن است باید جست. اما یحتمل بعضی اشکال هم کنند که برای این کار بهتر است نسبت به همه بی آزار باشی و بلکه آزارت به یک مورچه هم نرسد. و لذا مسئله ی آندلسی-اسلامی اینجا است که انقلابی می شود چرا که هر کدام تا یک مرزی پیش می توانند بروند و نه ماورای آن. یکی حکمت متعالیه را ماوراء الطبیعه می خواند و دیگری فلسفه را پای چوبین می نامد. این است که شما می توانید در الفهای مختلفی بحث و فحص کنید همانطور که در منطق ریاضی موسوم است و بلکه از خود مبحث به فلسفه ی آن مبحث یا متا-مبحث آن حرکت کنید. مثلاً اینکه چرا ما بینهایت فضاهای چهاربعدی توپولوژیک داریم را می توانید رها کرده و بلکه به مسائل مربوط به اعداد بتی این فضاها بپردازید. حالا کاری نداریم چه چیزهایی را داریم در این فضاها دور می زنیم که به سر جای خود برگردیم و ناورداهای آنها کدام است. 

    ای دیو سپید پای در بند، ای گنبد گیتی ای دماوند

    از سیم به سر یکی کله خود، ز آهن بمیان یکی کمربند

    ملاحظه می فرمایید؟ همین الان رفتیم یک دوری هم حول کوه دماوند زدیم زودی و برگشتیم؛ و صد البته این را نمی گویند کوهنوردی و حتی کوهمولوژی هم نمی گویند و موانع و سد راه ها و ابستراکسیونها و بلکه سانتریفیوژها را هم نشان نداده ایم. حتی نگفته ایم معاویه کیست و امیرالمومنین در نهج البلاغه چه فرموده اند بغیر از اشاراتی چند.

    عرض بنده همین است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شامورتی بازی و جادو جنبل نیست و لذا هم علم می خواهد و هم ایمان. تفسیر التفاتی بسیار چشمگیر مهمی همچون خرمشهر را خدا فتح کرد امام خمینی ره دارد در المیزان علامه طباطبایی که از فتحی که در آیه ی اول است برای مومنین و پیامبر به آمرزش گناهان آن حضرت توسط خدا التفات می شود:  إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا ﴿١ لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّـهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا ﴿٢

    در جمله ((لیغفر لک اللّه ...)) که بعد از جمله ((انا فتحنا لک فتحا مبینا(( قرار گرفته ، التفاتى از تکلم به غیبت به کار رفته ، و شاید وجهش ‌ این باشد که از آنجا که حاصل مفاد سوره منت نهادن بر پیامبر و مؤ منین بود، به اینکه فتح را نصیبشان کرد، و آرامش بر دلهایشان افکند، و یاریشان نمود، و سایر وعده هایى که به ایشان داد، در چنین زمینه اى مناسب بود نصرت دادن به پیغمبر و مؤ منین را به خدا نسبت دهد، چون نامبردگان ، غیر خدا را نمى پرستیدند، و مشرکین ، غیر خدا را به این امید که یاریشان کنند و هرگز نمى کردند مى پرستیدند.
    و اما اینکه چرا این سنت را در آیه اول با تعبیر ((نا : ما)) ادا کرد، و فرمود: ((ما براى تو فتح کردیم ))، براى این بود که تعبیر به ((ما)) که به عظمت اشعار دارد، با ذکر فتح مناسب تر است و این نکته عینا در آیه ((انا ارسلناک شاهدا...)) نیز جریان دارد.

    http://lib.eshia.ir/50081/18/385

    مسئله این است که نقاط گویا وقتی در فضاهای هندسه ی ناجابجایی واقع شدیم و داریم مدل استاندارد فیزیک و آزمایشات ال اچ سی را بررسی می کنیم حالا چه می شوند؟ بعضی یحتمل ایراد خواهند کرد که انگیزه ات چیست؟!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا ﴿١ لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّـهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا ﴿٢


    در مورد آیه ی مبارکه دوم سوره شریفه ی الفتح و اینکه مگر پیغمبر ذنب و گناه دارد و ایمان و علم، صاحب المیزان وارد بحث می شوند و غیر از تفسیر خود در مور گناه هشت تفسیر دیگر را نیز بیان می فرمایند. مسئله اینجا کسب علم است و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که اصلا چرا اینها را دارید می فرمایید؟ می فرماید علم یک التزامی را که همان ایمان است را می طلبد که به آن علم عمل کند. گناه او چیست که او عمل می کند ولی دیگران عمل نمی کنند و حتی راه او را نیز می خواهند سد کنند و می کنند؟ و لذا می فرمایند که ایمان شدت و ضعف دارد و  لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم. یعنی این یک صبری جمیل را می طلبد که علم و ایمان به حدی برسد که بتواند ایمان بر ایمان بیافزاید و علم بر علم بیافزاید و سد راه را بردارد.
    در حقیقت این یک علمی و ایمان و سکینت قلب و اضافات ایمان بر ایمان و علم بر علم را می طلبد که کسی رفته رفته رشد یابد و متوجه شود که چرا خدا و پیغمبر و رسول و نبی و امام می خواهی و آنگاه خود نیز بتواند مصداق آیه شود که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و صبرش در حدی باشد که اگر خودش هم امام نشد، از فرزندانش شوند. و اگر هیچ کدام هم امام نتوانستند شوند، بتواند حقانیت رسالت پیامبرش حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و  ائمه ی بعد از او را به اثبات برساند. چنین کاری که امت اسلام را سربلند کند و بتواند شاه جهان را به عالمیان بنمایاند و حالا شده در غیبت هم که باشد، آیا غیر از خود شاه جهان است؟ یعنی شما اگر یک بار نشان دادید که می توانید قدم بر کره ی ماه بگذارید، آیا لازم است که برای اثبات قدم گذاشتن به کره ی ماه هر روز لازم است که بین کره ی ماه و زمین در تردد باشید؟ یک بار قدم به ماه بگذارید، بشریت باور می کند. و اما این سوال دیگری است که آیا قدم بر کره ی خورشید هم می توان گذاشت یا خیر؟ حالا تا ماه رفتیم و قدم بر آن هم گذاشتیم، و اما خورشید را چه کنیم؟  آیا قدم بر خورشید هم می توان گذاشت؟ و ماورای آن چطور؟ 
    سوال دیگر این است که شما اگر سینما می روید و فیلمی را می بینید یا حتی در تلویزیون و رادیو فیلمی را می بینید و صدایی را می شنوید، آیا می توانید وارد آن فیلم یا صدا هم شوید و بلکه همان فیلم یا صدا تاثیری هم بر شما می گذارد؟ و لذا تاثیر ما بر ماه و خورشید و دیگر ستارگان و سیارات و کهکشانها و زمین چیست همانطور که اینها بر ما و ما بر یکدیگر تاثیراتی دارند و داریم؟ و اسلام و علم و ایمان و اضافات علم و ایمان بر علم و ایمان در همه ی اینها چه تاثیراتی دارند؟ بالاخره همه ی این سر و کله زدنها باید یک فایده ای داشته باشد یا خیر؟ و لذا خدا اگر درد را داد، درمان را همان داد یا خیر؟ یعنی چطور می خواهی ایمان و علمت را حتی تصدیق کنی و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسی، بدون اینکه حتی وارد اسلام شوی؟! این غیر ممکن است؛ حالا هر چه خواستی سر و کله بزن!!! در همان قدم اول زمین می خوری و تا آخر هم نمی توانی از زمین بلند شوی و زمین گیر می شوی. و این از کمترین مشکلات نامسلمانی است. هزار بار اگر این راه را بروی، دفعه ی هزار و یکم هم همین است. نکن از این کارها! یقین کن که نباید از این کارها کنی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    5 - علی بن إبراهیم رفعه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال: طلبة العلم ثلاثة فاعرفهم بأعیانهم وصفاتهم: صنف یطلبه للجهل والمراء، وصنف یطلبه للاستطالة والختل، وصنف یطلبه للفقه والعقل، فصاحب الجهل والمراء موذ ممار متعرض للمقال فی أندیة الرجال بتذاکر العلم وصفة الحلم، قد تسربل بالخشوع وتخلى من الورع فدق الله من هذا خیشومه، وقطع منه حیزومه وصاحب الاستطالة والختل، ذوخب وملق، ویستطیل على مثله من أشباهه، ویتواضع للأغنیاء، من دونه، فهو لحلوائهم هاضم، ولدینه حاطم، فأعمى الله على هذا خبره وقطع من آثار العلماء أثره، وصاحب الفقه والعقل ذو کآبة وحزن وسهر، قد تحنک فی برنسه، وقام اللیل فی حندسه، یعمل ویخشى وجلا داعیا مشفقا، مقبلا على شأنه، عارفا بأهل زمانه، مستوحشا من أوثق إخوانه، فشد الله من هذا أرکانه، وأعطاه یوم القیامة أمانه.
    وحدثنی به محمد بن محمود أبو عبد الله القزوینی، عن عدة من أصحابنا منهم جعفر بن محمد الصیقل بقزوین، عن أحمد بن عیسى العلوی، عن عباد بن صهیب البصری، عن أبی عبد الله علیه السلام.


    ٤٧ / ١. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الدِّهْقَانِ ، عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِیِّ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ :

    عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسى علیه‌السلام ، قَالَ : « دَخَلَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم الْمَسْجِدَ ، فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ ، فَقَالَ : مَا هذَا؟ فَقِیلَ : عَلاَّمَةٌ ، فَقَالَ : وَمَا الْعَلاَّمَةُ؟ فَقَالُوا لَهُ [٢] : أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَوَقَائِعِهَا وَأَیَّامِ الْجَاهِلِیَّةِ وَالْأَشْعَارِ وَالْعَرَبِیَّةِ [٣] ».

    قَالَ : « فَقَالَ النَّبِیُّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : ذَاکَ [٤] عِلْمٌ لَایَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ ، وَلَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ، ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ : آیَةٌ مُحْکَمَةٌ ، أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ ، أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ ، وَمَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ».


    دیروز یک بحثی پیش آمد راجع به علم. عزیزی فرمودند که علم سه نوع است. این سه دستگی را از دیدگاه های مختلفی می توان دسته بندی کرد که دو روایت از آن در بالا آمده است. و استاد ربانی نیز در آدرس زیر بحثی در این مورد دارند:
    http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/kalam/91/910701/

    این درست استاد ربانی را نیز نگاه کنید:

    http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/emamat/89/017/


    بر مبنای عدالت و عصمت امام رفتار کردن معنایی دارد که یحتمل بعضی حساب کنند که چون ما با کفار طرفیم و نمی خواهیم مستقیماً با آنها وارد جهاد اکبر شویم و اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک؛ و لذا تقیه می کنیم و ما هم یا بی تفاوت می شویم نسبت به اینکه کفار و منافقین و مشرکین هم امام را سب می کنند. و یا اینکه بدتر ما هم با آنها هم صدا شده و امام را فحش می دهیم. در صورتی که اینجا قرار نیست که شما خود را ابی لهب بنامید یا خود را لعنت شده هم بنامید آنچنان که این لعنت شدگان نیز خود را قوم و خویش امام می دانستند و بلکه خود را خلیفة الله و شاه و فرعون می دانستند و آنگاه به امامشان خیانت کردن و مسئله را هابیلی قابیلی کردن راحت می شده است.
    یغتی مثلاً اینکه ما علوم طبیعی همچون فیزیک کوانتمی را از علوم انسانی ندانیم و لذا عرضه شود که این علوم را مسلمان و غیر مسلمان هم که باشد ارائه دهد، خوب است و اما علوم انسانی است که فلسفه ای پشت آن هست. مسئله وقتی ایجاد می شود که بخواهیم همین علم را از دیگران بیاموزیم که خود نداریم آنگاه که علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و علوم الهی را تفکیک کنیم و  همچون حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بدان نپردازیم. اینجا دیگر گیر می کنیم. 
    اینجا است که مسئله های دو قطبی فی ما بین آندلس و اسلام خواه ناخواه ظهور می کنند. یعنی چه؟ یعنی اینکه او فقط به علوم تا سر حد آندلس می پردازد و مخصوصاً اسلام را نفی می کند. و ما نیز لزوماً فقط به علوم تا سرحدات اسلامی آن می پردازیم و بقیه را نفی می کنیم. و حال آنکه علم که نمی تواند سرحداتی داشته باشد. علم، علم است. مگر غیر از این است؟ سر قضیه آنجا است که می فرمایند تفاسیر مختلفی از صادقین در آیه ی مبارکه ی سوره ی شریفه ی توبه از فخر رازی و دیگران شده است که یکی می فرماید صادقین را وقتی نمی توانیم بیابیم، به اجماع می پردازیم و حال آنکه وقتی امام حی و حاضر روبروی شما هم ایستاده است مسئله اینجا است که او صادق است و اما آیا ما هم با خود می توانیم صادق باشیم که بپذیریم که او است که صادق است و ماییم که صادق نیستیم. او به تنهایی است که عصمت دارد و معصوم است و ماییم که عصمت نداریم و معصوم نیستیم؟ مسئله این است که آن دشمنی را که در درون است را آن اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک را وقتی خواستیم که با او وارد جهاد شویم، چطور است که می توان بر او غلبه کرد و از وسط مهلکه پیروز بیرون آمد و حتی با این علم که یحتمل یک انفجار عظیمی از نور هم یحتمل صورت پذیرد و بلکه در ظاهر پیروزی ای هم در کار نباشد و بلکه حتی بنظر برسد که همه اظهار کنند که طرف یک فسی کرد و به رحمت خدا رفت! آیا همه و همه ایراد و اشکال نخواهند کرد که پس آن جهاد اکبرت آیا این بود؟ آیا همه این را زیر سوال نمی برند؟ آیا همه و همه اشکال نخواهند کرد که پس آن اعداء عدوک نفسک بین جنبیک که با تمام قوا داشتی با او می جنگیدی که امامت را بیابی و از غیبتش بیرونش آوری، آیا این بود امامت؟ آیا این بود آن انفجار عظیمت و بلکه این که فقط یک فسی بود و رفتی به امان خدا تازه اگر ایمانت را هم زیر پایت نگذاشته باشی! پس چه شد؟
    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ﴿التوبة: ١١٩﴾.

    ی اینجا است که بحث در ملامت ها و سرزنشها و از نفس لوامه خیلی می تواند بالا بگیرد و بلکه بحث بین اختلافات علامه ی حلی و فخرالدین رازی آنچنان که باید درک نخواهد شد چرا که ما از مبحث حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بلکه خارج شده ایم و علم و دین را از هم شروع کرده ایم تفکیک کردن و آنگاه است که مسئله به یک رنسانسی و یک احیاء علومی احتیاج پیدا خواهد کرد. و حال شما بفرمایید که ما برای تکنولوژی نیست که می خواهیم احیائش کنیم و بلکه آن تکنولوژی ای را می خواهیم که یک تکنولوژی رنسانسی باشد؛ یعنی وسایل رنسانس را برای ما فراهم آورد. و اما او تا اینجا پیش می رود، و اما تکلیف چیست؟ تکلیف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه می شود؟ و حالا آندلس و اسلام را هم کاری نداریم. و اما اینجا باید توجه داشت که شاخصها چیست؟ علم و دین کدام است؟ و امامت کدام است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ٣ ـ حدَّثنی أبی رحمه‌الله عن سعد بن عبدالله قال : حدَّثنی علیُّ بن إبراهیم الجعفریُّ ، عن حَمدانالدِّیوانیِّ[١]« قال : دخلت على أبی جعفر الثّانی علیه‌السلام فقلت : ما لِمن زارَ أباک بطوس؟ فقالعلیه‌السلام : مَن زارَ قبر أبی بطوس غفر الله له ما تقدَّم مِن ذنبه وما تأخَّر[٢]، قال حَمدان : فلقیتُ بعد ذلک أیّوب بنَ نوح بن دُرَّاج فقلت له : یا أبا الحسین إنّی سمعت مولای أبا جعفر علیه‌السلام یقول : مَن زار قبر أبی بطوس غَفَرَ الله له ما تقدَّم من ذنبه وما تأخَّر ، فقال أیّوب : وأزیدک فیه؟ قلت : نَعَم ، قال : سمعته یقول : ذلک ـ یعنی أبا جعفر ـ وأنّه إذا کان یوم القیامة نصب له مِنبرٌ بحذاء مِنبرِ رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حتّى یفرغ النّاس من الحساب ».
    http://lib.eshia.ir/27044/1/319

    ابن قولویه قمی از قول حمدان نقل می‌کند: روزی به محضر مولایم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائری که مرقد پدرت حضرت رضا علی بن موسی الرضا را در خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان می گوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: ایا من به دانش تو بیش از آنچه شنیده‌ای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانی که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت برای آنان منبرهایی مقابل منبر رسول الله(ص) نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند. 
     
    آن گاه حمدان می‌گوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمده‌ام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد(ع) فرموده است.

    https://www.mashreghnews.ir/news/346209/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DB%B2%DB%B3-%D8%B0%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


    بعضی یحتمل اشکال کنند که در ترجمه ی حدیث ابن قولویه که در بالا آورده ایم، قول آخر ترجمه در اصل حدیث نیامده است. حالا شاید جای دیگری در حدیث دیگری آمده است که ایوب بن نوح را حمدان در زیارت امام رضا علیه السلام می بیند و بن نوح اظهار می کند که آمده است برای این هدف که منبری که امام جواد فرموده است را بدست آورد.
    نکته ی دیگری که وجود دارد اینجا است که بنده کتاب آینده در قلمرو اسلام سید قطب با ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی را که مطالعه می کردم آنجا نیز متوجه شدم که یحتمل بعضی آنجا هم اشکال کنند که چرا در فهرست کتاب، عناوین و سرفصلها با صفحات کتاب درست نمی خوانند و صفحه ی اشتباه می آید وقتی روی سرفصلی کلیک می کنید!
     وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـٰهًا ۖ لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿الکهف: ١٤﴾

    شفاعته از همین قبیل روایت، روایت دیگری است که درباره ی اصحاب کهف آ»ده، "انهم فتیةٌ امنوا بربهم" (سوره کهف، بخشی از آیه ی 13؛ ... آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند....) اصحاب کهف جوانانی بودند، جوانمردانی بودند که در آن اجتماع جاهلی کافرمنش، ایمان و فکر صحیح را پذیرفته بودند، منتها وضع جامعه اجازه نمیداد که اینها بتوانند آشکارا فعالیت کنند، اینها ایمان خود را نگه داشته بودند و آماده بودند که در یک روز معینی ، در یک فرصت مناسبی، ایمان خود را در معرض بینش و فکر و ذهن همگان قرار بدهند و مردم را هدایت کنند، نظرشان این بود، دنبال یک فرصت مناسب میگشتند، اگر چنانچه آنها میخواستند در آن اجتماع جاهل، هر جا که راه میروند، به هر کجا که میرسند، یک تعرضی به خدای شان، به بتشان، به وضعشان بکنند و نشان بدهند خودشان را، که خب قبل از آنکه آن روز موعود فرا برسد، دقیانوس اینها را میگرفت، به زندانها میکشید و چنین و چنان میکرد، و نمیتوانستند آن کار را انجام دهند و فرصت از اینها گرفته میشد. برای اینکه دقیانوس نداند و نفهمد که اینها چه کاره هستند اینها نعل واژگون میزدند، چه کار میکردند؟ ... اینها یک روز در یک فرصت مناسبی در یک مجلس عمومی و همگانی که آحاد مردم و همه ی طبقات مردم در آن شرکت داشتند، یک مرتبه در میان جمعیت بلند شدند و آن عقیده و فکر صریح را بیان کردند "اذ قاموا فقالوا ربنا رب السماوات" (سوره کهف، بخشی از آیه ی 14؛ ... آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها است...) و ای بسا- بنده چون تحقیق نکرده ام، نمیتوانم دقیقاً بگویم- گمانم این است که همان اطهار، موجب یک تحولی در جامعه شد که بعد از آنکه اصحاب کهف بعد از مدتها و سنین متمادی از خواب بیدار شدند، وضع اجتماع، وضع مطلوب و مرفوب آنها بود، وضعی بود که آنها آن وضع را میخواستند و مورد قبولشان بود و این نشان میدهد که همان حرکت آنها، یک نهضت و تحول فکری در میان مردم به وجود آورده و مردم را به سوی راه راست و دین خدا هدایت کرده، به برکت چه توانستند این کار را بکنند؟ به برکت تقیه؛ تقیه یعنی چه؟ یعنی نعل واژگون زدن، هدف را حفظ کردن راه را حفظ کردن، نهایت عمل را از دست ندادن و پی فرصت مناسب گشتن. منظور تکیه مان روی این است: پی فرصت مناسب گشتن، نه اینکه بکلی از راه منصرف شدن، این هم از این روایت.

    از گفتار دهم "تقیه" کتاب همرزمان حسین علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی.


    فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ ۖ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ﴿٢٩﴾ س.ره مبارکه مریم.


    بنده حقیر داشتم به ویدیویی از MSRI نگاه می کردم که مربوط است به این پاورپوینت ماتیلدا مارکولی:

     
    https://docs.google.com/viewer?url=http://www.msri.org/workshops/642/schedules/16180/documents/1674/assets/17216

    و طبق معمول، یک مرتبه همان اوایلش قطع شد و دیگر کار نکرد که کار نکرد. تا اینکه به فکر نقاط گویا روی منحنیها و واریته های آبلی و هندسه ی اراکلوف افتادم. و لذا به کتاب مارکولی راجع به هندسه ی ناجابجایی اراکلوف دوباره رسیدم. این یک نکته ی جالبی است که وقتی از هندسه ی جابجایی به هندسه ی ناجابجایی می روید چه به سر نقاط گویا می آیند؟ آیا هنوز متناهی می مانند یا بینهایت می شوند یا چه؟! 
    این یک جهت مسئله است تا اینکه جهت دیگری در مورد سکوت در مسجد پیش آمد. یحتمل بعضی ایراد کنند که خوب سکوت چه ربطی به نقاط گویای منحنیها و واریته های آبلی دارند؟ جهت دیگر مسئله این است که کوچار بیرکاری جایزه فیلدز ریاضیات را برده است. و بنده داشتم کارهای او را که آلین جاکسون شرح می کند را می خواندم. خیلی ساده و روان بیان می کند که بیرکاری چه کرده است. یعنی شما دوباره دلتان می خواهد بروید کتابهای گریفیث-هریس و حتی هارتزهورن تان را بردارید بخوانید و ببینید این چه بوده است که یک موقعی خیلی فکر می کردید اینها اصلا قابل خواندن هم نیستند! خوب، بعضی چیزها هسند که واقعاً باید برایشان کار گذاشت و کار می برند آنطور که حتی فصل صفر گریفیث-هاریس هم یک استادی می فرمودند شوخی بردار نیست و فکر نکن که حالا چون فصل صفر است پس دیگر ولش کنیم.
    اما اینجا بنده می خواهم یک چیز دیگری را عرض کنم. و آن اینکه بنده سعی می کنم تا بتوانم سخنرانیهای رهبری را گوش کنم چون بالاخره سررشته داری هم داریم تا سررشته داری. ایشان از آنچه بنده یادم هست، بارها می فرمایند که انقلاب اسلامی ما در ایران با دیگر انقلابهای بزرگ دنیا همچون انقلابهای فرانسه و روسیه فرق دارد و بلکه قابل مقایسه نیست. بنده می خواهم از این نکته در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی استفاده کنم. شما وقتی از علوم الهی وارد علوم طبیعی یا ریاضی فیزیک می شوید یا بالعکس از علوم ریاضی فیزیک و فلسفه می خواهید به علوم الهی ورود کنید، یک موانعی وجود دارند. و این موانع اینجا است که انقلابهای اسلامی و انقلابهای آندلسی چه ارتباطی یحتمل با هم دارند. می فرماید ... اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله... خب، شما این را می شنوید و شما هم راجع بدان می نویسید. امام چرا شما این را می گویید و چرا دیگران می فرمایند آیا نظیر این بیت حافظ است که می فرماید الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار؟! و الله اعلم! و اما خود آیات الهی قرآن کریم به خودی خود مورد تحقیق و بررسی و حفظ و بحث و تفسیر فراوان هستند هر چند که اینکه چه کسی و چطور اینها تفسیر می شوند نیز می توانند مهم باشند.
    مثلاً ما همین شاخصهای چرن را در نظر بگیرید. و حالا به نظریه های چرن-سیمونز یا حتی فیزیک مالی نیز کاری نداریم! بنده عرضم این است که عصای حضرت موسی علیه السلام و شاخصهای مشابه آن فقط آن روز بود که در حضور فرعون اژدها شد و بعد از آن دیگر نشد و نمی شود و نخواهد شد؟ بنده یک چیزی را در رابطه با بانکها در این رابطه عرض کنم. ما یک مقدار ناقابلی پول را در بانک رفاه کارگران مثلاً آن وقتی که هنوز دلار هزار تومان بود، سپرده کردیم. بعد از یک سال، بانک گفت که موعد سپرده ات سر رسیده است. بنده بنظرم رسید که بانکها معمولاً بعد از یک سال سپرده را نمی بندند و بلکه اتوماتیک تمدیدش می کنند. و لذا سپرده را بداشتم بردم بانک صادرات. جدود یک ماه پیش، رفتم نزد رئیس بانک و پرسیدم که آیا سپرده ام دوباره تمدید شده است. گفت بله ولی از 20 درصد به 15 درصد تنزل یافته است. ولی ما این را برایت همان 20 درصد می کنیم دوباره. خلاصه اینقدر امروز و فردا فرمودند تا اینکه بالاخره دیروز فرمودند که نخیر. به 20 درصد نمی توانیم تمدیدش کنیم و معلوم هم نیست که بتوانیم 20 درصدی تمدیدش کنیم. بنده هم گفتم پول را بده. و گرفتم و آمدم بیرون.
    قبل از انقلاب که سر در ساختمان بانک رفاه کارگران روبروی لانه جاسوسی سفارت سابق آمریکا در خیابان شهید مفتح را که ساخته اند اگر نگاه کنید، می بینید که بالای سر درش نوشته: SHB. بنده یادم هست که از پدرم پرسیدم این اس اچ بی یعنی چه؟ یحتمل بشوخی فرمودند یعنی اسم تو! یا بلکه اسم پدر ایشان و پدر بزرگ این حقیر یعنی سید حسن بنی هاشمی. این را بنده یادم هست که یک شبکه ای بود فلزی یحتمل برنجی که باید با هم جفت و جور می شد تا آن شکلی را که داشت را درست می کرد و آن مرحوم زحمت زیادی کشید تا این کار را بالاخره توانست انجام دهد. این تکه های فلزی باید به هم پیچ می شدند؛ و بعضی از آنها می باید که چپ گرد می بودند و بعضی راست گرد تا بتوان آنها را به هم درست پیچ و جفت و جور کرد. 
    البته اینها نه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ربطی دارند نه به کربلا و امام حسین علیه السلام. اما عرض بنده این است که در آموختن و یادگیری و بلکه یحتمل هم کسی حتی سعی کند اینها را به کسی یاد دهد، در همه ی اینها که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی موجود است بنظر این حقیر می رسد که یک حماسه ی عظیم کربلایی حسینی ای موجود است که در حقیقت بسیار مشکلتر از کربلای حسینی هم هست. چرا که شما در این جهاد اکبر به امامت در غیبت نمی توانی دسترسی داشته باشی و نداری و بلکه فقط می توانی به خدا توکل کنی که آیا به هدفت برسی آیا نرسی! ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. مسئله اصلا شوخی بردار نیست و بازی هم نیست هر چند که اگر کسی می توانست اسرار ریاضی و بلکه رایانه ای حل کردن مکعبهای روبیک را هم بیابد خیلی خوب بود!  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ۱. کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلًّا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَالتَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿آل عمران: ٩٣﴾
    ۲. یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَکْبَرَ مِن ذَٰلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّـهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَٰلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُّبِینًا ﴿النساء: ١٥٣﴾
    ۳. یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّـهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ﴿التوبة: ٦٤﴾
    ۴. أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا ﴿الإسراء: ٩٣﴾
    ۵. وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَٰلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ﴿مریم: ٦٤﴾
    ۶. وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ ﴿الشعراء: ٢١٠﴾
    ۷. هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿الشعراء: ٢٢١﴾
    ۸. تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿الشعراء: ٢٢٢﴾
    ۹. إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿فصلت: ٣٠﴾
    ۱۰. اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّـهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿الطلاق: ١٢﴾
    ۱۱. تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿القدر: ٤﴾

    یقیناً ما شان نزول آیات کریمه ی قرآن مجید را داریم؛ و از جمله شان نزول سوره ی مبارکه ی تحریم است. حالا وقتی این آیات درست تفسیر و تاویل نشوند و شان نزول آیات را درست نتوانیم بررسی کنیم، آنگاه بعضی یحتمل متوهم شوند که مسئله ی تحریم همین تحریمهای اقتصادی و نزول ارزش پول و ارز هم هست. در صورتی که شان نزول آیات در این است که تحریمهای اقتصادی آمریکا و نزول ارزش پول و ارز در اثر عدم فهم درست حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه تنزل آیات الهی در علوم الهی به ریاضی فیزیک و فلسفه های الحادی و حتی شیطان صفت است. از اینجا است که حق و حقیقت و حق الناس مردمی جهانی زیر پا گذاشته می شود آنچنان که چنین حقوقی به فسق و فساد صهیونیستی تنزل داده می شود و دیده می شود که حقوق مسلمانان همه جای دنیا پایمال می شود و اما و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا....
    وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿٢٦﴾ ﴿غافر: ٢٦﴾

    ١٢ ـ ک : ابن مسرور ، عن ابن عامر ، عن المعلى ، عن جعفر بن سلیمان ، عن عبدالله بن الحکم ، عن أبیه ، عن سعید بن جبیر ، عن ابن عباس قال : قال رسول الله 9 : إن خلفائی وأوصیائی وحجج الله على الخلق بعدی اثنا عشر أولهم أخی وآخرهم ولدی وقیل : یارسول الله 9 ومن أخوک؟ قال : علی بن أبی طالب قیل فمن ولدک؟ قال : المهدی یملاها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما و الذی بعثنی بالحق نبیا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لاطال الله ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدی المهدی فینزل روح الله عیسى بن مریم 7 فیصلی خلفه وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب.
    http://lib.eshia.ir/71860/51/71

    ٣٩ ـ کشف : قال محمد بن طلحة : وأما ماورد عن النبی 9 فی المهدی من الاحادیث الصحیحة.

    فمنها مانقله الامامان أبوداود والترمذی رضی‌الله‌عنهما کل واحد منهما بسنده فی صحیحه یرفعه إلى أبی سعید الخدری قال : سمعت رسول الله 9 یقول : المهدی منی أجلى الجبهة أقنى الانف یملا الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما ویملک سبع سنین.

    ومنها [ماجة أخر] أبوداود بسنده فی صحیحه یرفعه إلى علی بن أبی طالب قال : قال رسول الله9 : لو لم یبق من الدهر إلا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملاها عدلا کما ملئت جورا ومنها مارواه أیضا أبوداود فی صحیحه یرفعه بسنده إلى ام سلمة زوج النبی 9 قالت : سمعت رسول الله9 یقول : المهدی من عترتی من ولد فاطمة.

    ومنها ما رواه القاضی أبومحمد الحسین بن مسعود البغوی فی کتابه المسمى بشرح السنة وأخرجه الامامان البخاری ومسلم رضی‌الله‌عنهما کل واحد منهما بسنده فی صحیحه یرفعه إلى أبی هریرة قال : قال رسول الله 9 : کیف أنتم إذا نزل ابن مریم وإمامکم منکم.

    ومنها ما أخرجه أبوداود والترمذی رضی‌الله‌عنهما بسندهما فی صحیحیها یرفعه کل واحد منهما بسنده إلى عبدالله بن مسعود 2 قال : قال رسول الله 9 : لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یبعث الله رجلا منی أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.

    ومنها ما نقله الامام أبوإسحاق أحمد بن محمد الثعلبی 2 فی تفسیره یرفعه بسنده إلى أنس بن مالک قال : قال رسول الله 9 : نحن ولد عبدالمطلب سادة الجنة أنا وحمزة وجعفر وعلی والحسن والحسین والمهدی.

    اقول : روى السید ابن طاووس فی کتاب الطرایف من مناقب ابن المغازلی نحوا مما مر فی الباب التاسع إلى قوله : ومنا والذی نفسی بیده مهدی هذه الامة روى صاحب کشف الغمة عن محمد بن طلحة الحدیث الذی أورده أولا فی الباب الثامن عن أبی داود والترمذی والحدیث الاول من الباب الثانی عن أبی داود فی صحیحه والحدیث الاول من الباب السابع عن صحیحی البخاری ومسلم وشرح السنة للحسین بن مسعود البغوی والحدیث الثانی من الباب الاول عن أبی داود فی صحیحه والحدیث الثالث من الباب الاول عن أبی داود والترمذی مع زیادة « واسم أبیه اسم أبی » وبدونها وحدیث الباب الثالث عن تفسیر الثعلبی ثم قال ابن طلحة : فان قیل بعض هذه الصفات لاتنطبق على الخلف الصالح فان اسم أبیه لا یوافق اسم والد النبی 9 ثم أجاب بعد تمهید مقدمتین : الاول أنه شائع فی لسان العرب إطلاق لفظ الاب على الجد الاعلى کقوله تعالى « ملة أبیکم إبراهیم » وقوله حکایة عن یوسف : « واتبعت ملة آبائی إبراهیم » وفی حدیث الاسراء أن جبرئیل قال : هذا أبوک إبراهیم والثانی أن لفظة الاسم تطلق على الکنیة وعلى الصفة کما روى البخاری ومسلم أن رسول الله 9 سمى علیا أبا تراب ولم یکن اسم أحب إلیه منه فأطلق لفظ الاسم على الکنیة ومثل ذلک قول المتنبی : اجل قدرک أن تسمى مؤنبة ومن کناک فقد سماک للعرب ثم قال ولما کان الحجة من ولد ابی عبدالله الحسین فأطلق النبی على الکنیة لفظ الاسم إشارة إلى أنه من ولد الحسین 7 بطریق جامع موجز انتهى.

    اقول : ذکر بعض المعاصرین فیه وجها آخر وهو أن کنیة الحسن العسکری أبومحمد وعبدالله أبوالنبی 9 أبومحمد فتتوافق الکنیتان والکنیة داخلة تحت الاسم والاظهر مامر من کون « أبی » مصحف «ابنی».

    اقول : مارواه عن الصحیحین وفردوس الدیلمی مطابق لما عندنا من نسخها وعندی من شرح السنة للحسین بن مسعود البغوی نسخة قدیمة أنقل عنه ما وجدته فیه من روایات المهدی 7 باسناده قال : أخبرنا أبوالفضل زیاد بن محمد بن زیاد الحنفی أخبرنا الحسین بشر بن محمد المزنی أخبرنا أبوبکر أحمد بن محمد بن السری التمیمی الحافظ بالکوفة أخبرنا الحسن بن علی بن جعفر الصیرفی حدثنا أبونعیم الفضل ابن دکین ، عن القاسم بن أبی بردة ، عن أبی الطفیل ، عن علی ، عن النبی 9 قال : لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملاها عدلا کما ملئت جورا.

    وأنبأنا معمر ، عن أبی هارون العبدی ، عن معاویة بن قرة ، عن أبی الصدیق الناجی ، عن أبی سعید الخدری قال : ذکر رسول الله 9 بلاء یصیب هذه الامة حتى لایجد الرجل ملجأ یلجأ إلیه من الظلم فیبعث الله رجلا من عترتی أهل بیتی فیملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما یرضى عنه ساکن السمآء وساکن الارض لایدع السمأ من قطرها شیئا إلا صبه مدرارا ولایدع الارض من نباتها شیئا إلا أخرجته حتى یتمنى الاحیاء الاموات تعیش فی ذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین. ویروى هذا من غیر وجه عن أبی سعید الخدری وأبوالصدیق الناجی اسمه بکر بن عمر.

    وروى عن سعید بن المسیب ، عن ام سلمة قالت : سمعت رسول الله 9 یقول : المهدی من عترتی من ولد فاطمة ویروى : ویعمل فی الناس بسنة نبیهم فیلبث سبع سنین ثم یتوفى ویصلی علیه المسلمون.

    وروى عن أبی نضرة ، عن أبی سعید الخدری قال : قال رسول الله 9 فی قصة المهدی قال : فیجئ الرجل فیقول : یامهدی أعطنی أعطنی فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله.

    أخبرنا أبوالفضل زیاد بن محمد الحنفی ، أخبرنا أبومعاذ عبدالرحمان المزنی أخبرنا أبوبکر أحمد بن محمد بن إسماعیل المقری الآدمی ببغداد ، حدثنا محمد بن إسماعیل الحسائی ، حدثنا أبومعاویة ، عن داود بن أبی هند ، عن أبی نضرة ، عن أبی سعید قال : قال رسول الله9 : یخرج فی آخر الزمان خلیفة یعطی المال بغیر عدد هذا حدیث صحیح أخرجه مسلم ، عن زهیر بن حرب ، عن عبدالصمد بن عبدالوارث عن أبیه ، عن داود انتهى.

    اقول : روى ابن الاثیر فی جامع الاصول ناقلا عن عدة من صحاحهم عن أبی هریرة وجابر وابن مسعود وعلی 7 وام سلمة رضی‌الله‌عنها وأبی سعید وأبی إسحاق عشر روایات فی خروج المهدی 7واسمه ووصفه وأن عیسى 7 یصلی خلفه ترکناها مخافة الاطناب وفیما أوردناه کفایة لاولی الالباب.

    http://lib.eshia.ir/71860/51/105



    روایت های گوناگون و فراوانی از پیامبر (ص) نقل شده است که می فرماید: «والذى بعثنى بالحق بشیراً لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدى المهدى، فینزل روح الله عیسى بن مریم فیصلى خلفه، وتشرق الارض بنور ربها، ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»؛ «با سوگند به خدایی که مرا بحق و بشارت دهنده برانگیخت، اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی خواهد ساخت تا فرزندم مهدی(عج) در آن روز ظهور کند. آن گاه عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و به امامت او نماز می گزارد و زمین به نور پروردگارش نور باران می گردد و حکومت او به شرق و غرب گیتی گسترش می یابد و زمین و زمان در قلمرو عدالت و قدرت او قرار می گیرد» (بحارالانوار، ج51،ص71).


    ما بحثی که با آقای مهندسی که بنده عرض کردم که می فرمودند کلید هواپیما دست اوست و هواپیما سقوط می کند چرا که کلید را برنمی گردانند و لذا هواپیما از سقوط آزاد بموقع روشن نمی شود و دوباره اوج نمی گیرد، مسئله چیست؟ مسئله امام زمان است که در احادیث بالا نیز بحثش آمده است. توجه بفرمایید که در 365 روز سال همانطور که عرض شد، 5 روز اضافه است از اینکه فصلها هر کدام 90 درجه یا بقولی 90 روز طول بکشند و تغییر فصلها واقع شوند و ماه های سال چطور بر حسب ماه های قمری و رویت ماه نو واقع شوند و دیگر امور نجومی که در رعایت اموررفت و آمد  سالها واجب است. اما مسئله این هم هست که آیا ما در دورانی واقعیم که حتی خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز به قائمیت خود و به قیام خود آشنا است یا اصلا چنین چیزی بلکه در زمان او امکان پذیر نیست و لذا ایشان به غیبتهای صفری و کبری تشریف فرما می شوند! خوب، این چه سری است؟
    این همان سری است که بین علمای علوم الهی و طبیعی و حوزه و دانشگاه واقع می شود و هر کسی گمان خود را دارد که چرا امام از غیبت بیرون نمی آیند؟ البته اینجا مقام معظم رهبری و ولی فقیه مد ظله العالی نیز گرفتار همین مسئله هستند که همچون آیت الله کاشانی چطور اسلام بین شاهنشاهی و کمونیسم گیر کرده است همانطور که حضرت مسیح ابن مریم سلام الله علیهم بین یهودیتی که می گوید مسیح هنوز نیامده است و اکثر مسیحیتی که کانه شریعت را زیر پا گذاشته و غلو کرده و از دین خارج شده  و هر دو به صهیونیسم افتاده اند، گیر کرده است. خوب، در این میان چطور قارر است که کسی حتی آن حضرت را بشناسد؛ و بلکه فرض بفرمایید که شناخت، آنگاه بعد از آنکه خوب شناست چی؟ آنگاه می خواهد چه کند؟ یعنی معلق بین امام زمان و شاه جهان یک امر کوچکی نیست و بسی خیانتها است که این میان اتفاق می افتد و بلکه اینجا است که می فرماید: کل ارض کربلا کل یوم عاشورا! حتی اینجا خیلی هم روشن نیست که آیا حتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که از همرزمان امام حسین علیه السلام است یا اینکه بلکه حتی امام حسین علیه السلام نیز از همرزمان حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف دارند.
    و اینها را بنده همه را عرض می کنم برای اینکه باید هم توجه داشت که رعایت حال کودکان و سالمندان را خیلی ما احتیاج داریم. اتفاقاً بنده ی حقیر داشتم از میوه فروشی و نانوایی سنگکی دیشب می آمدم که متوجه یک بنده خدایی از سالمندان شدم که کانه افتاده است روی زمین و به حال تشنج است و همینطور دارد دست و پا می زند و این حقیر هم هیچ چیزی را نداشتم که لای دندانهای او بگذارم که لااقل خدای ناکرده یک وقت زبان خودش را گاز نگیرد. و همه دور او جمع شده بودند و هر کسی سعی می کرد او را آرامش کند و به حالش برگرداند. تا اینکه بالاخره تشنجش تمام شد و آرام گرفت و حالا یکی صدایش می زد که اسمت چیست؟ خانه ات کجا است؟ فامیلت کیست و کجا است؟ و .... حالا او هم انگار نه انگار که اصلا به حال است و آیا می تواند چیزی ببیند یا بشنود یا حتی حرف بزند و بلکه آیا حتی حسی در بدنش مانده است؟ تا اینکه بالاخره خودش به حال آمد و بلند شد ایستاد و رفت. و لذا گویی در ظاهر شان نزول آیه ی مبارکه ی سوره ی یس را و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون را در این مورد خاص این سالمند عزیز شکسته است! و اما ترجمه ی مرحوم آیت الله الهی قمشه ای چنین است:  و ما هر کس را عمر دراز دهیم (به پیری) در خلقتش تغییر دهیم. آیا (در این کار) تعقل نمی‌کنند (که اگر عمر به دست طبیعت بود پس از کمال به نقصان باز نمی‌گشت). (۶۸)
    عرض بنده این است که بنده حقیر نمی خواهم عرض کنم که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را یحتمل یک آهنگر یا یک نجار بهتر می تواند بشناسد تا اینکه کسی بخواهد او را به عالم نمایان و شبه-علمای عظام بنمایاند و بشناساند هر چند که اگر او نزد مسیحیان و یهودیان رود نیز آنها او را بهتر بشناسند و حتی بهتر او را احترام کنند! فرض بفرمایید که آن حضرت تشریف فرما شوند و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز کامل کنند. خوب، آنگاه باز مسئله این است که بعضی اشکال می کنند که این همه علوم کامله ی الهی اسلامی و طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه و حکمت و فقه و بلکه خود شارع مقدس اسلام را ما رها کنیم و بعد بچسبیم به کی؟ دیگر ما این همه علوم الهی را ول کنیم و بچسبیم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف؟ این غیر ممکن است، چرا که کانه مثل این است که بفرمایید ما فقه را رها کنیم و بچسبیم به ولی فقیه مذ ظله العالی؟ 
    و لذا انبساطی هابلی که در عالم و کیهانشناسی واقع می شود بدین معنا است که آن یک روزی که گویی از عمر عالم باقی است، خدا آنقدر طولانی اش می کند تا آن حضرت به سلطنت و خلیفة اللهی برسند. اینجا مسئله چیست؟ مسئله این است که ما نه فقط تفاوتی چهار پنج الی شش روزه در هر سال داریم با یک زاویه ی چهار قائم 360 درجه ای و بلکه سالیان سال می گذرد و آن حضرت می آید و می رود و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون؟ و بشریت به کشت و کشتار می افتد و علوم بشری و طبیعی و الهی انسان کامل می شود تا اینکه بشریت بالاخره متوجه شود که غایت همه ی عالم هیچ نیست مگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿٢٦ 

    «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) دَعَا النَّاسَ إِلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ وَ ضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْقَائِمُ مَهْدِیّاً لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أَمْرٍ مَضْلُولٍ عَنْهُ وَ سُمِّیَ الْقَائِمَ لِقِیَامِهِ بِالْحَقِّ»؛ وقتی قائم ما قیام کرد مردم را از نو به سوی اسلام دعوت می‌نماید و به سوی چیزی که کهنه شده و عموم مردم از آن دور افتاده‌اند، هدایت می‌کند. آن‌جناب، مهدی نامیده شده؛ چون به چیزی که مردم از آن دور شده‌اند هدایت می‌شود و قائم نامیده شده چون برای به پا داشتن حق قیام می‌کند.
    http://lib.eshia.ir/71860/51/30

    بیشتر روایاتی که از وی نام برده‌اند، او را همراه سفیانی یاد کرده‌اند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «خروج الثلاثة الخراسانی و السفیانی و الیمانی فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد و لیس فیها رایة باهدی من رایة الیمانی یهدی الی الحق؛ خروج خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز تحقق می‌یابد و بین آن‌ها پرچمی هدایت‌گرتر از یمانی نیست که او به حقهدایت می‌کند». 
    در برخی روایات، از خراسانی و سفیانی، به دو اسب مسابقه تشبیه شده‌اند که خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به سوی کوفه در حرکت‌اند.[۵]

    یک دوگانهایی هستند در نظریه های ریسمان مختلف که یک مرتبه می فرمایند همه ی این نظریات یکی است! این در سیاست اینطور جلوه می کند که مثلاً شاهنشاه آریامهر را که شاه جهان هم هست را پشت در نگاه داریم که امام زمان از غیبت بیرون بیایند و وارد شوند؛ و حال آنکه هر دوی آنها یکی هستند همانطور که سید یمانی و سید خراسانی و سید حسنی و سید حسینی یک شخص واحدند؛ و اما هر جوری حساب کنید، این غیر ممکن است که سفیانی که دشمن امام زمان است نیز همان امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد و لذا تفاوتی هست عظیم بین اعداء عدوک، التی نفسک بین جنبیک و جهادی که در رودرویی سفیانی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف در می گیرد و وضعیت مرزهای بین کفر و ایمان، خبیث و طیب، لا مذهبی و دینمداری و ... را تبیین و روشن می کند! امام زمان با حضرت مسیح تعارف می فرمایند که شما امامت جماعت را تقبل بفرمایید و ایشان می فرمایند نخیر شما تقبل بفرمایید تا اینکه امام زمان صلوات الله علیه می استند به نماز و حضرت مسیح  علیه السلام به آن حضرت اقتدا می فرمایند. امر به معروف و نهی از منکر می شود و گوش شنوایی نیست! دوباره امر به معروف و نهی از منکر می شود و دوباره گوش شنوایی نیست و ... و بالاخره امر به معروف و نهی از منکر اثر می کند. آن وقت است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز اثرپذیر می شود. لازم به تذکر نیست که چنین حکمتی بستگی به نژاد ندارد عرب و عجم و ترک و فارس و ایرانی و آمریکایی و اروپایی و آسیایی و آفریقایی و استرالیایی تا آنجایی از هم برترند که تقوای هر کدام بیشتر است. البته اگر تقوای شما در مقابل جتهای فانتوم اثری نداشته باشند، یحتمل باز هم دچار مشکلاتی شوید همانطور که اگر پی دی اف ریدر درست و حسابی ای یافت نشود هم باید فانتوم فاکس ریدر را دانلود کنید که آیا بهترین گزینه باشد یا خیر؟! و الله اعلم! حالا یحتمل بعضی این میان اشکال کنند که آقایان خانمها ما 2500 سال و بلکه خیلی بیشتر تاریخ ایران داریم و اسلام هم که مال عربها است! یعنی می فرمایند که ما ایرانیها اصلا مسلمان نیستیم؟ این دیگر یک معلقی است در تاریخ اسلام که خود بزرگترین مشکل بشریت است که از دینمداری می خواهد به بی دینی فرار کند و آنگاه دوباره باید چقدر زحمت کشید تا او را بلکه به دیمنداری و شریعت و اسلام آیا بتوان دعوت کرد آیا نتوان؟! یک تفاوتی هست بین اینکه این مسائل اینجا مطرح شوند و اینکه امام زمان همان شاه جهان همان ولی فقیه همان مقام معظم رهبری به سفر حج رفته و آنجا از همه اطراف و جهات اعلان و اعلام فرمایند که امام زمان منم: انا المهدی! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿٢٦ 

    بعضی چون می بینند که از قبل امامشان چه روسای جمهور و شاهان وامامان دیگری می توانند بیرون بیایند، می افتند به افراط و تفریط. یا از این طرف بام می افتند که خود را از امامشان هم جلوتر می بینند و بلکه از خدا و پیغمبر هم جلو می زنند و هر کاری دلشان خواست می خواهند انجام دهند و به هر فسادی دست می زنند. یا از آن طرف بام می افتند که امام را تا سر حد غلو بالا می برند و بلکه او را آنقدر گنده می کنند که خود به بی عملی و بی عرضگی و اعتیاد می افتند و خود را هیچ می بینند و امام را همه چیز فرض می کنند و باز به شرک و کفر و نفاق می افتند و اینطوری از امامشان جلو می زنند. و اما حالا به این بگو نماز یا حج! می فرماید نماز؟ حرفها می زنیها! من خودم از نماز و حج و همه و همه هم بالاترم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ ۖ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّىٰ یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ﴿٨٨﴾ 

    گاهی اوقات مسئله این است که شما به مخابرات اعلان می فرمایید که تلفن شما مشکلی دارد، و اما گاهی اوقات مسئله این است که مخابرات بطور اتوماسیون برای شما متنتان را ویرایش می کند! یعنی اگر باید دو سین باشد یک سین را دو سین می کند و امثالهم. و اما گاهی اوقات هم مخابرات خودش برایت شماره تلفن را دایل می کند، این دیگر خودش بهترین نوع اتومایسیون است که شده است از نوعی که مخ شما به مخابرات نمی گوید چه کن و بلکه مخ شما و مخابرات یکی شده است! این خرابی را سعی نکنید جایی گزارش کنید. دلیلش این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همانطور که عرض شد، ما علوم الهی داریم و بعد علوم فلسفی و حکمت و ریاضی فیزیک تا می رسیم به منحنیها و  مجموعه ها و منطق و توپولوژی و قاطیقوریا یا همان کاتگوری و در این میان معمولاً سالک و طلبه و بلکه دانشجو سعی اش بر این است که در گوشه ای از این همه علوم طبیعی و الهی مستقر شده و کسب علوم کند. مگر اینکه بیش از حد به تکینگیها پرداخته باشد و خطوط مختلفه را بخواهد ببیند که کدام روی کدام افتاده اند و رفع اشکال کند و غیرممکنها را از ممکنها تشخیص دهد و بلکه حتی ابرتقارنها و شکست ابرتقارنها و ریسمانها و ابرریسمانها را بخواهد بیابد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
    وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ ۖ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّىٰ یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ﴿٨٨﴾ سوره ی مبارکه ی یونس


    بسم الله الرحمن الرحیم لا لامره تعقلون و لا من اولیائه تقبلون حکمةٌ بالغتٌ فما تغنی النذر السلام علینا و علی عبادالله الصالحین.

    سلام علی آل یاسین السلام علیک یا داعی الله و ربانی ایاته


    چرا ما در ریاضیات می رویم از نظریه ی مجموعه ها شروع می کنیم و آنگاه تا برسیم به هندسه بر روی مجموعه ها کارها انجام می شوند و از جمله اینکه قاطیقوریاها و توپولوژیها و دیگر مباحث را داریم تا تازه می رسیم به انواع هندسه ها؟ و از آنجا است که تازه ریاضی فیزیک پا می گیرد. تازه ما وارد این مسئله نشدیم که نظریه ی مجموعه ها خود شدیداً و قویاً آمیخته است با نظریه های منطقی ریاضی. و لذا بحثهای می توانند بسیار فلسفی شوند و همه ی علوم فلسفی را وارد شوند و دوباره برسیم به انواع هندسه های مختلف از قبیل دیفرانسیل، تصویری، جبری، ....
    یک کتابی را این حقیر اسم بردم راجع به تکینگیها که صاحب کتاب ایران هم آمده است و خود نیز اول کتاب می فرماید که او شکلی را به کنسویچ نشان داده یا کنسویچ به او نشان داده که روی بلیت متروی مثلاً تهران بوده. و این بلیت را نشان می دهد و شکل یک تکینگی ای را نیز بصورت توپولوژیک نشان می دهد که زیرش نوشته "غیر ممکن". حالا یک نادانی مثل این بنده ی حقیر بیاید ایراد کند به او که این بلیت متروی تو اصلا بلیت متروی بزبان فارسی نیست و این حرفها. و اما مسئله چیز دیگری است.
    مسئله چیست؟ شما اصلا چرا تکینگیها را در نظر بگیرید آنجایی که می توانید مسئله را در فلسفه و حکمت بیان کنید و بلکه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کار کنید؟ چرا تنزل دهید مسئله را به تکینگیها و ریاضی فیزیک؟ چرا؟ امور الهی را چرا تنزل دهیم به منطق و بلکه نظریه های ریاضی فیزیکی و ....؟ اگر کسی تمدن می خواهد، چنین سوالی را نمی پرسد. و اما یک امر خیلی مهمی اینجا هست و آن اینکه یک تکینگیهایی می توانند موجود شوند چرا که گویی همه ی خطوط عالم از آن نقطه ی بخصوص اس که می گذرند و همه ی چشمها بدانجا دوخته شده است چرا که آنجا مقر همه ی پیامبران و انبیاء و رسل و امامان و اولیاء و اوصیاء است. البته این یک تکینگی دلپذیری هم هست و چرا که بعضی اشکال هم می فرمایند لا اله الا اللهی که دلپذیر است! و این اشکال دلپذیری هم هست. و اما مشکلی که هست این است که آن نقطه ای که در چنین تکینگی ای واقع هم هست، همان نقطه ای است که از لحاظ هندسی می تواند پایدار باشد یا ناپایدار؛ می تواند فروریزد یا می تواند آباد شود. و این نقطه ای است که احتیاج به انواع هندسه ها دارد که اصلا ما کجا است که ایستاده ایم؟ آیا ما از این نقطه به اعماق جهنم است که راه داریم یا به بهشت برین و ادخلی عبادی و ادخلی جنتی. یعنی آن امامی که همه ی عالم را از جن و انس می تواند دعوت کند به عبادت خدا و از قبل امامت او بسیاری امامان و امامزادگان و بلکه شاهان و روسای غالم دیگر است که بیرون می آیند، آن کدام امام است؟ و آن کدام امام است که آتش همه ی عالم را فرا گیرد و کل عالم متزلزل شود و فروریزد و خود نیز در میانش نابود شود، برایش بی تفاوت است و بلکه می خواهد همه ی عالم را هم نابود کند برای بقای خود. بالاخره یک فرقی باید باشد بین امامی که خود را امام و بلکه شاه همه ی عالم هم می نامد چرا که همه ی ظالمین عالم را پشتیبان خود می بیند و آن امامی که همه او را می خوانند و برایش حتی حاضرند جهاد کنند و شهادت دهند و شهید شوند. و لذا امام داریم تا امام.
    بنده خیلی عرض کرده ام که خوب است که کسی که به مسجد می رود، انتظار کمک از دیگران را نداشته باشد. اما متاسفانه ما کم هم نمی بینیم که محرومینی به مسجد می آیند که اظهار می کنند که فقیرند و از برادران مومن خود کمک می طلبند. تازه بعضی هم فریاد می زنند که صدا نکن یا بنشین. مسئله این است که آنچیزی را که طلب می کنی از خدا و نه از غیر خدا بخواه. و لذا وقتی می روی مسجد برای عبادت از خدا بخواه که کمکت کند. چرا از غیر خدا می خواهی؟ اما خوب آن فقیر الی الله چه کند؟ به که پناه ببرد؟ از مسلمان نخواهد از که بخواهد؟ از مومن، از امام خود نخواهد از که بخواهد؟ بالاخره یک جوری باید بفهمد که حق الناس و حق الله چیست و حق را ناحق نکند؟ یا خیر؟ و آنگاه که به امام خود گیر می دهد، برای این است که فرعون و شاه نفرین شده اند؟ یا اصلا خدا و پیغمبر سرشان نمی شود؟ یا اینکه خیر آن امام و رسول و پیغمبرند که او را بسمت خدا رهنمون می کنند و لا غیر. این فرعون و شاه است که باید بیایند طرف خدا و پیغمبر و رسول و امام و نه برعکس. خراب شود آن دنیایی که باید رسول و پیغمبر و امام و امامزاده هایش با زور فرعون و شاه و حکومتهای ظلم و جور کنار بیایند چرا که آقازاده هایش رفته اند در آن دیار درس یاد گرفته اند و حالا می خواهند خیلی آقایی کنند. خوب اینها می رفتند رفته گر می شدند که وضعشان خیلی بهتر بود. لااقل از زور بازوی خود است که دارند امرار معاش می کنند. و اما علم و حکمت یک منزلت دیگری دارد که ماورای اینها است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
    ذکر مصیبت اباعبدالله (علیه السلام) توسط دعبل در حضور امام رضا (علیه السلام)

    دعبل خزاعی آمد خدمت امام هشتم (علیه السلام)، در روزگاری که امام هنوز در مدینه است و سیاست عباسی این بزرگوار را به سوی خراسان نکشانده؛ که آن هم فصل دیگری دارد. دعبل شاعر و مبلغ بزرگی است، محبوب امام هشتم (علیه السلام) و جزو ارکان تشیع در زمان خود است. امام (علیه السلام)  فرمودند: "دعبل آیا شعری نداری بخوانی؟" خود امام شعرشناس است. وقتی که کمیت شعر خود را برای امام (علیه السلام) خواند، امام (علیه السلام) شعر او را تصحیح کرد و آن چنان تصحیح کرد که این شاعر بزرگ گفت: "انت یا سیدی اشعر منی"؛ تو از من شاعرتری، تو از من شعرفهم تری و شعرشناس تری؛ بنابراین امام (علیه السلام) خودش شعرشناس است. بعد هم در درجه ی اول، مسئله مربوط است به او؛ به فکر او، به راه او، به قافله و کاروان او. لذا حضرت سوال می کند که ای دعبل! شعری نداری بخوانی، گوش کنیم، لذت ببریم؟ دعبل گفت: "چرا، یابن رسول الله! شعر دارم، بخوانم؟" فرمود: "بخوان." دعبل بنا کرد این قصیده ی مفصل و معروف خود را خواندن. قصیده این جور  شروع میشود:

    اء فاطم لو خلت الحسین مجدلا
        و قد مات عطشانا بشط فرات

    (بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج 45، ص 257.)

    شعر مربوط به واقعه ی کربلا و عاشورا است و خطاب در این قصیده به فاطمه ی زهرا (علیه السلام) است. شاعر با فاطمه (علیه السلام) حرف میزند، با دختر پیغمبر (صل الله علیه و آله) حرف میزند. چرا؟ معمولاً وقتی که بخواهند این را تفسیر و تحلیل کنند، میگویند چون فاطمه ی زهرا مادر حسین (علیه السلام) است و مادر، واولی ترین کسانی است که بر فرزندش بگرید و دلش برای فرزند بسوزد؛ این است که خطاب به فاطمه ی زهرا است. اما من گمان میکنم این نیست. در اینجا مسئله ی دل سوختن و گریه کردان نیست؛ گمان میکنم علت دیگری داشته باشد. مگر نه این است که دعبل جزو انقلابیون شیعه است و امام هشتم رهبر این انقلاب است؟ و مگر نه این است که این شعر در تجدید خاطره ی بزرگ ترین انقلابی تاریخ شیعه- یعنی حسین بن علی- و یکی از رهبران گذشته ی نهضت شیعه و از وقایع گذشته است؟ مگر این جوری نیست؟ خب، اگر این درست است، یک انقلابی دارد مرثیه ی یک انقلابی دیگر را میگوید و میخواهد تحریک احساسات کند؛ پس باید خطاب به زهرا باشد، چون انقلاب شیعه از زهرا (علیه السلام) شروع شد. اول انقلابی شیعه، فاطمه ی زهرا (علیها السلام)، دختر پیغمبر (صل الله علیه و آله) است و این را در یکی از روزهای گذشته برای شما گفتم؛ لذا به فاطمه زهرا (علیها السلام) خطاب میکند و میگوید: " ا فاطم لو خلت الحسین مجدلا"؛ یعنی ای فاطمه ی زهرا! ای دختر پیغمبر! آیا گمان میکردی که فرزندت حسین، برهنه و عریان در زیر آفتاب گرم کربلا بر روی خاکهای آن دشت بیفتد؟ آیا چنین تصوری میکردی ای فاطمه ی زهرا؟ وقتی راهت را شروع کردی، وقتی مصیبت های بزرگ را دیدی، آیا چنین گمانی داشتی؟ "و قد مات عطشانا بشط فرات"؛ آیا گمان میکردی که فرزندت حسین را در کنار آب فرات با لب تشنه شهید کنند؟ و جسد او را بر روی این خاکهای گرم بیندازند؟ آیا چنین گمانی میکردی ای فاطمه ی زهرا؟

    اء فاطم قومی یا ابنة الخیر و اندبی
       نجوم سماوات بارض فلاة

    ای دختر نیک پیغمبر! برخیر و اشک بریز، ستاره های آسمان در میان صحرا پراکنده اند. ستاره های آسمان دختران فاطمه اند، فرزندان کوچگ فاطمه اند. دعبل به کجا اشاره میکند؟ کدام واقعه ی جانگداز را دارد بیان میکند؟ در مثل امروزی، نزدیکی های غروب آفتاب، وقی که آخرین تیر ترکش حقیقت، یعنی خود حسین به میدان میرود و به قلب دشمن میخورد و به خاک و خون می افتد، ناگهان همه ی زنها ملتفت میشوند که حسین از دنیا رفته است. درصددند که علاج کنند، اما دژخیمان دشمن می آیند خیمه های حرم اباعبدالله را آتش میزنند و دختران حسین سر به بیابانها میگذارند.

    اء فاطم قومی یا ابنة الخیر و اندبی
       نجوم سماوات باءرض فلاة

    لا حول و لا قوة الا باللله العلی العظیم.

    از کتاب همرزمان حسین (علیه السلام)، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص 292-294
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥



    بعضی اشکال هم می فرمایند که چرا عرضه می دارید و از قول رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هم می فرمایید که اعداء عدوک نفسک، التی بین جنبیک؟ خوب ما اینجا یحتمل نتوانیم از باب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وارد شویم و بلکه با عرض معذرت از علماء و فقها و محدثین و مفسرین و دانشمندان علوم طبیعی و الهی، از یک بابی که تنزل یافته و بلکه مبتذل شده ی این مبحث در حقیقت الهی است وارد شویم. و آن از چه نوع است؟ از این نوع است که مدعی می فرماید که بنده ی حقیر یک سررشته داری هستم که از هر سررشته داری هم سررشته دارترم؛ یعنی عالم عالمانم و فقیه فقیهانم و بلکه ولی فقیه در حقیقت همان منم و نه ولی فقیه رهبری. و حتی از امام راحل هم بالاترم. 
    حالا این راهش چیست؟! یک راهش این است که ولی فقیه را بخواهید دور بزنید و بفرمایید که مثلاً من خودم شاه جهانم و نه فقط شاه ایرانم! یا بروید در معبدی را بزنید و بفرمایید که نه بت بزرگ بود که بقیه ی بتها را خراب کرد و بلکه آن بت اعظمی را که می پرستید خود منم! یک راهش هم این است که بفرمایید که جمهوری اسلامی ایران باید سرنگون شود و آقای خامنه ای که ولی فقیه و رهبر نیز هست او است که دیکتاتور است و همه ی تقصیرها بگردن او است. هیچ کس هم نیست که بفرماید بچه جان بگیر بنشین! چرا که خوب آن زمانی که آقای خامنه ای همرزمان حسین را در محرم سخنرانی می فرمودند، این بچه یحتمل بتوان گفت که بچه بوده ولی حالا که دیگر بچه نیست و لذا نمی شود هم به او گفت که بچه بگیر بنشین. یحتمل بعضی ایراد کنند که دیگر او بچه نیست. و نمی خواهد بنشیند. 
    حالا بنده ی حقیر بیایم عرض کنم که آن زمانی که در سال 1351 آقای خامنه ای همرزمان حسین را می فرمودند، یحتمل سررشته داری بوده است که بفرماید که سررشته داری منم. و اما امروز حتی بعضی اشکال کنند که کدام کربلا؟ کدام حسین؟ اصلا حسینی در کربلا در کار نبوده است و بلکه حسین از کربلا قسر در رفته است و حالا هم کچل نشده باشد، زن هم می خواهد و انسان 250 ساله ی آن روزی که همه و همه همرزمان حسین در کربلا بوده اند امروز یک انسان 1334 الی 1336 =61 -1397سال شمسی است. یعنی همین حسین یا یحتمل یک حسین دیگری است که خودش را جای آن حسین علیه السلام جا زده است می خواهد ازدواج هم کند و مانده است چه کند؟!
    ولی اینها اصلا مهم نیست آقای خامنه ای عزیز! مهم این است که بنده ی حقیر دارم عرض می کنم که این بنده هستم که باید ولی فقیه شوم. و دلیلش هم روشن است. همه می توانند آنرا مثل روز روشن ببینند و متوجه می شوند. چطور شما تا حالا نفهمیده اید؟ کسی که خواب است را می شود بیدارش کرد ولی کسی را که خودش را زده است به خواب را ما چطور بیدارش کنیم؟ این شما هستید که اجازه نمی دهید حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی آنطور که باید متبلور شود. دلیلش هم این است که شما 40 سال است که ما را معطل گذشته اید و سر ما همه و همه کلاه گذاشته اید که می فرمایید منم که باید ولی فقیه شوم بعد از امام راحل در صورتی که شما نیستید و منم. و بلکه من هم هستم که اگر ولی فقیه می شدم ایران را سربلند می کردم و شما نگذاشتید. هی گفتید کربلا و حال آنکه حتی حالا حسین ما هم می خواهد ازدواج کند و نمی تواند و بلکه سررشته داری همه و همه ی علماء هم خود این بنده ی حقیر هستم. 
    یحتمل شما بفرمایید که رزومه ات کو؟ توصیه نامه ات کدام است؟ نامه ی اعمالت چه می گوید؟ پس فردا به نکیر و منکر چه می خواهی جواب دهی؟ بنده ی حقیر همه ی عرضم این است که شما هستید که نامه ی اعمال مرا خراب کرده اید. شاه جهان که می توانستم شوم که هیچی، و تازه حالا نامه ی اعمال ما هم همه سیاهه ای شده است که سیاهیهایش پایانی ندارد و هر چه تنزل کند تمامی ندارد. آقا جان، ما گیر شماییم و خود خبر نداشتیم. آقای خامنه ای چرا با ما اینطور برخورد کرده اید؟ چرا اعلان نمی فرمایید که جمهموری اسلامی باید سرنگون شود نه برای اینکه ما حکومت دیگری می خواهیم و بلکه برای اینکهآن حکومت جمهوری اسلامی جهانی را این بنده ی حقیر و لاغیر است که بلد است. بعضیها راه بردگی را پیش گرفته اند و نمی خواهند هم قبول کنند که شرک و کفر و نفاق خود را کنار بگذارند و مسلمان شوند و عالم را پر از عدل و داد کنند. آقای خامنه ای، شما که ولی فقیه اید، اینطور نباشید که فکر کنید که تقصیر شما نیست. تقصیر شما است. مطمئن باشید که تقصیر شما است چرا که بنده ی حقیر دارم خدمتتان عرض می کنم این حقیر است که ولی فقیه است و نه شما چرا که شما هم می توانستید از حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی دفاع کنید. ولی آن روزی که همرزمان حسین را می فرمودید، بنده ی حقیر هنوز حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی را شروع نکرده بودم و اما حالا شروع کرده ام و مطمئن هم باشید که جهانی اش خواهم کرد. ولی اول باید این حقیر ولی فقیه شوم هر چند که نمی خواهم هم که منم منم بزنم. اما معلوم است که اینی است که هست. و الا حسین هم تا حالا زن گرفته بود و من می شدم سررشته داری از سررشته دارترین سررشته داران عالم چرا که حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی را در عالم پراکنده ام. حق گرفتنی است و نه دادنی! حق را باید رفت گرفت. اما خوب، ما هم می خواهیم حق را بگیریم اینجوری می گیریم. جاء الحق و زهق الباطل و لذا اینجوری هم باید احقاق الحق و ازهاق الباطل نمود. شما اجازه دهید بنده ی حقیر ولی فقیه شوم، بنده خودم می روم حق فلسطینیان را هم از اشغالگران می گریم و دوباره قدس را می کنم پایتخت فلسطین و نه پایتخت اشغالگران خودخوانده ی رئیس جمهور آمریکا. و تهران را هم می کنم پایتخت کره ی زمین. شما این یک کار را برای ما انجام دهید، بقیه اش با این حقیر. همه ی کارهای ما را شما قبول کنید که خراب کرده اید، و لذا این یک کار را برای ما انجام دهید و ما هم خیلی ممنون دار شما می شویم. یعنی همین که اجازه دهید این بنده ی حقیر ولی فقیه شوم. بنده اثبات می کنم که هر کس دیگری باشد، کار را خراب می کند و نمی گذارد مسلمانان سربلند شوند و اسلام که بهترین دین جهانی است عالمگیر شود. و مسئله امروزه روز همه و همه فهمیده اند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است و بنده ی حقیر نمی دانم چطور است که حضرت عالی متوجه این مسئله تا حالا نشده اید؟ نگذارید کار از کار بگذرد و آنگاه دیگر نشود کاری کرد. ما یک راه داریم و آن هم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. شما ببینید که اینهایی که دغدغه های ریاست و شاهی دارند آیا اینها اصلا یک سر سوزن فکر این هستند که به اسلام بپردازند و اسلام را جهانی کنند؟ و آنگاه شما ببینید که آیا کسی متوجه است که اجسام یحتمل از ذراتی تشکیل شده اند و اما آیا ارواح همین اجسام هم از ذرات تشکیل شده اند آنطور که یحتمل بتوان ثابت کرد که همه ی ارواح و فرشتگان و حوریها و پریها و جنها را  بر سر سوزنی جمع کرد و همینها را نیز آیا نمی توان از سر سوزنی به کل عالم منبسط کرد؟ و اما آیا پیامبر اکرم از همه ی عالم بالاتر نیست؟ و هر آن سالکی که  در جهت اسلام قدم برمی دارد و اگر بتواند تبلیغ هم می کند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را لب حوض کوثر ملاقات نخواهد کرد؟ می بخشید آقای خامنه ای که رزومه ی ما سرتاسر روسیاهی سیاه نمایی است و بلکه نه تقوایی در آن یافت می شود و نه تقیه ای! خدا آخر عاقبت ما را بخیر کند. التماس دعا! بنده حقیر از حضرت عالی قبلاً معذرت می خواهم. خیلی می خواستم که خدمتی کرده باشم، چه کنم که دست و پا چلفتی هستم و کاری از دستم بر نمی آید غیر از غلطهای زیادی. ان شاء الله خدا به شما و بقیه ی علماء اسلام سررشته داری طول عمر بدهد و از سر تقصیرهای این حقیر بگذرد که بی عرضگیهای خود را به دیگران نسبت می دهم. اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥
    ۱. اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِیلًا ﴿فاطر: ٤٣﴾
    ۲. وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا ﴿نوح: ٧﴾
    ۱. إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ﴿النحل: ٢٢﴾
    ۲. لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ ﴿النحل: ٢٣﴾
    ۳. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ ﴿المؤمنون: ٦٧﴾
    ۴. وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿لقمان: ٧﴾
    ۵. یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّـهِ تُتْلَىٰ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿الجاثیة: ٨﴾
    ۶. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّـهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُممُّسْتَکْبِرُونَ ﴿المنافقون: ٥﴾
    ۱. وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا ﴿النساء: ٧٥﴾
    ۲. إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَـٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿النساء: ٩٧﴾
    ۳. إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا﴿النساء: ٩٨﴾
    ۴. وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّـهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ فِی یَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُوا لِلْیَتَامَىٰ بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِهِ عَلِیمًا ﴿النساء: ١٢٧﴾

    ۱. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿الأعراف: ٧٥﴾
    ۲. وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿القصص: ٥﴾
    ۳. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَـٰذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ ﴿سبإ: ٣١﴾
    ۴. قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ ﴿سبإ: ٣٢﴾
    ۵. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سبإ: ٣٣﴾


    ما در مقابل هر قدرت سلطه طلب و ستمگری که در برابر ملتها به سرنیزه ی خود تکیه می کند می استیم؛ هر کس می خواهد باشد. امریکا که هیچ؛ اگر قدرت و دولتی قدرتمندتر از امریکا هم باشد، در مقابلش می ایستیم.

    واجب فراموش شده، راهبردهای مقام معظم رهبری در زمینه امر به معروف و نهی از منکر، ص 16. از دیدار جمعی از روحانیون، ائمه ی جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه ی ماه مبارک رمضان، 1370/12/14.
    http://farsi.khamenei.ir/audio-content?id=23118

    این یک سوال مهمی است که آیا ما مسئله ای امکان پذیر داریم که به هندسه ی ناجابجایی و نظریه های ریسمان و امثالهم در ریاضی فیزیک بپردازیم، بدون اینکه بخواهیم فرضاً منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را بررسی کنیم و فقط عرض شود که فرضاً اعداء عدوک نفسک بین جنبیک. حتی اگر کسی فرض را بر این گذارد که مشکل نفس اش است نیز همین نفس وجود خارجی نیز پیدا می کند. و نمی توان فقط به درونیات محض پرداخت.
    مثلاً اگر کسی عمل جراحی داشته باشد، یحتمل باید آنتی بیوتیک  و بلکه مسکن هم بخورد. و اما اگر کسی تا دید که سرماخوردگی سراغش آمده یا آنفلوانزا شده است، زودی رو به مسکن و آنتی بیوتیک آورد و این چرخه مدام ادامه یافت. این مسئله مشکلزا می شود. یک جایی اینها لازم است و جای دیگر دارد از دارو سوء استفاده غلط می کند و بلکه معتاد به دارو شده است. 
    بالاخره، ذراتی هستند که هندسه ی روح و جسم را تشکیل می دهند. و هندسه ی آنها هم هندسه ی ناجابجایی یا دیگر انواع هندسه از قبیل جبری یا دیفرانسیل است همانطور که منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی نیز می تواند بکار آید. و اما آیا ما کیهانشناسی نیز اینجا احتیاج نداریم؟ مثلاً معادلات فشار و چگالی و آنتروپی را در کیهانشناسی یا حتی سیاه چاله ای را اگر بخواهیم بررسی کنیم، مسئله از چه قرار است؟ یک راهش هم این است که ریسمانی وارد هندسه شویم و تحقیق کنیم و مثلاً از خمینه های کهلر شروع کنیم! و بعد همین معادلات را که در کیهانشناسی ریسمانی شده اند را از دیدگاه ناجابجایی یانگ-میلزی اینستنتانی ببینیم چطور به نظریه ی اعداد پی تایی برمی گردد و با حدس لئوپولد چه ربطی دارد؟!!! یحتمل بتوان بدین گونه وارد حسابان اینستنتانی گراسمانیها شد که برای هر اسنتنتانی آنتروپی و فشار و چگالی ریسمانها و برینها یا قشائهایی که از راه ذرات مدل استاندارد فیزیک بدست می آیند را محاسبه و تحقیق کنیم. و بعد ابرتقارنها و شکست ابرتقارنهایی را که یحتمل در نظریه های مختلف مورد بحث است را بیابیم. و آنگاه دوباره مسئله ی اعداء عدوک نفسک بین جنبیک را بازبینی کنیم آنجاهایی که یحتمل اصلا هندسه ها تغییر یافته اند و با انواع دیدگری از آنها و ریاضی فیزیکشان طرفیم.
     قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ ۖ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللَّـهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا ۖ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿٥٢ 

    حج المهدی فلما صار فی فتق العبادی ضج الناس من العطش فأمر أن یحفر بئرا فلما بلغوا قریبا من القرار هبت علیهم ریح من البئر فوقعت الدلاء ومنعت من العمل فخرجت الفعلة خوفا على أنفسهم، فأعطى علی بن یقطین لرجلین عطاءا کثیرا لیحفرا فنزلا فأبطئا ثم خرجا مرعوبین قد ذهبت ألوانهما، فسألهما عن الخبر فقالا: انا رأینا آثارا واثاثا ورأینا رجالا ونساء فکلما أو مأنا إلى شئ منهم صار هباء. فصار المهدی یسأل عن ذلک ولا یعلمون. فقال موسى بن جعفر: هؤلاء أصحاب الاحقاف غضب الله علیهم فساخت بهم ودیارهم وأموالهم. 
    دخل موسى بن جعفر (ع) بعض قرى الشام متنکرا هاربا فوقع فی غار وفیه راهب یعظ فی کل سنة یوما، فلما رآه الراهب دخله منه هیبة، فقال: یا هذا أنت غریب ؟ قال: نعم، قال: منا أو علینا ؟ قال: لست منکم، قال: أنت من الامة المرحومة ؟ قال: نعم، قال: أفمن علمائهم أنت أم من جهالهم ؟ قال: لست من جالهم فقال: کیف طوبى اصلها فی دار عیسى وعندکم فی دار محمد واغصانها فی کل دار ؟ فقال (ع): الشمس قد وصل ضوؤها إلى کل مکان وکل موضع وهی فی السماء، قال: وفی الجنة لا ینفد طعامها وإن أکلوا منه ولا ینقص منه شئ ؟ قال: السراج فی الدنیا یقتبس منه ولا ینقص منه شئ، قال: وفی الجنة ظل ممدود ؟ فقال (ع) الوقت الذی قبل طلوع الشمس کلها ظل ممدود قوله: ألم تر إلى ربک کیف مد الظل، قال: ما یؤکل ویشرب فی الجنة لا یکون بولا ولا غائطا ؟ قال (ع): الجنین فی بطن امه، قال: أهل الجنة لهم خدم یأتونهم بما ارادوا بلا أمر ؟ فقال (ع): إذا احتاج الانسان إلى شئ عرفت اعضاؤه ذلک ویفعلون بمراده من غیر أمر، قال: مفاتیح الجنة من ذهب أو فضة ؟ قال: مفتاح الجنة لسان العبد لا إله إلا الله، قال: صدقت واسلم والجماعة معه. 

    این وضعیت- که البته وضعیت درستی هم بود، نادرست نبود، باید از پیغمبر (صل الله علیه و آله) قبول کرد "ما ءاتکم الرسول فخذوا و مانهکم عنه فانتهوا" نتیجه اش این شد که عده ای که از گفتار و اعمال وکردار پیغمبر مطالبی را نقل میکنند، بشوند سررشته دار فکر و فرهنگ و عقدیده و در نتیجه عمل مردم مسلمان، و بالطبع یک چنین وضعی به وجود آمد. در چنین وضعی برای قدرتهای زمان، مخصوصاً قدرتهای باطل، امکان بهره برداری از این وضعیت و این قبول و اعتراف مردم خیلی به وجود می آید. یک قدرتسی که بر اساس باطل حکومت میکند و بر طبق ملاکها و معیارها و ارزشهای اسلامی به قدرت نرسیده، بلکه بر طبق ملاکهای جاهلی و ارزشهای دروغین و پنداری به حکومت و قدرت رسیده، اگر بتواند چند تا از این سررشته داران فکر و فرهنگ جامعه ی اسلامی را یا با پول، یا با زور، یا با رودربایستی، یا با رفاقت قبلی، به طرف خود جلب کند و بخرد، خیلی چیزها گیرش آمده؛ برای خاطر اینکه مردم نگاه میکنند ببینند این سررشته داران فکر چه میگویند، از پیغمبر (صل الله علیه و آله) چه نقل میکنند، چه فتوا میدهند؛ منتظرندد آن را بشنوند و عمل کننند. پس اگر از این افرادی که بر جان مردم و بر فکر مردم و بر عمل مردم و بر فرهنگ رایج تسلط دارند، کسی اطراف یک قدرت باطل و نابحق و نابجایی باشد، خیلی به سود آن قدرت خواهد بود. البته اگر قدرت حق هم از اینها داشته باشد، به سودش خواهد بود.

    از کتاب همرزمان حسین (سلام الله علیهم اجمعین)، فصل: علما؛ سررشته داران فکر و فرهنگ در تاریخ اسلام، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 257.



    اینجا مسئله ی شهادت خیلی مشکل می شود حتی اگر بفرمایید که احدی الحسنین است چرا که وقتی ما امامان ابن الرضا را مشاهده می کنیم، توجه بفرمایید که اینها درست است که آن پس مانده ی لای دندانی را که از آب دماغ بز هم یحتمل کثیفتر است را برگزیدند و خط امامت را ادامه دادند تا امامت رسید به حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف. و اما در این راه همه و همه نیز شهادت را برگزیدند و لا غیر. سری که در غیبت آن حضرت نهفته است در اینجا است که ما اصلا وجود مبارک ولی فقیه را درک نمی کنیم چرا که فقه و فقاهت و فقیه و تفکر درست را حتی درک نمی کنیم. این آن مسئله ای است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را تنزل می دهد به ریاضی فیزیک و نه حتی متافیزیک و ماوراء الطبیعه؛ چه رسد به اینکه بالواقع هم نظرمان این باشد که بخواهیم مثلاً از ریاضی فیزیک ارتقاء حتی کسری از درجه ای پیدا کنیم به مباحث الهی.
    دلیل این مسئله را از این بنده ی حقیر بپرسند، عرضم این است که آن شیطان بزرگی را که باید از او پرهیز کرد و بلکه کشت اگر بموقع بزانو در نیاوری و بلکه از پا نیاندازی اش، داستان می شود یک کشمکشی که شیطنتش در بین همه و همه ی ادیان تا ابد ادامه خواهد داشت. و دین و مذهبی را باقی نخواهد گذاشت، چه رسد به اینکه بخواهیم به فقه و حکمت و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازیم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾


    وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿الإسراء: ٤﴾



    4578.امام صادق علیه السلام : عیسى بن مریم گفت : بیماران را طبابت کردم و به اذن خدا آنان را درمان کردم ، کورانِ مادر زاد و مبتلایان به پیسى را به اذن خدا بهبود بخشیدم ، و مردگان را به اذن خدا زنده کردم، اما احمق را نتوانستم اصلاح کنم.


    15344.امام على علیه السلام ـ در وصف پیامبر صلى الله علیه و آله ـفرمود : پزشکى است که با طبِّ خود همواره میان مردم مى گردد. مرهمهایش را آماده کرده و نیشترش را سرخ نموده است و آنها را بر هر جا که نیاز باشد، مى نهد : بر دلهاى کور و گوشهاى کر و زبانهاى گنگ. با دارویش در پى یافتن جایگاههاى غفلت و مراکز سرگردانى برمى آید [تا دارویش را بر آنها نهد].




    سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

    وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

    مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

    کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

    دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

    و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

    گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

    این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

    سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

    گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

    جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

    فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

    گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

    گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد


    http://www.feynmanlectures.caltech.edu/I_15.html


    بنده ی حقیر داشتم یک قسمتی از درسهای فاینمن از کَل تک را کپی پیست می کردم که متوجه شدم که بجای تا و سین، دو تا یا سین نشان می دهد. این قسمت آنجایی است که از یک فضاپیما می گوید و دارد ایده ی همزمانی را بیان می کند که در آخر زیرفصل 15.6 با عنوان Simultaneity است. پاراگراف مورد بحث بعد از تصحیح اشتباهات حتی المقدور مورد بحث این است:

    Suppose that a man moving in a space ship (system SS′) has placed a clock at each end of the ship and is interested in making sure that the two clocks are in synchronism. How can the clocks be synchronized? There are many ways. One way, involving very little calculation, would be first to locate exactly the midpoint between the clocks. Then from this station we send out a light signal which will go both ways at the same speed and will arrive at both clocks, clearly, at the same time. This simultaneous arrival of the signals can be used to synchronize the clocks. Let us then suppose that the man in 

    S′
    synchronizes his clocks by this particular method. Let us see whether an observer in system 
    S
     would agree that the two clocks are synchronous. The man in 

    S′
     has a right to believe they are, because he does not know that he is moving. But the man in 
    S
     reasons that since the ship is moving forward, the clock in the front end was running away from the light signal, hence the light had to go more than halfway in order to catch up; the rear clock, however, was advancing to meet the light signal, so this distance was shorter. Therefore the signal reached the rear clock first, although the man in 

    S′
     thought that the signals arrived simultaneously. We thus see that when a man in a space ship thinks the times at two locations are simultaneous, equal values of 

    t′
     in his coordinate system must correspond to different values of 
    t
     in the other coordinate system!

    جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
    چون ندیدند حقیقت ره افسانه زند.
    ...
    آتش آن نیست که از شعله ی او خندد شمع
    آتش آن است که در خرمن پروانه زدند.

    در تعریف طبیب دوار در میزان الحکمه، چندین بار این حدیث از نهج البلاغه بکار گرفته شده است: به عنوان طبیب نفس، رسالت مبلغ، مراعات مقتضای حال، آنچه دل را درمان می کند، داروی غفلت، ....

    و منها: طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ؛ یَضَعُ ذلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ؛ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ، وَ آذَانٍ صُمّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ؛ مُتَتَبّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکْمَةِ؛ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ فَهُمْ فِی ذلِکَ کَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ، وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیَةِ.

    او طبیبى است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش مى‌پردازد، مرهمهایش را به خوبى آماده ساخته، حتّى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محلّ زخمها ابزارش را گداخته است تا در آن‌جا که مورد نیاز است، قرار دهد براى قلبهاى نابینا، گوشهاى کر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است! با فروغ حکمت، عقل و خرد خویش را روشن نساخته و با آتش افروز دانشهاى روشنگر فکر خود را شعله‌ور ننموده‌اند، آنها در این قسمت همچون چهارپایان صحرایى و سنگهاى سخت و نفوذ ناپذیرند.


    یک جا اساطیر الاولین را داریم بازگو می کنیم و یک جا صحبت از امامان و امامزادگان است. و از میان این امامزادگان نیز یحتمل یکی از آنها همین امروز امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. آنجایی که سردار سلیمانی جلوی ترامپ در می آیند، بقیه دیگر چیزی نباید هم عرض کنند! بنده حقیر شخصاً از ایشان تشکر می کنم. ولی در این دنیایی که هر کسی یحتمل یک وقت دیدید مدعی خدایی و پیغمبری و امامت است این به خودی خود یک زیرکی خاصی هم می خواهد که به کسی بتواند به هر کس می رسد به مقتضای حال او جوابش را درست بدهد. نه همچون مجنون و دیوانه ای که حال خود را هم نمی فهمد و بلکه همچون طبیب دواری که دارو و مرهم می نهد و درمان می کند. مقتضای حال این است که از لحاظ سیاسی متوجه باشیم که کجا می شود ریاست جمهوری داشت و کجا باید پادشاهی داشت و جایگاه امام زمان عجل الله فرجه الشریف کدام است؟ یک وقت ملاحظه می شود که گویی همه امام زمان عجل الله فرجه الشریف شده اند. و اما چنین مسئله ای خود یک هسته ای دارد که مستلزم آن است که انرژیها و ذرات و ریسمانهای هسته ها بدرستی شناخته شوند. یک وقت یحتمل بنظر برسد که اینها در طلوع فجر واقع شده اند و یک وقت دیگری آنرا به عنوان غروب خورشید و ماه و بلکه کسوف و خسوف می بیند؛ بسته به اینکه مشاهده کننده کجا و چطور واقع شده است و مورد کدام آزمایش است. اینجا مثلاً ما ممکن است که بخواهیم آزمایش مایکلسون-مورلی در مورد باد اتری را آزمایش کنیم. یا اینکه ببینیم جام جم به ما چه می نمایاند و بلکه همینطور چه می شنویم و احساس می کنیم؟! و این قضایا می توانند ادامه پیدا کنند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴿البقرة: ١٢٠﴾

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ﴿المائدة: ٨٢﴾

    و قال فی کشف الحجب و الأستار (ص 27 ط کلکتة) ما لفظه:

    إنّ هذا الکتاب صنف فی مدّة یسیرة و أیّام قلیلة لا یکاد لأحد أن ینسخه فیها فضلا عن أن یصنّفه، إلى آخر ما قال.

    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله تستری مرعشی
    http://lib.eshia.ir/10271/0/22

    در این چند روزی که به این کتاب نگاه می کردم، راجع به کتاب کارن آرمسترانگ: حضرت محمد (صل الله علیه و الله و سلم) زندگینامه ی پیامبر اسلام با چندین نفر صحبت کردم. نظرات مختلفی گرفتم. بعضی گفتند کتاب را بیار ببینم. بعضی کتاب دیگرش را گرفتند و مقداری از ان را خواندند. بعضی حتی گفتند که 23 سال دشتی را هم خوانده ای؟! این کتاب از آن جهت مهم است که تا حدودی در همان فصل اول نویسنده دارد توضیح می دهد که چطور در آندلس آن زمان و در طول تاریخ بعد از آن، اهل کتاب با اسلام مقابله کرده اند. بنده این را عرض نمی کنم چرا که به این نکته ی کما بیش پوچ اعتقادی دارم که چون چنین است و لذا باید هم که با مهندسی وارونه با اهل کتاب مقابله ی به مثل کرد. دلیلش این است که آیه ی 82 مبارکه ی سوره ی مائده می فرماید که از قسیسین و رهبانان مسیحی با محبت ترین مردم نسبت به مومنین  هستند.
    و اما اینجا این سوال نیز مطرح است که بین قسیسین و رهبانان و قوم یهود و نصاری و حتی برهمنان و زرتشتیان و بوداییان و دیگر فلاسفه و ادیان، چرا دین اسلام و آیین حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم از همه بهتر است و چرا مسیحیان از دین مبین اسلام آنطور که بدانها ارائه شد برگشتند و مسئله آندلسی شد و تا به امروز هم باقی است! یعنی اسلام را ما مسلمانان درست نتوانسته ایم به اروپا و آمریکا و دیگر اقوام و ملل ارائه دهیم؟ البته بعضی اشکال خواهند کرد که دلیلش جهادی است که ما باید در آن کوشش و تلاش کنیم و جا زده ایم. دلیل دیگرش بعضی ایراد می کنند که ما در اسلام رهبان و قسیس نداریم. و اما بنده حقیر عرضم این است که ما به اندازه ی کافی  حتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نکوشیده ایم. بنده عرض کنم که شک داشتم که این کتاب نکند کتابی است زیرزمینی و قاچاقی چاپ شده است. و اما آنطور که پیدا است شهر کتاب آنلاین هم آنرا ارائه می دهد و لذا نمی تواند چنین باشد. و اما اینکه این حقیر با یکی دو نفر از اهل حوزه و طلبگی خودمان هم که صحبت کرده ام، می بینم که بعضی حتی بی تفاوت نسبت به مسئله هستند و بعضی دیگر حتی چیزی هم راجع بدان نشنیده اند.
    و اما حکمت متعالیه که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است انجا از کجا می آید؟ اینجا می توان به نظریه ی فوریه ی ابرتقارنهای مربوط به برنامه ی هندسی لانگلندز اشاره کرد که از یک ظرف به نظریه ی اعداد مربوط است و از سوی دیگر می تواند به موجهای گرانشی ارتباط پیدا کند:
    و لذا به این مقالات بهرام مشحون و چندراسکهار کهار بنگرید:

    https://arxiv.org/pdf/1806.08087.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1708.01040.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1801.06003.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1805.07080.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1409.7007.pdf
    https://arxiv.org/pdf/1807.09214.pdf

    به این کتاب تکینگیهای اتین گیس هم بنگرید:
    https://arxiv.org/ftp/arxiv/papers/1612/1612.06373.pdf

    در حقیقت بنده داشتم دنبال دنی کلگری در آرشیو می گشتم که رسیدم به فرانک کلگری در مقاله ی کهار-ثورن!

    درخیابان چهره آرایش مکن                 از جوانان سلب آسایش مکن 

    زلف خود از روسری بیرون مریز               در مسیر چشم ها افسون مریز

    یاد کن از آتش روز معاد                        جلوه ی گیسو مده در دست باد

    خواهرم دیگر تو کودک نیستی              فاش تر گویم عروسک نیستی

    خواهرم،این لباس تنگ چیست؟           پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟

    خواهرم،اینقدر تن نازی مکن                با اصول شرع لج بازی مکن

    خواهرم ای عاشق دین مبین               یک نظر ازواج پیغمبر ببین


      خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟

    مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟

    چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم

     که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟

    این گناه علنی از تو مسلمان زشت است

    تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟

    عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی

    ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای

    به کجا می روی از خیمه ی زهرا ، برگرد

    که به راه گنه و فتنه و ننگ آمده ای

    دل به دریای هوسها زده ای،غافل از این

    طعمه ای هستی و در کام نهنگ آمده ای

    تو چنان صیدی و صیاد هوس در پی توست

    از چه در معرکه ی تیر و خدنگ آمده ای؟

    صید صیاد شود ، کبک خرامنده ی مست

    از چه در دام خطر مست و ملنگ آمده ای؟

    چون که بودست حجابت،سپر تیر نگاه

    پس چرا بی سپر ای غافل منگ آمده ای؟

    بود تقوای تو زین مَهلَکه ها،پای گریز

    از خطر چون بگریزی تو که لنگ آمده ای ؟

    تو گلی هستی و گلچین هوس کرده کمین

    شیشه ای هستی و در معرض سنگ آمده ای

     برد گستاخی شهوت همه شیرینی عشق

    نوش بودی تو چرا زهر و شرنگ آمده ای؟

    رهبرت عشق و وفا بود و کنون نفس و هواست

    در خطر گاه ، چه بی فکر و درنگ آمده ای

    جای غفلت نبود، خواهر من قدر بدان

    که در این دار فنا ، گوش به زنگ آمده ای

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ﴿١ الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ ﴿٢ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿٣ کَلَّا ۖ لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿٤ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿٥ نَارُ اللَّـهِ الْمُوقَدَةُ ﴿٦ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿٧إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ ﴿٨ فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ ﴿٩

    4 - علی بن محمد بن بندار، عن إبراهیم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد، عن علی بن أبی حمزة قال: کان لی صدیق من کتاب بنی أمیة فقال لی: استأذن لی عن أبی عبد الله (علیه السلام) فاستأذنت له علیه فأذن له فلما أن دخل سلم وجلس ثم قال: جعلت فداک إنی کنت فی دیوان هؤلاء القوم فأصبت من دنیاهم مالا کثیرا وأغمضت فی مطالبه؟ فقال أبو عبد الله (علیه السلام): لولا أن بنی أمیة وجدوا من یکتب لهم ویجبى لهم الفئ [2] ویقاتل عنهم و یشهد جماعتهم لما سلبونا حقنا ولو ترکهم الناس وما فی أیدیهم ما وجدوا شیئا إلا ما وقع فی أیدیهم، قال: فقال الفتى: جعلت فداک فهل لی مخرج منه؟ قال: إن قلت لک تفعل؟
    قال: أفعل، قال له: فاخرج من جمیع ما اکتسبت فی دیوانهم فمن عرفت منهم رددت علیه ماله ومن لم تعرف تصدقت به وأنا أضمن لک على الله عز وجل الجنة، قال: فأطرق الفتى رأسه طویلا ثم قال: قد فعلت جعلت فداک، قال ابن أبی حمزة: فرجع الفتى معنا إلى الکوفة فما ترک شیئا على وجه الأرض إلا خرج منه حتى ثیابه التی کانت على بدنه، قال: فقسمت له [3] قسمة واشترینا له ثیابا وبعثنا إلیه بنفقة قال: فما أتى علیه إلا أشهر قلائل حتى مرض فکنا نعوده قال: قد خلت علیه یوما وهو فی السوق [4]قال: ففتح عینیه ثم قال لی: یا علی وفی لی والله صاحبک، قال ثم مات فتولینا أمره فخرجت حتى دخلت علی أبی عبد الله (علیه السلام) فلما نظر إلی قال: یا علی وفینا والله لصاحبک، قال: فقلت: صدقت جعلت فداک هکذا والله قال لی عند موته.
    الکافی الشریف، الطبع الاسلامیه، شیخ کلینی، جلد 5، ص 106
    http://lib.eshia.ir/11005/5/106


    بنده حقیر یادم هست که یک بار در موسسه ی زبانی داشتم انگلیسی درس می دادم. و نمی دانم چطور بود که کتاب از سانتریفیوژی می گفت و عکسش را هم انداخته بود که معمولاً فضانوردان در آن قرار می گیرند که بطور مصنوعی زیر آزمایش فشارهایی بالاتر از گرانش و جاذبه ی زمین واقع شوند. مثل این دستگاه های چرخ و فلک است که فضانوردان یا یحتمل حتی خلبانها در آن می نشینند و باید فشار حاصله از سانتریفیوژ را تحمل کنند. چون این فشار زیاد می شود و خلبان و فضانورد هم باید در عین حال هوشیاری خود را حفظ کنند، گاهی هم اتفاق می افتد که طرف زیر فشار زیاد از حال می رود.
    اما چرا این را از کلاس انگلیسی می گویم؟ دلیلش این است که اتفاقاً برای شاگردانی که بیشتر هم دبیرستان را تمام کرده بودند، از بی وزن شدن هم گفتم؛ و اینکه چطور ممکن است کسی آنطور که مثلاً در آسانسورها اتفاق می افتد احساس بی وزنی کند؟ این را بنده حقیر آنجایی که در بحث با آقای مهندسی صحبتش پیش آمد عنوان کردم، ولی به هر حال هیچ کدام از شاگردان نتوانست جواب درستی بدهد. مثلاً یکی گفت که خودت را از بلندی ای پرت می کنی پایین! این البته طوری نیست که بی وزنی را درست احساس کنی گذشته از اینکه اصطکاک هوا را هم داریم. مخصوصا اضطرابی که این کار در خود دارد و خطری که در پایان کار نهفته است که خودکشی محض است، همه و همه دست به دست هم داده و باعث می شوند که سقوط کننده بی وزنی را اصلا یادش برود و بیشتر به لحظه ی پایانی اضطراب انگیز آن بیاندیشد که زندگی تمام خواهد شد. و لذا این نوع از بی وزنی به کسی هم پیشنهاد نمی شود! لطفاً کسی از این خطرها نکند. البته بعضی از جنایتکاران گویی هنوز هم از این کارها با کسانی که دشمنان خود می پندارند می کنند. و برای بعضی جرایم قضایی هم گویی چنین حکمهای اعدامی داریم.
    راستی رفته بودم نماز جمعه، امام جمعه ی محترم از گناه می فرمودند، و این حقیر نیز از قسمت پرسش و پاسخ به سوالات شرعی رد می شدم از حاج آقا سوال کردم که حاج آقا مسئلةُ. بعضیها خودشان گناه می کنند و بعد گناهش را هم می اندازند گردن آخوندها! ایشان فرمودند که اینها را باید اعدام کرد. بنده دیدم نمی شود به ایشان در چند کلمه جواب داد و دست ایشان را فشردم. و اما اینجا خیلی نکته ها نهفته است که مثلاً یکی از آنها همین است که اگر این شخص گناه کار خودش هم آخوند بود، آنگاه چه؟!
    برگردیم به بی وزنی. همانطور که قبلاً هم اشاره شد، یک راهش این است که سوار هواپیما شویم و هواپیما تا یک حدودی صعود کند، بعد موتورهایش را کما بیش خاموش کند یا اینکه روشن هم باشد ولی موتور مثل ماشین درجا کار کند! و بعد اجازه دهد که هواپیما سقوط آزاد داشته باشد و بموقع دوباره موتور را بداند که کی راه بیاندازد و روشن کند. مادامی که هواپیما دارد در آن چند لحظه ای که سقوط آزاد می کند سرنشینان آن کما بیش نیز دچار بی وزنی می شوند؛ چرا که هنوز ما مشکلاتی از قبیل اصطکاک هوا با هواپیما را نیز داریم و یحتمل دقیقاً بی وزنی احساس نشود ولی به هر حال نزدیک به بی وزنی احساس خواهد شد!
    اینجا یک شباهتهایی هم هست بین بی وزنی و جاذبه ی زمین و دیگر سیارات و از آن طرف وقتی که یک مرتبه قیمت نفت می رسد به بالای صد دلار یا قیمت دلار یک مرتبه از ده هزار ریال می رسد به چهل هزار ریال؛ یا اینکه الان از 42000 ریال می رسد به می فرمایند بالای صد هزار ریال! یعنی انگار قیمتها و مالیتها آن ارزش خود را آیا از دست می دهند. روایتی که در بالا آمده است در کتاب همرزمان حسین علیه السلام در صص 177-178 از صدیق علی بن ابی حمزه آمده است. گاهی اوقات امام می فرماید که "راهش این است که هر چه داری و نداری، همه را بریزی بیرون. این چیزهایی که تا کنون از طریق بنی امیه پیدا کرده ای، اینها قیمت و مالیت ندارد. چون از طریق ظلم به دست آمده؛ اینها را بریز بیرون." اما گاهی اوقات نقدینگی افزایش یافته است. این را که نمی شود ریخت بیرون. در حقیقت این مالها و پولها حکم بیت المال را نداشته باشد ولی در بانکها و بورس و امثالهم در گردش است. و لذا وقتی از کنترل خارج می شوند که درست مدیریت نشوند. گویی اقتصاد دچار بی وزنی لحظه ای می شود تا دوباره به حالت عادی خود باز گردد. و این میان حتی ممکن است آنهایی که اطلاعات درونی دارند منفعت زیادی کنند و بعضی هم که نمی دانند چی به چی است، یک وقت دیدید دچار مشکلاتی شدند و حتی ورشکسته شدند. یک نوع سقوط آزاد اقتصادی است گویی که دارد رخ می دهد.
    و اما نکته ی قابل توجه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مسئله کجا است؟ الگو، الگو، الگو! بنده عرضم این است که ما یک الگویی باید داشته باشیم آنچنان که هر کسی باید شریعت را خود بیاموزد هر چند که بعضی هم همین شریعت را همچون پیامبران لدنی می دانند. و اما بقیه باید آنرا حتی مقدور تا آنجا که ممکن است بیاموزند و بدان عمل کنند. مسئله ی رستم و سهراب شاهنامه ی فردوسی یک مسئله است و اما کربلای حسینی حماسه ای دیگر است. همانطور که ما می بینیم که نوجوانان ما به جبهه رفتند، همانطور هم نوجوانان باید کتبی مثل همرزمان حسین را بیاموزند. ماها دیگر ازمان گذشته است. این جوانان هستند که باید بیاموزند. و آن هم جوانان نخبه و بلکه نخبه ترین جوانان چنین کتابهایی را می توانند یاد بگیرند. و اما آنهایی که عملاً خود به جبهه رفته اند و عاشورا و کربلا را زندگی کرده اند خود از نوعی دیگرند. این درست است؛ و از آن طرف عاشورا و کربلا را طوری آموختن که جلوی دشمن را از همه طرف سد کند و بلکه باعث شود کل عالم مسلمان شوند و اسلام بیاورند، درهمتنیدگیهای دیگری را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می طلبد. کلنا عباسک یا سیده زینب سلام الله علیها. مسئله این است که حجابهای علمی آنطوری برداشته شود که حضرت زهرا سلام الله علیها در امان است آنطوری که حضرت امام نیز می فرمودند که در مناجات شعبانیه آمده است، کلی فرق دارد با وقتی که حجابها از نوع دیگری دریده شوند و فرو ریزند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِی إذا دَعَوْتُکَ وَاسْمَعْ نِدائِی إِذا نادَیْتُکَ وَاقْبِلْ عَلَیَّ إِذا ناجَیْتُکَ... إِلهِی هَبْ لِی کَمال الاِنقطاعِ إِلَیْکَ وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلى مَعْدِنِ العَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
    سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ ۖ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢

     وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥

    از برهمتنیدگی دو آیه ی فوق، مطلوب است تعبیر سعدی از وضعیت شام و رفتن وزرا به روستا و وزارت روستاییان بعنوان وزیر و وکیل! و بلکه ائمه و وارث شدن مستضعفین جهان. معنای مسئله این است که جای اشراف در اصحاب کهف در یک انقلابی با مستضعفین جهان تعویض می شود! و نه فقط آن است که در یک اتفاق تصادفی جای گدا و شاه عوض می شود. البته بنظر این حقیر، علیشاهعوض هم برای شهریار یک اسم دلنشینی است! اما آن معنای دیگر یک انقلاب امام زمانی دیگری است کانه گویی همه و همه امام زمانی می شوند آنطور که اگر به شما بفرمایند که امام زمان در این جمع است، کسی نتواند بگوید که کدام به کدام است! به عبارت دیگر یک مرتبه گویی یک انفجار نوری رخ می دهد که همه و همه می شوند شهریاران علیشاهعوضها. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
    سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ ۖ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که یک اصل عدم قطعیت کوانتمی می فرماید در آیه ی بالا در شمارش تعداد اصحاب کهف نهفته است! و لذا سوال این است که این چطور می تواند به برهمتنیدگی فوتونها و ... نه فقط در رابطه با حرکت و سکون در فضا و بلکه حتی حرکت یا سکون در زمان و بلکه فضا-زمان نیز ربط پیدا کند؟!
    با سلام خانم دکتر،
    قانون تامس قاعدتاً همه جای دنیا کار می کند الا ایران! شما سخنرانی آقای دکتر مشحون را در نظر بگیرید، می گوید که در کلکیوم دانشکده ی ریاضی آی پی ام انجام می شود و در اولین چهارشنبه ی هر ماه انجام می شود. و بعد سخنرانی ایشان می گوید که 18 جولای است. تازه ماه میلادی را هم حساب کنید باز درست در نمی آید. کلگری را حالا کاری نداریم که اصلا معلوم نیست که چطور کنسل شد و بعد دوباره از کلکیوم سر در آورد ایشان.... باید یک کلکی در کار باشد که نمی شود هیچ چیزی به این سادگی اینجوریها پیش بینی کرد. حالا بفرمایید که این بنده ی حقیر است که متوهم است! و بنده این را هم عرض کنم که تازه اعلان هم می شود که ما وارد مسائل کوانتمی برهمتنیدگی فوتونها هم شده ایم که یحتمل این هم با کل ماجرا تناقضی ندارد چرا که یحتمل این فوتونها باعث می شوند مثل ابن عربی و ابن رشد که به هم می رسیدند و مثلاً همه ی حرفهایشان را گویی یک عمر است که دارند به هم می زنند و اما هیچ کس خبردار نبوده است الا خودشان و بس، و اصلا وقتی همدیگر را ملاقات می کنند یک کلمه بین آنها رد و بدل نمی شود، این تناقضات ظاهری هم یحتمل از همین نوعها است، حتی آری و نه هم نداریم!!! یعنی می شود؟ شما تشریف نبردید به کلکیوم استاد مشحون؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته
    بنده حقیر یک چیزی را خدمت خانم دکتر راجع به کلکیوم ریاضی  (mathematics colloquim)  در آی پی ام که تبلیغ کرده بود استاد بهرام مشحون چهارشنبه 18 ژوییه سخنرانی دارد و حال آنکه کلکیوم می گوید که در اولین چهارشنبه ی ماه است گفتم. و مسئله را به گفتار رد و بدل شده بین ابن عربی و ابن رشد تشبیه نمودم. و اما بعد دیدم که عجب کلکی است این کلکیوم! همین را اتفاقاً دکتر علی اکبر صالحی در تلویزیون دیدم که در مورد فن آوری کوانتمی در برهمتنیدگی فوتونها می فرمایند که چطور فوتونها می توانند این برهمتنیدگی را حتی در فاصله های دورتر و دورتر نیز ایجاد کنند و لذا این فن آوری می تواند مشکل اینترفرانس یا اینترسپت نمودن پیامها را آنطور که مثلاً می شود از پخش اخبار جلوگیری کرد را حذف کند! و اما این خود یک انقلابی است که بسیار هم قابل تامل است که آیا در چه حدودی است و چه افرادی می توانند آنها را دریابند و چه افرادی نمی توانند؟ مثلاً چنین چیزی را بنده از قول آقای خامنه ای در موزه ی شهدای امامزاده علی اکبر جایی خواندم.
    نکته ی دیگری که هست این است که در مورد سقوط هواپیماها می فرمایند که اگر کلید دست من باشد و کلید را از روی هواپیما بردارم، هواپیما سقوط خواهد کرد. این را داشتیم با آقای مهندسی صبح بحث می کردیم. مسئله این است که اگر کلید را بردارد و موتورها خاموش شوند، آنگاه دو مسئله هست. یکی اینکه یا به موقع دوباره کلید را در جایش می چرخاند و هواپیما را روشن می کند و آنرا از حالت سقوط آزاد در می آورد. یا اینکه خیر. اجازه می دهد که هواپیما سقوط کند. یعنی یک وقت هست که به قصد می خواهد هواپیما سقوط آزاد داشته باشد برای اینکه سرنشینان آن را مایل است که به بی وزنی برسند. و اما گاهی هم دست او نیست که کلید را بچرخاند و دوباره بتواند روشنش کند و لذا هواپیما سقوط می کند. اینجا مهم است که مسئله ی جبر و اختیار را درست بررسی کنیم که تا کجا می توان هواپیما را اجازه داد که سقوط کند. و همینطور هم باید در نظر داشت که در مسئله ی مشابه که حرف از آنجا آغاز هم شد، مسئله این است که آیا ما تا چه حدودی در این آیه ی شریفه به عنوان بندگان خدا دخیل هستیم که وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ 
    یعنی تقدیر العزیز العلیم یک وقت در این است که آندلس اسلامی است و یک وقت هست که آندلس می خواهد از اسلام برگردد و اینکه حال ما در کجای مسئله اصلا واقعیم؟! 

    ۱. إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿الأعراف: ٥٤﴾
    ۲. إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ﴿یونس: ٣﴾
    ۳. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ ﴿هود: ٧﴾
    ۴. الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَـٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا ﴿الفرقان: ٥٩﴾
    ۵. اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ ﴿السجدة: ٤﴾
    ۶. وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ﴿ق: ٣٨﴾
    ۷. هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُفِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الحدید: ٤﴾

    و البته بعضی اشکال هم می کنند که قرآن همچون شاهنامه ی فردوسی اساطیر الاولین هم هست همانطور که در خود قرآن هم بدان اشاره شده است که چنین می فرمایند:
    ۱. وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُالْأَوَّلِینَ ﴿الأنعام: ٢٥﴾
    ۲. وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـٰذَا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُالْأَوَّلِینَ ﴿الأنفال: ٣١﴾
    ۳. وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿النحل: ٢٤﴾
    ۴. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَـٰذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿المؤمنون: ٨٣﴾
    ۵. وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَىٰ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًا ﴿الفرقان: ٥﴾
    ۶. لَقَدْ وُعِدْنَا هَـٰذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿النمل: ٦٨﴾
    ۷. وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّـهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴿الأحقاف: ١٧﴾
    ۸. إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿القلم: ١٥﴾
    ۹. إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿المطففین: ١٣﴾

    فاینجا بحث خیلی می تواند طولانی شود و تمامی هم ندارد. اما اینکه می فرمایند محور زمین حول خورشید 23 درجه تمایل دارد، شما توجه بفرمایید که قائمیت خورشید بر کعبه در 23 روز اختلاف است با قائمیتش بر کجا؟ اختلاف دارد با قائمیتش بر نقطه ی انقلاب تابستانی (summer equinox). یعنی در کما بیش +90 90 روزی که در تغییر بین ماه های بهاری و تابستانی است انقلابی که رخ می دهد این است که طولانی ترین روز سال در نقطه ی انقلاب تابستانی رخ می دهد که همان اول تیر باید باشد. و لذا گویی هر روزی یک درجه است. و آنگاه ما باید 360 درجه یا 360 روز داشته باشیم. و اما می فرمایند که ما نه 360 روز که 365 روز و اندی داریم بسته به اینکه آیا سال کبیسه هم باشد یا خیر. همه ی هندسه های مختلفی که ما داریم و ریاضی فیزیک و نجوم حاکی از این است که فصلهای سال را درست محاسبه کنیم. این حداقلی است که ما انتظار داریم که از وضعیت آب و هوایی و نجومی زمین و ماه و خورشیدو ستارگان و کهکشانها دریابیم. اما مسئله به اینجا ختم نمی شود. مسئله این هم هست که آیا آندلس است که می خواهد از چنگ اسلام بقول معروف بگریزد و حال آنکه فطرتش اسلام است؟ یا اینکه خیر، اسلام است که می خواهد گسترش یابد چون عالم محضر خدا است و در محضر خدا گناه نکنید! همه ی نکته ی اساسی قصه همینجا است. کجا؟
    اینجا که می فرماید:
    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥
    اینجا در مسئله ی مستضعفین است که یحتمل اشتباهی رخ می دهد که آیا این مستضعفین هستند که خود می خواهند ائمه و وارثین شوند و حال آنکه توان آنرا ندارند و لذا مستضعفند؟! و این چه انقلاب جهانی ای خواهد شد؟ یعنی آنهایی که بر سر قدرتند، خود را بر حق هم نمی بینند و اما این قدرت را می طلبند چرا که مستضعفین را مستضعف فکری می پندارند و دارند از آنها سوء استفاده می کنند. و لذا می فرماید که و لا منبراً الا احرقه! و اما آنگاه منبر امام زمان کجا است آنچنان که گویی هیچ کلمه ای هم بین ابن رشد و ابن عربی گویی رد و بدل نمی شود که نمی شود؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ می شود؟ در بحث با آقای مهندس امروز صبح، سوالی را مطرح فرمودند که آیا خدا اول زمین را خلق کرد یا خورشید را؟ این سوال را در سطح کوانتمی اگر کسی بپرسد این است که آیا اول ماده را داریم یا انرژی را؟ و اما این مسئله در نسبیت خاص و عام و ذرات بنیادی فیزیک و گرانش اینطور معنا می یابد که ماده و انرژی یکی است. یا همان E=mc^2. و این را اینطور معنا می فرمایند که مسئله با سرعت نور است که ادغام شده است. و اما آنجا که می فرماید آن فن آوری کوانتمی مسئله اش چطور است که دو فوتون برهمتنیده شده مسئله اش چطور است؟ در هر فاصله ای که حساب کنید اینها آناً با از هم آگاه می شوند. یعنی می فرماید که آن چاله ی کوانتمی ای که "سنگی" یا ذره ای در آن بیاندازی، می تواند خود به خود بیرون بپرد وقتی در خلاء واقع شود و گرانشی نیز بر آن عمل کند، یا حتی گرانشی هم بر آن عمل نکند و بلکه  عملگرهای دیگری همچون ذرات یا انرژیهای بنیادین دیگری از جلمه فوتونها و بوزنها و فرمیونهایی بر آن ذره کار کنند.... 
    خوب، ما مثل اینکه هنوز به اصول اولیه ی کیهانشناسی و اینکه چرا جهان در حال انبساط است نیز وارد نشده ایم. و هر چقدر هم بگوییم هنوز این ابهام می تواند باقی بماند که بعضی هنوز اشکال کنند که آیا در انقلاب مستضعفین عالم کدام است؟ و کودتاهایی که بر ضد انقلاب مستضعفین می تواند اتفاق بیافتد کدام است؟ و بالاخره آن انقلاب جهانی امام زمان عجل الله فرجه الشریف کدام است؟ آیا همین است که بطور پتانسیل در خانه ات بنشینی و بتوانی به کل عالم بنویسی؟ همین؟ امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم همینطور خواهند بود؟ شمشیر نمی کشند؟ فقط قلم می زنند؟ یحتمل همرزمان حسین علیه السلام حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی چیز دیگری می فرماید تا روز قیامت ادامه دارد و در پیش است. مسئله احقاق الحق و ازهاق الباطل است. مسئله این است که کی حسینی است و از همرزمان او می شود و کی یزیدی است و با او حاضر است لعنت ابدی شود.
    نماد این مسئله آنجا است که کسی آیه ی 17 سوره ی احقاف را درست درک کند که می فرماید 
    با بدان یار گشت همسر لوط
    خاندان نبوتش گم شد
    سگ اصحاب کهف روزی چند
    با نیکان نشست و آدم شد
    استضعافی که اینجا وجود دارد از آن جنبه است که چه دوگانهایی هستند که نیروهای ضعیف و قوی را در مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنها با هم دوگان می کنند؟ یعنی شما آیا جایزید حتی به زبان آورید و اعتراف کنید که من بودم که به چه کسی ضربه زدم و سیلی زدم؟ این را اگر نزد خود است که توبه می فرمایید، مسئله ای است. و اما اگر علناً بفرمایید که من بودم که سیلی را زدم و ضربه زدم و در و دیوار بود که واقع شد. و من مسئولیتش را قبول می کنم. آیا این جایز است؟ خواهی نخواهی وقتی چنین واقعه ای اتفاق افتاده است، کیست که مسئول است؟ وقتی دعوایی است که واقع شده است؟ کیست که مسئول است؟ فرض بفرمایید که وقتی فردی معتاد می شود و به خود است که دارد صدمه می زند، کیست که مسئول است؟ و اما وقتی واقعه ی فاجعه ای در حدی واقع می شود که سیلی دارد و لای در دیوار قرار دادن دارد، این کیست که چنین واقع شده است نیز مهم است. و چرا و چطور چنین شده است نیز مهم است. و تشخیص مهم است. اینکه آن مجرم به سزای جنایت خود برسد هم مهم است. و اما انیجا آن مجرم کیست؟ کفر از کجا است؟ 
    اگر شما دارید از لحاظ درونی خود را مجرم می شمارید که من ساکت نشستم و دیدم که چنین و چنان شد که سیلی داشتیم و لای در و دیوار داشتیم. این جرم را تا آنجایی که می شود جبران کرد، مهم است. و اما اگر این را گفتی که بیشتر هم مجرم شوی و بیشتر هم جنایت کنی، وای بر تو ای ننگ روزگار. توبه ات این است؟ توبه ی نصوح ات این است که دیگران را مجرم بشماری و خودت کیف همه ی عالم را کنی؟ ننگ همه ی عالم بر تو ای ظالم. فاسق شده ای و بلکه کافر و مشرک و منافقی. تو از شمر و یزد و ابن زیاد هم بدتری. سیلی به که؟ و لای در و دیوار که را واقع کنی؟ به چه اعتراف می کنی؟ اینها اصلا شوخی بردار نیست! خدا لعنت کند هر چه ظالم است.... شارع مقدس غیر ممکن است از چنین چیزی بگذرد همانطور که سکوت بین ابن عربی و ابن رشد مسئله اش فقط سکوت نیست. و بلکه فریادی است که همه ی جهان را پر کرده است. فریاد مستضعفین عالم است برای عدالت خواهی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    47999
    ابن عربی 
    تجربه هایِ روحی ـ عرفانیِ شیخ، آن گاه که او هنوز در اشبیلیه بود، با خوابی آغاز شد، خوابی که در هنگامِ بیماری در نوجوانی دید و روند و روالِ زندگیِ او را دگرگون کرد. این دگرگونیِ روحیِ او پس از آن خواب، نخست نگاه و نظرِ پدرش را برانگیخت و سپس شگفتیِ دوستِ پدرش،«ابن رشد« را.
    ابنِ رشد در سال هایِ 565 ـ567/ 1169 ـ1171، قاضیِ اشبیلیه بود و پس از آن قاضیِ قرطبه شد ـ همان جا که ابنِ عربیِ جوان، چنان که خواهیم گفت، با او دیدار کرد. یکی از آخرین چیزهایی که ابنِ عربی در اندلس، پیش از رفتنِ همیشگی از آن جا، در سالِ 595 دید، جنازه یِ همین فیلسوف و قاضیِ قرطبه «ابنِ رشد » بود. آیا ابنِ رشد آخرین رشته یِ پیوندِ ابنِ عربی با اندلس و مغرب بود، و چون این رشته با مرگِ ابنِ رشد پاره شد، ابنِ عربی به اندیشه یِ رفتن بی بازگشت افتاد؟
    در سالِ 1195، خلیفه ابویوسف یعقوبِ منصور، برایِ جنگ با پادشاهانِ کاتولیک به پشتیبانی و همراهیِ فقیهان و در پی، پشتیبانیِ پیروان و مقلّدانِ آنان نیاز داشت.در همین گیر و دارها بود که فیلسوفِ قرطبه تبعید شد و کتاب هایش مصادره گشت و بر حرام بودنِ خواندن و آموختنِ فلسفه فتواها داده شد. شاید همین محنت و مصیبت ها و پی آمدهایِ آن ها، یکی از انگیزه هایی بود که ابِنِ عربی را به اندیشه یِ رفتن از مغرب به مشرق انداخت. هر چند چنین می نماید که این اندیشه تا پس از مرگِ فیلسوف و بردنِ جنازه یِ او از مراکش به قرطبه انجام نگرفت.
    دیدگاهِ ابنِ عربی درباره یِ فلسفه و فیلسوفان و عقل گرایانی که برداشت ها و دریافت هایِ خویش را بر شیوه هایِ منطق بنیاد می نهند، بنیاد گرفته بر دیدگاهِ کلّیِ او درباره یِ حقیقت است ـ حقیقتی که حدّ و مرز و قید و بند نمی پذیرد. بر این پایه، آن چه فیلسوفان به شیوه یِ خویش به آن می رسند، تنها چهره و سویه ای، ودستی بالا چند چهره و سویه، از حقیقت است و نه همه یِ چهره ها و سویه هایِ آن. و از آن جا که از دیدگاهِ اسلامی «هر که بکوشد بهره ای می برد». (= لکّل مجتهد نصیب)، و «هر که بکوشد، اگر بر صواب رود، دو پاداش و اگر بر خطا رود، یک پاداش دارد»(= المجتهد له اجران، ان اصاب و له اجر واحد، ان اخطأ)، ابن عربی هیچ کس را در ایمانش بر خطا نمی داند، اگر چه در اندیشه و دیدگاه به خطا رفته باشد. از همین جاست که در دیدگاهِ شیخ، «تکفیر » و کافرشماری جایی ندارد. خطا همواره آن گاه روی می دهد که کسی هر که باشد چنین بپندارد که دید و دریافتِ او از حقیقت، دید و دریافتِ پایانی و همه سویه است.
    شاید آن چه شیخ در فتوحات، درباره یِ دیدارهایش با بزرگِ فیلسوفانِ روزگار، ابنِ رشد، آورده، به روشنی و آشکارا بتواند دیدگاهِ او را درباره یِ حدّ و مرزِ اندیشه یِ فلسفی و تواناییِ آن در نزدیک شدن به حقیقت بازنماید. از آن زمان که هانری کربن، کتابِ ارجمندش، خیالِ خلاق نزدِ ابنِ عربی را نوشت و در آن کتاب، دیدارِ شیخ و ابنِ رشد را به بررسی نهاد تا از راهِ بازنماییِ مغز و ژرفایِ آن، فلسفه یِ عقلیِ ارسطویی را ـ به ویژه از دیدگاهِ ابنِ رشد، با فلسفه یِ اشراقی و تصوّف از دیدگاهِ ابنِ عربی، ـ بسنجد و تفاوت و دوگانگیِ آن ها را نشان دهد، همواره این دیدارِ دو شیخ، کانونِ همه یِ پژوهش هایِ غربی و عربی درباره یِ ابنِ عربی بوده است (چنان که) در مجله یِ دانشگاهِ امریکایی قاهره با نام الف: المجله البلاغه المقارنه ، که شماره یِ شانزدهمِ آن در سالِ 1996به «ابن رشد و میراث عقلانی در شرق و غرب» ویژه شده، دو پژوهشگر، یکی عربی و دیگر غربی، دلالت هایِ رمزیِ دیدارِ فیلسوف و قاضیِ قرطبه با شیخ اکبر را به بررسی نهاده اند. شاید به جا و سودمند باشد، پیش از آن که ببینیم این دو پژوهشگر با داستانِ دیدارِ دو شیخ چه کرده اند، همه یِ داستان را پیشِ روی خواننده گذاریم تا بهتر بتواند بحث و بررسی ها را دنبال کند. داستانِ ابنِ عربی از چند بخش فراهم آمده که ما از پیشِ خود آن ها را شماره می گذاریم تا آشکار شود که چگونه هر پژوهش گر، بر بخشی از داستان درنگ کرده و آن را کانونِ بررسیِ خویش گرفته است، و بر پایه یِ دریافتش از کانونِ داستان، دیگر بخش هایِ آن را تأویل کرده است.
    شیوه یِ ما در این بررسی چنین خواهد بود که خواهیم پنداشت گویا با ساختاری داستانی سرو کار داریم، و پیداست که در این گونه ساختارها، نقشِ حافظه را در بازسازیِ رویدادها، نباید نادیده گرفت. به دیگر سخن، ما باید شخصیتِ «راوی » ـ ابن عربیِ نویسنده یِ فتوحات ـ را از شخصیتِ «قهرمانِ » داستان ابنِ عربی جوان، ابنِ عربی جوانی که به قلمِ ابنِ عربی پیر، نقاشی شده جدا سازیم. این جداسازیِ تحلیلی و پژوهشگرانه، می تواند ما را در بررسیِ سیاقِ آشکار ـ پنهانِ داستان، تا اندازه ای آزادی بخشد ـ سیاقی که از یک سوی، آشکار است و در همین حال از سویِ دیگر، از فضایِ داستان غایب و پنهان است ـ و رازِ آن، مسافت و فاصله ای است در ساختارِ داستان، که ما میانِ «راوی » و «قهرمان » فرض کرده ایم. این شیوه، شیوه ای همگانی و عمومی است که ما آن را در داستانِ دیدارهایِ شیخ با فیلسوف به کار خواهیم گرفت ـ دیدارهایی که ابنِ عربی، رویدادهایِ آن را در دفترِ نخستِ فتوحات، بابِ پانزدهم با نامِ «الانفاس و معرفه اقطابها المحققین بها و اسرارهم» به شیوه یِ زیر گزارش کرده است:

    1.دیدارِ نخست

    روزی در قرطبه نزدِ قاضیِ شهر، ابوالولید ابنِ رشد رفتم. ابنِ رشد، از دوستانِ پدرم بود و چون شنیده بود که خداوند در خلوت، فتوحاتی به من ارزانی داشته به شگفت آمده بود و دوست داشت مرا ببیند. پدرم مرا به بهانه یِ کاری نزدِ او فرستاد تا او مرا ببیند. من هنوز نوجوانی بودم که بر چهره ام مویی نروییده بود و پشتِ لبم سبز نشده بود. چون مرا دید، برایِ خوش آمد از جا برخاست، به سویِ من آمد و روبوسی کرد و گفت: آری. گفتم: آری. چون دید خواسته یِ او را دریافتم، بیش تر شادمان شد. سپس چون حس کردم که چه چیزی او را شادمان کرد، گفتم: نه. درهم شد، رنگش دگرگون گشت و درباره یِ آن چه دریافته بود، به شک افتاد و گفت: در کشف و شهودهایِ عرفانی، داستان را چگونه یافته اید؟ آیا به همان گونه است که اندیشه و نظر نیز می یابد؟ گفتم: آری ـ نه. و میانِ همین «آری » و «نه» است که جان ها از لانه هایِ خود پر می کشند و گردن ها از پیکرها ـ رنگش زرد شد، لرزید و لاحول کنان نشست و خواسته یِ مرا در نیافت. و این نکته، درست همان چیزی است که آن قطب، یعنی «مداوی الکلوم» باز نموده بود.

    2.دیدارِ دوم: آرزویی که بر آورده نشد!

    پس از این دیدار، از پدرم خواست که با ما دیدار کند تا دیدگاه هایِ خویش را با ما در میان گذارد، تا آشکار شود ( که آن دیدگاه ها با دریافت هایِ ما) موافق اند یا مخالف. او عقل گرا بود و اهلِ اندیشه و نظر، امّا خدا را سپاس گزارد از این که در روزگاری زندگی می کند، که می بیند کسی درس نخوانده و ناآموخته و کتاب و استاد ندیده، به خلوت می رود و این گونه (آگاه و دانا) از خلوت بیرون می آید. می گفت: این ها را ما باور داشتیم و اثبات کرده بودیم، امّا ندیده بودیم. خدا را سپاس که در روزگاری هستم که یکی از این کسانی که درهایِ بسته به رویِ او گشوده شده و ناخوانده به معرفت ها رسیده نیز زندگی می کند. خدا را سپاس که مرا به دیدارِ او توفیق داد.

    3.دیدارِ سوم: کجا و کی؟

    خواستم برایِ بارِ دوم با او دیدار کنم و خدا، از رویِ مهربانی در «واقعهِ» ای این دیدار را فراهم کرد. در آن واقعه، میانِ من و او پرده یِ نازکی بود که من از پشتِ پرده او را می نگریستم، امّا او مرا نمی دید و جای مرا نمی دانست، سرگرمِ خود بود و از من غافل. ( به خود) گفتم: او برایِ آن چه ما در آنیم ساخته نشده.

    4. آخرین دیدار: پس از مرگ

    دیگر او را ندیدم تا آن که از دنیا رفت. در سال 595 بود که او در مراکش از دنیا رفت، و پیکرِ او را از مراکش به قرطبه بردند و در آن جا به خاک سپردند. هنگامِ بردنِ او به قرطبه، تابوتی را که پیکرِ او در آن بود، در یک سویِ مرکب، و کتاب هایِ او را برابرِ تابوت در سویِ دیگرِ مرکب نهادند. در این هنگام، من ایستاده بودم و می نگریستم. فقیهِ ادیب، ابوالحسن محمد بن جبیر، کاتبِ سید ابی سعید؛ و دوستم، ابوالحکم عمرِ بنِ سراجِ ناسخ، نیز با من بودند.
    ابوالحکم رو به ما کرد و گفت: هم سفرِ امام ابنِ رشد را در مرکبِ او می بیند؟ این است امام و این هاست کارها و نوشته هایِ او.
    ابن جبیر به او گفت: پسرم! خوب نکته ای گفتی، دهانت نشکناد. و من، این نکته یِ نغزِ پند آموز را این گونه در بیتی سرودم تا یاد و یادگاری از آن روز و روزگار باشد، و امروز از آن گروه ـ که خدا همه را بیامرزاد ـ جز من کسی نمانده است:
    ـ جز من کسی نمانده است:
    هذا الامام و هذه اعماله،
    یا لیت شعری هل اتت آماله؟
    این است امام و این هاست نوشته هایِ او،
    کاش می دانستم: آیا به آرزوهایش رسید؟
    ***
    «علی مبروک»،پژوهشگر، عرب(1) این دیدارِ چهارم و پایانی را کانونِ بررسیِ خویش گرفته و بر پرسشِ پایانِ بیتِ یاد شده درباره یِ آرزوهایِ فیلسوفِ قرطبه، درنگ کرده است. او بر این است که این پرسش، بیش از آن که نشانِ حیرت و «ندانمِ » ابن عربی باشد، نشانِ باورِ هوشیارانه یِ اوست که هیچ یک از آرزوهایِ ابنِ رشد بر آورده نشده است. و این را که ابنِ رشد و فکر و فرهنگِ او نتوانست ساختار و اوضاع و احوالِ فرهنگی ـ دینیِ عربی را دگرگون کند و در آن نشست و نفوذ نماید، نشانِ آشکاری از برآورده نشدنِ آرزوهایِ او می داند. «علی مبروک» در این ساختار، اشاره دارد به گرفتاری هایی که ابنِ رشد بدان ها دچار آمد و در پی، فکر و فرهنگِ او به حاشیه رانده شد، و ناگزیر بیرون از چارچوبِ فرهنگِ اسلامی ـ عربی، در شمال برایِ خویش زمینه یِ رشد و رویش یافت.
    این برداشتِ «علی مبروک » درباره یِ آرزوهایِ بر آورده نشده یِ ابنِ رشد، برداشت از سخنانِ ابنِ عربی نیست، برداشتِ اوست از تصویرِ رمزیِ یگانه ای که ابنِ عربی از صحنه یِ بردنِ پیکرِ ابنِ رشد از جنوب (مراکش) به شمال (قرطبه) پیشِ چشم نهاده است. چرا که، تنها پیکر و استخوان هایِ ابنِ رشد نبود که به شمال برده شد، کتاب ها و نوشته هایِ او، نیز چنان که در سخنِ ابنِ عربی آمده، با خودِ او به شمال رفت ـ نوشته هایی که برابرِ او در سویِ دیگرِ مرکب نهاده بودند.
    باید یادآوری کنیم که علی مبروک، این سخنان ابنِ عربی را چونان متنی رمزی می نگرد و به شیوه یِ رمزی می خواند، و می داند که زبانِ گزارش، گاه گویایِ چیزهایی است فراتر از آن چه از سطحِ روییِ سخن بر می آید. بر پایه یِ این قرائتِ رمزی، برابر نهادنِ استخوان هایِ ابن رشد با نوشته هایِ او بر دو سویِ مرکب، و هر دو را از جنوب (مراکش) به شمال (قرطبه) فرستادن، نماد و نمایشی است از رفتاری که دستگاهِ فکریِ عربی ـ اسلامی با ابنِ رشد داشت و او و فکر و فرهنگِ او را از خود راند و به شمال تبعید کرد. و در آن جا بود که اندیشه هایِ ابنِ رشد پذیرفته شد، زمینه یِ رشد و رویش یافت و به بار نشست؛ و به این گونه آرزوهایِ ابنِ رشد بر آورده گشت.
    پژوهشگرِ غربی «استیفن استلرز» هر چند در مقاله یِ خویش، (2) دیدارهایِ ابنِ عربی با ابنِ رشد را به گونه ای همه سویه به بررسی گرفته، با این همه بررسی و برداشت هایِ خویش را بیش تر بر دو دیدارِ نخست و سوم بنیاد نهاده است. سخنِ کانونیِ او نیز این است که موضوعِ طرح شده در این دیدارها، نه خودِ «معرفت » و شناخت (knowledge) که موضوعِ معرفت و شناخت ( the matter of knowledge) است (یعنی آن چه معرفت و شناخت بدان تعلق می گیرد). خواسته یِ او از «موضوعِ معرفت » نیز شناختِ «معاد» و زندگیِ دیگر است. این چارچوبی که استیفن آن را کانونِ گفت و گویِ ابنِ عربی با ابنِ رشد شمرده است، بنیادگرفته برچندین پایه است که در این جا باید اشاره وار آن ها را یاد کنیم. پایه هایی که هر چند ما نیز پاره ای از آن ها را می پذیریم، با بیش ترِ آن همرأی نیستیم:

    1.نخستین پایه این است که هر یک از ابنِ رشد و ابنِ عربیِ نوجوان، با دو دستگاهِ معرفتیِ جداگانه و ناسازگار پیوند دارند. به این نشان که فیلسوف قرطبه، خواهانِ دیدارِ ابنِ عربی نوجوان است. و همین، نشان می دهد که نوشته ای در کار نبوده تا با خواندنِ آن ها بتوان آن چه را برایِ ابنِ عربیِ نوجوان پیش آمده، دریافت و شناخت. نویسنده شیوه یِ فیلسوف را برایِ به دست آوردنِ معرفت و شناخت به خواندنِ کتاب و به کار گرفتنِ شیوه هایِ برهانی و منطقی ویژه ساخته است. برایِ او تنها کانالِ شناخت همین هاست. و از این روی، فیلسوف قرطبه برای بازنماییِ آن چه درباره یِ ابنِ عربی نوجوان شنیده، راهی جز دیدار ندارد. و از این جاست که برایِ دیدارِ او زمینه سازی می کند. از این پس خواهیم دید که باور به دو دستگاهِ معرفتیِ جداگانه، چیزی است که آشکارا، گزارشِ ابنِ عربی پیر از داستانِ دیدارِ ابنِ عربی نوجوان، گویای آن است.
    2. دومین پایه این است که داستانِ دیدار، در کتابِ فتوحات آن جا آمده که سخن از قطبِ «مداوی الکلوم» (= خضر) در میان است و سخنانِ او درباره یِ سنجشِ دنیا و بهشت که هر دو ساختاری همانند دارند و از خشت و آجر ساخته شده اند، با این دوگانگی که خشت و آجرهایِ دنیا از گل و گچ است و خشت و آجرهایِ بهشت از سیم و زر. این ساخت و سیاقی که داستانِ دیدار در آن آمده است نشان می دهد که جهانِ دیگر (= آخرت) و شناختِ آن، موضوعِ اختلافِ ابنِ عربی نوجوان با فیلسوفِ پیر بوده است. به زودی خواهیم دید که ویژه سازی و انحصار دلالت هایِ داستانِ دیدار به بخش و بابی که داستان در آن آمده، یا بالاتر ازآن، به ساخت و سیاقِ بحث و گفت و گویی که پیش از داستان آمده، چیزی است که با سبک و ساختارِ نوشته هایِ ابن عربی جور نمی آید ـ سبک و ساختاری که به دشواری می تواند از شیوه هایِ شناخته یِ تألیفی به شمار آید. سبک و ساختارِ گزارشیِ نوشته هایِ شیخ، بیش از هر چیز با قرآن کریم همانند است، چیزی که خودِ شیخ نیز بارها در این جا و آن جا نوشته هایِ خود بر آن تأکید کرده است. در قرآن کریم، خواننده به آسانی در می یابد که در یک سوره، پیوسته سخن از موضوعی به موضوعی دیگر برده می شود. موضوعاتی که گاه در سوره های دیگر نیز با سبک و چینشی دیگر آمده اند. ابنِ عربی همواره می کوشد تا به خواننده یِ خود یاد آوری کند که مبادا این سبک و ساختارِ گزارشیِ ویژ ه یِ نوشته هایِ او را از یاد ببرد. از این سبکِ ویژه، در بخشِ آینده به گستردگی سخن خواهیم گفت. در چنین سبک و ساختاری، به دشواری می توان دلالت هایِ گزارشی ـ و در این جا گزارشِ داستانِ دیدار ـ را یک سره به سیاقِ گزارش هایِ پیش یا پسِ آن ویژه ساخت. در این حرفی نیست که می توان میانِ یک گزارش و گزارش هایِ پیش یا پسِ آن پیوندهایِ آشکاری یافت، حرف در این است که نباید دلالت هایِ گزارشی را به گزارشی که پیش یا پس از آن آمده ویژه و منحصر ساخت.
    3. سومین پایه، برداشتی متنی است و آن این که پرسشِ ابنِ رشد از ابنِ عربیِ نوجوان که:

    داستان را در کشف و شهودهایِ عرفانی، چگونه دیدی؟ آیا آن چه را دیدی، همان است که اندیشه و نظر نیز بدان می رسد؟
    دو پرسش است، نه یک پرسش، و در پی، پاسخِ «آری»یِ نوجوان پاسخِ پرسشِ نخست است و گویایِ این که «آری، داستان را در کشف و شهودِ عرفانی دیدم»؛ و پاسخِ «نه »یِ او پاسخِ پرسشِ دوم است و گویایِ این که «آن چه با کشف و شهود به دست می آید، همان نیست که اندیشه و نظر، بدان می رسد». از دیدگاهِ ساختارِ زبانی، به دشواری می توان سخنِ ابنِ رشد را دو پرسش شمرد. سخنِ او یک پرسش است درباره یِ ویژگی هایِ معرفت و شناختی که ابنِ عربی نوجوان به دست آورده است. یعنی پرسش درباره یِ کیفیت است و این که آیا ویژگی های شناخت و معرفتی که او یافته، با ویژگی هایِ شناختِ نظری همانند است یا نه.
    پرسشی که در بررسیِ استیفن نادیده گرفته شده، این است که ابنِ عربیِ، نوجوانی که هنوز پشتِ لبش سبز نشده و کتاب و درسی نخوانده، چگونه می تواند بداند که آیا کشف و شهود با اندیشه و نظر سازگارهست یا نه؟ آیا این نکته نشانگرِ این نیست که آن که پرسشِ ـ یک پرسش، نه دو پرسش ـ ابنِ رشد را با «آری یا نه» پاسخ گفته، ابنِ عربی پیری است که سال ها با درس و کتاب سرو کار داشته و این توانایی را یافته که دو شیوه یِ شناخت نظری و عرفانی را با هم بسنجد و درباره یِ آن ها نظر دهد، نه ابنِ عربی نوجوانی که هنوز پشتِ لبش سبز نشده. این ابنِ عربی سال دیده یِ درس خوانده است که بارها در اشاره به ابنِ رشد می گوید:«از زبانِ یکی از سرآمدان و بزرگانِ آنان (= عقل گرایان) که داستانِ مرا می دانست ـ داستانِ دانش هایی که خداوند، تنها از راهِ خلوت نشینی و بی آن که کتابی خوانده باشم و اندیشه ای ورزیده باشم، به من ارزانی داشته بود ـ شنیدم که می گفت: خدا را سپاس که در روزگاری زندگی می کنم که توانستم کسی را ببینم که خداوند او را در سایه یِ مهرِ خویش گرفته و خود، دانش هایی بدو آموخته (1/ 362) . و پیداست که بخش پایانیِ این گزارشِ ابنِ عربی از زبانِ ابنِ رشد ـ که چشم زد به گزاره و گزارشی قرآنی است:«... علّمناه من لدنّا علماً)(کهف، 65) ـ گویایِ این است که ابنِ رشد فیلسوفِ مسلمان، داستانِ عبدِ صالح (خضر) را که در قرآن آمده می داند و بر بنیادِ آن، ناروا نمی داند که خداوند، خود به پاره ای از بندگانش دانش هایی ارزانی دارد. (باری) پرسش این است که آیا داستانِ دیدارِ (دو شیخ)،نمایشی از رویاروییِ دو دستگاهِ معرفتی است؟ برایِ پاسخ، بر دیدارهایِ چهارگانه درنگی می کنیم و آن ها را وا می کاویم:

    1.نخستین دیدار

    دیدارِ نخست، دیداری است که به خواسته یِ خودِ ابنِ رشد، فیلسوف و قاضیِ قرطبه و مردِ دربار، انجام می گیرد. فیلسوف، داستانِ جوانکی را می شنود که هنوز پشتِ لبش سبز نشده، امّا از راهِ خلوت نشینی به معارف و دانش هایی دست یافته که برایِ رسیدن به آن ها باید سالیانی دراز کوشش کرد، درس خواند، اندیشید و تأمّل ورزید. فیلسوف، این ها را می شنود؛ و این نشان می دهد که داستانِ محمدِ بنِ عربیِ نوجوان بر سرِ زبان ها بوده است. این چیزی است که دستِ کم خودِ شیخ برایِ ما گزارش می کند، آن هم هنگامِ نوشتنِ فتوحات و به یاد آوردنِ خاطراتِ آن روزگاران و چه بسا پس از گذشتِ بیش از 25 سال از آن دیدارها. چرا که می دانیم شیخ در سالِ 560/ 1165زاده می شود و نوشتنِ فتوحات را در سال 598/ 1202 آغاز می کند. دیدار نیز در شهرِ «قرطبه» انجام می گیرد، با گونه ای زمینه سازی از سویِ پدر، که با فیلسوف و قاضیِ قرطبه دوست است، و چون می بیند که فیلسوف شیفته یِ دیدارِ جوانکِ نابغه یِ نادره است، او را به بهانه یِ کاری و در دل برایِ انجامِ دیدار ـ خودِ شیخ چنین می گوید ـ نزدِ فیلسوف می فرستد.
    امّا این که خواسته یِ ابنِ رشد از این دیدار چه بوده، پرسشی است که به گمانِ ما نباید آن را دنبال کرد، زیرا تا آن جا که می دانیمف ابنِ رشد در نوشته هایِ خویش از این دیدار چیزی نگفته است؛ کسانی نیز که این دیدار و دلالت هایِ آن را به بررسی گرفته اند، تا آن جا که من خوانده ام، هیچ یاد نکرده اند که ابنِ رشد درباره یِ این دیدار سخنی گفته باشد. این، ابنِ عربی است که داستانِ دیدار را از حافظه گزارش می کند و می دانیم که حافظه، رویدادها را به شیوه یِ داستانی و گزارشی بازسازی می کند. از این رو باید دید که خودِ ابنِ عربی درباره یِ این دیدار چه می گوید. دیداری که فرض نیز بر این نیست که آمادگیِ آن را داشته. شیخ در گزارشِ آن دیدار آورده است که قاضیِ قرطبه، فیلسوفِ دربار و مترجمِ ارسطو، از رویِ احترام و دوستی، پیشِ پای آن جوانک بر می خیزد؛ او را چون دوستی دیرین در آغوش می گیرد و با او روبوسی می کند. آن چه شایسته یِ درنگ است، این است که فیلسوفِ پیر گفت و گویِ خویش را با زبانِ رمز آغاز می کند و می پرسد: آری؟
    پس از این «آری»، باید نشانِ پرسش (؟) گذاشته شود، چرا که در فضایِ داستان نیز گفت و گو با آهنگِ پرسشی ادا شده و خواستارِ پاسخ بوده است. پاسخ نیز تکرارِ همان واژه بوده است، امّا با آهنگِ پاسخی و خبری: آری.
    بر پایه یِ شیوه یِ داستانیِ گزارش، می توان دریافت که ابنِ عربی جوان زمینه یِ دیدار و بلکه آمادگیِ آن را داشته است. در این جا باید تأکید کرد که در این گزارش، مبادا «راوی» ـ یعنی ابنِ عربیِ نویسنده یِ فتوحاتِ چهل ساله را با ابنِ عربی نوجوان، قهرمانِ نخستِ داستان، با هم بیامیزیم؛ چرا که اگر این دو را از هم جدا نسازیم، در بررسی و تحلیلِ گزارش، و دریافت و برداشتِ از آن نیز چه بسا چیزهایی را به هم خواهیم آمیخت. راوی گزارش می کند که ابنِ رشد، چون تیزفهمی و زودیابیِ نوجوان را می بیند، شادی اش افزون می شود. سپس راوی، گزارش را از زبان، «نوجوان» پی می گیرد که «چون دریافتم که چه چیزی او را شادمان کرده، به او گفتم: نه، و او درهم شد، رنگش دگرگون گشت و در آن چه می پنداشت شک کرد».
    دو پاسخ پیاپیِ «آری » و «نه » ابنِ عربی نوجوان، چیستان و معمایی شده که در بازگشاییِ آن تأویل و توجیه هایِ گوناگونی گفته شده است. امّا خودِ ابنِ عربی از زبانِ آن «نوجوان»، انگیزه یِ پاسخِ «نه »پس از پاسخِ «آری» را از میان بردنِ شادیِ و فرحی دانسته که پس از شنیدنِ «آری» در چهره یِ فیلسوفِ قرطبه می بیند. خواننده نیازی ندارد تا کسی او را به موضوعی، که همزمان می توان آن را هم اثبات کرد و هم نفی، راه نماید. موضوع، پرسشِ فیلسوفِ دربار و قاضیِ قرطبه است درباره یِ هماهنگیِ میانِ آن چه از راهِ تجربه هایِ عقلی و شیوه هایِ منطقی به دست می آید، با آن چه آدمی از راهِ تجربه هایِ روحی و خلوت نشینی و الهاماتِ خدایی بدان می رسد؛ پرسشی که از دیدگاهِ ما با چشم پوشی از شیوه یِ بیانِ نمایشی و دراماتیکیِ شیخ، دور نیست درست باشد.
    فیلسوفِ قرطبه سرانجام، چنان که می دانیم، شاگردِ «ابوبکرِ بن طفیل» (د 581/ 1185) است. و این ابن طفیل همان کسی است که شاگردش، ابنِ رشد، را به دربارِ «یعقوب ابو یوسف» (558 ـ580/ 1163 ـ1184)، سومین خلیفه یِ دولتِ موحّدان، برد. این خلیفه، پیش ابن طفیل از دشواریِ خواندنِ ترجمه هایِ عربیِ ارسطو شکوه کرده بود و خواسته بود که دوباره، آن ها به شیوه یِ بهتر و آشکارتری ترجمه شوند؛ و ابن طفیلِ پیر انجامِ این کار را از شاگردِ جوانش، ابنِ رشد، خواسته بود. پرسشِ ابنِ رشد از ابنِ عربیِ جوان که «داستان را در کشف و شهود، چگونه یافتید و آیا آن چه یافتید همان است که اندیشه و نظر نیز بدان می رسد»؛ پرسشی است برخاسته از یک پیشینه یِ فکری که نشانه هایِ آن را پیش از ابنِ رشد در داستانِ رمز آمیز و تمثیلیِ استادش، ابن طفیل، می توان دید: داستانِ حیّ بن یقظان، داستانِ رمزیِ فلسفی ای که پیش از ابنِ طفیل، ابن سینا و سهروردی نیز به گونه ای دیگر نوشته بودند.

    2. برهان و عرفان، سازش نه ستیز

    تجربه یِ «زنده یِ بیدار » که ابن طفیل، داستانِ آن را برساخته است، نمونه و نمایشی است از تجربه یِ فکری و روحیِ انسان از آن روی که انسان است؛ یعنی انسانی که بریده و بیرون از همه یِ عواملِ زمانی، مکانی، زبانی، فرهنگی و دینی، تنها خود باشد و خود. و چنین تجربه ای دستِ کم، دو سوی و روی دارد که باید بدان ها پرداخت. امّا نخستین سوی و روی ـ که در این جا از این روی برایِ ما اهمیت دارد که با پرسشِ فیلسوفِ بزرگِ ما در پیوند است ـ همان است که در این داستان، داستانِ زنده یِ بیدار، در باره یِ طبیعت و چگونگیِ ابزارهایِ شناخت آمده است، ابزارهایِ شناختی که قهرمانِ داستان با آن ها به دریافتِ حقیقت بل دیدارِ حقیقت، دست می یابد، بی آن که پیش از آن در این باره شناختی دینی یا غیردینی داشته باشد.
    امّا روی و سویِ دوم، یعنی سازگاریِ «شریعت » و «حقیقت »، چیزی است که می دانیم ابنِ رشد کتابچه یِ ویژه ای با نامِ فصل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال، درباره یِ آن پرداخته است. در این کتابچه، قاضیِ قرطبه می پذیرد که آدمیان در درک و دریافتِ حقایق، هم سطح و هم پایه نیستند، چیزی که قهرمانِ داستان، زنده یِ بیدار نیز، آن را می پذیرد. ابنِ رشد در این باره، چنان که معروف است، سه گروه را از هم جدا می سازد:«اهلِ برهان». یعنی فیلسوفان، «اهلِ جدل » یعنی کلامیان، و «اهلِ خطابه» یعنی عامّه یِ مردم. و از آن جا که خداوند پیامبران را برایِ همه یِ آدمیان از سیاه و سفید فرستاده، زبان و سبک و شیوه یِ قرآن کریم، به گونه ای سامان یافته که با همه یِ آدمیان هماهنگ باشد؛ یعنی در آن، هم از شیوه یِ خطابی و شعری ـ مجازی ـ برایِ عامّه یِ مردم بهره گرفته شده، هم از شیوه یِ جدلی برایِ متکلّمان، و هم از شیوه یِ برهانی برایِ حکیمان و فیلسوفان.
    داستانِ فلسفی ای که اینک آهنگِ شناگری در پاره ای از کرانه هایِ آن داریم، موضوعِ «شناخت و معرفت» را به شیوه یِ داستانی به بررسی گرفته است. نخستین نکته ای که پژوهشگرِ داستان، باید در آن درنگ و رزد، نامی است که ابنِ طفیل برایِ داستانِ خود برگزیده است: زنده یِ بیدار (= حیّ بن یقظان). (در این نام، واژه یِ) «زنده» (= حی) نشانگرِ زندگی و حیاتی است که جز در بیداریِ عقل و روح نمودار نمی شود و در پرتوِ همین تلازم و هم بستگیِ میانِ بیداریِ معرفت با زندگیِ حقیقی است که ابن طفیل نامِ قهرمانِ داستان را «زنده یِ بیدار» نهاده است تا اشارتی داشته باشد به انسان از آن روی که انسان است (= مطلقِ انسان)، و به شیوه ای رمزی و نمادین، نشانگرِ توانایی هایِ این انسانِ زنده یِ بیدار باشد که می تواند به تنهایی به برترین پایه هایِ معرفت دست یابد. در این نام، نکته یِ دیگری نیز هست که باید در آن درنگ کرد، ساختارِ صرفیِ «یقظان»( = بیدار) یعنی وزنِ «فعلان» که صیغه یِ مبالغه است و نشانگرِ کثرت و بسیاری؛ بر این پایه، «یقظان » یعنی بیدارِ بیدار (= کاملاً بیدار) یا بیدارِ هشیار ( بیداریِ همراه با هشیاری و آگاهی، نه بیداریِ تنها به معنی خواب نبودن). زنده (= حی) بیدارِ هشیار است، نه تنها بیدار، یعنی نه در خواب؛ و از همین روی او «زنده» و «حی» است، آن هم در معنیِ راستین و حقیقیِ حیات و زندگی، و معنیِ راستینِ زندگی چیزی نیست جز شکوفاییِ شناخت و کمال یافتنِ معرفت.
    گفتیم داستان، نمایشی است از انسانِ تنهایی که خود به تنهایی راه شناخت را گام به گام می پیماید. این تنهایی قهرمانِ داستان، از همان آغاز برجسته می شود: آن جا که ابنِ طفیل، درباره یِ پیدایی و به دنیا آمدن او از دو انگاره و احتمال یاد می کند و چنان که از روند و روالِ سخن دریافت می شود، خود، این انگاره را بیش تر می پسندد که «زنده یِ بیدار »، نه زاده یِ پدر و مادر، که زاده یِ خاک و گل است.(3) گزارشی که ابن طفیل از چگونگیِ پدید آمدنِ زنده یِ بیدار از خاک به دست می دهد، نمایشی است نمادین از چگونگیِ آفرینشِ «آدم» از خاک و عناصرِ طبیعت (= چهار عنصر) و سپس زنده شدن با روحی که خدا در او دمید. به دیگر سخن: بازگویی و بازسازیِ داستانِ آفرینش آدم است. تنهایی قهرمانِ داستان، از این روی که توانایی هایِ انسان را از این روی که انسان است، نشان می دهد ، آن گاه برجسته می شود که قهرمانِ داستان برایِ نخستین بار با موضوعِ پیچیده یِ «مرگ» روبه رو می شود، آن گاه که مرگِ ماده آهو را می بیند، ماده آهویی که جایِ مادرِ او بود. او دیگر هفت ساله شده بود و به زندگی در جزیره خو گرفته بود، خوگرفتگی و سازگاریِ او با این زندگی، با پیروی و تقلید از حیوانات آغاز شد و کم کم با دست یابی به پاره ای از ابتکارات و راه حل ها، دریافت که با دیگر حیوانات تفاوت دارد وپدیده ای جدا از آن هاست. (باری) او در پیِ کشفِ راز مرگِ ماده آهو پیکرِ او را شکافت و سرانجام به کاواک و حفره ای که در سویِ چپِ قلبِ او جای داشت دست یافت، و چون آن را تهی دید دریافت که همین حفره، باید جایگاه «رازِ زندگی» باشد.
    کارِ خاک سپاریِ لاشه یِ آهو را نیز از کلاغی آموخت که کلاغی دیگر را کشت و سپس زمین را گود کرد و آن را زیر خاک پنهان کرد. پیداست که این پرده از نمایش، برگرفته و بازگویی داستانِ قرآنی پسران آدم، هابیل و قابیل، است.جز این که در داستانِ قرآن، آشکارا آمده است که خداوند کلاغی را فرستاد تا به قابیلِ قاتل بیاموزد که چگونه پیکرِ برادر را به خاک بسپارد (سوره یِ مائده، آیه ی 31) گر چه می توان گفت که داستانِ ما نیز به گونه ای، نشانگرِ این نکته نیز هست، زیرا همین که «زنده» پس از دیدنِ کلاغ به این اندیشه می افتد که چرا من خود به این شیوه راه نیافتم؟ من که برایِ راه یابی به چنین شیوه یِ خاک سپاری، از کلاغ سزاوارترم؛ این انگیزه را در ذهنِ خواننده می افکند تا به فراخوانیِ دلالت هایِ پنهانی برخیزد که در اصل وجود داشته اند. و همین خواننده را آماده یِ دریافتِ این نکته می سازد که عقلِ آدمی، در کوشش پیگیری که برای رسیدن به شناخت و آگاهی دارد، همواره زیر سایه یِ عنایتِ الهی است و این دستِ مهرِ خداوند است که پیوسته او را به پیش می برد.
    این قهرمانِ تنها، یا خردِ خالص، در جزیره ای دور افتاده از جزیره هایِ خیالی و پنداری زندگی می کند؛ جزیره ای آرمانی، هم از نگاهِ جایگاه جغرافیایی و هم از نگاه آب و هوا.«خوش آب و هوا ترین جایِ جهان» که «نه گرم و نه سرد و همیشه بهار». افزون بر این ها، بهترین جا «برای پذیرشِ تابش هایِ بالایی و پرتوهایِ آسمانی«(صص 26 ـ27). در این جزیره هیچ انسانی یافت نمی شود جز همین قهرمانِ داستان، قهرمانی که خواننده نشانه ای بر مرد یا زن بودنِ او نمی یابد جز ساختار صرفیِ نامِ قهرمان، «حی»، که واژه ای مذکّر است. جز این تنها نشانِ مرد بودنِ قهرمان در سراسرِ داستان یک جا و یک جمله است، آن جا که نایژه و نرینه یِ دیگر حیوانات را پنهان تر از خویش می بیند (ص 34) این انسانِ تنها برایِ رشد و رویشِ درک و دریافت، بیداری حواس، کاراییِ عقل و شکوفاییِ هشیاری، نیازی به اجتماع و زبان ندارد تا چه رسد نیاز به آموزش و فرهنگ و تمدّن. به تنهایی اندیشه اش شکوفا می شود و کم کم با شناختِ این که جهان حادث و پدیده است و دریافتِ این که حادث و پدیده، به پدید آوری جز خود نیاز دارد، به شیوه یِ استدلالِ عقلی به شناختِ خدا دست می یابد، نیز به شناختِ ویژگی هایی که خدا باید داشته باشد.
    شناخت و اثباتِ خدا و صفاتِ او بالاترین پلّه یِ معرفتِ عقلی است که زنده یِ بیدار با شیوه هایِ عقلانی، در سی و پنج سالگی بدان دست می یابد. سپس همین شناختِ عقلی، شوق و شوری در دلِ او بر می انگیزد و او را شیفته یِ دیدارِ همان کسی می کند که اندیشه اش هستیِ او را پذیرفته و اثبات کرده است. همین نکته است که «زنده یِ بیدار» را از انسان کلامیان یا انسانِ فیلسوفانِ برهانی جدا می سازد، چرا که «زنده یِ بیدار»، نمونه ای از انسانِ فیلسوفانِ برهانی جدا می سازد، چرا که «زنده یِ بیدار»، نمونه ای از انسانِ عارفان است، چه صوفیانِ عارف و چه فیلسوفانِ عارف. او در یک کلمه، عارف کاملِ نمونه ای است که فرهنگِ اسلامی پدید آورده است ( و پدیده می آورد). بهروزی و سعادتی که چنین انسان هایی در پیِ آن اند، دیدار و هم آغوشی با مطلق و یکی شدن با اوست. و برایِ رسیدن به چنین سعادتی، شیوه هایِ عقلانی، بسنده و کارساز نیستند. معرفتِ عقلی، شیوه ای است برایِ شناختِ ظاهرِ وجود و رویه یِ هستی و رسیدن به شناختِ آفریدگار. شناخت نیز زمینه ای است برایِ رشد و رویشِ شوق و شور در دل؛ شوق و شورِ رسیدن، رسیدنی یقینی و همراه با دیدار، و نه به شناختِ تنها بسنده کردن.
    این گونه کشف و شهود و دیدار نیز راهی ندارد جز بیرو ن آمدن از زندانِ تن که حجابِ چهره یِ یار است و پرده یِ دیدار او. و از آن جا که انسان آمیزه ای از جسم و جان است، برایِ آغاز راه باید نیازها و خواسته های نابایستِ (= غیرضروری) جسم را ـ جسمی که خود، جهانِ کوچکی است ـ کنار گذارد تا جان، از بند و بست ها پاک و پیراسته گردد و آمادگیِ پیوند با اصلِ نخستینِ خویش را به دست آرد.
    «زنده» سفرش را به همین شیوه آغاز می کند و با کوششی پی گیر، پلّه پلّه، از حالی به حالی و از مقامی به مقامی بالا می رود تا آن گاه که از خویش و همه چیز فانی می شود و آرزویش بر آورده می گردد و داستان به اوج و پایان خود می رسد و همراه آن، خواننده نیز به شاه بیت و کانونِ دلالتِ آن دست می یابد.
    پارسایِ پرهیزکارِ مردم گریزی «اسال» نام (4) ـ که نامش نشان می دهد در درون، درگیرِ پرسش هایی بوده ـ در جست و جویِ جایی دنج برای خلوت نشینی به جزیره می رسد. او در پیِ ناسازی و ناهمرأیی با دوستش «سلامان» ـ که نامش نشان می دهد اهلِ سلامت و همزیستی و همرنگی با جماعت بوده است ـ از یار و دیارِ خویش دل بر می دارد و به جزیره می رسد. سلامان مردی ظاهرگرا بوده و از باطن گرایی و تأویل سخت پرهیز می کرده و از تأمّل و تصرّف پروا داشته است (ص 89) سرشتی بیمناک از تأمّل و تفکّر داشته و خلوت و عزلت را درست نمی دانسته و بر این باور است که همراهی با جمع، اندیشه هایِ دل آشوب را از دل می راند، گمان هایی را که سنگِ راه می شوند از میان بر می دارد و آدمی را از وسوسه هایِ شیطانی پناه می دهد (ص90)
    «زنده» و «اسال»، در جزیره با هم برخورد و دیدار می کنند و پس از انس و آشنایی، اسال می کوشد تا به قهرمانِ ما زبان بیاموزد؛ بدین شیوه که «با اشاره به هر چیز نامِ آن را بر زبان می آورد و چند بار آن را باز می گوید و «زنده» را به تکرارِ آن نام بر می انگیزد تا سرانجام «همه ی نام ها را به او می آموزد» و کم کمک دیری نمی گذرد که او به خوبی می تواند سخن بگوید (ص 92). پیداست که شیوه یِ آموزشِ زبان، از سویِ «اسال» به «زنده یِ بیدار» یادآورِ «آموزشِ همه یِ نام ها به آدم» از سویِ خداوند است، چنان که در تفسیرها آمده. آن چه «اسال» را سخت شگفت زده کرد، گزارش هایی است که «زنده یِ بیدار« درباره یِ دریافت و دیدارهایِ خویش از حقایقِ هستی برایِ او بازگفت و اسال با شگفتی دید که آن چه در شریعتِ او درباره یِ خدا، فرشتگان، کتاب هایِ آسمانی، سرایِ دیگر، بهشت، دوزخ و... آمده، همه درست مثال ها و نمودارهایی است از آن چه «زنده» آشکارا دیده است. این جا بود که چشمِ دلِ او باز شد؛ آتشِ درونش زبانه کشید؛ عقل و نقل (= شریعت و حقیقت) را همسان و همگون دید. راه هایِ تأویل بر او نزدیک و همه یِ دشواری هایِ شریعت بر او آسان گردید. همه یِ گره ها بر او گشوده شد؛ همه یِ قفل هایِ بسته بر ا و باز شد و او یکی از «اولوالالباب« و بینش مندان گشت. از این پس بود که «زنده یِ بیدار» را به چشمِ بزرگی و احترام نگریست و به یقین دریافت که او یکی از «اولیاء الله » و مردان خداست که «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون= نه باک و بیمی دارند و نه اندوه و غمی (بقره، 112)،(صص 92 ـ93).
    زنده یِ بیدار از کار و بارِ اسال پرسید و او نیز در پاسخ گزارش هایی داد از جزیره ای که از آن جا آمده بود، از دینی که بدان باور داشت، از بایدها و نبایدها (= اوامر و نواهی) و عبادات و معاملاتی که دردینِ او بود و ....«زنده« چون سخنانِ «اسال» را شنید، دید آن چه پیامبرِ آن ها آورده، درست با آن چه او خود دریافته و دیده برابری و همسانی دارد، تنها دو چیز برایِ او پرسش انگیز بود و شگفت آور:
    1.نخست آن که چرا آن پیامبر، در گزارشِ «عالمِ الهی» و پاداش و کیفر به زبانِ رمز و تمثیل سخن گفته و آن حقایق را به شیوه یِ کشف و شهود و با زبانی آشکار که تأویل و اختلافات نپذیرد، برایِ آنان باز ننموده است. مگر همین رمزگویی و مثل آوری نیست که مردم را به پرتگاه تجسیم و تشبیه افکنده و زمینه شده تا آنان درباره یِ خداوند گمانه زنی ها کنند و به پندارهایی باور آورند که خداوند از آن ها پاک و پیراسته است؟
    2. دومین پرسش شگفت انگیز، داستانِ عبادات و معاملات بود و رفتارها و باید و نبایدهایی که باید به کار بست، و این که چرا بخشِ عباداتِ آن، در سنجش با بخشِ معاملات، بسیار کم تر است؟(5)(صص 93 ـ94)
    ***
    پرسشِ نخست، یعنی شیوه یِ تمثیلی ـ رمزی یا مجازیِ قرآن را، از پیش، متکلمان هنگامِ گفت وگو درباره یِ «محکم و متشابهِ» قرآن چیزی که نخست در خودِ قرآن آمده (سوره یِ آل عمران، آیه یِ 7) به بررسی نهاده بودند، و فشرده یِ پاسخ هاشان ـ با همه یِ تفاوت هایی که در دیدگاه و رویکرد و گرایش هایِ ایدئولوژیکی داشتند ـ این بود که حکمتِ خداوند خواسته با این شیوه یِ رمزگویی اندیشه یِ آدمیان را به کوششِ بیش تر بر انگیزد تا از این رهگذر، هم مجتهدانِ کوشا پاداش بیش تری ببرند و هم از مقلّدانِ بی کوشش جدا گردند.(6) امّا فیلسوفان، بر پایه یِ بخش بندی آدمیان به دو گروهِ عوام و خواص، یا دارندگانِ سرشتِ برتر و دارندگانِ سرشتِ فروتر ـ به گفته یِ ابنِ طفیل ـ می گویند: وحی، سخن گفتنِ خدا با عوام و عموم است در اندازه یِ درک و دریافتِ آنان که برایِ خواص و گزیدگان «اشارات و تنبیهاتی» در لابه لای خویش دارد و آنان باید با تأویل و رازگشاییِ تمثیل ها و مجازها، دلالت هایِ پنهان و مقاصدِ نهفته در پسِ این پرده ها را باز نمایند. اینان این گونه تأویل ها و راز گشایی ها را بر عوام حرام می شمارند و آن ها را با کسی جز خواص ـ خواه اهلِ برهان و خواه اهلِ عرفان ـ در میان نمی گذارند.(7)
    باری «زنده یِ بیدار» با دوستش اسال به جزیره یِ اسال می رود تا شاید بتواند با توضیح و گزارشِ حقیقت، مردمِ آن جا را از جهل و غفلتی در آورد که در پیِ ظاهرگرایی و دوری از تأویل و باطن گرایی، بدان دچار شده بودند، امّا همین که به آموزشِ آنان می پردازد و اسرارِ حکمت را برایِ آنان باز می نماید، آنان به جایِ پذیرش، دلگیر، رمیده و خشمگین می شوند، زیرا چنان که راوی به کوتاهی باز نموده، نمی دانستند که در چه نقص و نادانی و کژاندیشی و دون همتی به سر می برند، چنان که چونان چارپایان و بلکه از آن ها نیز گم راه تراند= کالانعام بل هم اضلّ سبیلا (سوره یِ فرقان، آیه ی 47) (صص 94 ـ95 ). سرانجام دریافت که شأن و شیوه یِ عوام همین بسنده کردن به ظواهر است و دل بستن به تمثیل ها و تشبیه ها و آن ها را حقیقت پنداشتن، و برای او آشکار شد که «همه ی حکمت و هدایت و توفیق، در شیوه ای است که پیامبران از آن سخن گفته اند و در دین از آن یاد شده است؛ نه جز این شیوه، راهِ دیگری هست، و نه بر آن چه آنان گفته اند می توان چیزی افزود»(صص 96 ـ97). از این رو «زنده یِ بیدار» پیش از آن که همراه با اسال به جزیره یِ خویش باز گردد، نزدِ مردم رفت و از آن چه پیش تر با آنان گفته بود پوزش خواست و آنان را سفارش کرد تا بر شیوه یِ خویش پایدار مانند؛ در چارچوبِ شریعت بمانند؛ همان احکامِ ظاهری را پاس دارند؛ بدان چه به کارشان نمی آید، کم تر بپردازند؛ به متشابهات ایمان داشته باشند و آن ها را بپذیرند؛ از بدعت ها و هوس گرایی ها پرهیز کنند؛ از پاکانِ پیشین پیروی نمایند و از کارها و شیوه هایِ تازه روی گردانند».

    پی‌نوشت‌ها:

    1.علی مبروک، الانکسار المراوغ للعقلانیه: من ابن رشد الی ابن خلدون، صص 89 ـ115، بخش عربی
    2. Steffen Stelzer, Decisive Meetings: Ibn Rushd,Ibn Arabi, and The Matter of Knowledge, pp.19 ـ55 of the English Section.
    3.حی بن یقظان، تقدیم و تعلیق البیر نصری نادر، درالمشرق، بیروت، ط4، ص 29 از این پس در ارجاع به این کتاب، به آوردنِ شماره یِ صفحه میان ( ) بسنده خواهیم کرد.
    4.در گزارش هایِ دیگری از این داستان، به ویژه در گزارش هایِ فارسی، نام این مرد «ابسال» است. م.
    5.چنین می نماید که برداشتِ مؤلف از پرسشِ دومِ زنده یِ بیدار درست نباشد. پرسشِ او این است که چرا در واجبات و فرائض به همین اندازه یِ کم بسنده شده، به ویژه چرا بسیاری از چیزهایی که باید حرام شمرده می شد، مباح و روا شمرده شده؟ اینک پارسی شده یِ پرسش دوم:«پرسشِ دوم این که چرا شمرده می شد، مباح و روا شمرده شده ( نه حرام و ناروا) و در پی، این راه باز مانده که مردم سرگرمِ باطل و بیهوده شوند و از حق روی گردانند. رایِ او این بود که کسی نباید بیش از آن بخورد که برایِ زنده بودن بدان نیاز دارد. مال و مالکیت نیز از نگاهِ او یک سره بی معنی بود و احکامِ شریعت را درباره یِ اموال مانند زکات و زیرگروه هایِ آن: خرید و فروش، ربا، دیات و کیفرها، همه را بیهوده می دانست و می گفت: اگر مردم حقیقت را چنانچه هست در یابند، از این باطل های بیهوده روی می گرداند و به حق و راستی روی می آورند و از همه یِ این احکام بی نیاز می شوند و در چنین حال، دیگر کسی مالک مالی نخواهد بود و دارایی نخواهد داشت تا از زکات خواسته شود، یا برایِ دزدی آن، دستی بریده گردد، یا برایِ غارتِ آن خون ها ریخته شود (حیّ بن یقظان، قدم له و حقفه، فاروق سعد، دارالأفاق الجدیده، بیروت، 1400/ 1980،صص 227 ـ228).م
    6.این نکته را ما در جایِ دیگری بررسیده ایم. بنگرید به کتاب ما « الاتّجاه العقلی فی التفسیر، دراسه فی قضیه المجاز فی القرآن عند المعتزله، المرکز الثقافی العربی، بیروت، ط4، 1996، صص 164 ـ190
    7.این نکته ها را در مقاله ای بررسیده ایم. بنگرید به مقاله یِ ما «خطاب ابن رشد و ضغوط الخطاب النقیض«، در شماره یِ یاد شده یِ مجله یِ الف، البلاغه المقارنه، دانشگاه امریکایی بیروت، قاهره، 1996، صص 35 ـ6 و باز چاپ آن، در کتاب ما، الخطاب و التأویل، المرکز الثقافی العربی و دارالبیضاء، بیروت، فصل نخست، صص 19 ـ57

    منبع مقاله: ابوزید، نصرحامد؛(1386)، چنین گفت ابن عربی، ترجمه ی سید محمد راستگو، تهران، نشرنی، چاپ سومhttp://rasekhoon.net/article/show/882179/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B1%D8%B4%D8%AF-(1)/







    أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ ﴿یونس: ٢﴾

    وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿هود: ٣٧﴾

    قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿١ 

    اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوة کثیرة تامة زاکیة متوصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احداً من اولیائک

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که چطور ممکن است به کسی وحی شود؟ و حتی چطور به پیغمبر ما حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم وحی می شده است؟ خدای رب السموات و الارض چطور به حضرتش که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته است و بلکه امی تشریف داشتند وحی می نموده است. در حقیقت، به کنه مطلب پی بردن اصلا گویی کار ما نیست. و اما این ایراد را یحتمل بعضی می کنند که کسی ممکن است آنچه به او تعلیم می شده است و بلکه از دیگران می شنیده است را همانها را برای خودش تجزیه و تحلیل می کرده است و از این راه به نتیجه می رسیده است و همانها را وحی می پنداشته است. این البته دور از ظاهر و باطن و بلکه روح قرآن کریم است. وآنگهی چنین کسی که سر تا پا متاثر از این و آن است غیر ممکن است که بتواند جواب قانع کننده ی آن ایراد دیگر منتقدین را که می فرمایند چرا اسلام جهاد و غزوات و جنگها داشته است، را بدهد.
    شما همین یک نکته را حساب کنید که فرض بفرمایید که جنی داریم که به زبان عربی حتی یک کلمه هم آشنا نباشد. و اما او می آید نزد مسلمین و مسلمان می شود و یک گوشه ای مستقر می شود و به عبادات خود می پردازد. و اما او می تواند هر چه یک فرد عرب خاصی گفت و فکر کرد و در رویا دید، همه را به زبان آورد با اینکه حتی نمی تواند عربی هم صحبت کند. خوب، اینجا دیگر کسی حتی نباید برود سراغ آن فرد خاص و بلکه کافی است برود نزد آن جن و ببیند او چه می گوید و از همه چیز از ریز و درشت آن فرد خاص مطلع شود.
    و اما حالا چرا این جن باید این کار را بکند؟ یا آیا بمرور زمان همین جن ممکن نیست که عربی هم یاد بگیرد و لذا متوجه هم شود که آن فرد خاص چه دارد می گوید و آنگاه بلکه حرفهای او را تغییر هم دهد و بدلخواه خود هر چه خواست بزبان آورد. آیا اینطوری سر همه و همه کلاه نخواهد رفت که آن فرد خاص را رها کرده اند و بجایش می خواهند ببینند که این جن چه جای او می گوید؟ و حالا بگذریم که این جن چطور قرار است که همه را بسمت خدا هدایت کند و حال آنکه حتی آنچه ما می خواستیم از آن دیگری بدانیم هم آیا درست تحویل ما بدهد یا خیر؟!
    و لذا مقام خاص خلیفة اللهی از یک منظر خاصی برخوردار است که هر کسی خود باید سعی کند بدان برسد. و اما بعضی افراد لجوج هم هستند که خود را حتی برتر از این حرفها می دانند! اینها یحتمل حتی سعی نکنند که از شریعت و شارع مقدس اسلام و فقاهت یک کلمه هم متوجه شوند. و این یک فاجعه خواهد بود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    لَّقَدْ صَدَقَ اللَّـهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا﴿الفتح: ٢٧﴾

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ١٣

    باب

    *(نادر فی معرفتهم صلوات الله علیهم بالنورانیة وفیه)*

    *(ذکر جمل من فضائلهم :)*

    ١ ـ أقول : ذکر والدی رحمه‌الله أنه رأى فی کتاب عتیق جمعه بعض محدثی أصحابنا فی فضائل أمیر المؤمنین 7 بهذا الخبر ، ووجدته أیظا فی کتاب عتیق مشتمل على أخبار کثیرة.

    قال : روی عن محمد بن صدقة أنه قال : سأل أبوذر الغفاری سلمان الفارسی رض‌الله‌عنهما یا أباعبدالله ما معرفة الامام أمیر المؤمنین 7 بالنورانیة؟ قال : یا جندب فامض بنا حتى نسأله عن ذلک ، قال : فأتیناه فلم نجده.

    قال : فانتظرناه حتى جاء قال صلوات الله علیه : ما جاء بکما؟ قالا جئناک یا أمیر المؤمنین نسألک عن معرفتک بالنورانیة قال صلوات الله علیه : مرحبا بکما من ولیین متعاهدین لدینه لستما بمقصرین ، لعمری أن ذلک الواجب على کل مؤمن ومؤمنة ، ثم قال صلوات الله علیه : یاسلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین ، قال 7 : إنه لا یستکمل أحد الایمان حتى یعرفنی کنه معرفتی بالنورانیة فاذا عرفنی بهذه المعرفة فقد امتحن الله قلبه للایمان وشرح صدره للاسلام وصار عارفا مستبصرا ، ومن قصر عن معرفة ذلک فهو شاک ومرتاب ، یاسلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین ، قال 7 : معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل

    ومعرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة وهو الدین الخالص الذی قال الله « وما امروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له حنفاء ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة[١] وذلک دین القیمة ».

    یقول : ما امروا إلا بنبوة محمد 9 وهو الدین الحنیفیة المحمدیة السمحة ، وقوله : « یقیمون الصلاة » فمن أقام ولایتی فقد أقام الصلاة وإقامة ولایتی صعب مستصعب لا یحتمله إلا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان.

    فالملک إذا لم یکن مقربا لم یحتمله ، والنبی إذا لم یکن مرسلا لم یحتمله والمؤمن إذا لم یکن ممتحنا لم یحتمله ، قلت : یا أمیر المؤمنین من المؤمن وما نهایته وما حده حتى أعرفه؟ قال 7 : یابا عبد الله قلت : لبیک یا أخا رسول الله ، قال : المؤمن الممتحن هو الذی لا یرد من أمرنا إلیه بشئ إلا شرح صدره لقبوله ولم یشک ولم یرتب[٢].

    اعلم یا باذر أنا عبدالله عزوجل وخلیفته على عباده لا تجعلونا أربابا وقولوا فی فضلنا ما شئتم فانکم لا تبلغون کنه ما فینا ولا نهایته ، فان الله عزوجل قد أعطانا أکبر وأعظم مما یصفه واصفکم أو یخطر على قلب أحدکم فاذا عرفتمونا هکذا فأنتم المؤمنون.

    قال سلمان : قلت : یا أخا رسول الله ومن أقام الصلاة أقام ولایتک؟ قال : نعم یا سلمان تصدیق ذلک قوله تعالى فی الکتاب العزیز : « واستعینوا بالصبر والصلاة وإنها لکبیرة إلا على الخاشعین » [٣]فالصبر رسول الله 9 والصلاة إقامة ولایتی ، فمنها قال الله « وإنها لکبیرة » ولم یقل : وإنهما لکبیرة لان الولایة کبیرة حملها إلا على الخاشعین ، والخاشعون هم الشیعة المستبصرون ، وذلک لان أهل الاقاویل من المرجئة والقدریة والخوارج وغیرهم من الناصبیة یقرون لمحمد[١] 9 لیس بینهم خلاف وهم مختلفون فی ولایتی منکرون لذلک جاحدون بها إلا القلیل.

    وهم الذین وصفهم الله فی کتابه العزیز فقال : « إنها لکبیرة إلا علی الخاشعین » وقال الله تعالى فی موضع آخر فی کتابه العزیز فی نبوة محمد 9 وفی ولایتی فقال عزوجل : « وبئر معطلة وقصر مشید » [٢] فالقصر محمد والبئر المعطلة ولایتی عطلوها وجحدوها ، ومن لم یقر بولایتی لم ینفعه الاقرار بنبوة محمد 9 ألا إنهما مقرونان.

    وذلک أن النبی 9 نبی مرسل وهو إمام الخلق ، وعلی من بعده إمام الخلق ووصی محمد 9 ، کما قال له النبی (ص) : « أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی » وأولنا محمد وأوسطنا محمد وآخرنا محمد ، فمن استکمل معرفتی فهو على الدین القیم کما قال الله « وذلک دین القیمة » [٣] وسابین ذلک بعون الله وتوفیقه.

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین صلوات الله علیک. قال : کنت أنا ومحمد نورا واحدا من نور الله عزوجل ، فأمر الله تبارک وتعالى ذلک النور أن یشق فقال للنصف : کن محمدا وقال للنصف : کن علیا ، فمنها قال رسول الله 9 : « علی منی وأنا من علی ولا یؤدی عنی إلا علی » وقد وجه أبا بکرببراءة إلى مکة فنزل جبرئیل 7 فقال : یا محمد قال : لبیک ، قال : إن الله یأمرک أن تؤدیها أنت أو رجل عنک ، فوجهنی فی استرداد أبی بکر فرددته فوجد فی نفسه وقال : یا رسول الله أنزل فی القرآن؟ قال : لا ولکن لا یؤدی إلا أنا أو علی.

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أخا رسول الله ، قال 7 : من لا یصلح لحمل

    صحیفة یؤدیهاعن رسول الله 9 کیف یصلح للامامة؟یاسلمان ویا جندب فأنا ورسول الله (ص) کنا نورا واحدا صار رسول الله (ص) محمد المصطفى ، وصرت أنا وصیه المرتضى ، وصار محمد الناطق ، وصرت أنا الصامت ، وإنه لا بد فی کل عصر من الاعصار أن یکون فیه ناطق وصامت ، یا سلمان صار محمد المنذر وصرت أنا الهادی ، وذلک قوله : عزوجل : « إنما أنت منذر ولکل قوم هاد » [١] فرسول الله 9 المنذر وأنا الهادی.

    « الله یعلم ما تحمل کل انثى وما تغیض الارحام وما تزداد وکل شئ عنده بمقدار عالم الغیب والشهادة الکبیر المتعال سواء منکم من أسر القول ومن جهر به و من هو مستخف باللیل وسارب بالنهار له معقبات من بین یدیه ومن خلفه یحفظونه من أمر الله » [٢].

    قال : فضرب 7 بیده على الاخرى وقال : صار محمد صاحب الجمع وصرت أنا صاحب النشر ، وصار محمد صاحب الجنة وصرت أنا صاحب النار ، أقول لها : خذی هذا وذری هذا ، وصار محمد 9 صاحب الرجفة وصرت أنا صاحب الهدة[٣]أناصاحب اللوح المحفوظ ألهمنی الله عزوجل علم ما فیه.

    نعم یا سلمان ویا جندب وصار محمد یس والقرآن الحکیم ، [٤] وصار محمد ن والقلم ، [٥]وصار محمد طه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقى ، [٦] وصار محمد صاحب الدلالات ، وصرت أنا صاحب المعجزات والآیات ، وصار محمد خاتم النبیین وصرت

    أنا خاتم الوصیین ، وأنا الصراط المستقیم[١] وأنا النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون[٢] ولا أحد اختلف إلا فی ولایتی ، وصارمحمد صاحب الدعوة وصرت أنا صاحب السیف ، وصار محمد نبیا مرسلا وصرت أنا صاحب أمر النبی 9 قال الله عزوجل : « یلقی الروح من أمره على من یشاء من عباده » [٣] وهو روح الله لا یعطیه ولا یلقی هذا الروح إلا على ملک مقرب أو نبی مرسل أو وصی منتجب ، فمن أعطاه الله هذا الروح فقد أبانه من الناس وفوض إلیه القدرة وأحیى الموتى وعلم بما کان وما یکون وسار من المشرق إلى المغرب ومن المغرب إلى المشرق فی لحظة عین ، وعلم ما فی الضمائر والقلوب وعلم ما فی السموات والارض.

    یا سلمان ویا جندب وصار محمد الذکر الذی قال الله عزوجل : « قد أنزل الله إلیکم ذکرا رسولا یتلو علیکم آیات الله » [٤] إنی اعطیت علم المنایا والبلایا وفصل الخطاب ، واستودعت علم القرآن وما هو کائن إلى یوم القیامة ، ومحمد 9 أقام الحجة حجة للناس ، وصرت أنا حجة الله عزوجل ، جعل الله لی ما لم یجعل لاحد من الاولین والآخرین لا لنبی مرسل ولا لملک مقرب.

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین ، قال 7 : أنا الذی حملت نوحا فی السفینة بأمر ربی ، وأنا الذی أخرجت یونس من بطن الحوت باذن ربی وأنا الذی جاوزت بموسى بن عمران البحر بأمر ربی ، وأنا الذی أخرجت إبراهیم من النار باذن ربی ، وأنا الذی أجریت أنهارها وفجرت عیونها وغرست أشجارها باذن ربی.

    وأنا عذاب یوم الظلة ، وأنا المنادی من مکان قریب قد سمعه الثقلان : الجن والانس وفهمه قوم.

    إنی لاسمع کل قوم[١] الجبارین والمنافقین بلغاتهم وأنا الخضر عالم موسى وأنا معلم سلیمان بن داود وأنا ذو القرنین وأنا قدرة الله عزوجل.

    یا سلمان ویا جندب أنا محمد ومحمد أنا وأنا من محمد ومحمد منی ، قال الله تعالى : « مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان » [٢].

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین ، قال : إن میتنا لم یمت وغائبنا لم یغب وإن قتلانا لن یقتلوا.

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک صلوات الله علیک ، قال : 7 : أنا أمیر کل مؤمن ومؤمنة ممن مضى وممن بقی ، وایدت بروح العظمة ، وإنما أنا عبد من عبید الله لا تسمونا أربابا وقولوا فی فضلنا ما شئتم فإنکم لن تبلغوا من فضلنا کنه ما جعله الله لنا ، ولا معشار العشر.

    لانا آیات الله ودلائله ، وحجج الله وخلفاؤه وامناؤه وأئمته ، ووجه الله وعین الله ولسان الله ، بنا یعذب الله عباده وبنا یثیب ومن بین خلقه طهرنا واختارنا واصطفانا ، ولو قال قائل : لم وکیف وفیم؟ لکفر وأشرک ، لانه لا یسأل عما یفعل وهم یسألون.

    یا سلمان ویا جندب قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین صلوات الله علیک ، قال 7 : من آمن بما قلت وصدق بما بینت وفسرت وشرحت وأوضحت ونورت وبرهنت فهو مؤمن ممتحن امتحن الله قلبه للایمان وشرح صدره للاسلام وهو عارف مستبصر قد انتهى وبلغ وکمل ، ومن شک وعند وجحد ووقف وتحیر وارتاب فهو مقصر وناصب. یا سلمان ویا جندب ، قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین صلوات الله علیک ، قال 7 : أنا احیی وامیت باذن ربی ، أنا انبئکم بما تأکلون وما تدخرون فی بیوتکم باذن ربی ، وأنا عالم بضمائر قلوبکم والائمة من أولادی : یعلمون ویفعلون هذا إذا أحبوا وأرادوا لانا کلنا واحد ، أولنا محمد وآخرنا محمد وأوسطنا محمد وکلنا محمد

    فلا تفرقوا بیننا ، ونحن إذا شئنا شاء الله وإذا کرهنا کره الله ، الویل کل الویل لمن أنکر فضلنا وخصوصیتنا ، وما أعطانا الله ربنا لان من أنکر شیئا مما أعطانا الله فقد أنکر قدرة الله عزوجل ومشیته فینا.

    یا سلمان ویا جندب ، قالا : لبیک یا أمیر المؤمنین صلوات الله علیک ، قال 7 : لقد أعطانا الله ربنا ما هو أجل وأعظم وأعلى وأکبر من هذا کله قلنا : یا أمیر المؤمنین ما الذی أعطاکم ما هو أعظم وأجل من هذا کله؟ قال : قد أعطانا ربنا عزوجل علمنا للاسم الاعظم الذی لو شئنا خرقت السماوات والارض والجنة والنار ونعرج به إلى السماء ونهبط به الارض ونغرب ونشرق وننتهی به إلى العرش فنجلس[١] علیه بین یدی الله عزوجل ویطیعنا کل شئ حتى السموات والارض والشمس والقمروالنجوم والجبال والشجر والدواب والبحار والجنة والنار ، أعطانا الله ذلک کله بالاسم الاعظم الذی علمنا وخصنا به ، ومع هذا کله نأکل ونشرب ونمشی فی الاسواق ونعمل هذه الاشیاء بأمر ربنا ونحن عباد الله المکرمون الذین لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون.

    وجعلنا معصومین مطهرین وفضلنا على کثیر من عباده المؤمنین ، فنحن نقول : الحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله وحقت کلمة العذاب على الکافرین ، أعنی الجاحدین بکل ما أعطانا الله من الفضل والاحسان ، یاسلمان ویا جندب فهذا معرفتی بالنورانیة فتمسک بها راشدا فانه لا یبلغ أحد من شیعتنا حد الاستبصار حتى یعرفنی بالنورانیة فاذا عرفنی بها کان مستبصرا بالغا کاملا قد خاض بحرا من العلم ، وارتقى درجه من الفضل ، واطلع على سر من سر الله ، ومکنون خزائنه.[٢]

    بیان : قوله : أنا الذى حملت نوحا ، أقول : لو صح صدور الخبر عنه 7

    لاحتمل أن یکون المراد به وبأمثاله أن الانبیاء : بالاستشفاع بنا والتوسل بأنوارنا رفعت[١] عنهم المکاره والفتن کما دلت علیه الاخبار الصحیحة.
    بحار الانوار، جلد 26، ص 1
    http://lib.eshia.ir/10733/1/184

    او از آنان مى خواهد که از همین ذخیره ى ناچیز , روشى و برنامه اى بوجود آورند که میان ایمان و عمل ارتباط  برقرار کند , ( ( اصالت فرد ) ) را با ( (اصالت جمع [1 ] متحد سازد , روح را با ماده پیوند دهد , پیشرفتگى مادى را با نظارت و کنترل مذهب , و توجه به رشد و توسعه ى زندگى را با تسلط و حکمفرمائى دین , جمع کند

    از کتاب آینده در قلمرو اسلام، سید قطب
    http://lib.eshia.ir/10733/1/184

    برادران و خواهران عزیز! اینها تجربیات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد دینی، آن را با شما درمیان گذاشتم. بوقهای تبلیغاتی دشمن مانند همیشه فریاد خواهند کرد که ایران میخواهد دخالت کند، میخواهد مصر را شیعه کند، میخواهد ولایت فقیه را به مصر صادر کند و میخواهد و میخواهد... این دروغها را سی سال است میگویند تا ملتهای ما را از یکدیگر جدا و از کمک یکدیگر محروم کنند ومزدوران آنها هم آن را تکرار میکنند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا  وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» (۹). با این ترفند‌ها، هرگز وظائفی را که اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهیم کرد. و الله من وراء القصد.

    واستغفرالله لی و لکم.

    خطبه های نماز جمعه جضرت ولی فقیه مد ظله العالی، خطاب به عربی به مردم مصر، ۱۳۸۹/۱۱/۱۵ 

    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10955


    می فرمایند اخلاق را می توانید هندسی اش کنید آنطور که اسپینوزا درس اخلاقش را بر حسب اصولی همچون اصول هندسه ی اقلیدسی می فرمایند بنا کرده است. یعنی اگر کسی اصول هندسه ی اخلاق را بلد نباشد، مثلاً هندسه ی خمینه ای را که او مایل است تعریف کند خود به خودی فرو می ریزد چرا که اصولش بر مبنای غلطی است. گیر می کند آنطور که مثلاً بدون اینکه بدانید دارید چه می گویید نمی توانید به پیرمرد سالخورده ی مسنی در اتوبوس بفرمایید چرا پس دندانت طلا است؟ اگر می گویی که حلقه ی طلا دستت نکن. جوابش ساده است، دندان طلا و حتی زیرکونیم اشکالی ندارد و توصیه هم شده است، اما معنایش این نیست ک انگشترت را هم انگشتر طلا و زیرکونیم کنی!
    همینطور اگر فیلم سی سی اسپیسک، کرّی، مایه ی الهامت شده است که تو را به کاری وادارد که از سی سی و جیگر و فوفو نیز بفرمایی، اینجا اگر اینها را برای خودت از فیلم الهام گرفته ای که خوب است. و اما اگر داری اینها را که مسلمانانی بسیار با ایمان هم هستند به باد مسخره می گیری که دیگر اینجا مسئله ی اخلاقی خیلی مشکل می شود. حالا یحتمل بفرمایند که فوفو هم اسم سگی است و مثلاً جیگر را هم حتماً از الاغ کلاه قرمزی است که الهام گرفته ای مثل سی سی که البته لقب اسپیسک است.
    و لذا اخلاقت کو؟ ای بد اخلاق لامذهبی که به پدر و مادرت هم اردنگی زده ای و بلکه مادرت را هم تو لای در و دیوار گذاشته ای و سیلی زده ای چرا که حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب کبری و سکینه و ریقیه و بقیه ی اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین را هم که اصلا نمی شناسی! کربلا و کرب و بلا را شنیده ای و اما وارونه در همان میدان کربلای امام حسین علیه السلام هم که بخواهی به دشمن شلیک کنی، نعوذ بالله خودیها را هدف می گیری! خدا لعنت کند هر چه ظالم است. خدا لعنتت کند که از مکارم اخلاق چه فهمیده ای؟
    دوستی با خدا را می طلبی و اما ولی الله را هم نمی فهمی که یعنی دوست خدا. این همه در اول نماز که اذان می فرمایند می شنوی که اشهد ان علیا ولی الله. اما کو؟ ولی الله ات کو؟ این است ولی الله تو؟
    بنده اینجا غیر ممکن است بتوانم از موضع خود دفاع کنم آنطور که معرفت الله است ولی الله حضرت علی ابن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام. ولی در موضع دفاع از حق در مقابل آنچه در الغدیر علامه امینی فخر رازی از ولی الله ایراد می کند:
    http://lib.eshia.ir/15083/1/350
    این را علامه حلی ها و خواجه نصیر الدین طوسیها می توانند از پس این مسئله ی بغرنج برآیند که مولی کدام است و ولی کدام است و اولی به یک جماعتی کدام است و  امام کدام است و بلکه امیرالمومنین کدام است؟
    اما بنده ی حقیر اینجا یک نکته ای را هم از زبان مدرن عرض کنم که دیشب در برنامه ی پرس تی وی بنظرم رسید که آن چیزی که باعث می شود که ما در اموری مثل مذاکرات 5+1 لااقل در ظاهر قضایا شکست بخوریم، یک بی تفاوتی ای است که در مناظره ها نهفته است. افراد آمریکایی آمده اند مناظره می کنند و مجری و کارگردان و گروه گرداننده ی برنامه انگار نه انگار که اینها راحت نشسته اند آقایان آمریکایی و یکی یکی دارند می گویند که ترامپ می خواهد تغییر رژیم بدهد. ترامپ می خواهد تغییر رژیم بدهد؟ و مجری و همه و همه گویی راحت نشسته اند و در نهایت بی تفاوتی می شنوند آقایان چه بفرمایند؛ این دیگر چه مناظره ای است؟ در تلویزیون خودمان اینها آمده اند صاف و پوست کنده از تغییر رژیم می فرمایند و همه ساکت؟ ترامپ غلط کرده است که می خواهد تغییر رژیم بدهد. این ماییم که نظام جمهوری دو حزبی جمهوری خواه/دموکرات فاسد لامذهب نژادپرست جنگ طلبتان را عوض می کنیم. مگر نمی فرمایید مولتی ورس فیثزیکی (multiverse) داریم؟ مگر نمی فرمایید که پشتیبان ایرانیها هستید؟ اصلا ما هم همه پشتیبان شما آمریکاییهای عزیز هستیم که رژیمتان را تغییر دهید و پادشاهی اش کنید. اصلا پادشاهی برایتان بهتر است. یا اینکه لااقل شما سعی کنید انگلستان و بلکه کشورهای متحد مشترک المنافع اش را نیز جمهوری کنید. اصلا اینقدر ایرانیها را دوست دارید و سلطنت طلب هم هستید، همان رضا پهلوی خودمان را که خیلی هم به ایران آمدن بنظر این بنده ی حقیر می رسد که علاقه ی چندانی هم ندارد، پیشنهادش بدهید که بشود شاهنشاه آریامهر خودتان. ما هم از همینجا و از همان آمریکا هر چه بخواهید برایش تبلیغ می کنیم. بهتر هم خواهد بود که همشهری ما رئیس جمهور یا شاهنشاه آریامهر شما شود.
    البته بنده ی حقیر این را هم عرض کنم، سید قطب است که خیلی دست کم اش گرفته اید و نشناخته اید. حتی غلط نکنم این خواهر رز هم بود که از هدیه از دریای آن لیندبرگ برای کلاس انگلیسی استفاده کرد. و آنطور که ویکی پدیا می فرماید همین لیندبرگ هم هست که با الکسیس کارل نویسنده ی انسان ناشناخته ماشین پرفیوشن یا تزریق وریدی را برای ترانسپلانت اعضای انسان اختراع کرد.
    اما بنده عرض کنم که بهترین گزینه برای شما این است که سعی نکنید که دیگر کشورها را آندلسی کنید، و بلکه به واقع هم سعی کنید که خودتان اسلام واقعی را به مردمتان و به جهانیان ارائه کنید. اسلام بیاورید. چرا اسلام نمی آورید؟ اگر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم بخواهید، سر و رازش در اسلام ناب محمدی است. انقلاب جهانی در اسلام ناب محمدی است. غفلت نکنید. مولتی ورس را هم اگر باور دارید، اسلام بیاورید. مسلمان شوید. ببینید حتی خانم دکتر کارن آرمسترانگ هم کتاب راجع به پیامبر اسلام نوشته است و لااقل سعی کرده است امثال سلمان رشدیها را تقبیح کند. البته یک وقت هست که شما می خواهید از اصول گرایی اسلامی دفاع کنید و بدتر کاری که می کنید این است که باید خود و لا غیر را اصلاح کنید. ما کجا و اسلام عزیز کجا؟ و الا صهیونیسمِ نجاست همه ی عالم فرصت نمی یافت بیاید میان همه ی مسلمین مدام فتنه کند بجای اینکه از ریشه کنده شود. اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
     یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّـهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴿التحریم: ٨﴾

    این حادثه‌ی معجزآسا به‌وسیله‌ی ملت تونس آغاز شد و به‌وسیله‌ی ملت بزرگ و رشید مصر به اوج رسیده است. نَفَس در سینه‌ی دنیای غرب و نیز دنیای اسلام –هر یک به دلیلی- حبس شده است که ببینند مصر بزرگ؛ مصر نوابغ قرن اخیر؛ مصر محمد عبده و سیدجمال؛ مصر سعد زغلول و احمد شوقی؛ مصر جمال عبدالناصر و الشیخ حسن البنا؛ مصر ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳، اکنون چه خواهد کرد؟ و پرچم همت خود را تا کجا بلند نگه خواهد داشت. اگر این پرچم معاذالله سقوط کند دوران تیره و تاری به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد و نصب شود سر بر آسمان خواهد کشید.
    ...
    ۱. در هر قیام مردمی، جنگ واقعی بین اراده‌ها است. هر طرفی که مصمم‌تر باشد و سختی‌ها را تحمل کند پیروز قطعی است. قرآن به ما می‌آموزد که: «إنّ الّذینَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم تُوعَدونَ» (۳) وبه پیامبرش می‌فرماید: «فَلِذَٰلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» (۴) دشمن می‌کوشد با زور و فریب، اراده‌ی شما را تضعیف کند. مراقب باشید اراده‌ی شما سست نشود.

    ۲. دشمن شما سعی می‌کند شما را از دست یافتن به هدف‌های خود نومید کند. در حالی که وعده‌ی الهی می‌گوید: «وَنُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (۵). به وعده‌ی مؤکد و بی‌تردید خداوند اعتماد کنید که می‌گوید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (۶).

    ۳. دشمن شما با تجهیز مزدوران امنیتی خود آن‌ها را به مقابله با شما گسیل می‌کند تا با ناامنی و هرج و مرج مردم را به ستوه بیاورند. از آن‌ها نهراسید. شما از مزدوران قوی‌ترید. شما اکنون در مرحله‌ای قرار دارید که خداوند در آن مرحله به پیامبر و یارانش فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ» (۷). شما می‌توانید با اتکال به خدا و اعتماد به جوانان پر‌انگیزه‌ی خود بر هر ناامنی و هرج و مرجی فائق آئید.

    ۴. سلاح مهم ملت‌ها در مواجهه با ابرقدرت‌ها و حکام مزدور، اتحاد و یکپارچگی آن‌ها است. دشمن شما تلاش می‌کند با انواع ترفندها یکپارچگی شما را از بین ببرد. مطرح کردن نقاط افتراق، مطرح کردن شعارهای انحرافی، مطرح شدن چهره‌های بدسابقه و نامطمئن به عنوان جانشین رئیس جمهور خائن، از جمله‌ی انگیزه‌سازی برای تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دین و نجات کشور از شر مزدوران دشمن، حفظ کنید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» (۸).

    ۵. به مانورهای سیاسی و مزورانه‌ی آمریکا و غرب، اعتماد نکنید. آنها که تا چند روز پیش از رژیم فاسد پشتیبانی میکردند، اکنون که از نگهداشتن آن ناامید شده‌اند دم از حق ملتها می‌زنند. آنها با این پوشش، تلاش میکنند مهره‌ها را جابجا کنند و با چهره‌سازی، وابستگان خود را بار دیگر بر شما مسلط کنند. این توهین به شعور ملتها است، آن را تحمل نکنید و جز به استقرار یک نظام کاملا مستقل و مردمی و مؤمن به اسلام رضایت ندهید.

    ۶. علمای دین و ازهر شریف که سوابق درخشان آن زبانزد است، نقش خود را کاملا برجسته کنند. مردمی که قیام خود را از مسجد و نمازجمعه آغاز میکنند و شعار الله اکبر میدهند، از علمای دین توقع بیشتری دارند و این توقع بجا است.

    ۷. ارتش مصر که افتخار شرکت در حداقل دو جنگ با دشمن صهیونیست را دارد در این مرحله در معرض آزمونی بزرگ و تاریخی است. دشمن میخواهد از آن برای سرکوب مردم استفاده کند. اگر خدای نخواسته این اتفاق بیفتد ضایعه‌ئی که پیش خواهد آمد برای ارتش قابل جبران نیست آن که از ارتش مصر باید بترسدصهیونیستهایند نه مردم مصر. البته عناصر ارتشی که خود از مردم و فرزندان آنهایند سرانجام به مردم خواهند پیوست و این تجربه‌ی شیرین یک بار دیگر در مصر تکرار خواهد شد.

    ۸. و بالاخره آمریکا که سی سال از حکام مزدور، بر ضد ملت مصر حمایت کرده، اکنون در موضعی نیست که بتواند در قضیه‌ی مصر به عنوان میانجی وارد شود. به هرگونه توصیه و اقدام آمریکایی در این زمینه‌ها به چشم بدبینی بنگرید و به آن اعتماد نکنید.

    خطبه ی نماز جمعه ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی، 1389/11/15
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10955

    آرى , دالس سنگ مسیحیت را بسینه نمیزند , او صورت بى جانى میخواهد که در سیستم اقتصادى جامعه هیچگونه دخالتى نکند و در عین حال برآورنده ى خواسته هاى سیاسى او و سپرى در برابر کمونیزم باشد ! [1 ]

    [1] حقیقت آنست که دالس ها ! همیشه و همه جا اینطورند یعنى تا وقتى بمذهب علاقمند و دلبسته اند که برآورنده ى اغراض سیاسى آنان و سپرى در برابر دشمنانشان باشد و در غیر اینصورت همین آقایان دشمنان شماره یک مذهب و طرفداران آنند , بویژه آنگاه که مذهب در لباس اصلى و با تعلیمات واقعى خود نمودار گردد این یک مقیاس کلى و آموزنده است که بوسیله آن و با عکس العمل دستگاههاى استعمارى در برابر مظاهر گوناگون دینى میتوان صحت و سقم یا میزان عمق و تأثیر آن مظاهر را سنجید , فى المثل اگر دیدیم دستگاههاى استعمارى و استبدادى با برخى از شعائر باصطلاح دینى ! نه تنها مخالفتى ابراز نمیدارند بلکه تا آنجا که موجب جلب وجهه ى ملى و مقد در آنانست , به آن کمک هم مى کنند و مثلا حتى اسب هم براى تعزیه خوانیها و شمشیر هم براى قمه زدنها میفرستند ! و یا در مراسم جشنها و سوگواریهاى مذهبى , با ملت در سرخ و سیاه پوشیدنها همکارى مى کنند و در محافل سوک و شادى شرکت مى جویند یا خود مجالسى از این قبیل بر پا میسازند باید کشف کنیم که این ظواهر و تشریفات یا اساسا از مذهب نیست و یا اگر هست بقدرى از واقع و حقیقت خود دور مانده و منحرف گشته است که نه تنها با نقشه هاى ضد دینى این عناصر مخالف مذهب مخالفتى ندارد بلکه حتى مددکار و زمینه ساز آن نقشه هاست و بعکس اگر مشاهده کردیم که همین دستگاهها با آن تظاهرات مزورانه و ریاکارانه و با ادعاى خنده آور حمایت از دین , هر جا با تعلیماتى عمیق و آموزنده مواجه مى شوند , هر جا داناى معارفى را به آموزشهاى اصیل دینى سرگرم مى بینند , هر جا گروهى را عامل یا خواهان عمل به اصول گرانبهاى دین مشاهده میکنند , هر جا جلوه اى از تحرک و خروش مذهبى احساس میکنند : با زبان و قلم , با اسلحه سرد و گرم و خلاصه با هر وسیله ى مقدور , بمخالفت بر مى خیزند , زندانها را پر میکنند , مردان را از وطن آواره مى سازند , زبانها را مى برند , دستها را بزنجیر مى بندند , میکشند و غارت میکنند , مى کوبند و با خاک یکسان مى سازند هر گاه با این عکس العمل ها مواجه شدیم , لازم است بفهمیم که گمشده ى خود را باز یافته و دین صحیح را بدست آورده ایم , بنابراین مطرود آنان , محبوب ما , و مطلوب آنان , منفور ماست و این معادله ایست که ملت مسلمان باید همیشه بخاطر داشته باشد

    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص 182-183
    http://lib.eshia.ir/10733/1/183

    یک چیزی را در روزنامه قبل از انقلاب راجع به امام خمینی چاپ کرده بودند راجع به استبداد سرخ و سیاه. در حقیقت این یک دو قطبی ای است که اگر کسی در میانش گیر کند دیگر نمی تواند بیرون بیاید. و این را ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل بتوانیم پی ببریم که یک جاهایی هست که شما حتی در برنامه ی (هندسی) لنگلندز نیز می توانید از آنالیز فوریه روی گروه های لی بهره مند شوید. این یحتمل به انتگرالهای راهی نیز مربوط می شود. موضوع این است که یا ملتهای مسلمان باید خود زمام امور خود را بدست گیرند یا اینکه آنرا بسپارند به دیگران مثل آمریکا و انگلیس و امثالهم. حتی اگر 5+1 هم داشته باشید، باز آمریکا می خواهد از آن خارج شود و دلیلش همین است که سید قطب را منشاء القاعده می داند. این نوع مخرب از دو قطبیها که طرف دیگر بایستی و ببینی که چطور قطب دیگر را خراب می کند و بی تفاوت بمانی، اصلا یک مسئله ای نیست که بخواهیم آنرا نادیده بگیریم. دنیای اسلام یک دیواری دارد که اگر آنرا دینمداری یا عدم دینمداری ملتهایش تعریف کنیم، مشکل غرب این است که مسئله را تبدیلش کند به عدم دینمداری و سلطه ی کامل بر همه چیز.
    و در این کارش توبه سرش نمی شود! یعنی متوجه نیست که وقتی ایمان به قلب راه یافت، توبه آنجا است که صورت می پذیرد و نه وقتی فقط گفتی غلط کردم و بس. از این مسیر است که مجاهد فی سبیل الله از جان و مالش می گذرد و عظمت اسلام و مسلمین را می طلبد. مسئله دیگر صرف مادیات نیست و رفاه طلبی و حتی خودت نیست و بلکه مسئله خدا است و پیامبر و ائمه ی اطهار و مومنین و مومنات.
    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز از آنجایی که با بسته های ریاضی فیزیکی کاملی وارد می شوند، و لذا مشکلات خود را دارند و باعث می شوند که سلطه جوییها و سر و کله زدنها در همه ی سطوح وارد شوند و همه جا کارها گیر دارند. اینها یک دو قطبیهایی است ماورای صرف افسردگی/سرخوشی و بلکه یک حالات جنون آمیز همراه با قدرت طلبی ای در آن بشدت مشاهده می شود. و این برای آن است که حتی نمی داند این قدرت را برای چه می خواهی؟ فقط می خواهد آنرا اعمال کند و قدرتش را از دست ندهد. این بدبختیها از آنجا آغاز می شود که نمی داند که قدرت از آن خدا است و نه از آن تو. حالا قدرت علمی است یا قدرت ثروت و مالی است یا هر قدرت دیگری است، قدرت خودت نیست. چرا طرف خدا نمی آیی که تو را از آن حالات جنون آمیزت بدر آورد و بلکه سر عقل بیایی؟ این را بنده حتی در مساجد هم می بینم که بعضی آنقدر بدتر از این حقیر از خود بیخود شده اند که انگار اصلا بلد نیستند با دیگری حتی حرف بزنند. یک حالت از خود بیگانگی ای انگار شما می یابید در مردم. و دلیل وضعیت ناجور اقتصادی چیست؟ این را هم بنده دقیقاً نمی دانم ولی یقیناً به تحریمهای اقتصادی آمریکا مربوط است. و اما این را هم آمریکا بداند که بقول امام خمینی و امام خامنه ای آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. و توبه هم نمی کند که هیچ غلطی نمی تواند بکند. مشکل سید قطب نیست. مشکل همین است که شما آیا به خودتان هم رحم می کنید که از آن وضعیت روانی ای که مردم خود را نیز دچارش می کنید بیرون بیایید؟ و حتی در این کارهایتان به داعش و اسرائیل جنایتکار هم متوصل می شوید تا هر جنایتی را مرتکب شوند. چطور می توانید بگویید که اسلام است که مشکل است؟ اسلام مشکل نیست، ایمان آوردن به اسلام است که مشکل شما است. به همان دین خودتان هم اگر ایمان بیاورید، مسئله حل است. بجایش می خواهید به ریاضی فیزیک ایمان بیاورید و مدعی استادی شوید و کم کم ادای خدایی هم بکنید. و این کار دیوانگی محض است. غیر ممکن است. راهش بندگی خدا است. همه ی لذات سعادتمندی در این دنیا و در این عالم در این راه بندگی خدا و دعوت دیگران به این راه است و نه در قطب بندی بین مسیحیت و یهودیت صهیونیستی. خلیفة اللهی را بپذیرید نه غیر آن را. خود خلیفة الله شوید. خود امام شوید و نفرمایید که امام نداریم. امام داریم فقه و فقاهت و شریعت داریم و ولایت فقیه داریم. حالا این بنده ی حقیر است که از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی متوهم است که یک ذره ای خیال می کند خیلی فهمیده است. و اما نداریم؟ نمی خواهیم؟ عجب گیری کرده ایم! یکی از کتابهایی که آن زمانی که ما دبیرستان می رفتیم زیاد در کتابفروشیها دیده می شد، کتاب آیین دوستی دیل کارنگی بود. آیا بشر آیین دوستی را فراموش کرده است؟ و فقط به آیین دشمن یابی با خود و دیگران و بلکه با خدا می پردازد؟ و الله اعلم. استغفر الله ربی و اتوب الیه. ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّـهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿البقرة: ١٠٧﴾


     لَّقَدْ صَدَقَ اللَّـهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا﴿٢٧ 


    اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متراترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احدا من اولیائک


    3 بلاى جدائى

    طبیعت دین

    ( ( دین ) ) نمى تواند از ( ( دنیا ) ) [1 ] جدا باشد , و برنامه ى الهى نمى تواند در مفاهیم ذهنى و دستورات اخلاقى و تشریفات و تظاهرات مذهبى , منحصر گردد و دست آخر , اداره ى قسمت ناچیزى از زندگى بشر یعنى قسمت ( ( مقررات فردى ) ) را بعهده گیرد

    این کدام دین است که در صحنه ى پهناور زندگى بشر , فقط منطقه اى محدود و سهمى ناچیز و منفى را بخدا اختصاص دهد , و در مقابل , قسمتهاى مثبت و عملى زندگى و آنچه را که مربوط بجهان واقعیت است , در قلمرو خدایان دیگر ! و رب النوع هاى گوناگون ! بگذارد , تا آنها بمیل و اراده ى خود , براى انسان , قوانین و مقررات و سازمانها و تشکیلات وضع کنند و اراده ى پروردگار جهان را در آن دخالت ندهند ؟ ! !

    طبیعت دین , آن نیست که مردم را از راهى بجز راه این جهان , و با وسیله اى غیر از وسیله ى خلافت و جانشینى خدا در زمین , به بهشت موعود رساند و آنان را به آباد کردن دنیا و فعالیت در آن بر طبق پسند خداوند , مکلف نگرداند

    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی، ص 63-65

    http://lib.eshia.ir/10733/1/64


    به دین درهندویسم دارما (dharma) می گویند. و غلط نکنم می فرمایند معنی اش این است که آن چیزی است که نمی تواند از انسان و بلکه از جامعه ی او جدا شود. و اما اینجا بت و خدایان هم دارند. و اما در اسلام  بغیر از اینکه بت و خدایان که نداریم، و بلکه همه و همه حتی همه ی سلاطین و پادشاهان و فراعنه و پیامبران خدا نیز بندگان خدا هستند. اشهد ان محمد عبده و رسوله. در بندگی خدا است که بشر جایز است به خدا نزدیک شود و حتی حضرت حق الله جل جلاله را ملاقات کند و در غیر این صورت ممکن نیست و بلکه غلو و دروغی بزرگ است. و اگر هم کسی مثل کمونیستها بفرماید که خدا هم نداریم که به ضلالت بدتری هم افتاده است الا اینکه اهل دین و بلکه مدعیان دینمداری یحتمل آنقدر خود با هم توی دعوا بروند که دعواهایشان از کمونیستها هم بالاتر بزند. الله اکبر لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    و باین دلیل است که میگوئیم این آئین - و همه آئین هاى آسمانى [1 ] - برتر و بزرگتر از آنند که فقط اعتقادى درونى و جدا از جهان خارج و دور از قلمرو زندگى باشند , یا مجموعه اى از عبادات و تشریفات که گزارنده آن در شمار ( ( مسلمانان ) ) درآید , و یا خلاصه , راهى بسوى بهشت آن جهان , که از این جهان عبور نمى کند و اداره اینجهان را بعهده برنامه هائى دیگر میگذارد !

    آنانکه با اندکى دقت بمقررات اسلامى بنگرند , به آسانى درک مى کنند که : اسلام برنامه زندگى است

    بنابراین , کسانیکه کوشش مى کنند این آئین را در لباس یک اعتقاد درونى و بى ارتباط بجهان واقعیت و یا بصورت یک سلسله تظاهرات و تشریفاتى خاص , بمردم بشناسانند , کوششى بیهوده و بى ثمر انجام مى دهند و مقررات اسلامى خود جوابگوى آنان است

    مسلکهاى دروغین و نسخ شده اى که خود را بحساب دین گذارده و پیروانشان آنها را بنام ( ( دین ) ) معرفى مى کنند ممکن است اینچنین باشند ولى دامن پاک اسلام از آلودگى این جهالت مبراست

    اکنون قرنهاست که دشمنان اسلام کوشش و جدیت خود را در این راه صرف مى کنند که اسلام را فقط بصورت یک اعتقاد درونى و یک سلسله عبادات و تشریفات درآورند و نقش سازندگى اجتماع ورهبرى نیروهاى انسانى را ( که بزرگترین خاصیت این آئین مقدس است ) از آن گرفته و آن را از شکل واقعى و طبیعى خود درآورند و از مسیر وظیفه اصلى منحرف سازند

    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص 21-22

    http://lib.eshia.ir/10733/1/21



    بنده ی حقیر معتقدم که نکات بسیار مهمی در گفتار پنجم کتاب همرزمان امام حسین علیه السلام آمده است که در رابطه با کتب دیگری هم بطور اجمالی و خلاصه گفته شده و گذشته اند. یحتمل بنده خوب است که این کتب را نیز مورد مطالعه مستقیم قرار دهم تا آنجا که عربی این حقیر به بنده کمک نموده و متوجه مطالب هم شوم! و از جمله کتاب دیگر آن حضرت یعنی صلح امام حسین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ  تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١﴿الملک: ١﴾


    ... پس اینها دو جرر شان و شغل داشتند: یکی به مبارزه افنکندن شیعه با قدرتها  رهبری کردن مبارزه ی تشیع با بنی امیه و بنی عباس، و دیگری گسترش دادن دین و بیان حقایق و مفاهیم واقعی دین. گاهی هم خلفا جاسوس میفرستادند تا ببینند که آیا اینها چیزی بر خلاف و بر ضد آن مفاهیم تحریف  شده میگویند یا نه، ائمه می شناختند جاسوسهای اینها را و میفهمیدند که این جاسوس است، کتمان می کردند. البته این یکی از گوشه ها و شاخه های تقیه است و نه همه ی تقیه؛ تقیه خیلی از این عمیق تر و وسیع تر است. کتمان میکردند؛ یک مرد جاسوس مسلک یا ددهن شل، که حرف در دهانش نمیمانَد و همه جا نقل خواهد کرد، می آمد پیش ائمه ی هدی و یک چیزی را که دستگاه حاکم قدرتمند روی این حساسیت داشت سوال میکرد، امام میدید که امروز لازم و بلکه جایز نیست که این طرز فکر از طرف جوزه ی ائمه شیوع پیدا کند و دستگاه هشیار بشود که یک چنین طرز فکری [وجود دارد لذا کتمان میکرد]... (نقص نوار)

    همرزمان حسین علیه السلام، ص 143

    ...تا حالا معاویه به ابن عباس میگفت: "قرآن را بخوان اما معنا نکن."؛ میگفت قرآن را بخوان اما حق نداری تفسیر [کنی]؛ برای خاطر اینکه قرآن خوانی وجد داشت، تفسیرگویی ممکن بود وجود داشته باشد. و گمان بنده این است که معاویه با ابن عباس تعارف میکرد والا کسی از ابن عباس آدمی نمیترسید. معاویه اگر عبدالله عباس را می شناخت، اصلا نباید از او می ترسید؛ ابن عباس که ترس نداشت؛ ابن عباس هم یکی مثل دیگران. بنده درباره ی ابن عباس هم خیلی حرفها دارم؛ بنده به ایشان هیچ ارادت ندارم، [حتی] یک ذره. ابن عباس بابای بابای منصور است و فرزندان منصور بیش از پانصد سال در جماعه ی اسلامی حکومت کردند؛ تو دلت میخواهد ابن عباس این قدر آبرو پیدا نکند؟ بنابراین، معاویه از عبدالله عباس نمیترسید؛ اگر میترسید، نمی شناختش. بنده اگر جای او بودم، نمی ترسیدم از ابن عباس. ابن عباس ترس ندارد؛ ابن عباس حاشیه نشین. ترس معاویه از حسین (علیه السلام) بود؛ به ابن عباس میگفت تفسیر نکن قرآن را تا معلوم بشود که تفسیر قرآن جرم است و حسین کار خودش را بکند و حساب خودش را نگه دارد. ترس از او بود و حالا حسینی نیست، ابالفضلی نیست، بقیه ی مردان بنی هاشم نیستند؛ آن جوانهای دلاور و چیزفهم، آن جوانهای از صدها پیر بهتر و شریف تر و به خدا نزدیک تر، در کربلا کشته شدند؛ آن حبیت بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و دیگر مردان بزرگ که کوفه را پایگاه ضد دشمن کرده بودند و رفتند [دیگر نیستند]. البته در این نترسی، جوانی و حماقت یزید هم بی تاثیر نبود؛ و الا شاید اگر خود معاویه بود، باز هنوز یک قدری میترسید. ولی یزید مست است؛ مست جوانی، مست حکومت و مست شراب، او نمیفهمد: اَنّی یفیق فتیّ به سکران.

    از دوره ی چهارم؛ دوره ی مبارزه ی تشکیلاتی با قدرتها و گسترش اسلام حقیقی، کتاب همرزمان حسین علیه السلام، صص 135-137.


    ( ( بیقین , رهائى از چنگال عقائدى که بیش از 300 سال افکار مردم متمدن را بخود مشغول داشته , دشوار است ) )

    ( ( اگر تمدن علمى , راهى را که از آغاز دوره ى رنسانس در پیش گرفته است , ترک گوید و بمشاهده واقع اکتفا کند , بزودى حوادث شگفتى پیش خواهد آمد ) )

    ( ( در آنروز ماده , سیادت و اهمیت خود را از دست میدهد و نیروهاى معنوى نیز مانند نیروهاى جسمى و مادى مورد توجه قرار میگیرد , دیگر در آنروز , مطالعه مسائل اخلاقى و عاطفى [2 ] و مذهبى نیز مانند ریاضى و فیزیک و شیمى , ضرورت خواهد داشت ) )

    ( ( آنروز , نقص و نارسائى طرق تعلیم کنونى , روشن مى شود و مدارس و دانشگاهها , ناگزیر برنامه هاى خود را تغییر خواهند داد ) )

    ( ( به متخصصین بهداشت , خرده خواهند گرفت که چرا بیماریهاى جسمى را وجهه همت خویش ساخته و به امراض روانى و معنوى و اضطرابات عصبى , توجه شایسته اى ندارند ؟ و یا چرا مبتلایان بامراض عفونى را از دیگران جدا میکنند , ولى کسانى را که بیماریهاى معنوى و اخلاقى را بدیگران انتقال میدهند , مجزا نمى سازند ؟ و یا چرا اعتیاداتى را که موجب بیماریهاى جسمى میگردد , خطرناک تلقى میکنند , ولى بر آنها که به فساد و جنایت و دیوانگى مى انجامد , خطرى مترتب نمیدانند ؟ ) )


    نقل قول از کتاب انسان ناشناخته ی الکسیس کارل در کتاب آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی، صص 155-156

    http://lib.eshia.ir/10733/1/155


    البته حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای می فرمایند که معاویه اجازه ی تفسیر به ابن عباس هم نمی داد و از لزوم تقیه می فرمایند. ولی نمی دانم که شما هم توجه کرده اید یا خیر که گاهی اوقات یک پیرمردی مسنی که همه سوار اتوبوس شده اند یک مرتبه می فرماید بر محمد و آل محمد صلوات. و معمولاً هم همه صلوات می فرستند. مخصوصاً یک بار یادم هست که شاید بیست یا سی سال پیش بود یادم نیست سوار یک اتوبوس دو طبقه ی زمان قبل از انقلاب از شهر ری بسمت تهران شده بودیم و آن طبقه ی بالا هم نشسته بودم، همینطور بود. صلوات بعد از صلوات همه می گفتند. اما گاهی اوقات هم خوب می شود که یک مربته یک شهری خیلی مدرنی پیدا می شود آن وسطها که مثلاً یک هو می گوید صلوات توی مسجد! اینجا جای صلوات نیست! البته این مثل توی ذوق زدن بچه ها نیست که توی اتوبوس بی توجه به اینکه بقیه همه دارند مشاهده می کنند که دارند چه می کنند، خوب با دست توی سر و کله ی هم زده اند و بعد یکی آن وسطها می فرماید حالا با پا! بنده هی عرض می کنم گاهی اوقات کارها فقط بچه بازی نیست و یک مرتبه کار می کشد به قداره و شمشیر؟ می فرمایید خیر. یعنی اینکه بالاخره صلوات بفرستید و آخر آخرش یکی آن وسطها می گوید صلوات توی مسجد. بیخود نیست که حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمایند گشتیم وگشتیم و ذکری بهتر از صلوات پیدا نکردیم. برای اینکه از امر به معروف و نهی از منکر هم بهتر است. صلوات بفرستید. یعنی صلوات بفرستید قبل از اینکه کار به جاهای باریک بکشد. صلوات بفرستید.

    البته بعضی یحتمل هم اشکال خواهند کرد که تو دیگه نمی خواهد حرف بزنی که می خواهی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را برای دیگران تبلیغ کنی و آنگاه بجای این حرفها حتی نمی دانی که حوری کیست و می خواهی مثلاً بگویی حوزی و پری و اشتباهی می گویی حوزی و پری! یا بلکه اصلا حوری و پری هم منظورت نیست و می خواهی بگویی که حوزه و اشتباهی می گویی حوز؛ و بلکه حتی می خواهی بگویی آب حوضی و اشتباهی می ویی آب حوزی! البته یحتمل این اشکالات درست هم هستند و فقط اشتباهات تایپی و دیکته ای غلط نباشند، و اما گاهی اوقات هم می خواهیم بگوییم همدیسی بمعنای سی اف تی، و معنای دیگری هم سی اف تی یحتمل می دهد و می توان آنرا جور دیگری هم معنا کرد که شما یحتمل روحتان هم از آن خبر ندارد مثل مبارزه با پشتیبانی مالی از تروریسم.

    بنده نمی خواهم اینجا وارد این مباحث شوم که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان از تبارک الذی بیده الملک و شروع سوره ی ملک می فرمایند که خدا اینطور نیست که بعضی فکر می کنند در هر منطقه ای برای خودش یک مَلِکی دارد و او است که بطور محلی و منطقه ای کار خدا را در امور عالم پیش می برد و از منطقه ای به منطقه ای دیگر کارها را بوسیله ی ملکان و سلاطین پیش می برد. چه رسد به اینکه کسی فکر کند هر کسی هر جایی هر دینی را هم خواست می تواند اختیار کند و کارهایش را بر حسب همان دین پیش ببرد چنانچه سید قطب هم می فرماید هر آیینی یک آیین و راه و روش زندگی است آنچنان که مثلاً کمونیسم هم چنین است و اسلام و مسیحیت و یهودیت نیز چنین اند. بهترین دلیلی که بنده می توانم برای این کار ارائه دهم همین است که این حتی با فیزیولوژی انسانی نیز سازگار نیست که درون و بیرونش از هم بکلی مجزا باشند چرا که این هوای درونی و بیرونی مدام در قلب با هم در تماس بوده اند و هستند و خواهند بود حتی از آن هنگام که منی و بلکه نطفه در رحم دارد شروع می کند به بسته شدن درون و بیرون با هم درمی آمیزند.

    البته این دوباره برای این حقیر تداعی یافت آنجا که داشتم تبلیغ ماست سون را در اول اتوبان شلوغ صدر می دیدم که نصف ظرف به شکل قلب ماست بود و نصف دیگرش مثلاً اسنبلی پلو! و حالا بگذریم که ما اینجا باید به تقیه نیز دوباره عرض کنم که بپردازیم از آنجایی که بعضی چیزها واقعاً هم مثل فیلمهای ترسناک سی سی اسپیسک می توانند شوند که می خواهد اروبیکز کند و یک مرتبه با نیورهایی خارق العاده همه را از پا در  آورده و بلکه کل سالن هم دود می شود می رود در هوا! و یحتمل مستحضرید که این سی سی هم آن سی سی جیگر دیگر نیستند! سی سی اسپیسک یک سی سی ای است غیر از سی سی جیگر که فیلم ترسناک کَّری (Carrie) را بازی کرده است. و خوب این را هم بنده برای مزاح عرض نمی کنم. این فیلمها هم می توانند روی قلب انسان تاثیرات بدی بگذارند و یحتمل شب هم کسی خوابش نبرد.

    اما مسئله را بنده می خواستم اینطوری به کتاب آینده در قلمرو اسلام سید قطب ربط دهم که شما اگر هوای قلبتان طوری شد که یک طرفش با طرف دیگرش ارتباطی نداشت، آنگاه قلب یحتمل دچار مشکل شود و نتواند درست کار کند. و لذا همین باعث می شود که یک طرف بخواهد طرف دیگر را بسمت خود بکار بکشد و برای خود کارآیی اش را حتی المقدور ادامه دهد و نگذارد که از حرکت باز ایستد. و این هم می دانید که حداقلی است که عقل می تواند در ادامه ی عدم ناپایدااری هوای قلب برای خود ایجاد کند. و این بدن معنا هم نیست فقط که مثلاً سوار بر اتوبوس هستید و همه صلوات می فرستند و یکی آن میان عرض بفرماید که صلوات بی صلوات. جای صلوات در مسجد است. این را یحتمل کسی بشوخی بعد از انقلاب هم بزبان آورد همانطور که قبل از انقلاب هم که بعضاً داشتیم. به هر حال یحتمل یکی هم از کارش اعصابش خورد شده است و ترافیک هم مزید بر علت است و بدتر از این حقیر دین و ایمان درستی هم ندارد و از این حرفها هم بزند. اتفاقاً خود این حقیر یادم هست که روزی حلقه ی ازدواج خودم نمی دانم چه شد آن روز بخصوص و حلقه ی ازدواج پدرم جایش دستم بود که از قضا طلا هم بود! و پیرمردی مسنی که این را در دستم در اتوبوس دید، فرمودند که در اسلام حلقه ی طلا خوب نیست دست کنی. و این بنده ی حقیر روسیاه نیز که دیدم آن حضرت دندان طلا در دهان دارد در جوابش گفتم که پس خودت چرا دندان طلا داری. او هم خیلی ساده جواب این حقیر نادان را داد که خوب دندان طلا عیبی ندارد ولی حلقه ی طلا بدست مرد عیب دارد! فقط "حالا با پا" که نیست که مشکل دارد....

    التفات می فرمایید؟! یک موقعی بوده است که بعد از واقعه ی حره حتی والدین می فرمودند که ما نمی دانیم در آن واقعه چه شد و آیا این جوان حالا به چه روز است؟ و اما حالا یکی هم بیاید عرض کند مادرش چی؟ آیا مادر این فرزند هم چادری بوده است؟ آیا کسی با او هم کاری داشته است؟ مثل این است که بپرسند چرا یزید حضرت زینب سلام الله علیها را بی حجاب نزد خود خواند؟ البته خود حضرت زینب هم آنطور که روایات دارد به یزید اعتراض کرد که چه غلطی دارد می کند که همسرانش آنطور در پشت پرده اند و او اینطور بی حجاب است. البته بنده حقیر حتی شک دارم که آیا یزید برایش مهم هم بوده است که حتی همسرانش هم در حجاب باشند یا نباشند و یحتمل خود همسرانش بیشتر از او به این مسائل اهمیت می داده اند. و الا اصلا واقعه ی کربلایی واقع نمی شد. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا.

    این را هم عرض کنم که بنده ی حقیر بالاخره توانستم دیشب یک فایل پی دی اف خوانی را دانلود کنم. این است که بنظر می رسد که این یک مقاله ی جالبی باشد:

    https://arxiv.org/pdf/1807.07917.pdf

    و در ضمن، همین مسئله را هم در نظر آورید که این درست است که قضیه ی آخر فرما ثابت شده است و دیگر حرفی نمانده است که درباره اش بخواهیم ثابت کنیم. و اما مسئله اینجا هم هست که شما اگر ریشه های اعداد جبری را تا درجه ی چهار بدان اضافه بفرمایید، و حتی ریشه های اعداد با درجه ی پنج و بلکه تا درجه ی دوازده را هم بدان اضافه کنید، باز برای اینکه اعداد صحیحی که از میدان اعداد حاصله جبری ایجاد می شوند بخواهید ببینید که در مورد معادلات درجات بالاتر قضیه ی فرما آیا جواب دارند، مسئله چطور است؟ یعنی آیا باز هم گیر نمی کنیم؟ آیا نباید باز گروه های گالوای آن معادلات را ببینیم در میدانهای حاصله ی بسط داده شده چیست؟ و حساب و کتاب کنیم و ببینیم چه معادلاتی جواب دارند و کدامها ندارند؟ و این مبتنی بر این فرض است که ما قضیه ی آخر فرما را هم ثابت کرده ایم. جالبی قضیه این است که در اثبات قضیه وارد جبر ناجابجایی از نوع برنامه ی لنگلندز نمی شود و فقط تا آنجا پیش می رود که مربوط می شود به معادلات درجه ی چهار و نه حتی درجه ی پنج چرا در اثبات قضیه ی ویل-شیمورا-تانیاما ما با منحنیهای مادولاری سر و کار داریم که درجه های آنها به پنج نمی رسند! و اما خوب، وقتی که برنامه ی لنگلندز وارد شود و مسائل نیز ابرتقارنی شوند، آنگاه یحتمل مسائلی که مربوط به قضیه ی آخر فرما هم هست جوابهای دیگری نیز بیابند. 

    و لذا اینجا باید در ارتباط داشتن بین قلوب و هواهای نفسانی آنها بیشتر هم دقت کرد که چطور درونی می شوند و چطور بیرونی اند و ارتباطاتشان از چه نوعی است؟! و الله اعلم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    دنبال همدیسی مالی می گشتم که همراه با نظریه ی چرن-سیمون باشد. نداریم! ولی یحتمل اینها را بتوان با هم ادغام کرد؛ مثلاً:
    https://arxiv.org/abs/1604.01447

    https://arxiv.org/abs/1804.00942

    البته بنده حقیر هنوز باید یک پی دی اف ریدر درست و حسابی پیدا کنم!!!
    وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ ۗ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ ۗ أُولَـٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّـهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿٢٢١


    درخیابان چهره آرایش مکن                 از جوانان سلب آسایش مکن 

    زلف خود از روسری بیرون مریز               در مسیر چشم ها افسون مریز

    یاد کن از آتش روز معاد                        جلوه ی گیسو مده در دست باد

    خواهرم دیگر تو کودک نیستی              فاش تر گویم عروسک نیستی

    خواهرم،این لباس تنگ چیست؟           پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟

    خواهرم،اینقدر تن نازی مکن                با اصول شرع لج بازی مکن

    خواهرم ای عاشق دین مبین               یک نظر ازواج پیغمبر ببین


      خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟

    مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟

    چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم

     که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟

    این گناه علنی از تو مسلمان زشت است

     

    تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟

    عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی

    ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای

    به کجا می روی از خیمه ی زهرا ، برگرد

    که به راه گنه و فتنه و ننگ آمده ای

    دل به دریای هوسها زده ای،غافل از این

    طعمه ای هستی و در کام نهنگ آمده ای

    تو چنان صیدی و صیاد هوس در پی توست

    از چه در معرکه ی تیر و خدنگ آمده ای؟

    صید صیاد شود ، کبک خرامنده ی مست

    از چه در دام خطر مست و ملنگ آمده ای؟

    چون که بودست حجابت،سپر تیر نگاه

    پس چرا بی سپر ای غافل منگ آمده ای؟

    بود تقوای تو زین مَهلَکه ها،پای گریز

    از خطر چون بگریزی تو که لنگ آمده ای ؟

    تو گلی هستی و گلچین هوس کرده کمین

    شیشه ای هستی و در معرض سنگ آمده ای

     برد گستاخی شهوت همه شیرینی عشق

    نوش بودی تو چرا زهر و شرنگ آمده ای؟

    رهبرت عشق و وفا بود و کنون نفس و هواست

    در خطر گاه ، چه بی فکر و درنگ آمده ای

    جای غفلت نبود، خواهر من قدر بدان

    که در این دار فنا ، گوش به زنگ آمده ای

     
    گاهی اوقات خوب است یک آیه ی قرآن را درست ترجمه کنیم و ببینیم چه می گوید بجای اینکه هزار دفعه نصحیت بیجا و الکی کنیم. المیزان می فرماید:

    آیه 221 ، سوره بقره
    وَ لا تَنکِحُوا الْمُشرِکَتِ حَتى یُؤْمِنَّ وَ لاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنکِحُوا الْمُشرِکِینَ حَتى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولَئک یَدْعُونَ إِلى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَینُ ءَایَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(221)

    ترجمه آیات 
    با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان آورند و یک کنیز باایمان بهتر است از خانمى مشرک هر چند آن خانم مورد شگفت و خوشایندتان باشد و با مردان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان آورند که یک برده مؤ من از آقائى مشرک بهتر است هر چند که مورد شگفت و خوشایند شما باشد آرى مشرکین شما را به سوى آتش دعوت مى کنند و خدا به سوى جنت و مغفرتى به اذن خود مى خواند و آیات خود را براى مردم بیان مى کند تا شاید متذکر شوند. (221)

    بیان آیه

    وَ لا تَنکِحُوا الْمُشرِکَتِ حَتى یُؤْمِنَّ...
    راغب در مفردات مى گوید کلمه نکاح در اصل لغت به معناى عقد نکاح بوده بعنوان استعاره در عمل زناشوئى استعمال شده ، و این محال است که در اصل لغت به معناى عمل زناشوئى بوده و سپس استعاره شده باشد در عقد ازدواج ، براى اینکه تمامى الفاظى که عمل زناشوئى را افاده مى کنند، کنایات هستند (و هیچ لفظى در برابر این عمل وضع نشده )، چون همه مردم گفتگوى از آن را زشت مى دانند، و با این حال محال است کسى که مى خواهد به مخاطب خود از یک عمل مشروع و پسندیده خبر دهد، و بگوید: من با فلانى ازدواج کرده ام ، تعبیرى کند که تنها در هنگام فحش دادن استعمال مى شود.
    این بود گفتار راغب و گفتار درستى است ، چیزى که هست باید این را هم مى گفت ، که منظور از عقد علقه زوجیت است ، نه عقد لفظى (که بین هر ملت و مذهبى در هنگام مراسم ازدواج خوانده مى شود).

    معنا و مراتب شرک به موارد استعمال کلمه ((مشرک )) و ((کافر))
    و کلمه (مشرکات ) اسم فاعل از مصدر اشراک ، یعنى شریک گرفتن براى خداى سبحان است ، و معلوم است که شریک گرفتن مراتب مختلفى از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور که کفر و ایمان هم از این نظر داراى مراتبند.
    مثلا اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن ، شرکى است ظاهر، و از این شرک کمى پنهان تر شرکى است که اهل کتاب دارند، و براى خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا مى دانند.
    و به حکایت قرآن مى گویند: ((نحن ابناء الله و احباوه )) و این نیز شرک است ، از این هم کمى مخفیتر اعتقاد به استقلال اسباب است ، اینکه انسان مثلا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرک است ، و همچنین ضعیف تر و ضعیف تر مى شود، تا برسد به شرکى که به جز بندگان مخلص خدا احدى از آن برى نیست ، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالى و توجه به غیر خداى عزوجل ، پس همه اینها شرک است .
    اما این باعث نمى شود که ما کلمه (مشرک ) را بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم ، همچنانکه مى دانیم اگر مسلمانى نماز و یا واجبى دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده ، ولى کلمه (کافر) را بر او اطلاق نمى کنیم ،خداى تعالى ترک عمل حج را کفر خوانده ، و فرموده : ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین ))
    ولى چنین کسى را کافر نمى خوانیم ، بلکه فاسقى است که به یکى از واجبات خدا کفر ورزیده و بر فرض هم که بتوانیم اطلاق کنیم ، باید بگوئیم فلانى کافر به حج است . و همچنین سایر صفاتى که در قرآن استعمال شده ، مانند صالحین و قانتین ، و شاکرین ، و متطهرین ، و یا فاسقین ، و ظالمین ، و و و، برابر و معادل افعالى که این صفات از آنها مشتق شده نیستند، (کسى که یک عمل صالح ، و یک عبادت ، و یک شکر، و یک طهارت ، و یک فسق ، و یک ظلم کرده ، صالح و قانت و شاکرو متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمى شود) و این واضح است ، پس ‌ این عناوین را نام یا صفت کسى کردن ، حکمى دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن کس حکمى دیگر.

    در قرآن کریم کلمه ((مشرک )) بر غیر اهل کتاب اطلاق شده و اطلاق آن بر اهل کتاب ثابت و معلوم نیست
    علاوه بر اینکه این معنا به روشنى معلوم نشده ، که قرآن کریم کلمه مشرک را بر اهل کتاب هم اطلاق کرده باشد، به خلاف لفظ کافرین ، بلکه تا آنجا که مى دانیم این کلمه بر غیر اهل کتاب اطلاق شده ، مثلا فرموده : ((لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب ، و المشرکین منفکین ، حتى تاتیهم البینه )).
    و یا فرموده : ((انما المشرکون نجس ، فلا یقربوا المسجد الحرام )) و یا فرموده : ((کیف یکون للمشرکین عهد)) و نیز مى فرماید: ((و قاتلوا المشرکین کافة )) و باز مى فرماید:((قاتلوا المشرکین حیث وجدتموهم )) و مواردى دیگر.
    و اما اینکه فرمود: ((و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا، قل بل ملة ابراهیم حنیفا، و ما کان من المشرکین )) منظورش از مشرکین یهود و نصارى نیست ، تا تعریضى بر اهل کتاب باشد، و در نتیجه با گفته ما منافات داشته باشد، بلکه ظاهرا منظور غیر اهل کتاب است ، به قرینه اینکه در آیه اى دیگر فرموده : ((ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین )).
    چون از این آیه استفاده مى شود کلمه (حنیف ) تعریضى بر یهود و نصارى است ، نه جمله (و ما کان من المشرکین )، چون حنیف به معناى برى ء بودن ساحت ابراهیم از انحراف از وسط به طرف افراط و تفریط است ، به طرف مادیت محضه یهود، و معنویت محضه نصارا، و کلمه (مسلما) تعریض بر مشرکین است ، چون مى فهماند که ابراهیم تنها تسلیم خدا بود، و چون بت پرستان براى او شریکى نمى گرفت .
    و همچنین آیات زیر که در آنها کلمه مشرکین آمده ، با گفتار ما منافاتى ندارد چون در اینها منظور از این کلمه معناى وصفى و اسمى آن نیست ، بلکه منظور کسانى است که گاهگاهى شرک از آنان سر مى زند، و آن آیات این است : ((و ما یومن اکثرهم بالله ، الا و هم مشرکون )) ((انما سلطانه على الذین یتولونه ، و الذین هم به مشرکون )) چون مى دانیم مؤ منین هم که احیانا گناه مى کنند، در حال گناه در تحت تسلط شیطانند پس این شرک شرک مشرکین اصطلاحى نیست ، شرکى است که بعضى از مؤ منین و بلکه همه آنان سواى افرادى انگشت شمار یعنى اولیاى مقرب و عباد صالحین گرفتار آن مى شوند.

    ظاهر آیه شریفه تحریم ازدواج با زن و مرد بت پرست است نه ازدواج با اهل کتاب
    پس از این بیان که قدرى هم طولانى شد، این معنا روشن گردید که ظاهر آیه شریفه که مى فرماید: ((و لا تنکحوا المشرکات )) تنها مى خواهد ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحریم کند، نه ازدواج با اهل کتاب را.
    پس از اینجا فساد گفته بعضى روشن مى شود که گفته اند: آیه شریفه ناسخ آیه سوره مائده است ، که مى فرماید: ((الیوم احل لکم الطیبات ، و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم ، و طعامکم حل لهم ، و المحصنات من المؤ منات ، و المحصنات من االذین اوتوا الکتاب من قبلکم )).
    و نیز فساد این گفتار که گفته اند: آیه مورد بحث که مى فرماید (با زنان مشرکه ازدواج نکنید)، و آیه : ((و لا تمسکوا بعصم الکوافر)) ناسخ آیه مائده هستند، و نیز اینکه گفته اند: آیه سوره مائده ناسخ دو آیه سوره بقره و ممتحنه هستند روشن مى گردد.

    عدم تعارض و عدم وقوع نسخ بین آیات سوره بقره و آیات سوره مائده و ممتحنه
    و وجه فساد آنها این است که آیه سوره بقره به ظاهرش شامل اهل کتاب نمى شود، و آیه سوره مائده تنها شامل اهل کتاب است پس هیچ منافاتى میان آن دو نیست ، تا بگوئیم آیه سوره بقره ناسخ آیه سوره مائده و یامنسوخ به آن است ، و همچنین آیه سوره ممتحنه ، هر چند عنوان (زنان کافر) در آن مورد بحث واقع شده ، و این عنوان ، هم شامل اهل کتاب مى شود، و هم مشرکین ، چون کلمه (کافر) اهل کتاب را هم به اینطور شامل مى شود، که با صدق آن دیگر نام مؤ من برایشان صادق نباشد، به شهادت اینکه فرموده : ((من کان عدو الله و ملائکته و رسله و جبریل ومیکال ، فان الله عدو للکافرین )).
    الا اینکه ظاهر آیه به بیانى که در همان سوره خواهد آمد ان شاء الله تعالى این است که اگر مردى مسلمان شد، در حالى که زنى کافر در عقد دارد حرام است که دیگر به عقد آن زن وقعى بنهد، و خلاصه او را به همسرى خود باقى بگذارد، مگر اینکه او نیز ایمان بیاورد آن وقت مرد مى تواند به عقد سابق همسرش اعتبار قائل باشد، و این معنا هیچ دلالتى برازدواج ابتدائى با اهل کتاب ندارد.
    و بر فرض که تسلیم شویم ، و بگوئیم : دو آیه نامبرده یعنى آیه بقره و آیه ممتحنه دلالت دارد بر حرمت ازدواج ابتدائى با زن اهل کتاب ، باز هم ناسخ آیه مائده نمى شوند، براى اینکه آیه مائده بطوریکه از سیاقش ‌ برمى آید در مورد امتنان و تخفیف نازل شده ، و چنین موردى قابل نسخ نیست بلکه تخفیفى که از آن استفاده مى شود حاکم بر تشدیدى است که از آیه بقره فهمیده مى شود، پس اگر نسخى در میان شده باشد، باید بگوئیم آیه سوره مائده ناسخ است .
    علاوه بر اینکه سوره بقره اولین سوره اى است که بعد از هجرت در مدینه نازل شده ، و سوره ممتحنه در مدینه قبل از فتح مکه نازل شده ، و سوره مائده آخرین سوره اى است که بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل گشته ، و این سوره نمى تواند منسوخ واقع شود، چون بعد از آن ، آیه اى نازل نشده ، و معنا ندارد آیات سوره هاى قبل ناسخ آن باشد.
    وَ لاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ

    ملاک شایستگى در طرف ازدواج ایمان است نه مزایاى اعتبارى دیگر
    ظاهرا مراد از امة مؤ منه کنیز باشد، که در مقابل حره (زن آزاد) است ، و مردم در روزگارى که برده دارى معمول بود کنیزان را خوار مى شمردند، و از اینکه با آنها ازدواج کنند عارشان مى آمد، و اگر کسى این کار را مى کرد سرزنشش مى کردند، پس اینکه در آیه کنیز را مقید به مؤ منه کرد، ولى مشرکه را مقید به حریت نکرد، با اینکه گفتیم مردم کنیز را خوار مى شمردند، و از ازدواج با آنان احتراز داشتند، خود دلیل بر این است که مى خواهد بفرماید: زن با ایمان هر چند که کنیز باشد بهتر است از زن مشرک ، ولو آزاد باشد، و داراى حسب و نسب و مال و سایر مزایائى باشد که عادتا خوشایند انسان است .
    بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه (امة ) و همچنین کلمه (عبد) درجمله بعدى ، کنیز و غلام نیست ، بلکه کنیز خدا و بنده خدا است ، ولى این حرف احتمال بعیدى است .
    وَ لا تُنکِحُوا الْمُشرِکِینَ حَتى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکٍ...
    گفتار در این جمله همان گفتارى است که در جمله قبلى گذشت .
    أُولَئک یَدْعُونَ إِلى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ...
    این جمله اشاره است به حکمت تحریم آن دو قسم ازدواج ، مى فرماید، مشرکین از آنجا که اعتقاد به باطل دارند راه ضلالت را طى مى کنند، قهرا ملکات رذیله که باعث جلوه یافتن کفر و فسوق در نظر آدمى است ، و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت کور مى کند، در دلهاشان رسوخ مى یابد، بطوریکه گفتار و کردارشان دعوت به شرک مى شود، و به سوى هلاکت راهنمائى مى کند، و بالاخره آدمى را به آتش مى کشاند.
    پس مشرکین چه زن و چه مردشان به سوى آتش دعوت مى کنند، ولى مؤ منین بر خلاف آن با سلوک راه ایمان و اتصافشان به لباس تقوا انسان را به زبان و عمل به سوى جنت و مغفرت مى خوانند، و به اذن خدا هم مى خوانند، چون خدا اجازه شان داده که مردم را به سوى ایمان دعوت کنند، و به رستگارى و صلاح که سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند.
    در این آیه جا داشت بفرماید:((اولئک یدعون الى النار، و هولاء یدعون الى الجنة و المغفرة ))، آنها به سوى آتش دعوت مى کنند، و مؤ منین به سوى جنت و مغفرت ، ولى فرمود و خدا به سوى جنت و مغفرت ، و این بدان جهت بود که بفهماند مؤ منین در دعوتشان به سوى جنت و مغفرت و بلکه در تمامى شؤ ون وجودشان خود را مستقل از پروردگار خود نمى دانند، و خدا را ولى خود مى دانند، همچنانکه خدا هم فرمود: ((والله ولى المؤ منین )).
    و در آیه شریفه وجهى دیگر است ، و آن این است که بگوئیم : مراد از دعوت خدا به سوى جنت و مغفرت همان حکمى است که در صدر آیه تشریع کرده ، و فرمود: با زنان مشرکه ازدواج نکنید، تا ایمان بیاورند...، چون همین نهى مؤ منین از همنشینى و معاشرت با کسى که معاشرت و نزدیک شدن با او، و انس گرفتن با او، جز دورى از خداى سبحان ثمرى ندارد و تحریک مؤ منین به معاشرت با کسى که نزدیکى با او نزدیک شدن به خداى سبحان ، و یادآورى آیات او، و مراقبت امر و نهى او است ، خود دعوتى است از خدا به سوى جنت ، و مؤ ید این معنا تذییل آیه است به جمله (و یبین آیاته للناس لعلهم یتذکرون ) البته ممکن هم هست دعوت را اعم از دعوت اولى و دومى بدانیم ، تا آیه شامل هر دو وجه بشود، که در این صورت سیاق خالى از لطفى مخصوص نخواهد بود. (دقت فرمائید)
    بحث روایتى

    (در شاءن نزول آیه شریفه و لا تنکوا المشرکات حتى یؤ من ...)
    در مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث آمده : که این آیه درباره مرثدبن ابى مرثد غنوى نازل شده ، که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) او را به مکه فرستاد تا عده اى از مسلمانان را از مکه بیاورد، و چون او مردى شجاع و قوى بود، در مکه زنى به نام عناق او را به سوى خود خواند، و مرثد از این کار امتناع ورزید، با اینکه در جاهلیت دوست هم بودند، عناق گفت ، میل دارى با من ازدواج کنى ؟ مرثد گفت : باید از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) اجازه بگیرم ، و چون به مدینه برگشت : از آن جناب اجازه خواست تا با عناق ازدواج کند (این آیه نازل شد).
    مولف : این معنا را سیوطى هم در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده .
    و نیز در الدرالمنثور است که واحدى در ذیل این آیه از طریق سدى از ابى مالک از ابن عباس روایت کرده که گفته : آیه ((و لامة مؤ منة خیر من مشرکة )) درباره عبد الله بن رواحه نازل شد، که کنیزى سیاه داشت ، روزى برکنیز خود خشم کرد، و او را لطمه اى زد، پس از آنکه خشمش ‌ فرو نشست ، نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) شد، و داستان خود را عرضه داشت ، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسید وضع کنیزت چگونه است ؟ عرضه داشت روزه مى گیرد، و نماز مى خواند، و وضو را نیکو مى گیرد، و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو مى دهد، فرمود: اى عبدالله کنیز تو مؤ منه است ، عبدالله گفت حال که او را مؤ منه مى دانى به آن خدائى که تو را به حق مبعوث فرموده : آزادش مى کنم ، و با او ازدواج مى نمایم ، و همین کار را کرد، مردم که این را شنیدند او را ملامت کردند، (که تو با کنیزى ازدواج کردى )؟ و این مردم ازدواج با زنان و مردان مشرک را به خاطر اینکه حسب و نسبى معین دارند دوست مى داشتند، خداى تعالى این آیه را فرستاد، و در آن فرمود: (کنیز با ایمان بهتر است از زن آزاد مشرک ).
    و نیز در آن کتاب از مقاتل روایت کرده که در ذیل جمله : ((و لامة مؤ منة )) گفته است : به ما چنین رسیده که منظور از امه نامبرده کنیزى از حذیفه بود که حذیفه او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود.
    مولف : میان این روایات که در شاءن نزول آیه وارد شده منافات نیست ، چون ممکن است چند نفر با کنیز خود ازدواج کرده باشند، و مورد ملامت واقع شده باشند آنگاه این آیه در پاسخ همه ایراد کنندگان نازل شده باشد.
    البته در این میان روایات متعارضه اى هست که در خصوص جمله ((و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤ من ...)) وارد شده مبنى براینکه این جمله ناسخ آیه : ((والمحصنات من االذین اوتوا الکتاب من قبلکم ))، و یا منسوخ آن است ، که ان شاء الله در تفسیر سوره مائده از نظر خواننده خواهد گذشت . 
    وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿١٢٠ 

    وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ ۖ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿٤٨وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَیْکَ ۖ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ﴿٤٩ أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ﴿٥٠

    ( ( ما این کتاب را بحق بر تو نازل کرده ایم که تصدیق کننده و نگهبان کتابهاى پیشین است , میان آنان بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و هوسهایشان را ( براى انحراف ) از حکم حق که سوى تو آمده , پیروى مکن , هر گروه از شما را آئین و روشى مقرر کرده ایم , اگر خدا میخواست شما را یک امت کرده بود , ولى ( نکرد ) تا درباره آنچه به شما داده بیازمایدتان , به کارهاى خوب پیشى گیرید که بازگشت همه ى شما بسوى خداست و شما را از ( حقیقت ) چیزهائى که در آن اختلاف مى کرده اید خبر مى دهد ( ترا فرمان داده ایم ) که میان آنان بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و هوسهایشان را پیروى مکن و از آنها برحذر باش که از بعضى چیزها که خدا بر تو نازل کرده منحرفت نکنند , پس اگر پشت بکردند , بدان که خدا مى خواهد ( سزاى ) پاره یى از گناهانشان را به آنها برساند و همانا بسیارى از مردم , گناه پیشگانند آیا مگر حکم جاهلیت میطلبند ؟ ! کیست که حکمش از حکم خدا بهتر است , براى آنانکه بیقین رسیده اند ؟ ) )

    ( مائده : 48 - 50 )

    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مد ظله العالی)، ص 56

    http://lib.eshia.ir/10733/1/56


    (1) احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکریّ علیه السّلام وارد شدم و می‌خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای تعالی از زمان آدم علیه السّلام زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع می‌کند و به خاطر اوست که باران می‌فرستد و برکات زمین را بیرون می‌آورد.
    گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟

    (1) حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانه‌اش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می‌درخشید، فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای تعالی و حجّتهای او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نمی‌نمودم، او همنام و هم‌کنیه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
    ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت مثل خضر و ذو القرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی‌یابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.
    احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من آیا نشانه‌ای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود:
    أنا بقیّة اللَّه فی أرضه و المنتقم من أعدائه
    ، ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن! احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکریّ علیه السّلام بازگشتم و گفتم: (1) ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطه منّتی که بر من نهادید بسیار است، بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذو القرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد.

    ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیّین باشی.
    مصنّف این کتاب گوید: این حدیث را فقط از علی بن عبد اللَّه ورّاق شنیدم آن را به خطّ او یافتم و از وی پرسش کردم، او نیز آن را از سعد بن عبد اللَّه از احمد ابن اسحاق همچنان که ذکر کردم روایت نمود.
    کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ترجمه فارسی منصور پهلوان، جلد 2، صص 80-82

    http://lib.eshia.ir/11058/2/82


    بنده بفکرم رسید که مثل حیدربابای شهریار که به نظم ترکی بود، البته بنده به نثر فارسی یک داستانی را بر حسب این مصرع حیدربابا عرض کنم که می فرماید حیدربابا ننه قیزین گوزلری، رخشنده نین شیرین شرین سوزلری اگر درست گفته باشم چون ترکی ام اصلا خوب نیست.

    داستان از این قرار است که سی سی جیگر همسایه ی شرقی ما بودند و یک روز که داشتند آب حوزشان را می کشیدند یا بلکه آب بازی می کردند و به این حقیر هم گفتند که بیا با هم بازی کنیم به من گفتند که تو چرا آمریکا نمی روی؟ مگر تو نمی دانی که همسایه ی غربی ما اتفاقاً یک خانم معلم انگلیسی خیلی خوبی هم هست. برو نزد او انگلیسی یاد بگیر و بعد هم برو آمریکا. حالا از ما به والدین که می خواهم بروم انگلیسی یاد بگیرم و از والدین که نمی شود؛ نه انگلیسی می خواهد یابد بگیری و نه خانم معلم بدردت می خورد! من هم لج کردم گفتم حتماً یک چیزی هست و الا و لله است که بنده باید پیش همین این خانم معلم بروم انگلیسی یاد بگیرم. خلاصه سی سی جیگر هم گفتند که وقتی هم که رفتی آمریکا در فورت کالینز خواستی هندسه ی دیفرانسیل برداری. ما کمکت می کنیم که تکلیفت را بهتر انجام بدهی. و تهدید هم کردند که یا می روی؟ یا اگر نروی به فوفو می گوییم و هر چه دیدی از چشم خودت دیده ای؛ از ما گفتن! ما هم رفتیم انگلیسی را از همسایه ی غربی یاد گرفتیم و رفتیم آمریکا و اتفاقاً هندسه ی دیفرانسیل را هم از دکتر ویلمز یاد گرفتیم که آنجا هم همکلاسی ما درست اسمش را یادم نیست ولی نه سی سی جیگر بود و نه فوفو! اما نمی دانم چه شد که بنده اتفاقاً به این همشاگردی خودمان که یک حرفهایی هم پشت سر ما درآورده بود گفتم که ما یک همسایه ای داشتیم که سی سی جیگر و فوفو بودند. و بنده خدا همین سی سی هم مثل جیگر خیلی غذایش را نمی خورد و مدام باید مادرش به او می گفت که سی سی غذایت را چرا نمی خوری؟ و او هم به مادرش می گفت بابا می خورم دیگر. این همسایه مان آمده اینجا کبوتربازی می کنند با کامبیز. من کبوتر او را می خواهم. کبوتر او را بگیر. بعد من به تو می گویم که غذایم را می خورم یا نمی خورم. خلاصه کبوتر ما را هم گرفتند روز دیگری بود البته. و در را بستند و رفتند تو. حالا نمی دانم غذایشان را هم خوردند یا نخوردند و آیا سی سی جیگر هم غذایشان را خوردند و به فوفو هم دادند یا خیر؟! کاری نداریم.

    البته ساعت و دوچرخه ی این حقیر هم نمی دانم این میان چطور گم شد و گفتند که به بابایت هم چیزی نگو. من هم نگفتم و اما خودش فهمید. حالا اردنگی کجا بود و بنده چطور شد که وارد دعوا شدم که ما باید به والدین حتی اُفّ هم نگوییم و دیگر چه رسد به کتک و اردنگی و لگد و اینها؟ اینها بماند. بنده هم بعدها فهمیدم که سی سی جیگر منظورشان این نبود که برو آمریکا هندسه ی دیفرانسیل بردار و بلکه منظورشان این بوده که برو حساب آمریکای صهیونیست را برس. و بنده هنوز هم که هنوزه توی حساب هندسی قضیه ی آخر فرما نمی دانم چطوری گیر کرده ام. کلنا عباسک یا سیده زینت علیها السلام. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    ٢٥ ـ غط : ابن أبی جید ، عن ابن الولید ، عن الصفار ، عن [محمد] ابن عبدالله المطهری ، عن حکیمة بنت محمد بن علی الرضا قالت : بعث إلی أبومحمد علیه السلام سنة خمس وخمسین ومأتین فی النصف من شعبان وقال : یاعمة اجعلی اللیلة إفطارک عندی فان الله عزوجل سیسرک بولیه وحجته على خلقه خلیفتی من بعدی قالت حکیمة : فتداخلنی لذلک سرور شدید وأخذت ثیابی علی وخرجت من ساعتی حتى انتهیت إلى أبی محمد علیه السلام وهو جالس فی صحن داره وجواریه حوله فقلت : جعلت فداک یا سیدی! الخلف ممن هو؟ قال : من سوسن فأدرت طرفی فیهن فلم أر جاریة علیها أثر غیر سوسن ، قالت حکیمة : فلما أن صلیت المغرب والعشاء الآخرة أتیت بالمائدة فأفطرت أنا وسوسن وبایتها فی بیت واحد فغفوت غفوة [١] ثم استیقظت فلم أرل مفکرة فیما وعدنی أبومحمد علیه السلام من أمر ولی الله علیه السلام فقمت قبل الوقت الذی کنت أقوم فی کل لیلة للصلاة فصلیت صلاة اللیل حتى بلغت إلى الوتر فوثبت سوسن فزعة وخرجت وأسبغت الوضوء ثم عادت فصلت صلاة اللیل وبلغت إلى الوتر فوقع فی قلبی أن الفجر قد قرب فقمت لانظر فاذا بالفجر الاول قد طلع فتداخل قلبی الشک [٢] من وعد أبی محمد علیه السلام فنادانی من حجرته : لاتشکی وکأنک بالامر الساعة قد رأیته إنشاء الله.

    قالت حکیمة : فاستحییت من أبی محمد علیه السلام ومما وقع فی قلببی ورجعت إلى البیت وأنا خجلة فاذا هی قد قطعت الصلاة وخرجت فزعة فلقیتها على باب البیت فقلت : بأبی أنت وامی هل تحسین شیئا؟ قالت : نعم ، یا عمة إنی لاجد أمرا شدیدا قلت : لاخوف علیک إنشاء الله وأخذت وسادة فألقیتها فی وسط البیت وأجلستها علیها وجلست منها حیث تقعد المرأة من المرأة للولادة فقبضت على کفی وغمزت غمزة شدیدة ثم أنت أنة وتشهدت ونظرت تحتها فإذا أنا بولی الله صلوات الله علیه متلقیا الارض بمساجده فأخذت بکتفیه فأجلسته فی حجری وإذا هو نظیف مفروغ منه فنادانی أبومحمد علیه السلام یاعمة هلمی فأتینی بابنی فأتیته به فتناوله وأخرج لسانه فمسحه على عینیه ففتحها ثم أدخله فی فیه فحنکه ثم أدخله فی اذنیه وأجلسه فی راحته الیسرى فاستوى ولی الله جالسا فمسح یده على رأسه وقال له : یابنی انطق بقدرة الله فاستعاذ ولی الله علیه السلام من الشیطان الرجیم واستفتح :

    « بسم الله الرحمن الرحیم ونرید أن نمن على الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون» [١] وصلى على رسول الله وعلى أمیر المؤمنین والائمة علیهم السلام واحدا واحدا حتى انتهى إلى أبیه فناولنیه أبومحمد علیه السلام وقال : یاعمة ردیه إلى امه حتى تقر عینها ولاتحزن ولتعلم أن وعد الله حق ولکن أکثر الناس لایعلمون فرددته إلى امه وقد انفجر الفجر الثانی فصلیت الفریضة وعقبت إلى أن طلعت الشمس ثم ودعت أبا محمد علیه السلام وانصرفت إلى منزلی فلما کان بعد ثلاث اشتقت إلى ولی الله فصرت إلیهم فبدأت بالحجرة التی کانت سوسن فیها فلم أر أثرا ولا سمعت ذکرا فکرهت أن أسأل فدخلت على أبی محمد علیه السلام فاستحییت أن أبدأه بالسؤال فبدأنی فقال : یا عمة فی کنف الله وحرزه وستره وعینه حتى یأذن الله له فاذا غیب الله شخصی وتوفانی ورأیت شیعتی قد اختلفوا فأخبری الثقات منهم ولیکن عندک وعندهم مکتوما فان ولی الله یغیبه الله عن خلقه ویحجبه عن عباده فلا یراه أحد حتى یقدم له جبرئیل علیه السلام فرسه لیقضی الله أمرا کان مفعولا.

    بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 51، ص 18.

    http://lib.eshia.ir/71860/51/18


    ترجمه ی این حدیث را در کتاب آثار دعا برای فرج امام زمان حجت الاسلام و المسلمین  سید حسین هاشمی نژاد آمده است تا آنجا که می فرماید:

    بسم الله الرحمن الرحیم ونرید أن نمن على الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین.


    همینطور از تشرف آیت الله العظمی نجفی مرعشی به محضر مبارک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند و در آخر مطالبی چند را که بین آن حضرت و آیت الله مرعشی رد و بدل شد می فرمایند و از جمله موارد 10 و 11 که بنظر می رسد این موارد را پس و پیش آورده اند:

    10. دعا در حقم فرمودند که: "جعلک الله من خدمه الشَّرع" (خداوند تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد).

    11. پرسیدم: نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس روسفیدم؟


    اینجا یک نکته ای که راجع به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی هست این است که شما اصلا چطور می خواهید تشخیص دهید که با دیکتاتوری است که طرفید یا با دانشمندی یا با عالم ربانی ای یا آیا اصلا در اسلام است که واقع هستید یا مسیحیت یا یهودیت یا صهیونیسم؟ البته افرادی که اسلام خود را می شناسند و مطمئن هستند و یقین دارند که مومن اند، هیچ گاه چنین سوالی برایشان اتفاق نمی افتد! ولی همین که در بعضی انقلابها ما فتنه ها و آشوبها و بلکه کودتاهایی هم داریم که یک مرتبه می بینید یک دیکتاتوری آمد سر کار، و لذا این خود می تواند هشداری باشد که اصلا مسئله چیست؟

    بنده اینجا یک مثالی را از کتاب محمد (صل الله علیه و آله و سلم) زندگینامه ی پیامبر اسلام آرمسترانگ بزنم. ایشان اعراب را ساراسن (saracen) می خواند. این لغت را می توانید در اینترنت جستجو کنید. اما مسئله ای که هست این است که کدام اعراب اینجا منظور است. آیا اعراب بادیه نشین منظور است؟ آیا اعراب یهودی که مثلاً در خیبر بوده اند هم منظور است؟ یا اعراب دیگر نواحی زیر سلطه ی روم باستان منظورش است...؟ بنده یک مثالی را راجع به استاد ریاضی ای در برکلی که ساراسن (Sarasan) نام داشت. یحتمل هندی هم بوده؟! معمولاً وقتی اینها را سرچ کنید، به شما در ویکیپدیا یا خود سایت اساتید دانشگاه کالیفرنیا در برکلی جوابی می دهد. مثل پرفسور هنری هلسن. اما او هیچ اثری انگار ازش نیست! چرا؟ بنده نمی دانم. اما چیزی که هست او یک حالت شوریده ای هم گویی داشت که هم ریش داشت و هم موهایش را پشتش می بست و هم گاهی با شلوار جین و پیراهنی پشمینه و بلکه حالت اسپورت، یک کراوات هم می زد که اصلا به هم نمی آمدند. یک بار هم ایشان سر کلاس بودند که نمی دانم چطور شد که بنده مثل خروس بی محل گفتم بروم سر کلاس ایشان بنشینم بلکه چیزی دستگیرم شود. اتفاقاًً نمی دانم ایشان چه گفت که بنده حقیر بنظرم رسید که نکند کاری کرده ام که نباید انجام می دادم و زودی از کلاس بیرون آمدم. البته کلاسهای برکلی اکثراً آزاد است و می توانید سر کلاس اساتید بصورت مستمع آزاد بنشینید. و اما خوب، یحتمل یک دردسرهایی هم داشته باشد. مثل این است که اگر بخواهید سر کلاس اساتید قم بروید، کم کم اش این است که باید تا قم سفر کنید! به هر حال، بنده نمی خواهم زیاد هم روی ساراسن تاکید کنم که او کیست یا حتی ساراسن یعنی چه؟ و اما بعضی چیزها را خیلی راحت می شود وارد توهمات واهی هم شد. مثل اینکه بالاخره او هم استاد ریاضی بوده و یحتمل هنوز هم هست و اساتید قم هم اساتید فلسفه و فقه و تفسیرند. چه فرقی دارد؟ حالا او یک کمی هم ظاهرش شوریده بوده. خوب باشد. کنجکاوی روی این جور چیزها و در میان گذاشتن آنها مثلاً در ماث اورفلو هم این اشکال را دارد که اگر بخواهید بپرسید آیا سرژ لنگ ازدواج هم کرده بوده است؟ بعضی این سوالات را بد می دانند که فلانی کیست؟ ازدواج کرده است؟ هر چند که بنظرتان یک سوال طبیعی هم می رسد. مثلاً در جواب در همان ماث اورفلو می فرمایند که خوب پاول اردوش هم ازدواج نکرده بوده. شما از سرز لنگ می فرمایید و آنها اینطوری جواب می دهند که اردوش هم ازدواج نکرده بوده. بالاخره سرژ لنگ ازدواج کرده بوده یا خیر؟!

    اما اینکه او را پیدا هم نمی کنید، باز خود مسئله ای جالب دیگر است که این روزها هر چیزی را گویا کافی است گوگل کنید و یافت می شوند! اما این چطور است که هیچ جوری یافت نمی شود؟ مثال دیگرش این است که شما یک وقت تلگرام را دارید. منظور همین تلگرام خودمان بود و نه آن تلگرام اولیه که باید می رفتید دفتر تلگرام و پست و تلفن و تلگرام می کردید! تلگرام را دارید یک وقت و یک وقت هم می بینید که فیلتر است و بلکه حتی سروش و آی گپ  و امثالهم را هم آیا بتوانید بگیرید یا خیر. بنده حقیر که نتوانستم. یعنی شما اگر بخواهید ویندوز را نصب کنید راحتتر است تا اینها را. فیلترشکن هم که بازار داغ خود را دارد که از دسترس این حقیر باز خارج است. و اما بنده نمی دانم چطور است که فقط بنده هستم که اینطور است و دیگران یحتمل اینطور هم نیستند. و همان تلگرام هم با فیلترشکن وارد می شوند. و یوتیوب هم دارند و حتی گوویندام آدی پروشام هاری کریشناها را هم می توانید بگیرید و بلکه حتی شستن پای گوروی آنها را هم نشان می دهد. فقط بنده هستم که نمی توانم هیچ چی بگیرم. چرا؟ و الله اعلم. یعنی بنده عرضم این است که ببینید توهمات تا کجاها می توانند بروند؟ و اما دنبال دین و دینمداری بخواهید بروید، چطور می شود؟ سید قطب در آینده در قلمرو اسلام می فرماید:

    اگر این وحدت برنامه و عقیده وجود نیابد , یعنى باطن و درون او فرمانبر یک قانون , و زندگى و نیروهاى حیاتى او محکوم قانونى دیگر باشد , و این دو قانون هر یک از عقیده و طرز فکرى جدا الهام گیرند , آن یک از طرز فکر خدائى و این دیگرى از اوهام و تصورات بشرى در اینصورت انسان , یگانگى و وحدت شخصیت خود را از دست داده گرفتار ( ( شخصیتى مزدوج ) ) میگردد

    افرادى که داراى ( ( شخصیت مزدوج ) ) مى باشند همواره , گرفتار کشمکش و نزاعى شدید میان درون و برون خود بوده مبتلا به تشنج روانى , و اضطراب و حیرتى شدید مى گردند , و بالاخره انسانیت آنان قربانى این بیمارى هولناک و خانه برانداز میگردد

    ...

    همه ى این مفاهیم عملى و زنده را با یک برنامه ى جامع و بى نقص و بهم پیوسته , در اختیار بشریت قرار میدهد و در نتیجه , فرد و جامعه ى پیرو مکتب خود را از ( ( ازدواج شخصیت ) ) و ابتلاء به اضطراب و حیرت , مصون مى دارد , و بشریت , در سایه تعلیمات دین , از تصادم و تضاد با ناموس طبیعت و با فطرت انسانى , در امان مى ماند

    ...

    دیان الهى آمده اند که در جهان واقعیت و محسوس نفوذ کنند و مردم در همه ى جنبش ها و فعالیت هاى حیاتى از آنها الهام گیرند , نه آنکه فقط یک ادراک درونى بى تأثیر , یا وسیله اى براى تهذیب روح و تصفیه باطن باشند یا بصورت تشریفات و شعائر مذهبى در محیط مساجد و تکایا جلوه گر شده و یا دست آخر اداره یک قسمت مختصر و ناچیز زندگى را ( یعنى آنچه مربوط بوظائف فردى و شخصى است ) بعهده گیرند :

    ( ( و ماارسلنا من رسول الالیطاع باذن الله ) )

    ( ( مفاد آیه : نفرستادیم هیچ پیامبرى را مگر تا مردم باذن خدا اطاعتش کنند و رهبریش را بجان بپذیرند ) )

    آینده در قلمرو اسلام، از فصل 2. هر آیینی راه زندگی است، بخش: یک شخصیت و یک برنامه، صص 46-51.

    http://lib.eshia.ir/10733/1/51

    بنده حقیر هم یاد دبستانی می افتم که در کودکی طلبه اش بودم و نامش همین "راه زندگی" بود. البته یحتمل خیلی هم راه طلبگی را این مدرسه پیش نگرفته بود. دخترانه و پسرانه مثل این روزها از هم جدا نبود و مختلط هم بود و بیشتر یک الگوی غربی داشت! اتفاقاً سی سی و جگر هم همشاگردیها و هم همسایه ی ما بودند؛ هر چند که این سی سی آن السیسی معروف کنونی یحتمل بتوان گفت که نیست! و بلکه چند سال پیش که از ن طرفها رد می شدم دیدم منزل سی سی جگر مربوط به فدراسیون شطرنج شده بود! حالا چیست؟ و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥﴾ ﴿القصص: ٥﴾

    پس از آنکه با اینکار , زمینه براى اجراى نقشه هاى شوم آنان آماده شد , بزرگترین آرزوى دیرین خود را عملى ساختند , و بدست ( ( آتاتورک ) ) قهرمان ! ! خلافت اسلامى , آن امپراطورى مقتدر مسلمین [1 ] را منحل نمودند و بلافاصله در مرکز سابق همان امپراطورى ( ترکیه ) مذهب را از دولت جدا کرده دولت را یک دولت قانونى و ( ( لائیک ) ) ( یعنى بى تفاوت نسبت بمذهب ) معرفى نمودند

    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه ی امام خامنه ای، ص 25
    http://lib.eshia.ir/10733/1/25


    شما اگر در مکتب اسلام واقع شده اید، کافرین را بدان راهی نیست. و اما معنایش این نیست که کافرین نیز در بین خود با هم رقابت نمی کنند که به هر دلیلی به مکتب اسلام دست یابند. پریشانیها و روانپریشیها و مشکلات روحی روانی از اینجا است که آغاز می شود. یعنی در اول کتاب آینده در قلمرو اسلام آیت الله خسروشاهی نکته ای را می فرمایند در رابطه با "اذن فحوی" که می تواند از مفاهیم اصول فقه باشد که در امور قضایی نیز کاربرد داشته باشد:

     اینست که با اتکاء به ( ( اذن فحوى ) ) و تعهد تجدید چاپ پس از تجدید نظر , براى بار دوم کتاب را بدست ناشر مى سپاریم تا که جوانان ما هم کتابى براى خواندن و فرصتى براى اندیشیدن داشته باشند

    این را دانشنامه ی علوم اسلامی اینطور معنا می کند:

    اذن فحوا، از لفظ به دلالت التزام عقلی، عرفی و یا عادی فهمیده می‌شود؛ اول مانند اذن در خوردن غذا که از نظر عقلی، مستلزم از بین بردن آن است، دوم مانند اذن به شرکت در مجلس عزا که در عرف، ملازم با همراه آوردن کودک نیز می‌باشد، و سوم، مانند اذن به خوردن میوه از درخت که به طور عادی مستلزم چیدن آن از درخت نیز است.

    و در فرهنگ فقه اسلامی آیت الله شاهرودی چنین معنا می فرمایند و مثالهای متفاوتی در باب مسائل قضایی می آورند:

    فحوا در کلمات با اضافه به خطاب (فحوى الخطاب) در مقابل دلیل الخطاب ( دلیل خطاب) و لحن الخطاب( لحن خطاب) نیز به کار رفته است.

    مراد از فحواى خطاب ـ که از آن به مفهوم موافق نیز تعبیر مى‌شود ـ مفهومى است که به اولویت از لفظ استفاده مى‌شود؛ هرچند لفظ با دلالت مطابقى بر آن دلالت ندارد، مانند حرمت کتک زدن والدین که از حرمت گفتن «اُفّ» به آنان به اولویت استفاده مى‌شود؛ زیرا نهى از افّ گفتن فرزند به پدر و مادر ـ با آنکه افّ کمترین حدّ بى احترامى است ـ به طریق اولى بر نهى از کتک زدن آنان دلالت دارد[2]( مفهوم). از احکام مرتبط با آن در بابهاى مختلف از قبیل صلات، طلاق، وکالت و قضاوت سخن گفته‌اند.

    فحواى کلام همچون منطوق آن در مقام فهم مقصود گوینده، نزد عقلا مورد اتکا و استناد و داراى آثار است. شارع مقدس نیز عقلا را ردّ نکرده است. در ذیل به نمونه هایى از آن اشاره مى‌شود.

    تصرف در مال دیگرى بدون رضایت او حرام است. رضایت از اذن مالک به دست مى‌آید؛ خواه اذن، مفاد صریح کلام او باشد یا از مفهوم سخنش فهمیده شود.[3]

    اگر کسى به فرزند بودن نوزادى اقرار کند، پس از آن نمى‌تواند فرزندى او را انکار نماید؛ خواه اقرارش صریح باشد یا از مفهوم کلامش فهمیده شود، مانند آنکه کسى در مقام تبریک به او بگوید: خداوند این فرزند را برایت مبارک گرداند و او در پاسخ بگوید آمین یا ان شاء اللّه‌.[4]

    وکیل حق ندارد دیگرى را براى مورد وکالتش وکیل بگیرد؛ بلکه خود باید به کار مورد وکالت اقدام کند، مگر در صورت اذن صریح یا فحوایى به داشتن چنین حقى. اذن فحوایى مانند آنکه مورد وکالت به قدرى گسترده و زیاد باشد که عادتاً از عهده یک نفر بر نمى‌آید و یا وکیل شأنش برتر از انجام دادن مورد وکالت باشد.[5]

    اینجا ما مفهوم را از لحاظ فقهی و قضایی درک می کنیم که اذن فحوی به چه معنا است. و اما یحتمل بتوان گفت که این مبحث بظاهر ساده در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی معانی دیگری نیز برای خود دارد. برگردیم به مکتبخانه و قرائت انشاء.
    ما اینجا نداریم که مکتبخانه چی است که خود مستضعف است که شاگردی را که انشائش را فی البداهه می خواند را برایش شمشیر می کشد، یا شاگرد است که چون مستضعف است تکلیف انشائش را ننوشته است دقیقاً بخاطر اینکه مستضعف است و نمی تواند با دیگر شاگردان رقابت کند؛ و اما فی البداهه اتفاقاً انشاء خوبی نیز سرهمبندی می کند. مسئله مکتب است که مهم است و نه مکتبخانه چی و شاگرد. مسئله اینجا این است که اصلا چه حکمتی اینجا نهفته است.
    فرض بفرمایید که ما همین مکتب را قبل از انقلاب هم داریم و بعد از انقلاب هم داریم. هم قبل از انقلاب هم برای شاگردش مکتبخانه چی می تواند نمره ی بیست بدهد یا در مقابل قداره کشی شاگرد شمشیر هم بکشد، و همین هم بعد از انقلاب می تواند اتفاق بیافتد.
    اما در هر دو مورد قبل و بعد از انقلاب مسئله جهاد است که آیا مثلاً خود مکتبخانه چی که قرار است به شاگردانش یاد دهد که شما می توانید امام و وارث شوید، خود مستضعف هستید، آیا خود نیز واقف است که مستضعف است؟ اینجا است که مسئله ی بندگی خدا مطرح می شود. یعنی شما جایز نیستید که قدر ستاره ها را بصرف اینکه دو ستاره را دارید با هم مقایسه می کنید، تعیین کنید. یعنی می توانید، و اما از کجا که این ستاره ها ستاره هایی متغیر با قدرهایی که متغیرند هم نباشند؟ یا حتی تشخیص شما بر این است که نه تنها با ستاره ای طرف نیستید و بلکه در حقیقت با سیاه چاله ای است که طرفید! از کجا که تشخیص شما درست است و انقلابی رخ نمی دهد و همان سیاه چاله را تبدیل به ستاره ای نمی کند؟ و دوباره سیاه چاله و دوباره ستاره و ....
    و اما هر کس این را بشنود می فرماید که با عجب منافق کافری است که طرفیم که این همه می تواند انقلاب بعد از انقلاب کند و مدام از ستاره به سیاه چاله و بر عکس تبدیل شود؟ مگر می شود؟ این یک امر دلبخواهی ای نیست. چرا؟
    برای اینکه مثلاً اف والدین حرمت دارد و لذا کتک زدن هم حرمت دارد. و اما آیا شما جایز هم هستید که به والدین خود در ملاء عام اردنگی هم بزنید؟ و آنها هم به شما اعتراض کنند که داری چه غلطی می کنی؟ کسی که به والدینش اردنگی نمی زند! این چه کار یزیدی ای است که داری می کنی؟ کسی حتی جایز نیست به والدینش اف هم بگوید و حرف ناجوری بزند. اردنگی؟ به به، خوشم باشد. حرمت والدینت را شکستی! و کسی که حرمت والدینش را بشکند و عاق والدین هم شود که دیگر بدبختترین انسان روی زمین می شود. نکنید از این کارها! از همین جاها است که همه ی روانپریشیها و افسردگیها و دیوانگیها آغاز می توانند شوند. راه و روش زندگی را درست درنیافتن بسیار مشکلات می تواند ایجاد کند. و اما با مستضعفین که طرفیم چه؟ مستضعف است و باید انقلابی شود تا خود بتواند امام و وارث خود شود.
    آتاتورک و رضاشاه کردند آنچه نباید می کردند. حالا ما باید چه کنیم؟ اینجا یک نکته ای نهفته است که مربوط می شود به مکتب و مکتبخانه چی. شما نمی توانید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک معنایی را بدهید که در آن اصلا وجود خارجی ندارد. یعنی نمی توانید به مکتبخانه چی ای که قبل از انقلاب برای شاگرد قداره بند، شمشیر می کشیده است بفرمایید که چرا نمره ی بیست به شاگردت ندادی چون مستضعف است. و همینطور به شاگرد مستضعفی که بعد از انقلاب مکتبخانه چی حتی نمره ی بیست هم می دهد نمی توانید عرض کنید که تو چرا نمره ی بیست ات را گرفتی و اما هنوز امام و وارث نشده ای؟ و بلکه همینطوری داری درجا می زنی؟
    اینجا اشکال از مکتب و مکتبخانه چی است یا از انقلاب است یا از مستضعفین است؟ آن شوریدگی ای که در شاگرد و بلکه در آن دانشمند و آخوند روحانی که نگران شاگردان مستضعف خود است از کجا می آید؟ آیا مکتبخانه چی جایز است که ثروت آن ثروتمند را بگیرد و به آن مستضعف بدهد بصرف اینکه او ثروتمند است و او مستضعف است؟ یا اینکه جامعه باید خود به این مفهوم برسد که استکبار و استعمار بد است و باید به دیگران کمک کرد قبل از اینکه فقراء و مستضعفین دریابند که امام و وارث کیست؟ و اتفاقاً خوب مفهومی هم هست که خود دریابند که خود امام و وارث خود هستند! و اما این کار مکتب و حکمت متعالیه ای می خواهد که مملو از پریشانی و روانپریشیها است که آن مستضعف را متوجه استضعاف خود کند. و نه اینکه او فقط همان فقیر و همان مسکین و همان در راه مانده و همان یتیم باشد. و بلکه همان کسی است که صاحب مکتب است و می خواهد همه را درس اخلاق و درس حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دهد. یعنی چه؟ 
    یعنی همین که اگر آخوندها را حذف کردی، فکر نکن که دیگر خیلی آقا خواهی شد. تازه اول بدبختی ات می شود! اگر مکتب را تعطیل کردی و مکتبخانه چی را هم بیرونش کردی، فکر نکن که دیگر خودت استاد و فیلسوف و حکیم خواهی شد و دیگر مسئله حل است. تازه اول بدبختی است. یک انقلابی داریم و یک ضد انقلابی. فکر نکن که می توانی ستاره ای را بیاندازی توی سیاه چاله ای! فکر نکن که می توانی از قرآن مجید و از پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم عرض کنی بدون اینکه حتی یک آیه از قرآن کریم و یک آیه از خدا ذکر کنی. غیر ممکن است. این الشموس الطالعه؟ این الطالب بدم المقتول بکربلا؟ کار درگیری دارد و هر چه درگیریها بالاتر بگیرد، کار از قداره و شمشیر به مراحل بالاتری حرکت می کند. و اما معنای قضایا اینطور نمی شود که لزوماً کار از بافتن خزعبلات و اراجیف به هم  بیرون می آید و وارد فلسفه و حکمت متعالیه می شود. این بماند که کان قاب قوسین او ادنی اصلا یعنی چه؟
    و لذا مکتبی نمی تواند آنجایی که باید قداره و شمشیر بکشد، نمره ی بیست دهد و نمی تواند هم آنجایی که لازم است نمره ی بیست دهد بجایش قداره و شمشیر بکشد. اینها فقط یک مفاهیم انتزاعی و مجردی نیستند که ما داریم با آنها بازی می کنیم. مسئله تکلیف است و مسئله اسلام است. کافر و مسلمان هر دو با هم یکی نیستند چه رسد به اینکه بفرمایید مومن و فاسق هم با هم فرقها دارند.
    ۱. کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ﴿آل عمران: ١١٠﴾
    ۲. أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ ﴿السجدة: ١٨﴾

    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر.
    شما نمی توانید بسبب اینکه نانها کیفیت خوبی ندارند و مایه ی خمیر درست استفاده نمی شود، بفرمایید که شاطر را توی تنور کنند و حال آنکه آنکه کسی که به اختیار خود و به فرمان امام اش توی تنور می رود مئسله ای دیگر است. درمان پریشانحالیهای بشر فقط از روی سردی و گرمی و بلغمی و صفراوی و سودایی بودن مسائل نیست. خیلی زرنگی، خودت نان خودت را بپز! و درست بپز. نمی شود همه چیز را واگذار کرد به دیگری و بعد گفت همه تقصیر او است. نخیر تقصیر خودت است. یعنی هر چیزی را که حرمت دارد را اگر رعایت کردی، آنوقت است که می توانی حرمت والدین را هم نگه داری. و الا هی بگو حرمت. یزیدی حرمت می فهمد؟ حسینی شو تا بفهمی حرمت یعنی چه؟ یتیم و لتیم شو، تا بفهمی اصلا والدین نداشتن و آنگاه حرمتشان را هم حفظ  کردن یعنی چه؟ مستضعف شو، تا بفهمی امام و وارث شدن یعنی چه؟ هر که هوس کرب و بلا دارد، بسم الله. اول متوجه شو که عالم محضر خدا است و در محضر خدا گناه نکنید. بعد ببین می توانی مکتب اسلام و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را یک مکتب الهی جهانی کنی؟ یا خیر؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥

    ین ( ( دین الهى ) ) است که از یکسو تفسیر کامل ( ( جهان هستى ) ) و نحوه ارتباط آن را با پروردگار , بیان مى کند و موقعیت ( ( انسان ) ) را در این جهان و هدف آفرینش او را مشخص مى سازد , و از سوى دیگر , برپایه این شناسائى و جهان بینى , نظامات و قوانین مناسبى براى اداره زندگى اجتماعى و فردى او معین مى کند
    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه امام خامنه ای
    http://lib.eshia.ir/10733/1/49


    این نکته که مکتبی داشته باشیم که مکتبخانه چی به یکی که انشائش را ننوشته و از حفظ می خواند نمره ی بیست بدهد و برای دیگری کار به قداره بندی و شمشیرکشی بکشد، نکات ظریف و پرمغزی می توانند داشته باشند که از جمله این است که شما نمی توانید یک سیاه چاله را به عنوان یک ستاره جا بزنید یا نمی توانید یک ستاره را وانمود کنید که یک سیاه چاله است! و اما مایلید که از یک سیاه چاله یا از ستاره ای با قدر کمتر به یک ستاره ای دیگر با قدر بیشتر حتی المقدور انقلاب کنید.
    این ( ( دین الهى ) ) است که از یکسو تفسیر کامل ( ( جهان هستى ) ) و نحوه ارتباط آن را با پروردگار , بیان مى کند و موقعیت ( ( انسان ) ) را در این جهان و هدف آفرینش او را مشخص مى سازد , و از سوى دیگر , برپایه این شناسائى و جهان بینى , نظامات و قوانین مناسبى براى اداره زندگى اجتماعى و فردى او معین مى کند
    آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه امام خامنه ای
    http://lib.eshia.ir/10733/1/49

    بنده نمی خواهم کار به ساعت دو یا سه صبح دیگر بکشد. و لذا اینجا فقط عنواغن می کنم که اگر شاگردی در مکتبخانه انشائش را خواند و مکتبچی آنچنان او را زد که خط کشش شکست یا اینکه به او نمره ی بیست داد و در هر دو صورت هم معلوم شد که شاگرد اصلا انشائش را به عنوان تکلیفش انجام نداده بوده است، این به چه معنا است؟ می تواند تعابیر مختلفی داشته باشد که از لحاظ مفهومی ممکن است با قداره بندی و شمشیر کشی جور در بیاید یا اینکه می تواند هم نمره ی بیست بگیرد برای اینکه مسئله این است که خود معلم هم متوجه می شود که او مستضعفتر از شاگردش است یا یحتمل هم اینکه کار به انقلابی اجتماعی و جهانی بکشد نیز مسئله ای دیگر است.
     وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴿٥

    یک چیزهایی را می ارزد که انسان چند بار بنویسد حتی اگر محو شود و نتوانی بازیافتش کنی. می ارزد که ویرایس و پالایشش کنی. می ارزد که فی الداهه نویسی نکنی. اگر از پالایش نفت این همه فرآورده ها می گیرند، می خواهید از ویرایش و پالایش و استخراج منابع فرهنگی هیچ بدست نیاید.
    مثلاً همین لم ناکایاما را در نظر بگیرید:
    https://en.wikipedia.org/wiki/Nakayama%27s_lemma
    حالا ما کاری نداریم که اگر روی پیراهنی دیدید create the past این بدان معنا نیست که فوری بروید توی اینترنت بزنید این جمله را ببینید که با مکتب کوپنهاگن چه ربطی دارد؟! یک بحثهایی هست که مال آسانسور است و بس! هر چند که معمولاً مردم ترجیح می دهند در آسانسورها با دیگران بحثی در نگیرد. اما خوب ...
    بنده داشتم راجع به سید قطب و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می نوشتم که یک مرتبه دستم خورد به یک دگمه ای و رفت جای دیگری و بعد هر چه دگمه ی آندو undo را زدم کار نکرد که نکرد. البته باید قبول هم کرد که مرورگر ویندوز خیلی هم قابل اعتماد نیست و مرورگرهای دیگری یحتمل بهتر هم هستند. و حالا ما با این کارها کاری هم نداریم. و اما این مسئله ی دیگر بماند برای بعد.
    ۱. یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿الحج: ٢٠﴾
    ۲. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا ﴿الفرقان: ٥٤﴾


    للّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَالذَّابِّینَ عَنْهُ وَالمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاء حَوائِجِهِ وَالمُمْتَثِلِینَ لاَوامِرِهِ [١] وَالمُحامِینَ عَنْهُ وَالسَّابِقِینَ إِلى إِرادَتِهِ وَالمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ


    صهر

    الصِّهْرُ: الختنُ، وأهل بیت المرأة یقال لهم الأَصْهَارُ، کذا قال الخلیل [2] . قال ابن الأعرابیّ: الإِصْهَارُ: التَّحَرُّمُ بجوارٍ، أو نسب، أو تزوّج، یقال: رجلٌ مُصْهِرٌ: إذا کان له تحرّم من ذلک. قال تعالى: فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً
    [الفرقان/ 54] ، والصَّهْرُ: إذابةُ الشّحمِ. قال تعالى: یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ
    [الحج/ 20] ، والصُّهَارَةُ: ما ذاب منه، وقال أعرابیّ: لَأَصْهَرَنَّکَ بیمینٍ مُرَّةٍ [3] ، أی: لأُذِیبَنَّکَ.

    مفردات راغب اصفهانی، ص 494
    http://lib.eshia.ir/41892/1/494


    این سوال که آیا "الذّابّین" از ریشه ی ذاب و ذوب است از حجت الاسلام و المسلمین شیخ جوانی، ما را به اینجا ها در مفردات راغب اصفهانی و "صهر" کشاند! و این خودش چند سال هم طول کشید تا تازه به اینجا رسیدیم... لا اله اله الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر

    دوم این است که این جامعه، رهبر میخواهد. امیرالمومنین (علیه السلام) در یکی از کلماتش میفرماید: "لابد للناس من امیر" (نهج البلاغه، شریف الرضی، خطبه ی 20، ص 82). هر جامعه ای احتیاج دارد به یک رهبر؛ و این جزء تز ما است، جزء طرز فکر ما است. ما معتقد نیستیم که روزگاری خواهد رسید که اجتماعات بدون حکومت اداره شوند؛ نخیر، "لابد للناس من امیر"؛ ناگزیر مردم باید رهبر داشته باشند. بعد از اینکه پیغمبر (صل الله علیه و آله) از دنیا رفت، در راس جامعه ی اسلامی لازم است یک نفری باشد که آن حرکت را، آن سیر را، آن تلاشی را که پیغمبر (صل الله علیه و آله) میکرد برای پیشبرد این جامعه و رسانیدن آن به تعاالی و تکاملی که منظور او هست، ادامه دهد؛ لازم است یک نفری باشد که مثل خود پیغمبر و دستی به نیرومندی دست پیغمبر (صل الله علیه و آله)، زمام اجتماع را بگیرد و به آن راهی که میخواهد، هدایت کند. وجود این افراد با آزادی جامعه ی اسلامی هم منافات ندارد. اگر مختصر دقتی بکنیم، روشن میشود ک هیچ مافاتی ندارد. رهبر جامعه، هدایت میکند جامعه را، پیش میراند جامعه را، وسایل پیشرف و پیشبرد جامعه را برایش فراهم میکند. اجتماع، یک رهبر ساسیلازم دارد غیر از رهبر فکری ای که تفسیر و تبیین مکتب میکند. اینکه این رهبر سیاسی چگونه آدمی باید باشد، آیا لازم است اعدل باشد، آیا لازم است اعلم باشد، یا چه باشد، این یک بحث کلامی و فرقه ای است و ما در این بحثها هیچ وارد نمیشویم و بحث نمیکنیم و وقت محدود خودمان را صرف این حرفها نمیکنیم؛ این بحثها وقت دیگری میخواهد.

    کتاب همرزمان حسین (علیه السلام)، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص 76-77.


    بنده یک وقتی در جایی یک سخنرانی در این زمینه کردم؛ عنوان سخنرانی، "همرزمان حسین" بود. یعنی امام صادق (علیه السلام) همرزم حسین (علیه السلام) است، در میدان حسین است؛ موسی بن جعفر، امام جواد، امام هشتم (علیهم السلام) همرزم حسین اند. در میدان حسین و دوشادوش حسین. چطور شد که وقتی صحبت امام حسین (علیه السلام) می آید، تو فوراً به امام صادق (علیه السلام) استشهاد میکنی؟ شما یک مطلبی را بیان میکنید، میگویید که آقا! امام حسین چنین؛ او میگوید اگر راست میگویی، پس چرا امام صادق چنان؟ عجب، امام صادق ضد امام حسین بود؟ رفتار امام صادق متناقض با امام حسین بود، یا توی خفاش [صفت] نفهمیدی و ندیدی؟ یا آن غرض ورز نخواست بگذارد که تو بفهمی و ببینی؟ امام صادق دوشادوش حسین است، همرزم حسین است، در کنار حسین است و با همان دشمن میجنگد و مبارزه میکند؛ با همان دستی که حسین (علیه السلام) را شهید کردند، او را هم شهید کردند؛ منتها در دو میدان. و مهم این است. اگر بنده همین اندازه هم بحث میکردم، باید مستمع منصف و کسی که این مطلب حتی برایش اول بار مطرح میشود، معترف شود. در عین حال ما البته به تفصیل صحبت میکنیم.


    کتاب همرزمان حسین (علیه السلام)، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص 99-100.


    علامه طهرانی دربارهٔ چگونگی ورود وی به عرفان در کتاب معاد شناسی می‌نویسد: «می‌گویند مرحوم هیدجی منکر مرگ اختیاری بوده‌است و خلع و لبس اختیاری را محال می‌دانسته، و این درجه و کمال را برای مردم ممتنع می‌پنداشته‌است، و در بحث با شاگردان خود جدّاً انکار می‌نموده و ردّ می‌کرده‌است. یک شب در حجرهٔ خود بعد از بجا آوردن فریضهٔ عشاء رو به قبله مشغول تعقیب بوده‌است که ناگهان پیرمردی دهاتی وارد شده، سلام کرد و عصایش را در گوشه‌ای نهاد و گفت: جناب آخوند! تو چکار داری به این کارها؟ هیدجی گفت: چه کارها؟ پیرمرد گفت: مرگ اختیاری و انکار آن؛ این حرفها به شما چه مربوط است؟ هیدجی گفت: این وظیفهٔ ماست، بحث و نقد و تحلیل کار ماست. درس می‌دهیم، مطالعات داریم، روی این کارها زحمت کشیده‌ایم؛ سر خود نمی‌گوئیم! پیرمرد گفت: مرگ اختیاری را قبول نداری ؟! هیدجی گفت: نه. پیرمرد در مقابل دیدگان او پای خود را به قبله کشیده و به پشت خوابید و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ'جِعُونَ و از دنیا رحلت کرد، و گوئی هزار سال است که مرده‌است. حکیم هیدجی مضطرب شد. خدایا این بلا بود که امشب بر ما وارد شد؟ حکومت ما را چه می‌کند؟ می‌گویند مردی را در حجره

    بردید، غریب بود و او را کشتید و سمّ دادید یا خفه کردید. بیخودانه دویدم و طلاّب را خبر کردم، آنها به حجره آمدند و همه متحیّر و از این حادثه نگران شدند. بالاخره بنا شد خادم مدرسه تابوتی بیاورد و شبانه او را به فضای شبستان مدرسه ببرند تا فردا برای تجهیزات او و استشهادات آماده شویم، که ناگاه پیرمرد از جا برخاست و نشست و گفت: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ، و سپس رو به هیدجی کرده و لبخندی زد و گفت: حالا باور کردی؟ هیدجی گفت: آری باور کردم، به خدا باور کردم؛ امّا تو امشب پدر مرا درآوردی، جان مرا گرفتی! پیرمرد گفت: آقاجان! تنها به درس خواندن نیست؛ عبادت نیمه شب هم لازم دارد، تعبّد هم می‌خواهد، چه می‌خواهد، چه می‌خواهد… فقط تنها بخوانید و بنویسید و بگوئید و بس، مطلب به این تمام می‌شود؟! از همان شب حکیم هیدجی رویّهٔ خود را تغییر می‌دهد، نیمی از ساعات خود را برای مطالعه کردن و نوشتن و تدریس کردن قرار می‌دهد و نیمی را برای تفکّر و ذکر و عبادت خدای جلّ و عزّ. شبها از بستر خواب پهلو تهی می‌کند و خلاصهٔ امر به جائی می‌رسد که باید برسد. دلش به نور خدا منوّر و سِرّش از غیر او منزّه، و در هر حال انس و الفت با خدای خود داشته‌است؛ و از دیوان شعر فارسی و ترکی او می‌توان حالات او را دریافت. حاشیه‌ای بر شرح منظومهٔ سبزواری دارد که بسیار مفید است.»


    این داستان مرحوم هیدجی را بنده حقیر دو بار اخیراً شنیدم. یک بار امشب بود و باری دیگر در همین ماه مبارک رمضان بود. اتفاقاً بنده نگاه کردم دیدم مرحوم سید قطب چندین کتاب هم در کتابخانه ی مدرسه ی فقاهت دارند: تفسیر فی ظلال القرآن، آینده در قلمرو اسلام، و التصور الفنی فی القرآن. آینده در قلمرو اسلام بعلاوه ی قسمتی از فی ظلال القرآن را می فرمایند که حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای قبل از انقلاب ترجمه فرموده اند. این در ویکی پدیای فارسی آمده است. البته تصویری را که این ویکی پدیا ارائه می دهد که یحتمل بتوان گفت تصویری است از ترجمه ی انگلیسی شرح حال سید قطب ویکیپدیا، تصویری است از یک اسلام گرای افراطی. حالا این خوب است چرا که در ترجمه ی فارسی چیزی از ارتباط سید قطب و بن لادن نمی گوید. و حال آنکه در شرح انگلیسی از گزارش یازده سپتامبر و ارتباط سید قطب با بن لادن هم می گوید و می گوید که سید قطب چطور بوده است. ما اینجا وارد آن نخواهیم شد.

    حالا چرا بنده ی حقیر این را عرض می کنم. مسئله اینجا اصلا شخص مقام معظم رهبری یا شخص سید قطب نیست. حتی مسئله شخص پیامبر اسلام هم نیست آنطور که در کتاب محمد زندگینامه ی پیامبر اسلام نوشته ی کارن آرمسترانگ آمده است. اما در رابطه با جهاد، یک نکته ای را همین کتاب آرمسترانگ بیان می فرماید که قابل توجه است که چطور مسیحیان در آندلس آن وقت شهادت طلب هم بودند. این کتاب همانطور که بنده عرض کردم واقعاً از دیدگاه نگاه به پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم توهین آمیز هم هست. ولی گویا همین هم در حول و حوش یازده سپتامبر هم نوشته شده یا بازنگری هم شده است. بنده فکر می کنم که اگر کسی بخواهد این کتاب را درست تجزیه و تحلیل کند آنطور که چقدر نکات ریز و درشتی در همان مقدمه و فصل اول آن هست که نشان می دهد که چطور با شخص پیامبر مسیحیان مشکل دارند، بسیاری کتابها از آن بیرون خواهد آمد.

    اما بنده یک نکته ای هم از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنظرم رسید. و آن اینکه در حقیقت باید گفت که آنچه غرب یحتمل از این مبحث دارد بهره می برد و حتی یک کلمه هم در موردش صدایش درنمی آید، آیا این بیشتر است یا آنچه در خدمت به اسلام و دین و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می تواند حتی موجودیت هم پیدا کند! این تا یک حدودی یک سوال خنده داری هم یحتمل هست. یعنی بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو نه سر پیازی و نه ته پیازی و حالا بلکه داری حرفهای گنده گنده هم می زنی؟! و این را بنده ی حقیر هم می پذیرم که نباید پا را از گلیم خود بیش از حد بیرون کرد.

    ولی چرا بنده حقیر این را عرض می کنم؟ این برای این است که شما دارید از منابع آرشیو دانشگاه کرنل در ریاضی فیزیک استفاده می برید و بالاخره آیا یک کلمه ای هم که بدردبخور باشد از این میان دربیاید یا خیر؟ البته بنده اینجا فکر می کنم همین کتاب فیزیک مالی خود یک مبحث مهمی است که بیرون آمده است و به فارسی هم ترجمه شده است چرا که نشان می دهد که نظریه ی ریسمان کجا و نظریه های فیزیک مالی کجا؟ و با این حال می خواهد اینها را به هم ربط هم دهد. و لذا اینها را در اقتصاد و بورس و فیزیک مالی و علوم طبیعی و پزشکی داریم که جزو علومی است که همه ی دانشگاه ها دنبال آن هستند و محدود به دنیای اسلام هم نیست. البته اینکه کسی در این علوم هم پیشتاز شود یا علوم پزشکی اش طوری شود که همه ی مردمش از آن بهره مند شوند، ما هنوز کارها داریم که باید انجام هم شوند.

    اما کتاب نامبرده شده، خواسته یا ناخواسته نشان می دهد که آنطور که مایل است اسلام و مسلمین را تحقیر کند و بلکه مستقیماً به  پیامبر اسلام از دیدگاه یک مسیحی توهین می کند که مثلاً آن حضرت هر چه دلش خواسته از مسیحیت را برداشته و هر چه نخواسته را نپذیرفته است. از دانته و ولتر و رنست رنان و حتی از سید جمال افغانی هم بر علیه خود ما می گوید و استفاده می کند. انگلیسها کاری نداریم که رضا شاه را همانطور که همه می دانند تبعید کردند به جزیره ی موریس. و اما نویسنده از قول رنست رنان می فرماید: 

    ارنست رنان، زبان شناس، ادیب و نویسنده ی مشهور فرانسوی، سعی می کند تا توضیح علمی از این افسانه نژادپرستانه و امپریالیستی ارائه دهد. او می گوید زبان های عبری، و عربی در حقیقت همان زبان آریایی پست شده هستند، که به علت انحراف از نژاد آریایی دچار این پستی گردیده اند. این زبانها (سامی)، فقط به عنوان نمونه هایی از زبانهای غیر سیستماتیک و توسعه نیافته، در مقابل زبانهای اروپایی می توانند مورد بررسی قرار گیرند. به همین خاطر است که یهودیان و اعراب هر دو دارای ماهیت انسانی پستی بوده اند.

    و بعد از گزافه گوییهای دیگری، او خود می گوید که چطور هیتلر مدعی آریایی بودن، یهودیان را کشتار کرد. اما یک کلمه هم از رفتار یهودیان امروز با فلسطینیان نمی گوید که خود انگلیسیها هم در این شکل گیری اسرائیل مستقیماً سهیم اند.

    ولی نکته ای که اینجا قابل تامل است این است که خانم نویسنده با همه ی کج فهمیهایش راجع به حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم تا آنجا که یحتمل بتوان گفت که دست سلمان رشدی را هم از پشت بسته است (هر چند که بنده کتاب رشدی را هم نخوانده ام و از آنچه راجع بدان مشهور است عرض می کنم) حتی بنظرش هم می رسد که او دارد از آن حضرت دفاع هم می کند! یعنی او بنظر می رسد که کاری ندارد پیامبر کیست و اسلام چه می گوید و بلکه او دارد آنچه که خود از پیامبر اسلام متصور است را بتصویر می کشد. و حالا کاری هم ندارد که این تصویر تا چه حد با واقعیت جور در می آید چرا که واقعیت را آن چیزی می بیند که خود باور دارد.

    و اما شما نمی توانید بفرمایید که دین دارید و مذهب دارید و تصویری را که دارید از مذهب می سازید اینچنین است. این دیگر الهیات نیست. و او خود هم می داند که دارد چه می گوید چرا که حق را به مسیحیت می دهد و این اسلام است که دارد نفی می کند. و اما اگر شما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای باید داشته باشید که از آن فلسفه و ریاضی فیزیک و علوم طبیعی و دیگر علوم دانشگاهی و علوم انسانی نتیجه می شوند، حتی اگر بخواهید به حکمت متعالیه بپردازید، باید دید که الگوی شما چه می گوید؟ آیا الگوی شما درست است؟ همین یک نکته را در نظر بگیرید که آیا بندگی خدا را داریم یا اینکه یک بنده خدایی را تا سر حد خدایی و پسر خدایی بالا بردن. یعنی یک جایی یحتمل این کار موفق عمل کند آنجایی که بشر به خوی استعماری و استکباری خود می افتد. و اما آنجایی که مجبور می شود به سبب همین خوی استکباری اش تا آنجا پیش برود که به استناد بهاگاواد گیتا از بمب اتمی نیز استفاده کند، آیا این هم نشانه ی برتری نژاد هندی اروپایی است؟! البته بنده اینجا نمی خواهم هم نفی کنم که تکنولوژیهایی که غرب بدان دست یافته است را باید انکار کرد و نباید هم یاد گرفت و دنبالش هم رفت. و اما به چه قیمتی؟ حتی به قیمت امثال رامانوجانها در ریاضی؟ و افتادن به بیماریهای روانی حاد یا مزمن؟ یا اینکه به این قیمت که ضدیت با یک دین را به سر حدات نهایت آن برسانند و حتی پیامبر اعظم آنرا نیز ضد مسیح معرفی کنند و کشورهای اسلامی را نیز مورد تاخت و تاز مستقم واقع کنند؟ آیا از این راه مطمئنی که می توانی به حکمت متعالیه هم برسی؟ حالا حکمت متعالیه را کاری نداریم، همان ریاضی فیزیکت هم بدردت خواهد خورد؟ همان تحریمت هم بدردت خواهد خورد؟ ای بشر دو پا کجا داری می روی؟ یعنی این تذهبون؟ تو مطمئنی که به جاهلیت نیافتاده ای؟ مطمئنی که به سعادت رسیده ای؟

    البته این را هم باید اضافه کرد که آن کاری را که بطور ارگانیزه و سازمان یافته کشورهایی غربی مثل انگلیس و آمریکا دارند انجام می دهند که از کشورهای اسلامی افرادی را جذب جوامع خود می کنند و بعد آنها را حتی الامکان از ریشه های خود بلکه ریشه کن هم می کنند و بعد آنها را می خواهند به جوامع خود برگردانند نیز خود امروزه از طریق ماهواره ها و رسانه های جمعی و هالیوودی و امثالهم بسیار بازاری داغ دارد که تاثیرش را در جوامع خودمان هم می توانیم مشاهده کنیم. 

    در یک روایتی به امام عرض میکند که دو نفر از دوستان شما را گرفته اند. یکی از آنها زیر شکنجه و تحت فشار از شما جدایی زبانی گرفت و یکی دیگر استقامت کرد و کشه شد. بیانی دارند امام که آن توضیحی دارد، اجمالاً آن تکه اش که مورد نظر است این است که فرمودند: "ذاک فقد سرع الی الجنة" آن که کشته شد بهشت را زودتر گرفت، سرعت جست و شتاب گرفت به سوی بهشت، در یک مواردی البته این طور است مطلب. (همرزمان حسین علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، ص 369). لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر
    ربنا لا تزغ قلوبنا بعد از هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمتاً انک انت الوهاب.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿١ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿٢ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٣ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ ﴿٤ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٥ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿٦


    ... رفتار امام صادق متناقض با امام حسین بود، یا توی خفاش [صفت] نفهمیدی و ندیدی؟ یا آن غرض ورز نخواست بگذارد که تو بفهمی و ببینی؟

    همرزمان حسین علیه السلام، گفتار چهارم، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 100.


     بنده یادم آمد یک ماجرایی را که سیّد قطب در یکی از کتابهایش نقل میکند که بنده هم در یکی از نوشته‌ها که مال سالها پیش است -مال قبل از انقلاب است- آن را از قول او نقل کردم. میگوید در یکی از شهرهای آمریکا داشتم میرفتم، رسیدم به یک کلیسایی؛ دیدم بغل کلیسا یک سالن اجتماعات است. آن‌وقت آنجا برنامه زده‌اند «برنامه‌ی شب»؛ برنامه را که خواندم، دیدم نوشته مثلاً موسیقیِ فلان‌جور، بعد موسیقی فلان‌جور، بعد آواز فلان‌جور، بعد یک شام سبک، بعد مثلاً جلسه‌ی چنین؛ علاقه‌مند شدم بروم ببینم قضیّه چیست؟ گفت شب رفتم دیدم بله، یک سالنی است مثل یک کاباره! آنجا دخترها، پسرها، جوانها می‌آیند می‌نشینند، با هم مأنوس میشوند؛ آنجا هم برنامه‌هایی هست روی سِن؛ موسیقی و مانند اینها هست؛ من هم تماشا میکردم وضعیّت اینجا را. بعد هم یک شام سبکی آوردند، دادند خوردیم و [بعد] مثلاً یک نوشابه‌ای، چیزی؛(۱۲) قسمت جالبش اینجا است؛ میگوید که شب چند ساعتی گذشت، آخرِ شب شد، دیدیم که کشیش -کشیشِ آن کلیسا که این سالن، مربوط به آن کلیسا است- با وقار تمام از یک طرف سِن وارد شد، رفت و یک مقدار از این کلیدهای برق را زد و بعضی از چراغها را خاموش کرد بعد هم کشیش رفت. میگوید من دیگر رفتم و نماندم.(۱۳) میگوید فردا رفتم سراغ آن کشیش، گفتم که خب این چه وضعی است؟ آخر شما روحانی هستید، شما آخوند هستید، مبلّغ دین هستید، این چه وضعی بود مثلاً شما دیشب با این‌همه جوان و این برنامه‌ها؟ گفت که آقا، شما توجّه ندارید؛ من برای جذب کردن جوانها به کلیسا مجبورم این کار را بکنم؛ میگفت به او گفتم -حالا به تعبیر بنده- مرده‌شور این کلیسا را ببرد!(۱۴) خب بگذار بروند کاباره؛ [اگر] همان کارهایی که در کاباره میکنند، اینجا بنا است بکنند، خب بروند همان کاباره بکنند؛ چرا بیایند کلیسا؟

    بیانات رهبری در دیدار دانشجویان، بیست و چهارم ماه مبارک رمضان 1436، 1394/04/20

    کتاب نامبرده در نظر قبل، محمد (ص) زندگینامه ی پیامبر اسلام (ص) نه تنها یک بیوگرافی و زندگینهامه ی آن حضرت نیست و بلکه یحتمل بتوان گفت که کتاب سلمان رشدی را تکمیل می کند! بنده انگلیسی این کتاب را ندیده ام. اما فارسی آن همان تا فصل اولش هم معلوم است که چه اعجوبه ای است. بقول معروف از همان مخها است. اما این فصل از کتاب به یک نکته ای هم اشاره می کند که قابل توجه است. و آن این است که می فرماید که کلیسای کاتولیکها عین مسلمانها هستند. البته این را بنده از منبریهای خودمان هم شنیده بودم که چنین است، ولی او به عنوان یک تعریف این را نمی گوید و بلکه منظورش این است که فساد اینها مثل همانها است! و بعد می گوید که راجع به پروتستانها هم همین حرفها را در رابطه با مسلمانها می زنند. بعضی می گویند که عمامه ی آخوندهای خودمان را بردارید نوشته ساخت انگلیس! یحتمل منظورش همین باشد.
    البته این یک مسئله ی جدی ای است که نویسنده سعی دارد بیان کند و با جدیت تمام هم این کار را می کند و اصلا با کسی شوخی هم ندارد و سعی هم نمی کند نشان دهد که در حرفهایش می خواهد با خواننده صمیمی شود مثل ماها که خیلی زود سعی می کنیم با دیگر مومنین و مومنات صمیمی شویم حالا آن دیگری هم مایل است صمیمی شود یا خیر، جای خود دارد. نکته اینجا است که نویسنده بر عکس دارد در ضدیتش با اسلام نهایت سعی و تلاش خود را می کند که نشان دهد که اسلام از لحاظ تاریخی ضد مسیحیت و بلکه ضد مسیح است. و کانه این کار مسیحیت را به حضرت مسیح می رساند. و بلکه یحتمل هم به آن حکمتی می رساند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است و ما هم بدنبالش هستیم. اما نکته ای که قابل توجه است این است که لزوماً ضدِ ضدِ یک چیزی لزوماً خود آن چیز نمی شود. یعنی اگر کسی ضد اسلام شد، معنی اش این نیست که به مسیح علیه السلام و مسیحیت دست یافته است. و حال آنکه برداشت او در تمام استدلالاتش در توهین به اسلام و پیامبر اکرم غلط اندر غلط است و هیچ مبنای عقلی و هیچ توجیحی ندارد الا اینکه خودش هم می گوید که دلایلش استعماری و استکباری است؛ و این را به هزار و یک دلیل هم توجیح می کند.
    کتاب سرتاسر منفی بافی است. بنده فکر می کردم که او در حرفش یحتمل صادق باشد که دارد می گوید سلمان رشدی کار را خراب کرد و یحتمل او می خواهد کار را بهتر کند. و اما مطمئناً هر چه در کتاب بیشتر پیش بروید کار خراب اندر خرابتر هم می شود. این کتاب واقعاً از کجا آمده است و چطور به فارسی ترجمه شده است؟ خود جای تعجب دارد چرا که هیچ دیدگاه محترمانه ای در این کتاب راجع به حضرت محمد دیده نمی شود که هیچ و بلکه همه از اول تا آخر می توان مدعی شد که توهین است. و بنده نمی دانم که آیا انتظار دارد که هر خواننده ای هم آنرا تایید کند؟ خیلی خنده دار است. مسئله این است که آیا نویسنده الهیاتِ پیامبر اکرم را تنزل نداده است در حدود بازیچه ای شیطانی که هر جور میلش است از آن برداشتی تاریخی بجا آورد؟ یعنی آن چیزی که او معرفی می کند و آن چیزی که باید معرفی شود اصلا از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.
    دلیل اینکه باید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم پرداخت دقیقاً همین برداشتهای غلط است. البته او هیچ گاه نمی گوید که برداشت من است که غلط است همانطور که نظریه های ریاضی فیزیکی هم هیچ گاه نمی گوید که راه کی درست است و راه چه کسی غلط است. کسی که منطقی قوی داشته باشد، یحتمل بتواند اینها را از هم تشخیص دهد. اما دین و مذهب یک چیزی نیست که هر جوری دلتان خواست از آن برداشت کنید. 
    مثلاً نمی توانید بفرمایید که قوم لوط و قوم ثمود هم انسانهایی بوده اند خداگونه چرا که بالاخره هر انسانی هم یک جورهایی خداگونه است. هر انسانی یا هر قومی یحتمل راه را به خطا برود، و اما به بندگی خدا رسیدن حرفی دیگر است. این یک چیزی نیست که هر فردی و هر قومی بدان بتواند براحتی یا حتی بسختی دست یابد. شما نمی توانید در نفی شاخص و عصای دیگری به شاخص خود دست یابید. مثل این است که یک گره ای در مرضی چندین دور حول نقطه ای چرخیده باشد و لذا این گره و node اینجا تکینگی ای کرده باشد که ایا جلوی تنفس را می گیرد؟ آیا جلوی گردش خون را می گیرد؟ آیا دچار فشار خون می کند؟ آیا دچار پوست پوست شدن و قرمزی زانو یا پاشنه ی پا  عرق سوز شدن قرمزی زیر بغل یا کچلی سر می شود؟ یا بسته به این است که این تکینگیها کجا است که در بدن واقع شده است گذشته از اینکه فرد یا قومی ایا در مناطقی تالابی یا باتلاقی هم واقع شده است و اپیدمیهایی هم ایجاد شده اند یا خیر؟

    این سوالات را بهتر است که مستقیماً در حقیقت نپرسید. و بلکه بصورت تکینگیهایی رریاضی مطرح کرد و در صورت لزوم به دکتر و پزشک مراجعه کرد تا نسخه بپیچند یا عمل جراحی و تشخیصهای دیگری انجام دهند. مسئله این است که ما احتیاج به انواع کلاسه ها داریم. و همین هم هست که یک جا احتیاج به ام آر آی داریم و جای دیگر سونوگرافی می خواهد و جای دیگری هنوز سی تی اسکن و بلکه یک رادیولوژی ساده احتیاج دارد. حالا یحتمل بعضی حرص هم بزنند که ما حتماً باید هم ام آر آی و هم سی تی اسکن و هم سونوگرافی و هم .... می شدیم. چرا او را قطعه قطعه و تکه تکه و پاره پاره کردند و ما هنوز سالمیم؟ خوب، بابا برو خدا را شکر کن که سالمی. یک حمد شفا برای مریضها بخوان! نزد هر پزشکی نرو و پزشک خوب انتخاب کن. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿١ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿٢ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٣ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ ﴿٤ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٥ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿٦


    ... رفتار امام صادق متناقض با امام حسین بود، یا توی خفاش [صفت] نفهمیدی و ندیدی؟ یا آن غرض ورز نخواست بگذارد که تو بفهمی و ببینی؟

    همرزمان حسین علیه السلام، گفتار چهارم، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 100.


     بنده یادم آمد یک ماجرایی را که سیّد قطب در یکی از کتابهایش نقل میکند که بنده هم در یکی از نوشته‌ها که مال سالها پیش است -مال قبل از انقلاب است- آن را از قول او نقل کردم. میگوید در یکی از شهرهای آمریکا داشتم میرفتم، رسیدم به یک کلیسایی؛ دیدم بغل کلیسا یک سالن اجتماعات است. آن‌وقت آنجا برنامه زده‌اند «برنامه‌ی شب»؛ برنامه را که خواندم، دیدم نوشته مثلاً موسیقیِ فلان‌جور، بعد موسیقی فلان‌جور، بعد آواز فلان‌جور، بعد یک شام سبک، بعد مثلاً جلسه‌ی چنین؛ علاقه‌مند شدم بروم ببینم قضیّه چیست؟ گفت شب رفتم دیدم بله، یک سالنی است مثل یک کاباره! آنجا دخترها، پسرها، جوانها می‌آیند می‌نشینند، با هم مأنوس میشوند؛ آنجا هم برنامه‌هایی هست روی سِن؛ موسیقی و مانند اینها هست؛ من هم تماشا میکردم وضعیّت اینجا را. بعد هم یک شام سبکی آوردند، دادند خوردیم و [بعد] مثلاً یک نوشابه‌ای، چیزی؛(۱۲) قسمت جالبش اینجا است؛ میگوید که شب چند ساعتی گذشت، آخرِ شب شد، دیدیم که کشیش -کشیشِ آن کلیسا که این سالن، مربوط به آن کلیسا است- با وقار تمام از یک طرف سِن وارد شد، رفت و یک مقدار از این کلیدهای برق را زد و بعضی از چراغها را خاموش کرد بعد هم کشیش رفت. میگوید من دیگر رفتم و نماندم.(۱۳) میگوید فردا رفتم سراغ آن کشیش، گفتم که خب این چه وضعی است؟ آخر شما روحانی هستید، شما آخوند هستید، مبلّغ دین هستید، این چه وضعی بود مثلاً شما دیشب با این‌همه جوان و این برنامه‌ها؟ گفت که آقا، شما توجّه ندارید؛ من برای جذب کردن جوانها به کلیسا مجبورم این کار را بکنم؛ میگفت به او گفتم -حالا به تعبیر بنده- مرده‌شور این کلیسا را ببرد!(۱۴) خب بگذار بروند کاباره؛ [اگر] همان کارهایی که در کاباره میکنند، اینجا بنا است بکنند، خب بروند همان کاباره بکنند؛ چرا بیایند کلیسا؟

    بیانات رهبری در دیدار دانشجویان، بیست و چهارم ماه مبارک رمضان 1436، 1394/04/20


    یک ستاره ای را بیاندازید توی یک سیاه چاله ای و بعد سعی کنید آنرا بیرون آورید! می فرماید: محمد دشمن! این عنوان اولین فصل کتاب محمد صل الله علیه و آله و سلم نوشته ی کارن آرمسترانگ و ترجمه ی کیانوش حشمتی است. بنظر می رسد که کتاب گویی سعی دارد که آن تصویری را که سلمان رشدی بدان پرداخته است را تصحصح کند. و خود این را در مقدمه نیز می گوید. نکته ای دیگر را نیز می گوید که مربوط است به سید قطب. می فرماید:
     
    ... [بن لادن] در حقیقت دنبال رو ایدئولوژی بنیادگرای سید قطب، اصول گرای متعصب مصری است که در سال 1966 به وسیله ی جمال عبدالناصر محکوم به مرگ شد، وی معتقد بود که زندگی محمد (ص) بر اساس اصول وحی، که از طرف خداوند به او نازل و در جهت قبول دستورات فطری وجود (خداوند) برای تنظیم جامعه ای انسانی، برنامه ریزی گردیده بود محمد (ص) برای نابودی جاهلیت، مساله ای که معنای ادبی آن در غرب بربریت و نادانی است، جنگید اما، بنا بر روایت سید قطب، هر عصری جاهلیت زمان خود را داراست، و وظیفه مسلمانان است تا برای نابودی آن از دامان اسلام و بشریت جهاد نمایند. بر اساس همین نظریه، ابتدا مسلمانان بایستی پیش قراولانی برای این جهاد تدارک ببینند. همان گونه که محمد (ص) و یارانش در اولین دعوتها در مکه پیش قراول گردیدند، نهایتاً مسلمانان بایستی با تشکیل جامعه ای دور از جاهلیت، خود را برای مبارزات بعدی آماده نمایند و سپس این مبارزات می بایستی تا پیروزی نهایی برای جهانی شدن اسلام ادامه یابد. همان گونه که محمد (ص)، با فتح مکه در سال 630، به این خواسته دست یافت و کلیه عربستان را زیر پرچم اسلام درآورد.

    مقدمه نویسنده، کتاب محمد (ص)، زندگی نامه پیامبر اسلام، کیانوش حشمتی.

    جمال عبدالناصر سید قطب را محکوم به اعدام کرد. می فرمایند که جرم او این بوده که می خواسته جمال عبد الناصر را ترور کند. و می فرمایند که او آمریکا نیز رفته بوده است. البته بغیر از سید قطب، قطب زاده هم که به آمریکا رفته بوده است و حتی با امام خمینی هم به ایران بازمی گردد، هم اعدام شد. ویکی پدیا می فرماید از جرمهای او یکی هم این بوده که صادق قطب زاده هم می خواسته امام خمینی (قدس سره الشریف) را ترور کند.
    نکته ای که اینجا باید تاکید کرد این است که کسی تا وقتی جان در بدن دارد و قادر است که به اختیار خود توبه کند و به راه راست بازگردد، یقیناً می تواند سعادتمند شود. و اما اگر دیگر اختیاری در او نیست و حتی بخواهد به راه راست بازگردد، یحتمل اگر خالصانه هم سعی و تلاش کند باز نتواند به راه راست بازگردد و نجات یابد چرا که خوی او یک خویی شده است فرعونی. و هر چه او را به راه راست دعوتش کنند هم بازنمی گردد.
    این در مورد افراد و فرد فرد جوامع است که می تواند اتفاق بیافتد و اما آیا این تا چه حدی در مورد ملتها هم می تواند واقع شود؟ مثلاً ما بهار عربی را هم داشتیم. و اما چه شد؟ مصر بعد از مبارک و زمان محمد مرسی چه شد؟ و حال نیز در مصر السیسی است که حکومت می کند. حالا ما وارد بحث دیگر کشورها اصلا نمی شویم که آنجاها چه شده است؟ و اما اینها خود هر کدام بسیار جای بحث و بررسی و تحقیق هم ندارند؟
    نویسنده کتاب محمد (ص) که خود نیز مدتی راهبه بوده است در فصل بعد با روایاتی از جمله از آندلس شروع می کند و ادامه می دهد. این کتاب خواندنی است از آنجایی که تصویری را که می خواهد از اسلام و حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بتصویر بکشد چگونه است. و در ضمن، مشکل رقیق شده ای از کار را یحتمل در زمینه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بیشتر روشن می کند آنطور که بالواقع یک جهادی در این زمینه احتیاج است. در حقیقت ما اینجا مظلومیت و محجوبیت و حجرانی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی موجود است را در رابطه با علوم طبیعی و الهی و دین درمی یابیم که آیا تا چه سطوحی از حق را می خواهد نمایان کند و تا چه حدودی از حق را برای نمایاندن آن اسلام ناب محمدی را می پوشاند. یا تصویری غلط از اسلام را ارائه می دهد یا آن تصویر درست و صحیح را مایل به پذیرایی نیست.
    مثالش این است که ما نکینگیهایی داشته باشیم که یحتمل در باتلاق هم واقع شده باشیم. حالا آیا انواع بیماریها را می توان در این باتلاق شناسایی هم کرد یا خیر؟ این خود جای سوالی دیگر دارد. و لذا شما با یک تعداد زیادی از ریسمانها طرفید که آیا چه سود و منفعتی به حال شما دارد همه ی اینها را مطالعه کردن؟ بعضی یحتمل ایراد می کنند که اصلا چرا شما دنبال این ریسمانها می روید؟ و هندسه ی جبری حاصل از آنها چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ خمینه های کالابی-یاو چه خاصیتی دارند؟ و امثالهم. مسئله این است که شما اگر هیچ تصویری از راه راست و صراط مستقیم نداشته باشید، این میان براحتی می توان گم شد. و آنگاه نیز صراط مستقیم را یافتن، بعضی هم اشکال می کنند که کار حضرت فیل است! الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل؟ و بعد هم آیا باز معنای قضایا این است که و لذا ما باید نظریه های ریسمان را هم کنار بگذاریم و فایده ای ندارد. البته ما عروة الوثقی و حبل الله المتین و ریسمان الهی را هم داریم... البته اینجا کتابی هم هست از استیون واینبرگ درباره تاریخ علم و شش عدد ماریتن ریس که یحتمل خدا بخواهد ان شاء الله بعدها راجع بدانها بیشتر صحبت کنیم. بگذریم که ما هنوز توی نظریه های مکانیک آماری مربوط به نظریه ی بست-کن گیر کرده ایم! خوبی تاریخ علم اینجا است که تا نظریه ی اسحاق نیوتن بیشتر پیش نمی رود و بیشتر مربوط به تاریخ است. به عبارت دیگر به کارهای علمی روز کاری ندارد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ 

    درست است که دیروقت است. اما خوب است گاهی اوقات جواب بعضی یاوه گویی ها داده شود هر چند که این کار می تواند خیلی هم به درازا کشانده شود. و لذا یک حداقلی برای جواب باید در نظر گرفته شود. موضوع قداره و شمشیر فقط نیست. هر چیزی یک حسابی دارد. مثلاً آنجایی که طرف با یک کافری حساب می کند که طرف است چرا که خود را خیلی مومن و خشکه مقدس هم فرض می کند، اینجا یک مسئله است. و اما این هم مسئله ای دیگر است که شما با یک عده ای طرف باشید که خود را خیلی مخ فرض می کنند و تو را خارج از دایره ی خود حساب می کنند. این چرخه ی بین حوزه و دانشگاه به این صورت تا ابد می تواند ادامه پیدا کند که یک چرخه ی باطل غیر قابل جبرانی است. و لذا اصل قضیه خیلی راحت می تواند گم شود.
    یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿المنافقون: ٨﴾

    مثلاً همین مسئله را در نظر بگیرید که بعضی یحتمل اشکال کنند که حضرت امام جعفر صادق هم مگر جهاد کرد؛ چرا که شمشیری در دست او ندیدیم؟ می فرمایند این از خفاشی تو است که جهاد آن حضرت را نتوانسته ای ببینی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

    مراقبة النفس‌

    فعلیک بنیّ بها بملاحظة حضور الرب و اطلاعه علیک فی کل حالاتک و حرکاتک و افعالک و اقوالک و أنفاسک و خطراتک و خطواتک و لحظاتک، فآثر ما آثره اللّه سبحانه، و اختر ما اختاره اللّه تعالى. و قد حکی ان لقمان قال لابنه:

    یا بنیّ، اذا راقبت اللّه تعالى لم تقدم على معصیة ابدا، لانه بمجرد التفاتک الى انه یراک و یطلع علیک یمنعک الحیاء من مخالفته‌ [1] .

    و منها:

    التفکر

    فأوصیک بنیّ به، فانه من أعظم اسباب تنبه النفس

    ...

    الجود بماله الموجب للأجر، و یثبط العبد عن الاشتغال بما لا ینفعه، و لقد اجاد من قال-انه مهون للمصاب، و مرغب فیما ینفع یوم الحساب، و ملزم للتوبة قبل الموت، و التدارک قبل الفوت، و قاطع للامل، و مانع من الفرح بلیت و لعل.


    مرآت الرشاد، شیخ عبدالله مامقانی، صص 38-44

    http://lib.eshia.ir/86955/1/38


    راجع به مرآت الرشاد دیشب بر منبر سخنانی شنیدم.


    و در ضمن بنده این را می خواستم عرض کنم که کتاب فیزیک مالی ودرال ترجمه ی عبده تبریزی یک نکته ای را نشان می دهد که بنده قبلاً در صحبتم با شخصی بیرون از کنگره ی آمریکا اشتباهاً بنظرم می رسید که او است که در اشتباه است. این کتاب دقیقاً نشان می دهد که این طور نیست. البته این که چه چیزی دقیقاً اشتباه است و چه چیزی اشتباه نیست هم گاهی سخت است که اثباتش کنید. راجع به کتاب آنالیز حقیقی رودین داشتیم بحث می کردیم که این چطور ممکن است به اقتصاد ربط پیدا کند. اقتصاد و آنالیز حقیقی در ظاهر خیلی هم به هم مربوط نیستند بالواقع. و اما این کتاب فیزیک مالی نشان می دهد که چطور ریاضی فیزیک می تواند به امور مالی و اقتصادی و بورس و امثالهم ربط پیدا کند. حالا کاری هم نداریم تا چه حد موفق می شود که این کار را انجام دهد.

    نکته ی مهم اینجا است که اقتصاد را دقیقاً می خواهد به ریاضی فیزیک مربوط کند. این همان مسئله است که چطور ممکن است که شاخصهای بورس و شاخصهای توپولوژیک و آن عصای معروف که کجا دریا را باز و کجا از ضربه اش به سنگ چشمه فوران می کند؟ و نیم کره های شمالی و جنوبی و شرقی و غربی سماوی و زمینی و تغییر فصلها و ستاره ها و سیاه چاله ها و سیاره ها و غیره چطور همه و همه با اقتصاد جهانی و کشورها و افراد گره می خورند؟! البته اینجا در حرکت سفینة النجاة ما با سر یک کوه یخی ای یحتمل پیش رو داشته باشیم که شاخص ما دقیقاً به ما نگوید که این کوه یخی چه عمق و عظمتی یحتمل داشته باشد همانطور که ما از ماده و انرژی تاریک مقدار زیادی نمی دانیم. و لذا اینکه مثلاً صندوقهای سرمایه گذاری بورس تا چه حدی می توانند موفق باشند؟ خود سوال مهمی می تواند باشد تا آنجایی که مربوط به موفقیت بورس و عدم فروپاشی آن نیز هست. 

    وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿یس: ٣٨﴾

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    صلاح کار کجا و من خراب کجا

    ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

    کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

    ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

    کجا رویم بفرما از این جناب کجا

    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

    کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

    بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

    قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

     رَّبَّنَاعَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾

    وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّـهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ۚ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ۚ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿٢٠٦ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿٢٠٧

    ۱. وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّـهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿البقرة: ٢٠٦﴾
    ۲. الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا ﴿النساء: ١٣٩﴾
    ۳. وَلَا یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿یونس: ٦٥﴾
    ۴. مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَـٰئِکَ هُوَ یَبُورُ ﴿فاطر: ١٠﴾
    ۵. سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿الصافات: ١٨٠﴾
    ۶. یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿المنافقون: ٨﴾

    یک وقت هست که ما در کلاس درسی واقعیم که اساتید آن عرفا و بلکه اولیاء و اوصیاء و آیات عظام هستند. ولی یک وقت دیگر هست که کلاس درسی است که اساتید آن مردان الهی لزوماً نیستند. حالا شاید هم باشند ولی مثلاً کلاس ریاضی یا فیزیک یا پزشکی است. اینها لزوماً مردان الهی نیستند که بیایند این کلاسها را درس دهند. اما یک وقت هم هست که جامعه به خباثت کشیده می شود و برای اینکه کلاس درسی برای عرفا و اوصیاء و اولیاء واقع شود، باید انقلابی نیز واقع شود. این یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید که معلم رفته است سر کلاس و مدام به شاگردان خود اردنگی و لگد و چک می زند که اینها را به راه بیاورد و اینها اصلا به راه بیا نیستند. خوب، این معلم کارش غلط است. یک جایی تنبیه ممکن است کار کند، اما همین تنبیه همه جا کار نمی کند. مثل دیگرش این است که معلم سر کلاس نباشد، و مبصر کلاس مدام همه را تنبیه کند که بنشینید و تکان نخورید و ساکت باشید. و این در صورتی است که معلم سر کلاس نخواهد آمد و مبصر در نهایت باید برود ببیند مسئله چیست؟ یا مدیر و ناظم باید بیایند سر کلاس و کلاس را بلکه تعطیل کنند. در مورد معلمی که بیش از حد هم تنبیه می کند هم این مسئله هست که تا یک جایی او جایز است که چنین کند. بعد از آن، مدیر و ناظم وارد می شوند و از او می خواهند که بچه هایی را که تنبیه کرده و بلک از کلاس بیرون انداخته دوباره سر کلاس بپذیرد. اینجا معلم یا باید خود از درس دادن آن کلاس استعفا دهد و بلکه دیگر در آن مدرسه درس هم ندهد یا باید بتواند مدیر یا ناظم را متقاعد کند کار او درست بوده و تقصیر از او نیست و مشکل همین است که بچه ها هستند که احتیاج به تنبیه دارند.
    بالاخره این میان یک درگیری ای هست وقتی حرف از عصایی در میان است که همان عصا شاخص است و اگر به دریا زده شود، دریا باز می شود و اگر به سنگ زده شود دوازده چشمه از آن می جوشد. این درگیری در چیست؟ یحتمل بعضی اشکال می کنند اینجا که کلاس درسی نیست و آن عصا بدست است و خدایش. یا بالاخره دریا باز می شود و چشمه بیرون می جوشد وقتی عصا به دریا و سنگ زده می شود؛ یا اینکه خیر، هر چه عصا را بیافکنی و بزنی، نه اژدها می شود، نه دریا باز می شود و نه چشمه ای می جوشد. و لذا بهتر است کلاس درست را هم تعطیل کنی و یا علی از تو مدد بگویی و خداحافظ شما! داستان چیست؟ شاخص کدام است؟ و تازه بعضی اشکال می کنند که ما داشتیم از کلاسهایی می گفتیم که مسئله اش لگد و اردنگی ای است که استاد و معلم می زند، و اما میدانهای جهادی ای را که در آنها اسلحه ها از چاقو و قداره و شمشیر و هفت تیر و تفنگ و خمپاره و آر پی جی و تانک و بمب افکن و بمبهای هسته ای و شیمیایی و بیولوژیکی و .... امثالهم است را واردش نشدیم.
    بله، ولی اینجا یک نکته ای قابل توجه است. و آن این است که فرضاً می فرماید که ما بودیم که باعث فلان کودتا شدیم و از این بابت معذرت هم می خواهیم. اینجا یک فرقی هست بین خبیث و طیب که باید توجه کرد:  
    قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّـهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ١٠٠﴾

    مسئله اینجا این است که شما تا یک حدی می توانید آن خبیث را تنبیه کنید. بعد از آن اگر بنظرتان رسید که مدیر و ناظمی نداریم و همه چیز دست خود ما است و هر تنبیهی که خواستیم کلاس خودم است و جایزم که انجام دهم. آن وقت است که شاخصها به هم می ریزند و دیگر کار نمی کنند. مسئله اینجا این است که یک وقت هست که کلاس، کلاس قرآن و عرفان و فقه و اصول فقه و درس خارج فقه و بلکه الهیات است. اینجا خبیثات و خبیثون راه ندارند و فقط طیبات و طیبون می توانند سر کلاس بیایند چرا که کلی زحمت کشیده شده است تا کار رسیده است به اینجا. 
    الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَـٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿النور: ٢٦﴾
     اما یک وقت دیگر هست که اشکالی هم ندارد که خود معلم و استاد هم از خبیثات و خبیثین باشد چرا که اصلا کلاس از نوعی نیست که کلاس دروس الهی و قرآن امثالهم باشد. و بلکه کلاس از نوعی است که مثلاً ریاضی فیزیک است. البته اینجا هم شما خبیثین و خبیثات نمی خواهید و بلکه طیبین و طیبات و انسانهای پاک را می خواهید. و اما خوب، یک وقتها هست که انسان توی باتلاق نجاسات گیر کرده است و تا بیاید از آن بیرون بیاید، یحتمل خودش هم به نجاسات کشیده شود. و لذا باید مواظب بود که چه کلاس درسی است که ما را مبتلا کرده است. نمونه ی این مسئله دقیقاً همین است که در فلسطین اشغالی اتفاق افتاده است. خبیثات قالب شده اند و آنها هستند که می خواهند به طیبین و طیبات هم درس بدهند. حالا شما مدام اصرار کن که ما اصلا چنین معلمها و اساتید  بکله ریاستها و وزرا و حکومتهایی را قبول نداریم که بخواهند بر ما حکومت کنند. این مگر گوشش بدهکار است. این یک طرف قضیه است.
    طرف دیگر قضیه، می شود آن فیزیک مالی ای که 2400 درصد بازده دارد. آقایان خانمها، این کدام بازدهی است که ما بلد نیستیم. ما تا به حال نظرمان این بوده که حداکثر دیگر 20 درصد و حالا طرف دیگر خیلی زرنگ باشد دیگر 30 درصد بیشتر نمی شود و شرعی نیست. این کدام تجارت بورسی است که 2400 درصد است؟ و آن هم تکنولوژی ای که گردانندگان آن ریاضیدان هم هستند! نکند عصا را باید سر کلاس ریاضی است که جستجو کرد و ما اشتباهی رفته ایم سر کلاس خشکه مقدسهایی که از ریاضی هیچی سر در نمی آورند و ما را الکی کرده اند خبیث و خودشان را کرده اند پاک و منزه و طیب. و ما همه چیز را داریم وارونه یاد می گیریم و بلکه داریم سر جای خودمان خوب درجا می زنیم. اینها در اثر این است که صبحها باید سحرها سر موقع بلند شوی و درس سحری بگیری و به نماز شب بپردازی و دعا و قرآن بخوانی و نمازت را اقامه کنی. و نمی کنی! بنده نمی دانم این چه حرفهایی اس که مثلاً حافظ گفته است؟ ما درس سحر در ره میخانه نهادیم، محصول دعا در ره جانانه نهادیم ...  قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ، یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم. یا تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود، سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود ... بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد بود، زلف مغشوقه بدست دگران خواهد بود.
    نخیر این حرفها نیست و بلکه، ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند. اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء. اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئة اخطئتها. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
    ۱. فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿هود: ١١٢﴾
    ۲. فَلِذَٰلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِن کِتَابٍوَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّـهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّـهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ ﴿الشورى: ١٥﴾


    ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند.


    سخنان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در مورد اهل کوفه بسیار بازتاب داشته است. یک جایی می فرماید: اللَّهُمَّ إِنّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی، فَأَبْدِلْنی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شرًّا مِنّی. بارالها! (از بس نصیحت کردم و اندرز دادم) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نیز مرا خسته کردند، من آنها را ملول، و آنها نیز مرا ملول ساختند، پس به جاى آنان افرادى بهتر، به من مرحمت کن و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط نما. خطیب محترم نماز جمعه همین جمعه ای که گذشت فرمودند که اگر "و من تاب معک" در آیه ی 112 سوره ی هود نمی بود آنچنان که در مورد حضرت علی امیرالمومنین نبود، استقامت در آیه آنطور که باید معنا نمی یافت. البته آیه ی دیگری که لزوم استقامت را حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) و بلکه همه و همه یادآوری می فرماید نیز قابل توجه است. و اما به هر حال، حضرت علی تنها ماند و لعن و نفرینها به مردم کوفه کرد که در خطبه های مختلف آمده است و در اخبار نیز معروف است.
    ولی اینجا در رابطه با تجارت یک نکته ی مهمی نهفته است آنطور که تجارت و معامله با خدا نیز توصیه شده است. اینجا تجارت واقعاً یک هنری می طلبد. یعنی یک وقت هست که یک بنده خدایی تجارت می کند و یحتمل ورشکسته هم می شود. کالاها و اجناسی را می خرد و می فروشد و یک جایی سرش کلاه می رود و ورشکسته می شود. یک وقت دیگر هست که خیر، کارخانه ای دارد و کارخانه ورشکسته می شود. اما یک وقت دیگر هست که کسی یا عده ای مدعی هستند و مدعی هم هستیم که کارخانه ی آدم سازی داریم! و بعد می فرماید که این کارخانه است که سرش کلاه گذاشته اند یا به هر دلیل دیگری متاسفانه ورشکست شده است. مثل این است که بفرمایند یکی از بهترین کارخانه های اتومبیل سازی یا هواپیماسازی جهان ظاهراً بدلایل ورشکستگی تعطیل شده است. حالا یحتمل هم می خواهد خط تولیدش را بهتر روباتیک و اتوماسیون کند. و خوب، اینها که صد در صد و یقیناً مهارتها و تخصصهای خود را می طلبد و کار هر کسی هم نیست که وارد این تجارتها و بلکه کارهای با تخصص بالا شود.
    اما شما تا حالا توجه هم نموده اید که وقتی به مسجد و حسینیه و امامزاده و حرم ائمه ی اطهار هم که می روید، هر چقدر تواضع کنید کم کرده اید. و واقعاً هم مردم متواضع دیگری را نیز آنجا می یابید که از شما هم متواضع ترند. یعنی این تواضع و فروتنی نیز یک بازاری دارد که در نوع خود نظیر ندارد. و این هم یک معامله ای است با خدا و رسول و امام که از نوع تجارتهایی است که بدرد آخرت می خورند. بگذریم که در این میان کلاه بردار هم نگوییم که زیاد داریم، بالاخره یحتمل بتوان گفت که داریم! کافی است شما بیش از حد از روی عادت یک جایی رفت و آمد کنید و با دیگران وارد حرف و بحث و سخن شوید. همین کار را خراب می کند.
    و اما اینجا مسئله ی دیگری هست که اصل قضیه این است که در رابطه با کارخانه های آدم سازی است. چیزی که هست این است که نمی توانید بفرمایید که کارخانه تعطیل چرا که مثلاً کارخانه ورشکسته شد یا ضرر کرد. البته این یک مسئله ای است که بعضی می خواهند در مورد امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز القاء کنند و همینطور هم چیزی است که گروه های ضاله نیز القاء می کنند که ما کارخانه ای به این خوبی داشتیم و ما را تعطیل کردند و بلکه به ما خیانت شد و ورشکسته مان کردند و کلاه سرمان گذاشتند و گوساله پرستان نگذاشتند و .... در حقیقت اینها دکانی هم برای خود باز کرده اند که هر چند همین دکان را هم می بینند جمع شده است، با هزار ترفند می خواهند برگردند و دوباره دکان بزنند. این تا جایی هم پیش می رود که نشان می دهند که راه آنها است که حق است و چه دکانهایی است که گروه های ضاله زده اند و آنها هستند که در مقابلش مقاومت و استقامت کرده و بلکه از بین برده اند آنها را. حالا مثلاً امثال اینها را بخواهیم اسم ببریم کم هم نیستند. مثل گروه جیم جونز و گروه دیوید کوروش در آمریکا که بنده یادم هست و دیدم و شنیدم و امثالهم. یا مثلاً بهاییان و مسیحیان و یهودیهای صهیونیست. خلاصه ما کسانی را که کارشان استهزاء و مسخره کردن است و حتی تروریست خواندن مسلمانان، از این نوع دشمنان اسلام هم داریم. 
    کارخانه ها را همه و همه را می خواهد تعطیل کند. و خود کارخانه ی دیگری هم سراغ ندارد ولی تجارت هم خوب بلد است. آیا این خود یک هنری نیست؟ و یک هنر شیوای مخربی هم هست که می خواهد همه چیز را به نفع خودش تمام کند و لو اینکه همه و همه را به ورطه های ورشکستگی هم بکشاند. و حد یقبی هم ندارد الا اینکه با تمام قدرت جلوی او قد علم کنی. اینجا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خوب به کار می آید هر چند که همین را هم نظریه پردازانی که کارشان شدیداً توی بورس گرفته است برنمی تابند. به هر تقدیر، ما اهل کوفه نیستیم علی علیه السلام تنها بماند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤ سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥


    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر


    چندین گفتارها از کتاب همرزمان حسین علیه السلام مزین است به آیه ی ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. یک معنایی در روانشناسی و جامعه شناسی و انسانیت نهفته است که در عرفان معروف است به اینکه سالک الی الله حتی برای ورود به کلاسهای درس عرفا و آیات عظام باید با جحد و جحودی که منجر به نفاق درونی و بیرونی و بخصوص نفاق در قلب او می شود جهاد کند؛ و مبنای جهاد از اینجا برمی خیزد. این را ما در مشاهداتی همچون فیلم و مصاحبه ها و سخنرانیهای زنده که از طرق رسانه ها می توانند ضبط و پخش شوند نمی توانیم درک کنیم. و حتی یحتمل بتوان گفت که وقتی واعظ و سخنران محترم حضوراً هم نزد ما حاضر است و در حال سخنرانی است و ما فقط مستمع هستیم و اما کلاس درسی اینجا برقرار نیست نیز آنچنان جهادی را در ما آیا برانگیزد آیا برنیانگیزد که همه ی فکر و قوای ما را آنچنان برانگیزد که ما را به آن مفهوم جهادی خود وادارد.

    گذشته از اینها، آنجایی که مفهوم امام و امامت نیز معنای خود را بروز نداده است و کلاسها بیشتر از نوع مادیات و حتی طبیعیات هستند نیز آیا ما تا چه حدودی می توانیم به مفاهیمی همچون ملائکه و روح نیز وارد شویم؟ اینجا چنین چیزی امکان پذیر نمی شود و کلاس آن روحی را که باید داشته باشد را نخواهد داشت. و لذا هر چند که در کلاسهای ریاضی فیزیکی و فیزیک مالی و تجارت و بلکه روانشناسی می توان به طرحهایی همچون (schemes) و روانشناسی ژنتیک پرداخت که به پدیداری و خلق اندیشه و فکر بیانجامند تا آنجایی که می فرماید رنسانس تکنولوژی بازده ی حول و حوش 2400 الی 2500 درصدی در بورس دارد. یعنی اگر بازده ی مثلاً 20 درصدی یک تومان را دوازده ریال می کند، بازده ی 2400 درصدی یک تومان را 24 تومان می کند. و اما روح و اخلاق چنین تجارتها و کلاس درسهایی که به چنین تجارتهایی می انجامند کدامند و به کجا می انجامند؟ به عبارت دیگر به چه قیمتی است که چنین تجارتهایی را در بورس می توان متحمل شد؟

    اینجا بالواقع یک روحیه ی جهادی ای در همه ی سطوح را می طلبد تا کسی بتواند به این سوالات پاسخی خداپسندانه بدهد. مسئله فقط تجارت و بازار نیست و بلکه مسئله مسئله ی اسلام و مسلمین و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. یعنی ما حتی برای ورود به سر کلاس چنین دروسی نیز بدین روحیه ی جهادی محتاجیم. و الا که ما را بدان راهی نیست. یعنی گفتارهای 40 الی 50 سال پیش همرزمان حسین علیه السلام امروز هم همان گفتارها است. میدان جهادی هم همان است، و اما جهاد با جحد و جحودی که قلب را برانگیزد به جهاد 40 الی 50 سال قبل و حالا باید گفت که فرق می کند چرا که نوجوان و جوانی که امروز سر کلاس درس می رود یحتمل آنروز اصلا در حیات نبوده است! و ان شاء الله همچون همان زمانها، آیات عظام مجاهدی که ذره ای نفاق و شرک و کفر در آنها یافت نمی شود و از این دنیای پست طبیعیات گذشته اند، می توانند این نوجوانان و جوانان را مجاهدانی راستین بار آورند. و چنین کلاسهای درسی را پر کنند. البته آرزو بر جوانان عیب نیست و اما بلکه ما هم که سن و سالی از ما گذشته است و باید خود درسها می آموختیم یحتمل هنوز بتوانیم وارد دروس اخلاق شویم و از روح آنها بهره مند گردیم. برای این بنده ی حقیر مسلم است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای می طلبد تا انسان را به تفکر وادارد که ماورای ریاضی فیزیک و طبیعیات و در الهیات هم عوالم دیگری است که با بسی مجاهدتها می تواند حقیقتاً ما را به نوع دوستی و انسان دوستی هم برساند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر

     

    داشتم راجع به کتاب فیزیک مالی جیمز اوئن ودرال و جیمز سمونز و نظریه چرن سمونز و فیلانتروپی و انسان دوستی و نوع دوستی و فلسطین و شهید دکتر مسعود علی محمدی و جهل این حقیر راجع به نظریه های دابلیو زی دابلیو در نظریه های همدیسی و ... می نوشتم و این مقاله ی هومن داوودی اصل و ویلیام مارچیانو:

    arXiv:1806.1025v1

    که یک مرتبه ریستارت. بنده حقیر دلم خوش شده بود که دیگر ویندوز دست شده و حالا یحتمل مرورگرم است که ویرایش قدیمی تر است و ویرایش 8 است. و چیزی مثل ریستارت این روزها غیر ممکن است هر چند که قطعی برق می شود. خوب است انسان به موضوعاتی که در احقاق الحق قبل از اینکه عنا السماء مربوط است به صورت فلکی برساوش نگاهی بیاندازد و ببیند که مسائل با اشاعره از چه انواعی می توانند باشند و بعد وارد مسائلی جهادی شود....

    سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُواْ عَلَیْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ(بقره: ۱۴۲)

     

    ... یک نفر میرود توی رختخواب گرمش، کنار بخاری میلمد، از روی فراغت فکر میکند که من درباره ی چه مسئله ای تحقیق کنم؛ ناگهان به یادش می آید که این مسئله هنوز حل نشده است که آیا هفت آسمان از جنس طلا است، یا از جنس نقره است، یا از جنسی دیگر است؛ بعد بنا میکند کتابها را گشتن، مطالعه کردن، چه کردن تا اینن مسئله را تحقیق میکند و حل می کند. به این کار، جهاد نمیگویند؛ این استمش مبارزه نیست. یا فرض بفرمایید یک نفر دانشمند محققی برود بنشیند درباره ی یک مسئله ی حقوقی خشک غیرلازم، یا حتی لازم- مثل یک مسئله ای که در شیمی است، یک مسئله ای که در فیزیک است، یک مسئله ای که در ریاضی است، یک مسئله ای که مورد استفاده و انتفاع مردم است- زحمت بکشد و تحقیق کند، به کار او جهاد نمیگویند؛ کما اینکه در فارسی هم به آن، مبارزه نمیگویند. به اینشتین یک مبارز نمیگویند. به آن کسی که عالی ترین تحقیقات علمی را هم بکند، یک مبارز نمیگویند. چرا؟ برای خاطر اینکه این عمل، این تحقیق این کشف، این کاری که به وسیله ی فکر یا به وسیله ی پول یا به وسیله ی دست انجام گرفته، در راه پیشبرد یک هدف فکری ایدئولوژیکی و در راه مقابله ی با دشمن این فکر به کار نرفته. لذا به این کار، جهاد نمیگویند؛ کمااینکه در فارسی هم به آن مبارزه نمیگویند. آن کسی که پول میدهد و مثلاً فرض بفرمایید یک بنیان رفیع میسازد، یک خانه ای میسازد، یک بیمارستانی میسازد، حتی یک مدرسه ای میسازد، به این کار، مبارزه نمیگویند. به آن جهاد نمیگویند. انفاقی هست، اما این انفاق جهاد نیست.^1 (در پاورقی آمده است که: در این مثالها تعریض و کنایه به بعضی حضار وجود دارد.) چرا؟ چون در آن، درگیری نیست؛ چون در آن، مقابله ی با یک قدرت مضری نیست؛ چون در این عمل، یک نوع ستیزه گری با مخالف، با آن کسی که سد راه است، مندرج نیست؛ لذا به آن نمیگویند جهاد. البته کار خوبی است، اما جهاد نیست. خیلی کارها خوب است، اما جها نیست. نماز هم خوب است، اما جهاد نیست. توجه کردید؟ میخواهیم معنای جهاد روشن شود؛ ه وقتی میگوییم ائمه (علیهم السلام) جهاد میکردند، بدانید یعنی چه. اما همین آدم کتاب نویس میرود درباره ی یک مسئله ای که در آن، درگیری با دشمن هست، تحقیق میکند، فرض بفرمایید که یک دشمنی در راه پیشبرد اهداف خصمانه ی خود، یک طرز فکری را برای مردم ایجاد میکند. مثلاً عبدالملک مروان که خلیفه ی اموی است، برای اینکه بتواند روی دوش مردم خوب سوار شود و مردم در مقابل او نفس نکشند و کسی خار راه ترک تازی و وحشیگری او نباشد، طرز فکری به صورت خبر را ابداع میکند؛ که یعنی هر چه خدا میخواهد، بدون اختیار و اراده ی بنده همان واقع میشود و بنده هیچ اختیاری ندارد. این طرز فکر را اول معاویة بن ابی سفیان، بعد هم خَلَفِ شایسته ی متناسب با خودش، یعنی عبدالملک مروان، در بین مردم ترویج کردند. منظورشان هم این بود که مردم جبری بار بیایند. یعنی بگویند:

    رضا به داده بده وز جبین گره بگشا

    که بر من و تو درِ اختیار نگشودند

    چرا با عبدالملک مبارزه میکنید؟ چرا با دستگاه حکومت اموی، این طرف و آن طرف درگیری درست میکنید؟ فایده اش چیست؟ معلوم است که تا خدا نخواهد که نمیشود؛ با تلاش من و تو هم خدا اراده اش را عوض نمیکند. خدا خواسته است که عبدالملک، عبدالملک باشد؛ خدا خواسته که تو زیر بار عبدالملک رفته ای. یک چنین عقیده ای را مردم پیدا کنند، وقتی که این عقیده را پیدا کردند، عبدالملک آسوده خاطر میشود و در قصر شاهی اش هفت تا پادشاه را هم خواب می بیند، خواب راحت. این طرز فکر را عبدالملک در یک روزگاری ترویج کرد.

    جهاد فکری در اینجا این است که یک دانشمند، یک محقق قلم در دست بگیرد و ثابت کند که این طرز فکر، یک طرز فکر غلط است. این هم کتاب نویسی است، آن صورت قبلی هم کتاب نویسی بود؛ اما آن جهاد نبود، این جهاد است. چرا؟ برای خاطر اینکه در آن، درگیری با عبدالملک نبود؛ در این درگیری با عبدالملک هست.

    همرزمان امام حسین علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 106-107

     

    اینجا بنده یک نکته ای را عرض کنم که برمی گردد به سوره ی مبارکه ی ملک و تفسیر علامه صاحب المیزان از این سوره: بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الملک: ١﴾. البته اینترنت اکسپلورر این حقیر هنوز ویرایش 8 آن است و هنوز خیلی یواش یواش پیش می رود و الا این تفسیر را می آوردم؛ علاوه بر این هر آن هم یحتمل برق برود! و همه چیز تبدیل شود به هیچ و پوچ دوباره! و از لحاظ بعضی هم این خیلی می تواند خنده دار هم باشد و اما نه خیلی برای خود نویسنده ای که دارد روی کیبورد و اینترنت و این و آن هی کار می کند و زحمت می کشد. با این حال مسئله از این قرار است:

     

    بیان آیات

    اشاره به غرض سوره مبارکه ملک
    غرض این سوره بیان عمومیت ربوبیت خداى تعالى براى تمامى عالم است ، در مقابل مسلک وثنى ها که معتقدند براى هر یک از نواحى عالم ربى جداگانه که یا از خیل فرشتگان است ، و یا از مخلوقات دیگر، و خداى عزوجل رب همه عالم نیست ، بلکه تنها رب آن ارباب است و بس .
    و به همین جهت در سوره بسیارى از نعمت هاى الهى از خلقت و تدبیر را نام مى برد، چون در حقیقت ذکر این نعمت ها استدلالى است بر ربوبیت عامه الهى .
    و نیز به همین مناسبت است که سخن را با کلمه ((تبارک )) آغاز کرده ، چون این کلمه به معناى کثرت صدور برکات از ناحیه خداى عزوجل است ، و نیز مکرر جناب ربوبى را به صفت رحمان که مبالغه در رحمت است مى ستاید، چون رحمت ، همان عطیه در قبال استدعاى حاجتمند است ، و در این سوره سخنى هم از انذار و تهدید آمده ، و در آخر به مساءله حشر و قیامت منتهى مى گردد.
    و مضامین آیات آن به دو مساءله خلاصه مى شود: یکى دعوت به یگانگى او در ربوبیت را بپذیرند، و دوم اینکه به معاد معتقد شوند و این سوره به شهادت سیاق آیاتش در مکّه نازل شده است

    .
    المیزان، جلد 19، صص 583-584 علامه طباطبایی

    http://lib.eshia.ir/50081/19/584

    مسئله ی مهمی که اینجا هست جهاد اکبر است که جهاد با نفس است و اما جهاد با نفس آن امام همام از همه پیشی می گیرد و نمی توان هم بدو رسید. و لذا در بسیاری از موارد نفس سرکشی کرده و یا صاحب نفس را به رقاصی وا می دارد یا لااقل به عنوان ورزش می خواهد ایروبیکس (aerobics) کند یا بالاخره یک جوری به هواهای نفسانی خود بپردازد. و حالا شما بیا و امر به معروف و نهی از منکر کن که ای نفس، ای نفس، چه ها که نمی کنی؟ یعنی نفسی که به حرامزادگی و حرام خواری و فحشاء و شراب خواری و قمار و همجنسگرایی و به اعمال قوم لوط و قوم ثمود و قوم عاد افتاده است و تن در داده است، حالا به او بفرمایید که نماز بخوان. و بر فرض هم که نماز را به جماعت هم اقامه کند، آیا او هم مثل دیگر مومنین و مومنات می تواند جهاد فی سبیل الله آنطور که باید کند؟ یا زانی با زانی ازدواج می کند و مومن هم با مومن و السلام نامه تمام. یعنی بالاخره اینجا یک جهادی هست یا اینکه خیر، اصلا جهادی نداریم و همه چیز از قبل تعیین شده است.

    اینجا ما شدیداً به اشتباه می افتیم برای اینکه تا بیاییم مسئله را درستش کنیم و خود را در جهاد اکبر با نفس تصحیح و درست و حسابی تنبیه کرده و به انابه و توبه بپردازیم و به سوی خدا برویم، غافل از این خواهیم بود که همین مسئله همه جای دنیا یکی است و رب العالمین فقط مخصوص نفس این حقیر و این زمان و مکان خاص این بنده ی حقیر نیست و بلکه همه ی عالم در همه ی زمانها است که رب العالمین دارد. و لذا است که تا آن بدبخت بینوایی که توبه کرده و می خواهد به راه راست بیاید، خودش را بتواند درست کند؛ یک وقت دیدید همه ی دور او را آتش گرفته و انقریب است که او هم وارد آتش شده و با بقیه بسوزد چرا که آشوب و فتنه ای را که از جهاد با نفسش ایجاد می شود و بدان حتی تن هم در نمی دهد همه جا گیر هم یحتمل شود.

    حالا ما کاری نداریم که پورفسورهایی همچون اینشتین یا عبد السلام و واینبرگ هم خیلی مایلند که جهاد با نفس هم کنند یا خیر. مسئله این است که اینها تا چه حدی در فسادی که کل جوامع بشری را فراگرفته اند یحتمل مضمحل و حل شوند هر چند که خود در قله های علم و دانش واقعند و جوایز نوبل و امثالهم دریافت کرده اند.
    پریروزها خدام مسجدمان به این حقیر فرمودند که تو اصلا عنان آسمان می دانی یعنی چه؟ بنده عرض کردم یعنی مثل اسب که عنان دارد لابد می فرماید که آسمان نیز عنان و دهنه ای دارد. در اینترنت گوگل کنیدد یک جاهایی حتی عنان السماء را به شخصیتهایی از سران کشورهای اسلامی نیز نسبت می دهد. این را در احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نور الله مرعشی التستری با ویرایش و تحقیق حضرت آیت الله العظمی المرعشی نجفی و دیگران بگردید غلط نکنم این را به صورت فلکی برساوش و راس الغول از یک طرف نسبت می دهد و از طرفی دیگر هم به راس الحسین و راهب مسیحی:

     

    [1] لعنان السماء إطلاقات فی الهیئة و غیرها منها انه یطلق على أربعة عشر کوکبا، اجتماعها على صورة رجل قائم خلف ممسک رأس الغول، بین الثریا و بین کوکبة الدب الأکبر، و نقل عن بطلیموس ان کواکبه أربعة عشر، و قیل أزید، و یؤیده کلام بعض المتأخرین من الغربیین.

    قال عبد الرحمن الفلکی الشهیر المتوفى سنة 376 فی کتاب الصور ص 89 ان کواکبه الأربعة عشر هی هذه:

    الأنور الجنوبی الأنور الشمالی العیوق النیر المنکبى الایمنى اى الذی على منکبه الأیمن المرفقى الایمنى اى الذی على مرفقه الأیمن الکوکب الذی فی خلف مرفقه الأیمن المرفقى الایسرى اى الذی على مرفقه الأیسر المعصمى الایسرى اى الذی على معصمه الأیسر الکوکب الذی یمیل الى الجنوب فی وسط المجرة الکعبی الایسرى اى الکوکب الذی على کعبه الأیسر فی الحافة الغربیة من المجرة کوکب نیر عظیم على کعبه الأیمن ایضا و

    هو أعظم من الرابع المذکور الواقع على منکبه الأیمن کوکب منیر واقع على اللفافة التی على ساق الرجل الیمنى الکوکب المنیر المائل عن الواقع على اللفافة الى الشمال کوکب واقع تحت الرجل الیسرى.

    ثم اعلم انه کثیرا ما یقال ممسک الاعنة لصورة الرجل الحاصلة من أربعة عشر کوکبا المذکورة فلا تظنن التعدد.

    و لیعلم ان ممسک رأس الغول الذی أشرنا الیه قریبا یسمى (برشاوش) أیضا، و المراد منه صورة رجل قائم على رجله الیسرى و قد رفع رجله الیمنى و یده الیمنى فوق رأسه و بیده الیسرى رأس غول، و کواکبها کلها فیما بین الثریا و بین ذات الکرسی، و صورة الممسک حاصلة من ستة و عشرین کوکبا من الصورة و ثلاثة حوالى الصورة و لیست منها.

    و قد یطلق عنان السماء على وسط نصف الدائرة الموهومة فوق الرأس، إحدى طرفیها متصلة بالمشرق و الأخرى بالمغرب.

    و قد یطلق على وسط السماء و قد یطلق على مطلق الفوقیة الى غیر ذلک من الاستعمالات و الإطلاقات فی العرف الخاص أو العام.

    http://lib.eshia.ir/10271/1/102

     

    قال أبو مخنف: نصبوا الرمح الّذی علیه الرأس الشریف، إلى أن قال: فلمّا جنّ اللّیل نظر الراهب إلى الرأس الشریف المکرّم رأى نورا قد سطع منه إلى عنان السماء و رأى أنّ الملائکة ینزلون و یقولون: یا أبا عبد اللّه علیک السّلام فبکى و قال لهم: ما الّذی معکم؟ قالوا: رأس الحسین بن علیّ، فقال: من امّه؟ قالوا: امّه فاطمة الزّهراء بنت محمّد المصطفى، قال: صدقت الأحبار، قالوا: ما الّذی قالت الأحبار؟

    قال: یقولون: إذا قتل نبیّ أو وصیّ أو ولد نبیّ أو ولد وصیّ تمطر السّماء دما فرأینا أنّ السّماء تمطر دما، و قال: وا عجباه من امّة قتلت ابن بنت نبیّها. ثمّ قال: أنا أعطیکم عشرة آلاف درهم أن تعطونی الرأس الشریف فیکون عندی فقالوا:

    احضر عشرة آلاف درهم فأحضرها لهم فأخذ الرأس المبارک المکرّم و جعله فی حجره و یقبّله و یبکى و یقول: لیت أکون أوّل قتیل بین یدیک فأکون غدا معک فی الجنّة و اشهد لی عند جدّک رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بأنّی أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله، و أحسن إسلامه [1].

    http://lib.eshia.ir/10271/11/501

     

    سطوع النور من مکان رأسه الى عنان السماء فی وسط اللیل، و اسلام الراهب بسببه و تحوّل ما أخذوا منه من الدنانیر خزفا

    http://lib.eshia.ir/10271/11/498

     

    البته بنده دیروز که به نماز جمعه هم رفتم، مرد فرهیخته ی با سن و سالی هست که روزنامه ی کیهان بدست می گیرد و تیترهای آن را نشان می دهد. از جمله یکی از تیترها که از نظر این حقیر هم پنهان مانده بود این است: کاپیتولاسیون هسته ای.

    التبته اینجا ما یک مسئله ای را داریم که مربوط به همین جبر است که در مسائل هسته ای نیز می توان بسیار استفاده کرد و هر مسئله ی جبری ای را می توانید به مسائل هسته ای وارد کنید! و آن این است که می توان هم گفت که کار نیکو از پر کردن است. یعنی اینکه فرضاً از اول یاد گرفته است که چطور هواپیماهای بویینگ بسازد و لذا آنقدر کارهای علمی و مهندسی کرده است تا رسیده است به اینجا. اما آیا معنی مسئله این است که ما هم نباید هیچ گاه به این مسئله ی هواپیما سازی ورود کنیم؟ چون ماشین سازی ما هم در همین حدی است که می بینیم؟ و اما مسائل جبری را که از روی دیکتاتوری است و مسائل جبری ای که احتیاج دارند که درست فهمیده شوند از این لحاظ که مسائلی هستند در جبر و مقابله و ریاضی و فیزیک اینها همه از یک دست نیستند و احتیاج هم دارند که روی آنها کار شود و بسی به کار و مجاهدت احتیاج است که در حوزه و دانشگاه روند تغییرات علمی و دینی را از غرب به شرق و بلکه مستقر در دنیای اسلام آورد.

    نمونه ی اینها را مثلاً می توان در نظریه ی بریل-نوتر دنبال کرد که مربوط است به عادکننده های خاص (special divisors) روی رویه های ریمانی و منحنیها که فرمولازیسون کوهمولوژیک هم می توانند داشته باشند. البته حالا شما توابع و کلافهای خطی روی رویه های ریمانی را که بررسی می کنید، کاری ندارید که صفرها و بینهایتهای توابع مختلط به چه معناهایی است. همانطور که عصای شاخص را که استفاده می کنید آنطور که شخص عصایش را هر دفعه به زمین هم می زند، کاری ندارد که یک دفعه که یک عصایی به زمین خورده است ایا دوازده چشمه بوده است که از سنگی که بدان خورده روان شده است؟ یا دریا باز شده است و همه از آن عبور کرده اند؟ و اما در هندسه ی استوایی نیز قضیه ی بریل نوتر را می تواند ثابت کند.

     https://arxiv.org/abs/1001.2774

    البته اینجا شما اگر یک نیم کره ای هم دارید که شمالی است و دیگری جنوبی است و اینها را بعنوان ستاره- ستاره یا ستاره- سیاه چاله یا سیاه چاله- سیاه چاله هم فرض می فرمایید، همین کار را هم می توانید با نیم کره های شرقی و غربی کنید و حدودی را که یحتمل در بینهایت اینها ایا به ستاره یا سیاه چاله لااقل از لحاظ ریاضی میل خواهند کرد را فرض کنید و بررسی و تحقیق بفرمایید. و از این قرار است که شما یحتمل بتوانید فضاهای چهار بعدی حقیقی را از لحاظ توپولوژیکی طبقه بندی کنید و بلکه از راه های مختلفی از قبیل دانالدسون یا ویتن یا دیگران بهره مند شوید. و مسائل را هندسی و هندسه ی جبری و دیفرانسیل و بکه هندسه ی ناجابجایی بررسی و تحقیق کنید.

    و اما چرا اینها هیچ کدام اصلا جهاد به حساب نیاید؟ برای اینکه باید یا نباید که اینها را در دنیای اسلام به حساب آورند یا اینکه مثل جبری مسلکان آنها را در خارج از دنیای اسلام فرض بگیرند یا منصوبش کنند به بدتر از عبدالملکها و هشام بن عبدالملکها و امویون و عباسیون، و آنگاه بفرمایند که خوب حالا نیز امامت را توانستی پیدا کن! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    Salam. Finally and at last with great implications and motives and according to the recommendation of experts from whom I really appreciate their kindness and hospitality, I bought a dvd drive and reinstalled the windows. And guess what? It worked!Can you believe that? It can really work. And as you might have noticed, the thing is that I still do not have Persian fonts installed and even the browser is out of date and ...1

    It's rather like QFT or statistical mchanics. You do not exactly know when a transition state might exactly happen, but you know that it will more or less happen around this or that time and place in the phase space.1

    By the way, I was too busy reading Yusof sura verse 45 in Metro when I missed the Beheshti station.  Thus, it is one thing to learn that there is a Sharia and that there is also Velaya. It is another thing to learn about Hagh O'Nas and Hagh O'llah. It is still another thing to learn about the Imam and that always the last word is His. And yet it is still another thing to learn about the relation between philosophy and Hamidi-Magidi theories of mathematical physics and jurisprudence and its relation with the Imam(s) and his numerous lectures on there is no god but God.0

    It is the purpose of transcendental philosophy to raise the understanding of the people to a level that everyone can approach God and prey with his Imam alright. However, it is also the purpose of Hamidi-Magidi mathematical physics theories to prevent reduction of transcendental philosophy to the level of natural sciences. And this is were jurisprudence and the Imam come in. Without them , this is almost impossible except in attempting to make the notioin of Imam into a transcendental abstract subject matter and and then claim professorship on one's own consequences!0

    I mean it is one thing to approach God in one's dreams, it is another thing to wish to approach Him by every tribe and nation's leaders. And it is still another thing to approach him geometrically although supersymmetries and transition states might cause upheavals in different states. In 7 years e.g. do this but in the following 7 years do that. Yes, but someone might object that how do you realize the new horizens as the come up during the weeks in advance and learn from the weeks that have passed behind you. How do you ask God to do this for you and not do that? In fact how do you approach Him to do so? In this respect there must be lectures by the Imam on the time and the whereabouts of the Imam with respect to the equinoxes and the solstices. and the horizens and dawns. It's another matter to ask God of the enforcement of the jurisprudence. There is no god but God.Peace be upon Mohammad and his family and may God accept his askings and raise his degrees.0

    Incedentally, I tried to change my speaker system to Panasonics as I was asked to do so, but no chances seems to be in sight! In fact, there are no Panasonics around here that I know of!0 

    وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَـٰکِن لَّا یَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ١٣﴾


    ٤١ ـ شى : عن جابر قال : سألت أباعبدالله 7 عن قول الله : « ومن الناس من یتخذ من دون الله أندادا یحبونهم کحب الله » قال : فقال : هم أولیاء فلان وفلان وفلان ، اتخذوهم أئمة دون الامام الذی جعله الله للناس إماما فلذلک قال الله تبارک وتعالى « ولویرى الذین ظلموا إذیرون العذاب أن القوة الله جمیعا وأن الله شدید العذاب إذتبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا » إلى قوله : « وماهم بخارجین من النار » قال : ثم قال أبوجعفر 7 : هم والله یا جابر أئمة الظلم وأتباعهم.

    تذییل : اعلم أن الذی یقتضیه الجمع بین الآیات والاخبار أن الکافر المنکر لضروری من ضروریات دین الاسلام مخلد فی النار ، لا یخفف عنه العذاب إلا المستضعف الناقص فی عقله أو الذی لم یتم علیه الحجة ولم یقصر فی الفحص والنظر ، فإنه یحتمل أن یکون من المرجون لامرالله کما سیأتی تحقیقه فی کتاب الایمان والکفر ، وأما غیر الشیعة الامامیة من المخالفین وسائر فرق الشیعة ممن لم ینکر شیئا من ضروریات دین الاسلام فهم فرقتان : إحداهما المتعصبون العاندون منهم ممن قدتمت علیهم الحجة فهم فی النار خالدون ، والاخرى المستضعفون منهم وهم الضعفاء العقول مثل النساء العاجزات والبله وأمثالهم ومن لم یتم علیه الحجة ممن یموت فی زمان الفترة ، أو کان فی موضع لم یأت إلیه خبر الحجة فهم المرجون لا الله ، إما یعذبهم وإما یتوب علیهم ، فیرجى لهم النجاة من النار ، وأما أصحاب الکبائر من الامامیة فلا خلاف بین الامامیة فی أنهم لا یخلدون فی النار ، وأما أنهم هل یدخلون النار أم لا؟ فالاخبار مختلفة فیهم اختلافا کثیرا ، ومقتضى الجمع بینها أنه یحتمل دخولهم النار وأنهم غیر داخلین فی الاخبار التی وردت أن الشیعة والمؤمن لایدخل النار ، لانه قدورد فی أخبار اخر أن الشیعة من شایع علیها فی أعماله ، وأن الایمان مرکب من القول والعمل ، لکن الاخبار الکثیرة دلت على أن الشفاعة تلحقهم

    قبل دخول النار ، وفی هذا التبهیم حکم لا یخفى بعضها على اولی الابصار ، وسیأتی تمام القول فی ذلک والاخبار الدالة على تلک الاقسام وأحکامهم وأحوالهم وصفاتهم فی کتاب الایمان والکفر.

    قال العلامة ; فی شرحه على التجرید : أجمع المسلمون کافة على أن عذاب الکافرمؤبد لا ینقطع ، واختلفوا فی أصحاب الکبائر من المسلمین فالو عیدیة [١] على أنه کذلک ، وذهبت الامامیة وطائفة کثیرة من المعتزلة والاشاعر إلى أن عذابه منقطع والحق أن عقابهم منقطع لوجهین : الاول أنه یستحق الثواب بإیمانه ، لقوله تعالى : « فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره » [٢] والایمان أعظم أفعال الخیر ، فإذا استحق العقاب بالمعصیة فإما یقدم الثواب على العقاب وهو باطل بالاجماع ، لان الثواب المستحق بالایمان دائم على ما تقدم ، أو بالعکس وهوالمراد والجمع محال.

    الثانی یلزم أن یکون من عبدالله تعالى مدة عمره بأنواع القربات إلیه ثم عصى فی آخر عمره معصیة واحدة مع بقاء إیمانه مخلدا فی النار ، کم أشرک بالله مدة عمره ، وذلک محال لقبحه عندالعقلاء ، ثم قال : المحارب العلی 7 کافر لقول النبی (ص) : حربک یاعلی حربی ولا شک فی کفر من حارب النبی (ص) وأما مخالفوه فی الامامة فقد اختلف قول علمائنا فیهم ، فمنهم من حکم بکفر لانهم دفعوا ماعلم ثبوته من ضرورة وهو النص الجلی الدال على إمامته مع تواتره ، وذهب آخرون إلى أنهم فسقة وهو الاقوى ثم اختلف هؤلاء على أقوال ثلاثة : أحدها أنهم مخلدون فی النار لعدم استحقاقهم الجنة ، الثانی قال بعضهم : إنهم یخرجون من النار إلى الجنة ، الثالث ما ارتضاه ابن نوبخت وجماعة من علمائنا أنهم یخرجون من النار لعدم الکفر الموجب للخلود ، ولا یدخلون الجنة لعدم الایمان المقتضی لا ستحقاق الثواب انتهى.

    وقال ; فی شرح الیاقوت : أما دافعون النص فقد ذهب أکثر أصحاب بنا إلى تکفیرهم ، ومن أصحابنا من یحکم بفسقهم خاصة ، ثم اختلف أصحابنا فی أحکامهم فی الآخرة فالاکثر قالوا بتخلیدهم ، وفیهم من قال بعدم الخلود ، وذلک إما بأن ینقلوا إلى الجنة وهو قول شاذ عنده ، أولا إلیهما واستحسنه المصنف انتهى.

    اقول : القول بعدم خلودهم فی النار نشأ من عدم تتبعهم للاخبار ، والاحادیث الدالة على خلودهم متواترة أو قریبة منها ، نعم الاحتمالان الاخیران آتیان فی المستضعفین منهم کما ستعرف.

    والقول بخروج غیر المستضعفین من النار قول مجهول القائل ، نشأبین المتأخرین الذین لا معرفة لهم بالاخبار ولا بأفوال القدماء الاخیار ، قال الصدوق رحمه الله : اعتقادنا فی الظالمین أنهم ملعونون والبراءة منهم واجبة ، واستدل على ذلک بالآیات والاخبار. ثم قال : والظلم هو وضع الشئ فی غیر موضعه ، فمن ادعى الامامة ولیس بإمام فهوالظالم الملعون ، ومن وضع الامامة فی غیر أهلها فهو ظالم ملعون ، وقال النبی 9 : من جحد علیا إمامته من بعدى فإنما جحد نبوتی ، ومن جحد نبوتی فقد جحدالله ربوبیته.

    ثم قال : واعتقادنا فیمن جحد إمامة أمیرالمؤمنین والائمة من بعده : أنه بمنزلة من جحد نبوة الانبیاء : واعتقادنا فیمن أقر بأمیرالمؤمنین وأنکر واحدا ممن بعده من الائمة : أنه بمنزلة من آمن بجمیع الانبیاء وأنکر نبوة محمد (ص) ، وقال الصادق 7 : المنکر لآخرنا کالمنکر لاولنا. وقال النبی (ص) : الائمة من بعدی اثنا عشر أو لهم أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب 7 وآخرهم القائم ، طاعتهم طاعتی ، ومعصیتهم معصیتی ، من أنکر واحدا منهم فقد أنکرنی. وقال الصادق 7 : من شک فی کفر أعدائنا والظالمین لنا فهو کافر.

    واعتقادنا فیمن قاتل علیا صلوات الله علیه کقول النبی 9 : من قاتل علیا فقد قاتلنی. وقول : من حارب علیا فقد حاربنی ، ومن حاربنی فقد حارب الله عزوجل وقوله صلى الله علیه لعلی وفاطمة والحسن والحسین : : أنا حرب لمن حاربهم وسلم لمن سالمهم.

    واعتقادنا فی البراءة أنها من الاوثان الاربعة والاناث الاربع ومن جمیع أشیاعهم ، وأتباعهم وأنهم شر خلق الله عزوجل ولا یتم الاقرار بالله وبرسوله و بالائمة : إلا بالبراءة من أعدائهم.

    وقال الشیخ المفید قدس الله روحه فی کتاب المسائل : اتفقت الامامیة على أن من أنکر إمامة أحد من الائمة وجحد ما أو جبه الله تعالى له من فرض الطاعة فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار. وقال فی موضع آخر : اتفقت الامامیة على أن أصحاب البدع کلهم کفار وأن على الامام أن یستتیبهم عندالتمکن بعدالدعوة لهم وإقامة البینات علیهم ، فإن تابوا من بدعهم وصاروا إلى الصواب وإلا قتلهم لرد تهم عن الایمان ، وأن من مات منهم على ذلک فهو من أهل النار.

    وأجمعت المعتزلة على خلاف ذلک وزعموا أن کثیرا من أهل البدع فساق لیسوا بکفار ، وأن فیهم من لا یفسق بیدعته ولا یخرج بها عن الاسلام کالمرجئة من أصحاب ابن شبیب والتبریة من الزیدیة الموافقة لهم فی الاصول وإن خالفوهم فی صفات الامام.

    وقال المحقق الطوسی روح الله روحه القدوسی فی قواعد العقائد : اصول

    ...

    مواظبته على الطاعات طول العمر بتناول لقمة من الرباء ، أو جرعة من الخمر إلى آخر ماقال.

    أقول : قدسبق القول فی ذلک فی باب الحبط والتکفیر ولا أظنک یخفى علیک ما مهدناه أو لا بعد الاحاطة بما أوردناه من الآیات والاخبار ، وسیأتی عمدة الاخبار المتعلقة بتلک المباحث فی کتاب الایمان والکفر.


    بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج 8، صص 363-374

    http://lib.eshia.ir/71860/8/366


    چرا می فرماید کل ارض کربلا کل یوم عاشورا؟ برای اینکه می فرماید همه ی امامان و بلکه همه ی انبیاء از همرزمان آن حضرت بودند. حالا بعضی می فرمایند که آقایان خانمها ما نمی خواهیم که عرض کنیم که همه چیز فقط کربلا و عاشورا است چرا که ما مهربانی می خواهیم و محبت. از محبت خوارها گل می شود. البته اگر حتی کسی محبت هم می خواهد، نمی تواند آنرا نزد غیر همرزمان امام حسین علیه السلام بیابد حتی اگر این همرزم آن حضرت امام جعفر ابن محمد صادق علیهم السلام نیز باشد.

    در همین حدیث بالا می فرماید که کسی که ولایت را نمی شناسد، مشرک و کافر است. فإذا عرفت ماذکره القدماء والمتأخرون من أساطین العلماء والامامیة ومحققیهم عرفت ضعف القول بخروجهم من النار ، والاخبار الواردة فی ذلک أکثر من أن یمکن جمعه فی باب أو کتاب ، وإذا کانوا فی الدنیا والآخرة فی حکم المسلمین فأی فرق بینهم وبین فساق الشیعة؟ وأی فائدة فیما أجمع علیه الفرقة المحقة من کون الامامة من اصول الدین ردا على المخالفین القائلین بأنه من فروعه؟ وقد روت العامة والخاصة متواترا : من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة ، وقد أوردت أخبارا کثیرة فی أبواب الآیات النازلة فیهم : أنهم فسروا الشرک والکفر فی الآیات بترک الولایة. وقدوردت أخبار متواترة أنه لا یقبل عمل من الاعمال إلا بالولایة. صص 368-369.

    البته اینجا خوب است که کسی تا حدودی هم قائل به امور دیگری هم شود. یعنی اگر کسی شریعت و دین و فقه و اصول دین خود را هم درست درنیافته است هنوز، نمی توان از او انتظار هم داشت که تو حتماً و الا و لابد باید ولایتمدار باشی. اگر بخواهی از نفاق و شرک و کفرت در بیایی و ولایتمدار شوی، الگوی ولایت خیلی هم می تواند مفید واقع شود. اما اگر نه ولایت می شناسی و نه شریعت و نه دین و خلاصه در کفر خود مانده است. حالا این را چطور می خواهیم حرکتی درش ایجاد کنیم که ولایت بشناسد و همزمان اسلام آورد و از کفر و شرک و نفاقش دست بردارد و از همرزمان امام زمان عجل الله فرجه الشریف شود؟

    فرض بفرمایید که ما در حکومت ظلم و جور خدای ناکرده داریم بسر می بریم، و برای اینکه وضع اقتصادی را بهبود بخشد، از همه ی آموزه های اقتصادی این را خیلی خوب بلد شده است که یک ریال را ده ریال کند و بلکه ده ریال را هم یک ریال کند و الی غیر النهایه. خوب، بقیه ی کارهای اقتصادی چطور می شود؟ بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. مثل این می ماند که بنده ی حقیر بنشینم و قلم بزنم. و اما همین کار هم برای خودم هیچ نفعی نداشته باشد. اینجا باید یک تربیتی داشته باشیم تا بتوانیم از کار خود بهره برداری کنیم. و این کار احتیاج به طرح و برنامه و تمهید و نقشه و رویه ها دارد. چه هندسه باشد و چه اخلاق! فرقی ندارد.

    همین ستاره-ستاره یا ستاره- سیاه چاله یا سیاه چاله سیاه چاله ی خودمان را در نظر آورید.  و حالا فرض بفرمایید که ما تصویری آینه ای از آنچه گفتیم را در نظر می گیریم. یعنی اگر کره ی شمالی از قطب شمالش را حساب می کردیم که مقابل ستاره واقع شده است آنطور که شعاع مخروطی انوار ستاره ای از قطب شمالش می گذرد و بر آن قائم است، حالا کره ی جنوبی و قطب جنوب را حساب کنید که مقابلش واقع است و انوارش بر آن قائم است.

    خوب، اینجا تا وقتی که هیچ متغیرهای پنهانی واقع نیستند و فقط تصویری است آینه ای که کره ی جنوبی و کره ی شمالی ندارد، خیلی هم خوب است. و لذا ما یک تقارنی اینجا خواهیم داشت بین کره ی جنوبی و کره ی شمالی سیاه چاله یا ستاره ای که مقابل ستاره ای یا سیاه چاله ای دیگر واقع است. و یحتمل بجای انوار فعلاً الکترومغناطیسم هم داریم. بنده چه می خواهم عرض کنم؟ عرض بنده حقیر این است که وقتی شما در یک نیم کره فقط پادماده دارید و در کره ی دیگر فقط ماده دارید، اینجا تصاویر آینه ای یحتمل بتوان گفت که خیلی هم چنان تصاویر آینه ای نیستند که باید باشند و بلکه از نوع دیگری هم هستند. یعنی برای اینکه پادماده با ماده برهمکنش کند و در این میان نوری هم ساتع شود، یحتمل ساکنین کره ی شمالی و کره ی جنوبی نیز تصاویر آینه ای یکدیگر نباشند.

    و لذا برای اینکه پادماده را از کره ی جنوبی به کره ی شمالی دعوت کنیم که با هم برهمکنش کنند، اینجا یحتمل نوساناتی باید وقوع بپذیرند بشرطی که ستاره بر قطب کره ای قائم نباشد و بلکه بر استوایش کما بیش حاکم شود و هندسه ای استوایی داشته باشیم بجای اینکه هندسه تبدیل شود به هندسه ای قطبی که یک کره در تاریکی واقع است و دیگری در روشنایی. مثلاً برای این کار یحتمل باید قائل شد که انوار ستاره ای جایز نیستند از مدار راس سرطان بالتر روند! یا حتی اگر انوار ستاره ای هم بالاتر روند، مسئله این است که ستاره حق ندارد شعاع مخروطی اش  از اینکه بر مدار راس سرطان قائم شود بالاتر رود.

    بعضی اینجا اشکال می کنند که مگر دست تو است که چنین احکامی را جاری می کنی؟! مگر ستاره و سیاه چاله دست تو است؟ اصلا ماه کجا است؟ همه اش روز و همه اش شب که نداریم! حالا یکی شبش بیشتر است و دیگری روزش بیش. اما همه اش شب و همه اش روز که نداریم. یعنی فرض بفرمایید که در محله ی شما دارد ساخت ساز می شود. شما نمی توانید اشکال کنید که چرا مدام دارد در محله ی ما ساخت و ساز می شود؟ یا مدام در محله ی ما سر و صدا است؟ چرا؟ برای این بنده خداها در حقیقت دارند محله ی تو را آباد هم می کنند یا خیر؟ حالا بیا و طلبکار هم بشو که چرا؟ آن موقعی که از قول علامه جعفری می فرمایند که وقتی من می بینم که دیگران دارند کارشان را می کنند و لذا من هم بهتر به کارم می پردازم همین است. البته علی بذکر الله تطمئن القلوب هم خودش یک آرامشی را می طلبد. اما محبت همین هم هست که مثل سنگ به زمین نچسبی و حرکتی کنی. یک کاری بکن. کار خودت را بکن. و نه اینکه دیگران سر و صدا می کنند و تو هم مقابله به مثل کنی و مثلاً بروی قاشق زنی و ردر و قابلمه را به هم بزنی و سر و صداهای از این قبیل و بلکه صدای ضبط صوتت را هم تا آخر بلند کنی چرا که دیگران هم چنین می کنند. کارت را بکن. این را هم نمی گویند تقارن آینه ای اگر اینچنین خواستی مقابله به مثل کنی. واقعاً از محبت خارها گل می شود.

    و اما امر به معروف و نهی از منکر هم مشکلات خود را دارد و منبرها و وعظها و بلکه دعواها نیز دارد. شوخی بردار نیست. از محبت غوره انگور می شود. و اما آیا شما می توانید به کره ی شمالی بفرمایید که ستاره فقط به تو می تابد و بس و کره ی جنوبی را کاری ندارد؟ یا بر عکس! یا این است یا آن و لاغیر؟ و حال اینکه ما هم ماده و هم پادماده را می خواهیم که با هم برهمکنش کند هر چند که مقدار پادماده کمتر از ماده هم باشد. و اما یحتمل یک جایی در کره ی جنوبی اقیانوسی هم از پادماده نهفته باشد که از متغیرهای نهفته و پنهانی است که ما مثلاً ساکنان کره ی شمالی از آن خیلی خبر نداریم.

    عرض بنده هم همین است که ولایتمداری هم یحتمل یک چیزی باشد که بنظر بعضی استوره برسد. در صورتی که ما می دانیم که حکومتی هم داریم که بر حسب ولایتمداری است. استوره که نیست! اما حالا شریعت هم می خواهیم. و بلکه شرح منظومه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم طالبیم؛ اصلا سوال این است که انتگرالهای راهی فاینمن و انتگرالها در هندسه ی ناجابجایی و سه تاییهای طیفی چطور شکل می گیرند؟ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی اَللَّهُمَّ فَکَمَا هَدَیْتَنِی لِوِلاَیَةِ مَنْ فَرَضْتَ عَلَیَّ طَاعَتَهُ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِکَ بَعْدَ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى وَالَیْتُ وُلاَةَ أَمْرِکَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُجَّةَ اَلْقَائِمَ اَلْمَهْدِیَّ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ ... و اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ إِمَامِنَا [وَلِیِّنَا] وَ شِدَّةَ اَلزَّمَانِ عَلَیْنَا وَ وُقُوعَ اَلْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ اَلْأَعْدَاءِ عَلَیْنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    با سلام،
    خانم دکتر شما یک چیزی راجع به ابن سینا گفتید که آیا او ترک زبان بوده یا مثلاً آذری بوده؟ این را بنده اولین باری بود که می شنیدم. ولی داشتم به کانال الکوثر تلویزیون گوش می کردم بطور گذرا شنیدم که برنامه ای که راجع فارابی بود نوشت که فارابی اهل ترکستان بوده. در دبیرستان هم یک داستانی راجع به فارابی شنیده بودم که یحتمل با ترکی بلد بودن او درست در می آید و این را غلط نکنم یک بار قبلاً برای حضرت عالی نوشته بودم. و اتفاقاً او هم مثل سهروردی نگو که در شام و سوریه ی امروز یا حدوداً در آن حوالی زندگی می کرده. بنده حقیر دارم یواش یواش فکر می کنم اصلا چه عیبی دارد اگر یک مرتبه متوجه هم شویم که فردوسی صاحب شاهنامه هم یحتمل ترک زبان بوده است! مگر این همه مستشرقینی که در طول تاریخ ایرانشناسند و اصلا ایرانی هم نیستند چه اشکالی دارد؟ البته ناگفته نماند که اینجا بعضی ایراداتی را وارد می کنند.
    ولی یک خدامی را ما در نماز جمعه داریم که اتفاقاً دوقلو هم هستند و یکی از آنها با اینکه مازندرانی است، با این حال ترکی و بلکه لری و کردی هم خوب بلد است. و می تواند منظورش را منتقل کند. این را بنده خودم مشاهده کرده ام که چنین است. و اما تا به یک ترک زبانی می رسیم، از شعر ای قلم سوزلرنده اثر یوخ آشناندن منم بیر اثر یوخ می فرمایند.
    ولی این مسئله ی سوریه ای شدن و سوریه ای بودن یک حالتی دارد که مربوط می شود به حالاتی که بنده در جورج اورول می دیدم که مثلاً رفت به اسپانیا وقتی جنگ داخلی داشتند و غلط نکنم بر علیه فرانکو هم ایستاد و جنگید یحتمل مجروح هم شد در صورتی که اسپانیایی هم نبود و بلکه انگلیسی ای هم بود که در هندوستان بدنیا آمده بود!
    عرض بنده حقیر این است که یک جاهایی باید جلوی زور ایستاد و مقاومت کرد. و الا خدا هم قهرش می گیرد. در همان کلاس انگلیسی 1B که ما داشتیم، بنظرم می رسد که خواهر رز که استاد انگلیسی ما بود و رئیس دانشکده انگلیسی هم اتفاقاً بود، گویا علاقه ای به نوشته های جورج اورول داشت. خصوصاً بنده یادم هست که اورول از euphomism می گفت. نوشته هایش طوری بود که گویی یک دردی دارد که مایل است آنرا بیان کند و با دیگران در میان بگذارد. البته بنده نمی خواهم رفتار و کارها و گفته های او را همه را تایید کنم. گویی یک خوی استعماری ای را هم از خود نشان می دهد اگر اشتباه نکنم.
    ولی اینجا یک مسئله ی ریاضی فیزیکی ای هم هست که این حقیر مایلم خدمتتان عرض کنم. فرض بفرمایید که ما با یک مسئله ی دوتاییهای ستاره-سیاه چاله یا ستاره-ستاره یا سیاه چاله سیاه چاله طرفیم که یحتمل به مرور زمان از یکی به دیگری هم تغییر حالات دهند و ما دقیقاً هم نمی دانیم که کجا واقعیم و در چه حالتی هستند. اما مسئله اینجا این است که یک هزینه ای هم می طلبد که مدارهایی را که اینها حول هم می گردند را آیا بتوانیم منظم کنیم و تا چه حد اصلا ما در این کار با این دوتایی شریک هم هستیم؛ یعنی کجا بالاخره حق الناس است و کحا حق اللله! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
    یعنی فرض بفرمایید که ما وضعیتی را مشاهده می کنیم که قطب شمال سیاه چاله است که روبروی ستاره است واقع است و بلکه ستاره به قطب شمال است که قائم است. یحتمل ما این را هم نمی خواهیم که مدت زیادی ادامه یابد و بلکه بیشتر مایلیم که ستاره بر خط استوا کما بیش قائم باشد حالا با کمی بالا پایین. خوب ما اینجا باید چه بکنیم؟ و این در صورتی هم هست که ساکنین کره ی جنوبی سیاه چاله هم می خواهند از ستاره ی دوتایی خود بهره مند شوند و الا در تاریکی محض یک وقت دیدید واقع شده و بهره ای هم از روشنایی نبرند.
    نکته ای که برای این حقیر خیلی جالب توجه است این است که آیا مخروطی ای که روشنایی و نور را از ستاره به سیاه چاله احاطه می کند و نیم کره ی فرضاً شمالی را روشن می کند، آیا این مخروطی را به کره ی جنوبی تاباندن مستلزم چه پدیده های فیزیکی ای است؟ و کدام یک از انواع مواد تاریک و بلکه انرژیهای تاریک هستند که بر این مسائل حاکمند مخصوصاً وقتی که مخروطی در کره ی شمالی گیر کرده است و حاضر نیست به کره ی جنوبی متمایل شود؟ یعنی اینکه درست است که در نسبیت خاص و بلکه عام خیلی هم نمی شود بین ماده و انرژی را تفکیک کرد ولی بالاخره این یک جاهایی هم لازم است که بدانیم کجا باید معادلاتمان را درش ماده و کجا باید انرژی به کار ببریم هر چند که با مسئله ای فرار طرفیم؛ و خلاصه کجا باید چی را به چی تبدیل کنیم! از دست سیاه چاله و ساکنین آن چه ساخته است و بلکه ستاره هم می تواند اینجا برای خود و بلکه سیاه چاله هم کاری کند یا خیر؟ البته بعضی اینجا ایراد می کنند که ما باید این حرفها را رها کرده و بلکه به مسائلی از نوع نسبیت خاص و عام و گرانش و مدل استاندارد ذرات فیزیک و ... بپردازیم. و مسائل خیلی به این سادگیها هم نیستند. و خدای ناکرده،  یک وقت دیدید خدا قهرش هم گرفت و یک صاعقه ای زد یا تندبادی شد یا طوفانی و ... سر گرفت و هوش را از همه برد! استغفرالله ربی و اتوب الیه؛ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدایا از گناهان ما درگذر و ما را ببخش. الهی آمین. و همین که مسائل را بخواهیم قاطیقوریایی در نظریه های همدیسی دنبال کنیم هم به مسائلی از این دست که مانین-مارکولی برای F_1 در مقاله ی اخیرشان می فرمایند و ارتباط آن با نظریه ی بُست-کن و حتی بنده عرضم این هم هست که نظریه های ابرتقارنی لنگلندزی که ویتن هم واردش می شود نیز می توانند دخیل شوند. داستان سر درازی پیدا می کند و تبدیل می شود به یک داستانی که هیچ گاه تمامی ندارد و عم یتسائلون عن النباء العظیم.
    و این بنده ی حقیر را یاد قسمتی از سخنان مقام معظم رهبری می اندازد که راجع به کوهنوردی می فرمایند در همرزمان حسین علیه السلام ص 65:
    "... این زندگی ائمه (علیه السلام) است به طور خلاصه. اگر شما نقاش ماهر و زبردستی باشید و بخواهید او را ترسیم کنید،، باید انسانی را ترسیم کنید که کوله پشتی بر دوشش است، کفشهای آهنی به پایش و آن عصای آهنی افسانه ای در دستش و چشمش به افق، دارد این راه را می رود و به هر آنچه در پیرامون او از تهدیدها و از خطرها و از اشکالها میگذرد، بی اعتنا است و آن چنان خطوط قیافه اش تصمیم او را نشان میدهد که اگر این راه، دو هزار و پانصد سال هم بود، باز میرفت و باز حرکت میکرد."
    خیلی مخلصیم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    الله اکبر

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی ۚ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿١





    ٦٧ ـ ک : غیر واحد من أصحابنا ، عن محمد بن همام ، عن جعفر الفزاری ، عن الحسن

    بن محمد بن سماعة [١] ، عن أحمد بن الحرث ، عن المفضل ، عن یونس بن ظبیان ، عن جابر الجعفی قال : سمعت جابر بن عبدالله یقول : لما أنزل الله عزوجل على نبیه [٢] « یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واولی الامر منکم [٣] » قلت : یا رسول الله عرفنا الله و رسوله فمن اولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ قال : هم خلفائی یا جابر ، وأئمة المسلمین بعدی ، أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن والحسین ، ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر ، وستدرکه یا جابر ، فإذا لقیته فاقرءه منی السلام ، ثم الصادق جعفر بن محمد ، ثم موسى بن جعفر ، ثم علی بن موسى ثم محمد بن علی ، ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ، ثم سمیی وکنیی حجة الله فی أرضه وبقیته فی عباده ابن الحسن بن علی ، ذاک الذی یفتح الله ـ تعالى ذکره ـ على یدیه المشارق الارض ومغاربها ، ذاک الذی یغیب عن شیعته وأولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للایمان. قال : فقال جابر : یا رسول الله فهل ینتفع الشیعة به فی غیبته [٤]؟ فقال 9 : إی والذی بعثنی بالنبوة إنهم لینتفعون به : یستضیؤون بنور ولایته [٥] فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس ، وإن جللها السحاب [٦] ، یا جابر هذا مکنون سر الله [٧] ومخزون علمه فاکتمه إلا عن أهله.

    قال جابر الانصاری : فدخلت [٨] على علی بن الحسین 7 فبینا أنا احدثه إذ خرج محمد بن علی الباقر من عند نسائه وعلى رأسه ذؤابة [٩] وهو غلام ، فلما أبصرته

    ارتعدت فرائصی [١] وقامت کل شعرة على بدنی ، ونظرت إلیه وقلت : یا غلام أقبل فأقبل ثم قلت : أدبر فأدبر ، فقلت : شمائل رسول الله 9 ورب الکعبة ، ثم دنوت منه وقلت : ما اسمک یا غلام؟ قال : محمد ، قلت : ابن من؟ قال : ابن علی بن الحسین ، قلت : یا بنی فداک نفسی [٢] فأنت إذا الباقر؟ فقال : نعم فأبلغنی ما حملک رسول الله 9 ، فقلت : یا مولای إن رسول الله بشرنی بالبقاء إلى أن ألقاک ، فقال لی : إذا لقیته فاقرءه منی السلام فرسول الله (ص) یقرأ علیک السلام ، قال أبوجعفر 7 : یا جابر وعلى رسول الله منی السلام ما قامت السماوات والارض وعلیک یا جابر کما بلغت السلام ، وکان جابر بعد ذلک یختلف إلیه ویتعلم منه ، فسأله محمد بن علی 7 عن شئ فقال له جابر : والله لا دخلت فی نهی رسول الله 9 ، فقد أخبرنی أنکم الائمة الهداة من أهل بیته من بعده ، وأحلم الناس صغارا [٣] وأعلمهم کبارا ، وقال : لا تعلموهم فهم أعلم منکم ، فقال أبوجعفر 7 : صدق رسول الله 9 والله إنی لاعلم منک بما سألتک عنه ، ولقد اوتیت الحکم صبیا ، کل ذلک بفضل الله علینا ورحمته لنا أهل البیت [٤].

    نص : أحمد بن إسماعیل السلیمانی وأبوالمفضل الشیبانی ، عن محمد بن همام مثله [٥].

    بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 36، صص 249-251

    http://lib.eshia.ir/71860/36/249


    در کتاب همرزمان حسین علیه السلام، ص 80، حدیثی هست از بحار الانوار ج 8، ص 366 که در پاورقی بالای این حدیث بالا است. حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی اینجاها یقیناً بتوان گفت که سخت می شوند.

    این مقاله ی مانین-مارکولی را در نظر بگیرید:

    https://arxiv.org/pdf/1806.10801.pdf

    فرض بفرمایید که ما تک قطبیهای مغناطیسی را داریم یا الکترونها و پزیترونها را که می فرمایند ضدماده بسی نایابتر از ماده هم هست. و همینطور هم ما هندسه ی ناجابجایی را داریم در رابطه با میدانهای تک عضوی همانطور که مقاله تا حدی قاطیقوریایی شرح می کند! اینجا این مسئله مطرح است که ما قرار است غنی بودن معدن علم و سلطنت علم را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم نمایان کنیم. و این در رابطه با گرانش و جاذبه ی اجرام نیز چطور می شود؟ شما ستاره-سیاه چاله ای را فرض بفرمایید که جاذبه ی ستاره اجازه نمی دهد که سیاه چاله نیم کره ی جنوبی اش ( که دور از ستاره است)  بغیر از نوساناتی قابل چشم پوشی حول خط استوایش نیز رو به ستاره گردد. و لذا یک طرف سیاه چاله که نیم کره ی شمالی است کما بیش همیشه گرمتر است و طرف دیگر یعنی نیم کره ی جنوبی همیشه سردتر است.

    و اما حالا فرض بفرمایید که نوساناتش بیشتر هم بود و هم کره ی شمالی و هم کره ی جنوبی را نیز کمابیش گرم می کرد هر چند که کره ی جنوبی سردتر از کره ی شمالی می بود. و اما باز هم فرض بفرمایید که ماده در کره ی شمالی بسی بیشتر هم هست تا ضد ماده تا در کره ی جنوبی. و همینطور در کره ی جنوبی هر چند ماده یافت می شود ولی مقدارش کمتر است از ماده در کره ی شمالی. مسئله اینجا این است که چطور اینجا تک قطبیها را با هندسه ی ناجابجایی میدانهای تک عضوی یحتمل متناظر می کنید؟ و بلکه مسائل را از دیدگاه گروه های یگانی خاص و خطی خاص 1 در 1 و 2 در 2 و  3 در 3 و ... روی میدانهای اعداد صحیح و حقیقی و مختلط مدل استاندارد ذرات فیزیک با یحتمل ابرتقارن متناظر و بررسی می کنید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

    یس ﴿١﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿یس: ٢﴾


    ٢٩ ـ ختص : جعفر بن الحسین ، عن ابن الولید ، عن الصفار ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس ، عن جمیل ، عن أبی عبدالله  علیه السلام قال : ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام  إلا ثلاثة : أبوخالد الکابلی ، یحیى بن ام الطویل ، وجبیر بن مطعم ثم إن الناس لحقوا وکثروا ، وکان یحیى بن ام الطویل یدخل مسجدرسول الله 9 ، ویقول : کفرنا بکم وبدا بیننا وبینکم العداوة والبغضاء [٤].


    بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص .144

    http://lib.eshia.ir/71860/46/144


    4- فرض کنید فروشنده‌ای جنسی را به چند نفر فروخته است. یکی از خریداران (در برجام آمریکا به عنوان خریدار عمده) دبه کرده و از معامله خارج شده است. راه حل ساده و روشن است. یا طرفهای دیگر هزینه دبه کردن او را متقبل می‌شوند یا فروشنده به‌اندازه کم شدن از مبلغ معامله، از جنس فروخته شده کم می‌کند.

    روزنامه ی کیهان امروز، شکلات در پایان مذاکرات، (یادداشت روز)


    اتفاقاً بنده شنیده بودم که معاملات املاکی در کوی نصر (گیشا) آپارتمانهای ملکی را هر کدام را به 6 نفر فروخته است. و همه رفته اند شاکی شده اند که چه کنیم و چه نکنیم و کار به دادگاه کشیده است وقتی بنده عرض کردم که گبه و فرش در کرمانشاه چطور مورد کلاه برداریهایی واقع شده است. بنده همینطوری داشتم می گشتم پیدا کنم که مسئله چیست؟ زیاد پیکیر نشدم چرا که چیزی هم پیدا نکردم. خوب، یک وقت هست که شما جنسهایی را دارید که به چند نفر فروخته اید که با هم شریکند. و اما یک وقت هست که آن جنسی که سرش معامله است، خیلی هم معلوم نیست که از چه انواعی است که دارد معامله می شود؟

    اینجا حرف بنده این است که ما حرفمان این است که ماییم که باید حرفمان را بگوییم که اصلا چیست؟ یعنی یک وقت هست که مسئله سرطان و افسردگی و حتی اسکیتزوفرنی و دیگر مسائل روانی است و و فشار خون و دیابت و  دیگر ناراحتیهایی همچون ناراحتیهای قلبی است. خوب اینها درمان هم دارند. و بعضی از اینها درمانهایشان سرسام آور هم می توانند باشند. اما یک وقت دیگر هست که درمانها را می توان با پیشگیری درمان کرد. همین ایدز را بنده یادم هست که رئیس بخش پزشکی ارتش (surgeon general) در آمریکا می آمد در تلویزیون و می فرمودند که اقایان خانمها بهترین راه برای جلوگیری از ایدز، خودداری کردن است. خوب، بنده عرضم این است که این درست هم هست. باید خودداری هم کرد، اما شما مثلاً سعی کنید نفستان را نگه دارید! چقدر می توانید؟ در ضمن، چطور است که در مسائل جنسی و سکس خودداری کردن جایز است و اما حالا کسی خواست روزه بگیرد می تواند بگیرد و خواست نگیرد هم نگیرد؟ یعنی در خوردن، خودداری لازم نیست؟ مشکلی ایجاد نمی کند؟ و صد البته شما نمی توانید هم به کسی بفرمایید که خودداری کن و روزه بگیر. یا نمی توانید بفرمایید که ازدواج کن و اگر هم ازدواج کردی باز هم خودداری کن و درست و حسابی بر حسب فقه و دینداری رفتار کن. و اما اگر کسی این کارها را نکرد و هر کاری هم دلش خواست کرد که آنوقت خواهی نخواهی باید انواع داروها را هم مصرف کند.

    و لذا نوع و سبک زندگی این میان خیلی مهم است. بعضی یحتمل حساب کنند که نخیر. وقتی دیگر کار از کار گذشت، دیگر کار تمام است. و دیگر راه دیگری برای هیچ کس نمی ماند. و حال اینکه اصلا اینطور نیست. دعا کن! دعا کن که مریضها خوب شوند! و دعا کن که همه ی مریضها خوب شوند. و دعا کن که همه ی فقیرها غنی شوند. و کمک کن که چنین شود و خمس بده و زکات بده. و دعا کن و دعا کن و دعا کن و نماز و کار و تلاش و شده از همان خانه ی خودت کاری بکن. یک خیری به دیگران برسان... این یک مسئله است کسی در خانه اش بنشیند و کار کند و مسئله یدیگری است که روانشناسی بالینی بخواهد با مسائلی از قبیل مدل ترانستئورتیکال با بیماریهای سرطانی و امثالهم نوعی تراپیهایی است که از انواع سایکوتراپیهای مختلف استفاده می کند.

    https://en.wikipedia.org/wiki/Transtheoretical_model


    بنده عرضم این نیست که برای همه ی اینها از راه پیشگیری می توان جوابهایی پیدا کرد و بلکه عرضم این است که سبک زندگی را اگر بتواند کسی عوض کند که به او کمک می کند که سالم و سلامت زندگی کند. آیا این سبک زندگی بهتر است یا سبک زندگی ای که یقیناً او را مبتلا خواهد کرد. و لذا دعا کن در همه ی حالات. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    "... در ابتدا دارو را رندانه و زیرکانه به او میخورانند و اگر نشد، به زور در حلقش میریزند، امامت این جوری است."

    همرزمان امام حسین علیه السلام، ص 78-79.

    یس ﴿١ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿یس: ٢﴾


    ٢٩ ـ ختص : جعفر بن الحسین ، عن ابن الولید ، عن الصفار ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس ، عن جمیل ، عن أبی عبدالله  علیه السلام قال : ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام  إلا ثلاثة : أبوخالد الکابلی ، یحیى بن ام الطویل ، وجبیر بن مطعم ثم إن الناس لحقوا وکثروا ، وکان یحیى بن ام الطویل یدخل مسجدرسول الله 9 ، ویقول : کفرنا بکم وبدا بیننا وبینکم العداوة والبغضاء [٤].


    بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص .144

    http://lib.eshia.ir/71860/46/144


    باز حالا می فرمایید که چرا اینقدر فلسفه می بافی و بلند و بالا می نویسی! و این در صورتی است که حضرت آیت الله خامنه ای سالها پیش از فلسفه و هدف امامت در پنجم محرم 1393 ه. ق.- 1351/11/30 فرموده اند و این حقیر تازه از آن با خبر سده ام که اصلا آیه ی 4 سوره ی ممتحنه یک رل کلیدی ای را در این گفتار سوم کتاب همرزمان امام حسین علیه السلام بازی می کند. حالا اینها را کاری نداریم. و بنده حقیر اینها را سعی می کنم به عنوان نظر خود به آخوند مسجد خودمان عرض کنم که آقا بالاخره الگوی ما کیست آنطور که خود ایشان نیز دنبال الگو می گردند و اتفاقاً همین هم نظر حضرت امام خامنه ای مد ظله العالی است که الگوی ما امام ما است و همانطور که ایشان نیز نماینده ی آن حضرت هستند. و اما یک جایی ایشان یک حرف خیلی خوبی می زنند. می فرمایند: "یک وقت هست که یک گلابی را بنده خدمت شما تقدیم میکنم و میگویم آقا خواهش می کنم این را میل کنید؛ شما هم تعارف میکنید که نخیر، میل ندارم. یک وقت هم هست که خدای نکرده مریضید و به شما میگویند دارو میل کنید. در اینجا معنی ندارد که شما یگویید نخیر، میل ندارم دارو بخورم. در پاسخ شما میگویند بیخود میل ندارید. اول با زبان خوش،؛ بعد شما را میخوابانند و با زور دارو را در حلقتان میریزند! یک حکومت سالم، برای دورانی که نزدیک به آغاز انقلاب اسلامی است، یک داروی ضروری است، یک داروی لازم است. جامعه ی اسلامی حق ندارد بگوید من این دارو ا نمیخواهم. آن کسی هم که خازن (نگه دارنده) این دارو است و دارو در آستین او است، حق نداارد بگوید خیلی خوب، حالا که دارو نمی خواهی، بنده هم قهر می کنم؛ دندت نرم، پس برو بمیر! نه، این نیست. مگر مسئله ای شخصی است؟ سعی می کند خودش را به آن حق برساند، سعی میکند دارو را به مریض بخوراند. مگر اینکه ببیند اگر چنانچه به این مریض خیل فشار بیاورد، مریض اصلاً خواهد مرد. بله در اینجا موقتاً دست نگه میدارد تا این مریض از آن حال بدجونی، از آن حال قریب الموتی، از آن حال احتضار بیرون بیاید. وقتی که مریض از آن حال بیرون آمد و آماده شد که روی او فعالیتی انجام گیرد و این دارو به او خورانده شود، در ابتدا دارو را بندانه و زیرکانه به او میخورانند و اگر نشد، به زور در حلقش میریزند، امامت این جوری است."
    این بیماران روانی را دیده اید؟ اینها واقعاً همینطورند. غیر ممکن است که اگر به زور به آنها بخواهید دارو را بدهید، قبول کنند. و لذا این کار را به زور می کنند یا کار به بیمارستان روانی می کشد. و آنجا خوب حسابشان را با شوک و آمپول و آرامبخش می رسند تا حالشان خوب جا بیاید.
    در مورد تب طلا در کالیفرنیا بنده هنوز یادم هست که اول باری که رفته بودیم دبیرستان سن لیئندرو در ین لیندروی کالیفرنیا، آنجا معلم تاریخ و جغرافیای ما یعنی مستر واز (Mister Vaz) در این مورد می فرمودند. البته این را هم عرض کنم که بنده از آنجایی که آن زمان هنوز زبان انگلیسی را خیلی مسلط نبودم (البته هنوز هم یحتمل بتوان گفت که مسلط نیستم و بلکه همانی را که بلد بودم هم یحتمل به مرور زمان یادم خواهد رفت!)، همه ی آنچه ایشان می گفت را نمی فهمیدم و دست و پا شکسته می فهمیدم. شما می دانید که یادگیری زبان جدید یک حالتی دارد که خیلی شبیه به همین یادگیری ماشینی است! سالها بعد که به کالج رفتم و خواستم انگلیسی 1B را پاس کنم، و آنرا با شاگردان آمریکایی برداشتم. تازه از راه سختش متوجه شدم و یاد گرفتم که انگلیسی را با شاگردان انگلیسی زبان و آمریکایی برداشتن می تواند مشکلزا شود و همانجا هم از خدا که پنهان نیست و از شما چه پنهان که نه برای اولین بار گیرپاژ کردم! بعد همین کلاس را اتقاقاً برای انگلیسی زبانانی که انگلیسی زبان دومشان است برداشتم. و غلط نکنم نمره ی خوبی هم آوردم. موضوع اینجا است که استاد این کالاس (English as a second language) هم اتفاقاً خانم واز همسر آقای واز بود. و تا وقتی که ایشان خودش نفرمود که آقای واز را می شناسی؟ بنده هم متوجه نبودم و متوجه نشدم که نکند ایشان همسر آقای واز معلم جفرافیای ما در دبیرستان سن لیئندرو بوده است!
    حالا بنده همه اش هم اضطراب دارم که نکند برق یک مرتبه بعد از ظهری بارش هم زیاد شده است و کولرها را همه را روشن کرده اند و یک مرتبه برود. این است که بیشتر از این سر شما را درد نمی آورم و در حقیقت منتقل می شوم به وبلاگ خودم و آنجا بقیه را می گویم! با عرض معذرت. خیلی هم مخلصیم!

    البته بعضی هم اصرار دارند که وقتی ماشینی را دیدید که گیرپاژ کرده است و کار نمی کند خیلی دقیق نشوید که آن مهندسی که به شما عرض می کند برو آچار فرانسه را بیاور چه کرد که درست شد. گاهی اوقات یک لگد کارش را می کند. و اما خوب، انسان که ماشین نیست.

    غلط نکنم، آنجا بود که مستر واز می فرموند که همین طلاهایی را که در کالیفرنیا یافت می شده را همه را همین مثلاً سوپریها و بقالیها و نانواییهای خودمان می رفت توی جبشان. البته ایشان بارها و مشروب فروشیها که مایه ی خوش گذرانی و طرب طلاجویان بودند، را هم می فرمودند که به ما ربطی ندارد چون ما مملکت اسلامی هستیم و از این چیزها نداریم و از این خبرها نیست. و اما منظور این حقیر بیشتر اینجا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است و اینکه این اصلا چه ربطی دارد به امام زمان عجل الله فرجه الشریف؟ بنده همینجوری زدم mathematical theology، در گوگل و از قضا کتابی هست که نویسنده اش آلن ایکس است که مضمون آن هم مربوط است به nation of Islam و ایلیجا محمد؛ و اتفاقاً مالکولم ایکس هم به همین گروه مرتبط است. و اتفاقاً بنده حقیر یک مدتی در اوکلند در نزدیکی خیابان مارتین لوتر کینگ هم زندگی می کردم آن وقتی که دانشجوی دانشگاه ایالتی کالیفرینا در برکلی بودم. و این را هم عرض کنم که یک روز که رفته بودم رخت شوی خانه برای اینکه رختهایم را بشویم، اتفاقاً با یک سیاه پوست خیلی فرهیخته ای آشنا شدم که او هم برای شستن رختهایش آمده بود و برایم کلی از مارتین لوتر کینگ و رویاهایش گفت.

    و حالا ما اینها را هم کاری نداریم. بنده منظورم به این است که همین امروز صبح که رفته بودم نان لواش بخرم، 500000 ریالی یعنی پانصدهزار ریالی را با دستم دراز کردم و گفتم که چهار تا. و شاطر هم با دستش اشاره کرد که پول خرد بده. و دیدم اینطوری است گفتم کارت می کشم و چقدر می شود؟ قبل از اینکه گفته باشم نسیه بده و او عرض کند که صاحب نانوایی نیست! کارت را کشیدم و گفتم که یک موقعی بود که چاقو می کشیدند و حالا کارت می کشند! آنوقت وقتی کارت را کشیدم و رسید را گرفتم و قبلش هم پرسیدم که چقدر می شود و او هم گفت که 9000 ریال، آقای شاطر فرمودند که رسید را ببینم. بنده گفتم که این رسید این حقیر است و رسید خودت را بگیر. و ایشان هم فرمودند که کاغذ هم حساب است و رسید بنده را نگاه کردند و ختم قائله ای برای خودش شد.

    البته بعدش رفتم کره و ماست از سوپر گرفتم و آنجا هم گفت که 3000 ریالی داری؟ و بنده گفتم 4000 ریالی دارم. و آنجا هم 1000 ریال طلب این حقیر شد. و نانوایی بربری هم که رفتم یک عدد نان بگیرم، آنجا هم 100000 ریالی دادم و 80000 ریال طلب این حقیر شد و لذا 5000 ریال نیز طلب این حقیر شد. مجموعاً 6000 ریال طلب این حقیر شد که به سوپری هم گفتم که نمی دانم حالا 3000 ریال طلب او است یا طلب این حقیر که بعضاً به هم گفتیم همدیگر را حلال می کنیم! و اینجوری مسئله تا حدودی حل شد. بالاخره یک حلال و حرامی هست. البته ناگفته نماند ک بنده باید اینجا عرض کنم که اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم یعنی خدایا ببخش آن گناهانی را که پرده ی عصمتم را می درد! چرا که اتفاقاً یکی از وکلای محله را که در همین حوالی دیدم گفتم که بیا برویم وکیل این حقیر بشو و کاری کن که حساب این شاطر بینوا را برسیم. خوشبختانه او یحتمل با معاملات املاکی کاری داشت و نتوانست حساب شاطر را برسد! الهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم... اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئة اخطئتها.

    یعنی اینجا کسی اگر خیلی حق طلب هم باشد، حق را به خود می دهد و می گوید که حق با این بنده ی حقیر است که اینطور حق طلبم و مسائل اینطوری است. و حال آنکه ما متوجه هشت سال دفاع مقدس و حق امام خمینی ره و حق امام حامنه ای مد ظله العلالی و بلکه حق امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم نیستیم و همینجوری یک چیزهایی را بقول معروف می خواهیم بلغور کنیم. الا ثلاثه ... ثم ان الناس لحقوا و کثروا.

    و اما شما همین امروز بنده حاضرم از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی کسب اجازه کنم که فرض را بر این بگذاریم که همین امروز نیز امام زمان بر کرسی رهبری و امامت و تبیین دین نشسته اند همینطور که سالها است که چنین است هر چند که در غیبت تشریف دارند و شیعیان آن حضرت در انتظار ایشان هستند و آن حضرت نیز امام منتظَر تشریف دارند.

    بنده سوالم این است که حالا آن دارویی را که باید نه مثل گلابی در حلق مریض ریخت را کاری نداریم، و اما بیماریهای مزمنی مثل سرطان و دیابت و فشارخون و ناراحتیهای قلبی و امثالهم را چطور باید درمان کرد؟ و بنده متوجه شدم که جیمز او پروچاسکا اتفاقاً یکی از روانشناسان بالینی ای است که تخصصش هم همین بیماریهای سرطان و مقابله با عوارض روانی ای است که در درمان آن ایجاد می شود. اینترنت هم می فرماید که 80 میلیون دلار هم در رابطه با چنین تحقیقاتی برای درمان سرطان بودجه دریافت کرده است. خوب، ما چه داریم به او عرض کنیم.

    یعنی عرض بنده این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در این رابطه اصلاً چه دارد بگوید؟ اینجا مسئله این است که حضرت حجت الاسلام و المسلمین مسعود آذربایجانی می فرمایند. می فرمایند که ما معنویت را هم در دین می توانیم جستجو کنیم و هم در معنویت. و اما اگر در معنویت بدون دین جستجو کنیم، یحتمل به معنویتی برسیم که غایتش هم شیطان است: "تعریف های معنویت در غرب اغلب با دو نقد اساسی مواجه است: اولاً معنویت در این تعاریف استعلاء از خود دارد اما غایت ندارد، یعنی هرگونه گذر از مرزهای خود یا تلاش برای زندگی مقدس (هر آنچه مقدس بداند)، معنویت است هر چند ممکن است به سوی خدا نباشد، امری موهوم یا حتی شیطان باشد. ثانیاً، معنویت در این تعاریف، معمولاً تک بعدی است و جامعیت لازم را در همه ساحتها و ابعاد تربیتی انسان ندارد." این را که ما خدا داریم و اما دین نداریم را نیز بعضی بدون آنکه بدانند چه می گویند در ایران هم بیان می کنند. و متوجه نیستند که چطور ممکن است خودشان را دارند گرفتار شیطان و شیاطین و بلکه شیطانهای بزرگ و کوچک می کنند. مثلاً طرف چون می بیند که می خواهد رشوه بدهد یا اختلاس کند یا احتکار کند یا کم فروشی و گرانفروشی کند، یک مرتبه مدعی می شود که کدام دین؟ و این در صورتی است که ما با یک تعابیری از گرانش و جاذبه ی زمین و دیگر سیارات و کرات در عالم همه آشناییم و هر چند که یحتمل سیاه چاله های نجومی را هنوز کسی مستقیماً مشاهده نکرده باشد. و آنگاه آیا می توان گفت که آقایان و خانمها ما اصلا دین نداریم و اما خدا داریم. همین می شود که یکی می گوید این امام را داریم و دیگری می گوید آن امام را داریم و حتی بعضی می گویند این پیغمبر ما است و هم او هم خدای ما است! و لج بازیها تا روز قیامت ادامه هم دارد.

    و اما بنده متوجه این امر هم شدم که اتفاقاً امام حسین علیه السلام وسط کربلا خیلی هم چاه زدند آنجایی که آب را به رویشان بستند. این را بنده بخاطر مشکلات آبی که در آبادان و اهواز و خرمشهر و آن دیار اتفاق افتاده است عرض نمی کنم. و بلکه برای همه ی ایام است که کل ارض کربلا کل یوم عاشورا. آقا آنجا که آب نداریم، خوب باید چه کرد؟ بالاخره باید چاه هم زد آنجایی که کار دیگری نمی شود کرد یا خیر. آنگاه بعضی یحتمل مدعی هم شوند که مگر آن زمانی که واقعه ی کربلا در روز عاشورا واقع شد، تاریخ نویسی هم بود که تاریخ را بنویسد که کی چاه زد و کی چاه نزد؟ التفات می فرمایید؟ کجا کم آبی بود و کجا آب را به روی اهل بیت امامم حسین بستند؟ اصلا بعضی مخصوصاً اشکال هم می کنند که اگر امام خمینی ره پافشاری نمی کردند جنگ هشت ساله خیلی زودتر از اینها تمام بود. و السلام نامه تمام. و این حرفها ادامه دارد. یعنی بعضی حتی فرق بین گلابی و دارو را هم نمی فهمند که آقا ما اینجا تعارف با کسی نداریم. مسئله گیرپاژ نیست که بفرمایید که یک لگدی احتیاج دارد ماشین که راه بیافتد. مسئله طیب و خبیث است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    الم ﴿١ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿٢


    21 - کنز الکراجکی: عن محمد بن أحمد بن شاذان القمی، عن أبیه، عن محمد بن الحسن بن الولید، عن الصفار، عن محمد بن زیاد، عن مفضل بن عمر، عن یونس بن یعقوب رضی الله عنه قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام یقول:
    ملعون ملعون کل بدن لا یصاب فی کل أربعین یوما، قلت: ملعون؟ قال: ملعون فلما رأى عظم ذلک علی قال لی: یا یونس إن من البلیة الخدشة.، واللطمة والعثرة والنکبة والقفرة وانقطاع الشسع وأشباه ذلک، یا یونس إن المؤمن أکرم على الله تعالى من أن یمر علیه أربعون لا یمحص فیها من ذنوبه، ولو بغم یصیبه لا یدری ما وجهه. والله إن أحدکم لیضع الدراهم بین یدیه فیزنها فیجدها ناقصة، فیغتم بذلک [ثم یزنها] فیجدها سواء فیکون ذلک حطا لبعض ذنوبه.
    یا یونس ملعون ملعون من آذى جاره، ملعون ملعون رجل یبدأ أخوه بالصلح فلم یصالحه، ملعون ملعون حامل القرآن مصر على شرب الخمر، ملعون ملعون عالم یؤم سلطانا جائرا معینا له على جوره، ملعون ملعون مبغض علی بن أبی طالب علیه السلام فإنه ما أبغضه حتى أبغض رسول الله صلى الله علیه وآله، ومن أبغض رسول الله صلى الله علیه وآله لعنه الله فی الدنیا والآخرة، ملعون ملعون من رمى مؤمنا بکفر ومن رمى مؤمنا بکفر فهو کقتله، ملعونة ملعونة امرأة تؤذی زوجها، وسعیدة سعیدة امرأة تکرم زوجها ولا تؤذیه، وتطیعه فی جمیع أحواله. یا یونس قال جدی رسول الله صلى الله علیه وآله: ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمة ابنتی ویغصبها حقها ویقتلها، ثم قال: یا فاطمة البشرى فلک عند الله مقام محمود تشفعین فیه لمحبیک وشیعتک، فتشفعین، یا فاطمة لو أن کل نبی بعثه الله وکل ملک قربه، شفعوا فی کل مبغض لک غاصب لک ما أخرجه الله من النار أبدا.
    ملعون ملعون قاطع رحمه، ملعون ملعون مصدق بسحر، ملعون ملعون من قال: الایمان قول بلا عمل، ملعون ملعون من وهب الله له مالا فلم یتصدق منه بشئ أما سمعت أن النبی صلى الله علیه وآله قال: صدقة درهم أفضل من صلاة عشر لیال، ملعون ملعون من ضرب والده أو والدته، ملعون ملعون من عق والدیه.
    ملعون ملعون من لم یوقر المسجد، تدرى یا یونس لم عظم الله حق المساجد وأنزل هذه الآیة " وأن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا "؟ [1] کانت الیهود والنصارى إذا دخلوا کنائسهم أشرکوا بالله تعالى، فأمر الله سبحانه نبیه أن یوحد الله فیها ویعبده [2].
    ومنه: عن أبی تمیمة الهجیمی قال: وفدت على رسول الله صلى الله علیه وآله فوجدته قاعدا فی حلقة، فقلت: أیکم رسول الله؟ فلا أدری أشار إلی رسول الله صلى الله علیه وآله فقال: أنا رسول الله صلى الله علیه وآله أو أشار إلی بعض القوم، فقالوا: هذا رسول الله صلى الله علیه وآله فإذا علیه بردة حمراء، تتناثر هدبها على قدمیه، فقلت: إلى ما تدعو یا رسول الله صلى الله علیه وآله؟ قال: أدعوک إلى الذی إذا کنت بأرض أو فلاة فأضللت راحلتک فدعوته أجابک، وأدعوک إلى الذی إذا أسنتت أرضک أو أجدبت فدعوته أجابک قال: قلت: وأبیک لنعم الرب هذا فأسلمت، وقلت: یا رسول الله صلى الله علیه وآله علمنی مما علمک الله تبارک وتعالى، فقال النبی صلى الله علیه وآله: اتق الله ولا تحقرن شیئا من المعروف، ولو أن تلقى أخاک ووجهک مبسوط إلیه، وإیاک وإسبال الإزار فإنه من المخایلة قال الله تبارک وتعالى: " إن الله لا یحب کل مختال فخور " ولا تسبن أحدا وإن امرؤ سبک بأمر لا یعلم فیک فلا تسبه بأمر تعلمه فیه، فیکون لک الاجر وعلیه الوزر.


    داشتم سایت آرن وال را می خواندم که نمی دانم ماوسم رفت روی کدام لینکی و رسیدم به این مناظره بین ویلیام لین کریگ و شان کارول

    http://www.wall.org/~aron/blog/thoughts-on-the-carroll-craig-debate/

    https://www.reasonablefaith.org/media/debates/god-and-cosmology-the-existence-of-god-in-light-of-contemporary-cosmol/

    البته اگر به ودئوی این مناظره هم درست دسترسی داشته باشد کسی خیلی یحتمل کمک کند! ولی یحتمل هم همین خوب باشد. یک دعایی دارد دکتر وال در پستش راجع به جنگ و صلح که داشتم می خواندم و رایانه هم گیر کرده بود.

    نکته ای که قابل توجه است این است که کارول در آخر حرفهایش می فرماید که یحتمل دانایی از خطبه روی کوه در انجیل متی .. یا بهاگاواد گیتا یا تائو دی جینگ نیز نتیجه شود:

    Maybe there is wisdom in Scriptures and the Sermon on the Mount, in the art and the music and the lives of the saints, or for that matter, the Bhagavata Gita or the Daodejing. I don’t know whether there is wisdom there, I’m asking for guidance. At the end of the day we’re all human beings trying to figure out our way in this confusing world


    قضاوت اینکه کسی خدا را چطور فرض می کند آنطور که طبیعیون یک جور و الهیون جور دیگری و هر کسی چطور فرض می کند و وحدت اینها در توحید به چه صورت است، معنایش این نیست که می توان کسی را مستقیماً مورد قضاوت قرار داد که تو مسلمان نیستی.

    و اما به هر حال اینجا یک جهادی نیز در کار است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. این یعنی چه؟ می فرمایند که غزالی کتابی دارد معروف به یذکر فیه حماقة اهل الاباحه که در سایت ویکی فقه به عنوان  منبع شماره 9 آمده است:

    http://wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D9%87


    همانطور که مستحضرید اباحیه فرقه هایی هستند که رفتار خلاف شرع را مباح می دانند. این مسائل که مربوط به اباحیه می شوند را یحتمل می توان در فقه بررسی کرد که چه مسائلی شرعی و کدام مسائل خلاف شرع است و چه مسائلی را می توان مباح دانست و کدام را نمی توان. اما نکته ی قابل توجه اینجا است که یحتمل حتی کسی به فرقه ای از فرقه های اباحیه نیز متعلق نباشد. و فقط مسئله این است که او از لحاظ روانی مشکلاتی دارد. و لذا روانشناسی که مشاوره ی با او را تقبل کرده است مجبور است به عقاید او گوش دهد و بدانها بپردازد. و همینطور اینجا خود مسئله ای است که آیا همین روانشناس خود چه عقایدی دارد؟

    البته یحتمل هم مسائلی که در این کتاب آمده است از قبیل مقدرات باشد که در مثنوی معنوی هم آمده باشد. این یعنی چه؟ یعنی اینکه

    زاد مردی چاشتگاهی در رسید

    در سرا عدل سلیمان در دوید

    رویش از غم زرد و هر دو لب کبود

    پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود

    گفت عزرائیل در من این چنین

    یک نظر انداخت پر از خشم و کین

    گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه

    گفت فرما باد را ای جان پناه

    تا مرا زینجا به هندستان برد

    بوک بنده کان طرف شد جان برد

    نک ز درویشی گریزانند خلق

    لقمهٔ حرص و امل زانند خلق

    ترس درویشی مثال آن هراس

    حرص و کوشش را تو هندستان شناس

    باد را فرمود تا او را شتاب

    برد سوی قعر هندستان بر آب

    روز دیگر وقت دیوان و لقا

    پس سلیمان گفت عزرائیل را

    کان مسلمان را بخشم از بهر آن

    بنگریدی تا شد آواره ز خان

    گفت من از خشم کی کردم نظر

    از تعجب دیدمش در ره‌گذر

    که مرا فرمود حق کامروز هان

    جان او را تو بهندستان ستان

    از عجب گفتم گر او را صد پرست

    او به هندستان شدن دور اندرست

    تو همه کار جهان را همچنین

    کن قیاس و چشم بگشا و ببین

    از کی بگریزیم از خود ای محال

    از کی برباییم از حق ای وبال

    این را بنده در مقاله ای خواندم با عنوان اضطراب وجودی از منظر عرفان. آن مرگ مرگ نبودی، آزاده وزیری صص 28-33 در ماهنامه ی سپیده ی دانایی، 117 و 118 خرداد و تیر 1397. همین مقاله حرف دیگری دارد که: "مرگ زمینه ای است که شکل زندگی را برجسته می ند. نیستی به صورت مفعول بودن تجربه می شود. یعنی ما مفعولی هستیم که توسط نیروهایی غیر از اراده خودمان هدایت می شویم." و این را از این مرجع ذکر می فرمایند: نظریه های روان درمانی، پروچاسکا، حیمز او/ ترجمه یحیی سیید محمدی./انتشارات رشد/1383 (چاپ دوم).

    بنده همینجوری که مجله را ورق می زدم، با یک روانشناس معمم نیز برخوردم با عنوان چیستی معنویت و مولفه های آن، منزل جانان، مسعود آذربایجانی. ولی مقالات متعددی نیز از روانشناسان خارجی در این مجله یافت می شوند. مقاله ی جالبی که روی جلد مجله هم هست گفت و گویی با پیشکسوت روان سناسی ایران [جناب آقای دکتر محمود منصور] است: درس هایی که از پیاژه آموختم. یحتمل بتوان گفت همه ی مقالات آموزنده است هر چند که بنده همه را نخوانده ام!

    اما اینجا یک مسئله ی شگفت مهمی نهفته است که همانطور که می دانید ما شعرهایی عرفانی مثل مثنوی را هم می توانیم به عنوان روان درمانی به نوعی بررسی یا مطالعه کنیم. اما اینها آیا تا چه حدی ما را به خدا نزدیک می کنند و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می رسانند آنچنان که بتوانیم در نظریه ی آراکلوف نیز خبره شویم و از آن در راستای الهیات استفاده بریم؟ این مسئله ای دیگر است. و اما حتی شما روانشناسی را نیز در نظر آورید. متوجه می شویم که این علم یک سخت افزاری دارد و یک نرم افزاری. یعنی در حد نرم افزاری ما می توانیم به اشعار مولوی و سعدی نیز بپردازیم، ولی برای درمان افسردگی یحتمل به روانشناسی و بلکه روانپزشکی نیز محتاج باشیم. و یک جاهایی نیز این سخت افزاری معنایش این است که باید وارد جهادهای اصغر و اکبر هم شد!

    شما همین حکایت سعدی را در باب تاثیر تربیت متصور شوید:


    حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

    سخت از پس از جاه تحکم بردن

    خو کرده به ناز جور مردم بردن

    ***

    وقتی افتاد فتنه‌ای در شام

    هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

    روستا زادگان دانشمند

    به وزیری پادشا رفتند

    پسران وزیر ناقص عقل

    به گدایی به روستا رفتند


    همین شعر که آقازاده ها و پسران وزیر ناقص عقل به روستا رفته و روستاییان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند امروزه نه فقط در شام خیلی معنا دارد. سران کشور ما خیلیشان از روستازادگان هستند هر چند که روستاهای ما نیز خیلی آنطور که باید آباد نشده اند. و اما شما همینطور ببینید که چطور رئیس جمهور آمریکا به عنوان دوگانگی بین روستایی و شهری، حتی دیگر کشورهای اسلامی و از جمله ما را منع می کند که بتوانیم به کشورش برویم گذشته از اینکه مرزهای خود را هم بروی مکزیکیها می بندد و بلکه مایل است همه ی مرز را دیوار بکشد و تا حدی این کار را کرده است و کودکان را از والدینشان جدا می کند! و حالا خیلی هم مایل است که این مسئله ی روستازادگان به ریاست رسیده در کشورمان را هم چپه کرده و تا می تواند عوامل خود را اگر تا حالا نتوانسته است سر کار بگذارد از این به بعد خیلی بهتر هم عمل کند! البته این وضعیت اقتصادی و گرانیها و همه و همه چطور واقع شده اند نیز بنده کراراً می شنوم که خدا پدر هویدا را هم بیامرزد که به زیردستانش می رسید! و شاه و فرح هم خوب بودند. و این در صورتی است که اینها حتی تظاهر به اسلام هم نمی کنند. و با آخوندهای خودمان بد جوری هم لجند و هنوز هم که هنوزه بقول کیهان ربع پهلوی داعیه ی سلطنت دارد! بالاخره بعضی یحتمل اشکال می کنند که روستا و دهات و روستایی و دهاتی بد است یا خوب یا شهریها و شهرستانیهای خودمان؟!!! یعنی باید یک دلیلی داشته باشد که روستایی ای چند تا گوسفند خود را بفروشد و به شهر مهاجرت کند. و همینطور هم شهریها چقدر چقدر هزینه می کنند که در روستاها ویلاهای آنچنانی بسازند. و اما یحتمل هم بعضی روستاییان امروزه روز با این تکنولوژیهای پیشرفته تر از همان روستا هم می توانند به اروپا و آمریکا مهاجرت کنند بدون اینکه حتی چندان به شهر بیایند. و همینطور هم از اروپا و آمریکا یحتمل خیلیها به ایران می آیند و بنده خیلی خبر ندارم. دنیای شگفتی شده است. بدوم بلکه به نماز جمعه برسم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿٢٧ لِّیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَىٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا ﴿٢٨


    مسئله ی امامت و خلیفة اللهی در ظاهر ارتباطی با علم و خصوصاً علوم طبیعی ندارد. و این در صورتی است که خدا به فرشتگان می فرماید که به حضرت آدم بخاطر علمش به اسماء سجده کنند. وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿البقرة: ٣١﴾  وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿٣٤.

    اینجا یک تفاوتهایی هست بین جن و مجنون و بیماریهای روحی و روانی و مات و مبهوتی و حجب و حیا داشتن و پرده دری ننمودن آنطور که می فرماید: وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾. یعنی چه؟ یعنی اینکه یحتمل قومی چه فاسق و چه مومن، خلیفه اش است که فاسق است و با این حال ادعای امامت آن قوم را هم از روی فرعونیتش می کند. و یحتمل هم امام آن قوم مومنی است که آیا گیر قوم فاسقان یا بلکه مومنان افتاده باشد! درجات مختلف این امامان و اقوام، سیستمهایی دینامیکی می توانند تشکیل دهند که از یک حالت به حالاتی دیگر در حال گذار شوند و آیا امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف را در عالم بپذیرند یا خیر. أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ ﴿السجدة: ١٨﴾.

    مثلاً این مسئله را در نظر آورید که حاج آقایی حاشا کند که حرفی را که به دیگری فرموده اند را گفته اند. خوب این یحتمل امر بر این نباشد که او دروغگو است و بلکه حجب حیایش زیاد است و لذا از کار بدی که کرده است یحتمل پشیمان است و آنرا حاشا می کند. و لذا دروغ می گوید. و اما فرض هم بفرمایید که فردی نیز می تواند درست اینترپولاسیون کند و به درونی ترین افکار کسی هم پی ببرد و باز هم او حجب و حیا می کند و خود را به او نشان نمی دهد و اما او و دیگری هم هر دو به مسجد می روند و یحتمل هم هر کدام فکر کنند دیگری است که کافر یا مشرک یا منافق است. خوب اینجا اگر یکی از این دو است که امام زمانش هم هست، مسئله چطور می شود؟ یکی از اینها هم کافر و هم مشرک و هم منافق نیز می شود چرا که قاصر مقصر جاهل است.

    البته این هم هست که کافری و بلکه کافرانی هم یحتمل مسلمان شود و امامش را دریابد و حال آنکه هنوز بعضی مسلمانان در سرگردانی هم بسر برند و حتی از خودپسندیها و غرور خود نیز نتوانند بگذرند و حتی خانواده ی خود را نیز نتوانند به اسلام دعوت کنند و بلکه مدام دارند درجا هم می زنند. أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی ﴿طه: ٣٩﴾. این یک مسئله است که انسان دلش برای همنوعان خود پر از محبت باشد، و اما مسئله ی دیگری است که بتواند امام خود را در همه ی عرصه های مرگ و زندگی بتواند بشناسد و همرزم او بحساب بیاید و حتی وقتی هم لازم آمد به کربلا برود و برای او جهاد کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

      وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿غافر: ٢٦﴾


    شکل گیری فرقه ی زیدیه پس از شهادت زید

    یک مطلب کوتاه دیگر این است که اگر کسی بپرسد اگر زید آدم خوب و درستی بوده پس این زیدیه چه میگویند، این زیدیه ای که زید را امام خود و رهبر خود میدانند- خب امام زیدیه است دیگر- این زیدیه پس چیست؟ در جواب باید توجه داشت که زیدیه از زمان زید شروع نشده است و زید اصلا داعیه ی امامت نداشت. خدای متعال به عیسی بن مریم میفرماید: "یا عیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتخدونی و امی الاهین من دون الله". "تو به مردم گفته ای که تو را و مادرت را خدا بدانند و خدا را، خدا ندانند؟" بعد عیسی (علیه السلام) به پروردگار عرض میکند که: "بارالها! تو منزهی، تو مدسی، من کوک تر از آنم که این حرف را بزنم." یا "ان کنت قلته، فقد علمته" [وَإِذْ قَالَ اللَّـهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـٰهَیْنِ مِن دُونِ اللَّـهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿المائدة: ١١٦﴾] "اگر من چنین حرفی گفته بودم تو میدانستی، تو عالم بودی و تو میدانی که من نگفته ام." گناه عیسی (علیه السلام) چیست اگر مردمی او را خدا بدانند؟ و گناه علی بن ابی طالب (علیه السلام) چیست اگر مردمی درباره اش غلو کنند و خدا دانند و گناه زید چیست اگر مردمی او را امام بدانند و گناه زید چیست اگر مردمی او را امام بدانند و امام صادق (علیه السلام) قبول نداشته باشند؟زید در این زمینه هیچ گناهی ندارد، همچنان که در مورد محمد حنفیه هم بنده یک چنین احتمالی میدهم که حالا اگر یک وقتی رسیدم و مجال شد، درباره ی محمد بن حنفیه هم بحثی میکنم.
    همرزمان امام حسین (علیه السلام)، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، صص228-229


    5 سال حبس  برای برادرزن روانی

    مرد هندی که پس از قتل دامادش جسد را به اداره پلیس برده بــــــــــود به 5 سال زندان محکوم شد.
    به گزارش دهلی نیوز، این متهم 41 ساله پس از جنایت هولناک خود جسد قربانی را به اداره پلیس «وست برومویچ» در غرب میدلندز انگلیس برد و به صراحت به قتل وی اعتراف کرد.اطلاعات پلیس نشان می‌دهد که متهم به بیماری اسکیزوفرنی و پارانوئید شدید مبتلاست.قاضی پرونده «مایکل پالینور» در این باره گفت: «قاتل اعتراف کرده که همواره تصور می‌کرده که قربانی با همسرش رابطه پنهانی داشته و به همین دلیل تصمیم به قتل وی  گرفته است. اما با توجه به بیماری روانی وی در حکم صادره تخفیف دادند و متهم برای روان درمانی تحت نظر پزشکان قرار گرفت.»

    از صفحه ی حوادث روزنامه ی ایران.


    این مقاله یحتمل می خواهد پدرزن را بفرماید و اشتباهی برادرزن را می گوید؟ یا اینکه می خواهد بجای داماد که را بگوید؟ این مسئله یحتمل زیاد هم مورد بحث نباشد که اشتباه کجا است؟ مسئله این است که اگر داستایوفسکی بود، یک داستان خوبی مثل جنایت و مکافات یا بلکه برادران کارامازوف از این ماجراهای مختلف صفحه ی حوادث دیروز می ساخت.
    مرگ مرموز یک خانواده ی هندی،
    ...

    اتفاقاً در هوش مصنوعی هم ما این مسئله را داریم که شما چطور می توانید یک متنی را مثلاً از روسی  ترجمه کنید؟ اینکه بخواهیم یک متنی را به خط بریل برای روشندلان تبدیل کنیم یحتمل خود مشکلات را داشته باشد. همینطور اینکه شما بخواهید یک متن نوشتاری را به یک متن شنیداری تبدیل کنید، اینها همه هوش مصنوعی خود را می طلبند. البته اینکه اینجا کسی بین هوش مصنوعی و فرعونیت و امامت نیز بتواند شاخصهای درستی را ارائه دهد که طرفداران فرعون و امامت را بتواند درست از هم تشخیص دهد و بلکه از همرزمان امام حسین علیه السلام شود نیز یحتمل یک یا حتی بسی ختمهای سوره ی الانعام خوبی را بطلبد که چنین هم آغاز می شود: الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ۖ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿١ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ۖ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ 
    موضوع این است که می فرمایند از همرزمان امام حسین علیه السلام امامان بعد از آن حضرت و لذا امام زمان عجل الله فرجه الشریف و حتی همه ی پیامبران و امامان تشریف دارند.
    و اما این هم خود مسئله ی خوبی است که مثلاً متون اشعار اصیل عرفانی را نیز یک اشخاص خوش صدایی بیاید برای مردم بزیبایی قرائت کنند؛ و نه فقط این باشد که با هوش مصنوعی بیاییم آنرا برای همه تبدیل به فایلهای شنیداری کنیم. مسئله این می شود که یحتمل بعضی برای این کار کپی رایت هم مدعی شوند. همانطور که برای کتب مختلف و علمی نیز کپی رایت داریم. اما شما برای رجیستر کردن گوشیها و خریدن گوشیها هم باید یک مبالغ خوبی بپردازید و انتقال تکنولوژیهای استفاده از اینها هم همینطوری که گوشهای موبایلها کارهای بیشتری را مثل رایانه ها می تواننند انجام دهند نیز مهم هستند. و خلاصه این علوم کپی رایتهایی دارند که از جمله ی آنها این است که دارندگان  چنین کپی رایتهایی آنها را دیگرانی را که می خواهند از این منابع استفاده کنند تحریم می کنند. و بگذریم از اینکه مثلاً یونیکس و لینوکس و ویندوز و امثالهم را می توانید بعد از مدتی در بازار به قیمت نازلتری بیابید. مثلاً هندسه ی اقلیدسی مسطح و فرضاً قضیه ی فیثاغورس را نیز می توانید این روزها تا دبیرستان تمام کنید و دبیرستانی ها هم آنرا کما بیش می دانند. و اما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و امام و امام شناسی وقتی فرعونیت رواج دارد، یک جور است و وقتی امام و امامت رواج دارد مسئله ی دیگری است چرا که یک وقت فرعون و شاه و خلیفه ای مستبد متکبر و خودخواه و دیکتاتور را یحتمل دارید و وقتی دیگر خلیفة الله را که همان امام همام سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف است را یقیناً برای همه ی جهانیان داریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    63342232155355106473213.1415...

    ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّـهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿١١٢


    آیا شما هم فکر می کنید بحثهای فلسفی حق بقیه را ضایع می کند؟ بنظر این بنده ی حقیر، ببینید این مسئله خیلی مهم است. واقعاً یک جاهایی مسئله فلسفی است و بلکه حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم نباشد لااقل حکمت متعالیه است. و این اصلا یک مسئله ی شوخی برداری نیست!
    موضوع این است که مثلاً ابن سینا علاوه بر پزشکی هم علوم الهی و فلسفی را نیز مورد بحث واقع کرده است و کتبی از او در این زمینه در دست است همانطور که کتب پزشکی او نیز آنطور که بنده از پزشکان می شنوم هنوز حتی در اورپا نیز درس داده می شود. البته بنده تخصصی در این زمنیه خیلی ندارم.
    اما یک بحث فلسفی ای که اینجا بنظر این حقیر خیلی مهم است این است که شما از یک طرف علوم طبیعی را دارید که اینها خود می توانند نشانه هایی از علوم به اصطلاح سلطنتی باشند به این معنا که علم خود سلطان است! اما کجا است که این علم الهی می شود؟ در اسلام همین مسئله ی امامت است. یعنی امامت و حتی فقاهت نیز یک مسئله ای است ماورای علوم طبیعی و اما وقتی این مسئله تنزل کرد که علوم طبیعی و ریاضی یا فیزیک، آنگاه مسئله سلطنت از نوعی می شود که با زور و جبر هم می توان آنرا اعمال کرد. اما وقتی امام و امامت را داریم، این غیر ممکن است چرا که مسائل اسلامی امری است بین امرین؛ یعنی مثلاً امری است بین جبر و تفویض و نه فقط جبر و نه فقط تفویض. اینجا مسئله بسیار مهم این است که وقتی ما امری مثل گرانش و نسبیت عام را در نظر می گیریم، مسئله فقط این نیست که ما مثلاً ببینیم که آیا در چه مدت است که کعبه در دو طرف نقطه ی انقلاب تابستانی بی سایه می شود؟ یا همین مسئله را در مورد نقاط دیگری از زمین در نظر بگیریم مثل اینکه کی شاخص در رصدخانه ی مراقه یحتمل بی سایه می شود؟ یا حرم حضرت فاطمه ی معصومه علیه السلام کی یحتمل بی سایه می شود؟ این سوال دلیلش این است که ما علاوه بر تعیین مسافت و زمان، همینطور تعیین بردارهای سرعت و شتاب و بلکه یحتمل اوپراتورهایی از درجات بالاتر محلی و حتی تاثیرات آن از لحاظات جهانی را نیز داریم.
    عرض بنده این است که اینجا ماشینهایی که حساب کنند شاخص چطور وقت و قبله را تعیین می کنند مهم هستند و اما شاخصهایی که امام را تعیین می کنند که کجا امام را در سلطنت علم و حکمت و قرآن کریم و سنت و عقل است و کجا نیست یا  کمتر از آن است؟ اینجا مهم است که شاخصهایی بررسی شوند که ما چه ماشینهایی برای کار خود در اختیار داریم یا اینکه سیستم به ما دیکته می کند که خود ماشینهایی بیش نیستیم؟ اینها می توانند مرزهایی باشند که ما را به ورطه هایی از قبیل دیکتاتوری بکشاند. و اینکه می فرماید اون یکی دوستتون! کدام یکی دوستم را می فرمایند؟ دوست این حقیر زیاد دارم و اما دوستی که بنده بشناسم که او هم پستهای طولانی و نامفهوم مثل این حقیر بنویسد را دقیقاً نمی شناسم. البته بنده اگر خودم هم فکر می کردم که پستهایم طولانی و نامفهوم است این کار را سعی نمی کردم انجام دهم. و در هر حال از صبر و حوصله ی شما تشکر می کنم.

    اما اینجا یک مسئله ای هم راجع به گرانیها و رفتن برق و موبایل و ریستارت عرض کنم. شما می توانید همه ی مسائلی را که موجودند را بصورت پستها و بلکه نظراتی برای پستهایی ارائه دهید. اما مسئله می تواند هم واقعاً یک حالت ماشینی ای پیدا کند که شما حرفهایتان را الی ما شاء الله می توانید عرض کنید. و اما کی است که گوشش بدهکار باشد؟ مثل این است که به صهیونیستها بفرمایید که دست از صهیونیسم خود بردارید و مسلمان شوید. این ممکن است این کار را بکند و اما ممکن هم هست که صبر کند که اسلام را شکست دهد یا مسلمانان را به جان هم بیاندازد و آنگاه خودش در میان آن همه فساد و فسق و نهایت صهیونیسم ادعای علم و امامت محض جهانی ماورای آندلسی کند! و این در صورتی است که ما وقتی از کالاهایی که در بازار هستند مثل گوشیها و کولرها و یخچالها و اسپلیتها و تلویزیونها و اتومبیلها درست بهره برداری نمی کنیم، این می شود اتلاف وقت و انرژی. یعنی هر جنس بنجلی را یا در داخل می سازند یا از خارج وارد می کنند و در بازار ارائه می دهند بدون اینکه در نظر بگیرند که کارآیی اینها در چه حد است؟ خوب آنوقت می خواهید مصرف برق بالا نرفته و برق نرود و هوا آلوده نشده و .... و اما حالا هی بنویس هم. بنده اتفاقاً دیروز همین را هم می نوشتم وقتی برق رفت که از مخابرات می پرسیدم که مگر اینترنت ما دانلود نامحدود ندارد؟ پس چرا عملاً هیچ چیزی را نمی شود دانلود کرد؟ و اینکه یواش یواش بنده خود را می یابم که از روی عادت بروم مثلاً ویترین رستورانها را بنگرم یا در میوه فروشیها فقط میوه ها را تماشا کنم یا آبمیوه ها و بستنیهای آبمیوه فروشیها را مثل مات و مبهوتها بنگرم... دیگر شما چیزی از این ماشینی تر می یابید؟ واقعاً دردآور است که حتی ندانید دردتان را در جامعه باید به که بگویید؟ مسائل کوچکی مثل اینکه چرا اینترنت موبایل من بدون وای فای و با اتصال خود مخابرات گوشی همراه در کوچه و بازار کار نمی کند؟ این چه گوشی ای است؟ و اشکال کجا است؟ استانداردش چیست؟ .... یک مسائل کلانی آنچنان مطرح می شوند که این مسائل خیلی ریز و بی اهمیت را شما می فرمایید که بابا ولش کن این بنده خداها این همه خودشان مشکلات دارند که اینها دیگر در آن همه بدبختیهایشان گم است. دیگر مزاحمشان نشویم و اذیتشان نکنیم! و یواش یواش می بینید که انگار با یک ماشین معیوب از کار افتاده ای است که مواجه اید که به هیچ دردی هم نمی خورد. و کتاب واقعاً خوندنی همرزمان حسین علیه السلام هم همینطوری نیمه کاره مانده است. حالا شما بفرمایید که اولویتها کدام اند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿الأعراف: ٥٤﴾
    ۲. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿المؤمنون: ١٤﴾
    ۳. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا ﴿الفرقان: ١﴾
    ۴. اللَّـهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿غافر: ٦٤﴾
    ۵. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الملک: ١﴾




    بنده محو شده بودم در مطالعه ی این همه مقالات که از سیاه چاله ها و فیزیک انرژیهای بالا گرفته تا تقریبهای عدد پی تا نظریه های آراکلف که یک مرتبه برق رفت! واقعاً اینجا مسئله حق الناس است یا حق الله؟! البته اینکه برق برود حق الناس است و ریستارت هم که از بابت این است که رایانه خیلی کهنه شده است و باید تنبلی و خساست نکرد و رایانه ی نو خرید. و اما اینکه ما بخواهیم ببینیم نظریه ی اراکلف در تقریبهای دیوفانتین برای نقاط گویا چه ربطی پیدا می کند به تقریب عدد پی کمی مشکل شود و بعضی حتی ایراد کنند که داری لقمه را دور سرت می گردانی و بعد توانستی می گذاری توی دهانت. و اما مسئله این است که شما اینجا نقاط گویای یک واریته ی آبلی را دارید و بلکه هندسه ی حسابی را دارید که آیا یک چند جمله ای در میدانی عددی جواب داشته باشد یا خیر؟ و بعد همین را می خواهید ببینید که چطور ربط پیدا می کند به عدد پی؟ خوب عدد پی را هم می توان بوسیله ی چندجمله ای هایی که میل می کنند به یک سری یا یک دنباله ای که آن دنباله یا سری به ازای عددی به عدد پی میل می کنند را می یابیم. و وقتی نقاط گویا را داشته باشیم و لذا در بینهایت از راه نظریه ی اراکلف به عدد پی می رسیم. مطلوب است چنین الگوریتم و بلکه چنین ماشین تورینگی! حالا این میان جرم دیبای در مقاله ی داین-سو به چه معنا است یحتمل هم مربوط است به فیزیک پلاسما و پلاسماهای کیو سی دی و گلوئنها و ...؟ تبارک الله احسن الخالقین.

    وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿الإسراء: ٤﴾


    ثلاث من ابتلی بواحدة منهن تمنى الموت: فقر متتابع. وحرمة فاضحة. وعدو غالب.

    http://lib.eshia.ir/15139/1/318


    ثلاثة لا ینبغی للمرء الحازم أن یتقدم علیها: شرب السم للتجربة وإن نجا منه. وإفشاء السر إلى القرابة الحاسد وإن نجا منه. ورکوب البحر وإن کان الغنى فیه.

    سخنان امام صادق علیه السلام (نثر الدرر)

    http://lib.eshia.ir/15139/1/321


    ثلاثة تقضى لهم بالسلامة إلى بلوغ غایتهم: المرأة إلى انقضاء حملها. والملک إلى أن ینفد عمره. والغائب إلى حین إیابه. 

    حکم در مورد سه مجرم اجرا نمی شود تا به پایان کار خود نائل شوند: زن آبستن تا فارغ شود، پادشاه تا عمرش پایان پذیرد و شخص غایب تا بازگردد.

    تحف العقول، سخنان امام صادق علیه السلام (نثر الذرر)، ص 320

    http://lib.eshia.ir/15139/1/320


    لا تأکلوا الناس بآل محمد، فإنی سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: " افترق الناس فینا على ثلاث فرق: فرقة أحبونا انتظار قائمنا لیصیبوا من دنیانا، فقالوا وحفظوا کلامنا وقصروا عن فعلنا، فسیحشرهم الله إلى النار. وفرقة أحبونا وسمعوا کلامنا ولم یقصروا عن فعلنا، لیستأکلوا الناس بنا فیملا الله بطونهم نارا یسلط علیهم الجوع والعطش. وفرقة أحبونا وحفظوا قولنا وأطاعوا أمرنا ولم یخالفوا فعلنا فاولئک منا ونحن منهم " ولا تدعوا صلة آل محمد علیهم السلام من أموالکم: من کان غنیا فبقدر غناه ومن کان فقیرا فبقدر فقره، فمن أراد أن یقضی الله له أهم الحوائج إلیه فلیصل آل محمد وشیعتهم بأحوج ما یکون إلیه من ماله. لا تغضبوا من الحق إذا قیل لکم. ولا تبغضوا أهل الحق إذا صدعوکم به، فإن المؤمن لا یغضب من الحق إذا صدع به.

    http://lib.eshia.ir/15139/1/515


    واقعاً یک زندگی ماشینی ای می تواند انسان را طوری آنچنان مبتلا کند که یک جایی وقتی همین ماشینها جام زهر را بجای نوشابه بدستش دادند، تشکر هم می کند و خیلی هم اظهار خشنودی می فرماید و تا ته جام را سر می کشد! یعنی می فرماید که در میان همه ی الگوریتمهای موجودی که داریم و می توان بررسی کرد، یکی هم این است که می رود نزد ماشین نوشابه و شکلات و امثالهم. و جام زهر را انتخاب می کند و سر می کشد! فاجعه آنجا است که همه ی الگوریتمها به همین یک الگوریتم ختم شود!

    البته هیچ انسان عاقلی چنین کاری نمی کند. و این نشانه اش این است که حکمتها و سخنان کوتاه امام جعفر صادق را در تحف العقول مطالعه فرمایید تا متوجه شوید که مسئله غیر از این است مخصوصاً آنجایی که می فرماید سه نفر را مجازات نمی کنند زن آبستن قبل فارغ شدن، سلطانی را قبل از اینکه از دینا برود، و شخص غایب تا بازگردد. البته این سه می توانند با هم وارد تداخلاتی شوند که از نوع اینترفرانسهایی است که در آزمایشات مکانیک کواتمی زخ می دهند و مشاهده می شوند (double triple multiple slit interference). یعنی یحتمل فرزند آن زن همان سلطان و پادشاهی است که فعلاً غایب است. به عبارت دیگر یحتمل ما سلطان را هم علم فرض بگیریم. آنگاه اگر این علم از نزد ما غایب هم هست و منتظر فرزندی هستیم که مادرش فارغش کند و این همان علم است، اینجا مسئله علمی است که وابسته به زایمان فرزندی است که غایب هم هست. و جرم او هم این است که علمت کو چرا که هنوز نه پادشاه است و نه از غیبت بیرون آمده است؟!!!

    و اما فرض بفرمایید که شما مبلغی را از خودپرداز دریافت می کنید و می خواهید بروید در ضریح امام یا امامزاده ای بریزید. وارد پارکینگ که می خواهید بشوید قبضی به شما می دهند و قبض را به کمک راننده می دهید. در حرم از هم جدا شده و شما قصد بازگشت می کنید و یادتان می رود که قبض را از او بگیرید. خوب، اینجا از آنجایی که هم گرفتن و هم پرداختن قبض پارکینگ همه و همه ماشینی شده اند، شما باید چه کنید؟ قبض را ندارید که بپردازید چرا که آنرا جا گذاشته اید. ماشین هم که نمی تواند به شما بگوید که چون قبض نداری نمی توانی عبور کنی و لذا گیر می کنید. حالا اگر خروجی شلوغ هم باشد و همه می خواهند بعد از شما نیز خارج شوند، بدتر هم گیر کرده و بوق و داد هم یحتمل باید بشنوید. و اگر خلوت هم باشد، هنوز باید بروید قبض را که دست کمک راننده تان بوده است را از او بگیرید و آیا حالا او را پیدا کنید یا خیر؟ و حالا کاری نداریم که راننده است که حامله است یا کمک راننده!!!! و آیا ویراژ هم رفته اید وقتی رانندگی می کرده اید یا خیر؟

    مسئله اینجا این است که وقتی همه چیز ماشینی شد، یحتمل بنظر شما اینطور می رسد که برای هر چیزی باید الگوریتمی باشد و اگر الگوریتمش را نیابید نمی دانید باید چه کنید و گیر می کنید. و یحتمل اینجا مسئله اینطور جلوه کند که پس کمک راننده یا خود راننده هم ماشین هستند و یک ماشینی باید ماشین دیگری را هم بیابد و قبض را از او بازیافت کند تا بتواند الگوریتم را تکمیل کرده و از پارکینگ خلاصی یابد و خارج شود. و الا یحتمل دچار الگوریتم جام زهر در پایان هر الگوریتمی گردد. و حال آنکه مسئله از نوع انقلابی بودن است و اینکه من انقلابی ام. اینجا آن غایب حاضر می شود و علمش هم نمایان می گردد و خود سطان و پادشاه می گردد. العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. شرح ابن ابی الحدید نهج البلاغه سید رضی

    http://lib.eshia.ir/15335/20/319

    و لذا شما دنبال یک مسئله ای هستید که چندین مسئله را در خود گنجانده است. حالا این مسئله را چطور می خواهید حل کنید؟ برق نرود! ریستارت هم نشود!!! و در عین حال همه ی اینها هم یحتمل اتفاق بیافتد. و لذا وقتی دنبال یافتن مقدار صحیح عدد پی هستیم، مسئله اینجا است که باید مقادیر نجومی را هم در نظر آوریم و به مسائل نجومی هم بپردازیم و از جمله اینکه آیا در آسمان شب و بلکه آسمان روز آیا دنبال فقط ستاره ای هستیم یا دنبال دوتاییهایی هستیم که یحتمل هم ستاره-سیاه چاله باشند یا امر بینابین ستاره-ستاره که به سمت سیاه چاله-سیاه چاله میل می کنند. و مسئله اینجا است که با چند ستاره و چند سیاه چاله هم در آن واحد طرفیم؟ آیا در درون سیاه چاله و ستاره را هم می توانیم در نظر بگیریم یا فقط از خارج آنها می توان به مسئله نگریست؟ و ..... اینجا یک مسئله ی دیگری که می توان در نظر گرفت این است که هم مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با ابرتقارنهایی را در نظر آوریم و هم مسائل نجومی را در نظر آوریم همانطور که مثلاً هم اقتصاد خرد و هم اقتصاد کلان داریم.

    و اما می توان هم بجایش یک سه تایی طیفی در هندسه ی ناجابجایی که متشکل از یک فضای هیلبرت و یک جبر اوپراتوری و یک اوپراتور دیراک را در نظر گرفت چرا که برای ما فرقی نمی کند چند تا ستاره و سیاه چاله داریم و کدامشان دوتایی هستند و کدامشان تک اند و بلکه می خواهیم هندسه ی ناشی از همه ی این اجرام نجومی و ذرات ریز و درشت را بر روی فضای هیلبرت مورد بحث به عنوان جبری اوپراتوری به حساب آورد. حالا کدام جبر فون نویمنی است که به عنوان جبر اوپراتوری دارد روی این فضای هیلبرت کار می کند نیز جای خود را دارد. یعنی ما کاری نداریم که از یک طرف دوتایی چطور هم می خواهیم به طرف دیگرش که ستاره کدام طرف است و سیاه چاله کدام طرف حرکت کنیم؟ ما فقط برخوردکننده ها و آشکارکننده ها و شاخصها و افقها و وقتهای شرعی نماز و قبله و امام را هم حساب می کنیم و نیت این است که بتوانیم اینها را تعیین کنیم و بلکه به منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی نیز پی ببریم. و این کارهایی و وسایلی را می طلبد. آنتروپی چقدر است؟ افق کجا نمایان می شود؟ شاخصها چه موقعی بهترین وجه به کار می آیند؟ قبله کدام است؟ امام کدام است؟ آیا اصلا چیزی به اسم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم داریم؟ .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿الإسراء: ٤﴾


    ثلاث من ابتلی بواحدة منهن تمنى الموت: فقر متتابع. وحرمة فاضحة. وعدو غالب.

    http://lib.eshia.ir/15139/1/318


    ثلاثة لا ینبغی للمرء الحازم أن یتقدم علیها: شرب السم للتجربة وإن نجا منه. وإفشاء السر إلى القرابة الحاسد وإن نجا منه. ورکوب البحر وإن کان الغنى فیه.

    سخنان امام صادق علیه السلام (نثر الدرر)

    http://lib.eshia.ir/15139/1/321


    ثلاثة تقضى لهم بالسلامة إلى بلوغ غایتهم: المرأة إلى انقضاء حملها. والملک إلى أن ینفد عمره. والغائب إلى حین إیابه. 

    حکم در مورد سه مجرم اجرا نمی شود تا به پایان کار خود نائل شوند: زن آبستن تا فارغ شود، پادشاه تا عمرش پایان پذیرد و شخص غایب تا بازگردد.

    تحف العقول، سخنان امام صادق علیه السلام (نثر الذرر)، ص 320

    http://lib.eshia.ir/15139/1/320


    لا تأکلوا الناس بآل محمد، فإنی سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: " افترق الناس فینا على ثلاث فرق: فرقة أحبونا انتظار قائمنا لیصیبوا من دنیانا، فقالوا وحفظوا کلامنا وقصروا عن فعلنا، فسیحشرهم الله إلى النار. وفرقة أحبونا وسمعوا کلامنا ولم یقصروا عن فعلنا، لیستأکلوا الناس بنا فیملا الله بطونهم نارا یسلط علیهم الجوع والعطش. وفرقة أحبونا وحفظوا قولنا وأطاعوا أمرنا ولم یخالفوا فعلنا فاولئک منا ونحن منهم " ولا تدعوا صلة آل محمد علیهم السلام من أموالکم: من کان غنیا فبقدر غناه ومن کان فقیرا فبقدر فقره، فمن أراد أن یقضی الله له أهم الحوائج إلیه فلیصل آل محمد وشیعتهم بأحوج ما یکون إلیه من ماله. لا تغضبوا من الحق إذا قیل لکم. ولا تبغضوا أهل الحق إذا صدعوکم به، فإن المؤمن لا یغضب من الحق إذا صدع به.

    http://lib.eshia.ir/15139/1/515


    واقعاً یک زندگی ماشینی ای می تواند انسان را طوری آنچنان مبتلا کند که یک جایی وقتی همین ماشینها جام زهر را بجای نوشابه بدستش دادند، تشکر هم می کند و خیلی هم اظهار خشنودی می فرماید و تا ته جام را سر می کشد! یعنی می فرماید که در میان همه ی الگوریتمهای موجودی که داریم و می توان بررسی کرد، یکی هم این است که می رود نزد ماشین نوشابه و شکلات و امثالهم. و جام زهر را انتخاب می کند و سر می کشد! فاجعه آنجا است که همه ی الگوریتمها به همین یک الگوریتم ختم شود!

    البته هیچ انسان عاقلی چنین کاری نمی کند. و این نشانه اش این است که حکمتها و سخنان کوتاه امام جعفر صادق را در تحف العقول مطالعه فرمایید تا متوجه شوید که مسئله غیر از این است مخصوصاً آنجایی که می فرماید سه نفر را مجازات نمی کنند زن آبستن قبل فارغ شدن، سلطانی را قبل از اینکه از دینا برود، و شخص غایب تا بازگردد. البته این سه می توانند با هم وارد تداخلاتی شوند که از نوع اینترفرانسهایی است که در آزمایشات مکانیک کواتمی زخ می دهند و مشاهده می شوند (double triple multiple slit interference). یعنی یحتمل فرزند آن زن همان سلطان و پادشاهی است که فعلاً غایب است. به عبارت دیگر یحتمل ما سلطان را هم علم فرض بگیریم. آنگاه اگر این علم از نزد ما غایب هم هست و منتظر فرزندی هستیم که مادرش فارغش کند و این همان علم است، اینجا مسئله علمی است که وابسته به زایمان فرزندی است که غایب هم هست. و جرم او هم این است که علمت کو چرا که هنوز نه پادشاه است و نه از غیبت بیرون آمده است؟!!!

    و اما فرض بفرمایید که شما مبلغی را از خودپرداز دریافت می کنید و می خواهید بروید در ضریح امام یا امامزاده ای بریزید. وارد پارکینگ که می خواهید بشوید قبضی به شما می دهند و قبض را به کمک راننده می دهید. در حرم از هم جدا شده و شما قصد بازگشت می کنید و یادتان می رود که قبض را از او بگیرید. خوب، اینجا از آنجایی که هم گرفتن و هم پرداختن قبض پارکینگ همه و همه ماشینی شده اند، شما باید چه کنید؟ قبض را ندارید که بپردازید چرا که آنرا جا گذاشته اید. ماشین هم که نمی تواند به شما بگوید که چون قبض نداری نمی توانی عبور کنی و لذا گیر می کنید. حالا اگر خروجی شلوغ هم باشد و همه می خواهند بعد از شما نیز خارج شوند، بدتر هم گیر کرده و بوق و داد هم یحتمل باید بشنوید. و اگر خلوت هم باشد، هنوز باید بروید قبض را که دست کمک راننده تان بوده است را از او بگیرید و آیا حالا او را پیدا کنید یا خیر؟ و حالا کاری نداریم که راننده است که حامله است یا کمک راننده!!!! و آیا ویراژ هم رفته اید وقتی رانندگی می کرده اید یا خیر؟

    مسئله اینجا این است که وقتی همه چیز ماشینی شد، یحتمل بنظر شما اینطور می رسد که برای هر چیزی باید الگوریتمی باشد و اگر الگوریتمش را نیابید نمی دانید باید چه کنید و گیر می کنید. و یحتمل اینجا مسئله اینطور جلوه کند که پس کمک راننده یا خود راننده هم ماشین هستند و یک ماشینی باید ماشین دیگری را هم بیابد و قبض را از او بازیافت کند تا بتواند الگوریتم را تکمیل کرده و از پارکینگ خلاصی یابد و خارج شود. و الا یحتمل دچار الگوریتم جام زهر در پایان هر الگوریتمی گردد. و حال آنکه مسئله از نوع انقلابی بودن است و اینکه من انقلابی ام. اینجا آن غایب حاضر می شود و علمش هم نمایان می گردد و خود سطان و پادشاه می گردد. العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. شرح ابن ابی الحدید نهج البلاغه سید رضی

    http://lib.eshia.ir/15335/20/319

    و لذا شما دنبال یک مسئله ای هستید که چندین مسئله را در خود گنجانده است. حالا این مسئله را چطور می خواهید حل کنید؟ برق نرود! ریستارت هم نشود!!!

    الله اکبر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمد لله نه برق رفت و نه رایانه ریستارت شد. فقط حالا اگر بتوانم درست ویندوز را دانلود کنم و برق هم نرود و صفحه آبی و ریستارت هم نشود، دیگر خیلی خوب می شود. مسئله ای که ذهن مرا درگیر کرده است این است که اگر قرار است که هارد را اف-دیسک یا حتی فقط یک پارتیشن کرده و آنگاه فرمت کنم چطور می شود بعد ویندوز را هم دانلود کرد وقتی دیگر اینترنتی در کار نیست! یحتمل یک کلکهایی دارد که بنده نمی دانم. مثلاً باید یک پارتیشنی را نگه داشت و بقیه ی پارتیشنها همه و همه را فرمت کرد یا ....

    خانم دکتر سلام،
    آن بنده خدا اتفاقاً راست هم می گوید برای اینکه بنده ی حقیر آمدم جوابش را بدهم حتی رایانه ام هم با یک صفحه ی آبی یک مرتبه ریستارت کرد. یعنی یحتمل بعضی فکر کنند که این بنده خدا می خواهد خیلی سطح بالا یک چیزهایی را بلغور کند و لذا خودش هم نمی داند چه می گوید. و اما اینکه رایانه هم ریستارت کرد را باید امر بر یادگیری ماشینی گذاشت و اینکه بالاخره اگر بی هیچی بود و رایانه ی ریستارت نمی کرد که حتماً یک مشکلی نمی بود ولی حالا که ریستارت کرد و با صفحه ی آبی هم چنین کرد حتماً یک چیزهایی هست. یک اشکالاتی دارد و بنده ی حقیر هم آن بنده خدا را و بلکه حتی این بنده خدا را هم نفی نمی کنم که چنین می گوید که حمید جان خداوکیلی خودت می فهمی چی می گی؟ و الا چطور ریستارت را درست وقتی می خواهم جواب آن بنده خدا را بدهم مشکل ایجاد می شود و ریستارت می کند. یعنی نمی خواهم هم بگویم که مسئله ی یادگیری ماشینی این است که اگر با من نبودش هیچ میلی یعنی همین ماشین رایانه ای که درست به موقع هم ریستارت می کند، چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ التفات می فرمایید؟ یعنی ما فکر می کنیم که این ماشینها خودشان برای خودشان هیچ نمی توانند فکر کنند و مشکل از جای دیگری است در صورتی که خیلی هم حرف متینی را دارد آن بنده خدا می زند و جای اشکال ندارد که این بنده ی حقیر را زیر سوال هم می برد که بلکه تو خودت هم نمی فهمی داری چه می گویی خداوکیلی. یعنی وقتی هم که ماشینها هم حق یادگیری و دانلود و کلی کارهای دیگر به انسان می دهند، آن وقت بنده ی حقیر بیایم به همین راحتی ایراد کنم که چرا آن بنده ی خدا به این بنده ی حقیر  اشکال می کند که تو خودت هم نمی فهمی داری چه می گویی خداوکیلی؟ یا در حقیقت سوالش لطیفتر از این هم هست و این است که خداوکیلی خودت می فهمی چه می گویی؟
    بنده هیچ وقت به این چنین سوالی اشکال نمی کنم. درست است. صحیح است. یعنی سوال متینی است. مخصوصاً در عصری که حتی از ماشینها هم می توان کلی چیز یاد گرفت و این سوال که دیگر جای خود دارد. یحتمل بنده هستم که نمی فهمم چی می گویم. و اما خوب، حرف بنده این است که یحتمل احادیث و روایتهای دیگری هم هستند که بر حسب نادانی این حقیر است که بر آنها واقف نیستم. یعنی همه ی عرض بنده این است که یحتمل الگوریتمهایی که داریم به ما عدد پی را تا یک رقمهای بزرگی درست می دهد و اما یحتمل هم بعد از آن ارقام درست کار کنند یا درست کار نکنند. ما باید به ماورای آن ارقام بتوانیم از لحاظات محاسباتی برسیم و برای مقیاسهای خیلی ریز و خیلی درست و بینابین آنها بتوانیم مثلاً محیط دایره هایی را محاسبه کنیم تا بتوانیم صحت محاسبات خود را بیابیم. حالا یحتمل که ما به آن درجه از محاسبات هم نرسیده ایم نیز کار مشکل شود.
    اما این در مورد نیوترینوهای خورشیدی و زمینی و بینابین آنها یعنی چه؟ یعنی اینکه فرضاً وقتی یک ستاره و یک سیاه چاله ای داریم که بینابین آنها نیوترینوهایی است که تولید می شوند، آنگاه آیا ما چه وقت می توانیم بگوییم که از لحاظات آنتروپی و سطح افقشان، آیا بالاخره اینها هر دو دارند به سیاه چاله هایی می افتند یا ما اشتباه کرده ایم و هر دو ستاره اند و نه یکی حتی سیاه چاله و دیگری ستاره یا هر دو بلکه سیاه چاله اند یا .... ولی وقتی ما تصور درستی از آنتروپی هیچ کدام نداریم و بلکه شاخصهایمان غلط است، آنگاه یحتمل افقهایمان و آنتروپیهایمان هم غلط از آب درمی آیند. و این یحتمل به این دلیل هم باشد که تا نیوترینوها بخواهند از ستاره به سیاه چاله ای برسند دچار برهمکنشهای دیگری شده و دوباره نیوترینوهای دیگری نیز ایجاد شوند و لذا تغییراتی در نوسانات نیوترینویی ایجاد شوند و .... مثل اینکه باز خودم هم نمی فهمم دارم چه می گویم، می بخشید.
    البته این را هم عرض کنم که واقعاً هم در متن بحار الانوار یکی از احادیثی که گفته شد، یک جا "قبله"آمده است و جای دیگر که می خواهد لغت را شرح کند قلبه آمده است! مثل اینکه فقط بنده نیستم که اشتباه می کنم و نمی فهمم دارم چه می گویم. اما خوب این فقط یک اشتباه چاپی است و میدانید که اشتباهات چاپی در فارسی خیلی می توانند رایج هم باشند و نباید به آنها زیاد ایراد گرفت با اینکه امروزه روز این هم ویرایشگرهای ماشینی دقیق هم داریم! این است که آن بنده ی حقیر حتماً درست می گوید و بنده ایراد نمی کنم. و لذا گاهی اوقات انسن فکر می کند چیزی خنده دار هم هست و اما واقعاً باید گریه هم کند همانطور که در دعا دارد که ... و سلاحه البکاء. خلاصه اینکه وقتی کسی از دوتایی سیاه چاله-ستاره یا ستاره-ستاره خیلی دورتر است یحتمل محاسبات بنظر برسد که سختتر است و حال آنکه واقعاً باید آسانتر هم باشد و اما وقتی خیلی به اینها نزدیک می شویم یحتمل کار سختتر هم واقعاً شوند و این یک سوال امتحانی هم بود که وقتی حتی یک بعد بالا می رویم و اندازه ی دایره را از دیدگاه اندازه ی در صفحه ی دو بعدی اندازه می گیریم، اندازه اش صفر است و نه مضربی از عدد پی و قطر دایره. و لذا چطور می توان فساد سیستمی را هم اندازه گرفت وقتی خود ماشینی که قرار است سیستم را اندازه بگیرد نیز فاسد شده باشد؟ ممکن است بنده نیت کنم که به سفر حج بروم و به عنوان انصار انصار الله هم بخواهم بروم اول یمن و بعد همه با هم برویم مکه و مدینه و بعد برویم کربلا از راه بحرین و بعد شام و بعد هم برویم میانمار و در هر مکانی شاخصهای خود را اندازه بگیریم که آیا درست کار می کنند و افقها را به ما درست نشان می هند و آشکارکننده ها و برخوردکننده های هادرونی بزرگ و کوچکتری هم هستند که ما شاخصهایمان را به آنها بلکه بتوانیم گزارش کنیم و در عین حال قبله مان را هم بیابیم و نماز جماعات هم به پا داریم و ...؟ یا خیر نیت می کنیم و اما کار از حد نیت پیشتر هم نمی رود؟ یعنی یک وقت هست که مسئله لیلی و مجنونی است و اما گاهی اوقات دیگر مسئله فراتر می رود و در حد و حدودهای ستایشهای دیوانگی می شوند. آیا غلط است؟ مثلاً آیا هندسه ی آراکلف یا همولوژیهای هیگارد-فلوئر-ویتن که آیا همچون همولوژیهای زایبرگ-ویتن هستند یا خیر یا نباید آنها را به حساب آورد؟ آیا نباید مواظب هم بود که ریاضی فیزیک کجا عزت است و کجا ذلت است و کجا و تحت چه شاخصهایی هم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نتیجه می شوند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    خانم دکتر سلام،
    بنده علی القاعده نباید برای شما بنویسم چرا که هر چه هم که می نویسم یک حالت ماشینی ای پیدا کرده است که فقط آیا حالا بعد از گذشت چند روز انتشارش بدهید یا خیر! اما یک جاهایی حس بنده این است که مهم است که بنویسم و لذا می نویسم برای اینکه حتی از یادگیری ماشینی هم می توان یاد گرفت و این اصلا چیز کمی نیست. بنده در حقیقت وقتی در کالج بودم استاد ریاضی ما با استاد فلسفه ای همکار شدند که یک کلاسی را بر مبنای کتاب "گودل اشر باخ" داگلاس هوفستاتر درس بدهند. و بنده حقیر فقط راجع بدان همان موقع شنیدم و سعادت نداشتم سر آن کلاس بروم. یک سوال جالبی که در این کتاب مطرح می کند این است که ایا انسان نیز یک ماشین است که بسیاری از آقایان روحانی نیز یحتمل بدان علاقه مندند هر چند که پاسخشان منفی است. و اما به هر حال این یک سوال مهمی است که کجا با انسان طرفیم و کجا با ماشین مخصوصاً در این اثر اینترنتی فوق اطلاعاتی ماشینی! همین نکته که چه ثروتهایی را دولتها و ملتها با آنها سر و کار دارند خودش گویای مسئله است که سر و کار داشتن با چنین ثروتهایی آیا کار یک انسان می تواند باشد یا ماورای اراده و قدرت فردی و انسانی است و بلکه به توان و قدرت و ثروت ملی برمی گردد و اما آیا باز هم تا چه اندازه ای ماورای توانهای فردی است؟ یا حتی این سوال که آیا این فرد یک ایرانی است یا ترک است یا عرب است یا هندی و چینی و روسی است یا آمریکایی است که مورد نظر است یا خیر فرقی نمی کند کیست؟ و از دیدگاه علمی است که ما به او می نگریم یا از دیدگاه دینی است؟ در این کتاب گودل ... یک جایی همان اولهای کتاب هم یک هدیه ی سلطنتی ای را نام می برد که یک تمی را شاه فردریک می نوازد و بعد باخ همین را هدیه ی سلطنتی ای می کند که به آن شاه هدیه می دهد! البته این کتاب را بنده حقیر سعی کردم هم ترجمه کنم ولی استادی ریاضی که مسئول تایید آن بود با آن موفقت نفرمودند. ولی کل کتاب را هم دیگر خودم نخواندم. اما یادم هست که یک جایی توضیح میدهد که باخ از همین تم شاهانه، یک قطعه ای را می سازد که در نوشتن نتها اگر شما آنرا از اول تا آخر بخوانید یا از آخر به اول بخوانید هر دو یک جور است و فرقی نمی کند!
    اما یک جایی مسئله فرق می کند و یک جور نیست! این را بنده اجازه بدهید اینطور عنوان کنم که دیشب داشتم یک برنامه ای را می دیدم در کانال کوثر عربی که زیرنویسهایی هم از ائمه ی اطهار دارد. یکی از آنها راجع به ذلت نفس بود. این یک چیزی است که ماشینها نمی فهمند! ماشین ذلت پذیری و عزت نفس را متوجه نمی شود اما انسان می فهمد هر چند که مومنین در مقابل خدا هر چقدر هم که احساس ذلت کنند تا آنجایی که از بندگی خدا خارج نشوند برایشان چندان مهم نیست؛ و مسئله بندگی خدا است و لا غیر. اشهد ان محمداً عبده و رسوله. و اما همینطور هم داریم که امام حسین علیه السلام فرمودند هیهات من الذلة. جمله ی مورد نظر هم این بود: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام  ، قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا ، وَلَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ ، أَلَمْ تَرَ [٢] قَوْلَ اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ هَاهُنَا : ( وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ ) [٣] وَالْمُؤْمِنُ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً ، وَلَا یَکُونَ ذَلِیلاً ».کافی ط دار الحدیث، ج 9 ص 505. احادیث دیگری هم هستند. و از جمله این دیگری در بحار الانوار ط دار الاحیاء التراث ج 97 ص 93: 91 وعن مفضل بن عمر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا ینبغی لمؤمن أن یذل نفسه، قلت: بما یذل نفسه؟ قال: لا یدخل فیما یعتذر منه. یا این دیگری در همان جلد 64 ص 297: 21 - أمالی الطوسی: المفید عن الجعابی، عن ابن عقدة، عن الحسن بن جعفر، عن طاهر بن مدرار، عن رزین بن أنس، قال: سمعت جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون کامل العقل، ولا یکون کامل العقل حتى یکون فیه عشر خصال:
    الخیر منه مأمول، والشر منه مأمون، یستقل کثیر الخیر من نفسه، ویستکثر قلیل الخیر من غیره، ویستکثر قلیل الشر من نفسه، ویستقل کثیر الشر من غیره.
    لا یتبرم بطلب الحوائج قبله، ولا یسأم من طلب العلم عمره، الذل أحب إلیه من العز، والفقر أحب إلیه من الغنا، حسبه من الدنیا قوت، والعاشرة وما العاشرة؟ لا یلقى أحدا إلا قال: هو خیر منی وأتقى.
    إنما الناس رجلان: رجل خیر منه وأتقى، وآخر شر منه وأدنى، فإذا لقی الذی هو خیر منه [وأتقى] تواضع له لیلحق به، وإذا لقی الذی هو شر منه وأدنى قال: لعل شر هذا ظاهر وخیره باطن، فإذا فعل ذلک علا وساد أهل زمانه [1].
    بیان: فی القاموس: البرم محرکة: السأمة والضجر، وأبرمه فبرم کفرح وتبرم: أمله فمل، " قلبه " بکسر القاف وفتح الباء أی عنده، " الذل أحب إلیه من العز " لعل المعنى أن ذله عند نفسه أحب إلیه من العز والتکبر، أو یحب الذل إذا علم أن العز یصیر سببا لفساده وبغیه، أو إذا أذله الله یرضى بذلک، ویکون أحب إلیه لقلة مفاسده، کما هو الظاهر من الفقرة التی بعدها، لئلا ینافی ما ورد من أنه تعالى لا یرضى بذل المؤمن ولم یدع إلیه أن یذل نفسه " حسبه من الدنیا قوت " أی یکتفی بالقوت ولا یطلب أکثر منه.
    واعلم أن الخصال المذکورة اثنتا عشر: فلا یوافق العدد المذکور أولا و یمکن توجیهه بوجوه:
    الأول عد استقلال الخیر من نفسه، واستکثاره من غیره واحدا لتلازمهما غالبا، وکذا عد القرینتین بعدهما واحدا لذلک.
    الثانی عد تقلیل الخیر من نفسه وتکثیر الشر منها واحدا لقربهما وتلازمهما وکذا تقلیل الشر وتکثیر الخیر من الغیر.
    الثالث عد کون الخیر مأمولا منه والشر مأمونا، واحدا للتلازم غالبا، و جعل الاکتفاء بالقوت من تتمة الفقرة السابقة لا خصلة أخرى.
    الرابع عد قوله " الذل " إلى قوله " قوت " خصلة واحدة لتقارب الجمیع ولکل وجه، وإن کان لا یخلو شئ منها من تکلف، " وساد أهل زمانه " أی صار سیدهم وأشرفهم حسبا وکرامة.
    اما اینجا یک اتفاق خیلی مهمی می افتد که ناشی از محاسبات درست شعاع و قطر و محیط و بلکه سطح و حتی حجم همان عزت مومنین و ذلت کافرین است. یعنی وقتی ما مثلاً داریم سطح افق یک سیاه چاله ای را برای یحتمل محاسبه ی آنتروپی آن حساب می کنیم باید محاسبه ی دقیقی از عدد پی داشته باشیم. و درست هم محاسبات و تحلیلات عددی خود عدد پی را تقریب بزنیم. اینجا عرض بنده این است که ما یک مهندسی ای را احتیاج داریم که فقط محاسبه ی عددی محض نیست چرا که اگر ما فقط به آن محاسباتی که به ما دیکته می شوند قناعت کنیم، آنگاه در نهایت محاسباتمان غلط از آب درآیند و دچار اشتباهات شدیدی شویم.
    مثلاً یک جایی هست که محاسباتمان دیگر فردی نیستند و بلکه ملی و فراملی و بلکه جهانی هستند. و اما یک جایی دیگر هست که محاسبات حتی ماورای اینها هم هست و بلکه محاسباتی هستند که مستقیماً مربوط می شوند به امام زمان عجل الله فرجه الشریف. و اما از آنجایی که در اختلافات شدیدی که بین افراد و بلکه اقوام مختلف واقعیم، کارها فقط تا یک حدودی درست پیش می روند و از آنجا به بعد محاسبات غلط از اب درمی آیند. این است که اینکه  مثلاً چطور به تقریب عدد پی می رسیم در عمل و تئوری می توانند خیلی مهم هم هم باشند. و اینکه سلطان و پادشاه کیست و علم کدام است و آیا ما همه چیز را بر حسب قرآن کریم است که در نظر می گیریم یا چه؟ می تواند دقیقاً تعیین کننده باشد. و فقط همین یک آیه و طریق شمارش آنرا در نظر آورید که تا چه حد ماشینی اس و تا چه حد انسانی است: وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿الإسراء: ٤﴾.  یحتمل بتواتن از ماده تاریک و بخصوص نیوترینوها و مدل استاندارد فیزیک در این زمینه استفاده ها برد و بلکه بسی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز استفاده کرد و علم قرآن کریم را به جایگاه سیلطنتی خود در جمهوری اسلامی ایران و جهان رساند! اینجا فقط یک مسئله می ماند و مسئله مسئله ی عزت نفس و نه ذلت نفس دانشمندان و شاگردان و طلبه های آنها است. مثلاً یحتمل در این میان پای ثروتهای عظیم کلانی هم در میان است که فرد یا افرادی را از آن منع می کنند و بلکه روی اموال و داراییهایشان هم کانه قمار می شود و ورودی به خارج شدن از فقر و ثروتمند شدن این افراد نباید دل بست. خوب آیا این ذلت است یا عزت؟ هیهات منا الذله.یک چیز است و اینکه کسی مدعی شود که ما قمار کردیم و باختیم و اما همه ی سعی خود را می کنمی و خواهیم کرد که هر چه سکه های قلابی هم داریم به دشمن بیاندازیم؛ امری خنده دار نمی شود؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    کد امنیتی: 43442

    وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿الإسراء: ٤﴾


    از یادگار امام جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی مقاله ای در ایسنا است که فرموده اند تن دادن به ظلم یا انظلام از گناهان کبیره است. و این با انسجام در جامعه است که می تواند بر طرف شود: باید "همه در کنار هم"  به وحدت و انسجام ملی برسیم. متن سخنان ایشان را بنده در نظر بعد کی پیست خواهم کرد.

    ایشان مخصوصاً می فرمایند که ظلم در مقابل عدل است. و بنده عرض کنم که از شرایط امامت و مرجعیت تقلید عادل بودن او است. شما فرض بفرمایید که به امامی اقتدا می کنید که ظالم است چرا که بالاخره هر فردی یحتمل در روز قیامت داریم که از هوای نفس خود آیا پیروی کند یا خیر آنجنان که در آیه ی شریفه سوره مبارکه ی قیامت می فرماید:

    بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥

    و از آنجایی که آیه قرآن است که

    مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِیدًا ﴿النساء: ٧٩﴾،

    و لذا اگر آنگاه ماموم امام خود را درست هم نشناسد و به عادل یا ظالم بودن او هم آنچنان اشراف نداشته باشد و همچنان به او اقتدا کند، این یحتمل بر او مسلم شود که او خود ظالم است و نه امامی که بدو اقتدا کرده است. و لذا با امامش وارد جهاد نمی شود و منشاء بدیها را از خودش می بیند و بلکه به جناح ظالم هم یحتمل ملحق شود. یعنی او تارک نماز نشده و بدین سبب هم کافر نشده است و حق و عدالت را هم خود می بیند و بلکه عدالت خواه و فارتر از آن تا جاوید عدالت را از آن خود می پندارد. و در عین حال به خود دارد بزرگترین ظلمها را نیز می کند.

    بعضی یحتمل اشکال کنند که دلیل این مسئله این است که او به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که توجه ندارد. یعنی او باید در راه علوم و حکمت الهی و فقه و همچنین ریاضی فیزیک نیز جهاد کرده و بلکه مجتهد و دانشمند شود. و اما اینجا ما می بینیم که منابعی داریم در علوم مختلف طبیعی و از جمله ریاضی فیزیک که شما کافی است در منزل بنشینید و اینها برای شما از طریق اینترنت وارد می شوند. خوب، حالا مثلاً ژورنال فیزیک هسته ای B را آخرین باری که بنده خواستم مقاله ای از آن بگیریم همین یکی دو روز پیش، نداد. و اما همان مقالات را شما یحتمل بتوانید از سایت آرشیو دانشگاه کرنل و اینسپایر هپ دانشگاه استانفورد بگیرید. البته بنده نمی خواهم هم سر خوانندگان را درد بیاورم که چرا نمی توانم فایل پی دی اف را نیز دانلود کنم به علت مشکلات رایانه ای و از جمله یحتمل بیش از حد قدیمی شدن ویندوزم.

    و اما همین مسئله ی هارد و حافظه ی رایانه خود مسئله ی مهمی است که آیا جایز است شما بیش از حد مدام آنرا چک کنید و ببینید که آیا همه ی سلولهایش درست است و حافظه اش را از دست نداده است و هارد رایانه کار می کند و چقدرش کار می کند و چقدرش کار نمی کند و ....؟!!! اتفاقً نرم افزارهایی هم برای این کار موجودند که دقیقاً به شما می گویند که داستان از چه قرار است. و لذا سخت افزاری مثل هارد دیسک رایانه ی شخصی خود را می توانید با انواع نرم افزارها امتحان کنید. بد است؟ یعنی شما ماشینهایی را دارید که مثل هوش مصنوعی عمل می کنند و دیگر شما لازم نیست که برای هر بیت و بایت و خانه ای از هارد دیسک خود دانه دانه همه ی بایتها و بیتها را چک کنید که آیا درست کار می کند یا خیر؟ و این را می گویند هوش مصنوعی ای که خوب است انسان در اختیار خود داشته باشد. مکتب کوپنهاگ در مورد مکانیک کوانتمی هم این ار می گوید که شما اگر شروع کنید به شمارش و محاسبات یک سیستمی همان می تواند در سیستم اختلال ایجاد کند. این در موقعی بسیار مشهود است که سیستم فاسدی است که حکمفرما است؛ و همان سیستم فاسد است که می فرماید حساب و محاسبه نکن چرا که سیستم را بر هم خواهی زد؛ چه یک بار این کار را کنی و چه دو بار و چه هر بار این محاسبات را کنی درست در نمی آیند! حتی هر پیغمبری و امامی که بیاید هم نفیش می کند و باز می گوید محاسبه نکن که آیا سیستم است که به فساد افتاده است یا چه؟

    و اما شما در مورد خدا و پیغمبر و امام نمی توانید هر دفعه چنین کنید که آیا امامی که دارید در نماز بدو اقتدا می کنید عادل هم هست؟ یا حتی آیا دعا یا راز و نیازی که با خدا می کنید را خدا برآورده می کند یا هیچ وقت کرده است یا نکرده است؟ اینها درست! و اما ما اینجا یک فقه و فقیه داریم و یک مرجع تقلید و بلکه ولی فقیه هم داریم که رهبری هم تشریف دارند و می توان حتی عدالت او را هم زیر سوال برد! و اما بنده سوالم این است که آیا می توان هم عدالت امام حسین را هم زیر سوال برد آنچنان که یاران امام حسین علیه السلام که بالاخره در روز عاشورا در کربلا همه شهید می شدند. غیر از این است؟ بله و اما مسئله اینجا است که اگر آن انسجام و وحدتی که لازم می بود که همه طرف امام حسین علیه السلام بایستند و از او جانانه دفاع کنند آیا باز هم یزیدیان جرات می کردند آنطور که در کربلا عرباً عربا کردند، کنند؟ یا باز هم می توانستند امام حسین علیه السلام را شهید کنند؟ یزیدیان ظالمانی بودند که یحتمل بتوان گفت باورشان شده بود که امامشان نیز ظالم است چرا که یزید است که بر حق است و آن امام حسین علیه السلام است که بر علیه او خارج شده است و باید با او جنگید و جهاد کرد. اینجا مسئله احدی الحسنین است. قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَیَینِ ۖ وَنَحنُ نَتَرَبَّصُ بِکُم أَن یُصیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَیدینا ۖ فَتَرَبَّصوا إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصونَ﴿۵۲﴾

    http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=9&npt=7&aya=52

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    الله اکبر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾


    چار کس را داد مردی یک درم

    آن یکی گفت این بانگوری دهم

    آن یکی دیگر عرب بد گفت لا

    من عنب خواهم نه انگور ای دغا

    آن یکی ترکی بد و گفت این بنم

    من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم

    آن یکی رومی بگفت این قیل را

    ترک کن خواهیم استافیل را

    در تنازع آن نفر جنگی شدند

    که ز سر نامها غافل بدند ...



    دعا و راز نیاز با خدا مقبول افتادن می فرمایند که یک دل سوخته ای هم می خواهد! اما بقول آقای قرآئتی شمردن هم ندارد که بالاخره ما چند بار است که دلمان سوخت و لذا حتماً باید دعا مقبول بیافتد و خواسته مان از خدا و پیغمبر و امام حتماً برآورده شود. می فرمایند که اینطور نیست. این یک چیزی است که از طریق شمردن لااقل از این نوع نمی شود واردش شد. یعنی یحتمل شمارش می شود، ولی از طرف خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام است که شمارش می شود. برای اینکه مدام باید بروی و دق الباب کنی، و باز گردی تا ببینی آیا در برویت باز خواهد شد؟ و باید خسته هم نشوی!

    این را حسابش را بخواهیم ببینیم از این باب هم هست که همین مسئله ی لغت انَب خودمان را یادتان هست دیگر! این را در تلفظات هم اضافه کنید، حتی شبیه عنب هم هست که حالا عین عنب یک کمی غلیظتر هم می تواند باشد. و اما کسی دارد دعا می کند یحتمل بین عنب و اَنَب هم خیلی در تلفظش قائل به تفکیک نشود و هر دو را یک جور بلکه تلفظ کند. و اما خدا که می فهمد دارد در عمل چه می گوید و آیا منظورش بازگشت و توبه و انابه است یا انگور است که می خواهد. یعنی اینجا اوست و خدایش. حالا یحتمل شما دارید همین را هم در موبایل می نویسید و آنجا ارسال می کنید و ارسال نشود! خوب دوباره بنویسید! اینجا خیلی حرف است که دعا و راز و نیاز کننده از میان این همه لغاتی که داریم چطور یحتمل متوجه می شود که باید به انَب بپردازد آن هم وقتی که انرا بدون حرکاتش جستجو کنیم حدود 50 الی 60 مورد آیه نتیجه می گیرید. کدام آیه است که مورد نظر است و کدام لغت است و دعا کدام است و راز و نیاز کدام است؟ یعنی آیا ما اینجا بین خود و خدایمان یک یقینی را می یابیم یا اینکه خیر مسئله آماری است و بسته به احتمالات آیا تا چه حدودی مقبول افتد و تا چه حدودی مقبول نیافتد؟ و الیک انبنا و الیک المصیر. بازگشت به سوی او است!

    و اما مسئله کمی جدی تر هم یحتمل شود وقتی ما داریم مسائلی می پردازیم مثل فلسفه و حکمت متعالیه که از نظریه های ریاضی فیزیکی در نظریه های حمیدی مجیدی یا فقه قاطیقوریایی و نتیجه می شوند. بعضی ایراد هم می کنند که بین فلسفه و حکمت متعالیه و دین و فقه تفاوتهایی هست که یکی مثلاً به سیاست می تواند بپردازد و دیگری نمی تواتد چرا که احکام دینی طوری هستند که همه در علم نمی پذیرند ولی فلسفه و حکمت را همه مجبورند از روی استدلال و اثبات بپذیرند. اما مسئله اینجا همین هم هست که شما کجا دارید می روید؟ آیا اصلا می توانید مثلاً بفرمایید که ما معاد داریم یا نداریم و بعد به این نتیجه برسید که نخیر ما معاد نداریم چرا که این از ترسهای خود ما است که می گوییم معاد داریم! این حرف مثل این می ماند که کسی بفرماید که ما هندسه ای که روی خمینه ای تعریف کنیم، دیگر تمام است و این خمینه با هندسه اش دیگر متلاشی نمی شود و فروپاشی هم نخواهد داشت گذشته از تغییرات در فشار و چگالی و حرارت و دیگر متغیرهایی که خواهیم داشت. ایا این عقلایی است؟

    البته این هم خود یک مسئله ای است که مثلاً ما عدد پی را تا چند رقم می توانیم محاسبه کنیم و حال آنکه این عدد هم عددی است متعالی یا غیر جبری هر چند هم که یحتمل ریاضیدانهایی همچون رامانوجان را داریم که سریهایی از چندجمله ایها یا توابع مادولار را یافته اند که به عدد پی برای مقادیری خاص میل می کنند. اما در تورات هم داریم که عدد پی را مساوی 3 فرض کرده است! مسئله این هم هست که وقتی یک منحنی ای داشته باشیم که یک دایره ی دفرمه است و می خواهیم محیط این دایره ی دفرمه را بیابیم و از لحاظ مهندسی آنرا تخمین بزنیم یا حتی وقتی دایره شعاعش خیلی بزرگ می شود، آنگاه هر چه مقدار عدد پی را بهتر بدانیم، بهتر هم می توان محیط دایره را حساب کرد. و الا به مرور زمان اگر بارها این محاسبه را تکرار کنیم چرا که احتیاج به یافتن محیطهای دوایر مختلف داریم، آنگاه تخمینهایمان یک مرتبه خیلی غلط ممکن است شوند.

    راز و نیازها و دعاها هم از همین نوع هستند. درست است که بین تو و خدا است و اما دایره ای است که آنها را در بر می گیرند که اگر خارج از آن دایره باشند آیا مقبول افتند آیا مقبول نیافتند. و اما کی است که این دایره را شعاعش را می تواند تعیین کند و کی نمی تواند؟ این را در مورد بنی آدم یحتمل بتوان گفت که حتی فرشته ها و ملائکه و جن و انس هم نتوانند تعیین کنند و بلکه یک جاهایی مثل آنجا که خدا دستور می دهد که همه به سجده افتند، بهتر است که کسی سر باز نزند و از شیطان پیروی نکند. الم اعهد یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان؟ این راز و نیازها یحتمل از نوعی است که نه فقط بین دعا کنند و راز و نیاز کنند و خدای او است و احتیاج به مجاهدتهای بسیاری از روی ایمان و شجاعت و خداشناسی دارد که راه را برای او به عنوان خلیفة اللهی می گشاید. مثلاً اگر نوسانات روی محیط دایره ی دفرمه به سمت بینهایت رود یحتمل محیط دایره نیز هر چند خود دایره ای با شعاع و محیط متناهی و اما به علت نوسانات به بینهایت برود.

    یا فرض بفرمایید که ما ذرات تاریکی داریم که آیا این ذرات تاریک به اجرام تاریکی نیز بپیوندند و مثلاً ما از ویمپها به ماچوها برسیم. اما یحتمل هر ویمپی هم منجر به ماچو نشوند ولی هنوز قابل توجه باشند یا حتی هر ماچویی هم از ویمپها ساخته نشده باشند. مثلاً اینکه این میان نیوترینوها چه نقشی می توانند داشته باشند یا حتی نوسانات آنها  چطور می شوند خود سوالهای مهمی هم هستند. یا دیگر سوالاتی که می توان در مورد ذرات مدل استاندارد فیزیک و نوسانات آنها حساب کرد چطور می شوند، قدری سوالاتی هم هستند که ماورای در نظر گرفتن فقط عدد پی و تقریبهای آنها است. و اما همین ذرات هم ما را می توانند تشکیل دهند و همینطور همینها هم بازگشتی دارند به سوی او. علیک انبنا و علیک المصیر! بنده عرضم این است که اینجا در فیزیک کلاسیک یا حتی فیزیک کوانتمی و بلکه هندسه های ناجابجایی و نظریه ی ریسمان ما فقط با انبوهی از احتمالات که غیر قابل توصیفند هم نمی توانیم فرض کنیم که طرفیم همانطور که در دعا و راز و نیار با خدا هم نمی توانیم فرض کنیم که چطور قبول خواهد افتاد. و اما بالاخره هر دو راه کارهایی هم باید داشته باشند یا خیر؟!!! لا الله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً اَللَّهُمَّ لَکَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُکَ فِی أَوْلِیَائِکَ اَلَّذِینَ اِسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اِخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ اَلنَّعِیمِ اَلْمُقِیمِ اَلَّذِی لاَ زَوَالَ لَهُ وَ لاَ اِضْمِحْلاَلَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ اَلزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ اَلدُّنْیَا اَلدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ اَلْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ اَلذِّکْرَ اَلْعَلِیَّ وَ اَلثَّنَاءَ اَلْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلاَئِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ اَلذَّرِیعَةَ [اَلذَّرَائِعَ] إِلَیْکَ وَ اَلْوَسِیلَةَ إِلَى رِضْوَانِکَ فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ [مَعَ] مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ اَلْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ وَ بَعْضٌ اِتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلاً وَ سَأَلَکَ لِسٰانَ صِدْقٍ فِی اَلْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِکَ عَلِیًّا وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلِیماً وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءاً وَ وَزِیراً وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ وَ آتَیْتَهُ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ وَ کُلٌّ [وَ کُلاًّ] شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهٰاجاً وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ [أَوْصِیَاءَهُ] مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ [مُسْتَحْفَظاً بَعْدَ مُسْتَحْفَظٍ] مِنْ مُدَّةٍ إِلَى مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِکَ وَ حُجَّةً عَلَى عِبَادِکَ وَ لِئَلاَّ یَزُولَ اَلْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ اَلْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ وَ لاَ [لِئَلاَّ] یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً مُنْذِراً وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَماً هَادِیاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزىٰ إِلَى أَنِ اِنْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلَى حَبِیبِکَ وَ نَجِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَکَانَ کَمَا اِنْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اِصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اِجْتَبَیْتَهُ وَ أَکْرَمَ مَنِ اِعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلَى أَنْبِیَائِکَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَى اَلثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِکَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَکَ وَ مَغَارِبَکَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ اَلْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ [بِهِ] إِلَى سَمَائِکَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى اِنْقِضَاءِ خَلْقِکَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ اَلْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَى اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدىً لِلْعٰالَمِینَ فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً وَ قُلْتَ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبىٰ وَ قُلْتَ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلىٰ رَبِّهِ سَبِیلاً فَکَانُوا هُمُ اَلسَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ اَلْمَسْلَکَ إِلَى رِضْوَانِکَ فَلَمَّا اِنْقَضَتْ  أَیَّامُهُ أَقَامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا هَادِیاً إِذْ کَانَ هُوَ اَلْمُنْذِرَ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ فَقَالَ وَ اَلْمَلَأُ أَمَامَهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی وَ زَوَّجَهُ اِبْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ اَلْأَبْوَابَ إِلاَّ بَابَهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ فَقَالَ أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْمَدِینَةَ وَ اَلْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَ ارِثِی لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ اَلْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنْتَ غَداً عَلَى اَلْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی اَلْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی وَ لَوْ لاَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ اَلْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ اَلضَّلاَلِ وَ نُوراً مِنَ اَلْعَمَى وَ حَبْلَ اَللَّهِ اَلْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ اَلْمُسْتَقِیمَ لاَ یُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِی رَحِمٍ وَ لاَ بِسَابِقَةٍ فِی دِینٍ وَ لاَ یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا وَ یُقَاتِلُ عَلَى اَلتَّأْوِیلِ وَ لاَ تَأْخُذُهُ فِی اَللَّهِ لَوْمَةُ لاٰئِمٍ قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ اَلْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ [نَاهَشَ] ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ [فَأَصَنَّتْ] [فَأَصَنَّ] عَلَى عَدَاوَتِهِ وَ أَکَبَّتْ عَلَى مُنَابَذَتِهِ حَتَّى قَتَلَ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ وَ لَمَّا قَضَى نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى [اَلْأَشْقِیَاءِ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ] اَلْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى اَلْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْهَادِینَ بَعْدَ اَلْهَادِینَ وَ اَلْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ إِلاَّ اَلْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَایَةِ اَلْحَقِّ فِیهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَى اَلْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَى لَهُ حُسْنُ اَلْمَثُوبَةِ إِذْ کَانَتِ اَلْأَرْضُ لِلّٰهِ یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ کٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً وَ لَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ فَعَلَى اَلْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْیَبْکِ اَلْبَاکُونَ وَ إِیَّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ اَلنَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ [فَلْتَدُرَّ] اَلدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ اَلصَّارِخُونَ وَ یَضِجُّ [یَضِجَّ] اَلضَّاجُّونَ وَ یَعِجُّ [یَعِجَّ] اَلْعَاجُّونَ أَیْنَ اَلْحَسَنُ أَیْنَ اَلْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ اَلْحُسَیْنِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ اَلسَّبِیلُ بَعْدَ اَلسَّبِیلِ أَیْنَ اَلْخِیَرَةُ بَعْدَ اَلْخِیَرَةِ أَیْنَ اَلشُّمُوسُ اَلطَّالِعَةُ أَیْنَ اَلْأَقْمَارُ اَلْمُنِیرَةُ أَیْنَ اَلْأَنْجُمُ اَلزَّاهِرَةُ أَیْنَ أَعْلاَمُ اَلدِّینِ وَ قَوَاعِدُ اَلْعِلْمِ أَیْنَ بَقِیَّةُ اَللَّهِ اَلَّتِی لاَ تَخْلُو مِنَ اَلْعِتْرَةِ اَلْهَادِیَةِ....

    وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِن رِّزْقِ اللَّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿البقرة: ٦٠﴾

    466 / 7 - حدثنا علی بن الحسین بن شاذویه المؤدب (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر، قال: حدثنی أبی، قال: حدثنی هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام) قال: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ما جمع شئ إلى شئ أفضل من حلم إلى علم [2].

    [2] الخصال: 4 / 10، بحار الانوار 2: 46 / 2.

    الامالی شیخ صدوق، ص 371

    http://lib.eshia.ir/15033/1/371


    گاهی دو فضیلت که با یکدیگر جمع بشوند، موجب فضیلتِ مضاعفی می‌شوند. لکن در فضیلت‌های با یکدیگر جمع شده، چیزی محبوبتر و با فضیلت‌تر از اجتماع علم با حلم نیست.

    حدیث اخلاق علم همراه با علم، درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای دامت ظله العالی

    http://www.leader.ir/fa/content/21251/علم-همراه-با-حلم


    گاهی اوقات شما یک آتشی را دارید در نیستانی که مایلید تعداد نیهای سوخته و نسوخته را لحظه به لحظه همانطوری که نیها در حال سوختن هستند را نیز اندازه بگیرید. این کار سختی هم هست. گاهی اوقات دیگر هست که شما یک حالات مختلفی از جامد و مایع و گاز را هم دارید که آن هم یحتمل در حال سوختن است یا نیست و بلکه می تواند در درجه ی حرارتهای مختلفی هم باشند، و اینجا نیز شما مایلید مثلاً در پتروشیمی تعداد فرآورده هایی را که می توانید از این مخلوطات جامد و مایع و گاز نفتی استخراج کنید را افزایش دهید. اینجا مثلاً مهم است که حرارتها در چه حدی است که همه ی حالات در جامدات است یا در گاز است یا در مایع است؟ یا آیا حالت گاز در آتش است و حالات دیگر نیستند؟ ....

    یک وقت دیگری هست که شما مایلید دلهای سوخته ای را بشمارید که اینها آیا دعایشان مستجاب می شود یا نمی شود؟ آیا آن دل سوخته خود می تواند چنین شمارشی کند؟ آیا دیگری می تواند برای او چنین شمارشی کند؟ و یقیناً خدا می تواند برای او چنین شمارشی کند! یحتمل ما شاخصها را درست نمی دانیم! مثلاً ما نمی دانیم که در مورد یک یا هر قومی و پیامبرشان، آیا بالاخره آن قوم بوده اند که پیامبرشان را شناختند و لذا او را به خلیفة اللهی و پادشاهی خود برگزیدند یا بلکه پیامبرشان بوده است که آن قوم را از نابودی نجات داده است و دروس الهی و رسالت و نبوت به آنها آموخته است؟ حال یحتمل در بعضی موارد مسائل بهتر روشن شده باشند. مثلاً این باعث کدام دل سوخته ای است که کسی بر کسی دیگر وارد شود و جواب سلام اولی را با علیکم السلام دهد یا با سلام علیکم یا با سلام علیکم و رحمت الله یا با سلام علیکم و رحمت الله و برکاته یا اصلا جواب سلام را ندهد یا بلکه اول خود او سلام کند؟!!!

    در مورد مدلهای سیگمای زیر نیز باید مقالات را مطالعه کرد و دید اصلا مسئله چیست؟

    https://arxiv.org/abs/1705.05082

    arXiv:1011.1771

    arXiv:hep-th/0605102

    arXiv:hep-th/0512355

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    ۱۳۹۷/۰۴/۰۵در تماسی تلفنی به وزیر ورزش و جوانان در روسیه ابلاغ شد؛پیام رهبر انقلاب به تیم ملی فوتبال پس از آخرین بازی در جام جهانی روسیه

    دفتر مقام معظم رهبری امروز (سه‌شنبه) و پس از پایان بازی‌های تیم ملی فوتبال کشورمان در مسابقات جام جهانی روسیه، در تماس تلفنی با دکتر سلطانی‌فر وزیر ورزش و جوانان در روسیه، پیام شفاهی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به ملی‌پوشان ‌فوتبال ایران را ابلاغ کرد.‌ متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:‌
    «‌به تیم ملّی ایران بگویید: شما پیروز و سرافراز برگشتید. آفرین. ان‌شاءالله موفّق باشید.»

    رهبر انقلاب اسلامی همچنین پنجشنبه‌ی گذشته و پس از بازی تیم ملی فوتبال ایران مقابل اسپانیا، در پیامی شفاهی که از سوی دفتر مقام معظم رهبری به مدیر کاروان اعزامی ابلاغ شد، از بازی آنان قدردانی کردند و فرمودند: «بازی دیشب شما عالی بود؛ خدا قوّت»

    تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران در مسابقات جام جهانی روسیه توانست با یک پیروزی در برابر مراکش، یک تساوی در برابر پرتغال و کسب ۴ امتیاز، بهترین نتیجه را در تاریخ حضور ایران در مسابقات جام جهانی به دست بیاورد.

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا در پستها و نظراتت تغییرات داده ای؟

    دلیلش این است که رفته بودم سینما فیلم النضید را ببینم، متوجه شدم که از آنجایی که اتقاقاً این سینما هم قبلاً اصطبل ملیجک بوده است هنوز هم بوی اصطبل می دهد. حالا چطور شده بود که همه ریخته بودند سر این بنده ی حقیر بجای اینکه فیلم را تماشا کنند و داشتند این بنده ی حقیر را تماشا می کردند که آیا تویی که راه مقابله با تروریستهای اقتصادی را ارائه داده ای؟ پس قداره ات کو؟ حالا بنده ی حقیر هم سعی دارم که شمشیر خوئد را پنهان کنم و نشان کسی ندهم و در ضمن به آنها هم حالی کنم که به قداره تان خیلی ننازیدها! خلاصه از آنها که آیا تو خیلی فکر می کنی که انقلابی هستی؟ و از این بنده ی حقیر که آیا شما فکر نمی کنید که خیلی حجتیون هستید؟ و همینطوری داستان ادامه داشت و از سینما هم که بیرون آمدم هنوز بوی داخل سینمای اصطبلی می آمد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    زِیارة الزَّهراءِ (سَلامُ الله عَلیها) :

    السَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ ، إِمْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِما امْتَحَنَکِ صابِرَةً ، أَنا لَکِ مُصَدِّقٌ صابِرٌ عَلى ما أَتَى بِهِ أَبُوکِ وَوَصِیُّهُ صَلَواتُ الله عَلَیْهِما ، وَأَنا أَسْألُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلاّ أَلْحَقْتِیِنی بِتَصْدِیقِی لَهُما ، لِتُسِرَّ نَفْسِی ، فَاشْهَدِی أَنِّی طاهِرٌ [٥] بِوَلایَتِکِ وَوَلایَةِ آلِ بَیْتِکِ صَلَواتُ الله عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ [٦].


    أیضاً زِیارتُها علیها‌السلام بِروایة اُخرى

    السَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ ، إِمْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ ، وَکُنْتِ لِما امْتَحَنَکِ بِهِ صابِرَةً ، وَنَحْنُ لَکِ أَوْلِیاء مُصَدِّقُونَ ، وَلِکُّلِ ما أَتى بِهِ أَبُوکِ صلى‌الله‌علیه‌وآله ، وَأَتى بِهِ وَصِیُّهُ علیه‌السلام مُسَلِّمُونَ ، وَنَحْنُ نَسأَلُکَ اللّهُمَّ إِذْ کُنّا مُصَدِّقِینَ لَهُمْ ، أَنْ تُلْحِقَنا بِتَصْدِیقِنا بِالدَّرَجَةِ العالِیَةِ ، لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوَلایَتِهِمْ علیهم‌السلام [2].


    1 ـ جمال الاسبوع : ٣٢ ، فصل ٣.

    2- جمال الاسبوع : ٣٢ ، فصل ٣.


    مفاتیح الجنان، ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی

    http://lib.eshia.ir/10505/1/108

    حمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، سید ابن طاووس، صص 31-32

    http://lib.eshia.ir/71539/1/32


    نظرات:

    (توجه بفرمایید که پست تنها راه مبارزه با تروریستهای اقتصادی به یکی از نظرات این پست بالا برگردانده شده!) :


    7 تیر 97 23:06

    تنها راه مبارزه با تروریستهای اقتصادی


    یک سری تروریستهای اقتصادی و غیراقتصادی کودتاچی زنازده ی یزیدی که به محرمات هم رحم نمی کنند همیشه موجودند که اینها را باید همه و همه از طرق پدافند غیر عامل و وزارت اطلاعات و دولت و نظام و هر کس که یک جو عقل در سر دارد و سفیه نیست هم که شده شناسایی کنند و وادارشان کنند که به توبه و بلکه انابه بپردازند. و در حقیقت باید به زور هم که شده از این دشمنان طیب و دشمنان حتی حر بن یزید ریاحی ازشان خمس و زکاتهای معوقه شان را گرفت و آدمشان کرد و سر جایشان نشاند. بعضی خمس و زکاتشان را هم نمی دهند و فقط مدعی هستند که ما اصلا چرا مالیات می دهیم. خمس و زکاتت را بده تا کودتاچی گری و حرام زادگی و لامذهبی و حیوانیت و پست تر از حیوانیتت را کنار بگذاری. همین است که به فکر خودت نمی افتی و عظمت و شکوه را فقط در شاهنشاهان و بزرگ ارتش داران و ریاستها می بینی. کی می خواهی آدم شوی ای کودتاچیها و زنازده ها و لامذهبها و دزدها و حیوانها و پست تر از حیوانها. انسان شوید و بلکه خودتان را آدم کنید.

    بنده نمی خواستم این را بنویسم اما دیدم مثل اینکه نمی شود. باید از امام حسین علیه السلام و یارانش دفاع جانانه کرد. مسئله امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. ولی دیگر یقیناً نخواهم نوشت. تحقیر تا کی؟ یعنی می خواهید حرفتان را بزنید که از کودتاچیان  و دزدها و لامذهبها و حیوانها و پست تر از حیوانها و زنازده ها و آنهایی که علم و دانش و خدا و پیغمبر را نمی خواهند را ازشان پرهیز کنید و هی می آیند مثل گربه خودشان را می مالند به تو. کی می خواهید آدم شوید ای بدبختهای بی نوا. بروید آدم شوید و دست از شیطنت خود بردارید. ببینید که اسلام چقدر شهید داده است. ببینید اسلام چقدر شهید خواهد داد. ببینید اسلام چقدر عزت دارد. آدم شوید. خودتان خودتان را آدم کنید. ای لعنت بر شیطان رجیم.

    • ۹۷/۰۴/۰۵
    • سید حمید بنی هاشمی


    نظرات (۵)


    بعضی چیزها را شما چطور سانسور می کنید؟ مثلاً اینطور:

    یک سری تروریستهای اقتصادی و غیراقتصادی کودتاچی ...ی یزیدی که به ... همیشه موجودند که اینها را باید همه و همه از طرق پدافند غیر عامل و وزارت اطلاعات و دولت و نظام و هر کس که یک جو عقل در سر دارد و سفیه نیست هم که شده شناسایی کنند و وادارشان کنند که به توبه و بلکه انابه بپردازند. و در حقیقت باید به زور هم که شده از این دشمنان طیب و دشمنان حتی حر بن یزید ریاحی ازشان خمس و زکاتهای معوقه شان را گرفت و آدمشان کرد و سر جایشان نشاند. بعضی خمس و زکاتشان را هم نمی دهند و فقط مدعی هستند که ما اصلا چرا مالیات می دهیم. خمس و زکاتت را بده تا کودتاچی گری و ... و لامذهبی و حیوانیت و پست تر از حیوانیتت را کنار بگذاری. همین است که به فکر خودت نمی افتی و عظمت و شکوه را فقط در شاهنشاهان و بزرگ ارتش داران و ریاستها می بینی. کی می خواهی آدم شوی ای کودتاچیها و ...ها و لامذهبها و دزدها و حیوانها و پست تر از حیوانها. انسان شوید و بلکه خودتان را آدم کنید.

    بنده نمی خواستم این را بنویسم اما دیدم مثل اینکه نمی شود. باید از امام حسین علیه السلام و یارانش دفاع جانانه کرد. مسئله امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. ولی دیگر یقیناً نخواهم نوشت. تحقیر تا کی؟ یعنی می خواهید حرفتان را بزنید که از کودتاچیان  و دزدها و لامذهبها و حیوانها و پست تر از حیوانها و ...ها و آنهایی که علم و دانش و خدا و پیغمبر را نمی خواهند را ازشان پرهیز کنید و هی می آیند مثل گربه خودشان را می مالند به تو. کی می خواهید آدم شوید ای بدبختهای بی نوا. بروید آدم شوید و دست از شیطنت خود بردارید. ببینید که اسلام چقدر شهید داده است. ببینید اسلام چقدر شهید خواهد داد. ببینید اسلام چقدر عزت دارد. آدم شوید. خودتان خودتان را آدم کنید. ای لعنت بر شیطان رجیم.


    یا اینطور:

    یک سری تروریستهای اقتصادی و غیراقتصادی کودتاچی ...ی یزیدی که به ... همیشه موجودند که اینها را باید همه و همه از طرق پدافند غیر عامل و وزارت اطلاعات و دولت و نظام و هر کس که یک جو عقل در سر دارد و سفیه نیست هم که شده شناسایی کنند و وادارشان کنند که به توبه و بلکه انابه بپردازند. و در حقیقت باید به زور هم که شده از این دشمنان طیب و دشمنان حتی حر بن یزید ریاحی ازشان خمس و زکاتهای معوقه شان را گرفت و آدمشان کرد و سر جایشان نشاند. بعضی خمس و زکاتشان را هم نمی دهند و فقط مدعی هستند که ما اصلا چرا مالیات می دهیم. خمس و زکاتت را بده تا کودتاچی گری و ... و لامذهبی و ... از حیوانیتت را کنار بگذاری. همین است که به فکر خودت نمی افتی و عظمت و شکوه را فقط در شاهنشاهان و بزرگ ارتش داران و ریاستها می بینی. کی می خواهی آدم شوی ای کودتاچیها و ...ها و لامذهبها و دزدها و .... انسان شوید و بلکه خودتان را آدم کنید.

    بنده نمی خواستم این را بنویسم اما دیدم مثل اینکه نمی شود. باید از امام حسین علیه السلام و یارانش دفاع جانانه کرد. مسئله امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. ولی دیگر یقیناً نخواهم نوشت. تحقیر تا کی؟ یعنی می خواهید حرفتان را بزنید که از کودتاچیان  و دزدها و لامذهبها و ... و ... و آنهایی که علم و دانش و خدا و پیغمبر را نمی خواهند را ازشان پرهیز کنید و هی می آیند مثل گربه خودشان را می مالند به تو. کی می خواهید آدم شوید ای بدبختهای بی نوا. بروید آدم شوید و دست از شیطنت خود بردارید. ببینید که اسلام چقدر شهید داده است. ببینید اسلام چقدر شهید خواهد داد. ببینید اسلام چقدر عزت دارد. آدم شوید. خودتان خودتان را آدم کنید. ای لعنت بر شیطان رجیم.


    یا یحتمل باز هم سانسور می خواهد؟ یا سانسور نمی خواهد و بلکه مبارزه با هوای نفس می خواهد. مسئله اینجا این است که یک انقلاب درونی ای می خواهد که کسی از طرف یزید حرکت و مهاجرت و عزیمت عظیمی کند و بسمت امام حسین علیه السلام رو آورد و حسینی شود. خودش باید بفهمد که آن هواهای نفسانی و شهوانی را چطور مهار کند و بلکه شربت شهادت را سر بکشد و توبه و انابه کند و از نو آدم شده و حتی کارخانه های آدم سازی جهانی راه بیاندازد و بلکه کربلایی و حسینی و مدافع حرم شود. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.


    وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ


    أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ



    بعضی یحتمل اینجا اشکال می کنند که آن ذاکر مومنی را همه دنبالش هستند که می تواند آن نورانیت و نیروی مثبتی را ایجاد کند که حول او را احاطه کند و حتی صاعقه نیز در او اثر نداشته و بلکه خود قادر است که از آن صاعقه ها خلق کند! البته بعضی دیگر اینجا ایراد خواهند کرد که چنین تخیلاتی بیشتر شبیه خدایان یونانی و بلکه هندی است که مثل زئوس و امثالهم با صواعق با هم وارد جنگ و دعوا و مناظره می شدند! داسانهای هومر اودسی و ایلیاد که نیست که تخیلات و توهمات باشد. حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی غیر از اینها است. همانطور که قبلاً هم اعلان شده بود، بنده حقیر دیگر نخواهم نوشت و متصدع اوقات دیگران نخواهم شد؛ و از خلف وعده های خود معذرت خواهی هم می نمایم!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.



    فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ

    وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ

    یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِینًا

    فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ یَنْظُرُونَ

    وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ


    ٢٣ ـ بَابُ أَنَّ الصَّاعِقَةَ لَاتُصِیبُ ذَاکِراً‌

    ٣٢٠٣ / ١. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ :

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « یَمُوتُ الْمُؤْمِنُ بِکُلِّ مِیتَةٍ إِلاَّ الصَّاعِقَةَ ، لَاتَأْخُذُهُ وَهُوَ یَذْکُرُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ ».‌

    ٣٢٠٤ / ٢. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ ، عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ ، قَالَ :

    قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « إِنَّ الصَّوَاعِقَ لَاتُصِیبُ ذَاکِراً » قَالَ : قُلْتُ : وَمَا الذَّاکِرُ؟ قَالَ : « مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ ».


    الکافی الشریف، ثقة الاسلام الشیخ الکلینی، ط دار الحدیث، جلد 4، ص 369

    http://lib.eshia.ir/27311/4/369


    البته همانطور که مستحضرید، نمی توان خیلی زود کودتاچیان را مورد قضاوت قرار داد که فرضاً تو کودتاچی هستی و تو نیستی! مثلاً گاهی اوقات خود سایت می فرماید که باید از گوگل کروم استفاده کنید اگر به مشکل برخوردید و یحتمل هم شما گوگل کروم را نصب نکرده باشید و مثلاً از انترنت اکسپلورر استفاده می فرمایید.

    یا یحتمل حتی شما می خواهید بروید دیدن دوستان و آشنایان و اقوام و دارید با ماشین هی دور می زنید که جای پارکینگ پیدا کنید، و رادیو قران هم دارید گوش می دهید و می فرماید یک دور دیگر هم بزن و بلکه بالاخره پارکینگی پیدا کردی. آقایان خانمها، رادیو قرآن هم پس کودتاچی است! اینطور نمی شود قضاوت کرد چرا که یحتمل این یک تصادفی بوده است که در ذهن شما شکل گرفته است چرا که از آیات یا گفته های مجری برنامه آن چیزی را برداشت کرده اید که خود مایلید بدان بپردازید و از جمله اینکه جای پارکینگ  پیدا نمی کنید. یعنی نباید هم همیشه زود قضاوت کرد.

    اما یک امری هست که در صبر و تامل خیلی مسئله ی مهمی هم هست. و آن اینکه یک وقت هست که شما علم و دانش را سلطان فرض می کنید و می خواهید که بدان دست یابید و اما چون بعضی دیگر هستند که می دانند علم و دانشی را که شما دنبالش هستید برای شما ارزشمند است، همان علم و دنش را لگدمال می خواهند کنند. و چرا؟ چون می خواهید به علم و دانش ارزش دهید و مقام آنرا در جامعه بالا ببرید و آنرا سلطان به حساب آورید و لذا خود جیره خوار آن شوید و دیگران را نیز بدان راه دهید. و اما هم او که بدنبال علم در همین اجتماع است و صاحب کرسی است و صاحب اختیار و قدرت است و صاحب منبر است، خود به سخنوری درآمده و علم شما را زیر سوال می تواند ببرد چرا که این علمی است که یک جایگاهی است از کل جایگاه هایی که علم می تواند داشته باشد و یک جایگاه خاصی از کل جایگاه های عمومی و خصوصی و عام و خاص علم و دانش است. و حالا شما هی سعی کنید که بروید توی دعوا که بابا داری حق ما را چقدر می خوری؟ می فرماید اینقدر بی خودی ناراحتی نکن. می فرماید یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. می فرماید یک کمی عناب بخور بلکه بهتر فرق بین عناب و اناب را فهمیدی! می فرماید که آنکه می خواهد حرفهای گنده گنده بزند و شعر و نثر در بالاترین سطوح ادبی بفرماید، اول باید خوب صرف و نحو ساده را لااقل فراگرفته باشد و به لغت معنی درست پرداخته باشد تا بتواند فرق بین مئونة و معونة را مثلاً در زیارت امیرالمومنین در روز الغدیر از حضرت امام علی النقی علیه السلام را بداند:


    إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضٰاقَتْ عَلَیْکُمُ اَلْأَرْضُ بِمٰا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ أَنْتَ وَ مَنْ یَلِیکَ وَ عَمُّکَ اَلْعَبَّاسُ یُنَادِی اَلْمُنْهَزِمِینَ یَا أَصْحَابَ سُورَةِ اَلْبَقَرَةِ یَا أَهْلَ بَیْعَةِ اَلشَّجَرَةِ حَتَّى اِسْتَجَابَ لَهُ قَوْمٌ قَدْ کَفَیْتَهُمُ اَلْمَئُونَةَ وَ تَکَفَّلْتَ دُونَهُمُ اَلْمَعُونَةَ فَعَادُوا آیِسِینَ مِنَ اَلْمَثُوبَةِ رَاجِینَ وَعْدَ اَللَّهِ تَعَالَى بِالتَّوْبَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ ثُمَّ یَتُوبُ اَللّٰهُ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عَلىٰ مَنْ یَشٰاءُ وَ أَنْتَ حَائِزٌ دَرَجَةَ اَلصَّبْرِ فَائِزٌ بِعَظِیمِ اَلْأَجْرِ


    خوب، و حالا یک بنده خدایی که این میانها ایمانش یحتمل سست هم شده باشد و روزی صد آیه و بلکه روزی یک آیه را هم تلاوت نکند، این احادیث را درست متوجه نشود که صاعقه به ذاکرین اصابت نمی کند. سوای سست ایمانان و از دین برگشته هایی که این مسائل را همه و همه را زیر سوال می برند، یعنی این خود یک سوالی هم هست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که این چه داستانی است و این چه حدیثی است و بلکه اصلا مسئله چیست؟ چرا که مگر می شود صاعقه ای بزند و به مومنی اصابت نکند چرا که ذاکر است؟ این از لحاظ علمی چه حسابی دارد که به مومن ذاکر اصابت نمی کند و حتی به مومن نیز یحتمل اصابت کند و حالا به کافر و منافق و مشرک که دیگر حتماً می تواند اصابت کند. این سوال اتفاقاً یک سوال خیلی خوبی هم هست.

    سوال از همین نوع است که بالاخره وقتی گلوله و توپ و تانک و هواپیما دارد حمله می کند و بمب و تیر و تفنگ می زند، آیا مومن و غیر مومن می شناسد؟ مگر می شود؟ از آن بالاتر، اگر کسی قدرت هسته ای داشت و بمبهای عظیم اتمی و هسته ای داشت، آیا ممکن نیست دیگر همچون نمرود یک پشه ای او را از پا دربیاورد و جان او را بگیرد؟ چه مومن قدرت هسته ای داشته باشد و چه کافر، چه فرقی می کند؟ بله؟ نفهمیدم، یعنی می فرمایید که اینجا هم هیچ فرقی نمی کند؟ می فرمایید که پشه سراغ مومن و ذاکر مومن هم می رود و سراغ کافر و منافق و مشرک هم می رود؟ امام و سفیه و غیر سفیه هم ندارد؟ همه و همه یکی است؟ نخیر اینطور نیست!

    این را بعضی یحتمل یک ادعای کذبی بشمارند ولی آنجایی که عصاها نیز با هم فرقها دارند و هر عصایی هم عصای حضرت موسی علیه السلام نمی شود و عصا و عصی و عسی هم فرقها دارند که کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ . و لذا یک ذاکری را یحتمل بیابیم که نماز استسقاء هم بخواند و آنگاه نه تنها باران ببارد و بلکه باران همراه با صاعقه باشد. و دیگری نیز ذاکری باشد که ذکر او نه ذکر خدا است و بلکه ذاکری است شیطانی و خود او را صاعقه می گیرد.

    بنده داشتم دنبال مدرسه ی کوپنهاگ می گشتم در رابطه با فیزیک کوانتم می گشتم، و دیدم که در رابطه با دین و مذهب نیز چنین مدرسه ای موجود است که گروه های مینمالیست و ماکسیمالیست در مقابل هم واقعند. و این سوال را مطرح می کنند که خود تورات (و یحتمل انجیل را زیر سوال نمی برند و منظورشان عهد قدیم است و نه عهد جدید) تا چه حد استنادهایش واقعی است و مثلاً عصای حضرت موسی تا چه حدی صحت دارد؟! و این را وصل می کنند که آیا اسرائیلی در عهد باستان موجود بوده است یا خیر؟ و یحتمل هم می خواهد آنرا به اسرائیل و به وجهی از وجوه به مشروعیت بخشیدن به رفتار اسرائیل امروزی ربط دهد. و اما می شود گفت که آیا رفتار اسرائیلیها با فلسطینیان هم از سر مشروعیت آنها است و این کار از سر مشروعیت آنها است که سر می زند؟

    https://en.wikipedia.org/wiki/Biblical_minimalism

    نه تنها چنین نیست و بلکه اصل خدا و پیغمبر و تورات را کنار گذاشته اند و خود مدعی فرعونیت شده اند! ان شاء الله صاعقه و بلکه صواعق آنها را فرا گیرد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



    https://www.ghorany.com/quran.htm


    این سایت و سایت مادرش تنزیل (Tanzil) دقیقاً هر وقت دلش بخواهد کار می کند و هر وقت بخواهد کار نمی کند. یحتمل مسئله را باید اینتراکتیوش کرد یا هست و بنده خود خبر ندارم!

    پاسخ:

    بنده حقیر یک چند وقتی دیدم که بهتر است نظرات را بطور تایید شده ارائه دهم و بس. ولی یحتمل آنرا به حالت قبل برگردانم. خیلی حوصله می خواهد! فعلاً به حالت قبل برمی گردیم و اما بنده دیگر یقیناً نخواهم نوشت. همه اش تحقیر همه اش تحقیر. آن هم تحقیر فقیر و بیچاره ها. این دیگر غیر قابل تحمل است و باید یقیناً یک کاری کرد.


    وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

    15 سوره 31


    وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ

    34 سوره 38


    قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ

    24 سوره 38


    وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ

    17 سوره 39

    پاسخ:

    این هم خود یک نوع کودتاچی گری نیست که حتی بعضی سایتهای قرآنی نیز یک وقت کار می کنند و یک وقت دیگر کار نمی کنند و حالت دلبخواهی برای خود دارند؟ لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    7 تیر 97 15:43

    ۱. وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿آل عمران: ٤٩﴾
    ۲. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿المائدة: ٦٠﴾
    ۳. وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴿یوسف: ٤٥﴾
    ۴. قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿الکهف: ٧٨﴾
    ۵. وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّـهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿الحج: ٧٢﴾
    ۶. هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿الشعراء: ٢٢١﴾
    ۷. وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿العنکبوت: ٨﴾
    ۸. وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَىٰ أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿لقمان: ١٥﴾
    ۹. قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾


    دیروز ظهر این بنده ی حقیر رفتم مدرسه ی شهید مطهری برای نماز. بعد از نماز یک صفحه از قرآن کریم تلاوت شد که صفحه ای است که با سوره ی مبارکه ی الممتحنه شروع می شود و به آیه ی 5 ختم می شود. در این تلاوت اشتباهاً انَبنَا را قاری محترم انبَنَا خواندند. و دوباره که وقتی تذکر داده شد که انَبنا است نیز ایشان متوجه نشدند. و باز همان انبَنَا خواندند.
    نکته اینجا است که اگر شما ریشه ی انب را بدون حرکاتش جستجو کنید، حدود 50 الی 60 آیه نتیجه می دهد. اگر حرکت درست را که بدنبالش هستید یعنی انَب را جستجو کنید 9 نتیجه های بالا را می دهد. ولی غلط نکنم همین یک آیه ی سوره ی الممتحنه است که نتیجه ی مورد نظر هم هست چرا که نتیجه های دیگر همه از نوع الف ای است که با حرکت از نوع ضمه او همراه است و نه فتحه. و لذا توجه بفرمایید که در واقع انَب از همان ریشه ی لغت اناب و انابه و به معنای توبه و انابه و بازگشت است. و الیک انبنا و الیک المصیر.
    این یکی را وقتی انسان دارد اناب را جستجو می کند، پیدایش نمی کند!
    یک فیلمی بیرون آمده است که بنده پیشنهاد نمی کنم شما بروید آنرا ببینید. بنده نیز آنرا ندیده ام. و اما اسم فیلم قدیس پولوس (Saint Paul) است. اهمیت این فیلم از آنجا است که یحتمل با داستان سوره ی مبارکه ی یس نقاط عطفی دارد و لوقا که انجیل لوقا و اعمال رسولان در انجیل نیز از نوشته های او است نیز بر حسب ویکیپدیا از شاگردان پولوس و اهل انطاکیه است. ولی یحتمل پولوس خود از حوارییون حضرت مسیج علی نبینا علیهم السلام نبوده است. به هر حال، یک نکته ای که در مورد پولوس معروف است باز غلط نکنم حضرت آیت الله امامی کاشانی در صدا و سیما یک بار هم فرمودند که او بوده است که گفته است خوردن گوشت خوک که در هم اسلام و هم برای یهود حرام است برای مسیحیان اشکالی ندارد! و اما آنطور که در خبر است اینکه پولوس چطور بوسیله ی نرو، پادشاه روم وقت، زندانی و محکوم به اعدام می شود هم یحتمل از متون داستان فیلم باشد. برای سفاکی نرو نیز خود داستانها هست! 
    و اما راجع به لامپهایی که یحتمل سوخته اند و باید دوباره بازسازی شوند در پدافندهایی که در زمان جنگ آقای روحانی فرمودند نیز بنده یک نکته ای را عرض کنم که این موضوع اتفاقاً نکته ی مهمی هم هست که از جمله نکاتی است که در ال اچ سی دانشجویان و دانشمندان ما رویش کار می کنند که بسیاری سنسورهای ریز ریزی موجودند که در آشکارسازی انواع برهمکنشها استفاده می شوند. بنده خود یادم می آید که در کنفرانسی که راجع به ذره ی تاپ بود، یکی از دانشجویان دانشمندان جوان تا آنجایی که یادم هست در همین زمینه ها کار کرده بود و بنده نیز کنجکاو بودم که داستان از چه قرار است و این را چطور می خواهد غلط نکنم به توپولوژی هم ربط دهد. البته بنده یحتمل هیچ گاه نتوانستم پاور پوینت او را دانلود کنم که این خود مسئله ای دیگر است! 
    مسئله ی آخر اینکه بنده به کتابدار کتابخانه ی ایرانشناسی کتابخانه ی مجلس هم گفتم که فضولی است و اما بالاخره عکسهای مستشرقین و ایرانشناسانی که بالای قفسه های کتابها قرار داده اند را کمی پایینتر و در معرض دید می گذاشتند که مردم بتوانند نوشته هایش را درست بخوانند و ببینند اینها واقعاً کیستند و که بوده اند یا هستند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    6 تیر 97 19:19

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی ۚ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿١﴾ إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ ﴿٢﴾ لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ ۚ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ ۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٣﴾ قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٤﴾ رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا ۖ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٥﴾ لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ ۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿٦﴾ عَسَى اللَّـهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً ۚ وَاللَّـهُ قَدِیرٌ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٧﴾ لَّا یَنْهَاکُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ﴿٨﴾ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٩﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ اللَّـهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ ۖ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ ۖ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ ۖ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ۚ وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ۚ ذَٰلِکُمْ حُکْمُ اللَّـهِ ۖ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿١٠﴾ وَإِن فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿١١﴾ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَىٰ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّـهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ ۙ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّـهَ ۖ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ ﴿١٣



    این نکته ی مهمی است که هر کسی سعی کند که با نزاکت فحش نخورد!

    • سید حمید بنی هاشمی
    • ۰
    • ۰

    بیش از دو ساعت داشتم به آقای دکتر ظریف همینجا می نوشتم در مقابل آنچه ایشان در مورد اصولگرایان هم بهتر از اصلاح طلبان نیستند و مسئله فقط دولت آقای روحانی نیست و بلکه نظام را هدف گرفته اند و ..... همیچین که آمدم انتشارش دهم و بلکه می خواستم کپی اش را در حافظه نگه دارم، یک مرتبه دود شد رفت هوا! خدا لعنت کند هر چه مردم آزار است! کی این کار را کرد؟ بنده دیگر اینجا نخواهم نوشت! این آخرش است.

    ٤٤٠ / ٢. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، قَالَ :

    سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالى ـ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ علیه‌السلام عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً ، وَإِنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولاً ، وَإِنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلاً ، وَإِنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلاً قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ [٤] إِمَاماً ، فَلَمَّا جَمَعَ [٥] لَهُ الْأَشْیَاءَ ، قَالَ : ( إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً ) قَالَ : « فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ : ( وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ )» ، قَالَ : « لَا یَکُونُ السَّفِیهُ إِمَامَ التَّقِیِّ ».


    https://arxiv.org/abs/1806.08270

    https://arxiv.org/abs/1805.03657


    مقالات بالا راجع به گروه های لی خطی خاص و از جمله ماتریسهای خطی خاص nxn, 2x2, 3x3 یا درباره ی نظریه های همدیسی هم-مجموعه ای (coset CFT) می باشند. یک مسئله ای که در مورد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا روشن می شود این است که ما چطور می توانیم فقط در فقه بحث کنیم و در عین حال داریم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی نیز بحث می کنیم! یعنی یکی دیگری را نتیجه می دهد بدون اینکه از محتوای خاص و حتی عام و عمومی آن یحتمل بطور خودآگاه و ناخودآگاه آگاهی و فهمی داشته باشد. نه اینکه نمی تواند چنین باشد، ولی مسئله این است که وقتی منطق را بررسی می کنید؛ یحتمل منطق، منطق ادبیات در بالاترین سطوح است. و حال آنکه وقتی صرف و نحو همین ادبیات را بررسی می کنید، یحتمل صرف و نحوی خیلی ساده هم داشته باشد هر چند که بتوان آنرا به بهترین وجهی به شعر نیز درآورد.

    این است که بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا سنایی را به حکیم سنایی خطاب می کنند در حالی که بعضی دیگر او را منحرف یا حتی شیطانی نیز بدانند. مووضوع این است که اگر مثلاً فردی دچار عمل شیطانی هم شده است، معنایش این نیست که او نمی تواند با در دست داشتن یا حتی میل به دست یافتن حکمت متعالیه آنگاه به اذن الله حکیم الهی نیز شود چرا که خدا گناهان را می بخشد چنان که از برگ توت اطلس حریر نیز می توان ساخت.


    درگه خلق همه زرق و فریبست و هوس

    کار درگاه خداوند جهان دارد و بس

    هر که او نام کسی یافت ز آن درگه یافت

    ای برادر کس او باش و میندیش از کس

    بندهٔ خاص ملک باش که با داغ ملک

    روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس

    گر چه با طاعتی از حضرت او «لا تامن»

    ور چه با معصیتی از در او «لا تیاس»

    ور چه خوبی به سوی زشت به خواری منگر

    کاندرین ملک چو طاووس بکارست مگس

    ساکن و صلب و امین باش که تا در ره دین

    زیرکان با تو نیارند زد از بیم نفس

    کز گران سنگی گنجور سپهر آمد کوه

    وز سبکساری بازیچهٔ باد آمد خس

    تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک

    برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس

    همره جان و خرد باش سوی عالم قدس

    نه ستوری که ترا عالم حسست جرس

    پوست بگذار که تا پاک شود دین تو هان

    که چوبی پوست بود صاف شود جوز و عدس

    عاشقی پرخور و پر شهوت و پر خواب چو خرس

    نفس گویای تو ز آنست به حکمت اخرس

    رو که استاد تو حرصست از آن در ره دین

    سفرت هست چو شاگرد رسن تاب از پس

    نام باقی طلبی گرد کم آزاری گرد

    کز کم آزاری پر عمر بماند کرکس

    در سر جور تو شد دین تو و دنیی تو

    که نه شب پوش و قبابادت و نه زین نه فرس

    چنگ در گفتهٔ یزدان و پیمبر زن و رو

    کنچه قرآن و خبر نیست فسانه‌ست و هوس

    اول و آخر قرآن ز چه «با» آمد و «سین»

    یعنی ندر ره دین رهبر تو قرآن بس

    آز بگذار که با آز به حکمت نرسی

    ور بیان بایدت از حال سنایی بر رس

    البته حالا بعضی مسئله را وارونه می کنند و بجای اینکه در فکر توبه و عنابه و ندبه به درگاه الهی باشند که خدایا از گناهان ما در گذر، برعکس می پندارند که اگر یک فردی که به کارهای شیطانی هم افتاده بوده است توانسته است به حکمت برسد، و لذا دیگر توبه چرا؟ یعنی راه را وارونه می رود چرا که در وارونگی خود گیر کرده است. و آن معنایی که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نهفته است این است که حتی المقدور از چنین وسوسه های شیطانی و دوقطبیها و دوگانها و وارونگیهای مهلکی جلوگیری شوند. الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین. از حکیم آموختن خوب است و اما از معصوم و امام و نبی و رسول آموختن و یاد گرفتن و الگو قرار دادن چیز دیگری است همانطور که از یک حکیم و مبارز و لیدر و الگوی ملی نیز یک مبارز و حکیم و لیدر والگوی دیگری می تواند یاد بگیرد؛ و اما آیا زاد المسافر او چیست و راه نجاتش کدام است و نجات دهنده اش هم کیست؟ یعنی آیا اگر ما چندین نجات دهنده و منجی در عالم داشته باشیم هم می شود؟ یا نجات دهنده فقط یکی است و آن هم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و بس، چرا که همه ی مدبرات و فرشتگان و انبیاء و اوصیاء و رسل نزد او و لاغیر جمع هستند!

    "ما معتقدیم که در این باره اطلاعات کم است. شما حالا چه اعتقاد دارید، من نمی دانم؛ بنده شخصاً اعتقادم بر این است که در این زمینه، خیلی اطلاعات کمی وجود دارد. برای خاطر اینکه خود بنده هم قبل از آنکه در این زمینه بگردم و مطالعه کنم و یک چیزی بخواهم به دست بیاورم، یک اطلاعات خیلی مبهم و مجملی داشتم؛ بعد که وارد شدم و یک نگاه کردم، دیدم نه، خیلی حرف هست، خیلی مسائل هست، خیلی نگفته ها هست، آن قدر از این نگفته ها هست که اگر کسی بگوید شیعه ائمه ی خود را اصلاً نشناخته، خیلی نباید تعجب کرد و حمل بر مبالغه کرد، این بحث دیروز بود."

    از کتاب همرزمان حسین علیه السلام، ده گفتاراز  حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم، مححرم الحرام 1393 هجری قمری، بهمن ماه 1351 هجری شمسی، هیئت انصار الحسین تهران. ص 27.

    2 - علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن خالد بن عمارة، عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): إذا حیل بینه وبین الکلام [5] أتاه رسول الله (صلى الله علیه وآله) ومن شاء الله [6] فجلس رسول الله (صلى الله علیه وآله) عن یمینه والآخر عن یساره فیقول له رسول الله (صلى الله علیه وآله): أما ما کنت ترجو فهوذا أمامک وأما ما کنت تخاف منه فقد أمنت منه، ثم یفتح له باب إلى الجنة فیقول: هذا منزلک من الجنة فإن شئت رددناک إلى الدنیا ولک فیها ذهب وفضة، فیقول: لا حاجة لی فی الدنیا فعند ذلک یبیض لونه ویرشح جبینه [1] وتقلص شفتاه وتنتشر منخراه وتدمع عینه الیسرى فأی هذه العلامات رأیت فاکتف بها فإذا خرجت النفس من الجسد فیعرض علیها کما عرض علیه وهی فی الجسد فتختار الآخرة فتغسله فیمن یغسله وتقلبه فیمن یقلبه فإذا أدرج فی أکفانه ووضع على سریره خرجت روحه تمشی بین أیدی القوم قدما وتلقاه أرواح المؤمنین یسلمون علیه ویبشرونه بما أعد الله له جل ثناؤه من النعیم فإذا وضع فی قبره رد إلیه الروح إلى ورکیه ثم یسأل عما یعلم [2] فإذا جاء بما یعلم فتح له ذلک الباب الذی أراه رسول الله (صلى الله علیه وآله) فیدخل علیه من نورها وضوئها وبردها وطیب ریحها.
    قال: قلت: جعلت فداک فأین ضغطة القبر؟ فقال: هیهات ما على المؤمنین منها شئ والله إن هذه الأرض لتفتخر على هذه، فیقول: وطأ على ظهری مؤمن ولم یطأ على ظهرک مؤمن وتقول له الأرض: والله لقد کنت أحبک وأنت تمشی على ظهری فأما إذا ولیتک فستعلم ماذا أصنع بک، فتفسح له مد بصره.

    الکافی الشریف، جلد3، صص 129-130

    http://lib.eshia.ir/11005/3/130

    وقتی ذات اقدس اله فرشته‌ها را معرفی می‌کند، در سوره مبارکه «انبیاء» می‌فرماید: (بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ)[1] فرشته را بندگان کریم می‌داند و معرّفی این کرامت را به این دو عنصر محوری قرار می‌دهد که نه اهل افراط‌ا‌ند نه اهل تفریط‌ا‌ند. این جمله (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) این به منزله حدّ تامّ کرامت است؛ (بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ) چرا؟ چون نه جلو می‎افتند نه دنبال، این اصل اوّل که ذات اقدس اله در سوره «انبیاء» فرشته‌ها را به عنوان بندگان مکرّم معرفی می‌کند.
    اصل دوم اینکه در زیارت «جامعه» وجود مبارک امام هادی(ع) ائمه اهل‌بیت را به عنوان عباد مُکرم معرفی می‌کند. در زیارت «جامعه» که در هر مشهدی از مشاهد مشرّفه می‌شود این زیارت‌ها را قرائت کرد، به بارگاه ملکوتی ائمه(علیهم السلام) عرض می‌کنیم «سلام بر شما ای کسانی که بندگان مکرّم الهی هستید. این عباد مکرّم در زیارت «جامعه» وصف ائمه(علیهم‌السلام) است؛[2] یعنی اینها هم (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
    اصل سوم آن است که این زیارت‌ها درس کرامت به ما می‌دهد؛ یعنی می‌توان به مقام کرامت رسید، به مقام فرشتگان رسید؛ البته فرشته‌ها درجاتی دارند، برخی حاملان عرش الهی‌اند، بعضی در قلب پیغمبر(ص) جای دارند:(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین‏ * عَلی‏ قَلْبِکَ[3] برخی هم جزء مدبّرات امرند، این‌طور نیست که همه ملائکه در یک رشته باشند.
    کرامت انسانی به سبب جایگاه خلیفه اللهی
    اصل چهارم آن است که ذات اقدس اله انسان‌ها را به عنوان بندگان کریم معرفی کرد:(لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏)[4] اگر کسی فرزند آدم بود، فرزند خلیفه‌ًْالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمی از کرامت دارد. اینکه خدای سبحان می‌فرماید: (لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏) برای آن است که انسان ذاتاً کریم نیست (أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏)[5] چنین موجودی نمی‌تواند کریم باشد؛ ولی وقتی (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهًْ)[6] شد، ائمه(علیهم السلام) بالاصاله، شاگردان آنها بالطبع خلیفه‌الله شدند، هر خلیفه‌ای حرف مستخلف‌عنه را می‌زند اوّلاً؛ حوزه استخلافی خود را در می‌یابد ثانیاً؛ چون حرف مستخلف‌عنه را می‌زند نه حرف خود را، حرف کریمانه کریم را می‌زند و چون حوزه استخلافی خود را در می‌یابد، کار کریمانه می‌کند، می‌شود کریم. اگر خدا در قرآن کریم انسان‌ها را، جامعه انسانی و دینی را، جامعه کریم معرفی کرد، فرمود: (لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏)؛ چون این کریم این انسان، خلیفه الله است یک؛ الله هم ذاتاً کریم است دو؛ هر خلیفه‌ای باید حرف مستخلف‌عنه را بزند، سه؛ حرف او را در حوزه استخلافی خود پیاده کند، چهار؛ می‌شود کریم (لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏). اگر ـ معاذ الله ـ این امور اربعه را رعایت نکرد (إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعام‏)[7] اگر کسی نان خلافت را خورد، حرف خودش را زد، امضای از طرف او را محترم شمرد، ولی کار خودش را انجام داد، این خود را می‌پرستد نه الله را، بنابراین راه برای فرشته شدن باز است.
     این آیات توانست حکما و بزرگانی مثل حکیم سنایی را تربیت کند، آنها به این فکر بودند که انسان می‌تواند فرشته شود. آن بخش‌هایی از قرآن کریم که می‌گوید فرشتگان در خدمت مؤمنین‌اند، اگر مؤمنی رحلت کند عده‌ای از ملائکه به کنار بستر احتضار او می‌آیند و به او سلام عرض می‌کنند: (الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهًْ طَیِّبین‏)؛[8] یعنی عده‌ای در حال احتضار که بسترشان بستر مرگ است، کسی آنها را نمی‌بیند آنها هم کسی را نمی‌بینند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار که عده‌ای در رنج جان دادن‌ هستند، این عده میزبان ملائکه‌اند، فرشته‌ها به حضور اینها می‌آیند، سلام عرض می‌کنند، می‌گویند درهای بهشت برزخی باز است. مؤمن هیچ رنجی در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است که سخت است برای مؤمنِ کریم نیست.
    لذت مرگ برای مومن
    مرحوم کلینی(رض) در کافی در کتاب الجنائز [9] دارد: هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست. اگر کسی هشتاد سال، نود سال، کمتر و بیشتر زندگی کرد، لذّت‌هایی را در دوران جوانی و غیر جوانی بُرد، هرگز لذّت مرگ را نمی‌توان با لذایذ دیگر تشبیه کرد. او می‌گوید وجود مبارک پیغمبر در بالین محتضر می‌آید، امیرالمؤمنین می‌آید، فاطمه زهرا می‌آید، امام حسن و امام حسین(علیهم السّلام) می‌آیند. مرحوم کلینی این حدیث نورانی را نقل می‌کند که این شخص اینها را نشناخت، فقط می‌بیند بستر او در اتاقی است که نورانی و معطّر است؛ اما کسی را نمی‎شناسد. کسی اینها را معرفی می‌کند، می‎گوید اینکه پیشاپیش همه ایستاده است وجود مبارک پیغمبر است، آنکه در کنار اوست وجود مبارک امیرالمؤمنین است. مرحوم کلینی این جمله را نقل می‎کند، می‎گوید این حدیث را برای همه نقل نکنید! برای اینکه خیلی‎ها متوجه نمی‌شوند که آنجا جای محرم و نامحرم نیست. بعد می‌گوید این بانوی باعظمت که در کنار علی‌بن‌ابیطالب ایستاده است، این مادر شما فاطمه زهراست. چه شرفی بالاتر از این، چه کرامتی بالاتر از این! آن یکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان این است که دستمان به ضریح سالار شهیدان برسد؛ اما وقتی در بستر مرگ ببینیم ملائکه می‌گویند این یکی حسین‌بن‌علی است؛ چه شرفی بالاتر از این! ما چرا اینها را از دست بدهیم. اینها راه‌ رسیدن است. اگر قرآن کریم این آیات را بیان کرد؛ آنگاه حکیم سنایی شاگرد این مکتب، اینها را به نظم در می‌آورد. می‌گوید چرا شما ملائکه و فرشته نمی‌شوید، شما که نمی‌خواهید جبرئیل و میکائیل بشوید. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات، فراوانند.
    تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک  
     برگ توت است که گشتست بتدریج اطلس[10]
     حرف حکیم سنایی این است که می‌گوید شما در تمام کُره زمین، فرشی به گرانی و ارزش و اهمیت اطلس و پرنیان دارید؟ ما فرشی بالاتر از فرش ابریشم داریم؟ پرده‌ای گرانبهاتر از ابریشم داریم؟ پارچه‌ای گرانبهاتر از اطلس داریم؟ نخیر! حرف حکیم سنایی این است؛ این پارچه ابریشم قبلاً برگ توت بود که این را در سطل زباله می‌انداختند، وقتی این برگ توت مکتب رفت، مدرس و مدرسه رفت، نزد استاد رفت، در خدمت
    کرم ابریشم قرار گرفت شد پرنیان.
    خاموشی و سکوت، کلید رسیدن به حکمت
    به وجود مبارک امام رضا(ع)عرض کردند که یکی از نشانه‌های حکمت را به ما بگویید، فرمود :خاموشی؛[11] آدم اینقدر پرحرف نیست، هر حرفی را نمی‌زند، هر حرفی را نمی‌شنود، این همه کتاب‎ها، آیات الهی، تفسیر قرآن، نهج البلاغة و روایات اهل بیت، اینها را آدم کنار بگذارد وبه دنبال حرف‌های فضای مجازی و امثال مجازی بگردد؟! فرمود صَمْت و ساکت بودن، مکتبی است که عده‌ای تلاش و کوشش می‌کردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفی را نزنند، سکوت را یاد بگیرند؛ بعد از اینکه این دوره را گذراندند، تمرین کردند؛ بعد از مدتی ساکت شدند و ورّاجی و پرحرفی نکردند، شدند سکّیت، از این مرحله به بخش سوم رسیدند شدند ابن‌السّکیت؛ این کلمه «ابن و أب» که می‎گویند ابوالفضائل، ابو فاضل، اینها نشانه صاحب و داشتن است، ابن‌السّکیت که از علمای بزرگ بود؛ یعنی او آنقدر مسلط بود که جلو دهانش و قلمش را می‌گرفت.
    آدم وقتی مواظب زبانش باشد، مواظب قلمش باشد، خدای سبحان به مکتوبات و به این ملفوظات قسم یاد می‌کند چه چیزی بهتر از این، اگر به قمر قسم یاد می‌کند چون نور می‌دهد، اگر به قلم قسم یاد می‌کند چون نور می‌دهد، مگر خدا به قلم قسم نخورد، مگر به مکتوبات قلم قسم نخورد:(ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون‏)[12] مگر لسان «احد القلمین» نیست و قلم هم «احد اللسانین» نیست. فرقی ندارد انسان چیزی بنویسد، خدا بفرماید من به مسطورات این قلم قسم یاد می‌کنم؛ چون این مسطور، این مکتوب، نور می‌دهد یا سخن بگوید ملفوظِ او به جامعه نور می‌دهد، اینها می‌شود کرامت.
    اگر در سوره مبارکه «انبیاء» کرامت را معرفی کرد که (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) همین معنا در زیارت «جامعه کبیره» آمده است با یک تفصیل بیشتری؛ چون روایات و تفسیر، شرح و بیان قرآن است. خدا فرمود ما این قرآن را نازل کردیم (لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس‏)[13] تا تو برای مردم بیان کنی! او و اهل بیت که نور واحدند برای مردم بیان کردند. فرمودند مردم جامعه سه گروه‌اند؛ یک عده تندروی دارند، یک عده کندروی دارند، یک عده با اهل بیت و قرآن‌ هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق‏».[14] در این صلوات مخصوصی که در ماه پربرکت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارک امام سجاد رسیده است همین سه ضلع آمده که متقدّم کیست؟ متأخّر کیست؟ لازم کیست؟ آن دو محرومند، آنکه ملازمِ اهل بیت است و از آنها جدا نمی‌شود «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ غَیْرِکُم‏»[15] این همیشه اهل نجات است.
    بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
     در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 5/6/96
    مرکز اطلاع‌رسانی اسرا

    [1]. انبیاء، 26 و 27.
    [2]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص525.
    [3]. شعراء، 193 و 194.
    [4]. اسراء، 70.
    [5]. قیامهًْ، 37.
    [6]. بقره، 30 .
    [7]. فرقان، 44.
    [8]. نحل، 32 .
    [9]. الکافی(ط ـ الإسلامیهًْ)، ج3، ص129ـ130.
    [10]. دیوان سنایی، قصیده90.
    [11]. قرب الإسناد (ط ـ الحدیثة)، النص، ص369.
    [12]. قلم، 1.
    [13]. نحل، 44.
    [14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص45.
    [15]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص237.


    از روزنامه ی کیهان، راه رسیدن به کرامت (خوان حکمت) یکشنبه، 3 تیر 1297

    http://kayhan.ir/fa/issue/1311/10

    وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿البقرة: ١٢٤﴾


    مرحوم علامه طباطبایی قدس سره الشریف در تفسیر المیزان، معمولاً گروهی از آیات را با هم تفسیر می کنند و اما این آیه مبارکه ی 124 سوره ی البقره را که آیه ی مهمی نیز بنظر این حقیر می رسد که باشد، به تنهایی تفسیر می فرمایند. بحثهای مختلف خواندنی ای هم دارد و در ضمن ایشان از قول استاد خود که در مورد عصمت امام از آن حضرت سوال شده بوده نیز می فرمایند:


    وقد سئل بعض أساتیذنا رحمة الله علیه : عن تقریب دلالة على عصمة الامام.

    فأجاب : أن الناس بحسب القسمة العقلیة على أربعة أقسام : من کان ظالما فی جمیع عمره ، ومن لم یکن ظالما فی جمیع عمره ، ومن هو ظالم فی أول عمره دون آخره ، ومن هو بالعکس هذا. وإبراهیم علیه‌السلام أجل شأنا من أن یسئل الامامة للقسم الاول والرابع من ذریته ، فبقی قسمان وقد نفى الله أحدهما ، وهو الذی یکون ظالما فی أول عمره دون آخره ، فبقی الآخر ، وهو الذی یکون غیر ظالم فی جمیع عمره إنتهى وقد ظهر مما تقدم من البیان أمور :

    الاول : أن الامامة لمجعولة.

    الثانی : أن الامام یجب أن یکون معصوما بعصمة إلهیة.

    الثالث : أن الارض وفیه الناس ، لا تخلو عن إمام حق.

    الرابع : أن الامام یجب أن یکون مؤیدا من عند الله تعالى.

    الخامس : أن أعمال العباد غیر محجوبة عن علم الامام.

    السادس : أنه یجب أن یکون عالما بجمیع ما یحتاج إلیه الناس فی امور معاشهم ومعادهم.

    السابع : أنه یستحیل أن یوجد فیهم من یفوقه فی فضائل النفس. فهذه سبعة مسائل هی امهات مسائل الامامة ، تعطیها الآیة الشریفة بما ینضم إلیها من الآیات والله الهادی.

    المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 1، صص 274 -275

    http://lib.eshia.ir/12016/1/274


    در بحث روایی نیز المیزان روایتی را از امام صادق علیه السلام می فرمایند:


    فی الکافی عن الصادق علیه‌السلام : إن الله عزوجل اتخذ إبراهیم عبدا قبل أن یتخذه نبیا ، وإن الله اتخذه نبیا قبل أن یتخذه رسولا ، وإن الله اتخذه رسولا قبل أن یتخذه خلیلا ، وأن الله اتخذه خلیلا قبل أن یتخذه إماما ، فلما جمع له الاشیاء قال : ( إنی جاعلک للناس إماما ) قال علیه‌السلام : فمن عظمها فی عین إبراهیم قال : ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین قال : لا یکون السفیه إمام التقی.

    أقول : وروی هذا المعنى أیضا عنه بطریق آخر وعن الباقر علیه‌السلام بطریق آخر ، ورواه المفید عن الصادق علیه‌السلام

    ...

    براء مما تعبدون إلا الذی فطرنی فانه سیهدین ) الزخرف ـ ٢٧ ، وقال تعالى : ( ولقد جاءت رسلنا إبراهیم بالبشرى قالوا سلاما قال سلام ) هود ـ ٦٩ ، والقصة ـ وهی تتضمن مشاهدة الملک وتکلیمه ـ واقعة فی حال کبر إبراهیم علیه‌السلام بعد مفارق أباه وقومه.

    وقوله علیه‌السلام : إن الله اتخذه رسولا قبل أن یتخذه خلیلا ، یستفاد ذلک من قوله تعالى : ( واتبع ملة إبراهیم حنیفا ، واتخذ الله إبراهیم خلیلا ) النساء ـ ١٢٥ ، فإن ظاهره انه إنما اتخذه خلیلا لهذه الملة الحنیفیة التی شرعها بأمر ربه إذ المقام مقام بیان شرف ملة إبراهیم الحنیف التی تشرف بسببها إبراهیم علیه‌السلام بالخلة والخلیل أخص من الصدیق فإن أحد المتحابین یسمى صدیقا إذا صدق فی معاشرته ومصاحبته ثم یصیر خلیلا إذا قصر حوائجه على صدیقه ، والخلة الفقر والحاجة.

    وقوله علیه‌السلام : وان الله اتخذه خلیلا قبل أن یتخذه اماما ، الخ یظهر معناه مما تقدم من البیان.

    وقوله : قال لا یکون السفیه امام التقى اشارة إلى قوله تعالى ، ( ومن یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه ولقد اصطفیناه فی الدنیا وانه فی الآخرة لمن الصالحین إذ قال له ربه أسلم قال أسلمت لرب العالمین ) البقره ـ ١٣١ ، فقد سمى الله سبحانه الرغبة عن ملة ابراهیم وهو الظلم سفها ، وقابلها بالاصطفاء ، وفصر الاصطفاء بالاسلام ، کما یظهر بالتدبر فی قوله : ( إذ قال له ربه أسلم ) ثم جعل الاسلام والتقوى واحدا أو فی مجرى واحد فی قوله : ( اتقوا الله حق تقاته ولا تموتن الا وانتم مسلمون ) آل عمران ـ ١٠٢ ، فافهم ذلک.

    المیزان فی تفسیر القرآن، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 1، صص 276-278 

    http://lib.eshia.ir/12016/1/276


    ترجمه ی فارسی همین مطالب نیز در ترجمه ی المیزان در همین کتابخانه موجود است! مسئله ای که اینجا مطرح است این است که امام هم عصمت دارد و هم سفیه نیست. و اما انواع و گوناگونی و واریته هایی که از انواع کارها و اعمال سفیه که امام می تواند در معرضش واقع شود از نوعی است که او را می تواند بشدت مبتلا کند و بلکه عصمت او را نیز زیر سوال می برد. این یک دلیل روشنی دارد، ولی در عمل مواجه با آن کار آسانی هم نیست. دلیلش این است که بعضی و یحتمل بعضی حتی اشکال کنند که خیلیها و بلکه اکثر مردم و نه فقط بعضی حتی امام را هم می خواهند برای مطامع دنیوی خود آنچنان که حتی آخرت خود را نیز به دنیایشان فروخته اند. و این را هم یحتمل بعضی ایراد کنند که جزو مردم سفیه هستند و نمی توان هم به آنها اشکال کرد. و اما این یک جایی غیر قابل بخشایش می شود و این آنجا است که به اسم علم و فلسفه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تنزل یافته به ریاضی فیزیک و علوم طبیعی و مادیات نیز وارد چنین دعوا و محاجه و بلکه لامذهبی ای شود. این را نمی توان از کفار و مشرکین و منافقین انتظار داشت که غیر از این باشند و حتی ما می بینیم که در مورد اهل کتاب نیز ما این مسئله را داریم که خود آنچنان با هم می توانند وارد دعوا شوند که آتشش همه ی دنیا را نیز فرا گیرد. در پست آخر آرن وال، یک لینکی دارد راجع به رابرت اوپنهایمر که در آخرش واقعا مطالبی شرم آور نوشته است و بلکه به سایتی که مدعی است پورنوگرافی است نیز ارجاع داده است و حال آنکه سایتی است برای قمار و کازینوها هر چند که یحتمل چیزهای دیگری هم دارد!

    و لذا ما یک انتظار دیگری از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که یحتمل از نظریه های ریاضی فیزیکی هم نتیجه شوند داریم. و همینطور از حوزه و دانشگاه نیز انتظار دیگری می رود که بخواهند امام زمان را با چه چیزی معامله کنند. این یک امری است که از ائمه ی جماعات و اقامه ی نماز جماعات در مساجد و حسینیه ها به حکمت متعالیه ی قرآن و اهل بیت برسیم که در جامعه ی ما نیز در سطوح مختلف رواج دارد. و اما اینکه حضرت ولی فقیه مد طله العالی می فرمایند که جامعه باید انقلابی باقی بماند از این نظر است که جامعه ی انقلابی در جمهوری اسلامی نیز لازم است برای اینکه بخواهیم به عنوان جامعه ای جهانی به امام زمان عجل الله فرجه الشریف برسیم.

    یحتمل بعضی ایراد کنند که ما که نمی خواهیم حتماً در مسابقات فوتبال جام جهانی را ببریم. البته کار خوبی هم می بود اگر می توانستیم و باید هم بتوانیم و امید داشته باشیم. و حالا جام جهانی جای خود و اما برجام چطور؟ ایا برجام را هم نمی خواهیم؟ یعنی مسئله این است که ما توافقی داشته ایم و کما بیش داریم با 5+1 که حالا یکی از آنها که همه می فرمایند اصل کاری بوده است نیز خارج شده است. و اما تیم حکیمانه و فلسفی و علمی دانشگاهی و حوزوی ای نیز پشت این مسئله برجام هست و باید باشد یا خیر که باید شبانه روزی هم کار کند و باز هم تمامی نخواهد داشت؟! ما چقدر به این جنبه ی برجام پرداخته ایم؟ یعنی یک وقت هست که شما دنبال دونده هایی برای دوی استقامت یا مثلاً دوی صد متر و امثالهم هستید که در دو و میدانی جهانی شرکت کنند. بهترین دونده ها هم همانطور که می دانید سیاه پوستان هستند. یا یک وقت هست که شما دنبال شنا هستید. اینها ورزشهایی انفرادی هم هستند. و اما وقتی دیگر شما دنبال ورزشهای تیمی هم هستید. همینطور شما در تعیین قبله و شناخت امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم می توانید انفرادی و فرادی عمل کنید و اما یک جاهایی هم باید به جماعت بپیوندید و الا مسئله غیر ممکن می شود چرا که مسئله ای است حتی ملی و بلکه فراملی و جهانی. امام زمان عجل الله فرجه الشریف برای همه ی جهان و بلکه ماورای آن است. اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا اَلْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا اَلنِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ اَلدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ اَلْقَادَةِ إِلَى سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَةَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ. این یک مسئله است که عظمت آن حضرت را ما درک کنیم و مسئله ای دیگر است که آن حضرت را در میان خود داشته باشیم و به او خدمت هم کنیم. مثل این می ماند که بنده حقیر به نماز عید فطر نروم و آنرا فقط در تلویزیون ببینم. خوب بسته به اینکه چقدر تقوای خود را تقویت کرده ام باز هم یحتمل متوجه عظمت نماز عید فطر با آن همه نمازگزار شوم. در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید، بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    Dear Aron,
    As a thought experiment, suppose that one gets the chance to meet Jesus Christ in person nowadays and Christ tells him that he has not committed any sins whatsoever in his lifetime up until when he has met Jesus. The million dollar question is if he will still be fortunate enough to be able to recognize Jesus Christ as he is; i.e. as the Savior. This same question of course might be asked in Islam concerning the Imam!
    It appears to me that when one reduces philosophy to sciences such as in analytic philosophy, e.g. in mathematical physics, one might possibly lose a great deal in descending from theology, religion, or ethics.

     وَإِن نَّکَثُوا أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ﴿التوبة: ١٢﴾

    وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿الأنبیاء: ٧٣﴾

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

    وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنصَرُونَ ﴿القصص: ٤١﴾

    وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ ﴿السجدة: ٢٤﴾
    ۱. وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿البقرة: ١٢٤﴾
    ۲. أَفَمَن کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَـٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿هود: ١٧﴾
    ۳. فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿الحجر: ٧٩﴾
    ۴. یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَـٰئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ﴿الإسراء: ٧١﴾
    ۵. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾
    ۶. إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ١٢﴾
    ۷. وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَـٰذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَىٰ لِلْمُحْسِنِینَ ﴿الأحقاف: ١٢﴾
    ۸. بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿القیامة: ٥﴾


    بنظر این حقیر می رسد که کلمه ی امام 7 بار در قرآن کریم آمده است. مورد هشتم در بالا که در آیه ی شریفه ی سوره ی القیامه آمده است، اَمامه معنایی غیر از اِمام دارد هر چند که یحتمل به آن معنا نزدیک هم باشد. در مورد اول که آیه ی 124 سوره ی مبارکه ی بقره است مربوط به گفتگویی بین حضرت حق و حضرت ابراهیم علیه السلام. و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید. (۱۲۴)  یک امری که اینجا واقع است این است که منظور از مردم ستمکار کیست؟ چرا که از فرزندان حضرت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و یعقوب و یوسف علیهم السلام تا حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم را داریم. یقیناً یک نکته ی مهم در امر امامت تقوای الهی است که در آیه ی مبارکه آمده است:  وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ۱. قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ﴿الأنعام: ٣١﴾
    ۲. وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿یونس: ١١﴾
    ۳. وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ﴿یونس: ٤٥﴾
    ۴. اللَّـهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ﴿الرعد: ٢﴾
    ۵. مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّـهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّـهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿العنکبوت: ٥﴾
    ۶. وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ وَلِقَائِهِ أُولَـٰئِکَ یَئِسُوا مِن رَّحْمَتِی وَأُولَـٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿العنکبوت: ٢٣﴾
    ۷. أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ﴿الروم: ٨﴾


    رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ ﴿غافر: ١٥﴾


    اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ

    دعای افتتاح

    البلد الامین و الدرع الحصین، ابراهیم الکفعمی العاملی، ص 195

    http://lib.eshia.ir/71752/1/195


    80 - الدرة الباهرة: قال الحسین بن علی علیهما السلام: إن حوائج الناس إلیکم من نعم الله علیکم، فلا تملوا النعم.

    درخواستهای مردم از شما از نعمتهای الهی برای شما است، از این نعمتها ملول و خسته نشوید.

    بحار الانوار، جلد 71، ص 318


    اوّلاً به مناسبت این ایّام، این ایّام تازه از ماه رمضان فاصله گرفته‌ایم و تا حدودی در حال‌وهوای رمضانی هنوز هستید و ان‌شاءالله هستیم‌؛ من یک چند جمله‌ای عرض کنم. روح خدمت، تقرّب الی‌الله است؛ همه‌ی کارهایی که شما میکنید، چه در صحن مجلس، چه در کمیسیون‌ها، چه در دستگاه‌های مرتبط با مجلس -همه‌ی این خدمات- اگر چنانچه برای خدا و در راه خدا انجام بگیرد، خدمت واقعی است و مایه‌ی تقرّب الی‌الله است؛ حقیقتاً کمترعبادتی برابری میکند با این‌جور خدماتی، درصورتی‌که برای خدا انجام بگیرد. این روح معنوی و الهی اگر حاکم بشود بر فعّالیّتهای ما، بر اقدامات ما، بر حرف‌ زدن ما، بر سکوت ما تأثیرش این است که جامعه را اعتلاء میبخشد، و انسانها را به جوهر حقیقی خودشان که مطلوب انبیای الهی است نزدیک میکند. ماها اسیر مادّه‌ایم؛ نگاه ما، چشم ما فقط مظاهر و نشانه‌های مادّه را مشاهده میکند؛ برای همین هم هست که به اینها دل میبندیم، زیبایی‌های مادّی ما را به خود جذب میکند، چشم ما بیش از این را نمیبیند وقتی در محیط مادّی گرفتار میشود. اگر معنویّت را افزایش دادیم، صفای قلب را بالا بردیم، تقرّب الی‌الله را جدّی گرفتیم، برای خدا کار کردن را تمرین کردیم و پیش رفتیم، آن روح زلالی که در شما پیش می‌آید، موجب میشود که چشمها باز بشود به مناظر زیباتری، والاتری، عالی‌تری از آنچه از این زیبایی‌ها و مطلوبهای دنیوی در دنیا ما مشاهده میکنیم.
    اگر زین خاکدان پست روزی بَر پری، بینی
    که گردونها و گیتی‌ها است مُلک آن‌جهانی را(۲)

     منظور از این «مُلکِ آن‌جهانی» فقط بهشت نیست، فقط قیامت نیست؛ در همین دنیا هم هستند و بودند افرادی که با چشم حقیقت‌بین، با چشم معنوی‌نگر حقایقی را در این دنیا دیدند و زندگی خوشی را گذراندند با نگاه به آن مناظر معنوی و الهی و نعمتهای برتر خداوندی؛ به این چیزهایی هم که ماها به آنها پابندیم، غالباً بی‌اعتنا بودند، توجّه نداشتند. در این راه میشود حرکت کرد، همه میتوانیم حرکت کنیم؛ این یک راه سنگلاخ و دشوار نیست؛ اگر چنانچه در کارهایمان همین را رعایت بکنیم که ببینیم این اقدامی که میخواهیم بکنیم، این حرفی که میخواهیم بزنیم، این قانونی که میخواهیم تصویب بکنیم، این نظر مشورتی‌ای که میخواهیم بدهیم، این حرکت خدماتی‌ای که انجام میدهیم، برای خدا است، مورد رضای خدا است، اقدام کنیم، و اگر احساس کردیم که مورد رضای خدا نیست، اقدام نکنیم؛ این ملاحظه، این دقّت از همه برمی‌آید، از همه‌ی ماها برمی‌آید. [اگر] اقدام کنیم، بتدریج ما را جلو خواهد برد، ما را زلال خواهد کرد، صفای ما را افزایش خواهد داد.

    بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس شواری اسلامی و مسئولان و کارکنان قوه ی مقننه 30 خرداد 1397

    http://www.leader.ir/fa/speech/21378/دیدار-رئیس-و-نمایندگان-مجلس-شورای-اسلامی-و-مسئولان-و-کارکنان-قوه-مقننه


    ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

    در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

    کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده

    صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی

    بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم

    ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی

    در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید

    بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی

    باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی

    مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

    تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب

    تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی

    کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیار

    تعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی

    ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت

    و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی

    ساقی بیار آبی از چشمه خرابات

    تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی

    عمریست پادشاها کز می تهیست جامم

    اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی

    گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد

    یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی

    دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان

    گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی

    جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد

    ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی

    حافظ چو پادشاهت گه گاه می‌برد نام

    رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی

     

    این درست است که شاعر می فرماید بر حکمت سلیمان اگر کسی شک کند بر عقل او خندند مرغ و ماهی. اما مسئله اینجا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در این است که تا قبل از اینکه خداوند تبارک و تعالی آن حکمت متعالیه را به حضرتش ببخشد، یحتمل آن حضرت مورد تمسخرهایی هم واقع شود و حتی وقتی آن حکمت را بدو عطا فرمود نیز باز بعضی حضرتش را مورد تمسخر قرار دهند هر چند که مرغ و ماهی هم به او خواهند خندید که او چنین می کند و یقیناً بعضی هنوز هم حکمت حضرت سلیمان را زیر سوال می برند و مورد تمسخر واقع می کنند. وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ﴿٦. بنده داشتم سایت استنفورد را راجع به جان لاک و بیشاپ جرج برکلی کمی نگاه می کردم  که نگاهی هم به سایت آرن وال انداختم که در پست اخیرش راجع به گناه و علم که منظورش ساینس به معنی علوم طبیعی است می فرماید.
    فرض بفرمایید که افرادی هستند که مدام در بندگی خدا ثابت قدمند و بلکه همیشه در مقام لقاء الله بسر برند؛ هنوز برای این افراد این مسئله واقع است که از یک طرف فراعنه و طواغیت زمان خود را چطور ملاقات کنند و از طرفی دیگر چطور به ملاقات امام زمان خود بروند و خدای ناکرده دچار گناهان کبیره و صغیره ی متعدد و متناهی و غیرمتاهی در حضور حضرتش نشوند.  اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا مِنْ بَعْدِهِ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَّ ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرٰاهُ قَرِیباً بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. فَلْیَبْکِ الباکُونَ وَإِیّاهُمْ فَلیَنْدُبِ النّادِبُونَ وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرِفِ [٢] الدُّمُوعُ وَلِیَصْرُخِ الصارِخُونَ وَیَضِجَّ الضَّاجُّونَ وَیَعِجَّ العاجُّونَ! أَیْنَ الحَسَنُ أَیْنَ الحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْناءُ الحُسَیْنِ؟ صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ! أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ أَیْنَ الخِیَرَةُ بَعْدَ الخِیَرَةِ؟ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ؟ أَیْنَ الاَقْمارُ المُنِیرَةُ؟ أَیْنَ الاَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَقَواعِدُ العِلْمِ؟ أَیْنَ بَقِیَّةُ الله الَّتِی لاتَخْلُو مِنَ العِتْرَةِ الهادِیَةِ؟ أَیْنَ المُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَیْنَ المُنَتَظَرُ لاِقامَةِ الاَمْتِ وَالعِوَجِ [٣]؟ أَیْنَ المُرْتَجى لاِزالَةِ الجَوْرِ وَالعُدْوانِ؟ أَیْنَ المُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أَیْنَ المُتَخَیَّرُ [٤] لاِعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّرِیعَةِ؟ أَیْنَ المُؤَمَّلُ لاِحْیاءِ الکِتابِ وَحُدُودِهِ؟ أَیْنَ مُحْیِی مَعالِمِ الدِّینِ وَأَهْلِهِ؟ أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ المُعْتَدِینَ؟ أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِرْکِ وَالنِّفاقِ؟ أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الفُسُوقِ وَالعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟ أَیْنَ حاصِدُ فُروعِ الغَیِّ وَالشِّقاقِ [٥] أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغ‌ِ وَالاَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلَ الکِذْبِ وَالاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبِیدُ العُتاةِ وَالمَرَدَةِ؟ أَیْنَ مُسْتَأصِلُ أَهْلِ العِنادِ وَالتَّضْلِیلِ وَالاِلحادِ؟ أَیْنَ مُعِزُّ الأوْلِیاء وَمُذِلُّ الأعداء؟ أَیْنَ جامِعُ الکَلِمَةِ [١] عَلى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ الله الَّذِی مِنْهُ یُؤْتى؟ أَیْنَ وَجْهُ الله الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوجَّهُ الأوْلِیاء؟ أَیْنَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ الاَرْضِ وَالسَّماء؟ أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الفَتْحِ وَناشِرُ رایَةِ الهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ [٢] الأَنْبِیاءِ وَأَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟ أَیْنَ الطَّالِبُ [٣] بِدَمِ المَقْتُولِ بِکَرْبَلاَء؟ أَیْنَ المَنْصُورُ عَلى مَنْ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى؟ أَیْنَ المُضْطَرُّ الَّذِی یُجابُ إِذا دَعا؟ أَیْنَ صَدْرُ الخَلائِقِ [٤] ذُو البِرِّ وَالتَّقْوى؟ أَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ المُصْطَفى وَابْنُ عَلِیٍّ المُرْتَضى وَابْنُ خَدِیجَةَ الغَرَّاءِ وَابنُ [٥] فاطِمَةَ الکُبْرى؟!  بِأَبِی أَنْتَ وَاُمِّی وَنَفْسِی لَکَ الوِقاءُ وَالحِمى. اَللَّهُمَّ أَعِزَّ نَصْرَهُ وَ مُدَّ فِی عُمْرِهِ وَ زَیِّنِ اَلْأَرْضَ بِطُولِ بَقَائِهِ اَللَّهُمَّ اِکْفِهِ بَغْیَ اَلْحَاسِدِینَ وَ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ اَلْکَائِدِینَ وَ اُزْجُرْ عَنْهُ إِرَادَةَ اَلظَّالِمِینَ وَ خَلِّصْهُ مِنْ أَیْدِی اَلْجَبَّارِینَ اَللَّهُمَّ أَعْطِهِ فِی نَفْسِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ رَعِیَّتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَمِیعِ أَهْلِ اَلدُّنْیَا مَا تُقِرُّ بِهِ عَیْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ بَلِّغْهُ أَفْضَلَ مَا أَمَّلَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ اَللَّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا اِمْتَحَى [مُحِیَ] مِنْ دِینِکَ وَ أَحْیِ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ کِتَابِکَ وَ أَظْهِرْ بِهِ مَا غُیِّرَ مِنْ حُکْمِکَ حَتَّى یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ غَضّاً جَدِیداً خَالِصاً مُخْلِصاً لاَ شَکَّ فِیهِ وَ لاَ شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لاَ بَاطِلَ عِنْدَهُ وَ لاَ بِدْعَةَ لَدَیْهِ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
     وَلِلَّـهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٨٩ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿١٩٠ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١٩١ رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿١٩٢ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿١٩٣ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩٤
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَىٰ وَمَا هُم بِسُکَارَىٰ وَلَـٰکِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِیدٌ ﴿٢ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿٣


    اَللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ اَلنَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ اَلنَّبِیِّ إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا اَلْمَشْهَدِ اَلشَّرِیفِ فِی غَیْبَتِهِ کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَحْیٰاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلاَمِی وَ یَرُدُّونَ سَلاَمِی وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِی کَلاَمَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِی بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِهِمْ وَ إِنِّی أَسْتَأْذِنُکَ یَا رَبِّ أَوَّلاً وَ أَسْتَأْذِنُ رَسُولَکَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَانِیاً وَ أَسْتَأْذِنُ خَلِیفَتَکَ اَلْإِمَامَ اَلْمَفْرُوضَ [اَلْمُفْتَرَضَ] عَلَیَّ طَاعَتُهُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا علیهما السلام






    وَ اَلْمَلاَئِکَةَ اَلْمُوَکَّلِینَ بِهَذِهِ اَلْبُقْعَةِ اَلْمُبَارَکَةِ ثَالِثاً أَ أَدْخُلُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ أَدْخُلُ یَا حُجَّةَ اَللَّهِ أَ أَدْخُلُ یَا مَلاَئِکَةَ اَللَّهِ اَلْمُقَرَّبِینَ اَلْمُقِیمِینَ فِی هَذَا اَلْمَشْهَدِ فَأْذَنْ لِی یَا مَوْلاَیَ فِی اَلدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ





    مِنْ أَوْلِیَائِکَ فَإِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً لِذَلِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ لِذَلِکَ [لَهُ] پس ببوس عتبه مبارکه را و داخل شو و بگو

    بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی وَ اِرْحَمْنِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ

    دوم [اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا]

    اذن دخولى است که علامه مجلسى رحمة الله علیه از نسخه‌اى قدیمه از مؤلفات اصحاب براى دخول در سرداب مقدس و بقاع منوره ائمه علیهم السلام نقل فرموده: و آن چنان است که مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا وَ مَعَالِمُ زَکَّیْتَهَا حَیْثُ أَظْهَرْتَ فِیهَا أَدِلَّةَ اَلتَّوْحِیدِ وَ أَشْبَاحَ اَلْعَرْشِ اَلْمَجِیدِ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْتَهُمْ مُلُوکاً لِحِفْظِ اَلنِّظَامِ وَ اِخْتَرْتَهُمْ رُؤَسَاءَ لِجَمِیعِ اَلْأَنَامِ وَ بَعَثْتَهُمْ لِقِیَامِ اَلْقِسْطِ فِی اِبْتِدَاءِ اَلْوُجُودِ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَیْهِمْ بِاسْتِنَابَةِ أَنْبِیَائِکَ لِحِفْظِ شَرَائِعِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَأَکْمَلْتَ بِاسْتِخْلاَفِهِمْ رِسَالَةَ اَلْمُنْذِرِینَ کَمَا أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِی فِطَرِ اَلْمُکَلَّفِینَ فَسُبْحَانَکَ مِنْ إِلَهٍ مَا أَرْأَفَکَ وَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ مِنْ مَلِکٍ مَا أَعْدَلَکَ حَیْثُ طَابَقَ صُنْعُکَ مَا فَطَرْتَ عَلَیْهِ اَلْعُقُولَ وَ وَافَقَ حُکْمُکَ مَا قَرَّرْتَهُ فِی اَلْمَعْقُولِ وَ اَلْمَنْقُولِ فَلَکَ اَلْحَمْدُ عَلَى تَقْدِیرِکَ اَلْحَسَنِ اَلْجَمِیلِ وَ لَکَ اَلشُّکْرُ عَلَى قَضَائِکَ اَلْمُعَلَّلِ بِأَکْمَلِ اَلتَّعْلِیلِ فَسُبْحَانَ مَنْ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ فَعْلِهِ وَ لاَ یُنَازَعُ فِی أَمْرِهِ وَ سُبْحَانَ مَنْ کَتَبَ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ قَبْلَ اِبْتِدَاءِ خَلْقِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا بِحُکَّامٍ یَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ کَانَ حَاضِراً فِی اَلْمَکَانِ وَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ اَلَّذِی شَرَّفَنَا بِأَوْصِیَاءَ یَحْفَظُونَ اَلشَّرَائِعَ فِی کُلِّ اَلْأَزْمَانِ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ اَلَّذِی أَظْهَرَهُمْ لَنَا بِمُعْجِزَاتٍ یَعْجِزُ عَنْهَا اَلثَّقَلاَنِ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ اَلَّذِی أَجْرَانَا عَلَى عَوَائِدِهِ اَلْجَمِیلَةِ فِی اَلْأُمَمِ اَلسَّالِفِینَ اَللَّهُمَّ فَلَکَ اَلْحَمْدُ وَ اَلثَّنَاءُ اَلْعَلِیُّ کَمَا وَجَبَ لِوَجْهِکَ اَلْبَقَاءُ اَلسَّرْمَدِیُّ وَ کَمَا جَعَلْتَ نَبِیَّنَا خَیْرَ اَلنَّبِیِّینَ وَ مُلُوکَنَا أَفْضَلَ اَلْمَخْلُوقِینَ وَ اِخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى اَلْعَالَمِینَ وَفِّقْنَا لِلسَّعْیِ إِلَى أَبْوَابِهِمُ اَلْعَامِرَةِ إِلَى یَوْمِ اَلدِّینِ وَ اِجْعَلْ أَرْوَاحَنَا تَحِنُّ إِلَى مَوْطِئِ أَقْدَامِهِمْ وَ نُفُوسَنَا تَهْوِی اَلنَّظَرَ إِلَى مَجَالِسِهِمْ وَ عَرَصَاتِهِمْ حَتَّى کَأَنَّنَا نُخَاطِبُهُمْ فِی حُضُورِ أَشْخَاصِهِمْ فَصَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سَادَةٍ غَائِبِینَ وَ مِنْ سُلاَلَةٍ طَاهِرِینِ وَ مِنْ أَئِمَّةٍ مَعْصُومِینَ اَللَّهُمَّ فَأْذَنْ لَنَا بِدُخُولِ هَذِهِ اَلْعَرَصَاتِ اَلَّتِی اِسْتَعْبَدْتَ بِزِیَارَتِهَا أَهْلَ اَلْأَرَضِینَ وَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ أَرْسِلْ دُمُوعَنَا بِخُشُوعِ اَلْمَهَابَةِ وَ ذَلِّلْ جَوَارِحَنَا بِذُلِّ اَلْعُبُودِیَّةِ وَ فَرْضِ اَلطَّاعَةِ حَتَّى نُقِرَّ بِمَا یَجِبُ لَهُمْ مِنَ اَلْأَوْصَافِ وَ نَعْتَرِفَ بِأَنَّهُمْ شُفَعَاءُ اَلْخَلاَئِقِ إِذَا نُصِبَتِ اَلْمَوَازِینُ فِی یَوْمِ اَلْأَعْرَافِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ وَ سَلاٰمٌ عَلىٰ عِبٰادِهِ اَلَّذِینَ اِصْطَفىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِینَ پس ببوس عتبه را و داخل شو در حالتى که خاشع و گریان باشى پس به درستى که آن اذن دخول است از ایشان صلوات الله علیهم أجمعین


    192 ثم امش حتى تأتی مشهد العباس بن علی رحمة الله علیه[814]/ 83، فإذا أتیته فقف على باب السقیفة، وقل: سلام الله وسلام ملائکته المقربین وأنبیائه المرسلین وعباده الصالحین وجمیع الشهداء والصدیقین الزاکیات الطیبات فیما تغتدی وتروح علیک[193] یا ابن أمیر المؤمنین أشهد لک بالتسلیم والتصدیق والوفاء والنصیحة لخلف النبی صلى الله علیه وآله المرسل والسبط المنتجب والدلیل العالم والوصی المبلغ والمظلوم المضطهد فجزاک الله عن رسوله وعن فاطمة وعن أمیر المؤمنین والحسن والحسین أفضل الجزاء بما صبرت واحتسبت وأعنت فنعم عقبی الدار، لعن الله من قتلک ولعن الله من جهل حقک واستخف بحرمتک ولعن الله من حال بینک وبین ماء الفرات، أشهد أنک قتلت مظلوما وأن الله منجز لکم ما وعدکم، جئتک یا ابن أمیر المؤمنین وقلبی مسلم لکم وأنا لکم تابع ونصرتی لکم معدة حتى یحکم الله وهو خیر الحاکمین، فمعکم معکم لا مع عدوکم إنی بکم وبإیابکم[194] من المؤمنین وبمن خالفکم وقتلکم من الکافرین، قتل الله أمة قتلتکم بالأیدی والألسن.

    مصباح المتهجهد، شیخ طوسی، ص 724

    http://lib.eshia.ir/10267/1/724


    وَ تَقُولُ فِی زِیَارَةِ الْعَبَّاسِ ع إِذَا أَتَیْتَ مَشْهَدَهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ الْأَعْدَاءِ الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ جَزَاءِ أَحَدٍ وَفَى بِبَیْعَتِهِ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ حَشَرَکَ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً ثُمَّ صَلِّ عِنْدَ رَأْسِهِ ع رَکْعَتَیْنِ وَ تَدْعُو بَعْدَهُمَا وَ کَذَا بَعْدَ رَکْعَتَیْ زِیَارَةِ الشُّهَدَاءِ وَ رَکْعَتَیْ زِیَارَةِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ الْأَکْبَرُ عَلَى الْأَصَحِّ بِمَا مَرَّ عَقِیبَ رَکْعَتَیْ زِیَارَةِ عَاشُورَاءَ وَ تَقُولُ فِی وَدَاعِ الْعَبَّاسِ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اللَّهُمَّ اکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِی قَبْرَ وَلِیِّکَ وَ ابْنِ أَخِی نَبِیِّکَ وَ ارْزُقْنِی زِیَارَتَهُ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی وَ احْشُرْنِی مَعَهُ وَ مَعَ آبَائِهِ فِی الْجِنَانِ

    بلد الامین کفعمی

    http://lib.eshia.ir/71752/1/290


    اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا


    بلد الامین کفعمی

    http://lib.eshia.ir/71752/1/188


    یا قمر بنی هاشم

    فاستقم کما امرت و من تاب معک مسئله اش اینجا است که فرض بفرمایید که شما یک الگوریتمی دارید که مکعب روبیک را که هر وجهش مربعهای 3 در 3 است را به هر شکلی که ارائه اش کنید، برای شما حل می کند. خوب، حالا شما همین مکعبها را در دو مکعب که هر وجهش مربعهای 11 در  11 هسند واقع کنید و آنگاه اینها را دوباره در مکعبی دیگری که هر وجهش مربعهای 22 در 22 هستند واقع کنید و همین را در مکعبی که وجوهش مربعهای 24 در 24 اند واقع کنید. آنگاه همینها را در مکعبی که هر مربعش 60 دقیقه و هر دقیقه اش 60 ثانیه هستند واقع کنید. بعد این مکعبی را که به 24 ساعت و هر ساعتش نیز به 60 دقیقه و دقیقه اش هم به 60 ثانیه تقسیم شده اند را توی کره ای واقع نموده و آن را مثلاً کره ی زمین بنامید و این کره و آن مکعب را بطور توپولوژیکی و بلکه هندسی البته منهای تکینگیهایی که دارد را سعی کنید حتی المقدور با هم از لحاظ همولوژیکی با هم هومئومورف کنید یا بلکه حتی بعد از همواری بلکه دیفئورمورفش کنید یا لااقل تناظری بین آنها ایجاد کنید.

    موضوع این است که شما در یک الگوریتمی نمی توانید زور کنید که یک مکعب 11 در 11 باید فقط نان و پنیر بخورند و در دیگری باید فقط از چلوکباب کمتر نخورند و بعد اینها را در یک الگوریتم 22 در 22 واقع کنید که بطور چپ و راست دستی با هم برهمکنش کنند و کم کم اش ترکیبات اینها را با هم بررسی کنید. نه اینکه نمی توانید، خوب هم می توانید در الگوریتمها انواع کارها را انجام دهید. ولی در عمل وقتی یک طرف فقط نان و پنیر میل می کند و دیگری چلوکباب هم دارد، یحتمل تیم نان و پنیری بخواهد وارد به تیم چلوکبابی وارد شود. و لذا الگوریتم معیوب شود.

    این مثل این است که شما می خواهید نماز بخوانید و فکر نان پنیر و چلوکباب قبل و بعد از نماز باشید که آیا بالاخره ما نان و پنیر است که خواهیم داشت یا چلوکباب. و اما ایا کسی فکر این هم هست که قرآن را حالا چطور حفظ کنیم؟ آیا کسی فکر این هم هست که اقتصاد را چطور حفظ کنیم؟ آیا کسی فکر این هم هست که کتابخانه ای داشته باشیم که همه ی کتابهایش قرآن است و همه دنبال استفاده از این کتابها هستند. و اما خوب، انواع کتابهای دیگر هم در این کتابخانه داریم که مورد استفاده هستند و در الگوریتمهایمان همه و همه واردند که در صورت تمایل می خواهید این مکعب را حل کنید و همان الگوریتم را به رایانه میدهید و حل است. اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿الإسراء: ١٤﴾. وقتی همه چیز قرآن است و اهل بیت است، ورزش هم می شود از روی حکمت و عقل و اسلام و ایمان و تقوی و خدا و پیغمبر و بازی و لهو و لعب معنی پیدا نمی کند؛ و دیگر همه چیز اسلامی است و هیچ چیزی غیر ممکن است که آندلسی شود. همه ی عالم اسلامی است. مسئله این است که در هر کسری از ثانیه ای کدام الگوریتم است که باید بکار برد و مسئله را حل کرد و بلکه بالاخره متوجه مسئله شویم که چطور زمانهای گسسته را به زمانهایی پیوسته و بلکه هموار و بینهایت مشتقپذیر متناظر و نگاشت کنیم. لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وا رفع درجته.







    قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّـهِ وَاصْبِرُوا ۖ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّـهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٢٨ قَالُوا أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ﴿الأعراف: ١٢٩﴾


    یک امامی در وقت نماز جماعت دید دارد به اینکه ماشینش را که کهنه شده و یا دریچه ی گازش خراب است از همان اول یا معلوم نیست موتورش چرا خارج از دور می زند و بد کار می کند یا دیفرانسیلش است یا هر چه که هست را چطور باید بفروشد، و حالا ماشین چقدر چقدر است و خر هم که دیگر نمی تواند بخرد سوار شود چرا که کم کمش جفتک هم می اندازد حالا اگر رم هم نکند و ...؛ و همینطوری که داشت به اینها فکر می کرد یک مرتبه دید که یک بنده خدایی که در صف اول هم هست نمازش را فرادی هم کرده و  نماز ظهر که تمام شد همان وسط سفره اش را باز کرده و نشسته است به خوردن نان و پنیرش. بقیه هم همه و همه به او پیوسته اند و مشغول تناولند. از صفهای عقبتر مامومین آمدند بریزند سرشان حسابشان را برسند،  امام جماعت را هم دیدند خودش هم سفره اش را باز کرده نشسته است برای خودش به نان و پنیر خوردن خودش. همه اعتراض کردند که حاج آقا شما دیگر چرا؟ فرمودند که بنده دیدم که آن مشکلی که این حقیر داشتم در بین بقیه ی مشکالاتی که شما همه دارید اصلا گم شده است. و لذا نفهمیدم آیا باید بروم سر سفره نان پنیر در صف اول بنشینم یا سفره ی خودم را باز کنم و مشغول شوم که حتی مزاحم آن بنده خدا هم نشوم. حالا لااقل تا وقت نگذشته زودتر نان و پنیرتان را بخورید خوب سیر شوید تا بعد به اقامه ی نماز بایستیم!

    انسان بلکه توبه کند و آنگاه باز راه را بیابد وقتی هزار راه رفته و نرفته را آزمایش کرد و دفعه ی هزار و یکم هم به همان اشتباه نیافتاد؛ آنگاه بلکه متوجه یک مقاله ای اینچنینی شود:

    https://arxiv.org/pdf/1801.00669.pdf

    که بالاخره مسئله چیست و راه حلش کدام است؟ مثلاً اگر در همین مسئله ی E_11 غشایی میدانهای راست دستی و چپ دستی نیز وارد شود، چه توفیری در نظریه های همدیسی وارد خواهند شد؟ 

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یَا کَرِیمُ یَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ اَلدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ اَلْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُ فَکَیْفَ اِحْتِمَالِی لِبَلاَءِ اَلْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ [حُلُولِ] وُقُوعِ اَلْمَکَارِهِ فِیهَا وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ لِأَنَّهُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ وَ اِنْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَ وَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ  یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی [بِی] وَ أَنَا عَبْدُکَ اَلضَّعِیفُ اَلذَّلِیلُ اَلْحَقِیرُ اَلْمِسْکِینُ اَلْمُسْتَکِینُ یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ اَلْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی لِأَلِیمِ اَلْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ اَلْبَلاَءِ وَ مُدَّتِه....


    https://arxiv.org/abs/1010.4180

    https://arxiv.org/pdf/1806.06220.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1804.05844.pdf


    یکی دو تا از این مقالات بالا انواعی از ابرتقارنهایی را مطرح می کنند که یا 422 است یا 321 بسته به اینکه چه گروه های تقارنی یگانی خاصی را مورد استعمال واقع کنیم. البته بعضی اشکال هم می کنند که همینها را به نوعی می توان از ابرتقارنهایی که مربوط به گات و ام اس اس ام و شوگرا و امثالهم هستند امثال 523 یگانی خاص نتیجه گرفت.

    اینجا هم یحتمل بتوان گفت که دیوار حاشا خیلی بلند است و لذا ما از همین در دیوار حاشا نیز وارد می شویم! یعنی فرض بفرمایید که به دلایلی که یحتمل اینجا نامربوط هم بنظر برسند بعضی مدعی شوند که ما انواعی از اعداد اول ممنوعه را داریم که وقتی به صورت دنباله هایی حسابی نوشته شوند بینهایت اعداد اولی دوقلویی را ارائه دهند که از نوع ak+/-1 یا ak-/+1, ak+2 برای هر k از اعداد صحیح  هستند. یعنی اینجا شما خود 422 یا 523 را کاری ندارید که آیا اینها اعداد اول هستند یا خیر! و بلکه دنبال این هستید که آیا اینها در دنباله ای از اعداد اول مثلاً همچون از انواعی که ما ذکر کردیم هستند که آنگاه اینها را وقتی در مدلهای ابرتقارنی 422 یا 321 یا 532 واقع کنیم، می توان مدلهای ذرات تاریک مورد نظر را فرضاً در ابعادی از جمله فضاهای 10 یا 11 بعدی ریسمانی نیز یافت یا خیر.

    اینجا مسائلی از قبیل مستضعفین/مستکبرین ابرتقارنی یحتمل بتوان گفت که چون با تاخر و تقدم استکباری وارد می شوند، شما دقیقاً نمی توانید بفرمایید که آیا مسئله آندلسی است یا فرعونی است یا موسوی یا حتی الکتروضعیف و بلکه گرانش کوانتمی گاتایی نیز وارد است و بلکه ملغمه ای است از اعتلافها یا ائتلافهای همه اینها. موضوع اینجا این است که شما همدیسی را با توجه به ابرتقارنهایی که از ماده های تاریک یحتمل در گرانشهای لنزی در دنباله هایی که اعداد اول دوقلوی ابرتقارنهای 321 یا  422 یا 532 یا حتی دیگر چنین ابرتقارنهای نظریه های ریسمانی و ام و اف و هندسه های ناجابجایی و .... رخ می دهند را می خواهیم با منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی طوری هماهنگ کنیم که از قاطیقوریاهایی که از برنامه های (هندسی) لانگلندزی نتیجه می شوند هماهنگ شده یا نشات بگیرند. یعنی آیا ما از یگانی خاص به خطی خاص می رویم یا برعکس قاطیقوریایی می کنیم؟ اینجا باید مواد تاریک ویمپی/ماچویی را دقیقاً جست یا سرد و گرمش را می جوییم یا آیا بهتر است به توابع زتا و آنتروپیها از طریق شاخصهایی هندسی و بلکه توپولوژیک پرداخت؟ و الله اعلم. اینها یحتمل بسته به منظره ها و اینکه چه منظره ای ایست این منظریه ای ریسمانی که داریم اعتلاف و بلکه ائتلاف می کنیم با باتلاقها و دیگر منظره ها از طریق اکسیونها و ...

    و لذا نهایتاً حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بدست طلبه ها و دانشجویان مجرب و نخبه ای سپرد که از این ملغمه ها و علقمه ها درست سر در می آورند. و درست می فهمند هم که فرق بین مستضعفین و مستکبرین و الکترومغناطیسم و گرانش حتی ابرتقارنی همراه با اعداد اول دوقلو چطور است. و لازم باشد حدس آ-ب-س را با کمک موچیزوکی و تئاترهایش نیز حل می کنند؛ و بلکه بهتر عرض شود که حلش را می توانند لااقل درست تجزیه و تحلیل کنند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا وَ مَعَالِمُ زَکَّیْتَهَا حَیْثُ أَظْهَرْتَ فِیهَا أَدِلَّةَ اَلتَّوْحِیدِ وَ أَشْبَاحَ اَلْعَرْشِ اَلْمَجِیدِ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْتَهُمْ مُلُوکاً لِحِفْظِ اَلنِّظَامِ وَ اِخْتَرْتَهُمْ رُؤَسَاءَ لِجَمِیعِ اَلْأَنَامِ وَ بَعَثْتَهُمْ لِقِیَامِ اَلْقِسْطِ فِی اِبْتِدَاءِ اَلْوُجُودِ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَیْهِمْ بِاسْتِنَابَةِ أَنْبِیَائِکَ لِحِفْظِ شَرَائِعِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَأَکْمَلْتَ بِاسْتِخْلاَفِهِمْ رِسَالَةَ اَلْمُنْذِرِینَ کَمَا أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِی فِطَرِ اَلْمُکَلَّفِینَ فَسُبْحَانَکَ مِنْ إِلَهٍ مَا أَرْأَفَکَ وَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ مِنْ مَلِکٍ مَا أَعْدَلَکَ حَیْثُ طَابَقَ صُنْعُکَ مَا فَطَرْتَ عَلَیْهِ اَلْعُقُولَ وَ وَافَقَ حُکْمُکَ مَا قَرَّرْتَهُ فِی اَلْمَعْقُولِ وَ اَلْمَنْقُولِ فَلَکَ اَلْحَمْدُ عَلَى تَقْدِیرِکَ اَلْحَسَنِ اَلْجَمِیلِ وَ لَکَ اَلشُّکْرُ عَلَى قَضَائِکَ اَلْمُعَلَّلِ بِأَکْمَلِ اَلتَّعْلِیلِ فَسُبْحَانَ مَنْ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ فَعْلِهِ وَ لاَ یُنَازَعُ فِی أَمْرِهِ وَ سُبْحَانَ مَنْ کَتَبَ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ قَبْلَ اِبْتِدَاءِ خَلْقِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا بِحُکَّامٍ یَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ کَانَ حَاضِراً فِی اَلْمَکَانِ وَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ اَلَّذِی شَرَّفَنَا بِأَوْصِیَاءَ یَحْفَظُونَ اَلشَّرَائِعَ فِی کُلِّ اَلْأَزْمَانِ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ اَلَّذِی أَظْهَرَهُمْ لَنَا بِمُعْجِزَاتٍ یَعْجِزُ عَنْهَا اَلثَّقَلاَنِ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ اَلَّذِی أَجْرَانَا عَلَى عَوَائِدِهِ اَلْجَمِیلَةِ فِی اَلْأُمَمِ اَلسَّالِفِینَ اَللَّهُمَّ فَلَکَ اَلْحَمْدُ وَ اَلثَّنَاءُ اَلْعَلِیُّ کَمَا وَجَبَ لِوَجْهِکَ اَلْبَقَاءُ اَلسَّرْمَدِیُّ وَ کَمَا جَعَلْتَ نَبِیَّنَا خَیْرَ اَلنَّبِیِّینَ وَ مُلُوکَنَا أَفْضَلَ اَلْمَخْلُوقِینَ وَ اِخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى اَلْعَالَمِینَ وَفِّقْنَا لِلسَّعْیِ إِلَى أَبْوَابِهِمُ اَلْعَامِرَةِ إِلَى یَوْمِ اَلدِّینِ وَ اِجْعَلْ أَرْوَاحَنَا تَحِنُّ إِلَى مَوْطِئِ أَقْدَامِهِمْ وَ نُفُوسَنَا تَهْوِی اَلنَّظَرَ إِلَى مَجَالِسِهِمْ وَ عَرَصَاتِهِمْ حَتَّى کَأَنَّنَا نُخَاطِبُهُمْ فِی حُضُورِ أَشْخَاصِهِمْ فَصَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سَادَةٍ غَائِبِینَ وَ مِنْ سُلاَلَةٍ طَاهِرِینِ وَ مِنْ أَئِمَّةٍ مَعْصُومِینَ اَللَّهُمَّ فَأْذَنْ لَنَا بِدُخُولِ هَذِهِ اَلْعَرَصَاتِ اَلَّتِی اِسْتَعْبَدْتَ بِزِیَارَتِهَا أَهْلَ اَلْأَرَضِینَ وَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ أَرْسِلْ دُمُوعَنَا بِخُشُوعِ اَلْمَهَابَةِ وَ ذَلِّلْ جَوَارِحَنَا بِذُلِّ اَلْعُبُودِیَّةِ وَ فَرْضِ اَلطَّاعَةِ حَتَّى نُقِرَّ بِمَا یَجِبُ لَهُمْ مِنَ اَلْأَوْصَافِ وَ نَعْتَرِفَ بِأَنَّهُمْ شُفَعَاءُ اَلْخَلاَئِقِ إِذَا نُصِبَتِ اَلْمَوَازِینُ فِی یَوْمِ اَلْأَعْرَافِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ وَ سَلاٰمٌ عَلىٰ عِبٰادِهِ اَلَّذِینَ اِصْطَفىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِینَ پس ببوس عتبه را و داخل شو در حالتى که خاشع و گریان باشى پس به درستى که آن اذن دخول است از ایشان صلوات الله علیهم أجمعین

    از کلیات مفاتیح الجنان، صص 312-313

    http://lib.eshia.ir/10376/1/312


    12/400، ویستحب زیارة أبی عبد الله الحسین بن علی علیهما السلام مثل ذلک بعد أن یغتسل ویعلو سطح داره أو فی مفازة من الأرض ویؤمی إلیه بالسلام ویقول: السلام علیک یا مولای وسیدی وابن سیدی! السلام علیک یا مولای وابن مولای یا قتیل ابن القتیل[20]الشهید بن الشهید! السلام علیک ورحمة الله وبرکاته، أنا زائرک یا بن رسول الله بقلبی ولسانی وجوارحی، وإن لم أزرک بنفسی والمشاهدة لقبتک، السلام علیک یا وراث آدم صفوة الله، ووارث نوح نبی الله ووارث إبرهیم خلیل الله، ووارث موسى کلیم الله، ووارث عیسى روح الله، و وارث محمد حبیب الله ونبیه ورسوله، ووارث علی أمیر المؤمنین ووصی رسول الله وخلیفته، ووارث الحسن بن علی وصی أمیر المؤمنین، لعن الله قاتلک وجدد علیهم العذاب فی هذه الساعة وفی کل ساعة، أنا یا سیدی متقرب إلى الله تعالى و إلى جدک رسول الله وإلی أبیک أمیر المؤمنین، وإلی أخیک الحسن، وإلیک یا مولای، علیک سلام الله ورحمته بزیارتی لک بقلبی ولسانی وجمیع جوارحی فکن یا سیدی شفیعی لقبول ذلک منی، وأنا بالبراءة من أعدائک واللعنة لهم، وعلیهم أتقرب بذلک إلى الله تعالى وإلیکم أجمعین، فعلیک صلوات الله ورضوانه ورحمته.

    ثم تتحول إلى یسارک قلیلا، وتحول وجهک إلى قبر علی بن الحسین، فهو عند رجل أبیه علیهما السلام، وتسلم علیه بمثل ذلک، ثم ادع الله بما أحببت من أمر دینک ودنیاک، وصل أربع رکعات صلاة الزیارة أو ست رکعات أو ثمانی رکعات وهو أفضلها، وأقله رکعتان.

    13/401 ، ثم تستقبل نحو قبر أبی عبد الله علیه السلام، فتقول: أنا مودعک یا مولای وابن مولای وسیدی وابن سیدی، ومودعک یا سیدی وابن سیدی یا علی بن الحسین، ومودعکم یا ساداتی یا معشر الشهداء، فعلیکم سلام الله ورحمته وبرکاته ورضوانه.

    الصلوات المستحب فعلها فی هذا الیوم المرغب فیها: صلاة النبی صلى الله علیه وآله:هما رکعتان تقرأ فی کل رکعة الحمد مرة، وإنا أنزلناه خمس عشرة مرة وأنت قائم

    وخمس عشرة مرة فی الرکوع، وخمس عشرة مرة إذا استویت قائما، وخمس عشرة مرة إذا سجدت، وخمس عشرة مرة إذا رفعت رأسک، وخمس عشرة مرة فی السجدة الثانیة، وخمس عشرة مرة إذا رفعت رأسک من السجدة الثانیة، ثم تقوم فتصلی أیضا رکعة أخری، کما صلیت الرکعة الأولى، فإذا سلمت، عقبت بما أردت، وانصرفت، ولیس بینک وبین الله تعالى ذنب إلا غفره لک[402]/14 الدعاء عقیب [21]هذه الصلاة: لا إله إلا الله ربنا ورب آبائنا الأولین، لا إله إلا الله إلها واحدا ونحن له مسلمون لا إله إلا الله، لا نعبد إلا إیاه، مخلصین له الدین ولو کره المشرکون، لا إله إلا الله وحده وحده، أنجز وعده ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده، فله الملک وله الحمد وهو على کل شئ قدیر.

    اللهم! أنت نور السموات والأرض فلک الحمد، وأنت قیام[22]السموات والأرض ومن فیهن فلک الحمد، وأنت الحق ووعدک حق وقولک حق وإنجازک حق والجنة حق والنار حق.

    اللهم! لک أسلمت وبک آمنت وعلیک توکلت وبک خاصمت وإلیک حاکمت، یا رب! یا رب! یا رب! اغفر لی ما قدمت وما أخرت وأسررت وأعلنت، أنت إلهی لا إله إلا أنت، صل على محمد وال محمد واغفر لی وارحمنی وتب علی إنک[23]کریم رؤف رحیم.

    مصباح المتهجد شیخ طوسی، صص 289-291

    http://lib.eshia.ir/10267/1/289


    نقل قولی هم هست از کتاب همرزمان حسین علیه السلام حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، ص 15 سخنرانی اول از ده سخنرانی، رابطه ی امام و پیرو، رابطه ی اقتدا کننده و مقتدا:

    امیرالمومنین (صلوات الله علیه) فرمود: "الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به" هر مامومی امامی دارد که به آن امام اقتدا می کند.، دنباله رو آن امام است و باید دنبال آن امام برود؛ و الا امام او نیست و او هم ماموم او نیست. پس مسئله ی اقتدا کردن و دنبال خط سیر و زندگی امام رفتن، مطلبی است لازم و مقتضای لفظ امام و ماموم. مثل اینکه فرضاً در نماز جماعت، امام در حال سجده است، شما به یک باره بلند شوید بایستید یا به یک باره بروید به رکوع، بعد هم بگویید بنده نماز جماعت میخواندم و ماموم این امام بودم. خب، این حرف و این ادعا، جز خنده و تمسخر، هیچ عکس العملی را ایجاد نمی کند....


    و لذا عرض بنده این است که از دیروز تا حالا همه ی فکر و ذکر این بنده این بوده است که چرا هیچ کس نریخته است سر این بنده ی حقیر و عرض کند که خوب شما درست است که فراموش کرده ای که تشهد را در نماز جماعت که دیر وصل شده بوده ای را به موقع بگویی و لذا تا فهمیدی نشسته ای و تشهد را گفته ای و بعد دوباره قیام کرده ای. درست است. و اما یک سجده ی سهو هم دارد. حالا یک سجده ی سهو دارد که تشهد را نگفته ای و سهو دیگرت این است که دیر به نماز رسیده ای و سهو دیگرت هم این است که از جماعت به فرادی نمازت را تغییر داده ای. و لذا یحتمل بعضی اشکال کنند که این نماز چندین سجده ی سهو احتیاج دارد و تو یکی از آنها را هم ذکر نکردی؟! سجده های شکر و عفو هم تازه بعد از نمازها داریم.

    و اما آیا شما می فرمایید که جای تعجب ندارد که حتی یک نفر هم نگفت که سجده ی سهوت چه شد؟ چرا آن را هم یادت رفت بگویی و فقط آن طور به جماعت نماز گزار شدن و فراموشی ات را می گویی و خیلی هم خوشحالی که نمازت را یادت افتاد که باید چه کنی و درستش کردی؟ یَا کَرِیمُ یَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ اَلدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ اَلْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُ فَکَیْفَ اِحْتِمَالِی لِبَلاَءِ اَلْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ [حُلُولِ] وُقُوعِ اَلْمَکَارِهِ فِیهَا وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ لِأَنَّهُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ وَ اِنْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَ وَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی [بِی] وَ أَنَا عَبْدُکَ اَلضَّعِیفُ اَلذَّلِیلُ اَلْحَقِیرُ اَلْمِسْکِینُ اَلْمُسْتَکِینُ یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ اَلْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی لِأَلِیمِ اَلْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ اَلْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ وَ هَبْنِی [یَا إِلَهِی] صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ اَلنَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی اَلنَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ اَلْآمِلِینَ [اَلْآلِمِینَ] وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ اَلْمُسْتَصْرِخِینَ وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ اَلْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا غَایَةَ آمَالِ اَلْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ اَلْمُسْتَغِیثِینَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِ اَلصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ اَلْعَالَمِینَ أَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ [یُسْجَنُ] فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ یَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی اَلْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ اَلنَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ أَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَهُ أَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ أَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ أَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهْ أَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ [فَتَتْرُکَهُ] فِیهَا هَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ اَلظَّنُّ بِکَ وَ لاَ اَلْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ وَ لاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ اَلْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَ فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِیکَ لَجَعَلْتَ اَلنَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاٰماً وَ مَا کَانَ [کَانَتْ] لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لاَ مُقَاماً [مَقَاماً] لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ اَلْکَافِرِینَ مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا اَلْمُعَانِدِینَ وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ اَلَّتِی قَدَّرْتَهَا وَ بِالْقَضِیَّةِ اَلَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَا أَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اَللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ اَلسَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ وَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا اَلْکِرَامَ اَلْکَاتِبِینَ اَلَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّی وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ اَلرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ اَلشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ [تُنْزِلُهُ] أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ [تُفَضِّلُهُ] أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ [تَنْشُرُهُ] أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ [تَبْسُطُهُ] أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ مَالِکَ رِقِّی یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِی یَا عَلِیماً بِضُرِّی [بِفَقْرِی] وَ مَسْکَنَتِی یَا خَبِیراً بِفَقْرِی وَ فَاقَتِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ [فِی] اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَةً حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی [إِرَادَتِی] کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اُشْدُدْ عَلَى اَلْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی....


    خوب، پس ما می بینیم که حتی در دعاها و زیارات و اذکار از همه بیشتر هم همینجاها هستند که شاخصها معین می شوند. و اما هر چند که بعضی هم اشکال کنند که همین شاخصها می توانند ماهیتهای ترمودینامیکی یا هندسی هم به خود بگیرند. شما توجه کنید که برای آشکارسازیهای پرتوها و اشعه های کیهانی یا نیوترینوهای خورشیدی ما یحتمل می توانیم به بالای برجهایی همچون برج ایفل و برج میلاد رفته و اندازه گیریهایی انجام دهیم همینطور که می توان به قطبهای شمال و جنوب هم رفت یا حتی یحتمل هم باید به کف دریاها و خلیجها و امثالهم نیز رفت و اثرات خاصی را مورد بررسی واقع کرد. خوب شما این نوع از آشکارسازیها را مطلوب می دانید و حتی بدنبال مدل استاندارد ذرات فیزیک و ام اس اس ام یحتمل نیوترینوها جرم هم پیدا می کنند و نوسانات هم دارند و اکسیونها را هم داریم که در دیاگرامهای فاینمن وارد می شوند و اما اگر از این مسجد به آن مسجد برای نماز بروید هم فرقی نمی کند؟ این امام جماعت هم همچون همان امام است؟ و این ماموم هم همچون همان ماموم است؟ و همه و همه مثل هم هستند.

    و این مثل این نمی ماند که بطور عمومی تری بفرمایید که حالا ما اعلافی را داریم بین پیروان این پیامبران و آن پیامبران و اعلاف دیگری هم داریم بین همین پیامبران یا پیامبرانی دیگر. و اینها هم اصلا حالا آیا چطور دچار تکدستی یا راست و چپ دستی می شوند و هر کدام برهمکنشهایشان با دیگری کدام است و دیاگرامهای فاینمنی که از اختلالات آنها ایجاد می شود کدام است نیز فرقی نمی کنند. می شود؟ آیا یعنی الحدیده و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان و بحرین و آل سعود و آل خلیفه و ایران  برجام و صلح دو کره و همه و همه شاخصهایشان مثل هم است و همه و همه یکی است و فرقی با هم ندارند همانطور که این مسجد و آن مسجد هم ندارد و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

    ۱. وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّـهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿البقرة: ٢٠٦﴾
    ۲. الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا ﴿النساء: ١٣٩﴾
    ۳. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾
    ۴. وَلَا یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿یونس: ٦٥﴾
    ۵. فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِیَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ ﴿الشعراء: ٤٤﴾
    ۶. قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَٰلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿النمل: ٣٤﴾
    ۷. مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَـٰئِکَ هُوَ یَبُورُ ﴿فاطر: ١٠﴾
    ۸. سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿الصافات: ١٨٠﴾
    ۹. بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ ﴿ص: ٢﴾
    ۱۰. قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿ص: ٨٢﴾
    ۱۱. یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿المنافقون: ٨﴾


    آنجایی که ساحران فرعونی سحر و جادوی خود را می افکنند، می فرمایند که به عزت فرعون است که ما این کار را داریم انجام می دهیم. و آنجایی که حضرت موسی علیه السلام عصای خود را می افکند، سحر و جادوی ساحران فرعونی را باطل می کند و حتی ساحران نیز نزد او به سجده می افتند. فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ. این یک تقابلی است که بین حضرت موسی علیه السلام و فرعون است که روی می دهد که از نوادر روزگاران است و اما عموماً و معمولاً چنین نیست که دانشمندانی که به علم و دانش رسیده اند و زیر سلطه و پشتیبانی و قیمومیت فراعنه و طواغیت روزگارند نیز آیا اینها هم ساحران فرعونی هستند یا آیا همینها هم اسیرانی بیش نیستند که نمی دانند چطور از غل و زنجیرهای خود و بلکه غل و زنجیرهای طواغیت و فراعنه و شاهنشاهان و دول و حکومتهای جور و ستم رهایی یابند؟ و لذا هر عصا و شاخصی را نمی توان هم هم سنگ شاخص و عصای حضرت موسی علیه السلام و دیگر پیامبران و امامان به حساب آورد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فرض بفرمایید که مطلوب است حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مقالات زیر:

    https://arxiv.org/pdf/1804.06799.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1411.0575.pdf

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢ أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣ بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩ یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ


    خلاصه ی کلام، می فرمایند مواظب تحریفها باشید! و همینطور هم ما ابرگرانشهای کوانتمی پیچشی ترشنی تویستی نیز داریم!



    ۱. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿البقرة: ١٨﴾
    ۲. وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٧١﴾
    ۳. وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا ﴿الإسراء: ٩٧﴾
    ۱. قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّىٰ إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَـٰؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـٰکِن لَّا تَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ٣٨﴾
    ۲. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾
    ۳. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿الفرقان: ٤٤﴾
    ۴. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿الروم: ٢٩﴾


    در مثل آمده است که گاوان و خران باربردار به ز مردمیان مردم آزار. شما فرض بفرمایید که با مسئله ای فقهی طرفید که وسط نماز به جماعت رسیده اید و رکعت اول گذشته است و رکعت دوم است و در تشهد امام تجافی می فرمایید ولی در وقت تشهد خود آن را فراموش کرده و بلکه با امام می ایستید؛ و حال اگر یادتان بیاید که تشهد را نخوانده اید باید دوباره نشسته آنرا قرائت کرده و قیام کنید. و یحتمل دیگر از جماعت غافل شده و باید فرادی ادامه ی نماز دهید. اینجا هم مسئله ی امامت و جماعت مطرح است و هم مسئله ی فرادی و نماز را درست بجا آوردن. یعنی امامت مهم است ولی نماز خود را هم باید درست بجا آورید چرا که اولاً که دیر رسیده اید؛ دوماً که تشهد را فراموش کرده اید، و سوماً در جماعت هم هستید. و یحتمل نماز را هم با جماعت تمام کنید هر چند که از جماعت تا حدودی غافل هم شده اید....
    اما یک وقت دیگر است که کسی از امام یا پیغمبر خود می خواهد که برای او دعا کند که یک گاوی برای او تهیه کند چرا که شیر کودک شیرخوارش را که بی شیر مانده تامین نماید. و خدا به امام و پیغمبر می فرماید که همسایه ی او نیز یک خری را احتیاج دارد که در کارهای باربری اش به او کمک کند. و امام و پیغمبر درخواست کننده از خدا هم می آید همین را به او می گوید و او اشکال می کند که نخیر نمی شود چرا که همسایه مان همینطوری اش هم جفتک می اندازد چه رسد به اینکه خر و گاو هم وارد معرکه شوند! نه خر را خواستیم و نه گاو را. خلاصه پیغمبر و امام هم به خدا شکایت می برد که خدایا ما را از دست افراد این قومی که ما را در حسادت و تنگ نظریشان به بدتر از خران و گاوان و بوزینگان و بلکه سگان مبتلا نموده اند نجات بده.
    مسئله اینجا تا حدودی این است که وقتی دارید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پردازید طوری که هر قومی که دارد به ریاضی فیزیک یا نظریه ی اعداد جبری موضعی پی تایی p-adic از دیدگاه خود می پردازد، این در عین حال می تواند در پیغمبر یا امام خود توقف هم کرده و بلکه امام زمان و حتی خدای خود را نیز فراموش کرده باشد. خوب اینجا باید برگردد و توبه کند و خدای خود را دریابد و دوباره راه بندگی در پیش گیرد تا چه رسد به اینکه امامت را دریابد. و اما وقتی هر کسی در هوای نفس خود غرق شده است یا لااقل مسئله را چنین در می یابد که بیش از این هم نیست، هر کسی در هوای نفس خود غرق شده است و همین هم هست که امامت سرش نمی شود. خوب حالا یکی در یک پیامبری گیر کرده است و دیگری در امامی دیگر گیر کرده است و اما آیا راهش به کفر و شرک و نفاق هم کشیده شده است و همین هم باعث نشده است که در هواهای نفسانی خود غرق شود؟
    حالا شما همین مسئله ی ریاضی هندسی را در نظر آورید که افتادن یا متلاشی شدن یک خمینه ای در جریانهای ریچی و قضایای پرلمن و حدس پوانکره که جان لات یا جان لوت نیز دنبال می کند از چه قرار است؟ شما همین قدر حساب کنید که ما از یک طرف دوقطبیها و چندقطبیهایی را در گرانشهای کوانتمی داریم که یحتمل هم دچار انواع پیچشهای تویستها و تورشنها (twists and torsions) و برگبندیها و فضاهای تانژانت و کوتانژانت و تانسوری و فضاهای یحتمل هیلبرتی تابعی روی اینها و ... روی خمینه های مورد بحثش شوند و از طرف دیگر نیز انواع کوهمولوژیهایی را داریم که مربوطند به تکقطبیهایی که یحتمل هم از شاخصها و سایه های آنها . تز جمله برای انواع مسائل تعیین قبله و امامت نتیجه می شوند. خوب اینجا تکلیف چیست؟ یعنی یحتمل کسی اصلا سوال کند که کدام دینامیکها هستند که ارگادیک می شوند و کدامها نمی شوند و کلاسه ی دیفئومورفیسمهای این کلاسه های دینامیکی کدامند و بلکه اصلا کدام جریانهای ریچی بلکه باعث غش یا متلاشی شدن خمینه های زیربنایی مورد بحث تکقطبیها و چندقطبیها و اینها می شود. و لذا بعضی اصلا مسئله را توپولوژی کرده و کوهمولوژی شاخصها را روی خمینه های توپولوژیک بررسی می کنند. حالا شما اگر بخواهید با یک سیاستمداری بحث و مذاکره کنید که باید چه کند، یحتمل ایراد هم کند که ما با این کارها کاری نداریم که هندسه کدام است یا توپولوژی اش چیست؟ یا حتی اخلاق کدام است؟! اینها به ما مربوطی نیست و ما فقط ناراحتیم که چطور عظموا اقدارکم. کاری نداریم چطور؟ فقط قدرت طلبیم و بس. هر چه بگو اقا این قدرت را برای چه می خواهی؟ چرا از کلاس فرار می کنی؟ این تذهبون؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    کتاب همرزمان حسین علیه السلام از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای دامت ظله العالی که از روی تیپهای صوتی سخنرانیهای ایشان در سالهای قبل از 51 انجام گرفته اند. در سایت ایشان توضیح بیشتری آمده است:

    http://farsi.khamenei.ir/others-report?id=38366

    ۱. فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَىٰ إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا ﴿مریم: ١١﴾
    ۲. فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿القصص: ٧٩﴾

    ۱. قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ ﴿هود: ٩١﴾
    ۲. إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿الکهف: ٢٠﴾
    ۳. سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿الکهف: ٢٢﴾
    ۴. قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا ﴿مریم: ٤٦﴾
    ۵. قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿یس: ١٨﴾
    ۶. وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ ﴿الدخان: ٢٠﴾


    یک معنایی دارد گناه که بین مومن است و خدای او. اما همین گناه وقتی حتی از مومنی نیز سر بزند که از حد و اندازه بیرون شود یحتمل هم او را نیز به کفر بکشاند. به عبارت دیگر یک کربلایی است که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا است، ولی افراد گناه کار از خدا بی خبر کافری همچون این بنده ی حقیر از آن بی خبرند تا اینکه یک مرتبه خود را در میدان کارزار می یابند که حتی آنجا نیز نمی دانند بالاخره تو کدام طرفی؟ یک سمت را دارید که طرف امام حسین علیه السلام است و این سمتی است که همه ی امامان بعد از آن حضرت نیز در سمت آن حضرت اند و بلکه همه ی امامان و پیامبران قبل از او نیز چنین اند. و اما سمت دیگر و ما ادراک ما سمت دیگر.
    فرض بفرمایید که اگر یک گناهی بنده ی حقیر کنم این را در اینترنت نشان دهند. خوب این را علی القاعده بعضی می بینند و بعضی نمی بینند بسته به اینکه کی به سایت این بنده ی حقیر وصل است و بقول معروف کی می تواند از گناهان این بنده ی مذنب باخبر شود و در سایتش از آنها رونمایی کند! حالا این  هم بماند که می فرمایند تو گناهان کبیر را مواظب باش و خدا از گناهان صغیر می گذرد.
    اما وجه دیگر گناهان از آنجا است که از حد اینترنت بگذرد و در حدود ماهواره ظاهر شود و بلکه صدا و سیما نیز آنها را نشان دهد و حتی کار به فیلمها و سینما هم کشانده شود. یعنی حجابها همه فرو ریزند و گناهان همه جا گیر شوند و بلکه حتی همه از گناهان خود پشیمان که نمی شوند هیچ و حتی به نظرشان خوب هم جلوه کند و از آنها لذت هم ببرند. عجب جهنمی خواهد شد این. یعنی شما چطور می خواهید این جماعت را حتی ارشادشان هم کنید؟
    اینجا است که باید به آموزه های اخلاقی امامان و پیامبران و اساتید اخلاق درست و حسابی گوش فرا داد تا از چنین کربلایی بتوان مدعی شد که طرف امام حسین علیه السلام پیروز بیرون شدیم. و چرا؟ چون پای منبر درست نشستیم.
    و الا شما دنبال اکسیون می گردید و در یک سایتی گوگل می کند که اگر دنبال هندسه ی ناجابجایی و اکسیون هستید، اینجا است! می روید می بینید که یک گوشه ای از آن اکسیون هم آمده است. خوب باید باز هم بگردید ببینید این از کجا آمده است یا خیر! مثلاً در سایت پیتر ویت یکی از نظرات این است که
     
    appear here as a consequence of the axions

    بعد می فرماید نکند این اکسیون نیست و بلکه اکسیم است:

    Er… axioms

    و اما همین اکسیونها را که یحتمل از جمله ای از جایی دارد نقل قول می کند از کحا هست که دارد نقل قول می کند؟! بعضی هم یحتمل اشکال کنند که داری بیش از حد ملا لغتی می شوی و مسئله اصلا این حرفها نیست.

    https://arxiv.org/abs/1301.1123

    https://arxiv.org/abs/hep-th/0507215

    https://ncatlab.org/nlab/show/axion#SvrcekWitten06

    https://en.wikipedia.org/wiki/Vafa%E2%80%93Witten_theorem

    https://arxiv.org/abs/hep-th/0605206

    http://www-personal.umich.edu/~jbourj/peskin/6-3.pdf

    http://www-personal.umich.edu/~jbourj/peskin/final%20examination%201.pdf


    این دو تا رفرانس آخری از نون-لب (nLab) اتفاقاً برای این حقیر خیلی هم جالب است. اولی که واقعاً مربوط می شود به نوعی به دیاگرامهای فاینمن اکسیونها و دومی هم امتحان آخر ترمی است برای نظریه ی میدانهای کوانتمی که استاد آن یاکوب لوئیس بورجیلی است. ببینید باید گفت که همچون کتاب پسکینهایی اینجاها است که بکار می آیندها. اتفاقاً استاد بورجیلی یک عکس خط خطی ای هم گوشه ی سایتش دارد که از سایت استاد صدیقی بدتر هم هست. یحتمل اینها تصاویری هستند از نمایشاتی از گروه های لی یا رویه هایی که آیا تکینگی هم دارند یا خیر؟! خوب بود زیر تصویر می نوشتند که این کدام رویه یا تصویر است! و اما یحتمل برای اهل فنی که از اینها خبر دارند است و نه همچون بنده ی حقیری! بنده وقتی تصویر را می بینم انگار یک مشه چرخهایی را توی هم توی هم قرار داده اند که حالا این چطور است و به چه کاری می آید، خدا عالم است!

    وحدت حوزه و دانشگاه

    در کلام حضرت آیت الله خامنه ای

    http://s15.khamenei.ir/ndata/news/24762/vahdat.pdf

    معرفتهاتان را بالا ببرید! سقف معرفت خودتان را سایتهای سیاسی و اوراق روزنامه ها و پرسه زدن در سایتهای گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست... سطح معرفت دینی بالا برود؛ این یکی از کارها است که حتماً لازم است. به نظر من آن کاری که مهم است انجام بگیرد، مطالعات اسلامی است.

    بیانات رهبر معظم اسلامی، 1391/05/16


    رد و خنثی سازی نظریه ی "ناهماهنگی حوزه و دانشگاه"

    فلسفه ی ناهماهنگی و ناهمگونی دانشگاه و حوزه ی علمیه از القائات دشمنان خدا و خلق است": متصل جانهای مردان خدا است." آنان که این فلسفه را القا می کنند البته در پی فراهم آوردن وسائل و اسباب و علل آن هم هستند. دانشگاهیان و روحانیون برای رد این نظر و خنثی کردن نقشه ی دشمنان باید با هوشیاری عمل کنند و عملاً نادرستی آن را به اثبات برسانند.


    از چرایی نیاز به وحدت حوزه و دانشگاه، امام خامنه ای مد ظله العالی، ص 11.

    خانم دکتر سلام،
    بنده ی حقیر می خواستم عرض کنم که از دست شما دانشگاهیان و حتی حوزویان نیز شکایت دارم که بابا مسئله کجا فقط تجملگرایی یا حتی ساده زیستی است؟ شما انسان را یک جورهایی مبتلا می کنید و بعد ولش می فرمایید توی این جنگل مولا که حالا برو گلیمت را از آب بکش بیرون؟ و اینجوری هم نمی شود. حالا بنده خدمتتان عرض می کنم. شما ببینید که بنده دنبال مسائل ماده ی تاریکی همچون اکسیونها هستم که می فرمایند برای مسئله ی سی-پی قوی خود جوابی است. خوب حالا بنده این مقالات و این اشخاص صاحب نظر را هم پیدا کرده ام که مثلاً در این زمینه واردند و می خواهم ببینم اصل مسئله چیست. و یک مرتبه هم یادم می آید که هان! هندسه ی نابجایی هم باید در این زمینه نکند حرفی داشته باشد و بنده عقب بمانم. و می دوم که آنجا هم مسئله را بیابم. خلاصه داشتم این کار را می نمودم که رسیدم به مقاله ای از آلن کن که در سایت جان لات (John Lott) هست. و باز آنجا گیر کرده ام حالا که حالا بگرد کی نگرد!
    از آن طرف در حوزه هم که خودتان می دانید با این همه احادیث و تفاسیر و فقه و اصول فقه و حکمت متعالیه و همه و همه بالاخره ما باید چه کنیم. همین یک آیه ی سوره ی کهف قرآن کریم را در نظر بگیرید:
    وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا  ﴿٥٠﴾
    بنده عرضم این است که حالا اگر کسی پیدا شود و بفرماید که شماها اصلا هیچ کدامتان حضرت آدم را نمی شناسید و فقط ماییم که او را از اول می شناخته ایم و تا آخر هم ماییم که او را می شناسیم و لذا بی خودی مدعی نشوید و ما خودمان همه چز را بلدیم. جوابش چیست؟ مثلاً به یک زبانی که خیلی هم  ناشناخته نباشد بفرماید:
    Govindam adi purusham tam ahamn bhajami
    و آیا این نه یعنی که ما آدم را یافته ایم و خودمان هم آدم شده ایم و بالاخره همین حضرت آدم است که خدا هم هست. خوب این هم که شرک است و کفر. و آنوقت تکلیف چیست؟ و حالا کاری نداریم که در حکومت اسلامی هم یکی این مسجد می رود و آن مسجد دیگر نمی رود برای اینکه مثلاً یحتمل این امام جماعت را قبول دارد و آن دیگری را قبول ندارد. و حتی کاری هم نداریم که حکومت شاهنشاهی و فرعونی هم منقرض شده است هر چند که رو پیدا کند می خواهد و بدش هم نمی آید که همه و همه برگردند. خانم دکتر تکلیف ما را بالاخره روشن کنید. چه کار کنیم؟ دنبال اکسیونها و مقاله ی هندسه ی ناجبجایی آلن کن در سایت جان لات و دانشگاه و دانشگاهیان برویم یا حوزه یا اصلا همه را رها کرده و بلکه باید جبهه ی دیگری را مستقیماً بر علیه طواغیت و مستکبرین و برای مستضعفین عالم گشود؟ بنده فکر می کنم این سوال خیلی مهمتری است از اینکه بگوییم اسلحه مثل آمریکا باید آزاد باشد آنطور که جان لات مدعی است چرا که حتی اگر همه و همه هم یکی یک الی چندین بمب هسته ای هم داشتند و بلکه از سلاحهای سرد گرفته تا سلاحهای گرم هم داشتند، آنگاه نمی باید اینها را سر کلاس نشاند و گفت که حالا شما باید هندسه و بلکه اخلاق هم بیاموزید و همه و همه برای هم هی اسلحه نکشید؟ خیلی مخلصیم!
    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ﴿١ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ﴿٢

    Written by Srila Bhaktivinoda Thakura
    jaya radha-madhava, kunja-bihari
    gopi-jana-vallabha, giri-vara-dhari
    yasoda-nandana, braja-jana-ranjana
    yamuna-tira-vana-cari

    "Krishna is the lover of Radha. He displays many amorous pastimes in the groves of Vrndavana. He is the lover of the cowherd maidens of Vraja, the holder of the great hill named Govardhana, the beloved son of mother Yasoda, the delighter of the inhabitants of Vraja, and He wanders in the forests along the banks of the River Yamuna."


    بنده حقیر وقتی عرضه می دارم که نباید از سر کلاس فرار هم کرد، آنوقت بعضی اشکال می کنند که  چرا صدا و سیما این صحنه هایی را نشان می دهد که آقایان و خانمها توجه بفرمایید که چطورزن باید پاهای شوهرش را بشوید و بعد حتی یک بوسه هم به آن بزند که بوی گند هم حتی بدهد و معتاد هم هست. و اما شما برای اینکه از مسئله با خبر شوید، توجه بفرمایید که چطور پاهای معلم دینی و گورو را شاگردان آن حضرات در بعضی فرقهای مذهبی هندی می شویند! هر چیزی را سعی نکنید همان دقیقه ی اول مسخره بازی راه بیاندازید و بگویید که این حرفها چیست؟ هر چیزی یک حسابهایی یحتمل دارند که ما متوجه اش نمی شویم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا ﴿النبإ: ٦﴾


    در مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید خیلی پیچیدگیها را در نظر گرفت. و اما از همه مهمتر این است که شما از سر کلاس در نروید! مثلاً سر کلاس کوهمولوژی نظریه ی اعداد جبری نشسته اید یا کوهمولوژی در هندسه ی جبری یا هندسه ی دیفرانسیل یا حتی کوهمولوژی گروه های گالوا است. اینها همه یحتمل به هم مربوط هم هستند و یحتمل بتوانید مسئله را انتزاعی و مجرد نموده و بلکه انگیزه ای اش  (motivic) بفرمایید و از آنجا نیز فراتر رفته و به میدانهای گرانش کوانتمی وارد شده و مسئله را پیله ای و پروانه ای اش هم کنید.

    و لکن اینجا یک مسئله ای هست که باید خوب در نظر داشت. و این مسئله ای است که بسیار ساده انگارانه بنماید و اما یقیناً غیر قابل اجتناب است. و آن چیست؟ مثلاً در نظریه های همدیسی مسئله این است که باید زوایا حفظ شوند. و اما گاهی ابرتقارنهایی دارید که خود به خود این تقارن در حفظ زوایا را دقیقاً می شکنند. و این است که مسئله این است که زوایا حفظ شوند و اما در عین حال زوایا در حال شکستن هم هستند. این است که وقتی نظریه های همدیسی را در رابطه با هندسه ی ناجابجایی و نظریه های میدان و مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با  ابرتقارن حداقل مینیممی می نگرید، مسئله را یحتمل بتوان حل کرد. و لذا اینکه ما اینجا مسائلی از قبیل منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را اول در نظر داشته باشیم  و بعد وارد میدان شویم یا اینکه مسائل هندسی را در نظر بگیریم و بعد وارد معارف دینی شده، حفظ زوایا و همدیسی اینجا می تواند خود از مسائل خاص خود باشد آنطور که از مسائل گرانش کوانتمی نیز می تواند باشد و حتی ذرات تاریکی مثل اسکیونها نیز وارد شوند.

    اما اینجا شعر خیام نیز یحتمل راه گشای راه است آنطور که به برجام نیز مربوط می شود:

    گاوی است بر آسمان قرینش پروین

    گاوی است دگر بر زبرش جمله زمین

    گر بینایی چشم حقیقت باز کن

    زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

    اینجا یحتمل بعضی ایراد کنند که خوب همه خرند آنطور که شاعر دارد می فرماید و مسئله مربوط به پای خر توی گل گیر کردن برجام نیست. و مسئله مربوط به داعش و وهابیت و تکفیر و یمن و سوریه و بحرین و فلسطین و میانمار و روهینگیاها و هندویسم و گوساله پرستی و بودایسم و کمونیسم و حتی مسئله مربوط به اینکه آخوندها مثل خر توی گل وامانده اند نیست که چرا آمریکا از برجام خارج شده است و انقریب که اروپاییها هم معلقهای تحریمی و امثالهم بزنند یا به رئیس سازمان انرژی اتمی و هسته ای نیز توهینها شود. بعضی دیگر اشکال می کنند که بلکه مسئله همه ی اینها هم هست و این هم هست که برجام مثل خر توی گل وامانده است و باید یک لگدی به او زد که زوایا را درست حفظ کند و از آن یعنی از توی گل و باتلاق واماندن بیرون بجهد و آن منظره اش را درست بتوانند متصور شود. و این مربوط به بیش از حد هیجان زدگی برای برد در مسابقه ی فوتبال یا افسردگی در صورت باخت و حذف شدن تیم از مسابقات هم نیست که بگوییم ما دچار افراط و تفریط شده ایم که هشتاد میلیون و یازده نفریم! یا بنده عرض کنم که نخیر، مسئله اصلا این است که صبح خواب ماندم و عید فطر هم بجای مصلا همان خانه جلوی تلویزیون خیلی هم بهتر است چرا که می توانی در عین حال به مسائل ذرات تاریک خودت در نظریه های همدیسی هم بپردازی. و این داستان می تواند سر دراز پیدا کند. و اما مسئله این است که سعی کنی از سر کلاس در نروی آنطور که مثلاً صهیونیستها برای اینکه برعکس خیلی هم مدعی شوند که ما سر کلاسیم و حتی ادعاهای کذب استادی و برتری و حتی خدا نزد ما بودنشان را ادامه دهند، دست به انواع جنایتها هم بر ضد فلسطینیان زده و آنها را شهید و بلکه مصلح می کنند که خدا لعنتشان کند که اینقدر توی خریتشان مانده اند و حتی سراغ دانشمندان هسته ای ما هم می آیند. خریت در قومگرایی و نژاد پرستی هم اندازه ای دارد. و تازه آمریکاییها نیز حمایتشان می کنند. دیگر ببینید آنها چه می شوند و چه خر تو خری است؟

    بنده باز هم درست سعی کنم که دوباره مسئله را عنوان کنم که یحتمل مسئله همه ی اینها هست و اما باز هم باید عرض کرد که یحتمل هم مسئله ماورای اینها است و از نوع همدیسی و حفظ زوایا و ابرتقارن و حتی عصای موسی علی نبینا علیهم السلام نیز هست که هر کسی شاخصش در دست و منتظر است که قبله اش را بیابد و اندازه گیری کند که اصلا در کدام خمینه ای است که او واقع است؟ با کدام خمینه های دیگر است که توپولوژیکی دیفئومورف است آسامتری اش کدام است و آنتروپی اش از چه قرار است و افقش کجا است و چه زمانی است و چه سیاه چاله هایی است که در پس و پیش دارد و ستاره ها و منظومه های شمسی اش کدام است و ویمپها و ماچوهایش چه می شوند و لنزینگ گرانشی اش چطور است و ..... موضوع فقط جفتک انداختن خر بخصوصی نیست اینجا؟ حالا یحتمل ما حقوقهای نجومی و اختلاسها و امثالهم هم داریم.... و حتی یحتمل کسی بنظرش برسد که این بابا را ما از میخانه و معبد و بتکده و آتشکده و دیر و بلکه کنیسه و کلیسا و حتی مسجد و حسینیه و امامزاده ترد و بیرونش کنیم، همه چیز درست می شود. یا مسئله برجام است. نخیر آقایان خانمها بنده عرض کنم که مسئله همین است که این بنده ی حقیر عرض می کنم و کسی از سر کلاس سعی نکند که در برود. مسئله خر توی گل واماندن بصورت عمومی است و باید آنرا درست انتزاعی و مجردش کرد و نه راه افراط را رفت و نه راه تفریط را.... اتفاقاً آخوندهای ما خیی هم خوب بلدند چه می کنند بالای منبرها و حتی وقتی از آن پایین هم می آیند اگر کسی گوش شنوا داشته باشد و بی جهت به همه تهمت هم نزند که مثلاً این آخوندها همه انگلیسی هستند یا مثل خر توی گل وامانده اند یا .... نخیر این حرفها نیست. نداریم. نمی شود غیر ممکن است.... زیارت امام حسین در روز عاشورا را بخوانید، مسئله را درک می فرمایید. مسئله را درست مجردش کنید، حل است. گرافها و دیاگرامهای فاینمن را درست بیابید و مسئله را درست بازبهنجارشش کنید در صورتی که گروه های بازبهنجارش (Renormalization Group, RG) را  بدست آورید، بینهایتهایش محو می شوند و یحتمل بیش از یک و حتی بینهایت گروه های آر جی هم داشته باشید.... یعنی مسئله فقط شهادت این شهید یا آن شهید دیگر و بلکه حتی مدافع حرم شدن و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها سلام هم نیست و بلکه  شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿آل عمران: ١٨﴾. و لذا لطفاً از سر کلاس در نروید!... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    (46) و کان مِن دعائهِ علیه‌السلام فى یوم الفِطر اِذَا انْصَرَفَ مِنْ صَلوتِهِ قامَ قآئِماً ثُمَّ اسْتَقْبَلَ القبلةَ و فى یومِ‌الجُمُعةِ فقالَ:
    «دعاى آن حضرت در روز عید فطر و جمعه »

    یامَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ‌الْعِبادُ، وَ یامَنْ یَقْبَلُ مَنْ لاتَقْبَلُهُ
    اى آن که رحم مى‌کنى بر آن که بندگان بر او رحم نمى‌کنند، و اى کسى که مى‌پذیرى کسى را که شهرها

    الْبِلادُ، وَ یامَنْ لایَحْتَقِرُ اَهْلَ‌الْحاجَةِ اِلَیْهِ،وَ یامَنْ لا یُخَیِّبُ
    نمى‌پذیرندش، و اى کسى که اهل حاجتمندان خود را خوار نمى‌کنى، و اى کسى که اصرارکنندگان را

    الْمُلِحّینَ عَلَیْهِ، وَ یامَنْ لا یَجْبَهُ بِالرَّدِّ اَهْلَ الدّالَّةِ عَلَیْهِ، وَ یا
    ناامید نمى‌نمایى، و اى کسى‌که دست ردّ بر سینه توقع‌داران نمى‌زنى، و اى کسى‌که

    مَنْ یَجْتَبى صَغیرَ ما یُتَحْفُ بِهِ، وَیَشْکُرُ یَسیرَ ما یُعْمَلُ لَه، وَ یا
    پیشکش بى‌مقدار را مى‌پذیرى، و کمترین کارى را که برایت کنند سپاس مى‌نهى، - و اى

    مَنْ یَشْکُرُ عَلَى‌الْقَلیلِ، وَ یُجازى بِالْجَلیلِ، وَ یا مَنْ یَدْنُو اِلى‌
    کسى که عمل اندک را قدر مى‌نهى، و مزد بزرگ بر آن مى‌پردازى، و اى که هر کس به تو نزدیک گردد به‌او

    مَنْ دَنا مِنْهُ، وَ یا مَنْ یَدْعُو اِلى‌ نَفْسِهِ مَنْ اَدْبَرَ عَنْهُ، وَ یا مَنْ
    نزدیک مى‌شوى، و اى کسى‌که هر که را از تو روى گرداند به حضرتت فرا مى‌خوانى، و اى کسى که

    لایُغَیِّرُ النِّعْمَةَ، وَ لا یُبادِرُ بِالنَّقِمَةِ، وَ یامَنْ یُثْمِرُ الْحَسَنَةَ حَتّى‌
    نعمت خودرا تغییر نمى‌دهى، و به انتقام شتاب نمى‌ورزى، و اى کسى که نهال خوبى را

    یُنْمِیَها، وَ یَتَجاوَزُ عَن السَّیِّئَةِ حَتّى‌ یُعَفِّیَهَا، اِنْصَرَفَتِ
    به‌بار مى‌آورى تابیفزایى، و از بدى درمى‌گذرى تا آن را ناپدید نمایى، آرزوها

    الْامالُ دُونَ مَدى‌ کَرَمِکَ بِالْحاجاتِ، وَ امْتَلَأتْ بِفَیْضِ
    پیش از رسیدن به نهایت کرمت با حاجات روا شده بازگشتند، و ظرفهاى طلب به فیض

    جُودِکَ اَوْعِیَةُ الطَّلِباتِ، وَ تَفَسَّخَتْ دوُنَ بُلُوغِ نَعْتِکَ
    بخششت لبریز شدند، و اوصاف به کنه وصف تو نرسیده

    الصِّفاتُ، فَلَکَ الْعُلُوُّ الْاَعْلى‌ فَوْقَ کُلِّ - عالٍ، وَ الْجَلالُ
    از هم گسیختند، پس بدون شک برترىِ برتر از هر برترى مخصوص توست، و جلال

    الْاَمْجَدُ فَوْقَ کُلِّ جَلالٍ. کُلُّ جَلیلٍ عِنْدَکَ صَغیرٌ، وَ کُلُّ
    امجد بر هر جلالى ویژه توست. هر بزرگى در پیشگاهت کوچک است، و هر

    شَریفٍ فى جَنْبِ شَرَفِکَ حَقیرٌ، خابَ الْوافِدُونَ عَلى‌
    شریفى در جنب شرفت پست است، آنان که به‌غیر حضرتت روآورده‌اند

    غَیْرِکَ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ اِلاّ لَکَ، وَ ضاعَ الْمُلِمُّونَ
    نومید شدند، و آنان که جز وجود تو خواسته‌اند به خسران نشستند، وآنان که به درگاه غیر تو شدند

    اِلاّ بِکَ، وَ اَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ اِلاّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ،
    به تباهى رسیدند، و جز آنان که فضل تو را طالب شدند تهیدست ماندند.

    بابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرّاغِبینَ، وَ جُودُکَ مُباحٌ لِلسّآئِلینَ، وَ اِغاثَتُکَ
    درِ رحمتت براى تمام خواهندگان باز، و عطایت براى گدایان رایگان، و فریادرسیت

    قَریبَةٌ مِنَ الْمُسْتَغیثینَ، لا یَخیبُ مِنْکَ الْامِلُونَ، وَ لا یَیْاَسُ
    به فریادخواهان نزدیک است، آرزومندان از تو نومید نمى‌شوند، و درخواست کنندگان

    مِنْ عَطآئِکَ‌الْمُتَعَرِّضُونَ، وَ لا یَشْقى‌ بِنَقِمَتِکَ‌الْمُسْتَغْفِرُونَ.
    از عطایت محروم نمى‌شوند، و مستغفران از عذاب تو تیره‌بخت نمى‌گردند،

    رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاکَ، وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواکَ،
    سفره روزیت براى عاصیان پهن است، و بردباریت شامل دشمنانت نیز مى‌گردد،

    عادَتُکَ الْاِحْسانُ اِلى‌ الْمُسیئینَ، وَ سُنَّتُکَ الْاِبْقآءُ عَلَى
    عادتت احسان به بدکاران است، و سنّتت رحمت بر

    الْمُعْتَدینَ، حَتّى‌لَقَدْ غَرَّتْهُمْ اَناتُکَ عَنِ الرُّجُوعِ، وَ صَدَّهُمْ
    تجاوزکاران، تا جائى‌که مدارایت اینان را از بازگشت به تو غافل نموده، و مهلت دادنت ایشان را

    اِمْهالُکَ عَنِ النُّزُوعِ، وَ اِنَّما تَاَنَّیْتَ بِهِمْ لِیَفیئُوا اِلى‌ اَمْرِکَ،
    از خوددارى از گناه بازداشته، حال آنکه تنها تو با آنان بردبارى کرده‌اى تا به فرمانت بازآیند،

    وَ اَمْهَلْتَهُمْ ثِقَةً بِدَوامِ مُلْکِکَ، فَمَنْ کانَ مِنْ اَهْلِ السَّعادَةِ
    و از آن رو به آنان مهلت داده‌اى که اطمینان به دوام سلطنتت دارى، پس آن‌که اهل سعادت بود

    خَتَمْتَ لَهُ بِها، وَ مَنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الشَّقاوَةِ خَذَلْتَهُ لَها،
    فرجام کارش را به سعادت بردى، و هر که تیره‌بخت بود به تیره‌بختى‌اش واگذاشتى،

    کُلُّهُمْ صآئِرُونَ اِلى‌ حُکْمِکَ، وَ اُمُورُهُمْ ائِلَةٌ اِلى‌ اَمْرِکَ،
    همه سر به فرمان حکم حضرتت خواهند داشت، و بازگشت کارشان به‌سوى فرمان تو خواهد بود،

    لَمْ یَهِنْ عَلى‌ طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطانُکَ، وَ لَمْ یَدْحَضْ لِتَرْکِ
    پادشاهیت با مهلت طولانیى که به آنان مى‌دهى سستى نپذیرد، و از تأخیر محاکمه ایشان

    مُعاجَلَتِهِمْ بُرْهانُکَ، حُجَّتُکَ قآئِمَةٌ لاتُدْحَضُ، وَ
    برهان و حجتت ازمیان نرود. حجتت استوار و پابرجاست و باطل نگردد، و

    سُلْطانُکَ ثابِتٌ لا یَزُولُ، فَالْوَیْلُ الدّآئِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْکَ،
    سلطنت ثابت است آن‌سان که زوال نپذیرد، پس واى بر آن که از تو روى برتابد،

    وَالْخَیْبَةُالْخاذِلَةُ لِمَنْ خابَ مِنْکَ، وَالشَّقآءُ الْاَشْقى‌ لِمَنِ اغْتَرَّ
    و نومیدى ذلّت‌بار از آن کسى است که ازتو نومید گشته، بدترین تیره‌بختى‌ها براى کسى است که به تو

    بِکَ، ما اَکْثَرَ تَصَرُّفَهُ فى عَذابِکَ! وَ ما اَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فى
    مغرور شده، چه عذاب‌هاى دردناکى که خواهد چشید! و چه اندازه سرگردانى درازى در عذابت

    عِقابِکَ! وَما اَبْعَدَ غایَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ! وَ ما اَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَةِ
    خواهد داشت، و آرزوى گشایش از این کس چه دور است! و نومیدى او براى سهولت خروج از عذابت بسیار!

    الْمَخْرَجِ! عَدْلاً مِنْ قَضآئِکَ لاتَجُورُ فیهِ، وَ اِنْصافاً مِنْ
    تمام اینها براساس عدل در قضاى غیرجائرانه تو، و از سر انصاف در حکم

    حُکْمِکَ لاتَحیفُ عَلَیْهِ، فَقَدْ ظاهَرْتَ الْحُجَجَ، وَ اَبْلَیْتَ
    غیرظالمانه توست. چرا که پى در پى اتمام حجت نمودى، و آنچه سزاوار اندرز و ارشاد بود

    الْاَعْذارَ، وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعیدِ، وَ تَلَطَّفْتَ فِى التَّرْغیبِ،
    بیان داشتى، و تهدیدت را اعلام فرمودى، و با لطف و محبت ترغیب به حقایق نمودى،

    وَ ضَرَبْتَ الْاَمْثالَ، وَ اَطَلْتَ الاِْمْهالَ، وَ اَخَّرْتَ وَ اَنْتَ
    و براى بیدارى مردم مثلهاآوردى، و به آنان مهلتِ طولانى دادى، و کیفر را به تأخیر انداختى در صورتى که

    مُسْتَطیعٌ لِلْمُعاجَلَةِ، وَ تَاَنَّیْتَ وَ اَنْتَ مَلى‌ءٌ بِالْمُبادَرَةِ،
    بر شتاب در عذاب توانا بودى، و مدارا نمودى در حالى که قدرت بر عجله داشتى،

    لَمْ‌تَکُنْ اَناتُکَ عَجْزاً، وَ لا اِمْهالُکَ وَهْناً، وَ لا اِمْساکُکَ غَفْلَةً،
    مدارایت از روى ناتوانى، و مهلت دادنت از باب سستى، و خودداریت از باب غفلت،

    وَ لاَ انْتِظارُکَ مُداراةً، بَلْ لِتَکُونَ حُجَّتُکَ اَبْلَغَ، وَ کَرَمُکَ
    و به‌تأخیر انداختنت از روى‌مدارا و سازش نبوده،بلکه به این خاطر است که حجتت‌رساتر، و بزرگواریت

    اَکْمَلَ، وَ اِحْسانُکَ اَوْفى‌، وَ نِعْمَتُکَ اَتَمَّ، کُلُّ ذلِکَ کانَ
    کاملتر، و احسانت فراگیرتر، و نعمتت تمامتر باشد، تمام اینها

    وَ لَمْ تَزَلْ، وَ هُوَ کآئِنٌ وَ لاتَزالُ، حُجَّتُکَ اَجَلُّ مِنْ اَنْ تُوصَفَ
    بوده و هست و خواهد بود، و حجت تو برتر از آن است که به‌طور کامل وصف شود،

    بِکُلِّها، وَ مَجْدُکَ اَرْفَعُ مِنْ اَنْ یُحَدَّ بِکُنْهِهِ، وَ نِعْمَتُکَ اَکْثَرُ
    و برزگى تو والاتر از آن است که کسى به کنهش برسد، و نعمتت بیش

    مِنْ اَنْ تُحْصى‌ بِاَسْرِها، وَ اِحْسانُکَ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ تُشْکَرَ
    از آن است که همه‌اش به‌شماره درآید، و احسانت بیش از آن است که کسى کمترین آن را

    عَلى‌ اَقَلِّهِ، وَ قَدْ قَصَّرَ بِىَ السُّکُوتُ عَنْ تَحْمیدِکَ، وَ فَهَّهَنِى
    شکرآرد، و اکنون نبودن زبان سخن مرا از ادامه سپاست ناتوان ساخته، و زبان تمجیدم

    الاِْمْساکُ عَنْ تَمْجیدِکَ، وَ قُصاراىَ الاِْقْرارُ بِالْحُسُورِ
    از کار افتاده، و نهایت قدرتم آن است که به درماندگى اقرار کنم

    لارَغْبَةً - یاا اِلهى - بَلْ عَجْزاً. فَها اَنَا ذا اَؤُمُّکَ بِالْوِفادَةِ، وَ
    نه از سر رغبت به‌کوتاهى در ستایش تو -اى پروردگار من بلکه از باب ناتوانى. اینک منم که به‌درگاهت روى آورده‌ام،

    اَسْئَلُکَ حُسْنَ الرِّفادَةِ، فَصَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ اسْمَعْ
    و از حضرتت توقع پذیرایى نیک دارم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و رازم را

    نَجْواىَ، وَ اسْتَجِبْ دُعآئى، وَ لا تَخْتِمْ یَوْمى بِخَیْبَتى،
    بشنو، و دعایم را مستجاب کن، و روزم را به ناامیدى و تهیدستى به شب مرسان،

    و لاتَجْبَهْنى بِالرَّدِّ فى مَسْئَلَتى،وَاَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ مُنْصَرَفى،
    و در دریوزگیم دست ردّ به سینه‌ام مزن، و رفتنم را از پیشگاهت،

    وَ اِلَیْکَ مُنْقَلَبى، اِنَّکَ غَیْرُ ضآئِقٍ بِما تُریدُ، وَلاعاجِزٍ عَمّا
    و بازگشتم را به حضرتت گرامى‌دار، زیرا در آنچه بخواهى دچار مضیقه نمى‌شوى، و در برابر خواسته‌ها

    تُسْئَلُ، وَ اَنْتَ عَلى‌ کُلِّ - شَىْ‌ءٍ قَدیرٌ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ
    ناتوان نمى‌باشى، و بر هر چیزى قدرت دارى، و هیچ حول و قوه‌اى

    اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ.
    جز به دست خداى بزرگ نیست.


    عید سعید فطر مبارک.

    راستش بنده ی حقیر نماز صبح را که خواب ماندم. نماز عید فطر را هم نمی دانم چطور شد که نرفتم. یحتمل روانشناسان مدعی شوند که آیا تو احساس غریبگی و غربت نمی کنی؟ انگار که از خانه رانده و از مقصد مانده باشی؟ آدم یعنی می شود نماز عید فطر را نرود آن هم بعد از اینکه کما بیش 29 الی 30 روز روزه بگیرد؟

    البته خودمانیها بیشتر خواهند گفت که خرت توی گل وا مانده و معطل یک چشی! یک هینی چیزی می خواهی! پدرت خوب مادرت خوب دیگر نماز عید فطر نرفتنت چیست؟ و اما یک آدم پرروی را هم می خواهد مثل خود این چاک دهن بازها که خدمتشان عرض کند که بابا خودتان هستید مثل خر توی گل وا مانده اید و نمی توانید در بیایید. و این را می بنیدید به دیگران و بعد هم جفتک هم می اندازید و بعد هم اصلا حاشا می کنید که من؟ من توی گل وامانده بودم؟ من جفتک انداختم؟ من لگد زدم؟! ولش کن. هر چه بگویی کم گفته ای. بعضی چیزها را اصلا واردش نباید شد. فقط بنده ی حقیر لجم از اینجا می گیرد که طرف وقتی تا مغز استخوانش یزیدی شد و رفت بالای منبر و هل من مبارز طلبید، یادش می رود که وقتی از منبر آمد پایین دیگر تمامش کند و همان پایین منبر هم باز می خواهد جفتک بیاندازد و همان میمون بازیهای بالای منبرش را ادامه دهد. دلم از این می سوزد چرا که کارهایش به نظرش خیلی هم خوب جلوه می کند شیطان. ای شیطان بزرگ. کجایی که بیایی منبرت را بسوزانی و بنشینی پای منبریهایی که حتی شیطان را هم درس می دهند. این را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی باید خیلی هم مواظب بود که از حد و حدود نگذری و به دیگران هم توهین نکنی و بعد هم حاشا کنی که من؟ من نبودم. یعنی این چه در بالای منبر از حوزوی باشد و چه در سالن سخنرانی از یک دانشگاهی باشد و چه در صدا و سیما باشد، همه و همه کلهم مسئول که آقا خیالت نرسد که همه چیز خوب خر تو خر شده است و هر کی هر کی است و لذا هر کی هر چه گفت و هر کاری کرد قسر در می رود.

    اما خوب اهل قلم نیز باید خیلی مواظب باشند که یک وقت یک موضوع کوچکی را مثل اینکه مثلاً بچه ای سر کلاس جفتک انداخته یا معلمی شاگردش را تنبیه کرده است را بزرگ نمایی نکنند. و از آن بدتر هم این است که همین شاگرد را اینقدر همان معلم به افراط و تفریط بیاندازد که در خودش خرابی کند. حالا خدا را شکر این سایت وبلاگ این حقیر را هیچ کس نگاه نمی کند و فقط ده پانزده نفرند که یحتمل هر دفعه هم همان ده پانزده نفرند که به این حقیر سر می زنند و سرکی می کشند و می روند. این دیگر چیز خیلی مهمی نمی تواند باشد. مثل یک باتلاق و مردابی است که خودش یواش یواش می تواند بگندد. اما خوب، بالاخره آیا هیچ کس هم که نبیند، خدا هم نمی بیند؟ آیا شما در محضر الهی نیستید؟ مدافع حرم و یمن و فلسطین و لبنان و عراق و عتبات و حرمین شریفین و مشهد مقدس و همه و همه را رها کند کسی و به این موضوعات دیگر بپردازد؟ خوب است؟ آن وقت نمی فرمایند که تو مثالت مثال این است که باید اینطور می بودی و نشدی که عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی الامور. یعنی از کارهای پست جلوگیری کن یا بدانها نپرداز تا ارزش افزوده بیابی. و حالا اگر چهار تا هم قداره بند و چاقو کش پیدا شدند که آمدند سراغت، تو هم شمشیر ببند! او قداره بسته است و تو هم شمشیر ببند. او قداره اش را نشان می دهد و تو هم شمشیرت را نشان بده. و ببین بالاخره این کارت تا کجا پیش می رود. یحتمل کار برسد به اینکه او هفت تیر می بندد و تو هم باید تفنگ بکشی یا او با توپ و تانک می آید و تو باید موشک و تانک بیاوری و همینطوری پیش بروی می رسی به  انواع بمبهای میکروبی و هسته ای و شیمیایی و غیره که باید داشته باشی و نداری یا داری و باید بیشتر هم داشته باشی... یَا سَرِیعَ الرِّضَا، اغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إِلاَّ الدُّعَاءَ، فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ، یا مَنْ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَذِکْرُهُ شِفَاءٌ، وَطَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ، وَسِلاحُهُ الْبُکَاءُ، یَا سَابِغَ النِّعَمِ، یَا دَافِعَ  النقم ... خدا لعنت کند هر چه منافق کافر مشرک لامذهب در عین حال مقدس مآب را. و خدایا اعوذ بک من الهمزات اللمزات الشیاطین. استغفرالله ربی و اتوب علیه. الهی العفو. یا غیاث المستغیثین. همینها هستند که دچار افراطها و تفریطهای عجیب و غریب می شوند و از خود بیگانه می گردند و .... همینها هستند که سر مومنین و مومنات واقعی را به باد می دهند.... همینها هستند که دکتر شریعتیها و استاد مطهریها و دیگر شهیدان را شهید می کنند و همینها هم هستند که حتی تحمل نفس اماره ی خودشان را هم ندارند و از افراطها و تفریطهای خودشان به خودکشی  و بلکه خودکشی بعد از خودکشیهای متعدد می افتند و اصلا حال خود را نمی فهمند. و لذا در غیض خودشان مانده اند و می خواهند آن دیگری را خراب کنند و اما در یزیدیت خود دوام نمی آورند. و کارشان تمام است. ای منافقین و مشرکین و کافرین کارتان تمام است و از عصبانیت خود بمیرید. لا اله الا الله اللهم صل علی  محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَـٰذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿ص: ٤﴾
    ۲. إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٤﴾
    ۳. وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٨﴾
    ۴. أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿القمر: ٢٥﴾
    ۵. سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿القمر: ٢٦﴾
    ۶. وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٢٨﴾
    ۷. لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٣٥﴾

    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾ سوره مبارکه الممتحنه


    وَ اجْعَلْ لِی مِنْ هَمِّی وَ کَرْبِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً، وَ اجْعَلْ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ تَحْتَ قَدَمَیَّ، وَ اکْفِنِی شَرَّ الشَّیْطَانِ، وَ شَرَّ السُّلْطَانِ، وَ سَیِّئَاتِ عَمَلِی، وَ طَهِّرْنِی مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا، وَ أَجِرْنِی مِنَ النَّارِ بِعَفْوِکَ، وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ، وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ بِفَضْلِکَ، وَ أَلْحِقْنِی بِأَوْلِیَائِکَ الصَّالِحِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَبْرَارِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى أَجْسَادِهِمْ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

    و برایم از اندوه و غم گشایش و بیرون رو قرار ده، و هرکه از میان مخلوقاتت نسبت به من به بدی قصد کرده، زیر گامم قرار ده، و مرا از گزند شیطان و گزند پادشاه و بدیهای کردارم کفایت کن، و از همه گناهان پاکم فرما، و به گذشتت از آتش امانم ده، و به رحمتت به بهشت واردم کن، و به احسانت از حور العین به همسری ام درآور، و مرا به دوستان شایسته ات محمّد و خاندانش آن خوبان و نیکان پاکیزه و پاک ملحق کن، درود بر آنان و بر تنها و جانهایشان، و رحمت خدا و برکاتش بر ایشان.


    کل ارض کربلا کل یوم عاشورا


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که وقتی خطیبی به منبر می رود، همان پای منبریها را از همه بیشتر و بدتر و از روی گشودن عقده ی دل بطرزی ناعادلانه به باد انتقاد و نقد و طوفانی از حمله های گردبادهای سیل آسایی که هر انسانی را گویی دارد مسجره و مورد تمسخر قرار می دهد. و لذا همین هم هست که می فرماید لا منبراً الا احرقه! یعنی یحتمل بعضی دیگر حتی اشکال کنند که آیا چک و لگد معلم و استاد بهتر از این نمی بود؟ و حال آنکه این منبر رسول و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم است.

    و اما در اینجا یک مسئله ی بسیار مهمی نهفته است که خیلی قابل تحمل است. و آن اینکه بالاخره ما در قرآن کریم هم همانطور که خطبا و آخوندها و ملاهایمان هم می فرمایند، یقیناً فرعون و بلکه فراعنه هم داریم که یحتمل هنوز وارد وادیهای کربلایی با امام حسین علیه السلام از نوع شمری و ابن زیادی و عمر ابن سعدی و یزیدی هم نشده باشند و شاید هم شده باشند. خوب، آیا پای منبریها نمی توانند خوی فرعونی داشته باشند و نباید با زبان نرم و لین هم که شده از بالای منبر با آنها سخن راند و امرشان کرد که خوی فرعونی را کنار بگذارید؟ و این هم که خیلی کار خوبی است. و آیا این بخاطر آن است که افرادی که در مسئولیتهای بالایی در امور اجتماعی و سیاسی واقعند، ابعاد اخلاقی و دینی و فقهی و ... مسائل را دریابند و با مشکلات بهتر بتوانند دست و پنجه نرم کنند؟ پس یحتمل مسئله ای اینجا هست که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که نهفته است.

    در داستان کتابی که در نظر قبل ذکر شد، سردار شهید طزری که فرمانده است یک جایی دارد مثلاً به عنوان اطلاعات عملیات آموزش و توضیح می دهد که چرا به چزابه چزابه می گویند. می فرماید که این در واقع کذابه است چون بادهایی که در این وادی رملی می وزد آنچنان اند که حتی تپه ها را نیز جا بجا می کنند و یک روز هستند و روز بعد نیستند. یکی اشکال می کنند که چرا این را مونث کرده اند که بشود زن کذابه و خانمها هم ناراحت شوند. دیگری می گوید مگر ما به خانمهایمان ظلم نکرده ایم و حالا آمده ایم جبهه. و بحث همینطوری ادامه دارد تا شهید طرزی سعی می کند هم پاسخ دهد و هم به اصل مطلب برگردد. اتفاقاً همین مسئله مرا کنجکاو کرد که ببینم آیا Peccei در مدل پچی-کویین چطور در ایتالیایی تلفظ می شود؟ و ویکیپدیا می گوید از قضا همچون Pet'tei گفته می شود! یحتمل هم پکی است.

    به هر حال، مسئله ای که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم در خیلی از مواقع یحتمل بتوان گفت که از نوع مسائل خیلی پیچیده ی ریاضی فیزیکی و حتی فقهی هم نیستند. بیشتر مسائلی هم می توانند باشند در فن کلام. یعنی همین مسئله که باید بتوان خطیب خوبی بود هر چند که وقتی دقیقاً حضرت موسی علیه السلام هم که باشد که می خواهد با فرعون مناظره کند، کار می تواند سخت شود. حتی ممکن است وقتی منبر دست غیر آخوند و ملا بیافتد، همان آخوند و ملا و بلکه پای منبریهای آنها را نیز بتواند به سخره و تمسخر بکشاند.

    بنده یک مثالی را اینجا عرضه کنم برای اینکه مسئله روشنتر شود. این مسئله لازم هم نیست که دقیقاً از نوع مناظره هایی شود که می خواهد آبروی طرف مقابل را بریزد یا امری شود از نوع مرگ یا زندگی یا احدی الحسنین. شما فرض بفرمایید که ما خبرنگاران زنی را داریم که از غرب و حتی آمریکا به ایران می آیند یا حتی وقتی مسئولین به آمریکا می روند در همان آمریکا با مسئولان ما مصاحبه می کنند. و حال وقتی به ایران هم می ایند، حجابشان را هم حفظ می کنند.

    اما این یک سوال دیگری است که آیا ما خانمهای محجبه  و بلکه چادری خبرنگار و حتی سیاستمداری هم نداریم که مسئولین آمریکایی و غربی را برای سوء رفتارشان با زنان زیر سوال ببرند؛ و چنین کاری هم در جوامع غربی و شرقی فرقی نمی کند، تاثیرگذار هم شود؟ ولی چرا اینطور است که از آنطرف می آیند و حتی حقوق بشر را نیز زیر سوال می برند ولی از این طرف نمی شود و انگار مسئله یک طرفه است. از شرق و کشورهای شرقی حتی از چین و هند و روسیه نیز دانشمندان ما به غرب می روند که با آنها یا همکاری کنند یا تدریس کنند یا حتی دوره های دانشجویی خود را تکمیل کنند و حتی جوایزی همچون جایزه های نوبل هم نصیبشان شود. این است که اینجا که قضیه گیر دارد چرا که حتی زیر برجام هم زدن از همینجا است که اشکال می شود. حتی ما روحانیت را هم داریم که می توانند با خانواده ی خود هم بروند آنجا و ادامه ی تحصیل دهند و بلکه امام جماعت و جمعه شوند تا جایی که عیسی به دین خویش و موسی هم به دین خویش است. و کسی هم با کسی کاری ندارد. اما چرا خبرنگاری یا حتی سیاستمنداری نداریم که برود بگویید مثلاً اقایان خانمها شما چرا مسلمان نمی شوید و این را بخواهد اثبات کند که الا و لله است که باید مسلمان شود و خدای من است که رب العالمین است و لا غیر. و موفق هم شود بجای اینکه انگشت اتهام همیشه از این طرف باشد و مسلمانان را بخواهد متهم کند؟ یعنی اصلا کدام منبر است که می فرماید و لا منبراً الا احرقه؟!!! این یک سوالی است در جنبه ی جبهه های جهاد فرهنگی و علمی و الهی مسئله ی کربلا و عاشورا که بسی هم سختتر از جنبه ی جبهه های جنگ سخت است. و من الله التوفیق. و همین هم هست که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را در جایگاهی همچون جایگاه ولی فقیه دامت برکاته را می طلبد.

    سوال این است که قانون شکنی از لحاظ تظاهر به بد حجابی یحتمل بتواند خیلیها را مثل خودش بد حجاب کند وقتی در سطح اجتماعی که حتی همه نیز به حجاب تظاهر می کنند و جامعه ای با حجاب اسلامی را یحتمل به سمت و سوی آندلسی بکشاند. حتی بعضی زنانی اینجا صاحب منصب و با حجاب بوده را می فرمایند که از طرف حجاب اسلامی به سمت غرب رفته و آنجا حجاب خود را مخصوصاً برمی دارند که بفرمایند ببین چقدر خوب است و شما هم مثل ما آندلسی شوید؟

    و اما مسئله ی مهمتر اینجا است که اگر خانواده هایی با خانمهایی با حجاب و چادر حتی روبنده ای از مومنات به غرب بروند که آنجا زندگی کنند، ایا اینها می توانند در آن کشورها تاثیری گذارند که آنها نیز مسلمان شوند؟ یقیناً تاثیرات زیادی دارد هر چند که نظام نظام غیر اسلامی است و بر خود آنها نیز فشارهایی خواهد بود. و اما از لحاظ بین المللی این یک امر تعیین کننده ای بنظر نمی رسد که حتی مسئله را کربلایی هم کند که حجاب تا چه حدودی می تواند بر دیگر کشورهای بی حجاب تاثیر مثبت بگذارد و تا چه حدودی بی ججابی می تواند در کشورهای اسلامی تاثیر منفی بگذارد؟ بنظر این حقیر می رسد که اینجا فقط مسئله یک مسئله ی خانوادگی محض نیست چرا که جوامع از هم تاثیر می پذیرند و حال آنکه باید با اموری علمی و حکیمانه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به مسائل پرداخت. 

    همین را ما در مسائل بانکی داریم که مثلاً آیا FATF را بپذیریم یا خیر؟ خوب بانکها چرا وامهای با نرخ سود کمتر نمی دهند یا حتی بجای یارانه های نقدی محض کارتهای اعتباری آسانتر برای همه و همه ای که می توانند واجد شرایط شوند و از جمله قشرهای فقیرتر با مسئولیت نمی دهند؟ ما برای کسانی که اهل کسب و کارند یا کارمندند دسته چک داریم که داده می شود، و اما چرا کارت اعتباری هم داده نمی شود که همین چکها را نیز پشتیبانی کند و از وقوع چکهای بی محل نیز بکاهد؟ یا یک دست فروشی که درآمدی محدود دارد نیز بتواند به اعتبار کارش همانقدر لااقل اعتبار کسب کند؟ حتماً نباید با اعتبارش حالا بتواند یک مرتبه صاحب ماشین یا خانه قسط بندی شده چندین ساله شود هر چند که اگر می شد هم که خیلی خوب می بود. و حال آنکه ما این همه کارتهای دستگاه های خودپردازی را داریم که فقط نقداً می توان از آنها استفاده کرد و اعتبار بیشتری ندارند. کارت ملی و کارت مترو و گواهینامه ی رانندگی و شناسنامه و دفترچه های بیمه ... را حالا کاری نداریم. چرخ اقتصاد کاری مردمی بچرخد خودش کلی می تواند به اقتصاد ملی کمک کند. البته یک Boxsoft سمجی هم یک مرتبه پیدایش شود که کمک کار همه و همه شود نیز یحتمل خوب است هر چند که می تواند مشکلاتی را هم ایجاد کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا ﴿۱۱﴾ سوره مبارکه  الطلاق


    -آن یکی که خیلی دور است ولی چشمک زدنش را می بینید، در سیصد سال نوری پیش مرده، هنوز نورش در حال آمدن و تابیدن به سطح زمین است، بالاخره آن نور محو می شود ولی ستاره و ستاره های دیگری در جاهای مختلف آسمان از توده های فشرده گاز متولد می شوند.

    معلمی با خون- با نگاهی به زندگی سرار شهید احمد طزری، نادره عزیزی نیک، در کتاب روایت های آسمانی، زندگی نامه پانزده سردار شهید فرهنگی، به کوشش عباس جعفری مقدم.


    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. گویی یک بلاهایی حتی نصیب مومنین هم می شوند تا آنها را بیازمایند. فرض بفرمایید که یک شاگردی را معلمی با چک و لگد از کلاس بیرون کند؛ اولاً یحتمل بعضی ایراد کنند که این کار درستی هم نیست. و اما اگر همین شاگرد یاد بگیرد که اخلاقش را نیکو کند و درسش را درست بخواند و حتی به دانشگاه رود و انسان موفقی هم شود، بعضی یحتمل با تعجب بگویند که مثل اینکه چک و لگدها کار هم کرد! و لکن اینجا باید متوجه آیه مبارکه ی 17 سوره انفال شد که می فرماید: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى.

    گاهی اوقات ما یک معنایی را در یک نظریه ای می بینیم و حال آنکه همان معنا را چطور می توان در نظریه ای دیگر دید که یحتمل هم همان معنا باشد. مثلاً ما الکترودینامیک کوانتمی را داریم که در آن از معادله و اوپراتور دیراک نیز استفاده می شود. همین را فاینمن می آید به زبان دیارگرامهای فاینمن و انتگرالهای راهی بیان می کند. سوال اینجا است که شما از یک نظریه ی طرف پچی-کویین را دارید که با اضافه کردن زوایایی به معادلات در کیو سی دی استفاده می شود و اکسیونها را نتیجه می دهند. از آن طرف هم ما مسائل پلاسمایی مگنتوهیدرودینامیکی را داریم که یحتمل هم کیو سی دی را نیز در بر می گیرند و بلکه یحتمل هم منجر به زوایایی می شوند که وقتی مگنتوهیدرودینامیک را حتی محلی هم در نظر می گیریم یا با گرانش در نسبیت عام در مسائل محلی/جهانی خمینه ها بررسی می کنیم پدید می آیند. از آنجایی که تویستهایی در دینامیک ذرات در اثر زوایای اکسیونی و غیره رخ می دهند، اینجا باید دید که گرافهای موزی در دیاگرامهای فاینمن چه تاثیر و اختلالاطی را روی معادلات حرکتی و لاگرانژیها و حتی یحتمل توپولوژی و هندسه ی خمینه های مورد بررسی در نظریه های میدان و حالات گذار در فیزیک آماری ایجاد می کنند؟ آیا مثلاً چنین چیزی باعث می شود که جهت سایه ی شاخص نیز تغییر کند و به چه صورت؟ آیا باعث می شود که جایی که باران نمی بارد یک مرتبه سیل شود؟ یا بر عکس جایی که سیل شده است یک مرتبه باران نبارد و سیل نیز فروکش کند؟ و آیاهای دیگری ....  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿البقرة: ٢٧٠﴾
    ۲. فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّـهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّـهِ آمَنَّا بِاللَّـهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿آل عمران: ٥٢﴾
    ۳. لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّـهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّـهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿المائدة: ٧٢﴾
    ۴. وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿التوبة: ١٠٠﴾
    ۵. لَّقَد تَّابَ اللَّـهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿التوبة: ١١٧﴾
    ۶. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّـهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّـهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّـهِ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ﴿الصف: ١٤﴾
    ۷. مِّمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّـهِ أَنصَارًا ﴿نوح: ٢٥﴾

    یکی از نکات ویرایشی لازم این است که در یکی از مقالات ارائه شده، نام نویسنده ی اول علی رضاخانی و نه علیخانی است!

    و اما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما این مسئله را داریم که الگوریتمهایی که در سطوح مختلف از زبانهای خانواده های اسمبلی و  سی تا لیسپی گرفته تا تفاسیر و الگوریتمهای الهی که با آیات الهی سر و کار دارند باید توجه داشت که ما اینجا فقط با یارانه هایی برای رایانه و ماشینهایی سر و کار نداریم که همثلاً فقط بدنبال کارهای پست دنیوی اند و ماورای آن فهم و شعوری ندارند؛ چرا که انسان یک ماشین نیست که برنامه ها و الگوریتمهایی برای زندگی و سلامت او نوشته شوند که یا قابل بازیافتند یا باید به عنوان آشغالهایی دور ریخته شوند یا خود قابل بازیافتند. هر وقت دلمان خواست الگوریتمها کار کنند و هر وقت دلمان خواست کار نکنند چرا که نه امور الهی چنین اند و نه امور ریاضی فیزیکی و نه حتی امور جبری و هندسه ی جبری و نظریه های اعداد جبری. حتی شناخت اعداد جبری از اعداد متعالی نیز یحتمل کار با سریها و دنباله هایی غیر متناهی نیاز دارند. و لذا در مناطقی که معتدله است ما فقط بدنبال بارانهای مناطق حاره بوده و برف نداشته باشیم و همان بارانها را هم نتوانیم درست برای همه ی نقاط کشور مدیریت کنیم نیز مشکلاتی ایجاد خواهند کرد یا خیر؟ .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    19428.عنه علیه السلام : لا خَیرَ فیمَن لا یُحِبُّ جَمعَ المالِ مِن حَلالٍ ، یَکُفُّ بهِ وَجهَهُ و یَقضی بهِ دَینَهُ و یَصِلُ بهِ رَحِمَهُ . [1]

    19429.عنه علیه السلام : علَیکَ بإصلاحِ المالِ؛ فإنَّ فیهِ مَنبهَةً [2] لِلکریمِ و استِغناءً عنِ اللَّئیمِ . [3]

    19430.عنه علیه السلام : نِعمَ العَونُ الدُّنیا علَى الآخرَةِ . [4]

    (انظر) الشهادة فی سبیل اللّه : باب 2097 .

    3696

    کَثرَةُ المالِ

    الکتاب :

    «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» . [5]

    «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ * یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» . [6]

    «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدا * وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَمْدُودا * وَ بَنِینَ شُهُودا» . [7]

    «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّه ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» . [8]

    19428.امام صادق علیه السلام : در کسى که دوست نداشته باشد از راه حلال مال به دست آورد، تا به وسیله آن آبرویش را نگه دارد و بدهکاریش را بپردازد و صله رحم به جا آورد خیرى نیست.

    19429.امام صادق علیه السلام : به بهره بردارى از مال بپرداز ؛ زیرا که این کار مایه سربلندى بزرگوار و سبب بى نیاز شدن از فرومایه است.

    19430.امام صادق علیه السلام : چه نیکو یاورى است دنیا براى آخرت.

    3696

    ثروت زیاد

    قرآن :

    «تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت. تا کارتان (پایتان) به گورستان رسید».

    «واى بر هر بد گوى عیبجویى. که مالى گرد آورْد و بر شمردش. پندارد که مالش او را جاوید کرده».

    «مرا با آنکه [او را] تنها آفریدم وا گذار. و دارایى بسیار به او بخشیدم. و پسرانى آماده [به خدمت دادم].

    «و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى کنند، ایشان را از عذابى دردناک خبر ده».

    الحدیث :

    19431.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : ما قَرُبَ عَبدٌ مِن سُلطانٍ إلاّ تَباعَدَ مِن اللّه ِ تعالى ، و لا کَثُرَ مالُهُ إلاّ اشتَدَّ حِسابُهُ ، و لا کَثُرَ تَبَعُهُ إلاّ کَثُرَ شَیاطینُهُ . [1]

    19432.عنه صلى الله علیه و آله ـ لَمّا مَشى بالمدینةِ مع أبی ذَرٍّ فاستَقبَلَهُ: ما یَسُرُّنی أنّ عِندی مِثلَ اُحُدٍ هذا ذَهَبا تَمضی علَیهِ ثالثةٌ و عِندی منهُ دِینارٌ إلاّ شَیءٌ أرصُدُهُ لِدَینٍ ، إلاّ أن أقولَ فی عِبادِ اللّه ِ : هکذا و هکذا و هکذا، عن یَمینِهِ و عن شِمالِهِ و عن خَلفِهِ . إنّ الأکثَرِینَ هُمُ الأقَلُّونَ یَومَ القِیامَةِ إلاّ مَن قالَ : هکذا و هکذا و هکذا ، عن یَمینِهِ و عن شِمالِهِ و من خَلفِهِ ، و قلیلٌ ما هُم . [2]

    19433.عنه صلى الله علیه و آله : ما أخشى علَیکُمُ الفَقرَ ، و لکنّی أخشى علَیکُمُ التَّکاثُرَ . [3]

    19434.التوحید عن أبی ذرٍّ : خَرَجتُ لَیلةً من اللَّیالی فإذا رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَمشی وَحدَهُ و لَیس مَعهُ إنسانٌ ، فظَنَنتُ أنّهُ یَکرَهُ أن یَمشیَ مَعهُ أحَدٌ . قالَ : فجَعَلتُ أمشی فی ظِلِّ القَمَرِ ، فالتَفَتَ فَرآنی فقالَ : مَن هذا ؟ قلتُ : أبو ذرٍّ، جَعَلَنی اللّه ُ فِداکَ ، قالَ : یا أبا ذرٍّ ، تعالَ ، فمَشَیتُ مَعهُ ساعَةً ، فقالَ : إنّ المُکثِرینَ هُمُ الأقَلُّونَ یومَ القِیامَةِ ، إلاّ مَن أعطاهُ اللّه ُ خَیرا فنَفَحَ مِنهُ بیَمینِهِ و شِمالِهِ و بَینَ یدَیهِ و وراءهُ و عمِلَ فیه خَیرا . قالَ : فمَشَیتُ مَعهُ ساعَةً ، فقالَ لی : اجلِسْ هاهُنا ، و أجلَسَنی فی قاعٍ حَولَهُ حِجارَةٌ فقالَ لی : اجلِسْ حتّى أرجِعَ إلیکَ. قالَ : فانطَلَقَ فی الحَرَّةِ حتّى لم أرَهُ و تَوارى عنّی . [4]

    حدیث :

    19431.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هیچ بنده اى به سلطانى نزدیک نشد مگر اینکه از خداى متعال دور گشت، و مال و ثروتش زیاد نشد مگر اینکه حسابش سخت گردید، و پیروانش بسیار نشدند مگر اینکه شیطان هایش زیاد شدند.

    19432.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ وقتى که با ابوذر در مدینه مى رفتند و به کوه اُحفرمود : خوش ندارم که به اندازه این اُحد طلا داشته باشم و سه شب بگذرد و دینارى از آن نزد من باقى بماند، جز چیزى که براى پرداخت وامى نگه دارم، مگر اینکه از راست و چپ و پشت سر به بندگان خدا بذل و بخشش کنم. ثروتمندان در روز قیامت تهی دستند، مگر کسى که از راست و چپ و پشت سر خود بذل و بخشش کند و کارهاى خیر انجام دهد و اینان اندکند.

    19433.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : من از فقر بر شما نمى ترسم. بلکه از فزون خواهى و تفاخر به زیاد داشتن براى شما نگرانم.

    19434.التوحید ـ به نقل از ابوذر ـ: شبى از شب ها بیرون آمدم. ناگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که تنها مى رود و هیچ کس با او نیست . فکر کردم خوش ندارد کسى همراهش باشد. ابوذر مى گوید : من در نور ماه به راه افتادم. پیامبر برگشت و مرا دید. فرمود : کیستى؟ عرض کردم : ابوذرم، فدایت شوم. فرمود : ابوذر! بیا. من لحظاتى با حضرت راه رفتم؛ پس، فرمود : ثروتمندان در روز قیامت تهی دستند، مگر کسى که خداوند مالى به او دهد و او از راست و چپ و از پس و پیش آن را بخشش کند و با آن کار خیرى انجام دهد. ابوذر مى گوید : باز هم چند لحظه اى با آن حضرت رفتم. آنگاه به من فرمود : همین جا بنشین و مرا در گودى اى که اطرافش سنگ بود نشانید و فرمود: بنشین تا برگردم.ابوذر مى گوید : پیامبر در ریگزار به راه افتاد و رفت تا جایى که دیگر او را ندیدم و از نظرم ناپدید شد.

    http://lib.eshia.ir/27307/11/153

    1845

    النَّوادِرُ

    8925.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : ثلاثةٌ هُنَّ اُمُّ الفَواقِرِ : سلطانٌ إن أحسَنتَ إلَیهِ لَم یَشکُرْ و إن أسَأتَ إلَیهِ لَم یَغفِرْ و... . [1]

    8926.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إذا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّرَ الزمانُ . [2]

    8927.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ أوحى إلى نَبِیٍّ مِن أنبیائهِ ... اِئْتِ هذا الجَبّارَ فقُلْ لَهُ : إنّی لَم أستَعمِلْکَ على سَفکِ الدِّماءِ و اتِّخاذِ الأموالِ ، و إنّما استَعمَلْتُکَ لِتَکُفَّ عَنّی أصواتَ المَظلومینَ ، فإنّی لَن أدَعَ ظُلامَتَهُم و إن کانوا کُفّارا . [3]

    1845

    گوناگون

    8925.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : سه چیز است که ریشه بلاهاى کمر شکن است : [از جمله ]فرمانروایى که اگر به او نیکى کنى، سپاسگزار نباشد و اگر به او بدى کنى، نبخشد و . . .

    8926.امام على علیه السلام : هر گاه سلطان (حکومت) تغییر کند ، زمانه (جامعه) نیز دیگرگون شود .

    8927.امام صادق علیه السلام : خداوند عزّ و جلّ به یکى از پیامبران خود وحى فرمود : ...نزد این گردن کش برو، و به او بگو که من تو را براى خونریزى و غارت اموال به کار نگماشته ام ، بلکه تو را روى کار آورده ام تا نگذارى صداى ستمدیدگان به درگاه من بلند شود ؛ زیرا من از ستمى که به آنها شود نمى گذرم، هرچند کافر باشند.

    http://lib.eshia.ir/27307/5/357

    1839

    مُخالَطَةُ السُّلطانِ الجائِرِ

    الکتاب :

    هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَه» . [1]

    الحدیث :

    8903.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : إیّاکُم و مُخالَطَةَ السُّلطانِ فإنّهُ ذَهابُ الدِّینِ ، و إیّاکُم و مَعُونَتَهُ فإنّکُم لا تَحمَدُونَ أمرَهُ. [2]

    8904.عنه صلى الله علیه و آله : مَن لَزِمَ السُّلطانَ اُفتُتِنَ ، و ما یَزدادُ مِنَ السُّلطانِ قُربا إلاّ ازدادَ مِنَ اللّه ِ بُعدا . [3]

    8905.عنه صلى الله علیه و آله : إیّاکُم و أبوابَ السُّلطانِ و حَواشِیَها؛ فإنَّ أقرَبَکُم مِن أبوابِ السُّلطانِ و حَواشِیها أبعَدُکم مِنَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ، و مَن آثَرَ السُّلطانَ على اللّه ِ عَزَّ و جلَّ أذهَبَ اللّه ُ عَنهُ الوَرَعَ و جَعَلَهُ حَیرانَ . [4]

    8906.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : صاحِبُ السُّلطانِ کَراکِبِ الأسَدِ ، یُغبَطُ بمَوقِعِهِ ، و هُو أعلَمُ بِمَوضِعِهِ . [5]

    1839

    مصاحبت با سلطان ستمگر

    قرآن :

    «قدرت من از دستم برفت» .

    حدیث :

    8903.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : زنهار از مصاحبت با سلطان که آن دین را مى برد ؛ و زنهار از کمک کردن به او ؛ زیرا شما کارهاى او را نمى پسندید .

    8904.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که ملازمت سلطان اختیار کند به فتنه و گمراهى افتد ، و هر چه به سلطان نزدیکتر گردد از خدا دورتر شود .

    8905.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : زنهار از درگاه و درباریان سلطان ؛ زیرا که نزدیکترین شما به درگاه و درباریان سلطان دورترین شماست از خداوند عزّ و جلّ ؛ و هر که سلطان را بر خداوند عزّ و جلّ ترجیح دهد ، خداوند پارسایى را از او ببرد و سرگشته و حیرانش سازد .

    8906.امام على علیه السلام : ملازم سلطان ، همچون کسى است که بر شیر سوار باشد ؛ مردم به موقعیت او غبطه مى خورند، در حالى که خودش بهتر مى داند در چه وضعیتى [خطرناک ]قرار دارد .

    8907.عنه علیه السلام : باعِدِ السُّلطانَ لِتَأمَنَ خُدَعَ الشَّیطانِ . [1]

    (انظر) المُلْک : باب 3645 .

    1840

    الخُضوعُ لِلسُّلطانِ الجائِرِ

    8908.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن خَفَّ لِسُلطانٍ جائرٍ فی حاجَةٍ کانَ قَرِینَهُ فی النارِ . [2]

    8909.عنه صلى الله علیه و آله : مَن مَدَحَ سُلطانا جائرا و تَخَفَّفَ و تَضَعضَعَ لَهُ طَمَعا فیهِ ، کانَ قَرِینَهُ إلى النارِ . [3]

    8910.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : أیُّما مُؤمِنٍ خَضَعَ لِصاحِبِ سلطانٍ أو مَن یُخالِفُهُ على دِینِهِ طَلَبا لِما فی یَدَیهِ ، أخمَلَهُ اللّه ُ و مَقَتَهُ علَیهِ و وَکَلَهُ إلَیهِ ، فإن هُو غَلَبَ عَلى شَیءٍ مِن دُنیاهُ و صارَ فی یَدِهِ مِنهُ شَیءٌ ، نَزَعَ اللّه ُ البَرَکَةَ مِنهُ . [4]

    (انظر) التعظیم : باب 2707 . الدنیا : باب 1253 .

    8907.امام على علیه السلام : از سلطان دورى کن تا از نیرنگهاى شیطان ایمن مانى .

    1840

    خضوع در برابر سلطان ستمگر

    8908.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که به خاطر نیازى در برابر سلطان ستمگرى خضوع و کرنش کند ، همدم او در آتش باشد .

    8909.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که به طمع چیزى ، سلطان ستمگرى را مدح گوید و خود را در برابر او خوار و پست سازد ، همنشین او در آتش خواهد بود .

    8910.امام صادق علیه السلام : هر مؤمنى در برابر صاحب قدرتى یا کسى که مخالف دین اوست ، به قصد دست یافتن به چیزى که در دست اوست ، کرنش و خضوع کند ، خداوند او را بى نام و نشان گرداند ، و براى این کار بر او خشم گیرد ، و او را به خودش وا گذارد ؛ و اگر هم بر چیزى از دنیاى او دست یابد و اندکى از آن به دستش افتد ، خداوند برکت را از آن ببَرد .

    فَضلُ السُّلطانِ العادِلِ

    8911.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : السُّلطانُ العادِلُ المُتَواضِعُ ظِلُّ اللّه ِ و رُمحُهُ فی الأرضِ . [1]

    8912.عنه صلى الله علیه و آله : السُّلطانُ ظِلُّ اللّه ِ فی الأرضِ ، یَأوِی إلَیهِ الضَّعیفُ ، و بهِ یُنصَرُ المَظلومُ . [2]

    8913.عنه صلى الله علیه و آله : السُّلطانُ ظِلُّ اللّه ِ فی الأرضِ ، فَمَن غَشَّهُ ضَلَّ ، و مَن نَصَحَهُ اهتَدى . [3]

    8914.عنه صلى الله علیه و آله : الوالی العادِلُ ظِلُّ اللّه ِ و رُمحُهُ فی الأرضِ ، فَمَن نَصَحَهُ فی نفسِهِ و فی عِبادِ اللّه ِ أظَلَّهُ اللّه ُ فی ظِلِّهِ ، و مَن غَشَّهُ فی نفسِهِ و فی عِبادِ اللّه ِ خَذَلَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ . [4]

    8915.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : السُّلطانُ وَزَعَةُ اللّه ِ فی أرضِهِ . [5]

    1842

    أحادیثُ مَوضوعةٌ فی وُجوبِ طاعَةِ السُّلطانِ

    8916.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : طاعَةُ السُّلطانِ واجِبَةٌ ، و مَن تَرَکَ طاعَةَ السُّلطانِ فَقَد تَرَکَ طاعَةَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ و دَخَلَ فی نَهیِهِ ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ یقولُ : «و لا تُلْقُوا بِأیْدِیکُم إلى التَّهْلُکَةِ» [6] . [7]

    1841

    فضیلت سلطان دادگر

    8911.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : سلطانِ دادگرِ فروتن ، سایه خدا و نیزه او در زمین است .

    8912.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : سلطان [عادل ]سایه خدا در زمین است ؛ ناتوان به او پناه مى برد و ستمدیده به وسیله او یارى مى شود .

    8913.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : سلطان [عادل ]سایه خدا در زمین است ؛ پس هر که با او از درِ نا راستى درآید، گمراه شود و هر که نسبت به او خیرخواه و یکرنگ باشد، هدایت شود .

    8914.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : فرمانرواىِ دادگر، سایه و نیزه خدا در روى زمین است ؛ پس هر که او را درباره امور خودش و امور بندگان خدا راهنمایى کند، خداوند وى را در زیر سایه خود درآورد ، و هر که درباره امور او و بندگان خدا با او نا راستى کند ، روز قیامت خداوند یاریش نکند .

    8915.امام على علیه السلام : فرمانروایان ، پاسداران [احکام ]خدا در زمین اویند .

    1842

    حدیثهاى ساختگى در وجوب اطاعت از سلطان

    8916.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : اطاعت از سلطان واجب است و هر کس از سلطان فرمان نبَرد، از خداوند عزّ و جلّ فرمان نبرده و در نهى او داخل شده است ؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: «و با دستهاى خود خویشتن را به هلاکت میفکنید».

    8917.عنه صلى الله علیه و آله : قالَ اللّه ُ جلّ جلالُهُ : لا تَشغَلُوا أنفُسَکُم بِسَبِّ المُلُوکِ ، تُوبُوا إلَیَّ أعطِفْ قُلوبَهُم علَیکُم . [1]

    8918.عنه صلى الله علیه و آله : لا تَسُبُّوا السُّلطانَ ؛ فإنّه فَیءُ اللّه ِ فی أرضِهِ . [2]

    8919.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : مَن تَعَرَّضَ لسلطانٍ جائرٍ فَأصابَتهُ مِنهُ بَلِیَّةٌ لَم یُؤجَرْ علَیها و لَم یُرزَقْ الصَّبرَ علَیها. [3]

    8920.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام : یا مَعشرَ الشِّیعَةِ، لا تُذِلُّوا رِقابَکُم بِتَرکِ طاعَةِ سُلطانِکُم ، فإن کانَ عادلاً فاسألُوا اللّه َ إبقاءَهُ ، و إن کانَ جائرا فاسألُوا اللّه َ إصلاحَهُ . [4]

    (انظر) الإمامة العامّة : باب 171 .

    1843

    أجرُ مَن یَأمُرُ السُّلطانَ الجائِرَ بِالتَّقوى

    8921.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : مَن مَشى إلى سُلطانٍ جائرٍ فَأمَرَهُ بِتَقوَى اللّه ِ و خَوَّفَهُ و وَعَظَهُ ، کانَ لَهُ مِثلُ أجرِ الثَّقَلَینِ مِنَ الجِنِّ و الإنسِ و مِثلُ أعمالِهِم . [5]

    8917.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خداوند ، جلّ جلاله ، مى فرماید : خود را به ناسزاگویى از شاهان سرگرم نکنید . به درگاه من توبه کنید، تا دلهاى آنها را به شما مهربان کنم .

    8918.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : به سلطان ناسزا نگویید ؛ زیرا او سایه خدا در زمین اوست .

    8919.امام صادق علیه السلام : هر که متعرّض سلطان ستمگرى شود و از او به وى گزندى رسد ، در برابر آن گزند اجرى نخواهد برد و صبرِ در برابر آن گزند نیز روزیش نمى شود .

    8920.امام کاظم علیه السلام : اى جماعت شیعه! با ترک اطاعت از سلطانتان خود را به خوارى و گرفتارى نیندازید ، بلکه اگر عادل بود ، بقاى او را از خداوند بخواهید و اگر ستمگر بود ، از خداوند بخواهید او را اصلاح گرداند .

    1843

    ثواب کسى که سلطان ستمگر را به تقوا فرمان دهد

    8921.امام باقر علیه السلام : هر که نزد سلطان ستمگر برود و او را به تقواى الهى فرمان دهد و [از عذاب او ]بترساندش و اندرزش دهد ، ثوابش همانند ثواب [عبادت ]جنّ و انس و [ارزش] این عملش به اندازه همه اعمال آنها باشد .

    (انظر) الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر : باب 2646 . الحقّ : باب 894 .

    1844

    الحَثُّ عَلى إکرامِ سُلطانِ اللّه ِ

    8922.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن أکرَمَ سُلطانَ اللّه ِ فی الدنیا أکرَمَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ ، و مَن أهانَ سُلطانَ اللّه ِ فی الدنیا أهانَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ . [1]

    8923.عنه صلى الله علیه و آله : مَن مَشى إلى سلطانِ اللّه ِ لِیُذِلَّهُ أذَلَّهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ مَع ما ذَخَرَ لَهُ مِنَ العذابِ . [2]

    8924.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إنَّ فی سلطانِ اللّه ِ عِصمَةً لأِمرِکُم ، فَأعطُوهُ طاعَتَکُم غَیرَ مُلَوَّمَةٍ (مُتَلَوِّمِینَ) و لا مُستَکرَهٍ بها ، و اللّه ِ لَتَفعَلُنَّ أو لَیَنقُلَنَّ اللّه ُ عَنکُم سلطانَ الإسلامِ ، ثُمَّ لا یَنقُلُهُ إلَیکُم أبدا حتّى یَأرِزَ الأمرُ إلى غَیرِکُم . [3]

    (انظر) کنز العمّال : 14587 ، 14589 ، 14598 .

    1844

    ترغیب به گرامى داشتن سلطانِ خدایى

    8922.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که سلطان خدا (حکومت و رهبرى دین حق) را در دنیا گرامى دارد ، خداوند در روز قیامت گرامیش بدارد و هر که به سلطان خدا در دنیا بى حرمتى کند خداوند در روز قیامت به او بى احترامى نماید .

    8923.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که نزد سلطان خدا رود ، تا او را خوار گرداند ، خداوند در روز قیامت افزون بر عذابى که برایش اندوخته است ، او را خوار نیز مى کند .

    8924.امام على علیه السلام : همانا سلطان خدا مایه نگهدارى و سامان یافتن کار شماست ؛ پس بى درنگ و با میل و اختیار او را اطاعت کنید . سوگند به خدا که یا این کار را مى کنید، یا خداوند سلطان اسلام(حکومت حقّه اسلامى) را از شما مى گیرد و دیگر هرگز آن را به شما منتقل نمى کند ، تا به دست دیگرى سپرده شود ....

    http://lib.eshia.ir/27307/5/356

    فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿هود: ١١٢﴾


    14043.عنه صلى الله علیه و آله : العلِمُ وَدیعَةُ اللّه ِ فی أرضِهِ ، و العُلَماءُ اُمَناؤهُ عَلَیهِ ، فَمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ أدّى أمانَتَهُ ، و مَن لَم یَعمَلْ کُتِبَ فی دیوانِ اللّه ِ تَعالى أنَّهُ مِنَ الخائنینَ .

    14043.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : علم سپرده خدا در روى زمین اوست و عالمان امانتداران این سپرده خدایند. پس، هر که به علمش عمل کند، امانت او را پرداخته است و هر که عمل نکند، در دیوان خداوند متعال نوشته شود که او از خیانتکاران است.


    مسئله ای که در مغناطوهیدرودینامیک نسبیتی عام رخ می دهد این است که علاوه بر الکترودینامیکی که در اثر الکترومغناطیسم و بلکه نیروهای قوی و ضعیف رخ می دهند، گرانش را هم اضافه کرد. خوب اینجا سایه هایی را داریم که در فازهای ماه در طول ماه بر اثر حرکت حول زمین و حرکت زمین حول خورشید در طول سال نیز رخ می دهند علاوه بر اینکه ما همینطور هم سایه های شاخص را نسبت به مسجد الحرام نیز داریم. این خود یک هندسه ای را ایجاد می کند که مغناطوهیدرودینامیک ذرات پلاسمهای کوارک-گلوان را نیز نسبت به موقعیت شاخص و فرد و قلب او در داخل و خارج از جسم و جسد او و بلکه سلامت جسم و جسد و روح و جان او را نیز تعیین می کند. خوب این تا چه حدی از لحاظات فیزیک هسته ای درست است بستگی دارد به تحقیقات در مراکز هسته ای و یونی که باید درمانهای مختلف را تشخیص دهند.

    اینجا یک عدم تشخیصی رخ می دهد که مربوط به مسجد و دیر و بتخانه و میکده و کوچه و بازار ندارد؛ و آن اینکه همچین که ما دریافتیم که یک شبه-کارخانه ی آدم سازی داریم، این کارخانه ی آدم سازی را یحتمل با کارخانه ای آدم سوزی اشتباه بگیریم آنجایی که از خود حضرت آدم علی نبینا سلام الله علیهم و خلافتشان فاکتور گرفته شود و حتی به عبادت و بندگی خدای مقدس مآبانه و بلکه هندسه ی ناجابجایی و انواع دیاگرامهای فاینمن و ابرتقارن و ریسمان و ... و بلکه منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی هم پرداخته شود و حال آنکه باز هم باید عبادت و بندگی خدا را همه و همه به جا آوریم حتی به امامت همین آدمهای کارخانه های آدم سازی و نه خدای ناکرده کارخانه های آدم سوزی به اسم کارخانه های آدم سوزی. اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجتک المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف. 

    در ضمن بنده حقیر توجه کردم که بعضی ویرایشها خوب بود که در متن و نظرات انجام می شد که دیگر تا حالا فرصت نشد! الحمد لله خدا را شکر اقل کم نرم افزار قرآنی که کار نمی کرد نیز حالا کار می کند دوباره.

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿٢٢ وَقَالَ قَرِینُهُ هَـٰذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ ﴿٢٣ أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ ﴿٢٤ مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ ﴿٢٥ الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ ﴿٢٦ قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَـٰکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ ﴿ق: ٢٧﴾

    حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿الزخرف: ٣٨﴾


    اگر دیدید که در خیابان یا حتی مسجد کسی آمد یک اوردنگی یا جفتک هم به شما زد، خیلی به او سخت نگیرید چرا که مسئله فقط این نیست که اگر به او سخت بگیرید آنگاه خواهد گفت که خوب شما همه پشت سر یک الاغ است که نماز می خوانید. نه مسئله این نیست. مسئله یحتمل هم این باشد که مثلاً دیده اید که در مترو اگر منتظر قطار نشسته اید و هیچ کس دیگری هم نیست، معمولاً نفر بعدی که می خواهد بنشیند نمی آید صاف از میان همه ی صندلیها صندلی کنار شما را انتخاب کند و بغل دست شما بنشیند، مگر اینکه قصد خاصی داشته باشد.

    یعنی وقتی ارتباطات بین شما و دیگران خیلی نزدیک شد، آنگاه باید متوجه باشید که یحتمل ناخواسته یک اوردنگی یا جفتک هم بخورید یا حتی مجبور شوید که برای ورود به جایی مورد بازرسی واقع شوید و یواشکی یک مگسی هم پشت گوشتان بخورد و خودتان هم نفهمید یا حتی دماغتان هم یک تویستی درش ایجاد شد و از آن هم بلکه گذشتید. اینها همه درست، خوب موضوع این هم است که اگر خواستید اوردنگی و جفتک و تویست دماغ و مگی پشت گوش و همه و همه را جواب دهید که یحتمل باغ وحش را با مسجد و حتی خیابان هم اشتباه گرفته اید؛ بلکه خود این بنده ی حقیر است که بخواهم این کارها را کنم خر شده ام و زود قضاوت کرده ام که حوزه و دانشگاه و دیگر میادین هم یحتمل کسانی را دارد که پشت سر خر نماز می خوانند. این باعث خواهد شد که بدجوری به خریت بیافتیم. خریت را اگر دیدید هم چیزی نگویید! و اما مواظب باشید که جبهه را تا روز قیامت هم که شده حفظ کنید. یعنی هی مدام از یک جبهه ی باطل به جبهه ی باطل دیگری نیافتید به حساب اینکه از یزیدی به حسینی و از شبه-حسینی به یزیدی دیگری تغییر جبهه ندهید به حساب اینکه بالاخره آن لحظه ی آخر حر ابن یزید ریاحی هم از طرف یزیدی به طرف امام حسین علیه السلام آمد؛ درست است و اما این هم کار هر کسی نخواهد بود.

    بالاخره یک سری بچه های خلافی هستند که ته کلاس می نشینند و اینها انواع شیطنتها را می کنند. هم برای دیگر شاگردان دردسر درست می کنند و یک وقت دیدید آنها را هم خلاف کردند و هم برای معلم و استاد خود حتی مشکلزا می شوند طوری که باید تنبیه شوند و بلکه از کلاس نیز اخراج شوند. اما بهترین کار این است که اینها را همه و همه تا جایی که ممکن است تحمل کنند که بلکه یک جوری سر کلاس بند شوند و تا آنجایی که ممکن است یک چیزی یاد بگیرند و از همه مهمتر اخلاق نیکو کسب کنند آنچنان که الگوی همه ی ما بشود و انک لعلی خلق عظیم.


    ۱. لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّـهَ کَثِیرًا ﴿الأحزاب: ٢١﴾
    ۲. قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾
    ۳. لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿الممتحنة: ٦﴾



    ۱. الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ ﴿طه: ٥٣﴾
    ۲. الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿الزخرف: ١٠﴾


    پریروزها در مسجد موقع افطار که صحبت می کردیم، حرف از سی-پلاس-پلاس و سی-شارپ پیش آمد. حرف از این شد که سی-شارپ برای مسائل تجاری است. این بنظر این حقیر درست نیامد و رفتم ببینم داستان از چه قرار است؟ به هر حال، موضوع این است که هر دو زبان یک زبانهایی هستند که می توانند خیلی پیچیده شوند چرا که زبانهایی هستند که به اسمبلی نزدیکند. یعنی با صفر و یک و محاسبات با آنها سر و کار دارند. زبانهای دیگری مثل خانواده ی لیسپ و از جمله سکیم هم داریم که زبانهایی هستند که سطحشان از خانواده ی سی بالاترند و مثلاً در هوش مصنوعی و ماشینهای تورینگ می فرمایند که کاربرد دارند!

    Lisp was invented by John McCarthy in 1958 while he was at the Massachusetts Institute of Technology (MIT). McCarthy published its design in a paper in Communications of the ACM in 1960, entitled "Recursive Functions of Symbolic Expressions and Their Computation by Machine, Part I".[9] He showed that with a few simple operators and a notation for functions, one can build a Turing-complete language for algorithms.

    https://en.wikipedia.org/wiki/Lisp_(programming_language)

    یک فرقی که این دو زبان سی پلاس پلاس و سی شارپ با هم دارند در این است که اولی تایپینگ استاتیک دارد ولی سی شارپ تایپینگ قوی دارد. تایپینگ سکیم هم مثل سی شارپ قوی است. در حقیقت باید با این زبانها سر و کار داشت تا تفاوت بین آنها را درست دریافت.

    نمونه ای جالب از محاسبات را در محاسبات کوانتمی می بینیم که در مقاله ی علیخانی در زیر آمده است. او در حقیقت محاسبات بی در رو در کمترین زمان را هندسی می کند! و مقاله ی دیگر از شکری-صدوقی است.


    https://arxiv.org/pdf/1705.00536.pdf

    https://arxiv.org/pdf/0905.2376.pdf


    مسئله ی دیگری که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توان یافت این است که ما در اخلاق قرآنی با زبان و منطقی روبرو هستیم که در بالاترین سطوح حکمت متعالیه واقعند که از یک طرف مسائل حوزوی را در بر دارند و از طرف دیگر مسائل دانشگاهی را و در بالاترین سطوح الهیات واقعند. یعنی ما خیلی هنر کنیم با مطالعه ی حوزه و دانشگاه در نهایت به مفاهیم قرآنی برسیم. البته بعضی یحتمل اشکال کنند که در قرآن مسئله ای اقتصادی به اسم بانک و مسائل مربوط بدان را نداریم. و اما می توان متصور شد که آیا در واقع اقتصاد و بلکه بانکهای ما بانکهایی هستند اسلامی یا غیر اسلامی؟!

    این مسئله را وقتی می توان درست بررسی کرد که همه ی داده ها را درست در اختیار داشته باشیم. مثل این می ماند که بخواهیم چیزی را جستجو کنیم و آنرا در گوگل بیابیم. و در مدتی کوتاه یحتمل بسیاری گزینه ها را می یابیم. و اما آیا همه ی این گزینه ها در دسترس ما هستند؟ تا همین پریروزها بنده همین فایلهای پی دی اف آرشیو را نداشتم و یحتمل ویروسی شده بود و حالا چطور آن ویروس برطرف شده است و دارم؟ و الله اعلم!

    این مسئله یک شباهتی دارد با اینکه بعضی ایراد کنند که چرا حر ابن یزید ریاحی کار درستی کرد که از سپاه یزید به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست؟ سپاه یزید که خلیفه بود بهتر بود. البته رجز حر در کربلا می فرمایند که چنین بود:

    انی انا الحر و ماوی الضیف

    اضرب فی اعناقکم بالسیف

    عن خیر من حل بارض الخیف

    اضربکم و لا اری من حیف





    یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی شما دو سپاه دارید که در مقابل هم واقعند، شما یحتمل می توانید درست تصمیم بگیرید که این سپاه حق است و آن دیگری باطل است. و اما وقتی چندین سپاه دارید و بلکه بی نهایت سپاه در دو جناح نور و تاریکی دارید و آنگاه باید تصمیم بگیرید، یحتمل باید قبول کرد که کار سختتر می شود. یعنی باید هم مواظب بود که در این تاریکیها و روشنایی های گرگ و میشی پشت سر خری جفتک انداز هم نیست که مردم صف کشیده اند برای اقامه ی نماز و  همچون بنده ی حقیری هم از همه جا بی خبر به صفهای آخری پیوسته ایم؛ و مسئله حوزه و دانشگاه و بلکه دیگر نظریه های میادین کوانتمی و کلاسیک هم ندارد و بقول معروف آدیابتیک است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی