الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ ﴿۸۱﴾ سوره مبارکه آل عمران

 

حکمت متعالیه ای که می تواند در نظریه حمیدی مجیدی یافت شود را در ریاضی-فیزیک محض نمی توانید بیابید. این اجتهاد مخصوصاً بینهایت افزایش می یابد وقتی نظریه حمیدی مجیدی فقهی می شود.

فرض بفرمایید که بنده خادم یک امامزاده ای هستم، و یک نفر می آید به این حقیر ایراد می کند که تو این کار یا آن کار را درست انجام نمی دهی و خادم خوبی نیستی! ایا بنده حقیر باید بیایم او را برای این کارش اعدام کنم. اصلا فرض بفرمایید که او گفت که من هر روز می خواهم در امامزاده زیارت عاشورا بخوانم و تو بلد نیستی زیارت عاشورا بخوانی و همین است که باید برکنار شوی. خوب، امامزاده خانه خدا است. آیا بنده می توانم به او بگویم که تو داری دروغ می گویی و برو رد کارت و الا حسابت را می رسم و بلکه اعدامت می کنم یا تبعیدت می کنم یا تابعیتت را لغو می کنم؟ یعنی این بنده حقیر می توانم به او چنین چیزی بگویم. ولی او آنگاه می رود به یک امامزاده دیگری و از این امامزاده رانده خواهد شد. و لذا خادمی نمی تواند بفرماید که اینجا خانه خدا است و شما نمی توانید اینجا زیارت عاشورا بخوانید و الا که چه و چه و چه ... می کنم. خوب، این بحث به راحتی می تواند بالا بگیرد که هر که را خواست زیارت عاشورا بخواند و دیگران ایراد کردند را می توانید بفرمایید که بفرستندش به امامزاده ما که خیلی هم خادم خوبی دارد و هیچ ایرادی هم از این بابت نمی گیرد.

این یک بحثی است که ما نمی خواهیم اینجا بیش از این واردش شویم و بلکه منظور ما به حکمت نظریه حمیدی مجیدی فقهی بود. و آن اینکه گاهی هست که ما داریم به بسط تمام اعداد گویا در اعداد مختلط می پردازیم که اینجا ارزه ی ما یک توپولوژی متصلی را در اعداد مختلط ارائه می دهد. و اما اگر به اعداد p-ای (p-adic) بپردازیم و بسط جبری آنرا حساب کنیم، این غلط نکنم غیرمتصل است که البته می توان آنرا کاملش کرد یا در یک میدان کاملی آنرا نشاند. و لذا توابع زتای را می توان از طرق مختلف محاسبه کرد و مثلاً از میدانهای متناهی نیز شروع کرد و بعد پرسید که آیا همه اینها به ما تابع زتای ریمان را نتیجه خواهد داد؟ یا آیا بهتر به ما کمک می کند تا مسئله حدس ریمان را حل کنیم؟

اینها یک جهتی است که می توان به مسائل نگریست و جهت دیگر این است که مسئله را از لحاظ ریاضی فیزیکی و بلکه نجومی بررسی کرد و همین مسئله پس زمینه ی ریزموجهای کیهانی یا حتی پرتوهای کیهانی گاما را در نظر بگیرید. خوب، ما از اینجا به خیلی مسائل می توانیم برسیم همانطور که قبلاً هم گفتیم.، هر چند که در بین راه به کلافهای سر در گم یا گیرهای (انتنگلمنتها) (راستی بنده خیلی دلم می خواهد بدانم که انتنگلمنت به چه لغتی ترجمه شده است؟)، سیاه چاله ها و بلکه ابرنواخترها و ستارگان درخشانی نیز برمی خوریم. موضوع اینجا این است که مثلاً چقدر پس زمینه ریزموجهای کیهانی از مدل استاندارد فیزیک غیرعادی است؟ به هر حال، ما یک طیفی از امواج الکترومغناطیسی را داریم و می توان بدان حتی آنطور که اخیراً ثابت شده است نظریه هندسی لانگلندز را کاربردی کنیم، یا می توان همانطور که قبلاً هم گفته شد هندسه ناجابجایی را بدان کاربردی کنیم، یا حتی یحتمل می توان نظریه ریسمان و ام و اف را بدان کاربردی کرد.

و اما اینکه ما به یک نقطزه ای در فضا زمان آیا می توانیم چند سیاه چاله یا چند ستاره یا چند ابرنواختر یا چند کهکشان یا چند فرشته!!! نسبت دهیم، این یک مسئله ای است که یحتمل جوابش معلوم نیست و مسئله باز می ماند. موضوع این است که اگر ما وارد حکمت نظریه حمیدی مجیدی فقهی درست نشویم و مسائل در حد ریاضی فیزیکی بمانند ما می توانیم از لحاظ منطقی آنالیز خود را به الفهای مراتب بالاتری برسانیم و همه را بپیماییم ولی نتیجه ای حاصل نمی شود. یعنی یک سفری هست که در آن حق را از میانش برداشته ایم و لذا کامل نخواهد شد آنجایی که مقصد باید حق باشد. جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. این است که باطل در مواجهه با ذره ای حق نیز یحتمل کاملاً از هم می پاشد. البته یحتمل بعضی اشکال کنند که مثلاً یک ابتذالی می تواند رخ دهد اگر کسی بخواهد از جبرهای فن نویمن که روی فضاهای هیلبرت کار می کنند و اپراتور دیرک نظیر آن در هندسه ناجابجایی به یک فضاهای بزرگتری که هندسه ناجابجایی را در آن می نشاند، برسد. البته این دور از احتمال هم نیست چرا که هندسه ناجابجایی حالت موضعی و محلی دارد و برای رسیدن به یک هندسه جهانی باید لااقل از این بابت به ماورای آن رفت. و اما آیا ما باید به الفهای بالاتری نیز احتیاج پیدا کنیم؟ اینها یک جهت از مسائل پیش رو است. مسئله دیگر از نوع نظریه ک است که از لحاظ نظریه اپراتوری می شود نظریه ک-ک و یحتمل این را می توان به عنوان نظریه ک-ک-ح یا ک-ک-ه در حکمت نظریه حمیدی مجیدی فقهی در نظر گرفت.

به هر حال، همانطور که ملاحظه می شود مسائل احتیاج به اجتهاد و فقه دارد و ما می بینیم که اینجا از ولایت فقیه و امام زمان بسیار می توان کمک گرفت. شما حتی این مسئله را در نظر بگیرید که می فرماید: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. و اما شما هر روز می توانید زیارت عاشورا بخوانید و نافله نافله نافله و جامعه جامعه جامعه طبق دستور امام هادی علیه السلام و زیارت آل یاسین و دعای عهد و مناجات شعبانیه و مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه و بسیاری دعاها و مناجات دیگر را برای یاری امام زمان ذکر کنیم. البته می توان هم خمس و زکات و عمل صالح کرد و به مسائل ایمان پرداخته و آن را نیز تقویت نمود و بلکه به تقوی نیز پرداخت. و حتی برای سفر حج هم می توان همراه کاروانی 300 الی 400 نفره از مشهد مقدس راهی شد و حالا آیا از بحرین و یمن هم بگذریم و به کربلا و سوریه و زینبیه و نجف و کاظمین و سامرا هم بگذریم؟ و اما بر حسب نظریه حکمت حمیدی مجیدی فقهی باید به ولایت فقیه مد ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز یاری رسانده و بلکه به عنوان خدمه به اعضای کاروان هم یاری برسانیم. و تا می توانیم تولید و اشتغال در اقتصاد مقاومتی کنیم و نه اینکه هی قیمتهای کالاهای اساسی را مدام و بی جهت گرانتر و گرانتر هم کنید! نکند بعضی این کارها را می کنند و بلکه به ظلم و جور و ستم می پردازند که همه را تحریک کنند و به قول خودشان ولایت فقیه و امام زمان را هم تحریک کنند که زودتر واکنشی نشان دهد و انقلابی بودن و حکمت و فقه را کنار گذاشته اند و می خواهند نعوذ بالله امام زمان را زور کنند که هر چه زودتر ظهور کند؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

  • ۹۶/۰۱/۱۵
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۱۶)

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین


آقای رئیس جمهور عزیز با سلام، داعش فقط این نیست که به مجلس و مرقد امام خمینی حمله می کند. شما همین مسئله سلامت را در نظر آورید. نوع برخورد پزشک وقتی اعتماد را در مریض ایجاد می کند این خود قسمتی از درمان است. مسئله این نیست که پزشک با یک شیء طرف است که هر جور دلش خواست با او رفتار کند. رفتاری که از مسئولین یک بیمارستان دولتی مثل امیر اعلم سر می زند با این مسئله مغایرت دارد. به شما گفته می شود که با شماره تلفنی برای نوبت وقت گرفتن درمانگاه تخصصی تماس بگیرید که اصلا جواب نمی دهد و گفته می شود که بعد از نیمه شب تلفن بزن که خلوت است و کسی تلفن نمی زند. آن وقت شاید بتوانی جواب بگیری. ولی اگر نامه ای برای معرفی به پزشکی داشته باشی، می توانی خوب وقت بگیری. حتی وقت گرفتن برای خودش یک مسئله ای است؟! این خیلی چیز غریبی است.

بعد تازه بنده با پزشک اورژانس که صحبت کردم متوجه شدم که عمل جراحی پولیپ بینی را بدون بی هوشی حتی آنجا نیز می فرمایند که انجام نمی دهند چه برسد به اینکه پزشک بخواهد آنرا سرپایی در مطبش انجام دهد. در صورتی که مسئله یک چیزی است که به همین سادگی است. و لا غیر. موضوع این است که این پولپیها برمی گردند و یک بار که عمل شد، دوباره امکان برگشتش هم هست.

اما اینجا مسئله چیز دیگری است که مربوط می شود به توحید و استدلال هم در اصول و هم در فروع دین. موضوع این است که وقتی امامزاده ای خادمین پیر و جوان مخلصی داشته باشد که به همه خدمت می کنند و مثلاً چای و شیر ینی و افطاری نیز به مردم تعارف می کنند، همه و همه جذب می شوند و از جمله حتی اگر بنده خدایی معتاد هم باشد یحتمل رفته رفته حتی اعتیاد خود را هم حاضر شود که کنار گذاشته و رو به خدا کند. اما برعکس مسئله را هم داریم آنجایی که خادمین مسجد و امامزاده ها بدرفتاری کنند و از روی اخلاص کار نکنند و مردم زده شوند و روی گردان.

موضوع آیات توحید است که در اول سوره حدید و آخر سوره حشر آمده است آنطور که می فرماید اگر این آیات به  کوه نازل شده بود، از شدت خضوع و  ترس از خدا پودر می شد ولی به انسان نازل می شود.  لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿الحشر: ٢١﴾. موضوع این است که آن افرادی که در جامعه زحمت می کشند و از خود گذشتگی می کنند و لذا آسیب هم می بینند و بلکه شهید هم شوند، اینها کمترین اجری که دارند این است که در صورت امکان از سلامت درست برخوردار شوند و نه فقط یک سلامت نیم بندی که حالا آیا روز را شب کنند آیا خیر. و چه رسد به اینکه راه را برای استدلالات در اصول و فروع دین و حکومت و ولایت و فهم مفاهیم والای خدایی و انسانی و مردمی همه و همه را بتوانیم بسیج کنیم. جهاد در راه خدا فداکاری می خواهد ولی جهاد در راه رسیدن به حقایق عالیه حکمت و فقه و اصول و تفسیر و امثالهم و حتی مفاهیم فلسفی و علوم طبیعی و ریاضی فیزیکی نیز فداکاری می خواهد.

البته یک راهش هم این است که فقط از جلوی بیمارستان امیراعلم که رد می شوید، یک اخلاق ناپسندی داشته باشید که حتی با دربانی که می گوید آقا جلوی درب بیمارستان پارک نکن هم بروی توی  دعوا. یعنی این یا از بداخلاقیهای این بنده ی کمترین حقیر است یا اینکه فرهنگ را باید طوری اصولاً اصلاح کرد که وقتی مثلاً دو نفر با هم تصادف کردند از ماشین پیاده نشوند و آنقدر همدیگر را با قفل فرمان و آچار فرانسه و میله و قمه بزنند که صدمه تصادف یادشان برود و بلکه صدمه های جانی و مالی دیگری بر آنها اضافه شود. بنده نمی دانم این نشانه عدم فرهنگ است یا خیانت به نفس خود و بلکه نفس دیگری است. یعنی کانه طرف منتظر است که اگر حکومتی هم قرار است که نصیب او شود، آن حکومت در این باشد که فقط عقده هایش را از طریق فروریختن حکومت حاضر باشد که نصیبش می گردد و بس. یعنی اگر قرار است که بابل فروریزد، همه فقط می خواهند که بابل فروریزد و به بقیه ی کارها کاری ندارند که دیگر بعدش چه خواهد شد. این یحتمل اگر نفرمایید که داری بیش از حد در تخیلاتت سیر می کنی، آن تفکر خائنانه ی فتنه انگیزی است که امیرالمومنین با حکومتی مثل حکومت عثمان بن عفوان طرف بود. البته بنده مطمئنم که خیلی جاها در اشتباه ممکن است باشم و خیلی دوست داشتم که به قله های علم و دانش می رسیدم و بعد اظهار نظر می کردم قبل از اینکه تا نیمه های راه بروم و خسته شده و جا بزنم و بقیه ی راه را جا بمانم. یعنی باید از دریاها و خشکیها و رودها و دره ها و چمنزارها و همه و همه گذشت تا بتوان به قله ها نزدیک شد. و اما قله های مرتفع را پیمودن نیز مشکلاتی دارد از قبیل کم شدن فشار هوا و احتیاج به اکسیزن داشتن و امثالهم. و لذا یک همتی می خواهد آن روحیه ی ورزشکاری که نمی توان آنرا از دست دیگران قاپش زد و به نتیجه رسید. یک فرقی هست بین جوانمردی و غیر آن که از راه تقلید نمی شود بدان رسید.

مسئله اینجا هم هست که اگر پزشکی بیاید عمل جراحی ای را که همه می فرمایند که 6 میلیون تومان خرجش است را با مثلاً ده یا بیست هزار تومان انجام دهد، همه همکاران او آیا به او غضب نخواهند کرد که مگر عقلت دارد پاره سنگ برمی دارد؟ فلسفه که نیست که بنده هی بنشینم اینجا بگویم دارم حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی گَل هم می بافم. تازه تو اگر بافتی مطمئن باش که دیگران خیلی بهترش را بلدند که جوابت را بدهند. و لذا اینجا است که خواهی دید که چند مرده حلاجی. داری خیانت می کنی؟ یا حرف حسابی هم  در کار است؟ یا هر کی هر کی است؟ مصدق هم حرف دارد، آیت الله کاشانی هم حرف دارد، شاه هم حرف دارد، آمریکا و سپهبد زاهدی و شعبان بی مخ هم حرف دارند. و طیب و امام خمینی و میرسید حامد حسین کنتوری هندی و ولایت فقیه و رئیس جمهوری و همه و همه هم حرف خود را دارند و الا غیر النهایه حرف داریم. و این بنده حقیر هم همین حرفها را از این ور و آنور می شنوم و می زنم دیگر و مثلاً به خیال خودم فلسفه بافی و جهاد فی سبیل الله هم دارم می کنم... البته اینجا منزلت عقل در معرفت هندسه دینی کدام است؟ و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا کدام است؟ اینها یحتمل جای بحث باید داشته باشد. و بسی مبارزه می طلبد. و تنبلی و فشلی و تن پروری به خیانت ختم خواهد شد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
اللهم کن لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من المستشهدین بین یدیه و من انصاره و اعوانه.
مثل این که یک بحثی واقع شده است بین ولایت و حکومت که از لحاظ فلسفی و حکمت متعالیه می تواند بحث مهمی باشد. یعنی چه در بحث ولایت و چه در بحث حکومت، آیا حکمت متعالیه الهی که به ولایت و حکومت ولی فقیه ختم می شود است که مهمتر است یا حکومت ولایتمداری که  به حکمت متعالیه الهی ختم شود مهمتر است؟ بنظر می رسد که از دیدگاه حکمت متعالیه الهی ما وارد پیچیدگیهایی خواهیم شد که اینها را نشود از هم جدا کرد و بلکه قویاً به هم گره خورده اند.
مثلاً شما اگر غیر از این می بود چطور می توانستید مسئله شهادت دکتر چمران را از دانشگاه برکلی تا جنگهای چریکی تا وزیر دفاع ایران دنبال کنید یا پارادوکسهایی مثل دکتر علی شریعتی یا جلال آل احمد را درست متوجه شوید؟
البته این بحث در سطوح اجتماعی از مشکلات بیشتری برخوردار است مثل اینکه مسائل مربوط به سلامت و از جمله  روانشناسی و روانپزشکی در جامعه از چه جایگاه اجتماعی ای برخوردار است. بنده اخیراً متوجه شده ام که مسئله ای مثل بی هوشی در  عمل پولیپ بینی می تواند تا حدی تبدیل به یک معجزه شود که آیا لازم است یا واقعاً هم لازم نیست بسته به پزشکی که می خواهد این عمل را انجام دهد و اما مسئله  می تواند خیلی پیچیده تر از اینها باشد و از جمله اموری همچون امور حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی باشد!
و از آنجایی که صحبت از روانشناسی و روانپزشکی هم مطرح شد، بنده می خواستم از خدمتتان بپرسم که کتاب دیگری در مورد مکانیک آماری غیر از کتاب راج کومار پتریا می شناسید؟ بنده متوجه شدم که این کتاب حتی ویرایش سومی نیز اخیراً داشته است و همینطور برایم خیلی جالب هم بود که پتریا گویا شاعر اردوی توانایی هم هست که متخلص به قسی است که مربوط می شود به اشعار لیلی و مجنون! و در ضمن، مارکولی هم یک مقاله ای نوشته بود راجع به سیستمهای بست-کن که حالا هر چه نگاه می کنم می بینم در آرشیو نیست! داشتم دنبال این می گشتم که گفتم یک سری به سایت شما هم بزنم. شما که این شماره ی مقاله ی آرشیوی مارکولی را حتماً نمی دانید؟! عوضش کلی مقالات دیگر جایش آمده است. عجب گیری کرده ایمها. فکر کنم باید برگردم به نظرات قبلی خودم و آنجا دنبال شماره اش بگردم. و حالا اگر هم مقاله را یک جایی حفظش هم کرده باشم!
و راستی داشتم مقالات ساهارون شاله راجع به حدس پیوستگی را در آرشیو دانشگاه کرنل دیشب می دیدم که یک مرتبه صفحه آبی! و ریستارت! البته خیلی وقت هم بود که منتظر این بودم و یک قدری خسته کننده شده بود همه چی و دیگر موقع صفحه آبی  و ریستارت هم شده بود! و اتفاقاً بنظرم رسید که یک مقاله ی آخری راجع به گرافها دارد. بنظر این حقیر می رسد که این حدس پیوستگی وقتی نیروهای ضعیف و قوی و الکترومغناطیسم و حتی گرانش را دارید در مدل استاندارد ذرات فیزیکی بررسی می کنید و یحتمل آیا انواع حلات گذار همچون در مکانیک آماری رخ دهند یا خیر خیلی هم مسئله جالبی می تواند باشد. مثلاً اگر ذرات مورد بحث هیچ گاه از حالت گاز خارج نشوند، اصلا مسئله ای همچون حدس پیوستگی (continuum hypothesis) اینجا به چه معنا است آنطور که اگر همه کاردینالیتیها نیز  پیموده شوند، باز هم ما هنوز در حالت گازی مانده ایم و جا برای گشودن کاردینالیتیهای بالاتر یحتمل باز باشند! و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خیلی مخلصیم.

20- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِیمَانٌ لَا شَکَّ فِیهِ وَ غَزْوٌ لَا غُلُولَ فِیهِ وَ حَجٌّ مَبْرُورٌ وَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهِیدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوکٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِسَیِّدِهِ وَ رَجُلٌ عَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیَالٍ وَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ أَمِیرٌ مُتَسَلِّطٌ لَمْ یَعْدِلْ وَ ذُو ثَرْوَةٍ مِنَ الْمَالِ لَمْ یُعْطِ الْمَالَ حَقَّهُ وَ فَقِیرٌ فَخُورٌ

http://lib.eshia.ir/86808/2/28



اول من یدخل الجنة شیهد. اذان صبح هم دارد می رسد و این هم مثل همان است که یخها همه دارد آب می شود و  بنده حقیر بدانچه باید دانا شوم که ای بچه جان بدان ایدک الله، نشدم. و بلکه توی منیت خود هنوز گیر کرده ام که خیلی هم بد است. یعنی کانه  خود حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمة الزهرا  علیها سلام و شهیدان عظیم الشان بی نظیری همچون امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و سید الشهدا امام حسین و همه ائمه اطهار و همه و همه ی شیهدان اسلام جمع شده اند که این تذهبون؟ کجا می روی؟ راه از این طرف است. چرا گمراه می شوی؟ از این طرف بیا! باز ما از آن طرفهای دیگر می رویم. اعداء عدوک نفسک بین جنبک. همه رفتند. جا ماندی. نماز جماعت صبح هم بلکه تمام شد و وقت نمازت هم نگذرد؟! این است که ما یک درسی بگذاریم در 10 دقیقه برای مستضعفین که یحتمل چطور ائمه و وارثین شوند. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.

بنده داشتم کتاب مکانیک آماری پاثریا Pathria را همان چند صفحه اولش را مطالعه می کردم. کتاب خیلی جدیدی هم نیست. حتماً کتابهای مشابه جدیدتری هم درآمده اند. ولی بنظر می رسد که ظاهراً کتاب خوبی است. اما از این کتاب آیا ما در نهایت بتوانیم به این نتیجه برسیم که انسان خود چه نوع آنسمبلی را تشکیل می دهد برای مطالعه در یک سیستم مکانیک آماری، بنده جای شک برایم موجود است. و اما حال یحتمل غذاهایی که انسانها میل می کنند هم متفاوت باشند، ظاهراً همه آنها یکسانند و عین هم می مانند. پس چه چیزی است که یک مرتبه ما می بینیم که افرادی همچون چهارده معصوم را داریم که گویی روز قیامت و برزخ و دوزخ و بهشت را برای ما معلق نگاه داشته اند و ما را بسوی خود می خوانند تا راه را به ما بنمایانند و بلکه نشان دهند که اصولاً و بطور عام و خصوصاً صراط مستقیم در حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی کدام است؟ اینجا است که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و نظریه ریسمان و ... یحتمل بهتر نمایان می شوند. یعنی چه؟ بعضی یحتمل باز ایراد کنند که دوباره این تذهبون؟

التفات بفرمایید که در وحدت نیروهایی که در مدل استاندارد ذرات فیزیک داریم مسئله اینجا است که وحدت نیورهای ضعیف و قوی  به چه معنا است؟ یعنی مثلاً اگر الکترونی دارد حول هسته اتمی می گردد، از الکترون و نیروهای بین الکترونها و هسته اتم ما چه می توانیم به نیروهای بین خود ذرات در هسته اتم پی ببریم و برعکس از هسته اتم چه می توان به نیروهای الکترونی یا بلکه الکتروضعیف لپتونی پی برد؟ نظیر نجومی مسئله مثل این است که بفرمایید از نوع گردش سیاره ای همچون زمین حول خورشید، ما به چه چیزی می توانیم در خود خورشید پی ببریم و بر عکس از خورشید چه می توانیم به سیارات آن و از جمله زمین در منظومه شمسی پی ببریم. البته در این مسئله نجومی ما می توانیم بسیاری آنسمبلهای مختلف را در مقیاسها و سنجه های مختلف بررسی کنیم. و اما سوال را اینطوری مطرح کردن بنظر غیر ممکن می رسد که چطور می شود از ماهیت سیاره به ماهیت ستاره ی متناظر آن رسید؟ یحتمل اگر ماهیت ستاره را داشته باشیم بهتر بتوان ماهیت سیاره را دریافت ولی برعکس آن چطور می شود؟ ایا بشود؟ آیا نشود؟

البته این مسئله را در سطح مدل استاندارد ذرات فیزیک از لحاظ هندسه ناجابجایی یک معنایی دارد که مثلاً در مورد نیروهای ضعیف یا قوی، چه نوع سه تاییهای طیفی ای را می توان در نظر آورد یا تفاوتهای آنها چیست؟ و معمولاً هم مسئله را به دیاگرامهای فاینمن هم تنزل می دهند و از روی آنها بررسی می کنند. و اما بنظر می رسد که نوع جبرهای فن نویمنی که برای نیروهای ضعیف و قوی واقع می شوند متفاوت هستند. مثلاً این جای سوال است که آیا می توان نظریه گالوا در سیستمهای بست-کن فرمولیزه شده در هندسه ناجابجایی و مکانیک آماری را برای نیروهای قوی نیز استفاده کرد؟ یا مثلاً حداکثر برای الکترودینامیک کوانتمی نمی توان کاربردش کرد؟ یعنی اگر نوع جبرهای فن نویمنی نیروهای قوی و ضعیف با هم متفاوتند، و لذا یحتمل نتوان آنها را با هم مقایسه کرد. و اما یحتمل بتوان به نوعی از یکی به دیگری رسید. یعنی چه؟ البته اینجا یک معنایی هست که در نظریه ریسمان که ابرتقارن با گرانش در فضاهایی با ابعاد بالاتر از چهار و بلکه ده و یازده و 26 و امثالهم بررسی می شوند، آنجا هم معنایی به اسم دوگان قوی-ضعیف داریم که با نیروهای قوی و ضعیف در مدل استاندارد ذرات فیزیک یحتمل متفاوت است و باید دید تا چه حد چنین است و اصلا مسئله چیست؟

و اما به عنوان تمرینی ریاضی در این زمینه، اینکه مثلاً اگر ما فرضاً فضاهای L^p , l^p یعنی ال-پی کوچک و ال-پی بزرگ را داریم، آیا می توان از یکی از این فضاها فضای دیگر را بازسازی کرد؟ و اگر می توان، چگونه می توان؟ متاسفانه بنده باید خدمتتان عرض کنم که همه مسائل مربوطه را خدمتتان توضیح می دادم، ولی مسئله ای که هست این است که بنده حقیر این بار سعی کرده که راه تقوی را پیشه کرده و سعی کنم وقت نماز را رعایت کرده و نگذارم که نماز دیر شود. و همینطور بنده جسارتاً و از راه تقوی خارج شده عرض کنم که اگر بسیجیهای ما اجازه می دادند که بنده خودم بروم برای جهاد فی سبیل الله، امروز دیگر شیطان بزرگ و کوچکی در کار نبود و صهیونیسم هم کارش تمام شده بود و بلکه اسلام می شد عالم گیر و بنده حقیر خود به این معنا حاضرم شهادت دهم که بهترین راه همین است که از راه حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی و لا غیر هم وارد شویم چرا که راه درست و صراط مستقیم و اقتصاد مقاومتی نزدیک شدن به ولایت فقیه همین است هر چند که یحتمل در این مسائل مربوطه نیز هم بعضی ایراد و اشکال کنند که صد البته سالک اگر قرار است مسیر طلبگی را بپیماید و به اجتهاد هم برسد که آیا برسد و ایا نرسد؟ و لذا راه همین است. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

2914.الإرشاد عن المعلّى بن زیاد : جاءَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ إلى أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام یَستَحمِلُهُ ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، اِحمِلنی . فَنَظَرَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ثُمَّ قالَ لَهُ : أنتَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ ؟ قال : نَعَم . قالَ : أنتَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : یا غَزوانُ ، اِحمِلهُ عَلَى الأَشقَرِ . فَجاءَ بِفَرَسٍ أشقَرَ فَرَکِبَهُ ابنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ وأخَذَ بِعِنانِهِ ، فَلَمّا وَلّى قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اُریدُ حِباءَهُ ویُریدُ قَتلی عَذیرَکَ   مَن خَلیلُکَ مِن مُرادِ قالَ : فَلَمّا کانَ مِن أمرِهِ ما کانَ ، وضَرَبَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قُبِضَ عَلَیهِ وقَد خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ ، فَجیءَ بِهِ إلى أمیرِ المُؤمِنینَ ، فَقالَ علیه السلام : وَاللّه ِ لَقَد کُنتُ أصنَعُ بِکَ ما أصنَعُ ، وأنَا أعلَمُ أنَّکَ قاتِلی ، ولکِن کُنتُ أفعَلُ ذلِکَ بِکَ لِأَستَظهِرَ بِاللّه ِ عَلَیکَ .


http://lib.eshia.ir/27250/7/282


ومن ذلکَ ما رواه عُثمانُ بنُ عیسى العامریّ ، عن جابرِ بنِ الحُر ، عن جُوَیریة بن مُسْهِر العبدیِّ قالَ : لمّا توجّهْنا معَ أمیرِ المؤمنینَ علیِّ بنِ أبی طالبٍ 7 إِلى صِفِّیْنَ فبَلَغْنَا طُفوفَ کربلاءَ وقفَ 7 ناحیةً منَ العسکرِ ، ثمّ نظرَ یمیناً وشمالاً واستعبرَ ثمّ قالَ : « هذا ـ والله ـ مُناخُ رِکابهم ومَوضعُ مَنِیَّتِهم » فقیلَ له : یا أمیرَالمؤمنینَ ، ما هذا الموضعُ؟ قَالَ : « هذا کربلاءُ ، یقتَل فیه قومٌ یَدخلونَ الجنّةَ بغیرِ حسابٍ » ثمّ سارَ.

فکانَ النّاسُ لا یَعرفونَ تأویلَ ما قالَ حتّى کانَ من أمرِ أبی عبدِاللهِ الحسینِ بنِ علیٍّ 8 وأصحابِه بالطَّفِّ ما کانَ ، فعَرفَ حینئذٍ من سَمِعَ مقالَه مِصداقَ الخبرِ فیما أنبأهم به[١].

وکانَ ذلکَ من علمِ الغیبِ والخبرِ بالکائنِ قبلَ کونه ، وهو المعجزُ الظّاهرُ والعَلَمُ الباهرُ حسبَ ما ذکرْناه.

والأخبارُ فی هذا المعنى یَطولُ بها الشّرح ، وفیما أثبتْناه منها کفایة فیما قَصَدْناه.




حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی در یکی از دروس اخلاق خود که بنده از صدا و سیما دیدم می فرمودند که شما فرض بفرمایید که از همه کارهای شما فیلم برداری می شود و در ماهواره نشان داده می شود. این مسئله ای است اخلاقی که عظمت خدا را یحتمل می خواهد ذکر کند آنطور که خدا از همه امور بنده اش آگاه است. و حال، مسئله این است که خدا آنطور که ماهواره می تواند آبروی بنده اش را بریزد اینکار را نمی کند. و بلکه بسیار نیز مهربان است. و این در عین حالی است که بندگان خدا می توانند تا چه حد شقی شوند؟ و حتی در مواردی حتی امام خود را نیز نشناسند. و خود داعیه هایی بالاتر از امامت دارند.

مسئله اینجا این است که آنچه در ماهواره می تواند نشان دهد، در سطوح مختلفی از ذرات در همه امور می تواند انسان را درگیر کند. از سطوح خیلی ریز ذرات فیزیکی گرفته تا سطوح نجومی. و اما انسان کجای این همه کانالهای مختلف ماهواره ای است؟!!! این درست است که انسان عبد و بنده ی او است ولی خدا نیز به او اختیار داده است و همینطور که می تواند صحنه هایی از کربلا را در ماهواره بنگرد، همانطور هم می تواند در آن شرکت کند و طرف امام حسین علیه السلام بایستد و با دشمنان حضرتش بجنگد یا خدای ناکرده از آن سر باز زند یا .... یعنی درست است که ظهر عاشورا در کربلا در یک روزی واقع شد و تمام شد و اما همه عالم از اول تا آخر هم صحنه ی کربلا است و همه ی ماهواره ها را نیز می توان به این معنا متصور شد که این صحنه ی عظیم است که به تصویر می کشند. و اما هر کدام این کار را می کند به اندازه فهم و درک خود و نه بیشتر. این همانطور است که هر کسی به اندازه خود می تواند از بهشت و جهنم درکی داشته باشد. و همه علوم منتهی به بهشت و جهنم و دوزخ خود است و دو دو تا چهارتای خودش را دارد. و لذا این یک درس همیشگی است که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. هر کسی به اندازه خودش می تواند از هر گلی یک بویی را دریابد و لذا به عبقات الانوار میرسید حامد حسین کنتوری و نفحات الازهار فی خلاصة العبقات الانوار آیت الله میلانی یحتمل وارد شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

11305.الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی صِفةِ النبیِّ صلى الله علیه و آله ـ: طَبیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قد أحکَمَ مَراهِمَهُ، و أحمى (أمضى) مَواسِمَهُ، یَضَعُ ذلکَ حیثُ الحاجَةُ إلَیهِ، مِن قُلوبٍ عُمْیٍ، و آذانٍ صُمٍّ، و ألسِنَةٍ بُکْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بدَوائهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، و مَواطِنَ الحَیرَةِ .


11305.امام على علیه السلام ـ در توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله ـفرمود : پزشکى است که با دانش خود ، همواره میان مردم مى گردد ، مرهمهایش را بخوبى درست کرده و ابزار داغ کردنش را گداخته و آماده است و آنها را هر جا که لازم باشد ، مى گذارد، از دلهاى کور گرفته تا گوشهاى کر و زبانهاى گنگ . جاهاى غفلت و مواضع حیرت را جستجو و آنها را با داروى خود درمان مى کند .


میزان الحکمه، محمدی ری شهری، جلد 6، ص  466. http://lib.eshia.ir/27307/6/466



داشتم گفتگوی ویژه خبری را در رابطه با طب سنتی دو روز پیش می دیدم. بنده فکر کردم بحثی داغ است و  برنامه جالبی است. در زیر آدرسش هست:


http://www.simanews.ir/Default.aspx?Net=2&placeid=14&Vid=169352


البته به علت سرعت ضعف انترنت، بارها برنامه قطع و وصل می شود و یک برنامه 40 دقیقه ای یحتمل یک ساعت و نیم طول خواهد کشید.

مسئله ای اینجا هست که طب نوین و مدرن می تواند موانعی داشته باشد که دلیلش خیلی چیزها می تواند باشد و از جمله اینکه به جامعه پزشکی آنطور که باید اعتماد نمی شود. این گفتگو به خوبی نشان می دهد که مسئله بین طب سنتی و طب نوین لااقل چیست؟ یعنی طرف حتی پزشک هم نیست ولی مطب دارد و ادعای پزشکی اش می شود. این به چه معنا است؟ از قضا هر چیزی گویی در این عالم ممکن است. شما همین آلبرت اینشتن خودمان را در نظر آورید. و او را در سایت اساتید و شاگردان دکترای ریاضی  آنها

https://www.genealogy.math.ndsu.nodak.edu/id.php?id=53269

جستجو کیند، می بینید که عنوان رساله اش چیست:

Eine neue Bestimmung der Moleküldimensionen

ولی به شما می گوید اینشتن شاگرد هم ندارد! معذرت می خواهم، ولی اینشتن شاگردی ندارد؟ می شود؟ شما  بروید همین پژوهشگاه بنیادی خودمان آی پی ام که در امور ریاضی فیزیکی خیلی هم پیشرفته است و ببینید که آیا کلاسهایی در زمینه نسبیت عام ارائه می دهد یا خیر؟ بنده خودم همین اخیراً سر یکی از این کلاسها نشستم و خیلی هم استفاده بردم و اتفاقاً کتاب نوربرت شترامن هم تدریس می شد. خوب، نسبیت عام را می توان گفت که ساخته و پرداخته ی آلبرت اینشتن است. از هر که بپرسید می گوید کار کار خود او است! و اما شاگردی هم ندارد. می شود؟ خوب می بینیم که شده است.

این بحثی که اینجا در می گیرد بین طب سنتی و طب نوین و مدرن و اینکه باید طب سنتی در دانشگاه ها تدریس شده و دانشجویان طب سنتی داشته باشیم و مسئله عطاریها هم بی شباهت به این مسئله نیست. یعنی اینکه یک وقت هست که شما یک اشخاصی دارید مثل شرینیواسا رامانوجان یا آلبرت اینشتن. اینها را یحتمل اگر بخواهید در دانشگاه جا دهید، یحتمل برایشان ایجاد خفگی کند و حال آنکه اینها را فکر کنم همه قبول می کنند که خودشان یک دانشگاه هستند. البته کسانی که از موهبت دروس آکادمیک کنار می مانند، بنده حقیر خود فکر می کنم که یک چیز اساسی ای را از دست می دهند. و آن اینکه علوم سیستماتیکی را که لازم است بطور مداوم بدانها پرداخته شود را درک نخواهند کرد. و این خود یک موهبتی است. ولی خوب، این را هم مولوی گفته است که پای استدلالیان چوبین بود:

 

استن حنانه از هجر رسول

ناله می‌زد همچو ارباب عقول

گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون

گفت جانم از فراقت گشت خون

مسندت من بودم از من تاختی

بر سر منبر تو مسند ساختی

گفت خواهی که ترا نخلی کنند

شرقی و غربی ز تو میوه چنند

یا در آن عالم حقت سروی کند

تا تر و تازه بمانی تا ابد

گفت آن خواهم که دایم شد بقاش

بشنو ای غافل کم از چوبی مباش

آن ستون را دفن کرد اندر زمین

تا چو مردم حشر گردد یوم دین

تا بدانی هر که را یزدان بخواند

از همه کار جهان بی کار ماند

هر که را باشد ز یزدان کار و بار

یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار

آنک او را نبود از اسرار داد

کی کند تصدیق او نالهٔ جماد

گوید آری نه ز دل بهر وفاق

تا نگویندش که هست اهل نفاق

گر نیندی واقفان امر کن

در جهان رد گشته بودی این سخن

صد هزاران ز اهل تقلید و نشان

افکندشان نیم وهمی در گمان

که بظن تقلید و استدلالشان

قایمست و جمله پر و بالشان

شبهه‌ای انگیزد آن شیطان دون

در فتند این جمله کوران سرنگون

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

غیر آن قطب زمان دیده‌ور

کز ثباتش کوه گردد خیره‌سر

پای نابینا عصا باشد عصا

تا نیفتد سرنگون او بر حصا

آن سواری کو سپه را شد ظفر

اهل دین را کیست سلطان بصر

با عصا کوران اگر ره دیده‌اند

در پناه خلق روشن‌دیده‌اند

گر نه بینایان بدندی و شهان

جمله کوران مرده‌اندی در جهان

نه ز کوران کشت آید نه درود

نه عمارت نه تجارتها و سود

گر نکردی رحمت و افضالتان

در شکستی چوب استدلالتان

این عصا چه بود قیاسات و دلیل

آن عصا که دادشان بینا جلیل

چون عصا شد آلت جنگ و نفیر

آن عصا را خرد بشکن ای ضریر

او عصاتان داد تا پیش آمدیت

آن عصا از خشم هم بر وی زدیت

حلقهٔ کوران به چه کار اندرید

دیدبان را در میانه آورید

دامن او گیر کو دادت عصا

در نگر کادم چه‌ها دید از عصا

معجزهٔ موسی و احمد را نگر

چون عصا شد مار و استن با خبر

از عصا ماری و از استن حنین

پنج نوبت می‌زنند از بهر دین

گرنه نامعقول بودی این مزه

کی بدی حاجت به چندین معجزه

هرچه معقولست عقلش می‌خورد

بی بیان معجزه بی جر و مد

این طریق بکر نامعقول بین

در دل هر مقبلی مقبول بین

همچنان کز بیم آدم دیو و دد

در جزایر در رمیدند از حسد

هم ز بیم معجزات انبیا

سر کشیده منکران زیر گیا

تا به ناموس مسلمانی زیند

در تسلس تا ندانی که کیند

همچو قلابان بر آن نقد تباه

نقره می‌مالند و نام پادشاه

ظاهر الفاظشان توحید و شرع

باطن آن همچو در نان تخم صرع

فلسفی را زهره نه تا دم زند

دم زند دین حقش بر هم زند

دست و پای او جماد و جان او

هر چه گوید آن دو در فرمان او

با زبان گر چه تهمت می‌نهند

دست و پاهاشان گواهی می‌دهند



مسئله این است که با استدلال نمی شود به طب سنتی یا نوین رسید. بنده می خواستم نوار تست قند خون تهیه کنم. فرمودند که ما اصولاً کارمان این نیست و بلکه بیشتر به اموری از  دستگاه های گرانقیمت تر بیوشیمی می پردازیم که یحتمل بالای صد میلیون تومان (حالا شاید هم دلار) است. یعنی اینها برای ما صرف ندارد. حرف قضیه اینجا است که طب سنتی ممکن است راه درمان طب مدرن و نوین را برای درمان دیابت نداشته باشد و شاید هم دارد و بنده حقیر از آن بی اطلاع هستم. اما چیزی که هست این است که بعضی هم به عنوان اطباء سنتی می توانند خود ر ا جا زده و به درمان غلط دیابت بپردازند. و حتی کار را خرابتر هم کنند. و اما اینکه طب سنتی چه چیزی دارد که ارائه دهد مسئله ای دیگر است. ولی طب نوین هم آنچه ارائه می دهد آیا  چیزی بیشتر از انسولین درمانی محض است؟ و اینکه قند خونت را بگیر و مواظب باش که قندت نوسانات زیادی نداشته باشد. علی الاصول معجزه ای در کار نیست. باید موظب قند خونت باشی که یک مرتبه نرود روی 600 و از همه جا بی خبر مانده ای و نمی دانی چه خبر است؟!!! در حقیقت این خود قسمتی از معجزه است. دلیلش این است که اگر مسئله قند خون رعایت نشود یحتمل به اعضای بدن مثل کلیه و قلب آسبیهای جدی بزند و حتی خدای ناکرده منجر به قطع عضوهایی مثل قطع پا شود.

و لذا، از ریاضی فیزیک مدل استاندارد فیزیک و مکانیک آماری و شیمی و بیوشیمی و زیستشناسی مولوکولی و ژنتیک نوین وارد مقوله های پزشکی شدن است که انسان را متوجه طب سنتی خود نیز باید بکند. یعنی این دستگاه های عکس برداری و ام آر آی و سی تی اسکن و دیگر دستگاه ها و ابزارآلاتی گرانقیمتی که از خارج وارد می شوند و مورد استفاده پزشکان قرار می گیرند، باید ابزارهایی باشند که سهولت تشخیص بیماریها را بهتر می کنند. و یحتمل اینجا است که یک فاصله و گپی است بین طب سنتی و طب نوین.


یعنی ما در طب سنتی داروهایی داریم که یحتمل اکثراً هم گیاهی هستند و در اختیار مریض قرار می گیرند که آنها را درمان کنند. طب جدید می اید می گوید که همه چیز از اتمها و مولوکولها ساخته شده اند و از جمله داروها و از جمله خود ما انسانهها و همه و همه آنچه در عام یافت می شوند. و لذا به همین دلیل هم هست که امروزه ما مدل استاندارد فیزیک را داریم که حتی از سطوح  اتمی هم پایینتر رفته است و می فرمایند که مثل جدول مندلیوف نوین هسته ای است و در امور مسائلی از جمله فیزیک هسته ای و الکترونها و لپتونها و مزونها و باریونها و هادرونها و امثالهم بحث می کند. و انواع و اقسام ذرات بنیادی فیزیکی را مطالعه می کند. و از جمله ما مسائلی مربوط به شتابدهنده ها و برخوردکننده های هادرونی مثل ال اچ سی در سرن را داریم و همینطور کاربردهای نظامی علوم هسته ای را داریم.

اما خوب، همین تز دکترای اینشتن را در نظر بگیرید که از قضا راجع به یافتن عدد آوگادرو هم می باشد و شترامن آنرا بررسی می کند، ما می بینیم که در مکانیک آماری و فیزیک آماری در مورد آنسامبلهای کانونیک و میکروکانونیک (microcanonical ensemles, canonical ensembles) بحث می شود. امروزه ما می بینیم که بحث مکانیک آماری کوانتمی با استفاده از جبرهای اوپراتوری خودش مبحث داغی می تواند باشد که یحتمل بتوان گفت که اینها با هندسه ناجابجایی نیز تداخل زیادی دارند.

اما مسئله طبیب دوار اینجا این است که یحتمل کسی در همه این مسائل هم خبره شود و ماورای ریاضی فیزیک رفته و به فقه و حکمت متعالیه و حتی حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازد، و اما نداند که وقتی پلیپ بینی اش مثلاً اوت کرد، چطوری چهارچنگولی نشود! آیا عمل جراحی انجام دهد؟ آیا سرپایی عمل کند؟ آیا بخور بدهد؟ آیا عمل جراحی به بی هوشی هم احتیاج دارد؟ آیا بخور و عرق استخودوس کافی است؟ یا اصلا مسئله این است که زیادی  چاق شده است و هندسه دورنی اش هم بالکل به هم ریخته است و از جمله پلیپهای بینی اش هم اوت کرده اند! مسئله پلیپهای بینی و روده و امثالهم اصولاً یحتمل این است که اینها تا یک حدی برگشت پذیرند و با دارو درمان پذیرند ولی بعد از آن یحتمل احیتاج دارند که جور دیگری درمان شوند و از جمله باید داغ شود (و حالا یحتمل لیزری این روزها می توان داغ هم کرد و مثل قدما که می خواسته اند داغ کنند احیتاج به یک سیخ داغ گداخته نداشته باشد.)

اما به هر حال، مسئله اینجا این است که ما همینطوری اگر وارد مقوله هایی از قبیل فیزیک کوانتمی و مکانیک آماری و امثالهم شویم و کاربردهای درست آن برای ما بیگانه باشند و ندانیم اینها در زندگی روزمره ما به چه دردی می خورند، یحتمل مسئله فقط این نخواهد بود که با یک گپ و فاصله ی زیادی در امور زندیگ  مواجه خواهیم شد. و مسائل مختلف خواه ناخواه وارد می شوند. مثلاً مسائل مربوط به همدیسی و حفظ همدیسی در مقیاسهای گوناگون در نظریه ذرات فیزیک می تواند از اهمیت خاصی برخورد شود و اینکه بالاخره همدیسی وقتی از ذرات  خیلی ریز در مقیاسهای کوانتمی داریم بررسی می کنیم تا مقیاسهای نجومی چطور تغییر می کنند؟ این می تواند مسائل مهمی را در بر بگیرد آنجایی که گرانش هم وارد مسائل دیگر می شود. همین مسئله گردش و پردشگری را در نظر آورید که گردش و گردشگری ذرات حول یکدیگر وقتی ذرات ذراتی کواتتمی هستند که در مقیاسهای زیراتمی ذراتی دارند داخل اتمی حول هم می گردند یا اینکه خیر ذراتی هستند که دارند از قبیل سیاراتی حول ستارگانی است که می گردند یا کهکشانهایی هستند که دارند حول هم می گردند؟ و گردش و گردشگریها همه و همه در مقیاس خود دارند حفظ می شوند؟ این مسائل اسپینها و گردشها و گردشگریها تا چه حد می توانند در نظریه های میدانهای همدیسی به صحت بپیوندد. گاهی اوقات از آنجایی که انسانها هم همدیگر را بنظر می رسد که خیلی مایلند محدود کنند که تو هر جایی دلت خواست نمی شود بروی و  اگر مثلاً خواستی فلان کشور بروی باید ویزا و روادید و اجازه نامه داشته باشی و مسافتها هم این روزها کم و زیاد دارد و هر کسی از هر جایی دلش خواست نمی تواند برود جای دیگری هر چند که همه و همه ی روادیدها و اجازه نامه ها را هم داشته باشد و تهیه کرده باشد. این است که گردش و گردشگریها در مقیاسهای انسانی هم یحتمل انواع و اقسام هم داشته باشند و انواع موانع در کارند. و بسته به این هم هست که چه کاره ی این مملکت هم هستی که می خواهی همه جا بروی؟!!! و اما خوب کسی که کارش تجارت است یا سفیر است یا وکیل مجلس است را نمی گویند که تو کجا دیگر می خواهی کفش و کلاه کنی؟ هر چیزی یک حسابی دارد. حالا بعضی هم بدتر از بنده فقط روده دارزی بلدند و بس. به این بنده خداها میدان بده، تا دلت بخواهد برایت حرف دارند. خسته هم نمی شوند. یحتمل حرفشان هم حرف حساب است. و نه مثل این بنده حقیر که فقط روده درازی است و بی خبر از اینکه دیگر این پلیپهای روده و معده و دماغ و .... از کجا آمده اند.


روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم؟ آخر ننُمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا

یا چه بودست مراد وی ازین ساختنم

جان که از عالم علوی ست، یقین می دانم

رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نیّم از عالَم خاک

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست

به هوای سرِ کویش پر و بالی بزنم

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟

یا کدام است سخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟

یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

مِیِ وصلم بچشان، تا درِ زندان ابد

از سرِ عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آنکه آورد مرا باز بَرَد در وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی

و الله این قالب مردار به هم درشکنم

 لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّـهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿الحج: ٦٤﴾


اینکه ما بدانیم کلمة لا اله الا الله نشانه و مظهر توحید است یک چیز است و اینکه موحدی پیدا شود که بیاید حکومت کلمةٌ لا اله الا الله و بلکه حکومت الله جل جلاله را بر پا کند و داعیه جهانی شدن اسلام را داشته باشد و ناچار باید از خود اسلام هم شروع کند چیز دیگری است که همه انبیاء و ائمه اطهار و اولیاء در پی آن بوده اند و هستند. و این همان حکومت مستضعفین است که قرآن نویدش را می دهد: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ان نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.

این حکومت را وقتی مستضعفین دیدند و درک کردند که از آن آنها است، جبهه خود را رها نمی کنند آنطور که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. از لحاظ فلسفی هم این یک مسئله است که ما به ریاضی فیزیک و حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم، و مسئله ای دیگری است که به کلمة لا اله الا الله بپردازیم. و اما حکومت حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی منطبق با کلمة لا اله الا الله جل جلاله مورد نظر است. و الا اینکه یک چیزی بگوییم و کار دیگری بکنیم مورد نظر نمی باشد. موضوع ولی فقیه اینجا پیش می آید.

مثلاً حضرت ولی فقیه تا آنجایی که بنده فهمیده ام نمی فرمایند که فقط طب سنتی و از جمله طب سنتی اسلامی خوب است و نه طب مدرن دانشگاهی غرب و شرق و ایرانی خودمان. نه تنها این را نمی فرمایند و بلکه خود آن حضرت هم از طب مدرن استفاده می برند. موضوع این است که هر دو نوع درمان تا چه حدودی  از طریق بیمه های درمانی و غیره در اختیار عموم مردم هم هست؟

مسئله دیگر این است که طب سنتی و دانشگاهی از قبیل علوم سنتی حوزوی و دانشگاهی نیستند که ما بخواهیم از این راه مسائل را عمومیت ببخشیم. یک مسئله ای که در موضوع ولی فقیه مطرح است این است که ولایت فقیه می تواند از بسیاری از انحرافات دینی جلوگیری کند بلکه کلمه لا اله الا الله را بطور جهانی حکمفرما نماید. و حال آنکه اگر همه دانشمندان جهان هم جمع شوند که چنین کاری را در حکومتهای دیگر امداد کنند نمی توانند. حالا شما بفرمایید که توحید فطری است.

مسئله این است که وقتی حکومتها حکومتهای شیطانی شدند، همه موحدان عالم هم جمع شوند که آنها را براندازند؛ حالا آیا بتواننند آیا نتوانند مخصوصاً که این شیطان هی بخواهد بزرگ و بزرگتر هم شود. یعنی این براندازیها کار هر موحدی هم نیست. امداد امام زمانی عجل الله فرجه الشریف را هم می خواهد. و اگر کسی توانست چنین کند، چه زاد المسافری برای خود بجا گذاشته است؟ حکومت الله را برای جهانیان به ارمغان آورده است و حکومت شیاطین را از صورت عالم زدوده است. السلام علیک یا امام روح الله موسوی خمینی و امام سید علی حسینی خامنه ای. وقتی گردش و گردشگری طوری عوض شد که بر حسب کلمه لا اله الا الله و به سمت حکومت مستضعفین جهانن شد و جاء الحق و زهق الباطل و لذا حکومت امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم حتمی است. امام خمینی از همان اولش همان حرفی را زد که عملش را هم همانطور کرد و حرف و عملش یکی بود. و امام خامنه ای هم در همان خط حرکت فرموده اند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


إِنَّ اللَّـهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا ﴿النساء: ٤٨﴾


۲. إِنَّ اللَّـهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿النساء: ١١٦﴾


در نصایح رهبر انقلاب اسلامی مد ظله العالی به طلاب آمده است که آثار شهید مطهری را بخوانید و حتی بدان هم قانع نشوید. بنده داشتم دیشب راجع به پایان نامه دکترای اینشتن می دیدم. نربرت شترامن مقاله ای
در این زمینه دارد که در آرشیو دانشگاه کرنل است. البته خود تز نیز یحتمل قابل دسترسی است. عنوان تز هست: A new determination of molecular dimensions. بنظر می رسد که در زمان اینشتن تز دکترا مثل حالا اینقدر فرمال نبوده است که کما بیش مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد باید اخذ شود و بعد روی تز دکترا کار شود. البته بنده در مقامی هم نیستم که بخواهم به تز دکترای هیچ کس نه و آن هم اینشتن ایراد کنم!

از آن طرف بنده داشتم به کتابهایی که راجع به امام خمینی قدس سره یا کارهای ایشان نوشته شده است در کتابخانه ای-شیعه نگاه می کردم. می فرمایند که کتابهای زیادی راجع به ایشان نوشته نشده است. البته راجع به آقای خامنه ای هم ما چندین کتاب داریم. و اما راجع به امام خمینی یحتمل کمتر هم داریم. می فرمایند خوب است جامعه شناسان تحقیق کنند که نکند ایرانیان دچار یک تنبلی ای در زمینه شخصیت پردازی اشخاصی همچون امام خیمینی هستند.
موضوع یحتمل این است که کسی بخواهد راجع به موحدی کتاب بنویسد، باید خودش هم موحد دیگری باشد. و در ضمن باید بتواند حق مطلب را در مورد او ادا کند. حال اگر او موحدی باشد که با همه مظاهر شرک در افتاده است و آنها را از پا در آورده است و بلکه از جامعه زدوده است، هر موحد دیگری بخواهد درباره او چیزی بگوید، این وجهه ای پیدا خواهد کرد فقط در سطوح تمجید و یحتمل هم چاپلوسی و نه از آن باب که از لحاظ علمی و فقهی و حکمت متعالیه بخواهیم بیان کنیم که چطور می شود چنین کاری کرد و خود به شرک نیافتاد. یعنی یحتمل بعضی این مشکل را دارند که نمی شود خیلی هم به شخصیت امام راحل نزدیک شد چرا که ممکن است دچار شرک شویم آنطور که بخواهیم خود را در کارهای او شریک کنیم! البته این وصله ای نیست که به امام راحل بچسبد چرا که شخصیت او بزرگتر از اینها است و او برای خدا کار می کرد هر کاری که می کرد و به فکر منافع شخصی خود نبود. و همین خصوصیت است که یحتمل کار را برای نویسنده مشکلتر هم خواهد کرد. یعنی نویسنده می خواهد از یک موحدی بنویسد که درجه فهم او از توحید بی نظیر است و همین باعث خواهد شد که او کار خود را نتواند آنطور که باید انجام دهد و لذا کار او نیمه کاره می ماند. دلیل دیگر مسئله این است که موحد بودن و توحید مسائلی هستند که از یک درجات پویایی و دینامیکی برخورداند که بسیار هم زنده است و جریانی است ادامه دار و نمی توان آنرا به یک شخص و مکان و زمانی خاص محدودش کرد. و لذا همچون یک داستانی است که تمامی ندارد آنطور که قصص قرآنی نیز از این خصوصیات برخوردارند.
سختی دیگر قضیه در اینجا است که امام خمینی یک خصوصیتی که داشت این بود که حامی محرومین جامعه بود و هر کسی به او دسترسی نداشت همینطور که ولی فقیه چنین است. و لذا همین هم کار را مشکلتر می کند. اصولاً ما می بینیم که کار از اینجا مشکلتر می شود که بعضی افرادی که کمی مرفه ترند در جامعه گویی از اسلام سر باز می زنند چرا که گفته می شود اسلام حامی فقرا و محرومین و پابرهنه ها و امثالهم است. و همین مسئله خود یحتمل برای مرفهین جامعه دردسرساز هم می شود از آنجایی که خود را تافته ی جدا بافته نیز می بینند. یعنی چطور می شود که از لحاظ جامعه شناسی توی یک پارادوکسی نیافتاد که مرفه ترهای جامعه باید به محرومین و فقرا کمک کنند، و حال آنکه خود محرومین و فقرا و پابرهنه ها یک مرتبه خود یک حامی ای پیدا کرده اند که در راس آن ولی فقیه و دولت جمهوری اسلامی است و یا قاعدتاً باید چنین باشد. البته یحتمل این جور به مسائل را نگاه کردن بعضی اشکال خواهند کرد که خیلی سطحی نگری است و یحتمل درست هم هست. ولی خوب، مسئله این است که تا ما بیاییم به عمق مسائل پی ببریم می بینیم که خیلی مسائل اجتماعی دیگر است که عمق پیدا کرده و بیکاریهای جوانان و بالا رفتن سن ازدواجها و خیلی مسائل دیگر انباشت می شوند. و اینجا است که آن موحد مجتهد را می خواهد که برود به جهاد و برای همه مسائل جوابهای درست را بیابد. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته در مورد این بنده ی حقیر اگر خاطرتان باشد، یک عمل جراحی ای هم بود که در این میان باید انجام می شد.  و بنده نمی دانم چه شد که تا خیلی نزدیک به آن هم پیش رفتم، ولی یک سری عملیات دیگری باعثش شد که این عمل جراحی انجام نشود چرا که راستش آمادگی اش را نداشتم. استخاره هم کردم خوب نیامد. گاهی اوقات خوب است انسان خودش را بسپارد دست تقدیر اگر مثلاً باید عمل جراحی رویش انجام دهند. و اما بنده هر چه فکرش را کردم نتوانستم این کار را بکنم. یعنی شما بعضی را می بینید که واقعاً هم در ظاهر اینطور بنظر می ر سد که مشکل سلامت داشته باشند، ولی انگار نه خودشان فکر سلامت خود هستند و نه دیگران.

و اما بنده اگر ریشه ی این تفکر اصلاً داعشی زمان جاهلیت را که بعضی می فرمایند هر چه در اسلام هست و نیست همین داعش است را بیابم، همانجا حسابش را می رسم. هر چند که این مسئله ای است از روی نفاق و تکفیر و شرک که اگر ریشه ی اینها را کسی توانست بخشکاند، ریشه ی از این دست تفکرات جاهلیت را هم می توان خشکاند. مسئله یک دینامیکی دارد جهادی که همان است که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً.

و اما خوب، فرقها هم هست بین عملگی و عمل جراحی و عمل کردن ضربتی علیه داعشیها و بسیاری از عملگرهای دیگری که می توانند بر یک فضای هیلبرتی واقع در یک سه تایی طیفی عمل کنند. ما وارد جزییات مسئله نخواهیم شد و مسئله را باز می گذاریم!

قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ إِنْ عِندَکُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـٰذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿یونس: ٦٨﴾


... طلبه ها باید در صفوف مقدم باشند. اگر جگ پیش می آید، طلبه باید در صفوف مقدم جهنگ باشد و این را ارزش قرار بدهد. این حقیقتاً یک ارزش است. آن کسی که در حوزه ی علمیه مشغول درس خوانندن است، به مجرد اینکه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فی سبیل الله میشتابد، اصلا قیمتی برایش متصور نیست.

... بهترین عناصر طلبه، آن کسی است که همین روحیه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حدیث "من لم یغزو لم یحدث نفسه بغزو مات علی شعبة من النفاق" نشود. اگر هم مانعی پیش آمده و نمی تواند عملاً وارد میدان جنگ شود، دلش برای میدان جنگ بجوشد و روحش در آنجا باش؛ یعنی "حدث نفسه بغزوٍ" باشد. این، ارزش بسیار والایی است. این روحیه باید زنده بماند.

... طلبه اول کسی باشد که احساس کند مسئولیتی  دارد و آن مسئولیت را استفسار کند، ببیند چیست. هنگامی که مسئولیتی مشخص  شد، در جای مسئولیت خودش باشد اینها با طلبگی می سازد.


خطر بزرگ بی تفاوتی طلبه نسبت به مسائل انقلاب؛ بدان ایدک الله، نصایح رهبر انقلاب اسلامی مد ظله العالی به طلاب، ص 95، در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه ی علمیه ی قم 1369/11/4.


  أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَـٰذِهِ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَـٰذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ فَمَالِ هَـٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا ﴿النساء: ٧٨﴾


١٢٩٦٠ / ٤. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَإِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ )؟

قَالَ : « تَنَقُّضُ الْجُدُرِ تَسْبِیحُهَا ».

http://lib.eshia.ir/27311/13/242


٤٣ / ٧. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسى ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ ؛ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ، فَهُوَ أَعْرَابِیٌّ؛ إِنَّ اللهَ تَعَالى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ : (

لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)



١١٧٨ / ٩١. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وجَلَّ : ( یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ ) قَالَ : « یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا ولَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام بِأَفْوَاهِهِمْ ».

قُلْتُ : ( وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ )؟ قَالَ : « وَاللهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ ؛ لِقَوْلِهِ عَزَّ وجَلَّ : « الذین ( فَآمِنُوا ) (بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی

أَنْزَلْنا ) فَالنُّورُ هُوَ الْإِمَامُ ».

قُلْتُ: ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِینِ الْحَقِّ )؟ قَالَ : « هُوَ الَّذِی أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایَةِ لِوَصِیِّهِ ، والْوَلَایَةُ هِیَ دِینُ الْحَقِّ ».

قُلْتُ: ( لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ )؟ قَالَ : « یُظْهِرُهُ عَلى جَمِیعِ الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ ». قَالَ : « یَقُولُ اللهُ : ( وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ ): ولَایَةِ الْقَائِمِ ( وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ ، أَمَّا هذَا الْحَرْفُ فَتَنْزِیلٌ ؛ وأَمَّا غَیْرُهُ فَتَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ: ( ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا )؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ سَمّى مَنْ لَمْ یَتَّبِعْ رَسُولَهُ فِی ولَایَةِ وصِیِّهِ مُنَافِقِینَ ، وجَعَلَ مَنْ جَحَدَ وصِیَّهُ إِمَامَتَهُ کَمَنْ جَحَدَ مُحَمَّداً ، وأَنْزَلَ بِذلِکَ قُرْآناً ، فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، ( إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ ) بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ ) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ( لَکاذِبُونَ

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ ) وَ السَّبِیلُ هُوَ الْوَصِیُّ ( إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ) بِرِسَالَتِکَ ( ثُمَّ کَفَرُوا ) بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( فَطُبِعَ ) ( عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ )».

قُلْتُ : مَا مَعْنى « لَا یَفْقَهُونَ »؟ قَالَ : « یَقُولُ: لَایَعْقِلُونَ بِنُبُوَّتِکَ ».

قُلْتُ : ( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللهِ )؟ قَالَ : « وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ : ارْجِعُوا إِلى ولَایَةِ عَلِیٍّ یَسْتَغْفِرْ لَکُمُ النَّبِیُّ مِنْ ذُنُوبِکُمْ ( لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ ) قَالَ اللهُ : ( وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ ) عَنْ ولَایَةِ عَلِیٍّ ( وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) عَلَیْهِ.

ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ مِنَ اللهِ بِمَعْرِفَتِهِ بِهِمْ ، فَقَالَ : ( سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ) یَقُولُ : الظَّالِمِینَ لِوَصِیِّکَ ».

قُلْتُ: ( أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ )؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ ضَرَبَ مَثَلَ مَنْ حَادَ عَنْ ولَایَةِ عَلِیٍّ کَمَنْ یَمْشِی عَلى‌

وَجْهِهِ لَایَهْتَدِی لِأَمْرِهِ ، وجَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ سَوِیّاً عَلى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ، والصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ : أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ».

قَالَ : قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ )؟ قَالَ : « یَعْنِی جَبْرَئِیلَ عَنِ اللهِ فِی ولَایَةِ عَلِیٍّ علیه‌السلام ».

قَالَ: قُلْتُ : ( وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ )؟ قَالَ : « قَالُوا : إِنَّ مُحَمَّداً کَذَّابٌ عَلى رَبِّهِ ، ومَا أَمَرَهُ اللهُ بِهذَا فِی عَلِیٍّ ، فَأَنْزَلَ اللهُ بِذلِکَ قُرْآناً ، فَقَالَ : إِنَّ ولَایَةَ عَلِیٍّ ( تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا ) مُحَمَّدٌ ( بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ )

ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ ، فَقَالَ : إِنَّ ولَایَةَ عَلِیٍّ ( لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ ) لِلْعَالَمِینَ ( وَإِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ ) وَإِنَّ عَلِیّاً ( لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ ) وإِنَّ ولَایَتَهُ ( لَحَقُّ الْیَقِینِ فَسَبِّحْ ) یَا مُحَمَّدُ ( بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ) یَقُولُ : اشْکُرْ رَبَّکَ الْعَظِیمَ الَّذِی أَعْطَاکَ هذَا الْفَضْلَ ».

قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ )؟ قَالَ : « الْهُدَى : الْوَلَایَةُ ، آمَنّا بِمَوْلَانَا ، فَمَنْ آمَنَ بِوَلَایَةِ مَوْلَاهُ ( فَلا یَخافُ بَخْساً وَلا رَهَقاً )».

قُلْتُ : تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « لَا ، تَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( قُلْ إِنِّی ) ( لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَداً )؟ قَالَ : « إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دَعَا النَّاسَ إِلى ولَایَةِ عَلِیٍّ ، فَاجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ قُرَیْشٌ ، فَقَالُوا : یَا مُحَمَّدُ ، أَعْفِنَا مِنْ هذَا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : هذَا إِلَى اللهِ لَیْسَ إِلَیَّ ، فَاتَّهَمُوهُ وخَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ ، فَأَنْزَلَ اللهُ : ( قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَداً قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی ) ( مِنَ ) ( اللهِ ) إِنْ عَصَیْتُهُ ( أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللهِ وَرِسالاتِهِ ) فِی عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ ». ثُمَّ قَالَ تَوْکِیداً : « ( وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ ) فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ ( فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً )

قُلْتُ : ( حَتّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً )؟ قَالَ: « یَعْنِی بِذلِکَ الْقَائِمَ وأَنْصَارَهُ ».

قُلْتُ : ( وَاصْبِرْ ) ( عَلى ما یَقُولُونَ )؟ قَالَ : « یَقُولُونَ فِیکَ : ( وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَذَرْنِی ) یَا مُحَمَّدُ ( وَالْمُکَذِّبِینَ ) بِوَصِیِّکَ ( أُولِی النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلاً )».

قُلْتُ : إِنَّ هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ ».

قُلْتُ : ( لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ )؟ قَالَ : « یَسْتَیْقِنُونَ أَنَّ اللهَ ورَسُولَهُ‌

وَوصِیَّهُ حَقٌّ ».

قُلْتُ : ( وَیَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً )؟ قَالَ : « وَ یَزْدَادُونَ بِوَلَایَةِ الْوَصِیِّ إِیمَاناً ».

قُلْتُ : ( وَلا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ) قَالَ : « بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : مَا هذَا الِارْتِیَابُ؟ قَالَ : « یَعْنِی بِذلِکَ أَهْلَ الْکِتَابِ والْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ ذَکَرَ اللهُ ، فَقَالَ : ولَایَرْتَابُونَ فِی الْوَلَایَةِ ».

قُلْتُ : ( وَما هِیَ إِلاّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ )؟ قَالَ : « نَعَمْ ، ولَایَةُ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : ( إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ )؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ : ( لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ )؟ قَالَ : « مَنْ تَقَدَّمَ إِلى ولَایَتِنَا ، أُخِّرَ عَنْ سَقَرَ ، ومَنْ تَأَخَّرَ عَنَّا ، تَقَدَّمَ إِلى سَقَرَ ».

قُلْتُ: ( إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ )؟ قَالَ : « هُمْ واللهِ شِیعَتُنَا ».

قُلْتُ : ( لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ )؟ قَالَ : « إِنَّا لَمْ نَتَوَلَّ وصِیَّ مُحَمَّدٍ والْأَوْصِیَاءَ مِنْ بَعْدِهِ ، وَلَایُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ ».

قُلْتُ: ( فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ )؟ قَالَ : « عَنِ الْوَلَایَةِ مُعْرِضِینَ ».

قُلْتُ: ( کَلاّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ )؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ: قَوْلُهُ : ( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ )؟ قَالَ : « یُوفُونَ لِلّهِ بِالنَّذْرِ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمْ فِی‌

الْمِیثَاقِ مِنْ ولَایَتِنَا ».

قُلْتُ: ( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً )؟ قَالَ : « بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ تَنْزِیلاً ».

قُلْتُ: هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ، ذَا تَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ: ( إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ )؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ: ( یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ )؟ قَالَ : « فِی ولَایَتِنَا. قَالَ: ( وَالظّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ) أَلَاتَرى أَنَّ اللهَ یَقُولُ : ( وَما ظَلَمُونا وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ )»؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ أَعَزُّ وأَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ أَوْ  یَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلى ظُلْمٍ، ولکِنَّ اللهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ، فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ، وو لَایَتَنَا ولَایَتَهُ ، ثُمَّ أَنْزَلَ بِذلِکَ قُرْآناً عَلى نَبِیِّهِ ، فَقَالَ : 

( وَما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ )

قُلْتُ: هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ».

قُلْتُ: ( وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ )؟ قَالَ : « یَقُولُ : ویْلٌ لِلْمُکَذِّبِینَ یَا مُحَمَّدُ ، بِمَا أَوْحَیْتُ إِلَیْکَ مِنْ ولَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام ».

( أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ )؟ قَالَ : « الْأَوَّلِینَ الَّذِینَ کَذَّبُوا الرُّسُلَ فِی طَاعَةِ الْأَوْصِیَاءِ ».

( کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ )؟ قَالَ : « مَنْ أَجْرَمَ إِلى آلِ مُحَمَّدٍ، ورَکِبَ مِنْ وصِیِّهِ مَا رَکِبَ ».

قُلْتُ: ( إِنَّ الْمُتَّقِینَ )؟ قَالَ : « نَحْنُ ـ واللهِ ـ وشِیعَتُنَا ، لَیْسَ عَلى مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ غَیْرُنَا ، وسَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ ».

قُلْتُ: ( یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ ) الْآیَةَ؟ قَالَ: « نَحْنُ ـ واللهِ ـ الْمَأْذُونُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ والْقَائِلُونَ صَوَاباً ».

قُلْتُ: مَا تَقُولُونَ إِذَا تَکَلَّمْتُمْ؟ قَالَ : « نُمَجِّدُ رَبَّنَا ، ونُصَلِّی عَلى نَبِیِّنَا ، ونَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ، فَلَا یَرُدُّنَا رَبُّنَا ».

قُلْتُ: ( کَلاّ إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفِی سِجِّینٍ )؟ قَالَ : « هُمُ الَّذِینَ فَجَرُوا فِی حَقِّ الْأَئِمَّةِ ، وَاعْتَدَوْا عَلَیْهِمْ ».

قُلْتُ: ( ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ )؟ قَالَ : « یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ».

قُلْتُ: تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ».


الکافی، شیخ کلینی، جلد 2، ص 421

http://lib.eshia.ir/27311/2/421



فرض بفرمایید که دو طلبه ای نشسته اند سر کلاس استادشان و مشغول تحصیلات خود هستند. استاد می فرماید که امام جعفر صادق علم لدنی داشت و همچون اساتید دانشگاه (و حوزه) [یکی از طلبه هایی که نسبت به حوزه هم همچون دانشگاه نگاه می کرد حوزه را خودش اضافه کرد، هر چند که طلبه دیگر نیز بدو اشکال می کرد که نباید این کار را بکنی چرا که تو نسبت به همه چیز ظن و ظنین داری!] نبود که نباید شب قبل از کلاس خود عملگی نکنند. یعنی یحتمل اگر استاد روز قبل از کلاسش خیلی عملگی کند و خسته شود، فردای آن روز که کلاس دارد از پا در بیاید و نتواند به کلااس خود بپردازد. و اما امام جعفر صادق علیه السلام چنین نبود چرا که علمش لدنی بود.

این دو طلبه بین خود وارد بحث شدند که یکی می گفت که بالاخره هر کسی باشد خسته می شود و امام و ماموم ندارد که استاد است و بخواهد عملگی کند و بعد درس دهد و هر که باشد خسته می شود. طلبه ای که دوستش شیطانتر هم بود برایش این آیه را تلاوت می کرد که  ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ ﴿المنافقون: ٣﴾. و می گفت که تو اصلا فرق تنزیل و تاویل و تفسیر را هم نمی فهمی و انقریب که بعد از ایمانت کفر به قلبت راه یابد و از آن مطابعت کنی و کافر و منافق شوی.

و خلاصه اینها داشتند همدیگر را انذار می کردند که مواظب باش. و لذا  این اشکال را طلبه دیگر وارد کرد که بعضی ایراد می کنند که شما نمی توانید این ایراد را وارد کنید چرا که مسئله فقط صرف عملگی نیست. پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم نیز اگر می خواستند مسجد مدینه را بسازند در امور ساخت و ساز به بقیه کمک می کرد. و اصولاً خوب است انسان در روستاها زندگی کند و در امور کشاورزی همچون کارگری کار کند و عرق جبین بریزد و نه مثل شهرنشینها باشد که وقتی مثلاً استاد شد، دیگر باید برود زورخانه یا باشگاه ورزشی تا برای عرق کردن ورزش کند.

البته طلبه دیگر اینجا اشکال بزرگ دیگری را وارد کرد که همین است که سعدی می فرماید که وقتی در شام آشوب شد پسران وزیر نالایق به روستا رفتند و روستازادگان کاردان وزیر شدند. اینجا مسئله یک گیری دارد که آیا ایراد فقط عملگی و بیل زدن است که آنکه علم لدنی دارد انجام می دهد ولی آن دیگری که علمش لدنی نیست از آن سر باز می زند؟ و طلبه دیگر همینجا یقه ی دوستش را گرفت و گفت که تویی که متوجه نمی شوی چرا که باید متوجه شوی که الان دیگر حرف از این مسائل گذشته است و ما رسیده ایم به جایی که دیر فقط منافقین و مشرکین و کافرین محض نداریم و همه و همه می روند سر کلاس دانشگاه ها می نشینند بدون اینکه اصلا کسی ایراد کند که آیا تو به دینت هم می پردازی یا خیر؟ یعنی کسی که دارد مهندسی راه و ساختمان می خواند کاری دارد که فقه استدلالی چه می گوید؟ حالا شاید هم فقیه باشد، ولی لزومی ندارد که هم فقیه باشد و هم مهندس راه و ساختمان.

طلبه دیگر استدلالش این بود که استاد می فرماید که امام یحتمل عملگی هم بکند ولی شما می فرمایید که مهندس راه و ساختمان نمی تواند هم مهندس باشد و هم فقیه؟ یعنی می فرمایید که مهندس خونش از امام رنگین تر هم هست؟ و باز طلبه دیگر یقه ی دوستش را سفت گرفت که باز مثل ا ینکه هر کاری می کنیم متوجه مسئله نمی شویها! همین آدمهایی مثل تو هستند که روستا را ول کرده اند آمده اند شهر و فکر می کنند همه کاره شده اند و همین شماها هستید که می روید روستاییان را هم آواره ی شهرها می کنید که خودتان آنجاها کارخانه های بمب و موشک بسازید دیگر. غافلید از اینکه دانشگاه ها و مراکز دفاعی پیشرفته ی دنیا دیگر این کارها را توی دهات انجام نمی دهند و بلکه می روند شهر و در آزمایشگاه های مجهز است که کار می کنند. و داخل شهر و خارج شهر هم ندارد. و اصلا همین شماها هستید که فقه و فقاهت بلد نیستید دیگر. و اصلا ولی فقیه نمی شناسید. و فکر می کنید که با بمب و موشک و سلاح های هسته ای هم می شود به فقاهت رسید و بلکه ولی فقیه شد.  مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٤٠﴾

این یعنی جه؟ یعنی اینکه ما یک مسئله ای را داریم مثل هندسه ی مربوط به معادلات درجه ی  4 یا 5. و این هندسه را می توان مثلاً در اجسام افلاطونی همچون 12 وجهیها یا 20 وجیهای منظم جست که اتفاقاً هرمها و هشت وجهیها نیز در آنها یحتمل بگنجند. و اینها را می توان در برنامه ارلنگن فیلیکس کلاین جست یا بعدها در برنامه (هندسی) لانگلندز نیز یافت شوند. و لذا ما رویه های ک-3 را نیز داریم که بر حسب فضاهای تصویری (projective spaces P^n) همان معادلات درجه چهار هستند که حالا تعداد متغیرهای بیشتری هم دارند ولی در فضاهای تصویری هم گنجانده شده اند. و همین را هم در مورد فضاهای تصویری درجه 5 هم داریم. و اما حالا نه این هم که ما راه های جدیدی را از طرق ریسمان یافته ایم، و لذا این سوال مطرح می شود که مثلاً در این فضاها چند خط یا چند منحنی داریم که با هر یک از این فضاهای تصویری اشتراک دارند. خوب، یک وقت هست که یک خطی یا منحنی ای فقط یک نقطه است که با فضایی اشتراک دارد و یک وقت دیگری خود خط یا منحنی با فضا مشترک است. اینها را هم باید حساب کرد.

این سوال اینجا مطرح می شود که حالا ما درجات 4 و 5 را در فضاهای تصویری مختلف در نظر  گرفتیم. و چرا درجات بالاتر را در نظر نیاوریم؟ بله. درست است که یحتمل حالا می توان چنین کرد، ولی نوع محاسبات یحتمل از نوعی خواهند بود که تا همین 4 و 5 اش را هم همین اخیراً است که محاسبات کرده اند و یک مرتبه انواع و اقسام  مقالات است که بیرون آمده است. و حالا تا چه حدودی می توان پیش رفت و اینکه حالا ما به معادلات خطی و منحنی هم اکتفا کنیم یا خیر و بلکه وارد انگیزه های بالاتری هم شویم که آیا کوهمولوژیهای ما سختتر هم خواهند شد؟ آیا بشود آیا نشود؟

خلاصه ما داشتیم به مسائل ریاضی فیزیکی خود می پرداختیم که دو طلبه جوان یقه هم را ول نمی کردند و متوجه شدیم که باید اینها را از هم جدا کرد. و نباید خیلی هم روی اینکه مسئله از نوع ریسمان است یا ارلنگن است یا لانگلندز است یا چی است؟ خیلی نباید دقیق شد. باید کاری کرد که مسئله از کنترل خود خارج نشود. و حال استادا امیل آرتین آیا امی نوتر هم بوده  است یا این دو با هم در گوتینگن کار می کرده اند، بعضی بفرمایند که نخر الا و لله که امی نوتر استاد امیل آرتین هم بوده است. حالا ما خیلی به این کارها کاری نداریم. البته مایکل آرتین استاد هنری میراندا هم بوده است که همین مایکل آرتین پسر امیل آرتین هم هست. و از آن طرف هم بنده حقیر سعادت داشته ام که مدتی ریک (هنری) میراندا نیز استاد این حقیر در امور رویه های ریمانی بوده است!

و تا ما این را گفتیم که کی استاد کی بوده و کی نبوده، طلبه های ما یقه ی همدیگر را ول کرده و یقه ی این حقیر را چسبیدند که پس نگو که همه این آتشها زیر سر تو است؟! و حالا دیگر یقه ی ما را ول نمی کردند که یحتمل تویی که  فکر می کنی استادت خیلی استاد دانشگاه است و ما حوزویان را می خواهی از راه به در کنی؟ و بنده هر چه حالا داشتم زجه می زدم که آقا جان ما نه سر پیازیم و نه ته پیاز. یقه ما را لطفاً ول کنید. ما فقط د وست داریم برویم هر چه زودتر مدافع حرم شویم و بس. به بقیه ی کارها کاری نداریم. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. ما اصلا مدافع حرم آفریده شده ایم. البته طلبه ها یک کمی آرامتر شدند ولی باز یقه این حقیر را ول نمی کردند. یحتمل راست هم می گفتند که نمی شود همه چیز را نصفه نیمه تا درجات 4 و 5 گفت و رهایش کرد به اینکه اشتراک فضاها با خطوط و منحنیها آیا چه شود یا نشود و بقیه ی کارا را کاری نداشته باشیم. حق داشتند، ولی خوب با یقه گرفتن هم کار درست نمی شود. و اما خوب، یحتمل کار رایانه و ابررایانه هم بخواهد و با این مدیران نجومی هم که این چیزها درست نمی شود چه رسد به اینکه بخواهید به نجوم هم بپردازید. این است که از ما که یقه را ول کن و از آنها که یقه را چسبیده بودند. خلاصه ما راضی هم شده بودیم که برویم با داعش هم وارد جهاد شویم (از آنجایی که در یک گوشه ی دور افتاده ای جاسوسی آنها را هم زیاد کرده بوده ایم و یحتمل هم اصلا این بنده خداها اصلا داعشی هم نبوده اند و بنده حقیر فقط بنظرم رسیده بوده که داعشی اند و حالا که کار جدی شده است باز بدتر یقه!) و اما همه و همه هم می فرمودند که تو اصلا این کاره نیستی! و یقه را سفت تر هم چسبیدند که دیگر ول نکردند. خدا لعنت کند هر چه داعشی تکفیری است که ما را به این روز انداخته اند. بالاخره بنده وقتی کارت بسیجم را گرفتم کار اینها را تمام می کنم. یا بوروکراسی ما خیلی عیب دارد یا اینکه کار از بورژواسی است که هی دارد بوروکراسی را پیچیده تر می کند که ما وارد بسیج نشویم یا اشکال از این جامعه شناسانی است که دو کاره و بلکه چند کاره هم شده اند و کار همه را خراب کرده اند یا الی غیرل النهایه مسئله داریم و باید همه را حل کنیم و الا فضاهای تصویری هم هی بزرگتر و بزرگتر می شوند و ما سر جای خود نشسته ایم و داریم درجا می زنیم...... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درحته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾


لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ ﴿الرعد: ١٤﴾


وَاتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ ﴿الشعراء: ١٨٤﴾


نحشر المتقین إلى الرحمن وفدا [1].
طه: وصرفنا فیه من الوعید لعلهم یتقون أو یحدث لهم ذکرا [2].
وقال تعالى: والعاقبة للتقوى [3].
الحج: یا أیها الناس اتقوا ربکم إن زلزلة الساعة شئ عظیم [4].
وقال تعالى: لن ینال الله لحومها ولا دماؤها ولکن یناله التقوى منکم [5].
المؤمنون: أفلا تتقون [6].
النور: وموعظة للمتقین [7].
الفرقان: قل أذلک خیر أم جنة الخلد التی وعد المتقون کانت لهم جزاء ومصیرا * لهم فیها ما یشاؤن خالدین کان على ربک وعدا مسؤولا [8].
وقال تعالى: واجعلنا للمتقین إماما [9].
الشعراء: ألا یتقون [10] وقال تعالى: وأزلفت الجنة للمتقین [11].
وقال تعالى: إذ قال لهم أخوهم نوح ألا تتقون * إنی لکم رسول أمین * فاتقوا الله وأطیعون [12].
وقال تعالى: واتقوا الذی أمدکم بما تعلمون * أمدکم بأنعام وبنین * وجنات وعیون * إنی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم [13].
وقال تعالى: واتقوا الله الذی خلقکم والجبلة الأولین [14].
النمل: وأنجینا الذین آمنوا وکانوا یتقون [15].


[١] مریم: ٨٦.
[٢] طه: ١١٣، ١٣٢.
[٣] طه: ١١٣، ١٣٢.
[٤] الحج: ١، ٣٧.
[٥] الحج: ١، ٣٧.
[٦] المؤمنون: ٢٣.
[٧] النور: ٣٤.
[٨] الفرقان: ١٥ و ١٦.
[٩] الفرقان: ٧٤.
[١٠] الشعراء: ١١، ٩٠.
[١١] الشعراء: ١١، ٩٠.
[١٢] الشعراء: ١٠٦ - ١٠٨.
[١٣] الشعراء: ١٣٢ - ١٣٥.
[١٤] الشعراء: ١٨٤.
[١٥] النمل: ١٣.


http://lib.eshia.ir/71860/67/263


إنی لکم رسول أمین * فاتقو الله وأطیعون * وما أسألکم علیه من أجر إن أجری إلا على رب العالمین * أوفوا الکیل ولا تکونوا من المخسرین * وزنوا بالقسطاس المستقیم * ولا تبخسوا الناس أشیاءهم ولا تعثوا فی الارض مفسدین * واتقوا الذی خلقکم والجبلة الاولین * قالوا إنما أنت من المسحرین * وما أنت إلا بشر مثلنا وإن نظنک لمن الکاذبین * فأسقط علینا کسفا من السماء إن کنت من الصادقین * قال ربی أعلم بما تعملون * فکذبوه فأخذهم عذاب یوم الظلة إنه کان عذاب یوم عظیم * إن فی ذلک لآیة وما کان أکثرهم مؤمنین * وإن ربک لهو العزیز الرحیم ١٧٦ ـ ١٩١.

القصص « ٢٨ » وما کنت ثاویا فی أهل مدین تتلوا علهیم آیاتنا ولکنا کنا مرسلین ٤٥.

العنکبوت « ٢٩ » وإلى مدین أخاهم شعیبا فقال یا قوم اعبدوا الله وارجوا الیوم الآخر ولا تعثوا فی الارض مفسدین * فکذبوه فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین ٢٦ ـ ٢٧.

ق « ٥٠ » وأصحاب الایکة وقوم تبع کل کذب الرسل فحق وعید ١٤.

تفسیر : قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالى : « وإلى مدین » أی أهل مدین ، [١] أو هو اسم القبیلة ، قیل : إن مدین ابن إبراهیم الخلیل فنسبت القبیلة إلیه ، قال عطا : هو شعیب ابن توبة بن مدین بن إبراهیم ; وقال قتادة : هو شعیب بن نویب ، [٢]



به شهدای حمله داعشی تسلیت عرض می کنم. البته بنده حقیر خیلی سعی کردم از هر طریق ممکنی با داعش مقابله کنم. ولی گاهی مسئله از نوع جنود عقل و جهل است. و گاهی نیز آنچه با آن مواجهید جهل محض است و لا غیر. و اما گاهی هم طرف اشتباه می کند و فکر می کند با جهل محض طرف است و حال آنکه با عقل کل و بلکه خود خدا است که در افتاده است و هر چه هم به او بفرمایید حالیش نمی شود. این مسئله مختص اسلام هم نیست. کافی است کمی روی زمین سیر کنید و با اقوام مختلف   برخورد و زندگی کنید. می بینیم که بالاخره هر قومی سعی نکند از عقلش هم درست استفاده کند، اگر شما در بین هر قومی درست از عقلتان استفاده کنید و بلکه آن قوم نیز از عقل شما بتواند بهره مند شود؛ دست کم کم اش، یک ارتباط عقلایی متقابلی را ایجاد کرده اید یا خیر؟

و اما آیا بتوان با صاحب جنود عقل و جهل هم وارد معامله شد یا خیر؟ آیا بتوان با امام راحل و بلکه ولی فقیه هم وارد معامله شد؟ یحتمل لازمه چنین کاری این است که خود به خودی و بطور خودجوش با جنود عقل و جهل درست وارد جهاد شوی و نه اینکه وارونه به طرف جنود عقل شلیک کنی و با جنود جهل سازش. و این کار اصلا یک مسئله شوخی برداری هم نیست! و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.   وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿البقرة: ١٥٤﴾ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



سائل سائل بعذاب واقع. (سروه مبارکه المعارج)


در تفسیر و حدیثی که سوال کننده عذاب روز قیامت چه کسی است، قولهای مختلفی وجود دارد. از شیعه نقل شده است که این سوال کننده راجع  به خلافت حضرت امیرالممومنین علی ابن ابی طالب می پرسد  و علامه طباطبایی صاحب المیزان می فرمایند که این معنا را در مجمع البیان از امام جعفر صادق از پدران بزرگوارش علیهم السلام نقل کرد. و همینطور می فرمایند که بعضی از علماء آنرا رد کرده اند که حدیثی جعلی است چون سوره معارج در مکه نازل شده، ولی خواننده عزیز توجه فرمود که گفتیم در مکی بودن این سوره اشکال است. همینطور می فر مایند مفرسرین روایت کرده اند که این سوره در باره کسی نازل شد که گفته بود: (اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء، او ائتنا بعذاب الیم) (انفال 32).


اینکه شهاب آسمانی چه معنایی دارد و ماهیت آن چیست نیز می تواند هم از لحاظ قرآنی و هم از لحاظ ریاضی فیزیکی مورد بحث قرار گیرد. مثلاً ما ماچوها (Machos- massive compact halo object) را داریم و اینکه تا چه حد اینها از ویمپها (wimps- weakly interacting massive particles) تشکیل شده اند. و اصولاً دلیل اینکه یحتمل بتوان گفت که عقلایی است که به لنزهای گرانشی بپردازیم همین است که آیا اجسام تاریکی و از جمله شهاب سنگهایی هستند که در آسمان موجود است و ما قادر نیستیم به ماهیت آنها مستقیماً پی ببریم؟ و از همه مهمتر از دلایل اینکه ما به مدل استاندارد ذرات فیزیکی می پردازیم نیز همین است که چه ماده ها و انرژیهای تاریک دیگری می توانند موجود باشند ماورای آنچه ما بر آن واقفیم.

البته در این معنا، اینکه هم هندسه درونی و هم هندسه بیرونی ما نیز مورد بررسی است خود مورد سوال است. و اما ما اینجا نمی خواهیم وارد بحث هندسه درونی این سوال یا اینکه سوال کننده نیز دقیقاً کدام است شویم الا اینکه فرض بفرمایید که یک شهاب سنگی دارد به طرف ما می آید و دانشمندانی هم به این امر پی برده اند. و اما متاسفانه همه سکوهای موشکی و موشکهایی که بر علیه این شهاب سنگ مورد استعامل می تواند واقع شود، یا برای سکوهای ماهواره های جاسوسی مورد استعمال قرار گرفته اند یا برای موشکهای دفاعی و ضدموشکی و امثالهم. و لذا، مسئله ای که می ماند این است که اگر ما بدانیم که این شهاب سنگ نسبت به اسید کرلریدریک جواب می دهد و اسید کلریذریک می تواند آنرا نابود کند و همه دانشمندان دیگر هم درگیر مسائل جاسوسی و دفاعی و امثالهم هستند. خوب، اینجا آیا جایز نیست که از اسید کلریدریک موجود از مخزن فنیل افرینی که در دسترس دانشمند مورد بحث است استفاده کرده و شهاب سنگ را نابود کنیم؟ یحتمل ان دانشمند مجبور شود بر علیه جریان آب حرکت کرده و خود دست به کار شده و فنیل افرینی شهاب سنگ را از بین ببرد!

البته یک معنای دیگری هم اینجا در مورد ولی فقیه هست که مستقیماً هم یحتمل بتوان گفت مربوط است به معنای الغدیر و خلافت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام. و آن معنا این است که امام راحل بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بعد از اینکه در 15 خرداد 42 شاه را نصیحت کردند و شاه هم بجای اینکه به حرف ایشان گوش کند ایشان را تبعید کرد و بالاخره انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 پیروز شد، و لذا رفته رفته مقام ولایت فقیه تثبیت شد. اما این مسئله بنظر می رسد که در مورد فراعنه و خلافتهای فراعته همچنان چنین معنایی باقی است که اعتراضات را سرکوب کرده و بلکه عهد خود را با حتی حکومتهای اسلامی فرعونی کوچک و بزرگ حفظ کرده و پیروز می شویم. و یحتمل بتوان گفت که همین تفکر هم بوده که شاه در بده بستانهایش با دیگر اعضای کلوپ سلطنتی منطقه ای بحرین را به آل خلیفه بخشید.

سوالی اینجا مطرح می شود که برای رسیدن به امام زمان آیا لازم است که اول نظامی همچون نظام جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد آنچنان که امام خمینی کرد یا اینکه خود حضرت امام عجل الله فرجه الشریف  سلطنت ظالمانه فراعنه و شاهنشاهان را منغرض کرده و نظام اسلامی کریمه عادلانه را مستقر می فرمایند. این یحتمل سوالی است که باید از آمریکا و بلکه آل سعود پرسید که آیا مشکل واقعاً قطر است یا یمن یا بحرین یا سوریه یا عراق یا افغانستان و طالبان یا بن لادن یا خود شما که طعم سلطنت زیر چنگ و دندانهای خون آلودتان مزه کرده است و حاضر به رها کردنش نیستید؟ لا اله الا اله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

1. قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّـهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿البقرة: ٩٧﴾

۲. مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّـهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٩٨﴾

۳. إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَٰلِکَ ظَهِیرٌ ﴿التحریم: ٤﴾


 بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿الطارق: ١﴾

۲. وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ﴿الطارق: ٢﴾


1. فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَىٰ فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿فصلت: ١٢﴾

۲. وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ ﴿الملک: ٥﴾


1. إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿الحجر: ١٨﴾

۲. إِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿النمل: ٧﴾

۳. إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ﴿الصافات: ١٠﴾

۴. وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا ﴿الجن: ٩﴾


مبلغ دینی برای اینکه بتواد اسلام نابی که امروز دنیا تشنه ی آن است- ولو خودش هم نداند- این را به دنیا برساند، این لوازمی دارد، یک الزامات قطعی ای دارد. اگر بخواهیم یک چنین مبلغی درست کنیم، باید به مضمون همان روایت "بعالم ناطق مستعمل لعلمه" توجه کنیم؛ باید یک چنین خصوصیتی را در اینها به وجود بیاوریم.

ص 103، بدان ایدک الله، نصایح رهبر معظم انقلاب اسلامی مد ظله العالی به طلاب.

بعضی شدیداً اشکال می کنند که اگر ما فقط تا حدود حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی حتی بخواهیم پیش رویم و همین را هم واسطه قرار دهیم بین الهیات و فقه و اخلاق و عرفان، و فلسفه و ریاضی فیزیک و علوم طبیعی آنگاه یحتمل بیش از حد در این مسائل غرق شده و حتی به مبانی و اصول عالیه امور الهی و از جمله تفاوت بین مفاهیمی مانند انواع مصابیح و شهاب و نجم الثاقب طارق و جن و انواع ملائکه ای که  داریم و از جمله جبریل را درک نکنیم. و بلکه حتی یک ذره هم وارد این مسائل نشده و به ادراک ما نیاید همانطور که می فرماید و ما ادراک ما الطارق. یعنی می فرمایند اگر بشر حتی به کره ماه هم رفته و نمونه برداری از خاک آن کرده و برگرداند به زمین و ایستگاه فضایی هم درست کند علاوه بر حکمت متعالیه حمیدی مجیدی  فقهی و نه فقط  پرداختن به نظریات ریاضی فیزیکی، باز مفاهیم عالیه قرآنی را یحتمل اصلا وارد نشده و بلکه به متشابهات آن نیز نرسد که بالاخره جبریل کدام است و جن کدام است.

البته بعضی دیگر هم از آنطرف بام می افتند و می فرمایند که اگر ما درست به مسائل منطق ریاضی و ریاضی فیزیک نپردازیم، کمتر اتفاق خواهد افتاد که به اهمیت مفاهیمی همچون انرژی هسته ای و علوم هوا-فضایی و ماهواره ها و نجوم پی خواهیم برد. و بلکه چنین چیزی از نوادر همه اعصار خواهد بود آنطور که می فرمایند نخوانده ملا نمی شویم و بلکه دود چراغ خوردن هم دارد. و حالا ملا نباشد و استاد دانشگاه باشد. این را هم می خواهیم. کدام مفاهیم بالاتر است؟ البته گاهی اوقات نمی شود پرسید که آیا روزه ات را عمداً شکستی یا عذرت موجه است. یحتمل گاهی اوقات مسائلی هستند که بین مومن یا مسلمان روزه دار است و خدایش. و اگر به امور فقهی بهتر از این بنده حقیر وارد باشد، او یحتمل خودش بتواند محاسبه کند که مسئله چطور است. همانطور که نمازگزار خودش باید بداند که اگر رکعت دوم به نماز وصل شد چه باید بکند. از بی نمازی نمی شود وارد نماز جماعت شد و انتظار داشت مثل ماهی در آب شنا کنی. و اما حالا اگر با معادلات نسبیت عام اینشتن یا معادلات مدل استاندارد فیزیک کار نکرده باشی، می توانی مسائل مربوطه آنها را بصورت آنالیز عددی یا هندسه دیفرانسیل یا هندسه ناجابجایی یا (ابر)گرانش کوانتمی یا اقتصاد مقاومتی تولیدی و کارآفرینی حل کنی؟ شوخی که نداریم.
والله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء

ص  9

مفاهیم و مضامینی که در همین دعای پنجم صحیفه ی سجادیه هست: "یا من لا تنقضی عجائب عظمته"- که شروعش این طوری است- برای ما درس است؛ "اللهم اغننا عن هبة الوهابین بهبتک و اکفنا وحشة القاطعین بصلتک."

ص 61


الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا

ص 98

از بدان، ایدک الله، نصایح رهبر انقلاب اسلامی مد ظله العالی به طلاب


در ترجمه نفس المهموم (در کربلا چه گذشت؟) آقا شیخ عباس قمی، ترجمه آیت الله محمد باقر کمره ای دارد که:

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: چون ضربت به حسین علیه السلام زدند و از اسب افتاد و دویدند و سرش  جدا کنند، از بطنان عرض فریاد شد: ای امتی که پس از پیغمبر خود  سرگردان و گمراه شدید، خدایتان توفیق روزه و فطر ندهد!

گوید: سپس فرمود: لاجرم به خدا موفق نشدند و موفق نشوند تا خونخواه حسین علیه السلام قیام کند.


بنده داشتم این را در دانشنامه امام حسین محمدی ری شهری جستجو می کردم دیدم که دارد:


نداى فرشته

2118.الکافى ـ به نقل از رَزین ، از امام صادق علیه السلام ـ: هنگامى که حسین به على علیه السلام را با شمشیر زدند و سرنگون شد و قاتل ، بریدن سرش را آغاز کرد ، مُنادى اى از دل عرش، ندا داد : اى امّت سرگردانى که پس از پیامبرتان گم راه شدید ! خداوند ، شما را به [درک ]عید قربان و عید فطر ، موفّق ندارد ! به خدا سوگند ، آنان، نه توفیق یافتند و نه توفیق خواهند یافت [که عیدى را درک کنند] ، تا آن گاه که انتقام خون حسین علیه السلام گرفته شود .

2119.علل الشرائع ـ به نقل از محمّد بن اسماعیل رازى ـ: به امام جواد علیه السلام گفتم : فدایت شوم ! در باره عامّه چه مى گویى؟ روایت شده است که آنان موفّق به [درک] روزه نمى شوند . امام جواد علیه السلام به من فرمود : «هان که نفرین فرشته ، در حقّ ایشان مستجاب شده است!» . گفتم : فدایت شوم ! این چگونه است؟ فرمود : «هنگامى که مردم ، حسین علیه السلام را کشتند ، خداوندت به فرشته اى فرمان داد که ندا دهد : اى امّت ستمکارى که خاندان پیامبر خود را کشتید ! خداوند ، شما را به [درک] روزه و عید فطر ، موفّق ندارد » . در روایت دیگرى آمده است : «به [درک] عید فطر و عید قربان» .


نِداءُ المَلَکِ


2118.الکافی عن رزین عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه ال لَمّا ضُرِبَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام بِالسَّیفِ فَسَقَطَ رَأسُهُ [1] ، ثُمَّ ابتَدَرَ لِیَقطَعَ رَأسَهُ ، نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ : ألا أیَّتُهَا الاُمَّةُ المُتَحَیِّرَةُ الضّالَّةُ بَعدَ نَبِیِّها ! لا وَفَّقَکُمُ اللّه ُ لِأَضحى ولا لِفِطرٍ . قالَ : ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّه ِ علیه السلام : فَلاجَرَمَ وَاللّه ِ ، ما وُفِّقوا ولا یُوَفَّقونَ حَتّى یَثأَرَ ثائِرُ الحُسَینِ علیه السلام . [2]

2119.علل الشرائع عن محمّد بن إسماعیل الرازی عن أبی جع قُلتُ :جُعِلتُ فِداکَ ، ما تَقولُ فِی العامَّةِ ،فَإِنَّهُ قَد رُوِیَ أنَّهُم لا یُوَفَّقونَ لِصَومٍ ؟ فَقالَ لی : أما إنَّهُ قَد اُجیبَت دَعوَةُ المَلَکِ فِیهم ، قالَ : قُلتُ : وکَیفَ ذلِکَ جُعِلتُ فِداکَ ؟ قالَ : إنَّ النّاسَ لَمّا قَتَلُوا الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام أمَرَ اللّه ُت مَلَکا یُنادی : أیَّتُهَا الاُمَّةُ الظّالِمَةُ القاتِلَةُ عِترَةَ نَبِیِّها ، لا وَفَّقَکُمُ اللّه ُ لِصَومٍ ولا فِطرٍ ، وفی حَدیثٍ آخَرَ : لِفِطرٍ ولا أضحى . [3]


[1] کذا فی المصدر ، ولا توجد کلمة «رأسه» فی کتاب من لا یحضره الفقیه و علل الشرائع ، والظاهر أنّه الصواب ، وفی بقیّة المصادر لا توجد جملة : «فسقط رأسه» .

[2] الکافی : ج 4 ص 170 ح 3 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 175 ح 2059 ، علل الشرائع : ص 389 ح 2 ، الأمالی للصدوق : ص 232 ح 244 عن عبد اللّه بن لطیف التّفلیسی ، روضة الواعظین : ص 213 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 217 ح 42 .

[3] علل الشرائع : ص 389 ح 1 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 89 ح 1812 ولیس فیه صدره إلى «إنّ الناس» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 218 ح 43.



خیلی مسئله عظیمی است که کسی بخواهد به طاعت خدا بپردازد و عامه مردم را به دستورات الهی و فقه و فقاهت سوق دهد، و کار مشکل شود. و حتی نشود. می فرماید ای امتی که پس از پیغمبر خود سرگردان و گمراه شدید، خدایتان توفیق روزه و فطر ندهد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته. مسئله را یحتمل بهتر درک کنیم آنگاه که می خواهید نظریه حمیدی مجیدی را از نظریات ریاضی فیزیکی به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی  سوق دهید و به سر منزل مقصد برسیم. آیا موفق می شویم؟ یعنی آیا ما داریم اسلام را سربلند می کنیم یا اینکه اسلام را می سپاریم بدست عامه ی مردمی که یحتمل تا نظریات ریاضی فیزیک بیشتر مایل نیستند بالاتر بروند یا الهیات را نفی می کنند یا اصلا با الهیات کاری ندارند؟ اینجا است که در مسئله کل ارض کربلا کل یوم عاشورا متوجه اهمیت آمدن سرداری همچون حر بن یزید ریاحی از طرف سپاه یزید به سمت سپاه امام حسین علیه السلام می شویم.

حاج طیب رضایی را قبل از انقلاب نظام شاهنشاهی اعدام کرد. و بعد از آن در طول انقلاب و دفاع مقدس و مدافعان حرم و شهدای هسته ای و .... همینطور جانبازان و شهدای عزیزی داده ایم. اما شهادت حاج طیب رضایی از اهمیت خاصی برخوردار است. گویی این روند ادامه دارد تا اینکه استجابت دعا  شود که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما خامنه ای رهبر به لطف خود نگه دار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما ظهور حجتت را نزدیکتر بفرما زیارت کربلا نصیب ما بگردان.

a;lskjsdfkkiehgha;lkhjasdgfjgirwoietyhgta;ghlsdsafjfriuwnv.z,nxcvnashg

اگر ازمایش خون بدهید، یحتمل از شما این سوال بشود که آیا آسپیرین یا وارفارین می خورید؟ اتفاقاً در سنین بالاتر می فرمایند آسپیرین برای بعضیها که غلظت خون دارند، می تواند مفید هم باشد و حتی روزی یک عدد میل می کنند. بهتر است قبل از مصرف هر دارویی با دکتر خود مشورت کنید. البته اگر مولتی ویتامینهای خارجی مانده و کما بیش تاریخ مصرف گذشته نخورید هم یحتمل خیلی بهتر است.

بنظر می رسد که بعضی داروها غلظت مخاط دماغ را بالا می برند. و آنجا که قرار است غلظت را پایین بیاوریم، غلظت بالا هم برود یحتمل باید قبول کرد که کار را خراب کرده ایم. و یحتمل هم همین است که گرفتگی شدید بینی را ایجاد می کند. در این موارد داروهایی هستند که غلظت مخاط دماغی را پایین می آورند. و اما اگر بعضی داروها مثل آرام بخشها استفاده شوند که غلظت مخاط دماغی را بالا می برند و داروهایی مثل داروهای قلب داشته باشیم که غلظت خون را پایین می آورند، یحتمل تا حدی اینها با هم تداخل کنند. مسئله این نیست که یا باید  فقط به امور دماغی رسید یا به امور  قلبی. یحتمل مسئله یک حد وسطی دارد.

البته گاهی اوقات هم نه اینکه بنده عرض کنم که داریم  آدرس را غلط می دهیم. گاهی اوقات اصلا معلوم است که سوال کننده آدرس دارد سوال را اشتباهی طرح می کند. مثلاً دیده اید که دارید از وسط خیابان رد می شوید. و راننده ای از شما بپرسد که فلان جا کجا است؟ یا می گوید که می خواهم بروم فلان جا و آن فلان جا همان جایی است که  الان هست. بعد می گوید می خواهم بروم اینجا یا آنجا. کدام را اول بروم؟ التفات می فرمایید؟ یا خودش هم نمی داند کجا می خواهد برود یا شما را گذاشته است سر کار یا اصلا قلبش مریض است یا ....؟

یعنی فقط مسئله از این نوع نیست که بفرمایید که طرف مرد و هیچ کس نبود به دادش برسد و سگش هم همینطوری گرسنه ماند و لذا  استخوانش را هم خورد. البته یحتمل این هم داریم. ولی گاهی هم طرح مسئله است که غلط است. یا به طرح مسئله اشراق نداریم. چه رسد به اینکه به حل مسئله نیز اشراق پیدا کنیم. این است که یک وقت خدای ناکرده می بینیم که با مسائل جدی در سلامت مواجه خواهیم شد که آیا در سطح فردی باشد یا اجتماعی یا ریاضی فیزیکی یا حکمت متعالیه یا فقهی و کلاً  گیر کرده ایم که چطور به مسائل حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم. و بعد لااقل در ظاهر اینطور بنظر می رسد که می رویم می نشینیم پای منبر. و آنجا از گفته های سخنوران مستفیذ می شویم و بلکه الهام می گیریم و آنگاه برمی گردیم به کسوه ی طلبگی خود و سعی می کنیم بیشتر به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی  فقهی بپردازیم. این است که بعضی اشکال کنند که ما سازش داریم و بعضی دیگر اشکال کنند که خیر ما چالش داریم. طرح مسئله و اینکه ما مسئله را چطور طرح می کنیم و اصلا کیست که مسئله را دارد طرح می کند، همه و همه می توانند خیلی مهم  باشند. 

این هم خیلی شنیدنی بود که حضرت عیسی می رود نزد خدا برای شیطان شفاعت کند که او را ببخشد. خدا اول حضرت عیسی را از این کار منع می کند و به او اجازه ورود به چنین کاری را نمی دهد. ولی بعد می فرماید که برو به او بگو که اگر بروی به قبر حضرت آدم سجده کنی، من تو را می بخشم.  (البته این مال قبل از ورود به اسلام ناب محمدی بوده است که به غیر خدا نمی شود و نباید و بلکه لایق نیست که کسی سجده کند. و کیست که خدا را رها کند و به غیر خدا سجده کند؟) به هر حال، حضرت عیسی علیه السلام می رود به او این خبر را می رساند. شیطان می گوید که حرفها می زنی؟ شوخی ات گرفته؟ آن وقت که آدم سلام الله علیه در حیات بود، ما این کار را نکردیم. و حالا می فرمایی که چنین کنیم؟ اصلا همه آمده اند طرف من و تو چی هی داری می گویی که  خیالات به سرت زده است؟ راه را داری اشتباه می رویها؟ مواظب باشها. عیسی جان، بیا و از خر شیطان بیا پایین. این اصلا خر خود من است. بیا طرف ما. یک کاری نکن که بعدها باز دوباره پشیمان شوی.

حالا ما دیگر نمی خواهیم اینجا خیلی وارد مقوله هایی از قبیل کلیساهای شیطان پرستی در آمریکا و دیگر شیاطینی که چه شیطنتها که نمی کنند شویم. و می بخشید که بنده خودم هم یک کمی داستان را آب و تاب بیش از حدش دادم. بنده بدوم بروم مرقد امام راحله قدس سره الشریف تا دیر نشده. اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بعضی اشکال می کنند که سیگار کشیدن یک زمانی مد بوده است و حالا دیگر مد نیست و می دانیم که به جسم و بدن ضرر می رساند و لذا اگر بعضی از علما و مراجع سیگار می کشیده اند چون همه این کار را می کرده ان د آن زمان و حالا دیگر سیگار نمی کشند، یکی از دلایلش این است. مد بوده است.


البته مسئله به این سادگی نیست. مثلاً می فرمایند که اگر دماغت دچار احتقان شد، ضد احتقان مصرف کن. ولی نمی توانی بیش از حد از آن استفاده کنی؟ حالا چرا نمی توانی؟ دلیلش را یحتمل دقیقاً ندانی، ولی معنایش این نیست که خوب حالا یک چیزی گفته اند.   ولش کن و استفاده کن.  همینطور می فرمایند که مسکن را می توانی استفاده کنی، ولی اگر بیش از حد استفاده کنی، دچار مشکل می شوی. و از همین قبیل هم هست داروهای محتوی کورتن. البته اینها دلایل علمی هم دارند که یحتمل اگر کسی حوصله داشته باشد و اینترنت را درست جستجو کند، متوجه مسئله می شود. 

اما یک وقت هم هست که بعضی مخصوصاً ایراد می کنند که  تو اگر یک عدد سیگار دیگر نکشی هم دلیلش این  است که می ترسی. بنده منظورم به این نیست که ما می بینیم بعضی همینطوری در خیابان در ماه رمضان راه می روند و سیگار می کشند انگار که نشانه شجاعت است. نه، ایراد می کنند که حالا یک عدد سیگار است. خوب بکش دیگر. در صورتی که مسئله این نیست. و بلکه موضوع افراط و تفریط است که آنجایی که مثلاً بیش از حد داروی ضد احتقان هم که می تواند بصورت موقتی اش خیلی هم مفید باشد را استفاده کنی، یحتمل دچار مشکلاتی شوی. و همینطور مسکن یا کورتن یا ویتامین. اصلا همین امر شهوت و شهوترانی را هم که در نظر آورید، حالا بعضی یحتمل بفرمایند که ما می آییم این را تعطیلش می کنیم و بلکه جایش همان سیگار را که خیلی هم بهتر است می کشیم!

التفات بفرمایید که یک مسائلی هستند که موضعی هستند و بلکه یک امر محلی هستند. مثلاً گوش درد را باید در همان موضع خودش مسئله اش را حل کرد. یا گلو درد را یا پا درد را یا درد کلیه را یا کبد چرب را یا دیابت را .... مسئله شبیه موضعی بودن هندسه ناجابجایی هم یحتمل باشد. و اما این هم یحتمل مهم باشد که یک مسئله موضعی چطور به مسئله دیگری که در موضعی دیگر است ربط پیدا می کند. یعنی دست درد و پا درد چه ربطی به هم دارند یا درد کلیه چه ضررهایی به کل بدن یحتمل بزند. یحتمل هم گوش درد یا کری یا لالی یا نابینایی موضعی هم باشند هر چند که می توانند به کل بدن هم نه ابنکه مستقیماً آسیب رسانند و بلکه بصورتی حاد کل جسم و روح را متاثر کنند. به همین ترتیب است که فرض بفرمایید که مسئله تنفسی حاداً یا بطور مزمن یا هر دو با هم دچار مشکل شود. و خوب، باید کاری کرد. و اما فرض هم بفرمایید که خیر.  مسئله این است که اگر روزه ات را درست می گرفتی، دچار مشکل نمی شدی. و اما حالا که به افراط و تفریط افتاده ای و روزه هم نمی توانی بگیری، اگر  هم بخواهی روزه بگیری مسئله حادتر هم خواهد شد و بلکه نخواهی توانست که روزه هم بگیری و به جسم و روحت هم ضرر خواهی زد. و اما حالا همه این کارها را هم کردی و سلامت خود را هم خیلی داری، ولی  ولی امر مسلمین و امامت را نمی شناسی. خدا و رسول و ائمه اطهار را آیا آنوقت خواهی شناخت؟ مثل این یحتمل نباشد که ساعت را بعضی اوقات یک ساعت جلو می کشند یا عقب می برند. ما بگوییم که حالا به ما چه که اینها از این کارها می کنند. ساعت من خیلی دقیق دارد کارش را می کند و همان درست است. می شود؟ فقط مد که نیست که هی ساعات را جلو و عقب کنیم. ساعات شرعی را نیز باید تنظیم کرد و با ساعت خود تطبیقش داد. حساب و کتابهایی دارد. گاهی اوقات هم عمل جراحی می خواهد کارها. یا خیر؟ یک نفر یحتمل در  طول عمر خود یک بار هم عمل جراحی نخواهد ولی یک نفر دیگر   بلکه بخواهد. اینجا نمی شود گفت که چون من اینطوری هستم پس همه باید همانطوری باشند. و مثلاً هر وقت من عمل جراحی کردم، همه باید عمل کنند. اصلا مسئله خنده دار می شود. یک وجه قضیه این است که وقتی یک کارهایی خیلی مد شد مثل همین وبلاگ نویسی و تلگرام و اس ام اس و ایمیل و امثالهم که یحتمل خیلی مد شده باشد. دیگر کسی نمی گوید چرا داری این کار را می کنی؟ همین فقط انجامش می دهد تا اینکه یحتمل از دنیا برود و سگش متوجه شود که دیگر هیچ کس نیست به داد او برسد و خدا به داد او و سگش برسد. همه عمر از سگش مراقبت کرد و حالا سگش به جانش بیافتد و از استخوانش هم نگذرد.

البته بنده این را هم عرض کنم که ما یحتمل یک چیزهایی را بالای منبر می شنویم و ذهن را روشن می کند و یک چیزهای دیگری را می نویسیم که آن اثری را هم که باید داشته باشد را دیگر ندارد. خدا از گناهان همه مسلمین و مسلمات بگذرد آنچنان که توبه ما را بپذیرد. خیلی از این فتنه ها و مریضیها و دردهای موضعی و عمومی و جهانیتر می توانند در اثر تکینگیهایی باشند که ما از آنها آگاه نیستیم و ذهن خود را به چیزهای دیگری مشغول کرده ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾



لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّـهَ کَثِیرًا ﴿الأحزاب: ٢١﴾


۲. قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿الممتحنة: ٤﴾

۳. لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿الممتحنة: ٦﴾


... درس بخوانید برای خدا، درس بخوانید برای اینکه مفید واقع بشوید، درس بخوانید برای رضای ولی عصر (ارواحنا فداه)؛ البته نتیجه این درس خواندن یکی از این کارهایی است که ممکن است برای شما پیش بیاید.


... درس بخوانید،  ملا بشوید تا بتوانید اثرگذار بشوید، تا آن وقت فکر شما، انگیزه ی شما، عقیده  ی شما، ممشای سیاسی شما بتواند در دیگری تاثیر بگذارد. درس خواندن لازم است.*


* در دیدار مدیران، مدرسان و طلاب حوزه های علمیه ی استان تهران  1395/2/25



یک امر طلبگی ای هست که در قدوم مبارک استاد نشستن را خیلی دلپذیر می کند. و اما می فرمایند که درس خواندن هم می خواهد و انگیزه های درست برای آن نیز لازم است. فرض بفرمایید که بنده حقیر در محضر استاد نشسته ام و یحتمل او آن طرف دنیا است و بنده حقیر این طرف دنیا هستم و او دارد درسش را می گوید و بنده طلبه هم دارم درسم را گوش می کنم. همه دارند می شنوند و بنده هم یکی. و اما در میان آن همه که در عالم یحتمل دارند گوش می کنند درس استاد را، انگار که استاد دارد با این بنده حقیر است که درس اخلاق و تفسیر و حدیث می فرمایند. البته این خاصیت دروس اخلاق و غیره است که استاد مخاطب را آنچنان به خود بتواند جذب و جلب کند که  گویی فقط او است که دارد با او سخن می گوید. خوب، اینجا به هر صورتی که مسئله هست، بنده حقیر طلبه چه برداشتی بعد از سالیان سال فراگرفتن درس اینچنینی از چنین استاد عظیم الشانی داشته باشم؟ اخلاقت بهتر شد؟ عصبانیتت را بهتر کنترل کردی و از کوره در نرفتی توانستی پخته شوی؟ دروس را خوب فرا گرفتی؟ یا خیر، بقول معروف طلبه آمدی و شازده رفتی !

 طلبگی در امور حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز همینطور است که  بالاخره این همه گفتی، برای که گفتی؟ برای چه گفتی؟ چه تاثیری دارد در دیگران؟ اینجا است که ما متوجه می شویم که درس را برای ولی عصر (ارواحناه فداه) بخوان یعنی چه؟ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را بنده می خواهم عرض کنم که بعد از چهارده قرن ما کجاییم که  اینطور امام زمان در غیبت است و بلکه اصلا این یعنی چه؟ که امام زمان در غیبت تشریف دارند. التفات بفرمایید که در زمان پیغمبر آخرالزمان آیا  همه او را می شناختند آنطور که اصحاب خیلی نزدیک به آن حضرت نیز او را می شناختند؟ یک مظلومیتی بالاخره در همه پیامبران موجود است یا خیر آنطور که ما آن را در حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و حضرت عیسی علیه السلام نیز می بینیم؟ یحتمل  بعضی از آیات عظام در جواب طلبه ای بفرمایند وقتی از ایشان بپرسد که آیا حضرت پیامبر مصطفی  (صل الله علیه و آله و سلم) امروز مظلومترند یا در زمان خود پیامبر و بلکه زمان امیرالمومنین و دیگر ائمه اطهار، و ایشان پاسخ بفرمایند که طلبگی داریم تا طلبگی که هر چه بهتر درس بخوانی بیشتر به حضرتش نزدیکتر و نزدیکتر شوی و بلکه آن حضور را دائماً احساس کنی. و بلکه بالاخره لااقل متوجه این یک مسئله شوی که عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. و اگر متوجه این مسئله نشوی، آیا فکر خواهی کرد که می توانی  به خدا و رسول و ائمه اطهار و مومنین و مومنات هم نزدیک شوی؟

مثلاً فردا سالگرد ارتحال امام است. یک جمعیت عظیمی می روند به مرقد امام. در این جمعیت عظیم چقدر فکر می کنی می توانی به امام نزدیک شوی همانطور که فرضاً می خواهی بروی بیت رهبری که آنجا نمازگزاری در بین نمازگزاران دیگر شوی. و اما می توانی؟ موفق خواهی شد؟ منیت ات را زیر پا می گذاری؟ یا می فرمایی که در این همه جمعیت، بنده می نشینم از تلویزیون برنامه را می بینم یا به استکبار بدتر می افتی و همین را هم نمی گویی؟

و لذا در ولی امر مسلمین یک مسئله ای هست که هر کسی حتی جایز نیست به او نزدیک شود! و اما حالا خوب فرض بفرمایید که بنده حقیر هم به ایشان خیلی نزدیک هم شدم و  غذا هم با ایشان در سر یک سفره خوردم و بلکه با ایشان نماز هم خواندم. و اما خوب، چقدر درسم را خوانده ام؟ و چقدر خودم ملا و استاد شده ام؟ اینجا حتی یحتمل بعضی تا آنجا هم پیش روند که مسئله بین استاد حوزه و دانشگاه مشترک هم هست آنطور که حالا درست را خواندی. و بعد چه؟ آیا ملا شدی؟ آیا استاد شدی؟

یک امر گذشتن از اسراییلیات و متشابهات هست تا بتوان به محکمات قرآن مجید رسید. همین را در علم هم داریم. یعنی خود قرآن کریم خیلی از خطرات افتادن به دام شیاطین و ابلیس هشدار می دهد. و از جمله می فرماید الم اعهد علیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین. مثال بارز این مسئله در خود درس خواندن و فراگرفتن قرآن و علوم قرآنی و اخلاق واقع می شود. و اما آنجا که اسوه هایی داریم می فرماید لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً.

بنده نکته ای را که می خواهم بدان اشاره کنم این است که برای ولی عصر درس خواندن، یک چیزی دارد که اگر کسی در معبد و بت خانهه و می کده هم برود همان حکم را دارد که در حوزه یا دانشگاه داشته باشد. البته یک جا ذکر می گویی و جای دیگری به فلسفه و حکمت و علم می خواهی بپردازی. و اما اینکه در حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی تا چه حد می توانی به سر منزل مقصد برسی؟ یک امر جهادی ای نیز اینجا نهفته است که ما می بینیم حتی حضرت امام خمینی نیز مجبور به هجرت و تبعید شدند. یعنی گاهی اوقات بنظر می رسد که درس خواندن و کسب علم یحتمل در یک برهه ای به ضرر انسان تمام می شود و حتی دشمن پرور می شود و بلکه مخصوصاً خود طلبه با شیاطین انس و جن باید وارد جهاد شود. بالاخره یک علومی هم هستند که شیطانی اند و حتی فراعنه ای هستند که به این علم و سحرها و جادوهای دیگری نیز متوصل شوند  و اگر با آنها وارد جهاد نشوی، آنها با تو وارد جهاد خواهند شد. آیا می توانی به شیاطین بگویی که علم تو شیطانی است؟ آیا می توانی شیاطین را نیز وادار به سجده کنی؟ آیا می شود بر شیاطین غالب شد و آنها را شکست داد؟ اینجا بستگی به آن دارد که تا چه حد درست را خوانده ای و تا چه حد در علوم مختلفه نه تنها شیطان نفس را  کشته ای و بلکه به علم یقین هم رسیده و بلکه مطمئنی که برای ولی عصر (ارواحنا فداه) نیز درس می خوانی. آنگاه باید دید تا چه حد می توانی به ولی امر مسلمین جهان کمک کنی؟ و یحتمل بتوان گفت که در علوم  مربوط به ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی درس خواندش همین مسائل و مراحل را دارد که آیا می توانی به حکمتی برسی که شیطان را زمین بزنی یا شیطان تو  را همان اول کار ضربه فنی کرده و زمینت خواهد زد؟

این کار درس خواندن یک تداومی دارد که یحتمل در نوجوانیها بیشتر انسان حس می کند که صاف و پوست کنده به مقصد رسیده است و همه مسائل را حل کرده است و فهمیده است و مسئله تمام است. ولی دلیل اینکه کسی حرف او را خریدار هم نیست این است که مظلوم واقع شده است. در صورتی که طلبه و شاگرد یحتمل متوجه نباشد که درست را درست تکمیل نکرده ای و بلکه نیمه کاره ول کرده ای و لذا بجای اینکه قبول کنی کم آورده ای و باید بیشتر کار کنی، فرافکنی کرده و یحتمل خدای ناکرده دچار ادعاهای کذب شوی. یعنی یک وقت هست که با شیاطین طرفیم و دچار ادعاهای کذب آنها می شویم و یک وقت هست که دچار ادعاهای کذب خودی می شویم و حال آنکه همیشه افق علم چه در بین شیاطین باشی و چه در نزد ولی امر مسلمین باشی، بسیار گسترده است. و لذا، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را باید مکرراً خواند و همینطور یحتمل باید به هندسه ناجابجایی و دیگر مسائل و قضایای ریاضی فیزیکی در حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز پرداخت.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ﴿الأنعام: ٣١﴾


دو امر مهم است که در رابطه با شیطان موجود است. یک وقت هست که ولی امر مسلمین خود از خلافت ساقط شده است آنچنان که امیرالمومنین را از خلافت ساقط کردند. اینجا شیاطین خود خیال می کنند که بر خلافت تسلط دارند و بلکه بر ولی امر مسلمین نیز تسلط دارند. و این شیطنت در جنایات خود را تا آنجا ادامه می دهند که دیگر جنایت بزرگتری ماورای همه جنایات خود نتوانند انجام دهند. همانطور که کار شیطنت را به خلافت معاویه و یزید و حماسه حسینی کربلا کشید اینجا شیاطین ولی امر مسلمین را می شناسند و با این حال به جنایات خود بر علیه او ادامه می دهند.

و اما یک وقت دیگر هست که شیاطین حتی ولی امر مسلمینی را هم نمی شناسند که حالا آیا او را از خلافت ساقط کنند یا نکنند. یعنی هر چه می بینند همان خلافت خود است و لا غیر. این قدر مطمئن است که غیر از خلافت او خلافت دیگری نیست. اصلا اسلامی را به حساب نمی آورد که  بتواند ولی امر مسلمین را هم  آیا بشناسد آیا نشناسد.

وقتی اسلام را داریم، و حکومت اسلامی را هم داریم، اگر ب خواهید با شیاطین بحث کنید که حالا مثلاً مسلمان شوید. اینها حتی نخواهند پذیرفت که به آنها نزدیک هم شوید. بنظر این بنده حقیر می رسد که کارشان بیشتر شبیه آن جادوگری است که وقتی به کار او نزدیک شوید مثل جادوگر شهر آز دستش رو می شود. و لذا او حتی نمی خواهد که به او نزدیک هم شوید. و ترجیح می دهد از دور به همه چیز مسلط باشد. و لذا نه اسلام می شناسد و نه ولی امر مسلمین را. بله، یک اسلام آبکی و بلکه شیطانی که تحت تسلط  خودش است را خیلی هم می پسندد. و اما اسلام را نمی خواهد چون دستش رو می شود.

این وضعیت حتی بدتر هم خواهد شد اگر خدای ناکرده حکومت اسلامی و خلافت ولی امر مسلمین را هم شکست دهند و بلکه همه شیاطین باشند که به جان هم می افتند. دلیلش هم این است که هم توی شرک و کفر نفاق خود مانده اند و هم توی ظلم به خود. حالا شما بیایید ببینید می توانید حساب کنید که حکومت شیاطین بر شیاطین وقتی حتی یک حکومت اسلامی هم در عالم وجود نداشته باشد از چه نوعی خواهد شد. و این همه به اسم این خواهد بود که ما شیاطین انس و جن عالم می خواهیم جهان را پر از عدل و داد هم کنیم. حقوق بشر را بر  پا کنیم. تروریسم را از بین ببریم. و این دیگر نمی گوید که چه ادعاهایی دارد و چه گناهانی که نکرده است و نمی کند و نخواهد کرد و کل بشریت را دارد به لب چه پرتگاهی می کشاند و همه اینها چرا؟ چون همه شیاطین را می پسندد و کارهایشان را تحسین می کند الا اینکه اسلام بیاورد. و همه اینها برای اینکه خودش خلافت شیاطین بر شیاطین کند. این است که همه شیاطین عالم هم می روند می چسبند به صهیونیسم جهانی و اسلام را نیز نفی می کنند.      

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک




یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لَا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّـهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ١٨٧﴾


یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا ﴿٤٢ فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا ﴿٤٣ إِلَىٰ رَبِّکَ مُنتَهَاهَا ﴿٤٤ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا ﴿٤٥ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا ﴿٤٦ سوره مبارکه النازعات



در رابطه با خالق هستی و اینکه چطور عالم هستی همچون یک ساعت دقیق کار می کند آنطور که روزها بعد از شبها و شبها بعد از روزها و ماه ها بعد از ماه ها و فصلها یکی بعد از دیگری و سالها در پشت هم می آیند، بعضی می فرمایند که خالق هستی همچون یک ساعت سازی می ماند. البته این ایده ساعتساز را مورد بحث قرار داده اند و انواع انتقادها به آن هست که انواع فلاسفه و طبیعیون و بلکه زنادقه نیز بدان پرداخته اند و می پردازند. یحتمل بتوان گفت که خدا ساعت ساز نیست ولی شب و روز و ماه و سال را  خوب به هم جفت و جور می کند همانطور که گفته می شوود خدا نجار نیست ولی در و تخته را خوب به هم جفت و جور می کند!

معنای دقیق اینجا به چه معنا است که مثلاً شبانه روز 24 ساعت است؟ التفات بفرمایید که مثلاً هر روز اگر بخواهید سحرها بلند شوید، باید حواستان جمع باشد که ساعاتی که سحرها را نشان می کنند هر روز تغییر می کنند همانطور که ظهر شرعی و مغرب و اعشاء از روز و شب به روز و شبی دیگر  کمی تا حدی تغییر می کند. همینطور فصلها نیز تغییر می کنند و ماه ها هم که می دانیم یک وقت دیدید 29 روز است و یک وقت 30 روز است و حالا یحتمل دیگر ماه 31 روزه نداریم هر چند که وقتی به ماه های شمسی می رویم  نیز ماه های 31 روزه نیز داریم. و الا می دانید که اگر غیر از این بود مثل سالهای قمری، سالهای شمسی هم یک وقت دیدید که تابستان افتاده است وسط زمستان! و این هم خیلی بد می شود و اصلا ان معنای دقیقی را که باید را تداعی نخواهد کرد و گویی ساعت ساز بی ساعت ساز. و همینطور برای همین دلایل و بلکه دلایل دیگری هم سالهای کبیسه داریم که فلسفه خود ر ا دارند. البته خیلی ها هم ایراد می کنند که چرا بشر هم سالهای قمری را دارد و هم سالهای شمسی را و هم تقویم هجری قمری و شمسی و میلادی و .... یعنی برای خیلیها اینها تا حدودی گیج کننده می شود.

خوب، حالا همه اینها سر جای خود، و حالا شما مسئله گردش و گردشگریها را هم دارید. چرا گردش و گردشگری ماه حول زمین و زمین حول خورشید چنین است که هست؟ چرا هر روز خورشید از مغرب طلوع نمی کند و از مشرق طلوع می کند؟ یا آنطور که در فیزیک و ستاره شناسی مدرن می فرمایند این زمین است که بدور خورشید می گردد و نه اینکه خورشید باشد که دارد از مشرق طلوع می کند. و لذا چرا زمین طوری دور خورشید می گردد که ما بنظرمان می رسد که خورشید دارد از مشرق طلوع می کند؟ این کدام ساعت ساز است که باعث شده است زمین اینچنین حول خورشید بگردد و نه در جهت خلاف آن؟

البته اینها را ما از باب اینکه خوب است انسان عقاید خود را نزد ولی امر مسلمین ارائه کند است که چنین می کنیم. ولی چون خیلی اوقات ولی امر مسلمین یحتمل وقت نداشته باشند و ما هم خیلی هر روز نتوانیم خدمت ایشان رسیده و مزاحمشان شویم، این است که حرفهای خود را سعی می کنیم یک وجه ی خودمانی داده و بلکه بیشتر سعی می کنیم به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم. و حال سعادت نداشته وا ولی امر مسلمین را نیافتیم، لااقل این امر را تمرین کنیم و تا همین حد هم مدارا کرده و همینطور که خود  یحتمل به ضعف خود در این زمینه های حکیمانه اعتراف می کنیم، همینطور هم سعی در یافتن یک حکیمی می کنیم که این مسائل را با آنها در میان بگذاریم. و حالا اگر هم نیافتیم، معنی اش این نیست که دیگر به هیچ کس هیچ چیزی نگوییم! به هر حال، حرف حرف ولی امر مسلمین است و همه ی ما این را می دانیم. موضوع این است که وقتی ولی امر مسلمین از همه خواست که به کمک او بشتابند است که شرط است که او را درست اول بشناسیم که او است که ولی امر مسلمین است و بعد هم واقعاً به کمک او بشتابیم. این یک امر شوخی برداری نیست.

مسئله اینجا همانطور که خطبای عزیز و محترم می فرمایند این نیست که ساعت ساز یک بار ساعت را ساخت و دیگر کار تمام است و همه و همه را رها کرده است به امید خدا که هر کس هر کاری دلش خواست بکند. این یحتمل می شود همان معنایی که بعضی می گفتند ید الله مغلوله.

 وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿المائدة: ٦٤﴾


یعنی بنده همانطور که گفتم یحتمل بنظر برسد که داریم همینطوری از یک شاخی به شاخ دیگری می پریم و این طرحها و ساعات و امثالهم تمامی ندارد. و حال آنکه چنین نیست. مسئله اصلا چیز دیگری است. یحتمل یک وقت ما دنبال جزیره خضراء فی بحر البیضاء ایم، و یک وقت دیگری دنبال دیدن فیلم تخیلی تبعیض (Elysium)  هستیم و یک وقت هم واقعاً دنبال ساختن یک چنبره استانفورد هستند بعضی از متخصصان هوا و فضا و اینکه ما ایستگاه ها و بلکه جزیره های فضایی داشته باشیم. البته این مسئله خیلی هم بی شباهت به پهپادهای تاکسی و پهپادهای نظامی و امثالهم نیست. ولی آنجایی که باید دنبال پهپادهای نظامی بود و دنبال پهپادهای تاکسی برویم، یحتمل بعضی اشکال و ایراد کنند که به امنیت ملی و بلکه منطقه ای داریم ضرر می زنیم. و خوب، برای پخته شدن کافی است هنگام عصبانیت از کوره در نروید. و اما اگر کسی همینطوری به شما رسید و گفت که عصبانی هستی؟ آیا خواهی گفت که بله یا خیر؟ و حالا تو از کوره در نرفتی و او تو را از کوره انداختت بیرون چه می کنی؟ یحتمل بفرمایید می رویم بیت رهبری آنجا پشت سر آقا نماز می خوانیم. و حالا آنجا هم کارت گیر کرد، باز معنی اش این نیست که اصلا بی خودی عصبانی شوی. مگر سعودیها که به یمنیها حمله کردند و حالا بنده خداها دچار وبا هم شده اند، حالا عصبانی هستند؟ از کوره نباید در رفت. عصبانیت هم یحتمل دارد ولی از کوره نباید در رفت مخصوصاً اگر امام خدمتت بفرمایند برو توی کوره بنشین. و اما خوب، اگر دیدی همه و همه دارند می فرمایند که برای اینکه پخته شوی کافیست هنگام عصبانیت ازکوره در نروی، بدان که نوعی تمرین یا آزمایش می تواند باشد. و باید مدارا کرد.

این یعنی چه؟ یعنی اینکه نمی شود کاملاً هم گفت که چون بیت رهبری را خیلی دوست داریم و لذا دیگر بالای شهر و پایین شهر هم دیگر نداریم. خود مقام معظم رهبری می فرمایند که چطور اختلافات طبقاتی داریم و بر جوامع بلکه اعمال می شود. مثلاً ما نزد پزشک بالای شهر برویم، یحتمل یک جور است و پایین شهر برویم جور دیگری است. یک جایی یحتمل در بیمارستان مریض را بفرمایند باید بستری شود و یک جای دیگری همینطوری سر پایی هم عملش کنند. یک جایی مریض یحتمل بیمه باشد و یک جای دیگری بیمه نداشه باشد. راستی بنده برای پلیپم تلفن زدم بیمه، نمی دانم چطور بود که سر ضرب پرسید که بی هوش هم خواهی شد؟ گفتم حتماً فهمیده که بنده در اینترنت چه نوشته ام و شستش یک جوری خبر دار شده است هر چند که هنوز هم اسم یا شماره کارت ملی خود را نگفته بودم. یحتمل هم مربوط می شود به سیاستهای شرکتهای بیمه به نوع بستری. حالا خوب شد نپرسید چند کیلویی چرا که یک باسکولی همین نزدیکیها هم هست که خیلی هم این روزها دارم خودم را می کشم ببینم وزن کم می کنم یا خیر. و خیلی هم خوب است که انسان برای روزه گرفتن باشد که وزن کم کند و نه برای مثلاً صرف رژیم گرفتن یا خدای ناکرده از روی بیماری باشد. خدا همه مریضها را شفا دهد. البته فردا می خواهم بروم بیمارستان امیراعلم و هر طوری شده بلکه راضی شوم که آنجا سر پایی پلیپم را عمل کنند. خسته شده ام. به روند روزه گرفتنم هم ضرر زده است. و یحتمل انقریب است که عصبانی شوم و اما نباید از کوره هم در رفت. و اما بعضی هم اشکال می کنند که یک ظالمهایی هم پیدا می شوند که کوره را تا دلتان بخواهد داغ می کنند که مخصوصاً یا از کوره در بروی یا اینکه خوب جزغاله شوی. ترمودینامیک بعضیها سرشان نمی شود که هیچ انگار توی یک سیاه چاله ای گیر کرده اند که آنتروپی آنرا می خواهند ترمودینامیکی بیابند. و نمی دانند که همه این چیزها را بدتر از این بنده حقیر بلد نیستند و انتنگلمنت ایجاد می شود. یعنی یک وقت هست که می خواهی جزیره های فضایی و دریایی و امثالهم رویایی را بیابی و بلکه هندسه سازی کنی، و آنوقت خبر نداری که هندسه درونی ات کی تغییر کرده است و ساعاتش به هم ریخته است که آن وقتی که مثلاً باید نان کمتر می خوردی و برنج بیشتر گذشته است و حالا برعکس باید نه خیلی نان بخوری و نه خیلی برنج. حالا چلوکباب خوب گیرت آمد، بخور چرا که ما هم اهل کبابیم و هم اهل جوجه کبابیم هر چند که نه اهل ربابیم و نه اهل شرابیم. و لذا می فرماید انفاق کنید آنگاه که  ارتزاق می کنید و مما رزقناهم ینفقون.

و لذا همه اینها منظور به این است که اگر سر کلاس درس نشسته ایم و دیدیم که ولی امر مسلمین را نیافتیم و استاد و معلم هم  نیامد، خوب است مبصر کلاس همه را ساکت کند ولی یحتمل باید نزد  ناظم و مدیر هم برود که یک وقت دیدید معلم نتوانسته به کلاس برسد و کلاس آن روز تعطیل است و می توان رفت خانه. و اما اینکه ساعت ساز را نیابیم و  ولی امر مسلمین را هم پیدا نکنیم، لااقل می توان تمرین کرد که به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی  فقهی پرداخت. مسئله این نیست که ما هر کسی را گیر آوردیم بخواهیم سرش را با حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی درد بیاوریم. و اما موضوع این است که بطور پتانسیل دو نفر که نباشند و بلکه بنده حقیر باشد که جلوی رایانه خود نشسته است و در وبلاگ خود می نویسد، ولی امر مسلمین و خدا آنجا حاضرند چرا که عالم محضر خدا است و در محضر خدا گناه نکنید. و حالا نمی توانید آن  حالت لازم را پیدا کنید که به نزد ولی امر مسلمین برسید و دچار گناه می شوید، لااقل سعی کنید که به این نتیجه برسید که عالم محضر خدا است و در محضر خدا گناه نکنید. حالا ساعت و ساعت سازی مسئله دیگری است. راستی، توجه کرده اید که بعضی اوقات مثلاً در حرم حضرت شاه عبد العظیم یا امامزاده صالح علیهم السلام می بینیم که یک ساعت آفتابی نصب شده است؟ ولی بعد از مدتی می بینیم که دیگر آنجا نیست؟ چرا؟ چرا چنین است؟ ساعتش یعنی خراب می شود؟ یا دچار مشکلاتی چون دستکاری بچه ها و خدای ناکرده بزرگترها می شود؟ یا خدای ناکرده تنظیمش را به هم می زنند؟ می فرمایند شما حتی می توانید یک تکه چوب را امتحان کنید که این چطور سایه اش به کمترین حد خود می رسد و آن وقت ظهر شرعی می شود.

البته  این ساعت که تبعیضات بین ادیان کنار گذاشته شده و به مشترکات آنها پرداخته شود و بلکه امام زمان ظهور کرده و همه مستضعفین عالم سعادتمند شوند، این چه ساعت پرشکون عظیمی است؟ اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤


بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.


بسم الله الرحمن الرحیم.

قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.



طلبه را بایداز اول درس خواندن وادار کرد به اینکه فکر کند. معروف بود می گفتند: "بدان، ایدک الله". چرا گفت بدان و نگفت بخوان؟ منظور این است که اولاً حس سوال پردازی را در طلبه زنده کند. بعد هم به او تفهیم کند که خواندن مراد نیست. دانستن مراد است.

در دیدار بعضی فضلا و طلاب نخبه حوزه علیمه قم. 2 آبان 1389.



یک چیزی هست که در ریاضی و علوم الهی مشترک است و آن همین است که می فرمایند: دانستن و نه خواندن. البته بعضی وقتها بعضی چیزها را باید مکرراً خواند تا جا بیافتد. مثلاً سوره توحید را مشهور است که 3 بار خواندن آن برابر است با یک ختم قرآن. و اما می فرمایند که بدان ایدک الله و نه بخوان ایدک الله. یعنی سوره توحید را خواندن و جا افتادنش است که چیست که داری می خوانی است که مسئله را جا می اندازد. و اما در هر نماز نیز می فرمایند که خوب است که یک سوره را سوره توحید قرار دهیم.

ریاضیات نیز همینطور است. گاهی یک  مبحثی را می خوانید.  ولی برایتان جا نمی افتد. همولوژی و کوهمولوژی را در فصلی در کتابهای جبر نیز می توان جا داد. و اما در هندسه و توپولوژی نیز معنای خود را  بهتر می یابد. خود هندسه دیفرانسیل را ممکن است خیلی بخوانیم، ولی وقتی آنرا در مکانیک یا نسبیت عام جا دهیم، یک مرتبه گویی یک معجزه ای شده است و آنچه نمی دانستی یک مرتبه برایت جا افتاده است. و از این قبیل خیلی مسئله داریم.

حدس پوانکره و جریانهای ریچی را یحتمل خیلی جاها بتوان یافت که همیلتون و پرلمن آنرا به کجا رساندند. و از جمله مقاله کائو- ژو را داریم:

https://arxiv.org/pdf/math/0612069.pdf


یا مقاله ی حدس کالابی حسن جولانی را داریم.

https://arxiv.org/abs/1211.4171

بنده اولین باری که این تز را دیدم، برایم سوال بود که کائو کیست؟  چون او در فهرست مراجع نام کائو را ندارد یا بنده پیدایش نکردم! یحتمل این دانسته شده است که کائو کیست هر چند که بنده نمی دانستم. البته جولانی یک نظری برای سوال این حقیر در ماث اورفلو می گذارد که به جواب و سوال دیگری نیز آنجا ارجاع می دهند. بنده مقاله ایشان را در این زمینه قبلاً دیده بودم. و این ارجاع نیز خیلی جالب است.

ولی بنظر این حقیر می رسد که مسئله بدان ایدک الله گاهی اوقات باید گفت که مثل یک تصویری می ماند که خیلی بزرگتر از آن است که در ذهن بگنجد و نه تنها به کار مداوم احتیاج دارد و بلکه کار یک نفر هم نیست. یک یا چندین نفر یک کاری را انجام می دهند و بعد مدام این کارها دوباره و دوباره بازنگری و بازتولید می شوند.

این است که گاهی اوقات بنظر می رسد که در ریاضیات یا حتی در حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز مدام داریم از این شاخ به آن شاخ می پریم. و مسائل انسجام خاصی ندارند و بلکه همچون ذراتی هستند که یحتمل وقتی کنار هم گذاشته شوند الکترونهای قویاً همبسته ای را مانند. و از آنجا قرار است کجا برویم؟ و الله اعلم. این است که یک حالت لیلی و مجنونی انگار دارد مسائل که عشق به یادگیری و علم است که شما را وادار می کند که بدان ایدک الله؟ یا مرکز آن هسته معنویات کجا است؟ و الکترونهای قویاً همبسته کدامند؟ یا میونها و  تائونها نیوترینوها و کلاً لپتونها در نظریه الکتروضعیف چه نقشی دارند و نظریه قوی کدام می شود؟ و اینها را چطور می شود آزمایش کرد و در چه سطوحی مدل اسباب بازی است و در چه مدلی به حقیقت نزدیکتر است؟ بدان ایدک الله و اما تا کجا بدانیم جای سوال اینجا نیست و الی ما شاء الله جای یادگیری دارد. مثل کشتی گیری است. هر چه بیشتر کشتی بگیری، بیشتر فنون کشتی را یاد می گیری و تمامی ندارد. از کشتی گیری که تازه فارغ شود و بلکه سر بلند بیرون بیاید، می تواند مثلاً وارد مربی گری شود!

مثل این است که مدام بشنوی اوصیکم بتقوی الله. خوب، یک وقت هم دلت می خواهد بدانی که ریشه تقوی آیا قوی است یا از وقی می آید؟ یا مثلاً در بحار الانوار جلد 52، ص 159 به بعد قصه جزیره الخضراء فی الحر الابیض را داریم:


أقول : وجدت رسالة مشتهرة بقصة الجزیرة الخضراء فی البحر الابیض أحببت ایرادها لاشتمالها على ذکر من رآه ، ولما فیه من الغرائب. وإنما أفردت لها باب لانی لم أظفربه فی الاصول المعتبرة ولنذکرها بعینها کما وجدتها : [١] بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی هدانا لمعرفته ، والشکر له على ما منحنا للاقتداء بسنن سید بریته ، محمد الذی اصطفاه من بین خلیقته ، وخصنا بمحبة علی والائمة المعصومین من ذریته ، صلى الله علیهم أجمعین الطیبین الطاهرین وسلم تسلیما کثیرا.

وبعد : فقد وجدت فی خزانة أمیر المؤمنین علیه السلام، وسید الوصیین ، وحجة رب العالمین ، وإمام المتقین ، علی بن أبی طالب علیه السلام بخط الشیخ الفاضل والعالم العامل ، الفضل بن یحیى بن علی الطیبی الکوفی قدس الله روحه ما هذا صورته : الحمد لله رب العالمین وصلى الله على محمد وآله وسلم...


[١]هذه قصة مصنوعة تخیلیة ، قد سردها کاتبها على رسم القصاصین ، وهذا الرسم معهود فی هذا الزمان أیضا یسمونه « رمانتیک » وله تأثیر عظیم فی نفوس القارئین لانجذاب النفوس الیه. فلابأس به ، اذا عرف الناس أنها قصة تخیلیة.

http://lib.eshia.ir/71860/52/159


و اما در منتخب الاثر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی جلد 3 صص 427-428 نیز آمده است:


بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد للّه الذی هدانا لمعرفته، و الشکر له على ما منحنا للاقتداء بسنن سیّد بریّته محمد الذی اصطفاه من بین خلیقته، و خصّنا بمحبّة علی و الأئمة المعصومین من ذرّیته صلّى اللّه علیه و علیهم أجمعین الطیّبین الطاهرین و سلّم تسلیما کثیرا، و بعد فقد وجدت فی خزانة أمیر المؤمنین و سید الوصیّین و حجّة ربّ العالمین و إمام المتّقین علی بن أبی طالب علیه السلام بخطّ الشیخ الفاضل و العالم العامل الفضل بن یحیى بن علی الطیّبی الکوفی-قدّس اللّه روحه-ما هذا صورته... إلخ.

و أوهن من ذلک کلّه نسبة علی بن فاضل بالهجر و الهذیان فی حال شدّة المرض.

و خلاصة الکلام: أنّ بعد کون الناسخ و واجد الرسالة فی الخزانة هو الشهید الأوّل الذی کان قریب العهد بالفضل بن یحیى عارفا بخطّه و حاله و وصفه بالفضل و العلم و العمل، و بعد توصیف الفضل بن یحیى الشیخ زین الدین علی بن فاضل بالتقوى و الصلاح، و سماعه هذا الخبر بواسطة عالمین فاضلین، القول بجعله رأسا و استناد ذلک إلى الأعداء و إلى الهذیانات الصادرة من المرضى فی شدّة المرض، قول بغیر علم، و کم فرق بین من یبدی الاحتمالات المانع جوازها عن اعتبار الخبر و تمنع إثباته، و بین من یحکم بجعله و وضعه باحتمالات لا تدلّ على ذلک أصلا، هذا.

و أمّا عدم ورود خبر على أنّ له علیه السلام ولدا بالفعل و اختلاف الاخبار فی حصول الولد له بعد ظهوره لا ینفی ما یدلّ علیه، لأنّ عدم الدلیل على نفی الولد، و عدم ورود خبر غیر هذا الخبر على أنّ له ولدا، لا ینفی ما یدلّ علیه، مضافا إلى دلالة بعض الأخبار و الأدعیة علیه.



از طرفی یادداشت روز کیهان روز چهارشنبه را که می خوانیم که پای اشرافیت و رد خیانت چیست؟ بنده نمی دانم تصویر بزرگی که موجود است کدام است و چقدر از آن تصویر را این حقیر می توانم ببینم. و اما چیزی که موجود است در انقلاب و انقلابی گری این است که الی ما شاء الله کار داریم که به مستضعفین کمک کنیم و بر علیه استکبار جهاد کنیم. ما وقتی اگر سعادت داشته باشیم که به بیت رهبری برویم، نه یحتمل و بلکه صد در صد بتوان مشاهده کرد که مستضعفین هستند که اینجا همه کاره اند و بلکه مستضعفینند که اینجا خود را همه کاره می دانند. و حال آنکه آیا دیگر از بیت رهبری بالای شهرتر هم داریم؟! اصلا اینجا برای کسی که در بیت رهبری واقع است بالای شهر و پایین شهر چه معنایی پیدا می کند؟ و لذا اینجا اگر کسی چیزی هم می گوید از باب همدلی و نصیحت و اخلاق است و نه از ابواب دیگری. کافی است یک بار بروی آنجا. دیگر دلت می خواهد همیشه آنجا باشی و از آنجا خارج نشوی. گویی همین خودش می شود مدافع حرم بودن به بهترین وجهی. و خوب مدافعان حرم دیگری هم داریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قالَ النّحویون: و الأصْلُ‌ [7] وقى ، فأَبْدلوا مِن الواوِ الأُولى تاءً کما قالوا مُتَّزِر، و الأصْلُ مُوتَزِر، و أَبْدلُوا مِن الواوِ الثَّانیةِ یاءً و أَدْغَمُوها فی الیاءِ التی بعْدَها، و کَسَروا القافَ لتصبح الیاء.


[7] فی اللسان: و قُویٌ.


http://lib.eshia.ir/86657/20/305


راجع به ریشه ی تقوی از یک حجة الاسلام و المسلمین جوان در یک کتاب فروشی پرسیدم، ایشان نیز فرمودند که از ریشه وقی (نگاه داشتن، باز داشتن) است. سوال پیش می اید که تقوی کجا و وقی کجا؟ آن تقوی است و این وقی. این کجا و آن کجا؟ ایشان نیز کوتاه توضیح دادند. تاج العروس من جواهر القاموس بیشتر توضیح می دهد.

بنده حقیر در نادانی خود فکر می کردم نکند ریشه اش قوی باشد! البته تقوی نگه داشتن یک قوتی می خواهد که باید قوی بود و نه ضعیف. و لذا تاکید بسیار می فرمایند که اوصیکم بتقوی الله.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿الممتحنة: ١﴾



یک کتابی راجع به طلبگی از سخنان و گفته های آقای خامنه ای مد ظله العالی در آمده است که عنوان آن هست: بدان ایدک الله نصایح رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) به طلاب. یحتمل آیه بالا و این آیه نیز ربطی به عنوان کتاب نداشته باشند. وَإِن یُرِیدُوا أَن یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّـهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ ﴿الأنفال: ٦٢﴾. ولی بنده اول فکر کردم که عنوان بدان ایاک بالله است و لذا آیه اول سوره مبارکه ممتحنه آمد و بعد هم آیه سوزه  مبارکه الانفال را مشاهده می کنید. ولی یحتمل عنوان مستقیم یا غیر مستقیم مربوط به این آیات نباشد و بلکه منظور چیز دیگری است.

اگر ما حساب کنیم که یک معنویتی هست که هسته ی اصلی عالم را تشکیل می دهد و همه چیز حول آن هسته می گردد، خوب آن هسته کدام است؟ بنده عرضم این است که این هسته معنوی را بهتر است دنبالش نرفت ولی اگر کسی دنبالش رفت و دریافت که آن هسته چیست، دیگر ولش نخواهد کرد. مثل این است که بنده حقیر می خواهم بروم مدافع حرم شوم با اینکه همه یحتمل ایراد کنند که آقا کدام مدافع حرم، تو که دیگر از سن و سالت گذشته است و بهتر است جور دیگری جهاد فی سبیل الله کنی و از جمله اینکه برای خانواده ات کسب روزی حلال کنی و امثالهم. و اما می شود؟ می شود مدافعان حرم را همینطوری ول کرد؟ می شود مدافع حرم نبود؟ و حال آنکه ما اصلا مدافع حرم آفریده شده ایم.

بنده یک سوالی در ذهنم بود. می فرمایند که حضرت آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی برای عمل جراحی در سال 1373 قمری از نجف به تهران تشریف فرما شدند. و از قضا، عمل جراحی پراستاد بوده است که پورفسور عدل انجام دادند. و حضرت آیت الله گلپایگانی می فرمایند که در این عمل جراحی درخواست می کنند که ایشان را بی هوش نکنند و همینطور هم می شود. بنده فکر می کنم که این یک سوال مهمی است که چرا ایشان نمی خواسته اند بی هوش شوند؟!

بنظر این حقیر می رسد که برای بعضی عملهای جراحی لازم است که مریض بی هوش شود. یحتمل مسئله این است که وقتی کسی وارد مملکت اسلام شد، آیا جایز است که دیگر از آن خارج شود؟ یحتمل او نه تنها بمیل خود خارج نشود و بلکه بسته به درجه ایمان آن مومن، او حاضر است در راه مبارزه از مرزهای مملکت اسلام شهادت دهد. یحتمل اگر کسی را بی هوش کنند برای یک عمل جراحی، او بهتر سلامتی اش را حفظ کند. و اما چرا باید از بی هوشی امتناع کرد اگر این کار تا حدودی اجتناب پذیر باشد. شاید عدم بی هوشی تا حدودی خطراتی هم داشته باشد. و اما آیا می شود  عمل جراحی را هم کلاً تعطیل کرد؟ یحتمل گاهی اوقات نشود و بلکه سلامتی را هم به خطر اندازد. مثلاً اگر یک توده ای راه تنفس شما را بند آورده یا جزئی مسدودش کرده باشد، بهتر است آن توده را توسط عمل جراحی دربیاورید.

ولی خوب، مسئله اینجا است که معنویات هم شرط است و بلکه اصل معنویات است همانطور که اصل اسلام بر پایه ثقلین قرآن مجید و عترت اهل بیت است. انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی. مثل این می ماند که ما می خواهیم الکترونهای قویاً همبسته (strongly correlated electrons) را مورد بررسی قرار دهیم. اینجا این سوال پیش می آید که چرا ما این الکترونها را می خواهیم از مدل استاندارد ذرات فیزیک جداگانه بررسی کنیم؟ یعنی یحتمل بعضی از الکترونها در اثر واکنشهایی تبدیل به دیگر لپتونها مثل میونها و تاوئنها شوند. مگر اینکه ما در میدانهای مغناطیسی خاصی واقع باشیم که مانع از چنین واکنشهایی شوند و تنها مورد بحث ما همین الکترونها باشند. البته اینکه در اثر چنین نیروهای مغناطیسی و از جمله آنتی-فرومغناطیسم الکترونهای ما چندین دور هم حول زمین بچرخند و باز سر جای خود بازگردند نیز می تواند واقع شود؟ این جای سوال است. یحتمل مسئله را بتوان جور دیگری بازطرح کرد که برای الکترونها مدلی را طراحی کنیم که شامل کلافهایی روی خمینه ها شوند و .... بنده نمی دانم چرا حس می کنم که دارم می رسم به نظریه هایی همچون زایبرگ-ویتن و گروموف -ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و قاطیقوریایی کردن مبحث و امثالهم.  از جمله مسئله این است که نیوترینوها در این میان چه حسابی دارند؟ آنها چه شده اند و چه ارتباطی با الکترونها در این مدل دارند؟ مسئله خمینه ها اینجا در این است که یحتمل نتوان الکترونها را متصور شد که چندین دور مثلاً حول زمین دارند می زنند، ولی می توان آنها را روی خمینه هایی متصور شد که بعد آنها را امتداد داده و لذا در جراحی و وصل خمینه های مختلف به هم یحتمل بتوان متصور چنین الکترونهایی که چنین سفرهای طول و طویلی می توانند کنند شویم.

در نهایت موضوع این است که ما از آن هسته معنویت خود بتوانیم به آن علمی قائق آییم که در دنیای اسلام بتوان مهد علم در عالم را یافت و بلکه به قدوم مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف نزدیک شد. یحتمل بعضی اشکال کنند که برای این کار باید همه معادلات مدل استاندارد ذرات فیزیک و از جمله معادلات مربوط به حرکت الکترونها حول هسته ی اتم را یافت که در چه محدوده هایی می توانند واقع شوند و تا چه حد دینامیک آنها ارگودیک است و تا چه حد جایز نیست که در محدوده هایی یافت شوند.... و اینگونه به گردش و گردشگریهای همه ذرات رسیده و بلکه گردش و گردشگریهای نجومی را نیز بتوان تعیین کرد. البته یک مسئله عظیمی هم هست غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم. و العصر. ان الانسان لفی خسر. الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾ سوره مبارکه القلم


بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین.


203- و قال علیه السلام: أَیُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ قُلْتُم، سَمِعَ، وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِی إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ، وَ إِنْ أَقَمْتُمْ اخَذَکُمْ، وَ أِنْ نَسَیْتُمُوهُ ذَکَرَکُمْ.


203- اى مردم! از خدایى بترسید که اگر سخنى بگویید مى‌شنود، اگر پنهان دارید مى‌داند، و آماده براى مرگى باشید که اگر از آن فرار کنید، به شما دست مى‌یابد. اگر بایستید شما را مى‌گیرد، و اگر فراموشش کنید، شما را فراموش نخواهد کرد.



370- و روی أنه علیه السلام، قلما اعتدل به المنبر، إِلا قال أمام الخطبة: أَیُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُو، وَ لَاتُرِکَ سُدًى فَیَلْغُو وَ مَا دُنْیَاهُ الَّتی تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِی قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ، وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الدُّنْیَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ کَالآخَرِ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الآخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.


370- مى‌گویند: امام علیه السلام کمتر بر منبر قرار مى‌گرفت، مگر این که قبل از خطبه این سخن را مى‌فرمود:

اى مردم! از خدا بترسید! هیچ کس بیهوده و عبث آفریده نشده که به لهو و بازى پردازد و سر خود رها نگردیده تا به کارهاى لغو و بى ارزش مشغول شود، دنیاى دلپسندش، جاى آخرتى که با بدنگرى، زشت در نظرش جلوه کرده است، نگیرد؛ آن مغرورى که به دنیا ظفر یافته بلند همّت‌تر از آن کسى نیست که به کمترین سهم از آخرت دست پیدا کرده است.



از لحاظ منطقی ما کوانتیفایرهای یونیورسال و اگزیستنسیال را داریم که  بر حسب مدلی که در آن واقع می شود می تواند اینستنسیاسیون کند. مثلاً می فرماید که وجود دارد یک لیلی و مجنونی. همینطور می فرماید برای هر ایکسی در عالم، (قرآن) ذکری است برای آن ایکس. یا می فرماید وجود دارد کافری که  وقتی ذکر را می شنود می گوید که او مجنون است.

مسئله ای که منطقاً موجود است این است که می توان این جملات را کاملاً منطقی کرد طوری که اگر اینستنسیاسیون (instantiation) خاص  در مدل مورد بحث آن واقع شود، معنی مورد نظر را تداعی کند. و لذا معنی لیلی و مجنون غیر از معنی مجنون به معنی دیوانه است و به دو مدل متفاوت می توانند وابستگی داشته باشند هر چند که معنی واحدی نیز می توانند داشته باشند.

و اما اینکه مثلاً ما از یا ایها الناس اتقوا الله شروع کنیم و به اینکه انسان در خسران است مگر اینکه او ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و به حق و به صبر متوصل شود و بعد هم برسیم به اینکه بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین. این یک مسئله است و اینکه وجود دارد حضرت بقیة الله الاعظم اگر همه مومن باشند مسئله ای دیگر است.

مثل این می ماند که ما از لحاظ روانشناسی لیلی و مجنون را بخواهیم تجزیه و تحلیل کنیم. و اما مسئله خاص دیگری است که می فرماید و یقولون انه لمجنون. یعنی روانشناسی لیلی مجنون و روانشناسی یقولون انه لمجنون با هم فرق دارند. یکی خطاب به کافران است و دیگری خطاب به لیلی و مجنون است. و لذا وقتی کفر و شرک و نفاق را در برائت از مشرکین پشت سر گذاشتیم و  تقوای الهی پیشه کردیم و ایمان آوردیم، آنگاه خبر بین فاسق و مومن را بتوانیم تشخیص دهیم که کدام به کدام است. و همینطور یحتمل بتوان تشخیص داد که اگر مومن باشیم وجود دارد بقیة الله که برای ما خیر است.

این است که یک حکمت متعالیه ای اینجا نهفته است و اما می توان مسئله را از ریاضیات شروع کرد و سعی کرد به نظریه حمیدی مجیدی رسید و از آنجا یحتمل به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی دست یافت. و برای این کار می توان مثلاً چند مقاله مثل مقالات زیر را انتخاب کرد و در موردشان به بحث نشست. و یحتمل می توان قبول داشت که  از این راه به بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین رسیدن مشکلتر هم خواهد بود.

https://arxiv.org/pdf/1506.04293.pdf

https://arxiv.org/pdf/1702.05748.pdf

https://arxiv.org/abs/1705.06728

https://arxiv.org/abs/1703.04612

 عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿النجم: ٥﴾


در مدل استاندارد فیزیک، بحث وحدت نیروهای الکتروضعیف و قوی را داریم. البته ابرتقارنهای دیگری هم می توانند وارد شوند که MSSM (Minimally supersymmetric Standard Model) را تشکیل می دهند و بعد هم گرانش وارد می شود و لذا نظریه های گرانش و ابرگرانشهای کوانتمی را داریم.

اما در عبادات نماز در هنگام سجده آخر این دعا نیز متداول است که یا رفیع ارحم عبدک الضعیف یا اینکه یا لطیف ارحم عبدک الضعیف. البته سجده در نماز یک چیزی است که مختص اسلام یحتمل نباشد. ولی اینکه در ادیان توحیدی دیگر نیز تا چه حدی سجده و رکوع و سجود در عبادات وارد است، بنده خیلی وارد نیستم. البته می دانم که مثلاً در هندوییسم و هاری کریشناها نیز حتی به مجسمه استاد دینی خود یا همان گوروی خود نیز سجده می کنند. البته یحتمل ما هم از این قبیل احترامات به آیات عظام کم نداریم.

به هر حال، رابطه بین نیروهای قوی و ضعیف را شهودی فهمیدن منظور است که گاهی اوقات بنظر می رسد فقط از راه های شهودی قابل لمس نیست! الکتروضعیف یک چیز است و نیروی قوی چیز دیگری است که از میان آن مثلاً کوارکها را داریم. و یک معادله طول و درازی هم دارد لاگرانژی آن که   در کتب مربوط به مدل استاندارد فیزیک بعضاً آمده است.

مثلاً وقتی به تفسیر المیزان مراجعه می کنید، یک وجهی از حکمت متعالیه را در آن ملاحظه می کنیم چرا که مشهود است که  صاحب نفسیر المیزان با فلسفه و حکمت متعالیه مانوس است. و اما یک چیزی ماورای فلسفه محض را در تفسیر المیزان می بینیم که در اثر انس با قرآن و درس و بحثهای قرآنی و حدیثی و حوزوی در نجف و قم یحتمل بتوان گفت شکل گرفته است و بسادگی قابل وصف نیست. و لذا با اینکه اسمی از نظریه حمیدی مجیدی در آن نیست، حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را به بهترین وجهی در عین حال بنظر این حقیر می رسد که می توان در تفسیر المیزان پیدا کرد. و اما خوب، باز این مسئله که شهوداً وحدت نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش کدام است؟ این سوال باقی است. موضوع این است که بلعم باعورایی نمی شود به نتیجه رسید. مسائل مربوطه وجوه زیادی دارند که هر کدام پیچیدگیهای خاص خود را دارند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّـهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿الأنفال: ٥٢﴾


الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿النساء: ٧٦﴾


قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ ﴿هود: ٩١﴾



٣ ـ حدّثنا أبی رضی‌الله‌عنه قال : حدّثنی سعد بن عبد الله ؛ و

عبد الله بن جعفر الحمیریّ قالا : حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسى ، عن محمّد ابن خالد البرقیُّ ، عن أحمد بن زید النیسابوریِّ قال : حدّثنی عمر بن ـ إبراهیم الهاشمی ، عن عبد الملک بن عمیر ، عن أسید بن صفوان صاحب رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : لمّا کان الیوم الّذی قبض فیه أمیر المؤمنین علیه‌السلام إرتجَّ الموضع بالبکاء [١] ، ودهش النّاس کیوم قبض النبیّ صلى‌الله‌علیه‌وآله فجاء رجل باک وهو مسرع [٢] مسترجعٌ ، وهو یقول : الیوم انقطعت خلافة النبوَّة ، حتّى وقف على باب البیت الّذی فیه أمیر المؤمنین فقال : رحمک الله یا أبا الحسن کنت أول القوم إسلاماً ، وأخلصهم إیمانا ، وأشدَّهم یقیناً ، وأخوفهم من الله عزَّ وجلَّ ، وأعظمهم عناء [٣] ، وأحوطهم على رسوله صلى‌الله‌علیه‌وآله وآمنهم على أصحابه ، وأفضلهم مناقب ، وأکرمهم سوابق ، وأرفعهم درجة ، وأقربهم من رسول الله ، وأشبههم به هدیاً ونطقاً وسمتاً وفعلاً [٤] ، وأشرفهم منزلة ، وأکرمهم علیه ، فجزاک الله عن الاسلام وعن رسوله صلى‌الله‌علیه‌وآله وعن المسلمین خیراً ، قویت حین ضعف أصحابه ، وبرزت حین استکانوا ، ونهضت حین وهنوا ، ولزمت منهاج رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله إذ همَّ أصحابه ، کنت خلیفته حقّاً لم تنازع ولم تضرع [٥] برغم المنافقین ، وغیظ الکافرین ، وکره الحاسدین ، وضغن الفاسقین.

فقمت بالأمر حین فشلوا ، ونطقت حین تتعتّعوا [٦] ، ومضیت بنور الله إذ وقفوا ، ولو اتّبعوک لهدوا ، وکنت أخفضهم صوتاً ، وأعلاهم

قوّتاً [١] وأقلهم کلاماً ، وأصوبهم منطقاً ، وأکبرهم رأیاً ، وأشجعهم قلباً ، وأشدَّهم یقیناً ، وأحسنهم عملاً ، وأعرفهم بالامور.

کنت والله للدِّین یعسوباً [ أوّلا حین تفرَّق النّاس وآخراً حین فشلوا ] وکنت بالمؤمنین أبا رحیماً ، إذ صاروا علیک عیالاً ، فحملت أثقال ما عنه ضعفوا ، وحفظت ما أضاعوا ، ورعیت ما أهملوا ، وشمّرت إذ خنعوا ، وعلوت إذ هلعوا ، وصبرت إذ جزعوا ، وأدرکت إذ تخلّفوا ، ونالوا بک ما لم یحتسبوا.

کنت على الکافرین عذاباً صباً ، وللمؤمنین غیثاً وخصباً ، فطرت والله بنعمائها ، وفزت بحبائها ، وأحرزت سوابقها [٢] وذهبت بفضائلها ، لم تفلل حجّتک [٣] ، ولم یزغ قلبک ، ولم تضعف بصیرتک ، ولم تجبن نفسک [ ولم تخن [٤] ].

کنت کالجبل [ الّذی ] لا تحرِّکه العواصف ، ولا تزیله القواصف. وکنت کما قال النبیُّ صلى‌الله‌علیه‌وآله : ضعیفاً فی بدنک ، قویّاً فی أمر الله عزَّ وجلَّ متواضعاً فی نفسک ، عظیماً عند الله عزَّ وجلَّ ، کبیراً فی الأرض ، جلیلاً عند المؤمنین ، لم یکن لأحد فیک مهمز ، ولا لقائل فیک مغمز ، ولا لأحد فیک مطمع ، ولا لأحد عندک هوادة [٥] ، الضعیف الذَّلیل عندک قویٌّ عزیز

حتى تأخذ له بحقّة ، والقویُّ العزیز عندک ضعیف ذلیل حتّى تأخذ منه الحق ، والقریب والبعید عندک فی ذلک سواء ، شأنک الحقُّ والصدق والرفق وقولک حکم وحتم ، وأمرک حلم وحزم ، ورأیک علم وعزم فیما فعلت [١] ، وقد نهج السبیل ، وسهل العسیر ، وأطفئت النیران [٢] واعتدل بک الدِّین ، وظهر أمر الله ولو کره الکافرون ، وقوی بک الایمان ، وثبت بک الاسلام والمؤمنون ، وسبقت سبقاً بعیداً ، وأتعبت من بعدک تعباً شدیداً فجللت عن البکاء ، وعظمت رزیّتک فی السّماء ، وهدَّت مصیبتک الانام فإنّا لله وإنّا إلیه راجعون. رضینا من الله عزَّ وجلَّ قضاه ، وسلّمنا لله أمره ، فو الله لن یصاب المسلمون بمثلک أبداً.

کنت للمؤمنین کهفاً وحصناً [ وقنة راسیاً ] وعلى الکافرین غلظة وغیظاً ، فألحقک الله بنبیّه ولا حرمنا أجرک ولا أضلّنا بعدک. وسکت القوم حتّى انقضى کلامه وبکى وأبکى أصحاب رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، ثمَّ طلبوه فلم یصادفوه.


اکمال الدین و اتمام النعمه، شیخ صدوق، صص 387-390.


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢ سوره مبارکه القلم


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعظ ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.


درس اخلاق حضرت آیت الله ناصری مد ظله العالی در مورد شکرگزاری را قبل از اذان مغرب گوش می کردم. کلی درس در آن نهفته است و از جمله ولایت و ولایتمداری و دعا برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف و دروس شکرگزاری و از جمله شکرگزاری متی برادر حضرت یونس علیه السلام و اینکه چطور حضرات داوود و سلیمان علیهم السلام نزد متی می روند و درس می گیرند.

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿الأعراف: ١٧٦﴾


 و اگر می‌خواستیم به آن آیات او را رفعت مقام می‌بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند. (۱۷۶)



بنده عرضم این است که خیانت حتی اگر به نفس خویش باشد را نیز  خدا نمی بخشد و دقیقاً برای همین امر هم هست که باید آن سگ هار درون را اول کشت تا بتوان جلوی خیانت به نفس خود و دیگران و بلکه جلوی خیانت به اسلام ایستاد و با آن مبارزه کرد. و الا همین سگ هار درونی که کشته نشود، نعوذ بالله همه ی اسلام را هم مبتلا خواهد کرد. دلیلش هم این است که آنجا که علم را داریم اگر متوجه نشویم این علم از کجا آمده است و همراه با اخلاق هم نباشد و بلکه آن سگ هار هم همینطوری ول شده باشد میان همه اهل علم و خواص و عوام، خوب دیگر اسلام کجا رفته است؟ عالم کیست؟ مجتهد چه می شود؟ استاد کدام است؟ طلبگی و شاگردی یعنی چه؟ سگ هار درونی یا بیرونی را رهایش کنی یا نکنی، علمی از آن میان در نخواهد آمد. و لذا حتی یک علمی می خواهد که این سگ هار را چطور مهارش کنیم. و لذا مسئله این است که آیا طلبه و شاگرد علم می خواهد برده آن علم شود که به سگی هار ماند یا می خواهد آن سگ هار را مهار کرده و طلبه و شاگرد سلطان علم و بلکه اسدالله شود. آیات مربوطه به آیه فوق سوره مبارکه الاعراف در تفسیر المیزان نیز خواندنی است. آیه مربوط به بلعم باعورا است و همچنین عناوین دیگری نیز در این رابطه آمده است و از جمله داستان امیة بن ابی الصلت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿القلم: ٥١﴾


یکی از اساتید قرآن و تفسیر انگشت گذاشتند روی یک نکته مهمی که بنده آنرا از زبان یک راوی نقل می کنم. یعنی یحتمل راوی اجازه نداشته باشد که از او نقل قول کند. ولی بعضی اوقات که مسئله راجع به یک موضوع خیلی حساسی هم هست مثل خیانت، یحتمل بهتر هم هست که انسان نقل قول نکند. حالا اصلا همه خیانتهای عالم را این بنده حقیر کرده است. پیشانی انسان باید بلند باشد. خدا بخواهد از هر گناهی می گذرد الا شرک. و می دانید که بنده حقیر مسکین مستکین ذلیل مشرک منافق کافر  چطور مبتلا است. التفات می فرمایید؟ بنده هنوز هیچ چی نشده توی جزیره مجنون افتادم دوباره!

و مسئله همینجا است که آن استاد گرانقدر می فرمایند. می فرمایند که یک دیوانه ای آمد مسجد و به همه مثلاً گفت خر. همه به او خندیدند. بعد باز به همه گفت گاو. باز همه به او خندیدند. بعد دید مثل اینکه فایده ای ندارد اینجوری، رفت صف اول به همه گفت با تو بودم و با تو بودم و با تو بودم و  همه را یکی یکی مورد خطاب قرار داد. همین شد که او را گرفتند و از مسجد انداختند بیرون. راوی می فرماید که استاد قرآن و تفسیر می فرمایند که من از این دیوانه یاد گرفتم که  یک جاهایی باید سخنرانی کرد و یک جاهایی باید مخاطب را شخصاً پیدا کرد و مسئله ای را با او در میان گذاشت. و الا مسئله آن کارآیی خود را نخواهد داشت و بلکه یحتمل تاثیر معکوس هم خواهد داشت.

مسئله ای که ایشان مطرح می فرمایند منطقاً مثالهایی است برای  universal or existential quantifications. همانطور که می فرمایند که خود قرآن نیز از همین شیوه استفاده می کند آنطور که مثلاً حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم را گاهی رسول و گاهی نبی خطاب می فرماید و گاهی می فرماید و انک لعلی خلق عظیم.

حرف آخر اینکه اگر ما مسئله را از لحاظ لیلی و مجنونی بررسی کنیم، این یک مسئله است که یا لیلی است که مخاطب است یا مجنون. و اما اگر ما در نظر داشته باشیم که  هذف را جزیره مجنون بگذاریم، و لذا باید مخاطب را عمومیتر قرار دهیم و نه فقط یک لیلی یا یک مجنون. مثل این می ماند که ما بخواهیم به یک نظریه خوبی در الکتروضعیف برسیم و در عین حال نه فقط لپتونها را و بلکه پادذرات لپتونی را نیز در برهمکنشهایشان در نظر می آوریم. و حالا مثلاً از برخورد الکترون و پوزیترون چه ذراتی حاصل می شود؟ ....

و اما اگر کسی این دیوانگی را کرد که به مسجد برود و همه را مخاطب قرار دهد و بلکه تک تک افراد را نیز مخاطب قرار داد و دید هنوز مثل اینکه کسی به او چیزی نگفته است. و هی رفت و آمد و متوجه شد که کار حد یقبی ندارد. و اما آخرش هم متوجه نشد که بالاخره کی به جزیره مجنون خواهد رسید؟! او یحتمل متوجه نیست که حیا را خود او است که قی کرده است. یعنی اینجا مسئله ای اخلاقی داریم و فقط موضوعات ریاضی و فیزیکی نیستند و نمی توان با آبروی افراد بازی کرد. و اما خوب، وقتی کار به مسائلی از قبیل لیلی و مجنونی کشید، اینجا است که کار دیگر کار حد یقبی ندارد تا برسیم به خود جزیره مجنون. یعنی شما اگر تقیه کرده و سعی کنید که کار را تعطیل کنید، تازه اول کار است و بقیه ول کن معامله نخو اهند بود. و تازه همه ول کنند، و لا یمکن الفرار من حکومتک. این است که باید خیلی مواظب بود که کجا مسئله لیلی و مجنونی است و کجا مسئله دیوانگی است. یحتمل اینها دو تا است و مرزهایی فی ما بین است. برای اینکه اگر لیلی و مجنونی را با دیوانگی اشتباه بگیرد و حال آنکه در جزیره مجنون هم واقع شده است و یحتمل هنوز برایش جا هم نیافتاده است که کجا است. آنگاه یحتمل مجنون را به جرم دیوانگی از مسجد بیرون بیاندازند و حال آنکه این روشن است که دارند خیانت محض می کنند که آیا بالاخره تقیه اینجا کار می کند یا دل و جرات می خواهد یا اینکه خیر دارد فی ما بین خوف و رجا است که حرکت خود را ادامه می دهد. یعنی کربلا هم که باشد، هم نماز داریم و هم فداکاری و جانفشانی برای نماز.  و اما خوب، هیچ کس هم یحتمل نمی خواهد گیر این دیوانگی بیافتد که دارد او را مستقیماً مخاطب قرار می دهد و بلکه می خواهد با همه درگیر شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾


أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿الفرقان: ٤٤﴾


1ـ «عَنْ أَبِی عَبْدالله (ع): إِنَّ النَبِیَّ (ص) بَعَثَ سَرِیَةً فَلَمَّا رَجَعُوا، قَالَ مَرْحَباً بِقَومٍ قَضُوا الْجِهَادُ الْأَصْغَرِ وَ بَقِیَ عَلَیْهِم الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ. قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ (ص) مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسّ: امام صادق (ع) فرمود: پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد. هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفة جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است. عرض کردند: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود:‌ جهاد با نَفْس» (حُرّ عاملی، 1396ق.، ج11: 122).

2ـ حضرت علی (ع) فرموده است:‌ «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد واقعی کسی است که با هوس‌های سرکش نَفْس خود بجنگد» (همان).



فرض بفرمایید ماه رمضان هم هست و می خواهید تشریف ببرید مسجد یا حسینیه.

آیا می توان فرض کرد که انسان یک سگ هاری در درونش هست که مثل این است که نفس اماره اش به سوء دعوتش می کند و از این قبیل است که این سگ هار درون می تواند به وضعیتی بیافتد که از حیوانات نیز پستتر می شود. شاید این مسئله را به این صورت در دروس اخلاقی نتوان پیدا کرد یا اگر هست کار می برد تا پیدا شود، و اما همه علائم نشان از چنین وضعیتی دارد که ما می بینیم وضعیت بشری تا کجاها می تواند نزول کند. یک وقت هست که ما با کشتن سگ هار درون خود طرفیم و جهاد اکبر و یک وقت هم هست که واقعاً سگ هاری می آید سراغت و می خواهد با تو گلاویز شود که یحتمل این هم از نوع جهاد اصغر است.

و اما ما در داستان عمرو بن عبد ود می بینیم که امیرالمومنین برمی خیزد و تامل می کند آنطور که شعرش در مثنوی مولوی نیز آمده است. این یک وجه قضیه است و وجه دیگرش آنجا است که ما با چه تواضع حیرت آوری در مقابل خدا در مناجاتهای حضرتش همچون مناجات شعبانیه یا مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه طرفیم؟ اینها یک مناجاتهایی است که خدا خود او است که دارد با حضرتش صحبت می کند. و ما می توانیم از این مناجاتها درس بگیریم. 

این است که سوال مهمی در خودسازی و مهار نفس موجود است که آیا اول باید این خودسازی واقع شود و بعد به مسجد و حسینیه رفت و به نماز و روزه پرداخت یا اینکه همینها خود به این خودسازی قرار است کمک کنند و خود اسلام اصلا کارخانه انسان سازی است. ماه رمضان نیز ماه مهمانی خدا است.

البته گاهی نیز مشکلاتی از قبیل مریضیها و بیماریهای جسمی و روحی است که به سراغ انسان می توانند بیایند و باید فرک درمان شد. و از این قبیل است که هندسه های داخلی بدن یحتمل هذلولوزی یا بیضوی یا تخت شوند و در هر یک از این حالات یحتمل ما مشکلاتی از انواع تکینگیها را داشته باشیم و باید فکر رفع تکینگیها شد قبل از اینکه دل و روده ها از شکم بزنند بیرون یا اندرون دماغت از دماغت بریزد بیرون یا پراستادت اوت کند یا ....! لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ 105 سوره مبارکه المائده



یک حکمت متعالیه الهی در این آیه نهفته است که بعضی یحتمل اشکال کنند لزوم حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی (ریاضی فیزیکی) فقهی دیگر در چیست؟ البته بنده داشتم دنبال مقالات برنده اخیر جایزه فریدون منصوری و از جمله آقای دکتر حامد فرهادپور می گشتم. ولی یحتمل هنوز کارهای ایشان ارائه نشده اند و باید هنوز منتظر بود. البته مقالات فارسی ایمان افتخاری هم می توانند خواندنی باشند. به صفحه ی او در آی پی ام رجوع کنید. مقالات ادوارد ویتن و سایمون دانالدسون و مریم میرزاخانی را هم بلکه یک نگاهی بیاندازید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لا لاِمْرِهِ تعْقِلوُنَ وَلا مِنْ أَوْلِیائِهِ تَقْبَلُونَ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِی النُّذُرُ السَّلامُ عَلَیْنا وَعَلى عِبادِ الله الصَّالِحِینَ


حکمت متعالیه را یحتمل بتوان گفت درجاتی دارد بسته به اینکه ائمه جمعه و جماعات تا چه حد حریب- عاری- از اشتغال دنیوی و پریشانی خاطر باشند و تا چه حد با هوای نفس و شیطان در مبارزه است. یعنی یک وقت هست که امام جماعت و امام جمعه باید درگیر حق الناس باشد و یک وقت هست که درگیر حق الله نیز می تواند شود. و درگیری بین حق الناس و حق الله است که یحتمل بتوان به حکمت متعالیه دست یافت. و این از مسائل مهم بین حوزه و دانشگاه است آنطور که گاهی بنظر می رسد که حوزه دارد ساز خود را می نوازد و دانشگاه نیز ساز خود می زند. و حتی گاهی اینها رو در روی هم می ایستند آنطور که ما انقلاب فرهنگی را داشتیم که البته بنده آن زمان را درست درک نکردم همانطور که بعضی دیگر می فرمایند که ما در صدر اسلام نیز مشکلاتی از قبیل انقلاب فرهنگی داشته ایم که بصورت روشنی قابل فهم نیست. دلیل این مسائل را می توان در درگیری بین حق الناس و حق الله جست آنجا که امام باید تشخیص دهد که چطور بهتر به حکمت متعالیه پرداخت.

این مسئله در اموری مثل برجام که یک طرف آن ایران و طرف دیگر 5+1 است که بر سر مسائل انرژی هسته ای بحث و گفتگو است نیز تا حدودی مشهود است. از آنجایی که کشورهای 5+1 اسلامی نیستند، نمی توان به مسائلی که ما را به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی می رسانند پرداخت. یعنی نه اینکه نمی توان. خیلی خوب هم می توانیم چنین کنیم و یحتمل در نتایج مذاکرات هم تاثیر خواهند داشت. و اما از همه ی مسائل حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی حداکثر چیزی که مورد نظر است اینجا و می توان در میان گذاشت نه اینکه نظریه حمیدی مجیدی هم باشد و بلکه نظریات ریاضی فیزیکی هستند و بس. و حکمت متعالیه و فقاهت را اگر توانستی ریاضی فیزیکی اش کنی، کرده ای، و الا که الی ما شاء الله خواستی حکمت متعالیه فقهی بگو. و اما اینکه آیا به گوش امام جمعه ی مکه نیز می رسد چه رسد به اینکه به گوش 5+1 برسد، خود دانی! یعنی همین جمعه گذشته بود که خطیب محترم نماز جمعه موقت تهران داشتند از امام جمعه مکه و صحت و سقم گفته هایی که در اینترنت از او منتشر شده است می فرمودند که راجع به زنان و مردان شیعه چه گفته است و اگر مردم ما به سفر حج روند چه خواهد شد. هنوز این مشکلات مانده است که ما رفتار آل خلیفه را با شیخ عیسی قاسم و رفتار آل سعود را با  مردم عوامیه می شنویم که چطور است و مردم آن دیار با چه مشکلاتی است که دارند دست و پنجه نرم می کنند. و حالا مردم یمن از آتش جنگ چه می کشند و چطور مبتلا به وبا گشته اند نیز مسائل خود را دارد.

مسئله اینجا این است که یک وقت هست که ما درگیر حکمت متعالیه و حق الناس و حق الله هستیم طوری که هنوز مشکلات و درگیریها به کشت و کشتار میان مسلمین نکشیده است. و موضوع از این نوع است که مثلاً حوزه و دانشگاه باید به اوج انقلاب فرهنگی برسند. یا ائمه جماعات و ائمه جمعه باید به اموری از قبیل تعالیم قرآنی دروس مربوط به داستان حضرت موسی علیه السلام و فرعون و بلکه فراعنه بپردازند آنطور که مستضعفین عالم را به اسلام دعوت کرده و آنها را دعوت کنند که با استکبار جهانی وارد جهاد شوند. و اما یک وقت هست که ائمه جماعات و جمعه آنقدر درگیر اشتغالات دنیوی و پریشانیهای خاطر خود و مامومین خود هستند که حکمت متعالیه الهی کجا حق الناس و کجا حق الله مطلبد دیگر کار هر ائمه ی جمعه و جماعاتی نیست و بلکه یحتمل همین است که ولایت فقیه می فرمایند که ما احتیاج به اقتصاد مقاومتی اشتغال و تولید داریم. البته مدافع حرم هم خیلی می خواهیم.

ولی همین نظر قبل از نظر حاضر را که بنگریم هم یحتمل ملاحظه فرموده اید که درست از ویراشگر ورد استفاده نشده است و بلکه احتیاج به یک ویراشی دارد که اگر هم ویرایشگری داشته است اصلا درست عمل ننموده. و لذا باید هم ویرایشش کنم هر چند که این کار هم همینطوری مانده است. و اما مسئله را از لحاظ همان ریاضی فیزیکی اش هم که در نظر آوریم، کلی مطلب دارد که می تواند مدتها انسان را به خود جلب کند. و کلاً اگر ما هر کدام از کارهای ریاضیدانهای معروف جهان را که بررسی کنیم، می بینیم کلی کار در آنها نهفته اند طوری که اگر واردش شویم یحتمل دیگر از آنها به در نیاییم. و لذا عدم وقت برای حتی ویرایش درست مسائل!!! اینجا است که مسئله فرعونیت جلوه گر هم می شود آنطور که می فرماید که فرعون زنهای بنی اسراییل را به کنیزی می برده و مردها را می کشته است. حالا شما فرض بفرمایید که چطور می شود که خود اسراییلیها یک وقت به فرعونیت بیافند. یحتمل بتوان گفت مثلش مثل  لیلی و مجنونی می شود که خود لیلی همان مجنون شده. هر چه می فرمایید که لیلی جان، مجنون را دریاب. می فرماید من خودم از مجنون هم مجنون ترم. هر چه می فرمایید که لیلی جان، شما خودت دیگر قرار نبود که مجنون شوی، می فرماید که حالا که من حال مجنون را فهمیده ام دلم نمی خواهد که مجنون هم به حال و هوای من بیافتد. هر چه می فرمایید که لیلی جان، لااقل اسلام را دریاب، می فرماید که اگر اسلام به جنون همچون مجنونی مثل این بنده حقیر دچار شود دیگر باید با اسلام خداحافظی کرد. هر چه می فرمایید امام حسین علیه السلام را در یاب. می فرماید که لیلی که خودش مجنون شده باشد مجنون هم سرش نمی شود و چه رسد به اینکه به او بگوییم که امام می فهمی یعنی چه؟ مثل این می ماند که بخواهیم بین دو طیف ماورای بنفش و مادون قرمز را با هم جمع کنیم و مسئله را فشرده سازی اش کنیم چطور می شود؟ بین لیلی و مجنون که مجنون را هم تعطیل کرده و بلکه خود زده روی دست مجنون هم همین می شود.

و لذا مسئله اینجا این است که آیا بهتر است که مسائل حوزوی را تعطیل کنیم و به ریاضی فیزیک خود بپردازیم یا بلکه بهتر آن است که ریاضی فیزیک را تعطیل کرده و بیشتر به مسائل مربوط به حکمت متعالیه و فقاهت بپردازیم و در نهایت به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی برسیم. مثل این می ماند که بگوییم که باید لیلی و مجنون را یک کمی از هم جدا کنیم تا ببینیم اینها چطور دردشان را باید دوا کرد. کدام لیلی است و کدام مجنون. البته بعضی هم اشکال می کنند که هم باید به لیلی و مجنون پرداخت و دردشان را دوا کرد و هم به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی و هم به حق الناس و هم به حق الله و همه و همه را باید در نظر داشت تا بتوان وحدت نیروها را دریافت. و الا نه هندسه ناجابجایی را می فهمیم که به چه معنا است و نه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را می توان دریافت. و لذا این احادیث را با جستجوی لغت مجنون از تحف العقول می خواستم بیاورم ولی چیزی پیدا نکردم و لذا از کافی شریف آوردم:



١٢٥١٦ / ٢. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « إِنَّ عَلِیّاً علیه‌السلام کَانَ عِنْدَکُمْ ، فَأَتى بَنِی دِیوَانٍ، فَاشْتَرى ثَلَاثَةَ أَثْوَابٍ بِدِینَارٍ : الْقَمِیصَ إِلى فَوْقِ الْکَعْبِ ، وَالْإِزَارَ إِلى نِصْفِ السَّاقِ ، وَالرِّدَاءَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ إِلى ثَدْیَیْهِ ، وَمِنْ خَلْفِهِ إِلى أَلْیَتَیْهِ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَلَمْ یَزَلْ‌

یَحْمَدُ اللهَ عَلى مَا کَسَاهُ حَتّى دَخَلَ مَنْزِلَهُ » ثُمَّ قَالَ : « هذَا اللِّبَاسُ الَّذِی یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِینَ أَنْ یَلْبَسُوهُ ».

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « وَلکِنْ لَایَقْدِرُونَ أَنْ یَلْبَسُوا هذَا الْیَوْمَ ، وَلَوْ فَعَلْنَا لَقَالُوا : مَجْنُونٌ ، وَلَقَالُوا : مُرَاءٍ ، وَاللهُ تَعَالى یَقُولُ : ( وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ ) قَالَ: وَثِیَابَکَ ارْفَعْهَا ، وَلَا تَجُرَّهَا، وَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا کَانَ هذَا اللِّبَاسَ».

http://lib.eshia.ir/27311/13/52



١٥٣٥٧ / ٥٤٢. محمد بن یحیى ، عن حمدان بن سلیمان، عن عبد الله بن محمد الیمانی ، عن منیع بن الحجاج، عن صباح الحذاء ، عن صباح المزنی، عن جابر :

عن أبی جعفر علیه‌السلام ، قال : «لما أخذ رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله بید علی علیه‌السلام یوم الغدیر ، صرخ إبلیس فی جنوده صرخة ، فلم یبق منهم أحد فی بر ولا بحر إلا أتاه ، فقالوا : یا سیدهم ومولاهم، ما ذا دهاک، فما سمعنا لک صرخة أوحش من صرختک هذه؟ فقال لهم :

فعل هذا النبی فعلا إن تم لم یعص الله أبدا ، فقالوا : یا سیدهم ، أنت کنت لآدم .

فلما قال المنافقون : إنه ینطق عن الهوى ، وقال أحدهما لصاحبه : أما ترى عینیه تدوران فی رأسه کأنه مجنون یعنون رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، صرخ إبلیس صرخة بطرب، فجمع أولیاءه ، فقال: أما علمتم أنی کنت لآدم من قبل؟ قالوا : نعم، قال : آدم نقض العهد، ولم یکفر بالرب ، وهؤلاء نقضوا العهد ، وکفروا بالرسول.

فلما قبض رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله وأقام الناس غیر علی ، لبس إبلیس تاج الملک ، ونصب منبرا وقعد فی الوثبة، وجمع خیله ورجله ، ثم قال لهم : اطربوا ؛ لایطاع الله حتى یقوم الإمام».

وتلا أبو جعفر علیه‌السلام : (وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) قال أبو جعفر علیه‌السلام : «کان تأویل هذه الآیة لما قبض رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، والظن من إبلیس حین قالوا لرسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله : إنه ینطق عن الهوى ، فظن بهم إبلیس ظنا ، فصدقوا ظنه».

http://lib.eshia.ir/27311/15/762

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


این درست است که ما مصباح الهدی و سفینة النجاة داریم، ولی خوب در اموری از قبیل بررسی برخوردهای ذراتی از قبیل ب (p) و پب (Pb) ما می توانیم از اموری که بر حسب منطق دو دو تا چهار تا می شود شروع کرده و پیش برویم تا ببینیم به کجا می توان رسید. البته اینها ذراتی از نوع برهمکنشهای قوی هستند و برهمکنشهای ضعیف الکترومغناطیسم و گرانش را هم یحتمل می توانند در بر بگیرند. مثلاً اگر ما از این برهمکنشها، ذره ای از نوع  جی/پسی J/psi را در یک پلاسمایی از کوارکها و گلوئنها داشته باشیم چه می شود؟ این خودش می تواند سوال مهمی باشد. ولی اصولاً مسئله از این نوع نیست که هنرمندی با حاجی آقایی وارد بحث شده است و به حاجی آقا ایراد می کند که تو همینقدر که دو دو تا چهار تا را یاد گرفتی دیگر بقیه اش را ولش کن. و بلکه ما همه داده ها و خروجیهای مسئله را نداریم و نمی توانیم همه را تحقیق و بررسی کنیم و لذا روی چند تا از برهمکنشها یحتمل بتوانیم مکس و توقف کنیم و مسائل مختلفه اش را بررسی نماییم. موضوع این است که ما درست هم هست که حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی است که در نظر داریم. و اما باز هم باید از دو دو تا چهار تا آیا شروع کرد یا خیر؟

خوب، پس ما فرضاً از اعداد طبیعی یعنی  1، 2، 3، ... شروع می کنیم و اعداد صحیح را نیز از اینها می سازیم و همینطور اعداد گویا را. آنگاه اعداد چبری را داریم که در اعداد حقیقی و مختلط می گنجند. همینجا که توقف کنیم، ما می توانیم نیز به نظریه گالوایی که حاصل می شود از معادلات جبری و گروه های گالوای نظیر آنها را وارد نظریه خود کنیم. و لذا نظریه بست-کن و هندسه ناجابجایی. از آن طرف ما وقتی نظریه ذرات فیزیکی را در نظر می گیریم، همینطور نظریاتی مثل نظریه زایبرگ ویتن، یا گروموف-ویتن یا همولوژی فلوئر-هیگارد-ویتن را داریم. البته بعضی هم یحتمل اشکال می کنند که ما خیلی بیشتر از دو دو تا چهار تا می خواهیم جهشی بپریم وقتی یک مرتبه همه این مسائل و نظریات را وارد می کنیم آنجایی که قرار بود فقط برهمکنشهای پ-پب را تحقیق و بررسی کنیم. و اما خوب، یحتمل این اشکال نیز وارد باشد یا نباشد.

موضوع این است که ما وقتی داریم جتهایی از نوع پ-پب را بررسی می کنیم، آیا ما می توانیم از راه های مختلف نظری به مسائل پ-پب ای بنگریم و از دیدگاه های مختلف بالا به آن بررسیم یا آگر نمی شود کدامها جواب می دهند و کدامها جواب نمی دهند. البته این هم هست که ما برنامه (هندسی) لانگلندز را نیز می توانیم وارد کنیم؟ یحتمل بعضی هم اشکال کنند که وسط عجب لیلی و مجنونی گیر کرده ایم. و اما خوب، ما فعلاً تا همینجا دو دو تا چهارتا می کنیم و کاری هم نداریم که چقدر به حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی نزدیک شده ایم یا خیر و بلکه از لحاظات ریاضی فیزیکی هنوز به توابع توضیع پارتونی نیز نرسیده ایم که یحتمل هم بشود از توابع والونی نیز بدانها دست یافت. پس مسئله این است که از کدام نظریات می توان به نظریاتی دیگر رسید که پ-پب را درست توضیح می دهند. و همین. یعنی دو دوتا چهارتای ما به همینجا خلاصه می شود. و کاری نداریم  اگر بعضی مایلند به نظریاتی مثل ابرنقارن و ریسمان و امثالهم هم وارد شوند. اینها هم یحتمل می شود. البته نمی شود هم شرط کرد که ما برای این کار در معرض چه تشعشعاتی هم واقع خواهیم شد همانطور که نمی شود شرط هم کرد که اول باید مدافع حرم شده و داعش را نابود کرد و بعد به این دیگر مسائل پرداخت. البته اگر داعش هم نابود شوند خیلی هم بهتر می شود، ولی ما یحتمل هم خود بین داعشیها گیر افتاده و دانسته یا ندانسته می خواهیم با آنها دست و پنجه هم نرم کنیم. و آنها نیز با ما دارند همین کار را می کنند. و لذا برای اینکه دو دوتا چهار تای خود را از راه های دیگری به مسائل وارد کنیم می توانیم هم به اعداد پی ای و ایدلها و آدلهای حاصله از آنها و انگیزه ها و بلکه سیستمهای بست-کن و بعد به برخوردهای پ-بپ ای بپردازیم. از این راه یحتمل ما وارد مسائلی از نوع ساختمانهای ژاک تیت (Bruhat-Tits buildings) ( http://www.numdam.org/item?id=PMIHES_1972__41__5_0 )

مسئله از لحاظ هندسی این معنا را نیز شامل شود که اگر در محلی برخوردهای پ-پب از نوع هذلولوی هستند، آیا شعاع این هندسه هذلولوی تا چه می تواند گسترش یابد قبل از اینکه وارد هندسه ای از نوع بیضوی یا سهموی یا حتی تخت شویم. البته این سوال نیز یحتمل مطرح است که چطور ممکن است که برخوردهای پ-پب نوع هندسه را از یک نوع به نوعی دیگر تبدیل کنند. یحتمل همانطور که مستحضرید بنده مسئله را فقط برای اینکه به ماه رمضان نزدیک هستیم و ایام روزه داری می تواند بعد از 11 ماه چند خوردن چرب و شیرین از طعام، و لذا امتحان کن چند روزی در صیام.  و صد البته باز ما تا دو دو تا چهارتای مسئله را داریم بازگو می کنیم و اینکه چطور به ماورای آن رفت بماند.

 إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا ۖ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿٣٣ سوره مبارکه المائده


محراب و محارب هر دو از ریشه حرب یا چنگ است. هر دو این وازه ها را در ویکی فقه راجع بدانها بحث می کند. چیزی که مسلم است این است که کسی که در محراب می ایستد و امام جماعت است نمی توانند محارب با خدا و رسولش باشند. می فرماید کسی که در محراب می ایستد باید با هوای نفس و شیطان در مبارزه باشد و همچنین میفرمایند که انسان باید در آن حریب- عاری- از اشتغال دنیوی و پریشانی خاطر باشد. و اما یک چیزی که مسلم است این است که کسی که در محراب می ایستد همینطور باید با محارب با خدا و رسولش نیز در جنگ باشد و الا او را نیز مبتلا خواهد کرد.

یعنی یک وقت هست که یک نفر است که مفسد فی الارض است و محارب با خدا و رسولش است و به راهزنی و زور اسلحه بجان و مال مردم رحم نمی کند. و این وظیفه حکومت اسلامی است که او را دستگیر کرده و مجازات کند. و اما اگر کار بجایی بکشد که همان محارب آنقدر قدرت بیابد که حکومت دست او بیافتد، دیگر کار از کار گذشته است و همان حکومت است که دیگر به جان و مال مردم رحم نخواهد کرد. و لذا این مسئله را در بالاترین سطوح ما مشاهده می کنیم که قبل و بعد از انقلاب امام خمینی قدس سره توسط حکومت تبعید می شوند تا اینکه انقلاب می شود و حکومت جمهوری اسلامی ایران شکلگیری می کند.

و اما این در معنای وسیعتر خود نیز واقع می شود آنجایی که انرژی هسته ای و مواد رادیواکتیو می تواند به عنوان درمان سرطان و دیگر بیماریها استفاده شود یا اینکه می تواند به عنوان وسیله ای برای رعب و وحشت مردم در سطوح وسیعتری صورت پذیرد. اینجا است که می فرمایند مسابقات تسلیحات هسته ای می تواند خیلی هم خطرناک شود مخصوصاً آنجاهایی که اسلام سرکوب می شود و بلکه بمبهای اتمی و هسته ای خود تبدیل شده اند به عنوان خدایان ترس و وحشتی که جوامع بشری را هر چه بیشتر مورد ترس و ارعاب کفرآلود واقع می کنند و بلکه در پی آن هستند که مسلمانان را نیز هر چه بیشتر مبتلا کنند.

و لذا سلاحهتای هسته ای که باید در دست امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد، بدست شیاطینی بیافتد که می خواهند بشریت را مبتلا کنند، اثرات آن رعب و وحشت و غارت و کشت و کشتاری که توسط این شیاطین صورت می پذیرد را ما مشاهده می کنیم که نه فقط حاصل ترس و وحشت از تشعشعات هسته ای محض است. و بلکه تهدیداتی است که مستقیماً می خواهد جوامع را از هر راهی و از جمله محاربه با خدا و رسولش و فساد فی الارض به بردگی کشیده و زیر سلطه خود آورد. و لذا در مسئله هسته ای یک لبه خیلی تیزی هست که یحتمل تشعشعاتش توسط پرتونگاریها و طیفنگاریها بسادگی انجام پذیر نباشد. خلاصه باید رفت مدافع حرم و مجاهد فی سبیل الله شد و به جهاد اکبر پرداخت. و سعادت می خواهد که ما نداریم. مسئله این است که این یک مسئله است که ما با 5+1 قرارداد برجام ببندیم ولی مسئله دیگری است که به 5+1 بفرمایید ما هم یک ذره می خواهیم در عالم آقایی کنیم. و مسئله دیگری است که بفرمایید که آقا امام زمان است که آقای همه عالم تشریف دارند. بعضی می فرمایند که اینکه اصلا مسئله چیست، خودش اثبات می خواهد هر چند که بعضی دیگر می فرمایند که مسئله روشن است که چیست و اما اثباتش است که کار دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿٣ سوره مبارکه البقره


دو نفر رفتند با هم کفش بخرند چرا که کفش یکی از این بند خداها را در مسجد دزدیده بودند. به مسئول فروشگاه فرمود صاحب کارخانه ای به کارگران خود می گفت که خوشا به حال شما کارگران. لااقل شما می دانید که یک لقمه نان حلال می خورید و برای خانواده خود روزی تهیه می کنید و در حقیقت دارید جهاد می کنید. بنده داشتم پیش خود فکر می کردم و هنوز مانده ام که کارگران آن کارفرما چه داشته است که در جواب او بگویند؟ یعنی مسئله اینجا این نیست که یک شیخی آمده است ایراد کرده است به کسی که تو چرا اینطور و آنطوری؟ و او هم در جواب ایراد کند که تو مگر خودت چطوری؟ در حقیقت کارفرما دارد در مدح کارگران خود می گوید که خوشا به حال شما که چه زندگی خوبی دارید و بنده حقیر کارفرما که دارم به زندگی خود نگاه می کنم می بینم که چه وضع نابسمانی دارم. یعنی آن میز مذاکرات ایرادات و اشکالات را گویی چرخانده است این کارفرمای خیلی زیرک و دارد در مدح کارگران خود می گوید؟ مثل این است که اربابی برود به رعایای خود بگوید که خوشا به حالتان که اینقدر وضعتان از این بنده حقیر بهتر است. این رعایا به ریشش نخواهند خندید که بابا تو هم ما را مثل اینکه بد جوری گیر آورده ای ها؟

بنده عرضم فقط این نیست که در وحدت چهار نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش و گنجاندن آن در حکمت متعالیه نظریات حمیدی مجیدی (ریاضی فیزیکی) فقهی اگر کسی بخواهد این مسائل را صرفاً از منابع علمی آمریکا یا اروپا یا شرق یا غرب استخراج کند و به منابع اسلامی بی توجهی نماید و بلکه حتی ولایت فقیه را هم درست درک نکرده باشد، او خیانت کرده است. مسئله این است که کجا خیانت از نوع خیانت به بشریت است و اصلا خیانت به خدا یعنی چه و چیست؟ آیا ما خیانت به خدا هم داریم مثلاً آنجایی که در سوره جاثیه می فرماید: . وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الجاثیة: ٢٨﴾

هر چه خیانت بزرگتر باشد، تبعات آن بیشتر هم می شود، و حالا حساب کند طلبه ای که فرضاً می خواهد با طلبه ای دیگر وارد احتجاج و بحث و درس شود و شده از ولایت فقیه اش هم که باشد ایراد کند که بالاخره بر فرض محال بفرمایید که خدا را آنطور شناخته باشیم که از مرزها و بیابانها و شوره زارهای شرک و نفاق و کفر گذشته ایم و بویی از تقوی و ایمان برده ایم یا لااقل به اسلام گرایش نیز پیدا کرده ایم، و اما حالا می خواهیم عرضه بداریم و تبلیغ کنیم که به خدا خیانت نکنید. آیا این برای این است که می خواهد خیانتهای خودش را بپوشاند یا اینکه هر چه بیشتر به عظمت خدا پی ببریم در می یابیم که چه خیانتها که مدام در حال شرف انجام است. همین یک آیه شریفه سوره نور را در نظر آورید: الزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿٣ و لذا می خواهیم جامعه ای داشته باشیم که بر حسب تقوی و ورع و ایمان باشد و حال آنکه الله نور السماوات و الارض.

یعنی یک صلاحیتی می خواهد که کسی بخواهد یک پستی یک مقامی را کسب کند و در عین حال خیانت هم نکرده باشد و نکند. و الا که حب الدنیا راس کل خطیئه. و همین هم هست که بنده مثلاً متوجه می شوم که ولایت فقیه می فرمایند که اگر خدا کمک کند همان میثاق طلبگی خود را با خدا حفظ می کنم و همین جا یک مرتبه دلم می خواهد با ولی فقیه هم که شده بروم و ارد دعواهای طلبگی. و چرا؟ چون دعوای طلبگی است دیگر. و خب، ولایت فقیه که چنین است که دیگر رئیس جمهور که اصلا خودم هم می خواهم رئیس جمهور شوم و به این بنده حقیر است که خیانت شده است که نشده ام! یعنی بالاخره متوجه نمی شویم که جزیره مجنون کجا است و داستان لیلی و مجنون کدام است و عاشقی و عشقبازی کدام و مرز بین خیانت و خدمت کجا می شود. کجا باید به رعیت کمک کرد و کجا کسی در ارباب و رعیتی گیر کرده است و کجا کسی مدافع حرم است و می خواهد رعیت خود را در حصن و حصار امنیت جانی و اقتصادی حفظ کند؟ حالا شما حساب کنید که چطور است که کتب معتبره ای راجع به غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف داریم که قدمتش از زمان ابن بابویه شیخ صدوق و شیخ طوسی است و اصلا صورت مسئله را آیا می توان سعی کرد که بفهمیم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


و لا جبلاً الا صعده


می فرمایند که مناجات با دعا فرقهایی دارند و از جمله اینکه در مناجات مومن گویی مدهوش می شود و این خدا است که دارد با او سخن می گوید. و از جمله ی این مناجاتها، مناجات حضرت موسی علیه السلام است در کوه طور که بدن قسم خورده شده. رجوع کنید به خطبه های نماز جمعه تهران راجع به مناجات شعبانیه.

دلیل اینکه ما حکمت متعالیه داریم، حسابش بر این است که این حکمت مبتنی بر حکمت خدا و رسول و ائمه اطهار و بلکه امام زمان است. و این در  ولی فقیه نیز متجلی می شود چرا که فقه باید به کمال خود برسد. و لذا اینکه می فرماید حضرتش هر کوهی را صعود می کند معنی اش این است که همه کوه ها نزد او در حقیقت بزانو در می آیند آنطور که می فرماید لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله. اینجا دو معنا هست که یکی از آنها شیطانی است و دیگری خدایی است. یعنی آنجایی که سالک دعا و ذکر و مناجات با خدا به قلبش وارد نشده است، می خواهد از طرق شیطانی به علو و بلکه غلو بپردازد و این هم در قرآن آمده است و بر علیه اش هشدار داده شده است. مثلاً می فرماید وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿٤ سوره مبارکه الاسراء. و لذا آنجایی که باید اگر علم در ثریا هم باشد دنبالش رفت و به حکمت متعالیه پرداخت یحتمل مسئله را بعضی شیطانیش هم کنند که یک گاویست در آسمان که قرینش پروین و ثریا است و گاوی دیگر هم زمین را نگه داشته و بین این دو هم هر چه هست و نیست خریت است. یعنی مسئله را صاف و پوست کنده  وارونه کرده و بجای اینکه حکمت متعالیه را پرورش دهد و بفرماید که حالا بجای بشنو از نی چون حکایت می کند بهتر نبود که می گفتی بشنو از دل چون روایت می کند. و از درد دل مردم هم باخبر شو بجای اینکه همه اش علو می جویی و غلو می کنی. و اینجا است که سالک بجای اینکه به تقوی و  ورع و ایمان در علم خود بپردازد، می خواهد علم را بزک کند و بلکه به امور شیطانی نفسانی و شهوانی و خوشگذرانیهای خود بپردازد. این است که بجای حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی به یک ناکجا آبادی خواهیم رسید که نه سرش پیدا است و نه ته اش و بلکه یحتمل دنبال شیطان داریم می دویم. و لذا میفرماید: و ما هو بقول شیطان رحیم. فاین تذهبون؟ 25-26 سوره مبارکه التکویر.

این است که یک وقت به خود بیاییم که داریم خیانتهای یک رئیس جمهوری را با خیانتهای ریاست جمهوری بنی صدر مقایسه می کنیم. مرگ بر آمریکای شیطان بزرگ. اصلا مسئله چیست؟ مسئله این است که از همین شیطان بزرگ می خواهیم علمی که به نظریه حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی است هم استخراج کنیم و حال آنکه منبع و منشاء حکمت متعالیه و فقه و ولایت فقیه جای دیگری است. و اینجاها است که کار بالا خواهد گرفت و یحتمل مسائل را داعشی می کند و بلکه وارد جهاد اکبر خواهیم شد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

... ثم انزل إلى السرداب وزره علیه‌السلام بما روی عنه نفسه الشریفة کما عن الشیخ الجلیل أحمد بن أبی طالب الطبرسی فی کتاب الاحتجاج أنّه خرج من الناحیة المقدسة إلى محمد الحمیری بعد الجواب عن المسائل التی سألها :

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لا لاِمْرِهِ تعْقِلوُنَ وَلا مِنْ أَوْلِیائِهِ تَقْبَلُونَ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِی النُّذُرُ السَّلامُ عَلَیْنا وَعَلى عِبادِ الله الصَّالِحِینَ

إذا أردتم التوجه بنا إلى الله تعالى وإلینا فقولوا کما قال الله تعالى:

سَلامٌ عَلى آلِ یَّس ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِیَ الله وَرَبَّانِیَّ آیاتِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ الله وَدَیَّانَ دِینِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلِیفَةَ الله وَناصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ الله وَدَلِیلَ إِرادَتِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا تالِیَ کِتابِ الله وَتَرْجُمانَهُ ، السَّلامُ عَلَیْکَ فِی آناءِ لَیْلِکَ وَأَطْرافِ نَهارِکَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ الله فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مِیثاقِ الله الَّذِی أَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ الله الَّذِی ضَمِنَهُ ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّها العَلَمُ المَنْصُوبُ وَالعِلْمُ المَصْبُوبُ وَالغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ ، السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِیْنَ تَقْعُدْ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَتُبَیِّنُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّیَ وَتَقْنُتُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَتَسْجُدُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصْبِحُ وَتُمْسِی السَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَیْلِ إِذا یَغْشى وَالنَّهارِ إِذا تَجَلّى ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّها الإمام المَأْمُونُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّها المُقَدَّمُ المَأْمُولُ السَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ. أُشْهِدُکَ یا مَوْلایَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ الله وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لاحَبِیبَ إِلاّ هُوَ وَأَهْلُهُ ، وَأُشْهِدُکَ یا مَوْلایَ [١] أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ المُوْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالحُسَیْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَمُوسى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَعَلِیَّ بْنَ مُوسى حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ وَعَلِیِّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَالحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ الله أَنْتُمْ الأوَّلُ وَالآخِرُ ، وَأَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقُّ لارَیْبَ فِیها یَوْمَ لایَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً، وَأَنَّ المَوْتَ حَقُّ وَأَنَّ ناکِراً وَنَکِیراً حَقُّ وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقُّ وَالبَعْثَ حَقُّ وَأَنَّ الصِّراطَ حَقُّ وَالمِرْصادَ حَقُّ وَالمِیزانَ حَقُّ وَالحَشْرَ حَقُّ وَالحِسابَ حَقُّ وَالجَنَّةَ حَقُّ وَالنَّارَ حَقُّ وَالوَعْدَ وَالوَعِیدَ بِهِما حَقُّ. یا مَوْلایَ شَقِیَ مَنْ خالَفَکَ وَسَعِدَ مَنْ أَطاعَکَ ؛ فَاشْهَدْ عَلى ماأَشْهَدْتُکَ عَلَیْهِ وَأَنا وَلِیُّ لَکَ بَرِیٌ مِنْ عَدُوِّکَ ، فَالحَقُّ مارَضَیْتُمُوهُ وَالباطِلُ ماأَسْخَطْتُمُوهُ وَالمَعْرُوفُ ماأَمَرْتُمْ بِهِ وَالمُنْکَرُ مانَهَیْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِی مُؤْمِنَةٌ بِالله وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِأَمِیرَ المُؤْمِنِینَ وَبِکُمْ یا مَوْلایَ أَوَّلِکُمْ وَآخِرِکُمْ وَنُصْرَتِی مُعَدَّةٌ لَکُمْ وَمَوَدَّتِی خالِصَةٌ لَکُمْ آمِینَ آمِینَ


در مورد کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج شیخ الجلیل  احمد ابن ابی طالب طبرسی ازعلمای قرن ششم هجری که معاصر شیخ طبرسی صاحب مجمع البیان است و می فرمایند که غیر از او نیز هست، ویکی فقه می فرماید


مؤلف این اثر ارزشمند، در آغاز کتاب فصلی را به بیان فضیلت گفتگو و احتجاج و اهمیّت استدلال و دفاع برهانی از دین اختصاص داده و پس از آن مجموعه ای از مناظرات و مباحثات پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- ، فاطمه زهرا - سلام الله علیها- و ائمه اطهار - علیهم السلام- را به ترتیب تاریخ گرد آورده است. در لابلای کتاب گفتگوها و استدلالاتی از حضرت زینب (س) و برخی از اصحاب ائمه مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، هشام بن حکم و... و نیز برخی از علما همچون شیخ مفید و سید مرتضی آمده است.
در پایان کتاب نیز پاره ای از توقیعات و مکاتبات امام زمان (عج) نقل شده است که تعداد آن به ۳۶۳ حدیث می رسد.
اکثر روایات این کتاب مرسل است و در آن به اسناد حدیث اشاره نشده است. مصنف علّت این امر را مشهور بودن یا اجماعی بودن برخی از احادیث و نیز موافقت استدلالها با عقل سلیم بیان می کند.
طبرسی ، در مقدمه الاحتجاج می‌گوید:
آنچه باعث شد من چنین کتابی تالیف کنم، این بود که عده‌ای از شیعیان دست از استدلال و بحث با مخالفان برداشته‌اند و می‌گویند پیامبر و ائمه علیه‌السّلام هیچ وقت جدال نکرده‌اند و به شیعه نیز چنین اجازه‌ای نداده‌اند؛ لذا تصمیم گرفتم در یک کتاب، بحث‌های بزرگان را با مخالفان در اصول و فروع دین جمع کنم.
البته طبرسی متذکر می‌شود که نهی آنان از مجادله ، نسبت به افراد ضعیف قوم بوده است.
کتاب الاحتجاج، از کتب معتبری است که علما به آن اعتماد دارند و بدون هیچ دغدغه‌ای روایات آن را نقل می‌کنند.

http://www.wikifeqh.ir/الاحتجاج_علی_اهل‌اللجاج‌_(کتاب)


کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج را هم که می دانید در کتابخانه ای-شیعه موجود است.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


حالا ما خودمان بخواهیم برویم به توریسم کوادکپتری حتی مجازی هم بپردازیم، می فرمایند که ابررایانه مان را باج افزارها مبتلا کرده اند و سیستم هنگ کرده است. بروید پی کارتان. گیر کرده ایم. اخلاقاً هم حساب کنیم، می فرمایند قدر آن باجناقهایت خدا بیامرز را که ندانستی، لااقل برو با این باجناقهایت صله رحم کن. چقدر در توهمات و تخیلاتت قوطه می خوری؟ بست کن. البته تا کسی می گوید بست کن هم یاد سیستمهای بست-کن می افتم که بالاخره هندسه ناجابجایی و سه تایی طیفی آن و کوهمولوژی دوری هوخشیلدی و نظریه ک-ک و امثالهم آن چطور می شود؟ و حالا همینها را به زبان برنامه هندسی لانگلندز بیان کردن کدام است؟ ربطی به هم دارند؟ ندارند؟ و باز گیر کرده ایم. یحتمل کلی مقالات اینجا بتوان بیرون داد. همه چیز که کوادکپترها و ابررایانه های مربوطه ی آنها نیستند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


در جستجوی گوگل تصویری زدم توریسم کوادکپتری، کلی عکسهای مناظر و تصاویر زیبای طبیعت و سواحل دریاها و اقیانوسهای زیبا آمد. خدا بیامرزد باجناقهای ما را که به رحمت خدا رفتند. تاجرهای خوبی هم بودند بی تربیتی نباشد نسبت به ما باجناقهایی که مانده ایم و همه و همه در راهیم ان شاء الله به سوی خوشه ی پروین. یحتمل اگر بودند، می توانستیم برویم توریستی کوادکوپترهای نه مجازی و بلکه واقعی هم سوار شویم. بلدِ کار بودند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم


(ویکره أن تسترضع من ولادتها) التی یصدر عنها اللبن (عن زنا) قال الباقر علیه السلام: " لبن الیهودیة والنصرانیة [والمجوسیة] أحب إلی من ولد الزنا ". والمراد به ما ذکرناه، لأنه قال بعد ذلک: وکان لا یرى بأسا بولد الزنا إذا جعل مولى الجاریة الذی فجر بالمرأة فی حل، وکذا یکره استرضاع ذات البدعة فی دینها والتشویه فی خلقها والحمقاء. قال النبی صلى الله علیه وآله: " لا تسترضعوا الحمقاء فإن اللبن یشب علیه "، وقال أمیر المؤمنین علیه الصلاة والسلام " لا تسترضعوا الحمقاء فإن اللبن یغلب الطباع".


الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، جلد 5، ص 167-168

http://lib.eshia.ir/10102/5/168


فرض بفرمایید که ما می خواهیم پیرامون مسئله بالا راجع به شیر دادن اطفال توسط غیر مادر آنطور که آمده است تحقیق کنیم. و ببینیم اصلا مسئله چطور است. و نظر علماء امروز چگونه است و بحثها چطور است. و اصلا مسئله چیست؟ این می تواند در تفکر انسان  محقق از یک شخص عامه تا طلبه گرفته تا حجت الاسلام تا آیت الله،  در همه و همه یک هیدرودینامیک مغناطیسی ایجاد کند. و حال، این هیدرودینامیک تا چه حدودی نسبیتی خاص و تا چه حدودی نسبیتی عام است بماند. ولی همه ابعاد قضیه را  فهمیدن مستلزم یک انرژی هم هست که باید بتواند پای صحبت و درس و بحث بنشیند و یاد بگیرد و بلکه یاد بدهد. و اما اینجا این مسئله مطرح است که موضوع بحث ما چه ربطی به تاکسیهای کوادکپتری اسنپی دارد؟!!!

ما اینجا مسئله را به عنون یک سیمولاسیون داریم در نظر می گیریم که تاکسیهای کوادکگتری اسنپی که توسط ابررایانه ای در سطح شهری می توانند هدایت شوند، مستلزم چه نوع مسائلی می شوند؟ اینجا ما می بینیم که برای ما یحتمل خیلی هم مهم باشد که در یک سیستم انتگرالپذیری واقعیم که در آن ابررایانه باید مسیرها را از مبدائها تا مقاصد محاسبه کرده و مثلاً مواظب باشد که تصادفاتی پیش نیایند. و لذا تصور اینکه در یک سیستم مکانیک آماری واقعیم که معادله یانگ-بکستر اهمیت پیدا می کند. یعنی باید بتوان محاسبه کرد که دو مسیر در دو خط مختلف با هم تصادف نکنند. یا اگر یک مسیری را از مبدا تا مقصد داریم که دو مسیر دیگر با آن مثلثی را تشکیل می دهند، اینها بطور همزمان چطور برخورد می کنند یا بهتر بگوییم چه باید کرد که کوادکگترها در مسیرهای مختلف هیچ کدام با هم برخورد نکنند. و لذا این مسئله از لحاظ تقارنی نیز محاسباتی دارد که اصلا باید دید که گروه تقارن آن کدام است؟! و اما علی الظاهر مسئله از لحاظ نسبیت خاص و نسبیت عام مطرح نیست. هر چند که سوال این بود که اگر ما همان تحقیق راجع به تک سوال فقهی فوق را وارد قضایا کنیم نیز آیا باز نسبیت خاص و عام و هیدرودینامیک مغناطیسی (هندسی یا کوانتمی) و از جمله نظریه میدانهای همدیسی وارد مسائل نمی شوند؟ و اگر می شوند چطور؟

البته این سیمولاسیون مورد بحث تا حدودی هم ما متوجه می شویم که یک حالت ابتدایی را دارد برای اینکه ما متوجه مسئله تاکسیهای کوادکگتری اسنپی می شویم از آنجایی که یحتمل از پهپادهای نظامی نیز می توانند سرچشمه بگیرند و لذا مسائلی از ابعاد امنیتی نیز وارد است که ما اصلا آنها را مورد تحقیق و بررسی قرار نداده ایم. البته همین مسئله را اگر ما بخواهیم از لحاظات بع عنوان سیمولاسیونهایی برای واپاشیهایی در مدل استاندارد فیزیک همراه با ابرتقارن و گرانش در ال اچ سی مطرح و بررسی کنیم، می بینیم که ناگزیر مجبوریم سرعتهای کوادکپترها را تا حدی بالا ببریم که به سرعت نور برسیم. و در ضمن ذرات بنیادی گوناگون که حالا جای کوادکپترها را گرفته اند نیز نمی توانند هر مسیر دلخواهی را نیز طی کنند. و خوب، اگر کوادکپترها را ما نمی خواستیم که با هم برخورد کرده و واپاشی کنند، اینجا ما می خواهیم که ذراتی با هم برخورد کرده و بلکه واپاشی نیز ببینیم چه ذراتی را ایجاد می کنند. خلاصه وقتی مسائل خیلی بالا گرفت، موضوع این است که خیلی هم از خواب خود نزنی که دچار تزلزل در فکر و عقل شوی. لیلی و مجنون یک چیز است. و اما مبدا و مقصد مسیرها را تا جزیره مجنون ابررایانه ای تاکسیهای کوادکپتری اسنپی نیز یافتن مسائل خود را یحتمل می تواند داشته باشد. الله اکبر، یحتمل بنده خوب خدا از عظمت و کبریایی او با توجه به سیمولاسیونهای مورد بحث تا حدودی پی ببرد و بلکه به لزوم ابررایانه اگر پی برد آیا به لزوم ولایت فقیه و امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف پی نخواهد برد که چقدر محاسبات داریم اینجا از روز ازل تا روز قیامت؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


از دیگر جنود عقل، تصدیق است که در ضدش در جنود جهل جحود است.دیگری  استسلام است که در جنود عقل است و ضدش استکبار است که در جنود جهل است. جناب حجة الاسلام و المسلمین بصیری از آموزه های امام خمینی می فرمایند که وقتی با سگی طرفی، هر چه از دستش بخواهی فرار کنی او بیشتر بدنبالت می آید. و اگر جرات کنی که صاف توی چشم او بنگری، آن سگ دیگر جرات نخواهد کرد که به تو حتی پارس هم کند. و اما موضوع برجام موضوع علمی است که با یک توافق به پایان نمی رسد و انرژی هسته ای می تواند سر درازی داشته باشد که علمش هم می تواند وارد مسائل ریاضی فیزیکی شود و هم وارد مسائل فقهی و دینی و حکمت متعالیه. و اما اگر فقط قرار باشد که یک روحانی برای آن تصمیم بگیرد و دکتر و مهندس زیر آن را امضاء نکنند و تصمیم با یک آخوند به تنهایی باشد، این معلوم است که کار مشکلزا خواهد شد. چرا که مسائل سختی از نوع دانشگاهی و پژوهشی و امثالهم را در بر دارد. و لذا اگر بگوییم که خائن را یافته ایم، این خیانت می تواند یک یک افراد بشر را شامل شود که آقایان خانمها چرا هر کدام به دین خود هر آنچه دینتان می خواهد باشد از ادیان توحیدی کاری نداریم، و اما چرا بدان کافر شدید؟ چرا مشرک شدید؟ چرا منافق شدید؟ و جواب می آید که چرا شما اهل  مسجد به امور  هسته ای و امثالهم بیشتر نپرداختید و همه چیز را و نه فقط از جمله کارخانه ها را تعطیل کرده اید؟ و همینطوری که 10، 20، 30، 40، می انداخته اید، در میانش 2030 یونسکو را هم وارد کرده اید؟ انحرافات یک حرف است و از کسی که به او ظن همجنسبازی می رود، ریاضی فیزیک در دیار کفر یاد گرفتن یا حتی فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر قرآن را یحتمل نیز آموختن حرفی دیگر است. و اما 2030 را رسماً امضاء کردن و به عنوان سند یونسکو بین المللی برای مثلاً آموزش و پرورش پذیرفتن مسئله ای است دیگر با ابعادی بسیار مخربتر و جدیتر.

مسئله همان غفلتها و جهلها و خیانتها است. عقلی می خواهد که تشخیص دهد که جلوی غفلتها و جهالتها را بگیرد و با آنها به جهاد برخیزد. و حالا ما این مقاله آراهو-باخماتوف-کلگین-سکاماتو-شیخ جباری-یوشیدا را در نظر بگیریم:

https://arxiv.org/pdf/1705.02063.pdf

این مقاله از یک طرف می تواند در هندسه ناجابجایی مطرح شود. و از سوی دیگر می تواند به مسئله هیدرودینامیک مغناطیسی مربوط شود آنطور که نظریه کلاسیکتر آن را کوانتمی کند. تا آنجا که به هندسه ناجابجایی مربوط است موضوع این است که سه تایی طیفی مورد بحث اینجا کدام است؟ و کوهمولوژی دوری حاصله از کوهمولوژی هوخشیلد یا نظریه ک-ک آن  کدام می شود؟ .... البته اینها خودش یک عالمی دارد که می تواند کلی ذهن را به خود مشغول کند. و اما می توان مسئله را به لحاظات نظریه اعداد ترجمه کرده و در آنجا سعی کرد به تبحر رسید آنطور که ما می توانیم وارد برنامه (هندسی) لانگلندز شده یا به نظریه آراکلف پرداخته یا به میدان عددی تک عضوی و توابع زتای مورد بحث آنها پرداخت.

البته اینکه در همه این امور ریاضی-فیزیکی و فقهی دینی آیا ما داریم از سمت منور به سمت ظلمات و بلکه سیاه چاله ای نجومی گرایش پیدا می کنیم یا اینکه خیر داریم از ظلمات به سمت نور و بلکه انفجار نور و الفجر ستارگان می رویم، بستگی به این دارد که تا چه حد در جنود عقل واقعیم و تا چه حد در جنود جهل؟ آیا ما همه این تظریات و برنامه ها را دربست می پذیریم یا اینکه آنها را مورد تدبر و تفکر قرار می دهیم و درباره شان بحث و فحص و تحقیق و بررسی می کنیم؟ فلسفه همه اینها در چیست؟ حکمت متعالیه اش کدام است؟ و بلکه حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی چیست و کدام است؟ و از همه بالاتر کجا داری به ولایت فقیه و بلکه امام زمانت عجل الله فرجه الشریف هم که شده خیانت می کنی و کجا داری خدمت می کنی؟ داعش کجا و اسلام کجا؟ همین که ما رفتیم جاسوس داعش شدیم که نشد کار. کلی کار هنوز داریم. کلی کارخانه هنوز می خواهیم. یعنی چه؟ تاکسیهای کوادکپتری اسنپی (quadcopter taxi snap) فقط یکی از آنها است. یعنی یک بشکن می زنی، و تاکسی کوادکپتر می آید در خانه و یحتمل هم هر کسی کوادکپتر خودش را بجای ماشینهای امروزی بخرد! البته اگر قرار است ترافیک کوادکپتری هوایی هم یک حالت بی حسابی داشته باشد که مثل همان ترافیک شهر تهران خودمان شود. همان کارخانه اش را تعطیل کنیم و بلکه از همان اول اصلا شروعش نکنیم بهتر است. یعنی این کار یک سیستم ابررایانه ای هم یحتمل احتیاج دارد که کدام کوادکوپتر دارد از کدام مبدا به کدام مقصد همه و همه حرکت می کنند. پارکینگهایش کجا است؟ تعمیرگاهایش چطور است؟ یک کوادکپتر داشته باشی که بطور نمایشی تاکسی باشد که از یک مبدا خاصی به مقصد خاص دیگری برود و بیاید و توریسم جذب کنند، یک مسئله است. و اینکه همه و همه کارها کوادکپتری شوند، مسئله ای دیگر است.

یعنی می شود هم همه و همه ماشینها را داد اوراق کنند طوری که کار اوراقچیها خیلی هم رونق بگیرد و از مرسدس بنز و رولز رویس اش هم گرفته تا پیکان و سند و پراید و حتی موتور سه چرخه را همه را اوراق کنیم که همه چیز  کوادکپتری شوند. بالاخره نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار. و یحتمل بجای اتوبوسها هم اتوبوسهای کوادکپتری خواهیم داشت که مخصوص آوردن و بردن مدیران نجومی و غیرنجومی هم باشند. و در این وضعیت نجومی کوادکپتری دیگر باید هم دم از مدیران نجومی زد چرا که هوا-فضا به ما نزدیکتر شده و بهتر هم می توانیم با کوادکپترهای اتوبوسی مدیران نجومی ای را از سر کار برداریم و مدیران دیگری را بر سر کار بگذاریم. و اینها دیگر فقط یک بهانه دیگری نخواهند بود برای یافتن مدیران لایق نجومی و بلکه یک لزوم می شوند همانطور که ابررایانه ها نیز امروزه التزامشان بیشتر شده است. اصولاً مسخره کردن کار بدی است. و باید هم انتقادپذیر بود. بنده اگر رئیس جمهور بودم همه این انتقادات را می پذیرفتم.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.


یک وقت هست که مسائلی داریم فقهی از نوع موارد مربوط به حرام و حلال. ولی یک وقت دیگر هست که حرام خواری آنقدر در فرد یا افرادی زیاد می شود که رفته رفته تبدیل می شود به حرامزادگی. و حالا مسائل حرمزادگی را دیگر چطور می شود با حرام و حلال و انواع و اقسام تدابیر و ترفندهای دیگر درستش کردن، یحتمل بعضی ایراد کنند که کار حضرت فیل است چرا که مومن و فاسق از یک جنس نیستند افمن کان مومنا کمن کان فاسفا لا یستوون. و اما یحتمل این مسائل در جواهر الکلام و دیگر کتب فقهی آمده باشد و راه حلهایی داده باشند. منظور به این است که اسلام بن بست ندارد بشرطی که سالک بخواهد اصلا اول دست از کفر خود بردارد و به مملکت اسلام به عنوان یک مسلمان و نه به عنوان یک کافر حربی وارد شود.

و اما در مسائل مربوط به جنود عقل و جهل، ما علم را داریم که مقابل جهل است. یا فهم را داریم که ضدش حمق است. و سلامت که ضد آن بلاء است. و جهاد را داریم که ضدش نکول است. و .... مسئله غفلت و جهل و بعد خیانت از اینجا سرچشمه می گیرد که وقتی در جنود عقل جهاد نکردی، یواش یواش جنود جهل بر تو غلبه می کنند و عقل را ضایع می کنند بدین ترتیب که غفلتها تبدیل می شوند بهه جهالتها و جهالتها هم ولشان کنیم بی برو و برگرد تبدیل می شوند به جیانت. آنجا که عقل نبود و مدام جنود جهلند که حمله ورند ردخور ندارد که به جنود عقل خیانت شود هر چند که جنود عقل به آن درجه از عقل نرسیده باشند که از خود دفاع کرده و جلوی جنود جهل بایستند. و این است که انسان یحتمل حتی بین حوزه و دانشگاه بسی در تردد باشد و اما کو جنود عقل و کو جنود جهل؟ حالا می خواهد خیانتها در حد ریاست جمهوری هم برسد.

مسئله مستلزم یک روحیه جهادی ای است که اگر به پایش افتاد که قتال کند در بین خوف و رجا طوری گیر نیافتد که به جای اینکه تقوایش افزون شود ترس و بزدلی اش افزون شود. مثل این است که بنده حقیر بروم جاسوسی داعشیها را بکنم برای اینکه می خواهم به اسلام خدمت کنم و یک جایی به این نتیجه برسم که نخیرا، هر چه در اسلام هست همین است که داعش می گوید و غیر از این چیزدیگری نیست و همان تتمه اسلامی را هم که در توشه ی خود داشتم رفته رفته از دست بدهم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یا ثارالله و ابن ثاره


و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.


واقعاً هم مدارا با شهدا است که یک تمرین عظیمی می خواهد و انسان مدام مورد آزمایش است اینجا. فرض بفرمایید که خود پدر امید از هلند تشریف آورده اند نزد شما و می فرماید تو حرمت امید را حفظ کردی؟ چه داری که جوابش را بدهی؟ می فرماید اگر دست من بود همه ی این ماهواره ها و موبایلها و لپ تاپها و امثالهم را که مدام امواج تولید می کنند را یک جا منفجر می کردم برای اینکه برای بشر بیماریهای ناخواسته ایجاد می کند. بالاخره در کربلا چه گذشت؟ خدا وکیلی یک باج افزارهایی هستند که می فرمایند سازمان امنیت ملی کدام کشور است که برای ما می فرستد. و در ازای خرابکاری اش باج می خواهد.

و اما سوالی را که همه از کوچک و بزرگ یحتمل می آیند مطرح می فرمایند این است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف که حدود 12 قرن پیش می زیسته است چطور باز می گردد و بلکه چطور هنوز زنده است؟ اینجا این سوال پیش می آید که در طول مدت انقلاب آیا کسی دیده است که امام خمینی یا امام خامنه ای بگوید من و دم از منیت بزند و آن هم در مقام ولایت فقیه و رهبری؟ یا گفته است امید و از امید را حفظ کردن گفته است. نگفته اند؟ به پشتوانه شهدا فقط گفته اند یا به امید ظهور امام زمان فرموده اند یا به پشتوانه فقاهت و حکمت متعالیه و رسالت پیامبر عظیم الشان و ائمه اطهار فرموده اند؟ الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. خامنه ای رهبر. هم او که در بیت رهبری می زند پشت گوشت که ببیند چیزی را پنهان نکرده باشی یا آنکه در حرم امیرالمومنین علیه السلام دماغت را میپیچاند یا او که می گوید من که پایم را دراز نمی کنم که با آن دست بدهی، برای چه این کارها را می کنند؟ آیا اینها دارند فقط منیت این حقیر است که تحریک می کنند که بیشتر از آنچه آن دیگران کرده اند بگویم و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شهدا و آنچه خدا برای آن شهادت می دهد نگویم؟ عم یتسائلون؟ عن النباء العظیم.

حرف سر این است که آیا جواب شهدا را خود خدا نداده است که و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؟ شهدا را مرده پنداشته اید؟ و حال آنکه نزد خدایشان در حال ارتزاقند. یا ایها الذین امنوا امنوا. یعنی اینکه حرمت شهدا را ما نمی توانیم حفظ کنیم، این کار خود خدا است. با خدا معامله کرده اند و دست من و تو نیست.

هیدرودینامیک مغناطیسی (ام اچ دی) هندسی را جستجو کنید چند تایی مقاله می آیند. و از جمله:

https://arxiv.org/abs/1309.7172

https://arxiv.org/abs/1204.4493

https://arxiv.org/abs/1411.2064

https://arxiv.org/abs/1608.05154

امید به اینکه ما هیدرودینامیک مغناطیسی هندسی را بیابیم که بر حسب نسبیت عام است ما را به مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه گرانش نکشاند، لااقل ما را وادار خواهد کرد که توجه کنیم که بر حسب کدام پلاسما است که یک واحد مغناطیسمی در بدن ما به حرکت در می آید حالا اگر الکتریسیته مربوط بدان را حساب نکنیم و بعد همین مغناطیسم چه ارتباطی با همین مسائل مربوط به هیدرودینامیک مغناطیسی در دیسکهای افزایشی accretion disk آنطور که یحتمل منظومه ای از ستاره گان و سیارات حول آنها در کهکشانی شکل می گیرد و بلکه سیاه چاله ای نیز در میان است همینطوری که ما باصطلاح لنزهای تلسکوپ خود را بزرگ و کوچک می کنیم و از کهکشانها به منظومه های شمسی و ستارگان آنها رفت و برگشت می کنیم؟ ارتباط دیسکهای افزایشی و هیدرودینامیک مغانطیسی و پلاسمای آن اصولاً اینجا چیست و چطور یکپارچگی و اتحاد خود را اینجا بطور هندسی در طول ایام حفظ می کند؟ حالا می خواهد هلند است که به مسائل می نگرید یا ایران یا هر چای دیگری. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


چند بار ما با جناب سرهنگ که مدیر تور به جمکران بودند به قم و جمکران رفتیم. یک بار از این دفعات بود که وقتی دعای توسل را در اتوبوس می خواندند و همه برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف بلند شده بوده و ایستاده بودند، باران نسبتاً شدیدی هم گرفته بود. یک دفعه دیگری که با ایشان رفتیم گفتند که بنزین کارتی شد و از جمله چند پمپ بنزین نیز گفتند که آشوب شده است. یک دفعه از این دفعات را مقابل مسجد کربلا در اتوبان شهید صدر در ایستگاه اتوبوس منتظر ماندیم تا اتوبوس بیاید. و یک دفعه هم جلوی مسجد جامع قلهک سوار شدیم که این روزها تخریب و بازسازی اش تکمیل شده و انقریب است که دوباره افتتاح شود.

چهارشنبه ی قبل از نیمه شعبان هم رفتیم. با اعضای مسجد جامع هم رفتیم. و قرار است که دوباره این چهارشنبه نیز برویم. چند نفری اسم نوشته اند ولی هنوز به حدی نرسیده است که اتوبوس پر شود. چهارشنبه ای، هوا خیلی هم بهاری بود و همچین که رسیدیم جمکران برق هم می زد. و همچین که حاج آقا نمازشان را تمام کردند و از مسجد بیرون رفتند، رعد و برقی زد و شروع کرد به باریدن. و بنده که برای برگشتن ده دقیقه ای دیر به اتوبوس رسیده بودم و همه شاکی بودند و دیدم مثل اینکه فقط این بنده حقیر است که لوبیاهای قومه سبزی کمی اذیتم کرده است یحتمل از روی لجاجت هم که نباشد به حاج آقا گفتم که ابره مثل اینکه درست بالای سر شما حرکت می کردها! ایشان لبخندی زدند و هیچ نگفتند.

ان شاء الله ببینیم این چهارشنبه چطور می شود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم


ای دیو سپید پای در بند، ای گنبد گیتی ای دماوند

از سیم بسر یکی کله خود، ز آهن بمیان یکی کمربند

تا چشم بشر نبیندت روی، بنهفته به ابر، چهر دلبند

...

چون گشت زمین ز جور گردون، سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت، آن مشت تویی، تو ای دماوند!

تو مشت درشت روزگاری، از گردش قرنها پس افکند

ای مشت زمین! بر آسمان شو، بر ری بنواز ضربتی چند

نی نی، تو نه مشت روزگاری، ای کوه! نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسردهٔ زمینی، از درد ورم نموده یک چند

شو منفجر ای دل زمانه ! وآن آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین، سخن همی گوی، افسرده مباش، خوش همی خند

....


این شعر ملک الشعرای بهار یک پیچی دارد آنجا که می فرماید نی نی تو نه مشت روزگاری که یحتمل بتوان گفت از سر واقع بینی است. و بعد می فرماید تو قلب فسرده ی زمینی و بعد انفجار. و الفجر. و لیال عشر. و الشفع و الوتر. و اللیل اذا یسر. هل فی ذلک فسم لذی حجر.

مثلاً وقتی این بنده حقیر می گویم که به این حقیر رای دهید، خوب اینجا یا باید گفت که یک پیچ تاریخی وجود دارد که هیچ کس به این بنده رای نخواهد داد و تنها کسی که یحتمل شوک خواهد شد خود این بنده حقیر خواهم بود! ولی ما داریم می گوییم که یک حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی موجود است که یحتمل همه موافق باشند که اوج آن در ریاست جمهوری امام زمان است و حالا اگر ما دسترسی به امام زمان نداریم نایب امام زمان و اگر نایب امام زمان را هم نداریم و احادیث آنها را داریم، علمای عظیم الشان اسلام را که داریم.

حکمت متعالیه اینجا است که اگر به آن پیچ تاریخی رسیدیم که همه فهمیدند که باید نه به این بنده حقیر و کس دیگری و بلکه نه فقط به علمای عظیم الشان اسلام رای دهیم و بلکه خود امام زمان آمده اند و همه به او رای می دهند. خوب، این هیچ شوکی در کارش نیست و کاملاً حق است. و چون حق است مسئله شوک خود به خود حل می شود. مسئله شوک آنجا خواهد بود که کسی مثلاً بخواهد نظریه حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی را یاد بگیرد و متوجه شود که استادش انحرافاتی دارد و بلکه ضاله است. این درست است که می تواند یک شوکی باشد، ولی منافاتی با موفقیت شاگرد ندارد که در کار خود موفق شود و مدرک تحصیلی خود را کامل کند. و اتفاقاً این کار حقی هم هست. یا مثلاً متوجه شویم که حالا از پهپادها به عنوان تاکسیهای هوایی اتوماتیک استفاده می شود که مسافر مبدا و مقصد را بدان می دهد و بقیه کارها به عهده پهپادها است که مسافر را به مقصد برسانند. خوب این شوکی ندارد که وارد رقایت جهانی با این سیستم تاکسیرانی پیش رفته پهپادی اسنپی شویم که پهپاد بیاید در خانه و شما را به مقصد برساند و چقدر هم برای محیط زیست می تواند خوب باشد. و چقدر هم کار و توریست ایجاد کند. ایده این کار را یکی از اقوام و فامیل امروز گفت که در فلان کشور چنین می کنند. و خب، ما هم که در تکنولوژی پهپادها قوی هم هستیم.

این است که بنده به کاندیداهای محترم ریاست جمهوری عرضم این است که برای همه شما آرزوی موفقیت می کنم و بالاخره کاندیدای مورد نظر خود را هم انتخاب کرده ام ولی شما خود نیز مطمئن باشید که به موقع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف رای دهید و در این کار متزلزل نشده و درست انتخاب کنید. این حق است. و این را می توان تا حدودی حتی در مدل استاندارد ذرات فیزیک نیز ثابت کرد. حالا نه اینکه بشود ثابتش کرد ولی ما بدان خواهیم پرداخت.

ولی اول این مسئله را در نظر هم بگیرید که این مسئله که مستضعفین جهان بر مسکبران پیروز شوند و حکومت مستضعفین جهانی شود نیز حق است و شوکی در کار نیست الا آن شوکی را که باید استکبار متحمل شود که از حکومت ظالمانه خود کنار برود. و چنین چیزی بر حسب حکمت متعالیه هم هست. یعنی اگر حضرت عیسی علیه السلام مرده هم زنده کند، حق است و حیات بخش است و بلکه شوکی هم در کار نیست. همینطور اگر معتادان و شرابخواران و قماربازان و دیگر منحرفان و بلکه م فسدان فی الارض انحرافات خود را کنار بگذارند نیز همه و همه امری حق است. و همه و همه با جان و دل می پذیرند همانطور که اگر همه ی بیماران نیز بیماریهایشان شفا پیدا کند، حق است. ولی موضوع این است که ما آن کاندیدای اصلح را هم می خواهیم و نه هر کاندیدایی را. این یک مسئله است و مسئله دیگر این است که می فرماید با فرعونش هم که باشد با زبان لین وارد احتجاج شو. نزد فرعون برو ای حضرت موسی علیه السلام ولی با زبان خوش او را به خدا پرستی دعوتش کن. یعنی نمی خواهی آبروی او را بریزی و مثلاً همان اول کار به او بگویی که ای مستکبر. و بلکه می خواهی او اشتباه خود را متوجه شود و بلکه خود نفس خود را اصلاح کند. می فرماید اینطوری است که مستضعفین به حکومت جهانی می رسند.

یعنی نمی خواهید در مدل استاندارد فیزیک نزد الکترونها رفته و به آنها بفرمایید که شما لپتونها اصولاً ضعیف و کم انرژی و مستضعفید و بلکه این کوارکها هستند که خیلی قوی اند و پرانرژی و خدا نکند که کوارکها بر علیه شما الکترونها متحد شوند. چه مغناطیسمی و الکتریسیته ای و چه نیروی ضعیف و قوی و گرانشی آنگاه بصورت ابرتقارنی متحد و واحد خواهیم داشت که شما الکترونهای بدبخت بیچاره خواهید دید. کارتان ساخته است. نکنید این کارها را. البته کسی اگر از الکترونها متوجه چنین امری شود، یحتمل شوکه شود که عجب غلطی کردیم که اینطوری الکترونیکی شدیم. و کارش ساخته است.

و اما فرض بفرمایید که ما نقض این مسئله را یافته ایم که خیر، الکترونها و اصولاً مدل استاندارد فیزیک دقیقاً آنطور که ما فکر می کردیم نیست که مستضعفین کدامند و مستکبرین کدامند و گرانش کدام و الکترومغناطیسم کدام؟ و بلکه بدون برجام نیز بتوان به انرژی صلح آمیز هسته ای دست یافت! خوب، شما نمی خواهید آبروی همه را بریزید که اینطور شده است ولی اینجا هم شوکی در کار نیست چرا که چیزی که حق است همینطور است که یک پیچی تاریخی دارد که مسئله را حل می کند. این خاصیت حکمت متعالیه است که آبروریزی ندارد. مسئله علمی است. و متوجه اشتباهات علمی خود می شویم و سعی در اصلاح آنها خواهیم داشت.

اینجا است که همه نیز امام زمان عجل الله فرجه الشریف را می خواهند و همه به او رای می دهند و اشتباه و آبروریزی و شوکی در کار نیست. همه چیز حق است وقتی داریم بسمت او می رویم و نه اینکه از اون دور می شویم. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إعلم أنّ الاستئذان الخاص المأثور لدخول السرداب هو الزیارة الآتیة التی مفتتحها :

السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلِیفَةَ اللهِ ، وتنتهی بالاستئذان ویزار بها على باب السرداب قبل النزول إلیه وقد أورد السید ابن طاووس (رض) استئذانا آخر [٢] یقرب من الاستئذان العام الأول الذی أوردناه فی الفصل الثانی من باب الزیارات. وأورد العلامة المجلسی (رض) استئذانا آخر حکاه عن نسخة قدیمة وأوّلها : اللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَها وَعَقْوَةٌ شَرَّفْتَها [٣] ... ، وهو ماعقبنا به الاستئذان العام المذکور فارجع إلیه واستأذن به ثم انزل إلى السرداب وزره علیه‌السلام بما روی عنه نفسه الشریفة کما عن الشیخ الجلیل أحمد بن أبی طالب الطبرسی فی کتاب الاحتجاج أنّه خرج من الناحیة المقدسة إلى محمد الحمیری بعد الجواب عن المسائل التی سألها :

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لا لاِمْرِهِ تعْقِلوُنَ وَلا مِنْ أَوْلِیائِهِ تَقْبَلُونَ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِی النُّذُرُ السَّلامُ عَلَیْنا وَعَلى عِبادِ الله الصَّالِحِینَ. إذا أردتم التوجه بنا إلى الله تعالى وإلینا فقولوا کما قال الله تعالى :

سَلامٌ عَلى آلِ یَّس



البته ما اینجا بیشتر دنبال اطلاعاتی راجع به محمد بن عبدالله حمیری قمی بودیم. ولی برای اینکه از مسائل مربوط به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز خیلی دور نیافتیم، به مقالات زیر مربوط به ام-اچ-دی جو-استون-ژو نیز نظری بیافکنید:

https://arxiv.org/pdf/1705.00779.pdf

https://arxiv.org/abs/1604.00715

https://arxiv.org/abs/1609.09250



کلید واژه: توقیع، محمد بن عبدالله حمیری قمی، آثار محمد بن عبدالله حمیری، حمیر، مسائل حمی


آن چه به یک شهر، یا کشور اعتبار و اهمیت مى بخشد و موقعیت آن را در نزد صاحبان خرد و دانش بالا مى برد، ظهور مردان بزرگ و فرهنگ پرورى است که از آن سرزمین برمى خیزند و دانش و معرفت بشرى را گامى به پیش مى برند. شهر قم همواره و در طول قرن ها و عصرها و در مقاطع متفاوت فرهنگى و اجتماعى، محل خیزش انسان‌هایى دانشمند و فرهیخته و علاقمند به آموزه هاى دینى و مکتى بوده و هست.

در این مقاله مى کوشیم که با یکى از چهره هاى برجسته و شاخص محدثان شیعى آشنا شویم؛ بزرگ مردى که نامش محمد، کنیه اش ابوجعفر و معروف به «حِمْیَرى قمى» است.(1)

حمیرى اهل قم و منسوب به قبیله اى در یمن به نام «حِمْیَر» است. در مجمع البحرین مى خوانیم: «حمیر پدر یکى از قبائل یمن است که از آنان پادشاهانى در آن سرزمین به سلطنت رسیدند».(2)

صاحب لسان العرب چنین مى نگارد: «حمیر بزرگ خاندان طائفه حمیر بود و او حمیر بن سبأ است».(3)

دکتر محمد معین در کتاب ارزشمندش مى گوید: «حمیر شهر و ناحیه اى در یمن که در مغرب شهر صنعاى امروزى است».(4) و حسن عمید مى نویسد: «حمیر یکى از قبائل معتبر عرب قحطانیه که در یمن سکونت داشته و دولت هاى کوچکى تشکیل داده اند، مهمترین دولت هاى آنان یکى دولت سبأ و دیگرى تبایعه بود که در قرن ششم میلادى منقرض شده اند».(5)

به هر صورت حمیر چه نام قبیله یا اسم منطقه و شهرى در یمن باشد، برخى از خاندان حمیرى از یمن - بنابر عللى که در جاى خود باید مورد تحقیق قرار گیرد. - به قم آمدند و کم‌کم سلسله معروف حمیرى در این شهر پا گرفت که یکى از معروفترین آنان همین محدث بزرگوار است و دیگرى پدر عظیم‌الشأن او که از بزرگان و عالمان قم به حساب مى آمد.


آن طور که در این نوشتار اشارت رفت. پدر این بزرگوار، عبدالله بن جعفر حمیرى از اصحاب امام حسن عسکری علیه‌السلام شمرده مى شد؛ اما درباره خودش مشخص نیست که به شرف ملاقات امام عسکرى علیه‌السلام نائل شده باشد. بر این اساس شیخ طوسى او را در شمار محدثان و عالمانى قرار مى دهد که مستقیماً از امامان معصوم روایت نقل نکرده اند. طبق آنچه گفته شد، او با ناحیه مقدسه حضرت ولى عصر علیه‌السلام ارتباط داشته؛ ولى از صحابى معصوم به شمار نمى رود.


http://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1_%D8%AD%D9%85%D9%8A%D8%B1%D9%89_%D9%82%D9%85%D9%89



یـا بـایـع الدین بـدنـیاه * لـیـس بهـذا أمـر الله

من أین أبغضت علی الوصی؟ * وأحـمد قـد کـان یرضـاه

مـن الـذی أحـمد فی بینهم * یـوم " غـدیر الخم " ناداه ؟

أقـامه مـن بـین أصحابه * وهـم حـوالیـه فـسمـاه

: هـذا علـی بن أبی طالب * مـولى لمـن قـد کنت مولاه

فـوال مـن والاه یـا ذا العلا * وعـاد مـن قـد کان عاداه

2

هلا وقفت على المکـان المعـشب * بـین الطـویلع فاللوى مـن کبکب


ویقول فیها :

وبخـم إذ قـال الإلـه بعـزمه : * قم یـا محـمد فی البریة فاخطب

وانصـب أبا حـسن لقـومک إنه * هـاد وما بلغـت إن لـم تنصب

فـدعاه ثم دعـاهم فـأقـامـه * لهـم فبـین مصـدق ومـکـذب

جعـل الـولایة بعـده لمهـذب * مـا کـان یجعـلها لغـیر مهذب

ولـه مناقـب لا تـرام مـتى یرد * ساع تـناول بعـضها بـتـذبذب

إنـا نـدین بحـب آل محـمـد * دیـنا ومـن یحـبهم یستـوجب

منـا الـمودة والـولاء ومن یرد * بـدلا بـآل محـمد لا یحـبـب

ومـتى یـمت یرد الجحیم ولا یرد * حـوض الرسول وإن یرده یضرب

ضـرب المحـاذر أن تعـر رکابه * بالسـوط سالـفة البعـیر الأجرب

وکأن قـلبی حـین یـذکر أحمدا * ووصی أحـمد نیـط من ذی مخلب

بـذرى القـوادم من جناح مصعد * فی الجـو أو بذرى جـناح مصوب

حتى یکـاد مـن النـزاع إلیهما * یفـری الحجاب عن الضلوع القلب

هبـة ومـا یهـب الإلـه لعـبده * یـزدد ومهمـا لا یهـب لا یوهب

یمحـو ویـثبت مـا یشاء وعنده * عـلم الکـتاب وعـلم ما لم یکتب


الغدیر علامه امینی:

http://lib.eshia.ir/15083/2/214

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو داری از خودت می گویی که حضرت آیت الله العظمی بنی هاشمی چنین گفت و اینشتن چنین نامه نوشت و چنان مسلمان شد. البته این یک مسئله ای نیست که بنده بتوانم جوابش را بدهم. و یحتمل بعضی بتوانند آن توانایی را بیابند که حتی خود حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره به خواب آنها بیاید و جواب مسائل بسی مهمتر را نیز به آنها بدهد. قضاوت با خود شما است. بنده ی حقیر فقط در حدود طلبگی است که می توانم به مسائل بپردازم.

یعنی اینکه ما این را می بینیم که یک اسکیت باز روی یخی یحتمل بالاخره یاد بگیرد که دور خودش خیلی سریع بچرخد همینطوری که دستهایش باز است و بطرف خودش آنها را می بندد باز هم سریعتر بچرخد و گردش و گردشگری اش شدت یابد. و اگر همزمان دارد به ستارگان آسمان نیز می نگرد باز هم سارگان دور سرش خیلی شدید بچرخند. و اما اصل ماخ در نسبیت عام نیز دارد چه می گوید؟ آیا از جمله می گوید که ما انواع سیاه چاله های شوارتزشیلد و رایسنر-نوردستروم، کر، .... را داریم؟ یا خیر، می گوید آیات خدا را هم  می توان از لحاظ ادبی و هم از لحاظ فلسفی و هم از لحاظ ریاضی فیزیکی و هم از لحاظ فقهی و هم از لحاظ حکمت متعالیه نیز بیان کرد. و اما خود هیدرودینامیک مغناطیسی نسبیت عامی

(General Relativistic magnetohydrodynamic- MHD) 

خودش می تواند مبحث وسیعی شود.

بسم الله الرحمن الرحیم.


راستی کلاسه کردن جبرهای لی بیانکی و تیپهای متناظر کیهانشناسی بعضی و یحتمل نه همه ی این کالسها را نیز داریم چرا که میفرماید معادله فریدمن-رابرتسون-والکر همسانگرد است و بعضی و نه همه کلاسها را شامل می شود. و لذا مطلوب است اثبات چنین ادعایی که کدام تیپها یا کلاسها ممکن اند و کدامها نه!

بسم الله الرحمن الرحیم


یک نکته ای هست راجع به طلبگی که مانند مسئله گردش و گردشگری و اسپین ذرات است. و آن این است که طلبه جایز نیست با هر کسی وارد بحث طلبگی شود هر چند که چایز است حتی از مراجع تقلید هم اشکال و ایراد و سوال کند بدون اینکه دستش را بلند کند و اجازه بگیرد. می تواند حرف او را قطع کند و سوال خود را مطرح نماید. و این در کلاسهای درس می فرمایند که متداول است. و اما در سخنرانیها معمولاً جایز نیست که سخن سخنران را قطع کنیم و اشکال و ایراد و سوال کنیم. می کنند این کار را بعضی، ولی یحتمل بتوان گفت که عرف نیست. البته به شاهنشاه آریامهر و فرعون اش هم که باشد پیامبر و امام و مرجع تقلید عظیم الشانی می تواند ایراد یا نصیحت کند. و خود پیامبر و امام و مراجع تقلید نیز ما متوجه می شویم که از سر بزرگواریشان شان خود را تا حدود طلبگی پایین آورده و اجازه داه می شود که به آنها نیز اشکال و ایراد و سوال شود. اساس کار همین است.

و اما یک مسائلی هست که در شان منزلت عقل در معرفت هندسه دینی است و مربوط می شود به مقامات مختلفه ای همچون وحی و عقل و نقل آنطور که در مقامات دینی آمده است. و البته مقامات دیگری هم داریم که مقامات طبیعی است. یحتمل یک مسئله ای را داشته باشیم که بتوان به آن از دیدگاه های مختلف نگریست و از جمله دیدگاه حکیمانه ی دینی و دیدگاه طبیعی یا فلسفی یا ادبی یا هنری. البته اگر یک دیدگاه حکمفرما باشد یحتمل بتواند همه دیدگاه های دیگر را نیز در بر بگیرد. ولی همیشه هم اینطور نیست. مثلاً دیدگاه شاعرانه ادبی یحتمل با دیدگاه حکیمانه همیشه منطبق نباشد هر چند که حکیمی می تواند شاعر هم باشد. و اما برای دیدگاه حکیمانه دینی نیز نمی توان به طلبه و دانشجو عرضه داشت که تو باید بروی همه ی دیدگاه های دیگر را مطالعه کن و بعد بیا بنشین سر کلاس این درس هر چند که یحتمل او بخوب است اگر فقه و اصول فقه و علم حدیث و رجال و حکمت متعالیه و امثالهم را نیز بداند. و اما خوب، قرآن را هم خیلی خوب است که حفظ باشد و بلکه نمازش را هم ترک نکند و همه و همه ی احکام دین را نیز بجای خود بجا آورد. و اما خوب، ما کجا و این مقامات عالیه کجا که باید ذره ذره بدان جهت رفت؟

بنده یک مثالی بزنم. فرض بفرمایید که یک خواستگاری رفته است خواستگاری دختر خانمی و خواستگار دیگری هم رفته است خواستگاری دختر خانم دیگری. و حالا یحتمل هم این خواستگارها هر دو یک نفر باشند که دو بار رفته باشند به خواستگاری دختر خانمی. خوب، اینها یک حسابهایی دارد که هم دختر خانم و آقا پسر خیلی خوب هم هست که بدانند که احکام رساله عملیه مرجع تقلیدشان کدام است و احکام خواستگاری و ازدواج نیز کدام است و .... و اما خوب، فرض بفرمایید که بدتر از این حقیر رفته ام خواستگاری و صاحب خانه می فرماید که این دختر از گل نازکتر است و بلکه کیمیا است و به درد تو نمی خورد. و آن خواستگاری دیگر هم همین می شود و با موانعی به اندازه کافی سخت مواجه شده که منجر به ازدواجی نمی شود. اتفاقاً یحتمل خیلی هم خوب است که این آقازاده ها بیایند بنشیند و برای هم تعریف کنند که چه شد که چنین شد یا خیر؟

البته می شود موانع را کوهمولوژیکی نیز بیان کرد و سعی کرد که مسئله را حتی هندسی یا گرانشی یا مدل استاندارد ذرات فیزیکی اش هم کرد و هم ی جوانب کار را بررسی کنیم. و همینطوری ادامه دهیم تا بلکه به مسائلی از قبیل ریسمان و نظریات مشابه آنها برسیم. یا حتی مسئله را از لحاظات ریاضی-فیزیکی بررسی کرده و پیش رویم. یا بلکه اصلا متوجه شویم که این میان خواستگاری ای در کار نبوده است و واقعیت نداشته است و بلکه در نظریات ریاضی فیزیکی خود گم شده بوده ایم. و همینطوری داریم به حکمت متعالیه ی نظریات حمیدی مجیدی فقهی خود می پردازیم. و حال آنکه حجابها هم همینطوری دارند همچون ابرهایی که ظلمات را بر ظلمات می افزایند اضافه می شوند و ما هم در دریای پر تلاطم انقریب که غرق شویم. اذا وقعت الواقعه. لیس لوقعتها کاذبه.

مسئله خواستگاری آقازاده از دختر خانم هم مثل همین مسئله منزلت عقل در هندسه معرفت دینی است که متوجه باشیم اصلا مسائل و احکام و حجابهای دختر خانمها و آقا پسرها از چه قرارند؟ و اما گاهی اوقات هست که مسائل گردش و گردشگری و خواستگاری و امثالهم از این نوع می شوند کانه مسائل دینی حکیمانه و طبیعی فلسفی حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی از یک سنخ شده اند. البته اوج این مسئله آنجا است که ما بخواهیم مقامات وحی و عقل و نقل را بررسی کرده و بلکه بخواهیم هندسه معرفت دینی را بر حسب گردش و گردشگریهایی که همزمان با ظهور حضرت حجت واقع می شوند در نظر آوریم که چطور است که یک چیزهایی هست که نه تنها از اراده ما خارج است و بلکه ممنوعه است. و اما یحتمل در دنیای کفر و شرک و نفاق هم صورت می پذیرند ولی در دنیای اسلام منع شده اند و جایز نیستند.

اصل ماخ همانطور که می تواند در نظریه نسبیت عام مورد بررسی واقع شود، در نظریه گرانش کلاسیک هم می تواند بررسی شود و در نظریه گرانش کوانتمی و امثالهم نیز بشود قابل محاسبه باشد. و اما اینکه کدام اسپین ذراتی بالا است و کدام پایین یحتمل به ازای هر ذراتی قابل محاسبه نباشد هر چند که در یک مقطعی بتوان آنرا مورد محاسبه واقع کرد. و لذا این بدان معنا نیست که هر گردش و گردشگری ای را می توان هر وقت خواستیم مورد مطالعه قرار دهیم آنچنان که مثلاً می فرمایند حتی نه تنها سیاه چاله های گودلی نقض اصل ماخ است و بلکه دورترین جواب معادلات نسبیت عام اینشتن نسبت به اصل ماخ است! البته ما همینطور سوراخ کرمها و امثالهم را داریم که می توانند دو سیاه چاله را نیز به هم متصل کرده و با هم تبادل ارتباطات کنند و بلکه با هم پروانه وار پر بگیرند. . و حالا کدام ذراتند که می توانند چنین کنند و اسپین آنها چیست و گردش و گردشگری آنها کدام است و فیزیک نوترینوی مورد محاسبه چیست؟ موانع گردش و گردشگریها کدام است؟ مسائل دینی و طبیعی چطور می شود؟ خوب، مثلاً این مقاله را نیز داریم:

https://arxiv.org/pdf/1607.07616.pdf

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم صل علی علی ابن موسی الرض المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلواة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.


بعضی یحتمل اشکال می کنند که مسائل مربوط به گردش و گردشگریها فقط این است که همه اسپینها را تعیین کنیم فرضاً در قبل و بعد از هر واپاشی ای مثلاً برای هر ذره ای پایین است یا بالا. و از جمع بین این واپاشیها و اسپینهای قبل و بعد از آنها می توان اسپینهای سیستمهایی را که این ذرات در آنها واقعند را بطور آماری حساب کرد و همینطور ادامه داد تا برسیم به حدود نجومی و فرضاً برای ستارگان و سیارات حول آنها و حتی قمرها و قمرهای مصنوعی (ماهواره ها). بنده که هیچ گاه مسائل فلسفی مربوط به نظریه فیزیک کوانتم را در مکتبخانه تا آخرش نتواستم بدلایل مختلف و از جمله قطع و وصلهای اینترنتی تمام کنم. ولی ما می بینیم که اینشتن نیز به این طریق از جمعبندی کوانتمی نظریه ذرات اشکال کرده است و  لذا پارادوکسی را ارائه می کند که به پارادوکس اینشتن-پدولسکی-رزن معروف است و در مکتبخانه مفصلاً در موردش بحث می شود.

ما حتی اگر از حدود نجومی نیز شروع کرده و مثلاً گردش و گردشگریهای ذرات را که نماینده مرکز ثقل ستارگان نجومی هستند را در نظر آوریم و بطور کلاسیک یا نسبیت عامی حسابشان کنیم و بعد گرانش کوانتمی را با کمی تا حدی ابرتقارن وارد کنیم، باز آیا بتوان همه اسپینهای حساب شده واپاشیهای کوانتمی را با اسپینها و گردشها و گردشگریهای نجومی محاسبه کرد، یحتمل جای سوال دارد.  این است که ما انواع و اقسام نظریات مختلف کیهانشناسیهای مختلف را داریم که هر کدام حرف خود را می زنند و از جمله مولتیورس (multiverse) و انواع نظریات گرانشهای کوانتمی که با مدل استاندارد ذرات فیزیک بتوانند همخوان شوند.

و اما مسئله اینکه ثوابت فیزیکی مانند ثابت مزدوج گرانشی نیوتنی G،  یا ثابت کیهانی (Lambda) یا سرعت نور  c، هر کدام چطور می توانند تغییر کنند، مسئله این است که نسبیت عام را می توان بطور محلی حساب کرد و نه بطور جهانی. یحتمل ثابت گرانشی نیوتنی روی زمین یک چیز باشد و روی ماه چیز دیگری باشد همانطور که سرعت نور یحتمل در اتمسفر جو زمین یک چیز است و در آن ماه یحتمل چیز دیگری بوده و یحتمل در آب چیز دیگری است و در خلاء نیز چیز دیگری است. همینطور نیز یحتمل ثابت کیهانی نیز در هر جایی یک چیز باشد و تغییر کند.  و لذا یحتمل مشاهده گران مختلفی در مشاهدات خود بنظرشان برسد که هر کدام از این ثوابت یک چیز است و دیگری چیز دیگری حساب کند. حتی یحتمل کسی نداند سرعت نور چیست و بطور قراردادی یحتمل آن را بینهایت حساب کند.

این ارزش دارد که ببینیم این مفروضات طیفی ثوابت فیزیکی روی نظریات ما چه تاثیری می گذارند و از جمله اینکه بر روی گردش و گردشگریها و اسپینهای قبل و بعد از واپاشیهای ذرات بنیادی و غیربنیادی کوچک و بزرگ فیزیکی و حتی روی مثلاً پسزمینه کهموجهای کیهانی نیز چه تاثیراتی خواهند داشت. 

و از آنجایی که بنده توجه خاصی هم به هندسه ناجابجایی و حدس زتای ریمان و سیستمهای بست-کنی دارم، مسائل را می توان از این جهات نیز دنبال کرد. البته ما مخصوصاً خیلی هم وارد قضایای مربوط به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی اینجا نشده ایم و مسائل را باز می گذاریم تا خواننده گرامی خیلی هم همه چیز برایش خسته کننده جلوه نکند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سلام خانم دکتر،
ببینید، به هیچ وجه نگذارید کسانی روی مسئله ام اس مانور بدهند. حضرت آیة الله العظمی بنی هاشمی خودشان شنیدم که می فرمودند که اینشتن هم داشت از درد ام اس می مرد با اینکه هیچ کس هم نمی داند که در امور بیماری ام اس یک مدرک کارشناسی هم گرفته بوده است. و اصلا همین هم شد که نامه بمب اتم را امضا کرده بوده چرا که داروهای ام اس اش را از او دریغ کرده بودند و تهدیدش کرده بودند که یا امضا کن یا دارو بی دارو. خیلی مواظب باشید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


دیروز با یکی از نمازگزارانی که بعضاً در اتوبوس نماز جمعه ایشان را می دیدم در همان میدان یادبود 5 شهید گمنام پارک امامزاده مان که مملو از عکسهای شهدای شهیدآباد زرگنده است صحبت می کردم. ایشان نشسته بودند و بنده از نماز ظهر در امامزاده برمی گشتم و ایشان را که دیدم که دور یادبود نشسته اند، پیش رفتم که به ایشان سلام کنم. نگو ایشان در ستاد تبلیغات یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نیز تشریف دارند. بنده در حقیقت وقتی خواستیم بعد از یکی دو ساعت صحبت که از هم جدا شویم متوجه شدم که ایشان در آن ستاد هستند. به همین سادگی که عکسی از کاندیدای محترم زده بودند و زیرش نوشته بودند ستاد انتخاباتی کاندیدای مورد نظر. روزه هم بودند. بنده حقیر از صحبتهای ایشان خیلی استفاده بردم. خیلی حرفها زده شد. ولی ایشان یک چیزی گفتند که مرا به فکر فرو برد.

مسئله حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی و اصولاً سایت الغدیر این نیست که بنده حقیر می خواهم مانیفستی از خودم همچون مانیفست مارکس بدهم. و بر عکس فکر می کنم که دارم کاری می کنم که درراستای مسائل ریاضی فیزیکی است در حدی که خود می توانم انجام دهم. و اما اینکه به اعضای مسجدی که مدتها در آن رفت و آمد داشته اید و حتی کارت بسیج هم به شما نمی دهد و بفرمایید که  می خواهم وارد تمرین قتال شوم که برای مدافعی حرم آماده شوم و بعد مداحی هم بیاید شعر امام حسین علیه سلام را با لییلی و مجنون جامی مخلوط کند و بفرماید، مثل اینکه ما توی یک شوخی ای گیر کرده ایم که خود این حقیر شروعش کرده ام.

ولی بنده عرضم این است که ای مردم ایران با توجه به اینکه تا اینجایی که بنده از مناظره اقتصادی دیدم که تا وسطش هم خوابم برده بود چون حساسیت و سرماخوردگی و سردرد و همه و همه هم سراغم آمده بود، هنوز معتقدم که همه و همه به بنده نه از روی لجاجت رای دهید و لا غیر. و بلکه بنده فکر می کنم آنچه کاندیداهای محترم دارند ارائه می دهند از اشرافیتی که در نظام شاهنشاهی هم موجود بوده بدتر است چرا که نظام شاهنشاهی شاه دارد ولی نظام جمهوری که شاه ندارد و نباید بر آن مبنا باشد. و بنده نمی خواهم عرض کنم که بر آن مبنا است چرا که مطمئنم که جمهوری اسلامی شعارش این است که طرف مستضعفین عالم است و لذا بنده خودم دارم اعلام می کنم که از همه مستضعفین هم لااقل از لحاظ اقتصادی مظلومتر واقع شده ام. این چه وضعی است؟ مگر ما در یک دولت کمونیستی واقعیم که باید در خانه نشست و با اینترنت کار کنیم و همینطور مقالات علمی را زیر و رو کرد چرا که آیا بنده مخالف رژیم هستم؟ آیا بنده فئودال هستم؟ آیا این حقیر است که کمونیست است؟ یا عقلم کم است که برای خودم هم آنچنان که حجت الاسلام و المسلمین رئیسی می فرمایند عقل مردم را کم حساب کرده ام؟

منجی عالم یک نفر است و دلیل اینکه چنین است همین هم هست که ما ولایت فقیه داریم و باید هم داشته باشیم. و همین است که می فرمایند اللهم یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین که دعای حضرت آدم است به خدا! و دست آخر خود ولی فقیه مد ظله العالی می فرمایند اللهم بحق حجتک المهدی. این بدان معنی نیست که اگر با بانک تجارتش هم بر حسب اتفاق شریک شده اید که نصف ملکی را که به اجاره ی او رفته است و سرقفلی و خود ملک برای فروش گذاشته شده، همان معامله بعد از هزار سال معامله نکردن که در ارث و میراثی قدیمی هم واقع شده که از 80 سال پیش دست به دست گشته تا رسیده به این وراث، حالا اصلا همه چیزش انگار روی هوا است. نه پیش پرداختش هیچ گاه چگش نقد شده و نه سر موعد که قرار بوده به محضر برویم و نه بانک معلوم است که آیا با طرف معامله معامله کند. و بنده نمی دانم چطور است که از همین معامله هم آیا می خواهید استفاده سیاسی کنید؟ اردبیل سیلها و زلزله های خانمان سوز آمده است؟ و اینها تقصییر کیست؟ ما کجا داریم می رویم. اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی. مدرم ایران به این بنده حقیر و لا غیر رای دهید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کد امنیتی: 66369

افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الدین من قبلهم دمر الله علیهم و للکفرین امثالها 10 سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)


خبر آمد خبری در راه است
سرخوش ان دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید


... محجوب سرزده وارد سنگر شد بی مقدمه گفت بچه ها در کمین از گرما دارند هلاک می شوند. یخ ندارند. گفتم: نداشته باشند الان که زیر دید نمی شود به جلو رفت، یخ بردن، خودکشی است.

حسن محجوب به واقع محجوب بود. سرش را پائین انداخت و رفت. اما 5 دقیقه بعد دوباره آمد و با التماس گفت: آخر نمی شود که ما اینجا آب یخ داشته باشیم و آنها آن جلو از تشنگی .... گفتم برادر محجوب اگر سلامتی خودت و سلامتی بچه هایت را در کمین می خواهی باید از این کار صرف نظر کنی، چند ساعت آنها صبر کنند تا هوا تاریک شود.

محجوب به ظاهر قانع شد و رفت اما چند دقیقه بعد بزگشت و باز همان درخواست از او و همان پاسخ ها از من و این رفت و برگشت او چند بار تکرار شد بالاخره از اصرار او شرمنده شدم وقتی که گفت در گردان ابالفضل، سمت سقایی و نوکری بالاترین منصب است من نمی توانم اینجا بمانم و بچه ها آن جلو از تشنگی بمیرند.

خدا شاهد است این حرف او صحنه سقایی حضرت ابالفضل را در نهر علقمه و تشنگی اطفال در خیمه ها را برای من تداعی کرد و آنچنان روی من اثر گذاشت که گفتم: برو."

مصاحبه با سردار رضا زرگری مشهد مقدس 92/11/6.

خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی، آب هرگز نمی میرد، حمید رسام، ص 255، پی نوشت 1.


یا ابالفضل العباس، یا قمر بنی هاشم، چند سال پیش بود که یکی از مداحان اهل بیت یحتمل در محرم یا صفر بود که داشت در حیات امامزاده اسماعیل مداحی می کرد. یحتمل شب شام غریبان هم بود. و اما یحتمل هم روز بود. درست یادم نیست. و اما یک چیزی گفت که هنوز یادم نرفته است. می فرماید که هر چه حضرت ابالفضل العباس از امام حسین علیهم السلام اجازه رفتن به میدان را خواست، امام حسین به او گفت که نمی شود. تو می روی و مثلاً زورت زیاد است و رشادت و دلیری می کنی و بعداً تلافی اش را می خواهند سر اسیران در بیاورند. حالا صبر کن. خلاصه از حضرت ابالفضل علیه السلام درخواست و از امام حسین علیه السلام اجازه ندادن. تا بالاخره حضرتش به آن بزرگوار اجازه می دهد که برود برای بچه ها آب بیارود.


اتفاقاً بنده همین را بنظرم رسید که وقتی بنده خودنویسم جوهرش خشک شده بود، شرحش را هم قبلاً نوشته بودم که ذغال را کمی بگیر زیر آب که خیس شود و لذا جوهر جریان پیدا کند. و این کار را باز طبق معمول موقعی که خیساندن جوهر را بلد نبودم انجام دادم. یعنی از راه سختش هی خودنویس را تکان بده و هی یک کمی از جوهر فشنگ روی کاغذ بریز و بالاخره کاری کن که جوهر روان شود. ولی بنده این بخاطرم نرسید که وقتی آن جوهر جهادی در انسان بخشکد، هی از جا یحتمل کنده می شود و می خواهد آنقدر برود به جهاد فی سبیل الله تا دیگر نای جان فشانی را نداشته باشد. و تازه وقتی مثلاً مجروح شد می گوید و دارد از تشنگی تلف می شود باز می گوید برو به آن دیگر رفیق مجروحم آب بده چرا که او بیشتر به آب نیاز دارد. و همینطور که سقا دور می زند و برمی گردد سر جای اولش می بیند که او که تمام کرده و بلکه به هر کدام از دیگر مجروحان هم که سر میزند می بیند آنها هم تمام کرده اند.

این است که دلت می خواهد تا جوهر داری بنویسی! و الا وقتی آن جوهر خشکید، دیگر دوباره یحتمل جاری نشود و ننویسد. یعنی چه؟ یعنی این دفعه اگر رفتی مثلاً استانبول که بروی به جزیره پرنس و همه را جا گذاشتی و دیدی یک خانم فلسطینی کنارت نشسته است با فرزندش که بغلش است. و پرسیدی اسمش چیست و گفت مثلاً حسین یا ابوالفضل. یادت باشد روسریت را از سرت نیانداخته باشی. بی حجاب نشده باشی. هر جا رفتی همرنگ جماعت شوی. چادر مشگی ات را یادت نرود. هی ما بدویم برویم مسجد و نماز جمعه و ندانی روسری کدام است و حجاب کدام و چادر مشگی کدام. جوهرت یحتمل خشکیده است. آن روحیه جهادی را یحتمل بالکل یادت رفته است. حجابت را لااقل درست حسابی حفظ کن خواهرم. مدافع حرم باش. از حرم حضرت زینبت دفاع کن. بنده مانده ام که چطور است هر چی گیر ما می افتد داعشی و تروریست است.

خوب، ما اینجا خوب است یک مقاله ای هم از اتحاد بیانکی بیاوریم که خیلی هم از حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی دور نیافتاده باشیم.

http://inspirehep.net/record/1594889

یحتمل بعضی ایراد کنند که این جوان هنوز یاد نگرفته است و کسی هم به او ایراد نکرده است که با سرعت نور نمی شود بازی کرد!

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا


داشتم آرشیو و اینسپایر-هپ را برای اتحاد بیانکی Bianchi identity می گشتم و در رابطه با رویه های  K3 و خمینه های کالابی-یاو و (هندسه) ناجابجایی و اتحاد بیانکی دفورمه هر کدام مقالاتی هست. بعضی از این مقالات نیز در نظریه ریسمان است.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلا ما تذکرون


مردم ایران، بنده حقیر فکر می کنم قالیباف راست می گوید که چرا دخترها افسرده در خانه می نشینند و بی کارند یا جوانان از دختر و پسرش گرفته نیز  ازدواج نمی کنند. میرسلیم درست می گوید که ما باید موتور هواپیما را خود می ساختیم و بلکه خود هواپیماهای مسافربری می ساختیم بجای اینکه کلاهمان را بیاندازیم هوا که آمریکا دیدید چطور به ما هواپیما فروخته است چرا که با او برجام کرده ایم؟ این چه شادی ای است؟ پول داده ایم و هواپیما خریده ایم. چرا اصلا ما را تحریم کرده است و کرده اند؟ خودشان هم نمی دانند. و اما برای این است که ظالمند. به ذات بشریت ظالمند. برای این است که صهیونیسم جهانی است که پشت همه اینها است.

قالیباف راست می گوید که کارخانه داری خود را در محل کارش حلق آویز کرده است؟ این را بنده نمی دانم. ولی می شنوم که زنان و مردانی برای اینکه زندگی خانوادگی شان از هم پاشیده است، خودکشی می کنند. و فاجعه می آفرینند. خودکشی می  کنند آنطور که در مترو داری می روی می گویند فلانی خودکشی کرده آنطور که خود را جلوی مترو انداخته است. این فقط برادر ولیعهد سابق که در پرینستون هم ایرانشناسی می خوانده نبوده است که خودکشی کرده است. ما قبرخوابها و کارتون خوابهای فراوانی را داریم که به درد اعتیاد افتاده اند. کافی است به مولوی بروید تا انبوهی از آنها را ببینید. فقر و فحشاء و فسق و اختلاسهای بزرگ و کوچک و کلان و کلانتر هم می توانند منجر به خودکشی شده آنطور که خود افراد یا خیانت کنند یا تبانی کنند و عده ی  کثیری را موجب شوند که به فاجعه بیافتند. چرا ساختمان پلاسکو باید آنطور آتش بگیرد؟ چرا فاجعه ی معدن آزادشهر گلستان باید اینطور رخ دهد؟

امشب از قضا شب تولد امام زمان عج الله فرجه الشریف است. بنده بارها این را گفته ام که وقتی در آمریکا بودم و به معبد هندوهای هاری کریشنا می رفتم که ببینم حرف آنها چیست؟ و این بهاگاواد گیتایی که اوپنهایمر می گوید اصلا حرفش چیست؟ و خود هندیها نظرشان کدام است؟ آنجا یحتمل دیدم که اوضاع اینها آنقدر خر تو خر است که گفتم می گویم خود منم که کریشنا هستم. کی به کی است؟ می گویید خدای شما کریشنا است؟ خوب پس من همان کریشنا هستم که می گویید. البته داستان که داستان حضرت ابراهیم و بت پرستان نیست اینجا که بخواهیم بت را بیاندازیم گردن آن بت بزرگ که بقیه بتها را خراب کرده است. ولی بی شباهت هم نیست. مخلوطی است از آن و ادعای فرعونیت. مسئله، همان مسئله ی موسی و فرعون است با بسیاری از پیچیدگیها و چرخشهای خود که یحتمل آنرا تا ابد غیر قابل حلش کند چرا که صد در صد مملو از شرک و کفر نیز باشد آنجایی که در مقابل اسلام قد علم می کند و با شرک و کفرهای دیگر ملل استکباری استعماری در می آمیزد.

البته بنده با اجازه ی بزرگترها و ولی فقیه و رهبری دیگر ادعای امام زمانی عجل الله فرجه الشریف را که ندارم و خیالات اینشتنی هم ندارم و همانطور که مشاهده می فرمایید نمی گویم هم که سیاست بد است و واردش نمی شوم. و بلکه خیلی هم امیدوار که حکومت ولی فقیه و رهبری و انقلاب جمهوری اسلامی ایران را تا به دست امام زمان عجل الله فرجه الشریف بسپاریم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما خامنه ای رهبر به لطف خود نگه دار.

و اما خوب، یک سختیهای زیادی هم دارد که دنیای اسلام را از هند و کشمیر گرفته تا چین و روسیه و اروپا و آفریقا و آمریکا و استرالیا تا شبه جزیره ی عربستان حفظ کنیم و حکومت جهانی امام زمان را برپا کنیم. و کمترین این سختیها همین تلاش برای حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی است. اگر نظریه های حمیدی مجیدی را باور ندارید، بنده نمی گویم که این دروغ است که دارم سرتان کلاه می گذارم با این حرفها. ولی در عین حال به آرشیو مقالات دانشگاه کرنل رفته و ببینید چقدر متخصصین ریاضی فیزیکی و از جمله ایرانی داریم که در مبحثهایی مثل نظریات زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و امثالهم دارند کار می کنند که بی ربط به مدل استاندارد ذرات فیزیک و نظریات ریسمان و امثالهم هم نیست. حرف این است ک می توانید نظریات حمیدی مجیدی را کلاً رها کرده و مستقیماً به این نظریات دیگر بپردازید. و همینطور حکمت متعالیه و فقاهت را هم داریم. و اینها با هم هماهنگی می خواهند. و یحتمل بتوان گفت که نمونه سیاسی آنرا در سطوح جهانی در مورد برجام دیدیم.

و اما مسئله جدی این هم هست که بنده حقیر با این همه حرفهای گنده گنده ای که دارم این را هم بگویم که خانواده خود را حتی نمی توانم بگویم که آقایان خانمها دنبال یهود و ترسا و مجوس اینقدر ندوید. حجاب خود را درست حفظ کنید. و الی غیر النهایه مشکل و مسئله داریم چرا که لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم. هر روز و هر لحظه سعی کنید یک چیز جدیدی راجع به قرآن کریم یاد بگیرید. اگر کسی به شما گفت سوره الواقعه را بخوانید یا هر شب بخوانید یا آیاتی از آنرا برای شما تفسیر یا تاویل کرد فکر نکنید او شما را گذاشته است سر کار. سوره الواقعه واقعاً آیات عظیمی دارد که به گفته استاد قرآن ما باید آیات قرآن مجید را با طمئنینه هم خواند و نه حول حولکی و از روی عجله انگار که کسی دنبالتان کرده باشد. الواقعه. و ما ادراک ما الواقعه. خیر. این نیست. بلکه می فرماید: اذا وقعت الواقعه. لیس لوقعتها کاذبه. سوره 56 الواقعه. همین قدر را ببینید به دلتان راه می یابد. دو آیه است. اذا وقعت الواقعه. لیس لوقعتها کاذبه. یا می فرماید: والفجر. و لیال عشر. و الشفع و الوتر. یا اصلا می فرماید الرحمن یس طه. و بلکه داریم بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. الرحمان الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و  ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم. غیر المغضوب علیهم و لا الضالین. و متوجه شوید که چه عظمتی دارد این سبع مثانی.

و لذا بنده حقیر کمترین خدمت شما مردم ایران عرض می کنم که تا حالا که کاندیداهای ریاست جمهوری مرا قانع نکرده اند که کدام بهترین است. و واقعاً هم معتقدم اگر مرا همه انتخاب کنند خیلی از همه بهتر هم خواهد شد با این اوضاع و احوالی که این آخوندهای خودمان برای ما درست کرده اند. لااقل بنده کتاب خوانی را سعی می کردم به کتاب فروشیها برگردانم و از آن حالت فانتزی ای که پیدا کرده که سالی یک بار نمایشگاه کتاب بگذارند در بیاورم. علم و فقاهت را به مملکت برمی گرداندم. دانشگاه را رونق می بخشیدم. چرخ صنعت را کاری می کردم که بهتر بچرخد. و حتی آمریکا را هم سر جای خودش می نشاندم و کاری می کردم که جمهوریت قلابی خود را کنار بگذارد و بلکه یک شاه ایرانی را بیاورد بگذارد سر کار طوری که همه ایرانیها هم براحتی بتوانند بروند آمریکا و بیایند و ایران هم عزت پیدا کند و اسراییل هم نابود شود برود پی کارش. و بلکه همه مستضعفین جهان بر استکبار جهانی پیروز شده و مسلمانان جهان همه و همه هر کدام بشوند یک خلیفة الله فی الارضین آنطور که در شان مسلمانان جهان است. و البته متوجه شدید که شوخی می کردم که شاهنشاهی شود آمریکا و بلکه کل فراعنه و شاهنشاهان جهان را شکست خواهیم داد و کل عالم مسلمان خواهد شد ان شاء الله به برکت الله و امام زمان عجل الله فرجه الشریف. و لذا بنده امیدوارم که کاندیداها بتوانند درست برنامه ی خود را ارائه دهند و در مناظرات باقی ماده مرا متقاعد کنند که به کی رای دهم. و الا مردم ایران به این بنده حقیر رای دهید. و ملت ایران پیروز است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک جایگاهی هست که مخصوص امام زمان است و آن جایگاه در دلها و قلوب مومنین جای دارد. حالا یحتمل بعضی اشکال بفرمایند که این عدل الهی است که صادق هدایت خودکشی کرد یا سید محمد علی جمالزاده نباید دارالمجانین را می نوشت. و اما این کدام عدل الهی است که استاد شهید مطهری نیز مظلوم واقع شد همانطور که شهید بهشتی نیز مظلوم است. و اما مظلومیت امام حسین علیه السلام است که همه ی دیگر مظلومیتها در آن حل می شوند و مجالی برای ظالمین استکباری نمی گذارد.

به هر حال، ایمان درجاتی دارد و وقتی ما به آن درجات عالی یاران نزدیک حضرت رسول صل الله علیه و آله و امیرالمومنین و ائمه اطهار می رسیم، ناچار آن الگویی را باید برگزینیم که خاص ارتباطات پنج تن است. یعنی

الله

محمد علی

فاطمه

حسن و حسین

و این ارتباطات دوباره تکرار می شوند تا می رسد به امام زمان علیه السلام و در وجود مبارک آن حضرت همه این ارتباطات معرفتی و حکیمانه الهی خلاصه می شوند. این چه شهادتهایی است که ناصرالدین شاه هم از علی اصغر علیه السلام می فرماید. و اما خوب، سید جمال الدین اسدآبادی نیز مظلوم واقع شد همانطور که یحتمل بتوان این سوال را هم عنوان کرد که آیا امام خمینی و بلکه اسلام ناب محمدی نیز مظلوم واقع نشده است؟ البته رای مردم اینجا است که در قلوب آنها برای همه و همه آشکار می شود. مثلاً بر فرض محال اگر همه به این حقیر رای می دادند که تو بیا و رئیس جمهور شو، این یک امری می شد نه فقط قلبی که وجهه ی مردمی پیدا می کرد. حالا بنده نباشم که مردم به این حقیر رای می دهند که صد در صد هم چنین است که رای نخواهند داد، و بلکه فرض بفرمایید که همه به کسی غیر از کاندیداهای ریاست جمهوری رای می دادند چرا که از اینها راضی نیستند. مثلاً می شود که همه و همه به امام خامنه ای رای می دادند هر چند که غیرمعمول است. و اما وضعیت اقتصادی و کاری و سیاسی منطقه ای و جهانی هم آنقدرها معمول نیستند.

اینجا یک بحثی هست که در ارتباطات بین پنج تن آل عبا کدام یک از آنها از همه قوی تر و بهتر است؟ البته ارتباط حضرت فاطمه سلام الله علیها با دیگران حتی به عنوان ام ابیها رابطه ای است بسیار خاص. و اما ارتباطات بین حضرت رسول و امیرالمومنین که عقد اخوت نیز با هم بسته اند چیز دیگری است.

البته بنده حقیر باید اذعان کنم که ما هی می گوییم که بدنبال حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی هستیم. و در عین حال در امور فقه استدلالی خیلی مانده است که به مسائل فقهی درست پی ببریم که نجاست و طهارت چه احکامی دارد حتی تا این حدود که اصلا چرا ما رختشورخانه های برقی الکتریکی عمومی چرا یحتمل خوب نیست داشته باشیم چرا که مثلاً یحتمل رطوبت نجاست از یک مصرف کننده ماشین رختشویی به دیگری می تواند سرایت کند. البته یحتمل بعضی ادعا کنند که این حرفهای دهاتیها و روستاییها دیگر کدام است آنجایی که ما در زمان انسان به کره ماه و فضا فرستادن را هم گذرانده ایم و بلکه در زمانهایی مثل ارتباطات و اطلاعات هستیم. و اما خوب، می شود گفت که ما دیگر احکام نجاست و طهارت هم نداریم و حالا دائم الوضوء هم بودی بودی و نبودی هم نبودی. یعنی می شود گفت که نجاستی همینطوری خود به خود پاک است حتی اگر یک ذره کوچکی هم باشد؟ یا کار عیب پیدا می کند؟ و به سلامتی فردی و اجتماعی جامعه نیز می تواند ایراد وارد کند. مثل این است که دلبخواهی نمی شود گفت که هر وقت کسی از او بول و غائط خارج شد هم باید غسل کند. خیلی هم بهتر است. تمیزتر هم می شود و برای سلامتی او هم بهتر است. دلبخواهی که نیست. حساب و کتابهایی دارند.

مسئله دیگر این است که فقه و فقاهت وقتی کامل می شود که شخص به درجه اجتهاد رسیده باشد و با مرجع تقلید خود نیز در تماس باشد و اینها همه در ولایت فقیه جمع می شوند. و لذا یک ارتباطات خیلی نزدیکی هست بین یاران ولی فقیه که ان اکرمکم عند الله اتقاکم. و در این رابطه با حضرت ولی فقیه، از جمله ما همان ارتباطات  الهی پنج تن آل عبا و بلکه همه ائمه و بخصوص امام زمان عجل الله فرجهم الشریف را نیز داریم. و بلکه اینجا ما روانشناسی و جامعه شناسی و حتی حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را هم اگر درست بدانیم و به اصول سلامتی خود و جامعه اشراق داشته باشیم هم خیلی بهتر است از اینکه فقط کسی برود نزد کفار و آنجا ادعاهای امام زمانی کند و بعد مورد بهره برداری آنها نیز واقع شود.

شما توجه بفرمایید که دعای رویت یهودی و ترسا و گبر برای خودشان هم خوب است که بلکه اسلام آورند و خود را نیز به جهنم نیاندازند:

عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : من رأى یهودیا أو نصرانیا أو مجوسیا فقال : الحَمْدُ لله الَّذِی فَضَّلَنِی عَلَیْکَ بِالاسْلامِ دِینا وَبِالقُرْآنِ کِتابا وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیّا وَبِعَلِیٍّ إماما، و َبِالمُؤْمِنینَ إخْوانا وَبِالکَعْبَةِ قِبْلَةً. لم یجمع الله بینه و بین الکفّار فی جهنم.

حالا نمی خواهد اسلام بیاورد و در کفر خودش مانده؟ و لذا داریم لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن باللله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم. کغر را می پسندد خودش می داند. و اما الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. خدای واقعی را می خواهی در اسلام است. جهاد فی سبیل الله و مدافعین حرم را می خواهی در اسلام است. علم را می خواهی در اسلام است. بقیة الله خیر لکم ان کنتم م ومنین. حکمت متعالیه و فقه و نظریه حمیدی مجیدی است.

با سلام،
جای تاسف است که همه نظرات این حقیر را پاک کرده اید. بنده حقیر کلی وقت صرف کردم برای اینکه مطالب شما را بخوانم. و برای حضرت عالی به عنوان یک استاد فیزیک ارزش زیادی قائل بودم و کلی نقطه نظرات شما را قبول داشتم. ولی این را هم یحتمل قبول می فرمایید که اگر هر چند وقت یکبار همه و همه نظرات را قرار باشد پاک کنیم، باید قبول هم کرد که مطالب خواهی نخواهی تبدیل شوند به خزعبلات انتزاعی. البته بنده حقیر قبلاً قبول دارم که هر آنچه نوشته بودم پشیزی یحتمل نیارزد چه رسد به اینکه خزعبلات انتزاعی. این است که لااقل در مورد این بنده حقیر کار خوبی هم کردید که نظراتم را حذفش کردید. ولی بنده که دیگر مطالب شما را نخواهم خواند چرا که یک جورهایی دارد گویی تکراری هم می شود هر چند که یحتمل یک حساب کتابهایی هم در کار است که کالج کدام است و دانشگاه و پژوهشگاه و رصدخانه و شتاب دهنده و برخوردکننده و آشکارکننده کدام؟ و اخلاق را داشت یادم می رفت. همه چیز که فی البداهه نویسی نیست که هر چه به ذهن این حقیر رسید به روی کاغذ بیاروم. مردم خواهند گفت که این دیگر چه خزعبلاتی است؟ و مردم هم نخوانند بالاخره خدا که می داند خزعبلات کدام است و غیر خزعبلات کدام؟


البته هیچ استبعادی ندارد که همه نظرات هر کسی یک مرتبه به دلایلی پاک شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

دید مجنون را یکی صحرا نورد، در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم، می زند حرفی به دست خود رقم

گفت ای مفتون شیدا چیست این، می نویسی نامه سوی کیست این

هر چه خواهی در سوادش رنج برد، تیغ صرصر خواهدش حالی سترد

کی به لوح ریگ باقی ماندش، تا کسی دیگر پس از تو خواندش

گفت شرح حسن لیلی می دهم، خاطر خود را تسلی می دهم

می نویسم نامش اول وز قفا، می نگارم نامه عشق و وفا

نیست جز نامی ازو در دست من، زان بلندی یافت قدر پست من

ناچشیده جرعه ای از جام او، عشقبازی می کنم با نام او


لیلی و مجنون، جامی




عشقبازی‌ کار هر شیّاد نیست/ ‌ این‌ شکارِ دام‌ هر صیّاد نیست‌

عشق‌ از معشوقه‌ اوّل‌ سر زند/تا به‌ عاشق‌ جلوۀ دیگر کند

تا به‌ حدّی‌ بگذرد هستی‌ ازو / سر زند صد شورش‌ و مستی‌ ازو

طالب‌ این‌ مُدّعَی‌ خواهی‌ اگر / بر حسین‌ و کربلایش‌ کن‌ نظر

روز عاشورا شه‌ دنیای‌ عشق / ‌ کرد رو به‌ جانب‌ سلطان‌ عشق‌

بارالها این‌ سرم‌ این‌ پیکرم‌/ این‌ علمدار رشید این‌ أکبرم‌

این‌ سُکینه‌ این‌ رقیّه‌ این‌ رباب / ‌ این‌ تنِ عریان‌ میان‌ آفتاب‌

این‌ من‌ و این‌ ذکر یا رب‌ یا ربم/ ‌ این‌ من‌ و این‌ ناله‌های‌ زینبم‌

پس‌ خطاب‌ آمد زحقّ کای‌شاه‌عشق / ‌ ای‌ حسین‌ ای‌ یکّه‌تاز راه‌ عشق‌

گر تو بر ما عاشقی‌ ای‌ محترم‌/پرده‌ برچین‌ من‌ ز تو عاشق‌ترم‌

هرچه‌ از دست‌ داده‌ای‌ در راه‌ ما/مرحبا صد مرحبا خود هم‌ بیا

خود بیا که‌ می‌کشم‌ من‌ ناز تو/ عرش‌ و فرشم‌ جمله‌ پا انداز تو

خود بیا که‌ من‌ خریدار توام/‌ مشتری‌ بر جنس‌ بازار توام‌

لیک‌ خود تنها میا در بزم‌ یار/خود بیا و اصغرت‌ را هم‌ بیار

خوش‌ بود در بزم‌ یاران‌ بلبلی/‌ خاصه‌ در منقار او باشد گلی‌

خود تو بلبل‌، گل‌ علیّ أصغرت/‌ زودتر بشتاب‌ سوی‌ داورت

شعری از ناصر الدین شاه قاجار / منبع : الله شناسی، علامه حسینی تهرانی، ج اول، ص127

از سایت رضا کریمی، تفکر توحیدی

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلا ما تذکرون


... گفتند: " چرا اینجوری؟ این جا چه جور جبهه ای است؟!" گفتم: مگر نمی خواستید اوج معنویت و عرفان را ببینید؟! خوب، برای رسیدن به اوج معنویت باید لباسها را کند."

طلبه ها حرفی نزدند. لباسهایشان را هم نکندند و افتادند پشت سر من میان گل و لجن. خمپاره هم طبق معمول به فاصله هر دقیقه چپ و راستمان فرود می آمد و با هر سوتی، همه کف کانال می خوابیدند. و وقتی بلند می شدند، قیافه ها دیدنی بود. وسط راه، طلبه ای که پشت سر من بود، با کف دست از پشت به گرده ام زد. طوری که افتادم.

پرسیدم: "جی شده؟!"

گفت: "تا کجا ما را می بری؟!"

گفتم: "تا اوج عرفان."

فهمید که هر چه جلوتر برویم، کار سختتر می شود. ایستاد و گفت: "باید استخاره کنیم که ادامه بدهیم یا نه."

گفتم: "حاج آقا آن بچه ها که جلو رفته اند، هیچکدام استخاره نکرده اند."

جواب نداد و برگشت، بقیه هم برگشتند. هر چه داد و فریاد کردم که "بابا کمتر از 500 متر به نقطه اوج عرفان باقی مانده، نیامدند و از همانجا راهشان را کج کردند."


از کتاب آب هرگز نمی میرد، خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی، نگارنده حمید حسام، ص 253.


راستش را بخواهید این را نمی نوشتم چون ممکن است مزه داستان را برای بعضیها که کتاب را نخوانده اند بزداید گذشته از اینکه سردار جانباز معلوم است که از مریدان روحانیت نیز هست، الا اینکه نمی دانم چه شد که یک فصل به جلو پریدم و این فصل کتاب را که مجنون؛ جنگ آب و آتش است را یک بخشش را خواندم. و این قسمت بالا در بخش بعدی اش بود! طرف می خواسته طلبه ها را خلع لباس کند؟

بعضی یحتمل اشکال کنند که یک مسئله ای داریم اینجا در رابطه با خلیفة اللهی که کالیفرنیا و اراک و جزیره مجنون ندارد. خلیفة الله، خلیفة الله است. و اما خوب، مثل قله قاف است که حالا بعضی تا آنجا می آیند که بفهمند سیمرغ کدام است و سی مرغ کدام؟ بعضی دیگر یحتمل این اشکال را می کنند که این خلاف حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی است. یعنی اگر در جزیره مجنون هم که باشیم، کسی حق ندارد کس دیگری را دیوانه کند هر چند که مسئله مسئله قتال است. بعضی دیگر هنوز این ایراد را یحتمل کنند که هر چقدر هم که ما از خواص خلیفة اللهی باشیم که تا قلب قتال هم پیش رویم و بلکه به رسول و ائمه اطهار نزدیک شده باشید، جایز نیستید امر خلیفة اللهی را زیر پا گذاشته و خود بفرمایید که ما که وسط قتال گیر کرده ایم و لذا چون هر کی هر کی است ما خودمان از همه و همه هم خلیفة الله تریم. نخیر، این دفعه اگر خواستی به محراب نزدیک شوی و خیلی دلت خواست که آرتیست بازی هم در بیاوری، بیا تا بهت بگویم که محراب مسجد و مصلا و امام زاده مال پدرت است یا مال پدرم! مسئله همان است که می فرماید:


اللّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَأَبْدأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ العن الثَّانِی وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ، اللّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خامِساً وَالعَنْ عُبَیْدَ الله بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ أَبِی سُفْیانَ وَآلَ زِیادٍ وَآلَ مَرْوانَ إلى یَوْمِ القِیامَةِ


انتزاعی هم وجود ندارد آنجایی که  دارد می شمارد اولاً ثم العن الثانی و الثالث و الرابع. ردخور ندارد. بی خودی نیست که می فرمایند وقتی امام حسین در کربلا وقتی در محرابش ایستاد به نماز چطور دیگران از او حفاظت می کردند. چی فکر کرده ای؟ همینطوری الکی است که صف اول نماز ثوابش بیشتر هم هست؟ همین؟ دیر آمده ای زود هم می خواهی بروی؟ صف اول تمرین است که به امام جماعت نزدیکتر شوی. و تمرین کنی که به خدا نزدیکتر شوی. و در نهایت مدافع حرم شوی. البته بنده خود طلبه ای بیش نیستم تازه آن هم اگر باشم که خیلی اوقات تازه دعای کمیل را هم یادم می رود بخوانم حالا می خواهد کالیفرنیا باشم یا تهران هر چند که قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی. خوب، می دانید خیلی اوقات مسائل بیش از حد بنظر برسد که دارد پیچیده می شود. در این مواقع گاهی خوب است که به دعا رو آورد و گاهی هم یحتمل مقالات پیچیدگیهای محاسباتی الهی لازم است و از جمله استخاره هم یحتمل خوب باشد. و اما گاهی اوقات هم مقالات کلیکی یحتمل بد نباشد:

https://arxiv.org/pdf/1705.03284.pdf

یحتمل بتوان این مقاله را از لحاظات P<>NP مقایسه اش کرد با اینکه قضیه آخر فرما و اعداد گودلی و قضیه ناتمامی گودل یا نقض آن از چه قرار است؟ و به نتایج خیلی خوبی هم رسید. جادوگری که نیست که بگویی باران می بارد و باران هم ببارد. مسائل اثبات منطقی می خواهند در حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی. البته بنده دیشب متوجه شدم وقتی فشنگ خودنویسم را بالاخره توانستم عملیاتی کنم بعد از مدتها که باهاش کار نکرده بودم که یحتمل این طبیعی است که کسی یادش برود برای اینکه بهتر بتواند در این جور موارد با خودنویسش کار کند، مسئله چیست که جوهر خیلی نمی آید یا اصلا بد جوری گیر کرده است و باید چه کرد که مسئله حل شود؟ این دیگر Congested clique می خواهد؟ قلم را کنار گذاشته ای و کیبورد داری. حالا که می خواهی دوباره قلم داشته باشی، باید گیر قضیه را یک جوری حل کنی. حالا یا از راه سختش وارد می شوی یا یادت رفته است راه آسانش هم کدام است و نمی توانی هر کاری کنی راه آسانش کدام است. دیگر congested clique و اینها ندارد. مسئله پیچیده ای نیست. خودنویس گران قیمت و ارزان قیمت ندارد البته مردم هم یک خودنویس می بینند که توی جیبت هست و  فکر می کند که حالا چه خبر است؟ و از همه این دردسرهای کوچگ و بزرگ که خبر ندارند... و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


آبروی ما هم حالا رفت که جایزه نوبل را بنده نمی دانم چرا همیشه بجای اینکه بنویسم Nobel چیز دیگری می نویسم از قبیل Noble. بنده نمی دانم چرا یکی مثل همان آرش هیچ وقت پیدا نمی شود که به این حقیر اینها را تذکر دهد؟ یحتمل بنده حقیر خودم خیلی نفس خودم را محاسبه می کنم و اجازه نمی دهم دیگران به نفسم بپردازند و لذا می بینیم که داریم من عرف نفسه عرفه ربه است که می توان به نوعی منطقی از صغری کبریهایش و نقض عکس و  امثالهم از آیه زیر نتیجه گرفت:


وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾ سوره مبارکه الحشر


البته ما آیه اول سوره النساء را هم داریم که می فرماید:


یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ﴿۱﴾

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


به شان کارول نوشتم که یک جوابی برای اینکه نظر مرا در مودراسیون قرار داده ای به فارسی برایت گذاشتم ولی آنرا خیلی تخت و صاف و پوست کنده همان آن رد کرد. گفتم نکند فارسی را قبول نمی کند؟ و اینکه .... خلاصه همه را خودش رد کرده است. و لذا این نظر را برایش گذاشتم. یحتمل این را هم رد می کند:


At least do allow the comment that a beautiful mind like John Nash is an awful thing to waste! It wasn’t wasted, was it? He at least got a Noble prize too.


موضوع این است که حالا دین را قبول نداری؟ خیلی خوب. خدا را هم قبول نداری؟ خیلی خوب. لااقل آزاده باش. یعنی اینکه آیا شما می توانید بفرمایید که حالا هیچ کس نیست که با یمنی ها فوتبال بازی کند و لذا می فرستیمشان بروند با اسراییلیها فوتبال کنند چرا که به زبان آمده اند که چقدر چقدر از هواپیماهای سعودی سر نگون شده است. جزعبلات انتزاعی و اسراییلیات که نمی خواهیم سر همبندی کنیم و اما خوب می دانیم هم که از بنی اسراییل نیز دانشمندانی داریم مثل اینشتن که از هر مسلمانی هم بعضی فتوا می دهند که مسلمانتر است. و حالا راست و دروغش را کاری نداریم. بالاخره فیزیکدانی هست که همه و همه الگویش می دانند. و تازه هزار جور حرف هم در می آورند که کجا دکتر پورفسور حسابی با اینشتن عکس داشته است و کجا ملاقات کرده اند و ... لا اله الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿1﴾ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿2﴾



الثامن والعشرون : عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : من رأى یهودیا أو نصرانیا أو مجوسیا فقال : الحَمْدُ لله الَّذِی فَضَّلَنِی عَلَیْکَ بِالاسْلامِ دِینا وَبِالقُرْآنِ کِتابا وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیّا وَبِعَلِیٍّ إماما، و َبِالمُؤْمِنینَ إخْوانا وَبِالکَعْبَةِ قِبْلَةً. لم یجمع الله بینه و بین الکفّار فی جهنم.

أقول : یستفاد من آیات وأحادیث کثیرة أنّ المسلم علیه أن یجتنب عن مودّة الکفار ، والتحابب والمیل إلیهم ، والتشبّه بهم وسلوک طریقهم. قال الله تعالى : (قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إنَّا بُرَأؤُاْ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله وَبَداً بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً)[٢].

وروى الصدوق عن الصادق علیه‌السلام قال : أوحى الله إلى نبی من الأنبیاء ، قل للمؤمنین : لا تلبسوا لباس أعدائی ولا تطعموا مطاعم أعدائی ولا تسلکوا مسالک أعدائی فتکونوا أعدائی کما هم أعدائی [٣]. ولذلک نرى المنع فی کثیر من الأحادیث عن أعمال خاصّة اجتنابا عن التشبّه بالکفار. کما روی عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : حُفّوا الشوارب واعفوا اللحى ولا تتشبهوا بالمجوس والیهود [٤].

وقال أیضا : إنّ المجوس جزّوا لحاهم ووفّروا شواربهم وإنّا نحن نجزّ الشوارب ونعفی اللحى [٥] ، ولمّا بلغ دعوة النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله الملوک ، کتب کسرى إلى عامل الیمن بأذان أن یبعث النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله إلیه فبعث کاتبه بانویه ورجلاً آخر یقال له خرخسک إلیه صلى‌الله‌علیه‌وآله ، وکانا قد دخلا على رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله وقد حلقا لحاهما وأعفیا شواربهما ، فکره النظر إلیهما وقال ویلکما من أمرکما بهذا ، قالا أمرنا بهذا ربنا ـ یعنیان کسرى ـ فقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله : لکن ربی أمرنی باعفاء لحیتی وقصّ شاربی [٦].

واعلم أن الله تعالى قال فی سورة هود : (وَلا تَرْکَنُوا إِلى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ وَمَالَکُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ أَوَْلیاَء ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ) [٧] ، وکلمة الرکون فسرها المفسرون بالمیل القلیل فإذا کان هذا مقتضى المیل الخفیف فکیف الشدید منه ، وقال بعضهم : إنّ الرّکون إلیهم هو الدخول معهم فی ظلمهم ، واظهار الرضا بفعلهم ، وإبداء الموالاة لهم. وروی عن أهل البیت علیهم‌السلام : إنّ الرکون هو مودتهم ونصحهم وإطاعتهم [٨].

http://lib.eshia.ir/10505/1/866



حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.


وقتی افتاد فتنه‌ای در شام، هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند، به وزیری پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل، به گدایی به روستا رفتند



در الغدیر علامه امینی حدیثی آمده است در جلد 10، ص 99 به بعد که بیست هفتم از گزافه گویی در برتری خلفا است. اصل حدیث بنده نمی دانم چرا در الغدیر زیر جا اففتاده است:

http://lib.eshia.ir/15083/10/99

و فقط به رجال سندی و ... می پردازد.

در ترجمه جلال الدین فارسی که بنده حقیر دارم، در جلد 19 ص 159 چنین آمده است:


27. بخاری روایتی ثبت کرده است از اسحاق بن ابراهیم از عمرو بن حارث زبیدی از ابن سالم از زبیدی می گوید: حمید بن عبدالله از عبدالرحمن بن ابی عوف از ابن عبدربه از عاصم بن حمید نقل کرده که ابوذر می گفت: "در یکی از بوستانهای مدینه در پی پیامبر ص می گشتم تا او را زیر درخت خرمایی نشسته یافتم. به من سلام کرد و پرسید: چرا آمدی؟ گفتم: به خدمت پیامبر ص آمدم. به او دستور داد بنشیند، و فرمود: مردی صالح نزدمان خواهد آمد. آنگاه ابوبکر سلام کرد. سپس فرمود: باید مردی صالح بیاید، بناگاه عمر سلام کرد. و فرمود: باید مردی صالح در رسد، بنا گاه  عثمان بن عفان فرارسید، سپس علی آمد و سلام کرد و او جوابش را مثل آنها داد. همراه پیامبر ص ریگ هایی بود که در دستش تسبیح گفتند و آنگاه آنها را به ابوبکر داد تا در دست وی تسبیح گفتند، سپس در دست عمر تسبیح گفتند و بعد در دست عثمان تسبیح گفتند"^2

2. تهذیب التهذیب 48/6.



اول بنده این را عرض کنم که اگر کسی خزعبلات انتزاعی و قاطیقوریا و جبر همولوژیک را باور ندارد می تواند در گوگل abstract nonsense را جستجو کند که ترجمه ی همان خزعبلات انتزاعی است. و اما مسئله این است که همین مسئله را ما وقتی وارد اخلاقیات می شویم هم داریم گذشته از اینکه اگر دانشمندان اخلاقیون و دانشمندان علوم طبیعی بخواهند سر یک مسئله ای بحث کنند که آیا آن مسئله اخلاقی است یا خیر، یحتمل تا روز قیامت در آن مسئله گیر کنند. و اما بعضی انتزاعات است که مربوط می شود به یک سری مسائلی که دقیقاً از حمید سرچشمه می گیرد چرا که حمید یعنی شاسیته ی ستایش و عبدالحمید هم که می دانیم یک چیزی است که مومنینی که اهل مسجدند و الی ما شاء الله سوره حمد می خوانند اگر مثل ماهی که در آب شنا می کند و آب را از آنها بگیرند چه می شود؟ و اما مسئله انتزاعات گاهی اوقات می تواند خیلی هم جدی شود و در عین اینکه مجرد و انتزاعی است خیلی هم صاف و پوست کنده است که مسائل را دارد بیان می کند و دیگر از این راحتتر نمی شود آنها را گفت و از جمله است در زیارت عاشور آنجا که می فرماید:


اللّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَأَبْدأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ العن الثَّانِی وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ ، اللّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خامِساً وَالعَنْ عُبَیْدَ الله بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ أَبِی سُفْیانَ وَآلَ زِیادٍ وَآلَ مَرْوانَ إلى یَوْمِ القِیامَةِ


خوب، حالا بنده در عالم لیلی و مجنونی خود بروم به یک آخوندی عرض کنم که ای داعشی، تو را باید خلع لباست کنند چرا که می فرمایید دعای رویت یهودی و ترسا و گبر مجوسی را نخوانم و حال آنکه اینها از طریق ماهواره و اینترنت و موبایل می آیند همه جا در خانه های همه مومنین و مومنات و بچه های ما و همه و همه را از راه به در می کنند که مسلمانان و جمهوری اسلامی است که دارد حق ما را ضایع می کند و بلا سر همه می آورد و مردم می پرند جلوی مترو و خودکشی می کنند و شما همه و همه اینها را استناد می کنید به عدل  الهی و همان دلیلی را می آورید که صادق هدایت هم نباید خودکشی می کرد. و تو می فرمایی که نماینده ولی فقیه هم هستی؟ لعنت بر تو ای ظالم.


التفات می فرمایید؟ هر چیزی یک حسابی دارد. دفاع از دکتر پورفسور حسابی یک حسابی دارد و دفاع از آقا شیخ عباس قمی یک حسابی دارد و دفاع از ولی فقیه یک حسابی دارد و با همه آخوندها درافتادن حسابی دیگر دارد. و اما جاسوس داعشیها شدن هم حساب خود را دارد که آنگاه باید مواظب باشی که اگر آن تروریستی که از النصره بود و جاسوسی او را هم کرده  بودی آمد و گفت که این بابا اصلا جاسوس بشار اسد است و آنگاه همه و همه ریختند سرت و به قصد کشت تو را زدند، آنوقت نگویی که چرا جزای جاسوسی مرگ است ها؟ نرفته به شام و سوریه یک وقت دیدی همینجاها حسابت را پاک کردند رفتی پی کارت چرا که نمی باید اطلبوا العلم من المهد الی الحد را ز گهواره تا گور دانش بجوی حکیم ابوالقاسم فردوسی ترجمه می کردی. و نیشابور هم که می دانید شاعر چقدر دارد؟ و اما حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را دریافتن است که ما بدنبالش هستیم با حفظ حرمت ولی فقیه و بلکه نماینده های ولی فقیه و دیگر علما و فقها و اهل علم و دانش و ریاضی فیزیک خودمان و همه و همه جهان. و با جزعبلات انتزاعی و مجرد و قاطیقوریاهای هر مراتبی و جبرهای همولوژیکی خیلی هم کار داریم. هر چند که حالا خیلی هم کاری نداریم که در مسجد است که به نماز می ایستیم یا امامزاده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


داشتم سایت پورفسور شان کارول را می دیدم. متوجه شدم که ایشان فیلمهایی هم دارند در مورد مسائلی از قبیل ذره هیگز در ال اچ سی و سوراخهای کرم و ... گاهی اوقات اینطور بنظر می رسد که شما شده اید یک تاریک دنیایی که در عین حال می خواهید به دنیا برسید و بلکه بیشتر تاریک دنیا می شوید همچون مصداق آن آیه ی سوره نور قرآن کریم. حتی گاهی اوقات می خواهید آیات خدا را به رشته ی تحریر درآورید و قلم بدست بگیرید و بنویسید. و هر چه بیشتر می نویسید، انگار کمتر می توانید آن آیات را بازگو کنید. بچه تر که بودیم می گفتند که به شاگردی گفتند که راجع به باران بنویس. و او از اول صفحه تا آخر صفحه نوشته بود باران می بارد، باران می بارد، باران، باران می بارد، باران می بارد.... اتفاقاً همینطوری که داشته انشائش را می نوشته، داشته باران هم می باریده است!

و اما مسائل خیلی انتزاعی مجردی هستند که علی الظاهر ربطی به دنیای مادی ندارند ولی در عین حال خیلی هم می توانند ربط پیدا کنند. مثل ماشین رخت شویی ساختن نیستند که انسان سریع ثمره آنها را ببیند و هی سعی کند کارش را بهتر و بهتر کند. و اما این ظاهر قضایا است. یک مسائل دیگری هستند که آن قضایا را وقتی داشتیم، این مسائل هم حل می شوند. و اینجا است که قضایا و مسائل اخروی بصورت اصولی و فقهی بکار می آیند. البته شما نمی خواهید اسم نظریه ای را در جبر همولوژیک همان خزعبلات انتزاعی بگذارید مگر اینکه نظریه خزعبلات انزاعی در این نوع از جبر برای کسانی که در آن خبره شده اند بشود مثل فوت. و از همه اینها باید بگذرد تا برسد به مسئله هندسی و قاطیقوریایی و نسبیت خاص و عام و ریاضی فیزیک و امثالهم ....

و اما اگر همه اینها را انجام دهید ولی یک ماشین رختشویی درست و حسابی هم نتوانید درست کنید، آنوقت خودتان مجبور می شوید که یک تشت گرفته و لباسها را در آن ریخته و شروع کنید به رختشویی. یا باید بروید ماشین رختشویی را بخرید یا تهیه کنید یا به رختشورخانه های عمومی بروید که بنده مانده ام چرا ما در دهات خودمان تا حالا به فکر رختشورخانه های عمومی نیافتاده ایم. یا بالاخره یک چیزهایی در این حدود. حالا ما اگر بخواهیم مترو هم بسازیم، آن هم فوت و فنهای خود را دارد. و موتور ماشین رختشویی و ماشین اتومبیل هم نباشد و بلکه موتور هواپیما باشد، و لذا اینها هم باز فوت و فنهای خودش را دارد. و حالا یحتمل کسی ادعایش شود که ما اینجا دیگر آن مسائل انتزاعی و مجرد را که دیگر نداریم و دنبال یک چیزهای خاصی هستیم که وقتی خط تولید آنها را یافتیم آنگاه می توانیم دستورالعمل ساخت آنها را خیلی دقیق بین افراد مختلف تقسیم کنیم تا اینکه کار را تمام کنیم و یک خط تولید خوب و پاکیزه و باقاعده و عقلایی را تحویل دهیم. البته اینجا نیز وقتی داریم به دستورالعملهای مختلف برای خط تولید می پردازیم، باز باید یک حوصله ای کرد و نشست و مانوئال کارکردها و حتی طرز ساختهای هر قطعه ای را لحاظ کرد تا بالاخره به نتیجه برسیم. ولی اگر خود آن چیزی را که داریم برایش تلاش می کنیم که تولید کنیم را به عنوان هدف نهایی کنار گذاشته و فقط به دستورالعملهای مختلف برای عرضه ی قطعات تولید بپردازیم، کار درست از آب در نمی آید. یعنی هیچ وقت نخواهیم فهمید که این همه دستور العمل برای چیست؟

حالا بعد از این همه حرفها، بنده حقیر حرفم این است که مدل استاندارد ذرات فیزیک و مسائل نظری و ریاضی-فیزیکی آنها هم از همین نوع است. مثلاً شما ممکن است از لحاظ برخوردکننده ها و شتاب دهنده ها و آشکارکننده ها و بسیاری دیگر از آزمایشگاه های بزرگ و کوچک فیزیکی و شیمیایی و بیوشیمی و ژنتیک و امثالهم ... بنده یک چیزی را در مورد مسائل انتزاعی عرض کنم که یحتمل کسی که نظریه پرداز چنین مسائلی است یحتمل خودش هم متوجه نباشد که دارد راجع به چه چیزی است که دارد بحث می کند ولی دیگران پی به مسئله ببرند. فرض بفرمایید که ما دنبال ذره ای جدید هستیم که فکر می کنیم باید یک سری خصوصیات خاصی را داشته باشد و اگر در یک طیف خاصی واقع می شود که بین دو ذره دیگر واقع است و خصوصیاتی بینابین دارند، این ذرات نیز باید خصوصیاتی مشابه را داشته باشند که بینابین آنها است. و لذا، ما به این ذرات یحتمل بتوانیم از لحاظ فیزیک نیوتنی هم پی ببریم ولی یحتمل بتوانیم از لحاظات میدانهای کوانتمی نیز پی ببریم. مثلاً ما نظریه نسبیت خاص را داریم که به الکترومغناطیسم می تواند بپردازد و نظریه نسبیت عام را داریم که می تواند هم به الکترومغناطیسم بپردازد و هم به گرانش. و اما همه اینها را می فرمایند که هم می توان با نیروهای ضعیف و هم با نیروهای قوی جفت و جور کرد. و اما ما همینطور الکترودینامیک کوانتمی نیز داریم.

بنده چند وقت پیشها که به عیادت جانبازان رفته بودیم، بحث خیلی کوتاهی پیش آمد که روز و شبها به چه معنا است؟ و مثلاً ولتاژ برق تناوبی AC چطور است و برق DC چطور؟ بنده فکر کنم بسته به اینکه نوع سیگنالهایی که فرستاده می شوند از چه نوع است، بتوان ذرات را به انسانها نسبت داد که در طول شبانه روز بطور تناوبی می خوابند و بیدار می شوند. و لذا هم خاصیت موجی دارند و هم خاصیت ذره ای! یحتمل بعضی ایراد کنند که ما نمی خواهیم به تعداد افرادی که روی کره زمین موجودند به ذرات گوناگون اسم دهیم و از بدو عالم تا روز قیامت همه این ذرات را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم. و مثلاً ببینیم که این بنده خداها چقدر می خوابند و چقدر بیدارند و چقدر مثلاً رخت می شویند و .... و اما یحتمل بعضی اوقات هم بوده است که کسی موتور اتومبیل و هواپیما هم نمی ساخته است و لذا حالا هم آنهایی که می سازند در بعضی مواقع اسمشان سر زبانها می افتد که این کمپانی مثلاً می تواند موتور جت هم بسازد.

و اما بعضی دیگر نیز اشکال کنند که آن ذره ای که همه این ذرات عالم را از دنیوی و اخروی، خدایی می کند و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا، کدام است؟ مثل این می ماند که ما بیاییم مسابقات فوتبال بگذاریم که همه بازی کنند، و بعد یکی هم بیاید ایراد کند که آقایان خانمها چرا ما مثلاً تیمهای یمنی را بازی نمی دهیم؟ آنها هستند که بازی بلد نیستند یا ماییم که بلد نیستیم با آنها درست بازی کنیم. یا مثلاً ما تنیس یا ژیمناستیک چرا بازی نمی کنیم؟ آیا تغذیه مان است که غلط است؟ آیا ما سوء تغذیه داریم که نمی توانیم به آن درجه از انرژی ای که برای این بازیها لازم است برسیم؟ آیا ما مربیهای خوبی نداریم؟ آیا ما باید بیشتر برویم شنا کنیم؟ یا اینکه مثلاً ما داریم نمک هم روی رخمهای خودمان و دیگران هم می پاشیم که چرا این چرا آن. و حال آنکه مثلاً دیگر آن وقتی که لازم بود خیلی ورزشکاری کنیم هم دیگر گذشته است و حالا باید بیشتر مثلاً نرمشهای صبحگاهی کنیم. یعنی ضرب المثلی است که می فرماید جوانی کجایی که یادت بخیر! و در جواب می فرماید که یحتمل جوانی ات هم خیلی مثل پیری ات دنبال ورزش نرفته ای که اینقدر فشلی.

و لذا ما می خواهیم ببینیم که آیا مدل استاندارد ذرات فیزیک می تواند همه ذرات را آنطور که باید و شاید تعریف و نمایان کند؟ آیا می توانیم به ماورای ذرات زمینی عروج کرده و ذرات آسمانی عروجیان را نیز مورد بررسی قرار دهیم؟ و همه اینها را که داریم می گوییم، اصلا چه ربطی به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی دارند؟ مثل اینکه باز رفتیم سر خانه اول؟!!! خدا کند شان کارول یک وقت سراغ اینها نیاید و بخواهد از حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز سر در بیاورد. و بلکه به ال اچ سی و امثالهم کاربردی کند و جزعبلات انتزاعی و مجرد ما را برایش یک خط تولیدی درست کند. بنده فکر می کردم که این اسرائیلیاتی را که می فرمایند بعضی جاها یافت می شود مربوط به قوم بنی اسرائیل است. در صورتی که یحتمل در ریاضی فیزیک نیز ما اینها را داشته باشیم. و اما هر جزعبلات انتزاعی مجردی را هم نمی توان جبر همولوژیک نامید هر چند که یحتمل بعضی هر چیزی را به آنها بدهید قاطیقوریایی اش برای شما می کنند.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


دو نظر انگلیسی را برای بلاگ شان کارول در رابطه با مارش برای علم گذاشتم. در این پست او نظرات خوبی راچع به تغییرات آب و هوایی نیز آمده است که خواندنی است. البته او نظر آخر مرا در moderation گذاشته است. یحتمل بعداً جواب دیگری بدهم یا جوابی اینجا بدهم و بلکه آنجا بگویم که اینجا جوابی داده ام!

Dear Sean,

How do you do? Last time I commented on a post of yours on not settling for less than the heavens (and the heavenly bodies) some time ago, you did not have the confirmation gadget set up! And everyone commented as they liked. If it wasn’t for Weinberg-Salam, the standard model of physics, string-M-F-… theories, noncommutative geometry, the Higgs particle and all that jazz I would not have insisted on your confirmation of my comment. If you don’t confirm it, we might even very well have to get into the same fronts against ISIS and DAESH for Christ’s sake! And you know that I alone am a great Rambo at that although I prefer the Rocky series. Nokidding!

Best Wishes,
Sayyed Hamid Banihashemi

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


السابع عشر : حجاب الصادق علیه‌السلام یا مَنْ إذا اسْتَعَذْتُ بِهِ أَعاذَنی وَإذا اسْتَجَرْتُ بِهِ عِنْدَ الشَّدائِدِ أَجارَنی وَإذا اسْتَغَثْتُ بِهِ عِنْدَ النَّوائِبِ أَغاثَنی وَإذا اسْتَنْصَرْتُ بِهِ عَلى عَدُوِّی نَصَرَنی وَأَعانَنی ، إلَیْکَ المَفْزَعُ وَأَنْتَ الثِّقَةُ فَاقْمَعْ عَنِّی مَنْ أَرادَنی وَاغْلِبْ لی مَنْ کادَنی. یا مَنْ قالَ (إنْ یَنْصُرْکُمْ الله فَلا غالِبَ لَکُمْ) یا مَنْ نَجَّا نُوحا مِنَ القَوْمِ الظَّالِمینَ یا مَنْ نَجَّا لُوطا مِنَ القَوْمِ الفاسِقینَ یا مَنْ نَجَّا هُوداً مِنَ القَوْمِ العادینَ یا مَنْ نَجَّا مُحَمَّداً صلى‌الله‌علیه‌وآله مِنَ القَوْمِ الکافِرینَ ؛ نَجِّنی مِنْ أَعْدائی وَأَعْدائِکَ بِأَسْمائِکَ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ لاسَبیلَ لَهُمْ عَلى مَنْ تَعَوَّذَ بِالقُرْآنِ وَاسْتَجارَکَ بِالرَّحیمِ الرَّحْمنِ ، (الرَّحْمنُ عَلى العَرْشِ اسْتَوى)، (إنَّ بَطْشِ رَبِّکَ لَشَدیدٌ إنَّهُ هُوَ یُبْدیُ وَیُعیدُ وَهُوَ الغَفُورُ الوَدُوَدُ ذُو العَرْشِ الَمجیدِ فَعّالٌ لِما یُریدُ)، (فِإنْ تَوَلُوا فَقُلْ حَسْبیَ الله لا إلهَ إِلاّ هَوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ)



اصل تعلیم و تعلم به این نیست که از شاگرد یک کبوتر جلدی بسازیم که در تحت دستور صاحبش است. شما همین دعای عظیم کمیل ابن زیاد نخعی را در نظر آورید. می فرمایند که این دعا، دعای حضرت خضر است. در صورتی که شما از کجای دعا متوجه این مسئله می شوید؟ دعا مملو از بندگی است. می فرماید قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی عزیمة جوانحی. امیرالمومنین علیه السلام به او این دعا را آموخته است. و اما خود دعا سرتاسر درس بندگی خدا است در حینی که دارد با خدا راز و نیاز می کند. خوب این چه تعلیم و تعلمی است که بشر می تواند برسد به جایی که با خدای خود اینگونه دعا کند؟

اما بنده ای که به اینجا رسید، همینجا توقف نمی کند. مسئله شهادت در راه خدا همینجا است که توقف و بن بستی در کار نیست. آنقدر می رود تا می رسد به جایی که برای خدا شهادت می دهد و خدا نیز برای او شهادت می دهد و در وجود او محو می شود و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

رابطه با خدا حکیم متعالی از راه بندگی است و ولایت و فقاهت و لذا ولایت فقیه نیز همین را می آموزد. مسئله این است که رابطه نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام است که در دسترس ما نیست و بلکه پنج تن حدیث کساء و امامان از این نوع است. این بندگیهای حق تعالی را ما نمی توانیم دریابیم. مثل این می ماند که بنده برای اینکه بخواهم خودشیرینی کرده باشم مدام بگویم ولایت فقیه. و حتی رابطه ام در حد و حدود حتی حضرت خضر هم نرسد که بالاخره تا یک جایی با حضرت موسی همراهی کردند ولی بعد یک جاهایی از هم جدا شدند.

مسئله تعلیم و تعلم همانطور که گفتیم یعنی عقلت را به کار بیانداز و نه اینکه طوطی واری عمل کن یا کپی پیس کن یا ترجمه کن یا بی عقلی کن یا .... خوب، یک بنده خدایی یحتمل اشکال کند که اگر کسی عقلش درست کار کند دیگر برای چه اینقدر ولایت فقیه ولایت فقیه کند؟ خوب، خودش می شود ولایت فقیه خودش! و خودش بدتر از این حقیر می شود رئیس جمهور خودش! اشکال این کار اینجا است که اگر کسی می دانست که ولایت فقیه و رییس جمهور یعنی چه؟ دیگر چنین حرفهایی را از روی هوی و هوس نمی زد. و مدعی حکمت متعالیه و فقه نمی شد و حالا نظریه حمیدی مجیدی و بلکه  ریاضی فیزیک را هم کاری نداریم. همینقدر عقلت را اگر توانستی به کار بیاندازی و توجه کنی که رابطه بندگی ات با خدا در چیست؟ کلی راه رفته ای. و الا اگر بخواهی همان مسائلی را که در رابطه با وسائل مورد نیاز خودت در دنیا و آخرتت است را بیابی، عقل می گوید که همان بندگی خدا است و بس. الله اکبر. عقل حکم می کند که این همه مسائل در عالم است که هر کدام یک راه حلی دارند. و اما تو آیا به همان مسائل مربوط به خود نیز حتی واقفی؟

شما همان مسائل مربوط به حضرت موسی علیه السلام و عصایش را در نظر آورید که وقتی عصا را به دریا می زند دریا باز می شود و با قومش عبور می کنند. همین مسئله چطور واقع می شود؟ این چه معجزه ای است؟ چقدر امروز هم امکان پذیر است؟ یا آیا مسائل اصلا از نوع دیگری است. یکی می خواهد برج بسازد و دیگری صنعتگر و تاجر و کشاورز و کارگر است و دیگری معلم و استاد و شاگرد و دانشجو است ... و جامعه را داریم. و همه اینها به ولایت فقیه می رسد آنطور که حرف حرف ولایت فقیه است. و اما کسی که دنیا را در نظر می گیرد و آخرتش را به دنیایش فروخته است و گرفتار نفسش شده است چطور بفهمد که حرف او هم حرف مناجات و ذکر و دعای با خدا و پیغمبر و ائمه اطهار و اولیاء و اوصیاء است یا حرف ولایت فقیه و کتاب و سنت کدام است؟ اگر عقلش را در راه غیر خدا بکار انداخت و بعد هی گفت ولی فقیه. به چه دردش می خورد.

بلکه یک وقتی حضرت موسی علیه السلام بود که از دریا عبور کرد و حالا نیز خشکیها و دریاها را کانال زده ایم که کشتیها دور قاره های آمریکای جنوبی و آفریقا سرگردان نشوند که به مقصدشان آیا برسند. یعنی یحتمل هندسه ناجابجایی و جابجایی حکم کند که یک وقت دریا باید شکافته شود و یک وقت نیز خشکی باید در دریا شکافته شود. و اما هر هندسه و هر تغییر آب و هوایی نیز ثمره ی معجزه خدا نیست و بلکه حتی از مصیبتها و خرابکاریهای بشری شوند. و تازه هر معجزه ای هم یحتمل از نوعی باشد که بتوان از لحاظ ریاضی فیزیکی توضیحش داد. شما ممکن است که اطلاعات را تا دلتان خواست زیر و رو کنید و اما به اطلاعات مورد نظرتان دست آخر نرسید. و حتی ممکن است که اطلاعات خودتان نیز در انبوهی از اطلاعات گم شوند. و اما وقتی برای خدا شهادت بدهیم و در صراط مستقیم استقامت کنیم مطمئن خواهیم بود که قدم در راه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و بلکه از جهاد اصغر گذاشته ایم و به جهاد اکبر با نفس خود راه یافته ایم. و لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

What I like about climate change is the P versus NP computational ability of phenomenological events such as opening of the sea as Moses may hit his stick into it! There are mathematical and scientific veils for discovering theorems such as the last theorem of Fermat or equivalence of Seiberg-Witten and Floer-Heegaard-Witten homologies. In fact, there is perhaps a political reason why different countries dress differently, but I think everyone agrees that to appear in society there must be a certain kind of veil covering the body at least partially. What I like about science or religion is that it teaches everyone how to reason! E.g. one might have gone to a McDonalds to buy Big Mac and Coke even in the middle of the March for science although you do not find any McDonalds around where I am anywhere in Iran which inciedentally might be out of political implications. But what is the difference between Coke or watermelon or even grape juice? They are all a kind of sugary drink but again there is suddenly a veil here between these juices and say the grape wine. I suppose one can make wine out of watermelon but for some reasons it is not so common to do so. However, there might be diseases for which watermelon acts as a prescription and grapes or Coke or even wine doesn't work; and vice versa.
But what really amazes me as I told Professor Marcolli too is that grapes in Persian is angur while in Italian watermelon is anguria. What is the reason? I instead like to remind myself of the double starred problem in Herstein's abstract algebra about a certain group theoretical relation that if it held then it would imply its commutativity. Jonathan in Holy Names College gave me a hint to look it up in Bourbaki's Algebra or Commutative Algebra and most probably showed me himself how to solve it too. But still I can not understand why even the Catholic sisters or nuns who were also the instructors such as Sister Rose there did not wear any kinds of scarfs.
Of course, besides proof of Fermat's last theorem by Andrew Wiles which was perhaps built up in the works of among others Andre Weil and Alexander Grothendieck, we have motives and cosmic Galois theory, but I am also working on my own transcendentally philosophical, jurisprudential  Hamidi-magidi theory. Of course, some people might object that that is not exactly science! My answer is that people like Sean Carroll and Matilde Marcolli make it a great political issue as how to choose an old foreign student. Otherwise, I might have been another great mathematician not unlike Einstein. Of course, it might also be that Max Rosenlicht actually caught a mistake in my entrance exam to enter his honors algebra class. I apparently wrote down the quadratic formula incorrectly. And I did get into the class, but .... I still enjoy reading even partially the translation of Particle at the end of the universe, i.e. Higgs particle.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


11589.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أوحَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلَیَّ : یا أخا المُرسَلِینَ ، یا أخا المُنذِرِینَ ، أنذِرْ قَومَکَ أن لا یَدخُلُوا بَیتا مِن بُیُوتِی إلاّ بقُلوبٍ سَلِیمَةٍ و ألسُنٍ صادِقَةٍ، و أیدٍ نَقِیَّةٍ ، و فُروجٍ طاهِرَةٍ، و لا یَدخُلُوا بَیتا مِن بُیوتِی و لأَِحَدٍ مِن عِبادِی عِندَ أحَدٍ مِنهُم ظُلامَةٌ فإنّی ألعَنُهُ ما دامَ قائما بینَ یَدَیَّ یُصَلِّی حتَّى یَرُدَّ تلکَ الظُّلامَةَ إلى أهلِها .


میزان الحکمه، جلد 6، ص 549


بنده حقیر متوجه شدم که یک فیلمی هم داریم راجع به فروشنده دوره گرد یا مسئله ی P=NP. این مسئله بی ربط به موضوع ما نیست آنجایی که می خواهید مسئله ای را حل کنید و راه حل را در جهاد اکبر و حتی قتال با همه می بینید! حالا بالاخره یا مسئله حل می شود یا وقت یک جورهایی تمام می شود! و اما اینکه چطور مسئله حل می شود حائز اهمیت است.

مسئله اینجا است که اگر ما قضیه آخر فرما را حل کنیم، مسئله حل است؟ آیا اگر کیو-دفرماسیونهای سیستمهای بست-کن را حل کنیم چطور؟ گاهی اوقات زمانی را که احتیاج دارید که مسئله را حل کنید، می تواند زمان خیلی محدودی باشد. و اما در این زمان خیلی محدودی که در حد اپسیلونی خیلی کوچک است، ما یک زمان چندجمله ای داریم که مسئله را حل کنیم! و حال این اصلا یعنی چه، بماند. و اما از آن طرف زمانهایی داریم که توانی است. یحتمل مسئله ای را که بنده می خواهم عرض کنم این است که در زمانهای چندجمله ای یحتمل بتوان گفت که تعداد مجهولهایی که داریم، محدودند. و حال آنکه در زمانهای توانی، اگر هر زمان چندجمله ای را فرض کنیم باز کم می آوریم چرا که مسئله باید سریع تر از زمان چندجمله ای حل شود. و لذا اگر ما (ابر)رایانه های قوی داشته باشیم که بتوانیم الگوریتمها را به آن بدهیم، مسئله حل است بشرطی که تعداد این مسائل بطور همزمان محدود هم باشند.

و اما وقتی مسائل از نوع حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی است، و در ضمن مسائل یک اخلاق و حیایی را نیز می طلبند، اقل کم مسئله یحتمل این است یک چیزی را در یک کانالی یحتمل حل کنیم و غافل از اینکه در کانال یا کانالهای دیگر دارد چه اتفاقاتی می افتند؟!!! این است که می آییی از زلزله بگویی، سیل می آید، می آیی از سیل بگویی، معدن منفجر می شود. خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند و همه آسیب و مصیبت زدگان را کمک کند. و در ضمن یک ابررایانه ای را احتیاج داری که هم به الگوریتمهای زمانهای چندجمله ای بتواند بپردازد و هم به زمانهای توانی.

و اما خوب، ما باید نوع هندسه را نیز حساب کنیم و ببینیم در چه سیستمی یز واقعیم که آیا قرار است قضیه آخر فرما حل شود یا نقض شود. البته خود هر یک از این مسائل را نه فقط شهوداً و بلکه دقیقاً حل کردن احتیاج به زمان خود را دارد که اصلا چرا همین قضیه آخر فرما این همه مدت طول کشید تا بتوان حلش کرد. و آیا واقعاً اینکه اگر ما بتوانیم در سیستمهای بست-کن و هندسه ناجابجایی قضیه را نقضش کنیم، به چه معنا است؟ و لذا چرا حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی و نه نظریات گرموف-ویتن و زایبرگ-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و بعد حکمت متعالیه و فقه را به آنها کاربردی کردن. و البته بنده حقیرکه فکر نمی کنم هیچ ذی الحیاتی بخواهد از طرف خدا لعنت شود. و لذا با همه توی قتال رفتن کجا و در عین حال سعی در کسب علم و معرفت کردن نیز و اما از طرف خدا لعنت شدن کجا؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَىٰ ﴿النازعات: ٢٤﴾


19135.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : أملَى اللّه عَزَّ و جلَّ لِفِرعَونَ ما بینَ الکَلِمَتَینِ : قَولِهِ : «أنا رَبُّکُمُ الأعلى»   و قَولِهِ : «ما عَلِمْتُ لَکُم مِن إلهٍ غَیری»  أربَعینَ سَنَةً ، ثُمّ أخَذَهُ اللّه ُ نَکالَ الآخِرَةِ و الاُولى ، و کانَ بَینَ أن قالَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لِموسى و هارونَ علیهما السلام: «قَدْ اُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما»  و بَینَ أن عَرَّفَهُ اللّه ُ تعالى الإجابَةَ أربَعینَ سَنةً .


میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 11، ص 71


البته یحتمل بعضی بفرمایند که اصلا همه کار عالم بر اساس بازی است و حتی فرعون هم به این امر قائل شد که انا ربکم الاعلی چرا که در کودکی نمی توانسته درست خود را در بازی با دیگر کودکان ارضا کند و در مسابقات برنده شود، و لذا وقتی سر قدرت رسید همین شد که گفت انا ربکم الاعلی و ما علمت لکم من اله غیری. و وقتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند اشهد ان محمد عبده و رسوله نیز همین است که حضرتش هم در کودکی و هم در بزرگسالی خوب بلد است بازی کند! می فرماید:   وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحًا لَّعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿القصص: ٣٨﴾


مسئله روانشناسی است و همین و بس. و لذا مسئله امامت و نماز و روزه و تقوی و همه و همه هم همین است و اصلا همه چیز در این دنیا بازی است و آخرتی هم نداریم! و این در صورتی است که می فرماید:    إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ ﴿محمد: ٣٦﴾ ااعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿الحدید: ٢٠﴾

و اما وقتی ولی فقیه بعد از ولی فقیه و مرجع تقلید بعد از مراجع عظام تقلید دام ظلهم العالی داریم که در طول قرون آمده اند و جلوی انواع شیاطین جن و انس به اسلام و فقه پرداخته اند و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را تبیین کرده اند، حالا امام زمان عجل الله فرجه الشریف در عصری که کمونیسم و صهیونیسم و همه و همه ظلمهای گوناگون را داریم که بر سر مستضعفین عالم می آید و حالا تشریف بیاورند و به استکبار جهانی بفرمایند که چه؟ این دیگر چه بازی ای است؟ حکمت اش چیست؟

بنده عرضم این است که فرق بین انا ربکم الاعلی که فرعون می گفت و انا الحق حلاج چه بوده است؟ یعنی اگر همه بیایند بگویند که همه عالم اصلا اساسش همان بازیهای کودکانه ای است که وقتی روانشناسی را درست شناختیم حتی کودک-بالغ-والد در وضعیت آخر من خوبم و تو خوبی هم در خودش کلی بازیها دارد. و لذا فرقی ندارد همه و همه ما حتی با هم بگوییم انا الحق یا انا ربکم الاعالی و انا المهدی یا بگوییم یا ایها الناس اتقوا الله و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اینها همه بازیهای دنیوی است و آخرت را هم که کسی ندیده است که خبری از آن برای ما بیاورد.

این یک اشکالی دارد که سرش در همین است که آقایان خانمها اصلا اسرار علوم هسته ای و ریاضی فیزیک و حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی در چیست؟ و چرا خورشید از شرق طلوع می کند و حالا از غرب طلوع نمی کند؟ و مسئله فقط این نیست که ما کودکان و نوزادان را آزاد بگذاریم که هر جوری خواستند غذا بخورند و خودشان یواش یواش یاد می گیرند چطور غذایشان را میل کنند و اصلا لازم هم نیست که مادرانشان به آنها شیر دهند یا غذا را دهان آنها بگذارند. خودشان یاد می گیرند و همینطور الی غیر النهایه.

و لذا این مقالات را هم بالاخره بخوانیم و یاد میگیریم که مسئله چیست؟

https://arxiv.org/pdf/1704.08645.pdf

https://arxiv.org/pdf/1609.01170.pdf

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللَّـهُ لَهُمْ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٨٠﴾



وقتی معتصم در سال ۲۱۸ هجری، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه

به بغداد آورد،

حضرت هادی که در آن ‏وقت شش ساله بود، به همراه خانواده‏اش در مدینه ماند. پس از آن ‏

که حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس ‏و جو کرد و وقتی شنید

پسر بزرگ حضرت جواد، علی ‏بن ‏محمد، شش سال دارد، گفت این خطرناک است؛

ما باید به فکرش باشیم.

معتصم شخصی را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آن ‏جا

کسی را که دشمن اهل‏بیت است پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او

به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد.

این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکی از علمای مدینه را به نام «الجنیدی»، که جزو

مخالفترین و دشمن‏ترینِ مردم با اهل‏بیت علیهم‏السّلام بود – در مدینه از این قبیل علما آن ‏

وقت بودند – برای این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربی و مؤدبِ این

بچه کنم، تا نگذاری هیچ ‏کس با او رفت و آمد کند و او را آن ‏طور که ما می‏خواهیم، تربیت

کن.

اسم این شخص – الجنیدی – در تاریخ ثبت شده است.

حضرت هادی هم – همان‏طور که گفتم – در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حکومت

بود؛ چه کسی می‏توانست در مقابل آن مقاومت کند.

بعد از چند وقت یکی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدی را دید و از بچه‌ا‏ی که به دستش

سپرده بودند، سؤال کرد.

الجنیدی گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یک مسأله از ادب برای او بیان می‏کنم، او

بابهایی از ادب را برای من بیان می‏کند که من استفاده می‏کنم!

اینها کجا درس خوانده‏اند؟!

گاهی به او، وقتی می‏خواهد وارد حجره شود، می‏گویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد

شو – می‏خواسته اذیت کند – می‏پرسد چه سوره‏‌ای بخوانم. من به او گفتم سوره‏ بزرگی؛

مثلاً سوره‏ آل‏ عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرده است!

اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!

ارتباط این کودک – که علی ‏الظاهر کودک است، اما ولی ‏الله است؛ «و آتیناه الحکم صبیا» –

با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد و استاد شد یکی از شیعیان مخلص اهل‏بیت!

شد غلامی که آب جو آرد                                           آب جوی آمد و غلام ببُرد

منبع: بیانات مقام رهبری به مناسبت شهادت امام هادی علیه السلام – ۳۰/۵/۱۳۸۳


( برگفته از سایت: http://amoorohani.com



راجع به امام هادی علیه السلام همینطور می فرمایند که روزی بچه ها بازی می کردند و او گوشه ای ایستاده بود. از او می پرسند که شما چرا بازی نمی کنید؟ او در جواب می فرماید که ما برای لهو و لعب به این دنیا نیامده ایم. همینطور در میزان الحکمه آمده است:

18450.امام هادى علیه السلام : هزل گویى، شوخى کم خردان و کار نادانان است.


طلب استغفار کردن از زبان پیغمبر برای  کسانی که به خدا کفر می ورزند فرقی نمی کند که آیا حتی حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم هفتاد بار برای آنها طلب مغفرت کند. و اما این مهم است که حضرت رسول برای مومنین نزد خدا طلب مغفرت فرمایند آنجایی که خود آنها نیز طلب مغفرت می کنند. یعنی گاهی شخصی ناخواسته حرفی می زند یا کاری می کند که یحتمل در برابر خدا و حضرت رسول نعوذ بالله گناه کار می شود. اینجا اگر حضرت رسول برای او طلب مغفرت فرمایند، یحتمل خدا نیز از گناه او بگذرد. و اما اگر او معاویه یا یزید بود و حتی حضرت رسول هم برای آنها هفتاد بار هم که شده طلب استغفار کند باز خدا از گناه آنها می گذرد؟

اینجا یک مسئله ای هست راجع به معاویه که مثلاً حتی بعضی از کاندیداهای ریاست جمهوری هم از قول استاد شهید مطهری می فرمایند که فلان کشور معاویه زمان است. خوب، اگر کشوری دینش اصلا اسلام نبود و بلکه مثلاً مسیحی بودند، اینجا چطور می شود؟ معاویه لااقل ظاهر اسلام را می فرمایند حفظ می کرد هر چند که یزید همان را هم حفظ نمی کرد. خوب، آن کشوری که اصلا مسلمان نیست و بلکه به اسلام در آنجا توهین هم می شود، چطور می تواند به معاویه تشبیه شود؟ البته وقتی شهید مطهری قبل از انقلاب این حرف را زده بوده است، یحتمل آن کشور اسلامش بهتر از اسلام خود ما بوده است! ولی آیا حالا هم می شود چنین گفت؟

نکته مهم اینجا است که ما با مسیحیان وجه اشتراکی داریم که مثلاً آن کشیش مسیحی یحتمل تشخیص دهد که ابر بالای سر حضرت رسول است که حرکت می کند و متوجه شود که او است که رسول خدا است. یا آن کشیش مسیحی دیگر متوجه کاروان کربلا و صندوق آنها شود. یا مثلاً ما مراجع تقلید و ولی فقیه دام ظلهم العالی خود را داریم و آنها نیز کشیشها و کاردینالها و پوپ خود را دارند. ما هم استغفار می کنیم و آنها نیز استغفار می کنند. این است که از لحاظ توحیدی وجوه اشتراکاتی این میان هست همانطور که بین حکمت و ریاضی فیزیک نیز می تواند اشتراکاتی باشد. و لذا می فرماید:

شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿آل عمران: ١٨﴾

و اما حکمت خدا و رسول و امامان ما نمی گوید که اگر می خواهی حکمت بیاموزی به همان کارهای بچگانه بپرداز و به لهو و لعب هم می توانی قائل شوی بشو. و همین خودش حکمت است. درست است که این دنیا لهو و لعب است ولی حکمت یک چیزی است ماورای لهو و لعب. و اگر می خواهی حکمت بیاموزی بهتر است لهو و لعب را کنار بگذاری. حکمت این نیست که تا آخر عمر به بازی و لهو و لعب بپردازی چرا که بچه ها هم از طریق بازی خیلی چیزها یاد می گیرند. یحتمل یک استادی می تواند از طریق لهو و لعب نیز به بچه ها چیز یاد دهد و  حکمت بیاموزد. و اما این بدان معنی نیست که حکمت هم همان لهو و لعب است. استغفر الله ربی و اتوب الیه.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


بالاخره بعضی هم رویای صادقه می بینند یا در واقع از امام زمان عجل الله فرجه الشریف می پرسند که آیا مسجد جمکران را بسازند و رویاشان تعبیر می شود.


سوال

آیا ساخته شدن مسجد مقدس جمکران و وقف زمین آن توسط آقا امام زمان سندیّت دارد یا خیر؟

پاسخ


در پاسخ  شما مقاله­ای را  که در این خصوص در مجله انتظار شماره 5 (نوشته علی اکبر مهدی­پور) چاپ شده با اندکی تصرف خدمتتان ارسال می­کنیم: (در این مقاله علاوه بر تاریخچه مسجد مقدس جمکران نظر برخی از علما و بعضی از معجزات این مکان مقدس و... نیز بیان شده است)

یکی از وظایف شیعیان تجلیل و تکریم اماکن منسوب به وجود مقدس حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، است .

آیة‏الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی (متوفای 1348هجری) در کتاب گران سنگ« مکیال المکارم» به هنگام شمارش تکالیف مردم در عصر غیبت می‏نویسند :

شصت و هشتم - بزرگداشت اماکنی که به قدوم آن حضرت زینت‏یافته‏اند، مانند مسجد سهله، مسجد اعظم کوفه، سرداب مقدس، مسجد جمکران و غیر این‏ها از مواضعی که بعضی از صلحا آن حضرت را در آن جاها دیده‏اند یا در روایات آمده است که آن جناب در آن جا توقف دارد، مانند مسجد الحرام [1]

این رهگذر، بر منتظران ظهور و عاشقان مقدم آن امام نور، لازم است که این اماکن را بشناسند و شیوه‏ی تعظیم و تکریم آن‏ها را بیاموزند [2]

1ـ مسجد مقدس جمکران

مهم‏ترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوخته‏ی حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله، بیش از دوازده میلیون عاشق دل باخته، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان، در این پایگاه معنوی، گرد می‏آیند، نماز تحیت مسجد و نماز حضرت صاحب الزمان، عجل‏الله تعالی فرجه الشریف، را در این مکان مقدس به جای می‏آورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، راز دل می‏گویند، استغاثه می‏کنند، ندای «یابن الحسن! » سر می‏دهند، از مشکلات مادی و معنوی خود سخن می‏گویند، با دلی خون بار، از طولانی شدن دوران غیبت، شکوه‏ها می‏کنند .

آنان که از شناخت عمیق‏تری برخوردارند، به هنگام تشرف به این پایگاه ملکوتی، همه‏ی حوائج‏شخصی خود را فراموش می‏کنند و همه‏ی مشکلات دست و پاگیر زندگی را به فراموشی می‏سپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجی بشر، امام ثانی عشر، حضرت ولی عصر ، روحی و ارواح العالمین فداه، را مسئلت می‏کنند; زیرا، اگر این حاجت‏برآورده شود، دیگر مشکلی نخواهد ماند، و اگر این حاجت روا نشود، حل دیگر مشکلات، مشکل اساسی را حل نخواهد کرد .

مسجد مقدس جمکران، روز هفدهم رمضان 373 هجری به فرمان حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه، در کنار روستای جمکران تاسیس شد . تاریخچه‏ی آن - به طوری که در این نوشتار به تفصیل آمده - به دست‏شیخ صدوق (متوفای 381 هجری) در کتاب« مونس الحزین» بیان گردیده و کیفیت نماز تحیت مسجد و نماز استغاثه به حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، در ضمن آن آمده است .

تاریخچه‏ی مسجد جمکران

آن چه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یکهزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، در بیداری - نه در خواب - تاسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلی‏گاه حضرت صاحب الزمان علیه السلام بوده است .

علامه‏ی بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفای 1320 هجری) در کتاب ارزش‏مند « نجم ثاقب »- که به فرمان میرزای بزرگ، آن را تالیف کرد و میرزای شیرازی، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: «برای تصحیح عقیده‏ی خود، به این کتاب مراجعه کنند تا از لمعان انوار هدایتش، به سر منزل یقین و ایمان برسند» [3] ) تاریخچه‏ی تاسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است :

شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب« تاریخ قم» از کتاب« مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین - از تالیفات شیخ صدوق - بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است :

شیخ عفیف صالح حسن بن مثله‏ی جمکرانی می‏گوید :

شب سه‏شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجری، ( [4] در سرای خود خفته بودم که جماعتی به در سرای من آمدند . نصفی از شب گذشته بود . مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان [5] ، صلوات الله علیه، را اجابت کن که ترا می‏خواند .

حسن بن مثله می‏گوید: «من، برخاستم و آماده شدم‏» . چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم . سلام کردم . جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران) است، آوردند  .

چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش‏های نیکو نهاده و جوانی سی‏ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیرمردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان می‏خواند .

بیش از شصت مرد که برخی جامه‏ی سفید و برخی جامه‏ی سبز بر تن داشتند، بر گرد او روی زمین نماز می‏خواندند .

آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام علیه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [6] بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت می‏کنی و ما خراب می‏کنیم . پنج‏سال زراعت کردی و امسال دیگرباره شروع کردی، عمارت می‏کنی . رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هر چه از این زمین منفعت‏برده‏ای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند ».

به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق‏تعالی این زمین را از زمین‏های دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده‏ای ! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبه نشده‏ای! اگر از این کار بر حذر نشوی، نقمت‏خداوند، از ناحیه‏ای که گمان نمی‏بری بر تو فرو می‏ریزد » .

حسن بن مثله عرض کرد: «سید و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است; زیرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی‏پذیرند».

امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالت‏خود را انجام بده . ما، در این جا، علامتی می‏گذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق [7] به ناحیه‏ی اردهال که ملک ما است، بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند .

مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سوره‏ی حمد» و هفت‏بار سوره‏ی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ‏ » بخوانند  و تسبیح رکوع و سجود را، هفت‏بار بگویند .

و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام خواندن سوره‏ی ] حمد چون به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ ‏» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن ، فاتحه را تا آخر بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت‏بار بگویند . هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) [8] بگویند و تسبیح فاطمه‏ی زهرا علیها السلام را بگویند . آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .

و این نقل، از لفظ مبارک امام علیه السلام است که فرمود :

 « فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »

هر کس، این دو رکعت [ یا این دو نماز ] را بخواند، گویی در خانه‏ی کعبه آن را خوانده است . .

حسن بن مثله می‏گوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال می‏کنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان علیه السلام است .

پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو !

چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گله‏ی جعفر کاشانی - چوپان - بزی است، باید آن بز را بخری . اگر مردم پولش را دادند، با پول آنان خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن . آن گاه روز چهارشنبه [9] هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب‏العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد

آن بز، ابلق است . موهای بسیار دارد . هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازه‏ی یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است .

آن گاه به راه افتادم . یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن‏ [10]

حسن بن مثله می‏گوید: « من، به خانه رفتم و همه‏ی شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم .

همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم . پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخ‏ها و زنجیرها مشخص شده است » .

آن گاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم، غلامان و خادمان ایشان گفتند :

« شما از جمکران هستید؟» . گفتیم: «آری .» . پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است . »

پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من گفت :

« شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است . هرگز، سخن او را رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم .

حسن بن مثله، داستان را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .

چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله‏اش را در کنار راه به چرا آورده بود . حسن بن مثله، به میان گله رفت . آن بز که از پشت‏سر گله می‏آمد، به سویش دوید . حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت : « به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله‏ی من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هر چند خواستم که آن را بگیرم، میسر نشد » .

پس آن بز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند .

سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت .

آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند .

سید ابوالحسن الرضا ، زنجیرها و میخ‏ها را به قم آورد و در خانه‏ی خود نگهداری کرد . هر بیمار صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها می‏مالید، در حال، شفا می‏یافت .

ابوالحسن محمد بن حیدر گفت: «به طور مستفیض شنیدم، پس از آن که سید ابوالحسن الرضا وفات کرد و در محله‏ی موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون شد، یکی از فرزندانش بیمار گردید . داخل اطاق شده سر صندوق را برداشت زنجیرها و میخ‏ها را نیافت » .


http://www.hawzah.net/fa/Question/View/12412/%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%AC%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%88%D9%82%D9%81-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-(%D8%B9%D8%AC)


ان شاء الله ما امشب راهی مسجد مبارک جمکران هستیم!

الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین


برگهایی از چند نوشته:


یکی از شاگردان شیخ انصاری(ره) می گوید زمانی که در نجف اشرف و نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که طنابهای متعددی در دست داشت، پرسیدم: این بندها برای چیست؟ پاسخ داد اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سمت خویش می کشم و به دام می اندازم، هرکدام از این طنابها برای یک شخص است زنجیری را دیدم که کلفت بود شیطان گفت: روز گذشته این زنجیر را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا وسط کوچه کشیدم، ولی علی رغم زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و برگشت.


سایت خبری مهر


در حکایت‌ها آمده است؛ شخصی ابلیس - یعنی همان شیطان بزرگ - را در خواب دید که طناب‌های کوتاه و بلند فراوانی به دست دارد. با تعجب پرسید؛ اینهمه طناب برای چیست؟ ابلیس گفت؛ هر یک از این طناب‌ها را به گردن یکی از بندگان خدا می‌اندازم و آنها را از صراط مستقیم منحرف کرده و به سوی خود می‌کشانم. طرف که حیرتش به کنجکاوی تبدیل شده بود، پرسید؛ کدامیک از این طناب‌ها را برای من در نظر گرفته‌ای؟ شیطان بزرگ خندید و گفت؛ تو که خودت با پای خود به سوی من آمده‌ای دیگر نیازی به طناب و کش و واکش نداری! این طناب‌ها برای کسانی است که در مقابل من مقاومت می‌کنند و حاضر به رویگردانی از صراط مستقیم نیستند.


یادداشت روز امروز روزنامه کیهان


...، شیطان طناب و زنجیرش برای من و شما محکم تر است. آن که گناه می کند، معصیت می کند، آن که طلبه نشده شیطان کمتر کارش دارد. می گوید ولش کن، هر کاری می خواهد بکند. هرچه درعلم معرفت قوی تر بشوید، طناب شیطان قوی تر، زنجیر محکم تراست . شنیدید مرحوم آیت الله شیخ انصاری صاحب رسائل و مکاسب. این عالم بزرگوار چقدر محتاط بود. یک آقایی از مریدان ایشان، یک آدم عادی، شب در عالم رویا شیطان را دید. این شیطان یک سری زنجیر، طناب، در دستش آویزان بود. گفت : این ها چیست؟ گفت اینها وسیله های نیرنگ هست، هرکسی به اندازه ی قدرتش، بعضی با یک ریسمان ساده راه می افتند. بعضی طناب لازم دارند ، بعضی زنجیر، زنجیرهای محکم، پرسید مال من کدام است؟ زنجیر است یا طناب ؟ گفت تو نه زنجیر داری نه طناب. گفت یعنی من از شرّ تو در امان هستم؟ گفت نه تو به زنجیرنیاز نداری، من یک اشاره کنم تو آمدی. من اراده کنم تو پیش من هستی. تو خواسته های من را عملی می کنی. تو که زنجیر نمی خواهی. زنجیر مال آن کسی هست که نمی آید. یک زنجیر از همه ضخیم تر ، محکم تربود. گفت این مال کیست؟ گفت مال جناب شیخ انصاری.گفت هیچ وقت شیخ را فریب داده ای؟گفت بله. یک دفعه با این زنجیر تا وسط کوچه اورا کشاندم، تو کوچه زنجیر را پاره کرد و از دستم فرار کرد. همین مرد آمد خدمت شیخ انصاری. خوابش را تعریف کرد. گفت شیطان را اینطور دیدم، طناب ها و زنجیرهایی به دست داشت. مردگفت تکلیف من روشنه، من که بی طنابم، مریدم و مخلص شیطان. اما شما چرا؟ داستان چه بوده؟ این زنجیر محکم را پاره کردی و فرار کردی؟شیخ گفت درست گفته. ما چیزی در خانه نداشتیم، برای مخارج زندگی هم، چیزی نداشتیم، غذا نبود، نیت کردم مقداری از سهم امام و وجوهات شرعی، قرض بگیرم و بروم وسایل زندگی را تهیه کنم، بعد این قرض را پرداخت کنم. پولی را به عنوان قرض برداشتم، (با این که حق این بزرگوار هست که از وجوهات استفاده کند). آمدم تا وسط کوچه بروم نان بخرم، وسیله بخرم، ناگهان خودم به خودم گفتم: جناب شیخ! شاید قبل از اینکه این قرض را ادا کنی عزرائیل آمد جانت را گرفت و از دنیا رفتی. چه کار می خواهی انجام بدهی! وسط کوچه برگشتم، پول را جای خودش گذاشتم.


درس اخلاق استاد قائمی 7، موسسه علوم انسانی


فإنه روی "لیس منا من ترک دنیاه لدینه أو ترک دینه لدنیاه". البته این را باید در جای خود در روایت خودش به حساب آورد. می فرماید بالاخره یک دنیا و آخرتی داریم که نمی شود دنیا را برای دین یا دین را برای دنیا رها کرد. یعنی بالاخره هم ریاضی فیزیک داریم و هم حکمت متعالیه و هم فقه و اصول. و اما روانشناسی هم داریم و دندانپزشکی و حوزه و دانشگاه و صنعت و تکنولوژی و تجارت و ...  و اینکه یک بهشت و جهنمی داریم.

هر چند که شیطان بزرگ داریم. و اما  اگر بخواهیم شیطان را مجرد و انتزاعی و ابسترکتش کنیم طوری که دیگر یک شخص نیست و بلکه یک کشور است آنگاه مسائل از نوع قاطیقوریایی در همه سطوح می شوند که کوبوردیسمها و مرزبندیها را بین خمینه ها داریم و خمینه ها از سطوح کوانتمی گرفته تا سطوح نجومی در کارند و قاطیقوریاییهای مراتب مختلف نیز داریم. و لذا یک وقت داریم بین شیطانهای بزرگ و کوچک قاطیقوریایی شده از مراتب مختلف است که باید جهاد فی سبیل الله کرد. و اما اینکه همه دارند دنبال شیطان می دوند و نه زنجیر و نه ریسمان و نه طناب می خواهند و سالک هم می دود که بگوید کجا می روید من جا ماندم، این هم خود حرف نوینی است که وقتی داری خواب می بینی که رفته ای داری جاسوسی داعشیها را می کنی، یک مرتبه از خواب می پری و متوحه می شوی که الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا؟ و ما کجا و سالک الی الله کجا؟ و عالم دارد در طب دویدن بدنبال شیاطین جن و انس می سوزد و همه با هم مسابقه می گذارد؟ نه این یحتمل خوابی بیش نیست. نمی شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

بدون تردید، شجاعت امیرالمؤمنین علیه السّلام در میدان زندگی از شجاعت او در میدان جنگ بالاتر بود! ماجرای سبقت به اسلام در دوران نوجوانی، یکی از مصادیق این شجاعت است. حضرت آن روزی که قبول اسلام کرد که همه به این دعوت پشت کرده بودند و کسی جرأت نمی کرد اسلام آن را بپذیرد.

اینجا این نوجوان بلند شد؛ گفت: من ایمان می آورم.! البته قبلاً ایمان آورده بود؛ و این جا ایمان خود را علنی کرد.

امیرالمؤمنین علیه السّلام، آن مؤمنی است که در طول مدت سیزده سال بعثت، هرگز ایمانش مخفی نبود، جز همان چند روز اول. مسلمان ها چند سال ایمان مخفی داشتند؛ اما همه می دانستند که امیرالمؤمنین از اوّل ایمان آورده است و ایمان او مخفی نبود.

این را درست تصوّر کنید: همسایه اهانت می کنند، بزرگان جامعه اهانت و سختگیری می کنند، شاعر و خطیب مسخره می کند، پولدار و آدم پست و رذل اهانت می کند! و امیرالمؤمنین در میان این امواج سهمگینِ مخالف، محکم و استوار مثل کوه می ایستد و می گوید: من خدا را شناخته ام و برآن پافشاری می کند. این شجاعت است. امیرالمؤمنین در تمام مراحل زندگی،در مکه و در مدینه این شجاعت را از خود نشان داده است.

خطبه های نماز جمعه ۲۰/بهمن/۱۳۷۴

  • خاطره یوم الدار

در واقعه‌ی «یوم‌الدار»، پیامبر بزرگوار بزرگان عرب را در مکه جمع کردند و اسلام را بر آنها عرضه کردند و فرمودند: هر کس امروز به عنوان اولین نفر ایمان را بپذیرد، او وصی و امیر پس از من خواهد بود. این معنا را بر دیگران عرضه کردند و هیچکس از کفار و قریشیان حاضر نشد این دعوت را قبول کند؛ ولی امیرالمؤمنین که کودکی سیزده ساله بود، بلند شد و قبول کرد و رسول اکرم هم  ایمان او را قبول کرده و وصی بودنش را تایید نمود؛ تا آنجا که کفار به صورت استهزاء به ابی طالب گفتند که پسرت را بر تو امیر کرد!

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۹/دی/۱۳۷۰

  • جوانی پرشور

درخشش امیرالمؤمنین علیه السّلام در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است که همه جوانان می توانند آن الگو را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوره جوانی، در مکه به عنوان یک عنصر فداکار، یک عنصر با هوش، یک جوان فعّال، پیشرو و پیشگام؛ در همه میدان ها، مانع های بزرگ را از سر راه دعوت پیغمبر برطرف می کند. در همه میدان های خطر سینه سپر می کند، سختترین کارها را برعهده میگرید. با فداکاری خود، امکان هجرت پیغمبر به مدینه را فراهم می کند، و بعد در دوران مدینه، فرمانده ی سپاه، فرمانده ی دسته های فعّال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده؛ در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده ی پیشرو؛ در عرصه حکومت، یک فرد کارآمد؛ در زمینه مسائل اجتماعی هم یک جوان پیشرفته ی به تمام معنا می شود.



امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


وقال علیه السلام: لیس القبلة على الفم إلا للزوجة والولد الصغیر. وقال علیه السلام: اجتهدوا فی أن یکون زمانکم أربع ساعات: ساعة لمناجاة الله. وساعة لامر المعاش. وساعة لمعاشرة الاخوان والثقات الذین یعرفونکم عیوبکم ویخلصون لکم فی الباطن وساعة تخلون فیها للذاتکم فی غیر محرم وبهذه الساعة تقدرون على الثلاث ساعات. لا تحدثوا أنفسکم بفقر ولا بطول عمر، فإنه من حدث نفسه بالفقر بخل. ومن حدثا بطول العمر یحرص. اجعلوا لانفسکم حظا من الدنیا بإعطائها ما تشتهی من الحلال وما لا یثلم المروة وما لا سرف فیه. واستعینوا بذلک على أمور الدین، فإنه روی "لیس منا من ترک دنیاه لدینه أو ترک دینه لدنیاه".


تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص 409-410

http://lib.eshia.ir/15139/1/409


این روایت از سخنان قصار امام موسی کاظم است که نیز می فرمایند در روایت آمده است:

فإنه روی "لیس منا من ترک دنیاه لدینه أو ترک دینه لدنیاه".


البته بنده اخیراً شنیدم که کتاب کامل الزیارات ابن قولویه که استاد شیخ مفید تشریف دارند اگر 600 صفحه است، 500 صفحه آن مربوط به زیارات امام حسین علیه السلام است. حالا یحتمل 600 صفحه نیست هر چند که بستگی به صفحه بندی کتاب و پاورقیهای مربوطه ی آن می تواند داشته باشد، ولی فقط از روی فهرست بنگریم از 324 صفحه 49 صفحه اول و 30-40 صفحه آخر به کنار بقیه راجع به روایات زیارات امام حسین علیه السلام است.

http://lib.eshia.ir/86827/1/338

البته این دیگر ویرایش کتاب که همراه مقدمه ای نیز هست تقریباً همان تعداد صفحات را دارد:

http://lib.eshia.ir/27044/1/353

البته این بدان معنا هم نیست که اگر ساعت 1:30 دقیقه بعد از نیمه شب داشتید در اینترنت می گشتید و مثلاً روزنامه می خواندید و جاروبرقی و تلویزیون هم همزمان روشن بود و یک مرتبه برق هم رفت، تقصیر را بیاندازید گردن جاروبرقی یا تلویزیون یا اینترنت، خیلی مسائل دیگری هم میتواند این میان دخیل باشند. از آنجایی که نمایشگاه کتاب نیز دائر اس، بیش از این به وسائل خانگی برقی نمی پردازیم هر چند که یحتمل بد نباشد در نمایشگاه کتاب نیز برای اینکه فقط تظاهر شود که ما از همه و همه عقب نمانده ایم و حتی با اینستاگرام و تلگرام هم کما بیش آشنایی داریم، همینطور از ویرایشهای کیندلی کتابها هم جستجو شود. راستی دیدم نشر دانشگاهی نقل مکان کرده است و نه اینکه بسته باشد ولی بعضی کتابهای خوب را هم می شود از نمایشگاه کتاب خرید مثل نظریه میدانهای کوانتمی I و II استیون واینبرگ را که بعدها این حقیر که سعادت راه یافتن به کتابخانه مرکز ریاضی فیزیک که بعدها شد پژوهشگاه دانشهای بنیادی را داشتم فهمیدم که یک کتاب سومی هم دارد که بعدها به یک و دوی آن اضافه شده بوده است یا همان موقع بنده نمی دانم و یحتمل آمازونی بتوان این اطلاعات را یافت. پسکین شرودر را هم البته داریم. و اما خوب، بنده اگر حالا بروم بیشتر دنبال اصول و فروع کافی شریف که ماه رمضان می فرمودند با ترجمه فارسی نیز جدیداً در آمده اس یا در خواهد آمد، خواهم گشت یا تفاسیر یا کتب فقهی و اصولی. زیاد که آنطرف مرزها شور و قور کنید، همین می شود که نمی دانید آیت کرسی چند آیه است و بعد احساس خجالت یحتمل به انسان دست دهد هر چند که از علوم قرآنی ذره ای آموختن خودش کلی کار است. و الله اعلم. همین یک آیه را در نظر بگیرید که می فرماید: ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. یا می فرماید علی بذکر الله تطمئن القلوب که آیه کاملش این است: الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. یا می فرماید: وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ. یا می فرماید: أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ.  هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿البقرة: ٢٥٥﴾


یک بار این بنده حقیر داشتیم با خواهرم خدا بیامرز می رفتیم که او را با ماشینم به خانه اش برسانیم، سر راه بنده نمی دانم چرا ایستادم و رفتم در یک قاب عکس فروشی. او هم نگو کلید ماشین را برداشت و رفت. حالا این حقیر هم دنبال جرثقیل می گشتم که ماشین جیپ را ببرم در منزل! و اما در آن قاب عکس فروشی که حالا دیگر عوض شده و یک رستوران است بنده یک چیزی یاد گرفتم. خیلی چیز ساده ای ایست و یحتمل همه می دانند و می دانسته اند و در کلاسهای قرآن بچه ها می آموزند الا این بنده حقیر. تا آنکه آن زمان بالاخره این حقیر هم یاد گرفت و فهمید و بقول معروف دو زاری ام افتاد! و آن این است که آیت الکرسی به سه آیه های مبارکه شریفه ی 255 تا 257 اطلاق می شوند و نه فقط آیه ی 255 سوره مبارکه البقره. بگذارید ببینم می توانم آنها را از حفظ درست بنویسم یا دوباره اشتباه می کنم:

لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفسام لها و الله سمیع علیم 256 الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون 257.


و معمولاً مومنین و مومنات آیت الکرسی را زیاد ذکر می کنند و لذا از حفظند. البته یک قاب عکسی از آقای خامنه ای هم در آن مغازه بود که این حقیر از صاحب مغازه خواستم بخرم و او گفت که فروشی نیست و می توانی بروی فروشگاه شهر و روستا اگر می خواهی یکی بخری. و بنده نیز حالا شاید بگویید که چه آدم ساده لوحی است. ولی رفتم و متوجه شدم که آنجا نیز چنین عکسی را ندارد. به عبارت دیگر بقول معروف و خودمانی شوخی کرده بوده و رفته بودیم سر کار. البته کمی بعد خواهرم کلید ماشین را آورد و رفتم ماشین را آوردم خانه!

این یک داستانی است که تا حدی خیلی هم خجالت آور است که انسان بیاید از حماقتهای خود تعریف کند. ولی راستش را بخواهید از این حماقتها ما می بینیم برای انسان در زندگی روزمره ممکن است زیاد هم اتفاق بیافتد و خودش هم خبر ندارد. البته این یکی از آن دست نیست ولی بی ربط هم یحتمل نباشد. امروز نزدیک ساعت 9:00 رفتم روزنامه ها را نگاه کنم. دیدم روزنامه کیهان تمام شده. آمدم خانه و اینترنتی یادداشت روز آنرا خواندم. بر خلاف آنچه گفته می شود، گاهی آرامبخش خیلی هم می تواند مفید واقع شود آنجایی که هر چه بگویی فایده ای نمی کند و فقط باید آنطور که بعضی از دوستان می فرمایند بی خیال شوی! و الا یحتمل یک وقت دیدی کارت به جاهای باریک کشید.

این یعنی چه؟ 

یعنی اینکه ما یک داستان خیلی آموزنده ای داریم راجع به انکار موسی علیه السلام مناجات شبان را در مثنوی مولوی که می فرماید 


دید موسی یک شبانی را براه

کو همی‌گفت ای گزیننده اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم شپشهاات کشم

شیر پیشت آورم ای محتشم

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان

گفت با آنکس که ما را آفرید

این زمین و چرخ ازو آمد پدید

گفت موسی های بس مدبر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تراست

آفتابی را چنینها کی رواست

گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

آتشی گر نامدست این دود چیست

جان سیه گشته روان مردود چیست

گر همی‌دانی که یزدان داورست

ژاژ و گستاخی ترا چون باورست

دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

حق تعالی زین چنین خدمت غنیست

با کی می‌گویی تو این با عم و خال

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

شیر او نوشد که در نشو و نماست

چارق او پوشد که او محتاج پاست

ور برای بنده‌شست این گفت تو

آنک حق گفت او منست و من خود او

آنک گفت انی مرضت لم تعد

من شدم رنجور او تنها نشد

آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست

در حق آن بنده این هم بیهده‌ست

بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق

گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان

دست و پا در حق ما استایش است

در حق پاکی حق آلایش است

لم یلد لم یولد او را لایق است

والد و مولود را او خالق است

هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست

هرچه مولودست او زین سوی جوست

زانک از کون و فساد است و مهین

حادثست و محدثی خواهد یقین

گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد تفت

سر نهاد اندر بیابانی و رفت


می فرماید که به حضرت حق موسی علیه السلام را عتاب می کند و بدو وحی می شود در عذر آن شبان:


وحی آمد سوی موسی از خدا

بندهٔ ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

یا برای فصل کردن آمدی

تا توانی پا منه اندر فراق

ابغض الاشیاء عندی الطلاق

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام

هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

در حق او مدح و در حق تو ذم

در حق او شهد و در حق تو سم

ما بری از پاک و ناپاکی همه

از گرانجانی و چالاکی همه

من نکردم امر تا سودی کنم

بلک تا بر بندگان جودی کنم

هندوان را اصطلاح هند مدح

سندیان را اصطلاح سند مدح

من نگردم پاک از تسبیحشان

پاک هم ایشان شوند و درفشان

ما زبان را ننگریم و قال را

ما روان را بنگریم و حال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود

گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

زانک دل جوهر بود گفتن عرض

پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز

سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

آتشی از عشق در جان بر فروز

سر بسر فکر و عبارت را بسوز

موسیا آداب‌دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنیست

بر ده ویران خراج و عشر نیست

گر خطا گوید ورا خاطی مگو

گر بود پر خون شهید او را مشو

خون شهیدان را ز آب اولیترست

این خطا را صد صواب اولیترست

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم از غواص را پاچیله نیست

تو ز سرمستان قلاوزی مجو

جامه‌چاکان را چه فرمایی رفو

ملت عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

لعل را گر مهر نبود باک نیست

عشق در دریای غم غمناک نیست

 

بعد از آن در سر موسی حق نهفت

رازهایی گفت کان ناید به گفت

بر دل موسی سخنها ریختند

دیدن و گفتن بهم آمیختند

چند بی‌خود گشت و چند آمد بخود

چند پرید از ازل سوی ابد

بعد ازین گر شرح گویم ابلهیست

زانک شرح این ورای آگهیست

ور بگویم عقلها را بر کند

ور نویسم بس قلمها بشکند

چونک موسی این عتاب از حق شنید

در بیابان در پی چوپان دوید

بر نشان پای آن سرگشته راند

گرد از پرهٔ بیابان بر فشاند

گام پای مردم شوریده خود

هم ز گام دیگران پیدا بود

یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب

یک قدم چون پیل رفته بر وریب

گاه چون موجی بر افرازان علم

گاه چون ماهی روانه بر شکم

گاه بر خاکی نبشته حال خود

همچو رمالی که رملی بر زند

عاقبت دریافت او را و بدید

گفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آدابی و ترتیبی مجو

هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

کفر تو دینست و دینت نور جان

آمنی وز تو جهانی در امان

ای معاف یفعل الله ما یشا

بی‌محابا رو زبان را بر گشا

گفت ای موسی از آن بگذشته‌ام

من کنون در خون دل آغشته‌ام

من ز سدرهٔ منتهی بگذشته‌ام

صد هزاران ساله زان سو رفته‌ام

تازیانه بر زدی اسپم بگشت

گنبدی کرد و ز گردون بر گذشت

محرم ناسوت ما لاهوت باد

آفرین بر دست و بر بازوت باد

حال من اکنون برون از گفتنست

اینچ می‌گویم نه احوال منست

نقش می‌بینی که در آیینه‌ایست

نقش تست آن نقش آن آیینه نیست

دم که مرد نایی اندر نای کرد

درخور نایست نه درخورد مرد

هان و هان گر حمد گویی گر سپاس

همچو نافرجام آن چوپان شناس

حمد تو نسبت بدان گر بهترست

لیک آن نسبت بحق هم ابترست

چند گویی چون غطا برداشتند

کین نبودست آنک می‌پنداشتند

این قبول ذکر تو از رحمتست

چون نماز مستحاضه رخصتست

با نماز او بیالودست خون

ذکر تو آلودهٔ تشبیه و چون

خون پلیدست و به آبی می‌رود

لیک باطن را نجاستها بود

کان بغیر آب لطف کردگار

کم نگردد از درون مرد کار

در سجودت کاش رو گردانیی

معنی سبحان ربی دانیی

کای سجودم چون وجودم ناسزا

مر بدی را تو نکویی ده جزا

این زمین از حلم حق دارد اثر

تا نجاست برد و گلها داد بر

تا بپوشد او پلیدیهای ما

در عوض بر روید از وی غنچه‌ها

پس چو کافر دید کو در داد و جود

کمتر و بی‌مایه‌تر از خاک بود

از وجود او گل و میوه نرست

جز فساد جمله پاکیها نجست

گفت واپس رفته‌ام من در ذهاب

حسر تا یا لیتنی کنت تراب

کاش از خاکی سفر نگزیدمی

همچو خاکی دانه‌ای می‌چیدمی

چون سفر کردم مرا راه آزمود

زین سفر کردن ره‌آوردم چه بود

زان همه میلش سوی خاکست کو

در سفر سودی نبیند پیش رو

روی واپس کردنش آن حرص و آز

روی در ره کردنش صدق و نیاز

هر گیا را کش بود میل علا

در مزیدست و حیات و در نما

چونک گردانید سر سوی زمین

در کمی و خشکی و نقص و غبین

میل روحت چون سوی بالا بود

در تزاید مرجعت آنجا بود

ور نگوساری سرت سوی زمین

آفلی حق لا یحب الافلین


بعد هم که می دانیم موسی علیه السلام از حضرت حق راجع به سر غلبه ظالم می پرسد:


گفت موسی ای کریم کارساز

ای که یکدم ذکر تو عمر دراز

نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل

چون ملایک اعتراضی کرد دل

که چه مقصودست نقشی ساختن

واندرو تخم فساد انداختن

آتش ظلم و فساد افروختن

مسجد و سجده‌کنان را سوختن

مایهٔ خونابه و زردآبه را

جوش دادن از برای لابه را

من یقین دانم که عین حکمتست

لیک مقصودم عیان و رؤیتست

آن یقین می‌گویدم خاموش کن

حرص رؤیت گویدم نه جوش کن

مر ملایک را نمودی سر خویش

کین چنین نوشی همی ارزد به نیش

عرضه کردی نور آدم را عیان

بر ملایک گشت مشکلها بیان

حشر تو گوید که سر مرگ چیست

میوه‌ها گویند سر برگ چیست

سر خون و نطفهٔ حسن آدمیست

سابق هر بیشیی آخر کمیست

لوح را اول بشوید بی وقوف

آنگهی بر وی نویسد او حروف

خون کند دل را و اشک مستهان

بر نویسد بر وی اسرار آنگهان

وقت شستن لوح را باید شناخت

که مر آن را دفتری خواهند ساخت

چون اساس خانه‌ای می‌افکنند

اولین بنیاد را بر می‌کنند

گل بر آرند اول از قعر زمین

تا بخر بر کشی ماء معین

از حجامت کودکان گریند زار

که نمی‌دانند ایشان سر کار

مرد خود زر می‌دهد حجام را

می‌نوازد نیش خون آشام را

مدود حمال زی بار گران

می‌رباید بار را از دیگران

جنگ حمالان برای بار بین

این چنین است اجتهاد کاربین

چون گرانیها اساس راحتست

تلخها هم پیشوای نعمتست

حفت الجنه بمکروهاتنا

حفت النیران من شهواتنا

تخم مایهٔ آتشت شاخ ترست

سوختهٔ آتش قرین کوثرست

هر که در زندان قرین محنتیست

آن جزای لقمه‌ای و شهوتیست

هر که در قصری قرین دولتیست

آن جزای کارزار و محنتیست

هر که را دیدی بزر و سیم فرد

دانک اندر کسب کردن صبر کرد

بی سبب بیند چو دیده شد گذار

تو که در حسی سبب را گوش دار

آنک بیرون از طبایع جان اوست

منصب خرق سببها آن اوست

بی سبب بیند نه از آب و گیا

چشم چشمهٔ معجزات انبیا

این سبب همچون طبیب است و علیل

این سبب همچون چراغست و فتیل

شب چراغت را فتیل نو بتاب

پاک دان زینها چراغ آفتاب

رو تو کهگل ساز بهر سقف خان

سقف گردون را ز کهگل پاک دان

اه که چون دلدار ما غمسوز شد

خلوت شب در گذشت و روز شد

جز بشب جلوه نباشد ماه را

جز بدرد دل مجو دلخواه را

ترک عیسی کرده خر پروده‌ای

لاجرم چون خر برون پرده‌ای

طالع عیسیست علم و معرفت

طالع خر نیست ای تو خر صفت

نالهٔ خر بشنوی رحم آیدت

پس ندانی خر خری فرمایدت

رحم بر عیسی کن و بر خر مکن

طبع را بر عقل خود سرور مکن

طبع را هل تا بگرید زار زار

تو ازو بستان و وام جان گزار

سالها خر بنده بودی بس بود

زانک خربنده ز خر واپس بود

ز اخروهن مرادش نفس تست

کو بخر باید و عقلت نخست

هم‌مزاج خر شدست این عقل پست

فکرش این که چون علف آرم به دست

آن خر عیسی مزاج دل گرفت

در مقام عاقلان منزل گرفت

زانک غالب عقل بود و خر ضعیف

از سوار زفت گردد خر نحیف

وز ضعیفی عقل تو ای خربها

این خر پژمرده گشتست اژدها

گر ز عیسی گشته‌ای رنجوردل

هم ازو صحت رسد او را مهل

چونی ای عیسی عیسی‌دم ز رنج

که نبود اندر جهان بی مار گنج

چونی ای عیسی ز دیدار جهود

چونی ای یوسف ز مکار و حسود

تو شب و روز از پی این قوم غمر

چون شب و روزی مددبخشای عمر

چونی از صفراییان بی‌هنر

چه هنر زاید ز صفرا درد سر

تو همان کن که کند خورشید شرق

ما نفاق و حیله و دزدی و زرق

تو عسل ما سرکه در دنیا و دین

دفع این صفرا بود سرکنگبین

سرکه افزودیم ما قوم زحیر

تو عسل بفزا کرم را وا مگیر

این سزید از ما چنان آمد ز ما

ریگ اندر چشم چه فزاید عمی

آن سزد از تو ایا کحل عزیز

که بیابد از تو هر ناچیز چیز

ز آتش این ظالمانت دل کباب

از تو جمله اهد قومی بد خطاب

کان عودی در تو گر آتش زنند

این جهان از عطر و ریحان آگنند

تو نه آن عودی کز آتش کم شود

تو نه آن روحی که اسیر غم شود

عود سوزد کان عود از سوز دور

باد کی حمله برد بر اصل نور

ای ز تو مر آسمانها را صفا

ای جفای تو نکوتر از وفا

زانک از عاقل جفایی گر رود

از وفای جاهلان آن به بود

گفت پیغامبر عداوت از خرد

بهتر از مهری که از جاهل رسد


البته می فرمایند مولوی این شعر را هم در مورد کربلاییان دارد:


کجایید ای شهیدان خدایی                   بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق             پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی                   بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده                 کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته                 بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده                  کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست           زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم                ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد         بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق              که اصل اصل هر ضیایی


مسئله اینجا این است که داستان موسی علیه السلام و شبان تا آنجا درست است که در حدیث است که امام حسین می فرماید و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت الاسلام براع مثل یزید. یعنی اگر آن شبانی که حضرت موسی علیه السلام به او ایراد می کند که این چه وضع مناجاتت است و عتاب می آید از طرف حضرت حق که ای موسی چه کردی؟ و موسی دنبال شبان بدود و معذرت خواهی کند. و شبان نیز هوشیار شود، این یک مسئله است. و اما فرض بفرمایید که یک شبانی هم بیاید و اسرار ورزد که گوشت خر هم خیلی حلال است و بلکه اگر با شراب هم بخوری خیلی بهتر است و روی حرفش اصرار هم بورزد. آیا به او هم نباید چیزی گفت؟ نباید او را سر جایش نشاند؟

البته مسائل اخلاقی هم یک معنایی دارند که در مسائل ریاضی فیزیکی آنچنان مشهود نیستند. یک نمونه اش همین مسئله است که آیا ما با خلقت خدا است که طرفیم یا با طبیعت است؟ با عزیزی راجع به مسائل هسته ای بحث می کردیم، و رسیدیم به اینجا که یحتمل ستاره ای در اثر انفجاری تبدیل به ابرنواختری شود. ایشان یک چیزی بدین مضمون فرمودند که این از اسرار طبیعت است و ما را بدان راهی نیست. بله، ولی گاهی ما اثرات چنین انفجاراتی را در ستارگان می بینیم که بر ما مشهود است ولی متوجه خود آن نمی شویم چرا که مثلاً می فرماید  مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٤٠﴾

یعنی گاهی حضرت موسی علیه السلام یحتمل به شبان بگوید که این چه مناجاتی است و گاهی دنبالش بدود و عذر بخواهد و گاهی ریش برادرش را بگیرد و قومش را نیز عتاب کند که چرا گوساله پرست شده ای و گاهی هم به فرعونی که حرفش این است که انا ربکم الاعلی و دیگر فرعونیان بگوید که خدای مرا بپرست و قوم خود را از چنگ فرعونیان نجات دهد. و اما امان از آن وقتی که آن شبان بشود همه کاره ی همه و همه که اوج مسئله آنجا است که و لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین. اینجا است که فاصله ی بین حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی با ریاضی فیزیک هیچ جوری پر نمی شود! و نوسانات می کند بین طغیانها و طاغوتها وافراطها و تفریطها و عبادات و نماز و صلوات و ذکر به قلب راه پیدا نمی کنند و دل آرام نگیرد و حال آنکه علی بذکر الله تطمئن القلوب. مسئله همان است که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. البته گاهی اوقات هم باید متوجه بود که مسائل ریاضی فیزیکی فقط وجهه ی منطقی دارند یا طبیعت یا خلقت خدا را به بحث می کشانند و نمی توان آنها را به این سادگیها و راحتیها اخلاقی اش کرد. و دقیقاً همینجاها است که مسائلی از قبیل مسائل موسی علیه السلام و شبان رخ می دهد و بلکه همه حسابها را گویی به هم می زند آنطور که هر حسابی که کنیم، کم می آوریم چرا که و الله سریع الحساب!...

اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿البقرة: ٢٥٥﴾


یک بار این بنده حقیر داشتیم با خواهرم خدا بیامرز می رفتیم که او را با ماشینم به خانه اش برسانیم، سر راه بنده نمی دانم چرا ایستادم و رفتم در یک قاب عکس فروشی. او هم نگو کلید ماشین را برداشت و رفت. حالا این حقیر هم دنبال جرثقیل می گشتم که ماشین جیپ را ببرم در منزل! و اما در آن قاب عکس فروشی که حالا دیگر عوض شده و یک رستوران است بنده یک چیزی یاد گرفتم. خیلی چیز ساده ای ایست و یحتمل همه می دانند و می دانسته اند و در کلاسهای قرآن بچه ها می آموزند الا این بنده حقیر. تا آنکه آن زمان بالاخره این حقیر هم یاد گرفت و فهمید و بقول معروف دو زاری ام افتاد! و آن این است که آیت الکرسی به سه آیه های مبارکه شریفه ی 255 تا 257 اطلاق می شوند و نه فقط آیه ی 255 سوره مبارکه البقره. بگذارید ببینم می توانم آنها را از حفظ درست بنویسم یا دوباره اشتباه می کنم:

لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفسام لها و الله سمیع علیم 256 الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون 257.


و معمولاً مومنین و مومنات آیت الکرسی را زیاد ذکر می کنند و لذا از حفظند. البته یک قاب عکسی از آقای خامنه ای هم در آن مغازه بود که این حقیر از صاحب مغازه خواستم بخرم و او گفت که فروشی نیست و می توانی بروی فروشگاه شهر و روستا اگر می خواهی یکی بخری. و بنده نیز حالا شاید بگویید که چه آدم ساده لوحی است. ولی رفتم و متوجه شدم که آنجا نیز چنین عکسی را ندارد. به عبارت دیگر بقول معروف و خودمانی شوخی کرده بوده و رفته بودیم سر کار. البته کمی بعد خواهرم کلید ماشین را آورد و رفتم ماشین را آوردم خانه!

این یک داستانی است که تا حدی خیلی هم خجالت آور است که انسان بیاید از حماقتهای خود تعریف کند. ولی راستش را بخواهید از این حماقتها ما می بینیم برای انسان در زندگی روزمره ممکن است زیاد هم اتفاق بیافتد و خودش هم خبر ندارد. البته این یکی از آن دست نیست ولی بی ربط هم یحتمل نباشد. امروز نزدیک ساعت 9:00 رفتم روزنامه ها را نگاه کنم. دیدم روزنامه ها تمام شده. آمدم خانه و یادداشت روز آنرا خواندم. بر خلاف آنچه گفته می شود، گاهی آرامبخش خیلی هم می تواند مفید واقع شود آنجایی که هر چه بگویی فایده ای نمی کند و فقط باید آنطور که بعضی از دوستان می فرمایند بی خیال شوی! و الا یحتمل یک وقت دیدی کارت به جاهای باریک کشید.

این یعنی چه؟ 

یعنی اینکه ما یک داستان خیلی آموزنده ای داریم راجع به انکار موسی علیه السلام مناجات شبان را در مثنوی مولوی که می فرماید 


دید موسی یک شبانی را براه

کو همی‌گفت ای گزیننده اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم شپشهاات کشم

شیر پیشت آورم ای محتشم

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان

گفت با آنکس که ما را آفرید

این زمین و چرخ ازو آمد پدید

گفت موسی های بس مدبر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تراست

آفتابی را چنینها کی رواست

گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

آتشی گر نامدست این دود چیست

جان سیه گشته روان مردود چیست

گر همی‌دانی که یزدان داورست

ژاژ و گستاخی ترا چون باورست

دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

حق تعالی زین چنین خدمت غنیست

با کی می‌گویی تو این با عم و خال

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

شیر او نوشد که در نشو و نماست

چارق او پوشد که او محتاج پاست

ور برای بنده‌شست این گفت تو

آنک حق گفت او منست و من خود او

آنک گفت انی مرضت لم تعد

من شدم رنجور او تنها نشد

آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست

در حق آن بنده این هم بیهده‌ست

بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق

گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان

دست و پا در حق ما استایش است

در حق پاکی حق آلایش است

لم یلد لم یولد او را لایق است

والد و مولود را او خالق است

هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست

هرچه مولودست او زین سوی جوست

زانک از کون و فساد است و مهین

حادثست و محدثی خواهد یقین

گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد تفت

سر نهاد اندر بیابانی و رفت


می فرماید که به حضرت حق موسی علیه السلام را عتاب می کند و بدو وحی می شود در عذر آن شبان:


وحی آمد سوی موسی از خدا

بندهٔ ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

یا برای فصل کردن آمدی

تا توانی پا منه اندر فراق

ابغض الاشیاء عندی الطلاق

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام

هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

در حق او مدح و در حق تو ذم

در حق او شهد و در حق تو سم

ما بری از پاک و ناپاکی همه

از گرانجانی و چالاکی همه

من نکردم امر تا سودی کنم

بلک تا بر بندگان جودی کنم

هندوان را اصطلاح هند مدح

سندیان را اصطلاح سند مدح

من نگردم پاک از تسبیحشان

پاک هم ایشان شوند و درفشان

ما زبان را ننگریم و قال را

ما روان را بنگریم و حال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود

گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

زانک دل جوهر بود گفتن عرض

پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز

سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

آتشی از عشق در جان بر فروز

سر بسر فکر و عبارت را بسوز

موسیا آداب‌دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنیست

بر ده ویران خراج و عشر نیست

گر خطا گوید ورا خاطی مگو

گر بود پر خون شهید او را مشو

خون شهیدان را ز آب اولیترست

این خطا را صد صواب اولیترست

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم از غواص را پاچیله نیست

تو ز سرمستان قلاوزی مجو

جامه‌چاکان را چه فرمایی رفو

ملت عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

لعل را گر مهر نبود باک نیست

عشق در دریای غم غمناک نیست

 

بعد از آن در سر موسی حق نهفت

رازهایی گفت کان ناید به گفت

بر دل موسی سخنها ریختند

دیدن و گفتن بهم آمیختند

چند بی‌خود گشت و چند آمد بخود

چند پرید از ازل سوی ابد

بعد ازین گر شرح گویم ابلهیست

زانک شرح این ورای آگهیست

ور بگویم عقلها را بر کند

ور نویسم بس قلمها بشکند

چونک موسی این عتاب از حق شنید

در بیابان در پی چوپان دوید

بر نشان پای آن سرگشته راند

گرد از پرهٔ بیابان بر فشاند

گام پای مردم شوریده خود

هم ز گام دیگران پیدا بود

یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب

یک قدم چون پیل رفته بر وریب

گاه چون موجی بر افرازان علم

گاه چون ماهی روانه بر شکم

گاه بر خاکی نبشته حال خود

همچو رمالی که رملی بر زند

عاقبت دریافت او را و بدید

گفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آدابی و ترتیبی مجو

هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

کفر تو دینست و دینت نور جان

آمنی وز تو جهانی در امان

ای معاف یفعل الله ما یشا

بی‌محابا رو زبان را بر گشا

گفت ای موسی از آن بگذشته‌ام

من کنون در خون دل آغشته‌ام

من ز سدرهٔ منتهی بگذشته‌ام

صد هزاران ساله زان سو رفته‌ام

تازیانه بر زدی اسپم بگشت

گنبدی کرد و ز گردون بر گذشت

محرم ناسوت ما لاهوت باد

آفرین بر دست و بر بازوت باد

حال من اکنون برون از گفتنست

اینچ می‌گویم نه احوال منست

نقش می‌بینی که در آیینه‌ایست

نقش تست آن نقش آن آیینه نیست

دم که مرد نایی اندر نای کرد

درخور نایست نه درخورد مرد

هان و هان گر حمد گویی گر سپاس

همچو نافرجام آن چوپان شناس

حمد تو نسبت بدان گر بهترست

لیک آن نسبت بحق هم ابترست

چند گویی چون غطا برداشتند

کین نبودست آنک می‌پنداشتند

این قبول ذکر تو از رحمتست

چون نماز مستحاضه رخصتست

با نماز او بیالودست خون

ذکر تو آلودهٔ تشبیه و چون

خون پلیدست و به آبی می‌رود

لیک باطن را نجاستها بود

کان بغیر آب لطف کردگار

کم نگردد از درون مرد کار

در سجودت کاش رو گردانیی

معنی سبحان ربی دانیی

کای سجودم چون وجودم ناسزا

مر بدی را تو نکویی ده جزا

این زمین از حلم حق دارد اثر

تا نجاست برد و گلها داد بر

تا بپوشد او پلیدیهای ما

در عوض بر روید از وی غنچه‌ها

پس چو کافر دید کو در داد و جود

کمتر و بی‌مایه‌تر از خاک بود

از وجود او گل و میوه نرست

جز فساد جمله پاکیها نجست

گفت واپس رفته‌ام من در ذهاب

حسر تا یا لیتنی کنت تراب

کاش از خاکی سفر نگزیدمی

همچو خاکی دانه‌ای می‌چیدمی

چون سفر کردم مرا راه آزمود

زین سفر کردن ره‌آوردم چه بود

زان همه میلش سوی خاکست کو

در سفر سودی نبیند پیش رو

روی واپس کردنش آن حرص و آز

روی در ره کردنش صدق و نیاز

هر گیا را کش بود میل علا

در مزیدست و حیات و در نما

چونک گردانید سر سوی زمین

در کمی و خشکی و نقص و غبین

میل روحت چون سوی بالا بود

در تزاید مرجعت آنجا بود

ور نگوساری سرت سوی زمین

آفلی حق لا یحب الافلین


بعد هم که می دانیم موسی علیه السلام از حضرت حق راجع به سر غلبه ظالم می پرسد:


گفت موسی ای کریم کارساز

ای که یکدم ذکر تو عمر دراز

نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل

چون ملایک اعتراضی کرد دل

که چه مقصودست نقشی ساختن

واندرو تخم فساد انداختن

آتش ظلم و فساد افروختن

مسجد و سجده‌کنان را سوختن

مایهٔ خونابه و زردآبه را

جوش دادن از برای لابه را

من یقین دانم که عین حکمتست

لیک مقصودم عیان و رؤیتست

آن یقین می‌گویدم خاموش کن

حرص رؤیت گویدم نه جوش کن

مر ملایک را نمودی سر خویش

کین چنین نوشی همی ارزد به نیش

عرضه کردی نور آدم را عیان

بر ملایک گشت مشکلها بیان

حشر تو گوید که سر مرگ چیست

میوه‌ها گویند سر برگ چیست

سر خون و نطفهٔ حسن آدمیست

سابق هر بیشیی آخر کمیست

لوح را اول بشوید بی وقوف

آنگهی بر وی نویسد او حروف

خون کند دل را و اشک مستهان

بر نویسد بر وی اسرار آنگهان

وقت شستن لوح را باید شناخت

که مر آن را دفتری خواهند ساخت

چون اساس خانه‌ای می‌افکنند

اولین بنیاد را بر می‌کنند

گل بر آرند اول از قعر زمین

تا بخر بر کشی ماء معین

از حجامت کودکان گریند زار

که نمی‌دانند ایشان سر کار

مرد خود زر می‌دهد حجام را

می‌نوازد نیش خون آشام را

مدود حمال زی بار گران

می‌رباید بار را از دیگران

جنگ حمالان برای بار بین

این چنین است اجتهاد کاربین

چون گرانیها اساس راحتست

تلخها هم پیشوای نعمتست

حفت الجنه بمکروهاتنا

حفت النیران من شهواتنا

تخم مایهٔ آتشت شاخ ترست

سوختهٔ آتش قرین کوثرست

هر که در زندان قرین محنتیست

آن جزای لقمه‌ای و شهوتیست

هر که در قصری قرین دولتیست

آن جزای کارزار و محنتیست

هر که را دیدی بزر و سیم فرد

دانک اندر کسب کردن صبر کرد

بی سبب بیند چو دیده شد گذار

تو که در حسی سبب را گوش دار

آنک بیرون از طبایع جان اوست

منصب خرق سببها آن اوست

بی سبب بیند نه از آب و گیا

چشم چشمهٔ معجزات انبیا

این سبب همچون طبیب است و علیل

این سبب همچون چراغست و فتیل

شب چراغت را فتیل نو بتاب

پاک دان زینها چراغ آفتاب

رو تو کهگل ساز بهر سقف خان

سقف گردون را ز کهگل پاک دان

اه که چون دلدار ما غمسوز شد

خلوت شب در گذشت و روز شد

جز بشب جلوه نباشد ماه را

جز بدرد دل مجو دلخواه را

ترک عیسی کرده خر پروده‌ای

لاجرم چون خر برون پرده‌ای

طالع عیسیست علم و معرفت

طالع خر نیست ای تو خر صفت

نالهٔ خر بشنوی رحم آیدت

پس ندانی خر خری فرمایدت

رحم بر عیسی کن و بر خر مکن

طبع را بر عقل خود سرور مکن

طبع را هل تا بگرید زار زار

تو ازو بستان و وام جان گزار

سالها خر بنده بودی بس بود

زانک خربنده ز خر واپس بود

ز اخروهن مرادش نفس تست

کو بخر باید و عقلت نخست

هم‌مزاج خر شدست این عقل پست

فکرش این که چون علف آرم به دست

آن خر عیسی مزاج دل گرفت

در مقام عاقلان منزل گرفت

زانک غالب عقل بود و خر ضعیف

از سوار زفت گردد خر نحیف

وز ضعیفی عقل تو ای خربها

این خر پژمرده گشتست اژدها

گر ز عیسی گشته‌ای رنجوردل

هم ازو صحت رسد او را مهل

چونی ای عیسی عیسی‌دم ز رنج

که نبود اندر جهان بی مار گنج

چونی ای عیسی ز دیدار جهود

چونی ای یوسف ز مکار و حسود

تو شب و روز از پی این قوم غمر

چون شب و روزی مددبخشای عمر

چونی از صفراییان بی‌هنر

چه هنر زاید ز صفرا درد سر

تو همان کن که کند خورشید شرق

ما نفاق و حیله و دزدی و زرق

تو عسل ما سرکه در دنیا و دین

دفع این صفرا بود سرکنگبین

سرکه افزودیم ما قوم زحیر

تو عسل بفزا کرم را وا مگیر

این سزید از ما چنان آمد ز ما

ریگ اندر چشم چه فزاید عمی

آن سزد از تو ایا کحل عزیز

که بیابد از تو هر ناچیز چیز

ز آتش این ظالمانت دل کباب

از تو جمله اهد قومی بد خطاب

کان عودی در تو گر آتش زنند

این جهان از عطر و ریحان آگنند

تو نه آن عودی کز آتش کم شود

تو نه آن روحی که اسیر غم شود

عود سوزد کان عود از سوز دور

باد کی حمله برد بر اصل نور

ای ز تو مر آسمانها را صفا

ای جفای تو نکوتر از وفا

زانک از عاقل جفایی گر رود

از وفای جاهلان آن به بود

گفت پیغامبر عداوت از خرد

بهتر از مهری که از جاهل رسد


البته می فرمایند مولوی این شعر را هم در مورد کربلاییان دارد:


کجایید ای شهیدان خدایی                   بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق             پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی                   بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده                 کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته                 بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده                  کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست           زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم                ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد         بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق              که اصل اصل هر ضیایی


مسئله اینجا این است که داستان موسی علیه السلام و شبان تا آنجا درست است که در حدیث است که امام حسین می فرماید و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت الاسلام براع مثل یزید. یعنی اگر آن شبانی که حضرت موسی علیه السلام به او ایراد می کند که این چه وضع مناجاتت است و عتاب می آید از طرف حضرت حق که ای موسی چه کردی؟ و موسی دنبال شبان بدود و معذرت خواهی کند. و شبان نیز هوشیار شود، این یک مسئله است. و اما فرض بفرمایید که یک شبانی هم بیاید و اسرار ورزد که گوشت خر هم خیلی حلال است و بلکه اگر با شراب هم بخوری خیلی بهتر است و روی حرفش اصرار هم بورزد. آیا به او هم نباید چیزی گفت؟ نباید او را سر جایش نشاند؟

البته مسائل اخلاقی هم یک معنایی دارند که در مسائل ریاضی فیزیکی آنچنان مشهود نیستند. یک نمونه اش همین مسئله است که آیا ما با خلقت خدا است که طرفیم یا با طبیعت است؟ با عزیزی راجع به مسائل هسته ای بحث می کردیم، و رسیدیم به اینجا که یحتمل ستاره ای در اثر انفجاری تبدیل به ابرنواختری شود. ایشان یک چیزی بدین مضمون فرمودند که این از اسرار طبیعت است و ما را بدان راهی نیست. بله، ولی گاهی ما اثرات چنین انفجاراتی را در ستارگان می بینیم که بر ما مشهود است ولی متوجه خود آن نمی شویم چرا که مثلاً می فرماید  مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٤٠﴾

یعنی گاهی حضرت موسی علیه السلام یحتمل به شبان بگوید که این چه مناجاتی است و گاهی دنبالش بدود و عذر بخواهد و گاهی ریش برادرش را بگیرد و قومش را نیز عتاب کند که چرا گوساله پرست شده ای و گاهی هم به فرعونی که حرفش این است که انا ربکم الاعلی و دیگر فرعونیان بگوید که خدای مرا بپرست و قوم خود را از چنگ فرعونیان نجات دهد. و اما امان از آن وقتی که آن شبان بشود همه کاره ی همه و همه که اوج مسئله آنجا است که و لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین. اینجا است که فاصله ی بین حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی با ریاضی فیزیک هیچ جوری پر نمی شود! و نوسانات می کند بین طغیانها و طاغوتها وافراطها و تفریطها و عبادات و نماز و صلوات و ذکر به قلب راه پیدا نمی کنند و دل آرام نگیرد و حال آنکه علی بذکر الله تطمئن القلوب. مسئله همان است که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. البته گاهی اوقات هم باید متوجه بود که مسائل ریاضی فیزیکی فقط وجهه ی منطقی دارند یا طبیعت یا خلقت خدا را به بحث می کشانند و نمی توان آنها را به این سادگیها و راحتیها اخلاقی اش کرد. و دقیقاً همینجاها است که مسائلی از قبیل مسائل موسی علیه السلام و شبان رخ می دهد و بلکه همه حسابها را گویی به هم می زند آنطور که هر حسابی که کنیم، کم می آوریم چرا که و الله سریع الحساب!...

اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلواة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل من صلیت علی احد من اولیائک.



بنده حقیر گفتم که خیلیها خواهند گفت که در آیه شریفه سوره بقره یک چیزهایی را نگفته ای. البته بنده همان قدر که دیشب یادم بود گفتم و لذا و هو کره لکم جا افتاد:


کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢١٦


و همانطور که مستحضرید حکم قتال هم یک چیزی نیست که هر کس از راه برسد بتواند تایینش کند. و همه و همه هم بدان تن در دهند. البته گاهی هم مسئله دفاعی است مقدس و جهاد فی سبیل الله است و مقاومت در برابر تجاوز دشمن است. و مسئله اصلا شوخی بردار نیست و همه و همه می شتابند به سمت مدافع حرم بودن یا دفاع از خاک و مرز و بوم کشور.

این یک مسئله است و اما مسئله دیگری که هست مربوط است به اینکه کسی از روی تعصب بخواهد ادعا کند که خدا نزد ما است و قوم دیگری ادعا کند نخیر اینطور نیست. و از آن سختتر این است که شخصی چنین ادعاهایی کند که معمولاً کذب است الا اینکه خدا خود این ادعاهای کذب را رد کند. همانطور که در قرآن آمده است و بر زبان رسول اکرم صلوات الله علیه جاری شده است و همانطور که امام حسین علیه السلام در عمل چنین نشان دادند که حکومت الله پابرجا شود و تا روز قیامت نیز ادامه دارد.

البته این از مختصات ولی فقیه مد ظله العالی است که به امور مسلمین بپردازند و دخالت در این امور می تواند مشکل ساز شود چنانچه فضولی زیادی به حساب آید. یعنی اگر کسی بیاید ادعایش بشود که آخوندها و ملاهای ما هم می فرمایند که خدا نزد ما است، یحتمل دارد حرف زیادی می زند و بهتر است از این حرفهای زیادی نزند مگر اینکه ادله ی خوبی داشته باشد که بتواند حرفش را ثابت کند. و کذب بودن چنین ادله ای از آنجا روشن می شود که چنین ادعاهای کذبی معمولاً از طرف ملحدین و کافرین و مشرکین است و یحتمل حتی کمونیستها هم وارد چنین ادله ای نشوند یا همانطور که گفتیم از طرف اشخاصی که خود را می زنند به سیم آخر و بهلول وار و دن کیشوت وار می خواهند حرفهای کذب بزنند. و این حرف را از این بنده حقیر یحتمل قبول بفرمایید که این ادله را امام زمان عجل الله فرجه الشریف می تواند ارائه کند اگر هر کس دیگری نتواند!

و اما یحتمل در سطوح ریاضی می توان مسئله را راحتتر بررسی کرد اگر خیلی هم درگیر مسائلی از قبیل حکمت متعالیه و فقه نشده و فقط به مسائل ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی بپردازیم آنجا که باید به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی پرداخت. دلیل این کار اینجا است که ما یحتمل نمی خواهیم درگیر مسائلی از قبیل آیه شریفه شویم که فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفسام لها و الله سمیع علیم. و دقیقاً گیر مسئله همینجا است که ما نمی توانیم کفر و ایمان را بطور دلبخواهی تعریف کنیم و آنرا به طبیعت هم نسبت دهیم و حال آنکه مسئله از نوع خلقت خدا است و نه طبیعت محض و لذا باید به اسرار خلقت است که پی برد. و وقتی در جنود عقل و جهل و جهاد اصغر و اکبر درگیر شدیم که هندسه و گرانش را حتی المقدور دریابیم، تا آنجا که اسرار خلقت خدا را دریابیم می توانیم طبیعت را بهتر بشناسیم. و اما از انجایی که علوم ما محدود است و لذا این کار را نمی توانیم از ازل تا ابد انجام دهیم چرا که اولاً عمر ما کفاف نمی دهد و دوماً دسترسی ما به همین اندازه کم از طبیعت و خلقت آن محدود است. و لذا مسائل به نوعی کوانتمی شده و فقط تا یک جاهایی کار می کند هر چند که مدام دانشمندان در حال تلاشند که همان معادلات و نظریه های میدانهای کوانتمی خود را نیز به نفع خود یا فهم بهتر طبیعت و اسرار خلقت خدا تعدیل دهند. و اما ما نمی توانیم بگوییم مسئله یک جا خلقت خدا است و جای دیگری طبیعت است چرا که این مغایر با بندگی خدا است هر چند که ما از اسرار خلقت او یحتمل آیا ذره ای سر در بیاوریم یا خیر.

باز اینجا امام زمان عجل الله فرجه الشریف می تواند خیلی راه گشا باشد همانطور که اگر بنده ملاها را نفی کنم، یحتمل کذب محض باشد! ولی اگر امام زمان چنین بفرمایند، یحتمل همه از او قبول هم کنند و بلکه کل عالم هم مسلمان شوند همانطور که وقتی هندسه ای درست ارائه شود، همه می پذیرند چرا که در راستای منزلت عقل در هندسه معرفت دینی است. و الا اگر همان مسائل مربوط به نجاسات و مطهرات نیز درست ارائه نشوند، پاک و نجس و بلکه حرام و حلال هم قاطی پاتی خواهند شد. 

و حالا ما قرار بود وارد مسائل هندسی شویم و خیلی به مسائل دیگر نپردازیم. و لذا مسئله را اینطوری هم می شود هندسی کرد که همسانگردی و همگنی و یکنواختی را وقتی در میان اهل مسجد حساب کنید پاک و مطهر و حلال و حرام کدام است یحتمل یک عده خیلی بخصوصی از همه نیز باتقواتر و پاکتر و مطهرتر شوند که از جمله مجتهدین و آیات عظام و مراجع تقلیدند. یعنی همه مثل هم نبوده و یک مرتبه می بینیم که در آن میان یک قله هایی داریم. و حال آنکه این درجات تقوی و پاکی در ادیان توحیدی دیگر نیز یحتمل یافت می شود یا لااقل مبنا باید چنین باشد. این است که از لحاظ هندسی اینجا یحتمل مسئله بیشتر فینسلری است تا ریمانی. و اما اگر فضا-زمان را به صرف اینکه همگن و همسانگرد است بخواهیم در نظر آوریم، و بخواهیم اهل مسجد و با تقوی و با ایمان را از دیگران جدا نکنیم، مسئله بیشتر ریمانی است.

و حالا حساب بفرمایید که ما می خواهیم همان مسائل را از لحاظ الگوریتمی و منطقی و قضیه ناتمامی گودل به حساب اوریم. و بعد ما نمی گوییم که آیا شهودی یا بطور دقیق و فرمال هم می توان امثال نقض قضیه آخر فرما را با یافتن یک کیو ای که کیو-دفرماسیون سیستمهای جبری بست-کن است را یافت و بلکه نقض قضیه ناتمامی گودل را از طریق هندسه ناجابجایی نیز یافت! مثل این می ماند که یک مرتبه مدعی شوید که آخوندها همه مدعی اند که خدا نزد ما است و بس.

موضوع اینجا است که هندسه ناجابجایی در زمینه مدل استاندارد فیزیک و همینطور فیزیک ذرات بنیادی نیز کاربرد دارد هر چند که برای اثبات حدس تابع زتای ریمان نیز یحتمل کاربرد دارد. و اما اینکه گرانش هم وارد شود و به مسائلی از قبیل ناقض بودن قضیه آخر فرما و امثالهم پرداخته شود به چه معنا است؟ کجا مسئله نقض می شود و کجا باقی می ماند؟ یحتمل اگر ما حدس تابع زتای ریمان را توانستیم با کیو-دفرماسیونهای سیستمهای مکانیکی آماری بست-کن و دیگر ابزارهای و محاسبات هندسی ناجابجایی حل کنیم، آنگاه مسائل متناظر حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را نیز درست به سر منزل خود رسانده ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


بنده حقیر نمی گویم رای نمی دهم، ولی با این شعارهایی که منتخبین شورای نگهبان برای ریاست جمهوری می دهند راستش را بخواهید فکر می کنم اگر بنده حقیر خودم رییس جمهور می شدم خیلی بهتر هم عمل می کردم هر چند که هیچ شانسی هم نداشتم که شواری نگهبان بنده را به عنوان یکی از رجال مذهبی-سیاسی مدیر مدبر تایید کند. اول از همه این اینترنت خودمان است که یک فاجعه است و بنده حقیر اولین کاری که می کردم این بود که اینترنت را درست کنم و این فیلترینگ وارونه اش را که سایتهای علمی خیلیهایش فیلتر است و خیلی از سایتهای مستهجن آزاد است را که باید فیلتر شوند را درست فیلتر می کردم.

البته بعضی ایراد خواهند کرد که یک حالت بهلولی و دن کیشوتی در این حرف تو نهفته است که نباید واقعاً اینطور رفتار کنی که می خواهی خداوکیلی یک روزی به مقام ریاست جمهوری برسی. ولی بنده فکر می کنم که اوضاع اقتصادی آنقدر خراب است که حتی ولایت فقیه و رهبری هم نسبت بدان هشدار می دهند و امسال را دیگر سال اقتصاد مقاومتی تولید و اشتغال اعلام کرده اند. البته بنده حقیر این را هم عرض کنم که بعضی و از جمله خود بنده یحتمل ایراد کنند که چرا اینقدر به ملاها و آخوندها باید اعتماد کرد آنطور که آیا اینها نمی فرمایند که خدا نزد ما است همانطور که یهود و نصاری هم همین را می فرمایند؟ اینجا است که بنده عرض می کنم باید رفت جاسوس داعشی شد چرا که می فرماید کتب علیکم القتال و عسی ان تکرهوا شیء و هو خیرٌ لکم و عسی ان تحبوا شیء و هو شرٌ لکم. و می فرمایند که معنی این حرف این هم نیست که مستقیم وارد مقاتله با کفار شویم و بلکه همین قدر که ما از اینجا شروع کنیم که فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفسام لها. و همین عروة الوثقی را به عنوان ریسمان الهی بگیریم و ادامه دهیم و به طاغوت کفر بورزیم و به خدا ایمان آوریم خودش باعث خواهد شد که نه تنها از طاغوت متنفر شویم و بلکه ایمانمان هم هر لحظه افزوده شده و ارزش افزوده بیابد و ایمان روی ایمان است که اضافه می شود. و اما اینجا یک ترسی می تواند باشد که آقایان خانمها ما بیاییم از چاله هرز می خواهیم دربیاییم و وارد بلوار شهرزاد و رویال پارک که شویم که نمی شود که هیچ و بلکه پارک رویال را هم به رخ انسان بکشند که ببین! رویال پارک که ترسیدید در زمان طاغوت از بانک وام نگیرفتید و آنطوری برجهای 10 تا 12 طبقه یا حالا 14 طبقه بود یادم نیست و در کوچه 10-15 متری بی خودی ساختید و کما بیش به مستضعفین رسید جای خود، و حالا علاوه بر آن پارک رویال را هم داریم که خیلی هم بهتر است و در خیابان درست حسابی هم هست و .... اقلاً یک برج 33 طبقه می ساختید که خیلی بهتر هم بود؟ نبود؟ کار هم بیشتر ایجاد می کرد. و حالا بنشین بنویس و اما از قرآن ببین می توانی بنویسی و آیا از حکومت مستضعفین می توانی بنویسی یا خیر. مسئله این است که شما نمی خواهید مسئله را داعشی کنید، ولی قرار هم نیست که خودتان را قاطی مستضعفین جا بزنید و به آنها ظلم کنید و بگویید من هم یکی از همین مستضعفین شده ام. بنویس، اما به نفع مستضعفین هم بنویس. و اما از آن طرف هم مستضعفین هم قرار نیست که همچین که وضعشان خوب شد، خودشان صد درجه از مستکبرین بدتر هم بشوند و به هیچ خدا بنده ای هم رحم نکنند! حالا ما که سرمان را با این وبلاگ خود یک جوری گرم کرده ایم، و اما یعنی بقیه هم کار نمی خواهند و جوانان با وام ازدواج مثلاً می توانند صاحب مسکن و ماشین و وسائل خانه شوند و یک زندگی ساده خوبی را شروع کنند و کار و شغل هم داشته باشند؟ ان شاء الله که بتوانند. و ان شاء الله که آنهایی که داراتر هستند بروند وام ازدواجشان را ببخشند به کسانی که بیشتر هم احتیاج دارند. و بنده افراد آبرومندی را می شناسم که برای ازدواجشان گیر وام برای جهیزیه نیز افتاده اند که به آنها داده نمی شود چرا که ضامن ندارند و چرا که با دست فروشی امرار معاش می کنند.

حالا بگذریم بنده نمی خواستم وارد این مسائل مربوط به اشتغال شوم. و بلکه بیشتر می خواستم به این ایراد که یحتمل خیلیها بپرسند که حالا ما با این همه مسائل اشتغال و تولید و اقتصاد و دیگر مشکلات شهر و روستا داریم، حالا بیاییم وارد مسائلی از قبیل اینکه چطور یحتمل یک روزی ستاره ای تبدیل به ابرنواختری شود؛ و حالا هر ستاره ای که می خواهد باشد و ما مدام آسمان شب و بلکه روز را هم رصد کنیم که ببینیم چه خواهد شد و کدام ابرنواخترها را داشته ایم و داریم و خواهیم داشت حتی اگر خورشید خودمان هم باشد. یعنی کسی کم مشکلات فردی و خانوادگی و اجتماعی و همه و همه را دارد؟ و همه و همه را هم بیاید رها کند و فقط به این یک مسئله بپردازد و در این زمینه مثلاً متخصص هم شود؟ چه سودی دارد؟ و این ایراد را بعضی بگیرند که حتی پرداختن به احکام مطهرات و نجاسات و تاثیر آن بر سلامت جسم و روح هم می تواند خیلی مفیدتر واقع شود تا اینکه بیاییم به این امور بپردازیم. البته بعضی دیگر هم اشکال کنند که بهتر نمی بود ما قبل از این کارها بیاییم شتابدهنده ها و برخوردکننده های هادرونی بزرگ ملی را برای خود می ساختیم و حتی مسائل مربوط به انرژی هسته ای خود را بهتر رویش کار می کردیم تا می رسیدیم به امور مربوط به نجوم و ستاره شناسی و کهکشانها و کیهانشناسی و بلکه گالوای کیهانی؟

این اشکالات و ایرادها شبیه این است که بفرمایید ما نمی توانیم همزمان هم وارد قتال شویم آنطور که به ما گفته شده که کتب علیکم القتال و هم مسائل رویه های ریمانی را تایشمولری کنیم و هم ریسمانی و هم از لحاظ کلافهای خطی یا کلافهای اصلی روی خمینه ها بررسی کرده و هم هندسه ناجابجایی را مطالعه کنیم و هم به برنامه (هندسی) لانگلندز و شتوکاها پرداخته و هم به مدل استاندارد فیزیک و فیزیک ذرات بنیادی و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام و هم ما اصلا مدافع حرم آفریده شده ایم.

البته این یک ایراد معتبری هم یحتمل باشد، ولی مسئله ای که هست اینجا است که طرح مسئله از لحاظ هندسه فینسلری و هندسه ریمانی و اینکه آیا نقض قضیه آخر فرما را می توان از لحاظ کیو-دفورماسیونهای سیستمهای بست-کن مکانیکی آماری یا از طریق دیگری در هندسه ناجابجایی یا نظریات دیگری  در ریاضی-فیزیک و بلکه در نظریه حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی حل کرد؟ و بنده یحتمل بگویم که این را می توانم شهودا اثبات کنم همانطور که فرما گفته بود و نیز گفته که حاشیه کتاب دیافونتوس جای اثبات را ندارد. و لذا جایش هم نیست که اینجا ما در نظرات مربوط به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی مطرحش کنیم. و اما مسئله ای که هست این است که همانطور که می دانیم، ما متریکهای زیادی داریم که چه در هندسه ریمانی و چه در هندسه فینسلری می توانند مورد استفاده نظریه نسبیت عام واقع شوند. و همینطور هم یحتمل این متریکها را می توان برای معادلاتی شبیه معادلات کاربردی در قضیه آخر فرما مورد بحث واقع کرد. و یحتمل قضیه گودل اینجا بکار آید که از لحاظ منطقی ما با یک معادلات زیادی روبرو خواهیم بود که از جمله همین معادلات قضیه آخر فرما است که حل آنها نیازمند الگوریتمهایی خواهند بود که یحتمل بتوان گفت هیچ ابررایانه هایی هم نتوانند آنها را حل کنند.

و اما ما یحتمل بتوانیم این مسئله را طرح کنیم که برای اینکه متوجه مسئله ستارگان و ابرنواخترها شویم تا چه حد می توان از آثار این ستارگان بر آنچه بر روی زمین می گذرد درس گرفت؟ یعنی ما به چه ترتیبی است که نزولات آسمانی را داریم و کجاها کویزند و کجاها سرسبزند و کجاها دریاجه ها خشک می شوند و کجاها آتش فشانها فوران می کنند و زلزله ها و بلکه جنگها رخ می دهند؟ همانطور که می توان پرسید که ما حرکت ترانسورسال اجرام سماوی را نسبت به حرکتهای دوری آنها تا چه حد می توانیم با مثلاً تغییری در محور زمین حول حرکت شبانه روزی خود یا حرکت سالانه ی آن حول خورشید تغییر دهیم؟ در صورتی که خللی در امور ثبات حرکات اجرام سماوی و زمینی ایجاد نشود. و زمینی سرسبز را هم تبدیل به زمینی لم یزرع نکنیم و بلکه زمینی لم یزرع و شده زیر آب دریا و اقیانوس را هم زمینی سرسبز کنیم! البته بعضی اینجا خیلی خروشان شوند و عصبانی شده و طغیان کنند که یک مرتبه بگو که می خواهی روی کره خورشید هم معاملات املاکی باز کنی و از همینجا زمینهای خورشید را هم برایش سند درست کنی و بفروشی! و حالا خورشید نشد، سیاره ای دیگر باشد. چه اشکالی دارد؟ دارندگی و برازندگی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


در دعاهایی که برای وضوء داریم، اینطور شروع می شود: بسم الله و بالله و الحمد الله الذی جعل ماء طهورا و لم یجعله نجسا. و در احکام طهارت، اینکه با چه آبی می توان و با چه آبی نمی توان وضوء بگیریم را داریم. همینطور در احکام نجاسات یازده چیز است: بول، غائط، منی، مردار، خون، سگ و خوک، کافر، شراب، فقاع،عرق شتر نجاست خوار.

و اما همینطور می فرمایند و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المنتجبین لا سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.


در مناظرات و دیگر برنامه های صدا و سیما برای ریاست جمهوری ما می بینیم که مسائل مختلفی را بیان کردند ولی این خیر روز و این مسئله که آمریکا چطور ممکن است با کره شمالی درگیر شود را از زبان کاندیداها نمی شنویم که در ضمن خطر استفاده از سلاحهای هسته ای نیز در دل آن نهفته است چرا که کره شمالی به این سلاحها مسلح است. مسئله دیگر این است که این درست است که ما توافق برجام را داریم، ولی تهدید و خطر حمله نظامی آمریکا به ایران را آمریکا نفی نمی کند. و لذا نه فقط منطقه ی ما با یک خطر آتشی روبرو است که از جمله اطفال یمنی نیز با آن در جنگ خانمان سوزی که در آن پیش آمده مواجه اند. و این را یحتمل بتوان گفت که این آتش و درگیریها بین مستضعفین و استکبار و کفر و طاغوت با اسلام و مومنین مصداق آیه شریفه است که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا.

ولی عرض بنده حقیر این است که حکمت متعالیه نظریه مجیدی فقهی اینجا به چه معنا است؟ توجه بفرمایید که ما باران رحمت را داریم که از آسمان می بارد و میوه ها و مراتع سبز را برای استفاده انسان و حیوان فراهم می کند. و همان قطره ای آب می تواند مایه ی تبدیل به مطهرات حلال شود و هم نجاسات و حرامهایی را ایجاد می کند. و اما اینکه چطور از میان این حلال و حرامها و مطهرات و نجاسات است که طیبین الطاهرین المنتجبینی همچون انبیاء و امامان ما برمی خیزند و از جمله وجود مبارک امام زمان را داریم؟ این را اگر بگوییم که از روی فهم درست مسائل و احکام فقهی و حدیثی و قرآن مجید نیست و فقط یک مسئله ای است آماری و از روی احتمالات، صد در صد به غلط رفته ایم.

همین یک مسئله را در نظر بیارویم که وجود مبارک ولی فقیه در عالمی که در همین حال حاضر زندگی می کنیم چه تاثیر بین المللی ای می تواند داشته باشد؟ در آمریکا و اروپا و کشورهای کمونیستی و دیگر کشورهای غیراسلامی که یحتمل بعضی بفرمایند که خیلی تاثیر ندارد. و اما مسئله این است که همین تاثیر بر کشورهای اسلامی را هم باید در نظر گرفت چرا که یحتمل بعضی هیمن ایراد را در مورد وضوء گرفتن هم کنند که حالا ما هم وضوء گرفتیم، و اما تاثیر آن بر غیرمسلمانان چیست؟ آنها که وضوء نمی گیرند! اینجا این مسئله هست که تاثیر رعایت بین مطهرات و نجاسات و پرداختن به احکام مربوط بدان مثلاً در پزشکی چیست؟ مثلاً اگر ما گوش درد گرفتیم یا دچار افسردگی یا سرخوشی شدیم، می رویم نزد پزشک یا روانپزشک نسخه می نویسد یا درمان می کند. و اما اینکه ما با مطهرات و نجاسات نیز چطور برخورد می کنیم یا با وسوسه های شیطانی چطور مبارزه می کنیم نیز می تواند اینجا در رابطه با سلامت جسمی و روحی ما نیز اهمیت پیدا کند.

حالا ما اینجا وارد این مسائل خیلی نمی شویم، ولی همین مسئله ی نقض قضیه آخر فرما را از راه هندسه ناجابجایی یا هندسه های دیگر یا از راه های ریاضی فیزیکی و بلکه نظریه حمیدی مجیدی در نظر بگیرید. آیا مقاله مارکولی-رِن

https://arxiv.org/pdf/1704.06367.pdf

اینجا به ما کمکی می کند؟ مسئله جالبی که در این مقاله هست این است که مسائل سیستمهای مکانیکی آماری را بر حسب جبرهای بست-کن به نظریه اعداد و بردارهای ویت کاربردی کرده است. و نه به احکام فقهی کاری دارد و نه به اسلام و نه دین دیگری. مسائل ظاهراً همه و همه ریاضی فیزیکی است و لا غیر. موضوع اینجا است که ما بر حسب اثبات اندرو وایلز قضیه شیمورا-تانیاما-ویل می دانیم که قضیه آخر فرما ثابت شده است. و اما برای کیو-دفرماسیونهای جبرهای بست-کن و توابع زتا روی میدانهای واحد چطور؟ معنی می دهد ما بپرسیم قضیه آخر فرما اینجا چطور از لحاظ هندسی نقض می شود؟ و اگر معنی نمی دهد تا چه حد معنادار  است آنطور که هندسه فینسلری را آیا بتوان به هندسه ریمانی هم تبدیل کرد و برعکس؟ و الله اعلم. 

مثلاً ما اعداد فروبینیس اعداد سه تایی فیثاغورسی را اینجا می بینیم که می فرماید:

https://arxiv.org/abs/1402.6440

حالا ما اگر اعداد سه تایی فرمایی که در آنها توانهای سه تاییهای فیثاغورسی بالاتر از دو هستند را داشته باشیم، مطلوب است یافتن اعداد فروبینیسی آنها در صورتی که این اعداد سه تایی فرمایی را در هندسه ای خاص بتوان یافت. و اما اگر نمی توان یحتمل بتوان به سیستمهای بست-کن و کیو-دفورماسیوهای آنها رجوع کرد تا بلکه آنها را بیابیم. البته مسئله اینجا از این نوع هم نیست که اگر ما مثلاً ریاست جمهوری مورد علاقه خود را نیافتیم که با نظرات خلیفة اللهی و امام زمانی و رهبری و ولایت فقیه همه و همه یکسان در نیامدند، و لذا مسئله را داعشی و مقاتله ای کنیم. اصولاً جهاد اکبر همان جهاد با نفس و تهذیب آن می تواند باشد. و اما اگر ستاره ای یحتمل به ابرنواختری است که کانه دارد تبدیل می شود و یحتمل هم آن ستاره خورشید باشد و می توان در آن مورد کاری کرد که این اتفاق نیافتد، خیلی خوب است که چنین کاری بموقع انجام شود. البته رعایت اخلاق در هر موردی و از جمله انتخابات ریاست جمهوری هم می تواند در این ضمینه مفید واقع شود.

اللهم کن لولیک حجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا ﴿الفرقان: ٥٤﴾


یک زبانی که یحتمل ریشه ایش فارسی هم هست داریم که امروزه دیگر منسوخ شده است بنام زبان سغدی که یحتمل در آسیای میانه صحبت می شده و متونی از فرهنگهای بودایی و چینی و زبان پهلوی و خطه ی پاکستان و امثالهم در آن یافت می شود. خانم دکتر بدیع الزمان قریب از متخصصین این زبان تشریف دارند. و بنده نیز یک فرهنگ زبان سغدی از ایشان را دارا می باشم. و از آنجایی که شکمو نیستم ولی میوه ها را نیز دوست دارم، گاهی اوقات نگاه می کنم که ببینم مثلاً سیب و هندوانه و انگور  و انار و ... را به سغدی چه می گفته اند؟ و یحتمل قبلاً هم گفته ام که انگور و هندوانه در فرهنگ سغدی خانم قریب که این حقیر دارا می باشم یافت نمی شود.


و اما گاهی اوقات بعضی جوانان یک سوالات خیلی بظاهر نامربوطی می پرسند که بعضاً خیلی هم جالب است. دیشب از درب مسجد که بیرون می امیدم، یکی از این سوالات را از امام جماعت مسجد پرسیدند که این حقیر نیز حضور داشتم. سوال این است که آیا هندوانه را در یک جالیزاری هر سال می کارند یا خیر؟ این برای این حقیر سوال جالبی بود. البته امام جماعت ما فرمودند که آنها هر سال می کاشته اند. و اما بنده فکر می کنم که این کار بسته به این است که چه برداشتی جالیزار هندوانه داشته باشد. یعنی مسئله هندوانه و اصولاً صیفی مانند امثال درختهایی مثل انگور نیست که هر سال همان میوه را بدهد. و اگر یک سال هندوانه کاشتیم، معنی اش این نیست که دیگر سال دیگر نمی شود خربزه یا خیار کاشت. اما این بستگی به خیلی چیزهای دیگری هم دارد همانطور که ما نمی توانیم اراده کنیم که درخت خرما و یحتمل حتی درخت گردو هم بکاریم و هر جا که خواستیم و در هر آب و هوایی هم این کار را بکنیم و لذا درخت خرما و گردو هم هر سال خرماها و گردوهای پربار خیلی خوبی بدهند.

یک سال بنده حقیر یادم هست که بچه تر که بودم ما در همین بیدگنه ی خودمان قبل از انقلاب هندوانه کاشته بودیم. و از قضا، کلی هندوانه توی زیرزمینمان داشتیم. ولی حدس بزنید مشکل چه بود؟ مشکلی در حقیقت نبود، الا اینکه هندوانه ها از حد معمول کوچکتر بودند و از نوعی نبودند که در بازار میوه و صیفی و تره بار یافت می شود. یحتمل بعضی از هندوانه ها مخصوص تخمه ژاپنی هستند و بعضی دیگر هم بنده دیده بودم در ایالات متحده آمریکا که اصلا نژادشان طوری است که تخمه ندارند و رنگشان نیز روشنتر و بیشتر به زرد می زند. البته ما یک هندوانه هایی هم داریم که معروفند به هندوانه های ابوجهل!

و لذا بنده حرفم این است که جالیزارکار یحتمل بخواهد تصمیم بگیرد که اگر امثال هندوانه های من خوب و بزرگ و شیرین و درشت و آبدار درآمدند، خوب سال دیگر هم بکارم. و اما اگر دید که یک سالی خوب در نیامدند، آیا سال دیگر هم باز خواهد کاشت؟ یعنی این درست است که حق انتخاب دارد که سال دیگر هندوانه بکارد اگر امثال هم کاشته، و اما بهتر است از محصول سال قبلش هم یک درسی بگیرد که سال دیگر چه کند! این نمونه ای است از تشخیص مصلحت برای کشاورز که أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿الواقعة: ٦٨﴾ یعنی ما انواع و اقسام آب را داریم که در میوه های مختلف ذخیره گردیده اند و می توان بعضی از آنها را در آبمیوه فروشیها نیز یافت. ولی اینجا ما حرام و حلالی و نجس و مطهر و پاکی هم داریم همانطور که مثلاً شراب انگور و مشروبات الکلی دیگر حرام است.

و اینجا یک مسئله بسیار جالب و خیلی مهمی از لحاظ حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی در سطوح انسانها مطرح می شود. و آن مسئله این است که ما یحتمل در بین شاگردان یک استاد فقیهی هم ادبایی داشته باشیم و هم فقها و هم پزشکان و هم مثلاً صنعتگران و کشاورزانی. مسئله این است که آیا اینها می توانند منبر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را با همه این مشاغل حفظ کنند یا اینکه نعوذ بالله آنرا به امثال معاویه و یزید لو می دهند؟ توجه بفرمایید که این کافی نیست که امثال معاویه ها و یزیدهایی نتوانند منبر بروند و بلکه بدتر از آن این می شود که خلافت بدست آنها بیافتد و منبرها نیز در مدح ایشان بگویند یا مستقیماً متاثر از آنها باشند. مسئله این است که شورای نگهبان یحتمل این اعمال نفوذ را دارد که رجل سیاسی و مذهبی مورد تایید خود را انتخاب کند، ولی مثل تشخیص مصلحت سیفیکار ما می ماند که حتی اگر غلط هم تشخیص دهد که سال آینده هم هندوانه بکارد آنجایی که نباید بکارد، بازار هندوانه را نمی تواند وادار کند که هندوانه های ابوجهلی را نیز مردم مثل هندوانه های درشت و شیرین و آبدار بخرند. بدتر از این مسئله این است که ما بخواهیم بجای اینکه بیماریهایی مثل سرطان یا لک و پیس را درست درمان کنیم، آنرا بطور آماری رواج دهیم! و اصلاً بعضی یحتمل ایراد کنند که این یعنی چه که ما آنرا بطور آماری رواج دهیم؟ یعنی اینکه مثلاً ریشه ی این بیماریها را ندانیم و بخواهیم بجای اینکه ژنهای سرطانی یا لک و پیسی را شناسایی و درمان کنیم، آنرا بدتر رواجش دهیم که همه چا گیر شوند و بعد در صدد درمانهای دارویی و دیگر درمانهای آنها برآییم آنطور که مثلاً بنده می خواهم انگلیسی یاد بگیرم و خجالت می کشم بین انگلیسیها یا آمریکاییها بد انگلیسی را صحبت کنم و لذا می روم یک کشوری که انگلیسی زبان نیستند و آنجا انگلیسی ام را تمرین می کنم که نه آنها حرف مرا می فهمند و نه من حرف آنها را و آنقدر توی سر و کله هم می زنیم تا بالاخره یک جوری بشود! یعنی این اشکالی هم ندارد که به ایتالیایی انگوریا (anguria) می شود هندوانه!

و اما خوب، طوری اقدام و عمل کنیم که اشتغال و تولید و صنعت در اقتصاد مقاومتی ایجاد کنیم که منبر پیامبر صلوات الله را بتوانیم به زودی زود بدست امام زمان عجل الله فرجه الشریف بسپاریم و بلکه با اطمینان خاطر نیز مطمئن باشیم که همین الانش هم در دست او است، این مسئله ای است اقتصادی جهانی و بلکه کیهانی! راستی بنده داشتم فکر می کردم که اگر ما بتوانیم مسئله ریسمانی ابرتقارنی را طوری قاطیقوریایی کنیم که نقض قضیه آخر فرما شود، آنگاه یحتمل می توان هم هندسه ناجابجایی با طیف سه تایی (A, H, D) را یافت که چنین نقضی را یحتمل نمایان کند؟ اگر فرض را بر این بگذاریم که هندسه های فینسلری را نیز می توان بر حسب هندسه های ریمانی محاسبه کرد یا بدانها تنزل داد یا تبدیلهایی داریم که چنین عمل می کنند آنگاه یحتمل بتوان نقض قضیه آخر فرما را نیز یافت. این مثل این می ماند که در فضاهایی از هندسه ناجابجایی توابعی که از نوع L^p هستند را بتوان به توابع از نوع L^2 تبدیل کرد! هر چند که چنین چیزی خنده دار بنظر می رسد ولی یحتمل در هندسه ناجابجایی بشود! اینجاها است که یحتمل مهارتهایی را احتیاج داریم که از نوع محاسبات کوهمولوژیکی هوخشیلدی و نظریه های KK هستند. موضوع این یحتمل باشد که ما در بعضی فضاها دسترسی مستقیم به همه توابع که بر روی آن فضا کار می کنند را نداشته باشیم که آیا بتوانیم آنها را درست طبقه بندی کنیم که از چه انواعی هستند و لذا فقط می توان آنها را از لحاظات هندسه ناجابجایی به حساب آورد و بس و نمی توان وارد جزییات قضایا خیلی شد.

مثل این می ماند که بجای اینکه بخواهیم هندوانه بکاریم، حالا برویم دندان بکاریم! خوب، اینجا ما فرقهایی داریم که حالا آیا اصلا دندان بکاریم یا روکشش کنیم یا بریج بگذاریم یا همه را بکشیم و یک دست دندان پروتز قشنگ بگذرایم یا چه؟ همه چیز که هندوانه و میوه کاشتن نیست. مثل این است که بفرمایید ما ماشین داریم ولی نه این هم که هر ماشینی می شود یک ماشین خیلی لوکس درجه یک که حالا خیلی هم وارد اسامی و قیمتهای آنها و نه فقط به دلایل اقتصادی هم نمی خواهیم بشویم. البته این هم هست که بعضی می فرمایند که اگر برای داعشیها دندان ایمپلنت نکنیم همان بهتر هم هست چون همینطوریش هم خیلی احترام پزشکان و دندانپزشکان را نگه نمی دارند که هیچ و بلکه یک وقت دیدید اگر درست دندان داعشیه را ایمپلنت نکرد حسابش را رسیدند! و الا داعشیه یحتمل از لحاظ اقتصادی مشکلی ندارد که بریجش کند یا روکشش یا ایملنت. البته می فرمایند بریج از همه می تواند بدتر هم باشد چرا که دندانهای دیگر هم با آنی که باید ایمپلنت شود درگیر می کند و یحتمل همه و همه با هم فروبریزند و لذا دست دندان پروتزی. و حالا ما دیگر اینجا نمی خواستیم خیلی واد هندسه دهان دندان هم شویم و چه رسد به اینکه وارد هندسه های مراتب بالاتر و پایینتری از انواع هندسه های روده و معده و ... و بیماریها و جراحیهای مربوطه آنها و امثالهم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿الحج: ٥﴾


ای مردم، اگر شما در (روز قیامت و قدرت خدا بر) بعث مردگان شک و ریبی دارید (برای رفع شک خود بدین دلیل توجه کنید که) ما شما را نخست از خاک آفریدیم آن گاه از آب نطفه، آن گاه از خون بسته، آنگاه از پاره‌ای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام، تا (در این انتقال و تحولات قدرت خود را) بر شما آشکار سازیم و (از نطفه‌ها) آنچه را مشیّت ما تعلق گیرد در رحمها قرار می‌بخشیم تا به وقتی معین، آن گاه شما را به صورت طفلی (چون گوهر از صدف رحم) بیرون آریم تا (زیست کرده و) سپس به حد بلوغ و رشد خود برسید و برخی از شما (در این بین) بمیرد و برخی به سن پیری و دوران ضعف و ناتوانی رسد تا آنجا که پس از دانش و هوش خرف شود و هیچ فهم نکند، و (دلیل دیگر از ادله قدرت خدا بر معاد آن که) زمین را بنگری وقتی خشک و بی‌گیاه باشد آن گاه چون باران بر آن فرو باریم سبز و خرم شود و (تخم‌ها در آن) نمو کند و از هر نوع گیاه زیبا برویاند. (۵)


آیا در این آیه شریفه کتاب الله، یک هندسه ای دیده نمی شود که بین قطره ای آب و نطفه انسان و دیگر موجودات زنده و گیاهان و جامدات مثل خاک و هوا و آتش وجه اشتراکی است که گویی همه عالم را بتوان به قطره ای آب تشبیه کرد که همه این اجزاء را در خود نهفته دارد وقتی از یک مقیاسی به اندازه کافی بزرگ به عالم نگاه کنیم که همچون اندازه ی قطره ای آب شود؟ بنده حقیر عرضم این است که همان قطره آبی که نطفه ای از آن می تواند انسان والایی شود که به حکم خلیفة الله فی الارضیین شود، همان قطره آب از دریا برمی خیزد و به کوه و دشت می ریزد و همان قطره آب آیا کل عالم است که یحتمل همان را نیز آتشی یک پارچه محو سازد. چرا که همانطور که داریم   مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿عبس: ١٩﴾ و   إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿الانسان: ٢﴾ و هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿غافر: ٦٧﴾ و   ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ﴿المؤمنون: ١٣﴾ و اما از جمله این آیات را هم داریم:  قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا ﴿الکهف: ٣٧﴾ و خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ﴿النحل: ٤﴾ و   أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ﴿یس: ٧٧﴾


البته ناگفته نماند که ما نظریه قطره ی مایع نیلز بور را نیز برای اتم هم داریم و اگر قطره مایع را در آرشیو دانشگاه کرنل جستجو کنید کانه هم در نظریات هسته ای می آیند که تعدادشان بیشتر هم هست تا در نظریات کیهانی!


https://arxiv.org/abs/1103.3057

https://arxiv.org/find/all/1/ti:+AND+model+AND+liquid+drop/0/1/0/all/0/1


و لذا، فقط همین مهندسی و هندسه و توپولوژی خلقت درونی و بیرونی انسان را در نظر آورید که پزشکی اش چطور است و خودش برای خود عالمی است.

این است که وقتی انسان اصل خود را فراموش کرد و یادش رفت که کیست، آنگاه نمی داند که آیه شریفه یس 60 که می فرماید الم اعهد علیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان را چطور جواب بدهد؟ و چطور به آن جایگاه والای بشری خود دست یابد که به دعا و نماز بایستد و به درگاه خدا استغاثه و ذکر گوید و ولایتمدار باشد. یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجة بن الحسن العسگری یا مهدی، ما را از ولایت فقیه جدا مفرما و با قرآن و عترت بمیران و محشور بفرما. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِیهَا مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ ﴿۴۳﴾


اقْرَأْ کَتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿14﴾


وقال علیه السلام لعلی بن یقطین: کفارة عمل السلطان الاحسان إلى الاخوان.


تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص 410



این مقالات را در نظر بگیرید:

https://arxiv.org/pdf/1511.01103.pdf

https://arxiv.org/pdf/0707.1524.pdf

https://arxiv.org/pdf/1506.07129.pdf

https://arxiv.org/pdf/1702.04185.pdf

https://arxiv.org/pdf/1608.00595.pdf

https://arxiv.org/pdf/1603.00737.pdf


یک قطره آب را در نظر بگیرید. این قطره از اقیانوس و دریا یحتمل بخار می شود و بالا می رود و تبدیل به ابر می گردد و بعد یحتمل به کوه و دشت و بلندی و کوتاهی همه و همه بشکل باران یا تگرگ یا برف می بارد. و از کوه و دشت جاری شده و در رودخانه ها جاری شده و به دریا یحتمل باز می گردد یا باعث مصرف یا رشد  انسان و حیوان و گیاه شود. و اما همان خدایی که سعود قطرات آب و بارش رحمت الهی از ابرها در آسمان می شود، همان خدایی است که آن قطرات را بر کوه و دشت و لذا رودخانه ها نیز جاری می کند. و اما این چه سری است که بخار قطرات آب هم بالا رفته و بعد هم بصورت قطرات باران باریده و بر زمین جاری می شود؟! این نوعی تناقض نیست؟!!!

و لذا همینطور بنظر می رسد که اگر نظریات ریسمان و ابرتقارن را از ریاضی-فیزیک استنتاج کنیم و بعد دوباره آنرا به ریاضی-فیزیک کاربردی کنیم و این کار را به اندازه کافی تکرار کنیم قاطیقوریایی کردن از مراتب بالاتر مسائل طبیعی بنظر برسد. بنده داشتم به این فکر می کردم که آیا نمی شود که رابطه هندسه یا خمینه های فینسلری و کاهلری چیست همینطور که این سوال هست که رابطه هندسه ریمانی و هندسه فینسلری چیست؟ یحتمل اینطور بنظر می رسد که هندسه های فینسلری می توانند خیلی غیریکنواخت ناهمگن یا ناهمسانگرد باشند. خوب، اگر نوع هندسه اینطور است، آیا می توان آنرا به هندسه ریمانی یا حتی هندسه اقلیدسی تبدیل کرد یا لااقل آن خمینه را در هندسه مثلاً اقلیدسی یا مینکوفسکی نشاند؟

البته سوال جالبتری که اتفاق می افتد این است که از قاطیقوریایی کردن ریسمانی، آیا می توانید هندسه ای را بیابید که در آن قضیه آخر فرما نقض شود؟ یعنی مثلاً هندسه ریمانی را می توانید بیابید که بر حسب نظریه نسبیت عام یک مشاهده گر معادلیه ای از یک درجه را معادله ای از درجات دیگر در قضیه آخر فرما می بیند چرا که انحنای فضا-زمان چنین اقتضا می کند؟ و وقتی مسئله را ریسمانی می کنید، و بعد قاطیقوریایی کرده و دوباره هندسی می کنیم، معادله ای به معادله ی دیگر  از درجه دو تبدیل شده و جواب می دهد! بنده خودم هنوز نمی توانم چنین چیزی را از لحاظ ریاضی-فیزیکی متصور شوم. و الله اعلم. البته مسئله را یحتمل اگر از لحاظ حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بررسی کنیم، بهتر به ابعاد مسئله پی ببریم. هر چند که چنین چیزی یحتمل تبعات خوبی نداشته باشد که کسی بخواهد نقض قضیه ای را اینطور ثابت کند و با مخالفتهای شدیدی مواجه شود که ما حالا این همه زحمتهای زیاد کشیده ایم که اثبات قضیه آخر فرما چطور است. و حالا نقض آن بطور ریسمانی یعنی چه و این غیرعقلایی است همانطور که تحقیق راجع به پس زمینه کهموجهای کیهانی و دیگر رصدهای آسمان شب و روز نیز می توانند خیلی مفید واقع شوند؟ و اما خوب، اگر کسی بخواهد آنچه به او در مورد آلماناکهای ستاره شناسی و رصدخانه ها گفته می شود را دربست قبول نکند، خود باید این احتیاج را دریابد که ابزار رصد و تحقیق آنها را نیاز دارد که فراهم کند. و الا هر چه بدو گفته می شود را باید باور کند. البته یحتمل بعضی اشکال کنند که این هم عقلایی نیست که ما بیاییم ده تا یا بیشتر به تعداد هر کشوری یک عدد ایستگاه بین المللی فضایی و رصدخانه های ملی و ماهواره های ملی و شتاب دهنده ها و برخوردکننده های ملی بسازیم چرا که باورم بشود که داستانها از چه قرارند و بلکه باید پژوهشگاه های قوی که از لحاظات بین المللی مشارکت دارند داشته باشیم؟ به هر حال، وقتی رقابت خیلی کاهش یابد، حتی وصل شدن به اینترنت هم یحتمل مسئله ساز شود آنطور که اگر فقط یک سرویس دهنده انحصاری اینترنت داشتیم، او می توانست یحتمل روی سرویسدهی خود بیش از حد مانور دهد. البته اگر بیش از حد هم خواهان سرویسگیری از اینترنت کسی باشد و همه سرویسدهنده ها هم متوجه این امر شده باشند، مانورهای سرویسدهنده ها دیگر یحتمل بستگی به تعداد سرویسدهنده ها بطور بخصوص نداشته باشد و بلکه مسئله مثل تاثیرپذیری نظریه (ابر)ریسمان از ریاضی-فیزیک ابرتقارنی همراه با گرانش یا بالعکس باشد که بالاخره کدام به کدام است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اقراء بسم ربک الذی خلق


بنده حقیر می خواستم این سوال را مطرح کنم که چرا نظریه حمیدی-مجیدی ای که حکمت متعالیه و فقه را طوری شامل است که داریم حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی. برای این کار باید برویم به گدایی در خانه خدا و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم چرا که آن حضرت عبد صالح خدا است و از گدایی در خانه او است که می توان رستگار شد. برو ای گدای مسکین در خانه علی زن، که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را. منطق مسئله اینجا است که هر چقدر بندگی و گدایی بنده خاص و خالص و صالح خدا را کنیم، انگار بندگی خدا را کرده ایم. این است که دیگر نمی خواهی بندگی غیر را کنی. همه انبیاء و اولیاء را یافته ای و کافی است خدا را عبادت کنی. عید مبعث پیامبر اکرم صلوات الله بر همگان مبارک. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

مسئله بندگی خدا در این است که زندگی بخش است همانطور که کتاب خدا و عترت پیامبر تا روز قیامت زنده است چرا که می فرماید بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین. این توانم که بیایم به محلت به گدایی. بنده یک داستانی را از کلاس فلسفه ی چین فکر کنم بود که از استاد چینی خود شنیدم را عرض کنم که اتفاقاً از بودا است. اطلبوا العلم و لو فی الصین. می فرمایند که بودا مودراهایی دارد که از آنها مجسمه هایی هم می سازند. از قضا روزی شاگردان بودا می روند به گدایی در خانه های مردم که از آنها غذا یا چیزی بگیرند برای امرار معاش. و نگو که مردم چیزی به آنها نمی دهند. می فرماید که این مودرای بودا که زمین را برای حقیقت گواه می گیرد، به همین دلیل است.

عرض بنده این است که گدایی از در خانه های مردم کردن همانطور که یحتمل اکثر مردم تجربه کرده اند که گدایی به در خانه آنها آمده باشد و خدای ناکرده رانده باشندش، به هر تقدیر کار آسانی نیست. اما گدایی از در خانه حق کردن آسان است حتی اگر رئیس جمهور یا پادشاه یا وزیر یا وکیل باشد. در حقیقت مالیات عرفاً هم همین است هر چند که هر شهروندی موظف می شود که مالیاتش را بپردازد. و همین است که می فرماید انرژی هسته ای حق مسلم ما است و لذا می توان مطالبه کرد که مثلاً آقایان خانمها چرا اینقدر باید برق برود و مشکل از کجا است؟ انرژی هسته ای کمِ کمش باید مشکلات برق را بتواند تنظیم کند هر چند که بعضی مشکلات گیرش یحتمل هولوگرافیک است! اینکه کسی توجه کند که از بندگی و گدایی در خانه خدا است که به پادشاهی یا ریاست رسیده است خود می تواند امر عظیمی را ایجاد کند که به خلیفة اللهی ختم شود.

حالا به این مقالات هم توجه کنید که بنده سعی می کردم آنها را بگیرم و وصل نمی شدم!

https://arxiv.org/abs/1704.05855

https://arxiv.org/abs/1512.08367

غلط نکنم این مقاله ای است از فیلیپ کندلاس و دیگران

این هم مقاله 100 صفحه ای جالبی بنظر می رسد

https://arxiv.org/abs/1610.07122

جالبی آن در این است که شبیه کارهای فوکس-شویگرت-رونگل یحتمل باشد که به یک زبان نه چندان قدیمی تری TFT/RCFT را قاطیقوریایی می کنند. یعنی ما نشسته ایم اینجا دو کلمه از قاطیقوریا می گوییم و آنها کلی کارهای قاطیقوریایی می فرمایند. گاهی اوقات این نظریات آنقدر سریع می آیند و مد می شوند و می روند که شاگرد این مباحث کلاً می تواند بدتر از این حقیر جا بماند که کی آمد و کی رفت و راجع به چه بودند اینها؟ و اما یک مسئله ای که در بحث داغ بین نظریه ریسمان و ریاضیات و ریاضی-فیزیک مطرح است اینجا است که یحتمل نظریات ریاضی فیزیکی انرژی بالا یا ریسمان تا حد زیادی خیلی هم کار می کنند هر چقدر هم که از پیچیدگیهای خیلی زیادی برخوردار باشند، و هر چند که برای مدت محدودی هم در نظر گرفته شده باشند. و لذا مسائلی همچون کوبوردیسم در فضا-زمان یا بعدهای بالاتر قاطیقوریایی خود به خود وارد می شوند 

اما مسائل مربوط به نظریاتی مثل ریسمان از آنجا شکل می گیرد که تا چه حد باید ریاضی فیزیک مربوط به نظریات ریسمان را هر از چند گاهی دوباره گویی بازسازی از نو کرد؟ یعنی اینها آیا مباحثی هستند که دوام و ثباتی ندارند و به اقتضای دست کم زمانهای ریسمانی است که بازسازی می شوند؟ یا خیر، نظمی هم دارند که هم ریاضی فیزیک از آن بهره مند می شود و هم ریسمان متقابلاً هر دو. و حالا وارد می شود نظریه حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی و بندگی و گدایی درگاه الهی برای محک همه اینها که ما به چه نیتی است که داریم همه این کارها را می کنیم؟! و الله اعلم. البته در این میان یحتمل برای حل مشکل اشتغال لحظه ای بتوان مسئله را موکول کرد به بینهایت همچون در نظریه آراکلوف. مثلاً ما مسائل مربوط به خمینه های کالابی-یاو را داریم که همینها را می توان دورکی اش کرد آنطور که کندلاس هم می کند و بلکه مسائل را از دیدگاه واریته های شیمورا نیز بتوان وارد شد و حتی نظریه ترانسپورت را هم وارد کرد و حتی برنامه لانگلندز را نیز به همان مسئله کاربردی کرد و از سیسی به سوسی و حتی نظریه زایبرگ-ویتن و هندسه ناجابجایی و امثالهم وارد شد... و اما همه اینها را چطور در سیستان و بلوچستان یا مازندران یا خوزستان کاربردی کنیم؟ مسئله این است که ما اگر برای انتخابات ریاست جمهوری می توانیم قرعه کشی کنیم، همانطور هم می توانیم قرعه کشی کنیم که چه احکام فقهی و حکمت متعالیه ای را در مورد چه مسائل ریاضی فیزیکی بررسی کنیم یا نکنیم بسته به اینکه در کدام استان هم واقعیم. هر کاری حساب کار خودش را دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین



وروى عن الامام الکاظم الامین أبى ابراهیم ویکنى أبا الحسن موسى بن جعفر علیهما السلام فی طوال هذه المعانی (وصیته علیه السلام) * (لهشام وصفته للعقل) *


إن الله تبارک وتعالى بشر أهل العقل والفهم فی کتابه فقال: " فبشر عباد * الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه أولئک الذین هداهم الله وأولئک هم اولو الالباب".

یا هشام بن الحکم إن الله عزوجل أکمل للناس الحجج بالعقول وأفضى إلیهم بالبیان ودلهم على ربوبیته بالادلاء، فقال: " وإلهکم إله واحد لا إله إلا هو الرحمن الرحیم" إن فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار " - إلى قوله - لآیات لقوم یعقلون ". یا هشام قد جعل الله عزوجل ذلک دلیلا على معرفته بأن لهم مدبرا، فقال: " وسخر لکم اللیل والنهار والشمس والقمر والنجوم مسخرات بأمره إن فی ذلک لآیات لقوم یعقلون "....

...


فقال علیه السلام: یا هشام إن الله خلق العقل وهو أول خلق خلقه الله من الروحانیین  عن یمین العرش من نوره فقال له: أدبر، فأدبر. ثم قال له: أقبل فأقبل. فقال الله عزوجل: خلقتک خلقا [ عظیما ] وکرمتک على جمیع خلقی. ثم خلق الجهل من البحر الاجاج الظلمانی، فقال له: إدبر، فأدبر. ثم قال له: أقبل، فلم یقبل. فقال له: استکبرت فلعنه. ثم جعل للعقل خمسة وسبعین جندا، فلما رأى الجهل ما کرم الله به العقل وما أعطاه أضمر له العداوة فقال الجهل: یا رب هذا خلق مثلی خلقته و کرمته وقویته وأنا ضده ولا قوة لی به أعطنی من الجند مثل ما أعطیته؟ فقال تبارک وتعالى، نعم، فإن عصیتنی بعد ذلک أخرجتک وجندک من جواری ومن رحمتی، فقال: قد رضیت. فأعطاه الله خمسة وسبعین جندا فکان مما أعطى العقل من الخمسة و السبعین جندا: الخیر وهو وزیر العقل وجعل ضده الشر وهو وزیر الجهل.


* (جنود العقل والجهل) *


الایمان، الکفر. التصدیق، التکذیب. الاخلاص، النفاق. الرجاء، القنوط. العدل، الجور. الرضى، السخط. الشکر، الکفران. الیأس، الطمع. التوکل، الحرص. الرأفة، الغلظة. العلم، الجهل. العفة، التهتک. الزهد، الرغبة. الرفق، الخرق. الرهبة، الجرأة. التواضع، الکبر. التؤدة العجلة. الحلم، السفه. الصمت، الهذر. الاستسلام، الاستکبار. التسلیم، التجبر. العفو، الحقد. الرحمة، القسوة. الیقین، الشک. الصبر، الجزع. الصفح، الانتقام. الغنى، الفقر. التفکر، السهو. الحفظ، النسیان. التواصل، القطیعة. القناعة، الشره المؤاساة، المنع. المودة، العداوة. الوفاء، الغدر. الطاعة، المعصیة. الخضوع، التطاول السلامة، البلاء. الفهم، الغباوة المعرفة، الانکار. المدارأة، المکاشفة. سلامة الغیب، المماکرة الکتمان، الافشاء. البر، العقوق. الحقیقة، التسویف المعروف، المنکر. التقیة، الاذاعة. الانصاف، الظلم. التقى، الحسد النظافة، القذر. الحیاء القحة. القصد، الاسراف. الراحة، التعب. السهولة، الصعوبة. العافیة، البلوى. القوام، المکاثرة الحکمة، الهوى. الوقار، الخفة. السعادة، الشقاء. التوبة، الاصرار. المحافظة، التهاون الدعاء، الاستنکاف. النشاط. الکسل. الفرح، الحزن. الالفة، الفرقة. السخاء، البخل. الخشوع، العجب. صون الحدیث النمیمة. الاستغفار لا، الاغترار. الکیاسة، الحمق. یا هشام لا تجمع هذة الخصال إلا لنبی أو وصی أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان. وأما سایر ذلک من المؤمنین فإن أحدهم لا یخلو من أن یکون فیه بعض هذه الجنود من أجناد العقل حتى یستکمل العقل ویتخلص من جنود الجهل. فعند ذلک یکون فی الدرجة العلیا مع الانبیاء والاوصیاء علیه السلام وفقنا الله وإیاکم لطاعته.


تحف العقول، ابن شعبة الحرانی

یا ثارالله و ابن ثاره


2765.کامل الزیارات ـ به نقل از ابو بصیر، از امام صادق علیه السلام،: من، کشته اشکم! هیچ مؤمنى از من یاد نمى کند، مگر این که اشک مى ریزد.


2765.کامل الزیارات عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه [علیه السلام] أنَا قَتیلُ العَبرَةِ ، لا یَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلَا استَعبَرَ .

دانشنامه امام حسین، محمدی ری شهری، جلد 10، صص 24-25


بنده یحتمل زودتر می نوشتم، ولی باز صفحه آبی آمد و فردایش هم کلاً برقها رفت و بنده هم چند تا کار دیگر داشتم، این است که علت تاخیر! راستش نمی دانم بگویم یا نگویم که داشتم نصاویری را راجع به گاوان و خران باربردار، به ز آدمیان مردم آزار می دیدم که یک مرتبه صفحه آبی و ری استارت. خودمانیم هر وقت هم که بنده بار صفحه های سایتهای مختلفم زیاد می شود است که آنگاه یک مربته صفحه آبی می آید و ریستارت. حالا کاری هم نداریم، بنده داشتم همینطور یک لغاتی را هم در سایت خودم با گوگل سرچ می کردم قبلش. اتفاقاً یک جستجوی پیشرفته ای هم در این زمینه دارد که خیلی بنظرم جالب آمد. ولی راستش را بخواهید آنچه را که می خواستم را نیافت. و نمی دانم چرا؟ حالا یحتمل این باشد که در متن پستها جستجو می کند و نه در نظرات هم. نمی دانم!

بگذریم، یک مسئله ای هست در مورد مستضعفین و استکبار که خیلی مسئله ی حادی است و آن مسئله تروریسم است. همین امروز یک خبر داغی راجع به تروریسم از اخبار پخش شد که در شانزه لیزه پاریس عملیات تروریستی انجام شده است و 2 نفر کشته شده اند و مجروحاتی دارد. و داعش هم مسئولیت آنرا به عهده گرفته است. و بنده حقیر عرضم این است که این نوع از عملیات تروریستی واقعاً هم محکوم است. و باید جلوی آنها را گرفت. همینطور هم ما یک سری عملیاتهای تروریستی سازمان یافته پدرخوانده ای هم داریم که از نوع مافیایی است و آن هم که خیلی محکوم است. و بلکه یک سری تروریسمهای سازمان یافته دولتی هم هستند که اینها نیز می خواهند آنچنان زهر چشمهایی از ملتها بگیرند که هیچ کس نتواند جیکش در بیاید و لذا ما سازمانهای مخفی و اطلاعاتی مخوفی را داریم که در سطوح جهانی کار می کنند. و صد البته هم ما می بینیم گاهی اوقات بنظر می رسد که خیلی از علومی که بطور سازمان یافته و رسمی در دانشگاه ها یاد داده می شوند نیز متاثر از نوعی ایجاد رعب و وحشت هستند اگر آن را تروریسم رسمی نخوانیم و چرا که ما در علوم مثل فیزیک رسماً علومی که انتهای آنها به انواع سلاحهای کشتار جمعی است ختم می شوند که جزو مخوفترین سلاحهای ساخت دست بشرند. گویی این تفکر از این نوع است که مرگ خوب است برای همسایه. و تروریسم خوب است اگر دشمن دچارش شود.

و اما بنده داشتم راجع به دکتر سید حسین فاطمی و اینکه چطور ایشان هم با چاقو و قمه مورد ضرب و شتم قرار گرفت و هم اعدام شد و هم عبدخدایی نیز او را ترور کرد در ویکی پدیا می خواندم. و یک مرتبه به یک مطلیب رسیدم که زیاد هم جای تعجب ندارد که ویکی پدیا چنین چیزی را بنویسد. البته بنده ترجیح می دادم این را ننویسم چرا که تهمتی را که می زند را دارد به کسی می زند که هنوز در حیات هم هست. و از آن طرف تهمت می زند که نواب صفوی همجنس باز بوده است و می گوید برای این حرفش مدرک هم دارد:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C


البته لینکی که به عنوان مرجع حرفش از دانشگاه هاروارد می دهد هم کار نمی کند. و لذا این باید کذب محض باشد. ولی بنده حرفم این است که وقتی کسی در چاله میدان گیر کرده است و می خواهد از آن بیرون بیاید، یک زحمتهایی دارد. و از این جمله است  کمک به مستضعفین که باید خود زحمت بکشند تا رستگار شوند. و لذا اگر در این چاله میدان همین مستضعفین دچار فقرها فرهنگی و مادی هم شده اند خدای ناکرده، اینها باز هم باید خود را از این چاله میدانی که در آن واقعند بیرون بکشند. و الا آیا استکبار است که به داد آنها می رسد؟ غیر از این است که اینها خود باید سعی کنند به تحصیلات عالیه دست یابند و فرهنگ خود را ارتقاء دهند و نه فقط از لحاظ اقتصادی غنی شوند. و لذا ما می بینیم که آن مبارزه با کربلا و ناتوی فرهنگی بسیار مهمتر از جنگ سخت است. یعنی یحتمل علناً همجنس باز باشد و استاد حوزه یا دانشگاه باشد و تظاهر کند که چنین هم هست، و همه هم بدانند که او چنین است و حتی در بعضی کشورها که می بینیم اینها با هم حتی ازدواج هم می کنند. و اما او قسر در می رود! و این در حالی است که همینهایی که دارند از حقوق بشر و حقوق همجنس بازان و حقوق زنان هم دفاع می کنند و حتی به پیغمبر اسلام صلوات الله هم ایراد می کنند که چرا او نه تا زن داشته است، همینها نیز تهمت همجنسبازی به نواب صفوی هم می زنند و حالا بقیه مسائل مستضعفین را کاری نداریم. عرض بنده فقط این است که قیام برای دینمداری و احقاق حقوق مستضعفین فقط به این نیست که صدا و سیما تبلیغ کند که چطور می توان به فرزندان کوخ و حاشیه و زاغه و کپر نشین این مرز و بوم که در میان زباله ها می گردند تا یک چیزهایی گیر بیاورند که امرار معاش کنند، یک دل سیر نهار فرضاً بدهیم. موضوع این است که اینچنین تفاوتهای طبقاتی که به قبرخوابی و اعتیاد و فقر و زاغه نشینیهایی از این قبیل است اگر نواب صفوی آن روز دست به اسلحه برد امروز اگر بود چه می کرد؟ و ما این مسئله را در فلسطین اشغالی داریم و در عراق و سوریه و یمن و ... هم داریم. آن دشمن شیطان صفت صد در صد می خواهد که اسلام در چاله میدانهای خود غرق شود و او بیاید و اظهار بدارد که نگفتم دستت را بده به من تا نجاتت بدهم؟ الم اعهد یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدوٌ مبین. شیطان می خواهد ما را در این راه ها گم کند و خودش در اقتصاد و علم و دانش و تکنولوژی از همه جلو بزند و بعد بگوید که از همه جا ماندی چرا که ماییم که پیش تاز علم و صنعت و تکنولوژی هستیم! لعنت خدا بر شیطان رجیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿19﴾ سوره مبارکه الحشر


بعضی بنظرشان می رسد که توپولوژی ریاضی و هندسه مربوط می شود به چاقی و لاغری و توپول مپلی! بنده متوجه شده ام که اگر مثلاً توپولوژی گوش و حلق و بینی را کسی بهتر رعایت کند و هندسه آنرا نیز درست بفهمد، آنگاه بهتر متوجه می شود که آقایان خانمها لطفاً بیش از حد از فنیل افرین برای گرفتگی بینی استفاده نکنید. و چرا؟ توپولوژی و ناورداهای توپو.لوژیک یحتمل به فیزیک و شیمی مسئله کمک کند. و اگر بیش از حد از فنیل افرین و دکسامتازون استفاده شود یحتمل باعث گرفتگی گوش خواهد شد! البته اینجا یحتمل عوامل چاقی و لاغری هم دخیل است. و از آن طرف هم خود-درمانیهای سرماخوردگی و آنفولانز را داریم که تا یک حدی کار می کند. البته باز هم عفونتهایی را داریم که بعضی می فرمایند از باکتریها و ویروسها و میکروبها است و بعضی دیگر می فرمایند که منشاء شیطانی هم می تواند داشته باشد. و لذا اگر توجه کرده باشید، می بینیم که بعضی از سالمندان خوب نمی شنوند و احتیاج به سمعک دارند. توپولوژی گوش حلق و بینی به این است که اگر ناورداهای مربوطه توپولوژیک کم و زیاد شوند، آنگاه برای درمانهای نادرست یحتمل ناوردا ثابت می ماند ولی مکان گرفتگی در اثر حرکت عفونت تغییر مسیر و مکان می دهد و لذا یحتمل کم شنوایی یا کم حرفی یا پولیپ بینی یا .... اعوذ بالله من الشیطان رجیم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


برای کسی که بقدر کافی مدارا کرده است که تمرینهایش را همه را خوب انجام داده است و همه برای او شده اند فوت آب، یحتمل بتواند برای این حقیر که پای تخته هنگ کرده ام توضیح دهد که آیا آنچه اینجا آمده است را دو مقاله زیر ثابت می کند؟


(On the other hand, the compact connected group SO(3) SO(3) is topologically generated by finitely many finite subgroups, say by the group of motions of the icosahedron and a nontrivial conjugate.)


( https://mathoverflow.net/questions/233975/set-product-of-profinite-subgroups-of-a-compact-group-is-profinite )


https://arxiv.org/pdf/1201.1875.pdf

https://arxiv.org/pdf/gr-qc/0701017.pdf


البته بعد از اینکه خوب از هنگ اینجا در آمدیم، یحتمل بتوان به حدس آرتین و مقالات مربوطه آنها پرداخت و از جمله مقالات ریچارد تایلور در این زمینه. این مقالات را هم ببینید:


https://arxiv.org/pdf/1703.01563.pdf

https://arxiv.org/pdf/0903.1497.pdf

https://arxiv.org/abs/1509.02942

https://arxiv.org/abs/astro-ph/0501419

https://arxiv.org/abs/astro-ph/0504656

https://arxiv.org/abs/1701.06413

https://arxiv.org/pdf/1612.07632.pdf


مسئله هنگ کردن در حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی همانطور که بعضی از امامان جماعات هم گوشزد می فرمایند همان است که می فرماید معنا ندارد که نمازت را با حضور قلب و سر وقت نخوانی و هی به تاخیر بیاندازی و بلکه قضایش کنی و یواش یواش یک وقت دیدی دیگر تارک نماز شده ای. من عرف نفسه عرف ربه و همینطور الذین نسوا الله فاساکم انفسکم و انهم فاسقون. یعنی لازم نیست همه احکام فقهی را هر نمازگذاری بداند ولی بهتر هم هست که اگر کسی قاضی یا دادستان یا قانونگذار و نماینده مجلس و دولت مرد است خیلی بیشتر از احکام فقهی را بلد باشد که مربوط به او است. همینطور اگر حامد و حمید عبدالرحمانی دوقلو را بردند به محکمه که شما چرا به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی علاقه مند شدید و حمید حامدی قاضی زاده داشت او را محاکمه می کرد، حتی حمید و حامد عبدالرحمانی هم بهتر است به احکام فقهی مربوط به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی  بسیار آشنا باشند و بدانند حتی که این نظریه چه ربطی به اعداد اول دوقلو و بینهایت بودن آنها و اینکه تا چه حد می شود این محاسبات را با یک لپ تاپ حل کرد و تا چه حد احتیاج به ابررایانه ها داریم، دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون.


پیامبر اکرم در یکی از حسّاسترین لحظات عمر خود، مسؤولیت بزرگی را به یک جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پیامبر اکرم فرماندهی را عهده‌دار می‌شد؛ اما آن وقت که در آخرین هفته‌های زندگی خود احساس کرد از این عالم خواهد رفت و لشکرکشی به سرزمین امپراتوری روم به‌وسیله‌ی خود او امکان ندارد - چون کار بسیار بزرگ و دشواری بود؛ لازم بود نیرویی برای این کار برگزیده شود که هیچ مانعی نتواند جلوِ آن را بگیرد - این مسؤولیت را به یک جوان هجده ساله داد. پیامبر می‌توانست یک نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقه‌ی جنگ و جبهه را بگذارد؛ اما یک جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامةبن‌زید» بود. پیامبر از ایمان و از سابقه‌ی فرزند شهید بودنِ او هم استفاده کرد. آن نقطه‌ای که اسامه را فرستاد، همان نقطه‌ای بود که پدر اسامةبن‌زید - یعنی زیدبن‌حارثه - در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر فرماندهیِ سپاهی بزرگ و گران را به آن جوان هجده ساله داد که همه‌ی اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقه‌دار پیامبر در آن سپاه عضو بودند. پیامبر به او گفت تا آن محلی که پدرت در آن‌جا شهید شد، می‌روی - یعنی در «موته» که محلی در امپراتوری رومِ آن روز و در کشور شامِ امروز بود - و آن‌جا را اردوگاه می‌کنی. بعد دستورات جنگی را به او داد. از نظر پیامبر، نیروی جوان این‌قدر حائز اهمیت است.


http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=4725



بنده حقیر حرفم اینجا است که حتی می شود حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را از لحاظات نظریه تایشمولری هم بررسی نمود همینطوری که ما همه مدافعان حرمیم و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها سلام و بلکه به اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل و تولید و اشتغال هم با تمام توان پرداخت. و اسامة بن زیدها هم تربیت کرد و نه اسامة بن لادنها و طالبان و داعش و .... و لذا حوزه ها و دانشگاه ها می خواهیم و جوانان طلبه و دانشجوی طالب علم و معرفت که اول وقت نیز به نماز می ایستند.

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


بنابراین بقیه عرصه‌ها عملا محدود می‌شوند و آنها هستند که نظام پاداش‌دهی را تنظیم می‌کنند. سیستمی که به پاداش‌دهی، سفته‌بازی و خریدوفروش زمین پاداش می‌دهد، در این سیستم تولید شکل نمی‌‌گیرد. وقتی این جامعه با رشد فزاینده جمعیت جوان روبه‌روست، این جامعه همواره در معرض تهدیدهای بسیار جدی است. متأسفانه با رشد جمعیت رشد جوانان تحصیل‌کرده در ایران، امروز بزرگ‌ترین مسئله‌ای که ما را تهدید می‌کند، بی‌کاری نسل جوان است و این اتفاق در عربستان هم رخ داده است. عربستان تعداد زیادی از جوانان را برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد و حال که به کشورشان برگشته‌اند، شغلی ندارند. به‌همین‌دلیل، اصلی‌ترین افراد داعش با تخصص‌های خیلی بالا هستند که بی‌سابقه است و در هیچ جای دنیا، گروه‌های مبارز تروریست تا این حد سطوح تخصصی را در اختیار نداشته‌اند. دلیلش جوانان عرب بی‌کار هستند که اصلی‌ترین دلیل طغیان در تونس و فروپاشی سوریه و کشورهای عربی بود. دو عامل اصلی، تعیین‌کننده فروپاشی در این کشورها بودند؛ نابرابری فاحش و بی‌کاری نسل جوان و نظام اقتصادی ما به سمتی می‌رود که این فرایندها را تشدید می‌کند.

http://www.sharghdaily.ir/News/118981/سقوط-تولید-با-پاداش‌دهی-به-سفته‌بازی


راستش را بخواهید باید بدوم بروم به حماعت برسم. ولی این خاطره را هم بگویم. بعضی اوقات اتفاقاتی می افتد که کاملاً به هم بنظر نامربوط می رسند و انگار هیچ ربطی ندارند. یکی از اینها سر کلاس دانشگاه شریف بود که بنده سر کلاس استادی نشسته بودم یحتمل بعد از اینکه کاری برای خود پیدا نتوانستم بکنم. چیزی که برای بنده خیلی جالب بود، یک روز یکی از دانشجویان محجبه چادری از این حقیر پرسید که آیا تو تمرینهایت (homework) را حل نمی کنی؟ بنده حقیر جواب دادم که مثلاً خیر بنده فقط دارم به سخنرانیها گوش می دهم. و واقعاً هم آن سخنرانیها جای استفاده داشت و استفاده بردم. و اما خوب آن خانم هم داشت درست می گفت که آیا تمرینهایت را حل نمی کنی؟ بعدها یک کنفرانسی در همین دانشگاه شریف در ریاضیات رخ داد که گورو شیورا نیز آمده بود و همان مواقعی بود که قضیه آخر فرما هم توسط آندرو وایلز و ریچارد تایلور حل شده بود. و شیمورا می گفت که از او لطفاً راجع به این مسئله سوال نکنید. و اما بنده نیز متوجه نبودم که کسی که روی صندلی بقلی این حقیر نشسته است همانی است که بنده نتوانسته ام انتگرالگیریهای مناسب را برای او ارائه دهم و لذا وارد دانشگاه آزاد هم نشدیم! بگذریم که آن موقع موهای سرم را هم نمی دانم چرا تیغ انداخته بودم و یا چه بود که حتی توی کنفرانس هم باید می رفتم کسی را پیدا کنم که مرا بلکه راه بدهند. خلاصه این حقیر هم که خط شیمورا را خیلی خوب نمی توانست بخواند نه گذاشت و نه برداشت و از همین کنار دستی ام پرسیدم که آیا شما می دانید او آنجا روی تخته سیاه چه نوشته؟ او هم گفت که خطش خیلی خوب نیست یا خوانا ننوشته و خلاصه او هم نمی دانست چیست؟ ولی همین شد که بعد از سخنرانی شیمورا بنده حقیر رفتم نزد او که یک عده ای هم دور او را گرفته بودند و سعی کردم از او سوالی کنم. او به هر حال داشت از گروه هایی صحبت می کرد که بی نهایت بودند و بنده نیز از او راجع به گروهی پرسیدم که غیربینهایت بود. در حقیقت آن زمان خیلی درگیر گروه تقارن بیست وجهی افلاطونی بودم و دوست داشتم همه چیز را از آن دیدگاه بنگرم چون درست هم نمی فهمیدم داستان چیست از آنجایی که فیلیکس کلاین آنرا به معادلات درچه پنج در کتابش ربط می داده. (البته غلط نکنم در یک کتابی آن زمان دیدم که این گروه متناهی را بطرز جالبی نامتناهی می کند.) خلاصه شیمورا یک ذره فکر فرمودند و جواب داد که آن گروه متناهی است و این گروه هایی که ایشان دارد می گوید نامتناهی است و لذا خوب است که این بنده حقیر تمرینهایم را حل کنم! بنده نیز معذرت خواستم و گفتم در آن مبحث سخنرانی اش مبتدی هستم. یعنی واقعاً یحتمل کسی بگوید که این حقیر از مرحله پرت هم بوده است.

مسئله ولی وقتی راجع به واریته های شیمورا می شود، گاهی کار سخت هم می شود. مثلاً به این ابسترکت از ریچارد تایلور توجه کنید و بعد بفرمایید که ربط ابسترکت و حتی خود مقاله را آیا با واریته های شیمورا چیست؟ نامی از آنها لااقل نمی برد! و بعد هم حالا که اینطور است آیا نمی شود مقاله رامیار شریفی

http://math.ucla.edu/~sharifi/recconj.pdf

را نیز یک جورهایی به واریته های شیمورا مربوط کرد؟ اتفاقاً داشتم دنبال کارهای هاروزو هیدا می گشتم که به شریفی و این کار او راجع به حدس چندراسکهار کهار-وینتنبرگر رسیدم. مسئله این است که واریته های شیمورا یک حالت خیلی تو در تویی دارند که گویی یک چیز است و داری همان را از دیدگاه های مختلف می نگری  (گاهی بنظر می رسد که بینهایت مختلفند) که این از خواص نظریه گالوا هم هست. (از یک طرف گروه های گالوا را داری، از طرف دیگر میدانهای عددی (متناهی و نامتناهی و ال الی و حقیقی و مختلط) مربوط بدانها را داری، از طرف دیگر نظریه میدانهای کلاس را داری، از یک طرف می توان اینها را به هندسه ناجابجایی ربط دارد، و لذا حتی یک جورهایی مدل استاندارد فیزیک و انگیزه ها هم توی بازی می آیند و ....) و حالا اتومورفی هم که وارد می شود کار بالا می گیرد. و اما مسئله از لحاظ حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی همین است که چطور می شود که دلت هم باید شور داشته باشد که نمازت را هم سر وقت و به جماعت افامه کنب و لذا همان شور را هم دلت داشته باشد که تمرینهایت و بلکه مشق شبت را هم درست حل کنی؟


On the Rigid Cohomology of Certain Shimura Varieties

(Submitted on 25 Nov 2014)

Abstract: We construct the compatible system of l  -adic representations associated to a regular algebraic cuspidal automorphic representation of GL n   over a CM (or totally real) field and check local-global compatibility for the l  -adic representation away from l  and finite number of rational primes above which the CM field or the automorphic representation ramify. The main innovation is that we impose no self-duality hypothesis on the automorphic representation.


https://arxiv.org/abs/1411.6717

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ (آیه 86، سوره مبارکه هود)


در برنامه حدیث سرو شرح حال آیت الله سید جمال الدین گلپپایگانی می رفت و این حدیث را فرمودند: من عرف نفسه فقد عرفه ربه که بر پایه ی آیه مبارکه سوره حشر است: وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾. می فرمودند که اگر عکس نقیض نسوا الله فانساهم انفسهم را در نظر بگیرید می شود من عرف نفسه فقد عرفه ربه. این مسئله شاید از لحاظ منطقی درست باشد که درست هم هست. و اما از لحاظ الهیات درست نیست. یعنی وقتی شما از منطق و فلسفه به الهیات بروید، یک مربته با یک دروسی برخورد می کنید که آن وجوه بی نهایت الهی را نمایان می کنند که در منطق و فلسفه یافت شدنی نیستند.

نمونه و مثال این مطلب را می توان در مواردی که به امام زمان مربوط می شوند یافت. معرفت به خدا و به امام زمان از یک نوعی است که هر چقدر در آن بحث و درس آورده شود تمامی ندارد. و نه یک وجه و بلکه وجوه بینهایتی در آن یافت می شود. و لذا هر چقدر بیشتر سالک عارف به نفس خود شود بیشتر پیش می رود و اما اینکه چقدر دیگر باید بپیماید تا به امامش برسد، بحثی دیگر است. همینطور کسی هر چقدر بیشتر خدا را فراموش کند بیشتر در فسق و فجور یحتمل غرق هم می شود و به گمراهی می افتد و ضاله شود. و اما ما بین فراموشی خدا و معرفت به نفس خود و ولی فقیه و امام زمان و خدا نیز ارتباطاتی در هر شخصی یحتمل هست که اگر سالک بخواهد پیشرفت کند مراقبت می طلبد و لذا نماز و روزه و ماه های رجب و شعبان و رمضان برای نزدیک شدن به خدا.

مثل این است که کسی بخواهد برود نزد پزشک و آن پزشکی را می طلبد که معروف است و در کارش خبره است. و اما آیا مهم است که آیا این پزشک، پزشک یزید هم بوده تا پزشک امام حسین علیه السلام؟ یحتمل مسئله اینجا است که پزشک یزید خیلی هم ماهرتر بوده باشد چرا که امکانات یزید هم بیشتر بوده و لذا همه دور او را بگیرند تا دور کس دیگری را. و اما امام حسین علیه السلام یک چیزی دارد که همه می طلبند که از یاران او شوند و نه از یاران یزید فاسق.

به همین ترتیب در ظاهر جاسوسی برای یزید و معاویه آسانتر بنظر می رسد تا برای امام حسین علیه السلام. برای اینکه این پیامبر اکرم محمد مصطفی و امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و دیگر امامان تا می رسد به امام زمان هستند که طرف حق ایستاده اند و اگر ما بخواهیم به حکمت متعالیه و فقه نیز برسیم، باید ما نیز معرفت به حق را بیابیم. و اما همانطور که گفته شد از ریاضی فیزیک و منطق و فلسفه به الهیات رفتن سیر و سلوک خود را دارد. و مسئله سخت اینجا است که بالفطره ریاضی فیزیک نیز چیزی ندارد که بگوییم که از دروس ممنوعه است و نباید مورد درس و بحث و اقع شود چرا که با الهیات منافات دارد. مشکل اینجا است که از حیطه الهیات خارج شده ایم و وارد ریاضیات و طبیعیات شده ایم. و اگر در الهیات کسی دچار مشکلات شود و خود و بلکه خدا را نیز نعوذ بالله فراموش کند، در ریاضیات و طبیعیات مسئله سخت تر هم می شود چرا که هنوز به سطوح الهی و معرفت به خدا و نفس و امثالهم نیز راه نیافته ایم. البته تناقضی هم ندارد که ریاضیدانی عارف و بلکه سالک الی الله هم باشد. و لذا بنده عرضم این است که مرزهای بین جاسوسی و علم می تواند مشکل شود هر چند که طرف ولی فقیه و حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشرف هر چند که در غیبت هم هستند، بودن و تمسک به عروة الوثقی و حبل المتین کارها را از نوع عاشورایی و کربلایی حسینی کند. این یعنی چه؟

همین مثال  پزشک یزید را حساب بفرمایید که  اگر ما بخواهیم داروسازی و پزشکی و شرکتهای دانش بنیان را رواج دهیم، این خود احتیاج به ترویج دانشهای رایج دانشگاهی دارد و از جمله نیز ریاضی فیزیک. و اما اینکه ما بخواهیم ثابت کنیم که نظریه حمیدی مجیدی هم می تواند برای شرکتهای دانش بنیان مفید واقع شود و بلکه برای جامعه دانشگاهی هم مفید است، معرفت دیگری می خواهد. و آن از این نوع است که مسائل را تا چه حدی می توان برای مستضعفین شرح داد طوری که بتوانند جلوی استکبار جهانی قد علم کنند و بلکه امور خود را خود به عهده گیرند آنطور که ما مثلاً در مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش وحدت نیروها را می طلبیم و اما آیا تا چه حد می توان بر این امور اشراق پیدا کرد؟ و خوب اگر ما جاسوس بفرستیم نزد تروریستها که از امورشان ما را آگاه کنند، به نفع ما است. و اما اگر دانش و علم و معرفت به حق آنقدر پیشرفت کند که آن تروریست نیز قانع شود که راهت را داری اشتباه می روی و بلکه بیا سر کلاس درس و بحث و بلکه شرکتهای دانش بنیان توانستی باز کنی و خیلی هم رستگار شدی، این یک معرفت دیگری را می طلبد که باید هم با تروریستها در افتاد و هم با استکبار جهانی و هم با جاسوسها و هم با مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش و بلکه انواع ابرتقارنهای دیگر مربوطه. و لذا کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. مسئله را از همینجا بفهمیم که دشمن می گوید من بمب هسته ای دارم و ما می گوییم که ما هم اگر بمب هسته ای در مقابل شما داشته باشیم اتفاقاً خیلی می تواند خوب باشد. و اما ما نداریم و او دارد و همین هم هست که همه گزینه هایش را نمی یابد که همه چیز را به خاک و خون بکشد با اینکه خود را همه کاره عالم نیز می داند و یحتمل هر بار مرتکب جنایت شود چرا که بندگی خدا را رها کرده است.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم

ارایت الذی یکذب بالدین


(أخبرنا) محمد بن المثنى قال: أنبأنا عبد الرحمان أعنی ابن المهدی قال : حدثنا شعیب عن سلمة بن کهیل قال : سمعت حبة العرنی قال : سمعت علیا کرم الله وجهه یقول : أنا أول من صلى مع رسول الله صلى الله علیه وآله.

خصائص امیرالمومنین، النسائی، صص 42-43


(أخبرنا) محمد بن عبید بن محمد الکوفی قال : حدثنا سعید بن خثیم ، . . . . . . . . . عن أسد بن وداعة، عن ابی یحیى بن عفیف عن أبیه ، عن جده عفیف ، قال : جئت فی الجاهلیة إلى مکة وأنا ارید ان ابتاع لاهلی من ثیابها وعطرها ، فأتیت العباس بن عبد المطلب وکان رجلا تاجرا فأنا عنده جالس حیث انظر إلى الکعبة ، وقد حلقت الشمس فی السماء ، فارتفعت وذهبت إذ جاء شاب فرمى ببصره إلى السماء ثم قام مستقبل القبلة ، ثم لم ألبث إلا یسیرا حتى جاء غلام فقام على یمینه ، ثم لم ألبث إلا یسیرا حتى جاءت امرأة فقامت خلفهما ، فرکع الشاب فرکع الغلام والمرأة ، فرفع الشاب فرفع الغلام والمرأة ، فسجد الشاب فسجد الغلام والمرأة ، فقلت : یا عباس أمر عظیم ، قال العباس : أمر عظیم أتدری من هذا الشاب ؟ قلت : لا ، قال : هذا محمد بن عبد الله ابن اخی ، أتدری من هذا الغلام ؟ هذا علی ابن اخی ، أتدری من هذه المرأة ؟ هذه خدیجة بنت خویلد زوجته ، ان ابن اخی هذا اخبرنی ان ربه رب السماء والارض أمره بهذا الدین الذی هو علیه ، ولا والله ما على الارض کلها احد على هذا الدین غیر هؤلاء الثلاثة.

حدثنا احمد بن سلیمان الرهاوی قال : حدثنا عبد الله بن موسى قال : حدثنا العلاء بن صالح عن المنهال عن عمرو ابن عباد بن عبد الله قال : قال علی رضی الله عنه : أنا عبد الله وأخو رسول الله وأنا الصدیق الاکبر ، لا یقولها بعدی إلا کاذب آمنت قبل الناس سبع سنین.

الخصائص امیرالمومنین، النسایی، صص 44-46



بنده یک چیزی را خیلی خلاصه عرض کنم که در علم چه علوم طبیعی و چه علوم الهی حرف و سخن بسیار زیاد است. و اما استادهای خوب نیز بسیار نادر هستند! این را خلاصتاً از آیه شریفه می توانید استنباط بفرمایید که بعد از رحیمیت و رحمانیت حضرت حق آمده است که ارایت الذی یکذب بالدین؟ البته این بدان معنا نیست که همه هم با دین وارد مناقشه خواهند شد چرا که این دانسته شده است که دین و مذهب آن چیزی است که فطرتاً در ذات همه موجود است. و لذا معلم و استاد خوب می خواهد تا آنرا بتواند بپروراند و بلکه نفس را وارد تهذیب کند.


در علوم ریاضی-فیزیکی نیز مسئله اینجا است که اگر گفتگو انجام نپذیرد و درس و بحث واقع نشوند، مسائل اصلا جا نمی افتند. اصلا شکی در این نیست چرا که علم که از آسمان نازل نمی شود مگر وحی باشد که بر رسول اکرم خدا نازل کرد. و لذا کار درس و بحث می خواهد. و این را از دانشمندان دریغ کردن یحتمل بتوان گفت که مثل جنایت می ماند. بنده یک مثالی می آورم. وقتی این حقیر برای دانشگاه در ایران اقدام کردم که تدریس کنم، یک انتگرالی را به این حقیر دادند که حل کنم و متاسفانه بنده طبق بسیاری اوقات دیگر بقول امروزیها هنگ کردم. آنوقتها خیلی این لغات هنگ و اینها هنوز معمول نبود. و دوباره با هزار زحمت اجازه خواستیم که به این حقیر مهلتی دیگر داده شود. و دوباره و بنده با اطمینان رفتم و گفتم ببینید آن انتگرالی را که آندفعه گفتید جوابش این است. و فرمودند که حالا این انتگرال را حل کن! و بنده باز همانجا دوباره هنگ کردم! موضوع این است که اصولاً انتگرال گیری یک چیزی است که تمرین زیاد می خواهد نه دقیقاً مثل اینکه بخواهید تمرین مدارا کنید! و اگر هزار بار هم مسائل انتگرالگیریهای سخت را انجام داده باشید، دفعه هزار یکم می تواند یک مسئله سختی باشد که نتوانید. و اما خوب، این مسائلی که داده شده بود مسائل آسانی است و بنده می دیدم که اساتیدی که از ممتحنین بودند خودشان نشسته بودند و داشتند برای هم مسئله را بازگو می کردند که این حلش اینطوری می شود و این حقیر هم که همانطور که یحتمل حدس زده باشید و می دانید همینطوری هاج و واج مانده بودم.

و اما اصولاً ریاضی فیزیک و بخصوص ریاضی به مسئله و تمرین حل کردن است. و سایت ایرانی و خارجی ندارد. کافی است صورت مسئله را بفهمی و بسم الله. می توانی مسئله را حل کن! و اما این همه ماجرا یحتمل حدس زده باشید که نیست. گاهی اوقات مسائل ریاضی فیزیکی می توانند بحثهایی ایجاد کنند که دیدنی و شنیدنی است. نمونه اش را ریچارد بروشه (Richard Brocherds) در ماث اورفلو دارد. او مسئله ای را ریاضی فیزیکی را مربوط به گروه لی E_8 بیان می کند و می پرسد و بحثی در نظرات سر می گیرد که بنظر این حقیر شنیدنی و دیدنی است و بلکه واقعاً دعوایی است این میان که دارد سر می گیرد. و بعد جوابی را که او به عنوان جواب مسئله انتخاب می کند در حقیقت مقاله ای است که در Notices of AMS چاپ شده است!

https://mathoverflow.net/questions/32315/has-the-lie-group-e8-really-been-detected-experimentally

دوباره باید تاکید کرد که این مسئله را نمی توان گفت که مربوط به کدام کشور است و مسئله ای نیست که محلی باشد. ولی اگر واقعاً بحث و درس بصورت محلی واقع هم نشود و تاکید فقط چاپ مقالات در ژورنالهای بین المللی باشد، بعضی یحتمل بغلط ادعا کنند که پس ما خودمان نزد خودمان چه داریم؟ یعنی ریاضی-فیزیک نظری بالفطره یک مبحث سری ای نیست که هیچ کس نتواند از آن سر در بیاورد همانطور که مباحث فقهی و اصولی و حکمت متعالیه هم چنین نیستند. و اما اگر تمرین نشوند، آنگاه فقط گفته نخواهد شد که اینها هنگ کرده ند و بلکه واقعاً بدتر از این حقیر در انتگرالگیریهایش هنگ خواهد کرد! و کار می تواند خیلی هم بالا بگیرد. و خیلی اوقات از نوع خر بیاور و باقالا بار بزن می شود.

یعنی چه؟ یعنی اینکه خیلی سوء تفاهمات می تواند اتفاق بیافتد وقتی بحثهایی را که در حد و حدود تخصصی است بیاییم مدام عوامانه کنیم و بحثهای عوامانه و شهودی را هم بخواهیم مدام تخصصی کنیم. نه اینکه بگوییم بد است. اگر کسی بتواند این کارها را بکند یحتمل خیلی هم خوب باشد. مسئله این است که همیشه اصلا امکان پذیر نیست و خیلی اوقات تنزل دادن مسائل یا راه حلها به مسائل عوام پسندانه می شود. و لذا یک وقت دیدید خود را در میان یک عده ای یافتید که یا آنها می خواهند از شر شما فرار کنند و یا شما بیشتر می خواهید از چنگ آنها بگریزید. و این احساس کاذب به شما دست می دهد که شما گیر افتاده اید. البته این احساس گاهی هم یحتمل درست است که شما وارد یک کارهایی شده اید که بیشتر شبیه به جاسوسی است تا هر کار دیگری چرا که فقط خودتی و خودت. و به هر کسی هم که می رسی، می گوید خودتی خودتی خودتی. و پشت کامیون هم که می خوانی می بینی نوشته است خودتی! مقالات کامیونکوفسکی را هم که می خواهی بیابی، می گویند خودتی! و الی ما شائ الله مسئله داری. حالا اصلا مقاله ای که راه حل را در نوتیسز آ-ام-اس ارائه می دهد را کاری نداریم که چه می خواهد بگوید یا می فهمیم یا نمی فهمیم یا معادلات زایبرگ-ویتن کدام است و همولوژیها و کوهمولوژیهای گروموف-ویتن و فلوئر-زایبرگ-ویتن و ناورداهای ویتن-رشتکین-تورف و بالاخره اصلا حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی چه دارد عرض کند؟ اینها می شود فرع مسئله و بلکه باید یک کسی را پیدا کنی که گوش شنوا داشته باشد. و الحمدلله می بینیم که بعضی هستند که به وبسایت سر می زنند هر روز. و اما خوب، یحتمل می گویند که این بابا باید خیلی خزعبلات داشته باشد که بگوید که هر چه می گوید سیر نمی شود! و می آیند و می روند و هیچ نمی گویند. بابا یک چیزی بگو! بنده دارم یواش یواش فکر می کنم که مدیران سایت این ارقام را برای این حقیر می سازند در آمار سایت که بنده دلم خوش باشد! موضوع این است که ما اینجا درسهایی را نی دهیم که معلوم دار شود که واقعاً حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی یعنی چه و سرفصلهایش چیست که در حوزه و دانشگاه نیز وارد دروس تدریسی شود. این است که ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم که ارایت الذی یکذب بالدین؟ و واقعاً هم این مسئله یک تعبیر عملیه ای دارد که غیرقابل انکار است. دین و دینمداری یک مسئله شوخی ای نیست مگر اینکه کسی خودش را مسخره کرده باشد. و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. و اما خودمانیم، این سایتهای اینترنتی هم هر دقیقه یک سازی را کوک می کنند. یک دقیقه می توان به آنها دست یافت و دقیقه ای دیگر نمی شود. حتی می خواهد سایتی قرآنی باشد. یحتمل سرور آنها مشکل داشته باشد و کاربر محترم یحتمل روی سرورها را هم کم کرده است و باعث شده است که هنگ کنند. (البته شتر در خواب بیند پنبه دانه نیز چرا که انتگرالگیری اش را بلد نیست و می خواهد بگوید که سرورها هنگ می کنند و نه او!) یکی به او بگوید که این همه که می نویسی، پس کو نتیجه اش؟ پس کو ثمره اش؟ به چه دردت خورده است؟ حق الناس را می خواهی ادا کنی یا حق الله را؟ نظریه حمیدی مجیدی، نظریه حمیدی مجیدی؟ بابا نظریه حمیدی مجیدی چی؟ طوطی واری که نیست که هی بگویی نظریه حمیدی مجیدی و از آن وسط یک چیزی در بیاید. هیمنطوری که نیست که همه می روند آن ور دنیا نظریه زایبرگ-ویتن یاد بگیرند و برمی گردند می آیند اینجا و کلی کار می کنند و پژوهشگاه و آزمایشگاه و شتاب دهنده و برخوردکننده های هادرونهای بزرگ و .... از همه اینها همین یاد گرفته ای نظریه حمیدی مجیدی؟ آخر می شود؟ و بعد هم می خواهی خودت را ببندی به حکمت متعالیه ملا صدرا و بلکه فقه و فقها و حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی؟ و هنوز بنده باید عرض کنم که وجدان خودم هم ناراحت است که یک دفعه آمدم بنویسم دامت ظله العالی و اشتباهی نوشتم دامت ضله العالی. و بعد سعی کردم درستش هم کنم. ولی دیدم کلی باید بگردم و آخرش هم پیدا نخواهمش کرد. و لذا اگر کسی می داند کجا است لااقل از این بابت به این حقیر آن را گوش زد کند که دیگر حالا شده است مثل یک کاهی در یک انبار بزرگی که پر از کاه است. خیلی ممنون می شوم. بعضی نمی دانم چرا همه چیز را به مزاح می گیرند؟ یک چیزی بگو یک کاری بکن. و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

هو الذی انزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر تسیمون


بنده حقیر عرضم این است که قاطیقوریایی کردن درست است که مانع از قاتی پاتی شدن کارهای خدایی می شود. یعنی نمی شود هم که ادعاهای بی خودی شهادت کرد و دروغ گفت و حتی طوطیو واری همه چیز را هم ترجمه کرد و انتظار داشت که بجای اینکه درست دریاچه ارومیه را مثلاً مهندسی کرده و پر کنیم، جنگ و تروریسم و سیل و زلزله و آتشفشانهای متعدد هم در اقصی نقاط عالم ایجاد کنیم. یک حکمتی در کار است. باید دید حکمتش چیست که بنده حقیر نمی توانم در اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل و اشتغال و تولید درست وارد شوم و بلکه خدای ناکرده قولنامه ها و بیع نامه های پی در پی هم در سیلها و زلزله و آتشفشان و جنگها و تروریسمها گم می شوند و چاله هرزها سیاه چاله ها و بلکه سیاه چاله ها نیز یک زندان یک پارچه قاطیقوریایی یحتمل شود؟ مسئله چیست؟ یحتمل بجای پرداختن به تقارنها و ابرتقارنهای درست، قارونی شدن است؟ یحتمل جبهه را گم کردن است؟ یحتمل اشتباهی از نردبان و برجهای قاطیقوریایی بالا رفتن است؟ یحتمل آه مظلوم است؟ یحتمل غرق شدن در فسق و فجور است؟ یحتمل قهر خدا است؟ ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. باید از لحاظ فقهی به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی پرداخت.

و انک لعلی خلق عظیم (4، القلم)


مسئله مهمی که در کوبردیسم یا بردیسم خمینه ها در یک بعد بالاتر مطرح می شود این است که اگر یک بار مسئله را قاطیقوریایی کردیم، چرا همان بردیسم را هم دوباره قاطیقوریایی نکنیم؟ یعنی اگر یک n-خمینه داریم که با خمینه ای دیگر یک بردیسم n+1 را تشکیل می دهد، چرا دوباره این کار را نکنیم و یک بردیسمی قاطیقوریایی از بعد بالاتر دوباره تشکیل ندهیم.

بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب اینها چه فایده ای دارد که همینطوری بردیسم بعد از کوبردیسم و امثالهمم انجام دهیم. مسئله اینجا است که اگر به جغرافیای کشورها مثلاً بنگریم، شما نمی توانید یک مرزبندی بین کشورها را بطور دلخواه ایجاد کنید هر چند که مرزبندیها معمولاً قراردادی هم هستند. و اما وقتی به مرزبندیهایی از انواع بالاتر برویم و یحتمل مثلاً مسئله را ریسمانی کرده یا کلافهای خطی و غیر آن را روی خمینه ها حساب کنیم، آنگاه مسئله طبیعی تر بنظر می رسد که قاطیقوریاهای بالاتری را هم حساب کنیم.

بنظر می رسد که یک حکمت متعالیه ای اینجا نهفته است که درست است که هر خمینه ای با خمینه ای دیگر هم مرز نمی شوند، ولی سوال این است که آیا همه این خمینه ها را می توان یک پارچه کرد طوری که مثل یک پازلی تکمیل شوند و لذا یک کوبردیسم خمینه ای یک پارچه را تشکیل دهد که یک خمینه ی واحد شود؟ و صد البته این مسئله در یک سطحی مثل همان مرزبندیهای جغرافیایی کشورها و خشکیها و دریاها و اقیانوسها یحتمل درست باشد، ولی وقتی مثلاً از مقیاسهای خیلی ریز به مقیاسهای کلانتر می رویم یا از طیفهایی مثل مادون قرمز به ماورای بنفس می رویم، یحتمل این یک پارچگیها دقیقاً معنا نداشته باشند و بلکه بطور گسسته یا حتی در سطوح شهودی و زمخت تر هم معنا نیابند آنطور که نمی توان هر چیزی را با هر چیز دیگری مقایسه کرد آنطور که سیبها و پرتقالها را مثلاً باید جداگانه وزن کرد. یعنی هر چه قاطیقوریا را بالاتر و بالاتر ببریم سیب و پرتقالها یکی نمی شوند، می شوند؟!!! یحتمل بنده نقض مدل استاندارد فیزیک حتی ابرتقارنی را در مقیاس سیب و پرتقالها کشف کرده ام.

اینها را راجع به هندسه فینسلری، جریان ریب، هندسه هوفر و حدس واینستاین  یادم رفت:

http://www.math.tau.ac.il/~ostrover/Seminars/GD/prev-years/2010-11.html

https://arxiv.org/pdf/1608.05821.pdf

https://arxiv.org/abs/1504.05258

سه مقاله هم کلیفورد تابز در مورد حدس واینستاین از راه معادلات زایبرگ-ویتن دارد. مثلاً

https://arxiv.org/abs/0809.0140

با سلام، 

... می خواستم عرض کنم که با این همه مقالات که واقعاً هم ما در آرشیو و ژورنالها می بینیم، بنده در تاریکی مانده ام که چند تا سایت خوب ریاضی-فیزیکی ایرانی را به این حقیر معرفی کنید. یعنی آیا این تا حالا جا نیافتاده است؟ و اگر جا افتاده است کدامها هستند؟ سایتهایی که ادعای ریاضی-فیزیکی بودن را دارند را عرض نمی کنم، و بلکه سایتهایی که واقعاً از روی علاقه به ریاضی-فیزیک و علم می نویسند را می گویم که مشابه آنها را به زبان انگلیسی فراوان یافت می شود. بنده نمی دانم چرا نمی توانم یکی دو تا را به فارسی مثال بزنم. شما لطفاً بزرگواری بفرمایید و چند تا مثال بیاورید! با تشکر و قربان شما و خیلی ممنون. راستی این ایراد هم به نوشته تان هست که خیلی جاها همه چیز را نمی دانم چرا سر هم نوشته اید و بنده که دنبال هندسه فینسلری داشتم می گشتم یاد این مسئله افتادم از نوشته های شما که بهتر است مسئله را قاطیقوریایی کوبوردیسمی نیز دید مورد تحقیق بوده است که دیدم بله و بفرما:


https://arxiv.org/abs/1611.10035

بعضی یحتمل اشکال کنند که تو چطور از اینکه در مقاله بعضی کلمات به هم چسبیده و سر هم نوشته شده اند به این نتیجه رسیده ای که هندسه فینسلری را قاطیقوریایی کوبوردیسم (categorical Finsler cobordism) کنی و اینکه فرق اینکه این کار را در هندسه فینسلری کنیم یا هندسه ریمانی، چیست؟ این مقاله را هم یحتمل ببینید:


https://arxiv.org/abs/math/0408121


البته ما مباحثی هم داریم همچون گرانش گاوس-بونه که اینها هم از یک طرف می توانند ناجابجایی شوند و از طرفی دیگر آیا می توانند قاطیقوریایی شوند.


مثلاً نگاه کنید به

http://vmm.math.uci.edu/PalaisPapers/TopologicalGaussBonnet.pdf

و اگر به حیطه گرانش و ریسمان ورود کنیم کار بالا هم می گیرد:


https://arxiv.org/abs/1611.00193

https://arxiv.org/abs/1704.02434 (این هم همینطوری راجع به سیاه چاله های هیواردی یحتمل جالب است!)

https://arxiv.org/abs/1611.02936

https://arxiv.org/abs/1612.06074

شهید علیمحمدی هم لااقل سه مقاله راجع به انرژی تاریک گاوس-بونه عمومیت داده شده دارد.

https://arxiv.org/abs/1005.4947

https://arxiv.org/abs/0910.0188

همینطور هم که می بینید خلخالی-فتحیزاده و کن-ترتکوف هم در ضمینه گاوس-بونه ناجابجایی مقالاتی دارند.

بنده دارم به این نیز فکر می کنم که چطور می شود اینها را به نظریه حمیدی مجیدی کاربردی کرده و بلکه مسئله را از نوع نظریه حکمت متعالیه حمیدی مجیدی فقهی کنیم.

راستش بنده خودم هم تا حدی هنوز متعجبم! یحتمل مقالات کامران وفا راجع به ناورداهای ویتن-رشتکین-تورف و سخنرانیها و مقالات آندره هنریک در این مورد نیز بی ربط نباشد. البته بنده خیلی هم دلم می سوزد که کتاب هندسه فینسلری اس اس چرن را در مرکز نشر دانشگاهی چند سال پیس دیدم و نخریدم و حالا دیگر نمی دانم چرا اصلا مرکز نشر داشنگاهی ای موجود نمی باشد و منحل شده است. دنیای عجیبی است آنطور که گاهی اوقات بنظر می رسد همه چیز خیلی سریع در حال تغییر است و نمی توان هیچگاه به آن شاهراه اصلی مورد دلخواه خود رسید. یعنی واقعاً هم یک کربلایی است این میدان کار و عمل علمی که هر چه در جهت کمک به امام زمان سعی کنی کاری کنی، هذا لله و اما و ما ادراک کل ما هدا لله؟ این را توجه کنید که از لحاظ تاریخی از برکت قیام امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران داریم. یعنی اینکه یک بنده خدایی زمان قاجار ادعاهای کذب می کند. و دنباله روهای او نیز با صهیونیسم همراه شده و همین کذب او را ادامه می دهند تا امام خمینی قایم می کند. در این میان امیر کبیر هم کشته می شود. عرض بنده این است که ادعای کذب کردن زیاد است همانطور که اساتیدی در ایران و خارج هم داریم که اگر به آنها حتی نامه هم بنویسیم محلی نمی گذارند و خودش مضحکه است و فکر می کند دارد تو را مضحکه می کند. مثل این است که خبرنگاری از یک ثبت نام کننده گمنام انتخابات ریاست جمهوری می پرسد آیا ناراحت نمی شوی که مضحکه شوی؟ او هم می گوید نه خوب بشوم. بنده حقیر عرضم این است که امام زمان یک حقیقت بینظیری است که در آسمان بندگی خدا مثل خورشید می درخشد آنطور که در صلوات بر آن نیز از عظمت حضرتش می فرماید و اما واقع شدن در حتی میدانهای کوانتمی که حضور آن حضرت بوضوح مشهود است نشات از ذره ای از کربلا دارد حتی و بلکه مخصوصاً اگر میدانهایی باشند که در مقابله با کذب محض هستند. و قسمتی از آن درونی است و قسمتی از آن بیرونی است. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و لذا کفر هم درجات دارد. یک درجه اش این است که اصلا اسلام نمی داند چیست؟ یک درجه اش این است که می داند اسلام چیست ولی در جهل ابی لهبی و ابوجهلی و معاویه و یزدی گیر کرده است. و یک درجه اش هم این است که همه کفار با هم دست به یکی کنند که بر علیه اسلام متحد شوند. ببینید جهل تا کجاها می تواند پیش برود. دست چپ و راستش را نمی داند، و آنوقت می خواهد با اسلام هم در بیافتد. خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند که کانه در همه سطوح میدانهای کربلایی عاشورایی داریم! موضوع این نیست که کسی جرات ندارد ادعای امام زمانی کند، و بلکه موضوع این است که نه تنها از این ادعاها الی ما شاء الله داریم و بلکه سوء استفاده کنندگان از این مدعیان هم الی ما شاء الله یافت می شوند. و یحتمل بدین وسیله سلطنتها ایجاد شده یا بشوند و خواهند شد. مثل این می ماند که ما بخواهیم امروزه روستاهایمان را آباد و بلکه دریاچه هایمان را نیز پرآب کنیم، و زلزله و سیل هم بیاید و آنها را بدتر خراب کنند و در شهرها هم که امثال پاساژ پلاسکو را داریم. و یحتمل شما هم این وسط رفته اید دادگاه که چرا این ملک را تو سندش را باطل کرده ای و به چه مجوری این کار را کرده ای؟ می فرماید قولنامه کرده ام و قولنامه را هم در جبهه و سیل و زلزله گم کرده ام. حالا خر بیار و باقالا بار بزن که آقا حد یقب مسئله تا کجا است؟ یعنی خدا هم قرار است که دریاچه ارومیه را پر کند و اشتباهی سیل رودخانه ها را می برد یا ما توان برنامه ریزی برای مقابله با سیل را نداریم یا بعضی بدتر از این حقیر خود به خودی مضحکه عالم و آدمند؟ و آنجا که قرار است کشتی بسازد، سیل روستاها و بلکه شهرها را هم تخریب کند. و آنجا که قرار است دریاچه را پر کند، همه دنبال جمع کردن امضاهای عدیده اند که از سازمان ملل کمک بگیرند. و جال آنکه اگر همین سیلابها را اگر درست مدیریت می کردیم کار درست نمی شد؟ یا امام زمان. ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. ما کی می خواهیم از این زندان طبیعت رهایی یابیم؟! اگر همه جلوی کذب بایستند و اجازه ندهند که کار به جاهای باریک بکشد، آنگاه شییاطین بزرگ و کوچک هم جرات نمی کنند که غلطهای زیادی کنند. تا یکی بی خودی گفت که من سیدم، محکم اگر می کوبیدند توی دهانش و دندانهایش خورد می شد یا می بردنش کلینیک روانشناسی و روانپزشکی یک لیوان آب خنک به او می دادند، دیگر کسی از این غلطها نمی کرد! بعضیها هیچ گاه عظمت امام زمان را نمی توانند درک کنند و لذا ادعاهای کذب می کنند و بعضی دیگر همینطوری هاج و واج مانده اند که آقایان خانها اینهایی که دارند از جلوی ما تظاهرات می کنند و در سکوت رو به کوی دانشگاه می روند و بلکه یک مرتبه همه چیز به هم می ریزد و بلکه نهضت 99 درصد وال استریت و ... نیز حرفشان چیست؟ راستش بنده حقیر اول خواستم این نظر را برای کس دیگری بنویسم همانطور که از متن آن یحتمل ملاحظه می فرمایید و بعد دیدم که خیلی حرف شده است و بهتر است که همینجا و نه جای دیگری بنویسم. مسئله این است که هر چه بخواهید راجع به امام زمان بنویسید، دست آخر انگار هیچ ننوشته اید و بلکه همه کارها را هم خراب کرده و بلکه همه کاسه و کوزه ها هم زده و شکسته باشید. می فرماید

در کارگه کوزه گری بودم دوش، دیدم صدهزار کوزه گویا و خموش

هر یک به زبان بی زبانی می گفت، کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش؟


جامی است که عقل آفرین می زندش، صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر همی جام لطیف، می سازد و باز بر زمین می زندش


ما باید یاد بگیریم که با این داستانهای لیلی و مجنونی دست آخر چه باید کرد؟ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. و الحمد الله رب العالمین. و صل الله علی سیدنا و مولانا ابوالقاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المنتجبین لا سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

بنده هنوز فکر می کنم که واقعاً باید در مورد رجل سیاسی و مذهبی به عنوان یکی از پیش نیازهای ریاست جمهوری تجدید نظر شود. یعنی چطور شورای نگهبان تشخیص می دهد که کسی چنین هست یا نیست؟ آیا همه ریاستهای جمهور واقعاً به اثبات رسانده اند که آنها چنین بوده اند همانطور که بسادگی مثلاً بنده حقیر که برای ریاست جمهوری ثبت نام کنم حذف می شوم؟ یعنی خیلی هم رویش ننوشته است که کی چنین است و کی چنین نیست. شورای نگهبان هم می تواند اشتباه کند. چه عرض کنم. آیا آن مدافع حرمی که شهید می شود نمی تواند یحتمل از رجل سیاسی محسوب شود؟ بگذریم که شهدا مقامشان از صرف رجل سیاسی و مذهبی هم بالاتر است. راستی بنده امروز با کسی داشتم سر اینکه آیا واقعاً روزنامه کیهان آنطور که می خواهد نشان دهد در خط رهبری است، همینطور هم هست؟ ایشان یک مرتبه گفت که چطور شد که امام فرمودند جام زهر را نوشیده اند؟ البته این اتفاقی است که در مورد امام رضا هم اتفاق افتاد و خدا لعنت کند مسببان چنین کارهایی را. ولی بنظر می رسد که جهاد فی سبیل الله طوری است که امام و غیر امام نمی شناسد و راهش همان راه کربلای امام حسین علیه السلام و یاران او است. البته باید گفت که امام شناسی می خواهد و همینطور بنده عرضم این است که نمی توان به اسم امام بی جهت به دیگران حمله ور شد هر چند که باید خیلی هم انتقادپذیر بود. و اما اینکه چطور می توان به دشمن تهاجمی رفتار کرد و خودی را هم مورد انتقاد قرار داد، بعضی یحتمل ایراد کنند که فقط با نوشتن نیست. و توپ و تانک هم می خواهد. در صورتی که قرار بر این است که بنویسیم و مذاکره کنیم و به آن دانش و علم مورد نظر برسیم که ازاین فجایع دیگر جلوگیری شود و الا که اگر قرار هم بر این است که توپ و تانک هم باشد که بنده حقیر خودم از همه تهاجمی ترم و از همه هم بیشتر مدافع حرم و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. بالاخره تهاجم هم تمرینهایی لازم دارد هر چند که باید مواظب بود خودیها را لت و پار نکنیم و مرده ی زنده شده را باز زنده ی مرده کنیم! اَللَّهُمَّ طَالَ اَلاِنْتِظَارُ وَ شَمِتَ مِنَّا [بِنَا] اَلْفُجَّارُ وَ صَعُبَ عَلَیْنَا اَلاِنْتِصَارُ. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


بنده می رفتم هم برای ریاست جمهوری محض خنده هم که ثبت نام کنم هر چند که اگر کسی خود را مورد مضحکه و مسخره کردن دیگران قرار دهد هم کار درستی نیست. ولی دلیل اینکه نرفتم این هم نیست که اعتکاف کرده ام و از اعتکاف است که به شما می نویسم و می خواهم عقل و دلم را با هم هماهنگ کرده و بلکه به خدا وصل شوم. البته خیلی دلم می خواست که چنین می بود ولی این کار را نکردم. دلیلش بلکه این است که این کار را به عنوان اعتراض انجام ندادم.

حال بعضی یحتمل اشکال کنند که تو اصلا واجد شرایط نیستی و از رجال سیاسی و مذهبی هم که نیستی و اعتکاف هم نرفته ای و حالا می خواهی اعتراض هم کنی؟ بله. برای اینکه بنده حرفم این است که دولت حاضر مسئله سلامت روح و روان و بلکه سلامت جسمی را آنقدر تنزل داده است که انسان زورش می آید وقتی لازم است نزد پزشکی برود، چه کند و به خود درمانی روی می آورد. و همین هم می شود که خیلی اوقات از سلامتی انسان کاسته می شود.

بیمه سلامتی این نیست که یک دفترچه بیمه به مردم بدهیم که هیچ دردی را دوا نمی کند و بلکه از آن طرف هم فکر کنیم که داریم به مردم صدقه می دهیم که چهار نفر را مجانی درمان می کنیم و این را هم برای همه بوق و کرنا کنیم و حالا باید دندان پزشکی است که از مدارس فکرش هستیم که نیستیم و فقط ادایش را در می آوریم و حالا باشد که گوش عالم و آدم را کر کنیم که خدمات درمانی ما در عالم نظیر ندارد و از همه عالم می آیند برای درمان. خیر، با این وضع اقتصادی وضع ما از لحاظ سلامتی خیلی هم بد است. و حتی یک سرماخودرگی و آنفولانزا هم می تواند آنقدر مشکلزا شود که یک بنده خدایی یحتمل شنوایی یا بینایی اش را هم بی جهت از دست بدهد یا مننانژیت شود و فلج شود یا کلاً از دست برود. این را نمی گویند بیمه سلامت. این را می گویند خلاء سلاح کردن مردم و وضع اقتصادی را آنقدر تنزل دادن که هر که هر چه دارد هم نتواند حتی برای سلامتی خود یک سر سوزن استفاده کند و بعد خود در جایگاه سلامت نشستن و به ریش همه مردم خندیدن که آقایان خانمها چرا به سرطانیها کمک نمی کنید چرا وقف نمی کنید چرا به بیکاری کمک نمی کنید و کارآفرینان را حمایت نمی کنید و چرا این و چرا آن. لعنت بر شمر لعنت بر یزید لعنت بر عمر سعد لعنت بر ابن زیاد و السلام علیک یا اباعبد الله و سلام بر حسین و سلام بر علی ابن الحسین و سلام بر اولاد الحسین و سلام بر اصحاب الحسین  الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. برای امام حسین هم کسی بخواهد برود کربلا و شمشیر بزند باید اول سلامت باشد. و زور و قدرت داشته باشد یا خیر؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون ( آیه کریمه 18، سوره مبارکه السجده)


پس ما تا اینجا یحتمل فهمیده ایم که مدارا و تمرین آن، یک جهادی که شروعش با توبه است را هم احتیاج دارد که سالک را از طرف فسق حرکت داده و به سمت ایمان سوق دهد. چرا که حتی اگر کسی می خواهد آنقدر هم مدارا کند که ببیند شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی و داستانهای شیرین آن و از جمله داستانهای رستم چه دارند که بازگو کنند، این یک مدارایی را لازم دارد.

و اما مدارایی که باعث شود که عقل درست کار کند و بلکه نماز به قلب وارد شود و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی نزد او پدیدار گردد، لازمه اش لزوماً این هم نیست که بیاییم از هندسه های هذلولوی و تخت و کروی و ریمانی و فینسلر و اقلیدسی و غیراقلیدسی عرض کنیم. این کافی است که متوجه شویم که بدن و جسم ما محدود است و حتی دید ما نیز نه اینکه محدود است و بلکه خیلی اوقات حتی از آنچه که هست هم خیلی کمتر نزد خودمان نشان می دهد. و حال ما می خواهیم موقع نماز وصل هم شویم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله اینجا است که اگر ما یاد بگیریم که فشار و چگالی ای را که ما را به مریضی و بیماری قلبی کشانده است که به هندسه ای ختم شده است هذلولوی و حال آنکه باید کروی یا تخت باشد، این یک نسخه ای دارد که باید بدان عمل کرد. و اما همچین که بدان نسخه عمل کنی و راه درمان را بیابی، دیگر مسئله حل است و دیگر متوجه نخواهی شد که مریضی ات چه بود که تو را به آن روز انداخت و باز روز از نو و روزی از نو و مداراهای اشتباهی که به یزیدی و شمری و عمر سعدی و امثالهم می رسد. نسایی را که صاحب سنن نسایی است می توان مثال زد که خصائص امیرالمومنین را نوشته است که از کتب سته اهل سنت است. یحتمل بعضی اشکال کنند که مگر تو طوطی هستی که هر چه می شنوی را به زبان می آوری؟ ولی عرض بنده این است که عظمت امیرالمومنین را بازگو کردن و هر چقدر بگوییم غلو نمی باشد که هیچ و بلکه در مدح هر کسی از خود بی خودی شویم، در مدح علی نمی توان از خود بی خود شد. و لذا می فرماید علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ما سوی فکندی همه سایه ی هما را؟ دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین، به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله این است که وقتی ما معاویه و یزید زمانه را شناختیم است که آنگاه می توانیم امام حسین علیه السلام را یاری کنیم. و آنگاه است که می فهمیم چرا باید مدافع حرم شد. و چرا زینب کبری علیها السلام می فرماید بغیر از زیبایی هیچ ندیدم ما رایت الا جمیلا. 

زینب، زینب، زینب، گنج وفا زینب

زینب زینب زینب کنز حیا زینب

غم قهرمانی زهرا نشانی

ای روح با ایمان جانم سن قربان.


مسائل تبلیغات اسلامی از اینجا آغاز می شود که سدی ایجاد می کنند که  همچون داعش و تروریسم مانع رسیدن پیام اسلام ناب محمدی به اروپا و آمریکا شود. و لذا می خواهد اسلام را تبدیل کند به یک اسلام آبکی ای که در آن قلب انسان را به دندان می کشد و به نمایش می گذارد و انسانها را زندانی کرده و در قفس می اندازد و آتش می زند و غرق می کند و می گوید که این اسلام او است. و دامنه تروریسم را به اروپا می کشاند و بگذریم که در آمریکا چه می گذرد و اسلام چطور باید بدانجا راه یابد؟ اگر اسرائیل دست از کشت و کشتار خود و بلکه تبلیغ این کشت و کشتار نسبت به فلسطینیان دست برداشت، آمریکا هم همه و همه مسلمان می شوند و حال آنکه آمریکا می گوید که همه حرفش این است که از اسرائیل دفاع کند. این دیگر چه معاویه و یزیدی است؟ یعنی او می خواهد آیا به پشتوانه ی بمبهای هسته ای اش اینطور جنایت کند؟ یا اینکه خیر، اصلا می گوید که ذات من است که فاسق است و جنایتکار است و دست از این کارهایم هم برنمی دارم چرا که اسلام بد است و صهیونیسم است که خوب است. لعنت بر شمر لعنت بر یزید لعنت برید لعنت بر عمر سعد لعنت بر ابن زیاد.

عقل کار نمی کند. مثل این است که بخواهید فاکتور دوم بخشش در راه کمک به بیماران سرطانی را بیابید، یا به پژوشگاه ریاضی فیزیک کمک کنید و راه بیافتید توی خیابان دنبال دفتر مرجع تقلید بگردید که این کار را انجام دهید. خوب، دفتر مرجع تقلیدتان را هم که بیابید، خواهد گفت که بروید به موسسه مورد نظر خود مبلغتان را بپردازید و مثلاً مرقد امام جای کمک به بیماران سرطانی نیست. و اما اگر خواستی کمکی کنی، می توانی هم مبلغت را بریزی در ضریح. و تازه اول بسم الله می شود که آیا بریزم آیا نریزم و آیا چه کنم؟ اینجا مسئله هندسه است و اینکه قلب به عقل بخواهد خون برساند و بتوانی جریان خون را در بدن کنترل کنی و درایت نشان دهی و بلکه مدار کنی. و درست این کار را انجام دهی. و نه اینکه کاری کنی که بخواهی در راه خدا کمکی کنی، و هیچ کس را نداشته باشی که کمکت را بخواهد چرا که احساس بدی داری انطور که فکر می کنی بد جوری تحریم شده ای. مدافع حرم شدن این دردها را دارد که در عین حال باید اسلام را تا اقصی نقاط عالم نیز تبلیغ کنی و نه فقط به این باشد که صدای اذان را از صدا و سیما که شنیدی دیگر دلت خوش باشد که الحمد لله طاغوت را در هم شکسته ایم و لااقل صدا و سیمایمان نیز اسلامی شده است و اما آیا صدای اذان را از جای دیگری هم می شنوی؟ صدای اذانی هم می اید؟ به سمت صدای اذان هم می روی؟ مسجد هم می روی؟ صفهای نمازت هم مرتب است؟ صدای اذان می آید؟ کو صدای اذان می آید؟ یک دفعه هم که شده صدای اذان را در صندوق خانه ات هم که شده بلند کن و بلکه هر روز و هر صبح و هر شب به صدای اذان گوش کن.

 یا با هیچ کس بلد نیستی مدارا کنی و با خودت و قلبت و عقلت مدام گیری و هر دفعه که جنود عقل و جهل صف کشی کردند، می دوی می روی سمت جهل از آنجایی که در زندان طبیعت گیر کرده ای و بلد هم نیستی در بیایی. برو اقل کم یواشکی هم که شده یک پیتزای در به در بخور! بنده مانده ام انسان چقدر می تواند در نفاق و شرک و کفر خودش گیر کرده باشد. و هی تحریم هی تحریم. آقایان خانمها تا کی می خواهید تحریم کنی؟ یه ذره هم خودت را تحریم کن. اینها همانهایی هستند که حضرت نوح را هم اگر بود تحریم می کردند و می فرمودند کجا زن حضرت نوح علیه السلام کافر است؟ کجا آن پسر نوح سوار کشتی نشد؟ و یحتمل همه انبیاء و همه ائمه اطهار و همه اولیاء را یک جا تعطیل خواهند کرد و تا ظهر می روند سر کارشان. این را نمی گویند دارا و تمرین آن. این را می گویند جنایت. این را می گویند بی عقلی و جهل بدتر از جهل ابوجهلی و ابولهبی. و توبه می خواهد. یا ثار الله و ابن ثاره. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.  

عم یتسائلون


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.


"صد در صد این نیست. یعنی خدا را خوش نمی آید که بفرمایید که همه تمرین مدارا برای همین است. مدارا می کنیم که متوجه این مسئله همه شویم که افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون. تمرین مدارا می کنیم که ببینیم نمازت به قلبت می رسد؟ سر وقت به نماز می ایستی؟ سر وقت بروی یا نروی فرقی برای کسی می کند؟ لااقل خودت فرقش را احساس می کنی؟ یا خیر. اصلا فرقی ندارد. حوزه و دانشگاه هم فرقی ندارند. و بلکه شراب خوار و فاسق و همجنس باز و قمار باز هم می توانند استاد دانشگاه باشند و حالا نماز هم خواندند یا نخواندند تا آنجایی که کارشان را درست انجام دهند. بنده یک سند حدیثی را دلم می خواست از الغدیر علامه امینی ارائه دهم که چطور آنرا رد می کنند و اما قبلاً وقت نماز دیر هم شده است و طبق معمول به نماز نرسیدیم. و لذا ما حق انتخاب داریم و باید هم تمرین مدارا کنیم و اما بشرطی هم که نماز را هم سر وقت بخوانیم و صفها را مرتب کنیم."


یک سوالی که در این رابطه با نقل قول بالا پیش می آید این است که بالاخره یک میدانی هست که فاسق و مومن را رودرروی هم قرار می دهد و این است که باید برایش مدارا کرد یا وارد جهاد شد. معنایش فقط درگیری محض هم نیست. یعنی حرف این نیست که دانشگاه های ما مشکل دارند. دانشگاه های ما که با حوزه تا توانسته اند تلفیق شده اند. و اما از لحاظ سیستمهای دینامیکی هم اگر حساب کنیم، اگر این رو در رویی فاسق و مومن بصورت یک جهاد دانشگاهی اتفاق نیافتد طوری که مسابقه ای است بین اینکه مدارج علمی در کل عالم باید بطور بین المللی طی کرد، صد در صد موضوع مسئله دار خواهد شد. یعنی یا باید دعوت به اسلام درست صورت پذیرد و مثل این بنده حقیر دن کیشوت بازی در نیارود و حرفهای بی ربط نزد یا اینکه خیر باید منتظر هم بود که یا آن فاسق به حریمت بخواهد وارد شود یا اینکه مسلمان نماها به تو گیر بدهند. به هر حال هر کاری یک گیرهایی هم دارد و هلو برو توی گلو نمی تواند خیلی باشد! مثل این است که بخواهید بنویسید \infinity به زبان لاتک و ببینید که درست کار نمی کند و یک مرتبه پیام می دهد که از 5 دقیقه بیشتر نمی توانی ویراش کنی! اقا بالاخره بینهایت را به لاتک باید چطور نوشت که راضی شود؟ این است ها! کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. یعنی وقت ی لاتکت را درست هی تمرین نکردی، هی هم انتظار نداشته باشید که همه چیز مثل فوت کار کند. نمی کند. بقول ترکهای خودمان بدور که واردی و السلام نامه تمام. بنده حالا می فهمم که چرا بعضی از خواص نباید خیلی عوامزده شوند و هی توی عوام راه بیافتند و حرفهای عوامانه با همه بزنند. این غیر از این مسئله است که می فرمایند مرحوم مدرس با همه اهل محل خود و کسبه سر و کار داشت و خوش و بش می کرد. مردمی بودن غیر از عوام زدگی است. یعنی اگر میان مردم سر در نیاورید، یحتمل هیچ وقت از این مسئله هم سر در نمی آورید که حالا درست که برادران حضرت یوسف علیه السلام هم خیلی با او درست رفتار نکردند و بلکه خدا را هم خوش نمی آید که کسی با برادرش چنین باشد، ولی برادران شمر چی؟ آیا با امام حسین بودند یا علیه آن حضرت؟ موضوع این است که کاری که شمر کرد آنقدر جای لعنت برای او باقی گذاشت که دیگر کسی به براداران او کاری ندارد که آنها چه کردند؟ آنجا اصل حضرت یوسف است و نه برادرانش و اینجا اصل امام حسین علیه السلام است و نه شمر ملعون! و اما خوب، چه باید کرد که نمی توان از این پیچ تاریخی فرار کرد که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. و اما مسئله این است که بعضی که از شمر ملعون بدتر هم هستند اینطور تبلیغ می کنند که از امام حسین هم بالاترند. و این است که این بنده حقیر را به مساجد تا بتوانم می کشاند و دلم می خواهد از صمیم قلب و با صدای رسا و همراه با همه و همه تکبیر بگویم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عم یتسائلون


بنده حقیر فکر کنم بعضی شدیداً ایراد می کنند که چرا این بابا هی می نویسد و می نویسد و هیچ کس هم محلش نمی گذارد. و باز هم می نویسد. و همه اشکال کنند که ما می خواهیم ببینیم که تو کی از رو می روی و دیگر نمی نویسی؟!! یعنی وارد انتخابات شدن و هیچ کس محلتان نگذارد، این یک چیز است. می گویند که خوب، آرزو بر جوانان و بلکه کمی مسنترها هم عیب نیست. و اما وبلاگ نویسی هم حدی دارد. راستش را بخواهید بنده حقیر که از رو رفتم که هی بنویس و هی بنویس و هیچ کس هم یک کلمه نگوید.

یعنی می شود؟ البته یک حق الله داریم و یک حق الناس که اگر حق الناس را هم رعایت کردیم باید مواظب حق الله هم بود و لذا نمی توان ننوشت همانطور که نمی توان گفت که هی می رود به مسجد و هی نماز و هی روزه و باز هیچ کس محلش نمی گذارد. حق الله است. نماز تشکر از خدا  و بلکه عبادت خدا است. اگر کسی وصل نمی شود، یک جای کارش باید گیر داشته باشد. همانطور که گفته می شود بایست در همان خانه ات حتی و نمازت را اقامه کن تا بلکه حالت جا بیاید. همانطور که می توانی برای خودت بنویسی تا حالت جا بیاید. اگر فقط هر کسی حد و حدود خودش را می شناخت خیلی خوب می شد! موضوع یحتمل این است که وقتی حد در معنای ریاضی خود به سمت بی نهایت می رود، همه الی ما شاء الله به کار هم کار دارند و نمی شود هم ایراد کرد. بالاخره به قول ملا نصر الدین همه حق دارند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عم یتسائلون عن النباء العظیم.


می فرماید از چه چیزی پرسش و پاسخ می کنند؟ باز می فرماید از یک خبر عظیمی همچون قیامت. ما یک روز قیامتی داریم و یک رجعتی از ائمه اطهار و بلکه چهارده معصوم. یعنی می فرماید که گاهی اوقات بیشتر از مواقع دیگر حضور ائمه اطهار و بلکه امام زمان مشهود می شود. یکی از این مواقع را یحتمل بتوان گفت که از مواقع انتخابات است. این مواقع مخصوصاً موقع ریاست جمهوری وقتی است که می تواند برای ملت سرنوشت ساز باشد اگر درست مردم انتخاب کنند یا می تواند فاجعه آمیز باشد اگر غلط انتخاب کنند. رای یک نفر خیلی ممکن است مهم نباشد ولی همین یک نفر یک نفرها وقتی جمع شدند یک مرتبه قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. پس رای هر شخصی و انتخابش مهم است.

و اما آیا واقعاً اینطور است؟ هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا. یعنی ایا واقعاً حتی با وجود انتخابات هم که باشد، حق به حقدار می رسد؟ و در مناظرات باطل  راه ندارد و حق پیروز می شود؟ این یک سوال مهمی است. یعنی ما می بینیم که خیلیها می توانند برای انتخابات ریاست جمهوری اسم نویسی کنند و دست بر قضا خود این حقیر هم یک بار اینکار را کردم. و اما یکی از شرایط ورود به انتخابات این است که شخص مزبور باید از رجال سیاسی باشد. این یک امر ساده ای است که ما بیاییم اشخاصی را که از رجال نیستند و نام نویسی می کنند را ایراد کنیم که دیگر این بنده خداها چرا بدتر از این حقیر می روند نام نویسی می کنند.

اما یک سوال اساسی تر این است که فرض بفرمایید که خود حضرت امیرالمومنین می خواست بیاید نام نویسی کند. آیا او را به عنوان یکی از رجال سیاسی می شناختند و قبول می شد؟ یا امام زمان که در غیبت است چطور؟ مگر نه این بود که به مسخره می گرفتند که بعضی از روئسای جمهور چرا یک بشقاب هم سر سفره شان برای امام زمان می گذارند. خوب، بفرما! حالا بر فرض که امام زمان می خواست اصلا خودش بیاید سر سفره ریاست جمهوری و خودش در راس حکومت باشد. یعنی می فرمایید که نمی شود؟ یعنی می فرمایید که اصلا اساس جمهوری اسلامی ایران و بلکه اساس اسلام همین نیست که ولایت فقیه و امام زمان و مجلس و قوه قضاییه همه و همه در راس امور باشد؟ یعنی می فرمایید که ما در همه سطوح از مقیاسهای خیلی ریز پلانک و کوچکتر و ریزتر گرفته تا مقیاسهای نجومی میدانهای کوانتمی و همدیسی و انواع میدانهای دیگر داریم و اما همه اینها برای این است که امام زمان در راس امور نباشد؟ و مثلاً پابرهنه ها و کوخ نشینها و یتیمان و در راه مانده ها و مساکین و فقرا هم رد کار خودشان را بگیرند و با بقیه همدیس نشوند؟

صد در صد این نیست. یعنی خدا را خوش نمی آید که بفرمایید که همه تمرین مدارا برای همین است. مدارا می کنیم که متوجه این مسئله همه شویم که افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون. تمرین مدارا می کنیم که ببینیم نمازت به قلبت می رسد؟ سر وقت به نماز می ایستی؟ سر وقت بروی یا نروی فرقی برای کسی می کند؟ لااقل خودت فرقش را احساس می کنی؟ یا خیر. اصلا فرقی ندارد. حوزه و دانشگاه هم فرقی ندارند. و بلکه شراب خوار و فاسق و همجنس باز و قمار باز هم می توانند استاد دانشگاه باشند و حالا نماز هم خواندند یا نخواندند تا آنجایی که کارشان را درست انجام دهند. بنده یک سند حدیثی را دلم می خواست از الغدیر علامه امینی ارائه دهم که چطور آنرا رد می کنند و اما قبلاً وقت نماز دیر هم شده است و طبق معمول به نماز نرسیدیم. و لذا ما حق انتخاب داریم و باید هم تمرین مدارا کنیم و اما بشرطی هم که نماز را هم سر وقت بخوانیم و صفها را مرتب کنیم.

و اما اینجا یک مسئله ای هست که اصلا باورت شود که ما برای چه هست که مدارا می کنیم و چطور باید به قلب آموخت که نمازت بدان راه یابد و چطور باید وارد جهاد اکبر شد آنطور که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا. یعنی ما در یک میدان جهادی واقعیم تا ابد که اگر وارد آن شدی، ردخور ندارد که متوجه خواهی شد که وارد میدان جهاد کربلای حسینی در روز عاشورا شده ای. و اما حالا یحتمل در عرصه علمی دانشگاهی یا حوزوی یا بازار یا اشتغال یا تولید یا صنعت یا ... است. و اما وقتی ما متوجه عظمت امیرالمومنین و ولایت او شدیم است که تازه یحتمل به عظمت امام زمان پیز پی خواهیم برد که عم یتسائلون عن النباء العظیم. یعنی آن دشمن می خواهد کاری کند که بفرماید اصلا کدام حق انتخاب؟ مگر تو هم حق انتخاب داری؟ مگر تو هم امام زمان داری و بلکه مگر تو هم حتی امیرالمومنین علی ابن ابیطالب داشته ای و هنوز هم داری و هنوز هم الغدیر داری و ...؟ لابد می خواهی بگویی می خواهی بروی مکه حاجی هم بشوی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خلقه الله روحانیا فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا و خلق علیا من نور و عیسى خرجت أمه وقت الولادة فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا و

دَخَلَتْ أُمُّ عَلِیٍّ فِی الْکَعْبَةِ فِی وَقْتِ وِلَادَتِهِ-

و عیسى قرأ التوراة و الإنجیل فی بطن أمه حتى سمعته أمه و

کَانَ عَلِیٌّ یَتَکَلَّمُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ تَخِرُّ لَهُ الْأَصْنَامُ-

و قال فی عیسى‌ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ و علی تکلم فی صغره مع النبی و قال عیسى‌ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ‌ و هو أول من تکلم بهذا

وَ قَالَ عَلِیٌ‌ وَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ‌

...

مناقب ابن شهرآشوب، جلد 3، ص 258


قال ابن شاذان : وحدثنی إبراهیم بن علی ، باسناده عن أبی عبد الله جعفر بن محمد علیهما‌السلام ، عن آبائه علیهم‌السلام ، قال : کان العباس بن عبد المطلب ویزید بن قعنب جالسین ما بین فریق بنی هاشم إلى فریق عبد العزى بإزاء بیت الله الحرام ، إذ أتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم أمیر المؤمنین علیه‌السلام ، وکانت حاملة بأمیرالمؤمنین علیه‌السلام لتسعة أشهر ، وکان یوم التمام ، قال : فوقفت بإزاء البیت الحرام ، وقد أخذها الطلق ، فرمت بطرفها نحو السماء ، وقالت : أی رب ، إنی مؤمنة بک ، وبما جاء به من عندک الرسول ، وبکل نبی من أنبیائک ، وبکل کتاب أنزلته ، وإنی مصدقة بکلام جدی إبراهیم الخلیل ، وإنه بنى بیتک العتیق ، فأسألک بحق هذا البیت ومن بناء ، وبهذا المولود الذی فی أحشائی الذی یکلمنی ویؤنسنی بحدیثه ، وأنا موقنة أنه إحدى آیاتک ودلائلک لما یسرت علی ولادتی.

قال العباس بن عبد المطلب ویزید بن قعنب. لما تکلمت فاطمة بنت أسد ودعت بهذا الدعاء ، رأینا البیت قد انفتح من ظهره ، ودخلت فاطمة فیه ، وغابت عن أبصارنا ، ثم عادت الفتحة والتزقت بأذن الله ( تعالى ) ، فرمنا أن نفتح الباب لیصل إلیها بعض نسائنا ، فلم ینفتح الباب ، فعلمنا أن ذلک أمر من أمر الله ( تعالى ) ، وبقیت فاطمة فی البیت ثلاثة أیام. قال : وأهل مکة یتحدثون بذلک فی أفواه السکک ، وتتحدث المخدرات فی خدورهن.

قال : فلما کان بعد ثلاثة أیام انفتح البیت من الموضع الذی کانت دخلت فیه ، فخرجت فاطمة وعلی علیه‌السلام على یدیها ، ثم قالت : معاشر الناس ، إن الله ( عزوجل ) اختارنی من خلقه ، وفضلنی على المختارات ممن مضى قبلی ، وقد اختار الله آسیة بنت مزاحم فإنها عبدت الله سرا فی موضع لا یحب أن یعبد الله فیه إلا اضطرارا ، ومریم بنت عمران حیث اختارها الله ، ویسر علیها ولادة عیسى ، فهزت الجذع الیابس من النخلة فی فلاة من الأرض حتى تساقط علیها رطبا جنیا ، وإن الله ( تعالى ) اختارنی وفضلنی علیهما ، وعلى کل من مضى قبلی من نساء العالمین ، لأنی ولدت فی بیته العتیق ، وبقیت فیه ثلاثة أیام آکل من ثمار الجنة وأوراقها ، فلما أردت أن أخرج وولدی على یدی هتف بی هاتف وقال : یا فاطمة ، سمیه علیا ، فأنا العلی الاعلى ، وإنی خلقته من قدرتی ، وعز جلالی ، وقسط عدلی ، واشتققت اسمه من اسمی ، وأدبته بأدبی ، وفوضت إلیه أمری ، ووقفته على غامض علمی ، وولد فی بیتی ، وهو أول من یؤذن فوق بیتی ، ویکسر الأصنام ویرمیها على وجهها ، ویعظمنی ویمجدنی ویهللنی ، وهو الامام بعد حبیبی ونبیی وخیرتی من خلقی محمد رسولی ، ووصیه، فطوبى لمن أحبه ونصره ، والویل لمن عصاه وخذله وجحد حقه.

قال : فلما رآه أبو طالب سره وقال علی علیه‌السلام : السلام علیک یا أبه ، ورحمة الله وبرکاته.

قال : ثم دخل رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، فلما دخل اهتز له أمیر المؤمنین علیه‌السلام وضحک فی وجهه ، وقال : السلام علیک ، یا رسول الله ، ورحمة الله وبرکاته.

قال : ثم تنحنح بإذن الله ( تعالى ) ، وقال : ( بسم الله الرحمن الرحیم * قد أفلح المؤمنون * الذین هم فی صلاتهم خاشعون ) إلى آخر الآیات. فقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله : قد أفلحوا بک ، وقرأ تمام الآیات إلى قوله : ( أولئک هم الوارثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون ) [١] فقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله : أنت والله أمیرهم ، تمیرهم من علومک فیمتارون ، وأنت والله دلیلهم وبک یهتدون.

ثم قال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله لفاطمة : اذهبی إلى عمه حمزة فبشریه به. فقالت : فإذا خرجت أنا ، فمن یرویه؟ قال : أنا أرویه. فقالت فاطمة : أنت ترویه؟ قال : نعم ، فوضع رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله لسانه فی فیه ، فانفجرت منه اثنتا عثرة عینا ، قال : فسمی ذلک الیوم یوم الترویة ، فلما أن رجعت فاطمة بنت أسد رأت نورا قد ارتفع من علی علیه‌السلام إلى عنان السماء.

قال : ثم شدته وقمطته بقماط فبتر القماط ، قال : فأخذت فاطمة قماطا جیدا فشدته به فبتر القماط ، ثم جعلته فی قماطین فبترهما ، فجعلته ثلاثة فبترها ، فجعلته أربعة أقمطة من رق مصر لصلابته فبترها ، فجعلته خمسة أقمطة دیباج لصلابته فبترها کلها ، فجعلته ستة من دیباج وواحدا من الادم فتمطى فیها فقطعها کلها بإذن الله ، ثم قال بعد ذلک : یا أمه لا تشدی یدی ، فإنی احتاج إلى أن أبصبص [٢] لربی بإصبعی. قال : فقال أبو طالب عند ذلک : إنه سیکون له شأن ونبأ.

قال : فلما کان من غد دخل رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله على فاطمة ، فلما بصر علی علیه‌السلام برسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله سلم علیه ، وضحک فی وجهه ، وأشار إلیه أن خذنی إلیک واسقنی مما سقیتنی بالأمس. قال : فأخذه رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، فقالت فاطمة : عرفه ورب الکعبة. قال : فلکلام فاطمة ، سمی ذلک الیوم یوم عرفة ـ یعنی أن أمیر المؤمنین علیه‌السلام عرف رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ـ فلما کان الیوم الثالث ، وکان العاشر من ذی الحجة ، أذن أبو طالب فی الناس أذانا جامعا ، وقال : هلموا إلى ولیمة ابنی علی. قال : ونحر ثلاث مائة من الإبل وألف رأس من البقر والغنم ، واتخذ ولیمة عظیمة ، وقال : معاشر الناس ، ألا من أراد من طعام علی ولدی فهلموا وطوفوا بالبیت سبعا ، وادخلوا وسلموا على ولدی علی فإن الله شرفه ، ولفعل أبی طالب شرف یوم النحر.

امالی شیخ طوسی، صص706-709

-------------------

البته می فرمایند که داستان ولادت حضرت علی ابن ابی طالب در کعبه در کتابی از آقای جزایری یا ینابیع المعاجز سید هاشم بحرانی هم هست. اما بنده آنرا نیافتم! یعنی ینابیع المعاجز علامه بحرانی در ای-شیعه هست و اما آیا کتابش کامل است یا ناقص است؟ و الله اعلم. ولی این حدیث را در ینابیع المعاجز داریم:

(1) ابرهیم بن محمد الثقفى قال: حدثنى اسماعیل بن یسار عن على - بن جعفر الحضرمی عن زرارة بن اعین قال: سالت ابا عبد الله (ع) عن قوله تعالى: (وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبى ولا محدث فقال: الرسول - الذى یاتیه جبرئیل قبلا فیکلمه فیراه کما یرى الرجل صاحبه وأما النبی فهو الذى یؤتى فی منامه نحو رؤیا ابراهیم ونحو ما کان یرى محمد (ص) ومنهم من یجتمع له الرسالة والنبوة واما المحدث فهو الذى یسمع کلام - الملک ولا یراه ولا یاتیه فی المنام. (2) عنه قال حدثنى اسمعیل بن یسار قال حدثنى على بن جعفر الحضرمی عن سلیم بن قیس الحضرمی، عن سلیم بن قیس الشامی انه سمع علیا (ع) یقول انى واوصیائى من بعدى ائمة مهتدون کلنا محدثون قلت: یا امیر - المؤمنین من هم ؟ قال: الحسن والحسین، ثم ابنی على بن الحسین قال: و على یومئذ رضیع ثم ثمانیة من بعده واحدا بعد واحد وهم الذین اقسم الله بهم (1 - 2) الاختصاص - ط - النجف ص 323

فقال: (ووالده وما ولد م خ) اما الوالد فرسول الله وما ولد یعنى هؤلاء الاوصیاء فقلت: یا امیر المؤمنین ایجتمع امامان فقال: لا الا واحدهما مصمت لا ینطق حتى یمضى الاول قال: سلیم سالت محمد بن ابى بکر فقلت: اکان على (ع) محدثا فقال: نعم قلت ویحدث الملائکة الائمة فقال: أو ما تقرء (وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبى (ولا محدث) قلت: فامیر المؤمنین محدث فقال: نعم وفاطمة کانت محدثة ولم تکن نبیة

صص57-58

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ٤﴾



20354.الکافى ـ به نقل از اسیدى و محمّد بن مبشّر ـ: عبد اللّه بن نافع ازرق مى گفت : اگر از شرق تا غرب عالم کسى را مى یافتم تا با من بحث کند که على نهروانیان را به حقّ کشت و در حقّ آنان ستم نکرد، بر مرکب خویش مى نشستم و پیش او مى رفتم. به او گفتند : اگر فرزند على باشد چه؟ گفت : مگر در میان فرزندان او عالِمى هست؟ گفتند : این اولین نشانه نادانى توست، مگر مى شود در میان آنان عالم وجود نداشته باشد؟! گفت : در حال حاضر، عالم آنها کیست؟ گفتند : محمّد بن على بن الحسین بن على علیهم السلام . عبد اللّه با بزرگان از یاران خود به قصد دیدار با امام باقر علیه السلام به راه افتاد و وارد مدینه شد و از حضرت باقر اجازه شرفیابى خواست. به حضرت عرض کردند : عبد اللّه بن نافع آمده و اجازه شرفیابى مى خواهد. حضرت فرمود : او که شب و روز از من و پدرم بیزارى مى جوید، با من چه کار دارد؟ ابو بصیر کوفى عرض کرد : فدایت شوم، این مرد گفته است اگر از شرق تا غرب عالم کسى را بیابد که با او بحث کند على نهروانیان را به حق کشت و در حق آنان ستم نکرده حاضر است براى بحث پیش او برود. امام باقر علیه السلام فرمود : فکر مى کنى براى مناظره پیش من آمده است؟ ابو بصیر عرض کرد : آرى. حضرت فرمود : اى غلام! برو و بار و بُنه او را پایین بیاور و به وى بگو : فردا که شد نزد ما بیا. صبح روز بعد، عبد اللّه بن نافع با بزرگان اصحابش آمد و امام باقر علیه السلام در پى کلّیه فرزندان مهاجران و انصار فرستاد و همه را جمع کرد و آنگاه در حالى که دو جامه گُلى رنگ پوشیده بود و چون م��ه پاره اى مى درخشید به میان مردم آمد و رو به آنان کرد و فرمود : سپاس و ستایش خداوندى را که مکان و کیفیت و زمان را آفرید. سپاس و ستایش خداوندى را که «او را چُرت و خواب فرا نمى گیرد و آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ اوست...» و گواهى مى دهم که هیچ خدایى جز اللّه نیست [یگانه است و بى انباز] و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده خداست و او را برگزید و به راهى راست رهنمونش ساخت . سپاس و ستایش خداوندى را که با نبوّت خویش ما را کرامت بخشید و ولایتش را ویژه ما گردانید. اى گروه فرزندان مهاجران و انصار! هر یک از شما منقبتى از على بن ابى طالب علیه السلام مى داند برخیزد و بگوید. مردم برخاستند و یکایک آن مناقب را بازگو کردند. عبد اللّه گفت : من خود این مناقب را از قول اینان روایت مى کنم اما على بعد از وا گذاردن حکمیت به دو حَکَم کافر شد. حضّار همچنان مناقب على علیه السلام را برشمردند تا به حدیث خیبر رسیدند که پیامبر فرمود : «فردا این پرچم را به دست مردى مى سپارم که خدا و رسولِ او را دوست مى دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، مهاجمى نا گریزنده است و بر نمى گردد تا خداوند به دست او فتح را نصیب فرماید». امام باقر علیه السلام به او فرمود : درباره این حدیث چه مى گویى؟ عبد اللّه گفت : حقیقت دارد و تردیدى در آن نیست اما على بعداً کافر شد. امام باقر علیه السلام به او فرمود : مادرت به عزایت بنشیند، به من بگو که در آن روزى که خداوند عزّ و جلّ على بن ابى طالب را دوست مى داشت مى دانست که او نهروانیان را خواهد کشت یا نمى دانست؟ ابن نافع گفت : دوباره بپرس. امام باقر علیه السلام فرمود : به من بگو که در آن روزى که خداوند عزّ و جلّ على بن ابى طالب را دوست مى داشت، مى دانست که او نهروانیان را خواهد کشت یا نمى دانست؟ ابن نافع گفت : اگر بگویم : نه. کافر شده ام. لذا گفت : مى دانست. حضرت فرمود : در این صورت آیا خدا او را دوست داشت براى اینکه به طاعتش عمل کند یا براى اینکه به معصیت و نافرمانى او؟ گفت : براى اینکه به طاعت و فرمان او عمل کند. حضرت باقر فرمود : پس برخیز که شکست خوردى. ابن نافع برخاست در حالى که مى گفت : «تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود». خدا بهتر مى داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.


1568.تاریخ الطبرى ـ به نقل از عبد اللّه بن شَریک عامرى ـ: هنگامى که شمر بن ذى الجوشن ، نامه را [ از ابن زیاد براى ابن سعد ]گرفت، او و عبد اللّه بن ابى مُحِل برخاستند. عمّه ابن ابى مُحِل ، اُمّ البنین [ مادر عبّاس علیه السلام ] ، دختر حِزام، همسر على بن ابى طالب علیه السلام بود که عبّاس علیه السلام ، عبد اللّه ، جعفر و عثمان را براى او به دنیا آورد. عبد اللّه بن ابى مُحِلّ بن حِزام بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کِلاب گفت: خداوند ، [کار] امیر را به سامان آوَرَد! پسران خواهر ما همراه حسین هستند . اگر موافقى، امان نامه اى براى آنان بنویس . گفت : باشد ؛ با کمال میل ! آن گاه ، به مُنشى اش فرمان داد و امان نامه اى براى آنان نوشت و عبد اللّه بن ابى مُحِل ، آن امان نامه را با غلامش به نام کُزمان ، فرستاد. هنگامى که او بر آنان در آمد ، آنان را فرا خواند و گفت : این ، امانى است که دایى تان براى شما فرستاده است . آن جوانان ( فرزندان امّ البنین ) ، به او گفتند: به دایى مان ، سلام برسان و به او بگو: ما نیازى به امانِ تو نداریم ، امان خدا ، بهتر از امانِ فرزند سمیّه است . شمر بن ذى الجوشن ، با نامه عبید اللّه بن زیاد به عمر بن سعد، به سوى او آمد . چون بر او در آمد و نامه را خواند، عمر به او گفت: واى بر تو ! چه مى خواهى ؟ خدا ، از خانه ات دورت بدارد (آواره گردى) و آنچه را برایم آورده اى ، زشت گردانَد ! به خدا سوگند ، گمان مى کنم که تو مانع شده اى تا آنچه را به او نوشته بودم ، بپذیرد. کارِ ما را تباه کردى . ما امید داشتیم که کار ، سامان پذیرد . به خدا سوگند، حسین ، تسلیم نمى شود . جانى غیرتمند در وجودش نهفته است . شمر به او گفت: به من بگو که چه مى کنى ؟ آیا فرمانِ امیرت را اجرا مى کنى و دشمنش را مى کُشى ؟ اگر نه ، سپاه و لشکر را به من ، وا گذار . عمر گفت: هرگز به تو واگذار نمى کنم و خودم کار را به انجام مى رسانم ! تو هم کارى را به عهده بگیر و فرمانده پیادگان باش . عمر ، پنج شنبه شب، نُه روز از محرّم گذشته ، حرکت کرد [ و حمله کرد ] . شمر نیز آمد تا جلوى یاران حسین علیه السلام ایستاد و گفت: خواهرزادگان ما کجا هستند ؟ عبّاس علیه السلام و جعفر و عثمان، فرزندان على علیه السلام ، بیرون آمدند و به او گفتند: چه مى خواهى و در پى چه هستى ؟ گفت: شما ـ اى خواهرزادگانم ـ ، در امان هستید . آن جوانان به او گفتند : خداوند ، تو و امانت را لعنت کند! اگر تو دایىِ ما هستى ، به ما امان مى دهى ، در حالى که فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در امان نیست؟!



یا باید وارد جزیره مجنون نشد، یا اگر وارد شدی، یحتمل به خودت هم تهمت جنون بزنند! موضوع اینجا است که اگر طبیب دواری و بلکه روانپزشک حاذقی هم باشی که وارد یک بیمارستان روانی شده ای و قصد درمان بیماران را داری، باید این وقت را بگذاری که ببینی درد آنها چیست آنطور که کمترینش این است که می فرماید بشنو از دل چون حکایت می کند. و الا چطور می خواهی نسخه بپیچی یا دیگر دستورات نرم افزاری و سخت افزاری درمانی دهی؟ یک وقت هست که بیماران روانی تحت درمان روانپزشک در بیمارستان روانی بستری هستند، ولی یک وقت دیگر است که بیماران در جزیره مجنون ولند و رها و آیا طبیب دواری بیابی که به آنها برسد آیا نیابی. اینجا باید حق داد که کار طبیب و روانپزشک بسی سختتر هم می شود آنطور که اگر مواظب نباشد، جنونی که از بیماران جزیره می تواند به او سرایت کند یحتمل او را هم مبتلا کنند. مسئله فقط مدارا کردن نیست که باید با بیماران کجدار مریض کرد و بلکه مسئله این است که راه درمان کدام است آیا داخل بیمارستان روانی بستری باشند یا در بیرون آن آزادانه رها باشند.

این یک قصه ای است غیر از قصه ی لیلی مجنون خودمان آنطور که بعضی می فرمایند حضرت نوح علیه السلام که کشتی نجات از آن سیل عظیم غرق کننده کفار را هم ساخت نه نهصد سال و بلکه دو هزار و پانصد سال هم عمر کرد آنطور که مثلاً در کتاب تاریخ انبیاء نیز آمده است. و لذا این چه سری است و این باز چه شورش است که می فرمایند ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. بعضی می فرمایند که بعضی برادر یا برادران شمر ابن ذی الجوشن جلوی امام حسین ایستادند که امام حسین بتواند به نماز بایستد و به شهادت رسیدند. البته تاریخ شهادت می دهد که حنظلة ابن اسعد شبامی چنین کرد:

حنظلة بن اسعد شِبامى یا شامى ،  یکى دیگر از حماسه سازان بزرگ عاشوراست.  وى در حالى که خود را سپرِ امام علیه السلام در برابر شمشیرها، تیرها و نیزه هاى دشمن قرار داده بود، همانند مؤمنِ آل فرعون ، با قرائت آیاتى از قرآن ، با صداى بلند ، به آنان هشدار داد : «اى قوم من ! من بر شما، از روزى همانند روزگار [عذاب] اقوام پیشین مى هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمى نمى خواهد . و اى قوم من ! من بر شما ، از روزِ فریادخواهى مى هراسم ؛ روزى که روى مى گردانید ، امّا هیچ پناهگاهى در برابر خداوند ندارید ؛ و هر کس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه کند ، راه نمایى ندارد» . اى مردم! حسین را مکُشید که خدا ، شما را در عذاب ، هلاک مى کند . «و بى گمان ، آن که افترا زد ، ناکام شد».  سپس نگاهى به امام علیه السلام کرد و گفت : آیا به سوى پروردگارمان نرویم تا به یارانمان بپیوندیم ؟ امام علیه السلام ، در پاسخ به او فرمود : [ چرا ؛ ] بلکه به سوى آنچه که از دنیا و داشته هایش بهتر است ، برو ؛ به مُلکى زائل ناشدنى . وى پس از کسب اجازه امام علیه السلام با این جملات ، با ایشان خداحافظى کرد : سلام بر تو ، اى ابا عبد اللّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! و خداوند ، در بهشتش ، میان ما و تو آشنایى برقرار کند . حسین علیه السلام نیز «آمین» گفت . سپس ، حنظله به میدان آمد و شربت شهادت نوشید . در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است : سلام بر حنظلة بن اسعد شِبامى !


دانشمنامه امام حسین، محمدی ری شهری، جلد 6، ص 283


البته این مسئله دیگری است که دانشجویی برای کسب علم به دانشگاه هایی مثل کلمبیا یا هاروارد یا پرینستون برود و درجات عالیه علمی را کسب کند همانطور که ما در دانشگاه ها و پژوهشگاه های خود چنین افرادی را داریم. و اما این مسائلی دیگر را می طلبد که مراکز علمی اسلامی از عالی ترین مراکز علمی عالم شوند همانطور که امروزه بدان هدف و آرمان خیلی نزدیکیم و مسئله فقط از انواع حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیست. البته دره های پنهان غیرعادی ای نیز یحتمل در پس زمینه ی کهموجهای کیهانی نهفته باشند که بتوان از راه نظریه همدیسی کوانتنمی/AdS قاطیقوریایی بررسی کرد. مثلاً مقالات زیر را بنگرید:

https://arxiv.org/abs/0810.3948

https://arxiv.org/abs/1503.07485

https://arxiv.org/abs/1112.1964


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفعد درجته.

المَولودُ المُبارَکُ

1241.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ لَمّا سَألَهُ عَبدُ اللّه ُ بنُ مَسعودٍ عَنِ ال: . . . وَ یَخرُجُ مِن صُلبِ عَلیٍّ (الرِّضا) ابنُهُ مُحَمَّدٌ المَحمودُ أطهَرُ النّاسِ خَلقا وَ أحسَنُهُم خُلقا . [1]

1242.الکافی عن یَحیى الصَّنعانی : دَخَلتُ عَلى أبی الحسن الرِّضا علیه السلام وَ هُوَ بِمَکَّةَ وَ هُوَ یَقشِرُ مَوزا وَ یُطعِمُهُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ هذا المَولودُ المُبارَکُ ؟ قالَ : نَعَم یا یَحیى هذا المَولودُ الَّذی لَم یولَد فی الإسلامِ مِثلُهُ مَولودٌ أعظَمُ بَرَکَةً عَلى شیعَتِنا مِنهُ . [2]

1243.بحار الأنوار عن عبدِ اللّه ِ بنِ جعفرٍ : دَخَلتُ على الرِّضا علیه السلام أنا و صَفوانُ بنُ یحیى ، و أبو جعفرٍ علیه السلام قائمٌ قد أتى لهُ ثلاثُ سِنینَ ، فقُلْنا لَه : جَعَلَنا اللّه ُ فِداکَ ، إنْ ـ و أعَوذُ باللّه ِ ـ حَدَثَ حدَثٌ فَمن یَکونُ بَعدَکَ ؟ قالَ : ابْنِی هذا، و أومَأَ إلیهِ . قالَ : فقُلْنا لَه: و هُو فی هذا السِّنِّ ؟! قالَ : نَعَمْ ، و هُو فی هذا السِّنِّ ، إنَّ اللّه َ تبارَکَ و تعالى احْتَجَّ بعیسى علیه السلام و هُو ابنُ سنَتَینِ . [3]

229

مولود خجسته

1241.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ در پاسخ به سؤال عبد اللّه بن مسعود از امامان ازفرمود : . . . و از صلب على (امام رضا) فرزندش محمّدِ ستوده شده به دنیا مى آید ، که پاکترینِ مردم از نظر خلقت و خوش خلق ترین آنهاست .

1242.الکافى ـ به نقل از یحیى صنعانى ـ: در مکّه به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم ، دیدم حضرت ، موزى پوست مى کَند و در دهان ابو جعفر (امام جواد) علیه السلام مى گذارد . عرض کردم : فدایت شوم ! فرزند گرامى شما همین است ؟ فرمود : آرى یحیى ! این فرزندى است که هیچ فرزندى در اسلام با برکت تر از او براى شیعیان ما زاده نشده است .

1243.بحار الأنوار ـ به نقل از عبد اللّه بن جعفر ـ: من و صفوان بن یحیى به خدمت امام رضا علیه السلام رسیدیم. ابو جعفر علیه السلام که سه سال از عمرش مى گذشت ایستاده بود. عرض کردیم: خدا ما را فداى شما کناد! اگر نعوذ باللّه اتفاقى بیفتد، چه کسى بعد از شما [امام] خواهد بود؟ امام علیه السلام به حضرت جواد اشاره کرده ، فرمود: این فرزندم. عرض کردیم : او با این سن و سال؟! فرمود: آرى، او، با همین سن و سال. خداوند تبارک و تعالى با عیساى دو ساله حجّت را تمام کرد.


میزان الحکمه، جلد 1، ص 364.



البته بنده می خواستم به غیرعادی بودن (anomalies) کهموجها کیهانی پس زمینه بیشتر بپردازم. یحتمل بتوان آنرا  از لحاظ کیهانی یا cosmology به معادله رابرتسون-والکر و معادلات اینشتن در نسبیت عام نیز ربط داد. برای این حقیر خصوصاً جالب است ببینم چه ربطی بین این معادلات و خصوصاً فشار و چگالی و کهموجها یحتمل موجود است. و یحتمل هم مراجعی را مقاله داگلاس-فرولوپ ارائه دهد. بنده هنوز ندیده ام چرا که سرم به چیزهای دیگری گرم شد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿التوبة: ١﴾

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلا ما تذکرون


علامه امینی در الغدیر او وقتی حدیثی را می آورد و راجع به آن بحث می کند، سندهای آن را هم ارائه می دهد. حالا یحتمل بنده نتوانم آن سندها را هر جایی بیابم ولی به هر حال، او ارائه می دهد. شما توجه کنید که آمازون حتی کتابهای سلمان رشدی و از جمله آیات شیطانی او را هم ارائه می دهد تا جایی که قسمتهایی از آن را هم می تونید بخوانید! این است که بنده حقیر گفتم که خوب است بگویم که کدام کتاب است که دارم عرض می کنم که تفاوتهای قرآن کریم و تورات و انجیل را بیان می کند. آن، کتاب یحیی شمعون است که باز بنده اسم آنرا نمی آورم و فقط مرجع آن را در آمازون می گویم. اتفاقاً کتابی است که در سال 2012 هم انتشار یافته و چندان قدیمی هم نیست. در لیست کتب آمازون نیست ولی در لیست کیندل اش هست.

https://www.amazon.com/Mohammed-Deceived-Gabriel-Muslims-Decieved-ebook/dp/B0079K1MH4

یحیی شمعون می گوید همه چیز خیلی خوب بوده و مسیحی و یهودی و دیگر ادیان اقلیت با هم خوب زندگی می کرده اند تا اینکه محمد صلوات الله سر می رسد. و از زور شمشیر استفاده می کند که همه را مسلمان کند. خواننده فرهیخته یحتمل قبلاً راجع به این کتاب شنیده بوده است، ولی بنده اولین باری است که راجع بدان می شنوم. یحتمل بتوان گفت که این چیزی که کتاب بر آن اصرار دارد همانی است که از داعش و ISIS و امثالهم می بینیم و می شنویم. و شکی نیست که این نه اسلام ناب محمدی است. البته بنده فقط نگاهی به چند سطر آن انداختم از آنجایی که کتاب هم در گوگل read ناقص ارائه شده است. ولی در داستان مربوط به حضرت نوح در ص 33 دقیقاً به تفاوتهای تورات و قرآن کریم  اشاره می نماید.


در جای دیگر در ویکی پدیا است که نفرین حضرت نوح علیه السلام را نسبت می دهد به کنعان (یا هم یا حم بن نوح) چرا که نوح شراب خورده بوده و مست و لخت و عور بوده و کنعان سر می رسد و .... و این در کتاب آفرینش 9:20 تا 9:27 تورات  ویرایش شاه جیمز (King James version) آمده است.

ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ﴿١٠ وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿١١ وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢


(10-12، سوره مبارکه التحریم)


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


957.بحار الأنوار عن عبدِ العظیمِ الحَسَنیِّ : دخلتُ على سیّدی علیِّ بنِ محمّدٍ علیهما السلام، فلمّا بَصُرَ بی قالَ لی : مَرْحَبا بکَ یا أبا القاسمِ ، أنتَ ولیُّنا حقّا ، فقلتُ له : یا بنَ رسولِ اللّه ِ ، إنّی اُریدُ أنْ أعرِضَ علیکَ دِینی ... إنّی أقولُ : إنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى واحدٌ ... و إنّ محمّدا عبدُهُ و رسولُهُ خاتَمُ النّبیّینَ ، فلا نبیَّ بعدَهُ إلى یومِ القیامةِ ... و أقولُ : إنّ الإمامَ و الخلیفةَ و ولیَّ الأمرِ بعدَهُ أمیرُ المؤمنینَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام ، ثُمّ الحَسَنُ ، ثُمّ الحُسینُ ، ثُمّ علیُّ بنُ الحسینِ ، ثُمّ محمّدُ بنُ علیٍّ ، ثُمّ جعفرُ بنُ محمّدٍ ، ثُمّ موسى بنُ جعفرٍ ، ثُمّ علیُّ بنُ موسى ، ثُمّ محمّدُ بنُ علیٍّ ، ثمّ أنتَ یا مولای . فقال علیه السلام : و مِن بَعدِی الحسنُ ابنی ، فکیفَ للنّاسِ بالخَلَفِ مِن بَعدِه؟ ! قالَ : فقلتُ : و کیفَ ذاکَ یا مولای ؟ قالَ : لأنّهُ لا یُرى شَخصُهُ و لا یَحِلُّ ذِکرُهُ باسمِهِ حتّى یَخرُجَ فیَملأَ الأرضَ قِسطا و عَدلاً ... فقالَ : یا أبا القاسمِ ، هذا و اللّه ِ دِینُ اللّه ِ الّذی ارتَضاه لعِبادِهِ ، فاثْبُتْ علَیهِ ، ثَبَّتکَ اللّه ُ بالقولِ الثّابتِ فی الحیاةِ الدُّنیا و فی الآخِرَةِ.


957.بحار الأنوار ـ به نقل از عبد العظیم حسنى ـ: به حضور سرورم على بن محمّد (امام هادى علیهما السلام) رسیدم ؛ چون چشمش به من افتاد، فرمود: خوش آمدى، اى ابو القاسم! تو براستى دوستدار ما هستى. عرض کردم: یا بن رسول اللّه ! مى خواهم دینم را به شما عرضه کنم ... : من معتقدم: خداى تبارک و تعالى یکى است ... و محمّد بنده و فرستاده او و خاتم پیامبران است و پس از او تا روز رستاخیز پیامبرى نخواهد آمد ... من معتقدم: امام و خلیفه و ولىّ امرِ بعد از پیامبر امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام است و پس از او حسن و سپس حسین و آن گاه على بن الحسین و بعد محمّد بن على و پس از او جعفر بن محمّد آن گاه موسى بن جعفر و از پس وى على بن موسى (رضا) و بعد از او محمّد بن على (جواد) و سپس ، شما اى سرور من. حضرت علیه السلام فرمود: و بعد از من حسن فرزندم امام است؛ آیا مى دانى که رابطه مردم با جانشین او، چگونه خواهد بود؟ عرض کردم: مگر چگونه خواهد بود سرورم؟ فرمود: آن گونه که خودش دیده نمى شود و بردن نامش نیز روا نیست، تا زمانى که [از پس پرده غیب بیرون آید و ]قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید... آن گاه فرمود: اى ابو القاسم! به خدا قسم، این است همان دین خدا، که آن را براى بندگان خود برگزیده و پسندیده است. پس، بر این دین پایدارى کن . خداوند در دنیا و آخرت تو را بر این گفتار (عقیده) ثابت، استوار بدارد!


میزان الحکمة، جلد 1، ص 363


1 - إکمال الدین، أمالی الصدوق: ابن موسى والوراق معا، عن الصوفی، عن الرویانی، عن عبد العظیم الحسنی قال: دخلت على سیدی علی بن محمد علیهما السلام فلما بصر بی قال لی: مرحبا بک یا أبا القاسم أنت ولینا حقا، قال: فقلت له: یا ابن رسول الله إنی أرید أن أعرض علیک دینی، فإن کان مرضیا ثبت علیه حتى ألقى الله عز وجل، فقال: هات یا أبا القاسم، فقلت: إنی أقول: إن الله تبارک وتعالى واحد لیس کمثله شئ خارج من الحدین حد الابطال وحد التشبیه، وأنه لیس بجسم ولا صورة ولا عرض ولا جوهر بل هو مجسم الأجسام ومصور الصور وخالق الاعراض والجواهر، ورب کل شئ ومالکه وجاعله ومحدثه، وإن محمدا عبده ورسوله خاتم النبیین، فلا نبی بعده إلى یوم القیامة، وإن شریعته خاتمة الشرائع، فلا شریعة بعدها إلى یوم القیامة، وأقول:
إن الامام والخلیفة وولی الامر بعده أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی ثم جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علی بن موسى ثم محمد بن علی ثم أنت یا مولای.
فقال علیه السلام: ومن بعد الحسن ابنی فکیف للناس بالخلف من بعده، قال:
فقلت: وکیف ذاک یا مولای؟ قال: لأنه لا یرى شخصه ولا یحل ذکره باسمه حتى یخرج فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما، قال: فقلت:
أقررت وأقول: إن ولیهم ولی الله، وعدوهم عدو الله، وطاعتهم طاعة الله، ومعصیتهم معصیة الله، وأقول: إن المعراج حق والمسألة فی القبر حق، وإن الجنة حق، و النار حق والصراط حق والمیزان حق وأن الساعة آتیة لا ریب فیها وأن الله یبعث من فی القبور: وأقول: إن الفرائض الواجبة بعد الولایة الصلاة والزکاة و الصوم والحج والجهاد والامر بالمعروف والنهی عن المنکر، فقال علی بن محمد علیهما السلام:
یا أبا القاسم، هذا والله دین الله الذی ارتضاه لعباده، فأثبت علیه، ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة [1].
بیان: حد الابطال هو أن لا تثبت له صفة، وحد التشبیه أن تثبت له على وجه یتضمن التشبیه بالمخلوقین، کما مر تحقیقه فی کتاب التوحید.



بنده حقیر داشتم فکر می کردم که آیا صراحتاً در تورات (یا انجیل) یا زبور داوود آمده است که همسر نوح کافر بوده است؟ این را قرآن کریم صراحتاً بیان می دارد همانطور که صراحتاً در آیه 10 سوره تحریم آمده است. بنظر این حقیر می رسد که در کتب تورات یا انجیل یا زبور که امروزه در دست ما است چنین چیزی نیامده است و بلکه تفاوتهای دیگری نیز در این کتب با قرآن کریم دیده می شود. البته این را در بعضی کتب بصورت تهمت به حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم گفته می شود که اگر گوگلی جستجو شود می آید و در سایت آمازون هم موجود است و حتی در در google read هم آن را می آورد و نویسنده که گفته می شود مسیحی است قرآن و تورات را با هم مقایسه می کند و تقاوتها را می گوید.

ولی بنده مرجع آن را نمی دهم برای اینکه حتی نام کتاب به اسلام و پیامبر اسلام شدیداً توهین آمیز است. و کاری که می خواهد ارائه دهد نیز کذب محض است. البته تفاوتها را درست بیان می کند که کجا است. ولی نمی گوید که آیا اینکه مثلاً در تورات در رابطه با نفرین کنعان به حضرت نوح مستی حاصل از شراب خواری نسبت داده است هم درست است یا خیر؟


ذکر این مسئله رفت که ما مرده زنده داریم و زنده ی مرده. کسی نمی خواهد در حینی که زنده است، مرده باشد و بلکه می خواهد که وقتی که مرده است هم زنده باشد! و این از سخنان امیرالمومنین در نهج البلاغه مشهود است. در جوامع فرعونی و طاغوتی زنده ی مرده می توان داشت و اما مرده ی زنده نداریم.

یعنی کسی نیست که مرده ای را زنده کند می خواهد خود او باشد یا طبیبی دوار. یعنی کسی را یحتمل زنده بگور هم کنند ولی نمی توانند حتی زنده بگوری را زنده کنند! یحتمل دستگاه های پیچیده ای هم داشته باشند این طاغوتیان که برای مرده ها انواع بارگاه ها و انواع اهرام درست کنند که برای خود زندگی بعد از مرگ هم باصطلاح خود داشته باشند. و اما وقتی مرد، دیگر رفته است که رفته است آنطور که زنده بگور هم رفته است. و دیگر فرصت برگشتنی نیست. طبیبی ندارد که زندگی اش را بتواند اورژانسی احیاء کند یا به او تنفس مصنوعی اگر لازم بود بدهد. رفت که رفت. زنده به گور شد. و لذا پزشک طاغوتی و پزشک با ایمان صد در صد با هم فرق می کنند همانطور که بیمار طاغوتی و بیمار با ایمان هم صد در صد با هم فرق دارند.

و. اما سید الشهداء و امام حسین علیه السلام و حماسه ی عاشورای حسینی غیر از این است. تا ابد زنده است. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿آل عمران: ١٦٩﴾. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ﴿٦١

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


اینکه در روز عاشورا امام حسین علیه السلام در کربلا کشته شد بزرگترین فاجعه بشری است، شکی نیست. اما همینجا درسی برای بشریت است که هیچ جای دیگر یافت نمی شود. و البته این حرف آخر دروس اخلاقی قرآنی و حکمت متعالیه و فقه و فقاهت و پر کشیدن به سمت خدا نیست و ما همانطور که صاحب عطار و مولوی و دیگر شاعران عرفانی را می خواهیم، همینطور هم صاحب امام زمان عجل الله فرجه الشریف و صاحب ولی فقیه را را هم می خواهیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّـهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَن یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّـهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ ﴿یوسف: ٦٦﴾

۲. قَالَ ذَٰلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّـهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ ﴿القصص: ٢٨﴾


قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ رَحْمَتُ اللَّـهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ ﴿هود: ٧٣﴾


اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ [اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ خِیَرَتِهِ] اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ اَلْمُصِیبَةُ بِکَ [بِکُمْ] عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلْإِسْلاَمِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی اَلسَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ اَلظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ اَلَّتِی رَتَّبَکُمُ اَللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ [مِنْ] أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ لَعَنَ اَللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اَللَّهُ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ شِمْراً [شَمِراً] وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ] أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه


حضرت یعقوب علیه السلام در امر فرستادن برادر کوچک حضرت یوسف علیه السلام با برادرانش آنها را قسم می دهد و می فرماید که الله علی ما نقول وکیل. خدا را در آنچه می گویند وکیل می گیرد که او را به حضرت یعقوب بازگردانند.

در مورد امام حسین علیه السلام مسئله فرق می کند. اینجا، خود امام حسین است که به کربلا می رود و نه برادر او و در کربلا هم که همه می دانیم کشت و کشتار است و امام حسین را به قتل می رسانند. و لذا هر که از یاران او است و می خواهد همراه او بکربلا برود نیز بقتل خواهد رسید. در مورد دیگری که الله علی ما نقول وکیل در آیه 28 سوره قصص آمده است صاحب المیزان می فرماید که خدا را وکیل می گیرد و نه شاهد. و اما در واقعه کربلا امام حسین علیه السلام خود در راه خدا شهادت می دهد و لذا سید الشهدا است. و به همین دلیل نیز حتماً خدا را در کار خود شاهد می گیرد.

حالا مسئله ای که در نظریه حمیدی مجیدی مطرح است این است که وقتی ما نظریه های ریاضی-فیزیک همچون نظریه میدانهای  کوانتمی (توپولوژیک) را در نظر گرفته و به آزمایشهای فیزیکی می پردازیم، این یک مسئله است. ولی وقتی همین نظریات را بخواهیم به حکمت متعالیه و فلسفه و فقه کاربردی کنیم و همینطور حکمت متعالیه و فلسفه و فقه را نیز به نظریات ریاضی-فیزیکی کاربردی کنیم طوری که در یک تناظر دوطرفه واقع باشیم، آنگاه آیا ما خود به خود بر حسب کاری که داریم می کنیم مورد آزمایش و فتنه الهی نیز واقع نمی شویم؟ و از جمله میدانی می تواند ایجاد شود که هم کربلایی است و هم میدانی است کوانتمی! موضوع این است که این مسئله چه وقت واقع می شود؟

یعنی یک توبه ای اینجا موجود است که ما نمی خواهیم در میدانی کربلایی واقع شویم که امام زمان عجل الله فرجه الشریف آنطور که امام حسین علیه السلام مورد آزمایش واقع شد مورد فتنه شود. و اما چنین امری منعی ندارد آنطور که نه فقط ما در معرض مستهجنات یا فحشاء یا دزدی و اختلاس یا شراب خواری یا بدحجابی و بی حجابی و دیگر منکرات واقع شده باشیم و بلکه تعلیم و تربیت را هم بر حسب لخت و عوری بپسندند. و اما علاوه بر همه اینها، امام حسین علیه السلام را هم کافر بداند و خود را امام و همه کاره عالم. یعنی غایت همه کارهای عالم را نه در دین داری و بلکه در همین منکرات و بی دینیها و لامذهبیها می بیند و آن را امام خود کرده است. یعنی همه راه ها به کربلا ختم می شود نه به این خاطر که امام حسین امام است و بلکه به این خاطر که امامش، هوای نفس او است و امام حسین سد راه او است. و لذا چون ریاضی-فیزیک به او این اجازه را می دهد که به آنچه او می خواهد بپردازد بدون اینکه وارد مسائل فقهی و حکمت متعالیه و مسائل شرعی شود و اخلاق و تربیت را نیز در نظر بگیرد، از این بیشتر پیش نمی رود و مایل نیست به نظریه حمیدی مجیدی نیز بپردازد. یعنی مسئله تا یک جایی نظریه میدانهای کوانتمی است و تا جایی دیگر از مسائل فقهی و حکمت متعالیه و جهادی کربلایی است. و از دروس قران و مکارم اخلاق و فقه و حکمت متعالیه است که روشن می کند ما سر چه کلاسی است که نشسته ایم و در چه زمینه ای است که از یکدیگر داریم با شتابهایی ثابت یا متغیر سبقت می گیریم. در جنود عقل و جهل نمی توان با شیاطین انس و جن کوچک و بزرگ کنار آمد مگر اینکه طرف جنود جهل واقع شده باشد.

یک فرقی که آزمایشهای ریاضی-فیزیکی با فتنه هایی که به کربلا منتهی می شوند در این است که آزمایشها و قتال و کشت و کشتار کربلایی عاشورایی قابل تمرین نیستند طوری که قابل بازسازی باشند مگر در هنرهایی مثل سینما و تاتر. دلیلش این است که چنین واقعه ای در حقیقت قتل عام همه خوبیها و بلکه قتل همه انبیاء و اولیاء الهی است. و خدا لعنت کند مسببین آن را و آنهایی را که به چنین واقعه عظیمی کمک کردند که واقع شود و آنهایی را که بی تفاوت نشستند که چنین شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن

خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّه بن الحسن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی

که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد

هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ

در این لحظه و در تمام لحظات

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر

دَلِیلًا وَ عَیْناً
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى

طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،

و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾

(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹


15193.عنه علیه السلام ـ عندَ وَداعِ أبی ذَرٍّ لَمّا سَیَّرَهُ عثمانُ إل: یا أبا ذَرٍّ ، إنّک إنّما غَضِبتَ للّه ِِ عَزَّ و جلَّ ، فَارجُ مَن غَضِبتَ لَهُ ، إنّ القَومَ خافُوکَ على دُنیاهُم و خِفتَهُم على دِینِکَ ، فَأرحَلُوکَ عَن الفِناءِ و امتَحَنُوکَ بالبَلاءِ ، و و اللّه ِ لو کانَتِ السماواتُ و الأرضُ على عَبدٍ رَتقا ثُمّ اتَّقَى اللّه َ عَزَّ و جلَّ جَعَلَ لَهُ مِنها مَخرَجا ، فلا یُؤنِسْکَ إلاّ الحَقُّ ، و لا یُوحِشْکَ إلاّ الباطِلُ ...

الکافی


حکی عن أبی ذرّ رضوان اللّه علیه أنّه لمّا أخرجه معاویة من الشام خرج معه ناس إلى دیر المُرّان ، فَودّعهم و وصّاهم ـ إلى أن قال ـ : أیُّها الناسُ ، اجمَعُوا مَع صَلاتِکم و صَومِکُم غَضَبا للّه ِِ عَزَّ و جلَّ إذا عُصِیَ فی الأرضِ ، و لا تُرضُوا أئمَّتَکُم بِسَخَطِ اللّه ِ ، و إن أحدَثُوا ما لا تَعرِفُونَ فَجانِبُوهم و أزرُوا علَیهِم و إن عُذِّبتُم و حُرِمتُم و سُیِّرتُم حتّى یَرضَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ ... .الأمالی للمفید : 163/4 .

15193.امام على علیه السلام ـ آنگاه که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد و حضرت فرمود : اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى. پس به همان کسى که از بهر او به خشم آمدى امیدوار باش. این جماعت بر دنیاى خویش از تو ترسیدند و تو بر دین خود از آنها ترسیدى. از این رو، تو را از خانه ات کوچاندند و به رنج و سختیت در افکندند. به خدا سوگند، اگر آسمانها و زمین بر روى بنده اى بسته باشد اما این بنده تقواى خدا در پیش گیرد، خداوند براى او برونشوى مى گشاید. پس، با چیزى جز حق همدم مشو و از چیزى جز باطل مگریز... .*


*نقل شده است که وقتى معاویه ابوذر ـ رضوان اللّه علیه ـ را از شام بیرون کرد، عده اى از مردم تا دیر المران با او همراهى کردند و در آن جا ابوذر با آنان خداحافظى کرد و سفارشهایى نمود، از جمله گفت: اى مردم! در کنار نماز و روزه خود، براى خداوند عزّ و جلّ نیز، هرگاه که در زمین نافرمانى شود، به خشم آیید و پیشوایان خود را به بهاى خشمگین کردن خدا خشنود مسازید و اگر کارى پدید آوردند که براى شما آشنا نیست از ایشان دورى ورزید و از کارشان خرده گیرى کنید، هر چند شکنجه بینید و محروم شوید و تبعید گردید، تا آن که خداوند عزّ و جلّ خشنود شود... .


میزان الحکمة، جلد 8، ص 457



یک مبحثی هست در حاشیه نشینی که بی ربط به بیکاری و حتی دوملیتی بودن هم نیست و حتی یحتمل به این مسئله که مسلمان وقت مردنش امامانش به سراغش می آیند نیز بی ربط نباشد. شما این حدیث بخاری را که بنده در دانشنامه اسلامی یافتم توجه کنید:

روزى ابوذر از پیامبر اکرم، درباره این سخن آن حضرت که هرکس لااله‌الااللّه بگوید و با ایمان بمیرد یقینآ وارد بهشت می‌شود، سه بار می‌پرسد حتى اگر مرتکب فحشا و دزدى شود و پیامبر پاسخ مثبت می‌دهند و در ادامه می‌فرمایند: «آرى، حتى برخلاف خواست ابوذر!» (بخارى، ج 7، ص 43؛ مسلم‌ بن حجاج، ج 1، ص66)

http://lib.eshia.ir/23019/1/5873


اینجا این سوال را یحتمل بعضی کمونیستها و سوسیالیستها مطرح کنند که کدام خدا؟ و کدام بهشت؟ و اینکه جامعه احتیاج دارد به اینکه چطور به کارگران و بلکه بی خانمانها و بیکاران و حاشیه نشینان رسیدگی شود. و اینکه جامعه احیتاج به جامعه شناس و روانشناس و دندانپزشک و پزشک و اقتصاددان و دیگر متخصصین و صنعتگر و کار و تولید و اشتغال دارد. حالا کسی لا اله الا الله بگوید یا نگوید و به بهشت برود یا نرود! لا اله الا الله و الله اکبر. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اینجا یک سوالی مطرح می شود که فرضاً وقتی تکنولوژی اینقدر پیشرفت کرده است که همه چیز انیترنتی شده است و شما می توانید هر تحقیقی را اینترنتی انجام دهید طوری که هر مقاله ای را خواستید یک شماره ای را در آرشیو کتابخانه می زنید و آنرا بدست می آورید سوای اینکه سند این مقاله کجا است و در کدام ژورنال چاپ شده یا حتی نویسنده او چه کسی است؟ مثل این است که بفرمایید که ما به عهد و زمانه ای رسیده ایم که فرقی نمی کند که ما پزشک و دندانپزشکمان را پزشک و دندانپزشک شاه اختیار کنیم یا پزشک و دندانپزشک امام خمینی قدس السره الشریف یا هر دندانپزشک دیگری حتی اگر مبتلا به ایدز یا فاسق یا شراب خوار یا قمارباز یا همجنس باز هم باشد! موضوع این است که او بتواند کارش را خوب انجام دهد. و همینطور هم مقاله نویس هم کسی است که بتواند خوب از کار خود سر در بیاورد و مهم نیست که کیست که این مقاله را نوشته است و تجسس راجع به نویسنده آن جایز نیست آنطور که در علم حدیث هر حدیثی باید سندهایش هم بررسی شوند که آیا جعلی هستند یا خیر!

حالا این یک حرف است و اما اینکه چطور باید با شبکه های اجتماعی و فرهنگی برخورد شود مقوله ای است دیگر که دیگر ما وارد فیلترینگ و آنتی فیلترینگ آن نمی شویم! و این قصه سر دراز دارد. لا اله الا الله و الله اکبر اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما


14715.المحاسن : اُتِیَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام بِخِوانِ فالوذَجٍ ، فوُضِعَ بَینَ یَدَیهِ فنَظَرَ إلى صَفائهِ و حُسنِهِ ، فوَجِئَ بِإصبَعِهِ فیهِ حَتّى بَلَغَ أسفَلَهُ ، ثُمَّ سَلَّها و لَم یَأخُذْ مِنهُ شَیئا ، و تَلَمَّظَ إصبَعَهُ و قالَ : إنَّ الحَلالَ طَیِّبٌ و ما هُوَ بِحَرامٍ ، و لکِنّی أکرَهُ أن اُعَوِّدَ نَفسی ما لَم اُعَوِّدْها ، اِرفَعوهُ عَنّی ، فرَفَعوهُ.


14715.المحاسن : ظرف فالوده اى خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آورده و در برابر آن حضرت نهاده شد. امام علیه السلام به صافى و زیبایى خوش آن نگریست و انگشت خود را تا ته ظرف در آن فرو برد و سپس بیرون کشید و چیزى از آن بر نداشت و انگشت خود را چشید، و فرمود : همانا حلال، پاک و نیکوست و این حرام نیست، امّا من خوش ندارم نفْسِ خود را به چیزى عادت دهم که تاکنون بدان عادت نداده ام. این ظرف را از جلو من بردارید. پس، آن را برداشتند.

میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، جلد 8، ص 304


بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا امام خمینی هیچ گاه (حتی در دروس عرفانی ایشان) هم نگفتند که او امام زمان را دیده است؟ موضوع اینجا دفاع از امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام و فرازهایی از مناجات شعبانیه و امام حسین علیه السلام است و هم اینکه عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید. و موضوع بلکه  و قرآن و ائمه اطهار و واقعه الغدیر و کتاب الغدیر علامه امینی و بلکه انسان 250 ساله امام خامنه ای و رساله مرجع تقلید خود و فقه و حکمت متعالیه نیز هست. و وقتی به علوم طبیعی و پزشکی می رسیم، دانشگاه هم بسی حرف دارد و از جمله مثلاً کتب و سمینارهای منصوب به نیکولاس بورباکی در ریاضیات.

و اما اینجا بنده یک مسئله ای را عنوان کنم که یحتمل بسادگی می تواند ما را به اشتباه بیاندازد. و آن این که چرا نظریه حمیدی مجیدی کار می کند که بحث راجع به آن جایگاه خود را دارد. ولی این یک مسئله را در نظر بگیریم که راجع به حدیث سلسلة الذهب گفتیم که کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. و همینطور گفتیم که کلمة لا اله الا الله را می توان با ولایت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب عوض کرد. و اما این مسئله غیر از این حدیث است که بخواهیم امت را در یک ترازو قرار داده و رسول اکرم را در ترازویی دیگر قرار دهیم و اینکه رسول اکرم ارجحترند. این هم صد در صد درست است، ولی این یک خلطی است که اگر فکر کنیم که اینجا می توان حتی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را با لا اله الا الله جایشان را عوض کرد و در یک کفه ترازو قرار داد و کفه دیگر هم امت است. گیر مسئله اینجا است که چنین چیزی امکان پذیر نیست و همین دلیل بر آن است که امام زمان در پس ابرها مانده اند و بیرون نمی آیند. الله اکبر الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله الله اکبر و لله الحمد الحمد لله الذی هدانا لهذا و عرفنا اولیائه و اعدائه و وفقنا لزیارة ائمتنا و لم یجعلنا من المعاندین الناصبین و لا من الغلاة المفوضین و لا من المرتابین المقصرین.

اگر ما چنین کاری کنیم، مسئله تنزل پیدا می کند به کذب محض. چیزی که ما از درس الغدیر و امیرالمومنین به تنهایی یاد می گیریم آیا دقیقاً بغیر از این است؟ البته دانشگاه هم دقیقاً همین را به نوع دیگری یادمان می دهد الا اینکه الهیات راه خود را دارد و طبیعیات راه خود را دارد و یحتمل فلسفه و حکمت متعالیه ثابت کند که اینها همه یک راه واحد است و لا غیر که لا اله الا الله و الله اکبر. البته اینجا ما ایرادها و اشکلاتی هم خواهیم داشت که باید با عقل و رجوع به وحی و حکمت و فقه و بلکه نظریه حمیدی مجیدی و کمک گرفتن و کمک کردن به ولایت فقیه حل کرد. از جمله اینکه ما یحتمل داشته باشیم که یک دهاتی بیاید صف اول به نماز و نماز را فرادی تمام کند و سفره نانش را باز کند و شروع کند به خوردن آن. و همه به او حمله ور شوند که چرا چنین کردی؟ و او در جواب بگوید که متوجه شدم که امام جماعت دارد راجع به خری که فروخته است فکر می کند. و امام جماعت هم تصدیق کند که چنین است. آیا او خدمتی درحق امام جماعت کرده است که نشان داده حضور قلب نداشته است یا نباید این کار را می کرده است؟ و البته بعضی یحتمل اشکال هم کنند که چنین کاری نه امکان پذیر است و نه جایز است، الا برای حضرت آیت الله نخودکی که در شرح حالشان آمده است! اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا ﴿۷۵﴾
چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده‏ اند پیکار نمی‏کنید؟، همان افراد (ستمدیده‏ ای) که می‏گویند خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ‍ ستمگرند بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده. و از برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما. (۷۵)
الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿۷۶﴾
آنها که ایمان دارند در راه خدا پیکار می‏کنند و آنها که کافرند در راه طاغوت (و افراد طغیانگر) پس شما با یاران شیطان پیکار کنید (و از آنها نهراسید) زیرا نقشه شیطان (همانند قدرتش) ضعیف است. (۷۶)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا ﴿۷۷﴾
آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بپردازید، (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعی از آنان از مردم می‏ترسیدند همانگونه که از خدا می‏ترسند، بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی ؟ چرا این فرمان را کمی تاخیر نینداختی ؟ به آنها بگو سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیزکار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی به شما نخواهد شد. (۷۷)
أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا ﴿۷۸﴾
هر کجا باشید مرگ شما را می‏گیرد اگر چه در برجهای محکم باشید، و اگر به آنها (منافقان) حسنة (و پیروزی) برسد می‏گویند از ناحیه خدا است و اگر سیئة (و شکستی) برسد می‏گویند از ناحیه تو است بگو همه اینها از ناحیه خدا است پس چرا این جمعیت حاضر نیستند حقایق را درک کنند. (۷۸)
مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا ﴿۷۹﴾
آنچه از نیکیها به تو می‏رسد از ناحیه خدا است و آنچه از بدی به تو میرسد از ناحیه خود تو است و ما تو را بعنوان رسول برای مردم فرستادیم و گواهی خدا در این باره کافی است. (۷۹)
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا ﴿۸۰﴾
کسی که از پیامبر اطاعت کند اطاعت خدا کرده و کسی که سرباز زند تو در برابر او مسئول نیستی. (۸۰)
وَیَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَاللَّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا ﴿۸۱﴾
آنها در حضور تو می‏گویند فرمانبرداریم اما هنگامی که از نزد تو بیرون می‏روند جمعی از آنها جلسات سری شبانه بر ضد گفته‏ های تو تشکیل می‏دهند، خداوند آنچه را در این جلسات می‏گویند می‏نویسد، اعتنائی به آنها مکن (و از نقشه‏ های آنها وحشت نداشته باش) و توکل بر خدا کن و کافی است که او یار و مدافع تو باشد. (۸۱)
أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا ﴿۸۲﴾
آیا درباره قرآن نمی‏اندیشند که اگر از ناحیه غیر خدا بود اختلافات فراوانی در آن می‏یافتند. (۸۲)
وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۸۳﴾
و هنگامی که خبری از پیروزی و شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آنرا شایع می‏سازند، و اگر آنرا به پیامبر و پیشوایان (که قدرت تشخیص کافی دارند) ارجاع کنند، از ریشه‏ های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود همگی، جز عده کمی، از شیطان پیروی میکردید. (۸۳)
فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْکِیلًا ﴿۸۴﴾
در راه خدا پیکار کن، تنها مسئول وظیفه خود هستی، و مومنان را (بر این کار) تشویق نما، امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند (حتی اگر تنها خودت به میدان بروی) و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناکتر است. (۸۴)
سوره مبارکه النساء

17769.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : الکَسَلُ یُضِرُّ بالدِّینِ و الدُّنیا.
 17769.امام باقر علیه السلام : تنبلى به دین و دنیا زیان مى زند.


بنده حقیر از دیروز تا حالا سه دفعه و بلکه خیلی بیشتر رفتم کربلا زیارت عاشورا خواندم و برگشتم. خودم و خودم بودم و زودی رفتم و آمدم. منظور به این هم هست که بنده می خواستم از حبس خانگی شیخ عیسی قاسم در بحرین بگویم و اعتراض کنم که مگر اصلا امکان دارد که ایشان از مملکت خود تبعید شده و تابعیتشان لغو شود و بلکه اگر آل خلیفه و آل سعود هم ساقط شدند این می تواند یک امر انسانی باشد که آنها را در ایران نزدیک امامزاده ای اگر مایل بودند پناه بدهند. و اما اینکه شیخ نمز باقر النمر را هم اعدام کرده اند غیر قابل بخشودنی است. و اما اینها را دیگر نگفتم و بیشتر به زیارت عاشورا و اینکه در هر امامزاده ای می تواند به چه صورتی باشد و اینکه یحتمل سلیقه ها فرق می کنند و بعضی سلیقه دیگری را نمی پسندند و بلکه خیلی هم یحتمل اشکال و ایراد کنند در یک فضای دوگانی سعی کردم بپردازم. و اما نه این هم که کسی بخواهد خدای ناکرده کسی را اعدام کند که او سلیقه اش با سلیقه ما نمی خواند؟ اگر اینطور بود، این همه که لباسهای تنگ به ما انداخته اند ما باید یک جورهایی اعمال سلیقه می کردیم بالاخره یا نه؟ راستی بنده داشتم فکر می کردم که اگر ما فقط شلوار و کلاه داشته باشیم، پس پیراهنمان را چه کنیم؟ ولی بعضی یحتمل اشکال می کنند که اگر ما شلوارها را یک جورهای دیگری بنگریم، می توان از آنها به عنوان پیراهن نیز استفاده کرد، لااقل توپولوژیکی و برای رد گم کردن و بلکه از لحاظ زیبایی شناسی چند تا دگمه هم می توانیم بدان در ذهنمان اضافه کنیم و حال آنکه در حقیقت همان شلوار است که پاچه هایش را کمی زاویه اش را تغییر داده ایم و از حالت عمودی به افقی درآمده است و متریکش نیز فرق کرده و حالا باید دید اینها در فضاهای چرن سیمونز و فضاهای ویتن-رشتکین-تورف قاطیقوریایی چه تفاوتهایی با هم دارند! (ما دیگر وارد هندسه فینسلری اینجا نمی شویم که متریکها غیر مجذوری هم می توانند شوند. و مقاله قدیمی چرن را در نوتیسز انجمن ریاضی آمریکا نگاه کنید.) و حالا مسئله این می شود که حالا که هم پیراهن داریم و هم شلوار، مسئله این است که کلاه و امامه را چه کنیم؟ یعنی اینطور که ما پیراهنمان را درست کردیم، از کله رد نمی شود! و بلکه مجبوریم در آن سوراخی تعبیه کرده و آنگاه امامه یا کلاهی نیز تهیه کنیم. هر چند که امروزه چندان مرسوم هم نیست که هر کسی امامه سرش بگذارد!  ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. البته ناگفته نماند که آن ناتو و بلکه کربلای فرهنگی پیش روی ما است که چطور می خواهیم اصلا حوزه و دانشگاه را با هم هماهنگ کنیم؟ بنده هیچ چی نمی گویم. شما بفرمایید. و اما تا آن وقت به این مقالات هم نگاهی بیاندازید:


یک مسئله ای که در مورد نظریه حمیدی مجیدی مشهود است این است که فاصله ما بین ریاضی فیزیک و ماوراء الطبیعه و حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی را طی کردن یک فاصله ای است که برمی گردد به امور الهی و لذا فاصله ای است بینهایت. و اما ما در ریاضی فیزیک بدون نظریات حمیدی مجیدی تا حدی می توانیم به مسائل مورد بحث بپردازیم که بسیار تنزل یافته اند. با این حال، ما می بینیم که یک زیباییهای عمیقی در همین نظریات حمیدی مجیدی تنزل یافته نیز مشهودند که انسان را می توانند بسی جلب و جذب کنند تا آنجا که یک وقت دیدید سرگرم این مسائلید و اذان را گفتند و بلکه هنوز نشسته اید پای این مسائل. در صورتی که توصیه می شود که به جماعت بروید و در مسجد و امامزاده به نماز بایستید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی