الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

  • ۹۶/۰۱/۰۱
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۴)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این مقاله را در نظر بگیرید:

https://arxiv.org/pdf/1603.09703.pdf


بعد این مقاله دیگر را در نظر آورید:

https://arxiv.org/pdf/1504.04495.pdf


اینها قاعدتاً هیچ ربطی به هم ندارند! و اما چیزی که اینها را به هم می تواند مربوط کند همان هندسه ناجابجایی است. آلن کن یک مقاله ای و حدسی دارد در مورد توابع زتا که حالا ما خیلی کاری نداریم و نمی خواهیم اینجا وارد بحثش شویم. و اما مسئله اینجا است که این موضوع چه ربطی به پارادوکس راسل هم پیدا می کند؟!!! یک ربطش این است که به notwell founded sets که فینسلر هم از قضا کارهایی در این زمینه انجام داده است بنگریم. مثلاً ما در فضاهای از بعد بی نهایت، نقطه داریم و خط و  صفحه که در فضاهای سه بعدی می گنجند و همینطوری ادامه دارند و بعد از یک بعد متناهی ای دیگر تمام نمی شوند. در صورتی که بعضی یحتمل اشکال کنند که این می تواند مشکل ساز شود! مثلاً ما فضای توابع روی اعداد حقیقی فاصله 0 و 1 یعنی [0, 1] زا داریم. ولی همین فاصله را وقتی در نظر بگیریم که چقدر اعداد متعالی دارند؟ این یک مسئله ای است که تعالی این اعداد به عنوان مثال در عدد پی منهای 3 یعنی 0/1415.... نیز متجلی است. اما چیزی که هست ما تعداد ناشمارایی از این اعداد داریم. و حالا این به ریزموجهای کیهانی پس زمینه چه ربطی دارند؟ موضوع این است که یک هندسه ناجابجایی را یحتمل می توان در رابطه با این ریزموجهای پس زمینه کیهانی ساخت هر چند که می فرماید که وجوه غیرعادی ای در رابطه با مدل استاندارد فیزیک در آن یافت می شود. بعضی یحتمل اشکال می کنند اصلا مسئله چیست؟!!! ما یحتمل راجع به این مسئله بیشتر بحث کنیم.

وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿الأعراف: ١٤٢﴾


وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿البقرة: ٥١﴾



یک ارتباطات شاگرد-استادی هست که در نظامهای فرعونی می گنجد و یکی دیگر هست که در نظامهای موسوی می گنجند هر چند که بعضی هم یک حالت برزخی دارند که ظاهراً نه این است و نه آن. البته ارتباط خود حضرت موسی علیه السلام با خدا از نوعی است که تعیین کننده است که چطور او و قومش از دریا می گذرند و فرعون و سپاهش غرق می شوند. در ضمن، بعضی تا آنجا پیش می روند که امثال این معجزات را کلاً حاشا می کنند همانطور که یحتمل اسفار اربعه را نیز حاشا کنند! دلیلش هم یحتمل این است که چنین معجزاتی از نوعی است بخصوص که هر سفری از خلق به حق و از حق به خلق را می تواند شامل شود و اما هر سفری از خلق به حق و از حق به حق و از حق به خلق و دوباره از خلق به حق چنین نیست. بگذریم از اینکه امروزه روز برای سفرها نیز خلق خدا از هواپیما نیز می توانند استفاده کنند! و در ضمن ما در ایران از دیرباز فرشهای ایرانی را هم داریم که قالیبافان زبردست نیز نقشهای زیبا و گاهی شگفت انگیزی در آن می آفرینند.

و اما ماهیت رابطه شاگرد-استادی یحتمل هنوز بتوان گفت که چنین است که یکی باعث غلبه مستضعفین بر استکبار می شود و دیگری بدتر مستضعفین را بیشتر زیر طوغ بردگی و استعمار و استکبار  می کشاند. البته اگر مدل استاندارد فیزیک نبود، یحتمل بعضی اشکال کنند که کار ساخت تر هم می شد. ولی اینجا یک نکته قابل توجهی هست که باید بدان توجه کرد و بلکه هر چقدر توجه کنیم هم کم توجهی ها و بازی گوشیها آنقدر زیاد است که می توان بینهایت از آنها را شمارش کرد. موضوع اینجا است که از فلسفه تا حکمت متعالیه و شناخت توحید و ذات اقدس اله و دروس الهیات می تواند بینهایت راه باشد. و این خیلی مسئله مهمی است که ما باید بدان بپردازیم و از مسائل خاص نظریات حمیدی مجیدی می توانند باشند. و آن موضوع آیه مبارکه ذیل است:

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥ سوره مبارکه القصص


بگذریم، داشتم مقیاس پلانک را جستجو می کردم که به هندسه فینسلر رسیدم و مقاله ای که مقیاس پلانک را به این هندسه که می فرماید هندسه ریمانی را عمومیت می دهد. و یادم هست که چند سال پیش (فکر کنم تا حالا ده سالی شده باشد!) کتابی از چرن درباره هندسه فینسلر دیدم. و اما مقاله:


https://arxiv.org/abs/gr-qc/0611024


به این مقالات نیز نگاهی بیاندازید:

https://arxiv.org/abs/1505.05859

که در ضمن از جمله دنیس سالیوان هم کوهمولوژی هوخشیلد را به جبرهای گرشتنهابر ربط می دهد!

https://arxiv.org/abs/1504.07117

https://arxiv.org/abs/astro-ph/0312014


در این مورد که در مقیاس پلانک چه اتفاقی می تواند برای فضا-زمان بیافتد، بحث زیاد می شود ولی مسائلی هست که مدل استاندارد فیزیک و گرانش نیز چطور به گرانش کوانتمی تبدیل می شود. بطور ساده تر طول موج دبرویلی برای هر ذره بنیادی را در نظر بگیرید که آیا از نوع جذب است یا از نوع گسیل. و از اینجا شروع کنید به ساختن ذرات دیگری که یحتمل بتوانید به پرتون و نوترون و بلکه عناصر جدول تناوبی برسید! یحتمل بعضی اشکال کنند که این خودش کلی کار است گذشته از اینکه ما ذراتی هم داریم از قبیل ماده تاریک و ویمپها و ماچوها (wimp=weakly interacting massive particles, macho = massive astrophysical compact halo object). البته اینجا بنظر می رسد که بعضی هم اشکال کنند که ما هوشیاری در مقیاس پلانک را نیز داریم که مثلاً آیا فضا-زمان هندسه اش ناجابجایی می شود یا لااقل دیگر جابجایی نیست! و این بحثها از لحاظ فلسفی می توانند خیلی بالا بگیرند.

اما اینجا یک بحثی هست راجع به هوش مصنوعی و هوشیاری که قابل توجه است و باید در نظر گرفت. فرض بفرمایید که ما کامپیوتر و رایانه ای کوانتمی را می خواهیم که الگوریتمهای کوانتمی و حتی کلاسیک ما را می تواند در یک کتابخانه بزرگ نگه داری کند. موضوع این است که این رایانه تا چه حد باید یک ابررایانه باشد که بتواند یک فاصله زمانی ای از قسمتی از یک شبانه روز را هر چقدر هم که کوچک باشد را ضبط کند که انواع کنش و واکنشهایی را که در اثر تابش نور خورشید بر زمین صورت می پذیرد را ضبط کند آنطور که انرژی هسته ای در خورشید نور تولید کرده و ذرات بنیادی در انواع عناصر کنش و واکنش می کنند و اینها تا چه اندازه در الگوریتمهای رایانه ای ما قابل ثبت اند و تا چه اندازه اصلا ما در این زمینه دخیلیم! اگر کسی به ابعاد این مسائل درست نظر کند یحتمل می بیند که با یک اقتصاد مقاومتی- اقدام و عمل و تولید و اشتغال عظیمی روبرو هستیم که نوع استاد-شاگردیهای فرعونی-موسوی را نیز می توانند تعیین کنند. همین یک مسئله را در نظر بگیرید که خمست را درست حساب کرده ای؟!!!

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


می فرمایند که از سیم خاردار اصولاً رد شدن کار سختی است و حالا چرا باید کسی بخواهد از سیم خاردار رد شود؟ چه سیم خاردار دل کسی باشد و چه سیم خاردار دشمن باشد، اینها می تواند دلایل اخلافی داشته باشد که در بالاترین درجات اخلافی است که در مقابل بالاترین درجات ضداخلافی واقع شده اند. و الا کسی که دچار سادیسم و مازوخیسم نشده است که بخواهد بی خودی از سیم خاردار رد شود! حتی دلایل ناسیونالیستی و فرقه گرایانه نیز کافی نیست برای چنین فداکاریهایی که یحتمل به جانبازی و بلکه شهادت شوند.

دیروز مایه سعادت شد که با یک هیئتی رفتیم دیدار چند تا از عزیزان جانباز.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءله مع الله قلیلاً ما تذکرون



النبى (ص) : لا یا أخی ، قال : اعلم أن هذه الشجرة أنت ، والاغصان أهل بیتک ، والذی تحتها محبوک وموالیک ، فأبشر یا محمد بالنبوة الاثیرة [١] ، والرئاسة الخطیرة ، ثم إن دردائیل أخرج میزانا عظیما کل کفة منه ما بین السمآء والارض ، فأخذ النبی صل الله علی و اله و سلم ووضعه فی کفه ، ووضع مأه من أصحابه فی کفه فرجح بهم النبی صل الله عللیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى ألف رجل من خواص امته فوضعهم فی الکفة فرجح بهم النبی صل الله علیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى نصف امته فرجح بهم النبی ، ثم عمد إلى امته کلهم ثم الانبیآء والمرسلین ثم الملائکة کلهم أجمعین ثم الجبال والبحار ثم الرمال ثم الاشجار ثم الامطار ثم جمیع ما خلق الله تعالى فوزن بهم النبی صل الله علیه و آله و سلم فلم یعدلوه ، ورجح النبی صل الله علیه و آله و سلم بهم ، فلهذا قال : خیر الخلق محمد صل الله علیه و آله و سلم، لانه رجح بالخلق أجمعین ، وهذا کله یراه بین النوم والیقظة ، فقال دردائیل : یا محمد طوبى لک ، ثم طوبى لک ولامتک ، وحسن مآب ، والویل کل الویل لمن کفر بک ورد علیک حرفا مما تأتی به من عند ربک ، ثم عرج الملائکة إلى السمآء [٢].


بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 15، ص 354.



وتراه یوازن أبا بکر وعمر وعثمان مع رسول الله ویزنهم بمیزان قسطه الذی فیه ألف عین ثم یرفعه ولم تلحق الزنة علیا ، أخرج أحمد فی المسند 2: 76 من طریق ابن عمر قال: خرج علینا رسول الله ذات غداة بعد طلوع الشمس فقال: رأیت قبیل الفجر کأنی أعطیت المقالید والموازین ، فأما المقالید فهذه المفاتیح ، وأما الموازین فهی التی تزنون بها فوضعت فی کفة ووضعت أمتی فی کفة ، فوزنت بهم فرجحت ، ثم جئ بأبی بکر فوزن بهم فوزن ، ثم جئ بعمر فوزن ، ثم جئ بعثمان فوزن بهم . ثم رفعت .

یؤید ابن عمر بهذه الأسطورة رأیه فی المفاضلة بین الصحابة ، وإنه لا تفاضل بینهم بعد أبی بکر وعمر وعثمان ، وإذا ذهبوا استوى الناس .


الغدیر، علامه امینی، جلد 10



بعضی چیزها بقدری زیبا بنظر انسان می رسند که انسان یاد این حدیث می افتد که ان الله جمیل و یحب الجمال یا می فرماید ما رایت الا جمیلا. یاد خدا، وقتی واقعاً یاد خدا باشد چنین است که همه زیبایی است و رنگ مادیات به خود نمی گیرد صبغة الله و من احسن من الله الصبغة. از آن جمله است وقتی مسائل مربوط به خدا و توحید و نبوت و امامت و ولی فقیه و مراجع تقلید و روحانیت درست بیان می شود. البته نمونه این مسائل را در قرآن داریم و بعد در احادیثی همچون الغدیر علامه امینی نیز آمده است و بدانها بر حسب حدیث غدیر و امامت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهم السلام استدلال شده است. 

بنده اینجا یک اشاره ای گذرا کنم به یک مسئله ای که در بحثی بنظرم رسید. ما حدیث سلسلة الذهب را داریم که می فرماید کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی. همین را به صورت ولایت علی ابن ابی طالب حصنی نیز می بینیم که مشهور است. روایت بالا را نیز در بحار داریم که اگر همه عالم را هم در یک کفه از ترازو بگذاریم و در کفه دیگر نبی اکرم صلوات الله را قرار دهیم، نبی اکرم کفه اش سنگینتر است. شبیه همین را در الغدیر از قول پسر عمر در مورد ابوبکر و عمر و عثمان نقل می فرماید و علی را نقل نمی کند.

اینجا مسئله اینگونه می تواند جلوه کند که ما در استادیوم نشسته ایم و نه اینکه چهار استادیوم است که همجوار هم اند و لذا بیش از حد همه همه است و ما نمی توانیم درست تشویق کنیم. خیر، مسئله این است که همه عالم آمده است به تشویق و دارد درست تشویق می کند و همه دارند یک نفر را تشویق می کنند. و لذا مسئله در حدیث سلسلة الذهب درست در می آید وقتی کلمة لا اله الا الله را با ولایت علی ابن ابی طالب عوض می کنیم. اما وقتی ما هی استادیوم را بزرگتر و بزرگتر کنیم و هی تشویق الکی هم کنیم، ولی داریم اشتباهی کسی را تشویق می کنیم که اصلا ربطی به کلمة لا اله الا الله ندارد، آیا فایده ای هم خواهد داشت؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که همه عالم که کلمه لا اله الا الله را نمی شناسند و همه عالم که به خلیفة اللهی اعتقادی ندارند و بعضی هم مسائل را مثلاً آندولسی و بلکه شاهنشاهی می پسندند. پس تکلیف اینجا چیست؟

البته می توان مسئله را از لحاظ مدل استاندارد فیزیک و گرانش هم وارد شد و مطرح کرد آنطور که ما مثلاً مقیاسهای پلانک و نانو و غیره را گفتیم. و اما اینکه در میدانی هستیم که خلیفة الله نبی اکرم صلوات الله و امیرالمومنین علی علیه السلام  هستند و ما هم مومن به ولایت امیرالمومنین هستیم یا خیر، مسائل مربوط به قواعد فقهی و اصول فقهی و حکمت متعالیه را می توانند تعیین کرده و حتی خیلی بهتر به امور مربوط به ریاضی-فیزیک حمیدی مجیدی بپردازیم. البته همین مسائل را می توان دور زد و از راه های دیگری نیز رفت! موضوع این است که از مقیاس پلانک تا مقیاس نانو تا مقیاسهای نجومی راه های زیادی بنظر می رسد که همه را می توان مثلاً در لا اله الا الله و اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته و ولایت فقیه خلاصه کرد!

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


النبى (ص) : لا یا أخی ، قال : اعلم أن هذه الشجرة أنت ، والاغصان أهل بیتک ، والذی تحتها محبوک وموالیک ، فأبشر یا محمد بالنبوة الاثیرة [١] ، والرئاسة الخطیرة ، ثم إن دردائیل أخرج میزانا عظیما کل کفة منه ما بین السمآء والارض ، فأخذ النبی صل الله علی و اله و سلم ووضعه فی کفه ، ووضع مأه من أصحابه فی کفه فرجح بهم النبی صل الله عللیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى ألف رجل من خواص امته فوضعهم فی الکفة فرجح بهم النبی صل الله علیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى نصف امته فرجح بهم النبی ، ثم عمد إلى امته کلهم ثم الانبیآء والمرسلین ثم الملائکة کلهم أجمعین ثم الجبال والبحار ثم الرمال ثم الاشجار ثم الامطار ثم جمیع ما خلق الله تعالى فوزن بهم النبی 9 فلم یعدلوه ، ورجح النبی صل الله علیه و آله و سلم بهم ، فلهذا قال : خیر الخلق محمد صل الله علیه و آله و سلم، لانه رجح بالخلق أجمعین ، وهذا کله یراه بین النوم والیقظة ، فقال دردائیل : یا محمد طوبى لک ، ثم طوبى لک ولامتک ، وحسن مآب ، والویل کل الویل لمن کفر بک ورد علیک حرفا مما تأتی به من عند ربک ، ثم عرج الملائکة إلى السمآء [٢].


بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 15، ص 354.



وتراه یوازن أبا بکر وعمر وعثمان مع رسول الله ویزنهم بمیزان قسطه الذی فیه ألف عین ثم یرفعه ولم تلحق الزنة علیا ، أخرج أحمد فی المسند 2: 76 من طریق ابن عمر قال: خرج علینا رسول الله ذات غداة بعد طلوع الشمس فقال: رأیت قبیل الفجر کأنی أعطیت المقالید والموازین ، فأما المقالید فهذه المفاتیح ، وأما الموازین فهی التی تزنون بها فوضعت فی کفة ووضعت أمتی فی کفة ، فوزنت بهم فرجحت ، ثم جئ بأبی بکر فوزن بهم فوزن ، ثم جئ بعمر فوزن ، ثم جئ بعثمان فوزن بهم . ثم رفعت .

یؤید ابن عمر بهذه الأسطورة رأیه فی المفاضلة بین الصحابة ، وإنه لا تفاضل بینهم بعد أبی بکر وعمر وعثمان ، وإذا ذهبوا استوى الناس .


الغدیر، علامه امینی، جلد 10، ص 68


البته باید مواظب هم بود که در روابط شاگردی و استادی بر سر کیمیا خاتون هم خدای ناکرده بلایی نیاید. مسئله این است که از مسائل مربوط به نبوت تا مسائل مربوط به ولایت تا مسائل مربوط به امامت تا مسائل مربوط به مرجع تقلید و مسائل فقهی و اصول فقهی و حکمت متعالیه و نظریه حمیدی مجیدی می تواند بی نهایت مسائل یافت شوند. مثلاً به آیه زیر توجه فرمایید:


الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا (34، سوره مبارکه النساء)

مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است. (۳۴)


کج فهمیها در این آیه بعلاوه ی مشکلات روحی و روانی و اجتماعی مختلف یحتمل بتواند مشکلات زیادی را در امور مختلف زناشویی پدید آورد. البته مطمئناً امروزه شیرزنانی هم داریم که زورشان به همسران خود می چربد و آنها را ضربه فنی هم کنند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


النبى (ص) : لا یا أخی ، قال : اعلم أن هذه الشجرة أنت ، والاغصان أهل بیتک ، والذی تحتها محبوک وموالیک ، فأبشر یا محمد بالنبوة الاثیرة [١] ، والرئاسة الخطیرة ، ثم إن دردائیل أخرج میزانا عظیما کل کفة منه ما بین السمآء والارض ، فأخذ النبی صل الله علی و اله و سلم ووضعه فی کفه ، ووضع مأه من أصحابه فی کفه فرجح بهم النبی صل الله عللیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى ألف رجل من خواص امته فوضعهم فی الکفة فرجح بهم النبی صل الله علیه و آله و سلم ، ثم عمد إلى نصف امته فرجح بهم النبی ، ثم عمد إلى امته کلهم ثم الانبیآء والمرسلین ثم الملائکة کلهم أجمعین ثم الجبال والبحار ثم الرمال ثم الاشجار ثم الامطار ثم جمیع ما خلق الله تعالى فوزن بهم النبی 9 فلم یعدلوه ، ورجح النبی صل الله علیه و آله و سلم بهم ، فلهذا قال : خیر الخلق محمد صل الله علیه و آله و سلم، لانه رجح بالخلق أجمعین ، وهذا کله یراه بین النوم والیقظة ، فقال دردائیل : یا محمد طوبى لک ، ثم طوبى لک ولامتک ، وحسن مآب ، والویل کل الویل لمن کفر بک ورد علیک حرفا مما تأتی به من عند ربک ، ثم عرج الملائکة إلى السمآء [٢].


بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 15، ص 354.

دیروز یک فیلمی را از کانال 4 دیدم به اسم مردی که بینهایت را می شناخت. یک فیلم مستند دیگری قبلاً از شرینیواسا رامانوجان تلویزیون خودمان نشان داده بود که یک حالت مستندی داشت. این فیلم جدید چیزهایی را می گفت که بنده قبلاً راجع به او نشنیده بودم. مثلاً آن صحنه ای که آن نظامی انگلیسی او را زیر مشت و لگد می گیرد و می گوید اینجا کشور ما است!

جالبی قضیه این است که یک نقدی بعد از فیلم بود که داشت عرض می کرد که فیلم یک موضوع خسته کننده ای مثل ریاضیات را تبدیل کرده است به یک فیلم جذاب! تا این را گفت، خاموشش کردم. راستش را بخواهید، این فیلم را رفته بودم کافی نتی در چمران و آنجا در سایت یک بنده خدایی که در ماث اورفلو زیاد اسمش را دیده بودم و شاگرد ام آی تی بود و ژاپنی است دیدم که دارد از آن صحبت می کند. تا چند روز از این دی وی دی فروشهای دست فروش خودمان دنبال این فیلم را می گشتم و آنها بلکه به این حقیر گفتند که ما آخرین فیلمها را داریم و نه اینکه فیلمهای قدیمی را هم داشته باشیم و از این حرفها. و وقتی این فیلم را دیدم که دارد نشان می دهد با اینکه نهار هم نخورده بودم، نشستم فیلم را دیدم و الحمد لله چیزی نگذشت که نهار هم برایمان آوردند. خدا را شکر نعمت فراوان است.

البته بنده عرضم این است که واقعاً هم ریاضیات باید برای بعضی و بلکه خیلیها کسل کننده باشد. و حالا ببینید برای کسی که خانواده اش دارند او را تحمل می کنند که به ریاضیات بپردازد چه مصیبتی اس و آنها دارند چه می کشند؟! و اما اینکه بفرمایند رامانوجان هم کسل کننده است، این چیز دیگری است چرا که فرمولهایی که او در زمینه ی نظریه اعداد و سریهایی که او برای یافتن بعضی مقادیر و توابع یافته است را همین فیلم داشت توضیح می داد که چه کرده است و چه اعجوبه ای بوده است. ولی برای کسی که از مسائل آن سر در نمی آورد یحتمل خیلی کسل کننده باشد و بلکه فکر کند که اینها یک مشته خزعبلات اند که بعضی مثل مجنون که دنبال لیلی می دوید اینها هم همینطورند. یعنی ایرادی هم ندارد چرا که همه مسائل و قضایای ریاضی-فیزیکی که مثل نظریات حمیدی-مجیدی تا سر حد بینهایت جذاب و گیرا و پر از نکات ریز و دقیق و سخت و آسان متفاوت و مختلف ندارند. تازه شما هر روز که به یک ریاضیدانی مثل سرژ لانگ برنمی خورید که بخواهد بعضضی مسائل ریاضی-فیزیکی سخت را آسان کند و کتابش کند.

و اما یکی از مسئولین را بنده توجه کردم که می فرمودند جوانان ما از مغزشان استفاده می کنند و به کارهای دانش بنیان می پردازند. البته این حرف خلافی نیست، تا آنجایی که ما می بینیم خیلی از جوانان ما می روند خارج کشور تحصیل کنند و برمی گردند. و این میان کلی زحمت می کشند تا یک چیزی یاد بگیرند و بلکه یک چیزی هم یاد بدهند. و لذا اینکه کسی بنظرش برسد که فقط با قدرت فکر کردن محض و مطالعه و کتاب و درس خواندن می توان به همه جا رسید هم یحتمل درست است. ولی چیزی که هست این است که استاد خوب هم خیلی شرط است. دلیلش هم این است که یک کسی یحتمل یک کاری را از روی آزمون و خطا بارها و بارها غلط انجام دهد و راه درستش را یاد نگیرد ولی آنکه این سعادت را دارد که از تجربه ی دیگران استفده کند و بلکه پیش استادی زانو می زند، می تواند خیلی زودتر راه درست را یاد بگیرد. البته بعضی اوقات هم رابطه استاد و شاگردی می تواند یک حالت کیمیاگونه ای پیدا کند که هیچ جای دنیا یافت نمی شود و از آن جمله است که انسان می شنود رابطه شمس تبریزی و مولوی را داریم. البته اگر کسی سعادت داشته باشد که وارد شاگردی علوم الهی را نزد استادی زبردست بیابد، این دیگر یحتمل باید گفت که نورٌ علی نور است. و لذا اصلا نباید نظریاتی مثل نظریه های حمیدی-مجیدی را هم دست کم گرفت. راستی اسم آن شاگرد ریاضی ژاپنی که گویی حالا در دانشگاه برکلی است، کیاوچو یوان است.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


نانوتکنولوژی در 1 دقیقه را بر حسب مقیاس پلانک تا مدل استاندارد فیزیک بنده گفتم بمناسبت اینکه به کنفرانس نانوتکوولوژی در دبی دعوت شده بودم ولی دیر بدان رسیدم عرض کنم! اولاً مسئله چیست؟ مقیاس پلانک از حدود مرتبه 35-ام در واحد ژول است که وقتی از ژول به الکترون-ولت می رویم مرتبه اش به 15 ام می رسد. و وقتی واحد نور را نیز وارد می کنیم، به مقیاس و سنجه ی مرتبه حدود واحد می رسیم. یحتمل کسی اشکال کند که ما حدود چهار تا مقیاس نانو احتیاج داریم که از پلانک به الکترون-ولت برویم ولی جفت جفت است انگار که می پرد و چرا باید چنین باشد؟

البته این سوال خوبی است ولی باید بیشتر به این مسائل پرداخت و یحتمل بتوان مدل استاندارد فیزیک را از این طریق به حکمت متعالیه و اصول فقاهت و بلکه نظریات حمیدی مجیدی ربط داد. این یعنی چه؟ یعنی اینکه ما قواعد قرآنی و قواعد اصولی و قواعد فقهی داریم. مثلاً بعضی می فرمایند که قاعده قرآنی ولایت خود 5 قاعده داریم که البته باید آن 5 قاعده را دقیقاً بیان کرد و بعد بررسی کرد که چیست؟ یا مثلاً برای وضو گرفتن قواعدی هست که در قرآن آمده است. حال آنکه ترتیب وضو گرفتن کدام است و حدیث چه می گوید و سنت حرفش چیست و اصول فقه و قاعده فقهی و قاعده اصولی کدام می شوند؟ در این موارد زیاد می شود بحث کرد. و از آن طرف قواعد ریاضی-فیزیکی را داریم. مثلاً این مقالات را در نظر آورید:

https://arxiv.org/abs/1703.00713

https://arxiv.org/abs/1702.02861

https://arxiv.org/abs/1612.04971

https://arxiv.org/abs/1702.04187

https://arxiv.org/pdf/1602.02968.pdf

یحتمل بعضی اشکال کنند که اگر مرتبه پلانک بجای 35-ام می شد مرتبه ی 40-ام آنگاه می توانستیم مقیاسهای نانو را 5 مرتبه اعمال کنیم تا به مقیاسهای الکترون-ولتی یا واحد پلانکی برسیم ولی حالا نداریم. و اما یحتمل ملاحظه شود که با انواع مقیاسها و سنجه های دیگر که با انواع دوگانهای ریسمانی و ... در مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش وارد می شوند، تصور یک نانو-مقیاس دیگر نیز غیرقابل تصور نباشد. بیشتر از این نمی گوییم برای اینکه ایراد نشود که این شد بیشتر از 10 دقیقه!

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


9 - قال نصر: لما اشترطت عک والاشعرون على معاویة ما اشترطوا من الفریضة والعطاء فأعطاهم، لم یبق من أهل العراق أحد فی قلبه مرض إلا طمع فی معاویة وشخص بصره إلیه حتى فشا ذلک فی الناس ، وبلغ ذلک علیا فساءه ، وجاء المنذر بن أبی حمیصة الوادعی وکان فارس همدان وشاعرهم فقال: یا أمیر المؤمنین ؟ إن عکا والأشعریون طلبوا إلى معاویة الفرائض والعطاء فأعطاهم ، فباعوا الدین بالدنیا ، وإنا رضینا بالآخرة من الدنیا ، وبالعراق من الشام ، وبک من معاویة ، والله لآخرتنا خیر من دنیاهم ، ولعراقنا خیر من شامهم ، ولإمامنا أهدى من إمامهم ، فاستفتحنا بالحرب ، وثق منا بالنصر ، واحملنا على الموت .

ثم قال فی ذلک:

إن عکّـاً سألوا الفرائض والأشعر * سألـوا جـوائزا بثـنیـه

تـرکوا الدین للعطاء وللفرض * فکـانوا بـذاک شـر البریه

وسألنـا حـسن الثواب من الله * وصبـرا عـلى الجهاد ونیه

فلکـل مـا سألـه ونـواه * کـلنا یحـسب الخلاف خطیه

ولأهل العراق أحسن فی الحرب * إذا مـا تـدانت السمهـریه

ولأهـل العـراق أحمل للثقل * إذا عـمت العـباد بلـیـه

لیـس منـا من لم یکن لک فی * الله ولیـا یا ذا الولا والوصیه

فقال علی: حسبک رحمک الله ، وأثنى علیه خیرا وعلى قومه . وانتهى شعره إلى معاویة فقال معاویة: والله لأستمیلن بالأموال ثقات علی ، ولأقسمن فیهم المال حتى تغلب دنیای آخرته . کتاب صفین ص 495 ، شرح ابن أبی الحدید 2: 293 .

کتاب صفین ص 122 ، نهج البلاغة 2: 10 ، شرح ابن أبی الحدید 3: 410 .


نصر بن مزاحم می نویسد: " وقتی دو قبیله ی عک و اشعرون برای معاویه شرط کردند که حقوق و مواجبی (در ازای بیعت با او) برای آنان مقرر نماید و مقرر نمود. از اهالی عراق هر که در دلش بیماری یی بود طمع به معاویه بست و چشم به او دوخت به طوریکه این حالت در میان مردم سرایت کرد و شایع گشت و خبر آن به علی رسید و ناراحت و متنفر شد. و منذر بن ابی حمیصه وادعی که از قهرمانان و شاعران قبیله همدان بود به خدمت وی آمده گفت: ای امیرالمومنین! دو قبیله ی عک و اشعرون از معاویه حقوق و مواجب خواستند و به آنها داد و با این عمل دینشان را به دنیا فروختند. در حالی که ما آخرت را به جای دنیا اختیار کرده و به آن دل خوش ساخته ایم و به عراق به جای شام و به تو بجای معاویه. بخدا قسم آخرت ما بهتر از دنیای آنها است و عراقمان بهتر از شام آنها و اماممان هدایت یافته تر از بیشوای آنها. بنابراین به وسیله ما جنگ را آغاز کن و اطمینان داشته باش که تو را یاری خواهیم کرد و ما را به جانبازی و مرگ وادار ساز. آنگاه در این باره چنین سرود:

قبیله عک مواجب خواستند و قبیله اشعر

خواستار جلعت و پاداش گشتند

دین را به خاطر گرفتن مواجب و جلعت رها ساختند،

و با اینکار بدل به بدترین موجودات گشتند

و ما پاداش نیک از خدا طلبیدیم و

پایداری و نیت و تصمیم راسخ در جهاد را

بدینسان هر یک از ما به آنچه طلب کرد و آرزو نمود

رسید و همه مان سرپیچی را گناه می شماریم

مردم عراق در هنگامه نبرد و آنگاه که

سپاهیان بهم آویزند بهتر و برتر از دیگرانند

و چون بلا و گرفتاری مردمان را فرا گیرد

مردم عراق پرتحمل تر از دیگرانند

هر که از میان ما در راه خدا دوست و حامی تو

نباشد ای صاحب ولایت و ای وصی پیامبر! از ما نیست


علی در جوابش گفت: آفرین بر تو و رحمت خدا! و بر او و بر قبیله اش آفری خواند. خبر سروده وی به معاویه رسید، گفت: بخدا اشخاص مورد اعتماد علی را با پول خود متمایل خواهم ساخت و آنقدر پول در میانشان پخش خواهم کرد تا دنیای من بر آخرت او چیزه گردد."

کتاب صفین نصر بن مزاحم المنقذی، ص 435-436

http://lib.eshia.ir/22035/1/435

+ شرح ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 8، ص 76-77

http://lib.eshia.ir/15335/8/76


اصولاً بین اینکه ریاضی-فیزیک و حتی نظریه حمیدی-مجیدی را می پسندیم برای اینکه سالک الی الله هستیم یا اینکه غرق در مفاهیم ریاضی-فیزیکی شده ایم و تا بیاییم سالک الی الله شویم کلی کار داریم، سوال سختی است. بنده فکر کنم بیشتر نه اینکه خیلی از راه خدا مدتها به دور افتاده بوده ام و حالا خیلی دلم می خواهد که به راه برگردم، مدام تاکید می کنم که حوزه-دانشگاه و دانشگاه-حوزه و یحتمل نه از کارهای حوزوی هیی سر در می آورم و نه از کارهای دانشگاهی و حیران و سرگردان همینطوری از حوزه به دانشگاه و از دانشگاه به حوزه در نوسانم! البته بنده هنوز امیدورام که بالاخره برای 40 روز متوالی هم که شده از تارک نمازی به در آمده و بلکه روح صلوات وارد قلبم گردد و بلکه بالاخره بتوانم نجات یابم و بلکه بتوانم دور و بریهای خود را نیز ارشاد کنم که اقایان خانمها نماز، روزه، حجاب.... مسئله اینجا این است که از ریاضی-فیزیک و نظریح حمیدی مجیدی به حکمت متعالیه و فقاهت رفتن و برگشتن یک چیز است و نماز را طوری اقامه کردن و آداب نماز را طوری رعایت کردن که به قلب وارد شود چیزی دیگر است و اما تولید و اشتغال اقتصاد مقاومتی را بر مبنای تولید و اشتغال حول امام زمان و ولی فقیه کجا؟ ما کجا و حضرت صاحب کجا؟

و بلکه

مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی، از این آیین بی دینان پشیمانی پشیمانی. 

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید، که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید.


در شهر بیش از بیست هزار مرد سپاهی باشد و گفتند سلطان آن مردی شریف بود و آن مردم را از مسلمانی بازداشته بود و گفته نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او ابوسعید بوده است و چون از اهل آن شهر پرسند که چه مذهب داری گوید که ما بوسعیدی ایم.

نماز نکنند و روزه ندارند و لیکن بر محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و پیغامبری او مقرند.

ابوسعید ایشان را گفته است که من باز پیش شما آیم یعنی بعد از وفات و گور او به شهر لحسا اندر است و مشهدی نیکو جهت ساخته‌اند و وصیت کرده است فرزندان خود را که مدام شش تن از فرزندان من این پادشاهی نگاه دارند و محافظت کنند رعیت را به عدل و داد و مخالفت یکدیگر نکنند تا من باز آیم.

اکنون ایشان را قصری عظیم است که دارالملک ایشان است و تختی که شش وزیر دارند پس این شش ملک بر یک تخت بنشینند و شش وزیر بر تختی دیگر و هرکار که باشد به کنکاج یکدیگر می‌سازند و ایشان را در آن وقت سی هزار بنده درم خریده زنگی و حبشی بود و کشاورزی و باغبانی می‌کردند و از رعیت عشر چیزی نخواستند و اگر کسی درویش شدی یا صاحب قرض، او را تعهد کردندی تا کارش نیکو شدی و اگر زری کسی را بر دیگری بودی بیش ازماةیه او طلب نکردندی، و هر غریب که بدان شهر افتد و صنعتی داند چندان که کفاف او باشد مایه بدادندی تا او اسباب و آلتی که در صنعت او به کار آید بخریدی و به مراد خود زر ایشان که همان قدر که ستده بودی باز دادی و اگر کسی از خداوندان ملک و اسباب را ملکی خراب شدی و قوت آبادان کردن نداشتی ایشان غلامان خود را نامزد کردندی که بشدندی و آن ملک و اسباب آبادان کردندی و از صاحب ملک هیچ نخواستندی، و آسیاها باشد در لحسا که ملک باشد به سوی رعیت غله آرد کنند که هیچ نستانند و عمارت آسیا و مزد آسیابان از مال سلطان دهند، و آن سلاطین را سادات می‌گفتند و وزرای ایشان را شائره، و در شهر لحسا مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمی کردند الا آن که مردی عجمی آن جا مسجدی ساخته بود نام آن مرد علی بن احمد مردی مسلمان حاجی بود و متمول و حاجیان که بدان شهر رسیدندی او تعهد کردی، و در آن شهر خرید و فروخت و داد و ستد به سرب می‌کردند و سرب در زنبیل‌ها بود در هر زنبیلی شش هزار درم سنگ. چون معامله کردندی زنبیل شمردندی و همچنان برگرفتندی و آن نقد کسثی از آن برون نبردی و آن جا فوطه های نیکو بافند و به بصره برند و به دیگر بلاد.

اگر کسی نماز کند او را باز ندارند و لیکن خود نکنند.


و چون سلطان برنشیند هر که باوی سخن گوید او را جواب خوش دهد و تواضع کند و هرگز شراب نخورند، و پیوسته اسبی تنگ بسته با طوق و سر افسار به در گورخانه ابوسعید به نوبت بداشته باشند روز و شب یعنی چون ابوسعید برخیزد بر آن اسب نشیند، و گویند ابوسعید گفته است فرزندان خویش را که چون من بیایم و شما مرا بازنشناسید نشان آن باشد که مرا با شمشیر من بر گردن بزنید اگر من باشم در حال زنده شوم و آن قاعده بدان سبب نهاده است تا کسی دعوی بوسعیدی نکند

سفر نامه ناصر خسرو قادیانی، بوسیعیدیان لحسا، تا کسی دعوی بوسعیدی نکند، سایت گنجور.


بگذر ای باد دل‌افروز خراسانی

بر یکی مانده به یمگان دره زندانی

اندر این تنگی بی‌راحت بنشسته

خالی از نعمت وز ضیعت و دهقانی

برده این چرخ جفا پیشه به بیدادی

از دلش راحت وز تنش تن آسانی

دل پراندوه‌تر از نار پر از دانه

تن گدازنده‌تر از نال زمستانی

داده آن صورت و آن هیکل آبادان

روی زی زشتی و آشفتن و ویرانی

گشته چون برگ خزانی ز غم غربت

آن رخ روشن چون لالهٔ نعمانی

روی بر تافته زو خویش چو بیگانه

دستگیریش نه جز رحمت یزدانی

بی‌گناهی شده همواره برو دشمن

ترک و تازی و عراقی و خراسانی

بهنه جویان و جزین هیچ بهانه نه

که تو بد مذهبی و دشمن یارانی

چه سخن گویم من با سپه دیوان؟

نه مرا داد خداوند سلیمانی

پیش نایند همی هیچ مگر کز دور

بانگ دارند همی چون سگ کهدانی

از چنین خصم یکی دشت نیندیشم

به گه حجت، یارب تو همی دانی

لیکن از عقل روا نیست که از دیوان

خویشتن را نکند مرد نگه‌بانی

مرد هشیار سخن‌دان چه سخن گوید

با گروهی همه چون غول بیابانی؟

که بود حجت بیهوده سوی جاهل

پیش گوساله نشاید که قران‌خوانی

نکند با سفها مرد سخن ضایع

نان جو را که دهد زیرهٔ کرمانی؟

آن همی گوید امروز مرا بد دین

که به جز نام نداند ز مسلمانی

ای نهاده بر سر اندر کله دعوی

جانت پنهان شده در قرطه نادانی

به که باید گرویدن زپس ازاحمد؟

چیست نزد تو برین حجت‌برهانی؟

تو چه دانی که بود آنکه خر لنگت

تو همی براثر استر او رانی؟

چون تو بدبخت فضولی نه چو گمراهان

انده جهل خوری و غم حیرانی

سخت بی پشت بوند و ضعفا قومی

که تو پشت و سپه و قوت ایشانی

چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت

دیگران را چه دهی خیره گریبانی؟

گر کسی دیبا پوشد تو چرا نازی

چو خود اندر سلب ژنده و خلقانی؟

بر تن خویش تو را قرطه کرباسی

به چو بر خالت دیبای سپاهانی

فضل یاران نکند سود تو را فردا

چو پدید آید آن قوت پنهانی

هیچ از آن فضل ندادند تو را بهری

یا سزاوار ندیدندت و ارزانی

پیش من چون بنجنبدت زبان هرگز؟

خیره پیش ضعفا ریش همی لانی

خرداومند سخن‌دان به‌تو برخندد

چو مر آن بی‌خردان را تو بگریانی

گر تو را یاران زهاد وبزرگان‌اند

چون تو بر سیرت وبر سنت دیوانی؟

سیرت راه‌زنان داری لیکن تو

جز که بستان و زر و ضیعت نستانی

روز با روزه و با ناله و تسبیحی

شب با مطرب و با باده ریحانی

باده پخته حلال است به نزد تو

که تو بر مذهب بو یوسف و نعمانی

کتب حیلت چون آب ز بر داری

مفتی بلخ‌و نیشابور و هری زانی

بر کسی چون ز قضا سخت شود بندی

تو مر آن را به یکی نکته بگردانی

با چنین حکم مخالف که همی بینی

تو فرومایه پدرزاده شیطانی

تا به گفتاری پربار یکی نخلی

چون به فعل آئی پرخار مغیلانی

من از استاد تو دیو و ز تو بیزارم

گفتم اینک سخن کوته و پایانی

روی زی حضرت آل نبی آوردم

تا بدادند مرا نعمت دوجهانی

اگر او خانه و از اهل جدا ماندم

جفت گشته‌ستم با حکمت لقمانی

پیش داعی من امروز چو افسانه است

حکمت ثابت بن قرهٔ حرانی

داغ مستنصر بالله نهاده‌ستم

بر برو سینه و بر پهنهٔ پیشانی

آن خداوند که صد شکر کند قیصر

گر به باب الذهب آردش به دربانی

فضل دارد چو فلک بر زمی از فخرش

سنگ درگاهش بر لعل بدخشانی

میرزاده است و ملک زاده به درگاهش

بسی از رازی وز خانه و سامانی

که بدان حضرت جدان و نیاکان‌شان

پیش ازین آمده بودند به مهمانی

این چنین احسان بر خلق کرا باشد

جز کسی را که ندارد ز جهان ثانی؟

ای به ترکیب شریف تو شده حاصل

غرض ایزدی از عالم جسمانی

نور از اقبال و ز سلطان تو می‌جوید

چون بتابد ز شرف کوکب سرطانی

آنکه عاصی شد مر جد تو آدم را

چون تو را دید بسی خورد پشیمانی

گر بدو بنگری امروز یکی لحظت

طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی

گیتی امید به اقبال تو می‌دارد

که ازو گرد به شمشیر بیوشانی

چو بدو بنگری آنگاه به صلح آید

این خلاف از همه آفاق و پریشانی

چو به بغداد فروآئی پیش آرد

دیو عباسی فرزند به قربانی

سنگ یمگان دره زی من رهی طاعت

فضلها دارد بر لولوی عمانی

نعمت عالم باقی چو مرا دادی

چه براندیشم ازاین بی مزهٔ فانی؟

ناصر خسرو


از تحمل خصم را هموار می سازیم ما

خار بی گل را گل بی خار می سازیم ما

نیست چون آیینه در پیشانی ما چین منع

زشت و زیبا را به خود هموار می سازیم ما

از گرانجانان گرانی می برد فریاد ما

کوه را کبک سبکرفتار می سازیم ما

در زمین گیران کند وجد و سماع ما اثر

نقطه را سرگشته چون پرگار می سازیم ما

پیش ما، چون ابر نیسان، هر که لب وا می کند

چون صدف پر گوهر شهوار می سازیم ما

عارفان دشوارها را بر خود آسان می کنند

کارهای سهل را دشوار می سازیم ما

در به روی شوق ما بستن ندارد حاصلی

از توجه رخنه در دیوار می سازیم ما

خواب ناز گل گرانسنگ است، ورنه از فغان

سبزه خوابیده را بیدار می سازیم ما

رشته ها همتاب چون شد، زود می گردد یکی

از پریشانی به زلف یار می سازیم ما

دامن ما سبز می سازد به اندک فرصتی

هر قدر آیینه بی زنگار می سازیم ما

گر مسلمانیم در ظاهر، به باطن کافریم

رشته تسبیح را زنار می سازیم ما

ما به بوی پیرهن چون ساکن بین الحزن

چشم خود از گریه چون دستار می سازیم ما

زیر تیغ از بس به رغبت جانفشانی می کنیم

خضر را از زندگی بیزار می سازیم ما

می زند همسایه معشوق هم ناخن به دل

گر نسازد گل به ما، با خار می سازیم ما

نیست در افسردگان صائب اثر گفتار را

ورنه خون مرده را بیدار می سازیم ما

صائب تبریزی


میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس

یار دلسوزی که می بینم نمکدان است وبس

پشت و روی این ورق رابارها گردیده ام

عالم از جهان مرکب یک شبستان است و بس

نور شرم از دیده خوبان بازاری مجوی

این جواهر سرمه در چشم غزالان است و بس

سنگ رایاقوت می سازم به صد خون جگر

روزیم چون آفتاب از چرخ یک نان است و بس

آن که گاهی عقده ای وا می کند ازکارمن

دربیابان طلب خار مغیلان است و بس

می کشد هرکس که در قید لباس آرد مرا

حلقه فتراک من طوق گریبان است وبس

چون نگردم گرد سرتاپای او چون گردباد؟

پاکدامانی که می بینم بیابان است و بس

دل نیازردن اگر شرط مسلمانی بود

می توان گفتن همین هندو مسلمان است و بس

چشم عبرت باز کن صائب ز شبنم پندگیر

حاصل قرب نکویان چشم گریان است وبس

صائب تبریزی


هر چند که کمی داریم از نظریات حمیدی مجیدی به دور می افتیم، و اما برای اینکه از ریاضی فیزیک هم خیلی به دور نیافتیم به مقالات و ... زیر نیز کمی توجه بفرمایید:

https://arxiv.org/pdf/1702.04949.pdf

https://arxiv.org/abs/hep-th/9603150

https://www.staff.science.uu.nl/~henri105/PDF/Chern-Simons-2014.pdf

https://arxiv.org/pdf/1504.04495.pdf

 بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ ﴿الصافات: ٣٧﴾


15155.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : لا قُوَّةَ کَرَدِّ الغَضَبِ .

15155.امام باقر علیه السلام : هیچ قدرتى مانند جلوگیرى از خشم نیست.


البته ما اصلا وارد این مسئله نشدیم که ما یک هولوگرافی داریم و بعد از همان هولوگرافی، هولوگرافی دیگری داریم و همینطور الی غیرالنهایه و نه اینکه مثلاً تغییرمختصات دهیم و هولوگرافیمان از لحاظ مشاهده گرها تغییر کنند و .... یعنی یحتمل ما در حجابهایی اندر حجابهایی الی غیرالنهایه واقع شویم که حجابها مدام دارند ضخیم و ضخیمتر می شوند و آیا داریم ظلمات را می پوشانیم یا حق را بماند. اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿النور: ٣٥﴾

و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا  81 سوره مبارکه الاسراء


یک خمینه هایی داریم که جهت پذیرند و بعضی دیگر هستند که چنین نیستند. یعنی اگر روی خمینه ای برداری دارید که راست ایستاده است و این بردار یک دور حول خمینه می چرخد و برمی گردد سر جای اولش و خمینه جهت پذیر است، می بینید که باز هم راست ایستاده است. ولی اگر جهت ناپذیر باشد و بردار را یک دور حول خمینه بگردانید، می بینید که نه تنها راست نایستاده است و بلکه بردار سر و ته شده است و اشتباهی و وارونه ایستاده است.

دلیل اینکه ما در دین و مذهب به هندسه هم احتیاج داریم همین است که افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لا یستوون. یعنی هیچ گاه حق و باطل یکی نیست و نمی توان حق را حول عالم گرداند و مشاهده کرد که وقتی برگشتیم سر جای اولمان، همان حق حالا باطل است! اگر چنین است، خمینه ای که در آن واقعیم، جهت ناپذیر است و حق را باطل و باطل را حق می کند. این بدان معنا است که بطور محلی ما حق و باطل داریم، ولی وقتی در خمینه مان تغییر مختصات داده و از یک مختصات محلی به مختصاتی دیگر حرکت می کنیم حق باطل و باطل حق می شود. در صورتی که این در ظاهر و بلکه حتی در باطن نیز غیر ممکن است.

البته فرض بفرمایید که ما یک هولوگرافی ای از حق و باطل داریم، بعد یک هولوگرافی دیگری از حق باطل را می خواهیم در جای دیگری از خمینه نمایش دهیم همینطور که داریم تغییر مختصات محلی می دهیم. خوب، اگر همینطور که ما داریم تغییر مختصات می دهیم، به یک ترتیبی و حالا کاری نداریم به چه ترتیبی مومن فاسق شده باشد هولوگرافی ای که از حق و باطل ارائه می شود نیز تغییر می کند یا خیر؟ این بستگی دارد که هولوگرافی حق و باطل تا چه حد تغییر کرده باشد و آیا می تواند آنچه ارائه می دهد حتی فاسق را نیزز کاری کند که به ایمان گرایش پیدا کند یا اینکه حتی مومن را نیز خدای ناکرده فاسق می کند. و لذا همین هولوگرافی را اگر حول خمینه بگردانیم و ببریم سر جای اولش، یحتمل جای حق و باطل را عوض کرده باشد.

مسئله دیگر اینجا است که مختصات محلی هم همان است، ولی مسئله امیرالمومنین و ولایت است. اینجا نیز نه اینکه حق و باطل را نمی بیند و بلکه هولوگرافی ای که از حق و باطل می بیند فقط یک طیف کوچکی از حق و باطل را به او نمایان می کند و در همان مختصات محلی نیز یک هولوگرافی ناقص نه چندان درست و کاملی از حق و باطل را به او ارائه می کند. ولی خودش آن هولوگرافی را همان حق و باطل محض دیده و شک ندارد که خمینه اش جهت پذیر است. البته وقتی به ابعاد بالاتر برویم و کلافها یا برگ بندیها روی آنها را در نظر آوریم، با مسائلی از نوع حدس کوبایاشی-هیچین برمی خوریم که مسئله اینجا کوهمولوژیکی و بلکه انگیزه ای شده است. و لذا آیا اصلا هولوگرافی ای از حق و باطل را می توان برای هر خمینه ای چه جهت پذیر و چه جهت ناپذیر ارائه کرد؟ یعنی آنجاهایی که امیرالمومنین و ولایت را داریم یحتمل هولوگرافی ای هر چند مخدوش هم داشته باشیم،اما آنجاهایی که نه امیرالمومنین و نه ولایت را داریم و نه هندسه داریم و نه ابزارهایی برای هولوگرافی داریم، چطور می خواهیم حول خمینه تغییر مختصات داده و از کلافها و برگبندیها و کوهمولوژیها و انگیزه ها درست حجابها برداریم و بلکه آنجاهایی که حجابها لازم است آنها را نیز اعمال کنیم؟ یعنی چطور می خواهیم تصویری از حق و باطل را حتی نمایش دهیم حتی شده به اشتباه و وارونه و دروغ؟   بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ ﴿ق: ٥﴾   وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَـٰذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ ﴿الزخرف: ٣٠﴾   بَلْ مَتَّعْتُ هَـٰؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِینٌ ﴿الزخرف: ٢٩﴾  قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ ﴿یونس: ١٠٨﴾  وَکُلًّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَـٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿هود: ١٢٠﴾  وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ ﴿غافر: ٧٨﴾ ... و آیات بسیار دیگری که می توانید با کلمات جاء الحق جستجو کنید.

https://arxiv.org/abs/1606.03307

https://arxiv.org/abs/1507.02662

https://arxiv.org/abs/1405.4817

https://arxiv.org/abs/1309.4523

https://arxiv.org/abs/1305.6694

https://arxiv.org/pdf/hep-th/0411280.pdf


مشکل اینکه ما هولوگرافی را اینطور تعریف کرده ایم که از یک مختصات محلی به مختصاتی دیگر می رویم و می توان هولوگرافیهای مختلف داشت این است که فقط مثلاً یک عضو علی البدل برای ریاست شورای ده نداریم و بلکه چندین عضو علی البدل هولوگرافیک خواهیم داشت. همه اش هم درست است و همه هم دارند هولوگرفیکی و به نحو بهینه ای کار خود را انجام می دهند و یحتمل انتنگلمنت داریم یا خیر. فرض بفرمایید که ما داریم روی دامنه میدانها کار می کنیم و رفته ایم به ریسمان و آنجا داریم مثلاً در آنالیز مختلط، پراپو.گیترهای انتشارگر کلاه و شلوار را حساب می کنیم. خوب وقتی به میدانهای توپلوژیک برگشتیم و می خواهیم دامنه ها را آنجا حساب کنیم، یحتمل می توان مسئله را ترجمه و حساب کرد. و اما گاهی هم حجابهایی برای کلاه ها و شلوارها داریم که نمی توان روی هر رویه ای که ذرات دارند با هم برخورد می کنند و یحتمل ریسمانی هم شده باشند کلاه سر همه گذاشت که حالا این ذرات با هم عروسی کرده اند یا بلکه بتوان گفت که ما این ذره را داریم که آمده است خواستگاری ذره ای دیگر! نخیر، حجابهایی داریم هر چند که کلاه و شلوار هم داریم. اصلا ما مرده و شما زنده، جسارت است و اما خیلی مواظب باشید این وسطها بدجوری سرتان کلاه نرود و یک عجوزه ای بدترکیب را هولوگرافیکی به عنوان یک عروس خانم 10 الی 12 ساله خوشگل توپول-مپلی به شما نیاندازند که این حق را باطل و باطل را حق کردن دیگری است! بک وقت می بینید که حجابها وارونه کنار رفته اند و کار از کار گذشته است و آن وقت که دامنه ی هر ذره ای را جای خودش باید حساب می کردید و آن وقت که باید کاری می کردید نکرده اید. الله نور السموات و الارض.  هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ۚ مَا خَلَقَ اللَّـهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٥ إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُونَ ﴿٦  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ﴿الأحزاب: ٢٣﴾


یک جهاد حوزوی و دانشگاهی فرهنگی و علمی ای بر حسب حکمت و فقه و تفکر و تعقلی هست که از جهاد با شمشیر و تفنگ و توپ و تانک و هواپیما و جت حتی خیلی مشکلتر هم هست. با توپ و تانک و ... و اصولاً زور محض یحتمل بتوان بر دیگران غلبه کرد. اما اگر آن فرهنگ و علم و حکمت و فقه و تفکر و تعقل نباشد، باز زور فرهنگی و علمی و حکمت و فقه و تفکر و تعقل می چربد بر زور بازو و شمشیر و توپ و تانک.

این است که یک جایی از کار هست که مسئله بحرانی می شود و اگر نجنبی عقب می مانی! آن کجا است؟ آنجا است که وقتی باید نظریات ریاضی-فیزیکی را که تا درگاه حوزه بوسیله دانشگاهیان آورده شده را حمیدی-مجیدی کنی و همینطوری در حدود دیجیتالی و بلکه الکترومغناطیسی رها کرده و رابطه حمیدی-مجیدی را با الکتریکی-مغناطیسی متوجه نمی شویم که تا کجاها می تواند اتصال یابد و اتصالیها برای چیست؟ و برعکس نظریات حوزوی را نیز می توانند مستقیماً و غیرمستقیماً از لحاظ حکمت و فلسفه و ریاضی-فیزیکی و بلکه باز حمیدی-مجیدی شوند.

گیر مسائل و قضایا آنجا است که یک جاذبه ای جهانی داشته باشند. مثلاً ما بدانجا رسیده ایم که می توانیم از ترجمه گوگل استفاده کرده و همین وبلاگ خودم را به مثلاً انگلیسی ترجمه کنیم! البته یحتمل نتیجه ترجمه خیلی دلپذیر نباشد و ترجمه های بهتری نیز موجود باشند ولی یک دیدگاه کما بیش کلی ای یحتمل خواننده بگیرد که داستان از چه قرار است. (گوگل بنظر می رسد که خیلی خوب نمی تواند فارسی را از عربی تشخیص دهد و در متون عربی گیر می کند! و لذا خواننده باهوش می تواند یک بار از عربی و یک بار از فارسی ترجمه کند!) 

و لذا این یک معنا است که ما فرهنگی داشته باشیم که ریاضی-فیزیکی را ارائه دهیم که در ریاضی-فیزک جهانی حل شود یا اینکه ریاضی-فیزیکی ارائه دهیم که جامعه جهانی را جذب و متحول کند. خیلی اوقات توهمات ما با واقعیات مخلوط شده و ما را به بیراهه و گمراهی می تواند بکشاند و اما اینکه بدان فرهنگ والای علمی اسلامی که آن فرهنگ جهانی را جذب کند صد در صد نمی تواند یک توهم محض باشد. البته مشکلات بزرگ و کوچک عدیده ای موجودند که بعضی از آنها را اساتید فن خود توضیح می دهند. یحتمل برای حفاظت از چنین فرهنگ علمی جهانی ای زور هم بکار می آید. و روایت عظیمی از آن را می تواینم در آب هرگز نمی میرد و خاطرات شیرمردی مثل میرزا محمد سلگی بروایت حمید حسام مشاهده کنیم که بنده تازه در اوایل خواندن آن هستم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

9 - قال نصر: لما اشترطت عک والاشعرون على معاویة ما اشترطوا من الفریضة والعطاء فأعطاهم، لم یبق من أهل العراق أحد فی قلبه مرض إلا طمع فی معاویة وشخص بصره إلیه حتى فشا ذلک فی الناس ، وبلغ ذلک علیا فساءه ، وجاء المنذر بن أبی حمیصة الوادعی وکان فارس همدان وشاعرهم فقال: یا أمیر المؤمنین ؟ إن عکا والأشعریون طلبوا إلى معاویة الفرائض والعطاء فأعطاهم ، فباعوا الدین بالدنیا ، وإنا رضینا بالآخرة من الدنیا ، وبالعراق من الشام ، وبک من معاویة ، والله لآخرتنا خیر من دنیاهم ، ولعراقنا خیر من شامهم ، ولإمامنا أهدى من إمامهم ، فاستفتحنا بالحرب ، وثق منا بالنصر ، واحملنا على الموت .

ثم قال فی ذلک:

إن عکّـاً سألوا الفرائض والأشعر * سألـوا جـوائزا بثـنیـه

تـرکوا الدین للعطاء وللفرض * فکـانوا بـذاک شـر البریه

وسألنـا حـسن الثواب من الله * وصبـرا عـلى الجهاد ونیه

فلکـل مـا سألـه ونـواه * کـلنا یحـسب الخلاف خطیه

ولأهل العراق أحسن فی الحرب * إذا مـا تـدانت السمهـریه

ولأهـل العـراق أحمل للثقل * إذا عـمت العـباد بلـیـه

لیـس منـا من لم یکن لک فی * الله ولیـا یا ذا الولا والوصیه

فقال علی: حسبک رحمک الله ، وأثنى علیه خیرا وعلى قومه . وانتهى شعره إلى معاویة فقال معاویة: والله لأستمیلن بالأموال ثقات علی ، ولأقسمن فیهم المال حتى تغلب دنیای آخرته . کتاب صفین ص 495 ، شرح ابن أبی الحدید 2: 293 .

کتاب صفین ص 122 ، نهج البلاغة 2: 10 ، شرح ابن أبی الحدید 3: 410 .


الغدیر علامه امینی، جلد 10، صص 61-62

یک دفعه ما رفته بودیم استادیوم صدهزار نفری و البته یحتمل نمی دانم چرا همان یک دفعه را رفتیم، آخرش نفهمیدیم بازی چند چند شد؟ بنده می خواستم عرض کنم که مثلاً بازی بین کدام تیمها بود؟ ولی فعلاً این مقاله را در نظر بگیرید تا عرض کنم:

https://arxiv.org/pdf/1703.03879.pdf


فرض کنید 3-0 شد یا 4-0 شد. اما نمی شود مثلاً 4-4 شود؟ حالا بنده چیزی که یادم می آید این است که تشویق هم می تواند مثبت باشد و هم منفی. مثلاً وقتی همه با هم بوق بزنند و در همان حال تشویق هم کنند، یحتمل این مثبت است. اما اگر یک طرف هم بوق بزند و هم تشویق و طرف دیگر فقط تشویق کند، یحتمل صدای تشویقهای بدون بوق کمتر به گوش همه برسد!

اما حالا فرض بفرمایید که ما دو تا استادیوم کنار هم داریم که یکی ده هزار نفری است و دیگری صد هزار نفری. خوب تشویقهای استادیوم صد هزار نفری آیا به تشویقهای آنکه ده هزار نفری است غلبه نخواهد کرد؟ و حالا اگر  دو تا صد هزار نفری و دو تا دویست هزار نفری کنار هم داشته باشیم، یحتمل حق بدهید که یک بلبشویی شود و هیچ کس نفهمد دارد کیست که تشویقش می کند و همهمه های زیادی می شود. این است که بهتر است این استادیومها را کمی دورتر از یکدیگر نگهداری کنیم تا همهمه هایی از تشویق دچارمان نشود و هر کسی بفهمد دارد با بوق و کرنا که را تشویق می کند!

خوب، این هم می شود و منطقی است که استادیومها را خیلی نزدیک به هم نسازیم و الا تشویقها و بوق و کرناها گوش مردم را کر خواهد کرد! التفات می فرمایید؟! البته این در مقیاسهای کوچکتری است که یحتمل بعضی ایراد کنند که نمی شود ما در یک کشوری به عربی تشویق می کنیم و در کشوری دیگر به زبان فارسی می خواهیم تشویق کنیم و باید حرفهای هم را بفهمیم. نمی شود یک استادیومی را در یک کشوری ساخت و دیگری را در کشوری دیگر! فاصله هم داریم تا فاصله و مقیاس هم داریم تا مقیاس.

البته این هم حرف معقولی است. یعنی وقتی ما از ریسمانها و رویه های ریمانی بحث می کنیم، نمی توانیم اشکال کنیم که اگر هندسه رویه های ریمانی از یک جنسی طوری شدند که همه ی پیراهنها و شلوارها و کلاه ها را که مورد استفاده شدند، اینها باید همه اندازه باشند. یا نمی توانید بفرمایید که وقتی جنس آنها مثبت یا غیرصفر است، آنگاه نمی شود هندسه طوری باشد که همه حفره های آن در یک همسایگی خیلی کوچکی باشد و بقیه رویه هیچی به هیچی. یعنی بغیر از یک همسایگی خیلی کوچکی، بقیه ریسمان صفر تا حفره داشته باشد. موضوع این است که به اذای چه حفره هایی ما می توانیم ذراتی از فیزیک ذرات را بیابیم که جرمشان با این ریسمانها و حفره هایشان متناظر باشند

البته این مشخص است که ما مسئله را مثل مسئله استادیومها داریم خیلی خلاصه می کنیم و کلی نکته ها در این مسائل نهفته است که بستگی دارند به انواع ابرتقارنها و ابرگرانشها و .... کلی کار دارد که کسی متوجه شود که چرا ما در کمتر از N-5 مشکل غیرعادیگری داریم یا چرا برای بیشتر از N=4 مشکل غیرعادیگری نداریم. موضوع دیگر اینجا است که این مسئله را با انگیزه ها و بخصوص انگیزه ها و گالوای کیهانی چطور می خواهیم حل کنیم؟ حدس بنده این است که باید تناظری موجود باشد که چنین است که یحتمل هم به غیرقابل حل بودن معادلات جبری و گروه های گالوای متناظر آنها برگردد و اینکه گروه گالوای معادله جبری عمومی درجه 5 غیر قابل حل است.

مسئله از لحاظ ریسمانی جالبی اش در این می شود که چطور شما قرار است هندسه ریسمانهایی خاص را به جرم ذراتی خاص ارتباط داده و بلکه حتی سنجه ها و مقیاسهای مورد نظر را برای ابرتقارنها و ابرگرانشها نیز دقیقاً بیابیم طوری که مدل استاندارد فیزیک با گرانش درست اتحاد یابد. یعنی نمی شود بفرمایید ما یک استادیوم داریم روی زمین و یک استادیوم هم داریم روی کره مریخ برای اینکه تشویقهای اینها خیلی با هم ایجاد مشکل نکنند. همه به ریش شما می خندند! یا بفرمایید که ما یک دیسنی لاند داریم در فلوریدا و یکی در کالیفرنیا و یکی در پاریس و یکی هم  در توکیو و یکی هم در کره ماه می خواهیم بسازیم. همه اعتراض خواهند کرد که ما دیسنی لاندمان را در فلسطین هم می خواهیم و بلکه در کربلا هم می خواهیم اگر در ایران و لبنان و یمن هم نخواهیم. البته در خانه خدا به اندازه کافی تشویقگر داریم و بیش از این خیلی شلوغ می شود و یحتمل برای خدامین حرم مشکل ایجاد کند و لذا دیسنی لاند بی دیسنی لاند آنجا. یعنی یک جاهایی نمی شود دنبال لهو و لعب بی خودی هم رفت و آن هم نعوذ بالله در خانه خدا. و بعضی هم یحتمل اشکال کنند که در کربلا و قدس هم همین است. و بعضی دیگر هم یحتمل ایراد کنند که ما دچار یک سری دو قطبیهایی شده ایم که اینطور به وضعیتهایی مثل رجوع به دیسنی لاندها توسط خادمین حرمین می شویم و قطارها لوناپارکی به هم می خورند و بلکه دنبال دیسنی لاند می دویم و حال آنکه باید دنبال چیز دیگری بود. باید دنبال راندن کفار و منافقین و مشرکین از سرزمینهای اسلامی بود و چون می خواهیم از این کار فرار کنیم به دیسنی لاندها رجوع می کنیم و بهانه های دیسنی لاندی و استادیومهای بزرگ و بزرگتر و حتی در کرات و سیارات دیگر را داریم.

یحتمل اشکال مسائل و قضایا اینجا است که آنها را درست از روی فقاهت و حکمت طرح نمی کنیم و این است که به لهو و لعب می افتیم و حتی صورت مسئله را هم درست نمی توانیم درک کنیم. و همه چیز تبدیل می شود به مسخره بازی و کارهای بی خودی. یحتمل هم بنده تب کرده باشم و خودم خبر ندارم!

برای اینکه مسئله را عوض کنیم بهتر است به کنش مکداول-منصوری و این مقالات دیگر هم فکر کنیم:

https://arxiv.org/pdf/1612.08978.pdf

https://arxiv.org/abs/gr-qc/0611154

https://arxiv.org/abs/1608.00002

https://arxiv.org/abs/1510.04429

https://arxiv.org/abs/1702.00191

سال نو مبارک. اتفاقاً کامپوتر این بنده حقیر هم بمناسبت سال نو خود به خود دچار صفحه آبی شد و ریستارت کرد. این است که بهتر است این مقالات را برای یادآوری اینجا باز ذکر کنیم:

مقاله بوخدال- تلمن- توما راجع به ارتباط کوبایاشی-هیچین و فشرده سازی اوهلنبک-دونالدسون روی فضاهای مادولای اینستنتانها روی رویه های کلاس VII:

https://arxiv.org/abs/1701.03339

و مقاله گوکف-دو پی-پوتروف-وفا راجع به طیفهای بی پی اس و ناورداهای 3-خمینه ها و دیگر مقالات مشابه:

https://arxiv.org/abs/1701.06567

https://arxiv.org/abs/1105.5117

https://arxiv.org/abs/1602.05302

https://arxiv.org/abs/1306.4320



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی