الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

 

بنده یک چیزی که به ذهنم خطور کرد وقتی سخنرانی رهبری را گوش می کردم این است که کذابیت نیز هیچ حد و حدودی می تواند نداشته باشد همانطور که حق هم هیچ حد و حدودی ندارد. یحتمل بتوان گفت که این پیام الغدیر است و این را در احقاق الحق و ازهاق الباطل آیت الله العظمی مرعشی نجفی و الغدیر علامه امینی و بلکه واقعه کربلا نیز باید دنبال کنیم. مسئله این است که سیاست اسلامی و حکومت اسلامی وقتی معنی می پذیرد که بتوان اسلام را تبلیغ کرد. و با وجود دشمنانی درونی و بیرونی ای که اصلا دغدغه اسلام ندارند و بلکه دستشان با دست صهیونیسم در دشمنی با اسلام یکی است، بنده حقیر بنظرم می رسد که اسلام را به کفار تبلیغ کردن می تواند آسانتر باشد تا به آنهایی که ادعای اسلامیت دارند. ما چطور می توانیم به وهابیت و آل سعود و آل خلیفه و داعش و تروریست پرورها، یعنی آنهایی که فقط تفرقه و کشتار و جنگ بین مسلمانان را می پسندند، تبلیغ اسلام کنیم؟ معرفت دینی کجا رفته است؟ البته همان خانواده خود را وادار به شرایع و ارزشهای دینی ساختن نیز معرفت خاصی می خواهد که اول از همه باید هواهای نفسانی را کنار گذاشت. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الظالمین. یعنی ما نمی توانیم دیگران را وادار کنیم که آقایان خانمها شما طبیعیات را کنار بگذارید و لذا متوجه خواهید شد که الهیات و حکمت متعالیه چقدر سودمند است. دلیلش هم این است که در جواب می فرماید که اگر خیلی زرنگی برای خودت حکمت متعالیه و آداب نمازت را ثابت کن و من ببینم آیا داری راست می گویی یا خیر. نه تنها نمی خواهد از نشئه طبیعت خارج شود و بلکه تو را هم دعوتت می کند که راه کجت را کنار بگذار و به صراط مستقیم ما بپیوند. در صورتی که خودش هم می داند که چه سخن کذبی دارد می گوید. این نوع کذابیت را هیچ جوری نمی شود با آن جنگید و بلکه یک ظلمی است که هر حکومت مشروعه ای را نیز می خواهد از هم بپاشد. یعنی کذابیت او بالواقع روشن نمی شود تا وقتی که همه نشانه های دین و شریعت و اسلام را به خیال خودش نابود کند آنچنان که قابیل هم ادعای هابیلی می کند، ولی در نبود هابیل بسبب کشته شدن او دیگر چه فایده؟ قابیل می خواهد چه ادعایی کند؟ حالا اگر او را در چاه می انداخت و او را به مصر می بردند و می فروختند، باز یحتمل یوسف دیگری می شد. بقول آن مرجع بزرگوار تقلید و مفسر قرآن در تفسیر سوره یونس، اگر رقیب را حذف کنی که خیلی هنر نکرده ای، و اگر توانستی با رقابت او به مبارزه برخیزی است که هنر کرده ای. ولی وقتی هنرت این شد که قدرتمند شده ای، حالا دیگر فکر نظریه گالوای فقهی کآرتینی دیگر یحتمل نیافتی که این کدام تناظر می شود و صاف می خواهی بر آن ضعیفتر غلبه کنی و کاری هم نداری که او زیدی است یا سنی است یا دوازده امامی است. همه را مثل خودت کذاب می انگاری. و همه چیز را می خواهی اثبات کنی که از کذابیت است که برمی خیزد برای اینکه داری یک دروغ گنده ای به خودت می گویی که حالا بیا و ببین. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الظالمین. این آن چیزی است که از رادیو صهیونیستی می شنوی که می فرماید کدام ولایت فقیه؟ ولایت فقیه را ما خودمان درست کرده ایم! رادیو صهیونیستی چنین چیزی را پخش نکند، آیا دیگر می توان به او گفت رادیو صهیونیستی؟ آیا از رادیو صهیونیستی انتظار دیگری می رود؟ اصلا از همین راه ها است که صهیونیسم می خواهد به کل عالم حکومت کند و بلکه حکومت اسلامی را حاشا می کند. این همان چیزی هم هست که آمریکا می خواهد. یعنی چه؟ یعنی یک رئیس جمهوری را بیاور رئیس جمهورش کن که از اسلام هیچ نمی داند ولی حالا خوب یک جورهایی هم اسمش به مسلمانها می خورد. و دیگر خیلی با اسلام راه بیاید نهایتاً می خواهد بنام مبارزه با تروریسم، همان تروریستها را به جان اسلام و مردم مسلمان بیاندازد. حالا شما بفرمایید که اقایان خانمهای حجاج بیت الله الحرام همه و همه می رویم سفر حج و شده از یمن برویم یا از عراق برویم یا از سوریه هم برویم، می رویم سفر حج. مسئله این است که هر کتابی برای خنگولکها بنویسیم، نمی توان کتابی برای گرویدن به اسلام برای خنگولکها نوشت چرا که لی لی خانم آلمانی همینجوری نمی آید بگوید که من با خدا حرف زدم و رفتم ادیان مختلف را راجع بهشان تحقیق  کردم و دیدم که اسلام از همه بهتر است. و اسلام آوردم. با خنگولک بازی نمی توان اسلام آورد. یک بار بروید مسجد و اقامه نماز کنید و با دیگر نمازگزاران سعی کنید بروید توی بحث. ببینید خنگولک بازی ای در کار است؟ یا باید آن را بلکه کنار هم گذاشت. ممکن است که هر متخصصی فقط در کار خود تخصص داشته باشد و نه در کار دیگری. ولی اسلام یک چیزی است که تخصصش در این است که اگر اسلام نیاوردی خنگولک می شوی هر چند که با خنگولک بازی نمی شود روان شناسی یاد گرفت ولی با روان شناسی برای خنگولکها می شود اتفاقاً خیلی شیرینتر هم اصول روان شناسی را فرا گرفت. مثل این است که بنده بخواهم سواهیلی یاد بگیرم و بگویم که من می روم آلمان آنجا می گردم ببینم کی سواهیلی بلد است و شروع می کنم با او سواهیلی حرف زدن برای اینکه همه زبانشان آلمانی است و هیچ کس دیگری سواهیلی بلد نیست حرف بزند. و لذا خجالت من می ریزد همانطوری که من اگر بروم آفریقا یا هند و بخواهم با همه انگلیسی حرف بزنم. آنقدر باید با آنها سر و کله بزنم تا آنها لهجه مرا بفهمند و من لهجه آنها را بفهم و همین باعث خواهد شد که لهجه ام پیشرفت کند. اما نمی شود بفرمایید که بنده برای اینکه روانشناسی یاد بگیرم می روم یک مدتی در بیمارستان روانی بستری می شوم تا روانشناسی و بلکه روانپزشکی را از نزدیک لمس کنم! بلکه سعادت داشته باشی بروی به بیماران روانی بستری شده در بیمارستان روانی کمک کنی. این را می گویند خیرخواهی. و اما اگر سعی ات بر این شد که خودت مستقیماً بروی آنجا بستری شوی که چم و خم روانشناسی و روانپزشکی را یاد بگیری، مطمئن باش که همه خواهند گفت که این بابا راست راستی عجب خنگولکی است. همه عمرت را به بطالت گذراندی، یک چند صباحی هم سعی کن از خنگولکی در بیایی. این یعنی چه؟ مثلاً می فرماید: إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ اَلسَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ اَلتَّبَاعُدِ مِنْکَ. خوب آنوقت ما چه داریم بگوییم؟ لابد ما هم می خواهیم بگوییم  إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ اَلاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ. آن حضرت هم تعلقات قلبی خود را بروز می دهند و ما هم. مشکل دروغگویی این است که دروغگو هر چه را به زبان راند یا نوشت معنی اش این نیست که در قلبش هم همان می گذرد. و لذا این درست است که کذابیت بد است، و اما با کذابیت بدتر از همه نمی توان به قلب خود چیزی آموخت! به قلب خودت که نمی توانی دروغکی و خنگولکی آداب نماز بیاموزی. گیر می کنی. می توانی آداب نماز را برای خنگولکها به انگلیسی و آلمانی و سواهیلی هم ترجمه کنی. اما از زبان تا قلبت خیلی هم راه نیست و لذا بهتر است به آن دروغ نگویی و فقه و حکمت متعالیه ات را هم یاد بگیری. و با سیاست یک حکومتی را ایجاد کنی که اقتصاد و علم و دین و فقه و قرآن را عملاً به جهانیان بیاموزی. مثلاً این یک سوالی برای این حقیر شده بود که سوره غافر یا مومن آیا ربطی با مومن آل فرعون هم دارد؟ یا اینکه سوره مومن نیز نامنیده شده، ربطی به مومن آل فرعون ندارد که یحتمل همین درست است تا آنجایی که بنده خاطرم هست و سوره غافر سوره مومن نیز نامیده شده بدلیل دیگری. یک موقعی هست که شما می خواهید خمستان را بدهید و می گویید که من خمسم را می خواهم به این مرجع تقلید بدهم یا به آن مرجع تقلید بدهم. یا این نماینده مرجع تقلیدم را می پسندم و دیگری را نمی پسندم. حالا می بینیم که عذری باقی نمی ماند چرا که می توان آنرا الکترونیکی نیز پرداخت کرد! فالله خیرٌ حافظٌ و هو ارحم الراحمین. یعنی آیا شما حاضرید روانشناسی را بسپارید دست کسانی که مرجعشان روانشناسی برای خنگولکها است و بعد هم تشریف ببرید بیمارستان روانی برای خنگولکها؟ اگر خودتان را سپردید دست خنگولکها، انتظار هم نداشته باشید که شما را نفرستند بیمارستان روانی خنگولکها و بلکه از شما پاداش هم بخواهند که در حقتان دارند خیلی هم خوبی می کنند و شما خیلی هم مدیون آنها هستید چرا که روی تپه ای ایستاده اند و همینطوری دارند به شما تیراندازی می کنند و رجز می خوانند و شما هم نشسته اید همه را با کمال میل گوش می دهید و می خواهید ببینید که آخرش به کجا می رسد؟! کذابیت از شما است یا از آنها؟ یعنی آن موقعی که باید یک کاری می کردی، نکردی. حالا دیگر می خواهی چه کنی؟ همینطوری دست روی دست بگذاری و هیچ نکنی؟ آخرش یک کاری بکن. حکمت متعالیه را دریاب. آداب قلبیه ی نمازت را درست کن. نظریه حمیدی-مجیدی گالوایی لانگلندزی ات را ببین باید چه کنی؟ حکومت اسلامی جهانی را که فطرتاً همه مسلمان اند را دریاب. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا را محدودش نکن به یک نادانی که دست چپش را هم از دست راستش بلد نیست. فقاهت بیاموز. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

 

زیرنویس-  بنده حقیر فکر می کنم رهبری سرمشق  بسیار قابل توجه ی امروز برای جوانان نخبه فرمودند که آنها می توانند برای هندسه سلامت در مملکت خود بجای مهاجرت به کشورهای پیشرفته تر تلاش نمایند.

و بنده باز بنظرم رسید که هندسه سلامت می تواند به سلامت خود فرد هم مربوط شود. و حال آنکه سلامت هندسه می تواند به سلامت هندسه اجتماعی اقتصادی جهانی مربوط و بلکه به همه کائنات و کل وجود هستی مربوط گردد و بلکه ان شاء الله در هندسه شکل گیری مدینه فاضله صادقه نبوی-علوی امام زمان ما منتهی شود. و لذا هندسه سلامت و سلامت هندسی می توانند خیلی به هم مربوط بوده و بلکه روشن سازد که چرا نظریه گرانش (کوانتمی) نیز هندسی است. حفظ سلامت فردی و اجتماعی اسلامی بسیار مهم است. شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿آل عمران: ١٨﴾

  • ۹۵/۱۰/۲۰
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۳۷)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62، النمل)


برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین (1، سوره مبارکه التوبه)


أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِّنْ أُولَـٰئِکُمْ أَمْ لَکُم بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ ﴿القمر: ٤٣﴾


بعضی یحتمل استدلال کنند که خوب ما که مسلمان نبودیم که با امام حسین برویم کربلا، یا اینکه ما که حالمان به جا نبود که بتوانیم برویم به قتال و جهاد و جنگ بر علیه یزیدیان، یا اینکه می فرمایند که ما اصلا نمی دانستیم امام حسین کیست هر چند که مسلمان هم یحتمل بودیم و هزار و یک دلیل دیگر هم داریم که هر کسی یک چیزی می گوید که کربلا کجا و ما کجا؟ امام حسین کجا و ما کجا؟ و اما می توان گفت که ثار الله کجا و ابن ثاره کجا و ما کجا؟ السلام علیک یا ابا عبدالله.

موضوع این است که وقتی کربلای امام حسین را نفی کردی، انسانیت را نفی کرده ای، هر چه خوبی در عالم است را نفی کرده ای، و اسلام را در بست نفی کرده ای. و حالا دیگر چه می ماند وقتی همه اینها را نفی کنی؟ نمی دانستی؟ هزار و سیصد چهارصد سال پیش یک اتفاقی افتاده است و هر سال تاسوعا عاشورا تکرار می شود و نمی دانستی؟ نمی دانی کربلا چیست؟ و بعد هم مسلمانی مسلمانی. عرض شود که بنده خودم را دارم می گویم که وسط یک کوهی از مستهجنات گیر کرده ام. بقیه که ان شاء الله همه وضعشان درست است و شهید و جانباز و شهدای هسته ای و مدافع حرم و شهدای آتشنشان و ... الی ما شاء الله همه ذرات عالم شهادت می دهند که شهد الله انه لا اله الا هو.  شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿آل عمران: ١٨﴾. اعلان جهاد است با همه مستهجنات عالم.

بنده حقیر مانده ام این بیشتر مهم است که انسان برود به مهندسی ابرگرانشی ابرتقارنی همراه با نیروهای ضعیف و قوی بپردازد و ریاضی-فیزیک مسائل را در نظریه حمیدی-مجیدی تدوین کند یا بهتر است که مستقیماً با مستهجنات وارد جهاد اکبر شود. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و اما امامت را دریافتن این میان و امام حسین را یادت نرود، نمی شود گفت که امام حسین را قلباً دوست داریم و نماز و روزه را قلباً باید به جا آورد و بعد برویم روانشناسی خنگولکی هم نخوانیم و بلکه یک راست بستری در بیمارستان روانی. این را نمی گویند یک ذهن زیبا یا نخبگی بیش از اندازه که از حد گذشته است و رسیده است به خنگولکی .... این را می فرمایند که حماقت محض است. ای مستهجنات عالم و آنهایی که اینها را می فرستید، بنده حقیر با شما اعلان جهاد اکبر می کنم.

وقتی یک طرف قضیه این شد، صد در صد طرف دیگر قضیه این می شود که بفرمایید برویم بلکه ببینیم ابرگرانس و ابرتقارن که ماورای مدل استاندارد فیزیک هم هست کدام می شود و جهادمان را آنجا نیز بر پا کنیم. بعضی مساجد هستند که مسجد ضرارند. ولی وقتی فرق بین مسجد ضرار و مسجد قبا را تشخیص هم ندهی، خودت تبدیل شده ای به مسجد ضرار و حق را از باطل نمی توانی تشخیص دهی. لطفاً التفات بفرمایید. امام حسین را باید دریافت. و اما آن وقتی که باید کاری می کردی، نکردی. البته در هندسه ناجابجایی هم می توان بجای اینکه به سه تاییهای طیفی مستقیماً بپردازیم، برویم سراغ لاپلاسین معادله گرما و مسئله را از آنجا شروع کنیم و ببینیم حالا اپراتور دیراک اینجا چطور عمل خواهد کرد یا اینکه آیا یک چنبره داریم یا دو تا که داریم رویش کار می کنیم یا انحنا اصلا در هندسه ناجابجایی یعنی چه؟ و چطور محاسبه می شود؟ کار که زیاد داریم. خدایا اهدنا الصراط المستقیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


« الحمد لله أهل الحمد ومأواه وله أوکد الحمد وأحلاه ، وأسرع الحمد وأسراه ، وأطهر الحمد وأسماه ، وأکرم الحمد وأولاه » إلى آخرها



بحار الانوار خطبه بدون نقطه امیرالمومنین را بدان اشاره می کند. از قضا در خود نهج البلاغه می فرمایند که این خطبه نیست و شیخ رضی آنرا وارد نکرده بوده! ولی خطبه بدون الف هست. سفینة البحار که یحتمل بر حسب بحار الانوار هم هست، به این خطبه ها اشاره می کند ولی اصل خطبه ها را نمی آورد:

http://lib.eshia.ir/10372/2/634

لااقل بنده هر چه در بحار و سفینه گشتم اصل خطبه ها را پیدا نکردم مگر احادیثی راجع به آنها!

و اینها را باید جای دیگری یافت. اینترنت را بگردید یافت می شوند با ذکر سند. ما هم اینجا خطبه بدون نقطه را با ترجمه اش کپی پیست می کنیم:


 «الحمد لله اهل الحمد و مأواه و له أوکد الحمد و أحلاه و أسرع‏الحمدو أسراه و اطهر الحمد و أسماه و اکرم الحمد و أولاه، الحمدلله‏الملک المحمود و المالک الودود مصور کل مولود و مآل کل مطرود، ساطح المهاد و موطد الاطواد و مرسل الامطار و مسهل‏الاوطار، عالم الاسرار و مدرکها و مدمر الأملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها، عم سماحه و کمل رکامه و همل، و طاوع‏السؤال و الامل و أوسع الرمل و أرمل، احمده ‏حمداً ممدوداً و اوحده کما و حد الأواه، و هو الله لا اله للامم سواه و لا صادع لما عدله و سواه أرسل محمداً علماً للاسلام و اماماً للحکام و مسددا للرعاع و معطل أحکام ود و سواع، أعلم و علم و حکم و أحکم، أصل الاصول ومهد، و اکد الموعود و أوعد، أوصل الله له الأکرام و أودع روحه السلام، و رحم آله و أهله الکرام، ما دمع رائل و ملع دأل‏و طلع هلال و سمع اهلال. اعملوا رعاکم الله أصلح الأعمال و اسلکوا مسالک الحلال، و اطرحوا الحرام و دعوه و اسمعوا أمر الله وعوه و صلوا الأرحام وراعوها و عاصوا الأهواء و اردعوها و صاهروا أهل الصلاح و الورع، و صارموا رهط اللهو و الطمع، و مصاهرکم أطهر الأحرار مولداً و أسراهم سؤدداً و أحلاهم مورداً و ها، هو أمکم و حل حرمکم ممسکاً عروسکم المکرمه و ماهراً لهاکما مهر رسول الله(ص) ام سلمه و هوأ کرم صهر أودع الأولاد و ملک ما أراد، و ماسها مملکه و لاوهم، و لا وکس صلاحه و لا وصم، أسأل الله لکم أحماد وصاله و دوام اسعاده و ألهم کلا اصلاح حاله و الاعداد لمآله و معاده و له الحمد السرمد والمدح ‏لرسوله أحمد(ص)»
ترجمه: «حمد و ثناء خداوندى را که اهل حمد بوده و جایگاه آن مختص او میباشد و برترین و شیرین‏ترین و سریع‏ترین و گسترده‏ترین و پاک‏ترین و بالاترین و گرامى‏ترین و سزاوارترین حمدها بر ذات او باد. سپاس خداوندى را که پادشاهى است مورد ستایش و مالکى است بسیار مهربان و با محبت. هر مولودى را صورت مى‏بخشد و هر طرد شده‏اى را ملجأ و پناهگاه است. گستراننده دشت‏ها و صحراها و برپا کننده کوه‏ها و بلندى‏هاست، فرو فرستنده باران‏ها و آسان‏کننده مشکلات و نیازها است، عالم و دانا به همه اسرار و درهم کوبنده و نابودکننده همه پادشاهان است. روزگاران را به سرانجام رسانده و آنان را مجدداً به عرصه وجود مى‏آورد و مرجع و مصدر همه امور اوست. جود و عطایش همه چیز را در برگرفته و ابر بخشش او با کمال ریزش، همگان را فرا گرفته است، خواسته‏ها و امیدهاى بندگان را برآورده نموده و به ریگزاران افزونى و توسعه بخشیده است. حمد و ستایش مى‏کنم او را حمد و ستایشى بى‏انتها و یگانه‏اش مى‏شمارم همان‏گونه که بنده دعاکننده، گریان او را یگانه مى‏شمارد و اوست خداوندى که امتها را خدایى جز او نیست و کسى نیست که آنچه را که او برپا و تنظیم کرده در هم فرو ریزد. او محمد(ص) را پرچم هدایت و نشانه اسلام و امام حکمرانان و استوارکننده پیشوایان و تعطیل کننده احکام بت‏هایى چون وُدّ و سُواع قرار داد، او (پیامبر) به بندگان خدا حقایق را اعلام نموده و به آنان تعلیم داد و در میان آنان حکم رانده و امور را استحکام بخشید واصول اساسى را پایه‏گذارى کرده و آنها را ترویج نمود و بر قیامت تأکید بسیار داشت و آنان را از آن بیمناک ساخت. خداوند آن حضرت را از اکرام خویش بهره‏مند سازد و به روانش درود فرستد و به آل و اهل‏بیت بزرگوارش رحمت عنایت فرماید تا مادامى که دندان نهانى در دهان مى‏درخشد و گرگ مى‏درد و ماه طلوع مى‏کند و بانگ لااله الا الله به گوش مى‏رسد. خداوند شما را حفظ نماید، بهترین اعمال را انجام دهید و به راه‏هایى روید که حلال است و راه‏هاى حرام را ترک گفته و از آن دست بردارید. فرمان خداوند را گوش داده و آن را به خاطر بسپارید و با اقوام و خویشاوندان پیوند و ارتباط داشته و حقوقشان را مراعات نمایید. با هواها و خواهش‏هاى نفسانى مخالفت نموده و خویشتن را از آنها حفظ کنید. با اهل درستى و تقوا وصلت و ازدواج نمایید و خود را از قومى که سرگرم دنیا و طمع دنیوى‏اند جدا سازید. این کسى که اکنون داماد شما گشته و با شما پیوند نموده، پاک‏زاده‏ترین آزادگان و شریف‏ترین آنان بوده و از بهترین روش در میان آنان برخوردار مى‏باشد. او اینک به سوى شما آمده و به حریم شما وارد گشته در حالى که عروس بزرگوار شما را گرفته و مهریه او را همان مقدار قرار داده که رسول خدا آن را براى همسرش ام‏سلمه قرار داده است. او (رسول خدا) بهترین دامادى بود که فرزندانى را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست به دست آورد و در مورد همسرش غفلت نورزید و دچار اندیشه نادرست نگشت و در مصلحت او کوتاهى ننمود و بر او عیب و ایراد نگرفت. از خداوند براى شما بهترین نعمت‏ها و رحمت‏هایش را درخواست مى‏کنم و از او مى‏خواهم دائماً شما را به سعادت رهنمون گرداند و به همگان اصلاح حال و آماده کردن توشه آخرت عنایت فرماید. حمد بى‏پایان خاص ذات اوست و مدح و ثنا ویژه رسول او احمد است». «لازم به ذکر است که ظاهراً این خطبه در عقد نکاحى ایراد شده است»

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این نظرات زیر را جای دیگری پیدا کردم و اینجا منتقل کردم!



95/11/9

مقالات گدازگرها را این حقیر یک نگاهی انداختم ولی هیچی سر در نیاوردم! یحتمل باید صبر و حوصله بیشتری برای فهم آنها به خرج داد هر چند که همینطوری جالب و پخته بنظر می رسند.

----------------------------------------


95/11/9

By the way, the Talebzadeh interview mysteriously got stuck somewhere in the middle and never did work out to the end!


--------------------------------------------


95/11/11

خانم دکتر سلام،
بنده این کلیپی که توهین آمیز است که منصوب است به فیتیله ها را ندیده ام ولی راجع به آن شنیده ام. و توهین آمیز هم هست. البته بنظر می رسد که از رسانه ها می شود بطور یک سحر و جادو هم سوای توهین آمیز بودن محض استفاده کرد. ولی بنده حقیر یک بار یک چیزی را از استاد محترم دکتر ثبوتی در تلویزیون شنیدم که برایم جالب بود و در مقابلش واکنش نشان دادم. ایشان داشتند از یک خاطره ای تعریف می کردند که در آن یک معنایی از این موضوع نهفته بود که از این جمله که در انگلیسی به معنای دیگری معروف است استفاده کرده بودند. وقتی کسی کاری می کند که غیرعقلایی است، به او می گویند آیا تیله هایت را از دست داده ای؟ Have you lost your marbles? برای بنده جالب بود که این را از ایشان بشنوم. البته ایشان خودشان هم بعدها از ریاست مرکز زنجان بدلایلی که بر بنده روشن نیست برکنار شدند. ولی گاهی اوقات بنظر می رسد که این رسانه یا محیط است که این حالت گم کردن تیله ها پیش می آید و گاهی اوقات تیله ها از دست انسان می افتد و گاهی اوقات گویی وقت تیله بازیها گذشته است و هنوز گویی می خواهد تیله بازی کند. ولی بنده این فیتیله ای ها را از نزدیک دیده بودم چرا که تهیه کننده برنامه های آنها دخترشان همکلاسی دختر این حقیر بود. و بچه ها خیلی هم دوستشان داشتند. این است که گاهی یحتمل مشکل می شود. تیله ها کجا گم می شوند؟ نمی شود گفت که عقلانیت را می شود کنار گذاشت. و عقلانیت و منطق را نباید کنار گذاشت. ولی خوب، نمی شود هم گفت که تیله ها هم هیچ وقت گم نباید شوند حتی برای فیتیله ای ها. البته بنده نه فیتیله ایها را تایید می کنم که کار درستی کردند و نه اینکه تیله ها درست است که گم شوند! چیزی که از همه خنده دارتر است این است که به بزرگ و کوچک و بلکه کل یک جامعه ای بطور توهین آمیزی مدام خطاب شود که بچه بگیر بشین. اینجا دیگر طرف تیله ها را یحتمل بتوان گفت از دست داده است. البته می توان اشکال کرد که خوب بچه رسانه را خاموش کن! خلاص. تیله ها را گم نخواهی کرد. اما مسئله این است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


مسئله نیشگون گرفتن و اینکه این هم به حساب می آید، یک چیز است و اینکه طرف سرتاسر بدنش از نیشگون سیاه و کبود شده باشد و هنوز بگوید که پرده را بالا بزن ببینیم باز هم نامحرمی نکند باشد که کار را خراب کند و بشنود ما چه می گوییم. التفات بفرمایید لطفاً که باز نیشگون یک چیز است و اینکه ماره هم آنقدر نیش زده است که دندانهایش همه و همه شککسته است و لذا می فرماید که همین مارها را هم برداریم بکنیمشان تازیانه هایی برای آن طفلکهایی که نفهمیده اند مار چیست و تازیانه چیست و اول راه اند که دنبال علم و دانش بدوند و سیب گندیده بخورند و حرام و حلال باز نفهمند کدام است و بلکه فرق بین گوشت خوک و شراب خواری و فحاشی و مستهجنات و اعتیاد و کارتن خوابی و قبر خوابی و قاچاق و همه و همه را با دیدن اینها در رسانه ها را هم یک سر سوزن تشخیص ندهند که رسانه کدام است و علم کدام است و بهشت کدام و جهنم کدام؟ و بلکه نفس تبدیل شده است به یک دیکتاتوری که دیگر هر چه می بیند دیکتاتوری است بعد از دیکتاتوری دیگر که خود خود را از پا در می آورد.

مسئله اینجا است که ما چرا در قرآن این همه داریم که آقایان خانمها و بزرگان و بچه ها حقوق یتیمان و مسکینان و فقراء و در راه ماندگان را رعایت فرمایید؟ آن طفلی که زاده حرام زادگی بوده و در میان قمار و شراب خواری و فحشاء و فحاشی و اعتیاد و کارتن خوابی بدنیا آمده است، تقصیر خودش است یا تقصیر والدینش؟ اینجا علم ژنتیک به چه کار می آید وقتی جامعه است که یتیم شده است و فساد و فحشاء و شراب خواری و حرام خواری همه جا گیر شود؟ چطور می توان به آن یتیم کمکی رساند که خودش را هم از همه بالاتر می داند و هم او می خواهد از همه ی همین شراب خوارها و  قاسقان و قماربازها جلو بزند و از همه پیشی گیرد و بلکه سعادتمند شود و یحتمل موفق هم شود؟

البته ما می دانیم که همین الان هم تشییع جنازه شهیدان آتشنشان است و حادثه جانگذاز پاساز پلاسکو را نیز پشت سر داشته ایم. و همه و همه هم رفته اند به استقبال این شهداء.

و اما حرف بنده این است که شما هزاران و میلیونها و بینهایت کوه و هرم را در نظر آورید که هر کدام آنها در راسش یک دیکتاتوری است و کسی بدان دسترسی ندارد و به این سادگی هم نمی توان چنین کوهی را سعود کند. و حتی کوه های دیگر و هرمهای دیگر بینهایتی موجودند که در راس آنها افراد عادلی هستند که خیلی هم دموکراسی را رعایت می کنند و جوامعی بینظیر را تشکیل می دهند. حالا شما رئوس این هرمها و کوه ها را بردارید حذف کنید و بر روی رئوس آن هرمها و کوه های دیگر بگذارید. آیا لااقل آناً می توانید آن جوامع و کوه ها و هرمها را یک مرتبه تغییر دهید و خواص و عادات و رودها و دره های یکی را به دیگری تبدیل کنید؟ این بنظر شدنی نمی رسد. و اما یک امر عظیمتری بنظر می رسد که ما در مسئله غیبت امام زمان داریم که پرده ها را مدام وارونه کنار می زنیم و سعی در کسب علم وارونه داریم. جفر هم که باشد، کسب علمش غیر از غرق شدن در مستهجنات و اعتیاد و قمار و شراب خواری و فحشاء است.

اینجا یحتمل یک سری است که از روی امامت امیرالمومنین برداشته می شود آنجا که می فرماید او نقطه ب بسم الله است. شما نقطه ب بسم الله را از قرآن بردارید، چقدر در قرآن تاثیر می گذارد؟ همینطور است که اگر امیرالمومنین را حذف نعوذ بالله کنید. می شود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. نقطه از آن طرف از لحاظ هندسی نه بعد طول دارد و نه بعد عرض و نه بعد ارتفاع و نه بعد زمان و نه ابعاد دیگری می خواهد در فضای هیلبرت باشد یا فضای اقلیدسی یا فضای لورنتسی یا مینکاوسکی. و اما ما نقطه ب بسم الله را برداشته ایم. و لذا یحتمل در کل قرآن تاثیری نکند و اما آیا دیگر بسم الله هم همان بسم الله است؟ همان بسم الله الرحمن الرحیم است؟ و قرآن مجید هم همان قرآن کریم است الا اینکه بسم الله ب اش بدون نقطه شده است؟ و لذا نقطه ب بسم الله آنچنان در قرآن آمیخته شده است که آنچنان نیست که بخواهیم راس هرم را برداریم و آنرا بر راس هرمی دیگر بگذاریم. و این هرم را خراب کرده و هرمی دیگر تشکیل دهیم. یا نقطه ب بسم الله از قرآن غائب است و یافت نمی شود و هیچ کس هم نمی فهمد یا اگر هم فهمید همان است که هست. یا اینکه خیر، نقطه ب بسم الله هم همه و همه سر جایش هست و قرآن هم همان قرآن کریم است و علم هم همان علم است و جفر هم جفر است و صحف فاطمه علیه السلام هم صحف او است. و به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است. این همه دانشمندان و روحانیت است که کتابخانه ها و آرشیوها ساخته اند که دسترسی به آنها را برای همگان امکان پذیر می کند. این همه همکاریهای الهی و ریاضی-فیزیکی و هندسی و فلسفی و طبیعی و نظریه حمیدی-مجیدی است. و این همه کارها است که گروه گروه از دانشمندان در حال کار و تلاش برای به انجام رساندن آنها هستند و ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. و صفها کشیده شده است و شهادتها از در و دیوار دارد فرو می ریزد. دانشمندان و علمایی هستند که از کشوری به کشوری دیگر در ترددند و بعضی از شر عده ای فرار و به عده ای دیگر پناهنده می شوند. و گردش و گردشگریها داریم. و لذا بعضی ایراد می کنند که ابرتقارن و ابرگرانش و نیروهای ضعیف و قوی و الکترومغناطیسم هم داریم و وحدت بین آنها را هم داریم. و لذا توحید هم داریم. و اما توحید کجا و وحدت کجا است؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که اینها را همه و همه باید در غیبت امام زمان و در فقاهت ولی فقیه جستجو کرد و نه در هر گردش و گردشگری ای که منجر به شرک و کفر و نفاق گردد چرا که نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد، نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد.

می فرماید تا نظر ما نظر استقلالی ابلیسی است، از شراب وصل نخواهیم چشید و به لذت مناجات نایل نخواهیم شد. این همان استقلالی است که ابلیس می پندارد که من این نقطه را که هیچ بعدی ندارد را حذف کنم، و استقلال یابم غافل از اینکه این نقطه کدام نقطه است. دیکتاتوری را داری برمی داری یا امیرالمومنین را؟ حتی بعضی غافلند که دارند دنبال ابلیس است که می دوند و دارند بیشتر و بیشتر در این دار طبیعت گم می شوند یا چیز دیگری هم در کار است؟ تا وقتی ما اینچنین غافلیم هم همه چیزمان به هدر رفته است و فرقی بین این جنگ و آن جگ نمی گذاریم که آیا جنگ جهانی اول و دوم است یا جنگ ایران و عراق است و بلکه فرقی ندارد برایمان که خرمشهر را که آزاد کرد؟ و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۱۷﴾ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


نزدیک بود در نظر قبل یادم برود که مسئله بلکه این است که اگر حضرت امام جعفر صادق تشریف داشتند یحتمل دوباره یک نیشگونی می گرفتند هم از هر یک از سوال کنندگانی که بیش از حد داشتند کنجکاوی می کردند که بالاخره کیست که دارد درست می گوید؟ رسانه ها یا دانشمندان کیهانشناس و ریاضی-فیزیکی یا بلکه نظریه پردازان حمیدی-مجیدی یا مراجع عظام تقلید و روحانیون یا بلکه باید بیش از پیش مطالعه کرد و دید قضایا بالاخره از چه قرارند و کار تمامی ندارد. این است که می فرمایند اینشتن هم به آیات عظام نامه نوشت که من هم خودم از مسلمانم یا بلکه علاقه مندم به مسلمانی و اظهار مسلمانی کرد. و حالا آنهایی که قلبشان مریض است چنین چیزی را هم زیر سوال می برند که سندش کو؟ همانطور که اگر ببینند که نجف زاده هم دارد با نوام چامسکی مصاحبه می کند، یحتمل می فرمایند که خیر. این از اثرات فتوشاپ است. مسئله این است که گاهی اوقات خودت را فکر می کنی که خانه نشین شده ای و خبر نداری چند نفر دیگر بوده اند که خانه نشین کرده ای! و حالا خوب است که خانه نشین هم شده ای، اگر خانه نشین نبودی چه کارها که نمی کردی؟ امان از این مستهجنات وقتی همه جا را بردارد و همه جا گیر شود و عالم را فرو ریزد. و بالاخره عالم را فرو نریزد، فلو لا اذا بلغت الحلقوم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء. اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

مُتَّکِئِینَ عَلَىٰ فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ ﴿الرحمن: ٥٤﴾


این واقعاً خیلی مسئله ی مهمی است که کسی ادعا کند که مثلاً اینشتن به رسانه ها توجه ی نمی کرده است که آنها چه می گویند. یا اینکه کس دیگری بگوید که نخیر این اینشتن نبوده است و بلکه از روحانیون درجه یک و بلکه از مراجع تقلیدند که به رسانه ها توجهی ندارند و رسانه ها هستند که به آنها توجه می کنند که ببینند که این حضرات آیات عظام چه می فرمایند؟

حالا چه کسی است که دارد درست می گوید و آیا رسانه ها هستند یا کسی است که به روحانیون باور مطلق دارد یا به دانشمندان ریاضی-فیزیکی اعتقاد دارد و لا غیر؟ این از یک طرف می تواند یک مسابقه ای شود که پایانی در آن نیست و از لحاظ حکمت متعالیه وقتی هر کسی دارد ساز خود را می زند و توحیدی در آنچه هر کس می کند دیده نمی شود، معنی اش این نیست که ما توحید نداریم. بله توحید را در افعال مردم نداریم چرا که هر کسی دارد کار خود را می کند. و هر کسی هم یحتمل دارد کارش را درست انجام می دهد و اشکالی هم به هم نمی زند. کیهانشناس کار خود می کند و روحانی هم کار خود را می کند. و لذا معنی اش این است که توحید را جای دیگری است که باید یافت. و بهترین جا برای یافتن معنای آن در سوره توحید است که یافت می شود و لا غیر. البته مسئله به این سادگی هم نیست.

ابرتقارن را بخواهیم به تنهایی بفهمیم هم به این سادگی نخواهد بود. ولی یحتمل ابرتقارن را با ابرگرانش بخواهیم درک کنیم و همدیسی مان هم خوب باشد، بهتر خواهد بود. البته اگر همدیسی را با کلوا و اشربوا حلال برگذار کنیم، این یک معنایی دارد و اگر با کلوا و اشربوای حرام برگزار کنیم، این معنای دیگری پیدا می کند. یعنی حلال و حرام می تواند دیواری شود برای وررود به همدیسی و ابرگرانش و ابرتقارن که بسبب ناورداهای توپولوژیکی در میدانهای کوانتمی توپولوژیک خواهیم دید که گردش و گردشگریها نیز از انواع حرام و حلال خواهند داشت. البته این یک حرف خنده داری می شود اگر ما داریم در مورد ریاضی-فیزیک مسئله ای از نوع همدیسی و TQFT/CFT بحث می کنیم و یحتم هم قاطیقوریایی شده باشد. ولی خوب، دیوارهایی از نوع حلال و حرام نیز می توانند غیر قابل اجتناب گردند. و گردش و گردشگریها را سد شوند. مسئله این است که چطور از این دیوار بعضی عبور می کنند و بعضی نمی توانند عبور کنند. و کدام گردش و گردشگری است که از هر دیواری می تواند عبور کند و کدامها نمی توانند؟!

البته بعضی اشکال خواهند کرد که این سوال خیلی جالبی نخواهد بود. و بیش از اندازه خنده دار است. همدیسی به حلال و حرام چه کار دارد؟ و ماورای آن به ابرگرانش و ابرتقارن و گردش و گردشگریها چه ربطی دارد؟ و یحتمل ایرادکنندگان خواهند فرمود که لابد همه اینها را می خواهی به فقاهت و فقه و ولی فقیه و امام زمان هم ربط دهی؟ بنده بلکه عرضم این است که اگر دو برادر دو قلو داشته باشیم که هر دو یک حساب بانکی دارند، آیا هر دو می توانند از این حساب بطور معقول پول برداشت کنند یا چک هم بکشند بدون اینکه کار به اشکال بکشد؟ و اگر این کار در یک جا به اشکال کشید، آیا همه جا به اشکال خواهد کشید؟ یحتمل بعضی دیگر اشکال کنند که اشکال کار این است که دو قلوها بهتر است که حسابهایشان را جدا کنند یا از اول نباید حسابهای مشترکی می داشتند. هر کسی بهتر است کار خودش را بکند و وارد کارهای خصوصی دیگران نشود. حتی در کریپتولوژی هم ما رمزهای خصوصی و عمومی داریم بگذریم که هر کسی این روزها می خواهد از کارتش استفاده کند، می فرمایند رمز! یعنی چه؟ اگر قرار بود که رمز را به همه بگویی که همه می فهمیدند و دیگر کدام رمز؟ این دیگر چه رمزی است؟ و دوقلو و برادر و غیر برادر ندارد. اصلا انگار رمز بی رمز. و بلکه رمز خصوصی شده است عمومی و بالعکس. و بلکه بهتر بگوییم هر چه هست و نیست همان کارت است و بس. خود کارت است که رمز است. حالا شاید رمز هم یک جاهایی به کار بخورد. و این یک مسئله ای می شود که خودش می تواند آیا دیورای را گذر کند و عبور نماید یا دیواری را خراب کند یا دیواری را بسازد؟ و الله اعلم. صبر و حوصله با حضرت خضر را هم نمی توان بیش از حد از دست داد که اصلا مسئله چیست؟ اللهم اغقر لی الذنوب التی تهتک العصم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62، نمل)


البته اینجا اپوزیسیون نامبرده شده می تواننتد یک اشکال و ایرادی کنند که آقایان خانمها اتفاقاً مثل اینکه این بابا یک حرفی هم برای گفتن دارد و بهتر است که ما راه را برای این سالک باز کنیم و به او اجازه دهیم که نه تنها کشور امام زمان را دست نزنیم و همینطوری ادامه یابد تا اینکه خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما خامنه ای رهبر بلطف خود نگه دار و بلکه انقلاب مهدی جهانی هم شود. و نه این هم که حکومت شاهنشاهی پدر و پسر را بوسیله نوه منتقل کنیم به همان کشورهایی که می خواهند حکومت جمهوری اسلامی را شاهنشاهی کنند، و بلکه جاده صاف کن هم بیاوریم که حکومت همین کشورها را هم اسلام ناب محمدی و بلکه امام زمانی کنیم!

البته بعضی هم اشکال خواهند کرد که این را هیچ وقت اپوزیسیون نخواهد گفت و تو فقط در توهمات خودت داری برای خودت داستان می چینی! بنده به این ایراد هم ایراد نمی کنم و بلکه مطمئنم که خیلی موانع و بلکه دیوارهای ضخیمی هم موجود است برای این کار که حتی حالا اسلام را به این کشورها نیاوریم و بلکه همان عیسی به دین خویش و موسی به دنی خویش برپا و پابرجا باشد! ولی یک چیزی مسلم است و آن اینکه در مقابله با این روند، صهیونیسم یک مانعی است عظیم که رو در روی هم اسلام و هم مسیحیت و هم یهودیت واقع است. و دقیقاً هم همین باید باشد که از ترویج اسلام در کشورهای غیراسلامی جلوگیری می کند گذشته از هوی و هوسهای پوچ و دنیاطلیبهای بشری و حرص برای مال و زن و  فرزند. و حرص و حرص و حرصهای بیشتر. رویال پارک و پارک رویال و ....

گاهی اوقات می بینیم که در کشورهای دیکتاتوری، امور از این نوع می شوند که یک رئیس دولتی را برمی دارند و رئیس دیگری را جایگزین می کنند. و انگار که آب از آب تکان نخورده است آنطور که فقط یک دیکتاتوری رفته است و دیکتاتوری دیگر آمده است. همان همان است. همین را در کشورهای اسلامی هم می بینیم که یا شده است یا سعی دارد می شود که واقع شود حتی به قیمت وارد شدن به جنگ. و اما این مسئله دیگری است که حتی ولایت فقیهی را با ولایت فقیهی عوض کنیم و یکی برود و دیگری بیاید. حالا شما حسابش را بکنید که قرار باشد ولایت فقیه همان امام زمانمان هم باشد که حکومت جهانی اسلامی خود را برقرار می کند! کار سخت نمی شود؟ اللهم یسر و لا تعسر سهل علینا یا رب العالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا ﴿٧٧ سوره مبارکه الکهف.


یک بحثی هست در ساختتن (یا حتی یحتمل هم خراب کردن دیواری) بدون اجر که این بحث بین حضرت خضر و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام در می گیرد. بعد از اینکه می فرماید تو در مقابل آنچه گفتم صبر نداری و اینجا نقطه جدایی من و تو است، می فرماید: وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٨٢

البته دیوار کشیدنهای دیگری هم داریم که از نوع دیوار چین است. مسئله اینجا این است که آیا ما در یک میدانی است که واقعیم که میدان جهاد است و برای اینکه به این میدان جهادی کمک کنیم، و لذا یک جاهایی هم باید دیوارها بکشیم و یکجاهای دیگری هم باید دیوارها را خراب کنیم؟ البته بنده خیلی هم دلم می خواست به رئیس جمهور یک کشوری بگویم که آقای محترم تو چرا این برجی را که به اسم تو است را به مستضعفین مملکتت نمی دهی که لااقل مردمت بهتر تو را تحویل بگیرند و بگویند که ببین چه آدم خیری است. یحتمل او در جواب بگوید که اگر قرار بود که هر که هر چه دارد را ببخشد که مردم بهتر تحویلش بگیرند که همان بهتر که مردم تحویلش نگیرند! ولی اینجا یک مسئله ای هست که برمی گردد به فقاهت و حکمت متعالیه و اسفار اربعه و سفرهای از خلق به حق و از حق به حق و از حق به خلق بالحق و بالحق در خلق. این اسفار یحتمل دوره اش تکمیل نگردد و در طول عمر شخصی کامل نگردد. البته گاهی هم حق است که توسط خلق و از روی نادانی پس زده می شود. مثالش سید جمال الدین اسدآبادی است. اینجا مسئله این نیست فقط که کسی بیاید بگوید که من به سید جمال الدین اسدآبادی کاری ندارم که او کیست و چه می کند و بلکه کنیاک خودم را می اندازم بالا! مسئله این هم هست که به او هم این تهمت را می زنند که او فراماسونری است و بلکه او کنیاک هم بالا می انداخته: 


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C


و لذا، سوالهای میدانهای کوانتمی و جهادی فقط دیوار کشیدنها و خراب کردنها نیست و نه این هم که بلکه این است که بعضی اصلا با فقه و فقاهت لجند. بعضی اصلا با عقلانیت است که لجند و حتی اسلام را هم نمی خواهند همانطور که فرق بین داعش و مثلاً سید مجتبی نواب صفوی را هم نمی فهمند. می گویند تروریسم، تروریسم است. و همینطور آل خلیفه و آل سعود را بحق می دانند و با شیعه هم لجند! اینجا باید به اینها گفت که آقا این اپوزیسیونی که ما داریم که فرق بین شاه و امام زمان را یک سر سوزن نمی فهمد و نمی داند که امام زمان بهتر است یا شاه و بلکه می گوید شاه خیلی هم بهتر است، گفت که چرا همین کسانی که می خواهند شاه را با امام زمان عوض کنند و ولایت فقیه را هم قبول ندارند و دم از اینکه ما هر چه داریم از رضا شاه و پسرش داریم، نمی روند آن کشورهایی را که آنها هم به امام زمان و اسلام اعتقادی ندارند را قانع کنند که همین پسر شاه را بکنند شاه خودشان و دیگر نورٌ علی نور برای آنها شود؟ البته بنده عرض کنم که یک دفعه از نماز جمعه که برمی گشتیم، با یک سرداری که اتفاقاً با او کربلا هم رفته بودم و دوستش هم داشتم بحثم شد جمهوری اسلامی که نظام شاهنشاهی نیست و لذا چرا اینطور است و چرا آنطور است. او هیچ نگفت. و بعد از آن هم دیگر او را متاسفانه ندیدم. ولی تنها پرسید که این ایستگاه مترو کدام است؟ ایستگاه شهید حقانی بود. و اخیراً بنده از آنجا می گذشتم دیدم چقدر ساخت و ساز دارند می کنند و ساختمانها ساخته اند! البته با یک آقایی را هم در اتوبوس سر صحبتمان باز شد اینچنین که خیابان آفریقا شده است خیابان نلسون ماندلا. او هم اتفاقاً می فرمود که ما هر چه داریم از آن پدر و پسر است، لطفاً التفات بفرمایید! بعضی به این نتیجه می رسند که چون مثلاً ما زورمان به ابرقدرتها نمی رسد و آنها هم که اصلا مسلمانی سرشان نمی شود، و لذا همان بهتر که ما هم مسلمانی را کنار بگذاریم و بلکه آل خلیفه و آل سعود خیلی هم بهترند! و دموکراسی هم یعنی دموکراسی بدون اسلام ناب محمدی که بودایی و مسیحی و یهودی و زرتشتی و هندو و چینی و بهایی و کمونیست و مسلمان ندارد و همه و همه مثل هم اند. و فقاهت و ولی فقیه هم ندارد. و اما حالا بپرس که این کدام مسلمانی است که در این میان دموکراسیها گیر کرده است که خود هیچ حقی نباید داشته باشد و بلکه حکمت متعالیه هم باید بی معنا باشد؟ و تکلیف چیست؟ یعنی می فرماید که ما با نامسلمانان که کاری نداریم و نمی توانیم آنها را عوض کنیم و مسلمانی هم اگر این است که همان را هم نمی خواهیم. و حالا بپرس که فسق و فجور و ظلم و جور و فحشاء و محرم و نامحرم نشناختن را هم با نامسلمانیها همه و همه آمدند و اینها را هم می خواهی؟ یزیدیها را هم می خواهی؟ امام حسین و امام زمان را هم نمی خواهی؟ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ الْحَجَّالِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، فَقُلْتُ [١] : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ ، هَاهُنَا [٢] أَحَدٌ یَسْمَعُ کَلَامِی؟

قَالَ : فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام سِتْراً بَیْنَهُ وَبَیْنَ بَیْتٍ آخَرَ ، فَاطَّلَعَ فِیهِ [٣] ، ثُمَّ قَالَ : « یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ ».

قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنَّ شِیعَتَکَ یَتَحَدَّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عَلَّمَ عَلِیّاً علیه‌السلام بَاباً یُفْتَحُ لَهُ مِنْهُ [٤] أَلْفُ بَابٍ؟

قَالَ : فَقَالَ : « یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عَلِیّاً علیه‌السلام أَلْفَ بَابٍ یُفْتَحُ [٥] مِنْ کُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ ».

قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَاللهِ الْعِلْمُ [٦].

قَالَ : فَنَکَتَ [٧] سَاعَةً فِی الْأَرْضِ ، ثُمَّ قَالَ : « إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَمَا هُوَ بِذَاکَ ».

قَالَ : ثُمَّ قَالَ : « یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، وَإِنَّ [٨] عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ ، وَمَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَامِعَةُ؟ ».

قَالَ : قُلْتُ [٩] : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا الْجَامِعَةُ؟

قَالَ : « صَحِیفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَإِمْلَائِهِ [١٠] مِنْ فَلْقِ‌

فِیهِ [١] وَخَطِّ عَلِیٍّ علیه‌السلام بِیَمِینِهِ ، فِیهَا کُلُّ حَلَالٍ وَحَرَامٍ ، وَکُلُّ شَیْ‌ءٍ یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ [٢] حَتَّى الْأَرْشُ [٣] فِی الْخَدْشِ [٤] ». وَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَیَّ [٥] ، فَقَالَ [٦] : « تَأْذَنُ [٧] لِی [٨] یَا أَبَا مُحَمَّدٍ؟ ».

قَالَ [٩] : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنَّمَا أَنَا لَکَ ، فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ ، قَالَ : فَغَمَزَنِی بِیَدِهِ ، وَقَالَ : « حَتّى أَرْشُ هذَا [١٠] » کَأَنَّهُ مُغْضَبٌ [١١].

قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَاللهِ [١٢] الْعِلْمُ ، قَالَ : « إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَلَیْسَ بِذَاکَ ».

ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : « وَإِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ ، وَمَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَفْرُ [١٣]؟ ».

قَالَ : قُلْتُ : وَمَا الْجَفْرُ؟ قَالَ : « وِعَاءٌ مِنْ أَدَمٍ [١٤] فِیهِ عِلْمُ النَّبِیِّینَ وَالْوَصِیِّینَ ، وَعِلْمُ

الْعُلَمَاءِ الَّذِینَ مَضَوْا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ ».

قَالَ : قُلْتُ : إِنَّ هذَا هُوَ الْعِلْمُ ، قَالَ : « إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَلَیْسَ بِذَاکَ [١] ».

ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : « وَإِنَّ [٢] عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ علیها‌السلام ، وَمَا یُدْرِیهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ علیها‌السلام؟ ».

قَالَ : قُلْتُ : وَمَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ علیها‌السلام؟ قَالَ : « مُصْحَفٌ فِیهِ مِثْلُ قُرْآنِکُمْ هذَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ، وَاللهِ مَا فِیهِ مِنْ قُرْآنِکُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ » [٣].

قَالَ : قُلْتُ : هذَا وَاللهِ الْعِلْمُ ، قَالَ : « إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَمَا هُوَ بِذَاکَ ».

ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ : « إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ ، وَعِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ ».

قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، هذَا وَاللهِ هُوَ [٤] الْعِلْمُ ، قَالَ : « إِنَّهُ لَعِلْمٌ ، وَلَیْسَ بِذَاکَ ».

قَالَ : قُلْتُ [٥] : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَأَیُّ شَیْ‌ءٍ الْعِلْمُ؟ قَالَ : « مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ [٦] ،

الْأَمْرُ مِنْ [١] بَعْدِ الْأَمْرِ ، وَالشَّیْ‌ءُ بَعْدَ الشَّیْ‌ءِ [٢] إِلى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ».‌


اصولاً اینکه علم در طبیعیات است یا الهیات یا ریاضیات و فیزیک، یحتمل احتیاج به یک گذارهایی دارد به حیطه الهیات. البته گاهی اوقات حجابها و بلکه دیوارهایی اینجاها نهفته است مثل همین گذارهای ما از نظریه حمیدی-مجیدی به الیهات خودمان آنطور که می خواهیم از نشئه طبیعی خارج شده و به نشئه الهی سالک را راهنمایی کنیم. البته همانطور که می دانید گاهی اوقات هم مشکل از کهولت رایانه ای و صفحه آبی ناخودآگاه می تواند باشد. موضوع این است که اگر این کار وارونه انجام شود، یحتمل نتیجه دلخواه را ندهد. یعنی اینکه ما می خواهیم از طبیعیات به الیهات برویم و نه برعکس و در اختیار ما بیشتر طبیعیات و ریاضیات و فیزیک و فلسفه بگذارند و دور الهیات هم دیوار بکشند. البته سالک الی الله نیز باید عاقل باشد و گول نخورد. یعنی فرض بفرمایید که ما می خواهیم مثلاً ترویج علم به هر ترتیبی کنیم، و به فقه و فقاهت و حتی مدام به ولایت فقیه نیز متوسل شویم. ولی آنجاهایی که می خواهیم فقاهت و فقه را ترویج دهیم، دیوار بکشند و ما را از ورود به آن ناحیه ها منع کنند. خوب، این چه کاری است؟ کی دارد از کی بهره برداری می کند و چه اپراتورهایی دارند روی چه فضاهای هیلبرتی سه تایی طیفی هندسه ناجابجایی ای کار می کنند؟! سیاه چاله ها کدامند و دیوارهایی که ما را از ورود به این سیاه چاله های نجومی باز می دارند که انتنگلمنت شویم کدامنند؟ یعنی باید بلد باشی چطور از افق سیاه چاله ای عبور کنی و چطور انتنگلمنت نشوی و آنتروپی کدام است و حالات مایکرو آنها کدامند و .... و الا یحتمل در نشئه طبیعیات گیر کنی و وارد نشئه الهیات نشوی؟ یحتمل باید همانطور که گفته شد فقاهت و فقه و حکمت متعالیه ات را هم تکمیل کنی و بلکه قرآن بخوانی و تلاوت کنی و رتل القرآن ترتیلا. با صبر و حوصله سعی ات را بکن و بلکه یک کاری بکن قبل از اینکه خیلی دیر شود و بگویی آن وقتی که باید کاری می کردم نکردم. نمازت را بخوان و علمت را هم بیامور و الا که دیدی امام جعفر صادق علیه السلام برای اینکه به تو بیاموزد که علم کدام است، یک وقت یک نیشگون هم ازت گرفت که در بَابٌ فِیهِ ذِکْرُ الصَّحِیفَةِ وَالْجَفْرِ وَالْجَامِعَةِ وَمُصْحَفِ فَاطِمَةَ علیها‌السلام‌ در کافی شریف آمده آمده است!... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.


https://arxiv.org/abs/1402.6688

https://arxiv.org/abs/hep-th/9608059

https://arxiv.org/pdf/1701.00051.pdf

https://arxiv.org/pdf/1606.06954.pdf

https://arxiv.org/pdf/1611.09815v1.pdf

https://arxiv.org/pdf/1612.01296.pdf


همانطور که مستحضرید اینها را برای جلوگیری از عوارض جانبی کهولت و صفحه آبی رایانه ای که گاهی نیز خودم یادم می رود انجام دهم، اینجا آورده ام و همینطور هم برای آنهایی که در نشئه سکولاریسم و طبیعیات گیر کرده اند و می گویند ما با الهیات کاری نداریم! خدا آنها را براه راست هدایت کند و اگر نمی کند شرشان را به خودشان برگرداند و بلکه مواظب هم باشند که یک وقت به بیمارستانهای روانی راه نیابند که اگر اینطور شد یحتمل حالا حالاها به گمراهی کشانده شوند و گیر می کنند! خدا بد کسی را نمی خواهد. و آنچه از بدی به کسی می رسد از خودش است.   إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿الإسراء: ٧﴾ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضی یحتمل شدیداً اشکال کنند که کسی دنیا یا دار طبیعت را به یک بیمارستان روانی تشبیه کند و اینطور وانمود کند که برای اینکه کسی بتواند از این دار طبیعیات و دنیای دون خارج شود، احتیاج دارد که به نماز و دعا و بلکه فقاهت بپردازد و از نشئه طبیعیات بیرون آمده و به نشئه الهی بپیوندد. البته یحتمل این را بعضی از الیهون نیز یک اشکال واردی بدانند و این حقیر نیز فکر می کنم که از خیلی جهات یحتمل اشکال واردی است تا آنجایی که فرقی هست بین اشخاصی که به ناراحتیهای روحی-روانی از روی جهل و نادانی خود و اطرافیانشان دچار می شوند و اشخاصی که به علت بیش از حد به علم و حکمت پرداختن خود را می سوزانند و مبتلا میگردند. به هر حال، اگر کسی قرار است از روی عقل و حکمت و فلسفه و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی کار خود را پیش ببرد، او احتیاج دارد که خود را از افراط و تفریطهایی که او را مبتلا به مسائل روحی می کنند نیز دور بدارد. تا اینجای مسئله خیلی هم درست است.

ولی یک جای مسئله ایراد پیدا می کند و آن اینجا است که حالا ما همه اینها را هم داریم، چرا ما بخواهیم برای فرار از این مخمصه ها خود را به ولایت فقیه نیز بچسبانیم و کار را درستتر هم که نکنیم و بلکه کار خرابتر هم شود و بلکه وضعیت روانی خود را بدتر هم کنیم. نظریه حمیدی-مجیدی ات را همانطور که گفته شد انجام بده و سعی کن کارت را درست انجام دهی و همین تو را به سرمنزل مقصد نخواهد رساند؟ چرا ولی فقیه را هم برای خودت و طرف خودت می خواهی داشته باشی؟ سر قضیه در چیست؟ یحتمل بتوان گفت که مسئله تا همینجایش هم خیلی آسان نبود که از این به بعدش آسانتر هم شود. لطفاً التفات بفرمایید!

موضوع این است که اتهامی که به انبیاء زده می شده که این بنده های خدا دیوانه و مجنون اند، یکچیزی نبوده که اصلا و ابدا به آنها نچسبد و آنها را نیز مبتلا نکند. حضرت نوح  علی نبینا علیهم السلام نهصد سال عمر کردند و مردم را ارشاد کردند و در عین حال کشتی هم ساختند و همه اشکال می کردند که چرا بیخودی داری کشتی می سازی؟ بالاخره هم سیل می آید و نوح و یارانش در کشتی نجات می یابند و به ساحل امن می رسند و بقیه غرق می شوند. و اما این مسئله در مورد حضرت امام حسین علیه السلام به اوج خود می رسد آنجا که ایشان و یاران آن حضرت به کربلا  می روند و ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة می گردند و یزیدیان برای ابد لعنت شده می شوند. یعنی در هر دو مورد حضرت نوح و حضرت امام حسین علیهم السلام ارشاد و تذکر دیگر فایده نمی کند و مسئله تبدیل می شود به یک امری الهی. و این نه هر امر الهی ای است و بلکه از عظیمترین امور الهی است بر خلاف حکمت متعالیه است که امام خود به کربلا تشریف فرما شوند و خلق خدا او را تنها بگذارند. مسئله این است که اینجا تکلیف از مردم برداشته نمی شود برای اینکه گفته شود مثلاً ما نمی دانستیم مسئله چیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و اما امور الهی واقعاً هم یک حالت غافلگیرنده ای نیز دارد که تا بیایی بخواهی بفهمی که کدام ذهن زیبا است و کدام زشت است، یک وقت دیدید کار از کار گذشت و کار به جاهای باریک کشید آنطور که وضعیت از حدود عقل و منطق گذشت و مسئله را روانی و جنون آمیز کرد. و لذا ما می بینیم که در عرصه های ریاضی-فیزیکی هم این مسائل برای بعضی نخبگان فن اتفاق بیافتد که البته این مسئله مخصوص این نخبگان هم نیست. اینجا مسئله از نوع تهمت جنون به انبیاء هر چند نباشد ولی در نتها ماندن در راه و حتی بازماندن در تجزیه و تحلیل و جا ماندن از راه عقل و یحتمل حتی دین و فقه و حکمت مسئله همان همان است. بگذریم که بعضی تا آنجا پیش می روند که دین و حتی بالاتر از آن را هم نفی می کنند و مشکلات از جاهای دیگری است و بلکه مسائل تنزل داده شده اند به همان مسائل روانشناسانه و روانپزشکانه ی محض.

و اما این جدال بین طبیعیات و الهیات یحتمل بتوان گفت که یک جدالی است ابدی که بعضی نشئه الهیات را بقصد می خواهند رها کرده و تنها به طبیعیات و ریاضی-فیزیک و یحتمل هم فلسفه بپردازند. و ماورای آن نمی روند و پا به عرصه الهیات نمی گذارند و بلکه نمی توانند بگذارند. و اما این مسئله مسلم است که آنجایی که طبیعیون متوجه شوند که راه را بغلط رفته اند و کار از کار گذشته است، انجا است که الهیون با رسالتی پیامبرگونه باید وارد عرصه عمل شوند. و این کار هر کسی نیست و از جمله کار طبیعیون نمی باشد.

نمونه این مسله اینجا است که طبیعیون می فرمایند که ما در یک آزمایشگاهی واقع شده ایم و می توانیم مشاهدات خود را به آزمایش بگذاریم. البته این تا حد زیادی درست هم هست، ولی غافل از اینکه ما خود نیز مورد آزمایشات الهی هستیم و نمی توان اخلاق و ادب را بالکل و بلکه حتی بالجزء نیز کنار گذاشت چرا که این مسئله طبعات سنگینی خواهد داشت. مثال این مسئله را می توان در کارهای فیزیکدانها جست آنجا که مثلاً کوجی هاشیموتو به هلوگرافی می پردازد یا مثلاً آندره لیند و رنتا کالوش به ابرگرانش یا سوگرا می پردازند:


https://arxiv.org/pdf/1602.01678v2.pdf


موضوع این است که وقتی ابرگرانش را در انرژیهای نه بالا و بلکه پایین بررسی می کنیم مسائل از نوع نسبیت عام و گرانشهای کوانتمی و ریسمان و المثالهم می شوند که بسط ابرتقارن هم هستند. حالا فرض بفرمایید که در هندسه ناجابجایی یا غیر آن می خواهیم انرژیهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش را اتحاد بخشیم. خوب، ما تا چه حد می توانیم موفق شویم؟ اصلا ابرگرانش اینجا یعنی چه؟ مسئله اینجا این است که ما یحتمل از طریق حکمت متعالیه می توانیم تا حدودی مسائل را بررسی کنیم و خیلی از قضایا را نیز بفهمیم. ولی موضوع یک جاهایی از این نوع خواهد بود که این آزمایشگاه عظیم احتیاج به یک مدیری دارد که به اعضای آن هشدار و تذکر دهد که یحتمل از ین راه بروید بهشتی می شوید و از آن راه بروید یحتمل به جهنم ختم خواهد شد. و این همان ولایت فقیه است که ما را به سمت امام زمان نیز هدایت می فرمایند چرا که صاحب امام زمان اند. حساسیت و دقت مسئله همینجا است که این مئسئله خیلی اوقات اصلا محسوس هم نیست و نمی توان با حسگرایی آنرا یافت همانطور که هر کسی را هم نمی توان لایق ولایت فقیهی دانست چرا که آنجا که همه طبیعیون متوجه اشتباه و خطاهای خود شده که راه غیر از این است و بلکه ما یک راه الهی داریم. سالک طریق الهی راه دیگری ندارد جز اینکه تکلیف خود را در مقابل ولی فقیه دریابد. و بحق که این یک راهی است برای سالک راه حق پیامبرگونه و الهی که به توصیف نیاید.

حالا ما مثلاً اپراتور دیراک را در هندسه ناجابجایی نظر گرفتیم که به نوعی می توان گفت جذر لاپلاسین است و اپراتوری است که الکترودینامیک کوانتمی را معین می کند. البته وقتی یک فضایی از اپراتورها روی فضای هیلبرت کار می کنند، برای اینتگرال گیری وارون اپراتور دیراک می فرمایند که به عنوان یک متریک کار می کند. و اما حالا اگر یک انتگرال ساده ای داشته باشیم از نوع انتگرال تابع

(sin x)/x

و بعد این انتگرال را می توان در فضاهای اپراتوری و انواع فضاهای انتگرالگیری ضعیف با توابع تستی خاصی مورد مطالعه قرار داد. البته می توان مسئله را وارون هم کرد و بجای اینکه مقادیر انتگرالگیری سینوس ایکس روی ایکس را بخواهیم در این فضاها مورد بحث و مطالعه واقع کنیم، می توان هم این تابع را مثل اپراتور دیراک به عنوان یک اپراتوری حساب کرد و لذا آنرا تبدیل کرد به یک متریکی برای این انتگرالگیریهای ضعیف (distributionwise). البته بعضی از همان اول به فضاهای ماتریسی رفته و توابع زتا را از طرق مکانیک آماری یا کوانتمی محاسبه می کنند. و اما همین مسئله را می توان بسط داد به ماورای الکترودینامیک کوانتمی و وارد نیروهای ضعیف و قوی و ابرگرانش ابرتقارنی هم شد. و داستان همینطوری ادامه دارد در ریسمان و امثالهم.

خوب، تا وقتی اینها دارند کار می کنند و خیلی هم خوب کار می کنند که دیگر کسی دنبال الهیات یحتمل نرود. و اما اینجا یک امای بزرگی هست که آیا اینها واقعاً بدون الهیات به خودی خود همینطوری کار می کنند؟ اخلاق نمی خواهد؟ دین و مذهب و فقه و فقاهت و حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی نمی خواهد؟ و تازه اگر اینها هم وارد مسائل شوند آیا اینها را نمی توان از لحاظ نظریه ذرات بنیادی به حساب آورد و دنبال یک سری دره های پنهان hidden valleys به قول سترادلر گشت؟ حالا ما کاری نداریم که چطور باید در این میان با این همه ظلم و جور و بی قسطی و بی عدالتی در جهان سر کرد و دوم آورد آنطور که فریاد مظلومانه خیلی از مسلمانان در گوشه و کنار عالم بلند است. آیا می توان ساکت نشست؟ آیا می توان ولی فقیه و امام زمان را از روی بی عقلی تنها گذاشت و به بیمارستانهای روانی خنگولکی پناه برد؟ البته آنجا که که این حقیر شهدای هسته ای و مدافعان حرم را مشاهده می کنم، بنده ملاحظه می کنم که مشکلات مهمی در پیش است که نمی توان از پای نشست مخصوصاً که خیلیها هم مدام برجام را زیر سوال برده و مزایای آنرا نیز سوال برانگیز می شمارند و مضرات آنرا هم گوشزد می کنند و نمی فرمایند که چرا ما خودمان نمی توانیم یا نباید کاری کنیم و همینطوری باید درجا بزنیم و حال آنکه 5+1 و بخصوص آمریکا هم همینطوری سازهای خود را آیا بزنند آیا نزنند! بالاخره تکلیف چیست؟!.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


الکافی الشریف:

عن العدة، عن البرقی، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله عز وجل أوحى إلى نبی من أنبیائه فی مملکة جبار من الجبارین أن ائت هذا الجبار فقل له إنی لم أستعملک على سفک الدماء واتخاذ الأموال، وإنما استعملتک لتکف عنی أصوات المظلومین فانی لن أدع ظلامتهم، وإن کانوا کفارا.
بیان: الظلامة بالضم ما تطلبه عند الظالم، وهو اسم ما أخذ منک، وفیه دلالة على أن سلطنة الجبارین أیضا بتقدیره تعالى، حیث مکنهم منها وهیأ لهم أسبابها ولا ینافی ذلک کونهم معاقبین على أفعالهم، لأنهم غیر مجبورین علیها، مع أنه یظهر من الاخبار أنه کان فی الزمن السابق السلطنة الحقه لغیر الأنبیاء والأوصیاء أیضا لکنهم کانوا مأمورین بأن یطیعوا الأنبیاء فیما یأمرونهم به، وقوله: " فانى لن أدع ظلامتهم " تهدید للجبار بزوال ملکه، فان الملک یبقى مع الکفر ولا یبقى مع الظلم.


(بحار الانوار، علامه مجلسی)


... [منتها] همان طور که سابقاً هم اشاره شد هیچ لزومى ندارد که مانند افرادى منفى‌باف به فکر توسعه فساد و ظلم بیشتر بیفتیم، بلکه با توجّه به وجود مفاسد در مقیاس وسیع و به حدّ کافى باید در ساختن خود و دیگران و یک گروه نیرومند شایسته و شجاع و آگاه که پرچمدار انقلاب باشد کوشش کنیم.

به هر حال، این موضوع در بسیارى از روایات اسلامى تحت عنوان‌ «کما ملئت ظلماً و جوراً؛ همانگونه که جهان از ظلم و جور پر شده باشد» آمده است.

عین این تعبیر در بسیارى از احادیث که در منابع شیعه و اهل سنّت آمده دیده مى‌شود.

و از مجموع آنها استفاده مى‌شود که از روشنترین نشانه‌هاى این انقلاب همین موضوع است.

در اینجا یک سؤال پیش مى‌آید که آیا «ظلم» و «جور» با هم تفاوتى دارند که مخصوصاً روى این دو عنوان کراراً تکیه شده است؟

از ریشه این لغات استفاده مى‌شود که تجاوز به حقوق دگران دو گونه است که در ادبیات عرب براى هر کدام نامى جداگانه است.

نخست آن است که انسان، حقّ دیگرى را به خود اختصاص دهد و دسترنج دگران را غصب کند، این را «ظلم» مى‌گویند.

دیگر آن که حقّ افرادى را از آنها گرفته، و به دگران دهد و براى محکم کردن پایه‌هاى قدرت خود، هوا خواهان خویش را بر مال یا جان یا نوامیس مردم مسلّط کند و با تبعیض‌هاى ناروا کسب قدرت کند، این را «جور» مى‌گویند.

نقطه مقابل «ظلم»، «قسط» و نقطه مقابل «جور»، «عدل» مى‌باشد.

به هر حال، به هنگامى که «تجاوز» به حقوق دگران از یک سو و «تبعیض‌ها» از سوى دیگر، جامعه انسانى را پر مى‌کند او ظاهر مى‌شود و همه اینها را از میان مى‌برد.

(حکومت جهانی مهدی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص 160-162)


یک نکته ای هست اینجا که وقتی یک سخنی را از یکی از آیات عظام یا از منبری یا از پامنبری ای می شنویم، یحتمل ریشه این سخن را درست ندانیم. و هر کسی برداشت خود را داشته باشد که مثلاً آیت الله فلسفی چنین فرمودند یا آیت الله کاشانی چنین گفتند یا حضرت علی امیرالمومنین علیه السلام چنین فرموده اند. و حال آنکه یحتمل مسئله تنها برمی گردد به فهم درست از لغت در ادبیات عرب و نه بیشتر. و اما اینکه تبعات فهم یا عدم فهم ادبی از مسائلی از جمله ظلم و جور و قسط و عدل چه تاثیری بر فهم ما از حکمت متعالیه می تواند داشته باشد، نیز می تواند بسیار مهم باشد.

اینجا این معنا نتیجه می شود که آن محیطی که ما در آن واقعیم، ما را می سازد. حال اگر این محیط یک محیط رسانه ای محض باشد، ما هم جزئی از این محیط رسانه ای خواهیم شد. و اگر این میحط، محیط تغذیه ی ما باشد نیز بعضی می فرمایند که ما هم جزئی از همین محیط حواهیم شد. البته محط رسانه ای امروزه روز گویی خیلی بیشتر از محیط تغذیه ای مردم را می تواند تغذیه هم کند! این است که اگر محیط جاهلانه ای باشد که ما در آن واقعیم و خود نیز جاهلیم، این محیط می تواند یک حالتی را ایجاد کند که مصداق این مثال معروف شود که: آنکس که نداند و نداند که نداند، تا ابد الدهر در جهل مرکب بماند. و اگر در محیطی واقع شویم که از روی عقل و علم و دانش و عبادت خدا و همنشینی با پیغمبر صلوات الله و ائمه اطهار علیهم السلام باشد، یحتمل ما را نیز وارد علم و دانش کند و دور از جهل واقع شویم آنچنان که می فرماید: آنکس که نداند و بداند که نداند، خر خود را لنگ لنگان به مقصد برساند. و حالا گیریم که ما محیطی هم داریم که می شود در آن واقع شد که از این نوع است که آنکس که بداند و بداند که بداند. هر چند که ما فرض را بر این می گذاریم که خیلی هم نمی شود به این محیطها وارد شد و برای همه و همه نیز میسر نیست که چنین کنند هر چند که ما یحتمل نیز به غلط رفته باشیم چرا که در مناجات شعبانیه آمده است که الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا .بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  وارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ الْغَنِیُّ ۖ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ إِنْ عِندَکُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـٰذَا ۚ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٨ قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ ﴿٦٩ مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿٧٠


دیروز (سه شنبه) بعد از ظهر رفتم سخنرانی دکتر حاجیان در مورد این مقاله:

 https://arxiv.org/pdf/1612.09279.pdf

مقاله جالبی است. آنجا این حقیر بنظرم رسید که آیا دیلاتونها را می توان توپووژیکی نیز بررسی کرد؟ دلیلش این است که طوری که جوابها را می خواهند بدست بیاورند از انتگرالگیری فرمها روی خمینه ها است و این بقول معروف خوراک کوهمولوژی است. و لذا باز انگیزه ها پیش می آیند و آنچه ما راجع به انگیزه های فاینمن گفتیم. اتفاقاً کالوش نیز یک مقاله ای دارد که در ابرگرانش قوانین فاینمن را بسط می دهد که مربوط است به 1978 و این ارواجی را نتیجه می دهد که ارواج نیلسون-کالوش نامگذاری شده اند. البته بنده به این مقالات مربوطه متاسفانه دست نیافتم (و لذا، مشکل هم حالا دو تا شد آنطور که باز کتااب انگیزه های فاینمن هم دوباره در ذهن خاطرنشان می شود و اما از خودش علاوه بر این مقالات دیگر هم خبری نیست!). ولی مقالات جالب زیاد دیگری داریم که در مقاله حاجیان-شیخ جباری آمده است. و از آنجایی که رایانه این حقیر کهنه شده است و مدام هنگ می کند، این است که بنده گفتم اینها را اینجا لیست کنم که لااقل همینجا مورد یادآوری قرار گیرند:


https://arxiv.org/pdf/hep-th/9607108v2.pdf

https://arxiv.org/pdf/0708.3153v1.pdf


و در ضمن، بنده دایلاتونهای توپولوژیک و دیلاتونهای کوهمولوژیکی را نیز جستجو کردم در آرشیو کرنل و بقول فرانسویها والا، چندین مقاله داریم. اتفاقاً بعضی نیز اینها را به کوهمولوژیهای زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن نیز ربط داده اند و اتفاقاً مقاله ای هم بنده یادم نبود که محمد رضا گروسی دار این زمینه دارد! جالبی قضیه این است که بعضی مسئله را از لحاظ هندسه جبری نیز بررسی می کنند.


https://arxiv.org/find/all/1/ti:+AND+topological+dilaton/0/1/0/all/0/1

https://arxiv.org/abs/1007.2287

https://arxiv.org/abs/math/9905034

https://arxiv.org/abs/1602.05423

https://arxiv.org/abs/1605.00636


مسئله اینجا این است که وقتی از فضاهای از ابعاد بالاتر ابرگرانشی به فضا-زمان چهار بعدی تحویل یافته (reduced) تنزل می کنیم، دیلاتونها پدیدار می شوند. سوال این است که آیا اینها پارامترهایی فیزیکی هستند یا خیر فیزیکی نیستند و بلکه زائدند (redundant). و مسئله را در مورد سیاه چاله ها بررسی می کنیم.

اینجا این مسئله از لحاظ حکمت متعالیه و علوم الهی پیش می آید که وقتی این سوال می شود که آیا خدا فرزندی دارد؟ اگر جواب خیر است چه تبعاتی دارد و اگر جواب مثبت است چه تبعاتی دارد؟ اگر گفته شود که خدا فرزندی دارد، فرد یا افرادی که چنین ادعا کنند که خدا فرزندی دارد از محدوده ی اسلام خارج می شوند. و اما هنوز یحتمل ما در محدوده الهیات واقع شده باشیم آنطور که مسیحیت یا یهودیت نیز چنین قائل اند. ولی ممکن هم هست که مسئله یک حالت فرعونیتی را پیدا کند که دیگر الهیاتی هم وجود ندارد و بلکه ادعاهای کذبی را داریم که حال یحتمل به فرزندی برای خدا هم قائل باشند. و اگر جواب اینطور باشد که خدا فرزندی ندارد نیز هنوز معنی اش این نیست که فرد یا افراد حتی مسلمانی که چنین قائلند لزوماً همه قوائد فقهی را رعایت می کنند و لذا مجتهد هم که ممکن است نباشند و بلکه مسلمانیشان هم از روی فقاهت نباشد. و حالا تا همین قدر از مسئله را حساب بفرمایید.

علاوه بر این، حالا ما مسائل ریاضی-فیزیکی را هم داریم که مزید بر علت اند و خود کاری ندارند که کیست که دارد در این مسائل حساب و کتاب می کند. و لذا از ریاضی-فیزیک به حکمت متعالیه رفتن یحتمل می تواند انواع و اقسام سیاه چاله ها را نیز در پیش داشته باشد که ما را به سرمنزل مقصد نمی رسانند. و اما همه اینها یعنی ریاضی-فیزیک و فقاهت و حکمت متعالیه و فلسفه نیز یحتمل ما را به ولی فقیه نرساند و بلکه از او دورتر هم شویم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. بنده حرفم این است که اگر ما می خواهیم از زندان و سیاه چاله طبیعت خارج شویم، ولی فقیه لازمه فقاهت و حکمت متعالیه و حتی آداب نماز است و چه رسد به اسرار نماز. و اما خوب، این هم خود یک همتی می خواهد که حالا ما چطور اصلا در جهت فقاهتی که ما را به ولی فقیه می رساند کار کنیم و مقصد و اقتصاد و انگیزه های خود را اینچنین تنظیم نماییم و با شرک و کفر و نفاق هم جهاد کنیم آنطور که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا. اینجا مسئله چیست؟ شما همینطوری که نمی توانید ریاضی-فیزیک را پرت کنید به یک گوشه ای و بگویید خداحافظ شما! و از آنطرف هم هر چقدر ریاضی-فیزیک انجام دهید، یحتمل متوجه شویم که اینها کجا و حکمت متعالیه و فقه و فقاهت کجا؟ یعنی مسئله این است که ما نمی توانیم به ریاضی-فیزیک اکتفا کنیم و نمی توانیم هم به فقاهت و حکمت متعالیه آنطور که مایلیم با توجه به کاستیهای ریاضی-فیزیک برسیم. و لذا گپها و فواصلی در این میان داریم که می توانند خیلی هم عظیم باشند. مسئله این است که نباید به کذب افتاد و بلکه باید از ریاضی-فیزیک نیز بتوان در نهایت به خالق هستی رسید. و در نهایت باید حساب کرد که باید با همه کاستیهای خود، همه و همه در جهت رسیدن به این اهداف به ولی فقیه کمک کرد. و لذا سوال این است که در همه این فضا-زمانهای گرانشی و بلکه ابرگرانشی محلی مختلف چطور می توان بطور همزمان هم تولید علم و هم تبلیغ اسلام کرد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


 وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿الأنعام: ٢٥﴾


البته بنده حقیر باید کوهمولوژیهای زایبرگ-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن را هم می گفتم که نمی دانم چرا نگفتم. ولی یک سخنی دارند حضرت امام حمینی که دو جور می فرمایند: یکی می فرمایند که پنجاه سال عبادت کردید، خدا قبول کند. یک روز هم یکی از وصیتنامه های شهدا را هم مطالعه کنید بلکه بیدار شوید. و دیگری خطاب به روشنفکرنماها می فرمایند که پنجاه سال می توانستی کاری کنی و نکردی، حالا سعی کن یک کاری کنی آدم شوی. علم اینطور نیست که از دست این و آن بقاپیمش. علم باید همراه با حکمت متعالیه و فقاهت و قرآن و حدیث باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءله مع الله قلیلاً ما تذکرون (نمل، 62)


وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿الأنعام: ٥٩﴾


دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی


و لذا بنده حقیر حرفم این است که در حکمت متعالیه نیز فقاهت و ریاضی-فیزیک در هم آمیخته است و در همه ذرات عالم علم و فقاهت را می توان یافت. و اما ما متوجه می شویم که از یک طرف هندسه ناجابجایی را داریم. از طرفی دیگر برنامه لانگلندز را در نظریه اعداد داریم، و از طرفی نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن. وقتی در ظاهر به اینها می نگریم، ربطی بین آنها نمی بینیم. ولی بعد وقتی خود نظریه پردازان آن با هم می نشینند، می بینیم که می توانند آنها را به هم ربط دهند. مسئله اینجا این است که ما تولید علم واقعاً داریم و این غیر ممکن است که بخواهیم آنرا حاشا کنیم، ولی علم وقتی تولید می شود که همراه با فقاهت باشد و حالا اگر غیر از آن باشد این تولیدی را خواهیم دید که آثار علمیش با تاخر و تقدم با فقاهت مجبور است که ایجاد شود یا اصلا به حساب نخواهد آمد. چرا؟ برای اینکه با فقاهت همراه نیست و علم بدون فقاهت به حکمت متعالیه راهی نمی یابد و یا در طول زمان جنبه علمی بودن آن به اتمام می رسد یا هندسه ی آن محدود است و همه ذرات را در برنمی گیرد یا یک علمی نیست که بتوان آنرا به همه عالم توسعه داد و همه جا گیرش کرد.

این مسئله را در دانشمندان بزرگ طبیعی و ریاضی-فیزیکی و از جمله اسحاق نیوتن می بینیم که خود اذعان می کند که آنچه انجام داده همچون بازی با شنهای ساحل دریا بوده است که گاهی سنگها و صدفهایی پیدا می کرده که از بقیه قشنگتر بوده اند:

I do not know what I may appear to the world, but to myself I seem to have been only like a boy playing on the sea-shore, and diverting myself in now and then finding a smoother pebble or a prettier shell than ordinary, whilst the great ocean of truth lay all undiscovered before me.


البته اینجا فقط مسئله تواضع دانشمندان بزرگ نیست و بلکه مسئله فقاهت هم هست که بنده ی خدا به خودی خود چیزی نیست مگر اینکه در بندگی حضرت حق عزتش نصیب او نیز گردد. و لذا ما در نظریه ذرات بنیادی و ابرتقارن می بینیم که نظریه های الکتریسیته و مغناطیسم کوانتمی طوری برمی گردند که می توان آننها را با نظریاتی همچون برنامه هندسی لانگلندز ادقام کرد. و حرفها دارد همانطور که فقاهت نیز حرفها دارد. و اما اینکه فقاهت و نظریه ذرات تا چه حد با هم آمیخته شود، خود فقاهت می خواهد! بنابراین ما می بینیم که می توان از اینها در نظریه حمیدی-مجیدی استفاده برد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

گربهٔ پیری، ز شکار اوفتاد

زار بنالید و نزار اوفتاد

ناخنش از سنگ حوادث شکست

دزد قضا و قدرش راه بست

از طمع و حمله و پیکار ماند

کارگر از کار شد و کار ماند

کودک دهقان، بسرش کوفت مشت

مطبخیش هیمه زد و سوخت پشت

گربهٔ همسایه، دمش را گزید

از سگ بازار، جفاها کشید

بسکه دمی خاک و دمی آب ریخت

از تنش، آن موی چو سنجاب ریخت

تیره شد آن دیدهٔ آئینه‌وار

گرسنه ماند، آن شکم بیقرار

از غم کشک و کره، خوناب خورد

در عوض شیر، بسی آب خورد

دوده نمیسود به گوش و به دم

حمله نمیکرد به دیگ و به خم

حیله و تزویر، فراموش کرد

گربهٔ پیر فلکش، موش کرد

مایهٔ هستیش، ز تن رفته بود

نیروی دندان و دهن رفته بود

گربه چو رنجور و گرفتار شد

موش بد اندیش، در انبار شد

در همه جا خفت و به هر سو نشست

بند ز هر کیسه و انبان گسست

گربه چو دید آن ره و رسم تباه

پای کشان، کرد به انبار راه

گفت بخود، کاین چه در افتادنست

تا رمقی در دل و جان در تن است

زنده‌ام و موش نترسد ز من!

مرده‌ام از کاهلی خویشتن

گر چه نمی‌آیدم از دست، کار

آگهم از کارگه روزگار

گر چه مرا نیروی پیکار نیست

موش از این قصه، خبردار نیست

به که از امروز شوم کاردان

تا که به کاری بردم آسمان

گر که بینم سوی موشان بخشم

جمله بیندند ز اندیشه چشم

زخم زنم، گر چه بفرسوده چنگ

حمله کنم، گر چه بود عرصه تنگ

گربه چو آن همت و تدبیر کرد

آن شکم گرسنه را سیر کرد

بر زنخ از حیله بیفکند باد

موش بترسید و ز ترس ایستاد

جست و خراشید زمین را بدست

موش بلرزید و همانجا نشست

موشک چندی، چو بدینسان گرفت

رنج ز تن، درد ز دندان گرفت

تا نرود قوت بازوی تو

نشکند ایام، ترازوی تو

تا نربودند ز دستت عنان

جان ز تو خواهد هنر و جسم نان

روی متاب از ره تدبیر و رای

تا شودت پیر خرد، رهنمای

بر همه کاری، فلک افزار داد

پشت قوی کرد، سپس بار داد

هر که درین راه رود سر گران

پیشتر افتند ازو دیگران

تا گهری در صدف کار بود

گوهری وقت، خریدار بود


(شعر کارآگاه، پروین اعتصامی)


این شعر پروین اعتصامی خیلی آموزنده می تواند باشد، ولی به حکمت متعالیه و فقاهت و علوم دینی و الهی پرداختن است که آن پیر کهنسال را که همچون شیری غران و خروشان است را نمی تواند بشناسد و با گربه ی پیری که ز شکار اوفتاده اشتباه می گیرد. این اشتباه کسی است که یا اهل فقاهت نیست یا با فقاهت دشمنی دارد و بلکه ولایت فقیه را نیز درست نمی شناسد.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


علوم، یک ظاهر و باطنی دارند. فرض بفرمایید که ما می خواهیم یک کوهی را مورد مطالعه و تحقیق و بررسی قرار دهیم. مثلاً چه رودهایی از این کوه سرچشمه می گیرند، به چه دریاهایی این رودها می ریزند، در چه اقلیمی واقع است، آب و هوای آن چطور است؟ بعضی سوالات بنظر می رسد که از دسترس ما خارج باشند. مثلاً اینکه آیا این کوه یک زمانی در کف اقیانوسی واقع بوده است؟

مسئله دیگر این است که اگر ما این کوه را بررسی کردیم، آیا هر کوه دیگری هم بطور مشابه می تواند در موردش بررسی و تحقیق و شناخت شود. خیلی چیزها می تواند از دید ما پنهان باشد. اما این بدان معنا نیست که علوم یک عمقی هم ندارد و می توان به ظاهر قضایا اکتفا کرد. مثلاً همین که قضایای هندسی از لحاظ ظاهر و باطن چگونه اند، همین می تواند ما را درگیر نظریه میدانهای کوانتمی و ریاضی-فیزیک کند. از طرفی اینکه ما جبهه ها را درست بشناسیم و توپخانه را به طرف خودی بنگردانیم، این مستلزم تسلط هم به علوم ظاهری و هم به علوم باطنی است. و اما خوب، تسلط هر کسی تا یک حدود معینی هم می تواند باشد.

مثلاً اینکه ساختمان پلاسکو متعلق به بنیاد مستضعفین است و قبل از آتن متعلق به که بوده است، و بنیاد مستضعفین و دیگران چه ربطی به شما دارند، اینها همه می توانند مسائل مهمی باشند. و از این نوع هم باشند که در فیلمهای هالیوودی پلیسها می فرمایند که هر چیزی که بگویی می تواند بر علیه ات استفاده شود و بهتر است مثلاً چیزی نگویی و .... اما بنده عرضم این هم هست که روحانیت نیز در رسیدن به حکمت متعالیه می تواند کار بسیار مهمی را اجرا کند و نقش مهمی دارد که اگر کوتاهی کند، آن هم می تواند فاجعه ایجاد کند. همین ظاهر همه رسانه های جمعی و از جمله ماهواره ها را در نظر بگیرید. هر کسی نمی تواند به همه اینها مسلط شود. ولی یک تیم و گروهی می توانند در این مورد بررسی و تحقیق کرده و گزارشات خود را به دیگران ارائه دهند. و اما اینکه بالای منبر چه گفته می شود نیز مسئله ای دیگر است که مربوط به خدا و پیغمبر هم هست. حالا اگر ما بیاییم بگوییم که چه منبری یا مثلاً بنده حقیر که سایت وبلاگی خود را دارم اصلا کاری نداریم که در دیگر رسانه ها چه می گذرد و ما کار خود را می کنیم و دیگران هم کار خود را کنند. و مثلاً منبر و پامنبری هم به این کارها نباید کاری داشته باشد. خوب، بنظر این حقیر می رسد که ایرادهایی می توانند ایجاد شوند و از جمله اینکه مثلاً بی بی سی و صدای آمریکا کلی هم انتقادات داشته باشند که همه بنشینند گوش کنند و فقط این بنده حقیر است که از آنها بی خبر است. و حالا کاری هم نداریم که انتقاداتی است درست یا غلط. بالاخره هر چه نیت او است، اگر توپخانه اش را درست نشناسیم آیا می تواند صدمه وارد کند یا خیر حتی اگر وارد جنگ سخت هم نشود و فقط جنگ نرم کند. و از جمله اینکه همه برای کسب اخبار به او نیز رجوع کنند و حرف او بیشتر از حرف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خریدار پیدا کند! یک جای کار بدجوری لنگ می زند اگر اینطور باشد که ظاهر و باطن قضایا را مردم از رسانه ها دریابند و ماورای این مسائل سطحی چیز دیگری یافت نشود. و حال آنکه چنین چیزی غیر ممکن است. یحتمل بنده به هر دو طرف جبهه ها غریبه ام و بلکه جبهه های دیگری هم موجودند که از آنها نیز بی خبرم و برای همین است که نمی توانم به عمق مسائل خیلی پی ببرم! البته این مسئله را نباید شوخی هم گرفت. هندسه سلامت و سلامت هندسه می تواند در غیر این صورت مورد خطر واقع شود آنطور که از چهار ستون بدنه افراد نیز باید مراقبت شود. و حالا ساختمان پلاسکو نباشد و ساختمان دیگری باشد. درسی که می توان گرفت این است که قبل از وقوع چنین حادثه دلخراشی بهتر است خود به فکر تخریب آن ساختمانی که عمر خود را کرده است بیافتیم. و اما اگر این ساختمان ابعادش به کل کره زمین امتداد پیدا کند، باید توجه هم داشت که همین ساختمان را داریم و لا غیر. و بهتر است که دیگر به فکر اینچنین تخریبی نیافتیم که فاجعه ای می تواند باشد جبران ناپذیر. و لذا لزوم فهم درست حکمت متعالیه و علوم الهی انطور که از علوم طبیعی و سیاست و حتی ریاضی-فیزیک و فلسفه متفاوت است را باید دریافت. البته یحتمل بتوان گفت که نظریه حمیدی مجیدی جایگاه خاص خود را دارد و نباید آنرا با علوم طبیعی محض اشتباه کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


خدا رحمت کند شهدای آتشنشانی و دیگر شهدای فروریزی ساختمان پلاسکو را که امروز نیز عزای عمومی برای آنها اعلام شده است. و خدا به صدمه دیدگان این حادثه سهمگین صبر عنایت فرماید.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


ولایت علی ابن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی آمن من عذابی.


یک بار بنده حقیر در مورد عبارت ولایت علی ابن ابی طالب حصنی ... را جایی دیدم و مثلاً پرسیدم حصنی یعنی چه، و دفعه بعد که همانجا رفتم متوجه شدم که عبارت را از آنجا برداشته اند! ولایت و فقاهت با هم می آیند. و لذا فقاهت بدون ولایت امکان ندارد و لذا ولایت فقیه. و اما خوب، همانطور که گفته شد دیوار حاشا که کم بلند نیست. اصلا همان نماز فریضه اش را هم بدلایل مختلف و از جمله تنبلی یا جاهلی می خواهد حاشا کند. ولی مسئله دیگری که هست این است که ولایت علی ابن ابی طالب را حاشا نمی کند ولی می فرماید که ما می خواهیم به او مشورت بدهیم، ولی بعد یحتمل یادش می رود که دارد از علی ابن ابی طالب مشورت هم می گیرد و نه اینکه مشورت می دهد و خلافت را هم قصب کرده است. و تا آنجا هم پیش می رود که الغدیر را هم حاشا می کند و بلکه خلافت علی و حسن و حسین علیهم السلام را هم حاشا کرده و حتی کربلا را هم حاشا می کند و بلکه می گوید که این امام حسین بوده که نباید بر علیه حکومت قیام می کرده است.

اینکه می فرمایند حکومت با کفر می ماند ولی با ظلم نمی ماند اینجا است که وقتی وارد اسلام شدیم هم هنوز باید با ظلم و ظالم وارد جهاد و بلکه جهاد اکبر شویم و آن اولی و دومی و سومی را هم لعنت کنیم. و الا کار بدانجا می کشد که مسلمانان را در گوشه و کنار عالم می خواهند زیر بار ظلم له کنند و هیچ کس هم دم نزند. این است که استاد مهرداد گاهی به نوری خانم می گوید از من مشورت بگیر و گاهی در داروخانه نسخه می پیچد و گاهی هم در رژیم شاه به زندان می افتد. و اما استاد مهرداد را از رژیم شاه به جمهوری اسلامی آیا دارد در خواب و خیالی منتقل می کند یا اینکه این خواب تعبیر درستی ندارد و در توهمات او گم می شود.

مسئله اینجا است که برای اینکه از زندان و نشئه طبیعت خارج شویم، می توان به حکمت متعالیه و نماز و خدا و رسول و ائمه اطهار متوسل شد. و اما وقتی دیدیم که این هم کار نکرد بدلیل اینکه توی شرک و نفاق خود بطور نسبی بدلیل گناهان و درست تشخیص ندادن امام گیر کردیم، ایا جایزیم به نشئه طبیعت و بلکه محدود کردن خود به علوم طبیعی و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی و فلسفه و حکمت متعالیه اکتفا کرد برای اینکه امام خود را نشناختیم؟ مسئله اینجا این است که نمی شود با حاشا کردن امام دیگری به امام خود دست یافت. می شود گفت که او مشرک یا منافق یا جاهل است و بدو اقتدا نکرد. ولی هنوز این تکلیف بر ما باقی است که امام خود را بیابیم هر چند که یحتمل با الک کردن محض او بدست نیاید. یعنی حتی در حیطه ریاضی و نظریه اعداد هم نتوان بدین نتیجه رسید که ما بینهایت اعداد اول دوقلو داریم چرا که همینطوری که پیش می رویم و اعداد اول دوقلو را از بین اعداد اول الک می کنیم، می بینیم که اینها تمامی ندارند. و اما ما در طرف متناهی اعداد هستیم و هر چه هم پیش رویم این وضعیت تغییر نمی کند و به بینهایت یحتمل نزدیکتر می شویم ولی بدان نمی رسیم. این استت که راهش چیز دیگری باید باشد. البته یک راه دیگری که هست این است که هم با کفر وارد جهاد شویم و هم با ظلم و سعی کنیم با تفرقه و نفاق و شرک هم در عین حال بجنگیم. اگر این کار را نکنیم خود مظلوم واقع خواهیم شد و بلکه به کفر خواهیم افتاد چرا که آن ظالم کافر آنگاه می خواهد بر همه و از جمله مسلمانان مسلط گردد و آنقدر تفرقه و نفاق می اندازد تا موفق شود و بعد هم که هم امام را حاشا کرده است و هم خدا و رسول را. و لذا دیگر چه جایی می ماند برای فقاهت و ولی فقیه و بلکه و علی الاسلام و السلام؟ خوب، اینجا است که دبه ها شروع می شود که ما حکمت متعالیه را مثلاً حالا کنار می گذاریم یا حتی می گوید که علوم الهی را دربست کنار گذاشته و دیگر از ریاضیات و فلسفه بالاتر نمی رویم.

البته استاد مهرداد اینجا تا حدی دارد راست می گوید که مشورت هم کن. ولی معلوم نیست که نوری خانم است که باید بیشتر مشورت کند یا استاد مهرداد و کدام است که احتیاج به مشورت بیشتری دارد. منظور به این است که اگر زیاد وارد مسائل زندان طبیعت شوی، این مسئله را زیر سوال می برند که حتی شیخ نمر النمر را هم اعدام کرده و شیخ عیسی قاسم را هم حصر کرده و سه جوان شیعه را هم اعدام کند و مسلمانان روهینگیا را هم وادار به مهاجرت کند. کیست که در پس همه اینها است؟ یعنی او را نباید لعنت کرد و برای او آرزوی مرگ کرد چرا که یک وقت هست که امام حسین را مظلوم می یابند و می خواهد به قتل برسانند و کربلا را ایجاد می کنند ولی یک وقت دیگر است که همه شیعیان عالم می گویند که ما نیز از یاران امام زمان و امام حسینیم؟ آیا می خواهد همه اینها را هم حذف کند؟ و بعد نه این هم که همه را به ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی و حکمت متعالیه و بلکه فیزیک و انرژی هسته ای دعوت کند. بچه بگیر بنشینش از نوع هیروشیما و ناکازاکی و ویتنام و افغانستان و عراق و سوریه و فلسطین و لبنان و لیبی و یمن و بحرین و قس علی هذا است. و لذا یک وقت چین و کره و ژاپن و خاور دور را یک جور مبتلا می کند و هند و پاکستان و بنگلادش و میانمار و مالزی و اندونزی و امثالهم را جور دیگری و آمریکای لاتین را جور دیگری و آفریقا را جور دیگری و آمریکا و اروپا و  استرالیا هم که لزوماً می خواهند برای خود آقایی کنند ولی خوب ایا بتوانند بقیه را زیر سلطه خود درآورند یا خود نیز به بردگی بیافتند و کارها بالا و بالاتر بگیرد؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که این هم خود یک جور دیگری از عدم شناخت امام زمان است. و اما خوب، نه حکمت متعالیه را ساقط می کند و نه ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی را. به هر حال بعضی هم ایراد می کنند که تولید علم؟ کدام تولید علم؟ علم را که نمی شود تولید کرد و باید به علم مثلاً خدمت کرد و بس. عرض می کنم دیوار حاشا خیلی بلند است، می فرمایید خیر. مثل همین است که آقا چرا برای مردم مستهجنات می فرستید؟ می فرماید نگاه نکن! جوابش این است که اگر فقاهت و حکمت متعالیه و علمی که تو داری می گویی این است، همین مستهجناتی را هم که می گویی نگاه نکن همان بهتر که جزو علومت بیاوری و به همینها اکتفا کنی چرا که چیز دیگری هم نداری و داری دروغ می گویی. و الا هیچ وقت این کار را نمی کردی که بگویی لیبرال دموکراسی و دیگر هیچ. وقتی کسی راضی شد که امامش را بکند صهیونیسم و لا غیر، دیگر چه می خواهد؟ آیا بهتر از این می خواهد شود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک دیوار حاشایی وجود دارد که یحتمل بتوان گفت برمی گردد به دبه کردن. دبه کردن وقتی است که معامله ای را انجام دهی و راضی شوی به معامله ای، ولی بعد دبه در بیاوری که راضی نیستی و بزنی زیر معامله. مثلاً جنسی است که مورد خرید و فروش است. فروشنده یک قیمتی را می گوید و خریدار قیمتی دیگر را می گوید. و اینها قاعدتاً باید به هم برسند و سر قیمت توافق کنند. اما یک طرف یا دو طرف می توانند دبه در بیاورند و سعی کنند که معامله را به هم بزنند یا قیمت را تغییر دهند. فروشنده مثلاً می خواهد قیمت را بالا ببرد و خریدار می خواهد قیمت را پایین بیاورد. و حالا چه شود؟ و زور کی بیشتر می چربد؟ معامله انجام می شود یا به هم می خورد؟ آیا این معامله بین دو غریبه است یا معامله ای خانوادگی است؟ و سوالات و مسائل مختلفی مطرح می شود.

و اما مسائل معاملات حکمت متعالیه و علوم الهی و علوم طبیعی از نوع دیگری بنظر می رسد که اینجا دبه ها و دیوار حاشاها از نوع دیگری است که از جمله از خود گذشتگیهای شگفت آوری را شامل می شوند. دلیل این مسئله این است که قلوب مومنین به هم طوری راه دارد که ماورای فهم غیرمومنین است آنطور که حساب کنید اگر تلویزیون و دیگر وسائل ارتباطات جمعی این قابلیت را دارند که همه افراد جامعه را از اوضاع عالم و جوامع بشری آگاه کنند و با یکدگیر نیز در نماس باشند، قلوب مومنین بسی ژرفتر و عمیقتر و ماورای آن است. دیوار حاشا از اینجا حاصل می شود که علوم طبیعی فقط حکم عبور یک طرفه از حکمت متعالیه است به علوم طبیعی و نه بر عکس. در صورتی که حکمت متعالیه نه تنها عبور و بلکه استقرار در حکمت متعالیه و سفر به حق و علوم الهی و فقاهت و بعد هدایت همه مردم به سمت حق است و این حرکت تا بینهایت در آداب نماز و عبادت قلوب مومنین ادامه خواهد داشت.

دیوار حاشا آنجا است که فرض را بر این بگذاری که می توانی حکمت متعالیه را با زور یا با در دست گرفتن یا چرخاندن قدرت در دستان غیرمومنین حذف کنی. البته دروغ و کذب و ویلا للمطففین اینجا است که همان غیرمومن هم نمی گوید که من غیرمومنم و ذاتاً خود را از هر مومنی مومنتر می داند و حتی خود را از مومنین هم بدتر از این حقیر جا بزند. ولی دقیقاً این کار را می کند برای اینکه به اثبات برساند که او هم به حق باور دارد و بلکه حق با او است و از همه بیشتر هم حق با او است. اما اینجا یک مسئله ای که هست همین دبه است. اگر او دروغ دارد می گوید، صد در صد نمی تواند ثابت کند که حق با او است و لذا صد در صد دبه خواهد کرد که حق فقط با او است و لاغیر.

حالا یک وقت هست که طرف دارد توهم می کند و در توهمات خود بدجوری گیر کرده است و همینطوری دارد تخیلات و هالوسیناسیون می کند. ولی یک وقت دیگر هم دارد این کار را می کند و هم بر سر قدرت است. و لذا دارد دبه ای می کند که هیچ کس حرفش را خریدار نیست ولی خودش به سختی باورش شده است و در توهماتش گم شده است. مثل این است که کسی وبلاگی دائر کند که مورد بحث میدانهای مختلفی از علوم و حکمت متعالیه و علوم الهی موافق و مخالف باشد. آیا او است که دارد حکمت متعالیه را هدایت می کند یا اینکه علوم الهی و حکمت متعالیه است که دارد او را متقابلاً هدایت می نماید؟ توهمات و تخیلات می توانند براحتی انسان را گمراه کنند. ولی یک جایی هم نه تنها فقط فقاهت و بلکه علوم طبیعی نیز صد در صد به نقطه اوج خود می رسد. و در عین حال، همینجا نیز دیوار حاشا هم می تواند به اوج خود برسد. یعنی شما اگر به شخصی بفرمایید این سایت را می خوانی؟ و از آن الهام می گیری؟ یحتمل بفرماید آیا اصلا این حرف تو از روی منطق است؟ آیا از روی عقل است؟ یا اینکه خل زده ای؟ موضوع این است که او در موضوع حکمت متعالیه واقع نیست و بلکه در یک میدانی واقع شده است که حکمت متعالیه هم آیا از آن میدان باشد آیا نباشد. و چون آن سایت نیز در آن میدان واقع می شود، میدان را می بیند ولی حکمت متعالیه و علوم الهی را دربست حاشا می کند. فرض بفرمایید که ما هم اینترنت داریم و هم ماهواره و میدان یکی از میدان دیگری جدا است. و اما نمی توانید بفرمایید که اینها اشتراکاتی ندارند و از هم تاثیر نمی پذیرند و یکی با دیگری کاری ندارد. و این اشکالی هم اتفاقاً ندارد و بلکه می تواند خیلی هم خوب باشد. و اما این تاثیرات می تواند یک طرفه باشد از آنجایی که ماهواره از اینترنت تاثیر پذیرد ولی حتی روح یک سایتی هم خبر نداشته باشد که چیزی به اسم ماهواره هم موجود است! و لذا دبه از این باب که این غیر ممکن است چرا که همه و همه ماهواره دارند و مگر می شود که کسی از ماهواره تاثیر نپذیرد و بلکه هر سایت اینترنتی است که صد در صد از ماهواره دارد تاثیر می پذیرد و دیوار حاشا بلند است.

و اما این حق مطلب را باز نمی تواند در مورد حکمت متعالیه و طلب حق و اسفار اربعه و مستقر شدن در حق از سفرهای من الحق الی الحق بالحق پی در پی و مستقر شدن در علم و حکمت و همه و همه را به سمت حق بردن و میدان را آن میدان خدایی کردن که همه عالم را فرا گیرد. می فرماید مگر می شود؟ این عالم عظیم و این همه علوم طبیعی و ریاضی و فلسفی و الهی و ما در این همه علم گم نمی شویم آنطور که این همه کانالهای ماهواره ای داریم که اگر می خواستیم همه آنها را ببینیم که چیست، نمی توانستیم. و لذا آداب نمازی که سالک باید به قلب خود بیاموزد چیست که اجازه نمی دهد عبادت خدا را حاشا کند؟ این از اسرار صلوة است که هزاران بطن دارد. که ما هنوز در آداب نماز خود مانده ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضی اشکال و ایراد کرده اند که آقایان و خانمهایی که فکر می کنند دچار انحراف یا تنبلی چشم شده اند، همه به چشم پزشک مراجعه کرده و عینک تهیه فرمایند و لطفاً سر خود نروید در مترو و گوشه خیابان و اینها از دست فروشان عینکهای مطالعه و دور و نزدیک بخرید. و بلکه به چشم پزشک و اپتومتریست و افثامالوژیست مراجعه فرمایید برای تعیین نمره عینک خود و بعضی هم به دست فروشان تا آنجا اعتراض کرده اند که شما نباید حتی مثل اینکه نماز واجبتان را نمی خوانید و می روید نمازهای دور و دراز دیگر می خوانید، همانطور هم برای دیگران عینکهایی ارزانقیمت ولی بدون نسخه نباید بفروشید.

البته بنده عرضم این است که اثرات درست عینک زدن را بخواهیم ما مشاهده کنیم، باید به عمق مسائل هم بنگریم و ببینیم اصلا تا کجاها است که بصیرت داریم. یعنی باید دید که ما در چه هندسه ای است که واقعیم که بعد در این هندسه ما مشکل عینک داریم. گاهی یحتمل باید یک چشم را هم بست می فرمایند اگر تنبلی چشم با عینک به تنهایی هم قابل حل نباشد. اما گاهی اگر فقط همه چیز را بخواهیم با عینک حل کنیم و فکر کنیم که مسئله خود به خود با عینک حل می شود، آنگاه ما متوجه نشویم که همان عینک به تنهایی یحتمل مشکل را هم مضاعف کند و باعث شود که اگر چشم بدون عینک صدمه می دید، خدای ناکرده با عینک حتی صدمه اش بیشتر هم شود.

یعنی چه؟ یعنی اینکه مشکل از جای دیگری است. و از جمله اینکه می فرمایند که ما در کیهانشناسی این مشکل را داریم که از همه ماده ای که در عالم هست، فقط می توانیم به حدود 3 یا 4 درصد آن دسترسی داشته باشیم و بلکه مشاهده اش کنیم. خوب، حالا بیاییم عینک بزنیم درست می شود؟ بله، لنزهای گرانشی یحتمل می تواننند درستش کنند و دید ما را بهتر کنند و به ما بصیرت بدهند، ولی بشرطی که بدانیم ماهیت لنزهای گرانشی به چه صورتند. و چطور کار می کنند.

همینطور اگر ما بجای عینک، احتیاج به آندوسکوپیهایی داشته باشیم که مثلاً مشکلات کلیوی یا کبدی یا دماغی یا ریه ای یا آنژیوگرافی قلبی را قرار است به ما بنمایانند، خوب در این دستگاه ها هم لنزهایی به کار رفته اند و یحتمل همانند عینکهایی عمل می کنند که دید را تقویت می کنند. و اما آیا می شود گفت که عینک و آنژیوگرافی هم هر دو یک جور هستند و هر دو مثل هم عمل می کنند و هر دو را خود شخص و لا غیر می تواند استفاده کند و احتیاج به پزشک و تیم پزشکی و پرستار و بیمارستان و امثالهم هم نداریم؟! و لذا باید ما برای اینکه تیم پزشکی قوی داشته باشیم هم بتوانیم از امکانات اجتماعی خود درست استفاده کنیم، همانطور که آتشنشانها هم ممکن است همیشه با آتش مواجه نشوند ولی حتی اگر در طول عمر یک آتشنشان یک بار فقط با آتش روبرو شود هم می تواند خطرناک باشد. و خیلیها را می تواند از مرگ نجات دهد. همینطور هم آنژیوگرافی هم می تواند مفید واقع شود و لنزها و دوربینهایی که مشکلات را در درون بدن نمایان می کنند، می توانند انسانی را از خطر مرگ برهانند و او را نجات دهند. و اما خوب، بعضی چیزها هست که مثل این کتاب انگیزه های  فاینمن مارکولی خوب شروع کرده است و انسان را کنجکاو می کند که بقیه قضایا از چه قرار است و کتاب چطور برگزار شده و چطور خاتمه می یابد؟ البته اگر مستهجنات را از اینترنت هم حذف می کردیم، بنده حقیر فکر نمی کنم چیزی از حقوق بشر و آزادی بشر صدمه بخورد و بلکه حجابهایی باید حفظ شوند تا بزرگ و کوچک و پیر و جوان را وارد حجابهای ظلمانی مبتلا نکنند و بلکه مخازن علمی نمایان شده و حجابهای نورانی کنار رفته و معادن عظمت حکمت متعالیه و فقاهت و اسرار قرآنی و خاتم رسل نمایان گردند.

حتی حفظ ساختمانها هم یحتمل مثل حفظ یک بدنه ای که با مشکلات روبرو شده باشد، باید مهندسی شود و همین هم عینکها و لنزها و بلکه وسائل اندازه گیری و محک زدنهای فیزیکی و شیمیایی و امثالهم احتیاج دارد تا مثل ساختمان پلاسکو مورد فاجعه واقع نشود. و بالاخره هر ساختمانی هم یحتمل عمری دارد و بعد از آن باید تخریب شود. خدا رحمت کند همه رفتگان را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بنده این نظر را برای یک پستی که مربوط به حادثه دلخراش ساختمان پلاسکو بود گذاشتم:


با سلام،
حالا شما اینها را همه را می فرمایید، ولی باز بنده فکر می کنم که مسئله انگیزه های فاینمن و لذا دستیابی به کتاب مارکولی خیلی مهم است. این حقیر اتفاقاً برای مارکولی هم نوشتم که بابا تا یک جاهایی مسئله مربوط به علوم طبیعی است و از آنجاها به بعد مسئله الهی یا حتی حکمت متعالیه ای می شود. حالا اگر ما این نقطه گذار از طبیعت به حکمت متعالیه را اشتباهی محاسبه کنیم و transition function مربوطه را اشتباهی برآورد کنیم، یک وقت دیدید همه چیز را محول کردیم به خدا یا بر عکس همه چیز را خیال کردیم که دست خودمان است. این است که افراط و تفریط می شود. و لذا، بنده می خواستم با شما صلاح و مشورت کنم که آیا به خود مارکولی ای-میل بزنم و از او بخواهم بلکه یک کپی از کتابش را برای این حقیر بفرستد یا اینکه بنده نمی دانم توی این مملکتمان که همه چیز یافت می شود و در عین حال هیچ چیز هم یافت نمی شود، بالاخره آیا می شود که ما هم به این کتاب یک جورهایی دست یابیم یا خیر؟ یحتمل بنده خیلی بشتر از اینها باید برای شما در این باب بنویسم، ولی از آنجایی که می خواهم با اتوبوس بروم نماز جمعه و دیر می شود، بهتر است واگذارش کنم برای بعد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.

تا حالا فکر کرده اید که در بین همه اپراتورهای جبر اپراتوری که در فرموالیزاسیون هندسه ناجابجایی (A, H, D) داریم چرا اپراتور دیراک است که برجسته شده است؟

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


حکمت متعالیه و ریاضی-فیزیکِ نظریه حمیدی-مجیدی را بعضی یحتمل اشکال می کنند که چه ربطی دارد به سخنرانی رهبری و ولی فقیه؟ چرا اینجا می آوری؟ اصولاً این سوال مطرح می شود که ما در آرشیو دانشگاه کرنل و گوگل و ژورنالهای مختلف که خوب بگردیم، انواع و اقسام مقالات و کتب نفیس ریاضی-فیزیکی می توان یافت که برای همیشه می توان خود را با آنها سرگرم کرد. و لذا مسئله اینجا است که آیا اکتفا به همین قدر کردن ما را به سر مقصد نظریه حمیدی-مجیدی نخواهد رساند و آیا چه چیزی است که ماورای آن در حکمت متعالیه نیز نهفته است و ما بدان احتیاج داریم؟ مثلاً چرا نظریه حمیدی-مجیدی و نه نظریات گرموف-ویتنی و نه زایبرگ-ویتنی و نه برنامه هندسی لانگلندز و نه مقالات تناظر و هم ارزی بین بعضی یا همه اینها که از جمله کلیفورد هنری تابز و همکارانش در آن جهت کار می کنند.

مسئله اینجا این است که یک وقت هست ما داریم توحید الهی و عدل الهی را بررسی می کنیم و حتی می خواهیم به اسرار و آداب نماز بپردازیم. و خوب، اینها از مسائلی است که می توانند یا قرآنی یا تفسیری یا حدیثی و خلاصه حوزوی هستند و همینطور هم یا عقلی و نقلی هستند که با علوم وحیانی نیز سر و کار دارند. اما یک وقت دیگر هست که با طب هم سر و کار داریم که اینها هم می توانند سنتی اسلامی یا دانشگاهی و مدرن و جراحی و ژنتیک و از جمله یافتن زنوم انسانی و اسرار دی ان آ و آر ان آ و فیزیولوژی و آناتومی و بیوشمی و بسیاری از علومی که بدین حوزه مربوط است.

به هر حال، حکمت متعالیه و علوم وحیانی و قرآنی و آداب و اسرار نماز را نمی توان مستقیماً به مقالات و کتب ریاضی-فیزیکی ارتباط داد آنجایی که حتی نویسندگان خیلی از اینها یحتمل اسم مسلمانی را هم یا نشنیده باشند یا نخواهند بشنوند. و لذا ما از یک طرف اطلبوا العلم و لو فی الصین را داریم. و از طرفی نیز این آیه کریمه را داریم که  بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿التوبة: ١﴾ برائت از المشرکین است که آیه اول سوره توبه است که بدون ببسم الله الرحمن الرحیم هم شروع می شود و مفسرین می فرمایند که نشانه خشم پروردگار است. و لذا حکمت متعالیه اینجا نهفته است که می توانی علم را اخذ کنی، ولی نمی توانی حکمت متعالیه را کنار بگذاری و خودت را شاگرد آن فاسق و ظالم و لامذهب و قمارباز و شراب خوار بدانی و بدتر از آن بدانی. حالا چنین استادی هم هست و تخصصش هم در حدی است که دیگر هیچ کس دیگری مثل او نیست. شاگرد او شده ای. باز حق نداری حکمت متعالیه را کنار بگذاری چرا که او هم در علمش تخصصش بهتر از همه است و بلکه تو هم از او بتوانی جلو بزنی اگر همان کارها را کنی. مسئله ستاره شناسی و کیهان شناسی و ریاضی-فیزیک و علوم طبیعی یحتمل این مسائل را داشته باشند. ولی وقتی وارد حوزه علومی شویم که جنبه وحیانی و معقول و منقول قرآنی و حدیثی و فقهی دارند، ما از حوزه علوم طبیعی عبور کرده ایم و نمی توانیم به یک استادی که عادل بودن او زیر سوال است و نمی توان به او اقتدا کرد را نیز قبول کنیم. نمی توان به هر کس از راه رسید بفرمایید امیرالمومنین. خدا را خوش نمی آید. و حکمت متعالیه نیز اینچنین نیست. و الا طبیعت را انسانی بتوان رام کند و زیر سلطه خود در بیاورد، خیلی هم جای تعظیم دارد. این را هم همه می خواهند و مسلمان و غیر مسلمان ندارد. مسئله این است که مراقب باشی که غیرمسلمان اگر یاد گرفت و مسلمان را منعش کرد، آنوقت حالا حالا گیر همان غیر مسلمانی.  بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿التوبة: ١﴾

علی ایحال، توحید و عدل وجوه مختلفی دارند، ولی نظریات مربوط به ریاضی-فیزیک نیز مشکلات عظیمی را دارند که از نوع محض عقلی و نقلی داستانی و قصصی نیست و بلکه با طبیعت هم سر و کار داشته باشد. و از این باب است که فلسفه و حکمت متعالیه مربوط به اخلاق اینجا از چه نوع است. نمی خواهیم این ایراد بر ما شود که بیش از حد داریم جوش و خروش می کنیم. و اما بالاخره اخلاق در عاشورا و کربلا از چه نوع است؟ مسئله دیگر این است که نظریه حمیدی-مجیدی و حکمت متعالیه و فقاهت را در کربلا چطور انجام می دهید؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
شما راست می گویید. ولی اینجا یک مسئله ای هست در مورد حکمت متعالیه که بنظر می رسد باید غیر از این باشد که طلبه ای که در این جهت دارد کار می کند، باید برای خدا کار کند و برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف. و حالا اینکه طلبه و شاگرد را سر کلاس درس راه ندهند هم خودش مسئله ای دیگر است، این را یحتمل بتوان به این مسئله هم ربط داد که انبیاء هم یحتمل از سر کلاس ممکن است بیرون رانده شوند. البته یحتمل هم بعضی ایراد کنند که تو هنوز در کتاب آداب قلبیه نماز امام خمینی گیر کرده ای. و می خواهی آنرا به حکمت متعالیه هم ربط دهی و از ریاضی فیزیک هم استفاده کنی و هم اینکه توان این کار را هم نداری و مسجد هم چندان نمی روی و خانه نشین هم شده ای! در صورتی که بنده چند وقت پیش یک مسئله ای را در ماث اورفلو عنوان کردم که هانری هنریک هم یک چیزی در موردش گفت. بنده اخیراً رفتم بعضی مقالات او در نظریه اپراتورها و کوهمولوژی را ببینم دوباره. کارهای زیادی هم کرده است. و اما اینها را چطور می شود از لحاظ حکمت متعالیه بررسی کرد بدون اینکه هیچ شناختی از خود شخص داشته باشید؟ خیلی حوصله می خواهد. البته یک راهش هم این است که مسائل را طوری لوث شود که حل مسائل خود به خود منتفی شود. از این خیلی انسان لجش می گیرد و می خواهی با همه توان برای حل مسائل تلاش و کوشش بلکه با تمام وجود جهاد کنی. مسئله اصلا شوخی بردار نیست!



امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک نظری دادم، آمدم بنویسم آندره هنریک. اشتباهی نوشتم هانری هنریک فکر کنم! منظورم به ریاضی دان دانشگاه اوترخت است: Andre Henriques و این مقاله اش:

https://arxiv.org/abs/1701.02052

مثل اینکه برق رفته بود یا مشکلی ایجاد شده بوده و مسئله ایجاد شده در مورد یافتن اصل مقاله. گاهی اوقات لنزهای گرانشی می توانند همه رقمه به مسائل کمک کنند. برای این موضوع شاید این مقاله ها و کتابها هم کمک کنند:

https://arxiv.org/pdf/1104.3285v3.pdf

http://www.math.columbia.edu/~woit/QM/qmbook.pdf

به ارجاعات داخل مقالات و کتب هم نگاه کنید.

با سلام،
بنده سعی کردم به ضبط سخنرانی استاد دکتر تجلی گوش کنم ولی هنوز تماماً گوش نکردم. البته خیلی دلم می خواست به خود سخنرانی بیایم، ولی مطمئن هم نبودم که آیا بدلیل اعلام عزای عمومی مراسم مرحوم آیت الله هامشی برگزار می شود یا خیر. راستش شب قبلش هم درست نخوابیده بودم. ولی این مسئله 100 میلیون دلار مربوط به امواج گرانشی و لیزری مرحوم دکتر جوان که فرمودند را شنیدم. بنده یک نگاه خیلی کوتاهی به مقالات Thiemann و Bianca Dietrich انداختم که از دیفئومورفیسمها هم می فرمودند، خیلی جالب بنظر می رسید. ولی یک مرتبه یک روز رایانه ام صفحه آبی آمد و پاک شد. از آن طرف هم این کتاب خیلی جالب انگیزه های فاینمنی است که مارکولی دارد. سعی کردم یک جوری دانلودش کنم، نمی شود! یعنی ما گویی قانون کپی رایت در ایران نداریم، ولی در عین حال یافتن سایت دانلود کتاب هم همینطوری الکی نیست! این است که در آمازون آن را تا جایی که دارد خواندم. خیلی مسئله جالبی است که بخواهد دیاگرامها و انتگرالهای فاینمن را یک جورهایی جبری و انگیزه ای اش کند. گیی با انگیزه های تیت در کتاب ربطش می دهد. البته در کتاب دیگرش با آلن کن هم آمده است. ولی آنجا خیلی فرمال است یحتمل سطحش هم بالاتر است.
ولی بنده حرفم این است که یک مسائلی هستند که می شود آنها را فقهی بررسی کرد و مسائلی هستند که می شود ریاضی-فیزیکی بررسیشان کرد. اتفاقاً این را داشتم با مسئله من لا یحضره الفقیه که فقهی است که سرتاسر بر اساس احادیث امامان ما است. و من لا یحضره الطبیب محمد ذکریای رازی مقایسه می کردم. اول کتاب رازی که در سایت قائمیه یافتم حدیثی از پیامبر اکرم می فرماید که در بحار الانوار نیز آمده است: یا عباد الله تداووا ان الله لا یضع داء الا وضع له دوا. این را در درس طب استاد تبریزیان در ای-شیعه نیز آورده اند: http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/tabrizian/teb/93/931030/#_ftn5
البته در این درس مسائل دیگری پیش می آید از این قبیل که آیا مسکن را نیز خوب است استفاده کنیم یا درد خودش می رود دنبال کارش و ویروس و باکتری هم مثل شیطان هستند. و بنده نمی خواهم اینجا وارد این مسائل نیز شوم. و اما بالاخره یک طبیب ابدان داریم و یک طبیب الهی هم داریم یا خیر؟ یعنی فقاهت مسائلی دارد غیر از طبابت. مثلاً خود واقعه الغدیر یک مسئله طبی نیست ولی یک مسئله فقهی هم هست که برمی گردد به مسئله تقدم و تاخر امیرالمومنین علیه السلام و دیگر خلفاء اولی اسلام و لذا از مسائل مرجع تقلید هم می تواند باشد که از مسائل اصلی فقهی است. و لذا اینکه فقه را دربست در امور ریاضی-فیزیکی و از جمله نظریه حمیدی-مجیدی و امثالهم کنار گذاشته و صرفاً به ریاضی-فیزیک مسائل بپردازیم هم می تواند حتی به دریاچه ارومیه نیز اخلال وارد کند همانطور که یحتمل بودجه های مربوط به تحقیقات در زمینه های امواج گرانشی و لیزری نیز جدی گرفته نشوند. هر چند که بنده حقیر فکر کنم آی پی ام خیلی هم بی هیچی در این زمینه ها بیکار ننشسته است. البته از آن طرف هم مشکلاتی مثل خرید پایان نامه ها را داریم که یواش یواش بنده نیز دارم به فکر می افتم نکند راهش همین است و راه دیگری ندارد و این بنده حقیر است که از غافله فقط عقب مانده ام و سرم کلاه رفته و بلکه بی کلاه مانده است! گذشته از اینها این حقیر که جوانی خود را بی جهت به هدر داد، ولی همانطور که در سرمشق امروز داریم نباید هم بیخودی جوانان را دلسرد کرد آنطور که می تواند یک جیانت بزرگی باشد. بنظر این حقیر می رسد که جوانان امروز ما فرصتهای زیادی را می توانند پیش رو داشته باشند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون.


 إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّـهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿هود: ٥٤﴾


فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَبِّی هَـٰذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿الأنعام: ٧٨﴾


قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّـهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَـٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّـهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿الأنعام: ١٩﴾


از قضا، از نظریه گالوا و انگیزه ها که نظریه گالوای کیهانی را هم شامل می شود، می توان به نظریه انگیزه های فاینمن هم رفت. کتابی هم هست به این اسم که بنده هنوز نتوانسته ام آنرا غیر از آمازون جای دیگری بیابم. البته این یک مقداری مضحک می شود ولی از حالت فقاهت خنگولکی نیز خارج است چرا که خنده داری قضیه اینجا می شود که ما بگوییم فقه انگیزه های فاینمنی داریم که بر حسب فقه گالوایی است که آنها را باید در نظریه ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی جستجو کرد. خنده داری قضایا اینجا می شود که بخواهیم گرافها و دیاگرامهای فاینمن را به فقه گالوایی و حکمت متعالیه ربط ربط دهیم. و حال آنکه ربط قضایا اینجا است که وقتی از فقاهت به ریاضی-فیزیک عبور کنیم، خیلی چیزهایی که در فقاهت نمی توان عنوان کرد، در ریاضی-فیزیک گویی قابل عنوان می شود همانطور که خیلی چیزها را هم می توان در فقاهت عنوان کرد و در ریاضی-فیزیک معنایی برای آنها نیست. یحتمل می توان از این دیدگاه به مسائل من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق و من لا یحضره الطبیب محمد زکریای رازی هم نگاه کرد (هر چند که بنده نمی دانم بتوان این کتاب آخری را هم پیدا کرد). لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون.


 إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّـهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿هود: ٥٤﴾


فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَبِّی هَـٰذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿الأنعام: ٧٨﴾


قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّـهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَـٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّـهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿الأنعام: ١٩﴾


عبس و تولی. ان جاءه الاعمی. حرف امام خمینی در اینکه قرآن را برای دروس اخلاقی بخوانید در فصل چهارم از باب چهارم که در باب قرائات آداب نماز است این است که تکبر نکنید. خواستید توی سر و کله ی هم از باب طلبگی بزنید، بزنید که بهتر یاد بگیرید. و آن هم بنده حقیر است که دارم می گویم که توی سر و کله هم بزنید. یعنی نه اینکه واقعاً توی سر و کله هم بزنید، و بلکه آنقدر جر و بحث می خواهید کنید تا اینکه دیدید از کلاس افتاده اید بیرون، و دارید یک کمی هوا می خورید، سعی کنید و تلاش کنید. سعی و تلاش برای یادگیری است که خوب است. اقتصاد مقاومتی هم همین است و ریاضی-فیزیک حمیدی-مجیدی هم همین است که سر و کله زدن دارد. نسبیت عام چه می گوید و لیزر چه دارد که می توان 100 میلیون دلار هم بدان تخصیص داد؟ امواج گرانشی کدام است؟ اصلا کدام ذرات هستند که در امور تابش لیزری و طیفبندیهای آن خاصیت جذب دارند و کدامها هستند که خاصیت گسیل دارند؟ یعنی اگر یک خانم بنده خدایی چادر مشکی سر کند، سیاهی چادر از آنجایی که همه نور را جذب می کند و نوری را برنمی گرداند مشکی است و اگر مثلاً موقع نمازی و وقتی دیگر چادر سفید سر می کرد، آنگاه نور را این چادر بسبب آنکه سفید است بیشتر برمی گرداند و انعکاس می دهد و لذا نوری گسیل نمی دهد و اما چادر سفید نور را بیشتر از چادر مشکی انعکاس می دهد.

 وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّىٰ ﴿٣ أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَىٰ ﴿٤ حالا اگر این چادر نبود و مثلاً شیء جامد دیگری بود یا عنصر فلزی دیگری بود چطور؟ اگر مایع بود چطور می شود؟ اگر گاز بود چه؟ مثلاً اگر فیلامان تنگستن داشتیم در لامپها، اینها یک جور می شوند ولی اگر گاز فلورسانت یا نئون بود طوری دیگر چراغ را روشن می کنند. و اما بعضی مسائل است که از لحاظ نسبیت خاصی شما نمی خواهید کاری کنید که همه عناصر و اجزاء کره زمین برای اینکه می خواهید از این طرف زمین به آن طرف زمین یک ای-میلی چیزی بفرستید روشن شوند. یا نمی خواهید کل کره زمین را روشن کنید برای اینکه می خواهید همه در خانه های خود صدا و سیمای ماهواره ای هم داشته باشند. یا نمی خواهید حتی برای انیکه امواج گرانشی خود را لیزری مورد بررسی قرار دهید، همه عالم از این بابت منور شود و حتی ال اچ سی هم بویی از آن آیا ببرد یا نبرد. حالا می خواهید مثلاً نیمه شعبان است و چراغانی کنید، می آیید خیابانها را چراغانی می کنید. دیگر کل ذرات عالم را که نمی خواهید روشن کنید! تفسیر به نفس نمی خواهید کنید. و اما می خواهید درس اخلاق بگیرید.

 أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ﴿٥ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ﴿٦ وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّىٰ ﴿٧ وَأَمَّا مَن جَاءَکَ یَسْعَىٰ ﴿٨ وَهُوَ یَخْشَىٰ ﴿٩ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ﴿١٠ کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ ﴿١١ فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ ﴿١٢ فِی صُحُفٍ مُّکَرَّمَةٍ ﴿١٣ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ ﴿١٤ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ﴿١٥ کِرَامٍ بَرَرَةٍ ﴿١٦ قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿١٧ و بالاخره، مفسرین خوب است ببینیم چه دارند عرض فرمایند ولی خودت هم که می توانی قرآن بخوانی یا خیر؟ خوب، بخوان و با معنی لطفاً. این یعنی چه؟ بنده عرضم این است که اشکال می شود که چرا به آن بنده خدا، یا رئیس جمهوری که او هم حالا ممکن است عینکی باشد می گویی یحتمل انحراف چشم به چپ یا راست دارد؟ عبس و تولی نکن. و اما من استغنی و انت له تصدی و ما علیک الا یزکی. یعنی اینکه این آخوندهای خودمان را می بینی که می آیند در صدا و سیما درس اخلاق می دهند، کلی حرف برای آموزش دارند. نگو اینها هیچی بلد نیستند. نگو قتل الانسان ما اکفره. و بعد هم برو بنشین برای خودت همان مستهجناتی را که بلکه همین آقایان آخوندهای خودمان هم می فرستند هر چه دلت خواست تماشا کن.

مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ﴿١٨ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿١٩ ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ﴿٢٠ ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿٢١ ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ ﴿٢٢ کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿٢٣ معنی مسئله این نیست که آقایان خانمها همه حالا خیلی آخوندهایمان مسلمانمان کرده اند و دیگر نه با آنها سر و کله داریم و نه با خودمان. اتفاقاً بنده حقیر که می بینم خیلی هم سر و کله داریم. نداریم؟!! بنده مثلاً هر چقدر به آیت الله ضیاء آبادی گوش کنم، سیر نمی شوم. همینطور مرحوم آیت الله زنجانی هم یادم هست یک موقعی از عاشورا در رادیو خیلی دوست داشتم گوش کنم. آیات عظام جوادی آملی و سبحانی و مکارم شیرازی و همدانی دامت ظلهم العالی که دیگر نورٌ علی نور است. و اما مستضعفین، مستضعفین، مستضعفین را در یاب. حالا چه کار داری که آخوندها و آقازاده ها همه وضعشان خوب شده و دیگر صادق هدایت فقط نیست که وضعش خوب است و آقازاده های ماشین آخرین سیستم سوار داریم که حالا بیا و ببین. و مگر بد است؟ و اما پابرهنه ها و کوخ نشینها و کارتن خوابها و این بچه هایی که توی آشغالها تا کمر فرو می روند و این بچه هایی که سر چهارراه ها گل می فروشند یا شیشه ماشین پاک می کنند یا دستمال کاغذی می فروشند. اینها را دریاب. حالا هواپیمای ایرباس و بوئینگ و بهتر از آن هم بلدید خودمان درست کنیم بد است، خوب درست کنیم؟ و اما این برجهای سر به فلک کشیده هم عیبی ندارد. صادق هدایت کجایی ببینی که آخوندهای ما کجاها رفته اند و تو بی خودی رفتی خودکشی کردی. تو هم یک جورهایی مستضعفی. آقازادگی را نفهمیدی یعنی چی؟ تو دیگر چرا؟ حالا آخوندهای ما دنبال فقاهت نمی روند و شیطنت می کنند و مجتهد نمی شوند و در حد طلبه می مانند و ادعاهای کذب می کنند، بگذار بکنند. ولی تو چرا پیغمبر دزدان و کذابها و لامذهبها کردی خودت را؟ بنده یک مثالی بزنم.

اما من استغنی. قاچاقی سیر شدن را حالا ببینید. شما همین سیری را ببیند! بنده این سیری صادق هدایت را نمی گویم. سیری شکم منظورم نیست. سیری آی-فون را می گویم. یعنی Siri. بعضی عرضه می دارند که این سیری اصلا با تو حرف می زند. و خوب این بشرطی است که تو هم با او حرفها داشته باشی؟ این از قضا یک روبات هوشمندی است که می تواند با تو حرف بزند و هر چه که خواستی از او بخواه و او در اینترنت می گردد و جوابت را می دهد. مثلاً بگو می خواهی بروی مشهد. بلیط هواپیما می خواهی. چطور بخرم. یک چیزهایی بالاخره جوابت را می دهد. حالا شاید بهترین جوابها هم نباشد. و همانطور که می دایند و لازم نیست مثل مرحوم ابوالقاسم حالت خواص آسانسور را خدمتتان عرض کنم ولی منظور بنده به این است که صدایی که جوابتان را می دهد می تواند به انگلیسی با لهجه انگلیسیها یا آمریکایی هم باشد. می تواند مرد باشد یا زن باشد. 

فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ ﴿٢٤ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿٢٥ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿٢٦ فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿٢٧ وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿٢٨ وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿٢٩ وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿٣٠ وَفَاکِهَةً وَأَبًّا ﴿٣١ مَّتَاعًا لَّکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿٣٢ و حالا ببینید که این چه سیری خوبی است؟! البته به زبانهای دیگری هم می تواند صحبت کند. ولی نمی دانم چرا فارسی یا عربی هم یحتمل بلد نباشد. و اما حالا سعی کنید به او بفرمایید مثلاً کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. یا این را یحتمل نخواهد فهمید و به چه کنم چه کنم می افتد. و بلکه به او بفرمایید که می خواهید بروید مدافع حرم حضرت زینب شوید. و به انگلیسی هم بگویید. اصلا اگر لهجه انگلیسی از انگلستان باشد یحتمل بفهمد زینب را چطور بگوید. ولی اگر لهجه آمریکایی و آن هم خانم بود که آنچنان خودش را بزند به کوچه ی من نمی دانم که بیا و ببین انگار دارید به زبان سواهیلی است که صحبت می کنید. حتی اگر بخواهید زینب را برای او هیجی هم کنید. می فهمد ولی آن را فقط هیجی شده کنار هم می گذارد. و کار ندارد دیگر مسئله اینکه ز ی ن ب را کنار هم بگذارد می شود زینب. انگار نه انگار. کلی چیز بنده یاد گرفتم.

فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ ﴿٣٣ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿٣٤ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿٣٥ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿٣٦ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿٣٧ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ﴿٣٨ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ ﴿٣٩ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ ﴿٤٠ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ ﴿٤١ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ ﴿٤٢ سر و کله زدنش با آخوندهای توی صدا و سیما و با دیگر نمازگزارانی که خودشان را از امام جماعت هم بالاتر می دانند بدتر از بنده و از پاپ هم پاپ ترند، خیلی بیشتر بود. هر چه شما می گوید زینب. او می گوید یک چیز دیگری. خسته هم نمی شود. انگار یک جورهایی هم کیف می کند در ضمن. ولی بنده منظورم به اقتصاد مقاومتی است. شما ببینید که ما اقتصاد مقاومتی داریم که حال تازه دو زاری هم افتاده است که چرا گوشیهای قاچاق وارد می کنید. بنده هی می گفتم که هی چرا این ملت اینقدر از گوشیهای قاچاق شاکی هستند؟ همین یک دلیلش است دیگر. لا اله الا الله. همین مانده بود که از سیری بپرسیم چطور برویم مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها شویم. و بعد هم ادعا که ما اصلا مدافع حرم آفریده شده ایم. یعنی حالا پهپادها را نشاندیم، خیلی هم خوب است. و اما یعنی ما نباید یک چیزی بهتر از این سیری خودمان در آی فونها درست می کردیم که جواب این استیو جابز با ان هم ادعاهایش را بدهد؟ لهو و لعب است؟ شوخی است؟ ما که با کسی شوخی نداریم.

و ما صاحبکم بمجنون. و این تذهبون؟ یعنی بنده حرفم این است که حالا این موبایلها و این ماشینها و این وسائل خانگی خیلی خیلی گران را داریم و خیلی هم خوب است. ولی اینطور نباشد که آقازاده ها و خانم زاده های بدتر از آقازاده ها بیایند اینها ار در اختیار خود بگیرند و بگویند ما مرجع تقلیدمان سیری آی فون است و تلگرام است و اینستاگرام است و با کوخ نشینها و بچه های آشغال جمع کن و پابرهنه ها و مستضعفین کاری نداریم. و از صدا و سیما هم درس اخلاق می دهیم و بلکه مساجدمان هم پر می شود وقتی درس اخلاق داریم. و تازه قدر علمایمان را بعد از اینکه از این دنیا هم رفتند باز هم نمی دانیم.

اینها توبه می خواهد و از سر شرک است که مولای متقیان را نمی شناسیم و ادعاها بسرمان می زند. سر خودمان را الکی کلاه نگذاریم که فقاهت یاد گرفته ایم. دو کلمه از این وصیت نامه های شهداء را هم بخوانیم اگر پنجاه سال مسجد رفتیم و آمدیم. ببینیم اینها چطور ره صد ساله را یک شبه رفتند. قتل الخراصون. بعضیها مثل اینکه مرده متحرکند و حکمت متعالیه اصلا هیچی در آنها اثری ندارد.   

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾   أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿الفرقان: ٤٤﴾ یعنی بعضیها همچین که شکمهایشان سیر شد، دیگر یادشان می رود که از کجا آمده اند و به کجا می خواهند بروند. آقا دست آن ضعیف را بگیر. دست آن بدبخت بینوایی را که حالا بلکه یک آخوند هم باشد را هم بگیر. نگو این آخوند است ولش کن. بلدی دست بگیری. دستش را بگیر. این است که گیر قضیه است. می گوید اینها به شاه هم رحم نکردند، آیا آنوقت به خود من یا به کس دیگری رحم می کنند؟ مسئله را اشتباه می فهمند. نمی گویند که آن آقایی که بدتر از این حقیر از آمریکا پا شده آمده ایران می خواهد به همه فخر بفروشد و هیچ کس هم نمی خواهد زیر بار بلندپروازیهای او برود. می گویند هیچ کس قدرش را ندانست و برگشت رفت همان دانشگاهی که آمده بود. همانجا باز درسش را داد. و اما خودت که عقل داری، خودت سعی کن درس بخوانی و یاد بگیری. و با فقاهت کارت را بکن. و نه اینکه فقاهت را کنار بگذاری. و همانهایی که فیلمبرداریشان را کرده اند و آرتیستهای سینمای مستهجناتت شده اند را بیاوری و ببری دانشگاهت و بگویی اینها خوب بلدند. حالا به ما بیشتر هم مستهجنات یاد بدهید. ما خودمان اصلا مستهجنات انگار بلد نیستیم. عدل الهی را یحتمل نمی شود با کنار گذاشتن قوانین طبیعی و درست کردن قوانین اجتماعی دلبخواهی درست فهمید. دست آن کودک و مادری را که کنار خیابان گل می فروشد و دستمال کاغذی را نگیری، آن یتیمی را که لقمه اش را دزدیده ای را پس ندهی، عاقبت بخیر می شوی؟ و اما عجل لفرج مولانا یا صاحب الزمان. اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض  و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی. حرف زیاد داریم. خیلی حرف داریم. هنوز رفوضه نشده ایم. خدایا به عزت خودت ما را نزد امام زمانمان سرافکنده مفرما. و این همه آیاتی را که ما را به لقاء الله بشارت می دهد و ولی فقیه می فرماید و بقیه می فرمایند، ما را نیز بدین آیات و بینات و بلکه خود حضرت حق ترغیب و ترقیب فرما و بلکه به عزتت قسم هر چه شرک و کفر و نفاق در ما است را نیست و نابود فرما و ما را تزکیه کن. ما را آدم فرما. انسانمان کن. نفسمان را بکش و ما را از شر این روشنفکر مآبیمان و حب دنیا و خودپسندیمان خلاص کن.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا


وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ



این معنای آیه ی کریمه که مستضعفین روی زمین ائمه و وارثین می گردند، یک معنایی است غیر از آنکه شهید مطهری می فرمایند در آخر کتاب عدل الهی آنجا که می فرمایند منکرینی که از روی جهل انکار می کنند را قرآن مجید مستضعف و جاهل می داند. یک معنایی از باقر است که به معنای شخم زدن است از ریشه بقر آنچنان که زمین را می شکافد مثل شخم زدن گاو آهن. این معنا از باقر العلوم را انسان بهتر است زیاد دنبالش نرود آنطور که یحتمل خودش هم با بقیه چیزها شخم خواهد خورد. 

به هر حال، یک معنایی از خضر راه است که بنده داشتم دنبال معنای انگلیسی آن می گشتم که از گوگل به معنایی از Elias می رسیم. یحتمل معنا چنین نباشد. البته می فرمایند که الیاس ریشه اسم حضرت علی علیه السلام هم هست و آن حضرت هم همراه حضرت ختمی مرتبت هستند. و در ضمن کمیل بن زیاد نخعی هم خضر راه حضرت امیرالمومنین هستند. اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیْ ءٍ وَ خَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیْ ءٍ وَ ذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیْ ءٍ وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْ ءٌ وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی عَلاَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ (غَلَبَتْ) أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ یا نور یا قدوس یا نور یا قدوس یا نور یا قدوس.

اتفاقاً با چند تا از دوستان که در مترو ملاقات کردیم داشتیم می رفتیم نماز جمعه. از مترو که پیاده شدیم یکی دو تا از ما جدا شدند. بعد از یکی از ایست بازرسیها که رسیدیم باز با دیگری از هم جدا شدیم. بعد بنده داشتم می رفتم دنبال کارت بسیجم بگردم، و یک مرتبه دیدم ماموران بسیجی یواش یواش دارند مرا می فرستاند دنبال میز بسیجی که وجود خارجی ندارد و همینطوری رفته رفته دارم از کل مصلا خارج می شوم! و لذا اعتراض کردم و برگشتم. و اتفاقاً بعد از نماز هم باز یک اتفاقات مشابهی از همین دست افتاد که با بعضی از نمازگزاران راه افتادیم و با دیگرانی همراه شدیم و آن اولیها از ما جدا شدند. همینطوری داشتیم می رفتیم که در مترو با دیگرانی همصحبت شدیم که اتفاقاً به نماز جمعه هم نیامده بودند. از مترو که خارج شدیم و با دوستی همراه بودیم، او آمد باز خداحافظی کند و برود آنطرف خیابان که این دفعه دیگر بنده نگذاشتم و تا سر چهارراه با او همراه شدم و آنجا با هم خداحافظی کردیم.


اصولاً سر کلاس خضر نشستن، کار سختی است حتی اگر حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام باشد. مسئله این است که حضرت موسی نیز یحتمل از سر کلاس حضرت خضر بیرون بیافتد! و اما این معنا وقتی به امیرالمومنین و الغدیر امیرالمومنین و بلکه ولی فقیه می رسد، معنایی دیگر پیدا می کند. و لذا ما می بینیم که مسئله بیمارستان روانی را مثلاً در رابطه با شاه ایران نیز فرح دیبا پهلوی مطرح می فرماید که همین دیشب داشت صدا و سیما ضبط شده بود که شاه با همسرش بعد از آوارگیهای بعد از انقلاب رفتند تگزاس که شاه بستری شود. فرح می گوید که متوجه شد که شاه در بخش روانی و بلکه یک بیمارستان روانی است که بستری شده! حالا اگر امام خمینی نصیحت می فرمودند که ای آقای شاه، برگرد به مملکت خودت. می گفتند که امام خمینی (فدس سره الشریف) چرا اینچنین فرموده اند.

بنده حقیر عرضم به این است که ما بچه تر که بودیم یک مثلی را برای ما می زدند که یک پسری می رود یک آزاری به یک ملایی می رساند و آن ملا به او هیچ نمی گوید. از ملا می پرسند چرا به او چیزی نگفتی؟ می فرماید که برای اینکه او امروز این کار را کرد و من به او چیزی نگفتم، و فردا حساب می کند برود با دیگری و دیگری این آزار را برساند و بالاخره یحتمل می رسد به یک وزیری و وکیلی و آنجا است که آنوقت حسابش را خوب خواهند رسید. اینجا باز می بینیم که مسئله خضر راهی مطرح می شود که مسئله ای اخلاقی را دارد مطرح می کند که یحتمل خود مسئله ازار رساندن جزو موضوع مطلب نباشد و بلکه مسئله این است که آیا همراهی شاگرد و معلم می تواند با دوام باشد یا اینکه از سر کلاس به بیرون می افتد. و بلکه بدجوری هم بیرون خواهد افتاد.

مسئله این است که یک بنده خدایی یحتمل ایراد کند که این ضرب المثل مال وقتی است که شاه در صدر کارها باشد و ملا هم دارد کارهای دینی خود را می کند! و آن پسر هم که دارد بیش از حد شیطنت می کند، همینطوری که دارد سلسله مراتب اذیت و آزارهای خود را تکمیل می کند نرسیده به آن بالا بالاها کارش تمام است. و چرا؟ چون دارد غلطهای زیادی می کند. دیگر ما کاری نداریم که با مشرک و منافق و کافر و امثالهم هم طرفیم یا خیر؟ یک کار خلاف قانونی کاری کرده است. و لذا جزایش را می بیند.

اما یک وقت دیگر می بینیم که مسئله عدل الهی و توحید یا جبر و اختیار یا معتزله و اشاعره یا متکلمین از نوع مسئله ای است مثل الغدیر که مسئله ای است الهی. و به حرف مثلاً عبدالله بن عمر ختم نمی شود که بفرماید ابوبکر را داریم و عمر و عثمان و بعد هم سکوت. حرفها داریم اینجا. باید عدل الهی را بیشتر راجع بدان تحقیق کرد و الغدیر علامه امینی و دیگر محققین را بررسی کرد. و مسئله امامت را دید کدام است. در همین مسئله همراهی حضرت خضر با حضرت موسی، قتلی انجام می گیرد که حضرت موسی زیر سوال می برد. می فرماید که این بدان جهت است که والدین مقتول مومن بوده اند و اگر او به قتل نمی رسید، والدین را هم کافر می کرد.  وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا ﴿٨٠ فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿٨١

یحتمل هم مسئله از این نوع باشد که شمر علیه اللعنه را اگر والدینش بدنیا نمی آوردند چنین فاجعه ای را در کربلا مرتکب نمی شد. و لذا والدینش نیز آیا مستحق لعنت خدا نیستند؟ پس می گویی صد مرتبه اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ.


و همینطور داریم:


 اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ


و لذا شمر را لعنت می کنیم ولی آیا پدر و مادر شمر را هم باید لعنت کرد و لعنت خدا بر آنها هم باد؟ آیا در زمان واقعه کربلا والدین شمر اصلا در حیات بودند؟ حضرت خضر می فرماید که جایز است که فرزند را به قتل رساند که خدا به والدینش فرزند بهتر دهد. و اما والدین قاتل امام حسین چطور؟ اینجا مسئله چیست؟


البته این هم یک مسئله دیگری است که شما دارید در صدا و سیما مسئله ای اخلاقی را می شنوید و آیا به اندازه کافی صبر داشته باشید یا خیر که مسئله را دریابید و از سر کلاس درس بیرون نیافتید! اینجا یحتمل مسئله از این قرار است که ما بی نهایت دروس اخلاقی داریم و بی نهایت شاگردانی داریم که مدام سر کلاس درسند و مدام دارند درس اخلاق می گیرند و آیا موفق می شوند آیا نمی شوند. ولی یحتمل هم خیلی اوقات شاگرد اشتباهی صبرش را از دست می دهد چرا که درسی که به منظور یک شاگرد داده شده، پای شاگرد دیگری نوشته شود. و لذا مسئله می تواند سخت گردد هر چند که درس اخلاقی را هر کس گوش کند می تواند مفید واقع شود و همینطور هر چند که بعضی هم هر چقدر درس اخلاقی بدانها داده شود درشان اثری نخواهد کرد! خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بنده یک پیشنهادی به وزیر بهداشت داشتم و آن اینکه یحتمل ایشان باید چشمهای خودشان را هم نزد یک چشم پزشک نشان دهند از آنجایی که یا تنبلی چشم دارد یا اینکه یک قدری چشم چپشان انحراف دارد. و یحتمل خودشان را به وزیر علوم که متخصص گوش و حلق و بینی هم هستند نشان دهند هم خوب است چرا که یحتمل این انحراف چشم ناشی از هندسه و همینطور اختلال در همدیسی ترتیب گوش و حلق و بینی هم باشد. و لذا برطرف کردن این اختلال یحتمل به انحراف چشم هم کمک کند. البته پیشنهاد اصلی بنده این است که برای اینکه تختهای بیمارستانهای روانی را کاهش و نه افزایش دهند خیلی هم بهتر است اگر اساتید روانشناسی ما جزوه های کوچکی و بلکه کتابهایی مخصوص خنگولکها بنویسند و نه اینکه فقط کتابهای آمریکاییها را ترجمه کرده و در اختیار مردم قرار دهند. البته همین قدرش هم یحتمل بهتر از هیچ چی است. ولی اگر اساتید روانشناسی و مشاوره و روانپزشکی و روانکاوی بیشتر وقت می گذاشتند و بلکه بودجه های بهتری برای این کار تخصیص می گرفت، خیلی هم بهتر می شد که کتابهایی در این زمینه بیرون می آمد. بنده نمی دانستم تازه دارند به تعداد تختهای بیمارستانهای روانی هم اضافه می کنند! خوب، شاید هم جمعیت افزایش یافته است و نیاز هم هست.

ولی مسئله دیگر هم این است که اگر آمریکاییها می دانستند که چطور خنگولکها می توانند روانشناسی خود را بهبود بخشند، این همه هم فیلمهای هالیوودی، یعنی دقیقاً ده تا آخر کتاب راجع به روانشناسی و روان درمانی و مسائل مختلف روانی و امثالهم نمی داشتیم که نقد فیلم هم داشته باشد. و بنده فکر می کنم اتفاقاً یک تخت هم احتیاطاً برای  بنده خدا رئیس جمهور آمریکا کنار می گذاشتند چه اینی که دارد می رود و چه آنی که دارد می آید که بابا جان حالا تو که داری می روی اسمت حسین هم هست یا تو که داری می آیی هم با مسلمانان خط و نشان می کشی و بلکه با همه و همه خط و نشان می کشی، خوب بکش. اصلا ما نمی گوییم که ما بیاییم آنجا مسلمانی را هم تبلیغ کنیم. و اما شما خودتان هم یک ذره همان مسیحیت خودتان را نباید تبلیغ کنید؟ این طرف دنیا این گوگلتان است که بنده نمی دانم از آسمان می آید از کجا می آید. ولی دارید هر چه مستهجنات است برای همه می فرستید. مسیحیت را تبلیغ کنید به مردمتان که اقلاً آبروی مسیحیت خودتان را هم همه جا نبرید و همه بگویند شما هم با صهیونیسم جهانی دست به یکی هستید. کار است دیگر، یعنی می فرمایند که هر چه بگندد نمکش می زنند وای به وقتی که بگندد نمک. یعنی یک وقت دیدید این بنده خداها اگر یک وقت خدای ناکرده به سرشان هم زد، آنوقت حتی نخواستند به روانشناسان و روانپزشکان خودشان هم اعتماد کنند و گفتند که ما خودمان را دست اینها نمی سپاریم. و بالاخره خودشان که می فهمند که این همه دارند به مسلمانان ظلم می کنند و دروغ می گویند و تروریست تروریست می کنند، خودشان می دانند دارند دروغ می گویند دیگر. عرض بنده این است که همین باعث خواهد شد که بیمارستانهای روانی ما هم رونق بگیرد و بلکه رئیس جمهورهای آمریکا و اروپا و بلکه ملکه و پادشاه انگلیس هم اگر چیزیشان شد، همه و همه تشریف بیاروند ایران درمان. این را می گویند توریست درمانی اشرافی. این را می گویند عقل. حالا شما بفرمایید که خیر. داری باز خنگولک بازی در می آوری و پرت و پلا می گویی. و این هم مثل همان ستاره شناسی و ریاضی-فیزیک حمیدی-مجیدی کآرتینی ات ات است. پس فردا می خواهی کارتن خوابها را هم دعوت کنی که همه از بی کس و کاری و کارتن خوابی بروند تختهای بیمارستانها را اشغال کنند. و آن هم کدام بیمارستانها؟ همان بیمارستانهایی که تا چند وقت پیش بدلیل اینکه بیمار هزینه بیمارستان را نداشته بپردازد، با آمبولانس برش داشته اند برده اند گوشه اتوبان ولش کرده اند. همین چند سال پیش نبود؟!!! اتفاقاً می گفتند بیمار اسمش هم حمید بوده. اللهم یا حمید بحق محمد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک مبحثی هست که معروف است به شناخت شناسی مثل شناخت شناسی در قرآن. یعنی ما یک مبحثی داریم که شناخت قرآن است و مبحث دیگری است که شناخت شناسی قرآنی است. مثل این است که شما می خواهید پستی مثل

Are bad historians in danger of hellfire?

از آرن وال را بخوانید و بجای آن بروید نظرات راجع به این پست را بخوانید. همینطور می توانید مستقیماً خود قرآن را بخوانید یا اینکه کتابی مثل آداب نماز امام خمینی را بخوانید. گاهی خواندن آداب نماز نیز می تواند خیلی مفید واقع شود. و شما را حتی در انجام اقامه نماز خود نیز که خود از ارکان دین است راهنمایی کند. مسئله ای را استاد شهید مطهری مطرح می فرمایند در مبحث عدل الهی که خلاصه اش این سوال است که عدل یا توحید؟! این سوال مثل این است که بفرمایید که آیا ولی فقیه باید مسلمانان را به نزدیک شدن و دریافتن و کمک کردن به امام زمان خود ترقیب کند یا کافران و مشرکان و منافقان را نیز مانع شود که بر علیه اسلام کاری و عملی از آنها سر بزند و بلکه آنها را نیز به اسلام دعوت کند یا وادارد؟

راستی داشتم پست آرن وال را می خواندم که رسیدم به لغت eschatology یا آخرت شناسی. و ویکیپدیا نیز مطلبی در این زمینه داشت که با نظر بهاییت در این مورد شروع می شود که بنظر می رسیدد که در اصل نظری هم در این مورد ندارد. در موضوع عدل الهی شهید مطهری ما با مسائلی از این قبیل که اگر صادق هدایت اگر نان و آب نداشت و اشرافی نمی بود، آنطور خودکشی نمی کرد. البته بنده هنوز باید کل کتاب را درست بخوانم! از آن طرف نیز مسئله این است که اسلام با منکرانی که تقصیر دارند طرف است و آیاتی در قرآن کریم بر علیه شان داریم و برای کسانی که قاصرند و از روی جهل منکرند چنین نیست و بلکه آنها را مستضعف می داند. البته گناه استکبار و مستکبرین همین است که اجازه نمی دهند مستضعفین از زیر بار ظلم آنها بیرون بیایند و همینطوری آنها را جاهل می خواهند. و لذا وقتی همین مستضعفین به استکبار می پیوندند، خود نیز مقصر می شوند از این لحاظ که آنها نیز سد راه بیرون آمدن مستضعفین از جهل خود می شوند که ای بشر تو بیهوده آفریده نشده ای! وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا ۚ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (ص، 27).

شهید مطهری در عدل الهی ص 318می فرماید:


 آیات و روایاتی که دلالت می‌کند اعمال منکران نبوت یا امامت‌ مقبول نیست ، ناظر به آن است که آن انکارها از روی عناد و لجاج و تعصب‌ باشد ، اما انکارهایی که صرفا عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم‌ قصور است نه تقصیر ، مورد نظر آیات و روایات نیست . این گونه منکران‌ از نظر قرآن کریم ، مستضعف و مرجون لامر الله به شمار می‌روند . . 12 به نظر حکماء اسلام از قبیل بوعلی و صدر المتألهین ، اکثریت مردمی‌ که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصر ، چنین اشخاصی اگر خداشناس‌ نباشند معذب نخواهند بود - هر چند به بهشت هم نخواهند رفت - و اگر خدا شناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملی خالص قربة الی الله‌ انجام دهند پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت . تنها کسانی به‌ شقاوت کشیده می‌شوند که مقصر باشند نه قاصر . اللهم اختم لنا بالخیر و السعادش ، و توفنا مسلمین، و الحقنا بالصالحین‌

http://lib.eshia.ir/50021/1/318


وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّـهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ١٠٦﴾


البته بنده رفتم که این کتاب را از چند کتابفروشی تهیه کنم و هیچ کدام نداشتند. از قضا بعضی کتابها را باید فقط از ناشر و فروشگاه آن ناشر تهیه کرد و لاغیر! ولی خوب، این هم خود یک کار لطیفه ای است که به کتابفروشیها گاهی اوقات سر بزنید و بگویند این کتاب را ندارند و بلکه کتاب دیگری چشمتان را بگیرد و آن را بخرید! مثل این است که دارید دنبال یک لغتی می گردید، و چشمتان به لغت دیگری می افتد و آن لغت را هم نمی دانید و آنرا هم نگاه می کنید ببینید معنی اش چیست؟ البته کار معمولی یحتمل نباشد. ولی رجوع کردن به آداب نماز نیز می بینیم که لااقل برای این حقیر خیلی مسئله خواندن خود قرآن را نیز تقویت می کند. همه مسائل از یک دست نیستند. و لذا، بنده عرض کنم که چشمم به کتب برای خنگولکها و بزبان آدمیزاد افتاد و کتاب سناره شناسی برای خنگولکها را نیز خریدم!

اینجا، یک مسئله ای اتفاق می افتد که بسیار شنیدنی است و آن این است که شما وقتی به یک سایتی که خودش را خیلی متخصص بدتر از بنده نشان می دهد برمی خورید و مثلاً نظر شما را حذف می کند یا شما را یحتمل تحریم کند. یحتمل هم به شما بربخورد. البته بنده نمی گویم به این حقیر نیز برنمی خورد. و لذا ممکن  است صاف رجوع کنید و بروید کتاب غیرمتخصصها را در آن زمینه بخوانید و بلکه ویرایش برای خنگولکها را. عرض بنده این است که این مسئله آن باصطلاح متخصص را خیلی هم یحتمل متخصص و صاحب نظر نکند و بلکه دلیلش این باشد که این بابا اتفاقاً خیلی هم مستکبر است. بنده البته منظورم به شخص خاصی نیست ولی از این بابت خیلی هم اتفاق می افتد. طرف خودش را آنچنان نشان می دهد که با شاه هم فالوده نمی خورد! و حالا بیا و ببین. ولی بعد متوجه می شوید که آنچنان هم که خیال می کردید خبری نیست. این یک مسئله است.

ولی مسئله مهمتر این است که همان مسئله کافران و منافقان و مشرکان از یک طرف و مسلمانان از طرفی دیگر را برای ولی فقیه در نظر بگیرید که چطور می تواند دو سر یک طیفبندی مادون قرمز و ماورای بنفش باشد و باید تیونینگ و تنظیمات ظریف انجام داد. و این از جمله تنظیمات ظریفی است که یحتمل بتوان گفت که برجام نیز از این قبیل است. اما اینجا مسئله دیگری هم هست و آن اینکه فرض بفرمایید که ما مسئله همدیسی را می خواهیم به حساب بیاوریم. این یک چیز است که همدیسی را در کرده خاکی و مرزهای آن با اقیانوسها و دریاها و دریاچه ها و رودها و بلکه چاه ها و امثالهم هم حساب کنیم. و اما این هم مسئله دیگری است که ما افلاک سماوی را داریم که از دیرباز اینها شناخته شده بوده اند. و لذا همدیسی اینجا به چه معنا است؟ یعنی آیا ما هر شب به اینها بنگریم، یا اینکه یک شب به آنها بنگریم و همه را اندازه بگیریم و به نواده های خود بگوییم شما هم یک شب دیگری وقتی بزرگ شدید همین کار را بکنید، یا اینکه اصلا هر شب این اندازه گیریها را بکنیم یا اینکه رایانه هایی را واداریم که برای ما چنین کنند، و همه کتب ستاره شناسی و کتب الهی را هم در نظر آوریم. و فرض بفرمایید که ما متوجه می شویم که در همدیسی یکی از این صور فلکی اختلالی ایجاد شده و لذا زاویه ای در این صورت فلکی تغییر یافته است. خوب، این را چگونه باید تعبیر کرد؟ آیا این اتفاقات مدام در حال رخ دادن است و ما خواب مانده ایم و از آنها بی خبریم؟ یا اینکه بسیار هم دقیق است و هیچ خللی در همدیسی رخ نمی دهد و همه چیز مدام سر جایش اس و هر چه بنگری همان همان است! این یحتمل یک سوالی نیست که فلسفه چندگونگی یا multiplicitiy هانری برگمن یا حتی پدیدار شناسی بتواند جواب دهد. سوال این است که آیا نظریه مهبانگ نیز می تواند جواب دهد یا خیر؟ اینجا یحتمل مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی نیز بکمک ما می آید. توجه بفرمایید که هندسه کره خاکی و مرزهای آبی آن نیز هر روز بطور دلخواهی عوض نمی شود مگر اینکه حساب و کتابهای خاصی نیز در کار باشد. هر روز نیز کسوف و خسوف رخ نمی دهد. شب سرد زمستانی نیز همیشه باقی نمی ماند. البته بعضی هم در این شبهای سرد و دقیقاً به علت سرما و نداشتن وسائل گرمایی یا نداشتن خورد و خوراک یا نداشتن سرپناه یا از سرما خدای ناکرده تلف شوند. و این همه هم شهید دادیم تا اسلام را بدینجا رسانده ایم. و لذا، باز هم مسئله عدل الهی و توحید و درگیری بین معتزله و اشاعره یک طرف و شناخت کیهانشناسی و ستاره شناسی برای خنگولکها طرفی دیگر. نمی شود گفت خدا این همه را به باطل آفریده است:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿ص: ٢٧﴾

و نمی شود هم گفت که ما نداریم که


وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥ (سوره کریمه قصص)


و اما آیا معنای آیه هم همین است که ما عرض کنیم که اتفاقاً هر کسی هم که خودکشی کرد و هر کسی هم که حرکت انتحاری کرد، هم او هم باید از ائمه شود و از جمله آیا زنان هم چون هیچ وقت امام جماعات نمی شوند نیز از مستضعفین هستند و لذا آنها نیز باید یک روزی انتظار داشت که از ائمه مسلمین و از وارثین شوند و منظور آیه هم همین است؟ یا باید زنان را به حال خود واگذاشت و رهایشان کرد تا هر چه خواستند کنند و مردان نیز راه خود را بروند تا حجابها حفظ شوند و بلکه آنهایی هم که حرکتهای انتحاری می کنند نیز باید محدود به حیطه عمل خود شوند و بلکه برای کارهایی که منجر به خودکشی نیز می شود مجازات تعیین کرد. و لذا از جمله شراب خواری و فحشاء و قمار منکرات و غنی نیز گناهند. 

ولی به هر حال، یحتمل بتوان گفت که ما در مورد مسئله تنظیمات ظریف اخلال در همدیسی های صور فلکی همه و همه ستاره شناسان و کیهانشناسان خوبی نیستیم و بلکه خنگولکهایی بیش نیستیم؟! این هم نشد! چرا؟ برای اینکه اگر اینطور بگوییم باید به این مسئله جبری که نفخ فی الصور نیز پاسخ غلطی دهیم که اصلا یعنی چه که نفخ فی الصور؟


 وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾

   وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا ﴿الکهف: ٩٩﴾

وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ ۚ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ (87، النمل) 


و لذا نمی توان گفت که عدم اخلال در همدیسی نفخ فی الصور و عدم اخلال در همدیسی صور فلکی با هم ارتباطی ندارند و نمی توان هم گفت که ارتباطشان چیست؟ قلوب یومئذ واجفه.  الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿الرعد: ٢٨﴾ کَذَٰلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ﴿الحجر: ١٢﴾   أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﴿محمد: ٢٤﴾ کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿المطففین: ١٤﴾ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


البته حتی گوشه ای از مدل استاندارد فیزیک را می شود زیر دست یک استاد فیزیکی که جایزه نوبل هم یحتمل برده باشد، آموخت و در آن زمینه دکترا گرفت و از لحاظ نظری و یحتمل ال اچ سی ای هم بحثش را ادامه داد چرا که به خودی خود حائز اهمیت است حتی اگر گرانش را هم نخواهیم با آن وحدت بخشیم. چه رسد به اینکه بخواهیم هم هندسه ناجابجایی و برنامه هندسی لانگلندز را هم وارد تز دکترا کنیم بشرطی که چنین استادی را بیابیم! و حالا دیگر خیلی به نظریه حمیدی-مجیدی و حکمت متعالیه و اینها وارد نشویم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک بحث بسیار شیرینی دارد در فصل چهارم از قرائات آداب نماز مربوط به حجبی که بین مستفید و کتاب واقع می شود. مثلاً مسئله معلم و متعلم را توجه بفرمایید که چطور رابطه بین حضرت خضر و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام را بیان می فرمایند و متذکر می شوند که حضرت موسی با آن عظمت نبوت چطور از خضر تقاضای تعلیم می فرمایند. اصولاً این حجابها برای کتاب ممکن است برای ما کنار نرود چرا که ما یا در عالم طبیعت گیر کرده ایم یا اینکه وقتی می خواهیم به خیال خود وارد عالم الهی و تعلیم و تعلم آن واقع شویم، حتی بیشتر هم باز در همان عالم نشئه طبیعت گرفتار خواهیم شد! این یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید مثلاً می خواهیم نه اینکه دقیقاً دریاچه ارومیه را نجات دهیم، و بلکه همان محیط زیستی را که در حال حاضر نیز در آن واقعیم را هم خرابتر نکرده و بلکه در حد توان خود بهبودش بخشیم. و اما حالا این هم می شود که بیاییم ادعا کنیم که نان-آبت نبود و می خواهی روی یک پایت هم لی لی کنی که ادعاهای کذب بهت دست داده است که بیایی و دریاچه ارومیه را هم نجات دهی؟ اصلا بگو ببینم می توانی چهار دفعه پشت سر هم بگویی نان-آب-لی لی بدون اینکه به اشتباه بیافتی؟ یعنی هم نان داری و هم آب داری و هم اینکه روی یک پایت هم می توانی لی لی کنی، و لذا یکی از لی لی های دوقلو را هم حذف کن و بلکه هی نزد خودت بگو ببینم می توانی نان-آب-لی. نمی توانی هم نتوان. ولی چرا به کذب می افتی که دریاچه ارومیه را هم نباید نجات داد یا حتی نباید هم محیط زیست را بهبود بخشید و بلکه اگر توانستیم خیلی هم بهتر است که اصلا تابستانها را هم مدرسه ها را دایر کنیم که اگر همه خواستند از شر این هواهای بد و نمک پراکنیهای ناشی از خشکی دریاچه  نجات یابند، تابستان یحتمل آنطور مثل زمستان هم هوا وارونه نشود که همه هی باید مدرسه را تعطیل کنند و در خانه بنشینند. اینها را هم بلکه بگوییم که کاری نداریم و بلکه باید به آن چاه و آن دریاچه یا دریایی که به اقیانوس رحمت است که متصل است وصل شد یا خیر؟ و حالا ما هی بیاییم بچسبیم به دریاچه ارومیه که چی بشود؟ اقیانوس رحمت را ول کنیم که می خواهیم به اقیانوس رحمت بچسبیم؟


این را هم بنده کاری ندارم هر چند که این هم برای خود مشکلی است که مهندسین و متخصصین باید به این مسئله بپردازند. ولی مسئله را می توان هم خیلی راحت ریاضی-فیزیکی اش کرد. یعنی فضای هیلبرتی را می توان بدان منصوب کرد و اپراتورهایی را که روی ذرات تانژانت به چاه و آب آن و همینطور دریا و اقیانوس کار می کنند و همینطور ترمودینامیک و هیدرودینامیک مسائل را مورد بررسی قرار داد و حتی مسائل انتقال آب را از لحاظ ترابری و بلکه ربط آن با کریدورهای ترابریهای محلی و منطقه ای و جهانی نیز بررسی کرد. و بعد سعی در بهینه سازی مسئله کنیم.

خوب، آیا شما می توانید بفرمایید که داری راجع به دریاچه ارومیه سخن می گویی یا راجع به چاه و اقیانوس رحمت متصل به هم از آنجایی که اینها وجه اشتراکاتی هم با هم دارند و حجابهایی هستند که باید برای عبور از یک مسئله به مسئله دیگر بدانها پرداخت؟ آیا می شود گفت که ما نمی آییم مسئله را بصورت شبکه ای کیو-سی-دی کنیم و مسئله هامیلتونی کوگل-سوسکیند گرانش کوانتمی لوپی یا چرخه ای را به آن کاربردی کنیم؟

اصلا ما اینها را هم کاری نداریم. آیا می شود گفت که بنده نمی روم به سایتهای آرن وال و پیتر ویت هم سر بزنم و به من مربوط نیست چرا که نظریه حمدی-مجیدی کارتینی هم به اینها کاری ندارد و بیشتر به نمایشات اتومورفیکی و ال-تابعی برنامه لانگلندز می پردازم و حالا اگر هم این بنده خداها مرا یا تحریم کردند که اگر درست حرف نزدی و حرفهای پرت و پلا زدی حذف می شوی و یا اصلا نظرت هم پاک می شود. اینها را هم کاری نداریم و هر که هر کی است. حالا اگر ما برجام نداشتیم. باز هم آن یک چیزی است. و اما می شود بگوییم که هم برجام داریم و هم اینکه هر که هر کاری دلش خواست هم بکند و ما هم به هیچ کس کاری نداریم و خودمان کار خودمان را می کنیم؟ یعنی بنده منظورم این است که در این بلبشو آیا واقعاً یک حجابهایی هست که بناید کنار بروند و حجابهای دیگری هم هست که باید کنار روند همانطور که بین مستقید و کتاب هم در آداب نماز می فرمایند چنین است. و اما مذاکرات برجام هم که همینجوری نیست که بفرمایید اینها هستند که آداب نماز بلد نیستند و در طبیعیات گیر کرده اند و ماییم که از نشئه طبیعیات خارج شده ایم و به حکمت متعالیه و آن آرامش دلخواه قلبی رسیده ایم هر چند که آنچنان مرفه نباشیم و هیچ کس هم با هیچ کس دعوایی ندارد و و السلام نامه تمام.

یک معظلی هست این وسط که اصلا چیست؟ آیا ما باید نشئه طبیعیات را برای اینکه حجابهای مستفید را کنار بزنیم بالکل کنار زده و به نشئه الهیات برسیم؟ یا اینکه خیر، وقتی به نشئه الهیات و حکمت متعالیه رسیدیم، آن وقتی است که تازه می توان دوباره دین و دنیایت را جور دیگری دید و حکومتت را جور دیگری دید و خلیفة اللهی را جور دیگری یافت و سعی و تلاش کرد تا به العلم سلطان دست یافت و نه اینکه بالاخره آیا سلطانیه در زنجان است یا در عراق؟! یک چاهی یک نقبی بین علوم الهی و علوم طبیعی ات برقرار می شود که به فضل خدا تو را به حکمت متعالیه می برد. نوع حکومت است که فرق می کند وقتی از نشئه طبیعیه محض خارج شدی.

شرح‏ نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹


العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ.
ترجمه:
امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.


و لذا این مهم است که چطور می خواهیم حجابها را بین مستفید و کتاب کنار زنیم یا به نظریه حمیدی-مجیدی کآرتینی و نمایشات ذرات بنیادی و برنامه هندسی لانگلندز و تعلیم و تعلم و متعلم برسیم. مخصوصاً که در دروس اخلاق می فرمایند که چه اخلاق متعالیه ای را در نظر دارد آنجا که بحث از تعلیم و تعلم بین حضرت خضر و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام مطرح می شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

نگاهی هم به این مقالات بیاندازید:

http://lib.eshia.ir/10336/1/381

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1158&npt=8

Phillip Kutzko, Langlands conjecture for GL_2 of a local field, 1980

https://arxiv.org/pdf/1605.05975.pdf

https://arxiv.org/pdf/1612.09580.pdf

https://arxiv.org/pdf/1103.5316v2.pdf

https://arxiv.org/pdf/1701.01516v1.pdf

Where stands functoriality today? Richard Langlands, in Representation theory and Automorphic forms, Proc. Symp. Pure Math. 61 (American Mathematical Society, 1997), pp. 457-471.

مسئله مهمی که مطرح است این است که ما دنبال آن علم و حکمت متعالیه و کنار زدن آن حجب هستیم که بین مستفید و کتاب واقع است نه اینکه ما را یک عروسک خیمه شب بازی ای کند که همینطوری داریم در میان امواج دریا و ظلمات دست و پا می زنیم و بلکه دنبال آن علمی هستیم که العلم سلطان.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


فرض بفرمایید که ما از یک اقیانوسی از رحمت، یک چاهی را که به این اقیانوس متصل است را می شناسیم. یا یحتمل بتوان گفت که این چاه بلکه به دریایی که به آن اقیانوس متصل است وصل باشد. و ما دسترسی به آن اقیانوس و دریا که نداریم ولی به آن چاه دسترسی داریم. حال اگر ما یک دریاچه ای و نه چاهی داشتیم که اتصال خود را به این دریا و اقیانوس پر از رحمت از دست بدهد، آیا می توان انتظار داشت که دوباره اتصال خود را بازیابد؟ و اینجا است که لزوم آداب قلبیه نماز پیش می آید. فرض بفرمایید که انسان این فرصت را دارد که برود در مراسم تشییع جنازه مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی با حضور رهبری که بر پیکر ایشان نماز خواندند، شرکت کند. خدا رحمت کند آن مرحوم را. آن همه جمعیت آمده است و او هم می شود یکی از آنها. آن همه مردم آمدند، این یک چیزی را می رساند. در مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه آمده است: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ. حالا در میان آن همه جمعیتی یا حتی در خانه ای یا خواب هم مانده باشی، یا آن طرف دنیا باشی، بالاخره این همه جمعیت در این مراسم تشییع جنازه یک فرد یک تاثیری در قلب تو می گذارد که نه مال و نه فرزند بدردت می خورند. و اما یک روزی هم می آید که اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم. گویی خودتی و خدایت و لا غیر آن روز. و می خواهی چه کنی؟ آیا می توانی به آن اقیانوس رحمت وصل شوی؟

حالا ما می گوییم که یک چاهی نبود و یک دریاچه ای بود که در اختیار داشتی که به آن دریا و اقیانوس وصل بود. و بالاخره یک چاهی هم داری که به این دریاچه وصل است. بنده عرضم این است که اگر کسی آمد و این دریاچه را خشکش کرد، آیا این چه سود و ضرری به آن چاه می تواند بزند. یا اگر آن دریاچه مدام طغیان کرد، باز چه سود و زیانی می تواند به آن چاه بزند؟ یحتمل از این بابت که دریاچه ای است، و لذا مستقیماً این دریاچه نمی تواند به آن دریا و اقیانوس وصل باشد. ولی طغیان دریاچه می تواند چاه را نیز در اثر سیل  ناشی از طغیان خراب کند. و اما خشک شدن دریاچه هم می تواند یحتمل به خشک شدن چاه بیانجامد.

و اما نکته ای اینجا نهفته است که بسیار درس آموز است. اساتید فن به این حقیر گوش زد فرمایند اگر دارم اشتباه می کنم. و نکته آنکه برای کسی که الا من اتی الله بقلب سلیم است، آن اقیانوس رحمت و آن دریا و آن چاه را در وجود نفس مبارک خود جمع می کند و بلکه در قلب سلیمش خلاصه می شود. و این نیست مگر در قلب مبارک رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) و دخت گرامی ایشان حضرت فاطمه علیها سلام  و امیرالمومنین و ائمه اطهار علیهم السلام و خدا بخواهد برای دیگر اولیای الهی. این است که انسان انتظار دارد که با کمک حکمت متعالیه و نظریه ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی همه و همه را با حق متصل کند. بنده راستش داشتم حتی الامکان امروز برنامه هندسی لانگلندز و گرانش کوانتمی را مطالعه می کردم و با بعضی مقالات را می خواندم. و اما تمام مدت به همین مسئله اقیانوس رحمت و طغیان و خشکیدن دریاچه و بلکه وضعیت دماغی و قلبی افراد نیز فکر می کردم. خدا آخر و عاقبت همه ی ما را بخیر کند. هزاران جزیروه ها و دریاچه ها و دریاها و چاه ها و بلکه اقیانوسها درون ما یحتمل نهفته است و ما خود از آن بی خبریم.  قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِن قَبْلُ ۖ فَاللَّـهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿٦٤ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بنده فکر می کنم که سخنی که راجع به ایران دوستی و خیانت به جوانان در اینکه شریعت را کنار بگذراند خیلی مهم است. کم کمش این است که وقتی زوجی ازدواج می کنند و حتی اگر دانشگاهی هم باشند و تخصصهای بالایی هم داشته باشند و به سنت و شریعت پایبند نباشند، اینها یحتمل با مشکلات مهمی باید دست و پنجه نرم کنند. و این می تواند خیلی مشکلات روحی روانی و اجتماعی ای را برای جامعه ایجاد کند. این است که پایبندی به سنت و شریعت و فقه و حکمت متعالیه را خیلی برجسته و مهم می کند. اگر دنبال اینها نرفتی، یحتمل می شوی مثل یک زوجی که توی یک جنگلی سرگردان شده است. تازه این در صورتی است که به ازدواج هم تن در دهد و وسط کار هم جا نزند یا کار خراب نشود. خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند!

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


ویکی فقه در مورد مومن آل فرعون می فرماید که آیات 28 الی 45 سوره مبارکه مومن بدو اختصاص دارد:


وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ ۖ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ ۖ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿٢٨ یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّـهِ إِن جَاءَنَا ۚ قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ ﴿٢٩ وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿٣٠ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ ۚ وَمَا اللَّـهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ ﴿٣١ وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢ یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ ۗ وَمَن یُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣ وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءَکُم بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّـهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا ۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّـهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ﴿٣٤ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّـهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَٰلِکَ یَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ﴿٣٥ وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿٣٦ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا ۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ ۚ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ ﴿٣٧ وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ ﴿٣٨ یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ ﴿٣٩ مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٤٠ وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ ﴿٤١ تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّـهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ ﴿٤٢ لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّـهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿٤٣ فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ﴿٤٤ فَوَقَاهُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا ۖ وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ﴿٤٥


و مرد با ایمانی از آل فرعون که ایمانش را پنهان می‌داشت (با فرعونیان) گفت: آیا مردی را به جرم اینکه می‌گوید: پروردگار من خداست می‌کشید، در صورتی که با معجزه و ادلّه روشن از جانب خدایتان برای (هدایت) شما آمده است؟! اگر او دروغگوست گناه دروغش بر خود اوست و لیکن اگر راستگو باشد از وعده‌های او بعضی به شما برسد (و همه هلاک خواهید شد) که خدا البته مردم مسرف (ستمکار) و دروغگو را هرگز هدایت نخواهد کرد. (۲۸) ای قوم، امروز ملک و سلطنت و چیرگی بر زمین (مصر) با شماست، لیکن اگر قهر و انتقام خدا بر ما برسد کیست که ما را از آن نجات تواند داد؟ فرعون باز گفت: جز آن که رأی (به قتل موسی) دادم رأی دیگر نمی‌دهم (و جز این صلاح نمی‌دانم) و شما را جز به راه صواب دلالت نمی‌کنم. (۲۹) باز همان شخص با ایمان (به فرعونیان) گفت: ای قوم، من بر شما می‌ترسم از روزی مانند روز سخت احزاب (و امم پیشین). (۳۰) مثل روزگار ناگوار قوم نوح و عاد و ثمود و امم بعد از اینان (که همه به کیفر کفر و عصیان هلاک شدند) و خدا هیچ اراده ظلم در حق بندگان نکند (و هلاک آنها به سوء اختیار خود است). (۳۱) و ای قوم، من بر شما از (عذاب) روز قیامت که خلق (از سختی آن به فریاد آیند و) یکدیگر را بخوانند سخت می‌ترسم. (۳۲) روزی که (از عذاب آن) به پشت بگریزید و هیچ از (قهر) خدا پناهی نیابید. و هر که را خدا در گمراهی واگذارد دیگر برای او راهنمایی نیست. (۳۳)  و از این پیش یوسف (کنعان) به سوی شما (مصریان) با معجزات و ادلّه روشن (به رسالت) آمد و دایم از آیاتی که برای شما آورد در شک و ریب بماندید تا آنکه یوسف از دنیا برفت، گفتید که دیگر خدا پس از یوسف هرگز رسولی نمی‌فرستد. بلی این چنین خدا مردم مسرف (ستمگری) را که (در آیات خدا و معجزات رسل) در شک و ریبند به گمراهی و خذلان خود وا می‌گذارد. (۳۴) آنان که در آیات خدا بی‌هیچ حجت و برهان به جدال و انکار برمی‌خیزند این کار، سخت خدا (و رسول) و اهل ایمان را به خشم و غضب آرد. بلی این گونه خدا بر دل هر متکبر خود کامه‌ای مهر (شقاوت) می‌زند (که با سعادت خود دشمن می‌شود). (۳۵) و فرعون (به وزیرش) گفت: ای هامان، برای من کاخی بلند پایه (آسمان خراش) بنیاد کن تا شاید به درها راه یابم. (۳۶) به درهای آسمانها و بر خدای موسی آگاه شوم (و از صدق و کذب موسی تحقیقی کنم) و من هنوز موسی را دروغگوی می‌پندارم. و این چنین در نظر جاهلانه فرعون عمل زشتش زیبا نمود و راه حق (و خدا پرستی) بر او مسدود شد، و مکر و تدبیر فرعون جز بر زیان و هلاکش به کار نیامد. (۳۷) و باز همان شخص مؤمن گفت: ای قوم، مرا پیروی کنید تا شما را به راه حق و صواب دلالت کنم. (۳۸) ای قوم، این زندگانی (فانی) دنیا متاع ناچیزی بیش نیست و سرای آخرت منزلگاه ابدی (و حیات جاودانی) است. (۳۹) (و بدانید که) هر کس کار بدی (در دنیا) کرده (آنجا) الاّ به مثل آن مجازات نشود، و هر که از مرد و زن عمل صالح به جا آورده در صورتی که با ایمان باشند آنان در بهشت جاودان داخل شوند و آنجا از رزق بی‌حساب (و نعمت بی‌شمار) برخوردار گردند. (۴۰) و ای قوم، چرا من شما را به راه نجات (و طریق بهشت) دعوت می‌کنم و شما مرا به سوی آتش دوزخ می‌خوانید؟ (۴۱) شما مرا دعوت می‌کنید که به خدا کافر شوم و از بی‌دانشی بتی را که در جهان هیچ مؤثر نمی‌دانم شریک خدا قرار دهم، و من شما را به سوی خدای مقتدر بسیار با بخشش و آمرزش می‌خوانم. (۴۲) بی‌شک آنچه شما مرا به سوی او می‌خوانید (از بتها و فراعنه و معبودان باطل) آن هیچ دعوتی (و اثر سودمندی) در دنیا و آخرت ندارد و محققا (بدانید که در قیامت) بازگشت ما به سوی خداست و البته مسرفان (ستمکاران فاسق در آنجا) همه اهل آتش دوزخند. (۴۳) پس به زودی گفتارم را (هنگام پاداش عمل) متذکر می‌شوید و من کار خود به خدا وامی‌گذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست. (۴۴) (قوم به جای آنکه پند مؤمن آل فرعون را بشنوند قصد آزارش کردند) پس خدا از شر و مکر فرعونیان او را محفوظ داشت و عذاب سخت آل فرعون را فرا گرفت (و همه به دریای هلاک غرق شدند). (۴۵)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

تفاوت قائل شدن برای روانشناسی و روانپزشکی در این است که می توان روانشناسی برای خنگولکها نوشت و کتابش کرد و خیلی هم مفید باشد. ولی نمی توان کتاب روانپزشکی برای خنگولکها نوشت. یعنی روانشناسی یک فنی است که احتیاج به تخصص دارد همانطور که روانپزشکی چنین است، ولی روانپزشکی یک تخصصی است که باید بداند برای بیمار چه دارویی تجویز کند یا چه روشی را در پیش بگیرد که منجر به درمان او شود. و این را نمی توان با یک کتاب روانپزشکی برای خنگولکها سر و ته اش را هم آورد. احتیاج به تخصص دارد. اما روانشناسی برای خنگولکها می تواند برای عموم مردم مفید واقع شود حتی برای خنگولکهایی مثل این حقیر چرا که با حالات روانی خود آشنا می توانند شوند. و اما سوال این است که آیا حتی ترجمه چنین کتابی از یک جامعه و یک فرهنگ دیگری هم می تواند برای فرهنگ و جامعه دیگری مفید واقع شود؟ البته یحتمل ضرری نداشته باشد، ولی اینکه منفعتش تا چه حد است که بتواند خواننده را با حالات روانی-اجتماعی-فرهنگی-دینی-فلسفی جامعه خود و نه جامعه دیگری آشنا کند. این جای بحث دارد. یعنی روانشناسی برای خنگولکها از یک جامعه ای به جامعه دیگری نباید فرق کند حتی اگر یک کتاب را مرجع بگیریم و کتابهای دیگری را با آن تطبیق دهیم آنطور که حتی می بینیم مثلاً در فیزیک یک شیء ای دارد سقوط آزاد در فضای گرانشی ای می کند و هر مشاهده گری بر حسب  بردارهای جهت سرعت و شتاب خود ممکن است برداشت دیگری از این سقوط داشته باشد؟ یحتمل یک ذره نوری یا موج الکترومغناطیسی که از کنار آن شیء می گذرد اصلا متوجه سقوط آزادش نشود آنچنان که می فرماید الله نور السماوات و الارض. راستی آیا تا به حال فکر کرده اید که ذرات فوتون و امواج الکترومغناطیسی هم که واحدشان همان فوتون است نیز آیا شامل حال الله نور السماوات و الارض می شوند؟ الکترونها و لپتونها و دیگر ذرات بنیادی مدل استاندارد فیزیک چطور؟ بگذریم! یحتمل این می تواند سوال بنیادی خوبی از لحاظ حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی کآرتینی فقهی شود. یعنی از دیدگاه اصول فقه که ما ینظر به است ما می توانیم امواج الکترومغناطیسی را بررسی کنیم ولی از لحاظ قواعد فقهی ما مستقیماً به امواج الکترومغناطیسی که در هوا یحتمل موجود باشند نمی توانیم دسترسی پیدا کنیم. همین وبسایت را اگر برق و الکترودینامیک و امواج الکترومغناطیسم را نداشتیم یحتمل نمی توانستیم به همه خانه ها راه دهیم. بگذریم که خیلی از شیاطین خیلی چیزهای دیگر هم هستند که سوار همین امواج می کنند که سر تا پا یا بدآموزی است یا پوچی گرایی است یا مستهجنات است یا ... و جوانانی را که اهل مسجد و دین و شریعت خدا و پیغمبر نیستند را خیلی راحت می توانند از راه منحرف کنند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی