الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

Image result for ‫96 شهید از شلمچه‬‎

  • ۹۵/۱۰/۱۵
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۰)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


-------------------------------


با سلام،
اینجا یک سوالی پیش می آید که خیلی سوال دقیقی است. ما هم فقه استدلالی داریم که نمونه اش می فرمایند جواهر الکلام آیت الله محمد حسن اصفهانی است و هم فکر می کنم حساب استدلالی داریم که می فرمایند در دبیرستانهای نظام قدیم قبل از انقلاب هم تدریس می شده ولی در نظام جدید دیگر نداشته ایم. ولی به هر حال ما همان هندسه اقلیدسی دبیرستانی را هم که در نظر آوریم، مدام باید استدلال و اثبات قضایا کرد. این را دیشب بنده داشتم به دخترم می گفتم. مسئله ای که می تواند اتفاق بیافتد این است که ممکن است کسی خیلی خوب بتواند استدلال کند و قضایای هندسی را حل کند یا حتی حوزوی باشد و خوب بتواند مسائل فقهی را استدلال و استنباط کند. و اما استاد هندسه یا استاد فقیه خوبی نباشد. یا حتی ممکن است که بنده خدا بیش از حد راجع به یک مسئله ریاضی یا فقهی کار کرده باشد و به قول آمریکاییها خودش را سوزانده باشد (burnt out شده باشد.) خلاصه کلام اینکه هندسه و ریاضی را می توان به عنوان یک شغل انتخاب کرد، اما فقه و فقاهت فقط یک شغل نیست هر چند که گویی امروزه به عنوان یک شغل در صنف روحانیت هم یحتمل متداول شده است. و حتی این چیزی که می فرمایید در مورد ملا محمد صالح مازندرانی داماد علامه محمد تقی مجلسی اول صادق است که معروف است که ملا محمد صالح از شاگردان تهیدست مجلسی اول هم بوده است.
ولی این میان یک نکته ای براحتی می تواند گم شود و حق کلام درست و بجا اذا نشود. این را بنده می گویم برای اینکه بنده خود از مریدان کلاسهای نسبیت عام و امثالهم آقای دکتر هم هستم! مسئله این است که حتی مقام امامت همچون امامت امیرالمومنین و بلکه مقام وحی نبی اکرم از یک نوعی است که بی نظیر است و مثالی برای آن نیست و خود به خود هر انسان شیفته کمالات انسانی را به شکلی دیگر مرید و شیفته خود می کند. این یک چیزی است که در محیطهای حوزوی یحتمل بتوانیم بیابیم، ولی خصوصاً در محیطهای دانشگاهی غربی (که دانشگاه های ما هم از آنها تازه کماکان الگو می گیرند) یافت نمی شوند. و گویی یک سر درگمی ای بین حوزه و دانشگاه می تواند براحتی ایجاد شود که یحتمل بتوان گفت از خیلی جهات غیر قابل حل است.
شما مثلاً همین دریاچه ارومیه را در نظر بگیرید. آیا شما این دریاچه را از نزدیک هم دیده اید و می دانید که ابعاد مسئله چیست و آیا واقعاً می شود آنرا نجات داد یا بلکه نجات آن غیرممکن باشد همچون دریاچه قم که روزی یحتمل و بلکه صد در صد آب هم داتشه است. بنده که نمی دانم. اگر بشود آنرا نجات داد خیلی خوب است، ولی اگر ما بیاییم برای یک کاری که محال است کار کنیم هم آیا کار درستی است؟ مثلاً اگر رودخانه های منتهی به دریاچه را بطور دوره ای و متناوب لایروبی کنند و درختکاریها و دیگر اقدامات بیابانزداییها را هم حول دریاچه افزایش دهند، این می تواند کار خوبی باشد. اما آیا همین کافی است؟ یعنی آیا مثلاً می شود کشاورزیهایی را که منجر به خشک شدن دریاچه شده اند را ممنوع کرد و بجایشان مثلاً شهرهای صنعتی ایجاد کرد؟ برای این حقیر که نمی دانم نجات یا عدم دریاچه ارومیه چه مشکلاتی می تواند برای منطقه ایجاد کند یا حتی این مشکلات مستقیماً و غیرمستقیماً هم یحتمل شامل حال بنده نشود، آیا فکر نمی کنید که خیلی هم خوب باشد که برای خنگولکهایی مثل این حقیر در این زمینه کتابهایی نوشته شوند که مسئله چیست و راه حل آنها کدام است و هزینه های آن چقدر است و آیا ما در توانمان هست که چنین هزینه هایی را بپردازیم یا خیر؟ یا آیا مسئله از این نوع است که آن موقعی که باید مسئولین کاری می کردند نکردند و حالا دیگر خیلی دیگر است؟ مسئله اصلا چیست؟
این مسئله در ضمن یک شباهتی هم به مسئله پلیپهای بینی دارند که می توانند در اثر حساسیت ایجاد گردند که مدام نیز یحتمل برمی گردند و پزشک بنده خدا مدام باید زحمت حل مسئله را بکشد. آیا می شود گفت که خوب، حالا مریض دکتر نرود و اینقدر او را اذیب نکند یا بلکه می تواند هم بگوید که خوب من دیگر دکتر نخواهم رفت چون خیلی دکتر را اذیت کرده ام و دیگر خسته شده ام و نمی خواهم درمان شوم! اما بالاخره راه چاره چیست؟ یحتمل باید حساسیت را نیز درمان کرد و بلکه دماغ را اساسی عمل کرد! بالاخره باید یک کاری کرد یا همینطوری هی کج دار مریض کرد. این هم یک مسئله دیگر برای خنگولکها می تواند باشد یا خیر؟ حالا شما بفرمایید که نه اینکه بنده از زن سبک مغز خوشم می آید و بلکه خودم هم خیلی سبک مغزم. ولی می شود صورت مسئله را هم پاک کرد؟ یعنی حرف بنده این است که این سوالات خنگولکی و حل آنها می توانند واقعاً یک سوالات یک میلیارد تومانی هم باشند. ولی یحتمل هیچ کس حاضر نیست که قبول کند ما اصلا خنگولک هم داریم و حتی مارمولکها را هم حاشا می کنند. این را چه کنیم؟ این هم خودش می شود یک مسئله خنگولکی دیگری. :O

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این مسئله که حکومت با کفر میسر است ولی با ظلم نه، از این باب است که کذابهایی که ادعاهای کذب می کنند کم نیستند که می توانند جامعه را خدای ناکرده به فسق و فحشاء و شراب خواری و لامذهبی سوق دهند، و اما غیبت امام زمان یک ظلمی است که در نتیجه جهاد حضرت صاحب امر عجل الله فرجه الشریف حتی در غیبت صغری و کبری است. یک حرکت موسوی ای در حرکت حضرت صاحب امر با شیاطین جن و انس بزرگ و کوچک وجود دارد که از نوع همین حکمت متعالیه و مستقر شدن عالم در سفر بسوی حق است و لذا ولایت فقیه.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اول اینکه درست است که خصلتها و خصوصیات قابیلی با هابیلی خیلی متفاوت است، ولی مسئله دیگر هم این است که در عرصه جهاد فی سبیل الله شهادت دادن بهتر است یا در رختخواب مردن گذشته از اینکه در یک فضا-زمان ناجابجایی یا جابجایی واقعیم؟ موضوع این است که چطور از اسارت این نشئه طبیعی خارج می توان شد و به صاحبان مولوی و عطار و امام خمینی و امام خامنه ای و ولی فقیه و امام زمان رسید؟!

و دویم اینکه ما احتیاج به آداب نماز و آموختن به قلب خود آنرا می توانیم اینجا بهتر درک کنیم. همین یک آیه را در نظر آوریم که می فرماید:

أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا

﴿النازعات: ٢٧﴾

و بعد مسائل فقهیه را در نظر بگیرید که ما چطور است که می گوییم هر مسئله فقهی ای بالاخره با وجود مبارک ولی فقیه دامت ظله العالی یک جوابی خواهد داشت چرا که او است که حتی صاحب امام زمان است؟ مسئله، مسئله آن پیرزنی نیست که چند سکه یا ده کلاوه ریسمان را در دست دارد و می بیند دارند حضرت یوسف علیه السلام را سر بازار می فروشند و او هم اظهار خریداری می کند. می فرماید صد گنجش بها است در انجمن. می فرماید: لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست، گوید این زن از خریداران اوست.

و لذا، بعضی هم نه یحتمل و بلکه صد در صد اشکال می کنند که حالا ما یک ولی فقیه نداشته باشیم و دو تا و بلکه چند تا داتشه باشیم، مگر چه اشکالی به هم می زند؟ البته این یک اشکالی است که یحتمل همین امروز هم خیلیها ایراد می کنند همانطور که بعضی می فرمایند که حالا سه نفر که خواستند نماز را اقامه کنند، یک نفر چرا جلو نایستد و بقیه پشت سر او و نماز را به جماعت اقامه کنند. اتفاقاً نماز جماعت هم خیلی بیشتر توصیه شده است. ولی مسئله این است که آیا از همین جماعات و نمازها و صلوتها می توان به ولی فقیه نیز رسید؟ یعنی شما همینطوری نمی خواهید بروید دنیای کفار را زیر و رو کنید و همه را مجبور سازید که به زور اسلام بیاورند. یحتمل برای فهم مسائل هم بتوان یک مدل بر حسب معادلات جبری و گروه های گالوایی و اینکه کدامها با رادیکالها حل پذیرند برای مسائل حتی فقهی هم داد. و بلکه قضیه گودل را هم در آن در نظر آورد. اتفاقاً ما در برنامه هندسی لانگلندز هم فانکتوریالیتی را داریم و هم نظریه گالوا در مسائل مربوطه آن می گنجد. پس مسئله چیست؟

و سیم اینکه مسئله را وقتی از گروه های گالوایی که در گروه های متقارن مرتبه متناهی می گنجند (و بلکه گروه های مرتبه فرد آنها نیز توسط قضیه تامپسون-فیت قابل حل است) به گروه های لی نامتناهی تقارن می رویم، مسائل از نوع هندسی جبری محض به تحلیلی آنالیزی و امثالهم تبدیل می شوند. و لذا فرض بفرمایید گروه لی نمایانگر چرخشهایی است که خیلی کوچک که در کره سماوی می تواند صورت پذیرد. این چرخش، اثری خواهد داشت در منظومه شمسی و همینطور هم در کره زمین. یا بر عکس می توان چرخش را در کره زمین در نظر گرفت و اثر آن را در همه ذرات عالم تحقیق کرد یا می توان اثر چرخشی ذراتی را در کره زمین و منظومه شمسی و بلکه کل عالم در نظر آورد. و هر کدام اینها را بررسی کنیم، گروه لی خود را شامل می شود که می تواند در گروه لی دیگری واقع شده باشد.

و اما حالا آیا می توان هم متصور شد که ما بیاییم بگوییم که ما یک خانه خدا کممان است و بهتر است یک خانه خدای دیگری هم برای آنهایی که ماورای کره زمین هستند بسازیم یا برای آنهایی که خیلی از خانه خدا و مسجد الحرام دورند بسازیم. آیا نمی شود؟ یعنی اینها برای خودشان حول خانه خدا می گردند و ما هم حول مسجد الحرام برای خودمان می گردیم. آنها برای خودشان همدیس می شوند و ما هم برای خودمان همدیس می شویم. موضوع این است که اگر قرار است که همدیسی داشته باشیم، نمی شود هر کسی برای خودش همدیس شود! مثلاً اگر اینطرفیها حول مسجد الحرام چرخشی داشته باشند و آنطرفیها حول کره مریخ چرخش دیگری داشته باشند، یحتمل این چرخشها با هم تداخل خواهند کرد و لذا چرخش واحدی را می توان از این دو محاسبه کرد. و اما اگر چرخشهایی واقع شوند که مخالف یکدیگر و در دو طرف متقارن کره زمین ایجاد گردند، اینها یحتمل در اثر رزونانسهای متوالی ایجاد تخریبهایی در مرزهای کره خاکی شوند و بلکه مرزها را به مروز زمان تغییراتی اساسی دهند. این است که یحتمل مسئله خیلی هم دلبخواه نیست. و حساب و کتابهایی باید در کار باشند. دلیلش هم همان است که حضرت آیت الله العظمی کاشانی به شاه در فیلم معمای شاه فرمودند که حالا یحتمل جنبه داستانی هم داشته باشد ولی باز یحتمل هم این قسمتش واقعیت داشته باشد که به شاه می فرمایند حکومت را با کفر می شود اداره کرد، ولی با ظلم نه. و لذا از ولی فقیه می توان هم به حضرت صاحب موعود عجل الله فرجه الشریف هم رسید ولی نه با کفر و نه با ظلم و بلکه با حکمت متعالیه و همه را به سمت حق دعوت کردن و بلکه با ظلم و کفر و شرک و نفاق وارد جهاد اکبر و اصغر شدن چرا که او است جواب این سوال عظیم که می فرماید این الطالب بدم المقتول بکربلا؟ خدا رحمت کند همه شهدای اسلام را و از جمله شهدای هسته ای را. فیلم استاد شهید دکتر مسعود علی محمدی را دیشب و امروز در شبکه خبر نشان می داد. خدا رحمتش کند. روحش شاد باد. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این هم یک کذب دیگری که بر همه روشن شد و یحتمل هم بدلیل گرسنگی بیش از حد بوده است! یعنی بین مادر شوهر و عروس را یحتمل بشود آشتی داد و لو با چند تا دروغ مصلحتی یا بین مادر زن و داماد را همینطور. و اما بین مادر شوهر و داماد چطور می شود؟ یحتمل یک مادر شوهری هم عروس داشته باشد و هم داماد. و می خواهیم بین مادر شوهر و نه عروس خانم را و بلکه بین مادر شوهر و آن عروس خانم و آن آقا داماد را یک جورهایی آشتی دهیم و لو با چند تا دروغ. یک دفعه بنده این کار را کردم و آن عروس خانم هم با آن آقا داماد ازدواج نکرده بودند و بلکه این عروس خانم شوهرش برادر همسر آن آقا داماد بود. التفات می فرمایید؟ این هم یحتمل از روی نیت خوبی باشد. و مسئله را به کذب محض وا ندارد. و ما را هم کذاب نکند. مسئله این است که حجابها را حفظ کنیم و درست هم حفظ کنیم. و اما مسئله فقهی را درست فهمیدن هم مهم است و الا بلکه سوء تفاهم شود و کارها بالا بگیرد و عبقات الانوار و اصول کافی و احتجاج و مرآة العقول و همه و همه هم کارها را درست نکند چرا که مسئله را درست نفهمیده ایم..... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا 


‌١٣٣٦ / ٧. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْفَضْلِ الْیَمَانِیِّ ، قَالَ :

نَزَلَ بِالْجَعْفَرِیِّ مِنْ آلِ جَعْفَرٍ خَلْقٌ لَاقِبَلَ [٧] لَهُ بِهِمْ ، فَکَتَبَ إِلى أَبِی مُحَمَّدٍ علیه‌السلام یَشْکُو ذلِکَ ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ : « تُکْفَوْنَ  ذلِکَ  إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالى» فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ فِی نَفَرٍ یَسِیرٍ وَالْقَوْمُ یَزِیدُونَ عَلى عِشْرِینَ أَلْفاً، وهُوَ فِی أَقَلَّ مِنْ أَلْفٍ ، فَاسْتَبَاحَهُمْ

١٣٣٠ / ١. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ ومُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى وغَیْرُهُمَا ، قَالُوا :

کَانَ أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ خَاقَانَ عَلَى الضِّیَاعِ [٧] والْخَرَاجِ [٨] بِقُمَّ ، فَجَرى فِی مَجْلِسِهِ یَوْماً ذِکْرُ الْعَلَوِیَّةِ ومَذَاهِبِهِمْ [٩] ، وکَانَ شَدِیدَ النَّصْبِ [١٠] ، فَقَالَ [١١] : مَا رَأَیْتُ وَلَاعَرَفْتُ بِسُرَّ مَنْ رَأى رَجُلاً [١] مِنَ الْعَلَوِیَّةِ مِثْلَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا فِی هَدْیِهِ [٢] وسُکُونِهِ [٣] وعَفَافِهِ [٤] ونُبْلِهِ [٥] وکَرَمِهِ [٦] عِنْدَ أَهْلِ بَیْتِهِ وبَنِی هَاشِمٍ [٧] وتَقْدِیمِهِمْ إِیَّاهُ عَلى ذَوِی السِّنِّ [٨] مِنْهُمْ والْخَطَرِ [٩] ، و [١٠] کَذلِکَ [١١] الْقُوَّادِ والْوُزَرَاءِ وعَامَّةِ النَّاسِ ؛ فَإِنِّی [١٢] کُنْتُ یَوْماً قَائِماً عَلى رَأْسِ أَبِی وهُوَ یَوْمُ مَجْلِسِهِ لِلنَّاسِ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ [١٣] حُجَّابُهُ ، فَقَالُوا [١٤] : أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ الرِّضَا بِالْبَابِ ، فَقَالَ [١٥] بِصَوْتٍ عَالٍ : ائْذَنُوا لَهُ ، فَتَعَجَّبْتُ مِمَّا سَمِعْتُ مِنْهُمْ أَنَّهُمْ جَسَرُوا یُکَنُّونَ رَجُلاً عَلى أَبِی بِحَضْرَتِهِ ، ولَمْ یُکَنَّ [١٦] عِنْدَهُ‌ إِلاَّ خَلِیفَةٌ ، أَوْ ولِیُّ عَهْدٍ ، أَوْ [١] مَنْ أَمَرَ السُّلْطَانُ أَنْ [٢] یُکَنّى ، فَدَخَلَ رَجُلٌ أَسْمَرُ [٣] ، حَسَنُ الْقَامَةِ ، جَمِیلُ الْوَجْهِ ، جَیِّدُ الْبَدَنِ ، حَدَثُ [٤] السِّنِّ ، لَهُ جَلَالَةٌ وهَیْبَةٌ [٥] ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ أَبِی ، قَامَ یَمْشِی [٦] إِلَیْهِ خُطًى ، ولَا أَعْلَمُهُ فَعَلَ هذَا بِأَحَدٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ والْقُوَّادِ ، فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ عَانَقَهُ ، وقَبَّلَ وجْهَهُ وصَدْرَهُ ، وأَخَذَ بِیَدِهِ ، وأَجْلَسَهُ عَلى مُصَلاَّهُ الَّذِی کَانَ عَلَیْهِ ، وجَلَسَ إِلى جَنْبِهِ مُقْبِلاً عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ ، وجَعَلَ یُکَلِّمُهُ ، ویَفْدِیهِ بِنَفْسِهِ ، وأَنَا مُتَعَجِّبٌ مِمَّا أَرى مِنْهُ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ [٧] الْحَاجِبُ ، فَقَالَ : الْمُوَفَّقُ [٨] قَدْ جَاءَ ـ وکَانَ الْمُوَفَّقُ إِذَا دَخَلَ عَلى أَبِی تَقَدَّمَ [٩] حُجَّابُهُ وخَاصَّةُ قُوَّادِهِ ـ فَقَامُوا بَیْنَ مَجْلِسِ أَبِی وبَیْنَ بَابِ الدَّارِ سِمَاطَیْنِ [١٠] إِلى أَنْ یَدْخُلَ و [١١] یَخْرُجَ ، فَلَمْ یَزَلْ أَبِی مُقْبِلاً عَلى أَبِی مُحَمَّدٍ یُحَدِّثُهُ حَتّى نَظَرَ إِلى غِلْمَانِ الْخَاصَّةِ [١٢] ، فَقَالَ حِینَئِذٍ [١٣] : إِذَا شِئْتَ جَعَلَنِیَ اللهُ فِدَاکَ [١٤] ، ثُمَّ قَالَ لِحُجَّابِهِ : خُذُوا بِهِ خَلْفَ السِّمَاطَیْنِ حَتّى [١٥] لَایَرَاهُ هذَا ـ یَعْنِی الْمُوَفَّقَ ـ فَقَامَ وقَامَ

أَبِی ، وعَانَقَهُ [١] ، ومَضى.

فَقُلْتُ لِحُجَّابِ أَبِی وغِلْمَانِهِ : ویْلَکُمْ ، مَنْ هذَا الَّذِی کَنَّیْتُمُوهُ عَلى [٢] أَبِی ، وفَعَلَ بِهِ أَبِی هذَا الْفِعْلَ؟ فَقَالُوا : هذَا عَلَوِیٌّ یُقَالُ لَهُ : الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ یُعْرَفُ بِابْنِ الرِّضَا ، فَازْدَدْتُ تَعَجُّباً [٣] ، ولَمْ أَزَلْ یَوْمِی ذلِکَ قَلِقاً [٤] مُتَفَکِّراً [٥] فِی أَمْرِهِ وأَمْرِ أَبِی ، ومَا رَأَیْتُ فِیهِ [٦] حَتّى کَانَ اللَّیْلُ ، وکَانَتْ [٧] عَادَتُهُ أَنْ یُصَلِّیَ الْعَتَمَةَ [٨] ، ثُمَّ یَجْلِسَ ، فَیَنْظُرَ فِیمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنَ الْمُؤَامَرَاتِ [٩] ومَا یَرْفَعُهُ [١٠] إِلَى السُّلْطَانِ.

فَلَمَّا [١١] صَلّى وجَلَسَ ، جِئْتُ ، فَجَلَسْتُ [١٢] بَیْنَ یَدَیْهِ ولَیْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ ، فَقَالَ لِی [١٣] : یَا أَحْمَدُ ، لَکَ [١٤] حَاجَةٌ؟ قُلْتُ [١٥] : نَعَمْ یَا أَبَهْ ، فَإِنْ أَذِنْتَ لِی [١٦] سَأَلْتُکَ عَنْهَا ، فَقَالَ [١٧] : قَدْ أَذِنْتُ لَکَ [١٨] یَا بُنَیَّ ، فَقُلْ [١٩] مَا أَحْبَبْتَ [٢٠] ، قُلْتُ : یَا أَبَهْ ، مَنِ الرَّجُلُ الَّذِی رَأَیْتُکَ بِالْغَدَاةِ فَعَلْتَ بِهِ مَا فَعَلْتَ مِنَ الْإِجْلَالِ والْکَرَامَةِ والتَّبْجِیلِ ، وفَدَیْتَهُ بِنَفْسِکَ‌

وَأَبَوَیْکَ؟

فَقَالَ : یَا بُنَیَّ ، ذَاکَ [١] إِمَامُ الرَّافِضَةِ ، ذَاکَ [٢] الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرِّضَا.

فَسَکَتَ سَاعَةً [٣] ، ثُمَّ قَالَ : یَا بُنَیَّ ، لَوْ زَالَتِ الْإِمَامَةُ عَنْ خُلَفَاءِ [٤] بَنِی الْعَبَّاسِ ، مَا اسْتَحَقَّهَا أَحَدٌ [٥] مِنْ بَنِی هَاشِمٍ غَیْرُ هذَا ، وإِنَّ هذَا لَیَسْتَحِقُّهَا [٦] فِی فَضْلِهِ [٧] وعَفَافِهِ وَهَدْیِهِ [٨] وصِیَانَتِهِ وزُهْدِهِ وعِبَادَتِهِ وجَمِیلِ أَخْلَاقِهِ وصَلَاحِهِ ، ولَوْ رَأَیْتَ أَبَاهُ رَأَیْتَ رَجُلاً جَزْلاً [٩] نَبِیلاً فَاضِلاً.

فَازْدَدْتُ قَلَقاً وتَفَکُّراً وغَیْظاً عَلى أَبِی ومَا سَمِعْتُ مِنْهُ ، واسْتَزَدْتُهُ [١٠] فِی فِعْلِهِ وَقَوْلِهِ فِیهِ مَا قَالَ [١١] ، فَلَمْ یَکُنْ لِی هِمَّةٌ [١٢] بَعْدَ ذلِکَ إِلاَّ السُّؤَالُ [١٣] عَنْ خَبَرِهِ ، والْبَحْثُ عَنْ أَمْرِهِ ، فَمَا سَأَلْتُ أَحَداً مِنْ بَنِی هَاشِمٍ والْقُوَّادِ والْکُتَّابِ والْقُضَاةِ والْفُقَهَاءِ وسَائِرِ النَّاسِ إِلاَّ وجَدْتُهُ عِنْدَهُ فِی غَایَةِ الْإِجْلَالِ والْإِعْظَامِ والْمَحَلِّ الرَّفِیعِ والْقَوْلِ الْجَمِیلِ‌

وَالتَّقَدُّمِ [١] لَهُ عَلى جَمِیعِ أَهْلِ بَیْتِهِ ومَشَایِخِهِ ، فَعَظُمَ [٢] قَدْرُهُ عِنْدِی ؛ إِذْ [٣] لَمْ أَرَ لَهُ ولِیّاً وَلَاعَدُوّاً إِلاَّ وهُوَ یُحْسِنُ الْقَوْلَ فِیهِ والثَّنَاءَ عَلَیْهِ.

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ مَجْلِسَهُ مِنَ الْأَشْعَرِیِّینَ : یَا أَبَا بَکْرٍ [٤] ، فَمَا خَبَرُ أَخِیهِ جَعْفَرٍ [٥]؟ فَقَالَ [٦] : و [٧] مَنْ جَعْفَرٌ فَتَسْأَلَ [٨] عَنْ خَبَرِهِ ، أَوْ [٩] یُقْرَنَ [١٠] بِالْحَسَنِ؟ جَعْفَرٌ مُعْلِنُ الْفِسْقِ [١١] ، فَاجِرٌ ، مَاجِنٌ [١٢] ، شِرِّیبٌ لِلْخُمُورِ [١٣] ، أَقَلُّ مَنْ رَأَیْتُهُ مِنَ الرِّجَالِ ، وأَهْتَکُهُمْ لِنَفْسِهِ ، خَفِیفٌ ، قَلِیلٌ فِی نَفْسِهِ ، و [١٤] لَقَدْ ورَدَ [١٥] عَلَى السُّلْطَانِ وأَصْحَابِهِ فِی وقْتِ وفَاةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ مَا [١٦] تَعَجَّبْتُ مِنْهُ ، ومَا ظَنَنْتُ أَنَّهُ یَکُونُ ، وذلِکَ أَنَّهُ لَمَّا اعْتَلَّ ، بَعَثَ إِلى أَبِی أَنَّ ابْنَ الرِّضَا قَدِ اعْتَلَّ ، فَرَکِبَ مِنْ سَاعَتِهِ ، فَبَادَرَ [١٧] إِلى دَارِ الْخِلَافَةِ ، ثُمَّ رَجَعَ مُسْتَعْجِلاً ومَعَهُ خَمْسَةٌ [١٨] مِنْ خَدَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ کُلُّهُمْ مِنْ ثِقَاتِهِ وخَاصَّتِهِ ، فِیهِمْ نِحْرِیرٌ [١٩] ، فَأَمَرَهُمْ [٢٠] بِلُزُومِ دَارِ الْحَسَنِ وتَعَرُّفِ خَبَرِهِ وحَالِهِ ، وبَعَثَ إِلى نَفَرٍ مِنَ‌

الْمُتَطَبِّبِینَ [١] ، فَأَمَرَهُمْ بِالِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ [٢] وتَعَاهُدِهِ [٣] صَبَاحاً ومَسَاءً.

فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ذلِکَ بِیَوْمَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ ، أُخْبِرَ أَنَّهُ قَدْ ضَعُفَ ، فَأَمَرَ الْمُتَطَبِّبِینَ بِلُزُومِ دَارِهِ ، وبَعَثَ إِلى قَاضِی الْقُضَاةِ ، فَأَحْضَرَهُ مَجْلِسَهُ ، وأَمَرَهُ أَنْ یَخْتَارَ مِنْ أَصْحَابِهِ [٤] عَشَرَةً مِمَّنْ یُوثَقُ بِهِ [٥] فِی دِینِهِ وأَمَانَتِهِ وو رَعِهِ [٦] ، فَأَحْضَرَهُمْ [٧] ، فَبَعَثَ بِهِمْ [٨] إِلى دَارِ الْحَسَنِ ، وَأَمَرَهُمْ بِلُزُومِهِ لَیْلاً ونَهَاراً ، فَلَمْ یَزَالُوا هُنَاکَ حَتّى تُوُفِّیَ علیه‌السلام [٩] ، فَصَارَتْ [١٠] سُرَّ مَنْ رَأى ضَجَّةً [١١] واحِدَةً ، وبَعَثَ السُّلْطَانُ إِلى دَارِهِ مَنْ فَتَّشَهَا ، وفَتَّشَ حُجَرَهَا ، وخَتَمَ عَلى جَمِیعِ مَا فِیهَا ، وطَلَبُوا أَثَرَ [١٢] ولَدِهِ ، وجَاؤُوا بِنِسَاءٍ یَعْرِفْنَ الْحَمْلَ ، فَدَخَلْنَ إِلى [١٣] جَوَارِیهِ یَنْظُرْنَ إِلَیْهِنَّ ، فَذَکَرَ [١٤] بَعْضُهُنَّ أَنَّ هُنَاکَ جَارِیَةً بِهَا حَمْلٌ [١٥] ، فَجُعِلَتْ فِی حُجْرَةٍ ، وو کِّلَ بِهَا نِحْرِیرٌ الْخَادِمُ وأَصْحَابُهُ ونِسْوَةٌ مَعَهُمْ.

ثُمَّ أَخَذُوا بَعْدَ ذلِکَ فِی تَهْیِئَتِهِ [١٦] ، وعُطِّلَتِ الْأَسْوَاقُ ، ورَکِبَتْ [١٧] بَنُو هَاشِمٍ والْقُوَّادُ‌

وَأَبِی [١] وسَائِرُ النَّاسِ إِلى جَنَازَتِهِ ، فَکَانَتْ سُرَّ مَنْ رَأى یَوْمَئِذٍ شَبِیهاً بِالْقِیَامَةِ ، فَلَمَّا فَرَغُوا مِنْ تَهْیِئَتِهِ ، بَعَثَ السُّلْطَانُ إِلى أَبِی عِیسى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ ، فَأَمَرَهُ [٢] بِالصَّلَاةِ عَلَیْهِ ، فَلَمَّا وضِعَتِ الْجَنَازَةُ لِلصَّلَاةِ عَلَیْهِ ، دَنَا أَبُو عِیسَى مِنْهُ ، فَکَشَفَ عَنْ وجْهِهِ ، فَعَرَضَهُ عَلى بَنِی هَاشِمٍ مِنَ الْعَلَوِیَّةِ والْعَبَّاسِیَّةِ والْقُوَّادِ والْکُتَّابِ [٣] والْقُضَاةِ والْمُعَدَّلِینَ ، وقَالَ [٤] : هذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا مَاتَ حَتْفَ [٥] أَنْفِهِ عَلى فِرَاشِهِ ، حَضَرَهُ [٦] مَنْ حَضَرَهُ [٧] مِنْ خَدَمِ [٨] أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وثِقَاتِهِ فُلَانٌ وفُلَانٌ ، ومِنَ الْقُضَاةِ فُلَانٌ وفُلَانٌ ، وَمِنَ الْمُتَطَبِّبِینَ فُلَانٌ وفُلَانٌ ، ثُمَّ غَطّى [٩] وجْهَهُ [١٠] ، وأَمَرَ بِحَمْلِهِ ، فَحُمِلَ مِنْ وسَطِ دَارِهِ ، ودُفِنَ فِی الْبَیْتِ الَّذِی دُفِنَ فِیهِ أَبُوهُ.

فَلَمَّا دُفِنَ أَخَذَ السُّلْطَانُ والنَّاسُ فِی طَلَبِ ولَدِهِ ، وکَثُرَ التَّفْتِیشُ فِی الْمَنَازِلِ وَالدُّورِ ، وتَوَقَّفُوا عَنْ قِسْمَةِ مِیرَاثِهِ ، ولَمْ یَزَلِ الَّذِینَ وکِّلُوا بِحِفْظِ الْجَارِیَةِ ـ الَّتِی تُوُهِّمَ عَلَیْهَا الْحَمْلُ ـ لَازِمِینَ [١١] حَتّى تَبَیَّنَ بُطْلَانُ الْحَمْلِ ، فَلَمَّا بَطَلَ [١٢] الْحَمْلُ عَنْهُنَّ [١٣] قُسِمَ [١٤] مِیرَاثُهُ بَیْنَ أُمِّهِ وأَخِیهِ جَعْفَرٍ ، وادَّعَتْ أُمُّهُ وصِیَّتَهُ ، وثَبَتَ ذلِکَ عِنْدَ الْقَاضِی ،

وَالسُّلْطَانُ عَلى [١] ذلِکَ یَطْلُبُ أَثَرَ [٢] ولَدِهِ.

فَجَاءَ جَعْفَرٌ بَعْدَ ذلِکَ [٣] إِلى أَبِی ، فَقَالَ : اجْعَلْ لِی مَرْتَبَةَ أَخِی و [٤] أُوصِلَ إِلَیْکَ فِی کُلِّ سَنَةٍ عِشْرِینَ أَلْفَ دِینَارٍ ، فَزَبَرَهُ [٥] أَبِی وأَسْمَعَهُ [٦] ، وقَالَ لَهُ [٧] : یَا أَحْمَقُ ، السُّلْطَانُ [٨] جَرَّدَ سَیْفَهُ [٩] فِی الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّ أَبَاکَ وأَخَاکَ أَئِمَّةٌ [١٠] ؛ لِیَرُدَّهُمْ عَنْ ذلِکَ ، فَلَمْ یَتَهَیَّأْ [١١] لَهُ ذلِکَ ، فَإِنْ کُنْتَ عِنْدَ شِیعَةِ أَبِیکَ و [١٢] أَخِیکَ إِمَاماً ، فَلَا حَاجَةَ بِکَ إِلَى السُّلْطَانِ [١٣] یُرَتِّبُکَ [١٤] مَرَاتِبَهُمَا [١٥] ، ولَا [١٦] غَیْرِ السُّلْطَانِ ، وإِنْ لَمْ تَکُنْ عِنْدَهُمْ بِهذِهِ الْمَنْزِلَةِ لَمْ تَنَلْهَا بِنَا.

وَاسْتَقَلَّهُ [١٧] أَبِی عِنْدَ ذلِکَ ، واسْتَضْعَفَهُ ، وأَمَرَ أَنْ یُحْجَبَ عَنْهُ ، فَلَمْ یَأْذَنْ لَهُ فِی‌ الدُّخُولِ عَلَیْهِ [١] حَتّى مَاتَ أَبِی وخَرَجْنَا وهُوَ عَلى تِلْکَ الْحَالِ [٢] ، والسُّلْطَانُ یَطْلُبُ أَثَرَ وَلَدِ [٣] الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام‌‌

-------------------------


تولد امام حسن عسگری مبارک باد.


یک تفاوتی هست بین زمان و زمانه. گاهی اوقات هست که زمانه تغییر می کند. اما شکی نیست در اینکه ما زمان را هم داریم که مدام و لحظه به لحظه در حال تغییر است. و این آنچنان هم هست که یک لحظه چشمها باز است و لحظه ای دیگر فرد می خواهد که آنها را ببندد و نمی تواند و بلکه به سرای باقی می پیوندد. این چه سری است که هندسه ی زمان و مکان را تغییر می دهد؟ یعنی ما از یک طرف تغییر هندسه درونی و سطحی افراد را داریم و از طرفی نیز همین تغییر هندسی بیرونی را داریم! چه چیزی است که بین هندسه درونی و هندسه بیرونی بر مبنای زمان و مکان و حدوث جهان و خلقت انسان مشترک است.


قبل از اینکه وارد این مسئله شویم، این مسئله را یادآور شویم که بعضی یحتمل اشکال کنند که تو داری ادعا می کنی که یک مواقعی هستند که فرقی نمی کند که هابیل کیست و قابیل کدام است و هابیلیت و قابیلیت یکی می شود، چرا که همه چیز روز قیامت به قول معروف بیش از حد خر تو خر می شود و هیچ کس به داد هیچ کس نمی رسد و برادر برادر را نمی شناسد! البته این مسلم است که روز قیامت برادر هم نمی تواند به داد برادر برسد همانطور که می فرماید:

 وَ أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ یَفِرُّ اَلْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ

ولی خصلتهای هابیلی و قابیلی، خصلتهایی است که اصلا و ابدا عین هم نیستند حتی و مخصوصاً در میدانهای جهادی. و لذا اینها با هم فرق دارند.


و اما ما چیزی که ما می بینیم که زمان را بطور روزمره تغییر می دهد و روز و شب را ایجاد می کند و فصلها از آن نتیجه می شود و هندسه زمان و مکان را تغییر می دهد، حرکت است. ما انواع و اقسام حرکت داریم و از جمله حرکت زمین و ماه نسبت به خورشید. و حرکت نور و تاریکی شبانه روزی نسبت به یکدیگر. و الله نور السماوات و الارض. و لذا تغییر هندسی زمان و مکان (یا به قول ریاضی-فیزیکیها) فضا-زمان. و هندسه ی کنترل بهینه سازی این فضا-زمان بوسیله انسان. یحتمل بتوان گفت که مبارزه ای جهادی حسینی کربلایی عاشورایی هست بین نور و تاریکی که هابیلیت و قابلیت را نیز شامل می شود. و همین نیز حلال و حرام را از هم تفکیک کرده و میل به فقه و فقاهت و اصول و قواعد آن و حکمت متعالیه و بلکه ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی-مجیدی را حتی المقدور امکان پذیر می کند. البته بعضی وقتها بنده نمی دانم چرا خواب مانده و بلکه دچار کذب می شوم و مثلاً نزد خود می گویم به نماز جمعه می روم و بعد می بینم که خواب مانده ام و در بین خواب و بیداری است که به کذب خود پی برده و بلکه از الکترودینامیک و بلکه امواج گرانشی یانگ-میلزی کوانتمی  بعلاوه اتحاد آنها با نیروهای ضعیف و قوی یک جورهایی تغییر زمان و مکان یا همان فضا-زمان داده و در نماز جمعه حاضر می شوم هر چند که اصولاً کذب و دروغ بد است و اخلاق حسنه و صداقت و حضور در نماز جماعات و نماز جمعه است که خوب است و چشمان را روشن می کند و تاریکی را محو می کند و ما را به امام زمان نزدیکتر می کند. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و نیت هم مهم است. یعنی حتی نیت دروغ گفتن یا گناه کردن هم از لحاظ اخلاقی و فقهی یحتمل از نیت کار خیر کردن و نماز خواندن و جهاد کردن بهتر نباشد. البته اگر می خواهیم بین مادر زن و داماد را آشتی دهیم حالا یحتمل اشکالی نداشته باشد یکی دو تا دروغ هم گفته شود.   لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


گاهی اوقات مسلمان شدن به این است که باید از خرافات و کفر قوم خود دست برداری. و گاهی هم به این است که باید به خرافات و کفر قوم مسلمانی که می خواهی بدان ورود کنی هم شک و تردید کنی و همه را سر تا پا مسلمان نپنداری! و گاهی هم به این است که کفر و شرک قوم نامسلمانی را که بدان قوم ورود می کنی موجب نشود که تو هم همانطور شوی یا همرنگ جماعت شوی یا حتی دچار عجب و خودبینی شوی و خودت را بهتر از همه بشماری. و فقه و اصول و حکمت متعالیه و نظریه ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی یاد بگیر.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِن وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَىٰ لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ ۗ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَىٰ أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ ۖ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿١٠٢ فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَّوْقُوتًا ﴿١٠٣ وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا یَرْجُونَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿١٠٤ إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّـهُ ۚ وَلَا تَکُن لِّلْخَائِنِینَ خَصِیمًا ﴿١٠٥


استاد بهرامپور همین دیروز صبح داشت که در کانال قرآن راجع به این آیات بحث می فرمودند. و برنامه اسلام آوردن سه آلمانی ابراهیم و لی لی و حسین را بعد از معمای شاه نشان داد. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و هرگاه شخص تو در میان سپاه اسلام باشی و نماز بر آنان به پا داری باید آنها با تو مسلّح به نماز ایستند، و چون سجده نماز به جای آوردند (و نماز را فُرادی تمام کردند) در پشت سرِ شما رفته و گروهی که نماز نخوانده بیایند و با تو نماز گزارند و البته با لباس جنگ و اسلحه، زیرا کافران آرزو و انتظار دارند که شما از اسلحه و اسباب خود غفلت کنید تا ناگهان یکباره بر شما حمله ور شوند. و چنانچه بارانی یا مرضی شما را از برگرفتن سلاح به رنج اندازد باکی نیست که اسلحه را فروگذارید ولی از دشمن برحذر باشید؛ خدا برای کافران عذابی سخت خوارکننده مهیا ساخته است. (۱۰۲) پس آن‌گاه که از نماز فراغت یافتید باز در همه احوال، ایستاده یا نشسته یا بر پهلو خفته (در هر حال که توانید) یاد خدا کنید، سپس که (از آسیب دشمن) ایمن شدید در این حال نماز (کامل) به جای آرید، که برای اهل ایمان، حُکمی معیّن و واجب و لازم است. (۱۰۳) و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید؛ که اگر شما به رنج و زحمت می‌افتید آنها نیز (از دست شما) رنج می‌کشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آنها امیدی ندارند. و خدا دانا و حکیم است (و امیدواران را محروم نمی‌سازد). (۱۰۴) (ای پیغمبر) ما قرآن را به حق به سوی تو فرستادیم تا به آنچه خدا (به وحی خود) بر تو پدید آورده میان مردم حکم کنی، و نباید به نفع خیانتکاران (با مؤمنان) به خصومت برخیزی. (۱۰۵)


نوشته بالا، باید علی الخصوص آنطور که از سیاق کلماتش پیدا است از قرآن مجید باشد. ولی بنده نمی دانم از کدام سوره است چرا که بنده آنها را وارد نکردم. شاید اشتباهی کپی پیست شده است و بنده خودم خبر ندارم. ولی مسئله اینجا این است که اگر قلمی در اختیار شما است و آن قلم به اختیار خود شما نیست که روان می شود، همان بهتر که این قلم را به دور بیاندازیم. این امری است صحیح. ولی مسئله دیگر این است که آیا فقط آن قلم است که چنین شده است یا اینکه همه چیز یک حالت در هم بر همی دارد و از جمله همین قلم را هم می خواهند از دست شما بگیرند و بشکنند. یعنی این مسئله خیلی هم نمی تواند اتفاقی باشد که بعد از اینکه چنین امری واقع شد، تازه همان اینترنت هم دچار مشکل شود و ورود به سایت هم گیر کند و .... و کیست که می خواهد این کار را کند؟ و الله اعلم. لعنت بر شیطان. لعنت خدا بر شیطان.

مسئله این است که فرض بفرمایید که یک بنده خدایی می فرماید که یک عده ای اسیر بودند در کمپ هیتلر و از آنجایی که یکی از آنها روانشناس هم بود و توجه کرده بود که بهتر است همان پوتینشان را هم در نیاورند چرا که آنقدر سرما بود که پوتین و پوست پا با هم غلفتی در می امدند. و لذا او توجه می کند که یکی از دوستانش انگار یا متوهم شده است یا جاسوس است و دارد خیلی به او خوش می گذرد. بعد حساب کرد و دید که مثل اینکه نه. او خوابی دیده و حساب کرده که هیتلر مثلاً تا بیست روز دیگر می میرد و همه آنها آزاد خواهند شد. و لذا بخاطر این امید کاذب دیگر ناراحت نبود. ولی وقتی فهمید که خوابش تعبیر نشده است، او نامید شده و زودی می میرد. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه را وقتی متوجه می شویم که می بینیم تیم و لی لی و ابراهیم آلمانی مسلمان می شوند و تیم هم اسمش را عوض کرده می گذارد حسین. و حسین و لی لی به ایران هم تشریف می آورند و بلکه حسین لباس حجت الاسلام و المسلمین هم بتن می کند و در صدا و سیما هم همین دیشب نشان می دهند. یک چیز عجیبی است از این اسارت دنیا در آمدن و آنطور که می فرمایند این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.


یک سری در فقه و فقاهت موجود است که ما را به ورود به اسلام راهنمایی می کند. یعنی آنکه نمی خواهد اسلام بیاورد اصلا فقاهت را نفی می کند و نمی خواهد واردش شود. مثلاً می فرماید:


أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَـٰذِهِ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَـٰذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ فَمَالِ هَـٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا ﴿النساء: ٧٨﴾


البته فقاهت با قابیلی بودن نیز تحقق نمی پذیرد. فرض بفرمایید که قابیل، هابیل را نمی کشت و بلکه اینها فقط با هم تا روز قیامت در کشمکش و بلکه تا مرز کشت و کشتار هم پیش می رفتند و بلکه بر علیه هم لشکرکشی می کردند. باز هم فقاهت تحقق نمی پذیرفت. فقاهت آن است که از اصل رابطه هابیلی و قابیلی بتواند جلوگیری کند.


إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿الحجرات: ١٠﴾


مسئله اینجا این است که فقاهت یک دز عظیمی دارد به عظمت کلمةٌ لا اله الا الله که در داخل آن دز نیز شرط و شروطی دارد که امام رضا علیه السلام می فرمایند. البته باید مراقبت کرد که روابط بین مومنین هم به رابطه برادری هابیلی و قابیلی نیانجامد و این نرم افزارها و سخت افزارها می طلبد. بنظر این بنده حقیر می رسد که آنچه رابطه هابیلی و قابیلی هابیل و قابیل را بعد از اینکه به فقاهت هم برسند دوباره به رابطه هابیلی قابیلی کشت و کشتار می کشاند همان عدم فقاهت است. فقاهت و بلکه اسلام کنار گذاشته می شود و بلکه سلطه و سلطه جویی غلبه می کند. و این یک امری نیست که یک شبه واقع شود.


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ ۚ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ 


وقتی یک بنده خدایی در بین غیرمسلمانان تصمیم می گیرد که مسلمان شود و اسلام هم می آورد، این یک امری است که دیدنی و شنیدنی است. بر عکس وقتی یک بنده خدایی بین امت مسلمان تصمیم می گیرد اسلامش را کنار بگذارد و به کفر و شرک و نفاق بپیوندد نیز یک امری است که دلیل طغیانش را بایددید که چیست؟ یعنی همه عالم را می توان متصور شد که فطرتاً مسلمانند ولی نمی توان متصور شد که همه عالم فطرتاً نامسلمانند. و لذا باید با نامسلمانی وارد جهاد شد چرا که این یک امری است سوای قابیلی عمل کردن آنچنان که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا.   بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّـهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿الأحزاب: ١﴾  وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ وَکِیلًا ﴿الأحزاب: ٤٨﴾

البته اگر ما از اسلام دفاع نکنیم هم این خطر و فتنه همیشه هست که همان قابیلیها ادعا خواهند کرد که از همه هابیلیترند. و از جمله بنده حقیر گنه کار ذلیل فقیر مسکین مستکین از درگاه پروردگار متعال استغفار کرده و درخواست می کنم که همیشه در صف رزمندگان اسلام واقع شده و سخت با کفار بجنگند و بلکه هیچگاه به صف قابیلیان نپیوندد هر چند که خود از همه بیشتر ابن فابلیت را دارد که قابیلی تر ار همه هم باشد. مسئله اینجا این است که حتی تفکر قابیلی را هم کنار بگذاریم و به رابطه هابیلی و قابیلی خاتمه دهیم تا بلکه بتوانیم به فقاهت برسیم. بعضی یحتمل اشکال کنند که شما همان بهتر است بروی به حکمت متعالیه و نظریه ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی فقهی خود بیشتر بپردازی تا اینکه وارد این مسائل شوی. این یک جواب دیگری می خواهد که جای دیگری باید جواب داد. اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و هرگاه شخص تو در میان سپاه اسلام باشی و نماز بر آنان به پا داری باید آنها با تو مسلّح به نماز ایستند، و چون سجده نماز به جای آوردند (و نماز را فُرادی تمام کردند) در پشت سرِ شما رفته و گروهی که نماز نخوانده بیایند و با تو نماز گزارند و البته با لباس جنگ و اسلحه، زیرا کافران آرزو و انتظار دارند که شما از اسلحه و اسباب خود غفلت کنید تا ناگهان یکباره بر شما حمله ور شوند. و چنانچه بارانی یا مرضی شما را از برگرفتن سلاح به رنج اندازد باکی نیست که اسلحه را فروگذارید ولی از دشمن برحذر باشید؛ خدا برای کافران عذابی سخت خوارکننده مهیا ساخته است. (۱۰۲) پس آن‌گاه که از نماز فراغت یافتید باز در همه احوال، ایستاده یا نشسته یا بر پهلو خفته (در هر حال که توانید) یاد خدا کنید، سپس که (از آسیب دشمن) ایمن شدید در این حال نماز (کامل) به جای آرید، که برای اهل ایمان، حُکمی معیّن و واجب و لازم است. (۱۰۳) و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید؛ که اگر شما به رنج و زحمت می‌افتید آنها نیز (از دست شما) رنج می‌کشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آنها امیدی ندارند. و خدا دانا و حکیم است (و امیدواران را محروم نمی‌سازد). (۱۰۴) (ای پیغمبر) ما قرآن را به حق به سوی تو فرستادیم تا به آنچه خدا (به وحی خود) بر تو پدید آورده میان مردم حکم کنی، و نباید به نفع خیانتکاران (با مؤمنان) به خصومت برخیزی. (۱۰۵)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک درس واقعاً عظیمی که انسان از وافعه کربلا و مقاومت و جمهوری اسلامی و امام خمینی و ولایت فقیه دامت ظلهم العالی می تواند بگیرد این است که بر خلاف آنچه بعضی از وعظ بنظر این حقیر می رسیده است که بعضی وقتها القاء می کنند که امام حسین علیه السلام تا وقتی در حضور امامت امام حسن علیه السلام تشریف داشتند هیچ کاری نکردند تا اینکه خود به امامت رسیدند. این یک تفکر غلطی است که اگر به استقراء بیافتد تا ابدالدهر انسان را می تواند مبتلا کند. مسئله این است که اسلام دین شهادت است. و اما شهادت برای خدا و رسولش و ولی فقیه است و نه غیر آن همانطور که خدا و رسولش و ولی فقیه نیز چنین شهادت می دهند. مسئله مهمی که ما اینجا می توانیم داشته باشیم این است که چطور مسئله را یک مسئله حکمت متعالیه فقهی حوزوی و دانشگاهی و تحقیقاتی کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی