الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم. و العصر. ان الانسان لفی خسر. الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.

بنده این یک کلمه دیگر را هم عرض کنم. یک بحث وسیعی هست در ریاضی و ریاضی-فیزیک در مورد انتگرالها و لاگرانژیها. مثلاً اینکه چرا ما از انتگرالهای ریمانی به انتگرالهای لبگ می رویم، یا مثلاً ما انتگرالها در فضاهای از بعد بی نهایت مثل فضاهای تابعی را داریم یا همین دیستریبسیونها distributions را داریم. و اینها ما را به توپولوژیهای ضعیف و ضعیف-ستاره و قوی و امثالهم می برد. خودش بحث بسیار مفصلی می تواند گردد. در مبحثهای فیزیکی مثلاً ما یک انتگرالهایی داریم به اسم انتگرالهای فاینمن. و غلط نکنم، در این انتگرالها است که مبحث بازبهنجارش شکل می گیرد وقتی با انواع تکینگیها در محاسبه انتگرالها مواجه می شویم! در لاگرانژیهای مربوط به گرانش، یک زیباییهای خاصی بنظر می رسد که بچشم می خورند که ناشی از انتگرالگیری روی قسمت نسبیت عام و گرانش مسئله است که از همین جا است که انحناهای ریمان و ریچی و امثالهم وارد مسئله می شوند. از طرف دیگر مسئله، لاگرانژی وقتی روی فضای 4 بعدی است که انتگرالگیری می شود و کمیتها هم از لحاظ نسبیت خاص در نظر گرفته می شوند، این است که ما با مسائلی از نوع نوری است که طرفیم. یعنی اینکه اینجا ما دو سنجه و مقیاس است که در یک انتگرال طرفیم که یکی از نوع انحناهایی است که ناشی از شتابهای گرانشی محلی است که در فضا-زمان های محلی بوقوع می پیوندند. و اینها معادلات دیفرانسیل خود را دارند. و دیگری از نوع معادلات کلاسیک ماکسول یا کوانیزاسیون آنها است که به ما گرانش کلاسیک یا کوانتمی را بدهد. مثل این است که بخواهیم معادلات امواج نوری را با معادلات گرانشی جمع کنیم. ولی جمع همزمان بین این دو سنجه و مقیاس است که کار را مشکل می کند. یعنی شما وقتی گرانش را دارید روی زمین حساب می کنید یک طور است و وقتی می روید به کره ماه طور دیگری است و وقتی به سیارات دیگر می روید باز جور دیگری می شوند و لذا انحناهای ریمانی نیز تفاوت خواهند کرد. و سوای اینکه ما اینجا زمین را هم در نظر می گیریم، حالا می توانیم سیارات دیگری را هم در نظر آوریم که در حال گردش است حول یک ستاره ای یا ستارگانی یا حتی یحتمل حول سیاه چاله ای.

مسئله مهم این است که ما اگر می توانیم الکترومغناطیسم کوانتمی را به گرانش با نسبیت عام به این صورت جفت و جور کنیم و لذا آیا همانطور هم می توانیم نیروهای دیگر را نیز همینطوری با پیوستن به مدل استاندارد که سه نیروی دیگر را نیز در بر می گیرد وصل کنیم و لذا چهار نیرو را وحدت بخشیده ایم؟ اما مسئله همین فواصل طیفی است که ما در لاگرانژیها با آنها مواجه خواهیم شد و آیا کجاها احتیاج به بازبهنجارش داشته باشیم و کجاها نداشته باشیم. یعنی این درست است که گرانش یکی از ضعیفترین نیروها است، ولی در عین حال، یکی از قدرتهای الهی را می رساند که همه نیروهای دیگر را نیز در یک وحدتی در بر می تواند بگیرد. یعنی این یک ضعفی است که چندان هم نباید آنرا ضعف پنداشت چرا که فقط در ظاهر است که چنین است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  • ۹۴/۰۸/۲۰
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۱۲)

رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاق (15) (او درجات (بندگان صالح) را بالا می‌برد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء می‌کند تا (مردم را) از روز ملاقات [= روز رستاخیز] بیم دهد!) سوره مبارکه غافر

fractional difference equations یا همان معادلات تفاضلی کسری را بنده داشتم راجع به آن فکر می کردم وقتی با دوست نیجریه ای مان صحبت می کردم. بنده فکر می کردم که این دست از مسائل مربوط می شود به مثلاً معادلات دیفرانسیلی که از طریق finite difference methods حل می شوند. و لذا یک معادله ماتریسی می گیریم که از لحاظ عددی تقریبی است بر معادله دیفرانسیلی که دنبال حل آن بودیم. و اما یحتمل معادلات تفاضلی کسری از نوع دیگری است که حتی ما حسابان کسری نیز داریم. مسئله این است که بجای اینکه مشتق مرتبه الف یک تابعی را بگیریم که الف معمولاً یک عدد طبیعی است. بجایش یک الفی را داریم که عددی مختلط است. و مسئله این است که چطور مشتق مرتبه الف یک تابعی را برای الفی که مختلط و از جمله کسری است حساب کنیم! کار سخت شد. بنده فکر می کردم که این کسری بودن مسئله ربطی دارد به متد تفاضلی متناهی (finite difference method) و در ذهن این حقیر این مسئله تداعی کرد و سعی می کردم ببینم آیا این مسئله جدید عمومیتی از این متد است یا چیز دیگری است چون هر چند که ماتریسهای بدست آمده در این متد بزرگ می توانند باشند در عین حال ضرایب موجود در ماتریسها نیز اعداد صحیح هستند اگر غلط نکنم آنطور که سالها پیش بود که اینها را انجام می دادیم. و یحتمل گفتم که کسری بودن مسئله به این است که بجای اعداد صحیح اعداد کسری یک جورهایی جایگزین خواهند شد. ولی اینکه در عین حال، بعضی هم جیغشان هوا رفته است که آی برنامه موشکی و این و آن حرفها، دلیلش این است که این معادلات و لذا محاسبات عددی آنها کاربردهایی در فن اوریهای موشکی نیز دارند. مثل

http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S2090123211000932

بنده عرض می کنم که یک گره ای را یک مرتبه باز کنید یا ببندید و یک مرتبه یک فرشی را با آن گره تمام کنید یا کل فرش از هم باز شود با همان یک گره، مسئله این است که همه گره های مختلف خبر ندارند که کدام گره به کدام گره وصل می شود تا اینکه آن گره آخر را می زنید و می بینید که بجای اینکه داشتید مثلاً قالیچه نقش کرمان می بافید یک مرتبه شده است قالیچه نقش تبریز. و چرا؟ چون این گره از گره بغل دستی خود خبر نداشته و نمی دانسته که مثلاً نقشه دقیقاً چیست و نمی دانسته طرح کدام است و کجاها ابریشم است و کجاها کرک است و نرم افزارش چیست و سخت افزارش کدام است .... یعنی همین کره خاکی خودمان را حساب کنید یحتمل از لحاظ نسبیت عام نیز بتوان حساب کرد که گاهی هم سوار یک موشکی شده ایم که دارد ما را حول منظومه شمسی می گرداند! چه اشکالی دارد که معادلات پی آی دی کنترلر مسائل را در بیاوریم و اینطوری حل کنیم؟ حسابان کسری. ایده بدیعی بنظر می رسد. یعنی اوپراتورهایی دارید که کسری هستند. حالا باز بفرمایید چرا پیتر سلرز در پلنگ صورتی گاز خنده زده بود و هی با دوچرخه اش دور می زد و می خندید و ادا در می آورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یک طریق استدلال عجیبی که می تواند وجود داشته باشد در مورد اینکه دندان پر شده بیش از حد چرا اینقدر بلند است و باید پر کردگی کوتاه تر شود، این است که پر کردگی بلند نیست و بلکه شما هستید که به پر کردگی دندانی که جایش یا خالی بوده یا بیش از حد کوتاه بوده برای مدتی زیاد یا کم عادت کرده ای. و لذا احساس می کنی که بیش از حد بلند است. و از جمله ی این مشکلات همین است که و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون. یعنی بالاخره بمرور زمان دندانها فرسوده می شوند یا می شکنند یا می افتند. و این است که می فرمایند با دندانهایتان سعی کنید فندق و پسته و بادام و اینها را نشکنید. و اما از آن طرف هم مسئله افلا تتقون را داریم. قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّـهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (31) سوره مبارکه یونس. یعنی اینکه تقوای الهی یک چیزی را طلب می کند و مواظبت از دندانها هم یک چیزی را طلب می کند وقتی می بینید که دندانها روی هم نمی آیند چرا که یکی از دندانهایتان خیلی  بیش از حد است که بلند است و فقط آن یکی است که روی هم می آید. ولی ترس از اینکه دندانها را هم روی هم فشار دهید و یک کمی هم دندان قروچه کنید چرا که یک وقت خدای نکرده در اثر فرسودگی و نازک شدن دیواره دندان و بلکه هر چه هست و نیست همان پر کردگی است که مانده و بقیه همه پر کردگی است. و لذا، دندان قروچه بی دندان قروچه. این به چه معنا است؟ بدین معنا است که مثالهای دیگری نیز از این قبیل زیاد داریم. مثلاً می فرمایند آقایان و خانمهای سالمندتر و بچه ها در هوای آلوده بیرون نیایند چرا که برای آنها ممکن است خطرناک باشد. اینجا نیز همانطور که اگر خیلی بترسید دندان قروچه کنید، همانطور هم تا صدا و سیما گفت هوا خراب است و تکان نخورید همانطور عمل کنید و ترس بیش از حد برتان دارد، یک وقت دیدید که ضرری که از عدم حرکت برای آن بچه یا سالمند عارض شود یحتمل بیشتر از خود هوای بد باشد. یعنی بالاخره تن و بدن انسان احتیاج به یک سری حرکتهایی دارد. همینطور و ما صاحبکم بمجنون. آیه 22 سوره مبارکه التکویر را در نظر بگیرید. اینجا صاحبکم مختلف ترجمه شده است و از جمله مصاحب شما، هم سخن شما، رسول عصر شما و غیره. و اما بنده داشتم کانالهای ماهواره ای را می چرخاندم و یک صحنه ی خیلی خشن بالیوودی هندی یک مرتبه آمد که داشتند با هم کاراته می کردند و یکی بر دیگری غلبه کرد و او را لب پنجره گذاشت و انقریب که پرتش می کرد از آن بالا پایین همانطوری که پایش روی سینه ی او بود. آن که قرار بود سقوط کند، شروع کرد به التماس و گفت صاحب، صاحب و یک چیزهای دیگری هم به هندی گفت که بنده حقیر متوجه نشدم. و خلاصه کاراته کار دیگر به او رحم کرد و پرتش نکرد پایین و خیلی مغرورانه انگار برگشت و رفت. و اما این دیگری هم بلند شد و یک تبری را برداشت و محکم کوباند پس گردنش و همین که برگشت یک تبر دیگر هم خواباند توی صورتش. یعنی اینکه مصاحب و هم سخن و رسول ما دیوانه نیست، یک مسئله ای است که باید بدان اعتماد کرد و ترس از اینکه کسی در دو طرف دعوا اینطور صاحب صاحب کند و به التماس بیافتد و بعد آنطور قتل و جنایت کند و از پشت تبر بزند. این هم یک نوع ترس دیگری است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. خوب، اینها همه جای خود دارد. ولی بنده نمی دانم چرا این روزها اینقدر حسرت می خورم که کارگران می توانند با دست و ید خود کار کنند و رزق و روزی خود را برآورده کنند. یعنی یک وقت هست که خیلی وارد مسائل نرم افزاری می شوید و دلتان برای سخت افزار تنگ می شود که ای کاش مثلاً می رفتم دنبال اینکه چند تا رایانه را سر هم می کردم و می ساختم و قطعاتش را جفت و جور می کردم یا حتی چاپگرم را با ریانه ام می توانستم مچ و جفت و جور کنم که همینطوری آن گوشه نیافتد و کار نکند. و از آنطرف هم شما اگر کاشی کاری کرده باشید، متوجه می شوید که چه لطفی دارد آن کارگری کردن که کاشیها را می اورد سر کار. یا اگر مثلاً نجاری کرده باشید، می دانید که چه لطفی دارد کار کردن با چوب و مثلاً چکش زدن میخ. یا اگر آهنگری کرده باشید، می دانید که چه لطفی دارد چکش کاری آهن و فولاد روی سندان. یعنی نویسندگی و مدیریت و ریاست یک لطفی دارند ولی کار کردن و استفاده از عضلات بطور معقول و عقلایی نیز یک لطف دیگری را دارد. و لذا می بینیم که چه کلوپهای ورزشی و زورخانه های خوبی هم ما این روزها داریم برای بکار گیری عضلات. مسئله همان دندان قروچه کردن است کما بیش که وقتی خیلی از دندانهایتان استفاده نکنید یا بترسید که استفاده کنید، آنگاه یحتمل از دندان قروچه کردن هم بترسید و بعد متهم می کنید که اینها همه تقصیر داعش است و اینها تقصیر دندان پزشک است و اینها همه تقصیر هوا است. و اینها همه از این است و از آن است و نه اخلاق را رعایت می کنید و نه حساب کتاب سرتان می شود و هم اینکه عقل کل همه عالم هم می شوید در عین حالی که هیچ تخصصی در هیچ کاری هم ندارید. ولی بالاخره از سر لج بازی دندان قروچه بیش از حد هم نکنید که فایده ای ندارد. مثل این است که می فرمایند سعی کنید نزد دکتری که از جنس مخالف است نروید. و اما اگر گشتید و گشتید و آب برای وضوء هم پیدا نکردید، بالاخره تیمم کنید و نماز بگزارید. نه اینکه اصلا نماز را هم رها کرده و اقامه نکنید. سقف را که نباید بر سر همه خراب کنید و به همه از جلو و پشت خنجر بزنید و به داعش و طالبان و القاعده بپیوندید چرا که آب نیافته اید نماز بخوانید. لا اله الا الله.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

٣٥٩ ـ وقال علیه‌السلام : « إن بین الدنیا والآخرة ألف عقبة أهونها وأیسرها الموت ». امام صادق علیه السلام می فرمایند: میان دنیا و آخرت هزار گردنه باشد که آسانترین آنها مرگ است. در من لا یحضره الفقیه.

درک مقام امیرالمومنین این روزها یحتمل سختتر هم هست از آن روزهایی که عدل الهی را علویون می توانستند با توکل بولایت علی ابن ابی طالب دریابند. یعنی یک حسابی دارد که کسی بخواهد فرضاً برود نیویورک نسبیت عام بیاموزد و عدل الهی را هم دریابد و بلکه خود را هم به خدا و رسولش و ائمه اطهار وصل کند و از آنها پند گیرد و ارشاد شود و استیک هاسها و رستورانهای فرانسوی و یونانی و چینی و ایرانی و افغانی کما بیش گرانقیمت هم نرود و بلکه فراید چیکن و دو تا به قیمت یک بیگ مک مکدونالد و سوسیس و کالباس و پیتزا هم میل نکند! و احساس همدردی با شهداء و مدافعان حرم و فلسطینیان و دیگر مسلمانان و مردم مظلوم جهان هم داشته باشد و انگیزه اش برای علم را هم از دست ندهد چرا که یحتمل هم برای ابزارهای کشت و کشتارهای فجیع صورت پذیرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

و ما صاحبکم بمجنون. التکویر 22

وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ (36) سوره مبارکه الصافات. (ترجمه: و پیوسته می گفتند آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟)

در این آیه اخیر از همان جاهایی است که ایراد بنی اسرائیلی این بنده حقیر را رد می کند: لتارکو آلهتنا را عرض می کنم که لتارکوا الفش متصل شده است به آلهتنا و لذا شده است لتارکو آلهتنا. إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِیمِ. و همینطور در این آیه هم الف آخر لذائقوا العذاب العلیم هم شده است لذائقو العذاب العلیم. و لذا از لحاظ صرف و نحوی آیا بشود الف تنصروا را در ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم حذف کرد و متصلش کرد به الله است که بحث است. لا اله الا الله. در خود قرآن نوشته جور دیگری آمده است یعنی آمده است ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم. بعضی اشکال کنند که یک الف است دیگر. یک الف را این ور آن ور کردن که دیگر این همه بحث و جدل ندارد. و یحتمل هم درست بفرمایند ولی بعضی اوقات مفاهیمی هستند که جای بحث دارند. یعنی یک وقت هست که بحث دوقطبی داریم که از دوقطبی فیزیکی یک اهن ربا است که داریم بحث می کنیم. و یک وقت دیگر هست که داریم از یک دوقطبی از لحاظ روانشناسی است که بحث بمیان می آوریم و یک وقت هست که همینطوری هر دو واژه متضادی را گرفته و آنها را یک دوقطبی مثل نمادی از دایره ینگ-یانگ فرض می نماییم. اینها از یک مقوله نیستند و نمی توانند باشند. جنود عقل و جهل مفاهیمی دارد که مباحثش هم می تواند الهی باشد و هم روانشناسان از آن بهره گیرند و هم در جبهه های حق علیه باطل مورد استفاده قرار گیرد. و اما اینکه مثلاً پرخوری بیش از حد یحتمل موجب مریضی شود و لذا با آن درست مقابله شود، یک لوازمی را می طلبد که از لوازم جنود عقل بر علیه جهل است. یعنی یک انرژی را باید صرف کرد تا فهمید که پرخوری بد است و بر آن غلبه کرد. یا اینکه فهمید میدانهای کیلینگ یعنی چه؟ و این فرق می کند با اینکه کسی چون می شنود که میدانهای کیلینگ داریم در مبحث ریاضی فیزیک نسبیت عام، و لذا به این فکر بیافتد که خوب میدان کیلینگ یعنی همان میدان کشت و کشتار دیگر! خیر اینجور نیست. اخیراً حتی بنده شنیدم که وسط دعوایی می فرمود می زنم می کشم و تاوانش را می دهم یا حتی اینکه بیمه دیه اش را پرداخت خواهد کرد. اینها یک جنود گفتاری جاهلانه ای است که غلبه بر آن کشتن نفس را احتیاج دارد. و آن کشتن نفس این نیست که بروی نفس دیگری را بکشی! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. و لذا، اصولاً یک فرقی هست بین عدل الهی و عدلی که در محکمه های بشری سعی می شود بازتابی از عدل الهی داشته باشد که باید هم همینطور باشد. مظهر چنین عدلی وجود مبارک امیرالمومنین علیه السلام است. یعنی در اجرای احکام الهی و دستورات رسول اکرم، با جهل و مشکلاتی روبرو می شویم که یک قاضی عادلی را می طلبد تا فتواهایش درست باشند و طرفین دعوا بپذیرند. ولی همه که همچون امیرالمومنین نیستند که چنین فتوا دهند. و لذا یحتمل کسی که ایمانش سست باشد، این وسط با مشکل روبرو شود که پس آن عدل الهی کو؟ یعنی بجای اینکه مشکل را در یک یا بلکه چند قاضی بد خدای ناکرده ببیند و سعی کند حق خود را از طرف مقابل بگیرد، همینطوری دست روی دست می گذارد و تسلیم می شود و نمی تواند حق خود را باز پس گیرد. این غیر از آن روحیه علوی است! یک مثال ساده اش آن محیط اشرافی و پرطمطراق و پر زرق و برقی است که محیطهای علمی و بعضی کنفرانسها و گردهم آییهای دانشگاهی گاهی در آن واقع هستند. یعنی اگر دانشمندی خود را وابسته به این نوع مسائل کند، ممکن است وقتی این را از او بگیرند دیگر آن کارآیی خود را از دست بدهد. مثال واضحتر آن در سیاست است که بعضی گردهماییها مخصوصاً در هتلهای گرانقیمت پرزرق و برق و امثالهم واقع می شوند که طرف مقابل را مات و مبهوت و متحیر خود کنند که حالا بیا و ببین. و اما بنده متوجه شدم که آی پی ام هم یک مهمانی از کمبریج و پرینستون یعنی میهلیس دافرموس  در مورد هندسه و آنالیز نسبیت عام داشته است که حسرت می خورم که چرا نرفتم با اینکه دندانم هم درد گرفته بود و گرفتار آن بودم. بنده می خواهم عرض کنم که یک اشرافیتی را یحتمل می جویید در شنیدن چنین سخنرانیهایی که هر روز هم صددرصد دست ندهد. بنده سخنران را درست نمی شناسم ولی به هر حال هر روز از کمبریج و پرینستون یک بنده خدایی بلند نمی شود بیاید سخنرانی در آی پی ام. و نمی دانم چطور شد که هیچ کس هم هیچی راجع به این سخنرانی هیچ نگفت و اصلا صدایش هم در نیامد. خوب، همه فکر می کنند که وقتی به مرکز پژوهشهای بنیادی لینکی، همه خبرها را هم باید دنبال کنی دیگر! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یک حالت انتزاعی مجرد بیرحمانه داعشی می تواند وبلاگ نویسی و اصولاً ادعاهای عقل کلی داشتن یحتمل پیدا کند که برای همین هم هست که با واکنشهای خشنی یحتمل با مردم کوچه و بازار ایجاد کند چرا که همه چیز را می خواهی زیر تجزیه و تحلیل ببری. و این در صورتی است که وضعیت اصل هامبولتی و فلسفه تحلیلی و ریاضی فیزیک مسائل و نوشتن تخصصی چیز دیگری را می رساند که آن روی سکه است که هر چیزی را می توان از لحاظ فلسفی و بلکه تخصصی آنقدر گنده اش کرد که از حد و نصاب خارج شود. این است که از روی بی کاری یا تنها در واکنش با دیگران و نه از روی عقل و حساب هم نوشتن خیلی کار ناجوری می تواند شود. نویسنده و همینطور پزشک و متخصص و موسیقی دان باید یک حرمتی داشته باشد هر چند که قداستی برای کار او لحاظ نشود. و اما تعلیم و تعلم یک قداست خاص خود را دارد. یعنی اینکه فرض بفرمایید که می خواهید امر به معروف و نهی از منکر کنید و ارشاد کنید و از پیغمبر صلوات الله می فرمایید که نصیحت  نمی کردند که خرما نخورید الا اینکه می گفتند برو فردا بیا چرا که خودم هم خرما خوردم و مثلاً پزشکان نیز به هیچ کدام از بیماران خود توصیه نمی کنند که سیگار بکش. حتی اگر بیماری از روی ناراحتی اعصاب مدام سیگار بکشد، پزشک به او نمی گوید که سیگارت را بکش و یحتمل بگوید که حالا اگر نمی توانی نکشی، لااقل سعی کن کمتر بکشی. یا یحتمل بگوید که اگر اعصابت را تسکین می دهد که سیگار می کشی، شاید برایت ضرر هم داشته باشد ولی حالا منفعتش هم بلکه برای تو فعلاً بیشتر باشد. ولی هیچ پزشکی توصیه نمی کند که خوب، حالا هر چه دلت خواست سیگار بکش. البته این یک مثال است و بنده عرضم این است که بهتر است کسی اول فکر تزکیه نفس خود باشد تا بلکه بتواند دیگران را نیز ارشاد کند. و اما نمی توان هم گفت هیچ کس را هیچ کس ارشاد نکند. قد افلح من تزکی. بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتنم مومنین. سعی کنید حریم و حرمت خود و دیگران را حفظ کنید تا بتوانید به درجات عالیه علم و دانش دست یابید و نه مثل این حقیر سر جای خود مدام درجا بزنید. و به خدا توکل کنید. الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّـهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿١٧٣ سوره مبارکه آل عمران. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

و ما صاحبکم بمجنون. آیه 22 سوره مبارکه التکویر

بعضی یحتمل اشکال کنند که تو گفتی دیگر نمی نویسی و باز دوباره حالا داری می نویسی؟ البته این اشکال درستی است از یک دیدگاه ولی از دیدگاه دیگری در رابطه با وحدت سنی و شیعه حوزه و دانشگاه یک چیزی به خاطرم رسید که یحتمل سختی گمراه نشدن و به راه غلط نرفتن و لا الضالین را نشان دهد و اینکه هدایت یافتن از اعمال حضرت دوست است اهدنا الصراط المستقیم. یحتمل یک رابطه قلبی بسیار قابل فهم و خیلی ساده ای هست بین  امام زمان و همه افراد بشر که این رابطه را نه فقط سنی و شیعه متوجه می شود و بلکه دانشگاهی و ریاضی فیزیکی هم متوجه می شود. همین بس که یک سیستم دینامیکی را در نظر بگیریم که در راس آن امام زمان تشریف دارند بدنی صورت که مساجد و نماز جمعه هایی را در نظر آورید که بوسیله ائمه جماعات و ائمه جمعه نماز جماعت و نماز جمعه بر پا می کنند. این کار را هم سنی انجام می دهد و هم شیعه و لذا یک وحدتی هست در آنچه آنها انجام می دهند. و اما اینکه ائمه جماعات و ائمه جمعه یک سیستم دینامیکی واحدی بیابند که امام جماعت و امام جمعه آن واحد باشد نیز دور از ذهن نیست ولی آیا اینکه چنین واقعه ای اتفاق بیافتد و تا چه حد اتفاق بیافتد و آیا حتی اگر این اتفاق هم بیافتد می توان امام زمان را از این میان دریافت؟ این یک سوال دیگری است که می توان آنرا از لحاظ نظری و سیستمهای دینامیکی ریاضی یا فیزیکی بررسی کرد. یعنی منعی هم در آن نیست که بیاییم عرض کنیم کار کار انگلیسیها و آمریکاییها و بلکه صهیونیستها است! مسئله این است که چطور می شود که کسی دنبال حکومت امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد و به حکومت دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش برسد؟ رئیس حکومت داعش هم می فرماید خلیفه الله است و امام جمعه و جماعت است دیگر. حالا یحتمل سیستمهای دینامیکی را هم خوب بفهمد یا نفهمد، بنده حقیر نمی دانم. ولی موضوع این است که طالبان و القاعده و داعش هم می فرمایند که ما هم ائمه جماعات و جمعه داریم ولی حالا دانشگاه های اسلامی مان را بعداً که در مبارزات خود بر علیه کفر و شرک پیروز شدیم تشکیل می دهیم. و اما، قد افلح من تزکی. یحتمل کسی اینطور مسئله را تحلیل کند که اگر کسی خادمین حرمین شریفین بود یک جور غرور برش دارد که از همه عالم می آیند حرمین شریفین را زیارت کنند و خادمین عتبات عالیات نیز جور دیگری یحتمل به خود مغرور شوند که هیچ کس مثل ما شوریده حال و پابرهنه بزیارت عتبات عالیات نمی تواند برود. این است که بین سنی و شیعه را جمع کردن یحتمل دچار یک دوقطبی شود همانطور که بین دانشگاه و حوزه نیز یحتمل چنین مشکلاتی داشته باشد، و اما یک چیزی که هست که همه را به هم وصل می کند، آن چیست؟ بنده عرضم این است که همان رابطه قلبی با امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. بنده یک چیزی هم راجع به دندانم عرض کنم اینجا!!! بنظر اینطور می رسد که یک وقت هست که دندان چرک می کند و عفونت می کند و لذا آپسه هم می شود و باید آنتی بیوتیک میل کرد. و اما یک وقت هم یحتمل عفونت را مواظب نباشید و جلوگیری نکنید به فک هم خدای ناکرده برسد و دلیل آپسه از آنجا شود. و اما یک وقت هم هست که دندان را پر کرده اید و در اثر سایش بیش از حد با دندان بالایی آمالگام ترک برداشته است و باید ترمیم شود. این کار را که انجام می دهید. همان مشکلی که دفعه پیش هم اتفاق افتاد دوباره اتفاق خواهد افتاد. و آن اینکه دندان بالایی که روی دندان پر شده پایینی بیاید، دیگر فقط این دو دندان است که روی هم می آیند و لاغیر! حالا خر بیار و باقلا بار بزن. یعنی یک حالت اله کلنگی بین این دو دندان اتفاق می افتد که اگر مواظب نباشید می تواند دوباره بزند پرشدگی و بلکه کل دندان پایینی را خورد کند. و چرا؟ چون حواستان نیست که فقط این دو دندان است که روی هم می آیند و فکر می کنید که خیر. مسله از این نوع است که مثلاً به پرکردگی عادت ندارید و امثالهم. این است که تا چند وقت بعد از پرکردگی دندانتان بهتر است که خیلی با دندانهایتان سعی نکنید که کما کان کشتی بگیرید و از جمله اینکه ته دیگ نخورید و پسته و تخمه و فندق هم نشکنید! و در ضمن، سعی کنید با دندان پزشکتان هم وارد دعوا نشوید که او بگوید تو داعشی و شما هم عرض کنید که خیر! خودتی! این حرفها خوب نیست. اگر دیدید که دندان پزشکتان چه مذکر و چه مونث خیلی محلتان نمی گذارد، یحتمل یکی از دلیلهایش این باشد که می خواهد ببیند نظرتان راجع به کار او در وبلاگتان چگونه بازتاب خواهید داد!  وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) سوره مبارکه بقره. آخرت کار را در نظر بگیرید. در هر کاری عجله نکنید. مثل این است که می خواهید ببینید که این حالت کسری بودن مسئله معادلات تفاضل یا دیفرنس کسری (fractional difference equations) را می خواهید دریابید از کجا می آیند و می بینید یک مرتبه وارد یک وادیهای خیلی ناشناخته ای هم انگار دارید می شوید هر چند که یحتمل کنجکاوی شما را هم می تواند تحریک کند و بلکه اگر یک تومر مغزی هم کسی داشت اگر باندازه کافی روی مسئله کار کند خود به خودی تومر هم از بین برود! نگاه کنید به مقاله اتیسی (یا اتیچی) و شنگول در J. Math. Anal. Appl. 369 (2010) 1–9 لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

این دیگر صد در صد حرف آخر بنده حقیر است چرا که یادم رفت بگویم پاورقی در چه صفحه ای از کتاب است. صفحه 74 است.

بنده عرضم این است که خواندن کتاب، بغیر از اینکه سر کلاس فرمولها توسط استاد تحلیل می شوند، می تواند بسیار مفید واقع شود. و این بود که گفتم ای کاش بنده وقت داشتم قبل از اینکه کلاس را برمی داشتم می توانستم کتاب را بهتر بخوانم و با ان آشنا شوم. البته جا افتادن فرمولها و اینکه سر کلاس فرمولها چطور معنا پیدا می کنند و بحث  و گفتگوها خود یک لطف دیگری می تواند داشته باشد. ولی بعد حتی نوشته های کتاب هم معنای بهتری پیدا خواهند کرد. به این پاورقی کتاب نسبیت عام شتراومن توجه کنید:

 Among historians, there have recently been controversial discussions after the claim in [78] that D. Hilbert had not found the definite equations a few days earlier. Archival material reveals that Hilbert revised the proofs of this paper [79] in a major way, after he had seen Einstein's publication from November 25. We may never know exactly what happened in November 1915. I prefer to quote  from a letter of Einstein to Hilbert on December 20, 1915: "On this occasion I feel compelled to say something else to you that is of much more importance to me. There has been a certain ill-feeling between us, the cause of which I do not wish to analyze. I have struggled against the feeling of bitterness attached to it, and this with success. I think of you again with unmixed congeniality and I ask that you try to do the same with me. Objectively it is a shame when two real fellows who have managed to extricate themselves somewhat from this shabby world do not give one another pleasure."

همانطور که ملاحظه می شود، متن به کتب و مقالات دیگری ارجاع می دهد که خود قابل تامل اند و باز خواندنی. و این تازه نکات تاریخی است در مورد نسبیت عام و از آن طرف ما مسائلی را داریم که در متن کتاب مطرح شده و بسیار خواندنی تر هم هستند. و بنده اینها را اینجا عرض نمی کنم چرا که نمی خواهم کار را برای دیگران خراب کنم! ولی یک مثال جالبش این قسمت از فصل کتاب است:  4.7.6 راجع به سرنوشت یک مشاهده گر روی سطح یک ستاره! بنده حقیر فکر می کردم این بنده است که فقط از این کارها بلد است که از این تجزیه و تحلیلهای آنچنانی بدهم. چه عرض کنم. یک حرف دیگری هم می تواند اشکال شود که چرا باید هندسه اقلیدسی و حتی غیراقلیدسی یا هندسه ناجابجایی را به زور به شاگردان یاد داد؟ مسئله این است که فرض بفرمایید که شاگردان خیلی عادت به یک هندسه ای کرده باشند و وقتی این هندسه دیگر را می شنوند، نسبت بدان مقاومت نشان می دهند و نمی خواهند یاد بگیرند. مسئله این نیست فقط که یحتمل بیماری احتیاج به عمل پلیپ بینی داشته باشد و یک رقمهای بالایی را تخمین بگیرد برای عمل جراحی. و لذا هیچ گاه دنبال عمل نرود. از آن طرف اگر یک خدا بیامرزی به او می گفت که عرق استخدوس بگیر و با آن بخور بده. همین هم دیدید یک وقت غیبش زد یا یک مرتبه خیلی آبکی شد! یا اصلا همان بخور اوکالیپتوسش هم آن بوی قوی خود را که مرده را زنده می کند یک مرتبه انگار از دست می دهد. خوب، شنونده هم باید عاقل باشد. بالاخره هندوانه دربسته می آید و نمی دانید آیا درونش خوب باشد و یا نباشد. یعنی هندسه و ریاضی و فیزیک هم می خواهم عرض کنم یک همچین حوصله هایی را می خواهد. یعنی هر جا بخواهید دنبال حق بروید، دنبال حق رفتن یک هزینه ای دارد. یک وقت این است که خضر است که نگران پدر و مادر است و فرزندی را به قتل می رساند. یک وقت هست که آسیه همسر فرعون است که از دست فرعون معذب است، یک وقت هست که همسر نوح و لوط است که مشکل دارد، یک وقت پسر نوح است که هر چه پدرش می گوید سوار کشتی نجات نمی شود، یک وقت قارون است که مشکل دارد هر چند که خیلی هم ثروتمند است. این است که فرقی ندارد کجا و چطور دنبال حق می خواهید بروید و آیا در حوزه است یا در دانشگاه یا در عطاری است یا در داروخانه. بسته به این هم هست که آیا جنس بخور اوکالیپتوس چطور است، و آیا از جنس مرغوبش است یا خیر. و بسته به این هم هست که تا چه حد می توانید مقاومت کنید و بیش از حد طغیان نکنید چرا که یحتمل عفونت را بتوانید به یک جایی محدود کرده و بلکه درمان کنید مسئله تان حل می شود. و الا که عفونت یک وقت دیدید همه جا گیر شد و کار را خراب کرده و به جاهای باریک کشیده شد. مثل یک آبی می ماند که در یک برکه ای بیش از حد بماند. بعد از مدتی یحتمل می گندد. عفونت و چرک درمان می خواهد. و الا یک وقت دیدید کار به قطع عضو کشید. بنده از این به بعد وقتم را بیشتر صرف فرمولهای ریاضی خود خواهم کرد و دیگر کاری به نظرات و نوشته ها و وبلاگ و بلاگ و این حرفها ندارم. سرم را می اندازم پایین می روم مسجدم و می آیم. هر کسی هم می خواهد هر کاری کند بکند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بقیه الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین. آیه 86 سوره مبارکه هود.

یا ایها الذین امنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم. آیه 7 سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

بنده حقیر داشتم به سخنرانی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای گوش می کردم همانطوری که مقاله ویکی پدیا را راجع به اصل هومبولتی (Humboldt principle) را هم می خواندم. هم سخنرانی شنیدنی بود و هم مقاله خواندنی. البته بنده رفتم به سخنرانی یک دانشجوی دکترای نیجریایی نیز در مسجد گوش دادم. ایشان می فرمودند که کتاب ثم اهتدیت دکتر تیجانی را خواندند و شیعه شدند. و در یکی از دانشگاه های ایران دارند دکترای ریاضی در زمینه محاسبات عددی و کنترل بهینه و معادلات دیفرنس کسری تحقیق می کنند. بنده سعی کردم ایشان را در اینترنت پیدا کنم ولی نتوانستم! یک حرف مهمی که می زدند این بود که به شیعیان نیجریه خمینیون اطلاق می کنند و اینکه بعضی از بچه های سنی که به شیعه روی می آورند توسط خانواده هایشان ترد می شوند. البته بنده نیز یک ایراد کما بیش بنی اسرائیلی از ورقی که راجع به کمک به جامعه المصطفی می شد گرفتم که ان تنصروا الله را ان تنصرو الله نوشته بود. ولی اینطور جواب شنیدم که الف متصل شده است. حالا بنده نمی دانم این تا چه حدی درست باشد. البته بنده این را جاهای دیگری هم دیده ام. اما اینکه این مسئله تا چه حد جایز است ماورای صرف و نحو ساده ای است که این حقیر از آن واقف است! حالا باید بروم ولی می خواستم از کتاب خواندن و کتاب نسبیت عام و اینکه کتاب خوبی است کتاب شتراومن و ای کاش زودتر آن را خوانده بودم و اینکه یک پاورقی دارد راجع به حرف اینشتن به هیلبرت و اینکه یحتمل این مسئله در مورد گروتندیک و هریتزبورخ و حتی مقاله آلن کن در مورد گالوای کیهانی نیز تکرار می شود نیز می خواستم بگویم که باید بروم.

{این یادداشت را بنده برای پورفسور دکتر منصوری در باره یادداشتشان تعامل حوزه و دانشگاه گذاشتم. راستش احساس خستگی هم می کردم و دوست داشتم آن را اول وقت وقتی سر حالم جواب دهم ولی یحتمل عجله کردم و این کار را نکردم.}

با سلام، راستش بنده دیروز این نوشته شما را دیدم. و راستی یک کمی عجیب است که بعضی نوشته های شما اصلا تاریخ ندارد و همینطور هم نظرات! بنده منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را خوانده ام. بنظر این حقیر اینطور که می فرمایید نیامد. یک نکته ای که بنظر می رسد خوب است توجه شود این است که شما از علم دانشگاهی به خودی خود نمی توانید یک دینی بسازید که جلوی ادیان دیگر توان ایستادن را داشته باشد. این را حضرت عالی هم بدان اشاره می کنید و حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی نیز بدان اشاره می کنند. یعنی این یک جهتی است از علم نوین که مدعی است برای خود یک وجهه ای دارد و این در حالی است که هیچ وجه ای ندارد و فقط یک وجهه ظاهری است. از آن طرف نیز آیا فکر نمی کنید که اینکه بفرماییم علوم مدرن با علوم دینی هیچ رابطه ای ندارند هم کمی ساده اندیشی است؟ و نظامی گری هم در علم جایی ندارد؟ کیست که دارد نهایت نظامی گری و امثال داعش را پرورش می دهد؟ کیست که برای شیعه بتواند و زورش برسد امام زمان هم درست می کند همانطور که کرد و دنباله روهای آنها را و غیر آنها را جذب می کند و از آنها یحتمل قطبهای علمی جهانی هم درست کند که سفت و سخت با خودشان جفت و جور شوند و بس! بنده که خیلی از این کارها خبر ندارم. اما نداریم؟!!! همه تقصیرها مال حوزه است؟ همین امروزش هم نداریم؟ این درست است که هر چه هر کس ضالهتر شود، هیچ کس نمی گوید آقا یا خانم خدای ناکرده چرا اینقدر ضاله شده ای. تو را به پیر تو را به پیغمبر تو را به علی این همه که به ضالین پیوسته ای بیرون بیا. و به صراط مستقیم بپیوند. و اما حالا برو بگو که من نوکر علم مدرنم. هر چقدر دلت خواست باش. اینترنت داری. مقاله داری. کنفرانس داری. همه چیز داری. حتی اگر بخواهی یک مقاله ای یا تمرینی ریاضی که به عبری است را از یک دانشگاه اسراییلی بگیری داری. و اما آن معنایی از علم که مد نظر شما است درست می فرمایید که نداریم. این یک مشکل اساسی است که باید بیشتر راجع بدان تامل کرد که چرا واقعاً اینطور است؟ گاهی اوقات قلب انسان واقعاً به درد می آید که ما و بلکه بشریت داریم به کجا می رویم؟  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّـهَ کَثِیرًا ﴿٢١

بعد از تبریک ولادت با سعادت حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام، یتحمل اشکال شود که آقا ما وسط نماز رسیده ایم و اذان را نشنیده ایم و این است که تکلیف ما چیست؟ تجافی کجاست؟ و یعنی حتماً وقت اذان گذشته است که همه به نماز ایستاده اند دیگر. این یک مسئله است. مسئله دیگر این است که اگر ما در دو نقطه مختلف روی دو نصف النهار مختلف قرار داشته باشیم، آنگاه وقت اذان ظهر چقدر با هم تفاوت می کنند. البته ما این مسائل را قبلاً تا حدی مورد بحث قرار داده ایم، ولی از آنجایی که مسائل مهمی می توانند از لحاظ نسبیت عام و هندسه دیفرانسیل مطرح شوند دوباره اینها را یک کمی مطرح می کنیم. مسئله این است که وقت صلات ظهر اصولاً چطور تعیین می شود؟ خوب، همانطور که می دانیم یحتمل وقت اذان ظهر در اهواز و تبریز یک چیز باشد و در مشهد الرضا علیه السلام و بم و چابهار چیز دیگری. و اما وقت نماز را از روی شاخصی که عمود بر زمین قرار می دهیم و سایه آن را مشاهده می کنیم که چه موقعی به کمترین و حداقل برسد است. و اما اگر مشاهده گر خورشیدی بخواهد متوجه شود که وقت اذان مشاهده گر زمینی چقدر است، او می تواند از چندین راه وارد شود. یا باید شاخص مشاهده گر زمینی یک شعبه ای هم داشته باشد که مشاهده گر زمینی نه تنها می تواند سایه ی آن را مشاهده کند و مقدار کمترین سایه آن را اندازه گیرد، بلکه همینطور مشاهده گر خورشیدی همزمان می تواند انعکاس نوری که به شاخص می رسد را نیز از روی شعبه ای از شاخص که عمود بر پرتو نور بطور آینه ای و مرآتی عمل می کند، مشاهده کند. و لذا وقت صلات مشاهده گر زمینی را درمی یابد. البته این یک راه فرستادن پرتوها و مرآتی و آینه ای است و راه دیگر یحتمل از راه جذب و گرفتن پرتوها در زمین است. یعنی اینکه همه پرتوها را مشاهده می کند که گرفته نمی شوند و بلکه کما کان منعکس می شوند الا پرتوی که مشاهده گر می گیرد! مثل این می ماند که همه محیط حول او در طیفی از مرآتی و انعکاسی بودن عمل کند ولی آن نقطه خاص یا یک همسایگی کوچکی حول او بطور مشهودی فقط گیرنده باشد و انعکاسی از پرتوهای نوری نداشته باشد و در طیفی از جذب نور عمل کند. و لذا مشاهده گر خورشیدی دوباره می تواند مشاهده کند که چه وقت در نقطه مورد بحث ظهر بدین ترتیب واقع خواهد شد چرا که انگار در آن لحظه لکه ای سیاه را آنجا میتواند مشاهده کند! البته هنوز یک بنده خدایی یحتمل بنظرش اینطور درست برسد که مشاهده گر خورشیدی باید فکر این باشد که صلات و نماز ظهر خود در موقع اذان ظهر خود کی است که وارد می شود و نه اینکه خیلی به فکر این باشد که وقت اذان مشاهده گر زمینی باشد و وقت را متوجه شود! این دیگر چطور می شود؟ او چطور باید وقت اذان خود را دریابد و ادان و اقامه را سر وقت حساب کرده و بلکه در یک سیاه چاله ای یک مرتبه خود را نیابد در عین حالی که روی خورشید هم واقع است! یعنی او که روی خورشید واقع است، خورشیدش خودش کجا می رود که وقت اذان ظهر را بالاخره دریابد؟ این عجب حرفی می شودها! البته این یک جوابی از راه نظریه حمیدی-مجیدی دارد که ما یحتمل بعداً بدان خواهیم پرداخت. ولی مسئله را مطرح کرده تا یک مسئله ای در باب نسبیت عام یا هندسه دیفرانسیل (یا حتی هندسه ناجابجایی) و لنزهای گرانشی در مورد یافتن وقت نماز ساکنان خورشیدی و سر الصلاه خورشیدی بلکه اظهار کرده باشیم. ان شاء الله که پروردگار عالمیان از قصور این بنده حقیر خود در این زمینه بگذرد. 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥ وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥ .  لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

البته این مسئله نجومی-پزشکی ذکر شده در نظر قبل، یک بحثی است که می تواند خیلی پیچیده و مفصل و تخصصی گردد. و لذا ما بیش از این وارد آن نمی شویم چرا که می خواهیم به مسئله نجومی وقت اذان ظهر بنگریم و آن را از لحاظ نسبیت عام بلکه بعداً مورد بررسی قرار دهیم. وقت ظهر اینطور که تقویم این حقیر نشان می دهد، کما بیش 30 دقیقه در طول سال جلو عقب می رود گذشته از اینکه ما جلو عقب کشیدن ساعات را بطور فصلی بدلیل حفظ ساعات روز لحاظ کنیم. مثلاً اگر در اول سال، اذان طهر ساعت 13:11 است، یک روز هم 94/8/15 ساعت 11:49 است و روز دیگر هم 94/11/30 ساعت 12:19 است. و اینها نوساناتی هم دارند. البته اینکه این پیش بینیها که از قبل انجام می شود را بتوان با واقع مقایسه کرد، یک شاخصی را می خواهد و اینکه دید چه موقعی سایه شاخص به کمترین مقدار خود می رسد و آن موقع اذان ظهر است. نکته جالب اینجا است که ما می توانیم خود زمین را یک لنزی حساب آوریم که با حرکت روی فرضاً یک نصف النهاری روی زمین بطرف شمال یا جنوب مقدار سایه شاخص نیز هنگام ظهر تغییر خواهد کرد و این یک منحنی فضاگونه است! و این در حالی است که حرکت اذان ظهر در طول سال در یک نقطه معین بمقداری حدود سی دقیقه، یک حرکتی است که زمان گونه است. و این مسئله برای یک مشاهده گری است که خود به زمین چسبیده و بلکه لنزش نیز زمینی است! غیر از این است؟ بفرمایید غیر از این است! و اما مسئله برای مشاهده گری که روی خورشید نشسته است چگونه می شود؟ یعنی او ظهر را چگونه می بینید و انحنای ریمان و ریچی و متریکهای مربوطه و ... این دو مشاهده گر زمینی و خورشیدی چطور می شوند؟ بنظر می رسد که اینکه او کجای خورشید است نیز مهم است همانطور که مشاهده گر زمینی کجای زمین است نیز مهم است. مثلاً بهتر است او در نیمکره ای که پشت به زمین است نباشد و الا نسبت به زمین در شب بسر خواهد برد! حالا یحتمل اشکال شود که مگر می شود مشاهده گری روی خورشید باشد و شب هم باشد؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یحتمل مشاهده گر خورشیدی بشرطی که خوب دقت کند و مشاهده گر خوبی هم باشد، یک چرخشی تدریجی یا نوسانی در طول سال در زمین در جهاتی خاص مشاهده خواهد کرد که نتیجه آن این است که زمان ظهر شرعی کما بیش سی دقیقه تغییر خواهد کرد. به هر حال اینجا یحتمل حرف برای مسائل هندسه دیفرانسیل و نسبیت عام و لنزهای مربوطه و ... خیلی زیاد هم نباشند بلکه کم هم نباشند. حالا هندسه ناجابجایی را کاری نداریم و اصلا واردش نمی شویم هر چند که این دیدگاه ها خیلی هم  می توانند به هم مربوط شوند. همین این یک مسئله را در نظر بگیرید که لنز گرانشی را از حدی که به زمین یا خورشید چسبیده است حرکت داده و به مکانهایی فی ما بین این دو واقع کنیم و محاسبات مربوطه را بدست آوریم آنطور که آیا یک لنز قوی است یا ضعیف است یا متوسط.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام، گاهی اوقات اینطور است که یک بنده خدایی دلش می خواهد به کسی دیگر حسن ظن داشته باشد و نظر دوستی او را جلب کند. و این حداقلی است که در این زمینه می توان گفت! همین هم نظر قلبی این حقیر است. البته بنده می دانستم که حضرت عالی پزشک اطفقال تشریف دارید و دلم هم می خواست که فرزندم را وقتی کوچکتر بود خدمت حضرت عالی می آوردم و معاینه می کردید ولی نمی دانم چرا هیچ وقت چنین فرصتی دست نداد. یحتمل در این باب بنده قصور کردم. بنده می خواستم خدمت حضرت عالی عرض کنم که کتاب قانون ابن سینا را چند وقت پیش دیدم که با مشارکتتان چاپ شده است که کتابی است که یحتمل نه فقط از لحاظ تاریخی و بلکه از لحاظ خود پزشکی روز نیز دارای اهمیت فراوانی است. از یک دیدگاه  نجومی و ریاضی-فیزیکی دیگری اگر به مسائل پزشکی بنگریم، یحتمل بتوان پزشکی روز و آینده پزشکی را نیز بهتر مورد بررسی قرار داد. این را به عنوان یک منجم خیلی آماتور عرض می کنم. مثلاً این که اگر سر انگشت دست یا پای کسی فرضاً خدای ناکرده دچار عفونت شود،  لااقل عفونت را در همانجا محصور کرده و از پخش شدن آن جلوگیری نموده و ممانعت کرده و بالاخره این عفونت را چطور می توان درمان کرد. این ممانعت و حصر و جلوگیری و سد کردن مسئله ای است که می تواند با مسائل نجومی و هندسی از خیلی جهات وجه اشتراکات مهمی داشته باشد. مثلاً خیلی اوقات ممکن است مکان دقیق عفونت شناخته نشده باشد و بیمار و حتی پزشک نیز این را نتوانند تشخیص دهند و وقتی مثلاً یک آنفولانزای ساده ایمنی بدن او را پایین بیاورد، و لذا او را کما کان از پا دربیاورد یا لااقل یک آسیب جدی به یکی از اعضای بدن وارد کند. از آنجایی که خود روح و بدن را می توان به عنوان یک کیهان عظیمی در نظر آورد، بررسی این موضوع از لحاظات نجومی و هندسی و ریاضی-فیزیکی می تواند بسیار قابل تامل و تحقیق و بررسی گردد. یا من اسمه دوا و ذکره شفا با آرزوی موفقیت برای حضرت عالی.
با سلام خدمت استاد عزیز و محترم،
بنده واقعاً تعجب می کنم که می فرمایید به موسیقی و موسیقیدانها توهین می شود. این درست است که بعضی مراجع تقلید موسیقی را حرام می دانند ولی بعضی مراجع دیگر هم فقط غنی را حرام می دانند و از موسیقی خوب هم دفاع نکنند و بلکه آن را بد نمی دانند. اما چیزی که هست این است که ما حتی موسیقیدانانی مثل آقای شهداد روحانی را هم داریم که همین چند وقت پیش بود که خود در صدا و سیما حاضر شدند و درباره کارهای موسیقی خود سخن می راندند. البته بنده خود به نواختن سه تار یک زمانی خیلی علاقه داشتم و سعی می کردم این ساز را بنوازم و پیش استاد رفتم و کتاب مرحوم استاد ذوالفنون را خریدم و بعد که کتاب شما در آموزش سه تار در آمد هم دیدم که خیلی جامعتر و کاملتر است. ولی خوب، حقیر در همان حدود  خیلی ابتدایی آموزشی ماندم فقط تا آنجا که وقتی در حضور چند تا مهمان مرغ سحر را نواختم یکی از خانمها فرمودند که مثل اینکه زد! الان هم ما هم پیانو داریم و هم سه تار، ولی بنده خودم دیگر حتی به موسیقی چندان هم گوش نمی دهم. این درست است که شنیدن موسیقی خوب می تواند به روح  و روان کمک کند ولی از آنطرف هم یک موسیقیهای مبتذلی هم هستند که واقعاً می توانند مخرب باشند مخصوصاً برای جوانان. و وقتی موسیقی یک حالت زیرزمینی پیدا کند، آن موسیقی خوب هم یحتمل تا حدود زیادی تحت الشعاع مسائل دیگر قرار بگیرد. بنده امیدوارم موسیقی سنتی ایرانی آن جایگاه عظیم جهانی خود را باز یابد. و ان شاء الله موفق باشید. (راستش نمی خواستم این نظر را اینجا بیاورم و می خواستم فقط برای استاد علیزاده بفرستم و این کار را کردم. ولی بنظر این حقیر رسید که نظر فرستاده نمی شود. حالا یحتمل هم فرستاده شده است. به هر تقدیر اینجا هم آوردمش.)

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۖ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿١٨٥ سوره مبارکه آل عمران

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿٣٥ سوره مبارکه الانبیاء

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿٥٧ سوره مبارکه العنکبوت

این مسئله ای که در دو نظر قبل عنوان شد که یک زی زی گلوای را بیابیم که به عنوان پروب فرضاً چندین چند بار حول کدام ستاره و سیاراتش بگردد و اینکه آیا می توان زی زی گلوای را که حول همه ستارگان و سیارات بگردد پیدا کرد که یک حالت یونیورسالی داشته باشد، یک وجهه کاملاً جبری هم دارد. و آن را اگر غلط نکنم حد مستقیم (direct limit) و حد معکوس (inverse limit) می نامند. و معمولاً این سوال در موارد مختلف جبری و همولوژی و توپولوژی جبری رخ می دهد که آیا این حدود وجود دارد یا خیر. در مورد حالت نجومی سوال این است که فرض بفرمایید که ماهواره هایی را یافته ایم که می توانند تعداد خیلی زیادی در حدود دلخواه حول یک سیاره ای بگردند. و حتی یحتمل بتوان متصور شد که فقط حول یک سیاره نیز نیست که این ماهواره ها می توانند بگردند. یا لااقل می توان ماه و سیارات دور دستی را به مشاهده نشست که حول ستاره ای در حال گردشند. مسئله این است که آیا یک ماهواره یونیورسالی هم موجود است که حول هر ستاره و سیاره ای بتواند بگردد! یحتمل جواب نه است. لااقل اینطور که مسئله طرح شده است، جواب خیر است. ولی معمولاً یافتن یک زی زی گلو یا ماهواره یونیورسالی یحتمل دقیقاً هم از این نوع نباشد. مثلاً ممکن است مسئله اینطور طرح شود که اگر ماهواره ای یافت شود که فقط یک دور یا دو دور یا مثلاً تا صد و چند دور حول سیاره یا ستاره ای بگردد همین قدر کافی است. و ما به بقیه مسئله که آیا میتواند هر چقدر دور که خواستیم هم بگردد کاری نداریم. خوب، حالا اینکه ما داریم این پروب را می فرستیم و دارد حول چیست که اصلا می گردد از این قبیل که از سیاه چاله گرفته یحتمل داریم تا کوتوله های قهوه ای تا ستارگان و غیره، اینها می توانند خیلی هم برای ما آموزنده باشند که کلی اطلاعات این پروبها برای ما به ارمغان بیاورند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿٦٩

http://arxiv.org/pdf/1510.08099v1.pdf

http://arxiv.org/abs/1511.07257

این دو مقاله جالب و خواندنی را بنده حقیر تازه دانلود کرده ام و هنوز نخوانده ام. ولی در رابطه با بحث قبل یک مسله ای را عرض کنم راجع به موسیقی که اخیراً در خبرها بود. و آن این خبر از آقای علیزاده است که کلید روحانی هم قفل موسیقی را باز نکرد! مسئله این است که هر چقدر حول کلید روحانی در تهران بخواهد بگردد که قفل موسیقی را باز کند، یحتمل باز هم کند. و این یحتمل هم اینطور باشد که روحانی از فرضاً لس آنجلس به تهران بیاید و بفرماید که من همه کلیدهای موسیقی را در دست دارم و همه قفلها را می توانم باز کنم. یحتمل موسیقیدانهای زیادی حول این روحانی یافت خواهند شد. یحتمل هم از همین نوع است که سمیر قنطار و اشرقت قطنانی و هادی نصرالله هم کلید مقاومت و انتفاضه فلسطین را نتوانستند بگشایند. یعنی یک وقت هست که شما یک پروبی (probe) را می فرستید حول یک سیاره ای یا یک جفت کوتوله فهوه ای را دارید رصد می کنید، و خوب برای این کار یک زی زی گلو ای که تعداد معینی دفعات حول جسم مورد نظر بگردد کفایت می کند. و اما یک وقت هست که گروه های کوهمولوژیتان از انواع دیگری است. یعنی یحتمل زی زی گلوای را احتیاج دارید که بی نهایت بار حول سیاره ای می گردد. یا اصلا باید بروید به هندسه ناجابجایی تا اصل مسئله بهتر روشن شود و گروه های جبری از انواع گروه های ناجابجایی نامتناهی است. یعنی یک وقت هست دنبال یک پروبی یا یک زی زی گلوای است که می گردید چه در امور نجومی و چه در امور هسته ای، و یک وقت دیگر است که زی زی گلوها دیگر کارایی ندارند مثل اینکه بخواهید کنشهایی از صحنه هایزنبرگی کوارکها و لپتنها و فوتونها و بوزنها و ذرات هیگز و امثالهم را در مدل استاندارد در مواردی خاص را بررسی کنیم. حالا شاید هم صحنه شرودینگری هم کفایت کند تا مسئله را روشن سازد، بنده خیلی به مسئله نپرداخته ام.

یک فرش از تعداد بسیار زیادی گره درست شده است. حالا اگر بنده حقیر هم بروم یک گره ای بر فرض که بلد باشم که چطور زده می شود در این فرش بزنم، لزوماً به این جانب نمی گویند که تو هم در ساخت این فرش نقشی داشته ای. اما اگر این یک گره، گره ای باشد کلیدی که اگر آن گره را باز کنید کل فرش از هم بپاشد، آنگاه این گره یک نقش مهمی را یحتمل در ساخت این فرش بازی خواهد کرد علاوه بر این که رنگ آمیزی و نقش و طرح و بسیاری عوامل دیگر نیز در ساخت آن اهمیت دارند. به هر حال این یک مثال مهمی است که تا چه حد اگر در ساخت یک فرشی نقش داشتید، آن فرش را می گویند که تو هم در آن شریکی! مثال دیگرش ماهواره هاست. یحتمل در خانه تان نشسته باشید، و شاهد یک عمل جراحی از راه دور از طریق ماهواره هم باشید! حالا یک سوال دیگر این است که یک ماهواره ای دارید که حول زمین در گردش است. این ماهواره را تا چه حد می توان هدایتش کرد طوری که همینطور هم حول همه سیارات منظومه شمسی نیز بگردد. البته یحتمل اشکال شود که همین که ماهواره دارد حول زمین می گردد، حرکت دورانی آن حول زمین، یک حرکت هم نسبت به دیگر سیارات خواهد داشت که اگر به مقدار کافی زمان داشته باشد مثل دراز مدتترین مدت دوران سیاره ای حول خورشید، آنگاه مطلوب است یافتن حرکت دورانی ماهواره نسبت به همه سیارات منظومه شمسی و اما باید گفت که این سوال فرق دارد با سوال قبل از این نوع که شما اگر در منزل خود نشسته اید و همه کانالهای صدا و سیما را می گیرید، این یک مسئله است و اگر همه کانالهای ماهواره ای صدا و سیماهای کشورهای مختلف را هم می گیرید این مسئله ای دیگر است و اگر در عین حال با همه این کانالها کما بیش می توانید مثل اینترنت یک بده بستانی هم داشته باشید (و از جمله عمل جراحی از راه دور)، باز این هم یک مسئله دیگری است. در چنین وضعیتهایی یحتمل اینطور هم بنظر برسد که هر کاری جایز است و می توان هر کاری کرد. و این در صورتی است که نه برای همه کس چنین است. مثل وحدت بین نیورها است. یحتمل اهل فن، یک وحدتی را بین نیروها محاسبه کنند که با آن وحدتی که مورد نظر است نزدیک باشد. ولی هر اهل فنی هم یحتمل نتواند چنین کاری را انجام دهد. به هر حال، اینجا یک مسئله خیلی جالبی اتفاق می افتد در رابطه با پایداری جهانی غیرخطی معادلات اینشتن در فضا-زمان مینکاوسکی. مسئله این است که اگر ما چنین پایداری را داریم، آنگاه تا چه حد می توان آنرا از لحاظ توپولوژیکی نیز بررسی کرد همانطور که مثلاً مسئله سه جسم را در حالت نیوتنی سمیل و همینطور ایستن نیز انجام داده اند و آخر کتاب آبراهام مارسدن آمده و بررسی شده است. اینجا است که یحتمل همولوژیهای مختلفی وارد مسئله می شوند که مثلاً هیگارد-فلوئر و زایبرگ-ویتن و کانتکت نشانده هاچینز و امثالهم را که برای فضای سه بعدی یحتمل هایپررویه ای اسپین-سی کوتلوهن و دیگران بررسی می کنند یعنی چه. ولی مسئله این است که آیا می شود این دو دیدگاه پایداری و همولوژیک را نیز به هم ربط داد؟ یعنی مسئله این است که اگر جوابهای معادلات اینشتن در فضای مینکاوسکی پایداری جهانی دارد، آیا این جوابها می تواند از یک کلاس همولوژی به کلاس دیگری هم بپرد؟! حالا سیگنیچر مینکاوسکی که فرضاً (1-، 1، 1، 1) است، آیا می توان از این جواب به یک جواب دیگری رسید که سیگنیچرش هر عدد صحیح دیگری باشد. و لذا می توان به یک جوابی رسید که کلاس همولوژیش متعلق به (^+Z^+, Z^+, Z^+, Z-). مسئله این است که یک وقت دیدید یک زی زی گلوای پیدا کردید که هر چقدر بخواهد حول یک ستاره ای می گردد و بعد حول همه سیارات نیز گشته و بعد حول همه منظومه های شمسی نیز گشته و هر چقدر باز که بخواهد هم حول هر کدام می گردد. و یک جواب پایداری هم هست و. با سیگنیچر مینکاوسکی هم یک کمی اختلال دارد! یا اگر اینطور نیست می توان از اختلال در سیگنیچر مینکاوسکی به این سیگنیچر بطور توپولوژیکی رسید. یحتمل دیگر مسئله از آن حالتی که در خلاء واقع باشییم خارج شده و باید تانسورهای انرژی-تکانه ای مختلفی را نیز در نظر آورد. البته باز این یک بحث دیگری است که کسی بخواهد تجارب الامم و تعاقب الهمم ابن مسکویه را در هفت جلد نیز تحقیق و مطالعه کند و تجارب این کتب را نیز بکار بندد بدون اینکه آسمان و ریسمان کرده باشد یا از سر تکبر و غرور سوالاتی از این دست بپرسد که مساحت این گردو یا چندین گردو یا شبکه ای از گردوها چقدر است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.  
از امام سجاد می فرمایند: راس الحکمه مخافه الله

جنود عقل و جهل امام خمینی در باب رفق و خرق خود یک دانشگاه است. از نهج البلاغه می فرمایند  آنجایی که رفق خرق است، خرق هم رفق است. و رفق از ملایمت می آید و خرق از شدت و عنف. می فرمایند که اصولاً امر به معروف و نهی از منکر طوری است که به طبع مردم نمی سازد ولی آن خطیبی که می تواند با رفق و ملایمت امر به معروف و نهی از منکر کند، او آنگاه مثل ائمه و رسل امر به معروف و نهی از منکر او می تواند به دل مردم نفوذ کرده و حرفش به کرسی بنشیند. و اما آنچه مردم را از شنیدن امر به معروف و نهی از منکر باز می دارد و بلکه از دین برمی گردند این است که واعظانی که با رفق و ملایمت و مهربانی نمی توانند این کار را انجام دهند، آنگاه دین را به خرق و عنف و شدت مبتلا می کنند و مسئله مشکلزا خواهد شد. وَمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿٦٤ سوره مبارکه العنکبوت. و لذا می فرماید یک سری دارد لزوم امر به معروف و نهی از منکر. و بنده حقیر عرضم این است که  آنکه سر ولادت منجی عالم را نمی داند متوجه این آیه نیز نخواهد شد ولی یحتمل کسی که با این آیه آشنایی داشته باشد اسراری یحتمل بر او آشکار شود. وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣ ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (34) سوره مبارکه مریم. بعضی یحتمل ایراد کنند که پس اگر همه چیز رفق باید باشد حتی اگر آنجایی که حضرت موسی علیه السلام نزد فرعون می رود خدا می فرماید که لین باش، پس آن روحیه رحماء بینهم و اشداء علی الکفار چطور می شود؟ آن روحیه بسیجی و بسیجی بودن چطور می شود؟ اینجا یک مسئله سختی در مورد نظریه حمیدی-مجیدی آشکار می شود که یک وقت هست ما نظریات مشابه این نظریه را می خوانیم که جذب آن نظریات شویم، و یک وقت هست که ما می خواهیم نظریه حمیدی-مجیدی را بیابیم چرا که می فرماید راس الحکمه خوف و خشیه الله. و لذا نمی شود نظریه های مشابه نظریه حمیدی-مجیدی را مطالعه و بررسی و تحقیق نکرد، ولی اصل نظریه حمیدی-مجیدی است. و یحتمل شما بروید نیویورک و سان فرانسیسکو و پاریس و لندن و بلکه بیروت و دمشق و حلب و نوار غزه و کرانه باختری و قدس شریف و بحرین و مکه و مدینه و کربلا که نظریه حمیدی-مجیدی بیاموزید، و یحتمل در تهران باشید و کلاس نسبیت عام بردارید. اصل نظریه حمیدی-مجیدی است. این یعنی چه؟ یعنی ریاضی فیزیک مسائل یک فرمولهایی دارد و یک زبان خود را دارد و این تجرد و انتزاعی بودن را می توانید به نوعی به زبان روز بیان کنید و در موارد مختلف کاربردی کنید ولی اینکه تا کجا این کار را می توانید به الهیات و قرآن و خدا و پیغمبر و ائمه اطهار ربط داده و بلکه خود ریاضی فیزیک را همان الهیات فرض کند و به الهیات کاری نداشته باشد، اینها همه سرهایی دارد که باید روی آنها کار شود تا مسائل درست متبلور شوند. و نظریه حمیدی-مجیدی روشن شود که حرفی برای گفتن دارد که همه و همه عالم را با رفق و رفاقت و دوستی و ملایمت جلب کند. و الا که مگر نه این است که أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَىٰ ﴿٣٧ سوره مبارکه قیامه. و للآخره خیر لک من الاولی. و مسلماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لینصرن الله من ینصره

یک دو قطبی ای می تواند ایجاد شود بین اصلاح طلبان و اصولگرایان که یحتمل هم کشمکشش به کم فتنه ای ختم نشود. این یک مسئله سیاسی است که تبعات آن را می توان در ریاضی-فیزیک هم دید. چطور؟ بدین ترتیب که شما کارهای زایبرگ و ویتن و تابز و کرنهایمر و مروکا و کوتلوهن و لی و اوزوات زابو و هاچینز و ... را در نظر بگیرید. اینها یک طعم فیزیکی هم دارند غیر از اینکه ریاضی-فیزیک است. این را شما اگر بیایید سر کلاس نسبیت عام بنشینید متوجه خواهید شد که چطور است که هر دفعه ای که می خواهید سر این کلاس بنشینید و یحتمل از کتاب دیگری هم باشد که تدریس می شود، آنگاه یک جور دیگری می توان کلاس را درس داد. و لذا می بینیم که جنبه ریاضی-فیزیک همولوژیهای هییگارد-فلوئر و فلوئر-زایبرگ-ویتن در هر زمانی یک جوری جلوه می کنند و یک مقالات دیگری در می آیند. و اما می توان همینطوری از کنار اینها گذشت و زیاد هم کار نکرد راجع به آنها. و از طرفی هم می بینیم که ما افرادی را داریم که روی این مباحث کار می کنند. ولی خوب، خیلی بیشتر هم می شود کار کرد. و البته همینطوری می شود یک علقمه ای هم ساخت از سیاست و ریاضی فیزیک و نظامی گری. بنظر می رسد که این نظامی گری و ارتش و سپاه را هم نمی توان همینجوری کنار گذاشت و اصلا و ابدا در نظر نگرفت! این است که این وسط سر ریاضی-فیزیک بدجوری بی کلاه می ماند همانطوری که معمولاً سر آموزش و پرورش هم همیشه بی کلاه است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

لا اله الا الله. بنده یک حدسی دارم که فکر می کنم بتوان همه عالم را بر حسب جاذبه و دافعه امیرالمومنین حضرت علی ابن ابیطالب بررسی کرد. این یک حرف بسیار معقولی است که شهید مطهری نیز بدان پرداخته اند و کتاب نوشته اند. و حرف عظیمی است که آن نباء العظیم را می رساند و عظمت جایگاه و مکان حضرت علی علیه السلام را اثبات می کند. نه یحتمل و بلکه یقیناً ما می توانیم گرانش را هم وارد چنین جاذبه و دافعه ای کنیم. کافی است هندسه دیفرانسیل را وارد مسائل کنیم. و وقتی مسائل را بر حسب هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد هم بررسی کردیم و لذا می توانیم وحدت بین نیروها را بررسی کنیم. و از آنجا وارد انواع و اقسام ابرتقارنها شده و بلکه نظریات دیگری همچون ریسمان و نظریه ام و امثالهم را بررسی کنیم. این موضوعات را یحتمل اشکال شود که دارد تکراری می شود و دیگر آن آش دهان سوزی که باید باشد نیست. ولی ما این دیدگاه را از آن قله های دینمداری و جهاد در راه اسلام بیاییم اول بررسی نکنیم و بلکه از پستترین دامنه های زندگی روزمره هم که شده آنرا بررسی کنیم، باز به جاذبه و دافعه امیرالمومنین حضرت علی ابن ابی طالب می رسیم و می بینیم که غیر از این غیر ممکن است چرا که اگر غیر از این بود با آن طبع بالا و فطرت و روح انسانی نمی ساخت. همینکه ما یک چیزی را می خوریم تا به روح و بدن ما جذب شود، این جاذبه خود به خود دافعه ای را در پس آن دارد که تفاله های آنچه خورده شده باید از بدن دفع شود. همین که هر جنسی از زن و مرد به جنس مخالف خود جذب می شود و از همجنس خود دفع می شود و در نهایت زن و مردی تشکیل خانواده می دهند و خدا به آنها بچه هایی می دهد. همین که هر شخصی را بنگریم جاذبه هایی و دافعه هایی دیگر دارد که آیا با جاذبه ها و دافعه های شخصی دیگر آیا هماهنگ باشد یا آیا در تضاد باشد. و همین که دو برادر چطور به هم جذب می شوند و جاذبه ایجاد می کنند و متحد می گردند و با هم کار می کنند و متعهد می گردند و دو نفر که با هم اظهار برادری نمی کنند از هم دفع می شوند و قوه دافعه ایجاد می کنند. و همین که چطور در جبهه های جنگ و نبرد همرزمان به هم جذب می شوند و خود را بر علیه دشمنان تجهیز می کنند و دشمن را دفع می کنند.  و همینطور الی ما شاء الله فوای جاذبه و دافعه داریم. و اما در قله های همه ی این جاذبه ها و دافعه ها امیرالمومنین واقع است. این مسئله آنچنان مشهود است که نه تنها می توان علوم انسانی را بر حسب آن تنظیم کرد و بلکه می توان همه ریاضی-فیزیک و علوم تجربی را نیز بر این حسب نوشت. و غیر از این هم نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

انا لله و انا الیه راجعون.

بنده حقیر نمی دانستم که سمیر قنطار در سوریه ترور شده است و همینطوری ماتم برد وقتی تیتر روزنامه ها را دیدم. کیهان هم می نویسد:

"واکنش رژیم صهیونیستی
از سوی دیگر، مقامات صهیونیستی از شهادت «سمیر قنطار» استقبال کردند."

و باز از سوی مقامات اسرائیلی می نویسد که ما منتظر جواب سنجیده و برنامه ریزی شده حزب الله خواهیم بود. لا اله الا الله. ارحم ترحم را ملاحظه می فرمایید؟ این حساب نمی کند که تو یک انسان بی گناه را اگر بکشی و ترور کنی حکم این را دارد که همه ی انسانیت را کشته ای و ترور کرده ای. تازه سی سال هم او را اسیر و زندانی کرده بوده ای. خدا نابود کند اسرائیل را. لا اله الا الله.

https://en.wikipedia.org/wiki/1979_Nahariya_attack

این مسئله ای است که باید درست بررسی شود که یعنی چه وقتی ما می گوییم شهدای هسته ای. منظور به این است که انسانیت است که دارد این وسط قربانی می شود و از جمله عماد مغنیه و شیخ احمد یاسین. و این پایانی نخواهد داشت. خدا نابود کند اسرائیل را. یحتمل این سوال برای بعضی مطرح باشد که آیا اینشتن بود که نظریه نسبیت عام را ابداع و کشف کرد یا کس دیگری بود. از دیدگاه این بنده حقیر سوال شود، بنده می گویم که حساب را اینطور می گذاریم که او بود. ولی مسئله ای که هست این است که کار او در حد ریاضی فیزیک بوده است و نه در حد الهیات. و اما کاری که امام خمینی کرد در حد الهیات بوده و هست و ادامه خواهد داشت و از این دیدگاه الهی است که جمهوری اسلامی ایران به انرژی هسته ای نیز دست یافته است. اینها حسابهایش با هم فرق دارد.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا ۚ أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا ﴿٢٠﴾ سوره مبارکه النساء

وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَّا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٧٥﴾ سوره مبارکه آل عمران

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿١٤ سوره مبارکه آل عمران

باید قبول کرد که یک اسباب و وسائلی مثل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران یا ماهواره یک مزایایی دارد که خیلی از آن از چشم و گوش ما پنهان است هر چند که مضرات فراوانی نیز می تواند داشته باشد. و از جمله اینکه بنده خیلی کم کانال نسیم را دیده ام و از جمله بی سیم تی وی را که حدس می زنم یک برنامه ای باشد روی همین کانال نسیم را اصلا ندیده ام. و یحتمل هم برنامه خوبی و خنده دار و خندوانه ای باشد. و اما یک برنامه دیگری را نشان می داد دیشب که برمی گردد به همان من لا یرحم لا یرحم و ارحم ترحم و آن برنامه ای بود راجع به سمیر قنطار. آن طور که بنده یادم هست و برنامه هم اشاره کرد، کار به جنگ بین حزب الله لبنان و اسرائئل هم کشید تا اینکه بالاخره سمیر قنطار را در تبادل با سربازاناسرائیلی آزاد کردند. اینجا یک اهمییتی هست غیر از اینکه خود سمیر قنطار آزاد شد که آن اهمیت به خود اسم قنطار است. آن طور که بنده یادم هست، یک درگیری ای هم در (اشتباه نکنم) مقنطره سوریه اخیراً اتفاق افتاد که گوگل هر چه کردم پیدایش نکرد. قنطار را یحتمل می توان به ثروت هنگفت ترجمه کرد، ولی شما برای چه این ثروت هنگفت را می طلبید، خود می تواند مبنای این دنیا باشد. و اما آخرت چه؟ خدا عالم است. مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ ۖ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿٤١   قُلْ کَفَىٰ بِاللَّـهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیدًا ۖ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّـهِ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٥٢ (آیات سوره مبارکه عنکبوت) البته ثروت هنگفت می تواند مبنای آخرت هم باشد همانطور که می فرماید أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢ سوره مبارکه سلیمان. مسئله همان است که در تاکسی دیروز صبح بحثش بود. این درست است که امام زمان بابی انت و امی در غیبت به سر می برند و اما معنی اش این نیست که سفیانی و بلکه سفیانیهایی هم قبل از او ظهور نکرده و نمی کنند و نخواهند کرد. بحث بر سر این بود که رادیو اینطور شروع کرده بود که ایمان آمد ولی امین نیامد! و ناسا دنبال فضانوردانی می گردد که به اشعه کیهانی مصون باشند و اینکه در رامسر و شهری در برزیل نیز چنین افرادی را می توان یافت یحتمل به این خاطر که اشعه کیهانی آنحاها بیشتر از حد معمول است(؟) به هر حال بحث به اینجاها کشید که چرا سازمان هوا و فضای خودمان تعطیل شده است و چرا هر رئیس جمهوری که می آید رئیس جمهرو پیشین و بلکه رواسای جمهور پیشین بده می شوند (و حال آنکه همه رواسای جمهور پیشین جمهوری اسلامی هم در حیاتند.) البته بنده حقیر یک استثنایی قائل می شوم برای ولایت فقیه و رهبری. ولی بقیه را حساب کنید انگار لااقل از لحاظ سیاسی همه با هم لجند یا بلکه اینطور بنظر این حقیر می رسد. به هر حال این وسط یک ثروت هنگفتی هم هست که اگر امثال ماتیلده مارکولی بیایند ایران، یحتمل سرشان از لحاظ پیدا کردن کتابهایشان کلاه خواهد رفت چرا که دیگر کار سختتر هم خواهد شد که اگر بخواهد مدام به برکلی و محله های بوستون کمبریج برای یافتن این کتابها سفر کند! این است که بنده فکر می کنم هر چه زودتر باید یک کاری در این مورد کتابها کرد و بلکه کتابهای دیگری منتشر کرد که بتوانند با بهترین کتابهای جهانی رقابتی بی نظیر داشته باشند. و اما مسئله ارحم ترحم هر چند که درست است ولی در نهایت بنظر می رسد که این مسئله درست نخواهد شد مگر اینکه خود حضرتش ظهور فرمایند و راه را به همه نشان دهند هر چند که تا ولایت فقیه را داریم لااقل این بنده حقیر که غمی ندارم! کلنا عباسک یا سیده زینب. البته بعضی یحتمل اشکال هم می کنند که شما وقتی فضا-زمان را بر حسب متریکهای شوارتزشیلد یا رایسنر-نردستروم یا کر یا امثالهم فشرده کردید و دیاگرامهای پنرز آن را کشیدید، دیگر نمی توانید یک شبکه ای از این دیاگرامها را تشکیل دهید. ولی مسئله اینجا است که این دیاگرامهای فشرده شده فضا-زمان را از دیدگاه مشاهده گری محلی در همسایگی ستاره یا ابرنواختر یا ستاره نوترونی یا سیاه چاله یا امثالهم بسته به پارامترهای خاص آنها نمایان می کنند یا مسائل از نوع دیگری است. و اگر فرض را چنین قرار دهیم که غیر از این نیست، خوب پس ما ستارگان و ابرنواخترها و سیاه چاله های فراوانی داریم که آیا بتوان آسمان شب را بر حسب آنها شبکه بندی کرد که هر مشاهده گری در همسایگی خود در جوار جرم مورد بحث در دیاگرام پنرز خود قرار دارد یا خیر؟  لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد المصطفی و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

نمی دانم چرا اینقدر دلم می خواهد از این به بعد بروم هایپر استار خرید کنم. خدا کند هر چه زودتر یک شعبه نزدیکترش این دور و برها باز شود. انسان احساس می کند از هایپر بودن بیرون آمده است وقتی یک سری به هایپر استار می زند.
راستی، بنده خیلی هم دلم می خواست حرمت انتخابات را حفظ کرده و در عین حال در این انتخابات مجلس شورای اسلامی هم شرکت کنم. البته بعد از اینکه برای ریاست جمهوری شرکت کردم دیگر مجلس شورای اسلامی چندان هم جذاب نیست هر چند که برای ریاست جمهوری هم چندان ما را تحویل نگرفتند گذشته از اینکه آقای هاشمی یحتمل نمی خواستند بیایند و وقتی دیدند که این بنده حقیر امده ام گفتند نکند این بیاید و ایشان هم آمدند. وانگهی این حقیر هنوز در گرفتن کارت بسیجم هم مانده ام چه بکنم. و باز کارشناسی ارشد هم می خواهد که یحتمل همین هم ایراد دارد چرا که معادل کارشناسی ارشد همینجوری شناخته شده است حالا نمی دانم چرا. البته می دانم چرا و می دانم که دلیلش هم موجه نیست که اینطور شده است ولی دیگر حالا بیا و ثابتش کن. و لذا، گفتیم دیگر لااقل به خودمان رحم کنیم و بلکه دیگران هم به ما رحم کردند. یعنی من لا یرحم لا یرحم. ولی کسی که حتی به خودش هم حاضر نیست رحم کند، این دیگر به کی می خواهد رحم کند. و حالا خیلیها ایراد می کنند که سید حسن خمینی آمده است و چرا آمده است و اینها. ولی بنده که به او رای خواهم داد و حتماً در انتخابات شرکت خواهم کرد و رای میدهم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الدین امنوا صلوا علیهم و سلموا تسلیما. آیه 56 (؟) سوره مبارکه احزاب

اللهم صل علی محمد و آله و بلغ بایمانی اکمل الایمان و اجعل یقینی افضل الیقین و انته بنیتی الی احسن النیات و بعملی الی احسن الاعمال. مکارم اخلاق.

بنده یک کلمه راجع به ارحم ترحم عرض کنم. همین کتابفروشیها و کتابخانه های خودمان را در نظر بگیرید. ببینید چقدر فرق هست بین آنکه از کتابفروشی استیتو تکنولوژی کالیفرنیا هم ایراد می گیرد که چرا این کتابفروشی خوب ما را بسته اید که همچون شخصی چون او کسب علم می تواند بکند و آخرین کتابهای جدید را بیاموزد و تعلیم دهد و مجبور نباشد دور دنیا بگردد. و از آن طرف هم کتابخانه های ما را داریم که حتی در پژوهشگاهش خیلی راحت می فرمایند که رایانه اش که خراب است. پس ورد هم که به شما می دهند ولی باید لپ تاپی تبلتی یارانه ای داشته باشی یا خیر که پس ورد را واردش کنی. و اما کتابها و ژورنالهای موجود در آن چقدر است؟ این دیگر بسته به بودجه پژوهشگاه و دانشگاه و امثالهم دارد که آیا باشد آیا نباشد. و اما خوب، کت تک ارمنجیدو زنیای هفت میلیونی که خوب می شود یک بوتیکی نداشته باشد و بگوییم این هم یک بوتیکی است توی این تهارن خودمان؟ ما اینجا یک مسئله ای داریم به اسم ارحم ترحم. ولی این ارحم ترحم چیست؟ مثل این می ماند که یک دفعه بنده از وسط خیابان که خط کشی هم نبود داشتم رد می شدم و اتفاقاً حدود همان جایی هم بود که دو جوان یقه وانت باریه را گرفته بودند و هی لگد به در و هی پس گردنی و هی حالا ولم کن و هی دست از سرم بردار. خلاصه ما داشتیم از خیابان رد می شدیم که دیدیم یک ماشین پیکان غراضه همینطوری انحراف به چپ هم کرده و دارد می آید به طرف من که وسط خیابان ایستاده ام. و من فقط دستم را بلند کردم که آهای داری چه می کنی؟ او هم نزدیک شد و ایستاد و خندید و ما هم رد شدیم. و اما یک بار دیگر همین چند روز پیشها که داشتم از خط کشی عابر پیاده جلوی مجتمع ورزشگاه-تفرجگاه چمران رد می شدم یک طرف را رد کرده بودم و یک ماشین را هم رد کردم و ماشین دومی که می خواست تندی بپیچد توی بزرگراه صدر یک مربته دیدم بوقش رفت هوا و من هم که کمرم هم درد گرفته بود یک مرتبه همینطوری ماندم چه کنم و همانجا ایستادم و بخیر گذشت. ارحم ترحم. هوا هم که این روزها می دانید چطور است. بهتر است بچه ها و سالمندان و بیماران قلبی بیرون نیایند. مدرسه ها هم تعطیل است. گاهی اوقات هم ارحم ترحم اینطوری می شود دیگر. خدا خودش به همه بندگانش رحم کند. و الا که از ین بنده حقیر ناتوان ضعیف ناچیز ناسپاس چه بر می آید؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

خوب شد بی سیم تی وی در شبکه نسیم این ایمیل مرا برای وردپرس فرستاد. و لذا مطلوب است تیپ جبرهای فن نویمن یا کما بیش فن نویمن (یعنی جبرهای فن نویمن تا حدی دفرمه شده) که متناظر سه تاییهای طیفی مفالات زیر هستند

 http://arxiv.org/pdf/1506.06779.pdf

http://arxiv.org/pdf/1511.05321.pdf

جالبی این مقالات اینجا است که از یک اتحاد بیانکی ترایاکسیالی بحث می نماید که معادلات کیهانی بیانکی 9 را حسابی می کند. موضوع اینجا است که اگر جبرهایی که در سه تاییهای طیفی این سیستم بیانکی 9 صحبت رفته است با جبرهایی که در سه تاییهای مربوط به فیزیک نوترینو بکار گرفته شده اندرا بتوانیم بنوعی متناظر هم کنیم، آنگاه یحتمل بتوان مخلوط کردن نوترینوها (neutrino mixing) را هم وارد کرده و یحتمل تناظری بین یک جفت کیهانی ترایایاکسیالی (bi-triaxial Bianchi IX cosmological gravitational model) و یک مدل نوترینوی سه-دو-ماکسیمالی (tri-bimaximal meutrino mixing) بیابیم. و لذا مدل استاندارد و گرانش را لااقل برای این مدل بیانکی و این نوع از اختلاط نوترینوها متحد کنیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: مَن لا یَرحَم لا یُرحَم. هر کس رحم نکند به او رحم نشود.

سالها پیش، یک بار، یک بنده خدایی فرمودند ارحم ترحم، رحم کن تا به تو رحم شود، را  شنیده ای؟ بنده حقیر نمی دانم چرا کار خبطی کردم و گفتم نه. البته ایشان معنی فارسی آن را نفرمودند و اینکه حدیث به امام علی علیه السلام منصوب است. و صد البته این حرف منطقاً نیز خیلی پرمعنی است. ولی گاهی اوقات افراد درمانده ای را می بینیم که انسان نمی تواند دلش به رحم نیاید و در عین حال نمی دانی هم که چه باید بکنی و لذا فقط دلت می سوزد که چرا این بنده خدا باید به این روز باشد و رد می شوی. از طرفی هم انواع و اقسام تکدی گریهای همراه با سوء استفاده ها از فقرا را داریم. گویی این بی تفاوتیها از خصوصیات شهرهای بزرگ شده است همانطور که نوشتن و وبلاگ و اینترنت و موبایل و اینستاگرام و تویتر و فیس بوک و ... نیز از این دست احوال روزمره شهر و روستا شده است. ارحم ترحم. رحم کن تا به تو رحم شود. من لا یرحم لا یرحم. هر کس رحم نکند به او رحم نمی شود. کانه نوع رحم کردنها عوض شده است. یک جورهای دیگری مثل اینکه باید رحم کرد. و یک جورهای دیگری به تو یحتمل رحم می شود. و اما این مسئله در رابطه با ولایت علی ابن ابیطالب از چه نوع است؟ ولایت علی ابن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی. خود حضرت امیرالمومنین را چطور به او رحم کردند؟ او که این همه به همه رحم کرد. یحتمل مسئله اینجا دو جور است. یکی رحم کن تا به تو رحم شود است که جنبه انسانی دارد و یک جنبه دیگری است که جنبه الهی دارد. یعنی یک مسئله ای است که حق الناس است و یک مسئله ای است که حق الله است. عبرتهای عاشورا حق الله است. غیر از این است؟ اگر غیر از ین است، بفرمایید غیر از این است. مثل این است که فرمایید که خوب همه که دارند سقوط می کنند هر کاری کنیم. کی است که سقوط نکند. و لذا یعنی چه که کسی به کسی رحم کند؟ یا اینکه بفرمایید که اگر خدا می خواست خودش به فقرا کمک می کرد و لذا کدام رحم و مروت؟ یا اینکه بفرمایید کدام کارت بسیج؟ ما همه بسیجی هستیم. کارت بسیج می خواهی چه کنی؟ یا اینکه بفرمایید کدام علم و دانش و حکمت و فلسفه در میان این همه بدبختیها و ظلمها و نامردمیها که دارد به سر مردم می آید؟ ارحم ترحم. من لا یرحم لا ترحم. یحتمل بتوان گفت مسائل یک جنبه خردی دارد و یک جنبه کلانی. یک جنبه اینفینیتسیمالی ریزی دارد و یک جنبه عظیم نجومی. یک جنبه فلسفی و یک جنبه الهی دارد. اینجاها است که مقام وحی در قرآن متجلی می شود. و از همین جاها است که باید نظریه حمیدی مجیدی را شروع کرد و قدمهای اول را برداشت.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

مطلوب است بیان مسئله تعطیلی کتابفروشی دانشگاه کلتک و وضعیت کتابفروشیهای دیگر و کتابفروشی دلخواه و دیگر مسائل عنوان شده در نظر قبل به زبان سفید و سیاه چاله ها.

بنده حقیر فکر می کردم که وضع کتاب در تهران است که خراب است. نگو بعضیها برای اینکه کتابشان را از کلتک نمی توانند بخرند می روند برکلی یا ام آی تی یا بوستون کمبریج تا بلکه ببینند چه کتابهایی هست آنجا بخرند و حتی امضاء جمع می کنند که آقایان و خانمها لطفاً کتابفروشی کلتک را دوباره باز کنید. اتفاقاً بنده هم می خواستم امضاء کنم ولی نمی دانم چرا نشد. یحتمل دوباره باز شده است یا مستوجب استمرار در زمان شده است یا از راه دور نمی شود امضاء کرد یا چی؟ ولی برکلی خودمانیم یک کتابفروشی داشت که معروف بود. می گفتند Cody's. نمی دانم چطور است هنوز اسمش یادم است. این آخریها مثل اینکه یک کافی شاپی هم داشت که مردم می توانستند بنشینند قهوه بخوردند و کتاب بخوانند. بعضی کتابفورشیهایشان هم مدادرنگیهای فابرکاستل رنگ و وارنگ داشت که یک میلیون و صد هزار تومان بود و تازه بعضی دیگر کتهای تک ارمنجیدو زنیا هم می فروختند که بالای هفت میلیون بود. فکر کنم تهران خودمان از بعضی لحاظ از لوس آنجلس هم جلو زده است. لوس انجلس هم نمایشگاه های ماشینهای دو سه میلیارد تومانی ندارند. حالا اگر این بنده حقیر در لوس آنجلس هم بود می رفتم دنبال ماشنها و هواپیماها و کشتیهای تفریحی و دیسنی لاین و اینها. نه دنبال کلتک و یو سی ال آ و یو اس سی و یو سی اس دی و کتابهای گران گرانش. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یک نسخه وردپرس فارسی را بنده از شبکه تلویزیونی نسیم (nasimtv.ir) دریافت کردم که گفتنی است. معمولاً وبلاگها طوری است که یک دگمه ای را می زنید و وبلاگ در اختیار شما قرار می گیرد. به همین راهتی است. اما این بار اینطور نیست. یک برنامه ای به شما داده می شود و شما باید بدانید با این برنامه چه کنید و چه تغییراتی در متن آن ایجاد کنید تا این برنامه ایجاد کار کند و یحتمل آنگاه وبلاگ شما راه اندازی شود. یحتمل با سابقه ای که این حقیر با این مسائل داشته ام، باید عرض کنم که این یک جوکی بوده است از طرف نسیم تی وی یا هر کسی که این برنامه را به من ایمیل کرده بوده است. البته این را هم عرض کنم که بنده در سایت نسیم تی وی شناسه و اسم رمز هم دریافت کردم و یحتمل بنده حقیر بیش از حد است که دارم بدبین می شوم یا بقول خارجیها بیش از حد پسیمیست pessimist شده ام. باشد، حرفی نیست. بالاخره شبکه نسیم نگو شبکه جوک و این حرفها هم هست. و اما به امتحانش می ارزید که ببینیم داستان از چه قرار است. ولی حرف دیگر این حقیر این است که گاهی اوقات در رفت و برگشت بین هندسه دیفرانسیل و نسبیت عام اتفاقات جالبی می تواند بیافتد. معمولاً یک خلاصه ای از هندسه دیفرانسیل در آخر کتابهای نسبیت عام یا در جعبه هایی میان کتاب یا یک جایی یحتمل داده می شود یا اینکه دانسته فرض می شود که خواننده با هندسه دیفرانسیل آشنا است. گاهی اوقات هم یک اشتباهاتی یحتمل در کتاب رخ دهد که یحتمل هم اشتباه خواننده و عدم توجه او به مسائل باشد. معمولاً اگر یک همچنین حالتی برای شما پیش آمد، اصل را بر این بگذارید که اشتباه از شما است و نه از کتاب! دلیلش هم این است که اکثر این مسائل را بارها استاد و دانشجو زیر و رو کرده اند و اگر اشکالی بود می گفتند و تصحیح می شد. ولی خوب، کار است دیگر. یک وقت هم دیدید اشتباه از جای دیگری بود. بالاخره فیزیکدانها هم که معصوم نیستند. و شاید هم یکی دو تا اشتباه در کتاب باقی گذاشته باشند که ببینند کسی متوجه می شود یا خیر. نمونه این مسئله در کتاب تعریف ایستایی static و مانایی stationarity است. کتاب شما را ارجاع می دهد به فصلهای 12 و 13 کتاب که مربوط به هندسه دیفرانسیل است. بعد، یک مرتبه می فرماید که مشتق لی متریک صفر است چرا که با یک میدان برداری کیلینگ طرفیم. یکی نداند می گوید چی شد؟ این را چطور می خواهی اثبات کنی؟ اثباتش کو؟ و تازه بعد می رسد به تعریف ایستایی فضا زمان. تکان نخور! مسئله این است که متریکی را می گیریم که نسبت به زمان مستقل است و بعد میدان کیلینگی را می گیریم که مشتق جزیی زمانی آن یک است. و لذا، مسئله اینطوری حل است دیگر. ولی حالا یک بنده خدایی یحتمل اشکال کند که چرا در فرمول 2.112 کتاب، اول میدان کیلینگ را نوشته ولی بعد متریکها جلو افتاده اند. اینجا دیگر باید گفت که بابا برو هندسه دیفرانسیلت را بخوان. مسئله این است که یحتمل کسی ایراد کند که اگر به اندازه کافی زمان بگذرد بالاخره هر مشاهده گری بالاخره نزدیک هر سیاره ای که می خواهد باشد، باشد یا حتی می خواهد از کنار همه سیاره ها هم که می خواهد باشد بگذرد و سقوط نکند. و اما آیا او محکوم است به اینکه بالاخره سقوط کند یا خیر؟ البته برای اینکه مشاهده گری خود سرپا ایستد تا بتواند وقایع اتفاقیه را مشاهده کند، باید یک مقداری انرژی هم صرف کند تا تعادل خود را بتواند حفظ کند. و لذا همینطوری هم نیست که همه در حال سقوط باشند. البته گاهی اوقات هم اینطور بنظر می رسد که اگر کسی این فرمولها را خیلی سرسری یاد بگیرد و نداند اینها را چطور می توان استفاده کرد، خود به خود لااقل در فهم هندسه دیفرانسیلش یا نسبیت عام یا هر دو سقوط خواهد کرد. خیلی هم بد است. و نمی توان گفت که همه که نباید در هندسه دیفرانسیل و نسبیت عام فوت آب شوند. همین یک لایه ی نازکی از اینها را هم اول بفهمید بلکه بعداً برای ما جا بیافتد. نمی خواهیم که جایزه فیلدز ببریم. جایزه نوبل نمی خواهیم برنده شویم. می خواهیم درسمان را یاد بگیریم و ببینیم دیاگرامهای پنرز مثلاً کدامند؟ و السلام جوک و شوخی که نداریم. شبکه نسیم که نیست خندوانه ای شود و همه به هم پس گردنی بزنند یا بیش از حد استکبار کنند و به مستضعفین جوابها را نگویند و پیش خودشان نگه دارند و بگویند این علم خودمان است و خودمان کسب کرده ایم و به کسی مربوط نیست. مزاح می فرمایید. مثل این است که بفرمایید چرا همه رفته اند دکترایشان را گرفته اند و به این بنده حقیر دکترایم را نمی دهند. بالاخره زحمت کشیده اند یا خیر؟ نمی شود بفرمایید که چون آنها رفته اند دکترایشان را گرفته اند دکترایشان قلابی است و من که دکترا ندارم هم بالاتر از همه دکترها هستم و از همه آیت الله ها هم بالاترم چون حجت الاسلام و المسلمین هم همینطور است که اصلا کدام ولی فقیه؟ ما خودمان ولی فقیه را ساخته ایم! همه و همه یعنی کشک. مزاح می فرمایید. نسیم تی وی است. یا امام زمان ادرکنی. مثل اینکه بعضیها اصلا اصل دین را هم نمی فهمند چه رسد به بقیه مسائل. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. و صل الله علی سیدنا و مولنا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

البته بنده حقیر همانطور  که ملاحظه می فرمایید و ملتفتید خیلی دلم می خواست که به ارتباط دیستریبیوسیونها با انتگرالگیریها و مثلاً فضاهای سوبولوف و امثالهم بیشتر می پرداختم چرا که مسئله همانطور که می دانید در پست کما بیش مطرح شده است و ما در نظرات کمتر بدانها پرداخته ایم و بجایش از هر در دیگری زده ایم و مثلاً اینکه اینجا مسئله چه ربطی به پایداری جواب شوارتزشیلد معادلات اینشتن پیدا می کند. (مثلاً به این مقاله نگاه کنید.

http://arxiv.org/abs/1511.03324) مسئله چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

حالا یحتمل بفرمایید که دیگر این ابرنواخترها را از کجا گیر آوردی وسط این همه پس گردینهای اوستای کاشیکاریهایت؟ عرض شود که همین است دیگر. منظور همین است که پس گردنیها همینطوری می آیند و متوجه نیستی از کجا آمده اند و بعد هم که مچ یکی را که می گیری که آقا جان چرا می زنی؟ یک مرتبه می بینی مدیر یا ناظم دبستانتان بوده است که می فرماید برای اینکه جای زدن داشت. البته اینها در نقشه شرودینگر و نقشه هایزنبرگی کمی با هم فرق داشته باشند، ولی مسئله این است که یک وقت هست که علییت را از دیدگاه ریاضی-فیزیکی است که دارید بررسی می کنید و یک وقت هست که دارید مسئله را از دیدگاه قضایی بررسی می کنید و یک وقت دیگر هست که یحتمل مسئله را می خواهید از دیدگاه عدل الهی بررسی کنید. اینها هر کدام بحث خود را دارند. یعنی اگر در ماهابهاراتا و بهاگاواد گیتا آمدیم گفتیم که یک پیری نشسته بود و داشت صحنه کوروکشترا را مشاهده می کرد، این مثلاً از چه دیدگاهی است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حالا کاری نداریم، ولی بنده عرضم این است که یک وقت هست که هر چه به شما می گویند ببین مسئله حرکت فوق نوری چیست که استاد گلشنی در سخنرانیهایشان می فرمایند، گوش نمی دهی تا اینکه یک پس گردنی شاگرد کاشیکاری اینجوری می آید که یاکوب اینگوسن در arxiv/math-ph/0411058.pdf می فرمایند که آقا چان جبرهای فن نویمن تیپ یک کدامند و تیپ دوییها کدامند و تیپ سه ایها کدام می شوند. و حالا اگر خواستید از جبرهای فن نویمن تیپ یک بروید به جبرهای فن نویمن تیپ سه، چرا باید هندسه ناجابجایی داشته باشید؟ تکان نخور؟! چرا؟ برای اینکه اول می گوید مکارم اخلاق، بعد با زبان خوش نصیحت می کند، بعد می گوید بچه بگیر بنشین، بعد می گوید من اوکی ام تو هم اوکی ایها! بالاخره بعد از یک عالمه کل و ور رفتن یحتمل پس گردنی که بیاید، یک وقت دیدید چهار تا چک و تو سری هم آمد و بعد هم که همه می دانیم مسئله چیست؟ می فرمایند: حالا با پا! و یحتمل بعد هم کار به چاقو و چاقوکشی و هفت تیر و تفنگ و آر پی جی و تانک و بمب افکن و الی ما شاء الله بکشد. حالا شده اینها را ما داریم فقط سیموله هم می کنیم. و اما خوب، داریم دیگر. بنده حقیر عرضم این است که اگر بخواهیم مثلاً از جبر تیپ یک برویم به جبر تیپ سه، دیگر جبرمان از آن حالت فن نویمنی خارج خواهد شد و به نوعی ما باید یک کارهایی کنیم که منجر به جبرهای لی و جبرهای اوپراتوری که ناجابجایی اند می شود. و لذا اگر بخواهیم جبرهای تیپ یک و دو را به جبرهای تیپ سه بسط دهیم یحتمل باید آنها را در یک جبر لی ناجابجایی واقع کنیم و بسط دهیم تا به به این جبرها برسیم. حالا یحتمل راه های دیگری هم دارد. یعنی شما همه چیز را از دیدگاه جبری نیست که می نگرید و بلکه فرضاً می خواهید تابع زتای میدانی را که یک عضو بیشتر هم ندارد را حساب کنید. یا می خواهید انگیزه ها و کوهمولوژیهای گالوا در نظریه اعداد را بررسی کنید یا .... حالا دو تا پس گردنی هم یک شاگردی تنبلی کرد و تکلیفش را انجام نداد، خوب اینها را هم خدای ناکرده دارد. و اما باید حساب کرد که آن در حمل کاشیهای شاگرد کاشیکاری است که اوستا یحتمل خیلی از دست شاگردش غضبناک می شود و نباید هم شود ولی اینجا مسئله کاشیکاریهای پنرز است و ربط آن با کوانتای فضا-زمان و بلکه دیاگرامهای پنرز و اینکه تیپ جبرهای اینها هر کدام چطور است و مسئله میدانهای کوانتمی اصلا چیست؟ پس گردنی ندارد دیگر. مثل این است که گیرنده خود را باز کنید و تا باز کردید بشنوید که ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیهم و سلموا تسلیما. و بجای اینکه صلوات بفرستید، بفرمایید که من دنبال فیلم سینمایی بودم یا اخبار را می خواستم یا می خواستم بازی فوتبال را ببینم. بابا، صلوات ات را بفرست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.  

یک بار این بنده حقیر آمدم به دوست یکی از دخترانم که خواهرش هم در رشته ستتاره شناسی داشت دکترا اخذ می کرد و از آنجا که از این بابت ذوق زده شده بودم سعی کردم توضیح دهم که ابرنواخترها به سه دسته خوب، بد زشت تقسیم می شوند که در یک کنفرانسی شنیده و پاورپوینتش را بعداً خوانده بودم، ولی همانجا با یک حالت چهارچنگولی ای گیر کردم که واقعاً چیست که می خواهم عرض کنم! لا اله الا الله. ولی حالا عرض کنم که می فرمایند این سه دسته به ترتیب عبارتند از: ابرنواخترهای تیپ دو (type II)، که می فرماید ستارگان دوتایی در آنها دستی ندارند، مملو از هیدروژن هستند، و ایجاد انفجارهای نوترینویی و فوتونی می کنند. اینها خوبه بودند. آن بدها، تیپ یک-ب/ث (type Ib/c) از لحاظ اپتیکی کم نورند، به چشم نمی آیند ولی غلط نکنم می فرماید نوترینوها آنها را آشکار می کنند، و اینها وارثان رمبش (c0llapse) ستارگان بسیار پرجرمند که منجر به سیاه چاله ها می شوند یا ستارگان ولف-ریت (Wolf-Rayet stars). دیگر زشتها را نپرسید چی هستند ولی اگر خواستید بدانید اینهایند: SN1954 J, SN1961 V.. SN2008 S، و آیا از ترکیب ستارگانند؟ یا انفجار ستارگان پرجرم OH/IR؟ یا رمبش ستارگان پرجرم که در یک اشلی از گرد و خاک پوشانده شده اند؟ یا آیا از رمبش قلبی اخذ الکترون ستارگان ابر-AGB هستند (ستارگانی که کربن-12 می سوزانند و قلب اکسیژن-نئون-منیزیوم تشکیل می دهند.) اگر تبلتم را با خودم داشتم یحتمل سریع می توانستم به خود مقاله ارجاع دهم. و اما حلا ستارگان OH/IR اگر کسی می پرسید کدام می شوند، باز باید به کتاب و مقاله و دفتر و امثالهم رجوع کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. 

یک موضوع خیلی جالبی که می تواند در مورد ملاقات ابن عربی و ابن رشد واقعاً اتفاق بیافتد این است که مثلاً ابن عربی به ابن رشد می فرماید ابن رشد، گاهی بهتر است چیزی نگویی حتی اگر فکر می کنی چیزی که می گویی درست هم هست. یعنی این دو اینطور نیست که لزوماً دو آیت الله العظمی در دو حجره در مدرسه فیضیه هستند و بلکه در یک حجره واقعاً با هم ملاقات می کنند و یکی به دیگری واقعاً می فرماید چنین کن و دیگری هم چنین می کند. مثالش وحدت حوزه و دانشگاه است. یکی الهیات است و دیگری علوم طبیعی و پزشکی و امثالهم. اینها کانه در محضر هم سکوت می کنند و حال آنکه هر کدام هم حرف خود را دارند و حرف خود را هم بجایش می زنند. اینطور نیست فرضاً بفرمایید که هر سیاره ای که آب نداشت احتمال دارد اسمش سیاره یوسف باشد. و بلکه سیاره کربلا هم باشد. و اما یحتمل هم نه یوسف و نه امام حسین علیهم السلام در این سیارات یافت نشوند هر چند که نقشه هایزنبرگ مسئله را خوب یاد گرفته باشیم و همه اینستنتانها و نظریات یانگ-میلز غیرآبلی و جوابهای آ-دی-اچ-ام آنها و گراسمانیهای دامنه های واپاشیها را هم بلد باشیم. یعنی یک وقت هست که یوسف را نداریم و سیاره را داریم و یک وقت هست که یوسف را داریم و سیاره را هم داریم و یک وقت هست که نه یوسف را داریم و نه سیاره را. یحتمل اشکال شود که خوب صبر کن تا به سیاره دیگری روی یا یوسف خود به آن سیاره بیاید. چرا اینقدر خودت را به در و دیوار می کوبی که به سیاره امام حسین علیه السلام هم برسی؟ سیاره بدون آب سیاره بدون آب است دیگر! لا یوم کیومک یا اباعبدالله. مسئله این است که مسائل علمی را درست درک کردن و راه حل آن می تواند بسی سخت باشد کما بیش همانطور که زیارت امام حسین در روز عاشورا چنین است. یعنی فرض بفرمایید که خود را ابن عربی یا ابن رشد حساب کرده ای که بهتر است چیزی نگویی و حال آنکه شاگرد کاشیکاری بیش نیستی که هر آن دیدی یک وقت پس گردنیه کانه آمدها!!! یعنی یک وقت دیدید که یک فیزیکدان هسته ای هم در شورای عالی فرهنگی جای داشت، ولی آیا یک کاشیکار هم می تواند یک عضو مفیدی برای این شواری عالی شود؟ و اما اگر کاشیکار فضای کاشیکاری خود را پالایش کند چه؟ یعنی باز هم نمی تواند؟ یحتمل باید دنبال سیاره ای باشد که دنبال آب است! یعنی باید دلوی بیاندازند و کاشیکار را از چاه بالا کشند. و اما ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ ۖ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا ۗ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٩٦﴾ سوره مبارکه المائده

قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ﴿١٠﴾ سوره مبارکه یوسف

وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ یَا بُشْرَىٰ هَـٰذَا غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿١٩ سوره مبارکه یوسف.

سیاره به معنی کاروان نیز هست.

یک کاشیکاری را گفتیم بیاید کف سالن ما را کاشیکاری کند، و همه کاشیها را هم از نوع درجه سه گرفتیم و لذا می بایستی که مقداری بیشتر از متراژ کاشی می گرفتیم. این است که شاگرد این بنده خدای کاشیکار ما حسابی خسته شده بود این کاشیها را از دم در تا سالن بیاورد و رادیو هم داشت دود عود را می خواند که

ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما،

ای در شکسته جام ما ای بردریده دام ما

...

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما،

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

...

در گل بمانده پای دل جان می دهم که جای دل،

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

خلاصه این شاگرد کاشیکار ما هم از فرط خستگی یکی از بسته های کاشیها همه از دستش ریخت و شکست و این آهنگ را هم که می زد دلش هم با این آهنگ یک جورهایی شکسته بود که یک مرتبه دید اوستا کارش هم بلند شد یک پس گردنی محکم به او نواخت. من هم که دیدم اینطوری شده است، آمدم بگویم که چرا می زنی بنده خدا را؟ دیدم قبل از اینکه بنده چیزی از زبانم درآید، دود عود قطع شد و گفت :

با تو عتاب ندارم جانا چرا چنین زدی؟

رنجور و ناتوان نیم باز هم مرا چنین زنی؟

دیدی چو دستم لغزد پنداشتی کاشی

افنتد همه بشکنند دیدی  

نشکستند و نگه دارنده ای

نیکو نگه داشت و باز هم زدی؟

یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی

یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی

بس احتراز کردم صبر دراز کردم

امروز ناز کردم با اصل نازنینی

امشب چو مه برآید داوود جان بیاید

ای رنج موم گردی گر برج آهنینی

شب بنده را بپرسد وز بی‌گهی نترسد

شب نیز مست گردد بی‌نقل و ساتکینی

ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله

بر بنده کمینه تو نیز در کمینی

اللهم صل علی محمد و آله، و بلغ بایمانی اکمل الایمان، و اجعل یقینی افضل الیقین، و انت بنیتی الی احسن النیات، و بعملی الی احسن الاعمال، ... اللهم صل علی محمد و آله، و ارزقنی صحه فی عباده، و فراغاً فی زهاده، و علما فی استعمال، و ورعا فی اجمال، ... اللهم صل علی محمد و اله، کافضل ما صلیت علی احد من خلقک قبله، و انت مصل علی احد بعده، و اتنا فی الدنیا حسنه، و فی الاخره حسنه، و قنی عذاب النار.

مسائل نظریه حمیدی-مجیدی در واقع یک زیبایی خاصی دارند که در حقیقت هم ظواهر آن مشهود است و هم باطن آن زیباتر است آنطور که می فرمایند ریاضیات نمی تواند زیبا نباشد. و اما پرداختن به این دست از مسائل یک همتی را می طلبد که از عهده یک نفر بنظر می رسد که خارج باشد و الا که مدت زمان طولانی ای طول خواهد کشید تا جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما!  لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ ﴿٧

اینکه ختم نبوت و توحید یک امری است که باید به قلب آموخت و امری نیست که بفرمایید صرفاً فلسفی و بلکه مربوط به الهیات است، همین مسئله است که می فرماید « ألا إنّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک » و مثل ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه است. التفات بفرمایید که حسینه بقیه الله و حجه الاسلام و المسلمین زکزاکی و شیعیان نیجریه چرا یک مرتبه گرفتار شده اند؟ چون کتاب عیون اخبار الرضا را ترجمه کرده اند و بقیه الله را دوست دارند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

حدیث السفینه:

ومن ألفاظه :

« ألا إنّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک ».

أخرجه أحمد

(عبقات الانوار، آیت الله میلانی جلد 4 ص 7)


قبلاً هم اشاره شد که یک شباهتهایی هست بین ریاضیاتی که در ترانسپورت و اقتصاد مربوط بدان بکار برده می شود و ریاضیات در نسبیت عام. حالا این تا چه حد است، یک مسئله ای است که یحتمل فقط بستگی به تخیلات آن ریاضیدانی که می خواهد مسئله را بررسی کند ندارد. شما توجه بفرمایید که می خواهید کشتیهایی را انتخاب کنید که تجارت بین المللی کمپانی خود را انجام دهید. این مثل این می ماند که در یک بازاری قرار گرفته اید و انواع و اقسام فروشنده ها و تجار و مغازه ها و حجره هایی را دارید که می خواهند تبلیغ کنند و به هر ترتیبی که هست توجه شما را جلب کنند تا اجناس مورد احتیاج خود را از آنها بخرید و وارد فروشگاه ها و ابرفروشگاه ها و سوپرمارکتهای آنها شوید. یحتمل شما وارد همه این فروشگاه ها هم شوید و با همه آنها هم سر و کله بزنید ولی هیچ چیزی هم نخرید، ولی یحتمل هم یکی و حتی چند تا از اینها توجه شما را جلب کرده و از او خرید کنید و بعد به تجارت بین المللی خود بپردازید! و از اینجا می خرید و به آنجا در سطح بین المللی می فروشید. همه جا در سطوح جهانی هم صنعت و کارخانه های محلی خود را داریم که چه ها که تولید نمی کنند. خوب، حالا فرض بفرمایید که ما سوار یک سفینه فضایی خود هستیم و داریم مثلاً با یک سرعت معین ثابتی در منظومه شمسی حرکت می کنیم و حالا این سرعت معین چقدر باید باشد که بتوانیم از کنار همه سیارات بگذریم که میدان گرانشی آن سیاره کشتی و بلکه سفینه فضایی ما را به خود جلب نکند و در صورتی که سوختمان تمام شده باشد و نیروی مقابله ای بر علیه آن میدان گرانشی نداشته باشیم، دچار سقوط آزاد به سطح سیاره نشویم. این خود یک سوالی است برای هر سیاره ای. گویی سفینه ما دچار یک بازار مکاره ای می شود که هر سیاره ای آیا بتواند آن را به خود جلب کند همانطور که کشتیها آیا جلب بازارها و تجار مختلف شوند یا خیر. التفات می فرمایید؟ یک وقت هست که ما بطور محلی سفینه ای داریم که آیا با چه قوه جاذبه و شتابی وارد میدان گرانشی و جاذبه زمین یا ماه یا سیاره ای دیگر شود. و یک وقت دیگر می خواهیم این سفینه همینطور به حرکت خود ادامه داده و از حرکت خود باز نایستد تا بالاخره به آن سیاره مقصد و بلکه منظومه خاص خود برسد! ولی یک وقت دیگر هم هست که اصلا خود آن سفینه است که ملاک است که اگر سوار آن شدی، نجات یافته ای. و اگر سوارش نشدی هلاک می شوی! بعبارت دیگر ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. این یک مسئله خیلی مشکلی می شود یک مرتبه که صبر کن، صبر کن ببینم. چی شد؟ یعنی ما بیاییم تجارت و سیر و سفر و کشتی رانی و سفینه و ماهواره و بازارهای بین المللی و همه و همه را ول کنیم و سوار کشتی امام حسین شویم برویم کربلا زیارت آن حضرت؟ و بلکه خود آن حضرت هم در حیات بودند با آن حضرت همراه شویم که روز عاشورا برویم کربلا و همه کشته شویم؟ البته اگر همه این کار را می کردند و امام حسین علیه السلام تنها نمی ماند دیگر اینطور نمی شد. خوب، و اما مسئله اینجا از لحاظ نسبیت عام تعبیرات مختلفی را خواهد داشت که بر حسب کدام مشاهده گر است که جلب کدام بازار می شود که بطور محلی می خواهد تجارت کند! آیا می خواهد با خدا تجارت کند یا مقصودش تجارتی دنیوی است. ربنا آتنا فی دنیا حسنه و فی الآخره حسنه و غنا عذاب النار. موضوع این است که از لحاظ محلی وقتی سفینه ما خیلی به میدان گرانشی سیاره ای نزدیک شد، آیا جذب آن شود آیا نشود، و آیا با چه قوه گرانشی و شتابی سقوط آزاد کند و جذب شود بسته به اینکه در همسایگی و روی کدام سیاره واقع خواهد بود. ولی این یک مسئله ایست محلی که تا چه حد آیا می تواند انحنای فضا-زمان خود را از دیدگاه دیگر سرنشنان و مشاهده گران سیارات دیگر تخمین بزند و آیا آنقدر توانش را دارد که سوار بر سفینه خود از منظومه شمسی گذشته و خود را به مقصد نهایی خود برساند؟  از طرف دیگر این مسئله دیگر را در نظر بگیرید که یحتمل از لحاظ نظریه حمیدی مجیدی تعبیری هم در هندسه ناجابجایی دارد. التفات بفرمایید که ما دو تا سه تایی طیفی داریم که می خواهیم ببینیم اینها تا چه حد با هم ایزومرف هستند. یکی مربوط است به فضای کاشیکاریهای پنرز آنطور که آلن کن در کتابش آورده است و دیگری مربوط است به سیاه چاله ها یا بلکه فضا-زمانهای گرانشی آنطور که در مقاله اش کن با شمس الدین و موکانوف، کوانتای هندسه آورده است. موضوع این است که این دو سه تایی طیفی یحتمل با هم ایزومرف نباشند، ولی چطور می شود یک کوانتایی هندسی را یافت که از یکی از یانها به دیگری رفت در حالی که به ما یک ایزومرفیسم نتیجه دهد. مثلاً ممکن است که ما بخواهیم یک حدی را پیدا کنیم که وقتی سه تایی مربوط به کاشیکاریها بدان میل کند، یک سه تایی طیفی را نتیجه دهد که یک زیر-سه تایی طیفی است از فضا زمان مورد بحث ما و از جمله مربوط به دیاگرام پنرز. اینجا این مسئله مطرح می شود که جبرهایی که مربوط به این هندسه های ناجابجایی می شوند چه نوع فاکتورهایی دارند. چرا که فاکتورهای جبرهای فن نویمن کلاسه شده اند. و اگر یحتمل فاکتورهای این جبرها از هم مختلف است، چطور می توان از یک هندسه ناجابجایی به هندسه ناجابجایی دیگر رفت و یک ایزومورفی بین آنها ایجاد کرد حالا شده با میدانهای کوانتمی یا کوانتیزه کردن یک جبر طوری که جبر دیگر را نتیجه دهد! آیا بشود یا نشود؟ اینها از حوصله بحث ما فعلاً خارج است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.




اللهم صل علی محمد و آله و بلغ بایمانی اکمل الایمان و اجعل یقینی افضل الیقین و انته بنیتی الی احسن النیات و بعملی الی احسن الاعمال.

مکارم اخلاق.

همانطور که می دانید کاشیکاری پنرز در کتاب هندسه ناجابجایی آلن کن 1994 نیز آمده است.

وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿١٥٤ وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿١٥٥ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿١٥٦

arXiv:1411.0977v1  [hep-th]  4 Nov 2014

rXiv:1409.2471v3  [hep-th]  16 Sep 2014

مومن کسی است که دوستان ما را دوست بدارد و دشمنان ما را دشمن بدارد. امام رضا علیه السلام.

لا اله الا الله. نخیر، من می گم انف تو نگو انف! پس چی بگیم؟ بگید انف! انف انف. یعنی من می گم کلنا عبا یا سیده زینب تو هم همین را نگو. پس چی بگیم؟ بگید: کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. زینب زینب زینب کنز حیا زینب، زینب زینب زینب کان وفا زینب، درد آشنا زینب، غرق بلا زینب. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این نظر مثل اینکه هیچ جوری نمی خواهد ارسال شود!!!!!!!!!!!

نخیر، من می گم انف تو نگو انف. پس چی بگیم؟ بگید انف! انف انف. یعنی کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

می فرمایند وقتی ابن عربی و ابن رشد با هم ملاقات کردند، اینها یک کلمه هم به هم نگفتند. این خیلی حرف عجیبی است که مگر می شود که دو نفر با هم ملاقات کنند و هیچ سوالی نداشته باشند که از هم بپرسند؟ هیچ مسئله ای بین آنها پیش نیاید؟ یا آیا مثل این بوده که مثلاً دو نفر همدیگر را در اتوبوس یا ترن یا هواپیما ملاقات می کنند که با هم همسفرند و کلی هم یحتمل با هم حرف بزنند و بلکه الی ما شاء الله از زمین و زمان گپ بزنند و در عین حال هیچ چیز به هم نگویند؟ البته این دومی را فهمیدن یک کمی آسانتر است که این یعنی چه؟ ولی شما فرض بفرمایید که دو تا آیت الله العظمی هم زمان در مدرسه فیضیه در دو کلاس همجوار کلاس درس دارند و شاگردان هر یک سر کلاس خود می روند و فیلم دروس را هم می گیرند تا شاگردان کلاس دیگر هم بتوانند از دروس استاد دیگر استفاده ببرد. ولی نه هیچ کدام از این اساتید با آن یکی از اساتید بین خودشان حرفی دارند و نه شاگردان این کلاس خود را مکلف می دانند که راجع به درس کلاس دیگر از استاد آن یکی کلاس از او سوال کنند. حالا یحتمل هم سوال کنند و او هم جواب دهد. ولی چنین تکلیفی را ندارند. التفات می فرمایید؟ حالا فرض بفرمایید که اینها دو نفر هم نیستند و مسئله را جهانی کنید که می خواهید حساب کنید که مثلاً آیا دیاگرامهای پنرز در سیاه چاله ها با کاشیکاریهای پنرز هم ارتباطی دارند یا هیچ ربطی ندارند. یحتمل بفرمایید هیچ ربطی ندارند. یا یحتمل بفرمایید که خیلی با هم ربط دارند. اینجا مسئله دو تا می شود. ولی آن مسئله ملا و شاگردانش را که مسئله را اشتباهی طرح می کند برای شاگردانش ببیند چه می فرمایند را هم بیاد داشته باشید، علاوه بر اینکه یک ابن رشد داریم و یک ابن عربی و بلکه تعداد زیادی ابن رشد داریم و تعداد زیادی نیز ابن عربی. ولی آیا می توانید به جواب خود فرضاً از طریق هندسه ناجابجایی برسید آنطور که یحتمل میتوانید از طریق نظریه حمیدی-مجیدی هم برسید و بلکه از طرق نظریه های کوهمولوژیهای زایبرگ-ویتنی و  فلوئر-هیگاردی و کوتلوهن-لی-تابزی و .... و اما دست آخر هم می فرمایید که بلکه دست من چقدر خالی ماند. آیا یعنی کلنا عبا سیده زینب؟ و این یعنی چه؟ یعنی آقا ما کارت بسیج را برایت نگه داشته ایم ولی تو کارت نمی خواهی توی جیبت بگذاری. این هست. هر وقت خواستی بیا ما بهت می دهیم. تو که می دانی خودت بسجی هستی. حالا برو کربلایی شو. و لذا نظریه های کبلایی حمیدی مجیدی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

نامه دوم رهبر معظم انقلاب به جوانان در مورد اسلام بنظر می رسد که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. و باید هم همینطور باشد. ای کاش تبلیغات بیشتری امکان پذیر بود که در این ضمینه انجام پذیرد و این نامه مثلاً از طریق پرس تی وی و دیگر امکانات رسانه ای بیشتر مورد توجه قرار گیرد. چون می دانید که تببلیغات در غرب یک زمینه وسیعی دارد که می تواند همه چیز دیگر را مورد تهاجم قرار داده و همه چیز را در خود حل کند. و مقابله با چنین وضعی یحتمل راهی نداشته باشد الا اینکه از خود تبلیغات مثبت استفاده شود.

http://www.leader.ir/langs/fa/media.php?p=contentAttach&id=13952

http://www.leader.ir/langs/en/index.php?p=contentShow&id=13964

مثلاً خیلی خوب بود در سایت رهبری یحتمل اگر ترجمه فیلم اول به انگلیسی هم در دسترس جوانان گذاشته می شد چرا که معمولاً فیلمها بیشتر از نوشته ها هواخواه دارند مخصوصاً نزد جوانان!

نامه دوم رهبر معظم انقلاب به جوانان در مورد اسلام بنظر می رسد که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. و باید هم همینطور باشد. ای کاش تبلیغات بیشتری امکان پذیر بود که در این ضمینه انجام پذیرد و این نامه مثلاً از طریق پرس تی وی و دیگر امکانات رسانه ای بیشتر مورد توجه قرار گیرد. چون می دانید که تببلیغات در غرب یک زمینه وسیعی دارد که می تواند همه چیز دیگر را مورد تهاجم قرار داده و همه چیز را در خود حل کند. و مقابله با چنین وضعی یحتمل راهی نداشته باشد الا اینکه از خود تبلیغات مثبت استفاده شود.

http://www.leader.ir/langs/fa/media.php?p=contentAttach&id=13952

http://www.leader.ir/langs/en/index.php?p=contentShow&id=13964

مثلاً خیلی خوب بود در سایت رهبری یحتمل اگر ترجمه فیلم اول به انگلیسی هم در دسترس جوانان گذاشته می شد چرا که معمولاً فیلمها بیشتر از نوشته ها هواخواه دارند مخصوصاً نزد جوانان!

  • Sayyed Hamid Banihashemi
  • امیدوارم این نظرات نقطه (.) و دو نقطه (..) ربطی به مکتب نقطویون که اتفاقاً خیلی هم از آن سر در نمی آورم نداشته باشد. البته این را هم داریم که در حدیثی می فرمایند که امیرالمومنین حضرت علی ابن ابیطالب می فرمایند که من نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم هستم. و این باید یک دیدگاهی باشد غیر از دیدگاه نقطویون هر چند که بنده از دیدگاه نقطویون خیلی هم سر در نمی آورم که چیست. نمی دانم چرا مورخین این مسائل را بیشتر باز نمی کنند الا اینکه یحتمل در فیلمی در صدا و سیما دیدم که شاه عباس محکم با یک چکشی چیزی زد توی سر یکی از همینها و کله اش را داغون کرد. بنده نفهمیدم مسئله چیست. یعنی می دانید در ریاضیات هم گاهی نقاط خیلی معنی می دهند مثل اینکه مثلاً ما مشتق را می توانیم با یک نقطه بالای ایکس و ایگرگ و اینها نمایش دهیم بر حسب علامتگزاریها نیوتنی و نه لایبنیتزی یا فرانسوی و گاهی اوقات بنده حقیر ترس برم می دارد که یکی نیاید یک چکشی را همینطوری بر سر ما بکوبد مثل آن دیوانه ای که این کار را در یکی از دانشگاه های غربی کرد و استاد راهنمایش را کشت چرا که ما از نقطویون هستیم چرا که ما مثلاً ریاضی بلدیم. هر چند که بنده اصلا ریاضی ام خوب هم نیست و ترحیج می مدهم بروم ورزش کنم یا حتی ساعتسازی یاد بگیرم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (44) سوره مبارکه قصص.

    البته این را بنده عرض کنم که دیروز صبح کم مانده بود سر گرفتن کارت بسیج با روحانی مسجدمان دعوایم شود چرا که گفتم اگر کارت بسیجم را داده بودند نمی گذاشتم حتی یک نفر هم در سوریه شهید شوند و یک تنه همه را حریف بودم. کارت بسیج هم نمی خواهد! و مسئله، مسئله ی نظریه حمیدی مجیدی است و نه فقط اینکه گرم شدن 4 درجه ای کره زمین یا بلکه 1.5 درجه ای آن یعنی چه؟! یحتمل قبلاً هم این را گفته ام جایی در اینترنت یا خیر، درست یادم نیست. گاهی اوقات مشکلات اینترنتی آنقدر زیاد می شود که انگار نویسنده وبلاگی آلزهایمر گرفته است! بنده خودم یادم هست که چندین وبلاگم را حذف کرده ام. و حالا پیش خود می گویم که ای کاش اینها حذف نشده بودند. البته کل وردپرس و بلاگ اسپات قبل از اینکه وبلاگهای فارسی دیگری بیایند فیلترند این روزها! ولی بنده در اینها یادم هست که آنقدر گیر کردم که باعث شد به این فکر افتادم که حذفشان کنم. یک موردش این بود که می خواستم کنش مدل استاندارد را بنویسم و هر کاری می کردی انگار بدچوری گیر کرده بود. یک پدیده ای شده بود برای خودش. و شما انگار که میخ شده اید. خیلی هم از یک دیدگاهی نگاه کنید که نه آن دیدگاه سرسام آوری است که به شما دست خواهد داد از این پدیده ی گیر کردن سر بدترین مسائل و در عین حال ساده ترین مسائل از قبیل درست نوشتن در نرم افزار تک و ترجمه آن در وردپرس و امثالهم، می تواند یک حالت بوکوحرامی را پیدا کند. بنده تعجب می کنم که بعضی می فرمایند که بوکوحرام به زبان محلی نیجریه ای یعنی اینکه بچه ها را در مکتبخانه بگذارید و اینکه مدارس خیلی وضعیت بدی پیدا کرده است و امثالهم. خیر. از لفظ کلام بر می آید که این لغت ترکیبی است از حرام و لغت بوکو که به فرانسه یعنی خیلی. و لذا بوکوحرام یعنی خیلی حرام! حالا کاری نداریم. و کاری هم نداریم و بلکه خیلی هم کار داریم که در نیجریه نیز دارند با شیعیان چه می کنند چرا که اربعین راه پیمایی کرده اند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بنده می خواستم راجع به کاندیداتوری حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی برای مجلس خبرگان یک چیزی عرض کنم. بنده اولاً قبل از همه چیز عرض کنم که این یک امر خیلی میمون و پرمیمنتی است و ان شاء الله که مبارک است. بنده خیلی هم دوست داشتم دروس ایشان را که از عنوان آنها برمی آید خیلی آموزنده باشند را گوش کرده و مطالعه کنم و بلکه یاد بگیرم. سید علی خمینی که خیلی خوب بود در درس مکاسب هر چند که فقط یکی از درسهای ایشان را بیشتر نتوانستم گوش کنم. و مسئله اینجا این است که می خواستم عرض کنم که قبلاً هم عرض کرده ام و آن اینکه ما دو تا استاد حسن بنا داریم. یکی استاد حسن البنا مصری است که به او تهمت ماسون هم می زنند که یهودی است و امثالهم که ویکی پدیا از قول عباس محمود عقاد نویسنده و ادیب و شاعر مصری می گوید:

    https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7

    و این مقاله دیگر را راجع به عاشورا از او اینجا در سایت حوزه تحلیل می کند:

    http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6023/6765/80844/%D8%AA%D9%82%D8%AF%DB%8C%D8%B3-%D8%AA%D8%A7-%D8%AD%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%AC%D8%A7%D8%A8%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%B9%D9%82%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7

    یک شهید دیگری هم هست که رضا استاد حسن بنا است که شرح حال و شهادتش در اینترنت موجود است که چطور اتوبوس را بین مردم و گاردها حائل کرد و با گلوله کلت کمری ای از افسر فرمانداری نظامی چطور شهید شد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. التفات می فرمایید؟ گاهی اوقات وقتی کنار می نشینید و وارد سیاست نمی شوید یا بشوید هم تهمت ماسونی و فراماسونی و عمله ماسونها بودن به شما زده می شود. البته این مسئله با فرآیند مسائل هسته ای و 5+1 فرق کرده است و به فلسفه و ریاضی فیزیک یک جلوه آبرومند دیگری داده است و آنها را به الهیات متصل کرده است. ولی مسئله این است که وقتی شما خانه تان نشسته اید و کار می کنید و ظاهراً کاری به کار کسی ندارید، حالا می خواهد ریاضی فیزیک باشد یا الهیات یا غیر آن، آیا واقعاً خیال می کنید که می توانید با دانشگاه هایی کانه غولهایی در ریاضی فیزیک دارند می توانید رقابت کنید و نظریه حمیدی مجیدی را بثمر برسانید و کار را در همان خانه خود تمام کنید. چه عرض کنم؟ مسئله به این سادگیها هم نیست. یعنی گاهی اوقات هست که ما گاندی را داریم که می فرماید بچه های من وارد سیاست نشوند آنطور که بنده از بعضی هندیها شنیده ام که چنین وصیتی کرده است چرا که یادم هست که پرسیدم که مگر راجیو گاندی پسر او نیست؟! و اینطور جواب دادند. از آنطرف هم ما همچون یادگاران امام را داریم که امام می فرمایند که اصولاً تکلیف سیاسی باید دید چیست چه برای یادگاران امام و چه برای غیر آنها. باز اینجا مسئله خیلی ظریفی از لحاظ اشرافیت ظاهر می شود که اصلا اشرافیت یعنی چه آنطور که امام خمینی بر علیه آخوندهای درباری سخن می رانند؟!!! این یک امر خیلی مهمی بنظر این حقیر می رسد. و اینکه هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم که چطور باید کارت بسیج خود را بگیریم. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد مصطفی و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    خیلی دلم می خواست بگویم که دیگر در اینترنت نمی نویسم برای اینکه بغیر از دردسر چیز دیگری ندارد. ولی امروز صبح یک اتفاقی افتاد که دیگر بیا و ببین. یعنی انگار به هیچ چیزی در ایترنت وصل نیستی. ولی همان چیزی را که داشتی می نوشتی را می توانستی ارسال کنی. و حالا شاید آن هم ارسال نشد و شاید هم شد. هنوز هم نمی دانم. ولی خیلی عجیب است اگر ارسال شده باشد. برای اینکه یک مرتبه همه چیز ارسال نمی شد. و همه چیز بقول معروف قفل کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


    حقیر گاهی اوقات بعد از کلاس استادمان می رفتم امامزاده علی اکبر برای نماز و البته به نماز جماعت هم نمی رسیدم. سه شنبه ی پیش همینطور که داشتم می رفتم بیرون به یک سید معمم جوانی برخوردم که سلام علیک کردیم و بنده از ایشان پرسیدم که آیا شما اینجا الیهات را سعی می کنید با ریاضی-فیزیک ادغام کنید؟ یعنی فکر کردم که یحتمل ایشان کارشان با ریاضی فیزیک نیز مربوط شود.  و ایشان فرمودند که خیر. (درست یادم نیست که چه فرمودند ولی مثلاً) ریاضی فیزیک است که از الهایت الهام می گیرد یا مثلاً الهیات بالاتر است. و چون بطور شهودی حرف دل این حقیر نیز همین بود، بنده هم حرف ایشان را تصدیق کردم. البته بنده حرفهای دیگری هم پیش کشیدم (و از جمله اینکه آقای خسرو معتصد مورخ در صدا و سیما در رابطه با تبلیغ فیلم معمای شاه فرمودند که بیمارستان فیروزگر را یک روحانی بنا نهاد چرا که مثلاً مردم آنزمان و بلکه همیشه خودشان به خودشان کمک می کنند. بنده بعداً اتفاقاً از داروسازی که می فرمودند در این بیمارستان کار می کرده اند پرسیدم که آیا فیروزگر معمم بوده است؟! ایشان هم گفتند که بله! ولی غلط نکنم گشتاسب فریدون فیروزگر اگر هم روحانی بوده یک روحانی زرتشتی بوده است!!! جل الخالق، و الله اعلم. ولی دیگر این را به روحانی سید جوان خودمان نگفتم که اگر هم اینطور است که او زرتشتی است و معمم هم نبوده است فکر کنم آقای معتضد به قصد این را گفته است که دیگر مورخین و کلاً مردم را امتحان کند که آیا کسی مچش را خواهد گرفت یا خیر! مثل بچه ها که در کلاس صرف و نحو دارند چطور درس پس می دهند و ملا یک مرتبه یک جمله عربی را مخصوصاً غلطی می گوید ببیند آیا همه می فهمند یا خیر.)  و بالاخره معلوم شد ایشان عجله دارند و خلاصه اینکه ایشان دارند می روند به اقامه نماز که به دلایلی کمی هم دیرتر برگزار می شد چرا که همه به نماز جماعت برسند. و خوب، کور از خدا چه می خواهد؟ خوب معلوم است دیگر، دو تا چشم بینا. و لذا همچین که ایشان فرمودند من عجله دارم و دارم می روم نماز و دیر هم شده است و با من می خواهی از این طرف بیایی که دارم می روم نماز ( و بنده عرض کنم که منظور به اینکه بنده تازه فهمیدم که ایشان را بدجوری گیر انداخته ام و دارم همینطوری پرحرفی می کنم. لا الله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.) خلاصه ما هم با ایشان راه افتادیم و حرفهایمان را هم زدیم و رفتیم هم نماز. و راستش را بخواهید سورپرایز هم شدیم به قول انگلیسیها و آمریکاییها که آب در کوزه و ما تشنه لبانیم. نماز جماعت به این خوبی و عظمت زیر گوش ما بوده است و ما دنبال یک جایی برای نماز در امامزاده علی اکبر می گشتع ایم. و خلاصه خیلی جورهای دیگر هم سورپرایز شدیم که دیگر بماند. البته بنده از این آماری که راجع به عربستان سعودی هم داده شده است عرض کنم که متعجب نشدم چرا که یحتمل این آمار برای مردم عربستان درست است ولی آیا برای مردم یمن نیز همینطور است یحتمل غیر از این باشد و در ضمن برای شیعیانی که در عربستان هم هستند یحتمل اینطور نباشد. ولی به هر حال، چیزی که هست این است که در عین حالی که فقر هم در عربستان باید باشد بطور میانگین مردم عربستان از رفاه بهتر و بالاتری از رفاه مردم ایران برخوردارند. و مثلاً اگر عربی از عربستان یا امارات یا قطر یا ... بورسیه شود و برود آمریکا، با یک معدل 14 یحتمل بتواند خیلی مزایا از دولتش کسب کند غیر از اینکه بورسیه در ایران زیر سوال می روند. و اما یک مسئله خیلی مهمتری هست برای ما مسلمانان که از آن جمله مسائل افراط تفریطهای آنچنانی است نمی دانم چرا سوای اینکه ما می بینیم آخوندهای خودمان چطور به مسئله حجاب اینقدر اهمیت می دهند و از آنطرف ما چه مشکلاتی را در جامعه خودمان در این رابطه داریم. البته این مسئله را بنده در عربستان سعودی نمی دانم چطور باید باشد ولی حدسم این است که آنجا حتی سفت و سختتر هم باشد. ولی شما از آن طرف سوریه را دارید که بنظر می رسد که خانم رئیس جمهورش بشار اسد و حتی پدر او خانوادتاً اصلا چندان به حفظ حجاب اهمیتی قائل نیستند. و در عین حال آیا علوی هستند یا خیر. و از آنطرف و خیلی مهمتر این است که ترکیه در زمان آتاتورک همه می دانند که کشف حجاب داشته است و رضا شاه هم مثل اینکه از او یاد گرفته بوده این کار را. ولی حالا می بینیم که برعکس، اردغان سفت و سخت خودش لااقل خانوادگی به حفظ حجاب عقیده دارد. لا اله الا الله، الهم صل علی محمد و آل محمد، و حالا دیگر کاری نداریم که داعش و طالبان و القاعده و امثالهم در رابطه با حفظ حجاب چگونه اند. و از آن طرف مسئله حجاب در غرب و شرق این روزها چطور است؟ یعنی یک افراط و تفریط عجیبی گویی این میان هست که بیا و ببین! و در عین حال این مسئله حفظ حجاب برای هر شخصی و هر خانواده ای گذشته از اینکه چه دینی دارد یا ندارد، می تواند یک مسئله بسیار مهمی هم باشد و دیدگاه افراد را می تواند بالکل و خواهی نخواهی عوض کند. و اما مسئله سوریه به عنوان یک مسئله مقاومت اسلامی یک مسئله افراط و تفریطی عجیب دیگری است که ما می بینیم گویی خیلی از کشورهای دنیا و از جمله کشور خودمان را نیز به خود مشغول کرده است. یعنی اینکه مثلاً موضع لبنان و ایران و روسیه چیست و موضع ترکیه و عربستان و آمریکا چیست؟ و بعد موضع فلسطین اشغالی و فلسطینیها چیست؟ و موضع اسرائیلیها و صهیونیستهای غاصب حامی آنها چیست؟ و مثلاً موضع عراق و افغانستان و پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی مثل فرانسه و انگلیس و آلمان کدام است؟ اینجا این حقیر حق می دهم که بشار اسد به عنوان رئیس جمهور سوریه بر علیه انواع تروریستها و از جمله داعش خوب مقاومت کرده است. اما نظر بنده حقیر هنوز به عنوان یک برادر به بشار اسد این است که بابا بشار اسد جان دستت درد نکند این همه زحمت می کشیو مقاومت را حفظ می کنی، ولی  حجاب! حجاب را هم مواظب باش. حجاب را هم رعایت کن. آخر اسلامی گفتند که نشانه آن حفظ حجاب است. البته بنده این یک کلمه دیگر را هم اضافه کنم که دیشب یک خانم کما بیش بدحجاب بدون روسری و جلبابی را در سی ان ان دیدم که راجع به وضعیت آب و هوا گزارش می داد که اگر 4 درجه هوا گرمتر شود چه فاجعه هایی می تواند اتفاق بیافتد و از جمله اینکه چقدر چقدر یکی از کاخهای لندن کنار رودخانه که فکر کنم کاخ بیرمینگهام بود ولی نه مثل اینکه کلیسای وست مینیستر ابی بود، به ازای هر درجه گرمتر شدن یحتمل زیر آب برود. البته بنده فکر می کردم که این کنفرانس آب و هوا تا حالا دیگر تمام شده است ولی مثل اینکه جور دیگری است. مسئله این است که یعنی چه که بفرمایید 4 درجه نوسانات آب و هوا در اثر دی اکسید کربن گرمتر شود چه فجایعی می شود از 400000 سال پیش تا حالا. و این مسئله می تواند هم محلی باشد و هم جهانی. یحتمل یک راهنمایی باشد که توجه کنیم که جورج بوش پسر بعد از واقعه یازده سپتامبر یکی از حرفهایی که تاکید داشت این بود که واردات فولاد را محدود یا ممنوع کند. چرا؟ حساب کنید که مثلاً آمریکا اصلا فولاد نسازد و همه فولادش را از فولاد وارداتی تهیه کند و بلکه فولاد هم وارد نکند و همه کارخانه هایش را هم تعطیل کند و همه را بفرستد آن ور آب. یحتمل یک تغییر و تحولی در آب و هوا ایجاد شود. یا یک سری تمهیدات دیگری هم باید اندیشیده شود که از این تغییرات آب و هوایی جلوگیری کند. وانگهی ما ممکن است یک شهر خیلی پر دود و دمه ای داشته باشیم و یک شهر دیگری خیلی هم هوایش خوب باشد. و لذا اثر دی اکسید کربن جهانی یک مسئله دیگری است که به سطح آبهای جهانی بستگی دارد. و باز این بطور محلی به چه معنا است یک سوال علمی خیلی جالب و مهمی می تواند باشد که باز اصلا این یعنی چه که بفرمایید آب و هوا 4 درجه افزایش یابد. خوب، مثلاً ممکن است در یک زمستانی در یک مکانی هوا 10 درجه سردتر شود و در تابستان همان سال نیز هوا باز 5 و بلکه 10 درجه گرمتر شود و تا 10 درجه این طرف و آن طرف نوسانات داشته باشیم در فصلها و هیچ فاجعه ای هم رخ ندهد. یعنی این نمی شود و اگر بشود فاجعه ای رخ خواهد داد؟ یا منظور چیز دیگری است که اصولاً سطح آب دریاها چطور 4 درجه در نوسانات بالا بیاید یا پایین رود! و تا چه حد می توان این را با حسابهای دیگری و از جمله تغییرات هندسی در خشکیها و دریاها با حفظ مهندسی شهرها و کشورها و حفظ سلامتی مردم آنها، مهار کرد. آیا چنین چیزی مدام اتفاق می افتد طوری که ما متوجه آن نمی شویم همانطور که مترو شهری نیز یک روز راه می افتد و همه از آن استفاده می بریم همانطور که قبل از آن روز ما چنین چیزی نداشتیم؟ و الله اعلم.

    یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿۸﴾ سوره مبارکه الصف

    فازهای توپولوژیک ماده کدامند؟ این یک سوالی است در رابطه با فیزیک حالت جامد که ویتن می پرسد.

    http://arxiv.org/pdf/1510.07698v1.pdf

    من ضیغه الاقرب اتیح له الابعد. (هر که را نزدیکان ارج نگذارند، بیگانگانش آغوش بگشایند.) پند 14 نهج البلاغه (ترجمه عبدالمجید معادیخواه.)

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن عصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

    یک کتابی ما داریم بنام نفس المهموم ثقه الاسلام آقا شیخ عباس قمی که به عربی است. ترجمه های مختلفی از این کتاب موجود است که از جمله ترجمه نشر جمکران آقای کمره ای است. بنده این طور بنظرم می رسد که آن روح کتابی که به عربی بوده است در ترجمه از دست رفته است هر چند که ترجمه کتاب نیز خوب است. ولی آنچه که هست این است که یا اصل کتاب به عربی از دقت بالاتری برخوردار بوده است یا اینکه از اصل عربی به فارسی ترجمه شدنش ایراداتی دارد. ما اینجا می خواهیم به یک مسئله دیگری بپردازیم که نمی توان آن را نادیده گرفت. یعنی بحث ما تکمیل نمی شود اگر آن یزید زمانه را در نظر نگیریم. و این گفته مشهوری است که از شهید مطهری به ما به ارث رسیده است ولی حرف بسیار درست و دقیقی است. یعنی ممکن است بنده حقیر با برادرم وارد اختلافات شویم ولی اگر آن یزید زمانه را نشناسی بنظرت می رسد که خود همین برادرم است که یزید زمانه است. یحتمل هر آدم پست و رذل دیگری را هم که لعنت شده است، باز بیاییم بگوییم که ای بابا تو هم که یزیدی هستی هر چند که یزید زمانه را باز نمی شناسی. یحتمل باز به یک برادر دیگرت بگویی که آقا قرآن بخوان و به بچه هایتان قرآن یاد دهید. او هم برگردد بگوید که ای بابا، این هم که ما را اینجا گیر آورده است و مثل اینکه از آخوندها هم بدتر است. اصلا من می خواهم به بچه ام انجیل یاد دهم. به کسی چه مربوط است. باز می گویی ایناهاش. پیدایش کردم یزید زمانه را. باز یک بنده خدای دیگری می آید یک چیز دیگری می گوید، باز این هم می شود شمر و دیگری ابن زیاد و دیگری هم می شود عمر ابن سعد. دامنه تخیلاتت که همینطور دارد کار می کند. و لعنت شده گی هم که اینجا کم نداریم. و از این طرف هم که غضب و شهوتررانی است که الی ما شاء نفس شخص لجام گسیخته موجود است. حالا می روی روضه و مداحی است، باز می خواهی بگویی که آقا روضه و مداحی ات هم تکمیل نشدها! و چرا؟ چون یزید زمانه است که باید لعنت کنی. یعنی شده ای مثل یک دلقکی که خودت هم حتی دیگر از کارهای خودت خنده ات نمی گیرد. و هیهات منه الذله. ولی باز یزید زمانه را بشناس و لعنتش کن. باز بگو لعنت بر آن کسی که با کل مسلمانان می رود توی دعوا و دم از همه گزینه ها روی میز بودن می زند و می خواهد همه مسلمانان را نگذارد از مرزهایش بگذرند. یعنی این حالیش نمی شود که دست از کفرت بردار. حالا برادرکشی کرده ای؟ حالا بدحجابی؟ حالا فسق کرده ای؟ حالا فحشاء کرده ای؟ حالا حرام خورده ای؟ حالا حرامزادگی کرده ای؟ حالا قتل کرده ای؟ بله خدا همه اینها را یحتمل ببخشد و آیا نبخشد، اما یزید زمانه ات را هم نمی خواهی بشناسی که اگر سراغ امامت و آیات عظام آمد هم ککت هم نگزد؟ باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ یعنی اینکه شما می بینید که دعای کمیل چه فرازهایی دارد، الله اکبر. می بینید که چطور راز و نیاز می کند که ای خدا از همه گناهان من بگذر، از گناهان بزرگ، از گناهان کوچک، از گناهانی که دعا را حبس می کند و نمی گذارد بالا برود. چه دعاهایی می کند. یا مولای و سیدی و ربی و همه اش راز نیاز است با خدا که امیرالمومنین به کمیل آموخته است. آقا اینطور حساب کن. آقا اینطور راز نیاز کن. اینطور با خدا حرف بزن. اما بنده یادم نمی آید یک بار یک لعنتی شده باشد در همه فرازهای این دعا. قران را می خوانید. همه اش مبارزه است و راز و نیاز است با خدا. و از جهاد می گوید و از اخلاق و رسول و خیلی از احکام نماز و روزه و همه شئونات زندگی. ولی آیا می بینید که در قرآن یک بار کسی را لعنت کرده باشد؟ کمتر این را می بینید. و آیا می بینید که کسی برادرش اسمش حسین یا عباس هم باشد و اینها را هم لعنت کند؟ یا اینها واقعاً باید لعنت شده باشند. یا اینکه خود لعنت کننده است که لعنت شده است. و با اینکه حرمت اسامی حسین و عباس را لااقل باید حفظ کرد ولی این اسامی کجا و آن وجودهای مقدس الهی که در عرش سیر می کنند کجا؟ یعنی یک مباهله ای این وسط در کار است. خدا لعنت کند آن لعنت شده ای را که از بیخ و بن کینه خدا و رسول و ائمه اطهار را به دل دارد و در دل خود را بالاتر از حسینی بودن می بیند و نفرتش همه وجودش را پر کرده است و با یزید زمانه هم می خواهد بجنگد. اللهم العنهم جمیعا. لعنتها از زیارت امام حسین در روز عاشورا است که شروع می شود و گویی دیگر تمامی ندارد. اگر همه دنیا هم لعنت شوند و جهنم همینطور پر شود و خالی شود هم تمامی ندارد. چقدر این بشر دو پا کفور و لجوج و ناسپاس است با این همه نعمتهایی که خدا به او داده است. باز هم خدا را شکر نمی کند و یزید زمانه اش را هم که نمی شناسد هیچ و بلکه با امام زمانش هم می رود توی دعوا و او را نه یک بار و نه دو بار و بلکه هر بار حاضر است به قتل برساند.

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن عصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

    یک بنده خدایی ما را گیر آورده بود که از امام زضا علیه السلام حدیث است که اگر می خواهی قرض الحسنه ای از کسی طلب کنی یا پولت را سپرده کنی، برو از یک شخص یا موسسه درست و حسابی طلب کن و کارت را بدو بسپار. البته بنده شک کردم که تا چه حد ممکن است این حدیث درست باشد هر چند که اصل حرف او درست باید باشد که انسان باید طرف احتیاط را بگیرد. ولی این حدیث دیگر را از حضرت ثامن الحج علیه السلام داریم که می فرماید: 74. ابو زید مالکی گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود تکریم و احترام را جز الاغ رد نمی کند، و منظور آن حضرت، طیب، (بوی خوش) و پشتی و مخده (برای نشستن) بوده." (عیون اخبار الرضا) این حدیث به طرقی مشابه از حسن بن جهم و علی بن جهم نیز آمده است. اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی الشهید و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری.

    - کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) إذا فقد الرجل من إخوانه ثلاثة أیام سأل عنه، فإن کان غائبا دعا له، وإن کان شاهدا زاره، وإن کان مریضا عاده (میزان الحکمه، جلد 1 ص 50)

    یک چیز دیگری هم می خواستم عرض کنم که یادم رفت و حالا بعداً یادم می آید. هان. اینکه اگر بیش از حد آنتی بیوتیک میل کنید یحتمل عوارضی داشته باشد که از جمله این است که بو را دیگر خوب نتوانید حس کنید! البته بنده پزشک نیستم و برای مشورت در این امور بهتر است با پزشک معالج خود تماس بگیرید. مسئله این است که ما یک دستگاه های مهم پزشکی ای داریم که خیلی می توانند سودمند باشند ولی وقتی همان اصول اولیه مسائل بهداشت و سلامت و اقتصاد و زندگی سعادتمند را رعایت نکنیم، یک مرتبه دیدید ام آر آی و سی تی اسکن و امثالهم را هم داریم، ولی مسئله این است که باید وزن هم بیش از حد نباشد که بزند تخت ام آر آی را خراب کند و دیگر بیماران دیگر نتوانند از این دستگاه استفاده کنند و لذا برای بالای 100 کیلوگرم بهتر است یک کمی دنبال ام آر آی و سی تی اسکن و امثالهم هم بدوی که بلکه خودش یک مقداری وزنت را پایین هم بیاورد که دیگر از این مشکلات را دچار نشوی. و توپولوژیت را طوری تنظیم کنی که فرق بین استکان و نعلبکی را درست تشخیص می دهی! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    آسیب، آسیب، نمی دانم چرا عاصیب شد با اینکه توی گوگل هم چک کردم و انقریب که در واژه یاب دنبالش می گشتم ولی مثل اینکه خیلی از دیگران هم آسیب را عاصیب می نویسند! گاهی اوقات هر چقدر هم سر خود کاری را انجام ندهید و چندین بار هم کار را امتحان کنید باز هم کار خراب از آب در می آید.  خوب، اینکه کاری ندارد. دوباره امتحانش کنید و دوباره امتحان کنید تا بلکه بالاخره درستش را یاد بگیرید یا یادتان بیاید مسئله چیست. کندر هم ممکن است کمک کند. ولی برای حفظ حافظه بهتر است قرآن هم بخوانید. حالا شده می خواهید ببینید آسیب را چطور می نویسند و فرهنگ لغات هم دم دستتان نیست. حالا اگر همه هم دیدید آسیب را عاصیب نوشتند نکند شما هم احمال (لا اله الا الله، اجمال است یا اهمال یحتمل همین احمال است) کنید و عاصیب و نه آسیب بنویسید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

     فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29) سوره مبارکه قصص.

    برای اینکه حرمت خدا و پیغمبر و ائمه معصومین حفظ شود، بنده حقیر عرض کنم که دیروز عصری ما رفته بودیم به یک مجلسی و روحانی محترم آیه ای را خواندند که مربوط می شود به آیه بالا. ولی قبل از اینکه آیه سوره مبارکه اعراف را عرض کنم، آیه دیگری را عرض می کنم که اهمیت مسئله روشن شود که وقتی ما در مرز بین روشنی و تاریکی یا مرز بین دنیا و آخرت یا مرز بین مرگ و زندگی قرار داریم، مسائل را یحتمل چطور می توانیم ببینیم و وقتی خواستیم اثبات کنیم که این عالم صانعی دارد از آن عجوزه ای که دستش را از روی چرح ریسندگی اش برداشت و پیغمبر را متوجه کار خود کرد که ای رسول الله می بینی که این چرخ باز ایستاد وقتی من دست از چرخاندن چرخ بازداشتم و لذا چطور می شود که این چرخ به خودی خود نچرخد و این عالم صانعی نداشته باشد؟ و پیامبر اعظم فرمودند که علیکم بدین العجوزه. از این پیرزن یاد بگیرید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.  قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (1) یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ ۖ وَلَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا  (2) سوره مبارکه جن. البته برای اینکه الطاف الهی را ما بهتر متوجه شویم، گاهی لازم است که دریابیم در چه زمانی زندگی می کنیم که چطور می شود فرق بین جن و انس و ملائکه و شیاطین و انواع و اقسام سازمانهای اطلاعاتی را بهتر دریابیم که آیا ما مورد تردد ملائکه است که واقع شده ایم یا شیاطین است یا چه؟ و گاهی اوقات واقعاً این تشخیص بقدری سخت است که بهتر است بدان نپردازیم. و لذا این آیه سوره مبارکه اعراف در هر زمانی و برای هر کسی نمی تواند واقع شود و درک آن برای همگان مشکل است که اصلا یعنی چه که پروردگارا خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم لا اله الا الله.  وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـٰکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (143) سوره مبارکه الاعراف. این مسئله غیرقابل درک رویت حضرت حق را یحتمل بهتر متوجه شویم وقتی می بینیم که بشریت در کمال استکبار و تکبر و انا ربکم الاعلی خودش امروزه به جایی رسیده است که وضعیت خود را می خواهد با انرژی هسته ای طوری تثبیت کند که در عین حال می گوید من بمب اتم و بمب هسته ای هم دارم ها، مواظب خودتان باشید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (21) هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَـٰنُ الرَّحِیمُ ﴿٢٢ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٢٣ هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٤ ولی همین قرآن را حضرت حق به قلب مبارک حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آل و سلم نازل فرمودند. و لذا مثل این است که بفرمایید اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و المستشهدین بین یدیه،.. اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده، و اکحل ناظری بنظره منی الیه و عجل فرجه، و سهل مخرجه، و اوسع منهجه، و اسلک بی محجهته و انفذ امره و اشدد ازره.... بنده حقیر می خواستم یک کلمه هم راجع به این مسئله مقابله با آنفولانزا و حفظ سلامت و سلیم بودن عرض کنم که یحتمل بهترین کار این است که سر خود آنتی بیوتیک مصرف نکند کسی ولی خوب، اگر ملاحظه شد که باید هم مصرف آنتی بیوتیک را به اجازه دکتر شروع کند در این امر هیچ جوری هم غفلت نکند که ممکن است عواقب بدی را شامل شود و عفونت باکتریایی خدای ناکرده به یک جای بدنش عاصیبی رساند. این یک مسئله است که بخواهیم از مصرف آنتی بیوتیک بی جا جلوگیری کنیم چرا که مقاومت بر علیه آنتی بیوتیک را بالا می برد و بلکه بدن در اثر مصرف بی رویه بدان دچار اعتیاد به آنتی بیوتیک شود، و مسئله ای دیگر است که مشکلی را که آنتی بیوتیک براحتی می تواند برطرف کند را پشت گوش انداخته و بدکتر هم مراجعه نکرده یا از آن جلوگیری کنیم و بدتر دچار انواع و اقسام فجایع دیگری خدای ناکرده شویم. البته اگر کسی هم بدنش را توی فرم نگه دارد و ورزش کند و مدام در حالت سکون واقع نشود که زودی سریع دچار آنفولانزا شود خیلی هم بهتر است هر چند که هر چیزی هم یک حد و حسابی یحتمل دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد عجل فرجهم. 

    یادداشت روز کیهان را که خواندم، چشم بیمار تو بدیدم و هوشیار شدم که چطور بعضیها همه الطاف الهی را الطاف خفیه الهی حساب می کنند و بعضی دیگر همه الطاف خفیه الهی را الطاف الهی می شمارند. البته خدا نکند یک بزرگواری یک بنده خدایی را پیدا کند و یک گوشه ای یواشکی ببرد و بگوید این. یعنی یک کلمه حرف حساب به کسی گفتن هم باید طوری باشد که هم حرمت افراد حفظ شود و هم امیدشان را از دست ندهند و هم طوری باشد که نویدبخش باشد. یعنی شما حساب کنید که یک وقت هست می خواهید ریشه یک معادله جبری را پیدا کنید و احتیاج دارید نقارنهای آن معادله را بیابید و لذا نظریه گالوا. یک وقت دیگر هست که می خواهید ابرنقارنها را بیابید در عالم فیزیکی. اینها یک سری گروه های دیگری می خواهند از قبیل گرو ههای لی. همینچوری الکی نیست که هر کسی هر کاری کرد، کرد. هر چیزی یک حساب و کتاب خودش را دارد. یعنی در نهایت با یک نقارنی چند تا ریشه یک معادله ای را بدست می آورید. با یک معادله دیگری یحتمل شما دارید یک ابرتقارنهایی را می سنجید و .... بروم زیارت امام حسین در روز عاشورا را بخوانم. امروز هنوز نخوانده ام. قصور از خود این جانب است. استغفرالله ربی و اتوب الیه. البته این هم هست که خیلی اوقات هوا آنقدر گرگ و میش می شود که انسان یحتمل خودش را با سگ رو سیاه اشتباه بگیرد. و اما آیا این می شود یا نمی شود؟ آیا اگر کسی هر چه دید سگ رو سیاه بود هم باز و اما آیا این می شود یا نمی شود؟ و اما می شود یا نمی شود که سگ رو سیاه امام حسین هم شد و آیا این هم یک چیزی است که در میان همه سگهای رو سیاه یک مزیتی دارد که لااقل دارد از امام حسین است که دفاع می کند و بر علیه همه سگهای رو سیاه دیگر است که می جنگد و شمشیر می زند و فداکاری می کند و حالا هر چه سگ رو سیاه در عالم هم هست افتاده اند به جانش، خوب باشد. نه این نمی شود. انسان باید اول به آن درجه از انسانیت برسد که بخ سگ روسیاهی خود بودن پشت پا بزند تا بتواند در راه امام حسین درآید. و الا نمی شود یک سگ روسیاهی بود مثل همه سگهای دیگر و ادعای سگ روسیاهی امام حسین را هم کرد. نخیر. نداریم. نمی شود. مثل این است که بفرمایید در کربلا یک سگ روسیاهی هم اتفاقاً پیدا شده بود که پاچه یکی دو نفر از یزیدیها را گرفت. و لذا سگ رو سیاه امام حسین علیه السلام شد و رستگار گردید. نخیر. این نمی شود. در حد حیوانیت که نمی شود کاری کرد. یا این وری هستی یا آن وری. اگر آمدی این طرف و برای امام حسین مثل حر شمشیر زدی، این همان است که می فرماید استقلال می خواهی. آزادی می خواهی. جمهوری اسلامی می خواهی. حالا شده بسیجی شوی. حالا شده پاسدار شوی. حالا شده قبرستانها همه از بسیجیهای جوان پر شوند و حالا شده کارت بسجت را هم بت ندهند. و حالا شده پیش خودت بگویی که ای کاش من هم یک پاسدار بودم. و حالا شده بعضی اشکال کنند که چرا گفتی الطاف خفیه الهی و چرا گفتی ای کاش من هم یک پاسدار بودم و ای کاش من هم کارت بسیج داشتم و ای کاش من هم یک فیزیکی و ریاضی و مدنی و مکی بودم... و علی لعنت الله علی القوم الظالمین. لعنت بر شمر. لعنت بر عمر ابن سعد. لعنت بر ابن زیاد. لعنت بر یزید. بعضی وقتها مثل اینکه می شود بدجوری اصول میدانهای کوانتمی و گرانشی ات را گم کنی و گیر بیافتی. البته گاهی هم باید جای خودت را اول درست بیابی که گیر چه از دنیا بی خبرانی افتاده ای و این دنیای پست رذل جای تو نیست و جایت را در آخرتت بجو. یک سری هم به خانه سالمندان بزن. یک معلولی را کمک کن. یک یتیمی را دلش را شاد کن. یک فقیری را کمک کن. یک در راه مانده ای را غذا و پناه بده.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِندَ اللَّـهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٩٤ وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٩٥﴾ سوره مبارکه بقره.

    تمنای مرگ کردن هم یک چیزی است که به زبان راندنش آسان است ولی در عمل باید دید حساب کتابش چطور می شود. معمولاً آخر قضیه اینطور می شود که انسان مرگ را می خواهد برای دیگری و نه برای خودش و نه برای آخرتش! اصولاً انسان فراموش کار است و با همه چیز انس می گیرد ولی با مرگ خودش هم انس نمی خواهد بگیرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که اس اچ بی چه ربطی دارد به آنتروپی سیاه چاله های نجومی و حال آنکه فقط دارد از مساحت سطح آن می گوید. یا اشکال کنند که هر فرعون صفتی را یافتی باید ببینی که خودش بیشتر فرعونیتش همه را مبتلا کرده است یا زنش غافل از اینکه آیا در زمان آن فرعون هم یک حضرت موسی ای هم موجود بوده است که زن فرعون او را در قصرش آورده باشد و بزرگ کرده باشد و از شر فرعون خانه ای در بهشت از خدا طلب کرده باشد؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد. نه هر زیری زبر دارد، نه هر بحری گهرهایی همچون مروارید و مرجان دارند. الرحمن. علم القرآن خلق الانسان. علمه البیان ... فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (21) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (22) ... فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (67) کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (58). همینطور بعضی اشکال کنند که چرا  خدا و رهبران الهی همچون رسول اکرم صلوات الله و امیرالمومنین به مسائل پزشکی مثل سرطان و دیابت و آنفولانزا و جراحیها و بخیه زدنها و امثالهم بیشتر توجه نکرده اند و یک جورهایی سربسته به امراض قلبی اشاراه ای داشته اند و گذشته اند. و مثلاً بیشتر هم می توانستند توضیح بفرمایند که ای حضرات چرا مازاد سیب زمینیها را برای اینکه قیمتش بیش از حد افت نکند چال می کنید و بین فقرا تقسیم نمی کنید؟ چرا دیگر بخیه زده شده را دوباره برای اخذ صد و پنجاه هزار تومان باز می کنید؟ حالا این بنده حقیر هم اگر بود هی غصه اش بود که خدایا چرا من اسم رسول اکرم را گفته ام و صل الله علیه و آله و سلم را بعدش ذکر نکرده ام و آن هم در شب وفات آن حضرت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بعضی هم یحتمل جور دیگری اشکال کنند که اس اچ بی را می توانید طوری بیابید که با خود سیاه چاله کاری نداشته باشید که اصلا آنتروپی اش چیست. آیا این سیاه چاله جرمی هم دارد و جرم آن در صورت دارا بودن جرم چقدر است. یا آیا اصلا سیاه چاله است که با آن طرفیم یا یک ستاره درخشانی خیلی هم درخشانتر از خورشید خودمان؟ ما فقط با هندسه دیفرانسیل حول آن جرم است که سر و کار داریم و کاری نداریم که اصلا جرمی است که در کار است یا بلکه همه آن جرم هم به انرژی تبدیل شود یا نشود. یعنی چه؟ یعنی اینکه چطور است که می فرمایند اینشتن چقدر چقدر از مغزش را استفاده می کرده است و افراد عادی خیلی خیلی کمتر از او استفاده می کرده اند، و همینطور هم ما با هندسه مسائل است که خود ار درگیر می کنیم و کاری نداریم سلامتی و درمان و مغزدار و بی مغز بودن افراد از چه قرار است. به هندسه دیفرانسیل و بلکه هندسه ناجابجایی مسائل می پردازیم و می خواهیم ببینیم که اصلا چطور گرانش مسئله در هر هندسه ای به هندسه دیگری مربوط می شوند. یکی ممکن است بهتر بتواند میدانهای کوانتمی و مدل استاندارد را بیان کند و دیگری ممکن است بتواند بهتر گرانش و نسبیت عام و خاص را بیان کند. خوب، اگر بتوانیم از این هندسه به آن هندسه برویم و برگردیم و انگیزه هایی برای گره زدن گرانش مدل استاندارد با هم پیدا کنیم باید اذعان کرد که دیگر کار تمام است. و اما خوب، از طرفی هم یحتمل بعضی اشکال کنند که انتقاد خوب است ولی نه اینطور هم که حالا بیاییم به هندسه مسئله فقط بپردازیم و دیگر کاری هم نداشته باشیم که هندسه اقلیدسی و غیراقلیدسی و ریمانی و دیفرانسیل و ناجابجایی و غیره است و بلکه پا را فراتر نهاده و بیاییم بلکه تا آن حد هم پیشروی کنیم که بفرمایید فرقی هم ندارد که ما داریم حول یک سیاه چاله است که دور می زنیم یا یک ستاره ای! همین می شود دیگر که یک مرتبه دیدید یک کره ای را هی برای شما از درون به بیرون و از بیرون به درون زیر و رو کردند و هی نشان هم دادند که چطور دارند این کار را بطور هموار هم انجام می دهند و باز می گویی یک بار دیگر هم این کار را انجام ده ببینم چه کار کردی؟!!! من که نفهمیدم. یک بار دیگر هم این کار را بکن! یعنی چطور می شود کره را از درون بیرون کشیدن را بفهمی ولی ندانی فرق سیاه چاله و ستاره کدام است؟ و اس اچ بی اش کدام می شود؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ چرا که فقط ما می آییم به هندسه قضایا می پردازیم و به بقیه کارها کاری نداریم؟ عچب! اللهم ادخل علی اهل القبور السرور. اللهم اغن کل فقیر. اللهم اشبع کل جائع. اللهم اکس کل عریان. اللهم اقض دین کل مدین. اللهم فرج عن کل مکروب. اللهم فک کل اسیر. اللهم اصلح کل فساد من امور المسلمین. اللهم اشف کل مریض. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یک اشکالی است عظیم واقعاً اگر کسی سیاه چاله ای را جای ستاره ای و ستاره ای را جای سیاه چاله ای اشتباه بگیرد چرا که فقط به هندسه حول اینها می پردازد و لا غیر. البته این مسئله هم هست که یک ستاره و سیاه چاله ای همینطوری که دارند از یکی به دیگری تبدیل شده یا همجواری خود را  مثلاً در یک ستاره دوتایی حفظ می کنند، هندسه ایجاد شده توسط آنها چطور حتی شده بطور اینفینیتسیمالی دچار تغییر و تحول می شود. این هم برای خودش یک مسئله هندسی دیگری می شود که باز حالا می خواهیم ببینیم چطور فرمولیزاسیون درستی از آن ارائه دهیم و بلکه حلش کنیم! و حتی بلکه اس اچ بی و ح خ و سین شینش را هم در بیاوریم. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم.

    روایتی از پیغمبر اکرم می فرماید: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ» بدترین مردم کسی است که آخرتش را به دنیا بفروشد.

    «وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِه» و بدتر از آن کسی است که آخرتش را به دنیای دیگری بفروشد.

    این در میان یک بحث مفصلتری است که در سایت حضرت آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی آمده است. البته بنده این نوشته را بر دیوار مسجدی خواندم و بعد جستجویش کردم و به این سایت رسیدم. این یک مسئله عظیمی است که نشان می دهد که آخرت چطور است که ماورای این دنیای دون مادی است. و اما از آن طرف خدا نصیب کند که انسان با افرادی هم تراز پیامبر اکرم و امیرالمومنین و ائمه اطهار نشست و برخواست کند که سر تا پا فکر آخرت هستند. دیگر می شود نورٌ علی نور. ولی خوب، ما دستمان که به آنها نمی رسد و بلکه دستمان به اولیاء و اوصیاء و حضرات آیات عظام هم نرسد. البته یک خاصیتی که این رسانه های جمعی گوناگون امروزه دارند همین است که دسترسی به این بزرگواران را سهولت می بخشد. به هر حال، دست انسان به هیچ کس هم نرسد، هم قرآن مجید هست و هم کتب دینی بسیار نفیس هستند و هم منبرهای بسیار مفید هستند و .... ولی اینکه یک امامی را پیدا کنی که از طریق او بتوانی آخرتت را حفظ کنی هم خیلی کار را راحت می کند!!! البته این یک حسابی دارد که یحتمل یک بار در طول تاریخ اتفاق می افتد که این امام خود با اهل بیت و یارانش هر چقدر هم که قلیل باشند به کربلا می رود. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و اعلی اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.


    ... وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (20) سوره مبارکه حدید.

    من ضیغه الاقرب اتیح له الابعد. (هر که را نزدیکان ارج نگذارند، بیگانگان آغوش بگشایند.) نهج البلاغه.

    امروز روز دانشجو بود، 16 آذر! یحتمل باید گفت که دانشجو خیلی مظلوم واقع شده است. و این را برای این نمی گویم که این بنده حقیر سالها است که دانشجو هستم. این مظلومیت را می بینیم که موج می زند وقتی به عنوان دانشجو می روید یک جایی می خواهید یک مقاله ای بگیرید. مسئله این است که شما باید ثابت کنید که دانشجو هستید! باید ثابت کنید که یک طلبه هستید! یعنی طلبگی و دانشجویی شما زیر سوال می رود و همینقدر که یک طلبه ای و یک دانشجویی طالب یکی از علوم باشد به خودی خود کافی نیست. و مثل همه چیز دیگر ما دست و پا گیر است. این را در 50-60 سالگی هم مقر آمدن خیلی زور دارد هر چند که این مسائل احتیاج به صبر و صبوری دارد ولی ما از انواع و اقسام تکنولوژیهای نوین است که برخوردار شده ایم و هنوز که هنوزه انگار در همان قدمهای اول گیر کرده ایم. بنده که حاضر نیستم دیگر بروم درخواست کنم که این مقاله یا این کتاب را از دانشگاهی جایی بگیرم مگر اینکه واقعاً مثل مسئله اربعین باشد که شما توجه می کنید که واقعاً باید یک عزمی را جزم کرد و قدم به قدم به سمت کربلا رفت و الا که بی یار و یاور می مانی. و انگار خودت هستی و خودت. خیلی چیز غریبی است. از یک طرف اینترنت خیلی مقالات را اتوماتیک در اختیار شما می گذارد و  از طرفی دیگر خیلی مقالات و دیگر امکانات را نداری. و حوصله ات هم نمی آید عزمت را جزم کنی و دنبالش بروی! به هر حال دانشجویی در 60 سالگی یک چیز است و دانشجویی در 18-25 سالگی چیز دیگری است. حوصله ات نمی آید بروی سر و کله بزنی که یا این مقاله را به من می دهی یا اینکه می روم این درجه ی عظیم از این واقعیت را که یوزپلنگها تا چه حد در خطرند را جهانی می کنم! همانطور که حوصله ات نمی آید بروی سر و کله بزنی که یا کارت بسیج مرا می دهی یا خداحافظ شما! اینجا یک مسئله ای هست که بنظر می رسد نکته اساسی مسئله را گم می کنی اگر هوشیار نباشی و آن این مسئله ای است که در کتاب دا آمده است. یعنی گاهی اوقات هست که می خواهی کارت بسیج را بگیری و بگذاری جیبت و بگویی که من هم یک بسیجی هستم. و حال آنکه گاهی اوقات دیگر هست که دشمن را اول باهاش دست و پنجه نرم می کنی و خوب با او گلاویز می شوی و بعد دلت می خواهد که حالا کارت بسیجت را هم در جیبت بگذاری که آیا بشود و آیا نشود. یعنی خود نفس سر و کله زدن با دیگر بسیجیها و حس در میان آنها بودن یک حال و هوای دیگری دارد که آیا بشود و آیا نشود. ولی خوب، از کتاب وان در واردن و سرج لانگ و امیل آرتین و نظریه گالوای آنها تا موتیوها و میدانهای کوانتمی و هندسه ناجابجایی آنقدر حرف هست که بزنی که به اندازه کافی وقت نداری بسیج شوی و به کتابها و مقالات و سخنرانیها و کنفرانسها و .... بپردازی. یعنی از حل معادلات جبری و یافتن گروه های گالوای متناظر آنها گرفته تا گالوا کوهمولوژی و یافتن برنامه ها و نرم افزارهایی برای این کارها، خیلی پیشرفتها است که واقع شده اند. ریاضیات خیلی پیشرفت کرده است و همینطور ریاضی-فیزیک. و رفتن به این جبهه ها مثل یک بسیجی ای که خود را در معرض خطر می بیند که باید از این جبهه ها دفاع کند، دیگر انگیزه ای نمی خواهد که مجبورت کند که ناراحت کمیها و کاستیها باشی. همینطوری مثل اینهایی که دلشان خیلی جوان است دلت را می زنی به دریا. و کاری نداری که دیگر دانشجویان از تو می پرسند که فیزیکی هستی یا ریاضی یا مدنی یا مکی؟!!! همینجوری دلت را می زنی به دریا که ببینی آیا مکانیزم و ذره هیگز چه ابرتقارنی را می تواند ایجاد کند؟ یا اگر ما در یک دریا و بلکه اقیانوسی از کوارکها واقع شده باشیم، آیا باز هم ما می توانیم فرض را بر این بگذاریم که در این اقیانوس کوارکها دنبال جواب معادلات اینشتن در خلاء بگردیم؟ و بلکه پا را فراتر گذاشه و مدل استاندارد را هم داشته باشیم و بلکه یک ابرتقارنی مثل |N=2 ماورای مدل استاندارد داشتیم هم همینطور؟ یحتمل به همین خاطر است که همینطوری که داریم پیش می رویم یک مرتبه دیدید به نظریات ام و ریسمان و ... دست یافتیم و بلکه مبتلا و دچار مانسترس مونشاین یا مهتاب هیولایی و بلکه کریچر فیچر شدیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    فَلِلَّـهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَىٰ (25) سوره مبارکه النجم.

    اهلُ الدنیا کَرَکبٍ یُسارُبِهِم و هُم نِیَامٌ. (اهل دنیا سوارانی را مانند که می برندشان، هر چند که خود در خواب اند.) 61 نهج البلاغه (ترجمه عبدالمجید معادیخواه).

    یک اتفاقی گویی یک مرتبه می افتد وقتی دنبال مقالات می گردید و می خواهید جواب مسئله ای را پیدا کنید. مثلاً فرض بفرمایید از جواب مقالات سویفت و گروندمن-اسمیت-سوالو در مورد گروه های گالوای مرتبه 16 و میدانهایی را که این گروه ها یحتمل بسط می دهند، یک مرتبه بخواهیم بپریم به مقاله ولادیمیر وودسکی در مورد حدس میلنر، این کار یک گیرهایی پیدا می کند! اینجا ما مسئله انگیزه ها یا موتیوها را داریم. فرض بفرمایید که ما معادله عمومی درجه 5 را روی انواع و اقسام میدانهای مختلف متناهی و غیرمتناهی و با مشخصه های مختلف در نظر می گیریم که آیا اینها یک بسطهای میدانی به ما بدهند که متناظر گروه گالوای آنها است. و لذا ما اینجا مسائل هندسی داریم که وقتی مشخصه های میدانها غیر صفر و متناهی است یک حسابی دارد و وقتی مشخصه میدانها صفر است حساب دیگری است. موضوع این است که این گروه های گالوا خود نماینده تقارنهایی هندسی هستند که وقتی میدان ما از لحاظ جبری بسته نیست لاجرم پدید می آیند. این است که وقتی ما تابع زتا را بخواهیم برای این میدانها حساب کنیم، یحتمل یک ربطی به تابع زتای ریمان دارند ولی نه دقیقاً!!! مثلاً برای میدان متناهی ای که مشخصه اش 2 است، معادله عمومی درجه 5 یک گروه گالوای دیگری یحتمل دارد غیر از گروه گالوای این معادله روی میدان اعداد گویا. حالا اگر مشخصه اش  هم 2 نباشد و غیر صفر هم باشد باز چطور می شود؟ و اما وقتی از این تقارنهای ناشی از گروه های گالوا به تقارنهایی از نوع ابرتقارنها در فیزیک می رویم و هنوز میدانها را متناهی فرض می کنیم مسئله چطور می شود. اینجا می شود به انگیزه ها رجوع کرد چرا که یحتمل این میدانهای متناهی و گروه های گالوای متناظر آنها، یک فرمولیزاسیونی دارند در هندسه ناجابجایی که بررسی شده اند. و لذا ما می توانیم گرانش را نیز در این رابطه وارد مسائل کنیم چرا که هندسه ناجابجایی مدعی است که این کار را برای مدل استاندارد بعلاوه گرانش هم می تواند انجام دهد. و لذا این قصه سر دراز دارد!

    وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

    این مسئله بسط میدانهای عددی ای که گروه های گالوای آنها از مرتبه 16 است را در نظر بگیرید. می فرمایند که اگر میدان عددی متناهی مشخصه اش نیز 2 باشد، آنگاه بسط میدانهای گروه گالوا فقط بستگی به مولدها یا ژنراتورهای گروه گالوای ما دارد. اینکه مقالاتی را می توانید بیابید که جواب مسئله ای را که دنبالش هستید در ظاهر انسان را تنبل می کند و انگار شما دیگر فکر نمی کنید برای خودتان که جواب مسئله چه بوده است. ولی از طرفی هم می تواند خیلی سودمند باشد که در ذهن خود هزار مسئله دیگر را هم حل نکنید و آخرش هم جواب مسئله را پیدا نکنید. البته این مشکل هم میتواند رخ دهد که انواع و اقسام مقالات را می گردید و آخرش هم جواب خود را نمی یابید. منظورم به این جمله در این مقاله اسمیت-گروندمن-سوالو https://math.uc.edu/~tsmith/papers/Survey.pdf  است:

    Note that we need not
    concern ourselves with realizability over fields of characteristic 2, since by a famous result
    of Witt [Wi:1936, Satz, p.237], the realizability of a 2-group G over a field of characteristic
    2 depends only on the minimal number of generators of G.

    که جواب آن را یحتمل در این مقاله دیگر سویفت  http://www.ams.org/journals/mcom/1960-14-070/S0025-5718-1960-0111740-9/S0025-5718-1960-0111740-9.pdf می توان یافت از آنجایی که مقاله 1936 ویت ممکن است خیلی آسان نباشد که در دسترس باشد. البته اگر کسی با مفاهیم جبری کمی کار کرده باشد و مدام با آنها سر و کار داشته باشد، اینها برایش مثل آب خوردن می شود!

    وَهُوَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَىٰ وَالْآخِرَةِ ۖ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70) سوره مبارکه قصص.

    همیشه در همه کارها ان شاء الله خدا را در نظر بگیرید. لا اله الا الله.

    فَأُولَـٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (217) سوره مبارکه بقره

    یا قمر بنی هاشم، حضرت امیرالمومنین در حدیثی داریم که می فرمایند که من نقطه ب بسم الله هستم. یک مسئله آکادمیکی موجود است که کاملاً حوزوی و دانشگاهی است از این نظر که نظامی نیست. مثلاً بسطهای گالوای مربوط به گروه هایی که 2^الف (برای یک الفی که یک عدد طبیعی مثبت است) عضو دارند را در نظر بگیرید؟ اینها کدام می شوند. یا سیاه چاله های شوارتزشیلد کدام می شوند و فرق آنها با سیاه چاله های کر و رایسنر-نردستروم چیست؟ یا اگر کسی نقص عضوی داشت و از جمله به بیماری برص دچار بود، آیا می تواند امام جماعت شود، و اگر نمی تواند آیا این بدان معنا است که انسان کامل نمی تواند نقص عضو داشته باشد؟ و لذا جنبازان نیز چون بدنشان دچار نقصان شده است، پس انسان کاملی نیستند. البته خیلی هم بهتر می بود که انسان سعی کند که همه اعضا و جوارح و جوانحش سالم و سلامت و بدون نقص باشد. ولی خوب، فمن نعمره ننکسه افلا تعقلون؟ یعنی این هم درست است که حضرت عیسی مرده زنده می کرد و برص را درمان می نمود، اما خوب حالا اگر یک مرد لک و پیسی خیلی باتقوایی را هم پیدا کردیم که همه گفتند که ما پشت سر این بابا نماز می خوانیم و لاغیر، آیا باید گفت که نمی شود؟ آیا مردم را باید منع کرد از این کار؟ یعنی این است برص را درمان کردن و مرده را زنده کردن به اذن خدا که باید مردم را منع کرد پشت سر مرده ی زنده شده و برصی نماز نخوانند؟ میزان تقوا است ولی این هم که زنده ها را رها کنیم و سراغ مرده زنده شده و لک و پیسی رویم که امام جمعه و امام جماعت شوند، چه منعی دارد. یحتمل مرده زنده شده و لک و پیسی خیلی هم تقوایشان بیشتر از دیگر زنده ها باشد چرا که مرده زنده شده یک چیزی می داند که آن دیگری نمی داند و همینطور هم آن لک و پیسی. من که حاضرم پشت سر لک و پیسی نماز بخوانم. البته این نظر من است و حالا نظر دیگران یحتمل غیر از این باشد. یحتمل قسمتی از مسئله این باشد که یک منعی باشد که اصولاً مردن و لک و پیس خوب نیست و لذا مرده زنده شده هم مثل لک و پیسی باید یک منعی داشته باشد که سرمشق شوند در زندگی افراد طوری که جامعه را مبتلا نکند. حالا مثلاً شما می خواهید بسط گالوای یک گروهی که 16 عضو دارد را حساب کنید. خوب، شما یک میدانی دارید که متناهی یا پی-ادیک است و می خواهید بسط گالوای آن را حساب کنید. یا اینکه نامتناهی است میدان شما و بسط گالوای آن را می خواهید. یک وقتهایی مسئله تبدیل می شود به هندسه جبری و گاهی دیگر مسئله نظریه اعداد جبری می شود. خلاصه کار می تواند بالا بگیرد، همانطور که مسائل حوزوی و آکادمیک می توانند بالا بگیرند در همان حینی که مسائل نظامی هم بالا می گیرند یا اینکه خیر مسائل حوزوی و آکادمیک آنقدر  توسعه می یابند که مسائل نظامی را هم در خود حل می کنند. فرض بفرمایید که می خواهید وضعیت روحی روانی جوامع را بهبود بخشید. یا قمر بنی هاشم، برای اینکه کسی چطور قدمی از قدم بردارد که عازم کربلا شود و چطور غسل کند و چطور احرام ببندد چطور لعنت بفرستد و چطور سلام دهد. یا مثلاً گروه گالوای میدان هامیلتونی روی میدان اعداد حقیقی باید یک گروه با 8 عضو باشد. اما میدانی که گروهش با 16 عضو هم باشد داریم؟ مثلاً بنظر این حقیر می رسد که نمی توانید گروه غیرآبلی 16 عضوی داشته باشید. درست است؟ (نخیر! غلط است، گوگلش کنید! اتفاقاً مقاله هایی بیست سی صفحه ای هم هست راجع به گروه های گالوای مرتبه 16.) البته ما نه مسئله آکادمیک را حل کردیم اینجا و نه مسئله حوزوی را و نه مسئله نظامی و سیاسی و اقتصادی و اینها را. یعنی شما آیا به کسی که دچار برص شده است را می توانید بگویید که شامل ککی مکی هم می شود؟ ولی این سوال که آیا مرده ی زنده شده می تواند امام جماعت شود مثالش این هم نیست که حضرت سجاد چطور در کربلا بیمار بودند و بعداً امام چهارم شیعیان هستند و اما اینکه از کربلا جان سالم بدر بردند و بعد به شام با دیگر اسرای کربلا رفتند نیز خود مثل معجزه ای بنظر می رسد. یا قمر بنی هاشم. السلام علیک یا اباعبدالله. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ انسان همینطور متحیر می ماند. بنده حتماً سال دیگر و همه سالهای دیگر در اربعین به کربلا خواهم رفت. عزمم را جزم کرده ام. باید قدم برداشت. و باید درست قدم برداشت. و الا کار درست از آب در نمی آید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. 

    (1040) یهلک فی رجلان: محبٌ مفرط، و باهت مفتر. (و هذا مثل قوله علیه السلام: هلک فی رجلان: محبٌ غال، و مبغضٌ قال.) 470 نهج البلاغه (ترجمه عبدالمجید معادیخواه)

    حالا اسمها چندان مهم نیستند، ولی منظورم به همین موش کردن حمید است. این است که مثلاً در نظر بگیرید که این وضعیت را داریم. حسن و خانمش داشتند توی پیاده رو می رفتند و حمید و خانمش هم سر کوچه شان ایستاده بودند. حمید شنید که حسن می گفت بلدی از حمید یک موش بسازی؟ خانم فرمودند آره کاری ندارد! یک هلالی از نوک حای جیمی حمید به سر دال وصل کن و ته دال را هم ادامه بده، و خواهی دید که از حمید یک موشی بدست آورده ای! یک مرتبه حمید دید که یک موشی از روی پای خانم حسن رد شد و دوید رفت توی جوی آب و این آنقدر سریع اتفاق افتاد که حاج خانم تازه آمده بود جیغ بکشد که حسن یک لگد هم به موشه زد و همینطوری که موشه داشت فرار می کرد توی جوی، لگده را هم خورد و پرت شد توی جوی. حمید و خانم و دیگر رهگذران و مشاهده کنندگان هم مات و مبهوت مانده بودند که داستان از چه قرار است؟ یعنی این موشه این وسط این همه آدمها دارد چه می کند؟! یک دفعه موشه را با تفنگ بادی می زدند و یک بار دیگر باید سمپاشی کنند که موشهای جوی آب را یک کاری کنند، و یک بار هم که اینجوری می بینید موشه اینقدر پررو شده که بدتر از سگ روسیاه می آید و از روی پای خانم حسن رد می شود و می گذرد و حاج آقا باید شوتش کند توی جوی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. حالا اینها را کاری نداریم، مسئله این بود که حسن و خانمش که هر دو هم ریاضیدان بودند داشتند این مقاله چیرو چیلیبرتو، اندریاس کنوتسون، جان لسیتر، ویکتور لوزووانو، ریک میراندا، یوسف مصطپی، دامینو تستا arxiv:1511.06618.pdf را راجع بهش بحث می کردند. معلوم شد که می خواستند متوجه شوند که این منحنیهایی را که می خواهند روی این سطوح مطالعه کنند آیا می توانند پایدار باشند و اگر می توانند شرط آن چیست؟ و در همین فکرها بودند که یک مرتبه موشه آمد و جیغ حاج خانم حسن آقا رفت هوا و شوت کردن حاج حسن آقا با پایش موش را در جوی آب. مسئله این است که ما می توانیم کلافهایی را که روی این منحنیها در نظر گرفته ایم را بررسی کنیم که آیا اینها روی این سطوح پایدار می شوند یا خیر. البته این مسئله را می توانیم بر حسب درجه و مرتبه منحنی و سطحی که منحنی در آن واقع می شود بررسی کنیم که اگر درجه روی مرتبه منحنی کوچکتر (یا مساوی) از درجه روی مرتبه سطح مورد بحث بود، و لذا پایدار (شبه پایدار) است. و داشتند اینها را حساب کتاب می کردند که یک مرتبه موشه پاک حواسشان را پرت کرد. و حالا اینکه کدام کانکشنهای غیرقابل تحویلی روی این کلافهای منحنیها واقع در این سطوح می توانند هرمیتی-اینشتن باشند یک مسئله ای است که فقط حمید سعادتش را داشت که شنید حاج حسن آقا و خانم داشتند قبل از ظهور موشه بحث می کردند. و اما آیا مسئله اصلا درست است آیا چنین کانشکن هرمیتی-اینشتنی می شود آیا نمی شود؟ اینها را دیگر موشه یک کاری کرد که همه کارها را خراب کرد رفت پی کارش! این است که هم حمید و خانمش و هم حاج حسن آقا و خانم و هم بقیه عابران پیاده همه و همه دیدند موشه چطور می تواند کارها را لگدمال کند، و این است که همه و همه تلفن زدند شهرداری که بابا این موشها را یک کاری کنید. این چه وضعی است؟ یعنی اینقدر باید ما موش توی جویهای آب داشته باشیم؟ اینها مایع مریضی می شوند. اینها هزار جور مشکلات ایجاد می کنند. اینها می توانند خیلی مهمتر از کانکشنهای هرمیتی-اینشتن شوند طوری که اصل مسئله گویی فراموش شود. یک کاری کنید قبل از اینکه خیلی دیر شود. یعنی یک وقت هست که ما یک مشاهده گری داریم که در هر مکانی دارد مسائل کانکشنها و متریکها و منحنیها را اندازه گیری می کند، این باز یک مسئله ای است و یک وقت هم هست که شما انواع و اقسام مشاهده گر ها را دارید که در هر مکانی دارند انحنا و کانکشن و متریک و انرژی و تکانه و امثالهم را اندازه گیری می کند و یک وقت دیدید یکی گفت من اندازه گرفتم و صفر است و دیگری گفت که من هم اندازه گرفتم و بی نهایت است و یک وقت هم دیدید که یکی دیگر گفت که این مقداری که می خواهیم اندازه بگیریم اصلا قابل اندازه گیری نیست. اینجا شما نمی توانید بفرمایید که خوب، ما حالا کاری که می کنیم این است که می آییم آماری برخورد می کنیم و همه اندازه یگریها را بررسی کرده و میانگین می گیریم. خیر، اینطوری صد در صد نمی شود مگر اینکه بدانید مشاهده گرهای ما هر کدام بر چه مبنایی است که دارند اندازه گیری می کنند و بلکه یک وزنی به این اندازه گیریها دهید و بعد آمار بگیرید. یعنی یحتمل متغیرهایی پنهان هم داشته باشد و متغیرهایی آشکار و ....  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    نخیر، اینطور که می فرمایید نیست و بهتر است که متوجه باشید چه دارید می فرمایید. هوا تاریک بود توی اتاقم و نمی توانستم کی بوردم را درست ببینم و لذا بعضی حروف را اشتباهی زدم. همین.
    من نمی دانم تو چرا اینقدر اهوجی و همه جا ح جیمی را با های هوز اشتباه می گیری و از جمله احول را اهول و وهله را وحله می نویسی و بلکه رحل بی خردی می بندی. بالاخره درست است که حافظ می فرماید که جرس فریاد می دارد که بربندید محملها ولی نه این هم که اینجور.

    ... اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَ بیلاً وَعَذِّبْهُمْ

    عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ سَیدِ
    عذابشان کن به عذابى دردناک سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند آقاى
    الاَوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّک اَمینُ اللَّهِ وَ ابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ
    اوصیاء گواهى دهم که براستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اوئى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا
    حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَک
    رفتى و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا براستى وفا کند بدان وعده اى که به تو داده
    وَ مُهْلِک مَنْ خَذَلَک وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَک وَ اَشْهَدُ اَنَّک وَفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ
    وبه هلاکت رساند هرکه را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهم دهم که تو بخوبى وفا کردى
    وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیک الْیقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَک وَ لَعَنَ اللَّهُ
    به عهد خدا و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت و خدا لعنت کند
    مَنْ ظَلَمَک وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِک فَرَضِیتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى
    کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند خدایا من تو را
    اُشْهِدُک اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یا بْنَ
    گواه مى گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم بفدایت اى فرزند
    رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّک کنْتَ نُوراً فى ِالاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الاَرْحامِ
    رسول خدا گواهى دهم که تو براستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهائى
    الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْک الْجاهِلِیةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْک الْمُدْلَهِمّاتُ
    پاکیزه که آلوده ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نکرد از لباسهاى چرکینش
    مِنْ ثِیابِها وَ اَشْهَدُ اَنَّک مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ
    و گواهى دهم که براستى تو از پایه هاى دین و ستونهاى محکم مسلمانان و پناهگاه
    الْمُؤْمِنینَ وَ اَشْهَدُ اَنَّک الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکىُّ الْهادِى
    مردمان با ایمانى و گواهى دهم که تو براستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى
    الْمَهْدِىُّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِک کلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
    راه یافته اى و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوى و نشانه هاى هدایت
    وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَ الْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکمْ مُؤْمِنٌ
    و رشته هاى محکم (حق و فضیلت ) و حجتهائى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم
    وَ بِاِیابِکمْ مُوقِنٌ بِشَرایعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکمْ سِلْمٌ
    و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است
    وَ اَمْرى لاَمْرِکمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یاْذَنَ اللَّهُ لَکمْ
    و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آنکه خدا در ظهورتان اجازه دهد
    فَمَعَکمْ مَعَکمْ لامَعَ عَدُوِّکمْ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ على اَرْواحِکمْ
    پس با شمایم نه با دشمنان شما درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما
    وَ اَجْسادِکمْ وَ شاهِدِکمْ وَ غاَّئِبِکمْ وَ ظاهِرِکمْ وَ باطِنِکمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ
    و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان آمین اى پروردگار جهانیانپس دو رکعت نماز مى کنى و دعا مى کنى به آنچه مى خواهى و برمى گردى 

    اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیهِ ، اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکرُباتِ ، وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیک وَ ابْنُ وَلِیک ، وَ صَفِیک وَ ابْنُ صَفِیک ، اَلْفآئِزُ بِکرامَتِک اَکرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَ اَجْتَبَیتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذّادَةِ وَ اَعْطَیتَهُ مَواریثَ الاَنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِک مِنَ الاَوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَرْذَلِ الاَدْنى وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَوْکسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ وَ اَسْخَطَک وَ اَسْخَطَ نَبِیک وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِک اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیک صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِک فى طاعَتِک دَمُهُ وَ اسْتُبیحَ حَریمُهُ...

    گاهی اوقات باید اذعان کرد که کار کردن با فرمولهای ریاضی نه تنها لازم است بلکه کافی هم نیست که فقط با فرمولها بازی کنیم و لذا یک تجربه و حوصله ای می خواهد. مثالش دآلمبرشن در قید هامونیک پیمانه ای برای فرمولازیساسیون 3+1 در سر راه رسیدن به اثبات قضیه یکتایی و وجودی است. این حقیر این را در کتاب هی نگاه می کردم و می گفتم خدایا دآلمبرشن که کما بیش مشتق دوم است، پس مشتق دوم این فرمول (3.242) کو؟ موضوع این است که یک مشتق جزئی میوام دیگری در جلوی فرمول می آید که وقتی این مشتق مختصات میوام گرفته شود، و لذا حذف می شود! حالا باز می توانید بپرسید پس این متریکها و دترمینانهای آن و اینها دیگر از کجا آمده اند و امثالهم و .... اینها هم سوالاتی است که یحتمل اگر تجربه ی کار کردن با این دست از مسائل را داشته باشید دیگر نمی پرسید و برایتان خود به خودی حل است. ولی سوال دیگری هست که از این دست بنظر نمی آید باشد و اینجا است که نظریه حمیدی-مجیدی وارد می شود و یحتمل نتوانید بفرمایید که چون ما با یک روح بزرگی طرفیم و لذا از این دست سوالات را نباید در وحله اول هم پرسید. یعنی یک حسابانی هم بتوانید اینجا ایجاد کنید که خیلی هم می تواند جالب باشد و بلکه روح و روان خود را دارد. یعنی یک وقت هست که شما یک روح بزرگی را دارید که در وجود و یکتایی آن شک ندارید، ولی یک وقت هست که ما کارخانه ای را داریم که انواع و اقسام ارواح بزرگ را تولید می کند! اینها دو تا است. و بلکه ما در اسلام کارخانه آدم سازی داریم! مسئله این است که یک وقت می فرمایید بین جرم و انرژی تبعیض و تفاوتی قائل نمی شویم آنطور که در نسبیت خاص و عام قائل نمی شویم. یعنی داریم  E=mc^2. و این تبعات خود را دارد همانطور که در نسبیت عام نیز ما تکینگیهایی داریم که انواع و اقسام دارند. و معادلات اینشتن نیز می توانند در خلاء و غیرخلاء در نظر گرفته شوند و باز انواع جوابها را دارند. و اما فرض بفرمایید که ما یک خمینه ای را در نظر گرفته ایم که حالا یا در خلاء است یا نیست. و اما بوسیله تابش (radiation) هر آنچه در خلاء است می تواند در غیرخلاء واقع شده و هر آنچه در غیر خلاء است می تواند در خلاء واقع شود. و لذا این مسئله را در مورد خمینه ای در نظر بگیرید که حالا نمی گوییم کل کیهان و کل عالم را در بر گیرد و بلکه فقط منظومه شمسی را در بر گیرد. اینجا وقتی ما فقط به همین کره خاکی خود اکتفاء کنیم، یحتمل متوجه شویم که اینکه کل کره زمین بوسیله تابش تبدیل به خلاء شود یا کل خلاء تبدیل به یک همچنین کره زمینی شود به این سادگیها هم نیست. حالا تا چه رسد به اینکه بفرمایید پس خورشید را چه می گویی؟ جرم خورشید چقدر است و خورشید چطور می شود که آیا کلاً همه و همه انرژی است یا ماده هم هست و ما خبر نداریم؟ و یحتمل اینجا خیلی هم خوب است که این سوال قبلی ما دوباره مطرح شود که خورشید اصلا دو تا است یا یکی است؟!!! یعنی آیا وقتی مشاهده کننده ای یک جفت ستاره دوتایی را مشاهده می کند و دو تا می بیند یا یک ستاره ای را می بیند که یک دوتایی بوده و بعد یکیشان یک جورهایی و یک موقعی تبدیل شده به یک سیاه چاله ای و حالا دارد یک سیاه چاله نجومی را با خود یدک می کشد، آیا می توانید بگویید کجا است که مشاهده کننده است که اهول است و کجا واقعیت را دارد می بیند؟ مهندسی قضیه اینجا است که وقتی می فرمایید ما یک ستاره دو تایی داریم یا دو تا خورشید داریم، آیا مثل این است که بفرمایید ما منعی نداریم که تفاوت و تبعیض و فرقی بین ماده و انرژی قائل شویم؟ یا اینکه خیر، یک منعهایی داریم و بلکه همه چیز خیلی هم دلبخواهی نیست که بفرمایید ما دو تا خورشید داریم یا یک جفت ستاره داریم که یک دوتایی را تشکیل می دهد و امثالهم. یک منطقی و یک حسابانی بلکه داشته باشیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    یحتمل قضیه گاوس و کوداتزی-میاناردی را بدانید به شما کمک کند که چطور از خمینه چهار بعدی به خمینه سه بعدی سفر فرمایید. یحتمل شما نبوده اید و اینها قبلاً بحثش مفصل رفته است. و صد البته این قضایا سالیان سال است که مورد استفاده ریاضیدانها و فیزیکدانها است و شما تازه می خواهید بفهمید که مسئله چیست. و یحتمل کمی احساس کنید که از غافله و کاروان عقب مانده اید و مثلاً بجای اینکه بروید کربلا می توانید بروید از میدان امام حسین بروید به صحن حرم حضرت شاه عبدالعظیم الحسنی. من زار شاه عبدالعظیم الحسنی علیه السلام بالری کمن زار الامام حسین علیه السلام بکربلا. تازه راه پیمایی اش هم خودش یک راه پیمایی خیلی خوبی می شود. السلام علیک یا اباعبدالله.
    کل نفس ذائقه الموت. خدا رحمت کند همه رفتگان را و از جمله همه رفتگانی را که در طول مدت این کلاس ما به سرای باقی پیوسته اند و از جمله پدر خانم استاد ما و بلکه بتوان گفت پدر استاد ما را.

    و للاخره خیرٌ لک من الاولی. آیه مبارکه 4 سوره مبارکه ضحی

    فرض بفرمایید یک اهل زمین (یعنی یک زمینی) و یک اهل ماه (یعنی یک ماهی) هم هر کدام در اتاقشان نشسته اند و می خواهند در مورد پایداری زمین و ماه بر حسب مشاهدات خود در عرض پنج دقیقه تصمیم بگیرند چرا که مثلاً اذان مغرب در حداکثر ده دقیقه است و باید بروند نماز. البته از چندین دیدگاه می توان این پایداری را سنجید. یک وقت دیدید که ماهی خواست به زمین اسباب کشی کند و لذا باید یک اتاق دیگری برای خود تهیه نماید. ولی فرض بفرمایید که هر کدام هم هر شنبه دوشنبه چهارشنبه 10 تا 11 می روند کلاس نسبیت عام. خوب، اینجا مسئله پایداری چطور می شود؟ هر کدام ممکن است بگویند این کلاس نسبیت عام ما همیشه سر وقت روزهای زوج است و لذا یک نوع قضیه یکتایی و وجود خاص خود را می توانید برای این کلاس ثابت کنید که از اول ترم تا آخر آن به وقوع می پیوندد. و اما آیا 4 ماه قبل هم این کلاسها دائر می شده است؟ چهار ماه بعد چی؟ آیا این کلاس 10 سال پیش هم بوده است؟ 10 سال بعد چطور؟ 1000000 یک میلیون سال پیش یا یک میلیون سال بعد چطور؟ آیا باز هم ما این کلاسهای نسبیت عام را در همین کلاس در همین اتاق داشته ایم و خواهیم داشت؟ اینجا ما یک نوعی از معنی پایداری داریم که همینطوری که بطرف زمین و ماه می رویم، می تواند معنی پایداری گسترده تر شود. یعنی همینطوری که به شهرها و کشورها و قاره ها و زمین و ماه و خورشید می رسیم معنی پایداری کلاسها و ساختمانها و خیابانها و ... تغییر می کند. نامها عوض می شود و تغییر و تحولات اتفاق می افتند. اما قبله مسلمین سالیان سال و قرنها است که همان خانه خدا است. و سالیان سال است که گفته می شود زیارت امام حسین در کربلا مثلاً در روز عاشورا برابر دوهزار حج و دوهزار عمره و دوهزار جهاد است و در اربعین معادل حج و عمره و جهاد است. این است که پایداری بعضی مکانهای مقدس از نوع دیگری است در مقایسه با دیگر مکانها هر چند که شکل و تعداد قاره ها نیز ممکن است تغییر کنند! و للآخره خیرٌ لک من الاولی  و َتَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21) سوره القیامه. مثل این می ماند که بروید نماز مغرب و اعشاء را فرادی در مسجد بخوانید و موبایلتان هم بدتر از موبایل این حقیر خودش یک مرتبه روشن شود و دوستتان هی صدایتان بزند که بابا اعشاء را سه رکعت خواندی و گوشت هم سنگین باشد و نشنوی. و حال آنکه هر که دور و برت هم بود می شنود و می روند به آقا  و امام جماعت می فرمایند و امام جماعت هم می رود بالای منبر که شک بین سه و چهار را اگر بلد نیستید به این صورت است و رکوع هم اگر نرفته اید یا قیام متصل به رکوع را درست انجام نداده اید، درست انجام دهید. باز متوجه نمی شوی! تا اینکه بالاخره به جدول شکیاتت رجوع می کنی و می بینی که شک بین سه و چهار این است که بنا را به چهار بگذاری و یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بخوانی و اتفاقاً دو سجده نیز نباید انجام دهی. التفات می فرمایید؟ یعنی از دیدگاه دیگری بهتر است که اگر کلاس قرار است دیگر به دلیلی تشکیل نشود و همه خبردارند، مواظب باشید شما هم خبردار شوید که چرا کلاس تشکیل نمی شود. آیا 1000 سال از کلاس گذشته است و دیگر تشکیل نمی شود یا اینکه ترم تمام شده است و دیگر تشکیل نمی شود و یا اینکه ساختمان کلاس هنوز ساخته نشده است و دیگر تشکیل می شود. و بالاخره یحتمل یک مشکل دیگری هم باشد و کلاس تشکیل نشده است. حالا یحتمل هم شما فقط می روید سر کلاس می نشینید و گوش می دهید و اینها. و اما آیا قضیه وجودی و یکتایی پی دی ای برای خمینه چهار بعدی و تبدیل آن به یک خمینه سه بعلاوه یک بعدی را می توان برای کلاسمان هم بکار برد؟ یا اینکه خیر معنای فیزیکی مسئله از نوع دیگری است هر چند که کلاس هم منهای گوشه هایی که یحتمل داشته باشد که باید هموار شوند کما بیش یک خمینه سه بعدی است که می تواند به یک خمینه چهار بعدی لورنتسی آیا تبدیل شود یا خیر. اینجا یحتمل کسی ادعا کند که شتاب یعنی مشتق دوم متریکمان هم در مولقه تریس زمانی انحنای ریمانی مان فقط وابسطه به اندیسهای فضایی و نه زمانی است. البته اینجا یکی دو تا قضیه هندسه دیفرانسیل نهفته است که فیزیکدانها یحتمل بسادگی می توانند از آن رد شوند و به اثبات آن چندان نپردازند. بقول معروف وارد ابعاد ریاضی مسئله نمی شویم. مثل این که بنده بخواهم از ام ای ام و استفاده پرتونها partons در جتهایی از کوارکهای سر و لپتونها و امثالهم بحث کنم و از ریاضیات مسئله فاکتور گرفته و فقط به فیزیک آن بپردازم و فقط قسمتهای فیزیکی را عرض کنم. خوب، این هم می شود، یعین عیسی به دین خویش موسی هم به دین خویش و ریاضییات هم جای خود و فیزیک هم جای خود و نماز و شکیات آن هم جای خود. و اما دست آخر مطلوب است که یک زمینی و ماهی در اتاق خود هر کدام بالاخره چطور می توانند در اتاق خود به پایداری مسئله خود از لحاظ محلی بهتر بپردازند بدون اینکه خبر داشته باشند به دیگری دارد چه می گذرد؟!  

    ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار.

    در سفر کربلا و زیارت امام حسین، می فرماید که سعی کن به سوسیس کراکف و مرغ و گوساله ی بریان نپردازی و به نان و لبن اکتفاء کنی چرا که این یک سفر است برای آخرتت. اصولاً دینداری با آخرت است که کار دارد بر خلاف علوم طبیعی که حوزه علمیشان همین دنیا است. و لذا این امکان هست که علم و دین در مقابل هم بایستند و بقول معروف علم بخواهد در مقابل دین قد علم کند با این حرفها که اهل مذهب بیشتر اهل شهودند و نه اهل اثبات ولی اهل علم اهل اثبات مدعیهای خود هستند. بله، اهل علم اهل اثباتند ولی حوزه عمل آنها فقط تا حیطه این دنیای است و نه ماورای آن و نه آخرت. علوم طبیعی و مادیون غیر ممکن است بتوانند به آخرت نیز بپردازند مگر اینکه اظهار کنند که ماورای علوم طبیعی، اهل دین و مذهب هم هستند. یعنی هیچ راهی ندارد که به زائر امام حسین در اربعین یا روز دیگری اثبات کنید که با همسفرت مثل برادر دینی ات رفتار کن و به او بی اعتنایی نکن و درخواستش را برای کمک و خستگی راه گوش کن و کمک کن چرا که این سفر آخرتت است. حالا شاید ده دفعه دیگر هم همین سفر را برود، و هر دفعه هم همان همان است. سفر، سفر آخرت است. زاد المسافر است. توشه راه است. این آن چیزی است که ریاضی و فیزیک از آن باز می ماند و ندارد و لذا می تواند در مقابل دین موضع بگیرد. همانطور که سعی می کند این کار را انجام دهد و دین خود را ارائه دهد! ولی فقط دنیایش را در نظر می گیرد و لا غیر. مسئله این است که اگر شما بین علم و دین بخواهید تردد کنید و موفق هم شوید که این کار را کنید، این صف آرایی بر علیه یکدیگر به راحتی می تواند بالا گیرد و دو شقه شود تا آنجایی که یکی بر دیگری غلبه کند. البته موضع دین است که قویتر است چرا که هم به دنیا و هم به آخرت است که می پردازد ولی در ظاهر بنظر خواهد رسید که علم پیروز شد و مذهب خیر. در این صورت، در حقیقت انسانیت و بشریت است که شکست خواهد خورد چرا که در سایه مذهب است که علم متبلور می شود و اگر مذهب شکس بخورد، علم هم خود به خود شکست خورده است. السلام علیک یا قتیل العبرات.

    یک غربت عجیبی دارد سفر اربعین حسینی. السلام علیک یا اباعبدالله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. لا اله الا الله. بنده در سایت سماح اسم نویسی کردم. بعد چند وقت پیش از جلوی مسجدی می گذشتم دیدم  یک مشته جوان دارند می روند کربلا. گفتم چرا یک نفر مسن تر، یک سالمندی، یک باتجربه تری با آنها نمی رود؟ گفتند اینها باید راه پیمایی کنند و این است که اینجوری می روند. بنده نزد خودم گفتم که مگر سالمندترها نمی توانند راه پیمایی کنند؟ خلاصه رفتم بالاخره دنبال آزانسهای زیارتی مسافرتی گشتم که ببینم چه کار می شود کرد و بلکه ویزا بگیریم و این حرفها. آژنسی را که اسم نویسی کرده بودم گفت که پس چرا زودتر نیامدی؟ گفتم آخر منتظر بودم یکی به ما بگوید که بیا با هم برویم کربلا! و دیدم هیچ کس نیست که این را به ما بگوید. لا اله الا الله. یحتمل خودت عزمت را جزم کردی و بقچه ات را زیر بغلت زدی و راه افتادی، کرده ای. و الا که خودتی و خودت. هیچ کس نیست زورت کند یا الله راه بیافت برویم. ولی این را هم عرض کنم که امروز رفتم دکتر و گفتم کمرم درد می کند و سرفه می کنم و این حرفها، دکتر هم نسخه پیچید و باید به دستوراتش عمل کنم. بعد یاد سلیم در ساربان سرگردان افتادم که او هم هی کمرش درد می گرفت! یحتمل این طور است که آنجایی که باید حرکت کنی، اگر نکردی و تعلل کردی و به شک افتادی و همینطوری یک حرکتی بعد از حرکتی دیگر دنبال هم واقع شد. آنگاه این حرکت با آن حرکتی که باید می کردی فرق خواهد داشت. و لذا کمردرد! یعنی اگر دعا کردی که خدایا کمر درد مرا شفا بده تا بروم کربلا و زیارت امام حسین در اربعین که یکی از نشانه های مومن است، خود به خود یک کمی دیر کرده ای. باید آن موقعی که کاری می کردی، آن کار را انجام می دادی. نه اینکه صبر کنی، صبر کنی، و آنقدر صبر کنی که کمر درد بگیری و بعد بخواهی راه بیافتی! لا اله الا الله. و اما بنده فکر کنم هر جور شده یک قدم دیگر در این جهت برداشته و هر جوری هست ویزای خود را بگیرم که بروم کربلا. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع علی ذلک. و یک مرتبه یا علی از تو مدد! ما که رفتیم. خداحافظ شما. شما هم بلکه تشریف فرما شوید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. یک حرکتی، یک قدمی، یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. تا دیر نشده باید یک کاری کرد. خدا نصیب کند.

    الیس الله بکاف عبده و یخوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فما له من هاد. سوره مبارکه زمر آیه مبارکه 36.

    [نظری در یک وبلاگ دیگری.]
    بنده حقیر باید عرض کنم که اول فقط فایل کلامی را خواندم و متوجه فایل اسلایدی پاورپوینتی نشدم. این مقاله ای که راجع به حج است خیلی مقاله خوبی هم هست اتفاقاً راجع به جریان سیالاتی از انسانها. خیلی هم آموزنده است. البته این حقیر فکر کنم خوب است که یادآور شویم که سنگ زدن به شیطان خود نمادی است که انسان باید مقاومت کند در مقابل کید و حیله شیطان هر چند که در همان حال نیز یحتمل او بنظرش برسد که موفق شده است که بر انسان پیروز شود و حتی قتل و جنایت هم کند و حالا شده با بقول معروف استمپید و له شدن زیر دست و پا. البته امروزه روز شیطان یک زمینه گسترده تری را گویی پیدا کرده است که بعید نیست انسان مجبور شود به سلاحهای بزرگتر و بزرگتری دست یابد سوای پرتاب کردن سنگ ریزه هایی به او. و گویی این تا جایی پیش رفته است که کار به سلاحهای اتمی و هسته ای و بیولوژیکی کشیده است و تمامی هم ندارد. ولی مسئله ای که هست این است که الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ ۖ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا﴿۷۶﴾ سوره مبارکه النساء. یحتمل خوب هم هست که انسان  اگر هم نخوانده است دوباره سعی کند مروری بر فاوست گوته بیاندازد. و در ضمن یحتمل سعی کند یک فرمولبندی ریاضی انتگرالگیری دیستریبیوسیونی و بلکه حتی نظریه حمدی-مجیدی ارائه دهد که فصلی از آن را شامل انتگرالگیری و توپولوژیهای ضعیف و قوی شوند. این مسئله هم بنظر مهم می رسد که دیروز امام جمعه موقت محترم تهران روسیه را دعا فرمودند که در مقابله با داعش خدا موفق بدارد. و حالا گیریم که اصلا روسیه تا چه حد خداباور باشد یا نباشد گویی فرع مسئله است. مسئله این است که گویی کشورهای اسلامی به جایی رسیده اند که خود قادر نیستند با تروریسم جهانی امثال طالبان و داعش و القاعده مقابله کرده و کشورهای دیگر غیراسلامی نیز باید به کمک آنها بشتابند. نوعی تناقض و بقول انگلیسیها آیرونی (irony) یحتمل اینجا بنظر برسد در حال وقوع است. البته یحتمل این تناقض را در مورد اینکه بالاخره آیا یک خورشید داریم یا دوتا هم می شود در نظر گرفت که این دیگر چه سوالی است که کسی مطرح کند چرا که اینقدر واضح است بچه ها هم می توانند جواب دهند و اصلا پرسیدن ندارد؟! [لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.]

    السلام علیک یا اباعبدالله.

    البته سوسیس کراکف را که نمی شود نذری داد و نه نظری ها! نذری است، ولی محض اطلاع حضرت عالی باید عرض کنم که کراکو یا کراکوف یا Krakow یک شهری است در لهستان که یحتمل این نوع از سوسیسها از آنجا آمده است. و معروف است به سوسیس کراکف و سوسیس کیلباسا کراکف و امثالهم.

    مفاتیح الجنان یک نکته ای را در مورد زیارت امام حسین علیه السلام دارد که نکته خیلی قابل درک و ساده ای است ولی عمل به آن یحتمل جور دیگری است. می فرماید که در زیارت امام حسین علیه السلام، مثلاً مرغ بریانی و بریانیهای دیگر میل نکنید و بلکه به نان و لبن مثل شیر و ماست اکتفاء کنید. البته ما می بینیم که غذاهایی که برای امام حسین علیه السلام نظری داده می شود خیلی هم متنوع هستند و از این نوع نیست که بفرمایید نان و لبن است. و اتفاقاً خیلی هم سفره های رنگینی برای امام حسین علیه السلام پهن می شوند و همه در این خوان نعمت شریک می شوند. ولی بنده حرفم این است که اگر کسی مثلاً چلو مرغ زیاد میل کند یحتمل دلش را بزند و بخواهد یک ساندویچ رست بیف یا همان کما بیش گوشت گاو بریان یا بلکه یک سوسیس کراکف هم بخورد و بلکه یادش بیاید که خیر. نخور. این کار را نکن و بلکه به همان نان و لبن در این مدت اکتفاء کن و حالا اگر نظری هم خواستی بخور! اما بنده نمی دانم چرا بعضیها اینطورند که هر کاریشان کنید نمی توانند از سوسیس کراکف بگذرند. یحتمل دلیلش این باشد که بیش از حد تخم مرغ می خورند و از لحاظ کلسترول بدنشان اشباع می شود، و این است که حتماً باید یک جور دیگری تلافی کنند و این است که رو به رست بیف هم که نباشد و بلکه رو به سوسیس کراکف می آورند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آیید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید برای شما کشتن من روا است و حرمت من برای شما زیر پا شدنی است؟ من پسر پیغمبر شما نیستم؟ ... به شما نرسیده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم درباره من و برادرم فرمود: سید جوانان اهل بهشت؟ ... [از اصحاب پیغمبر که هنوز زنده اند همچون جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد انصاری و زید بن ارقم و انس بن مالک] بپرسید که به شما خبر دهند این گفتار را درباره من و برادرم که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیده اند. این از ریختن خونم جلوگیر شما نیست؟

    شمر گفت: من خدا را زبانی پرستم و ندانم تو چه می گویی. حبیب بن مظاهر به او گفت: تو خدا را به هفتاد زبان می پرستی و گواهم که راست می گویی و ندانی که او چه گوید، خدا دلت را سیاه کرده.

    نفس المهموم ص 217-218

    یک مسئله ای که ما داریم غلظت قلب است. یعنی در یک پس زمینه ای، ما چهار جت از سیالات را داریم که دو تا دو تا از قلب می گذرند. جتها از بالا وارد قلب شده و به بطنها ریخته و از بطنها به دهلیزها ریخته و یک دوری حول عالم ابدان زده و باز به قلب برمی گردند. در خود قلب شما بالا را دارید و پایین را، ولی این دو غلظت بعد از یک دوری حول ابدان خود چطور یحتمل دچار تحولی شده و به سر و باتوم بیانجامند؟ البته ما مسئله را با تخمین جرم کوارک تاپ یا سر در مدل استاندارد مستقیماً نمی خواهیم تشبیه کنیم، ولی مسئله این است که چطور ممکن است که یک مشکلی در غلظت آنچنان پیش آید که جتهای سیالات نیز مشکلزا شوند. مسئله دیگر این است که حرکت جتها چطور بوسیله امواج الکترومغناطیسی و نور و گرما و سرما تاثیرپذیرند. و در نهایت مسئله این است که چطور یک حقیقت و بلکه حقی مکتوب یا شنیداری را می توان به قلب آموخت در صورتی که بیننده و شنونده آیا سواد هم داشته باشد یا خیر طوری که غلظت و بلکه سیاهی قلبش را هم بتواند درمان کند. اما حالا حساب کنید که ما بالا و پایین را داریم و پروتونها با هم برخورد می کنند و می خواهیم ببینیم که چطور است که کوارکهای سر یا تاپ است که نولید می شوند و حال آنکه ما فقط بالا و پایین داشتیم. اینجا یافتن دقیق جرم تاپ و اینکه واقعاً ذره ای که ما دنبالش هستیم تاپ است یا ذره و بلکه ذرات دیگری است، می تواند تعیین کننده باشد.

    http://arxiv.org/pdf/1511.06170v1.pdf

    http://arxiv.org/pdf/1511.05980v1.pdf

    اطلس و سی ام اس مقالاتی راجع به کوارک تاپ دارند که اینها نمونه هایی از آنها است! از یک دیدگاه ساده لوحانه ای می توانید اعتراض کنید که پروتون که از کوارکهای بالا و پایین (یو و دی) است چطور می شود که کوارک تاپ نتیجه می دهد؟ یو و دی کجا و تاپ کجا؟ هممم! بگذارید ببینم. این می تواند یحتمل آشنایی خوبی باشد برای ام ای ام؟

    صفحه 180 نفس المهموم است.

    مستان امیه شب بخوابند ولی، از سوز شهیدان به فغان آل علی

    ضایع نشد اسلام مگر زان تیره، که احمقانشان خود را امیر دانند

    و در ناز و نعمت به سر برند.

    ص 80. نفس المهموم.

    فرض بفرمایید که ما می خواهیم از طریق نسبیت عام، یک جرمی به یک سیستمی نجومی نسبت دهیم. اینجا مسئله یکی این است که تخمین ما چقدر درست است؟ و دیگری این است که مثلاً ما چقدر می توانیم از این جرم بکنیم یا بدان بلکه بیافزاییم و هنوز بگوییم که سیستم ما همان سیستم است و تفاوتی نکرده است. البته این یک مسئله نجومی نخواهد بود، ولی فرض بفرمایید که ما می خواهیم جرم کره زمین را بیابیم و می آییم حرکتهای قاره ای را تا حدودی در نظر می آوریم که تا چه مقداری جایز است. و اما آیا می توانیم هم بگوییم که یکی دو قاره را آنقدر حرکت می دهیم و به قاره ای دیگر ملحق می کنیم طوری که معانی قاره ای دیگر تغییر کند و دیگر نتوانیم بگوییم که زمین این قاره ها را دارد و این زمین دیگر آن زمین قبلی نیست؟ مثال دیگرش از لحاظ مسئله سه جسم نیوتنی توپولوژیکی است. فرض بفرمایید که یک کره به شعاع واحد در فضای سه بعدی داریم و ربع مثبت شمالی کره را در نظر بگیرید که محورها نیز نماینده فواصل دو جسم از یکدیگر است.  حالا قطب شمال کره نماینده چه وضعیتی است؟ مثلاً جسم 1 و 2 فاصله شان یک است و جسمهای 2 و 3 فاصله شان صفر و همینطور جسمهای 3 و 1 فاصله شان صفر است. یا اینکه یحتمل بتوان گفت مسئله سه جسم 1 و 2 و 3 تبدیل شده است به مسئله دو جسم 1 و 2؟ یا اینکه جسم 3 یا به جسم 1 ملحق شده است یا به جسم 2 ملحق شده است یا حول یک مداری که هم حول جسم 1 و هم حول جسم 2 می گردد در حال گردش است و جرمش هم خیلی تحلیل رفته و در حد صفر است. و اما اینکه این جرمش در حد صفر است، مسئله ای است که قابل بحث فراوان است که این اصلا یعنی چه؟ آیا جرمش در حد یک فوتون است و روشنایی یا امواج الکترومغناطیسی از خود ساتع می کند یا یحتمل هم از ذرات بنیادی مدل استاندارد است؟ یا بلکه یک جرمی است در حد یک ماهواره ای یک کمکی کمتر یا بیشتر. و این تا چه حدی جایز است که کم و زیاد شود و هنوز ما پایداری مسئله سه جسم را حتی شده در حد توپولوژیکی با ابهامی در حدود ذرات بنیادی و فوتونی حفظ کنیم؟ یعنی البته اینکه یک مرتبه ما یکی از این سه جسم را هم به عنوان یک ستاره ای داشته باشیم که دو جسم دیگری که فرضاً سیاره ای با ماهش باشند که حول ستاره در حال گردشند را بخواهیم بیابیم، خوب این یک مسئله ای دیگر می شود. یعنی نمی توانید همینطوری بفرمایید که حالا ما امروز هوا ابری است و فوتون بی فوتون یا ستاره مان امروز نمی خواهد طلوع کند و لذا از لحاظ توپولوژیکی فرض می کنیم ستاره و سیاره به هم ملحق شده اند! بعضی چیزها دیگر در این صورت ستاره ای خود جایز نخواهند بود. یعنی فرضاً شما در فیزیک نیوتنی قانون نیوتن را دارید که می فرماید اگر بر جسمی نیرویی وارد نشود و این جسم ساکن باشد ساکن می ماند و اگر در حرکت باشد به همان سرعت و در همان جهت خود به حرکت خود ادامه خواهد داد. یعنی اگر دیدید که بر جسمی نیرویی است که دارد وارد می شود، برای اینکه ببینید این نیرو را توانسته اید از بین ببرید تخمین درستش کما بیش از این راه است که آیا این جسم دارد در جهت و سرعت خود به حرکت خود ادامه می دهد یا اینکه دچار شتابی از یک نوعی است! و لذا ما می بینیم که اگر یک متریکی داشه باشیم که اختلالی انفینیتسیمالی از متریک مینکوفسکی است، می توانیم یک بردار کیلینگی بر آن حساب کنیم که حرکت ما طوری باشد که بر حسب آن بردار کیلینگ مشتق لی متریکمان صفر شود. از این دیدگاه که به مسئله نگاه کنیم، ما می بینیم که با یک دیفئومورفیسمهایی یا حافظهای مقیاسی یا ایزومتریهایی طرفیم که براحتی ابعاد آنها می توانند بی نهایت شوند. و لذا اینکه چطور قضیه نوتر و جرمهای کومار و دی ام اس و شبه تانسور لانداو-لیفشیتز را برآورد کنیم هر کدام حسابهای خود را خواهند داشت. البته اینکه ما مسئله را از دیدگاه هندسه ناجابجایی بنگریم که مستقیماً ما را وارد مدل استاندارد فیزیک کند یحتمل جور دیگری به مسئله و فضا-زمان و فضاهای تانژانت و فضاهای اوپراتوری عملگر بر فضاهای تانژانت و امثالهم باید حساب کتاب کرد که شامل گرانش هم شود! خوب، حالا در دل مسئله نجومی، مسئله مهم اینجا این است که ما چطور می خواهیم با مسئله ترانسپورت و اقتصاد و کوبوردیسم نیز برخورد کنیم که مسئله خمس نجومی را نیز شامل شود؟!!! یعنی از دیدگاه کلامی بنظر بعضی یحتمل اینطور برسد که اینها چرا دارند مسائل را اینقدر می پیچانند و لقمه را دور سرشان می گردانند و بعد می گذارند دهانشان و حال آنکه از دیدگاه ریاضی و هندسی مسئله خیلی ساده تر از این حرفها است و بلکه مسئله از دیدگاه الهی هنوز جور دیگری است در صورتی که اینها همه و همه به هم کوبورد هم یحتمل باشند و باز وقتی یک امام جماعتی با امام جماعت دیگری را بخواهید با هم مقایسه کنید آیا با هم کوبورد باشند یا نباشند. این است که مسئله را هر جوری بفرمایید می تواند مشکلات خود را داشته باشد. یک جا مسائل می بینید هندسه ی جبری یا ناجابجایی یا دیفرانسیل و بلکه گرانشی و ریاضی-فیزیکی و جای دیگری می بینید که مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بلکه فقهی و الهی است و اینکه.مرز و کوبوردیسم خمینه ای بین اینها کجا است و هر کدام چه ائمه جماعاتی دارند خود می تواند از مسائل روز عالم باشند. السلام علیک یا اباعبدالله. اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    تبت یدی ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب. و امراته حماله الحطب. فی جیدها حبل من مسد.

    یک تفاوتی هست در اسلام وقتی حکومت اسلامی برقرار است و وقتی حکومتی که غیراسلامی است برقرار است. یعنی فرض بفرمایید که ما حکومت فرعونی را داریم و حکومتی که در راس آن حضرت موسی علیه السلام است. خوب، اینها با هم فرق دارند. و در عین حال و در همه حال، همه نیز بدنبال امام زمان خود هستند! این است که چطور با کسانی که ادعای امام زمان بودن دارند برخورد می شود، خود حسابی دارد که در حکومت اسلامی یک طور می شود و در حکومت غیراسلامی طور دیگر است. مثلاً ما متوجه این مسئله می شویم که در شیعه اظهار 12 امامی بودن علنی است در حالی که اهل تسنن چنین اظهاری را علنی نمی کنند علاوه بر اینکه اختلافات دیگری نیز هست. البته این هم نیست که اهل تسنن به امام زمان باور ندارند و خیر باور دارند ولی نه آنطور که شیعه علناً اظهار می کنند که امامت از حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام هم هست که شروع می شود. این است که وحدت بین شیعه و سنی یک مسئله دقیق و ظریفی است. و همانطور که می بینیم و مشاهده می شود از آنطرف هم داعیانی برای حکومت اسلامی را داریم که دست به اسلحه برده و به اسم اسلام چه ها که نمی کنند. یعنی اینها نیز امامانی برای خود تعیین می کنند و باصطلاح خود دست به جهاد در راه اسلام و حکومت اسلامی می زنند. گویی این حکومت اسلامی و امامت خود یک بازار خیلی داغی است که هر چه جان و مال را در آن راه خرج کنند تمامی ندارد. این چه سری است؟ موضوع این است که یک باوری به امامت است که وقتی شرک و کفر در بلادی (که حکومتشان هم آیا چه باشد) بیش از حد رواج یافت، انواع و اقسام امامت هم ظهور می کند. یحتمل ملاحظه شود که امامی داریم که هم ادعای امامت دارد و هم ادعای خدایی! این نوع از امامت همراه با خدایی اتفاقاً برای مردمی که در امور دنیوی خود آنقدر غرق شده اند که حتی یحتمل راه انسانیت ر هم گم کرده اند و وقتی کسی از راه نزدیک یا دوری بیاید و چنین ادعایی کند تعجب می کنند که عجب راه خوبی؟ به به.   امامی دیگر می گوید من با حکومت کاری ندارم، هر چند که امامتم را به صاحبان حکومت نیز ارائه می دهم آنطور که حکومت و دین دست در دست هم دهند و کار کنند. البته ما در اسلام هم امامان جماعت و امامان جمعه را داریم که حساب دیگری دارند و در نهایت مراجع تقلید گرانقدر هستند و ولی فقیه را داریم که سایه آنها را از سر ما خدا کم نکند. و اما باز مسئله امام زمان است که یحتمل کسی از روی ساده دلی بنظرش برسد که خوب حالا ما می رویم سراغ ریاضی و فیزیک و دیگر علوم طبیعی و پزشکی و صنعت و بالاخره بلکه هم اقتصاد جهانی و کاری به این کارهای دیگر امامت و حکومت اسلامی و غیر اسلامی اش نداریم. عظمت اسلام ناب محمدی در این است که حتی ابوسفیانها نیز اسلام می آورند. ولی بعد یادشان می رود که چطور شد که اسلام آوردند و یکی دو نسل که گذشت و حکومت اسلامی را در دست خود گرفتند، کار به کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام می کشد. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد آخر تابع له علی ذلک اللهم العن عصابه التی جاهدت الحسین و بایعت و شایعت و تابعت علی ذلک اللهم العنهم جمیعا. موضوع این است که در حکومت اسلامی و در حضور امام زمان هم همه این ادعاهای کذب امامت می شود و در غیاب ایشان و در حکومتی غیراسلامی هم چنین ادعاهایی می شود. نوع برخورد و میدانی که اینها می یابند که آیا جذب علم و معرفت خواهند شد یا تا آخر به گمراهی خود ادامه خواهند داد و حتی بقیه را هم گمراه خواهند کرد؟ این بنظر این حقیر می رسد که یک سوال مهم اساسی کلی است که حیطه ی عملش سیاست و حوزه و دانشگاه نمی شناسد چرا که از این مدعیها الی ما شاء الله همه جا داریم که آیا مورد فتنه ها و آزمایشات و امتحانات الهی واقع شوند یا خیر. یکی یحتمل دستش بدجوری رو شود ولی دیگری خیر. گویی انگار نه انگار! این است که یحتمل بعضی هم مدعی شوند که بهتر است همان به معادلات اینشتن و آزمایشات ال اچ سی و مقالات ریاضی فیزیک و امثالهم بپردازیم و ببینیم بالاخره بلکه ذره هیگز چیست و لاغیر، چرا که مگر انسان چقدر حوصله دارد که بتواند به همه چیز بپردازد و اقتصاد جهانی را هم بلکه در دست خود بگیرد؟! بالاخره یک راهی دارد خدمت به امام زمان. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا. (و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید، این امری است حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان!!) آیه 71 سوره مبارکه مریم.

    یک بحث مهمی یحتمل در ذهن متجلی شود که پس اگر هر کسی بدون استثنا وارد جهنم می شوند و امری است حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگار عالمیان، حالا بعضی یحتمل بیشتر این جهنم را بچشند و بعضی کمتر. و اما این مسئله کربلا به چه صورت بوده و چگونه است؟ یعنی امام معصوم امام حسین علیه السلام چطور است که به کربلا در روز عاشورا دچار می شوند؟ انگار ما اینجا یک طورهایی گیر می افتیم و نمی دانیم چطور باید مسئله را تحلیل کرد همانطور که یزید نیز اشاره ای بدان دارد وقتی اسرای کربلا را به شام می برند. و حضرت زینب سلام الله علیه جواب او را می دهد. بنظر این حقیر اینطور می رسد در قرآن ما مقابله فرعون و حضرت موسی علیه السلام را داریم آنطور که جضرن موسی به زبان خوش و لین و ملایم با او وارد می شود و در نهایت فرعون در دنبال کردن حضرت موسی است که غرق می شود و بدین ترتیب حضرت موسی قوم خود را نجات می دهد. و اما آیا می توانید متصور شوید که ما امامی داریم که حتی اجازه ورود به جهنم و فرعونیت را به قوم خود نمی دهد و آن را از قوم خود منع می کند؟ می فرمایند و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید و با یزید بیعتی را که از آن حضرت می طلبیده است را انجام نمی دهد و با اهل بیتش به کربلا می رود و خود و تعداد زیادی از اهل بیت او همه شهید می شوند. امام حسین علیه السلام در چنین امر به معروف و نهی از منکری آنچنان لزومی دیده بوده اند که آن را شایسته به چنین درجه از شهادت یافتند. انسانیت اگر عقلش به کارش می رسید، یحتمل دیگر بعد از آن حضرت باید می گفتیم که دیگر ما نباید به چنان وضعیتی دچار شویم با این درسی که از عاشورا می توانیم بگیریم و همه درهای جهنم باید به روی بشریت بسته شوند. ولی مثل اینکه هنوز بشریت یک چند درس دیگری نیز هست که باید بیاموزد! باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.  

    در معادلات اینشتین، بنظر این حقیر می رسد که یک نکته جالب مهمی وجود دارد که قابل توجه است. و آن اینکه ما برای مقایسه انحناهای فضا-زمان بوسیله مشاهده گرهای مختلف است که احتیاج به تانسور انحنای ریمان داریم، هر چند که انحنای ریمانی که یک 4-تانسور است خود در معادلات اینشتن ظاهر نمی شوند مگر کانترکشن (contraction) آن که به ما 2-تانسور ریچی را می دهد که با وجود دیگر 2-تانسورهایی مثل متریک و تانسور استرس-انرژی  جور در می آید. نکته مهم این است که تانسور ریمان بصورت تانسور ریچی کانترکشن شده در معادلات اینشتن ظاهر می شود. یعنی ما با این کار، یک اطلاعاتی را با تبدیل انحنای ریمانی به انحنای ریچی از دست می دهیم، ولی حالا چطور معادلات درست در می آیند. یحتمل خیلی هم غیرقابل تصور نیست. بالاخره تریس انحنای ریمانی در انحنای ریچی موجود است.

    با پیوست سند به شیخ ابوالقاسم جعفر بن قولویه، به سندش از ابی عماره ی نوحه خوان گفت: روزی که حسین علیه السلام را نزد امام ششم علیه السلام نام می بردند، دیگر تا شب تبسم نمی کرد و امام ششم علیه السلام همیشه می فرمود: حسین علیه السلام اشک آور هر مومنی است. (ترجمه مرحوم محمد باقر کمره ای نفس المهموم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، صفحه 44)

    یا لثارات الحسین. اللهم اجعلنی عندک وجیه بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره. یک آبرویی داد امام حسین به اسلام و دین و عبادت و بندگی خدا و نماز و روزه و خمس و زکات و فقه و قرآن که تا روز قیامت این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه می دارد. او بود که نشان داد چطور می توان جلوی دشمنان اسلام ایستاد و جهاد کرد و نهراسید تا آنجا که ادیان توحیدی دیگر به برکت حرکت او است که در راه توحید ثابت قدم می توانند بمانند و الا که آنها نیز به شرک و کفر می افتادند همانطور که افتادند. چرا که حرکت او طوری است که نمی توان شرک و کفر را وارد اسلام کرد، هر چند که به اسم مبارزه با شرک و کفر هم می بینیم که با حماسه حسینی وارد جنگ و دعوا می شوند. او است که علم و حکمت را سرافراز کرد. او است که باعث شد بر سر زبانها بیافتد که حسین حسین شعار ما است شهادت افتخار ما است. او است که اجازه نداد به اسم علم و دین هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند و دست به هر جنایتی بزند. او است که با تمام وجود خود و اهل بیتش اجازه نداد فلسفه "بزن و در رو" در علم و دین پیروز شود و بعد هم ادعاهای کذب اندر کذب کند طوری که باعث قتل و خونریزی انبیاء و امامان و اولیاء گردد چرا که علنی کرد که ماهیت این کار از چه بابت و تا کجا با دشمنی با دین مبین اسلام است. و الا که بخواهی دو تا مشت هم به کسی بزنی و الفرار، خوب می گیرندت و نگه ات می دارند و یا 911 است یا 110 است یا بالاخره پلیس و قاضی و دادگاه و امثالهم است که خبر می کنند و باید جوابگو باشی! یعنی اگر به اسم علم و دین با دشمنت آمدی بروی توی دعوا و بدتر با او دوست شدی و با دوستت آمدی رفاقت کنی و بدتر با او وارد دعوا شدی، یا دوست و دشمنت را نشناخته ای یا یحتمل هم امامت را نشناخته ای یا حالا دست کمش گیریم که دعوای طلبگی با هم داریم تا مواضع خود را روشن کنیم. یالثارات الحسین. یس. و القرآن الحکیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۵۴﴾

    اى کسانى که ایمان آورده‏اید هر کس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى‏آورد که آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى‏ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد مى‏دهد و خدا گشایشگر داناست. آیه مبارکه 54 سوره المائده.

    یک وقت هست که می خواهیم از میدانهای کیلینگ به میدانهای کوانتمی برویم و یک وقت دیگر هست که از میدانهای کوانتمی است که می خواهیم به میدانهای کیلینگ برویم بسته به اینکه از تقارنهای مکانیک زمینی و سماوی از بعد متناهی است که بحث است یا حرف از تقارنهای کوانتمی بعد بی نهایت است. ولی خیلی اوقات مسئله این است که تقارنهای بین ابعاد متناهی و نامتناهی را با هم جمع کنیم برای اینکه به نتیجه دلخواه برسیم. حال ما انحناء ریمانی را در نظر بگیریم که در فریمهای موضعاً اینرسیایی خود هر کسی ممکن است سرعت و شتاب خاص مربوط به فضا-زمان خود را برداشت کند و لذا انحناهای ریمانی از نقطه ای به نقطه ای دیگر بر حسب مشاهده گر تفاوت می کنند. این است که اگر ما داریم جرم یک ستاره ای را برآورد می کنیم، و اگر خیلی دور باشیم از ستاره این می تواند ما را دچار لنزهای گرانشی کند طوری که به جرم ستاره درست دست نیابیم چرا که یحتمل انحناهای بدست آمده دچار اختلالات می شوند. از طرفی اگر خیلی بیش از حد هم بدان نزدیک باشیم، یحتمل خود ستاره از همه بیشتر ما را دچار اثر لنزی شدیدی کند طوری که انحنای فضا-زمان کلاً تحت تاثیر آن ستاره شود و لا غیر. ولی خوب، در رابطه با ابعاد متناهی کاری که می توان کرد این است که همینها را اندازه گیری کنیم، یعنی انحناهای فضا-زمان و بلکه سرعت و شتاب. و این را هم که بنا به سیاره ای که بدان وابسته هستیم خیلی نمی توان اینطرف و آنطرف کرد و همه جای فضا-زمان رفت و دید چه خبر است! از طرفی، می توان میدانهای کوانتمی را نیز حساب کرد و رابطه این میادین با گرانش را نیز بدست آورد. مسئله ای که می تواند اتفاق بیافتد که انسان را دچار اشتباه کند این است که خود را در محاسبات همیشه بالا تخمین بزنیم طوری که جوابهای نهایی آخر کار خیلی بیش از آنچه باید باشد نشان دهد. یا اینکه خود را خیلی قوی فرض کنیم و اینکه همه مستضعفین عالم را هم می توانیم با هم جمع کنیم و حال آنکه باز بالا تخمین زده باشیم. البته اگر هم کسی یا قومی تنبلی بیش از حد هم کرد و دچار عقده خود کم بینی شد، آنگاه است که یحتمل تواناییهای خود را خیلی کمتر از آنچه هست ببیند و لذا دچار غلبه مستکبرین بر خود شود و بلکه اسباب نابودی خود را فراهم آورد طوری که قوم دیگری بر او غلبه کند که هم خدا را دوست دارند و هم خدا آنها را دوست دارد و از ملامت دیگران هم هیچ هراسی ندارند. یعنی یک وقت هست که کسی پستانک باید به دهان بگذارد و می رود یک مشت هم به یک پهلوانی بزند که او را از پا درآورد. ولی یک وقت هست که یک کسی فکر می کند که خیلی ار مستضعفین عالم هم مستضعفتر است و کاری از او ساخته نیست و لذا مستکبرین به او بلکه یک پستانکی ارائه کنند که بفرما و او هم قبول کند. اما اینکه کسی یا قومی بخواهد ادعا کند که اقتصاد جهانی را من در دستم می گیرم، این نمی تواند یک بلوف خشک و خالی باشد. یا می تواند یا نمی تواند. البته اینکه می خواهد این کار را از روی علم و دین و تقوی نیز انجام دهد یا از راه های ظلم و فسق و استکبار باز حسابهای دیگری دارد. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    واقعاً این عملیات تروریستی که در فرانسه اتفاق افتاده است جای تاسف است که مردم بی گناه اینطور مورد تروریسم قرار گیرند. از یک طرف حمایت مسلحانه از مخالفان در سوریه و داعش و ... را مطرح و از طرف دیگر هم این نوع از تروریسم که بد اندر بدتر است. آن دفعه که جور دیگری بود با حمله به دفتر شارلی ابدو و این دفعه هم که اینطوری با انبوهی از قتل و کشتار! البته کار شارلی ابدو و حمایت از مخالفان سوری که کلی هم آواره به همان اروپا را باعث شده است را هم نمی توان گفت که کار درستی است که بلکه خیلی هم ظالمانه است. اصولاً زورگیری و باجگیری و قلدری و تروریسم کار بدی است. میازار موری را که دانه کش است، که جان دارد و جان شیرین خوش است. خیلی اش تقصیر این صهیونیسم جنایت کار است که دستش به خون عالم و آدم آغشته است. خدا لعنتشان کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    اللهم ارزقنا زیاره الحسین فی الدنیا و شفاعه الحسین فی الآخره.

    بعضی تجریدها و انتزاعی کردن ها هستند که بسادگی قابل فهم نیستند، ولی بعضی دیگر آنقدر تابلوند که همه می فهمند. یک مسئله ای که راجع به نسبیت خاص و عام هست این است که اگر ما هر دو اینها را با هم بخواهیم داشته باشیم، اصل بقای انرژی و تکانه ها را آیا چطور می توان حفظ کرد؟ یعنی بالاخره یک جرمی را ما می خواهیم به یک ستاره ای نسبت دهیم که در این حدود است و مثلاً تا چندین سال دیگر یا در این بازه زمانی در این حدود باقی بوده یا هست یا خواهد بود. اما یک مسئله ای که اینجا بین نسبیت عام و هندسه دیفرانسیل و نظریه میدانهای کوانتمی و هندسه ناجابجایی اتفاق می افتد، این است که ما از تقارنهایی که در ابعاد متناهی وقوع می یابند به تقارنهایی که در ابعاد نامتناهی واقعند حرکت می کنیم. یحتمل بتوان مصداق این مسئله را از یافتن میدانهای کیلینگ برای تقارنها به یافتن ابرتقارنهای مختلف در میدانهای کوانتمی که به نظریه ریسمان نیز می انجامد توجه کرد. روی دیگر این سکه در رابطه با مدل استاندارد فیزیک می شود هندسه ناجابجایی. البته اینجا مسئله خمس با کمی پیچ و تاب هم هست! یعنی نسبیت عام را وقتی بدون خمس در نظر بگیرید، یحتمل آن حال و هوایی که باید در نسبیت خاص حفظ شود در یک جفت و جوری مینیمال را از دست بدهد. و لذا خمس وارد مسئله می شود! البته بعضی یحتمل ایراد کنند که خمس یک مسئله فقهی است و ربطی به این مسائل هندسی و فیزیکی ندارد، ولی وقتی مسئله را از دیدگاه دیگری بنگریم و بلکه مجرد کنیم، یحتمل مسئله تابلو شود! فرض بفرمایید که حکومت یک کشوری که عضو سازمان ملل است، بیش از حد به ملتش بدهکار شود. و در عین حال، می تواند آنقدر اعمال نفوذ هم کند که اقتصاد جهانی را نیز در دست بگیرد. یعنی دلیل اینکه او می خواهد ملتش از او طلبکار باشند هم همین است که در گرداندن اقتصاد کشور و بلکه جهان همه و همه را شریک کند. خوب، یک راهش چیست؟ همین است که یک بقای انرژی و تکانه ای باید باشد که پول و نیروی انسانی بی خودی به هدر نرود. و لذا یک راهش هم همین خمس است دیگر. البته اگر کسی زورش برسد که راه های ابدایی دیگری را ایجاد کند که حکم خمس کیهانی را بتواند ایفا کند نیز یحتمل راه حل دیگری می شود. ولی خوب، مسئله اینجا این است که حالا فرض بفرمایید که آیا ما حالا که داریم انرژی و تکانه انسانی و مالی را حساب می کنیم و این را با انرژی و تکانه یک ستاره ای همجوار خود جمع می زنیم، آیا لازم است که ماده و انرژی حاصله از کره زمین را نیز به حساب آوریم و ببینیم چقدر از این مقادیر کسب و جذب می کنیم و چقدر هدر می دهیم و چقدر بلکه تولید می کنیم و با آن ستاره بده بستان داریم؟!! یحتمل بعضی بفرمایند داریم خیلی خوش خیالی می کنیم. ما همین بتوانیم برای شهر خودمان بگوییم که در پیاده روهایش سطل آشغالهایی نصب نمایند که مردم می آیند آشغالهای خود را توی جوب آب بریزند خدای ناکرده پرت نکنند و بخورد به یک بنده خدای دیگری و بلکه محیط زیستمان را بهتر حفظ کنیم خیلی است. و اما خوب، آرزو بر جوانان عیب نیست. و یحتمل ما باید ببینیم چه کنیم که بالاخره ما یک بده بستانی با ستاره مان داریم یا خیر؟ یعنی ما یک سیاره ای داریم با ماهی که حول سیاره می گردد و بلکه سیاره هایی و ماه هایی و یک ستاره ای نیز. خوب، یعنی می فرمایید که اینها هیچ بده بستانی با هم ندارند؟ هیچ کس هیچ از دیگری نمی گیرد و هیچ کس هم هیچ به دیگری نمی دهد. البته ستاره که باید گفت به دلیل ستاره بودنش مدام دارد از خود نور می بخشد و همه را مستفیذ می کند. و اما سیارات! و ما ادراک سیارات! البته بنده عرضم ای بود که فرض بفرمایید که ما ماهواره ها را نیز برای بهتر رصد کردن منظومه شمسی در نظر آوریم همانطور که خوب است که قوای گرانشی روی کره ماه را نیز حساب کنیم و پایداری ماهواره ها را نیز می خواهیم بسنجیم، برای این کار خوب است که به نوعی تغییر مختصات داده و مسائل را از دیدگاه مدل استاندارد فیزیک و ماده تاریک و برخوردکننده ها و شتابدهنده ها و آشکارسازهایی مثل ال اچ سی و امثالهم هم استفاده کنیم. بلکه بالاخره یک خمس کیهانی هم لازم باشد که ما همه و همه بپردازیم و خود خبر نداریم تا بتوانیم این منظومه عظیم شمسی را لااقل حفظ کنیم! هر چند که همانطور که گفته شد، اگر یک کشوری خیلی از لحاظ اقتصادی قوی شود، می تواند یحتمل بر اقتصاد جهانی حالا شده برای یک مدت خیلی کوتاهی هم  غلبه کند و اجازه ندهد که اقتصاد دیگر کشورها آنطور که باید و شاید خیلی به حساب آیند که باعث شود آنها بخواهند خمس بدهند یا خیر. خودش کداخدامنشانه مسائلش را با بقیه کشورها حل می کند! البته بعضی می فرمایند که همه کشورهای اسلامی را می شود یک جا وتو هم کرد که بنده خیلی درست متوجه آن هنوز نشده ام. یحتمل باید چند تا کلاس در اقتصاد خرد و کلان بیشتر بردارم و بعد ببینم داستان از چه قرار می شود. مسئله یک اقتصادی است که هم بازی برد-برد در آن لحاظ شود و هم کوبوردیسم توپولوژی دیفرانسیل و هم شاخص آتیه-سینگر. این آخری را گفتم چرا که باید بیشتر روی همین هم کار کنم که به هندسه ناجابجایی هم خیلی راه یافته است. البته بنده این را هم عرض کنم که یحتمل کسی با مرجع تقلیدش در پرداخت خمس لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    دو تا کتاب هستند در مورد علم اصول فقه که یکی مبادئ الوصول الی علم الاصول از علامه حلی باخراج و تعلیق و تحقیق عبدالحسین محمد علی البقال و دیگری معارج الاصول از محقق حلی است. این کتب از لحاظ تاریخی باید ارزشمند باشند، ولی از این لحاظ هم که وقتی کتب علم اصول جدیدتر مثل کفایه الاصول آخوند خراسانی را می خواهید بخوانید چطور ممکن است در متن آنها گم شوید؟ این کتب دیگر اینطور نیستند. مثلاً یک بحثی را دارد معارج الاصول در مورد حضور خواجه نصیرالدین طوسی در محضر محقق الحلی که منجر به بحث تیاسر می شود. البته این خود یحتمل از مبانی علم اصول نباشد یا شاید هم باشد، ولی خود عنوان کردن این مسئله بخودی خود جالب است که چنین بحثی هم بوده است. و بنده حقیر فکر می کنم که یک گنجینه ای در حقیقت در این کتب نهفته است. ولی خوب، بگذریم. یا در اول کتاب علامه حلی یک گفت و گوی آموزنده ای موجود است که خواندنی است:

    الانسانیه بحاجه الی خبز!! سمعتهم یهتفون، فهتفت: بل هی بحاجه الی حب.

    قالوا: هی بحاجه الی تشریع!! قلت: بل الی الجمیع و غیره، الی العقیده و التربیه و العلوم و الاداب.

    قالوا: هیا الی النضول اذن!! قلت: اترتب.

    قالوا احدهم: انما تتعب نفسک!! قلت الا تسالنی السبب؟!!

    قالوا: لم؟ و علام؟ قلت: درنکم الحیاه اناشدکم احداثها؟

    قالوا هی فی تجدد و تنوع و تکثر!! قلت: ما السبیل الی حلها؟؟

    قالوا: الیک السوال النحیله!!

    قلت: لابد من رصد. تتمثل فیه الکلیات المستنطقه، من خطوط النظام العریضه. کی تکون "العده"، لمستقبلنا، "المعارج"، "لمعالم"، "مصیرنا"، ...

    قالوا: نراک تسیر بنا الی معرفه "اصول الاستنباط"

    قلت: بدراسه علم الاصول.

    قالوا: نمضی معک!! قلت: انی معکم...

    قالوا: بم نبداء؟ قلت: لدی

    "مبادئ الوصول"...

    http://lib.eshia.ir/27005/1/9

    البته اینکه یک ساعت از تاریخ روز جدید گذشته باشد و فقط یک نفر بطور آماری از وبلاگ بازدید کرده باشد نیز می تواند خیلی غیرعادی نباشد! می توانید کاناهای ماهواره ای خود را تغییر دهید و ببینید چه تغییر مختصاتی برای شما یحتمل اتفاق می افتند.

    البته از لحاظ آماری این یک سوال خیلی جالبتری است که شما فقط یک نفر را پیدا کنید که بررسی جواب به من ربک؟ او تعیین کننده باشد و بلکه نمایشی باشد از همه گروه هایی که در طول اعصار به این سوال خواسته اند به انواع واقسام مختلف جواب دهند. مثل این می ماند که شما یک کنفرانسی تشکیل داده اید که خیلی عظیم است و از همه عالم در آن شرکت کرده اند و در عین حال در همه عالم هم دارند آن را روی ماهواره و غیره نشان می دهند. ولی فقط یک نفر در این کنفرانس هم شرکت کرده است! این چطور می شود؟ این کدام قاری یا مفسر قرآن یا محدث دانشمند خواهد بود که از جبر به توپولوژی جبری و از توپولوژی جبری به توپولوژی دیفرانسیل و از توپولوژی دیفرانسیل به هندسه دیفرانسیل و از هندسه دیفرانسیل به هندسه ناجابجایی و الهیات و نظریه حمیدی-مجیدی مثل آب خوردن می رود و برمی گردد؟ انگار نه انگار اتفاق خاصی افتاده است آنطور که کسی می تواند از یکی از کلاسهای شاخص و عددها مثل مثلاً استیفل-ویتنی به کلاسها و عددهای دیگر اویلر به پونتریاگین یا به چرن مثل آب خوردن برود؟ یا مثل این باشد که آمده اند سرشاخه های درختان سر کوچه و خیابانشان را هرس کنند. به همین سادگی!

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه

    بررسی از لحاظ الهیات، فلسفه و حتی ریاضی-فیزیک(!) جوابهای به این سوال که "من ربک؟" یک مسئله خیلی مهمی می تواند باشد. فرض بفرمایید که هر کسی از راه برسد یک جواب دیگری بدهد، از لحاظ آماری چطور می خواهید این جوابها ی مختلف را با هم مقایسه کنید؟ یا خیر، فرض بفرمایید که دو یا حتی چندین گروه هستند که هر دو یک جواب به من ربک؟ می دهند، و اما بدلایل فلسفی مختلفی است که جوابشان هر دو یکی است. البته گاهی اوقات هست که یک طرف الی ما شاء الله فلسفی است ولی طرف دیگر اصلا فلسفی نیست و بلکه ادعایش این است که ما از طریق زور است که وارد مسئله می شویم و به من ربک؟ جواب می دهیم چرا که زورمان از گروه های دیگر بیشتر است و بس. مثلاً می گوید که یا حکومت باید در دستان من باشد یا راه دیگری ندارد که با من بیعت نکنی! این یک سوال جانبی است نسبت به اینکه من ربک؟ یعنی آیا کدام طرف است که مسلمان است و کدام طرف است که ادعای مسلمانی دارد ولی هیچ بویی از مسلمانی هم نبرده است، اتفاقاً می تواند خیلی هم رنگ وا رنگ شود طوری که وقتی حول کشورهای اسلامی و غیراسلامی مختلف سفر کنید و سعی کنید بطور آماری یا بر حسب انتخاب فرهیختگان یک نماینده ای از هر یک از گروه های مختلف مسلمان را جمع آوری کنید و یک کنفرانسی اسلامی از این افراد همه کاملاً مسلمان تشکیل دهید که جوابهای مختلف من ربک؟ را بررسی کنند. آن وقت است که می بینیم مثل اینکه نکیر و منکر کارش می تواند یک کمی سخت باشد چرا که یحتمل آراء مختلفی در کار باشد که هر کسی یک چیزی می گوید و اینکه چرا همه حرف خود را می زنند یحتمل به این سادگیها قابل تحلیل نیست. از یک دیدگاه دیگری می توان پرسید که چه وجه اشتراکی هست بین سخنران مذهبی در یک مسجد و خدام آن مسجد و امام جماعت آن مسجد و یکی از ائمه جمعه و نمازگزاران و مستمعین به آن سخنرانی و بلکه نمازگزاران مسجد الحرام! یا یک سوال دیگری در یک جهت دیگری این است که چه وجه اشتراکی هست بین مثلاً مرحوم  جلال آل آحمد و مرحوم سردار شهید ابراهیم همت. یا چه فرقهایی هست بین یک قاری مصری و ایرانی و عراقی و عربستان سعودی و پاکستانی و هندی و مالزیایی و اندونزیایی؟ خوب، اینها می توانند ما را خوب دیگر کنند آنطور که من ربک؟ جوابش این است که الله اکبر و لا اله الا الله و اللهم صل علی محمد و آل محمد و حالا یک قدری هم به این مربوط می شود که حکومتها از چه قرارند هر کدام در هر کشوری اسلامی. و السلام نامه تمام. ولی از آن طرف، اینکه آیا فقط پیغمبر را قبول داری؟ امامت کیست؟ چند تا امام داری؟ و خیلی سوالهای دیگری می توانند جوابهای مختلفی داشته باشند. البته اگر طبیعت را هم وارد سوالات کنیم، یک وقت دیدید که اصلا سوال اصلی من ربک؟ دیگر آن وجه اصلی خود را در رابطه با ریاضی-فیزیکی که باید یک جوابی داشته باشد که گروه ها را خطوط مرزیشان را روشن کند، مسئله وارد یک سری سردرگمیهای شد. البته بنده حقیر زیاد وارد این مسئله که چطور این اتفاق می تواند بیافتد نمی شوم. ولی از اینجا وارد مسائل ریاضی-فیزیکی می شوم. یک جنبه مسائل نسبیت عام می توانند اینطور باشند که ما وقتی اسپینورها را با یک گروه روی یک کلافی از یک خمینه چهار بعدی لورنتس در نظر می گیریم با کلافی دیگر روی همان خمینه اما با گروهی دیگر چه تفاوتی می کند. یک جنبه دیگر این است که ما دو دیدگاه مختلفی داریم که نمی خواهیم هیچ کدام از آنها را نادیده بگیریم چرا که دیدگاه های مختلفی هستند که یحتمل ما به آنها هر دو احتیاج داریم: یکی مثل این دیدگاه به ماده تاریک است: arXiv:1507.02717 و دیگری این دیدگاه است که می خواهد ماده تاریک را بلکه به نوعی حذف کند: arXiv:1405.3771v1 البته اینجا این دیدگاه را هم داریم که وقتی ما چندین ماهواره را داریم در نظر می گیریم که همه حول زمین د حال گردشند، وقتی از "دیدگاه یک مشاهده گر روی یک ماههواره" به دیدگاه مشاهده گری دیگر روی ماهواه ای دیگر می رویم، چه اتفاقی برای اسپینورهای ما می افتند؟! آیا ما می توانیم از یک فریم به فریمی دیگر تغییر مختصات دهیم همانطور که براحتی روی تلویزیون ماهواه ای خود از یک کانال به کانالی دیگری می رویم! این یک سوال ریاضی ای است که در نگاه اول یحتمل برای فیزیکدانها خیلی مسئله نباشد. مثل این است که بپرسید ما چند تا فرفره داریم، و می خواهیم از روی این فرفره بپریم روی آن فرفره و ببینیم مشاهده گر روی این فرفره چطور مختصات اسپینوری اش با مشاهده گر روی آن یکی فرفره تفاوت دارد؟ چه تغییراتی حاصل می شود؟ اصلا می شود از روی این فرفره رفت روی آن فرفره یا یک سری موانعی اینجا در میان است؟ یک شاگرد ریاضی یحتمل می رود ته کتاب نسبیت عام ببیند آیا جوابی به این سوال داه شده؟ و از مسیر معادلات اینشتن کمی به دور بیافتد. یعنی دو نقطه دارید که در هر نقطه ای فرفره خاص خود را دارد. آیا می توانید از این فرفره به آن فرفره بروید، و اصولا آیا می توانید تا چه حد کلافی روی یک خمینه تعریف کنید، بستگی دارد به نظریه کوهمولوژی و کلاسهای شاخص و بخصوص کلاسهای شاخص استیفل-ویتنی و اینکه آیا کلاس استیفل-ویتنی دوم کلاف روی خمینه صفر است؟ اگر صفر است، پس ما مانعی نداریم برای اینکه بتوانیم از یک نقطه به نقطه ای دیگر برویم و بقول معروف خوب کانالمان را عوض کنیم و گیری پیدا نکنیم! اما اگر اینطور نبود، یحتمل یک انتنگلمنتهایی اتفاق بیافتند. ولی عرض بنده این است که شما می توانید نسبیت عام را مطالعه کنید بدون اینکه خیلی مورد علاقه تان واقع شود که کلاس استیفل-ویتنی دوم اصلا یعنی چه؟ هر چند وقتی خواستیم وارد نظریه چرن-سیمونز شویم و به کلاسهای شاخص چرن برخورد کنیم، نظریه کلاسهای شاخص و شاخصهای دیگر نیز ممکن است سراغمان بیایند. یا برعکس می شود رفت سراغ کتاب کلاسهای شاخص جان میلنر- جیمز استاشف، و اصلا کاری به این کارها نداشت که اینها به چه دردی در نسبیت خاص و عام می خورند؟ و فقط به مسائل ریاضی این مبحث پرداخت و اصلا وارد فیزیک مسائل نشد! التفات می فرمایید؟ سوال "من ربک؟" بود و ما را یک مرتبه به کجاها کشاند؟ آیا این درست است؟ آیا بیشتر بهتر است به من ربک و الهیات و حکمت متعالیه و فلسفه پرداخت و وارد مسائل ریاضی فیزیکی نشد یا اینکه خیر این مسائل دیگر هم یک ارتباط تنگاتنگ دیگری با هم دارند که بهتر است بسیار دقیق و با حوصله و خیلی تخصصی با آنها روبرو شد. دلیل این دیدگاه به مسائل این است که این هم یک راه است که بتوان توجه کرد که همه ذرات عالم در جواب من ربک؟ دارند هر کدام با زبان بی زبانی خود می فرمایند الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله و اللههم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یعنی ریاضی-فیزیکی می خواهد به یک زبانی بگوید که برای خود شاگرد کسب کند و الهیون می خواهند به زبانی بگویند که شاگردان خود را کسب کنند و هر کس زبان دیگری را درست درک نکند که اگر خدای ناکرده دکان برای خود درست کرده است درش تخته شود. و هر کدام می گوید راه من است که درست است. البته اینجا جواب به من ربک و اینکه کی حرفش درست است می تواند یک مسئله اساسی باشد که اگر بتواند همین مقالات تابز را درست بفهمد و نظریه زایبرگ-ویتن را نیز درست درک کند و همولوژیهای هیگارد-فلوئر و زایبرگ-ویتن-فلوئر را بلکه فهمید، و لذا یحتمل به نظریه حمیدی-مجیدی ریاضی-فیزیکی و تک قطبیهای مغناطیسی و ... دست یافت.  لا اله الا الله و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    به قول تابز، سیگنیفیکانس (significance) یعنی اهمیت سگ روسیاهی را در کربلا پی بردن، باید دید که امام حسین در دعای عرفه در جواب من ربک؟ چه می فرمایند؟ ما که قادر نیستیم به درک این راز و نیازها با این حال مثلاً آنجا که می فرمایند انت الذی مننت ... و ثم انا یا الهی المعترف بذنوبی فاغفرها لی، انا الذی اسات، ..... ولی نیز باید برگشت به نهج البلاغه آنجایی که امیرالمومنین در نامه 45 نهج البلاغه به یکی از کارگزاران خود چه می فرمایند بعد از اینکه گزارشی دریافت می کنند که او در بصره به میهمانی اشرافیت عمال کاخ سبز رفته است. یک جا می فرمایند: 

    و حسبک ذآء ان تبیت ببطنه، و حولک اکباد تحن الی القد

    ننگ آید که بخسبی و شکم پر ز طعام، دیگری پوست بجوید که به دندان کشدش. (506)  آیا به همین بسنده کنم که امیر مومنانم بنامند، بی آن که در ناخوشی های زندگی شان شرکتی داشته باشم؟ یا در سختی زندگی الگوشان باشم؟ فلسفه ی آفرینش من نه این است که روزگارم به خوردن غذاهای لذیذ بگذرد: چونان زبان بسته ای به آخور پیوسته که او را اندیشه ای جز از علف نباشد یا چهارپایان رها شده در چراگاه که تنها کارشان تشخوار باشد. گیاهان دشت را نشخوار همی کنند، غافل از آن که در پروار کردن شان دام داران با چه انگیزه اند! من آفریده نشده ام که بی هدف رها شوم و عمر را به پوچی بگذرانم، یا به ریسمان گمراهی گردن بسپارم، یا راه سرگردانی بپیمایم! گویی که [در این روزگار پرهیاهو، این سخن نیز بهانه ای برای جوسازان شود و] مرا یاوه گویی از شما گوید: "اگر خوراک پسر ابوطالب همین باشد، پس این ضعف است که او را از پیکار و نبرد با دلیران باز می دارد!" زنهار که چوب درختان صحرا در مقایسه با درختان سرسبز باغ سختتر است و گیاهان خودرو را آتشی نیرومندتر است و خاموشی شان کندتر! من و رسول خدا دو نخل همزاد بودیم که پیوندمان پیوند دست و بازو بود. به خدا سوگند که اگر عرب در پیکار هم پشت شود، به صحنه ی نبرد پشت نکنم و اگر فرصتی فراهم آید، به گردن زدن یک یک آنان بشتابم. دیری نیاید که در پاکسازی پهنه ی زمین- از این شخص واژگون و جثه ی دگرگون- کوششی سخت را به نمایش گذارم تا دانه های درو شده را، از سنگ و کلوخ بپالایم.

    لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ (فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا) رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی‏


    خدایا! با من در همه احوال مهرورز و بر من در هر کارم به دیده لطف‏ بنگر،خدایا،پروردگارا،جز تو که را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتى و نظر لطف در کارم را از او درخواست کنم.

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه

    1. امام باقر علیه السلام راجع بقول خدای عز و جل (43 سوره 16) "اگر خودتان نمیدانید از اهل ذکر بپرسید" از قول پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید" مقصود از ذکر من هستم و امامان اهل ذکر باشند و راجع بقول خدای عز و جل (44 سوره 43) "همانا قرآن برای تو و قوم تو دکر است و بزودی از آن بازخواست می شوید" خود امام فرمود: مائیم قوم او و ماییم بازخواست شدگان [سوال شوندگان]. کافی باب ان اهل الذکر الذین امر الله الخلق بسوالهم هم الائهمه علیهم السلام. 

    موضوع این نیست که یک روشن دلی یا یک ناشنوایی یا یک لالی یا یک بنده خدایی که دچار همه این مشکلات است به عنوان یک مشاهده گر چقدر از مشاهده گر دیگری که زیر نور آفتاب به مشاهده زمین و آسمان نشسته است یا در شب به مشاهده آسمان شب دارد می پردازد، هر کدام در فریم موضعاً اینرسیایی خود چطور عالم را مشاهده می کنند. موضوع این است که همانطور که دیروز خطیب محترم نماز جمعه فرمودند وقتی نکیر و منکر آمد سراغت و پرسید من ربک؟ در جواب آیا یادت می آید که در دعای کمیل بن زیاد خدا را خطاب قرار می دادی و می گفتی من لی غیرک؟ این خطاب به آنهایی است که بنظرشان می رسد که ما دیگر رسیده ایم به آخر علم و دانشگاه و حوزه و دیگر همه قله ها را فتح کرده ایم و دیگر چیزی نمانده است که پیدا کنیم. و از همه بیشتر خطاب به این بنده حقیر است که من ربک؟ یعنی در بین همه گزینه های روی میز و جاهای دیگر، آیا آن گزینه درست را می توانی درست و به موقع انتخاب کنی؟ یا باز می روی سراغ غیرخدا؟ ترکیبات کربنی کدامها هستند و ترکیبات عالی کدام است و حکمت متعالیه کدام است و در عین حال هم یا رب یا رب یا رب، من لی غیرک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    جواب تحریمها اقتصاد مقاومتی است. و این را می توان با حساب و فقه استدلالی ثابت کرد. همین مسئله خمس کیهانی را در نظر بگیرید. یک وجهه آن اگر درست توجه شود شامل مکانیک کلاسیک سماوی می شود که می تواند در حدی از نسبیت عام نشات گرفته باشد. و در وجوهی دیگر از نسبیت خاص نشات می گیرد که می تواند از الکترودینامیک کوانتمی  گرفته تا مدل استاندارد فیزیک و بسط آنها نوسان کند. یعنی شما حساب کنید که می توانید یک وزنه سنگینی را از یک جا به جای دیگری ترانسپورت کنید، حالا این وزنه هر چه می خواهد باشد! گاهی اوقات می خواهید این وزنه را ترانسپورت کنید و گاهی می خواهید مانع ترانسپورت آن شوید. و گاهی می خواهید آن را ذره ذره در حدود ذرات اینفینیتسیمالی ریز و نسبیت خاصی نزدیک به سرعت نور حرکت دهید و گاهی می خواهید آن را در حدود وزنه ای سنگین و غیر اینفینیتسیمالی حرکت دهید. اینکه اینها چه موقعی امکان پذیر است و چه موقعی نیست بستگی به این دارد که اقتصاد مقاومتی شما اصلا تا چه حد قوی است که می تواند بازارها را به خود جلب کند. البته اگر بازار کسب معنویات باشد، بنده حقیر توجه کردم که خواجه نصیرالدین طوسی یحتمل احتیاج به علامه محقق حلی نیز داشت. اما یحتمل بتوان گفت که زمان او با زمان ما هم فرق دارد و نوع مسائل هم فرق می کنند. گاهی اوقات شما جایزید که حساب کنید که اگر همه عالم هم به این حقیر ناسزا بگویند، بنده باز هم کار خود را می کنم. و اگر همه عالم هم از این حقیر تمجید کنند باز هم بنده کاری که درست است را انجام می دهم. و اما گاهی اوقات هست که حکومت دست شما است و بلکه در راس آن هستید و لذا دست شما بازتر است که چنین حرفی را بزنید. ولی گاهی اوقات هست که خیر، حکومت دست دیگری است و شما کاملاً از حکومت دور افتاده اید و هر کسی را هم که می بینید، مثل این است که دارد کار خودش را می کند و کاری ندارد که دیگری چه می کند. خوب، در این صورت اگر سعی کنید همان کاری را کنید که همه می کنند یا خیر ببینید شما باید چه کاری کنید؟ تاثیری در حکومت می کند؟ لااقل کار درست را انجام داده اید و در نهایت اگر بتوانید به نهضت حسینی بپیوندید و بلکه هم بفرمایید هیهات من الذله. البته نسبیت خاص و نسبیت عام و گرانش را با مدل استاندارد فیزیک همراه کردن و معادلاتش را بدست آوردن و اقتصاد مقاومتی را نیز با خمس کیهانی  و همه و همه همراه کردن، می تواند یک کار نفس گیری شود برای خودش. مخصوصاً اگر معادلاتی را در نظر بگیریم که وجهه جهانی و کیهانی خمینه ها را در نظر می گیریم و نه فقط جنبه محلی مسئله را. و یک وقت دیدید طرف همه را جای جاسوس یا نفوذی اشتباهی گرفت. یا بلکه برعکس همه را همراه با اقتصاد مقاومتی دانست و مجبور شد که خود را از نجبگانی که به افراط یا تفریط افتاده است یاد کند. بنده بهتر است بیشتر به ریاضیات و فیزیک و اقتصاد مسائل بپردازم و دقیقاً فرمولها و معادلات مسائل را در بیاورم و کلی گویی و بیان مسائل کلامی-ریاضی خودداری کنم و بلکه کمتر دچار افراط و تفریط شوم. یعنی همین مکانیک کلاسیک سماوی را وقتی یک جسم را مثل خود زمین را دارید در نظر می گیرید و لاغیر، یک چیز است و وقتی دو جسم را مثل زمین و ماه را در نظر می گیرید کمی می تواند سختتر شود و وقتی یک مرتبه سه جسم را مثل زمین و ماه و ماهواره ای حول اینها در نظر می گیرید کار یحتمل از یک کمی سختتر شود. و حالا دیگر مسائل را کاری نداریم که اقتصاد و پایداری ماهواره ها و امثالهم را در نظر آوریم و .... و باز مسائل اقتصاد مقاومتی و ترانسپورت هم سر جای خود است.

    خدا رحمت کند خواجه نصیرالدین طوسی را. ما یک همچنین شخصیتهایی را لازم داریم امروز. و یحتمل کم هم نداریم. می فرمایند بعضی از تحصیلکرده های ما از غرب گذاشتند فرار کردند بعد از اینکه به مقامهای بالا هم رسیدند. ولی آنهایی که ماندند و ایستادند و مقاومت کردند توانستند موشک و ماهواره به فضا بفرستند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    اصل حدیث اینجا است:

    http://lib.eshia.ir/11005/1/226



    انسان بعضی خبرها را می شنود که باورش سخت است و در عین حال خیلی دردناک است. و از جمله اینکه 8 شیعه در افغانستان سر بریده شده اند یا سه شیعه در عربستان سعودی بدون اینکه اجازه گرفتن وکیل داشته باشند تا از خودشان بتوانند دفاع کنند محاکمه شده و سرشان از تنشان جدا شده است. البته این داستان را هم از عزرائیل می شنویم که فردی نزد حضرت سلیمان بود که مشاهده می کرد که فردی دیگر دارد مدام او را نگاه می کند. از حضرت سلیمان پرسید که این فرد کیست که دارد اینطور مرا نگاه می کند؟ فرمود او عزرائیل است. او گفت که مرا بفرست هند و او هم چنین کرد. فردا عزرائیل نزد حضرت سلیمان آمد و او پرسید چه شد؟ گفت من در تعجب بودم که قرار است جان او را در هند دیروز بگیرم و او چطور قرار است آنجا برود و حال آنکه نزد حضرت عالی است؟ و باید عرض کنم که بنده قبلاً فکر می کردم که حضرت سلیمان در باغ ملک سلیمان خود بوده اند که چنین اتفاقی رخ داده بوده است و حال آنکه یحتمل آن حضرت در قدس شریف تشریف داشته اند. آنطور که بنده شنیده بودم حضرت سلیمان او را از باغ ملک سلیمان می فرستد هند و باز از هند باز می گردد نزد آن حضرت در قدس شریف و می گوید که هندیها می گویند که یک سرزمین جدیدی کشف شده است که بعضیها وقتی می خواهند بروند هند اشتباهی می روند آنجا و اگر می شود مرا بلکه بفرست آنجا. انگار آنجا بهتر از هند است. و حضرت سلیمان هم او را می فرستد آنجا و بالاخره عزرائیل جان او را آنجا می گیرد. و وقتی باز می گردد نزد حضرت سلیمان می گوید چه شد؟ و عزرائیل پاسخ می دهد که من فکر می کردم که باید جان او را در هند بگیرم و مانده بودم که او اینجا چه کار می کند. و حالا نگو این هند هم آن هندی که عزرائیل فکر می کرده نبوده و با این حال جان او را همان آنجا هم که شده عزرائیل بالاخره گرفته است. خدا لعنت کند هر چه ظالم است. و سیعلم الذین ظلموا ای ینقلب منقلبون. ستم پیشگان خود بدانند زود، کدامین مکان است جای خلود. هر که تیغ ستم کشد بیرون، فلکش هم بدان بریزد خون. البته یک داستانی هم هست راجع به حضرت امام موسی کاظم که از او راجع به علم کتب تورات و انجیل می پرسند و آن حضرت علیه السلام راجع به شانه سر جواب می دهد که حضرت سلیمان از منطق الطیر خبر داشتند و با مور نیز می توانستند حرف بزنند ولی در پروازها که باد او را هدایت می کرده است احتیاج به کمک شانه سر داشتند که به او در هوا و آن بالا جای آب را نشان دهند. ولی قرآن همه چیز را در بردارد و ائمه اطهار وارث قرآن هستند.

    رجوع کنید به اصل حدیث در کافی.

    یک نکته انحرافی هست در این استدلال نظر قبلی که کسی معمولاً دنبال شهادت در راه خدا نمی رود وقتی که باید خمسش را بدهد و اینطور استدلال می کند که مگر من وقتی مردم چقدر کفن احتیاج خواهم داشت و بلکه کفن هم سعادت پیدا کنم و احتیاجی نداشته باشم. این خمس اگر خمس کیهانی هم باشد که دیگر کار سختتر می شود. نکته قابل توجه را می توان از سخنان حضرت آیت الله امام خامنه ای که دیروز از صدا و سیما پخش شد فهمید. فرض کنید که شما در یک میدان علمی قرار دارید که برای شما حس می کنید که نافع هم نیست هر چند که یحتمل نافذ باشد. و حال، از این میدان علمی هم دیگران می توانند استفاده کنند طوری که یک کسی شاهی یا فرد دیگری بیاید و از کشور دیگری استعمار و استثمار کند آنطور که از کنگو و میانمار یا (همان برمه) کردند. و ما می بینیم که مثلاً بعضی مثل جوزف کنراد در کتابش قلب تاریکی از بعضی از این جنایات پرده برداشته اند طوری که خواندن کتاب هم لرزه به تن آدمی می اندازد. خمس کیهانی اینجا چیست؟ نه آن استعمارگر حاضر است خمسش را بپردازد و نه آن که دارد استثمار می شود می داند خمس چیست و ظلم و مظلوم و ظالم به هم آمیخته اند؟ و اینجا تکلیف میدانی عملاً چه می شود؟ یعنی همانطور که در سخنرانی هم اشاره شد، اگر کسی دکترا هم بگیرد که کمپانیهایی که از آن نافع می شوند ولی به حال مسلمانان نفعی نرساند، این چه فایده ای دارد؟ اینجا یک مسئله ای است که خیلی مهم است. یعنی شما موتورهای جستجوگر را دارید، آرشیو مقالات علمی را دارید، دانشگاه ها و پزوهشگاه ها را هم دارید، و در عین حال می توانید گوشه خانه خود یا حتی گوشه پارکی هم بنشینید و چیزی را که می نویسید به همه عالم بطور پتانسیل بفرستید و از همه عالم هم مقاله و کتاب و نامه و امثالهم بگیرید و بفرستید. آیا کاربری فرضاً موبایل یا تبلت یا لپ تاپ خود را بدین ترتیب تغییر داده اید یا محل کار خود را همان محل خانه خود کرده اید و نباید این کار را می کردید؟! یعنی یک وقت هست که دارید به دوستتان ایمیل می زنید، و یک وقت هست که دارید روی هندسه دیفرانسیل و ناجابجایی و نظریه نسبیت خاص و عام و میدانهای کوانتمی و گرانش کوانتمی و پیچیدگی و ریسمان و ام کار می کنید. و در عین حال پیچیدگی مسئله از لحاظ منفعت و نفوذ و درآمد و ... طوری است که انگار که دارید هیچ کاری هم نمی کنید. یعنی همه این کارهای علمی که دارید انجام می دهید در عین حال می تواند تنزل کند به یک جاسوسی یا مثلاً یک بازی شطرنج یا یک پازل مضحک و خنده دار؟! در صورتی که اینطورها هم نیست. اینکه چطور از کار ما برداشت می شود در آن میدان عمل بستگی دارد به آن شبکه جهانی که در آن واقع شده ایم و حالا اینکه مسلمانان و غیرمسلمانان از آن چه برداشتهایی خواهند داشت. ولی اینکه چه خدعه ها و کیدهایی شیطانی وجود دارند که از دل آنها چه سلاحهای مخوفی می توانند بیرون بیایند حتی از یافتن جواب مسائل علمی، اینجا است که در مقابله با اینها داستان لیلی و مجنون آغاز می شود که نکند اگر دنبال علم نروم بهتر باشد. یا نکند از این کاردی که با آن دارم خیار پوست می کنم بتوان کارهای دیگری هم کرد یا اینکه من که می توانم از دستانم برای آب خوردن استفاده کنم دیگر چه احتیاجی به کاسه دارم و .... البته به حماسه حسینی پی بردن پی بردن مسئله ای دیگر است. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.  

    یک مثلی هست که پدرم برای ما تعریف می کرد که کما بیش به این صورت است. می فرمودند یک پسری رفت به یک آخوندی یک آزاری رساند. این آخوند هیچ جوابی به او نداد. از آن آخوند پرسیدند که چرا جواب او را ندادی یا چیزی به او نگفتی یا مثلاً امر به معروف و نهی از منکر نکردی. آن آخوند در جواب گفت که او امروز به من آزار رساند و فکر می کند فردا می تواند برود سراغ دیگری و دیگری تا اینکه بالاخره می رود سراغ وکیل و وزیر حالا آن موقع می گفتند شاه و الان می گوییم رئیس جمهور. آن وقت است که جواب آزارش را می گیرد. این است که پرداخت خمس گرانشی هم ممکن است کسی توهم کند که دارد امر به معروف و نهی از منکر می کند ولی متوجه نباشد که وقتی همه چیز را گذاشت و رفت، مگر چقدر کفن احتیاجش می شود؟ و اما اگر خدا نصیبش کند و شهید شود که همان یکی دو یا دیگر سه متر کفن هم نمی خواهد و بلکه غسل هم احتیاج ندارد. و اما مسئله آزار رساندن به آخوندها یک مسئله ای شده است که گاهی بعضی یحتمل ایراد و اشکال کنند که خود آخوندها به هم آزار می رسانند، مگر نمی بینی؟ پس دیگر ما را چرا نهی از منکر می کنی و امر به معروف؟ چون پدرت نصحیتت کرده است که مردم آزاری بد است می فرمایید؟ موضوع اینجا است که یک بنده خدایی را می توانید زورش کنید که به مسجد و حسینیه و امامزاده و حرم مطهر امامان برود، ولی مسئله این است که از نشانه های مومنین این است که اشداء علی الکفار و رحماء بینهم هستند. و بهتر است که از روی ترحم یا از روی زور کسی را وادار نکنید که این کار را انجام دهد. برای اینکه اگر او به دینش کافر باشد، آنوقت وقتی آن وجهه اشداء علی الکفار را دید آنگاه بدجوری از خودش ممکن است زده شود و دیگر از دین بدجوری برگردد. و این دیگر جبران ناپذیر شود. یا اگر آن رحماء بینهم را هم دید باز هم همینطور که می گوید اینها چرا خودشان با خودشان اینطورند و با من جور دیگرند. این است که بهتر است کسی را از روی زور و قدرت وادار نکرد که دیندار شود. و اما خوب، ما امیرالمومنین را هم داریم که قدرتمند است و حضرت رسول هم می فرمایند که من کنت مولاه فهذا علی مولا. و امام زمان را هم داریم که حتی وقتی در غیبت تشریف دارند باز ما نمی دانیم که این چه سری است که آیا ایشان خود از منتظران امام زمان بعد از خود نیستند همانطور که برای امام حسین نیز می گریند؟ و بالاخره برای ولی فقیه هم خود ساز و کاری به نام مجلس خبرگان را داریم که ولی فقیه بعدی را تعیین می نمایند. درست است. ولی خود ولایت فقیه آیا منتظر اینکه متوجه شوند که ولی فقیه بعدی کیست نیستند و خود در این امور دستی ندارند؟ اینجاها است که یحتمل تشخیص اینکه زور کدام است و اشداء علی الکفار کدام است و رحماء بینهم کدام می شود، و کجاها موضوع آزار است و دست بستن از پشت و اسیری و کجاها فتنه و نفودی است و کجاها جاسوسی و مردم آزاری است؟ یعنی اینجاها است که کار سخت می شود. می فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. و العصر. ان الانسان لفی خسر. الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. یک دل و جراتی می خواهد پای منبر آخوندها رفتن! شما نمی دانید که آیا از میان این همه شنونده نکند او دارد من یکی را خطاب می کند یا خیر؟ درست مثل این است که شما نسبیت خاص را دارید و نسبیت عام را هم دارید و می خواهید بین این دو را جمع کنید! و حالا در فریم موضعاً اینرسیایی خود هم هر کسی واقع است. و لذا تکلیف چیست؟ یعنی اگر شما دیدید که بغل دستی شما خوابش گرفته است و از حد چرت زدن هم گذشته و خر و پفش هم به هوا رفته آیا باید امر به معروف کرده و او را بیدار کنید؟ یا اینکه بلند شوید بروید آنطرفتر و اجازه دهید او خوابش را تکمیل کند و خودش بلکه بیدار شود؟ البته این مسئله هم هست که یک وقت هست که شما دیگر دستتان به آن دیگری نمی رسد چرا که دستش از این دنیا کوتاه است یا از این دنیا رفته است یا برای اینکه او در یک ماهواره ای در حال گردش دور زمین است یا رفته است کره ماه. و دیگر نمی توانید به او چیزی بگویید. و دیگر نمی توانید او را امر به معروف و نهی از منکر کنید آنطور که می توانستید آن مرد کناری شما را بیدار کنید و مثلاً بگویید که منبر تمام شده ها؟ نمی خواستی گوش کنی؟ یا مثلاً بگویید خوابت نبرد، نمی خواستی بلند شوی و اگر وضوء نداری وضوء بگیری و به نماز بایستی؟ خلاصه کلی کنش و برهمکنش داریم اینجا. ولی یک مسئله ای که هست این است که یک وقت هست که شما می توانید آن یک نفر را بیدار کنید، و یک وقت هست که به نام آن یک نفر بطور خاص می توانید آنقدر همه را بطور عام خطاب کنید که همه بیدار شوند و حالا آیا او هم بیدار شد یا نشد دیگر خود داند. مثل این می ماند که شما دیگر دستتان به آن ماهواره یحتمل نرسد که هدایتش کنید ولی اگر کل آن سیستم محلی که آن ماهواره در آن قرار می گیرد را بتوانید یک تکانی دهید و حرکتی ایجاد کنید در جهتی که جهت ماهواره را درست کند، خوب کار تمام است دیگر. و مسئله نسبیت عام و نسبیت خاص نیز همین است که آیا ما تا چه حد می توانیم بطور نسبیتی و غیر نسبیتی ترانسپورت کنیم و در ضمن کل نیروها را به هم وحدت بخشیم طوری که کل سیستم در آن جهت که خدا می خواهد حرکت کند. اینجا است که خود خدا وارد می شود و یک تکانی به کل سیستم می دهد که بچه بگیر بشین، آنجایی که بیش از حد دارد وارد شیطنت و آزار و اذیت می شود! و گاهی اوقات یحتمل یک دورخیزی هم می کند و یک ضربه شصتی هم نشان می دهد آنچنان که هم او است که سرانگشتان را نیز مرتب می کند و از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است... و اما خوب، وقتی گناهان از حد و نصاب گذشت و اذیت و آزارها هم زیاد شد، دیگر بلاهای آسمانی و زمین طوری می شود که آیا می تواند انسان را از آن خوابی که بدان فرو رفته است را بیدار کند؟ یا می گوید گناه؟ کدام گناه؟ گناه معنی ندارد! خدایا از همه گناهان مومنین و مومنات و بلکه مسلمین و مسلمات بگذر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی